بخش 4
عرفان حج
22 |
ميقات حج - سال پنجم - شماره نوزدهم - بهار 1376
اسرار و عرفان حج
قادر فاضلي
ظاهر و باطن مناسك حج
وَأَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأتُوكَ رِجالا وَعَلي كُـلِّ ضامِر يَأْتِيْـنَ مِنْ كُـلِّ فَجٍّ عَميق ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوْفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيْقِ ـ ( الحجّ 29 ـ 27 ) .
« و در ميان مردم انجام مناسك حج را صدازن تا از هر سو مردم پياده و سواره ، از راه دور و نزديك به سوي تو آيند .
سپس مناسك حج را به انجام رسانند و به نذرهاي خود وفا كرده و به طواف خانه عتيق بپردازند . »
حج از احكام مهمّ عبادي ـ سياسي اسلام و يكي از فروعات آن است . اين فريضه الهي در عين حال خصوصيّاتي دارد كه منحصر به خود بوده و آن را بر ديگر احكام اسلامي ، برتري داده است .
حج ضمن اين كه عملي است عبادي ، سياسي نيز هست و بلكه نه تنها عبادي ـ سياسي است كه عملي است اجتماعي ـ اسلامي بگونه اي كه جهان را به خود متوجّه مي سازد .
مسلمانان ، با مليّتها و رنگها و زبانهاي مختلف از سراسر اين كره خاكي در يك جا جمع شده و همگي يك شعار سر داده و يك هدف را دنبال مي كنند .
بنا بر اين ، مي توان حج را « رستاخيز اسلامي » نام نهاد .
حج ، با توجّه به گستردگي ابعاد و
23 |
ويژگي خاصّش ، از اسرار باطني فراواني برخوردار است به طوري كه هيچ يك از اعمال ديگر ، به آن گستردگي نبوده و باطن هيچيك به باطن حج نمي رسد .
حج همانگونه كه توحيد ، نبوّت ، امامت و معاد را دارد ، نماز ، روزه ، جهاد ، تولّي و تبرّي و نيز ديگر امور ؛ همانند خلوت و جلوت ، ذكر و تفكّر ، سكوت و فرياد ، عزلت و اجتماع و ظاهر و باطن همه را دارد . و در يك كلام مي توان گفت كه : حج بخشي از آثار فقهي ، فلسفي ، اخلاقي ، عرفاني و . . . را به خود اختصاص داده است .
در اين نوشته برآنيم تا گوشه هايي از اسرار معنوي و عرفاني حج را ، كه محصول زحمات و رياضتهاي بزرگان و عرفاي مسلمان در طول ساليان درازِ است ، باز گوييم .
بديهي است آنچه يك عارف گفته يا نوشته است ، محصول زحمات خويش بوده و يك كشفِ فردي است كه هر عارفي مي تواند به اقتضاي حال خود بدان برسد و آن را شهود كرده ، در حدّ توان بيان و قلم خود ، به ديگران نيز انتقال دهد . چه بسا عارفي از مسأله اي ظاهري ، معنويتي به دست آورد ؟ كه عارف ديگر به چيزي غير از آن رسيده است يا طوري بيان كند كه متفاوت و بلكه مغاير با بيان عارف ديگر باشد .
از گفته هاي عارفان ، آنچه كه عقل و دل خواننده كشش دارد ، برايش قابل درك و استفاده است . و آنچه كه خارج از توان وي باشد ، به عقل و انصاف و اخلاق نزديكتر است كه از كنار آن با كمال ادب عبور كرده ، صحّتش را ، به قول شيخ الرئيس ابو علي سينا ، در بقعه امكان قرار دهد . و متوجّه اين شعر حافظ باشد كه :
ما نگوييم بدو ميل به نا حق نكنيم * * * جامه كس سيه و دلق خود ازرق نكنيم
ابن سينا با اينكه يك فيلسوف و عقلگراي محض است ، در امور عرفاني بسيار محتاط بوده و ديگران را نيز به احتياط و ادب و پرهيز از تندروي و انكار ، دعوت مي كند . او در چندين جاي كتاب « اشارات » خود ، اين مطلب را گوشزد كرده و مي گويد :
« اگر با خبر شدي كه عارفي به قوّت خود كاري انجام داد يا حركتي كرد و يا حركتي را به وجود آورد كه از عهده ديگري خارج است ، پس چنين كاري را به كلي انكار نكن ؛ زيرا راههايي بر سبب و صحّت اين امور وجود دارد . » ( 1 )
در جايي ديگر مي گويد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الاشارات والتنبيهات . ابن سينا نمط 10 ، فصل 5
24 |
« وچه بسا اخباري از عرفا به تو برسد كه بر خلاف عادت است و تو را به سوي تكذيب سوق مي دهد . پس در اين امور [ اگر نمي تواني قبول كني ] توقّف كرده عجله نكن ؛ زيرا كه اين گونه مسائل در طبيعت اسراري دارند و اسبابي . » ( 1 )
همچنين مي گويد :
« مبادا كه زيركي و ذكاوت و دوري جستن تو از مردم ، به روي آوردن تو بر انكار همه اين امور باشد ؛ زيرا كه اين حالت نشانه عجز و خفّت و سبك سري تو است . بلكه بر تو باد كه بر طناب توقّف توسّل كني . و اگر بعيد بودن آن خبري كه به گوش تو رسيده است تو را در انكار آن بي تاب كرده ، تا زماني كه محال بودنش برتر يقيني و مبرهن نشده ، صواب اين است كه اينگونه اخبار را در بقعه امكان قراردهي ، مادامي كه برهانِ قاطع بر آن به دست نياورده اي و بدان كه در طبيعت عجايب فراواني است . » ( 2 )
و چه نيكو فرمود آن عارف وارسته به حق پيوسته . حضرت امام خميني (رحمه الله) كه : « خدا توفيق دهد كه ما اينها را انكار نكنيم . »
يعني اگر قدرت درك و تجزيه و تحليل عمق كلام بزرگان عرفان را نداريم از خدا بخواهيم تا ما را ، همچو جاهلان ، در ورطه انكار اين حقايق نيندازد و خداي ناكرده به تكفير و تفسيق يا توهين نپردازيم .
آنچه از حقايق عرفاني به ما مي رسد ، اگر مربوط به انبيا و اولياي دين باشد ، چه بفهميم و چه نفهميم بايد تعبّداً قبول كرده و از خدا توفيق فهم آن را بخواهيم ، بدون اين كه كوچكترين شك و شبهه اي در صحّت كلام به خود راه دهيم .
ولي اگر به انبيا و اوليا منسوب نبود . بلكه به علما و عرفا مربوط باشد ، اگر خارج از درك ما بوده و ما قادر به هضم آن نباشيم بايد در بقعه امكان قرار دهيم تا اين كه توفيق بهره برداري از فيوضات عرفا از ما سلب نشود و ما در قضاوتهاي خود راه خلاف يا دور از انصاف را طي نكنيم . در ضمن متوجّه اين نكته هم باشيم كه منبع احكام عبادي و سياسي اسلام قرآن كريم است و خود قرآن كتاب نازل شده است .
يعني از مقام حقيقي و عُلْوي خود تنزل كرده و پايين آمده است تا اين كه براي بشر قابل درك باشد ، در عين حال اين قرآن ، ظاهري دارد و باطني ، غيبي دارد و شهادتي ، صورتي دارد و سيرتي .
حرف قرآن را بدان كه ظاهريست * * * زير ظاهر باطني بس قاهريست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الاشارات والتنبيهات . ابن سينا نمط 10 ، فصل 25
2 ـ الاشارات والتنبيهات . ابن سينا نمط 10 ، فصل 31
25 |
زير آن باطن يكي بطن سِوُم * * * كه دَرو گردد خردها جمله گم
بطن چارم از نُبي خود كس نديد * * * جز خداي بي نظير بي نديد
تو زقرآن اي پسر ظاهر مبين * * * ديو آدم را نبيند جز كه طين
ظاهر قرآن چو شخص آدمي است * * * كه نقوشش ظاهر و جانش خفي است
مرد را صد سال عم و خال او * * * يك سر مويي نبيند حال او ( 1 )
با اين كه ظاهر قرآن كلماتي است كه از حروف معمولي تشكيل يافته ، ولي باطن آن همانند ظاهرش يكسان نبوده بلكه داراي مراتبي عظيم است همينگونه اند انسانها كه مانند قرآن ظاهري همسان دارند ولي باطنشان مثل هم نبوده و بسيار متفاوت است .
مولوي گويد : باطن انسان همانند ظاهر فرشتگان است . چون فرشتگان ظاهراً پنهان اند ولي انسان ظاهراً آشكار و باطناً پنهان است ، و اين پنهان بودن به جهت پيچيدگي و عظمت بي نهايت وي است ؛
گر به ظاهر آن پَري پنهان بود * * * آدمي پنهانتر از پريان بود
نزد عاقل زآن پَري كه مضمرست * * * آدمي صد بار خود پنهانتر است
آدمي نزديك عاقل چون خفي است * * * چون بود آدم كه در غيب او صفي است
آدمي همچون عصاي موسي است * * * آدمي همچون فسون عيسي است
در كف حق بهر داد و بهر زَيْن * * * قلب مؤمن هست بين اصبعين
وقتي باطن قرآن داراي حقايق لايتناهي است و باطن انسان نيز همانند باطن قرآن عظيم و بي انتها است بديهي است هنگامي كه اين دو بي نهايت به هم مي رسند ، استفاده ها و برداشتهاي بي حدّ و حصري نيز حاصل خواهد شد ، كه چه بسا با اين فكر و انديشه محدود و قالب گيري شده بعضيها ناسازگار باشد . پس بهتر است كه در موارد سخت و پيچيده مسائل عرفاني ، به جاي اين كه عرفان يا عارف را تأويل كنيم خود را تأويل نماييم .
كرده وي تأويل حرف بكر را * * * خويش را تأويل كن ني ذكر را
هيچ بي تأويل اين را در پذير * * * تا در آيد در گلو چون شهد و شير
زآنكه تأويلست واداد عطا * * * چونكه بيند آن حقيقت را خطا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مثنوي تصحيح نيكلسون ، دفتر3 ، ابيات 49 ـ 44
26 |
آن خطا ديدن زضعف عقل اوست * * * عقل كلّ مغزاست و عقل ما چو پوست
خويش را تأويل كن نه اخبار را * * * مغز را بدگوي ني گلزار را ( 1 )
ناگفته نماند كه منظور از اين حرف تبرئه كلّي عرفا از خطا و توجيه همه گفتار آنها نيست ؛ زيرا عارف هر قدر هم عظيم باشد جايز الخطا بوده و چه بسا به قدر بزرگيش اشتباهش نيز بزرگ باشد . بلكه منظور معيار قرار ندادن خود در اين امور است . در امور ذوقي و كشفي كه عارف متعمّداً پوشيده سخن گفته و راز را به رمز بيان مي كند نبايد معلومات عمومي و محدود خود را قاضي كرده و عارف را محك بزنيم چون :
اصطلاحاتي است مر ابدال را * * * كه خبر نبود از او غفال را
هنديان را اصطلاح هند مدح * * * سنديان را اصطلاح سند مدح
پيش او مدح است و در پيش تو ذمّ * * * پيش او شهداست و در پيش تو سم
هر كسي را اصطلاحي داده ايم * * * هر كسي را سيرتي بنهاده ايم ( 2 )
با توجّه به اين گفتار خواننده عزيز توجّه دارد كه آنچه در خصوص اسرار و عرفان حج گفته مي شود ، توجّه به باطن امور ظاهري است ؛ لذا احرام ، سعي ، طواف ، لباس احرام ، حجر الاسود ، كعبه و . . . يك مفهوم ظاهري داشته و يك مفهوم يا مفاهيم باطني خاصّي هم دارد كه در اينجا غرض بيان آن مفاهيم باطني است .
ارزش واقعي هر عملي ، در نقش سازنده آن از راه شناخت اسرار باطني و به كارگيري آن اسرار نهفته است .
نماز ، روزه ، حج و هر عمل ديگري كه تنها در حدّ قالب ظاهري آن مورد توجّه بوده و به درونش پي برده نشده است ، كارساز و مشكل گشا نبوده و نخواهد بود . حج ظاهري همانگونه كه براي دشمنان حج زياني ندارد براي حاجي نيز سودي ندارد و تنها جهت رفع تكليف به جاآورده مي شود . اگر ميليونها نفر به حج روند ولي شناخت آنها از حج تنها در حدّ مناسك صوري آن و اجراي دقيق مناسك بدون توجّه به محتواي آن باشد ، نه سودي دارد و نه زياني .
اگر از ميان مليونها زائر ، حتي تنها چند هزار نفري ضمن اجراي صحيح آداب ظاهري اعمالِ حج ، آنهم تا حدودي به اسرار باطني و نقش سازنده آن واقف شده و از نور درون آن مستضييء شوند و نور بگيرند ، دشمنان ضدّ نور براي خاموشي آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مثنوي دفتر اوّل ، ص 230
2 ـ مثنوي كلاله خاور ، دفتر 2 ، ص 106
27 |
با حاجيّان به مقابله مي پردازند ؛ « يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللهِ بِأفْواهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَو كَرِهَ الكافِرُون » ( 1 )
« مي خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنندولي خداوند نور خود را به اتمام و كمال مي رساند ولو كراهت داشته باشند . »
آري چنين حجّي به ضرر آنان است و حيات استعماريشان را تهديد مي كند . همانگونه كه نماز واقعي « تنهي عن الفحشاء و المنكر » و « معراج المؤمن » و « عمود الدّين » است ، حج واقعي نيز چنين است ؛ ليكن با كمال تأسّف بسياري از مردم از اين فيض عظما محروم و اسرار حج از آنان مكتوم است .
عارف بزرگ و بزرگمرد تاريخ معاصر حضرت امام خميني ـ قدّس الله نفسه الزكيه ـ به اين حقيقت پيش از همه و بيش از هر كس ديگر پي برد و مردم را بدين مهم آگاه ساخت و از اين كه هنوز هم گروهي حج را فقط در اجراي احكام صوري و ظاهري محدودي خلاصه كرده اند تأسّف خورده ، مي گويد :
« بزرگترين درد جوامع اسلامي اين است كه هنوز فلسفه واقعي بسياري از احكام الهي را درك نكرده اند و حج با آن همه راز و عظمتي كه دارد هنوز به صورت يك عبادت خشك و يك حركت بي حاصل و بي ثمر باقي مانده است . يكي از وظايف بزرگ مسلمانان ، پي بردن به اين واقعيت است كه حج چيست و چرا براي هميشه بايد بخشي از امكانات مادي و معنوي خود را براي برپايي آن صرف كنند ؟ چيزي كه تا به حال از ناحيه ناآگاهان و يا تحليل گران مغرض و يا جيره خواران ، به عنوان فلسفه حج ترسيم شده است ، اين است كه حج يك عبادت دستجمعي و يك سفر زيارتي ـ سياحتي است .
به حج چه كه چگونه بايد زيست و چطور بايد مبارزه كرد و با چه كيفيّت در مقابل جهان سرمايه داري و كمونيسم ايستاد ؟ !
به حج چه كه حقوق مسلمانان و محرومان را از ظالمين بايد ستاند ؟ ! به حج چه كه بايد براي فشارهاي روحي و جسمي مسلمانان چاره انديشي نمود ؟ ! به حج چه كه مسلمانان بايد بعنوان يك نيروي بزرگ و قدرت سوّم جهان خودنمايي كنند ؟ !
به حج چه كه مسلمانان را عليه حكومتهاي وابسته بشوراند ؟ ! بلكه حج همان سفر تفريحي براي ديدار از « قبله » و « مدينه » است و بس .
و حال آن كه حج براي نزديك شدن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صف : 8
28 |
و اتّصال انسان به صاحب خانه است و حج تنها حركات و اعمال و لفظها نيست و با كلام و لفظ و حركت خشك انسان به خدا نمي رسد . حج كانون معارف الهي است كه از آن ، محتواي سياست اسلام را در تمامي زواياي زندگي بايد جستجو نمود . حج پيام آور ايجاد و بناي جامعه اي بدور از رذائل مادّي و معنوي است .
حج تجلّي و تكرار همه صحنه هاي عشق آفرين زندگي يك انسان و يك جامعه متكامل در دنياست و مناسك حج مناسك زندگي است و از آنجا كه جامعه است اسلامي از هر نژاد و ملّتي بايد ابراهيمي شود تا به خيل امّت محمّد (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پيوند خورد و يكي گردد و يد واحده شود ، حج تنظيم و تمرين و تشكل اين زندگي توحيدي است .
حج عرصه نمايش و آيينه سنجش استعدادها و توان مادي و معنوي مسلمانان است . حج بسان قرآن است كه همه از آن بهره مند مي شوند ولي انديشمندان و غوّاصان و دردآشنايان امّت اسلامي اگر دل به درياي معارف آن بزنند و از نزديك شدن و فرو رفتن در احكام و سياستهاي اجتماعي آن نترسند ، از صدف اين دريا گوهرهاي هدايت و رشد و حكمت و آزادگي را بيشتر صيد خواهند نمود و از زلال حكمت و معرفت آن تا ابد سيراب خواهند گشت . ولي چه بايد كرد و اين غم بزرگ را به كجا بايد برد كه حج بسان قرآن مهجور گرديده است . و به همان اندازه اي كه آن كتاب زندگي و كمال و جمال در حجابهاي خود ساخته ما پنهان شده است و اين گنجينه اسرار آفرينش در دل خروارها خاك كج فكريهاي ما دفن و پنهان گرديده است و زبان انس و هدايت و زندگي و فلسفه زندگي ساز او به زبان وحشت و مرگ و قبر تنزل كرده است ، حج نيز به همان سرنوشت گرفتار گشته است . سرنوشتي كه ميليونها مسلمان هر سال به مكّه مي روند و پا جاي پاي پيامبر و ابراهيم و اسماعيل و هاجر مي گذارند ولي هيچ كس نيست كه از خود بپرسد ابراهيم و محمّد ـ عليهما السلام ـ كه بودند و چه كردند ، هدفشان چه بود ، از ما چه خواسته اند ؟ گويي به تنها چيزي كه فكر نمي شود به همين است . مسلّم ، حج بي روح و بي تحرّك و قيام ، و حج بي برائت ، حج بيوحدت و حجي كه از آن هدم كفر و شرك برنيايد ، حج نيست . . .
پيامبر اسلام نيازي به مساجد اشرافي و مناره هاي تزييناتي ندارد . پيامبر اسلام دنبال مجد و عظمت پيروان خود
29 |
بوده است كه متأسّفانه با سياستهاي غلط حاكمان دست نشانده به خاك مذلّت نشسته اند . . .
إنشاء الله ما نخواهيم گذاشت از كعبه و حج ، اين منبر بزرگي كه بر بلنداي بام انسانيّت بايد صداي مظلومان را به همه عالم منعكس سازد و آواي توحيد را طنين اندازد ، صداي سازش با آمريكا و شوروي و كفر و شرك نواخته شود و از خدا مي خواهيم كه اين قدرت را به ما ارزاني دارد كه نه تنها از كعبه مسلمين كه از كليساهاي جهان نيز ناقوس مرگ آمريكا و شوروي را به صدا درآوريم » ( 1 )
فضيلت حج
حج داراي فضيلت عارضي و ذاتي است .
الف : فضيلت عارضي
فضيلت عارضي حج به چند جهت است :
1 ـ اجتماع مسلمانان از اطراف و اكناف عالم در آن ميعادگاه است كه نمونه اي از رستاخيز نهايي است .
در اين اجتماع ملل دنيا با فرهنگها و رنگها و زبانهاي مختلف از اقصي نقاط كره خاكي گردهم مي آيند و همه با زبان دل و زبان دين با هم سخن مي گويند .
اي بسا هندو و ترك همزبان * * * اي بسا دو كرد چون بيگانگان
پس زبان همدلي خود ديگر است * * * همدلي از هم زباني بهترست
همچنين از اوضاع عبادي ، سياسي ، اقتصادي نظامي علمي و . . . همديگر نيز مطّلع مي گردند و پيامهاي برادران و خواهران ديني خود از ملل ديگر را به هموطنانشان مي رسانند كه اين مطلب داراي فوايد دنيوي و اخروي فراواني است كه انشاء الله در فرصت ديگر بدان خواهيم پرداخت .
2 ـ در اين ماه ( ذيحجه ) وقايعي رخ داده كه به حج عظمت داده است . بعضي از اين وقايع ، پيش از اسلام واقع شده ؛ مانند وقايعي كه مربوط به حضرت ابراهيم (عليه السلام) است ؛ از قبيل قرباني فرزند و . . . و بعضي ديگر به بعد از ظهور اسلام مربوط است ؛ مانند مسأله « غدير » كه روز ولايت و اكمال دين و يأس كفّار است . گروهي از عرفا ماه ذيحجه را از اين جهت به ساير ماهها فضيلت داده اند ؛ زيرا روز غدير روز امامت ، ولايت و وصايت است . و چون ولايت باطن نبوّت است پس روز ولايت هم باطن و سرّ همه ايّام است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ پيام حضرت امام در ذيحجه 1408 برابر با تير ماه 1367
30 |
عارف عظيم القدر مرحوم ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي استاد عرفان حضرت امام خميني ـ رضوان الله عليه ـ در اين باره مي فرمايد :
« در اين روز ولايت امير المؤمنين را به آسمانها و زمينها و پرندگان و درياها و صحراها و كوهها و . . . عرضه داشتند و همه قبول كردند . . . . مَثَل مؤمنان در قبول ايمان و ولايت امير المؤمنين (عليه السلام) در روز غدير مانند مثَلَ ملائكه در قبول سجده به حضرت آدم (عليه السلام) است و مَثَل كسي كه ولايت امير المؤمنين را قبول نكند مَثَل شيطان در ردّ سجده بر آدم (عليه السلام) است . . . اين ولايتي كه به جميع صنوف مخلوقات ارائه شده ، همان ولايت مطلقي است كه در رسول الله و امير المؤمنين و يازده خليفه حضرت امير است ؛ همانطور كه بعضي از محقّقين گفته اند : ولايت باطن نبوّت مطلقه است . » ( 1 )
ب ـ فضيلت ذاتي :
1 ـ خانه خدا در زمين كه كعبه مكرّمه است ، مقابل « بيت المعمور » خانه خدا در آسمان قرار دارد .
« در زمين خانه ساختند و مطاف جهانيان كردند و در آسمان خانه ساختند و مطاف آسمانيان كردند . آن را بيت المعمور گويند و فرشتگان روي بدان دارند . و اين يكي را كعبه نام نهادند و آدميّان روي بدان دارند . سيد انبيا و رُسُل (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گفت : شب قربت و رتبت ، شب اُلفت و زلفت كه ما را در اين گلشن حرام دادند ، چون به چهارم آسمان رسيدم كه مركز خورشيد است و منبع شعاع جرم شاه ستارگان است به زيارت بيت المعمور رفتم چند هزار مقرّب ديدم در جانب بيت المعمور ، همه از شراب خدمت مست و مخمور ، از راست مي آمدند و به جانب چپ مي گذشتند و لبيك مي گفتند . گويي عدد ايشان از عدد اختران فزون است و از شمار برگ درختان زيادت . وَهْم ما شمار ايشان ندانست ، فهم ما عدد ايشان در نيافت . گفتم يا اخي جبرائيل كه اند ايشان و از كجا مي آيند ؟ گفت : يا سيد « وَما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إلاّ هُوَ » پنجاه هزار سال است تا همچنين مي بينم كه يك ساعت آرام نگيرند . هزاران از اين جانب مي آيند و مي گذرند ، نه آنها كه مي آيند پيش از اين ديده ام نه آنها كه گذشته اند ديگر هرگزشان باز بينم نه دانيم از كجايند ، نه دانيم كجا شوند . نه بدايت حال ايشان دانيم نه نهايت كار ايشان شناسيم . » ( 2 )
2 ـ وجود قبر منوّر پيامبر خداـ صلّي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ المراقبات متن عربي ، مربوط به اعمال ماه ذيحجه .
2 ـ تفسير خواجه عبدالله ( كشف الأسرار ) چاپ أمير كبير ، ج1 ، ص 367
31 |
الله عليه و آله ـ و ائمّه اطهار در مدينه و قبور انبياي عظام در مكّه .
كعبه از گذشته هاي دور مورد علاقه پيامبران الهي بوده و همواره به كعبه عشق ميورزيده اند . پيامبران در شدائد و سختي ها به خانه خدا پناه مي بردند و از فيوضات آن بهره مند مي گشتند . اين امر باعث شده است كه بسياري از انبياي الهي در شهر مكّه اقامت داشته باشند و در نتيجه در اين شهر مدفون شوند .
در تفسير خواجه عبدالله انصاري آمده است :
« هر پيامبري كه از دست قوم خود فرار مي كرد به كعبه پناه مي برد و تا آخر عمر در آن به عبادت مي پرداخت . . . يقيناً قبر نوح و هود و شعيب و صالح بين زمزم و مقام است . . . و در اطراف كعبه قبر 300 پيامبر است . . . و بين ركن يماني تا حجر الاسود قبر 70 پيامبر است و بين صفا و مروه قبر هفتاد هزار پيامبر است . » ( 1 )
« از اينرو پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرموده است هر كه در مكّه بميرد مانند آن است در آسمان دنيا مرده است . » ( 2 )
فضيلت و اسرار كعبه :
عرفا به تأسّي از آيات و روايات ، براي كعبه فضايل و اسرار بسيار بيان داشته اند كه به اندكي از آن اشاره مي شود :
كعبه ، مكاني كه خداوند متعال در شهر مكّه ( يا بكه ) قرار داده است . در روايات و كتب عرفاني آمده است : اوّلين قطعه خاكي كه در روي زمين ظاهر شده مكان كعبه بود و خداوند زمين را از اين ناحيه گسترانيد ؛ از اينرو مكه را « امّ القري » ناميده است .
امام باقر (عليه السلام) فرمود :
« خداوند آنگاه كه خواست زمين را بيافريند ، به بادهاي چهارگانه دستور داد تا بر روي آب وزيده و آن را موّاج ساخته و كفهاي آن را در مكان اين خانه جمع كند و تلّي ( كوهي ـ تبّه اي ) از آن بسازد . پس زمين را از زير اين كوه گسترش داد و آيه شريفه « إنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً » ( 3 ) اشاره به آن است . پس اوّلين بقعه اي كه در زمين خلق شد كعبه بود ، سپس زمين از آن امتداد يافت . » ( 4 )
امام صادق (عليه السلام) فرموده است :
« دوست داشتني ترين جاي زمين ، مكّه است . در نزد خداوند هيچ خاكي محبوبتر از خاك مكّه ، هيچ سنگي محبوبتر از سنگ مكّه ، هيچ درختي محبوبتر از درخت مكّه ، هيچ كوهي دوست داشتني تر از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير كشف الاسرار ، ج 2 ، ص 212
2 ـ تفسير كشف الاسرار ، ج 2 ، ص 223
3 ـ آل عمران : 96
4 ـ من لا يحضره الفقيه چاپ بيروت ، ج 2 ، باب 64 ، ص 184
32 |
كوه مكّه و هيچ آبي محبوبتر از آب آن نيست . » ( 1 )
همچنين از امام صادق (عليه السلام) است كه فرمود :
« خداوند تبارك و تعالي مسجد الحرام را قبل از زمين آفريد ، سپس زمين را از آن گسترانيد . » ( 2 )
به بيان روايات ، نگاه كردن به كعبه عبادت و موجب محو گناهان است . ( 3 )
احترام « ماههاي حرام » به ايّام حج و زيارت كعبه است . جنگ در ماه ذيحجه ، از آن جهت كه ماه حج است تحريم گشته و در ذيقعده از آن جهت كه ماه قبل از حج و ماه آماده شدن حاجيّان است حرام شده است زيرا حاجي بايد آرامش خاطر و امنيّت داشته باشد . و محرّم ماه برگشت حاجيّان و اسكان يافتن و رفع خستگي آنها از سفر حج است و اگر ماه رجب را ماه حرام قرار داد از آن جهت است كه ماه حج عمره است . ( 4 ) آري خداوند به احترام حج و حاجيّان ، اين ماهها را ماه حرام و امن قرار داد تا همگان به بركت حج مدّتي از سال را در امنيّت باشند .
محي الدين عربي مي گويد :
« بدان كه خداوند متعال كعبه را به عنوان گنجي به وديعه نهاده است . رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خواست تا آن گنج را خارج ساخته و به مرم انفاق كند ولي به جهت مصلحتي ، از آن صرفنظر كرد . . . و آن سرّ تا كنون باقي است . امّا روزي در سال 598 كه من در تونس بودم لوح زرّين از كعبه به سوي من آمد كه در آن لوح اثر انگشتي به عرض يك شبر و به طول يك شبر يا بيشتر بود . در آن لوح به قلمي كه من نمي شناختم نوشته اي بود و اين جريان به سبب وجهتي كه بين من و خدايم بود پيش آمد . من از خدا خواستم كه آن لوح را به جاي خود برگرداند و اين كار به جهت حفظ ادب در محضر رسول خدا بود كه اگر آن لوح به مردم نشان مي دادم فتنه كور در ميانشان به وجود مي آمد و من بدين مصلحت از افشاي آن خودداري كردم . اما حضرت رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بدين جهت آن را ترك نكردند بلكه آن را باقي گذاشتند تا حضرت قائم در آخر الزمان به امر خدا آن را خارج سازد . آن حضرتي كه جهان را پُر از عدل و قسط مي كند همانطور كه پُر از ظلم و جور شده بود . و خبري نيز در اين خصوص وارد شده است . » ( 5 ) ازاينرو پيامبراكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود است : « هركه در مكه بميرد مانند آن است كه درآسمان دنيا مرده است . » ( 6 )
همچنين وي در خصوص كعبه مي گويد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ من لا يحضره الفقيه چاپ بيروت ج 2 ، باب 64 ، ص 185
2 ـ الوافي فيض كاشاني ، ج 12 ، ص 69 ، چاپ اصفهان .
3 ـ الوافي فيض كاشاني ، ج 12 ، ص 39 ، چاپ اصفهان .
4 ـ الوافي فيض كاشاني ، ج 12 ، ص 38 ، چاپ اصفهان .
5 ـ الفتوحات المكّيّة چاپ مصر ، ج 10 ، ص 58 و 57
6 ـ الفتوحات المكّيّة چاپ مصر ، ج 10 ، ص 223
33 |
« خانه كعبه اوّلين خانه اي است كه معبد مردم قرار داده شده و نماز در آن با فضيلت تر از نماز در غير آن است خانه كعبه از نظر زمان قديمي ترين مسجد است و اين خانه از هنگامي است كه خدا دنيا را آفريد . پس اين خانه همان خانه اي است كه خدا از تمام خانه ها برگزيده است ، و براي آن است سرّ اوّليت در ميان همه معبدها كه 120 هزار پيامبر ، غير از اولياي الهي ، بر آن طواف كرده اند .
هيچ پيامبر و وليي نبوده است كه به اين خانه و بلد حرام تعلّق خاطري نداشته باشد پس يقيناً اين خانه موطن ظهور دست خدا ولي حقّ و وديعه الهي است پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درخصوص اين خانه فرمود : « به خدا كه تو بهترين زمين خدا و محبوبترين زمين نزد خدا هستي و اگر مرا از تو خارج نمي كردند من هرگز از تو خارج نمي شدم . » پس اگر كسي اين خانه را ببيند ولي بر حالت الهي و نوراني وي نيفزايد ، از بركت خانه چيزي عايد او نشده است ؛ زيرا اين خانه خزانه خدا از بركات و هدايت است . » ( 1 )
اسامي كعبه و ساير مناسك حج
هر يك از اسامي موجود براي كعبه يا ساير مناسك حج ، وجه تسميه خاصّي داشته و هر كدام بيانگر حقيقتي است .
از آنجا كه اين مناسك ، اعمال عبادي و ديني است ، اولياي دين مي توانند وجه نامگذاري آن را بيان كرده و به بيان حكمت و اسرار موجود در اين تسميه بپردازند . و لذا آنچه عرفا در اين خصوص گفته اند يا ترجمه و توضيح متن روايتي است و يا با توجّه به مضمون روايت ، از آن برداشتي ذوقي و عرفاني كرده اند .
اكنون به بيان مضامين بعضي از اسمهاي موجود و وجه تسميه آن مي پردازيم :
كعبه ؛ معناي مكعّب و مربّع است ، و مربّع بودن كعبه بدان جهت است كه « بيت المعمور » مربع است و كعبه مقابل آن قرار دارد . مربّع بودن بيت المعمور از اينرو است كه مقابل « عرش خدا » است و آن مربع است . و مربع بودن عرش بدين خاطر است كه « كلمات الهي » كه اسلام بر آن بنا نهاده شده چهارتا است كه عبارتند از : « سبحان الله » ، « الحمد لله » ، « لا إله إلاّ الله » و « الله اكبر . »
بيت الله الحرام ؛ اين نامگذاري بدان جهت است كه مشركان از ورود به اين منع شده اندوداخل شدن مشركين برآن حرام است .
البيت العتيق ؛ عتيق يعني رها شده و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير رحمة من الرحمان چاپ دمشق ، ج 1 ، ص 451
34 |
آزاد . حكمت نامگذاري آن به عتيق ، اين است كه خانه خدا ملك كسي نبوده و از هرگونه ملكيّتي رهاست .
بكّه ؛ محلّ گريه و بكاء است . مردم در اطراف آن گريه كرده و از گناهان خود استغفار مي كنند .
صفا ؛ آدم (عليه السلام) برگزيده خدا ( مصطفي ) بر آن كوه فرود آمد و اسم او بر آن نهاده شد .
مروه ؛ چون حوا كه مـرأة ( زن ) اسـت ، بر آن فرود آمد ، اينجا بدين نام خوانده شد .
منا ؛ آنگاه كه جبرئيل (عليه السلام) به حضرت ابراهيم نازل شد ، گفت : « تمني يا اِبراهيم » اي ابراهيم هر چه مي خواهي تمنّا كن . از اين رو آنجا منا خوانده شد .
عرفه ؛ چون جبرئيل به ابراهيم (عليه السلام) گفت : دراين سرزمين به گناهان خود اعتراف كن و به مناسك معرفت پيدا كرده ، آن را بشناس . اين مكان نام « عرفه » را به خود گرفت . ( 1 )
قربان ؛ قرباني را از آن جهت قرباني گفته اند كه موجب تقرّب آدمي به خدا مي شود . ( 2 )
در روايـت نيز آمـده اسـت كه « الصـلاة قربـان كـلّ تقـي » ؛ « نمـاز نزديك كننده ـ وبالا برنده ـ هر انسان با تقوايي است . »
اسرار و مضامين عرفاني حج
بيت ظاهر و بيت باطن
عرفا بيت الله الحرام را بيت ظاهري و آشكار خدا در زمين دانسته و قلب انسان وارسته و وليّ الله را بيت باطني مي دانند . اگر محوّطه كعبه حَرَم است قلب آدمي نيز حرم است اين مطلب متّخذ از روايتي است كه مي فرمايد :
« القَلْبُ حَرَمُ اللهِ فَلا تُسْكِن فِي حَرَمِ الله غَيرَ الله » ؛ ( 3 )
« قلب حرم خداست و در حرم خدا غير او را جاي نده »
دل سراي توست پاكش دارم از آلودگي * * * كاندرين ويرانه مهماني ندانم كيستي
هر دل سوزان هزاران راه دارد سوي تو * * * اين همه ره را تو پاياني ندانم كيستي
صائب تبريزي
* * *
دلم خلوت سراي اوست غيري در نمي گنجد * * * كه غير او نمي زيبد درين خلوتسراي دل مولوي نيز مي گويد :
هر روز به گداي شه دلدار درآيي * * * جان را و جهان را شكفايي و فزايي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 155 ـ 151
2 ـ الوافي ، ج 12 ، ص 195
3 ـ بحار الأنوار ، چاپ بيروت ، ج 67 ، و 25 روايت 27 ، باب 43
35 |
يا رب چه خجسته است ملاقات جمالت * * * آن لحظه كه چون بدر برين صدر برآيي ( 1 )
محي الدّين عربي مي گويد :
« اگر مردم به طواف خانه ظاهري طواف مي كنند ، خواطر الهي نيز به اطراف قلب عارف طواف مي كنند . » ( 2 )
در مقايسه دو بيت « ظاهري » و « باطني » گفته مي شـود : بيـت باطنـي ( دل ) وسيعتر از بيت ظاهري است ؛ زيرا اين خانه وسعت گنجايش حضرت ربوبي را ندارد اما دل انسان وارسته دارد . اين مطلب با توجّه به آيه اي از قرآن كريم و روايات موجود در اين زمينه بيان شده است . قرآن كريم مي فرمايد :
« وَاعْلَمُوا انَّ اللهَ يَحُولُ بَينَ المَرءِ وَقَلْبِه » ؛ ( 3 ) « بدانيد كه خدا بين انسان و قلبش در آمد و شد است . »
در روايتي نيز آمده است : « لا يَسَعُني اَرْضِي وَلا سَمائي و لَكِنْ يَسَعُني قَلْبُ عَبْدِي المُؤمِن . » ؛ ( 4 ) « زمين و آسمانم گنجايش مرا ندارند ولي قلب بنده مؤمن من دارد . »
محي الدّين در اين خصوص كلامي از « بايزيد » آورده ، سپس نظر خود را چنين بيان مي كند :
« ابو يزيد در مقام قلب مي گويد : اگر عرش الهي و هر آنچه در آن است صد هزار هزار ( صد ميليون ) بار در زاويه اي از زواياي قلب عارف قرار گيرد ، عارف آن را احساس نخواهد كرد .
اين وسعت قلب ابو يزيد در عالم اجسام است بلكه من مي گويم : اگر آنچه كه وجودش بي نهايت است به همراه آنچه كه به وجود آورنده اين وجود لانهايي است ، به قلب عارف عرضه شود و در زاويه اي از زواياي قلبوي قرار گيرد باز او احساس نخواهد كرد . ( 5 ) و ( 6 )
اين مطلب بيان مضمون روايت ديگري است كه مي گويد : « قَلْبُ المُؤمِن عَرشُ الرَّحمن » ؛ ( 7 ) « قلب مؤمن عرش خداوند رحمان است . »
محي الدّين عربي مي گويد : چون حج معناي قصد است و حاجي در همه اعمال خود قصد تقرّب به خدا را دارد ، پس حج در واقع تكرار مدام قصد حاجي در ايّام حج است قلب مؤمن هم كه متذكّر اسماء الهي مي شود و آنها را در خود حاضر مي سازد و در آن حال مخصوص ، اسمهاي الهي را تكرار مي كند ، اين اسمها قلب را طواف مي كنند . همانگونه كه جن و انس و ملك خانه كعبه را طواف مي كنند . اسمهاي الهي نيز خانه دل را كه خانه خداست طواف مي كنند . ( 8 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كليّات شمس تبريزي ، چاپ امير كبير ، ص 975
2 ـ الفتوحات المكيّه ، ج 10 ، ص 52
3 ـ انفال : 24
4 ـ بحار الأنوار ، چاپ بيروت ، ج 55 ، ص 39 روايت 61 باب 4
5 ـ يقول ابو يزيد في هذا المقام : لو أنّ العرش و ما حواه مأة ألف ألف مرّة في زاوية من زوايا قلب العارف ما احسّ به وهذا وسع أبي يزيد في عالم الأجسام بل أقول لو أنّ ما لا يتناهي وجوده يقدّر انتهاء وجوده مع العين الموحّدة له في زاوية من زوايا قلب العارف ما احسّ بذلك .
6 ـ براي اطلاع بيشتر رجوع شود به كتاب انديشه عطار فصول الحكم فصل السحفي تاليف قادر فاضل ، فصل 9
7 ـ بحار الانوار ، ج 55 ، ص 39 ، روايت 61 ، باب 4
8 ـ الفتوحات المكيه ، ج 10 ، ص 64
36 |
با توجّه به اين مطالب است كه بعضي از عرفا گاهي حرفهايي زده اند كه تحمّلش براي اهل ظاهر مشكل بوده ولي براي اهل معنا قابل درك و تحمّل بوده است . مانند مطلبي كه عطّار در كتاب « تذكرة الاوليا » از عارفي نقل مي كند كه روزي شخصي خرج سفر مهيا كرده ، عزم زيارت خانه خدا نمود . در راه به عارفي رسيد و او از وي پرسيد كه كجا مي روي ؛ گفت : خرج سفر فراهم ساخته و عازم زيارت خانه خدا هستم . عارف گفت : پولهايت رابه من ده ، او پولها را داد . سپس عارف گفت : اكنون هفت بار به دور من طواف كن كه حجّت مقبول است .
البته غرض عطّار از ذكر چنين مطلبي اين نيست كه او راه حج را بر مردم ببندد و مردم را به سوي عرفا گسيل دارد بلكه منظور كشف يك حقيقت است و آن اين كه خانه حقيقي خدا دل مؤمن است و نبايد از آباد كردن اين دل غافل ماند كه فهم عظمت خانه كعبه در گرو فهم عظمت اين خانه است و خدا هميشه در اين خانه است كه « أَنَا عِنْدَ مُنْكَسِرَةِ قُلُوبِهِم . »
خداوند نزد دلهاي شكسته است . پس ما قبل از تشرّف به آن خانه ، بايد اين خانه را تطهير كنيم و به قول ملاي رومي :
اي قوم به حج رفته كجاييد كجاييد * * * معشوق همينجاست بياييد بياييد
معشوق تو همسايه و ديوار بديوار * * * در باديه سرگشته شما در چه هواييد
گر صورت بي صورت معشوق ببينيد * * * هم خواجه و هم خانه و هم كعبه شماييد
ده بار از آن راه بدان خانه برفتيد * * * يكبار از اين خانه برين بام برآييد
آن خانه لطيفست نشانهاش بگفتيد * * * از خواجه آن خانه نشاني بنماييد
يك دسته گل كو اگر آن باغ بديديت * * * يك گوهر جان كو اگر از بحر خداييد
با اين همه آن رنج شما گنج شما باد * * * افسوس كه بر گنج شما پرده شماييد ( 1 ) منظور از اين مطالب ، آگاه ساختن مردم از مقام خود و مقام و منزلت جايي است كه انسان قصد زيارت آن را دارد تا با اين خود آگاهي و معرفت الهي ، آدمي بتواند حج واقعي به جا آورد ؛ به عبارت ديگر انسان به همراه مقام انسانيش به پيشگاه حضرت ربوبي حاضر شود و چون انسانيّت انسان به قلب اوست ، لذا تنها در زماني به چنين توفيقي نايل مي آيد كه به عظمت قلب تا حدودي واقف شود .
يكي از مقامات عظماي قلب ، بيت الله بودن قلب است . انسان روشن دل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كليات شمس تبريزي ، غزل 648 ، ص 274
37 |
مي داند كه به همراه خانه خدا به زيارت خانه خدا مي رود . خدا خانه اي در درون دارد و خانه اي در برون . اگر ما ميهمان خداييم ، خدا هم ميهمان ماست .
زين حكايت كرد آن ختم رُسُل * * * از مليك لا يزال و لم يزل
كه نگنجيدم در افلاك و خلا * * * در عقول و در نفوس با عُلا
در دل مؤمن بگنجيدم چو ضيف * * * بي زچون و بي چگونه بي زكيف
بي چنين آيينه از خوبي من * * * برنتابد نه زمين و نه زمن
بر دوكَوْن اسب ترحّم تا ختم * * * بس عريض آيينه اي برساختم
هر دمي زين آينه پنجاه عُرس * * * بشنو آيينه ولي شرحش مپرس ( 1 )
هدف اين است كه اگر صورت صورت انساني است قلب هم قلب انساني باشد ، بر خلاف آنهايي كه به فرموده علي (عليه السلام) صورتشان صورت انساني ولي سيرتشان سيرت حيواني است ؛ « الصُّوْرَةُ صُوْرَةُ اِنْسَان وَالْقَلْبُ قَلْبُ حَيْوان . » ( 2 )
اين حقيقت در بيان حضرت سجّاد (عليه السلام) با زهري به گونه ديگر آمده است ؛ زهري به امام زين العابدين (عليه السلام) عرض كرد : « ما اكثر الحجيج » « چقدر حاجي فراوان است ! » امام فرمود : « ما اكْثَرَ الضَّجيج و اَقَلَّ الحَجِيْج » ( 3 ) « چقدر ضجّه كننده زياد است و حاجّي اندك . آنگاه امام (عليه السلام) تصرّفي در ديده وي كرد و چشم برزخي او باز شد و پرده هاي ماديّت كنار رفت و ديد كه عده اي به شكل انسان و عده زيادي به شكل حيوانات گوناگون هستند .
آن حاجيي كه دلش زنده و خداي خود را بنده بوده است صورتاً و سيرتاً انسان است . او به همراه خانه خدا به زيارت خانه خدا آمده است . سفر او به قول حكما و عرفا ؛ « سفر في الحقّ بالحق » است . چه بسا كه ظاهراً به ديدن خانه خدا رفته و لي باطناً خانه خدا به ديدن وي آمده باشد . امّا ديدن چنين چيزي براي همگان ميّسر نيست مگر قليلي از اولو الألباب .
عطار نيشابوري در خصوص « رابعه عدويه » چنين ماجرايي را نقل مي كند :
« نقل است ابراهيم ادهم ـ رضي الله عنه ـ چهارده سال تمام سلوك كرد تا به كعبه شد ، از آنك در هر مصلايي جايي دو ركعت مي گزارد تا آخر بدانجا رسيد خانه نديد ، گفت : آه چه حادثه اي است ؟ ! مگر چشم مرا خللي رسيده است . هاتفي آواز داد كه چشم تو را هيچ خلل نيست امّا كعبه به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مثنوي نيكلسون ، دفتر 6 ، ص 447
2 ـ نهج البلاغه ، خطبه 87
3 ـ صهباي صفا ، چاپ مشعر ، آيت الله جوادي آملي ، ص 69
38 |
استقبال ضعيفه اي شده است كه روي بدينجا دارد . ابراهيم را غيرت بشوريد گفت : آيا اين كيست ؟ ! بدويد رابعه را ديد كه مي آيد و كعبه با جاي خويش شد .
چون ابراهيم آن بديد ، گفت : اي رابعه ، اين چه شور و كار و بار است كه در جهان افكنده اي ؟ ! گفت : شور ، من در جهان نه افكنده ام ، تو شور در جهان افكنده اي كه چهارده سال درنگ كرده اي تا به خانه رسيده اي . گفت : آري چهارده سال در نماز باديه قطع كرده ام . گفت : تو در نماز قطع كرده اي و من در نياز . رفت و حج بگزارد و زار بگريست ، گفت : اي بار خداي ، تو هم بر حج وعده نيكو داده اي و هم بر مصيبت اكنون اگر حج پذيرفته اي ثواب حجّم گو اگر نپذيرفته اي اين بزرگ مصيبتي است ثواب مصيبتم گو . پس بازگشت و به بصره باز آمد و به عبادت مشغول شد تا ديگر سال . » ( 1 )
مولوي نيز شعري دارد كه بيانگر اين حقيقت است او مي گويد : آن كه به مكه مي روند نيز مديون لطف الهي اند . او « تن آدمي » رابه « مشك » ، « معنويت حج » رابه « آب » و « خدا » رابه « سقا » تشبيه كرده است . مي گويد : اگر خواجه سقا جَهد سقايي نكند ، هيچ گاه پُر از آب نمي شود . ليكن گاه آب را به مشك مي رساند و گاه مشك را به آب .
اين مشك به خود چون رود و آب كشاند * * * تا خواجه سقّا نكند جهد سقايي
آن نيستي اي خواجه كه كعبه به تو آيد * * * گويد برِ ما آي اگر حاجيِ مايي
اين كعبه نه جا دارد و نه گنجد در جا * * * مي گويد العزّة والحسن ردايي
هين غرقه عزّت شو و فاني ردا شو * * * تا جان دهدت چونكه ببيند كه فنايي ( 2 )
سفر قلب ( دل ) و سفر جسم
عرفا سفر را دوگونه دانسته اند : الف : سفر دل . ب : سفر جسم .
سفر جسم ؛ انتقال از مكاني به مكان ديگر است .
سفر قلب ؛ انتقال از يك حال به حال ديگر و از صفتي به صفت ديگر است .
بعضيها اگر سفر جسماني دارند ، سفر روحاني هم دارند ؛ يعني با رفتن به حج اوصاف زشت را از بين برده و به اوصاف نيك متخلّق مي شوند ؛ به عبارت ديگر ، انسان ديگري مي شوند .
استاد حسن حسن زاده آملي ـ روحي له الفدا ـ مي فرمود :
روزي يكي از مؤمنان كه قصد سفر حج داشت ، جهت خداحافظي به خدمت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تذكرة الأولياء ، باب 8
2 ـ ديوان شمس تبريزي ، ص 975
39 |
حضرت استاد علامه ابو الحسن شعراني ـ رضوان الله عليه ـ شرفياب شد و از وي خواست تا در حقّ او دعايي بكند . علامه شعراني فرمود : انشاء الله بروي و برنگردي .
منظور اين است كه تو با اين حال عادي كه به سفر مي روي ، وقتي مناسك را انجام دادي بايد به قدري تعالي و تكامل داشته باشي كه ديگر در برگشت از حج انسان ديگري بشوي . در واقع معنويت حج به قدري در تو اثر نهاده باشد كه به انسان جديدي [ از حيث معنويت ] مبدّل شده و به قول عرفا تولّد جديد وتولّد دومي داشته باشي .
مولوي مي گويد :
چون دوّم بار آدمي زاده بزاد * * * پاي خود بر فرق علّتها نهاد
مي پرد چون آفتاب اندر افق * * * با عروس صدق و صفوت بر تتق
بلكه بيرون از افق و زچرخها * * * بي مكان باشد چو ارواح و نهي
اين عقول ما چو سايه اي عمو * * * مي فتد از هر طرف بر پاي او ( 1 )
خواجه عبدالله قشيري در خصوص سفر روحاني و عادي مي گويد :
« از ابو علي دقّاق شنيدم كه مي گفت : در قريه فرخك نيشابور از يكي از شيوخ عرفا پرسيدند : اي شيخ ، آيا مسافرت رفته اي ؟ شيخ گفت : مسافرت زميني يا آسماني ؟ سفر زمين نداشته ام امّا سفر آسماني داشته ام . » ( 2 )
اي مقيمان درت را عالَمي در هر دمي * * * رهروان راه عشقت هر دمي در عالَمي
قشيري در ادامه گفتار از قول ابو علي دقّاق مي گويد :
« و من در مرو بودم كه بعضي از متصوّفه نزد من آمدند . يكي از آنها به من گفت : من از راه دور مسافت طولانيي را جهت زيارت تو طي كرده ام . من بدو گفتم : كافي بود كه به جايي اين همه طي مسافت طولاني ، يك قدم از نفس خود مسافرت كرده و دور مي شدي . » ( 3 )
البته اينگونه مسافرت بسيار خوب است ولي كسي نبايد به اين بهانه كه « ما نمي توانيم سفر روحاني داشته باشيم پس سفر حج را ترك كنيم » آن را ترك كند بلكه بايد به هر حال ، حتي الامكان ، به حج رفت ولي بهترين سفر اين است كه در آن سعي در خودسازي و به جا آوردن حج عرفاني و ابراهيمي بشود .
يكي از عرفا در اين مورد مي گويد :
« اندر باديه بودم تنها بمانده ، دست برداشتم ، گفتم ضعيفم و رنجور يا رب ، يا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مثنوي كلاله خاور ، دفتر 3 ، ص 194
2 ـ رساله قشيريه ، متن عربي چاپ بيدار ، ص 411
3 ـ رساله قشيريه ، متن عربي چاپ بيدار ، ص 411
40 |
رب به مهماني تو مي آيم . اندر دلم افتاد كه ، گويند : « كه خوانده تو را ؟ گفتم يا رب اين مملكتي است فراخ كه طفيلي بردارد . آوازي شنيدم از پس پشت . بازنگريستم اعرابيي را ، ديدم بر اشتري نشسته ، مرا گفت : يا عجمي تا كجا ؟ گفتم به مكّه خواهم شد . گفت : خوانده اند تو را ؟ گفتم ندانم . گفت : نگفته است ؛ « من استطاع إليه سبيلا » ؛ « آنكس به مكّه شود كه تواند او را . » گفتم مملكت فراخ است و طفيلي برتابد . گفت نيك طفيلي تو . گفت : اين شتر را خدمت تواني كرد ؟ گفتم توانم . از شتر فرود آمد و اشتر به من داد و گفت برين برو . » ( 1 )
بنابراين ، ما ضمن اين كه نبايد به خود مغرور باشيم . بايد به رحمت واسعه خدا نيز نظر داشته و دل خوش داريم . آدمي هراندازه خود ساخته باشد باز بايد احساس شرمندگي در بارگاه ربوبي داشته و از خدا طلب عفو كند . از طرفي انسان به هر مقدار گناهكار و مقصّر باشد باز بايد به رحمت واسعه خدا اميدوار باشد كه مملكت فراخ است و رحمت واسع .
سفر حج و سفر آخرت
عرفا سفر حج را از جهاتي به سفر آخرت تشبيه كرده اند ؛ همانطور كه در سفر آخرت ، آدمي همه ملك و مال و همسر و عيال و پدر و مادر و موطن خود را ترك كرده و تنها راهي ديار ابديّت مي شود ، در سفر حج نيز گاهي آدمي همه را ترك كرده و به سوي يار مي شتابد . لباس احرام ياد آور كفن پوشي آدمي در سفر آخرت است . طي منازل متعدّد ، جهت رسيدن به كعبه مقصود را به طي منازل مرگ مانند قبر و برزخ و . . . تشبيه كرده اند .
جمع آمدن در مسجد الحرام و راز و نياز و طلب عفو در آن به روز حشر ماند كه همه در آن روز با همان لباس قبر دور هم جمع مي شوند و هر كسي به فكر خويش است .
در تفسير « كشف الاسرار » آمده است :
« بدانكه سفر حج بر مثال سفر آخرت نهادند و هرچه در سفر آخرت پيش آيد از احوال و اهوال مرگ در رستاخيز ، نمود كار آن درين سفر پديد كردند ، تا دانايان و زيركان چون اين سفر پيش گيرند به هر چه رسند و هرچه كنند منازل و مقامات آن راه آخرت ياد كنند . و عبرت گيرند و زاد و ساز آن به دست گيرند كه صعب تر است و عظيم تر . اوّل آن است كه چون أهل و عيال و دوستان را وداع كند بداند كه اين مثال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ترجمه رساله قشيريه ، انتشارات علمي فرهنگي ، باب 44
41 |
سكرات مرگ است . آن ساعت كه بنده در نزع باشد و خويش و پيوند و دوستان گرد وي درآيند و او را وداع كنند .
سار الفؤاد مع الأحباب إذ ساروا * * * يوم الوداع فدمع العين مدرار
و آن كه زاد سفر از همه نوعها ساختن گيرد ، و احتياط در آن به جاي آرد تا هر چه به زودي تباه شود برنگيرد . داند كه آن بادي نماند و زاد باديه نشايد . در يابد و به جاي آرد كه طاعت با ريا و تقصير زاد آخرت را نشايد و به قال النبي « لا يقبل الله تعالي عملا فيه مقدار ذرّة من الريا » و آن گه كه بر راحله نشيند مركب خويش در سفر آخرت كه آن را نقش گويند ياد آورد .
و بعد ركوبه الافراس تبها * * * يهادي بين اعناق الرجال
و چون عقبه ها و خطرهاي باديه بيند از منكر و نكير و حيّات و عقارب در گور كه شرع از آن نشان داده ياد كند . و به حقيقت داند كه از لحد تا حشر باديه اي عظيم در پيش است كه بي بدرقه طاعت بريدن آن دشوار است . اگر درين باديه بدين آساني بدرقه اي به كار است پس در باديه قيامت بي بدرقه طاعت چون رستگار است ؟ !
راستكاري پيشه كن كاندر مصاف رستخيز * * * نيستند از خشم حق جز راستكاران رستگار » ( 1 )
* پي نوشتها :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير كشف الاسرار ، ج 2 ، ص 225 و 226