بخش 4

2 ـ حج و ولایت


25


ميقات حج - سال پنجم - شماره بيستم - تابستان 1376

حج و ولايت

محمد تقي رهبر

در روايات ، افزون بر آن كه نقش كليدي ولايت در اعمال و فرايض اسلامي بيان گرديده ، روايات خاصّي نيز وجود دارد كه در آن از رابطه و پيوند « حج و ولايت » سخن به ميان آمده است . رابطه اي كه به دليل آثار جهان شمول اين فريضه بزرگ الهي ، مورد توجه و تأكيد رهبران دين قرار گرفته است .

از اين روايات چنين استفاده مي شود كه :

« ولايت و امامت » به عنوان روح اعمال و معنابخش و جهت دهنده مناسك و مشاعر حج ، به عصر يا نسلي خاص اختصاص ندارد ، بلكه اصلي است جاري در همه عصرها و براي همه نسل ها .

در روايات تصريح شده است كه آهنگ حج و زيارت كعبه ، تنها با معرفت منزلت معنوي اهلبيت و پذيرش رهبري آنان منشأ سعادت دنيا و آخرت است و بدون معرفت امام و حق حرمت مقام ولايت ، اعمال حج ناقص و بي حاصل خواهد بود اينك به چند روايت در اين خصوص مي نگريم :

ـ يكي از ياران امام صادق (عليه السلام) از آن حضرت معناي آيه : « وَمَنْ دَخَله كانَ آمناً » ( 1 ) را مي پرسد . امام در پاسخ مي فرمايد : چيزي را از من پرسيدي كه كسي ديگر از آن پرسش نكرده است . سپس فرمود : آن كس كه قصد زيارت اين خانه كند ، در حالي كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در بخش نخستين اين مقاله .


26


بداند خداوند بدان امر فرموده و ما خاندان را آن گونه كه شايسته و حق معرفت ماست ، بشناسد . چنين كسي در دنيا و آخرت در امان خواهد بود . ( عن عبد الخالق الصيقل قال : سألت أباعبدالله (عليه السلام) عن قول الله ـ عزّوجل ـ « وَمَنْ دخلهُ كانَ آمناً » فقال لقد سألتني عن شيء ما سألني عنه أحد إلاّ من شاءالله . ثمَّ قال : « من امّ هذا البيت و هو يعلم أنه البيت الذي أمره الله به وعرفنا أهل البيت حقّ معرفتنا ، كان آمناً في الدنيا والآخرة ) ( 1 )

و نيز امام صادق (عليه السلام) در روايات ديگر چنين فرموده است : « كسي كه از روي معرفت به كعبه بنگرد و حق و حرمت ما را بشناسد آن گونه كه حق و حرمت كعبه را شناخته است ، خداوند گناهانش را بيامرزد و مشكل دنيا و آخرتش را كفايت كند . » « مَنْ نَظرا إلي الكعبةَ بمعرفة فعرفَ منْ حقّنا وَحرمتنا مثل الذي عرف من حقها و حرمتها غفر الله له ذنوبه وكفاه همّ الدنيا والآخرة » ( 2 )

بدين ترتيب آنچه مكمل و پايان بخش فريضه حج است ، ولايت است ، چنان كه امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد : « از مكّه آغاز كنيد و به ما ختم نماييد » ؛ « ابدؤا بِمكّة وَأختموا بِنا » ( 3 ) همچنين شيخ صدوق روايتي را از پيشوايان معصوم آورده كه بر اساس آن ، خرج كردن و به مصرف رسانيدن يك درهم در راه حج ، پاداشي معادل هزار هزار درهم خرج كردن در ساير امور خير را دارد اما اگر يك درهم به دست امام برسد مانند آن است كه هزار هزار درهم در حج به مصرف رسانيده شود ؛ ( وَروي أن درهماً في الحجّ خيرٌ مِن ألف ألف في غيره وَدرهم يَصِل إلي الإمام مثل ألف ألف درهم في حجّ ) ( 4 )

دليل اين مطلب روشن است ؛ زيرا بديهي است زماني كه بيت المال مسلمانان در دست حاكمان غاصب باشد با اسراف و تبذير به مصارفي مي رسد كه در دست حاكمان باشد خلاف مصالح اسلام و مسلمانان است ، در چنين وضعيتي ، رسانيدن مال به دست امام حق تا آن مال را به مصارف شرعي و الهي برساند كه ثمره آن تقويت اساس دين و رفع نياز مسلمين خواهد بود فضيلت و پاداشي معادل هزار هزار انفاق در حج را دارد . در حقيقت اين روايت از نقش رهبري امام حق و لزوم تأييد و حمايت وي با مال و ديگر امكانات سخن مي گويد و آن را با انفاق در حج مقايسه مي كند . در برخي از اين روايات چنين توصيه شده است : كساني كه عازم حج مي شوند و طواف خانه مي كنند ، وظيفه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل الشيعه ، ج 8 ، ص 68

2 ـ فروع الكافي ، ج 2 ، ص 241

3 ـ من لا يَحضرهُ الفقيه ، ج 2 ، ص 334

4 ـ من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 245 ؛ وسائل ، ج 8 ، ص 86


27


دارند درپايان مناسك ، نزد امام بيايند وبراي ياري دادن به وي ، اعلام آمادگي كنند . تا حجشان كامل شود ومعنا و مفهوم پيدا كند .

امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد : « مردم مأمور شده اند به سوي اين خانه كه از سنگ ها ساخته شده ، بشتابند و بر آن طواف كنند سپس نزد ما آمده و ولايت و محبت خود و آمادگي شان را براي ياري ما عرضه كنند ؛ ( زرارة عن أبي جعفر (عليه السلام) قال : « إنّما أمر الناس أن يأتوا هذه الأحجار فيطوفوا ثمّ يأتوا فيخبرونا بولايتهم ويعرضوا علينا نصرهم » . ( 1 )

اين روايت حاوي نكته ظريفي است : در اين روايت از خانه كعبه به احجار تعبير شده است ؛ زيرا از سنگ هاي صامت و بي جان بنا شده و آنچه آن را تشريف و تكريم مي بخشد همانا انتسابي است كه به خداوند كعبه دارد و اين فرمان خدا است كه مردم برگرد آن طواف كنند و مراتب عبوديت خود را نسبت به صاحب خانه اعلام دارند و با تأسي به فرشتگان خدا كه گرد « بيت المعمور » ـ صورت ملكوتي كعبه ـ در آسمانها در طوافند ، پروانهوار گرد كعبه طواف كنند و صاحبخانه را بندگي نمايند و خداوند بدينسان بندگان را آزمايش مي كند چنانكه فرشتگان را به سجده آدم خوانده است . امير مؤمنان (عليه السلام) مي فرمايد : « آيا نمي نگريد كه خداوند انسانهاي پيشين ، از عهد آدم گرفته تا آخرين انسانهاي اين جهان را ، به سنگهايي كه سود و زيان نمي رسانند و نمي بينند و نمي شنوند ، در معرض امتحان قرار داده و آن را خانه محترم خود ساخته است ؟ خانه اي كه پابرجايي مردم بدان بستگي دارد » ؛ ( ألا ترون أنّ الله سبحانه إختبر الأوّلين من لدن آدم ـ صلوات الله عليه ـ إلي الآخرين من هذا العالم بأحجار لا تضرّ ولا تنفع ولا تبصر ولا تسمع فجعلها بيته الحرام ، الذي جعله للنّاس قياماً ) . ( 2 )

بنابراين ، آنچه روح حج را تشكيل مي دهد همانا تسليم و تذلّل و عبوديت خالص حقّ است كه بارزترين نمونه آن معرفت امام و اطاعت ولي امر مي باشد كه اطاعتش اطاعت خدا است و خدا بدان فرمان داده است ؛ ( اطيعوا الله و أطيعوا الرسول وأولي الأمر منكم ) . ( 3 )

كعبه آنگاه سنگ نشاني است براي رهپويان راه خدا كه ولايت و زعامت آن در دست صالحان و متّقين باشد . چه ، خداوند ولايت كعبه را به دست آنان سپرده است ؛ ( إن أوليائه إلاّ المُتّقون ) . ( 4 )

حال اگر كسي به طواف اين خانه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ علل الشرائع ، ج 1 ، ص 459 ؛ من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 334

2 ـ نهج البلاغه ، : خطبه 192

3 ـ انفال : 34

4 ـ نساء : 59


28


بيايد و از تسليم و تعبد مطلق در برابر اساسي ترين عامل انسان ساز كه همانا محبّت امام و اطاعت ولي امر است ، رخ بتابد و يا در شناخت آن تقصير كند ، از طواف و مناسك نيز بهره اي نبرده و از معرفت كامل بي نصيب مانده است و بديهي است كه چنين حجّي در تكامل انسان نقشي ندارد . اين است كه با قاطعيّت مي توان گفت حجّ بيولايت حج نيست ، چنانكه حجّ بي برائت . كه تولّي و تبرّي از يكديگر تفكيك ناپذيرند و بدون زيارت كعبه دل ، طواف كعبه گل بي حاصل است .

به گفته عارف و فقيه متأله مرحوم فيض :

يك طوافِ به سر كوي وليّ حقّ كردن * * * به ز صد حجّ قبول است به ديوان بردن

ايستادن نفسي نزد مسيحا نفسي * * * به ز صد سال نماز است به پايان بردن

در حقيقت ، ولايت متمّم و مكمّل حج و بلكه روح و حقيقت آن است .

امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد : « تماميّت و كمال حج ديدار با امام است . »

جابر عن ابي جعفر (عليه السلام) : « من تمام الحجّ لقاء الإمام » ( 1 ) و از امام صادق نقل شده كه فرمود : « هر گاه يكي از شما به حج مي رود بايد حج خود را به زيارت ما ختم كند ؛ زيرا اين يكي از عوامل تماميت حج است » ؛ ( عن جعفر بن محمّد (عليه السلام) قال : « إذا حجّ أحدكم فليختم حجّه بزيارتنا لأنّ ذلك من تمام الحجّ ) . ( 2 )

عبدالله بن مسكان از ابو حمزه ثمالي نقل مي كند كه گفت : شرفياب محضر امام باقر  (عليه السلام) شدم در حالي كه آن حضرت بر درب ورودي مسجدالحرام نشسته بود و به مردمي كه در حال طواف بودند مي نگريست . آنگاه خطاب به من فرمود : ابو حمزه ! مي داني اين مردم به چه چيزي مأمور شده اند ؟ ابوحمزه گويد : من ندانستم در پاسخ آن حضرت چه بگويم . سپس امام چنين فرمود : « همانا اين مردم مأمورند بر گرد اين سنگها ( اشاره به كعبه معظّم ) طواف كنند سپس نزد ما بيايند و ولايت ( محبّت و اطاعت ) خود را به ما اعلام دارند » ؛ ( عبدالله بن مسكان عن أبي حمزة الثمالي ، قال : « دخلت علي أبي جعفر (عليه السلام) وهو جالسٌ علي الباب الّذي الي المسجد وهو ينظر إلي النّاس يطوفون . فقال : يا أبا حمزة بما امروا هؤلاء ؟ قال : فلم أدر ما أردّ عليه . قال : إنّما أمروا أن يطوفوا بهذه الأحجار ، ثمّ يأتونا فيعلنون ولايتهم ) . ( 3 )

همچنين در روايات امامان معصوم  (عليهم السلام) تصريح شده كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ علل الشرايع ، ج1 ، 459 ؛ من لا يحضره الفقيه ، ج2 ، ص334

2 ـ همان : 459

3 ـ علل الشرايع ، ج1 ، ص406


29


بدون ولايت اهل بيت عبادت و بندگي سودي ندارد .

حضرت علي بن الحسين (عليه السلام) چنين مي فرمايد : « بهترين نقطه روي زمين ، بين ركن مقام است . حال اگر كسي آنقدر عمر كند كه نوح در ميان قوم خود درنگ كرد ، نهصد وپنجاه سال ، و روزها را به روزه داري و شبها را به شب زنده داري در اين مكان مقدّس به سر برد ، آنگاه خداي ـ عزّوجلّ ـ را بدون ولايت ما ملاقات كند ، اين عبادتها به حال وي سودي نرساند » ؛ ( أفضلُ بقاعِ الأرض ما بين الرّكن والمقام لو أن رجلا عمّر عمر نوح في قومه ، ألف سنة إلاّ خمسين عاماً ، يصوم النهار ويقوم الليل في ذلك المكان ثمّ لقي الله ـ عزّوجلّ ـ بغير ولايتنا لم ينفعه ذلك شيئاً ) . ( 1 )

آري ، بدون رهبر نه براي حرم حرمتي است ، نه در عرفات معرفتي ، نه در مشعر شعوري ، نه در منا فداكاري و ايثاري ، نه در زمزم نشانه حياتي ، نه در صفا رمز صفايي ، نه در رمي جمرات نابودي شيطاني و بالاخره نه در حج ظهور بينايي و نه در اعمال شعائري .

بدون آگاهي به مقام رهبري و پيروي از او ، آنچنان خواهد بود كه امام باقر (عليه السلام) با مشاهده فريادِ تلبيه حجاجِ نا آگاه و گم شده و دچار چنگال شياطين و خود غيب فرمود :

« أتري هؤلاء الّذين يلبّون ، والله لأصواتهم أبغض إلي الله من أصواتِ الحمير » ؛ ( 2 )

« آيا مي بينيد اينهايي را كه تلبيه مي گويند ؟ به خدا صداي اينان نزد خداوند ناپسندتر از صداي چهارپايان است . »

مولوي مي گويد :

ابلهان تعظيم مسجد مي كنند * * * در جفاي اهل دل جدّ مي كنند

مسجدي كاندر درون اولياست * * * سجدگاه جمله است آنجا خدا است ( 3 )

به طور خلاصه : معرفت امام و پذيرش ولايت از چند منظر شايان توجه است :

1 ـ شناخت صحيح آداب و شرايع دين ـ به طور عموم ـ و مناسك و احكام حج ـ به نحو خاص ـ و آنگونه كه شريعت سيدالمرسلين ترسيم كرده ، به معرفت ائمه و اوصياي پيامبر بستگي دارد ، چنانچه در زيارت جامعه مي خوانيم : « بمودّتكم علّمنا الله معالم ديننا » و اين حقيقتي است كه حتي سران و رهبران اهل سنت نيز بدان اعتراف كرده اند . ابوحنيفه ( نعمان بن ثابت ) پيشواي يكي از مذاهب اربعه عامه مي گويد :

« اگر جعفر بن محمّد (عليه السلام) نبود ، مردم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ من لا يحضره الفقيه ، ج2 ، ص159

2 ـ در راه برپايي حج ابراهيمي ، روايت نقل از وافي .

3 ـ كتاب مثنوي ، دفتر دوم ، ص187


30


مناسك حج خود را نمي دانستند » ؛ ( لولا جعفر بن محمّد ما علّم النّاس مناسك حجّهم ) . ( 1 )

2 ـ كسي كه امام مفترض الطاعه خود را نشناسد و يا منكر او شود ، نسبت به يكي از اصولي ترين مباني اعتقادي و عملي اسلام جاهل مانده و از فرمان بر خدا سرپيچي كرده و با اين وصف از حقيقت عبوديت و تسليم دور افتاده و از نور معرفت محروم گشته ، و از اعمال خود بهره اي نجسته است .

3 ـ روي برتافتن از رهبران هدايت به معناي فرو افتادن در كام سردمداران ضلالت و اقطاب جهل و جور است كه با پذيرش رهبري آنان از اسلام جز نامي و از مناسك و شعائر جز شعاري پوچ باقي نمي ماند و اساساً دين ابزاري مي شود براي اغواي مردم و به بند كشيدن آنها و تحريف شرايع اسلام ، چنانكه سيره سياسي خلفاي اموي و عباسي گواهي صادق بر اين مدّعا است واز اين خطر عظيم ، پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آگاهي دادند و در حساس ترين لحظات تاريخ حيات مقدّس خويش و يا در مقام بيان مسأله امامت و ولايت و جانشيني خود ، راه آينده اسلام را روشن ساخته و علي بن ابي طالب را به عنوان ولي ، وصي و خليفه معرفي فرمودند و بر استمرار امامت در دودمان آن حضرت تأكيد كرده ، مسلمانان را به خطر بروز انحراف در مسير خلافت و تبديل آن به سلطنت خودكامه هشدار دادند و در خطبه « الغدير » هنگام بازگشت از حجة الوداع چنين فرمودند :

« معاشر الناس ، إنّي ادعها امامة و وراثة في عقبي إلي يوم القيامة . . وسيجعلونها ملكاً واغتصاباً ، ألا لعنَ اللهُ الغاصبين والمغتصبين » ؛ ( 2 )

« مردم ! من امر رهبري را به صورت امامت و وراثتي در نسل خويش تا روز قيامت به وديعه نهادم امّا به زودي آن را به سلطنت و سلطه غاصبانه تبديل خواهند كرد ، پس ، لعنت و نفرين خدا بر غاصبان و سلطه گران باد ! »

امامان شيعه و دفاع از ولايت در حج :

با تأسّي به رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) امامان شيعه نيز موسم حج را به منظور دفاع از حريم ولايت و امامت مغتنم شمرده و از حرم امن و فضاي باز و منطقه آزاد اسلامي و حضور حج گزاران بلاد براي تبيين حقايق كتمان شده بهره مي گرفتند .

پس از رسول خدا حوادثي در جريان اوضاع سياسي و رهبري امت پديد آمد تا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فيض كاشاني ، كتاب الوافي ، ج14 ، ص1313

2 ـ احتجاج طبرسي ، ص62


31


سرانجام روزگار معاويه فرا رسيد و همانگونه كه در حديث نبوي آمده بود ، بوزينگان بر منبر رسول خدا بالا رفتند و سفّاكان ديكتاتور بر مسند رهبري نشستند و چه بدعتها كه در دين خدا نهادند ، چه خونها كه از صالحان و آزاد مردان و بي گناهان بر خاك ريختند و چه حريم و حرمت ها را ، حتي در حرمين شريفين ، از اسلام و ناموس مسلمانان هتك كردند و با اعمال جابرانه و هوسراني و سفّاكي روي ديگر جبّاران تاريخ را سفيد كردند ، اموال مسلمين را تاراج و در قصور افسانه اي ، صرفِ دلقك ها و جيره خواران كردند و دين فروشان را خريدند و راويان و محدّثان را به حديث گرفتند و محراب ها و منبرها را ابزار ساختند و جناياتي كه قلم از شرح و بيانش عاجز است مرتكب شدند . بيشترين كوشش اين حاكمان نفاق پيشه و حق ستيز كه قلبهايشان از كينه هاي جاهليّت آكنده بود تحريف حقايق و ارائه چهره ناپسند از اسلام ناب محمّدي و طلايه داران ولايت ، اميرالمؤمنين (عليه السلام) و فرزندان پاك او بود . در اين ميان انواع فشارها و شكنجه ها متوجّه كساني بود كه امامت و ولايت اولاد پيامبر را پذيرفته و از آن دفاع مي كردند . اينان جانشان در مخاطره بود ، خانه هايشان ويران مي شد و حيثيت و آبرويشان هتك مي گرديد و در زندانهاي مخوف اموي و عباسي شكنجه و زنده به گور مي شدند و چوبه هاي دار ناظر پيكرهاي بي جان آنان بود . بزرگترين جُرم نابخشودني در اين مقاطع سياه تاريخي در ذكر منقبت و بيان فضيلتي از امير المؤمنين علي ـ عليه الصلاة والسلام ـ و فرزندان و خاندانش و دفاع از امامت و خلافت آنان بود ؛ يعني همان چيزي كه رسول گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از آغاز بعثت تا آخرين لحظات حيات بر آن تأكيد فرمودند و در حجة الوداع با حضور جمعيت انبوه زائران خانه خدا ، آن را مورد تأكيد مجدد قرار دادند .

رسالت امامان معصوم (عليهم السلام) در اين روزهاي تاريك و پر فتنه ؛ بسيار سنگين و در عين حال پيچيده بود .

عرصه اين رسالت از مجالس درس ، تا ميدان شهادت و قعر زندان ها و تبعيد و اسارت كشيده مي شد ؛ يكي از اين مقاطع تاريخي ، دوران سياه معاويه بود . او زر و زور و حيله و نيرنگ را براي مقاصد شوم خود به خدمت گرفته و از جهل و ناداني و بي خبري مردم شام و اختناق حاكم بر ساير بلاد بهره مي جست و راويان دين فروش روايات مجعول به پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم )


32


نسبت دادند و چهره دين را مخدوش كردند . بخشي از اين روايات و اكاذيب در ستايش آل ابي سفيان و معاويه بود كه هم زمان با انكار فضائل اميرمؤمنان (عليه السلام) و تحريف چهره مقدّس آن حضرت ، در السنه عامه پخش مي شد و با سبّ آن حضرت و خاندانش در منابر ايراد مي گرديد .

سليم بن قيص هلالي ، يكي از ياران اميرمؤمنان اين وقايع تلخ و دردناك را به تحرير آورده كه خلاصه بخشي از آن چنين است :

« معاويه در ايام خلافتش به مدينه آمد و از جمله اقداماتش جهت تثبيت حكومت آل ابي سفيان و سركوب مخالفان اين بود كه به وسيله مناديانش اعلام كرد : هر كس حديثي در منقبت علي و فضائل اهلبيت نقل كند در امان نخواهد بود . در همه بلاد كار بر شيعه بسيار دشوار شد ، در اين ميان مردم كوفه به دليل تشيع علي (عليه السلام) بيش از همه تحت فشار و شكنجه بودند . معاويه ، زياد بن ابيه را به امارت كوفه و بصره برگزيد ، زياد كه شيعيان را به خوبي مي شناخت ، آنان را تعقيب مي كرد و حتّي اگر در زير سنگ يا كلوخي بودند به قتل مي رسانيد ، دست ها و پاهايشان را مي بريد و به چوبه دار مي آويخت و ميخ در چشمانشان مي كرد و آنها را آواره و در به در مي ساخت تا آنجا كه در عراق كسي نماند كه به تشيع شناخته شود مگر آن كه به قتل رسيده يا به دار آويخته مي شد يا به زندان مي افتاد و يا تبعيد و آواره مي گرديد و . . . »

سپس معاويه به عمّال خود در همه شهرها نوشت : از شيعيان علي و خاندانش گواهي نپذيريد و پيروان عثمان و دوستداران او و خاندانش و كساني كه فضائل و مناقبشان را روايت مي كنند به مجالس خود دعوت كنيد و گرامي بداريد و اعلام كنيد كه هر كس روايتي در فضيلت او و قبيله اش دارد بياورد . به دنبال اين اعلام و با دادن جايزه ها و اعطاي جامه ها و زمين و ملك به عرب و عجم ، روايات مجعول بسياري را به طمع مال و دنيا ، آوردند و جايزه گرفتند ! سپس مردم خواستند در فضيلت معاويه و سوابق او نقل روايت كنند امرا و قضات معاويه پيام او را به مردم شهرها رساندند و راويان در منبرها و مسجدها در همه جا به جعل حديث پرداخته و به معلمان مكتب خانه گفتند آن را به كودكان بياموزند ، همان گونه كه قرآن را مي آموزند . كار به جايي رسيد كه اگر كسي به كفر وزندقه متهم مي شد ، مورد احترام بود ، اما شيعيان علي (عليه السلام) را به تهمت و ظن


33


و گمان گردن مي زدند و آواره مي كردند ! اين وضع ادامه يافت تا امام حسن مجتي ـع ـ بدرود حيات گفت . پس از شهادت آن حضرت نيز فتنه بالا گرفت و يك تن از بندگان صالح خدا نبود مگر آن كه بر جان خود بيمناك بود يا كُشته مي شد يا آواره مي گرديد . . .

امام حسين (عليه السلام) در منا :

در چنين اوضاع و احوال كه دو سال به مرگ معاويه مانده بود حسين بن علي  (عليه السلام) رهسپار حج شد در حالي كه عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عبّاس آن حضرت راهمراهي مي كردند ، فرزندان هاشم را از مرد و زن و دوستداران و پيروانشان را ، چه آنان كه به قصد حج آمده يا قصد حج نداشتند و از انصار آنهايي را كه به صلاح و عبوديت مشهور بودند ، و گروهي از اصحاب پيامبر را در منا گرد آوردند كه عدد آنها به هزار تن رسيد ، آنگاه امام در خيمه اي كه تابعين و فرزندان صحابه را در بر مي گرفت ، بپا خاست و خطابه اي ايراد كرد و پس از حمد و ثناي الهي چنين فرمود :

« اين طاغي سركش ؛ يعني معاويه با ما و شيعيان ما كاري كرده كه خود مي دانيد و مي بينيد و شاهد آن هستيد يا آن را شنيده ايد . اينك من مي خواهم چيزهايي را از شما بپرسم ، پس اگر راست مي گويم ، مرا تصديق كنيد و اگر دروغ گفتم تكذيب كنيد . سخن مرا بشنويد و گفتارم را پنهان داريد و چون به شهرهايتان برگشتيد و نزد قبيله هاي خود رفتيد ، كساني را كه به امانت و وثاقتشان اطمينان داريد به آنچه مي دانيد آگاهي دهيد ؛ چرا كه من بيم آن دارم كه اين حقايق مندرس شود و بر باد رود . و البته خدا نور خود را تمام مي كند ، گرچه كافران كراهت داشته باشند . »

آنگاه امام حسين (عليه السلام) از ذكر آنچه خدا در قرآن در شأن پدر و مادر و برادر و خود و خاندان خود نازل فرموده است ، فروگذار نكرد و همه را عنوان فرمود و تفسير نمود و تمام آنچه را پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درباره پدر بزرگوارش علي (عليه السلام) و مادرش حضرت زهرا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و خاندانشان فرموده بود ، روايت كرد و در همه اين موارد صحابه مي گفتند :

« بار خدايا ! اينها درست است ، ما اينها را شنيده ايم و بدان گواهي مي دهيم »

و تابعين مي گفتند : « بار خدايا ! كساني اينها را براي ما روايت كرده اند كه به صدق و امانتشان ايمان داريم . » پس از آن كه همه چيز را بيان فرموده ، خطاب به آنان گفت :


34


« شما را به خدا سوگند مي دهم كه چون به ديار خود برگشتيد اينها را به آنان كه مورد اعتماد شما هستند منتقل كنيد . » سپس ازمنبرفرود آمد و مردم متفرّق شدند . ( 1 )

ملاحظه مي كنيم كه در آن اوضاع بحراني و فضايي كه معاويه و عمّالش به وجود آورده و تمام توان خويش را بر محو و اعدام نام و شخصيت اميرمؤمنان (عليه السلام) امام به حق و برجسته ترين شخصيت پس از پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، مصروف داشته و از سلاح اسلام وحديث دراين توطئه بزرگ مدد مي گرفتند . امام حسين (عليه السلام) بر مهمترين موضوع سرنوشت ساز ؛ يعني ولايت امير المؤمنين (عليه السلام) و معرفي شخصيت والاي او تكيه مي كند و در حساس ترين موقعيت اجتماع باحضور حاجيان و وجوه ناس در سرزمين منا پيام آسماني و رسالت الهي خود را ابلاغ مي كند و حقايق كتمان شده در حق علي و خاندانش را كه اوصياي پيامبرند ، برملا مي سازد و نقاب از چهره بدعت گران كه معاويه پيشتاز آنهاست برمي دارد و اين خود گواهي است صادق بر ضرورت بهره گيري از حج در مقام معرفي رهبري امّت و زدودن زنگار جهل و بدعت از چهره دين در مسأله امامت و رهبري .

ابن قتيبه دينوري كه از مورخان كهن اهل سنّت است ، در كتاب معروف خود « الإمامةوالسياسة » برخورد امام حسين (عليه السلام) با معاويه را در مسأله خلافت و وليعهدي يزيد ، در سفري كه معاويه به حرمين شريفين داشت به گونه اي ديگر نقل كرده است . وي پس از آن كه آمدن معاويه را به مدينه به منظور بيعت گرفتن اجباري از مردم نقل كرده و مذاكراتش را با چهره هاي معروف چون حسين بن علي (عليه السلام) عبدالله ابن عبّاس ، و عبدالله بن جعفر ، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير ، به تفصيل آورده ، به نقل گفتاري قاطع و صريحي از امام حسين  (عليه السلام) در پاسخ معاويه پرداخته است .

وي مي نويسد : هنگامي كه معاويه در حضور آن حضرت ولايتعهدي يزيد را مطرح ساخت و از شايستگي او براي خلافت امت سخن گفت ، امام به ايراد خطابه اي پرداخت و پس از حمد و ثناي الهي و درود بر محمد (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود : « اي معاويه ، آنچه در توصيف پيامبر و جانشينان اوگفتي فهميدم . . هيهات هيهات ، اي معاويه ! سپيده دم ظلمت شب را رسوا كرد و خورشيد روشنايي چراغها را بي رنگ ساخت ، اما تو از حدّ خود تجاوز كردي و بدانچه از آنِ تو نبود چنگال افكندي و حقي براي صاحب حقي باقي نگذاشتي تا آن كه شيطان از اين كار ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : به كتاب سليم بن قيس هلالي ، صص165 تا 171 و نيز احتجاج طبرسي ، ج2 ، ص296 ـ 293


35


كاملا بهره خود را گرفت . . و اما آنچه درباره يزيد و كمالات او ! و شايستگي اش براي سياست امّت محمّد (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گفتي فهميدم ، گويا تو مي خواهي كسي را كه در حجاب و از نظرها دور است معرفي كني يا از چيزي كه به علم خاص خود كشف كرده اي خبر دهي ، حال آن كه يزيد خود بهتر از تو معرف خويش است ، بگذار يزيد خود از خود بگويد ؛ از سگ بازي و كبوتر بازي اش ، و سرگرمي با كنيزان آوازه خوان و نواختن آلات لهو ، اينها را بنگر و بيش از اين تلاش مكن و به كاري دست مزن كه وزر و وبال آن را بيش از آنچه بر اين خلق روا داشتي نزد خدا ببري . به خدا سوگند تو همواره راه باطل رفته و از جور و ستم ابا نداشته اي تا بدانجا كه ظلمِ تو همه جا را گرفته است . تو را با مرگ جز چشم برهم زدني فاصله نيست . كاري كن كه در روز قيامت سرافكنده نباشي آنجا كه راه جاده بسته است . مي بينم تو را كه اين امر را تصرف كردي و ميراث پدران ما را از ما گرفتي . . و اين براي تو زيان آشكاري است ؛ « إنَّ هذا لهوَ الخُسرانُ المُبين » . ( 1 )

امامت عنصر جاودانه حج

امامت ، ولايت و مسأله رهبريِ صالحان در فرهنگ اسلامي ؛ به عنوان يك اصل پايدار و جاويد مطرح است و همانگونه كه پيشتر ملاحظه كرديم امامت ريشه در آيين حنيف ابراهيم دارد تا به عصر ظهور اسلام مي رسيم و خاتم انبياء كه وارث امامت ابراهيم است به امر خداوند آن را در نسل پاك و مطهر خويش به وديعه مي نهد و چنانكه منابع شيعه و برخي منابع عامه بيانگر است طلايه داران آن را به اسم و رسم معرفي مي فرمايد .

بدين ترتيب حتي در عصر غيبت امام عصر ، اين رابطه ميان امت با امام زمان خود برقرار است و بر اساس دين باور امام عصر ـ عج ـ همه ساله در موسم حضور دارند و هر چند ، نوع حج گزاران ، آن حضرت را به شخص نشناسند اما مشتاقان كويش قلب خود را به آستانه پاكش پيوند مي دهند و روح خويش را به ولايت و حجتش مي آرايند و چه بسيار مؤمنان صالح و شيفتگاني مخلص كه به ديدارش نائل آمده و با آن حضرت هم سخن گرديده اند .

منابع روايي ما از حضور امام عصر ـ عج ـ در موسم حكايت دارد ؛ از جلمه : زراره مي گويد : از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود : آنگاه كه مردم را به امام خود دسترسي نيست ، او در موسم مي آيد و آنان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الإمامة والسياسه ، ص165 و 166


36


را مي بيند اما آنها وي را نمي بينند ( نمي شناسند ) ؛ ( زراره قال : سمعت أبا عبدالله  (عليه السلام) يقول : « يفقد النّاس امامهم فيشهد الموقف فيراهم ولا يرونه » ) . ( 1 )

محمّد بن عثمان العمري ، كه يكي از نواب خاص امام غايب است مي گويد : « به خدا سوگند حضرت صاحب الأمر همه ساله در موسم حج حضور دارد و حج گزاران را مي بيند و مي شناسد و آنها نيز او را مي بينند اما نمي شناسند » ؛ ( في الفقيه ، روي محمّد بن عثمان العمري ـ رضي الله عنه ـ انّه قال : « والله انّ صاحب هذا الأمر ليحضر الموسم كلّ سنة يري النّاس ويعرفهم ويرونه ولا يَعرفونه » ) . ( 2 )

همچنين بنا به نقل شيخ صدوق ، عبدالله بن جعفر الحميري كه از ثقات محدثين شيعه قم و از اصحاب امام هادي و امام عسكري ـ عليهما السلام ـ است ( 3 ) مي گويد : از محمد بن عثمان العمري پرسيدم آيا حضرت صاحب الأمر را زيارت كرده اي ؟ گفت : آري ، و آخرين ملاقات من با وي كنار خانه كعبه بوده ، آنگاه كه مي گفت : بار خدايا ! آنچه را كه به من وعده داده اي تحقق بخش . و نيز ديدم در مستجار پرده خانه كعبه را گرفته ، مي گويد : خداوندا ! انتقام مرا از دشمنانت بگير ؛ ( اللّهمَّ انجز لي ما وعدتني ، اللّهُمَّ انتقم لي من أعدائك ) . ( 4 )

جالب است به اين نكته نيز توجه شود كه خروج حضرت مهدي (عليه السلام) نيز از مكه و جوار كعبه معظمه آغاز خواهد شد و وارث امامت ابراهيم (عليه السلام) و نبوت و امامت محمّد  (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و علي (عليه السلام) و وصي امامان مظلوم (عليهم السلام) رهبري و هدايت بشر را عهده دار خواهد گرديد و عدل جهاني را كه جز در سايه حاكميت الله و ولايت ولي حق ، تحقيق پذير نيست ، در سراسر گيتي مستقر خواهد ساخت .

امام صادق (عليه السلام) ضمن روايتي در اين خصوص مي فرمايد :

« . . . آنگاه كه امام قائم ما خروج كند به خانه تكيه دهد و سيصد و سي تن يارانش گرد او باشند و نخستين چيزي كه بدان تكلم كند اين آيه كريمه است : « بقية الله خيرٌ لكم إن كُنتُم مؤمنين » . ( 5 )

امامت حج و سرپرستي حجاج

ولايت امر حج نيز يكي از شؤون امامت است كه ولي امر اگر حضور در موسم داشته باشد خود عهده دار آن است وگر نه امير و نماينده اي را به دين منظور برمي گزيند و هدايت امر حج و سرپرستي حجاج را بدو مي سپرد . هدف از اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل الشيعه ، ج8 ، ص96

2 ـ الحجّ في الكتاب والسنّة ، ص195 ؛ من لا يحضره الفقيه ، ج2 ، ص307 ؛ وسائل ، ج8 ، ص96

3 ـ رجال الطوسي .

4 ـ من لا يحضره الفقيه ، ج2 ، ص307 ، باب نوادر الحجّ .

5 ـ منتخب الاثر ، ص467 ، آيت الله لطف الله صافي گلپايگاني .


37


سرپرستي حسن انتظام و انجام فريضه حج و سياستگذاري آن و رسيدگي به امور حجاج بيت الله است كه در موسم گردهمايي عظيمي را تشكيل مي دهند و به راهنمايي فكري و ديني و سياسي و اقتصادي مي پردازند و بدون سرپرستي ، دستخوش تشتّت و گاه سردرگمي خواهند شد و عناصر مغرض از اين فرصت سوء استفاده خواهند كرد . و شايد بدين لحاظ به امارت حج تعبير كرده اند ؛ زيرا امارت نوعي امر و نهي و فرماندهي است متناسب با شؤون اين فريضه بين المللي اسلامي و امير الحاج فرمانده است كه همانند يك فرمانده نظامي ، سپاه توحيد را در جهت مقاصد عالي معنوي و انساني ، عبادي ـ سياسي فرماندهي مي كند . و اين خود رمز ديگري از بعد سياسي اجتماعي حج است ؛ زيرا اگر حج يك عبادت خالص بود به امارت نياز نداشت . به طور خلاصه : ، امارت حج يكي از شؤون و مناصب امام است هرگاه داراي بسط يد باشد و وضعيت ايجاب كند ، بدان اقدام خواهد كرد . انتصاب امير الحاج از سوي خلفا و حكام امري متداول بوده چنانكه اميرمؤمنان (عليه السلام) انجام اين مسؤوليت را به والي خود در مكه مي سپردند و دراين خصوص ، نامه هايي به قُثَم بن عباس نوشته اند ، دريكي ازآن نامه هاچنين آمده است :

« اما بعد ، فأقم للناسِ الحجَّ وذكّرهم بأيّام الله . . . »

« براي مردم حج را سر پا كن و آنان را به روزهاي خداوند تذكر ده . . و مردم مكه را امر كن كه از مسافران كه اسكان مي دهند اجاره نگيرند ، چه ، خداي سبحان فرمايد :

« در اين سرزمين آنان كه مقيم اند و آنها كه از بيرون مي آيند مساوي اند . »

« سواءالعاكف فيهوالباد » ؛ « عاكف » كسي است كه مقيم در آنجاست و « بادي » كسي كه ازنقاط ديگربه قصدحج به مكه مي آيد » . ( 1 )

چنانكه ملاحظه مي كنيم ، والي مكه نه تنها موظف به اقامه و سازندگي امر حج است بلكه مأمور است در امور اسكان و چگونگي آن دخالت كرده و از مردم بخواهد از زائران خانه خدا اجاره بها نگيرند . چنانكه در ديگر روايات نيز توصيه شده كه مكه شهر مردم است و مردم اين شهر ، خانه هاي خود را به روي مردم بايد گشاده دارند و چنانكه تاريخ وحديث بيانگر است نخستين كسي كه اين حق را از زائران بيت سلب كرد معاويه بود كه دستور داد خانه هاي مكه را با درب هاي مخصوصي محدود و محصور نمايند .

در نامه ديگر آن حضرت به قُثَم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغه ، نامه 67


38


ابن عباس آمده كه آن حضرت از توطئه معاويه و جاسوسان وي كه از شام براي اخلالگري رهسپار مكه شده بودند ، سخن گفته و والي مكه و امير حج را به مقابله با اين توطئه ها و استقامت در حق فرا مي خواند . نامه چنين است :

« پس از ثناي الهي ، مأمور اطلاعات من در مغرب ( شام ) برايم نوشته و به من اعلام كرده كه گروهي از مردم شام به سوي حج اعزام شده اند ، گروهي كور دل ناشنوا و كور دين كه حق را به باطل مشوب مي سازند و در طريق نافرماني خالق از مخلوق اطاعت مي كنند و بادادن دين خود شير از پستان دنيا مي دوشند و آخرت را كه ويژه صالحان و پرهيزكاران است به متاع اين دنيا مي فروشند در حالي كه پاداش هر كار نيكي ، به فاعلش عايد مي شود و جزاي شرّ جز به فاعل آن نمي رسد . بنابراين در مورد آنچه در اختيار داري و مسؤوليتي كه بر عهده تو است سخت قيام كن ، قيام شخص دورانديش و نيرومند و نصيحت گر خردمند ، قيام كسي كه مطيع فرمان امام و پيشواي خود مي باشد » . ( 1 )

زيارت قبور امامان

علاوه بر آنچه در خصوص زيارت ائمه در زمان حياتشان از نظر گذشت و از حضور امام غايب (عليه السلام) در موسم و رابطه معنوي مردم با آن حضرت به اجمال ديديم مسأله زيارت پيامبر و امام پس از مناسك حج است كه پيامبر و امامان معصوم بدان توصيه فرموده اند و با توجّه به فلسفه زيارت قبور آن بزرگواران كه عرض ادب به تربت پاك و روح مطهّر آن بزرگواران و راز و نياز با خدا بر مزارشان و تصفيه روح در پرتو عنايات آنان مي باشد . مي توان در اينجا نيز به نقش اولياي خدا در حيات معنوي امت اشاره كرد و قطع اين رابطه همانگونه كه در روايات آمده ، جفايي است نابخشودني . پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود : « آن كس كه به قصد حج به مكه بيايد و مرا در مدينه زيارت نكند در حق من جفا كرده است . » ؛ ( عن ابي عبدالله قال : رسول الله (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : « من أتي مكّة حاجّاً ولم يزرني إلي المدينة جفاني . . . ) . ( 2 )

و زيارت ائمه نيز به عنوان اوصياي رسول الله در حكم زيارت پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است . زيد شحّام خدمت امام صادق (عليه السلام) عرض مي كند : « آيا براي كسي كه شما را زيارت كند چه ثوابي خواهد بود ؟ امام در پاسخ مي فرمايد : همانند كسي كه پيغمبر خدا را زيارت كرده باشد » ؛ ( زيد الشحام قال قلت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغه ، نامه 33

2 ـ علل الشرايع ، ص459


39


لأبي عبدالله (عليه السلام) ما لمن زاركم ؟ قال كمن زار رسول الله ـ صلي الله عليه وآله ـ )

و امام هشتم (عليه السلام) مي فرمايد : « هر امامي را بر گردن دوستان و شيعيانش عهد و پيماني است ، و تكميل اين عهد و پيمان و حسن انجام وظيفه ، رفتن به زيارت قبور آنها است . پس هر كس با عشق و رغبت به زيارت آنان بيايد و آنچه را كه مورد توجه و تمايل آنها است تصديق كرده باشد ، امامانشان در قيامت شفيع آنان خواهند بود » ؛ ( علي الوشاء ، قال سمعت أبا الحسن الرضا يقول : إنَّ لكلّ إمام عهداً في عنق أوليائه وشيعته وإن من تمام الوفاء بالعهد وحسن الأداء زيارة قبورهم ، فمن زارهم رغبة في زيارتهم وتصديق بما رغبوا فيه كانوا أئمّتهم شفعائهم يوم القيامة ) . ( 1 )

بنابراين رشته امامت و ولايت قطع شدني نيست در حضور يا غيبت ، حيات يا ممات امامان . اين پشتوانه نيرومند معنوي از جهات مختلفي در تربيت آحاد امّت و ساختار اجتماعي و فرهنگي و سياسي آنان نقش غير قابل انكار دارد :

ـ كسب هدايت و نورانيت در پرتو رهبري معنوي و عنايات آنان ؛ ( وجعلناهم أئمّة يهدون بأمرنا ) ( 2 )

ـ الگوساختن مكتب و سيره مباركه آنها و اطاعت از اوامرشان كه تالي تلو امر خدا و رسول است . ( اطيعوا الله واطيعوا الرسول وأولي الأمر منكم ) ( 3 )

ـ تشكل و انسجام آحاد امت در پرتو اتّصال به ولي امر و رهايي از تفرقه و اختلاف كه ثمره تعدد قدرت و فرماندهي است . چنانكه در خطبه حضرت زهرا ـ س ـ بدان اشاره شده : « والإمامة لمّاً من الفرقة » ؛ ( 4 ) خداوند امامت را مركز جمع و رهايي از تفرقه و پريشاني قرار داد .

تبرّي جستن و روي برتافتن از حاكمان جور و سرپيچي از اطاعت آنان ، كه داعيان ضلالت و اقطاب نفاق و مظهر سلطه و طغيان و فساد و اسراف اند .

« ولا تطيعوا أمر المسرفين الذين يفسدون في الأرضِ ولا يصلحون »

« واز امرمسرفان فرمان نبريد ، آنان كه در زمين فسادمي كنندواهل صلاحواصلاح نيستند . » ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ علل الشرايع ، ص459

2 ـ انبياء : 73

3 ـ نساء : 59

4 ـ علل الشرايع ، ج1 ، ص248

5 ـ شعرا : 150 و 151


40


* پي نوشتها :



| شناسه مطلب: 83019