بخش 8
1 ـ صفّه
69 |
ميقات حج - سال ششم - شماره بيست و يكم - پاييز 1376
تاريخ و رجال
70 |
اصحاب صُفّه
محمد الياس عبدالغني / سيدابراهيم سيدعلوي
ورود به بحث
صفّه ( به ضمّ صاد و تشديد فاء ) سايباني بوده در بخش آخر مسجدالنبي ( صلّي الله عليه وآله ) كه مردمان بينوا و غريب در آن پناه مي گرفتند و « اصحاب الصفّه » ، بر مشهورترين اقوال ، به آنجا منسوبند . ( 1 )
مهاجران در مدينه ، بر منزل كساني كه با ايشان آشنا بودند ، وارد مي شدند ولي كساني كه با انصار سابقه آشنايي نداشتند وارد مسجدالنبي مي شدند . و برخي از مهاجران به مدينه مي آمدند تا شرايع بياموزند و احكام دين بفهمند و به عنوان « آموزگار » به ميان قوم خود برگردند . اينان نمونه و مصداقي از اين آيه شريفه بوده اند : « فَلَولا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فرقة منهم طائفةٌ ليتفقّهوا في الدين وليُنذِروا قومهم إذا رَجَعوا إليهم لعلّهُم يَحذَرون » : ( 2 ) « چرا از هر فرقه و طائفه اي ، جمعي نمي كوچند تا دين فهم شوند و به هنگام بازگشت به ميان قوم خود ، آنان را انذار كنند ، شايد آنها پروا نمايند . »
از طلحه بصري ( 3 ) نقل شده كه گفت : هر كس وارد مدينه مي شد و در آنجا آشنا داشت بر او وارد مي شد و هر كس آشنا نداشت در صفّه نازل مي گرديد و من با جمعي بودم كه بر صفّه نزول كرده بودند با دو مرد با هم بوديم و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هر روز يك مدّ خرما براي ما مي فرستاد . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نورالدين علي بن احمد سمهودي ، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفي ، ج2 ، ص453 ، دار احياء التراث ، بيروت .
2 ـ سوره توبه ، آيه 122
3 ـ يكي از سخاوتمندان و بخشندگان مشهور است . از عثمان بن عفان ، حديث شنيد و روز جمل با عائشه بود و به سال 63 هـ . والي سجستان شد و همانجا درگذشت . نكـ : ابن مجد ، تهذيب التهذيب ، ج5 ، ص17 ، دار صادر ، بيروت .
4 ـ عمرو بن شيبه ، تاريخ المدينة المنوره ، ج2 ، ص486 ، افست دارالفكر ، قم .
71 |
موقعيّت مكاني صفّه :
در تعيين مكان صفّه و موقعيّت آن در مسجدالنبي ، هر چند كه مورّخان عهد كهن ، اتّفاق نظر دارند ليكن واپسينان و معاصران در تعيين حدود آن اختلاف دارند . به نظر بعضي سكّوي خواجه ها ، كه در سمت راست مسجد در ورودي باب جبرئيل قرار دارد ، بر مكان صفّه ساخته شده است و به رأي برخي ديگر مكان صفّه جز اين است و ما در پرتو نقشه هاي باستاني و آراي دانشمندان ، به بحث ذيل رسيديم .
قاضي عياض ( 1 ) گويد : زماني كه قبله از بيت المقدس به كعبه شريف برگردانده شد ، پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) دستور داد سقفي بر ديوار شمالي مسجد بسازند . اين مكان بعدها صفّه شناخته شد .
و حافظ ذهبي گفت : قبله قبل از تحويل به كعبه ، در شمال مسجد بود و پس از تحويل ، ديوار قبله نخست مكان اهل صفّه گرديد . ( 2 )
ابن حجر عسقلاني مي نويسد : صفّه مكاني بوده در آخر مسجد نبوي به شكل جايِ سايه دار و مسقّف كه براي استراحت و فرودآمدن غريباني كه خانواده و جا و مكاني نداشتند ، فراهم شده بود . ( 3 )
به مفاد اين نظرها ؛ مكاني كه در زمان رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) به صفّه معروف بوده ، در سمت شمالي مسجد واقع بوده است ؛ يعني در غرب سكّوي خواجه ها كه الآن موجود است ، زيرا صفّه پس از تحويل قبله ساخته شده و معلوم است كه تحويل قبله در سال دوّم هجرت بوده است و پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) دستور داد سقفي روي ديواره شمالي ، كه در آخر مسجد بوده ، بزنند . بنابراين ، صفّه پيش از توسعه نخست مسجد ، بوده زيرا پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) در سال هفتم هجرت مسجد را توسعه داد پس اين ديوار شمالي ، برابر نمازخانه او به سوي بيت المقدس بوده است و آن ، ستون پنجم پس از استوانه عايشه در سمت شمالي است و با مراجعه به نقشه جاي ديوار شمالي مسجد ، قبل از توسعه آن توسّط پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و مكاني كه صفّه در آن ساخته شده ، معلوم مي شود .
امّا سكوي موجود كنوني در سمت راستِ ورودي باب جبرئيل و سمت چپ وروديِ باب النساء ( زنان ) ، كه امروزه به آن « سكّوي خواجه ها » گويند مكان اصلي صفّه كه در احاديث شريف نبوي آمده ، نيست ؛ زيرا مكان اين سكّو در عصر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در سمت شرقي خارج
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اصل او از اندلس است ، جدّش به فاس آمد و در سبتة ساكن شد و عياض به سال 476 هـ . در سبتة زاده شد . كتاب « الشفا بتعريف حقوق المصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) » تأليف اوست . او در سال 544 هـ . وفات يافت . نكـ : تذكرة الحفّاظ ، ج4 ، صص1036 ـ 1034
2 ـ وفاء الوفاء ، ج2 ، ص453
3 ـ فؤاد عبدالباقي ، فتح الباري ، ج6 ، ص595 ، مطبعه سلفيّه .
72 |
مسجد قرار داشته و در آن جا ديواري نبوده است كه براي اهل صفّه ، سقف و سايبان زنند . و در آن نقشه ، جايگاه حدّ شرقي مسجد در عصر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و محل سكّوي خواجه ها كه در خارج مسجد بوده ، آشكار است و اقوال دانشمندان كه درباره حدود صفّه فرموده اند به آن سكّو تطبيق نمي كند .
آنچه درستي اين نظر را تأييد مي كند آن است كه وقتي ملك اشرف قايتباي به سال 888 هـ . مسجد را تعمير مي كرد ، جاي باب جبرئيل در عصر پيامبر آشكار شد و آن جلوِ باب شامي براي مقصوره شريفه ، قرار داشت و معلوم است كه باب جبرئيل در منتهااليه سمت شرقي و در ديواره خاوري واقع بوده و اين دليل آن است كه مكان سكّوي خواجه ها در عصر پيامبر در خارج از ديوار شرقي مسجد بوده است .
سمهودي كه خود ، عمارت و ساختمان قايتباي را ديده ، چنين آورده است : وقتي بنّاها ستون غرب و باختري پس از باب حجره شامي را مي كندند تا گنبد را بسازند ، در برابر جبرئيل ، در جلوي همان باب حجره شامي ، پله زيرزميني يافتند و سمهودي مي گويد به نظر من اين پله به سوي باب جبرئيل در عصر پيامبر ، ساخته شده و ديوار شرقي مسجد آنجا بوده است . ( 1 ) و ناگفته پيداست كه نخستين توسعه در سمت خاوري به سال 91 هـ . در عصر عمر بن عبدالعزيز بوده كه حُجره ها را داخل مسجد كردند . ( 2 )
از بحث مزبور چنين نتيجه مي گيريم :
الف ـ صفّه پيش از توسعه نخستِ مسجد ، كه به سال هفتم هجرت انجام يافته ، بنا گرديده است .
ب ـ صفّه در كنار ديوار شمالي انتهاي مسجد پس از تحويل قبله ساخته شده و جايگاه آن در موقعيّت كنونيِ مسجد ، برابر ستون پنجم از استوانه عايشه به سمت شمال ، است .
ج پايان مسجد از سمت خاور ، خط محاذي حجره عايشه ، كه اكنون پشت باب شامي براي مقصوره شريفه است ، بوده است .
د ـ جايگاه سكّوي آغاها و خواجه ها ، كه اكنون ميان باب جبرئيل و باب زنان قرار دارد ، در هنگام بناي صفّه ، در خارج از مسجد در سمت خاور بوده و آن سكّو روي مكان صفّه ساخته نشده است . امّا برخي نويسندگان و پژوهشگران درباره مسجدنبوي شريف ، گمان دارند كه سكّوي خواجه ها ، همان جاي صفّه مي باشد ، در هر حال به دلايلي كه گفتيم ، چنان نيست و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ وفاء الوفا ، ج2 ، ص470
2 ـ همان كتاب ، ص522
73 |
آن پندار درست نمي باشد ، مگر آن كه گفته شود سكّوي خواجه هايِ كنوني در توسعه مسجد شريف نبوي ، در زمانهاي بعد در سمت شرقي به محاذات صفّه بناگرديده است ؛ همانند درهاي باستاني مسجد كه در محاذات محل هاي نخستين قرار دارند و نام سابق آنها همچنان بر اين درب ها و جايگاههايِ كنوني ، اطلاق مي شود .
آمار اهل صفّه :
از روايات تاريخي برمي آيد كه آمار اهل صفّه در زمانهاي عادي ، نزديك به هفتاد تن بوده كه به هنگام ورود مهمانها و تازهواردان فزوني مي يافت و گاهي كه برخي ها به سفر رفته و يا ازدواج مي كردند و صاحب خانه مي شدند و يا درمي گذشتند ، آمار و شماره كم مي شد . و برطبق رواياتي ، بعضي اوقات شمار اهل صفّه از يكصد تن مي گذشت و ابونعيم اصفهاني نامهاي آنان را به تفصيل آورده است . ( 1 )
بخاري از ابوهريره نقل كرده كه او گفت : من هفتاد تن از ايشان را ديدم و احدي از ايشان عبا به دوش نداشت و بعضي يا شلوار و يا جامه اي حوله مانند كه بر گردنها گره مي زدند به پا كرده بودند و گاهي به نصف ساقها نمي رسيد و شخص با دست خويش جامه را نگه مي داشت كه عورتش ديده نشود و گاهي جامه بلند بود و تا استخوانهاي روي پا مي رسيد . ( 2 ) ( يعني شديداً بينوا بودند . )
ابن حجر گفت : اين هفتاد تني كه ابوهريره ديده است ، جز آن هفتاد نفري هستند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آنان را به غزوه بئرمعونه فرستاد آنان نيز اهل صفّه بودند و در آن غزوه شهيد شدند و ابوهريره در آن زمان هنوز مسلمان نشده و به مدينه نيامده بود .
عدّه اي ، همچون ابن الأعرابي ، سلمي ، حاكم ، ابونعيم به جماعت اصحاب صفّه عنايت داشتند و مطالبي آورده اند كه نزد هر كدام چيزي است كه ديگري آن را نگفته است . ( 3 )
ابن تيميّه گفت : شماره اهل صفّه و تاريخ آنان را ابوعبدالرحمان سلمي گرد آورده است ، آنان حدود ششصد و يا هفتصد تن بوده اند و در يك زمان هم ، يكجا جمع نبوده اند . آنان به صفّه اي كه در شمال مسجد قرار داشت ، پناه مي آوردند و مردمي بينوا از مهاجران بودند و گاهي يكي از ايشان ازدواج مي كرد و يا مسافرت مي رفت و يا در جهاد شركت مي جست و از آن جمع خارج مي شد و معمولا هفتاد تن بودند ، اندكي كم و يا زياد . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نكـ : حلية الأولياء ، ج1 ، ص339 وبعد ، دارالكتاب العربي ، بيروت .
2 ـ صحيح بخاري ، ج1 ، ص120 ، افست دار احياء التراث ، بيروت .
3 ـ فتح الباري ، شرح صحيح بخاري ، ج1 ، ص536
4 ـ مجموع فتاوي شيخ الاسلام ، ج11 ، ص81 ، چاپ المغرب .
74 |
مشهورترين هاي اهل صفّه :
پيشتر درباره تعداد و آمار اجمالي اهل صفّه سخن گفتيم و اينك نام مشهورترين آنان را مي آوريم :
1 ـ ابوذر غفاري ، 2 ـ ابوهريره دوسي ، 3 ـ بلال بن رباح ، 4 ـ حارثة بن نعمان ، 5 ـ حذيفة بن اليمان ، 6 ـ حنظلة بن ابي عامر ، غسيل الملائكه ، 7 ـ سالم مولي ابن حذيفه ، 8 ـ سعد بن مالك ، ابوسعيد الخدري ، 9 ـ سلمان فارسي ، 10 ـ صهيب بن سنان رومي ، 11 ـ عبدالله بن مسعود ، 12 ـ كعب بن مالك انصاري . ( 1 )
شادابي اهل صفّه :
اهل صفّه ، بيشترين اوقاتشان را با دانش آموزي و عبادت مي گذراندند و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با آنان مي نشست و به ايشان آموزش مي داد و مأنوس مي شد و شخصاً به شؤون و رفع نيازمنديهاي شان مي پرداخت و اصحابش را هم به رسيدگي به حال ايشان ترغيب و تشويق مي فرمود . ولذا صحابه برخي از ايشان را به خانه هاي خود مي بردند تا با آنان هم غذا شوند و گاهي خوشه هاي خرماي تازه مي آوردند و از سقف مسجد ( كه كوتاه بود ) مي آويختند تا اصحاب صفّه از آنها بخورند .
اصحاب صفّه همانند ديگر صحابه براي جهاد بيرون مي رفتند و در ميان ايشان ابوهريره به حفظ احاديث زياد ، مشهور است و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بعضي از اصحاب صفّه را به عنوان معلّم و مبلّغ ، به نواحي مختلف مي فرستاد . از خود ابوهريره نقل شده كه گفت : شما مي گوييد كه ابوهريره از رسول خدا زياد حديث مي كند ، چرا مهاجران و انصار مانند ابوهريره حديث فراوان نقل نمي كنند ؟ برادران مهاجر من در بازار مشغول كار و كاسبي بودند و امّا من بر شكم پر ملازم رسول الله بودم . وقتي آنان غايب مي شدند من حضور داشتم و وقتي آنان فراموش مي كردند من ياد داشتم و برادران انصاري من هم مشغول استفاده از سرمايه شان بودند و من مردي بينوا بودم از بينوايانِ صُفّه موقعي كه ديگران از ياد مي بردند من فرامي گرفتم . رسول خدا روزي طي حديثي فرمود : هيچ كس جامه اش نگسترد و تا پايان سخن من آن را نپيچد مگر آن كه آنچه را كه من مي گويم فرامي گيرد و من يك ملافه راه راه داشتم آن را گستردم و تا حديث رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به پايان برسد آن را جمع نكردم و بعد از خاتمه كلام رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نكـ : حلية الاولياء ، ج1 ، ص350 و بعد .
75 |
را به سوي سينه ام گرد آوردم پس هيچ چيز از كلام رسول الله را فراموش نكردم ( 1 ) . ( 2 )
و از مالك بن انس در گذشته به سال 179 هـ . نقل شده كه گفت :
روزي ابوطلحه آمد در حالي كه رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ايستاده و اصحاب صفّه را قرائت مي آموخت و از شدّت گرسنگي بر شكم خود سنگ بسته بود تا بتواند راست بايستد كه اهتمام آنان به فهم قرآن و آموختن و زمزمه كردن و تكرار آن كتاب مقدّس ، فراوان بوده است . ( 3 )
و عبادة بن صامت هم براي اهل صفّه قرآن مي آموخت . ( 4 )
بينوايي اصحاب صفّه :
خداوند ياران صفّه را در قرآن كريم ستوده است .
{ للفقراء الَّذين اُحصروا في سبيل الله لا يستطيعون ضرباً في الأرض يَحسَبُهُم الجاهل أغنياء مِنَ التعفّف تَعرِفُهُم بسيماهُم لا يسألون النّاسَ إلحافاً } ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سخن در اين زمينه از حوصله اين مقال ما بيرون است و درباره تحليل شخصيّت ابوهريره و تعيين ميزان اعتبار احاديث او و قصّه حديث سازي هايش به سود بني اميّه و به ويژه معاويه ، در ميان اهل علم و پژوهشگران و دانشگاهيان مشهور است و در اين مورد آثار ارزشمندي در عالم مطبوعات انتشار يافته است . ( نكـ : ابوريّه ، اضواء علي السنّة المحمّديه ، قاهره . و ايضاً : شيخ المضيره ابوهريره ، با ترجمه فارسي : بازرگان حديث . تهران ، محمدي . و نكـ : علاّمه شرف الدين عاملي ، ابوهريره ، دارالتعارف ، بيروت و جز اينها . )
و ما در اينجا يك نمونه از سخنان محقّقانه سيد عبدالحسين شرف الدين عاملي را در تحليل همان سخن ياد شده ابوهريره مي آوريم :
ابوهريره فقط سه سال فيض صحبت رسول الله را پيدا كرده بود و بدين سبب عمر ، عثمان ، علي و عايشه منكر احاديث او بودند و او را متّهم مي دانستند و او نخستين راوي است كه در اسلام متّهم به كذب و جعل شده است . و در اين ميان ، عايشه بيش از ديگران بر وي معترض بوده است . و نظّام گفت : هر كدام از عمر ، عثمان ، علي و عايشه ، ابوهريره را دروغپرداز مي دانسته اند . ( ابوهريره ، به قلم امام سيدعبدالحسين شرف الدين ، چاپ چهارم ، صص183 و 184 . برخي دانشمندان معروف مصر ، مانند احمد اميني ، محمّد سعيد العريان ، نقد نظر نوشته و از آن كتاب تجليل به عمل آورده اند . )
و شايسته است نمونه اي هم از شيخ محمود ابوريّه نقل كنيم : ابوهريره به شيخ المضيره معروف بوده و مضيره ، نوعي خوراكي لذيذي بوده كه براي معاويه آماده مي كردند و ابوهريره از اين خوراكي بسيار خوشش مي آمد . او با معاويه اين خوراكي را مي خورد و به هنگام دخول وقت نماز ، در پشت سر علي ( عليه السلام ) نماز مي گزارد و در اين خصوص بر او اعتراض كردند . او گفت مضيره معاويه بسيار چرب است و نماز در پشت سر علي ( عليه السلام ) با فضيلت تر مي باشد . و نقل كرده اند كه او مي گفته : نماز در پشت سر علي ( عليه السلام ) كاملتر است و سفره معاويه چرب تر و ترك جنگ و جهاد سالمتر مي باشد . و ابن سعد در طبقات از خود ابوهريره نقل نكرده است كه عمر او را دشمن خدا ، اسلام و كتاب خدا خطاب كرده و گفته است تو مال خدا را دزديده اي ؟ ! . . . ( نكـ : محمود ابوريّه ، شيخ المضيره ، ابوهريره ، چاپ سوم ، صص56 و 80 ) .
2 ـ صحيح بخاري ، جزء3 ، ص68
3 ـ حلية الاولياء ، ج1 ، ص342
4 ـ او يكي از نقباي عقبه است و تمام غزوات را شاهد بوده و نخست كسي است كه در فلسطين به پست قضا رسيده و در همان جا هم در گذشته است . ( نكـ : الإصابه ، ج2 ، ص260 )
5 ـ سوره بقره : 273
76 |
« براي بينواياني كه در راه خدا گرفتار شده نمي توانند سفر كنند . ناآگاهان ايشان را دارا و ثروتمند مي پندارند از بس كه آنان عفيف و پاك نظرند شما از سيما و صورتشان مي شناسيدشان با اصرار و سماجت از مردم چيزي نمي خواهند . »
گفته اند : مراد از بينوايان مذكور در اين آيه ، مستمندان مهاجر ؛ اعمّ از قريش و ديگرانند و سبب آن كه فقط بينوايان مهاجر ياد شدند ، آن است كه در آن روز ، جز ايشان نبودند و آنان همان اصحاب صفّه اند ؛ زيرا ايشان بودند كه با دست خالي و بي آن كه ما و خانواده اي داشته باشند به رسول خدا وارد مي شدند و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، صفّه را براي ايشان ساختند و ياران صفّه همانهايند . ( 1 )
از ابن كعب قرظي در تفسير آيه مزبور نقل شده : آنان ياران صفّه اند و در مدينه ، خانه و كاشانه و زن و فرزندي نداشتند و خداوند احسان به ايشان را ترغيب كرد ( 2 ) و در احاديث ، تصوير روشني از اهل صفّه نشان داده كه آنان ، در راه اسلام ، گرسنگي و بدحالي و سختي را تحمّل مي كردند .
ابوهريره در يك حديث نسبتاً طولاني آورده است : خدايي را كه جز او معبودي نيست ( شاهد مي آورم ) كه از شدّت گرسنگي پهلويم را به زمين مي چسباندم و سنگ بر شكم خود مي بستم ، روزي بر سر راه مردم نشستم ، ابوبكر گذشت درباره آيه اي از كتاب خدا پرسيدم ، مقصود من آن بود كه شكم مرا سير كند ، او گذشت و مقصود مرا ندانست . عمر گذشت درباره آيه اي از كتاب خدا پرسيدم ، سؤالم براي آن بود كه مرا سير كند او نيز گذشت و كاري نكرد ، سپس ابوالقاسم ( صلّي الله عليه وآله ) گذشت ، تا مرا ديد لبخندي زد و از چهره من وضع مرا متوجّه شد . گفت اباهرّ ( پدر گربه ) ، گفتم بلي اي رسول خدا ! فرمود : به دنبال من بيا و راه افتاد من هم به دنبال او . او وارد خانه شد و اجازه خواست . براي من هم اجازه داده شد . داخل شدم . كاسه بزرگي شير ديد ، پرسيد اين شير از كجاست ؟ پاسخ داده شد : فلان مرد و يا فلان زن آورده است . فرمود : اباهرّ ! گفتم : بلي ، اي رسول خدا ! برو سراغ اهل صفّه آنان را نيز دعوت كن و فرمود : اهل صفّه مهمانان اسلامند ، مالي ندارند و داراي خانواده و كسي نيستند .
پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) طوري بود كه هر وقت صدقه اي برايش مي آوردند اصحاب صفّه را فرامي خواند و خود از آن ، چيزي نمي خورد ولي هر گاه هديه اي دريافت مي كرد باز اصحاب صفّه را دعوت مي كرد و با آنان هم غذا مي شد و خود هم چيزي تناول مي كرد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ قرطبي ، الجامع لاحكام القرآن ، ج3 ، صص340 ـ 339
2 ـ ابن سعد ، الطبقات الكبري ، ج1 ، ص255 ، دار بيروت للطباعة والنشر ، بيروت .
77 |
من از اين دعوت خوشم نيامد و در دلم گفتم اين شير مگر چقدر است و اهل صفّه را چگونه كفايت مي كند ؟ من مستحق تر هستم كه از اين شير بنوشم و نيرو تازه كنم . پس اگر اهل صفّه آمدند ، من به آنان ظرف شير مي دهم طوري كه شايد براي خود من چيزي نماند و از سويي ديگر چاره اي جز اطاعت خدا و فرمانبرداري رسول الله ، نداشتم . به هر حال آمدم اصحاب صفّه را دعوت كردم ، آنان حركت كردند و آمدند و اجازه خواستند و در جايگاههاي خود نشستند . پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : اي اباهرّ ! عرض كردم بلي يا رسول الله ! فرمود : بگير به آنان شير بده و آن حضرت كاسه را به دست داشت و من يك يك شير مي دادم آنان مي خوردند و سير مي شدند و پياله را برمي گرداندند تا به خود پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) رسيدم در حالي كه همه ياران صفّه شيرخورده و سير شده بودند .
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كاسه را گرفت و لبخندي زد و نگاهي به من افكند و فرمود : اي اباهرّ ! گفتم : بلي يا رسول الله ، فرمود : فقط من و تو مانديم . گفتم : راست فرموديد ، اي فرستاده خدا . فرمود : بنشين تو هم بخور . من نشستم و نوشيدم . آنقدر از آن شير مرا نوشانيد تا گفتم نه ، بس است . سوگند به خدايي كه تو را به حق فرستاد ، ديگر جا ندارم . فرمود : پس مرا ببين ! كاسه به دست او دادم حمد خدا كرد و نام او برد و مانده شير را نوشيد . ( 1 )
مورّخان نوشته اند : ابوهريره در سال هفتم هجرت به حضور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رسيد و مسلمان شد و چون پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در اوائل سال يازده هجري رحلت فرمود ، پس او فقط حدّاكثر سه سال در حضور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بوده و در رديف اصحاب صفّه جاگرفته است و طبق گزارش تاريخنگاران توسط رسول خدا از مدينه به خارج آن تبعيد شده است و همين حضور او را نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به حدّاقل مي رساند و كثرت روايات او با اين وجود ، زير سؤال مي رود و شك و ترديد در آن مورد كاملا جنبه علمي دارد و معقول است .
ياران صفّه از زبان امام صادق ( عليه السلام )
امام جعفر بن محمد صادق ( عليه السلام ) به نقل از پدرانش ( عليهم السلام ) روايت كرد كه حضرت رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) به اصحاب صفّه سر مي زد كه آنان ميهمانان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بودند و خانواده و مال و دارايي را ترك كرده و به مدينه هجرت كرده بودند و رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) آنان را در صفّه اسكان داده بود . آنان چهارصد تن بوده اند و رسول خدا هر صبح و شام بر آنان سلام مي كرد و احوال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيح بخاري ، ج8 ، ص119 . ما اين حديث را با وجود طولاني بودنش آورديم كه با استفاده از فقرات آن ، شخصيت ابوهريره را تحليل كنيم . از اين روايت بخاري ، شكم بارگي و ضعف اعتقادي و شخصيتي ابوهريره آشكار مي شود و در اين خصوص تذكر چند نكته ضروري است :
الف : سنگ بستن بر شكم به سبب گرسنگي ، مطلبي است كه چه در مورد رسول خدا و يا ديگر اصحاب ؛ مثل ابوهريره ، بايد تحقيق بيشتر شود و صحّت و سقم آن روايت از ديدگاه علمي و فن حديث شناسي بايد معلوم گردد .
ب : تكفّف در آيين اسلام ناپسند است به ويژه براي كساني كه آن را حرفه و شغل خود سازند . قضا را در آيه مزبور به اصحاب صفّه با ضدّ آن صفت ، توصيف شده اند كه آنان سماجت نمي كنند و با اصرار زياد از مردم چيزي نمي خواهند ولي سوگمندانه بايد گفت ابوهريره هم اهل سؤال بوده و هم در آن راه ، سماجت و اصرار ميورزيده است .
و در اين باب علاوه بر حديث مزبور كه چنان نكته اي از آن حديث درباره ابوهريره ، استفاده مي شود ماجراهاي صريح و حتي تا سرحدّ تكّدي ، از وي در كتب تاريخ و حديث ، مي خوانيم .
ابوريّه پژوهشگر مصري با طرح حديث « زرغباً تزدد حبّاً » ؛ « ديردير زيارت كن تا مهر و محبت فزون شود » مي نويسد : ابوهريره فراوان به خانه هاي مردم مي رفت ، به اندازه اي كه آنان دلگير مي شدند سرانجام رسول خدا آن معلّم اخلاق و آن مربّي الهي ، به وي آموخت كه قناعت پيشه كند و زياد مزاحم مردم نشود و از آنان تقاضاي كمك ننمايد و حرمت انساني خود را حفظ كند ولي او اين درس بزرگ را نياموخت و همچنان نزد اين و آن مي رفت . روزي رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) از ابوهريره پرسيد : ديروز كجا بودي ؟
ابوهريره گفت : نزد برخي آشنايان بودم . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : اباهريره ! دير دير به زيارت برو تا مهر و محبّت براي تو افزون شود . ليكن ابوهريره گوش شنوانداشت و عادت ديرينه اش را ترك نكرد و به همين سبب ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) او را از مدينه تبعيد كرد و مدّتي او را از محيط مدينه دور ساخت . ( شيخ المضيره ابوهريره ، ص59 ) .
78 |
مي پرسيد . يك روز كه به آنان سر مي زد يكي را ديد كه كفش خود را پينه مي زند و دوّمي را ديد كه جامه اش را وصله مي كند و سوّمي را مشاهده كرد كه موهاي سرش را نظافت مي كرد و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هر روز براي هر كدام از ايشان يك مدّ خرما تقسيم مي كرد .
مردي از ايشان بپاخاست و گفت : اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) اين خرماهايي كه شما به ما مي خورانيد شكم هاي ما را مي سوزانيد . رسول خدا فرمود : بدانيد اگر مي توانستم دنيا را به شما مي خوراندم ولي شما پس از من مي مانيد و هر صبح و شام غذاهاي رنگارنگ و ظرف هاي زياد پر از طعام خواهيد داشت . برخي از شما صبح سفره اي چهارگوش و پهن گشايد و شب سفره اي ديگر . شما خانه هايي بزرگ مي سازيد و همانند كعبه آن را بلند و آراسته بالا مي بريد .
يكي از آن اصحاب صفّه بلند شد و گفت : اي رسول خدا ، من به آن زمان راغبتر و علاقمندترم ، آن زمان كي فراخواهد رسيد . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : شما در اين زمان ، بهتر از آن زمان هستيد اگر شكم خود را از حلال پركرده باشيد بيم آن است كه از حرام هم پر كنيد . ( 1 )
و در تفسير علي بن ابراهيم آمده است : در مدينه مردمي بينوا و تهي دست زندگي مي كردند كه به آنان ياران صفّه مي گفتند و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آنان را در زير سايباني پناه داده بود و شخصاً به وضعشان مي رسيد و گاهي برايشان خوردني مي برد و مأنوس و همنشين مي شد . رسول خدا اصحاب صفّه را خيلي به خود نزديك مي كرد و وقتي دارايان و صاحبان ثروت چنين وضع را مي ديدند ايراد مي گرفتند و مي گفتند اينان را از خود دور كن .
روزي يكي از همان ياران صفّه نزديك رسول خدا نشسته بود و خيلي خود را به رسول الله چسبانده و صحبت مي كرد . يكي از انصار آمد و با فاصله زياد نشست . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : جلوتر بيا . او نيامد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : شايد مي ترسي كه فقر او به تو بچسبد ؟ ! انصاري گفت : اي رسول خدا ، اين گدا و گرسنه ها را از خود دور كن ! آيه نازل شد : { ولا تطرد الذين يدعون ربّهم بالغداة والعشي يريدون وجه . . . } ؛ ( 2 ) « و كساني را كه شب و روز پروردگارشان را مي خوانند و جز رضايت خدا را نمي خواهند ، از خود مران . از حساب ايشان چيزي بر تو نيست و از حساب تو هم چيزي برايشان نيست . مبادا كه ايشان را طرد كني و از ستمكاران باشي . و شأن نزول اين آيه ، اهل صفّه اند . ( 3 )
و از ابن عباس نقل شده است كه وقتي آيه { للفقراء الذين احصروا في سبيل الله لا يستطيعون ضرباً في الأرض يحسبهم الجاهل أغنياء من التعفّف لا يسألون النّاس الحافاً . . } ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ محمد باقر مجلسي ، بحار الانوار ، ج22 ، ص310 و ج70 ، ص128 و ج72 ، ص38 . چاپ افست مؤسسة الوفاء ، بيروت .
2 ـ انعام : 52
3 ـ بحار الانوار ، ج17 ، صص82 و81 و همان كتاب ، ج22 ، صص66 و 67
4 ـ توبه : 273
79 |
نازل شد ، عبدالرحمان بن عوف دينارهاي بسياري براي اصحاب صفّه فرستاد به حدّي كه آنان با آن پول بي نياز مي شدند و علي ابن ابي طالب ( عليه السلام ) نيز در دل شب يك خورجين خرما ( شصت صاع ) فرستاد و در ميان اين دو صدقه ، صدقه و احسان علي ( عليه السلام ) نزد خدا بهترين و محبوبترين بود و از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) علّت پرسيدند :
« أيّ الصدقة أفضل في سبيل الله ؟ قال جهدٌ من مقلٍّ » .
كدام احسان و صدقه در راه خدا با فضيلت تر است ؟ فرمود : حدّاكثر كوشش از كسي كه كمترين را دارد . » ( 1 )
تكافل و تعاون :
آيين اسلام با وضع قوانين و مقرّراتي ، پايه يك جامعه برين را ريخته است و زمينه تكافل و تعاون اجتماعي را فراهم كرده است و اگر آن قوانين و مقرّرات مورد توجّه قرار بگيرد ، جامعه انساني نمونه ، به وجود مي آيد .
در جامعه اسلامي ، ثروتمندان موظّف هستند به وضع بينوايان و تهيدستان رسيدگي كنند و صحابه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نمونه اي عيني براي تطبيق اين اصول و قوانين بوده اند . محمّد بن سيرين تابعي ، متوفا به سال 110 هـ . گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وقتي شب فرامي رسيد ، عده اي از اصحاب صفّه را به ميهماني انصار مي فرستاد و آنان گاهي يك مرد و گاهي دو و ديگرگاه سه مرد و تا ده مرد را به ميهماني مي بردند و حتي سعد بن عباده هر شب هشتاد نفر را براي شام با خود به خانه اش مي برد . ( 2 )
ابوذر غفاري ، كه علي ( عليه السلام ) درباره اش فرمود : آسمان بر كسي سايه نيافكند و زمين سنگين انساني را تحمّل نكرد كه راست لهجه و صادقتر از ابوذر باشد ، گفت : من از اهل صفّه بودم ، وقتي شب فرامي رسيد در كنار درب خانه رسول خدا ، حاضر مي شديم و او دستور مي داد هر مردي ، كسي را با خود مي بُرد و از اهل صفّه ده نفر و يا كمتر مي ماندند ، شام پيامبر را مي آوردند و ما هم با او شام مي خورديم وقتي از خوردن فراغت مي جستيم به گفته پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مسجد مي خوابيديم . ( 3 )
عبدالرحمان بن ابي بكر گويد : اصحاب صفّه مردمي بينوا بودند ، روزي پيامبر فرمود : هر كس طعام دو نفر را دارد به سر سفره اش سوّمي را هم بنشاند و هر كس خوراك چهارتن را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار ، ج41 ، صص25 و 26
2 ـ حلية الاولياء ، ج1 ، ص341
3 ـ الجامع لأحكام القرآن ، قرطبي ، ج3 ، ص340
80 |
داراست يك يا دو نفر را پنجمين و ششمين نان خور خود كند . . . ( 1 )
آويختن خوشه هاي خرما :
ياران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به وضع اصحاب صفّه مي رسيدند از جمله محمّد بن مسلمه ( رحمه الله ) هميشه و به طور دائم به فكر ارائه خدمت به قصد گرفتن بهترين نتيجه بود . او برنامه اش را به پيامبر رحمت ( صلّي الله عليه وآله ) عرضه داشت و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) موافقت فرمود و ماجراي ذيل يكي از آن برنامه هاست .
محمّد بن مسلمه ، در مسجد براي رسول خدا مهماناني را مشاهده كرد و گفت : آيا اينان را به خانه هاي انصار نمي فرستيد و ما براي شما ( براي ميهمانان ) از هر باغ خرما ، يك خوشه مي آوريم تا وقتي اينگونه برايتان مهمان مي آيد وسيله پذيرايي وجود داشته باشد ، رسول خدا فرمود : بد نيست وقتي خرماي تازه رسيد ، او يك خوشه آورد و در مسجد ميان دو ستون آويخت و ديگران نيز چنين كردند و معاذ بن جبل مسؤول اين كار شده بود و طنابي ميان دو ستون مي بست و سپس خوشه هاي خرما را بر آن طناب مي آويختند . بيست نفر و يا بيشتر گرد مي آمدند ، او آن خوشه ها را تكان مي داد و آنان مي خوردند و سير مي شدند و مي رفتند و عدّه اي ديگر مي آمدند با آنان نيز چنين مي كرد تا شب ديگر فرا مي رسيد . ( 2 )
براء بن عازب ( رضي الله عنه ) متوفا به سال 72 هـ . گفت : صاحبان خرما و نخل هر كدام به قدرت خود كم و يا زياد مي آوردند . يكي يك خوشه مي آورد و در مسجد آن را مي آويخت و اهل صفّه كه طعامي نداشتند وقتي يكي از ايشان گرسنه مي شد مي آمد با عصاي خويش به آن خوشه مي زد و خرماي تازه از آن مي ريخت و تناول مي كرد و بودند افرادي كه چندان به كار خير رغبت نداشتند . آنان خوشه هاي خشك و خرماي نوع پست و سخت مي آوردند و گاهي خرماهايي كه شاخه اش شكسته و زمين ريخته بود مي آوردند و آنها را در مسجد مي آويختند . قرآن براي تربيت اين اشخاص فرمود :
{ يا أيّها الذين آمنوا أنفقوا من طيّبات ما كسبتم و ممّا أخرجنا لكم من الأرض ولا تيمَّمُوا الخبيث منه تنفقون ولستم بآخذيه إلاّ أن تغمضوا فيه واعلموا أنّ الله غنيّ حميد } . ( 3 )
« اي گروه مؤمنان ! از چيزهاي پاكيزه كه كسب كرده و به دست آورده ايد و از آنچه ما براي شما از زمين بيرون آورديم ، انفاق و احسان كنيد . چيز ناپاك چيز پاكيزه را در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيح بخاري ، ج4 ، ص236
2 ـ محمّد محمود نجّار ، اخبار مدينة الرسول ، ص88 ، مطابع دارالثقافة ، مكّه مكرّمه .
3 ـ بقره : 267
81 |
نظر مگيريد . چنان كه خود شما هم چنان چيز ناپاكيزه را نمي پذيريد ، مگر آن كه چشم بپوشيد و بدانيد كه خداوند بي نياز و ستوده است . »
پس از نزول اين آيه ، مردم بهترين چيزي كه داشتند مي آوردند و احسان مي كردند . ( 1 )
دو نقشه و شكل .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ عماد الدين اسماعيل ، تفسير ابن كثير ، ج1 ، صص569 ـ 568 . دار احياء الكتب العربيه ، قاهره .
82 |
* پي نوشتها :