بخش 12

1 ـ حج در شعر فارسی


141


ميقات حج - سال ششم - شماره بيست و يكم - پاييز 1376

حج در آيينه ادب فارسي


142


حج در ادب فارسي

خليل الله يزداني

34 ـ ملا محمّد رفيع واعظ قزويني : شاعر قرن يازدهم به جستجوي كعبه مقصود و ديدار معبود است كه مي گويد :

سراغ كعبه مقصود كرده ام واعظ * * * سراغ همسفر امّا نمي توانم كرد ( 1 )

* * *

در راه بندگي به سوي كعبه نجات * * * دادي چو دست و پاي طلب همّتم بده ( 2 )

* * *

تا كعبه با خيال تو همدوش رفته ام * * * اين راه را تمام به آغوش رفته ام ( 3 )

واعظ متظاهران را مخاطب قرار داده و آن ها را از اين عمل ناخوش آيند بر حذر داشته و گفته است :

تا چند در لباس كني دعوي صلاح * * * خواهي به جامه كعبه نمايي كنشت را ؟ ! ( 4 )

او در خلال سخنان خود درس آزادي و آزادگي مي دهد و انسان را به ترك حصار شهرنشيني و گرفتاريها و مشكلات آن تشويق مي كند و در حقيقت مي خواهد بگويد بايد ديد انسان وسيع و فكر او باز باشد و خود را اسير اين و آن نكند براي اين منظور از ارزش و احترام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان ملاّ محمّد رفيع واعظ قزويني ، با تصحيح و مقدّمه ، دكتر سيد حسن سادات ناصري 1359 ، مؤسّسه مطبوعاتي علي اكبر علمي ص 163

2 ـ همان ص356

3 ـ همان ص296

4 ـ همان ص8


143


كعبه سود جسته است .

نبودي گر شرف بر شهرها صحرا و هامون را * * * چراشد كعبه را با اين شرافت خانه در صحرا ( 1 )

وي اظهار تأسّف مي كند كه توجّه ديني مردم اندك است و بيشتر توجّهات به لباس و آرايشهاي ظاهري است .

روزگار جامه ديبا و فرش مخمل است * * * كعبه دل را لباس درد دين مستعمل است ( 2 )

قزويني گاهي به اشاره ، اوضاع اجتماعي زمان و نحوه برخورد بعضي از مسلمانها را با اين عمل عبادي ـ سياسي بيان كرده و در هجو كسي گفته :

. . . وعده و وعيد جنّت و نارت به حج نبرد * * * شايد برد خريد و فروش منا به حج ( 3 )

* * *

اي كه بر لب گفتگوي كعبه ات باشد گران * * * آستان خلق بوسيدن ندارد اين همه ( 4 )

35 ـ لطف علي بيك آذر بيگدلي ( متوفّاي 1195 ) شاعر قرن دوازدهم است . او در مدح احمد خان خويي ، به امنيّت كعبه و عدالت مداين اشاره مي كند و حاكم اصفهان را كه به حج رفته ، مورد نكوهش قرار مي دهد و مي گويد : تو در عمل مانند حَجّاج يوسفي ، تو حج نكرده اي بلكه حُجّاج را غارت كرده اي و موجب رنج و زحمت آنان شده اي و در ضمن مي گويد كه حاجي واقعي بسيار اندك است و همه اينها نشان دهنده اوضاع اجتماعي و اعتقادي زمان است :

اي به ديدار ، ضحكه ضحّاك * * * وي به كردار ، حُجّت حَجّاج . . .

كرده قرباني آهوان حرم * * * حج نكرده زدي ره حُجّاج

در ره پا برهنگان حجاز * * * برفشانده خسك شكسته زجاج ( 5 )

36 ـ داوري شيرازي : شاعر قرن سيزدهم . وقتي فاضل دانشمندِ زمان او ، اسدالله خان ، به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان ص11

2 ـ همان ص81

3 ـ همان ص533

4 ـ همان ص533

5 ـ همان ص273


144


مكّه معظّمه مي رود قصيده اي در 38 بيت مي سرايد و در آن از مكّه ، كعبه ، زمزم ، حجرالأسود و . . . نام مي برد و فرشتگان و پيامبران را به منظور ديدن ممدوح خود به مكّه مي كشاند .

خدايگان مرا جزم گشت عزم رحيل * * * به سوي خانه حق كش خداي باد دليل . . .

به اين بهانه كه تعمير خانه خواهم كرد * * * دوباره آيد از خلد سوي كعبه خليل . . .

حرم لباس سيه را زتن برون آرد * * * حرير سبز بپوشد زپرّ جبرائيل . . .

فرشتگان زفلك تا به مكّه صف بزنند * * * گهي زشوق به تسبيح و گاه در تهليل

به بام كعبه ببندند خادمان حرم * * * براي زيور تورات و مصحف و انجيل . . .

بزرگوارا اين حج نه واجب است تو را * * * كه استطاعت شرط است و جاء في التنزيل . . .

و در پايان قصيده مي گويد :

برو به مكّه و خرّم بمان و خوش برگرد * * * بيابه پارس بمان تا به صور اسرافيل ( 1 )

در قصيده ديگري نيز خطاب به حاجيان ، به آنها خوش آمد مي گويد و از زحماتشان كه در راه رسيدن به كعبه كشيده اند ، ياد مي كند كه با چه شوقي مي رفته اند ، هروله مي كرده اند ، ديوانهوار لبّيك مي زده اند ، سعي بين صفا و مروه كرده و در اين عمل ، دلِ خود را صفا داده اند ، حجرالاسود را عاشقانه بوسيده اند ، درمحلهاي اجابتِ دعا ، دعا خوانده اند و . . .

خرّم صباح حاجيان و آن سود و سودا داشتن * * * در كوي خاص كبريا بي حاجبي جا داشتن . . .

ديوانه وار از عشق هو با يار گشتن روبرو * * * وز هر طرف لبّيك گو فرياد و غوغا داشتن


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان داوري شيرازي ، به اهتمام دكتر نوراني وصال ، چاپ اوّل 1370 چاپ احمدي ص357


145


عشّاق يار باوفا در پيش خود يار از قفا * * * از مروه رفتن تا صفا دل را مصفّا داشتن

آن هدي راندن تا منا راحت شمردن هر عنا * * * وزبخشش معطي المني هر گون تمنّا داشتن . . .

آن جا شما خوش ناجيان عمره گزار و حاجيان * * * ما مانده اينجا راجيان و اندوه آنجا داشتن . . .

تا حج در اسلام آمده حاجي به هر عام آمده * * * تا شرط احرام آمده عريان سروپا داشتن . . . ( 1 )

37 ـ شمس الشّعرا ميرزا محمّد خان ، سروش اصفهاني : ( متوفّاي 1285 ) از شعراي معروف قرن سيزدهم ، ضمن قصايد غرّاي خود ، به حج و كعبه و بعضي داستانهاي مربوط به آن اشاراتي دارد ؛ از جمله جريان خواب ديدن هاشم جدّ پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در جوار كعبه كه از فرزندان او يكي پيامبر آخر الزّمان خواهد بود . ( 2 )

حرمت كعبه حتّي پيش از اسلام در نزد عرب و ديگر ملّتها بسيار زياد بوده . بزرگان ايران قبل از اسلام به زيارت كعبه رفته و هدايايي تقديم مي كرده اند . سروش از اين هدايا ياد كرده است . ( 3 )

سروش در مدايح خود نيز به صورت پراكنده و به مناسبت در تشبيه ، به حج و كعبه و . . . نظر داشته واز خلال همه اين اشارات ، اعتقاد راسخش به حرمت كعبه و . . . كاملا هويدا است .

از جمله در قصيده اي كه در بازگشت ناصر الدّين شاه از خراسان سروده و به بيان زيارت او و نحوه تشرّفش به حرم مطهّر حضرت رضا ( عليه السلام ) پرداخته و گفته است : اين پادشاه پيش از ورود به حرم مطهّر تاج بزرگ خود را از سر برداشت و با تواضع كامل كه لازمه تشّرف به بارگاه ملكوتي آن حضرت است داخل حرم شد .

زان پيش كانداران حرم كبريا رسد * * * بگذاشت از برون حرم تاج كبريا

آن سروري كه بارگهش قله ملوك * * * آن رهبري كه پيشگهش كعبه رجا ( 4 )

در قصيده مولوديّه اي كه در ولادت پيامبر اكرم سروده ، به مسائل تاريخي كعبه اشاره كرده و گفته است : پيامبر بود كه كعبه را كعبه كرد و بر اهميّت آن افزود :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان ص446

2 ـ ديوان سروش اصفهاني ، به اهتمام حسين كي استوان ، مدير روزنامه مظفّر بهمن 1329 ، صص 855-854

3 ـ همان ص 892

4 ـ همان صص 10-9


146


گر نهشتي زوجودش حق بر كعبه سپاس * * * كعبه امروز چنان بود كه بتخانه گنگ ( 1 )

و در نعت پيامبر گفته است كه پيامبر خود به دست خود كعبه را از بتها پاك كرد .

به پاي خويش برانداخت از قبايل كفر * * * به دست خويش بپرداخت كعبه از تمثال ( 2 )

38 ـ حاج محمّد كاظم صبوري : ملك الشّعراي آستان قدس رضوي ( متوفّاي 1322هـ . ق . ) خود به حج رفت و در بازگشت از سفر حج ، در مدح مظفّرالدين شاه قاجار قصيده اي سرود و گفت : اكنون پس از زيارت كعبه به زيارت دربار توفيق يافته ام . ( 3 )

صبوري همچنين در مدح ابوالفتح حاكم خراسان قصيده اي در 23 بيت سروده و در ضمن آن حجّ حجّاج و حجّ عشّاق را باز نموده است :

حجّاج را به عاشر ذي الحجّة الحرام * * * باشد به طواف كعبه اسلام ازدحام

عشّاق را به طوف سر كوي دوست هست * * * هر صبح و شام عاشر ذي حجّة الحرام

عشّاق را مناسك حج طرز ديگر است * * * تازين دو حج قبول نظر اوفتد كدام . . .

گر گوسفند حاجي قرباني آورد * * * عاشق به ذبح جان و تن خود كند قيام

حاجي نهاده گام سوي خانه خدا * * * عاشق ز وصل خانه خدا جُسته است كام

هر كس زخانه ، خانه خدا مي كند طلب * * * گو سوي توس آيد در خانه امام . . . ( 4 )

بيشتر اشعار صبوري ، كه درباره حج و كعبه و . . . سروده شده است ، به مناسبت عيد قربان است . در قصيده ديگري كه در تهنيت عيد قربان و در مدح حضرت ثامن الأئمّه و ستايش والي خراسان ابوالفتح فوق الذكر سروده گفته است :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان ص 394

2 ـ همان ص 411

3 ـ ديوان حاج محمّد كاظم صبوري ملك الشّعراي آستان قدس رضوي به تصحيح محمّد ملك زاسده 1342 انتشارات كتابخانه ابن سينا صص 16-14

4 ـ همان ص 353


147


عيد قربان گرچه آيين خليل آزر است * * * ملّت اسلام را امروز زيب و زيور است

حبّذا عيدي كه سرخ از خون قرباني او * * * گونه اسلام وروي ملّت پيغمبر است

حبّذا روزي كه ابراهيم را در كوي دوست * * * ذبح اسماعيل از يك گوسفند آسانتر است . . .

حاجيان از جان چنان بوسند آن سنگ سياه * * * خانه حق را كه گويي خال روي دلبر است . . .

سالي اريك حج بود مرحاجيان را در حجاز * * * در خراسان خلق را هر روزه حجّ اكبر است

خانه حق رااگرخواهي بپو راه حجاز * * * ور بخواهي صاحب آن خانه در اين كشور است

اندرين عيدي كه ملّت را همه فرّ و بها * * * از نوآيين سنّت پاك خليل آزر است . . .

سعي تو مشكور باد و حجّ تو مبرور باد * * * در حريمي كز شرافت كعبه را تاج سر است ( 1 )

و باز به همين مناسبت عيد قربان قصيده اي در 21 بيت سروده و ضمن مدح شاهزاده ركن الدّوله گفته است :

اي روي تو چون كعبه واي لعل تو زمزم * * * دل نيست چرا در حرم كوي تو محرم

گر كعبه مساوي است در آن عاكف و بادي * * * ره نيست مرا از چه بدان كعبه و زمزم . . . ( 2 )

و قصيده ديگري نيز به همين مناسبت به مطلع زير سروده و در آن از حج و مناسك آن سخن گفته است :

به كيش احمدي سنّت خليل الله * * * خداي داد به ما عيدي اينچنين دلخواه


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان ص 64

2 ـ همان صص 367-366


148


و باز به همين مناسبت قصايدي سروده و در آن به مدح حضرت رضا ( عليه السلام ) امام هشتم شيعيان جهان پرداخته است ؛ از جمله :

خليل من كه به رخ كعبه دل و جان است * * * به راه او دل و جان چون ذبيح قربان است

شگفت نيست دل و جان فداي جاناني * * * كه قبله دل مشتاق و كعبه جان است

در آن منا كه تمنّا و آرزوي دل است * * * به رسم قربان از جان گذشتن آسان است . . .

غرض زكعبه همان طوف خانه گل نيست * * * كه خانه دل آرامگاه جانانست

ميان كعبه حجّاج و كعبه عشّاق * * * هزار مرحله ره با دليل و برهان است

به كعبه آنان بهر طواف خانه روند * * * وليك خانه خدا خويش در خراسان است

مرو به مروه صفا جوي و سعي كويي كن * * * كه جاي قوّه نسل خليل رحمان است

امام ثامن ضامن عليّ بن موسي * * * كه ذات پاكش مرآت نور يزدان است . . .

به حجّ اكبرت ار آرزو بود درياب * * * كه در زيارت اين كاخِ عرشْ بنيان است

ضريح اقدس او را شرف بود افزون * * * از آنچه بيت الله را به چار اركان است

چنانكه ركن يماني به كعبه اسلام * * * به ركن شرقي اين كعبه يمن چندان است ( 1 )

در قصيده ديگري در تهنيت عيد قربان و منقبت حضرت ثامن الأئمه ( عليهم السلام ) در 43 بيت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان صص 71-69


149


سروده است . وي زيارت عاشقانه حرم مطهّر حضرت ثامن الحجج را برزيارت بيت الله ترجيح داده است . بديهي است كه شاعر اهمّيت كعبه را از نظر دور نداشته بلكه خواسته است حرمت حرم حضرت را بيشتر بيان كند . ما نمونه هاي ديگر از همين نوع را در شعر ديگر شعرا ديديم .

به سوي كعبه سالي ار يك روز * * * دعوت حج به اهل كيهان است

به خراسان بچم كه اهلش را * * * حجّ اكبر نصيب هر آن است

آنچه در كعبه فرّ و تعظيم است * * * به خراسان هزار چندان است

خانه اندر حجاز و خانه خداي * * * خفته در خطّه خراسان است ( 1 )

39 ـ حاجي محمّد علي انصاري شاعر اهل بيت درباره حج قصايد زيبايي سروده است ؛ از جمله در سال 1368 هجري قمري در تهنيت بازگشت از سفر حج آية الله حاج سيّدمحمّدتقي خوانساري گفته و در ضمن او را به مشعر ، مقام ، ميقات كبعه ، قبله ، زمزم و . . . مانند كرده است .

در هزار و سيصد اندر شصت و هشتم چون قمر * * * ماه من اندر وطن شد از سفر او را مقر . . .

مشعر دانش مقام فيض و ميقات صفا * * * كعبه دل قبله دل ، زمزم وجود و هنر

حِلّ ايمان مروه ايقان و مرآت كمال * * * گنج حكمت كان رحمت معدن فضل واثر ( 2 )

مدّتي بر اثر دسيسه هاي دشمنان دين حج ممنوع بوده و انصاري مثنوي اي در مورد زيارت خانه خدا ( حج ) سروده و در آن درباره وجوبِ حج سخن گفته و از خداوند تقاضاي استطاعت براي خود كرده و از اينكه زمام حج به دست انگليس افتاده ، اظهار تأسّف كرده و مسلمانهاي جهان را به وحدت فرا خوانده و گفته است :

اگر مسلمانها به همان صورت كه در حج يك رنگ و متّحد الشّكل هستند به كليسا حمله كنند مسيحيّت را از بيخ و بن خواهند كَند و بر آمريكا و انگلستان و تمام اروپا مسلّط خواهد شد . او گفته گِلادستون در مجلس انگلستان اظهار كرده كه كعبه لندن را خراب كرده ، لذا دولت انگليس تصميم به ويراني كعبه گرفته ولي غافل از اين كه خداوند خود خانه خويش را از گزند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان صص 73-71

2 ـ ديوان اشعار انصاري - حاج محمّدعلي انصاري ، تصحيح علي اكبر اصولي ، ارديبهشت 1342 ، چاپ چاپخانه قم ص62


150


محفوظ نگه مي دارد :

به هريك از شما خلاّق واجب * * * نموده حجّ بيت الله واجب

براي قبله مردم مقرّر * * * چو كعبه كرده جايي حيّ داور

كه در آن حج گزاران همچو اَنعام * * * هجوم آرند بهر فيض و اِنعام . . .

فرود آرند سرها بهر تعظيم * * * خداي خانه را آرند تكريم . . .

مسلمان راست حجّ خانه واجب * * * ز ناحق حقِّ خود را هست طالب . . .

به شرط استطاعت دون وسواس * * * كه حِجُّ البيتِ لله علي النّاس

طواف كعبه را هركس تواناست * * * ببايد حج گزارد بي كم و كاست

هر آن كس تن زد از حج ، كرد كفران * * * خداي خانه مستغني است از آن . . .

به هر سالي دو مليون زاهل اسلام * * * شود مجموع در آن مركز عام . . .

نه اندر قلب آن از اين نقاري * * * نه اندر چهر اين از آن غباري . . .

بدين وحدت به هر كشور بتازند * * * به اندك مدّتي كارش بسازند . . .

درخشان مكّه تا چون آفتابست * * * نصارا را كليساها خراب است . . . ( 1 )

اين بود شمّه اي از انعكاس حج در شعر شعراي فارسي گوي پيشين كه بيشتر در مدايح خود براي تعريف و تمجيد و مداهنه ممدوحين خويش ، دربار آنها رابه كعبه ، كف بخشنده آنان را به زمزم ، متملّقان و طمّاعاني را كه به اميد صله به دربارها روي مي آوردند به زائران بيت الله مانند كرده اند و يا صورت زيباي معشوق را به كعبه ، خال صورت او را به حَجرالأسود و . . . همانند شمرده اند .

شعرايي هم كه از ديد عرفاني به حج نگريسته اند به نقل حكاياتي در كرامات شيوخ خود بسنده كرده و بعضي از شعرا در وصف كعبه و زمزم و صفا و مروه و عرفات و منا به زيباترين شكل داد سخن داده اند و قصايد غرّايي سروده اند .

بعضي ، از مشكلات راه سخن گفته اند . بعضي گفته اند :

گر به شوق كعبه خواهي زد قدم * * * سرزنشها گر كند خار مغيلان غم مخور

و بعضي هم به حق درسهايي از حج گرفته اند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان صص 494-490



151


به ندرت به اشعاري بر مي خوريم كه سراينده آنها مانند ناصر خسرو به فلسفه اعمال حج توجّه كرده باشد و يا همچون سنايي به تظاهر و دوروييِ بعضي حج گزاران تاخته باشد . وي هشدار داده كه كعبه را بايد از چنگ غاصبان نجات داد و آن را همچون نامش كه « بيت العتيق » است آزاد كرد .

كوتاه سخن اين كه در كمتر موردي به مسائل سياسي حج توجّه كرده اند و اغلب از بعد عبادي و تربيتي به آن نگريسته اند .

40 ـ الهي قمشه اي : در مسمّط زيبايي تحت عنوان « مناسك حج عاشقان » توصيه كرده و گفته است اوّل كاري كه حاجي بايد انجام دهد اين است كه جز به خدا به هيچ چيز ديگر نينديشد . چون با همه چيز و همه كس جز خدا قطع رابطه نموده آنگاه وقت آن فرا مي رسد تا لبيك زنان به ديار معبود بشتابد ، از گناهان خود توبه كند و احرام ببندد كه خود احرام نشانه حرام كردن هر چيز است بر خود و از طرفي حفظ حريم حضرت حق ( جلّ و عَلي ) است و . . .

اي دل اگر عزم ديار يار داري * * * قصد حجاز و كعبه ديدار داري

شوق شهود حضرت دلدار داري * * * اوّل زدل نقش سوي الله پاك گردان

* * *

چون سوي صحراي حجاز عشق رفتي * * * اوّل به ميقات وفا لبّيك گفتي

چون بلبل افغان كردي و چون گل شكفتي * * * از شوق روي گلرخي در طرف بستان

* * *

بايد نخست از جامه عصيان برآيي * * * با جامه طاعت به كوي دلبر آيي

بشكست اگر پايت در اين ره با سرآيي * * * تا گام بتواني زدن در كوي جانان

* * *

احرام بستي در رهش از جان گذشتي ؟ * * * وز دنيي دون در ره ايمان گذشتي ؟

از هر چه جز ياد رخ جانان گذشتي * * * كانجا شوي در باغ حسن دوست مهمان ؟

* * *


152


لبّيك گويان آمدي در كوي ياري ؟ * * * كردي در آن درگاه عزّت آه و زاري ؟

گشتي ز اشك شوق چون ابر بهاري ؟ * * * تا خار زار دل شود باغ و گلستان . . .

احرام چون بستي به كوي عشق ايزد * * * لبيك گفتي دعوت آن يار سرمد

گشتي چو محو جلوه آن حسن بي حدّ * * * ديدي درون كعبه دل نور سبحان ؟

الهي قمشه اي به حاجيان هشدار مي دهد كه خداوند قلب پاك و تسليم بدون چون و چرا و عبوديت محض را مي خواهد . او بندگان عاشق مي خواهد .

اي حاجيان رفتيد چون در كوي دلبر * * * دلبر پسندد قلب پاك و ديده تر

ياد آوريد از عهد وصل روز محشر * * * هنگام پاداش و جزاي عدل و احسان . . .

* * *

كار تن و جان را به ايزد واگذاري * * * زادي بجز مهرش در اين ره بر نداري

گامي مزن جز بر رضاي ذات باري * * * جز طاعتش باش از همه كاري پشيمان . . .

شاعر مي گويد : وقتي قدم در مسجد الحرام مي گذاري بايد آن لحظه ملاقات با خدا را به خاطر بياوري و اشك ندامت بريزي تا مورد قبول حضرت حق قرار گيري .

چون در حريم قدس عزّت پا نهادي * * * كردي هم از روي لقاي دوست يادي

دل زين سفر از مهر خوبان يافت زادي * * * تا ايزدت منزل دهد در بزم خاصان

* * *

محرم چو گشتي در حريم قدس داور * * * رفتي در آن درگاه عزّت زار و مضطر

شد دامنت گلگون زاشك ديده تر * * * مقبول آن درگه شدي زانعام سلطان

الهي مي گويد غسل احرام يعني شستن تن به آب توبه ، شستن تن با آب زمزم ، صفاي دل از محبّت است .

چون غسل كردي تن به آب توبه شستي * * * با عاشقان در كوي يار احرام بستي

هر عهد بستي غير عهد حق شكستي * * * تا در صف پاكان شوي زين عهد و پيمان

شستي تن از زمزم ، دل از آب محبّت * * * در بزم مشتاقان زدي ناب محبت

از روزن دل تافت مهتاب محبّت * * * روشن روان گشتي به نور عشق و ايمان



153


وي همچنين ورود به عرفات را ورود به صحراي محشر و مشاهده روز قيامت مي داند كه زائر خانه خدا در آن مكان بايد به ياد قيامت باشد . و ماندن در مشعر الحرام را براي شب زنده داري و راز و نياز با خدا و سير در عوالم بالا و توجّه به روز سخت جان به جانان تسليم كردن و خلاصه توبه و استغفار مي داند . در منا بايد خودبيني و خودخواهي را كنار گذاشت نفس حيواني را قربان كرد و به فكركمك به نيازمندان بود . در كعبه بايد بت نفس را شكست از دل و جان مطيع اوامر الهي شد ، تسليم محض شد ، از هر چه غير از حق است بُريد ، شرك و نفاق را رها كرد ، به كعبه دل توجّه كرد .

در كعبه بشكستي بت نفس و هوا را * * * بگزيدي از جان طاعت و عشق خدا را

بگرفتي آنجا عزّ تسليم و رضا را * * * تا يار بنوازد تو را در باغ رضوان

* * *

آنجا زغير حق دل و جان پاك كردي * * * اخلاص خاص عاشقان ادراك كردي

شرك و نفاق و شيد را در خاك كردي * * * درد تو را كرد آن طبيب عشق درمان

* * *

از كعبه تن ره به كوي دل گرفتي * * * در عرش رحمان از صفا منزل گرفتي

زنگ گناه از اين دل غافل گرفتي * * * در گلشن رضوان شدي زين تيره زندان

* * *

از كعبه جسم آمدي در كعبه دل * * * چون عاشقان كردي به كوي دوست منزل

آيينه دل گشت بارويش مقابل * * * تا سازدت حسن ازل چون ماه كنعان

رمي جمرات يكي ديگر از اعمال بسيار پر رمز و راز حج است . حاجي بايد شيطان نفس را رمي كند و اين شيطان شياطين جز با رياضت رانده نمي شود ، از اين رواست كه شاعر در ادامه مي گويد :

رمي جمر كردي زدي بر ديو دون سنگ * * * هم بر سر نفس شرير پُرفسون سنگ



154


انداختي بر فرق دنياي زبون سنگ * * * تا جانت ايمن گردد از آفات دوران

* * *

ابليس را راندي بدان سنگ رياضت * * * كردي به راه دوست آهنگ رياضت

دادي زمام نفس در چنگ رياضت * * * كز نفس اهريمن رهي با لطف يزدان

* * *

گرد حرم كردي طواف عاشقانه * * * چون قدسيان بر عرش سلطان يگانه

با ياد حق كردي به فردوس آشيانه * * * بوسيدي آن سنگ نشان كوي جانان

* * *

غسلي به آب زمزم اخلاص كردي * * * ذكر و نمازي در مقام خاص كردي

روشن دل از توحيد خاص الخاص كردي * * * همچون خليل الله عشق پاك ايمان

در پايان بحث از شعر الهي ، از بيان خود وي مي گوييم :

گفتار كوته حجّ مشتاقان همين است * * * آداب و حكم كعبه جانان همين است

سجاد و صادق راحديث اي جان همين است * * * عشق اين مناسك گفت و شرع عرش بنيان

* * *

اسرار حج عاشقان نظم الهي است * * * سرّ ازل وحي ابد بر وي گواهي است

صيت شرف زين خانه از مه تابه ماهي است * * * بگرفته آدم تا به خاتم عشق پيمان ( 1 )


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كليات ديوان حكيم الهي قمشه اي ( محيي الدين مهدي الهي قمشه اي ) ، انتشارات علميه اسلاميه . شيراز . تاريخ چاپ ندارد ، مناسك حجّ مشتاقان يا اسرار حجّ عاشقان صص 967-953


155


* پي نوشتها :



| شناسه مطلب: 83043