اماکن و
آثار
1 ـ محلّ دفن
عبدالله پدر رسول خدا ( صلی الله علیه وآله )

101 میقات حج - سال ششم - شماره بیست و دوم - زمستان 1376 اماکن و آثار 102 محل دفن عبدالله پدر رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) محمّد صادق نجمی از آثار معروف در مدینه طیّبه و از بقاع خارج از بقیع ، که تا سال 1355 شمسی مورد توجّ


101


ميقات حج - سال ششم - شماره بيست و دوم - زمستان 1376

اماكن و آثار


102


محل دفن عبدالله پدر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله )

محمّد صادق نجمي

از آثار معروف در مدينه طيّبه و از بقاع خارج از بقيع ، كه تا سال 1355 شمسي مورد توجّه و محلّ زيارت زائران و داراي ساختمان بوده ، مرقد شريف جناب عبدالله بن عبدالمطلب پدرگرامي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است . اين بقعه شريف در تاريخ ياد شده ، كه به عنوان توسعه مسجدالنبي و ميادين اطراف آن انجام گرفت ، به وسيله وهابيان تخريب گرديد و اينك اثري از آن باقي نيست .

بحثي كوتاه در ايمان پدر و مادر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) :

پيش از ورود به كيفيّت و چگونگي اين بنا در طول تاريخ ، مناسب ديدم بحثي كلامي را طرح كنم :

به عقيده علما و متكلّمان شيعه و همچنين به عقيده گروهي از عالمان و دانشمندان اهل سنّت و طبق دلائلي از آيات و احاديث از طريق اهل سنّت و شيعه ، پدر و مادر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و همه اجداد آن بزرگوار موحد و خداشناس بوده اند و هيچيك از آنان به شرك و بت پرستي آلوده نگرديده اند و نه تنها نطفه پاك رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و نور آن وجود مقدّس از صلبهاي پاك و ارحام پاكيزه ، به صلب عبداللهِ موحّد و رحم آمنه با ايمان منتقل گرديده بلكه انبياي ديگر نيز داراي چنين ويژگي هستند و از چنين طهارت مولد برخوردار بودند .


103


ديدگاه دانشمندان اهل سنّت :

جلال الدين سيوطي صاحب تفسير « الدرّ المنثور » و كتابهاي زياد ديگر و از بزرگترين شخصيتهاي علميِ اهل سنّت ، در اين باره بحث مفصّلي دارد كه اينك خلاصه آن را مي آوريم :

او مي گويد : قبل از اسلام ، همانگونه كه در جزيرة العرب گروهي از مردم مانند ورقة بن نوفل و زيد بن عمرو بن نفيل بر توحيد و يگانه پرستي پايدار بودند ، خاندان پيامبر و پدر و مادر او هم از « حُنَفا » و در دين جدّشان حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) بودند و بر آيين او عمل مي كردند .

سيوطي اضافه مي كند : گروهي از علماي ما درباره اجداد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر همين عقيده هستند كه از جمله آنها است امام « فخر رازي » . او در تفسير خود « انوار التنزيل » چند دليل بر اين مطلب آورده است :

1 ـ { الَّذي يراكَ حينَ تَقُومُ ، وتَقَلُّبَكَ في السّاجِدين } . ( 1 )

« خدايي كه تو را مي بيند ، آنگاه كه به عبادت بر مي خيزي و آنگاه كه در ميان سجده كنندگان منتقل مي گردي . »

فخر رازي مي گويد : به عقيده مفسّران منظور از « تقلّب و جابجا شدن در ساجدين » انتقال نطفه پيامبر از صُلب سجده كننده و موحد و خداشناسي است به صلب سجده كننده و موحد ديگر . و اين آيه دليل است بر اين كه همه پدران پيامبر ، موحد و خداشناس و از كساني بودند كه به پيشگاه خداوند يكتا سجده و ستايش مي كردند .

2 ـ « لَمْ أزَلْ أنْقُل مِن أصلابِ الطّاهِرينَ الي أرحام المطهّرات » .

« من هميشه از صلبهاي پاك به ارحام پاك منتقل شده ام . »

در قرآن مجيد هم مي فرمايد : { إنّما المشركون نجس } و اگر اجداد و جدّه هاي پيامبر مشرك بودند ، پاكي آنها را تأييد نمي كرد .

سيوطي پس از نقل دلايل ديگر از فخر رازي ، مي گويد : فخر رازي كه به ايمان و قداست اجداد پيامبر معتقد است و اين دلايل را بيان كرده ، در عظمت و شخصيت وي همين بس كه بزرگترين امام و پيشواي ديني و يگانه شخصيت علمي و تنها پاسخگوي سؤالات مختلف علمي دانشمندان دوران خود مي باشد .

سيوطي آنگاه در تأييد نظريه فخر رازي به بيان چند دليل عقلي و نقلي ديگر مي پردازد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شعرا : 217 و 218


104


و در اثبات اين موضوع احاديثي از بخاري ، بيهقي و ابونعيم و ساير محدّثان نقل مي كند و سپس دلائلي را كه شهرستاني و ماوردي آورده اند متذكر مي شود . ( 1 )

كتابهايي كه علماي اهل سنّت در اين باره نوشته اند :

علماي اهل سنّت درباره ايمان اجداد و پدر و مادر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تأليفات زيادي دارند كه تنها سيوطي چهار جلد كتاب در موضوع ياد شده به رشته تأليف در آورده است :

1 ـ الدرج الرفيعة في الآباء الشريفة .

2 ـ المقاصد السندسيّة في النسبة المصطفويّة .

3 ـ التعظيم والمنّة بأن أبوي رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) في الجنّة .

4 ـ السبل الجليّة في الآباء العليّة . ( 2 )

ديدگاه علما و دانشمندان شيعه :

به طوري كه پيشتر اشاره كرديم ، ايمان پدر و مادر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و طهارت و قداست ولادت همه انبيا ، از مسلّمات بلكه از مشخصات بارز عقيده شيعه به حساب مي آيد .

فخر رازي مي گويد : « قالت الشيعة أنّ أحداً مِنْ آباء الرّسول وأجدادِهِ ما كان كافراً . . . » . ( 3 )

گفتار فخر رازي نشانگر آن است كه عقيده شيعه و اتفاق علماي آنان در موضوع مورد بحث ، حتّي براي اهل سنّت نيز معلوم و در نزد آنان نيز از مسلّمات بوده است .

مجلسي ( رحمه الله ) مي گويد : اماميّه اتفاق نظر دارند بر اين كه پدر و مادر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و همه اجداد آن بزرگوار ، تا آدم ( عليه السلام ) نه تنها موحّد و با ايمان بلكه از گروه صدّيقين بوده اند ؛ زيرا يا پيامبر بوده اند يا از اوصياي پيامبران و شايد بعضي از آنها به جهت تقيّه يا مصالح ديني ديگر ، از اظهار اسلام خود امتناع ميورزيده اند . ( 4 )

دلائل علماي شيعه :

در كتب كلامي و تفسيري شيعه ، آنجا كه سخن از ايمان اجداد پيامبر به ميان آمده ، دلائل متعدّدي از قرآن و حديث بر اين مطلب ارائه گرديده است كه براي رعايت اختصار ، تنها به يك آيه و چند روايت بسنده مي كنيم :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مالك الحنفاء : ص17 ، به نقل پاورقي بحارالانوار ، ج15 ، ص121 ـ 128

2 و 4 ـ همان .

4 ـ بحارالأنوار ، ج15 ، ص117


105


دليل قرآني :

در مورد آيه ، به همان آيه شريفه كه پيشتر گذشت و مورد استشهاد و استدلال فخر رازي نيز قرار گرفت اكتفا مي كنيم . خداوند متعال در آن آيه خطاب به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : { الَّذي يراكَ حينَ تَقُومُ وتَقَلُّبَكَ في السّاجِدين } .

ترجمه و توضيح آيه در بيان فخر رازي در صفحات پيش آمد كه از تكرار خودداري مي شود .

دلايل روايي :

الف : در حديث شريف نبوي ( صلّي الله عليه وآله ) خطاب به امير مؤمنان ، علي ( عليه السلام ) چنين آمده است :

« يا علي ، إنَّ عبدالمطّلب كانَ لا يَستقسِمُ بالأزلامِ ولا يَعبُدُ الأصنامَ ولا يَأكُلُ ما ذُبِحَ علي النَّصب ، ويقولُ أنا علي دينِ إبراهيم ( عليه السلام ) » . ( 1 )

« اي علي ، عبدالمطلب استقسام به ازلام ـ كه از اعمال دوران جاهلي بود ـ نمي كرد و بتها را نمي پرستيد و از گوشت حيواني كه با نام بتها ذبح مي كردند ، نمي خورد و مي گفت من در آيين ابراهيم هستم . »

ب : اصبغ بن نباته مي گويد كه امير مؤمنان ، علي ( عليه السلام ) فرمود :

« والله ما عَبَدَ أبي وَلا جَدّي عبدالمطلّب ولا هاشم وَلا عبدَمناف صَنَماً قطّ . قيل فما كانوا يعبدون ؟ قال : كانُوا يُصَلُّونَ إلي البيتِ علي دينِ ابراهيمَ ( عليه السلام ) مُسْتمسكينَ به » . ( 2 )

« به خدا سوگند نه پدرم و نه جدّم عبدالمطلب ونه هاشم و نه عبدمناف ، بتي را نپرستيدند . پرسيدند : اي امير مؤمنان آنان در دوران جاهلي چه چيزي را مي پرستيدند ؟ ! فرمود : بر آيين ابراهيم به سوي بيت نماز مي خواندند و از آيين او جدا نبودند . »

نياكان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چرا متّهم مي شوند ؟ !

به طوري كه مي دانيم افرادي در قرن اوّل اسلام به قدرت رسيدند و سرنوشت مسلمانان در دست آنان قرار گرفت و آنان از كساني بودند كه پدران و برادران و نزديكترين اقوامشان نه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خصال صدوق ، به نقل بحارالانوار ، ج15 ، ص144 ، ومن لا يحضره الفقيه ، باب النّوادر .

2 ـ كمال الدين ، به نقل از بحارالانوار ، ج15 ، ص144


106


تنها با شرك و بت پرستي چشم از اين جهان بستند بلكه حتّي در ميدان جنگ و در راه تحكيم شرك و بت پرستي و مبارزه با توحيد به دست مسلمانان كشته شدند و اين چيزي است كه براي هميشه تاريخ در پيشاني آنان حك شده و زدودني نيست . از اين رو با قرار دادن پدر و مادر و اجداد و نزديكترين اقوام رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در صف نياكان خويش و متّهم ساختن آنان به شرك و بت پرستي ، در صدد حلّ مشكل بزرگ اجتماعي خويش برآمدند .

آري آنها از زبان رسول خدا به دروغ نقل كردند كه :

« إنَّ رَجُلا قالَ يا رَسُولَ اللهِ أينَ أبي ؟ قال : في النّار ، فلمّا قَفّي دَعاه . فقال إنّ أبي وأباكَ في النّار ! » ( 1 )

« مردي به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) عرض كرد : اي رسول خدا ، پدر من در كجا است ؟ فرمود : در ميان آتش است ! چون آن مرد خواست برود ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) او را صدا كرد و چنين فرمود : پدر من و پدر تو هر دو در آتش هستند ! »

ماجراي حضور رسول خدا و در كنار قبر مادرش و تحريف آن

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پس از فتح مكّه و به هنگام مراجعت ، در « ابواء » قبر مادرش « آمنه » را زيارت كرد و در كنار آن نشست و عاطفه سرشار و روح لطيفش موجب گرديد كه خاطرات گذشته و زحمات طاقت فرساي مادرش را تداعي كند و گريه شديد سردهد ؛ به طوري كه صحابه آن حضرت نيز شديداً متأثّر گشته و گريه كردند .

همه صحابه و ياران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن روز ، آن تكريم و احترام را از سوي آن حضرت نسبت به مادرش مشاهده نمودند . زيارت كردن قبر مادر و گريه شديد كردن در مرئي و منظر عموم ، چيزي نبود كه در آن شرايط و با وجود چند هزار نفر كه در اين سفر به همراه پيامبر بودند به فراموشي سپرده شود و حادثه اي باشد كه بتوان از اصل انكارش نمود و لذا با حفظ اصل اين جريان تاريخي ، در كيفيت آن دخل و تصرف كردند و از همان شيوه اي كه در ماجراي « غدير » و در تصرف و تحريف در لفظ « مولا » استفاده نمودند ، در اين جريان نيز بهره گرفته و چنين گفتند :

« اين كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) قبر مادرش را زيارت و در كنار آن گريه كرد و صحابه نيز گريه كردند ، درست است ، ليكن اين عملكرد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) دليل بر ايمان و توحيد مادر آن حضرت نيست ؛

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صحيح مسلم ، ج1 ، كتاب الإيمان ، باب « بيان أنّ مَنْ مات علي الكفر فهو في النّار . »

سنن ابن ماجه ، حديث 1572 ؛ سنن أبي داود ، ج2 ، ص532


107


زيرا پيامبر پس از اين مراسم جمله اي فرموده است كه شرك و كفر مادر او را به اثبات مي رساند ! و آن اين كه :

« از خداوند براي مادرم اجازه طلب مغفرت كردم امّا چنين اجازه اي به من داده نشد ، امّا براي زيارت قبرش اجازه خواستم كه خداوند اين اجازه را به من داد ! متن حديث چنين است :

« عَن أبي هُريرة قال : زارَ النبيّ ( صلّي الله عليه وآله ) قبر أُمِّهِ فبَكي وأبكي مَنْ حَولَه ، فقال استأذَنتُ رَبّي في أن أستغفِرَ لَها فَلَم يؤذَنَ لي واستأذنْتُهُ في أنْ أزورَ قَبرها فأذِنَ لي ، فزوروا القُبورَ فإنّها تذكّر الموتَ . »

اين حديث كه ناقل آن ابوهريره است ، در صحيح مسلم ( 1 ) ، سنن نسائي ( 2 ) ، سنن ابن ماجه ( 3 ) سنن ابي داود ( 4 ) و تاريخ المدينة ابن شَبّه ( 5 ) آمده است و در سه سنن ياد شده ، با مضمون آن ، بر جواز زيارت قبور مشركان استدلال گرديده است و براي اين حديث باب مستقلّي به عنوان : « جواز زيارة قبر المشرك » اختصاص يافته است .

اين حديث مخالف مضمون قرآن است

ما فعلا در مقام پاسخگويي مشروح بر اين تحريف ، كه به صورت حديث نقل شده است ، نيستيم ولي تذكر سه نكته را لازم مي دانيم :

1 ـ اين حديث با مفهوم قرآن و مضمون آيه كريمه منافات دارد كه مي فرمايد :

{ ولا تصلّ علي أحد مِنهُم ماتَ أبداً ولا تَقُم علي قبرِهِ إنَّهُم كفروا بالله ورَسولِهُ وماتوا وهُم فاسقون } ( 6 )

در اين آيه شريفه ، همانگونه كه از دعا كردن و نماز خواندن بر منافق نهي شده ، از ايستادن در كنار قبرش نيز منع گرديده است و اين نهي و منع ، با كفر باطني آنان نسبت به خدا و رسولش تعليل شده است و اگر اين علّت در منافقان داراي يك جنبه و تنها مربوط به اعتقاد باطني و مكنون قلبي آنها باشد در كفار و مشركان داراي دو جنبه است ؛ زيرا كفّار و مشركان هم در باطن و هم در ظاهر و با زبان كفر ميورزند و خدا و رسول را انكار مي كنند پس طبيعي است اين نهي در كفار شديدتر و با اولويت خواهد بود ، نه آن كه در مورد منافقان هم دعا و هم توقف در كنار قبرشان ممنوع ولي در مورد كفّار و مشركان دعا كردن ممنوع و توقّف در كنار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ج1 ، كتاب الإيمان ، باب « مَن ماتَ علي الكُفرِ فَهُوَ في النّار . »

2 ـ ج4 ، كتاب الجنائز ، باب « زيارة قبر المشرك » .

3 ـ ج1 ، كتاب الجنائز ، باب « ما جاء في زيارة قبور المشركين » .

4 ـ ج2 ، ص195

5 ـ ج1 ، ص118

6 ـ توبه : 84


108


قبرشان مجاز باشد و اين مخالف مفهوم آيه شريفه است !

2 ـ اگر در حديث ابوهريره آمده است كه : « درخواست استغفار رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) درباره مادرش مورد اجابت واقع نگرديد و اين حاكي از عدم رضاي خداوند از « آمنه » است ! » در مقابل ، از عبدالله بن مسعود صحابي جليل القدر نقل شده است كه : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) چون بر سر قبر مادرش رسيد ، فرمود : « اين قبر آمنه است و مرا هم جبرئيل بر آن راهنمايي نمود . ( دلّني جبرئيلُ عَلَيهِ ) . ( 1 )

آري مضمون حديث عبدالله بن مسعود نيز قداست و عظمت شخصيت « آمنه » را مي رساند كه معرّف قبر او جبرئيل امين بوده است .

3 ـ نكته آخر اين كه حديث ابوهريره به لحاظ مخالفتش با قرآن و بر اساس دلائل ديگر ، حتّي از نظر عدّه اي از محقّقان علماي اهل سنّت نيز مردود شناخته شده و به طوري كه گذشت دانشمنداني مانند فخر رازي و سيوطي اين حديث و مانند آن را ناديده گرفته و همانند علماي شيعه به موحّد بودن پدر و مادر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) قائل شده و حتّي در اين باره كتابها تأليف نموده اند .

مسجد دارالنابغه يا مدفن پدر گرامي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله )

دخل و تصرّفي كه در مورد ماجراي زيارت پيامبر از قبر مادرش به عمل آمده و ما انگيزه تحريف و كيفيت آن را توضيح داديم ، مشابه آن را مي توانيم در مورد قبر جناب عبدالله بن عبدالمطلب پدر گرامي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و حضور و نماز خواندن آن حضرت در كنار اين قبر نيز ببينيم و اين مطلب زماني روشن مي شود كه با تاريخ « دارالنابغه » ( محلّ دفن پدر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ) و تحوّلي كه در طول تاريخ در آن به وجود آمده است آشنا شويم :

خلاصه اي از تاريخ دارالنابغه :

دار النابغه خانه اي بود در ميان خانه هاي قبيله بني نجار در مدينه ، متعلق به شخصي از همان قبيله به نام « نابغه » . اين خانه ها در سمت غربي مسجد النبي واقع بود و به مناسبت سابقه قوم و خويشي كه در ميان بني النجار و قبيله آمنه بنت وهب همسر جناب عبدالله وجود داشت ، عبدالله به هنگام مراجعت از سفر تجارت شام در مدينه به اين قبيله وارد و در همانجا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عن عبدالله بن مسعود قال : كنّا نمشي مع النبي ( صلّي الله عليه وآله ) ذات يوم إذ مرَّ بِقَبر فقال : أتدرونَ قبرُ مَن هذا ؟ قلنا : الله ورسولَهُ أعلم ، قالَ : قبرُ آمنة ، دلّني عليهِ جبرئيل . تاريخ المدينة ابن شبه ، ج1 ، ص117


109


مريض شد و از دنيا رفت و پيكرش بر طبق روال آن روز در داخل همان خانه « دار النابغه » به خاك سپرده شد .

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شش ساله بود كه به همراه مادرش براي ديدار با اقوام مادريش به مدينه مسافرت كرد و مانند پدرش عبدالله وارد بر همين قبيله بني نجار گرديد و يكماه در دار النابغه اقامت گزيد . آن حضرت پس از هجرت به مدينه ، در ضمن بازگويي خاطرات سفر دوران كودكيش مي فرمود :

« قبر پدرم عبدالله هم در داخل اين خانه است . »

و چون رسول خدا پس از هجرت در همين خانه و در كنار قبر عبدالله گاهي نماز مي خواند به اين محل « مسجد دار النابغه » نيز گفته شد .

مدينه شناسان تا قرن سوّم در معرّفي دارالنابغه هر دو عنوان را مطرح ساخته و اين خانه را هم به عنوان « محل دفن عبدالله » و هم به عنوان « مسجد دار النابغه » ، شناسانده اند . ولي به فاصله نه چندان زياد ، از سوي نويسندگان در حمايت از همان سياستي كه در بحث گذشته و در مورد زيارت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از قبر مادرش ملاحظه نموديد ، عنوان مدفن بودن دار النابغه در بوته فراموشي قرار گرفته و گاهي از محلّ دفن عبدالله در مدينه اصلا سخن به ميان نيامده است ! و دار النابغه فقط به عنوان يكي از مساجد مدينه ! معرفي شده است .

و اين وضع تقريباً تا قرن دهم ادامه داشته و در اين دوران ساختمان جديد براي دارالنابغه احداث شده و با نصب ضريح روي قبر و ايجاد محراب در كنار ضريح هر دو عنوان تجديد و محل هر يك از قبر و مسجد مشخص و حفظ گرديده است .

البته بيشتر مردم و زائراني كه آشنايي با تاريخ نداشتند و از وجود « مسجد » در اين محل مطّلع نبودند ، تنها به جنبه مدفن بودن اين بقعه توجّه مي كردند و اين بقعه را منحصراً مرقد پدر گرامي پيامبر و نه محلي كه داراي عنوان مسجد است ، مي شناختند و به نظر مي رسد انگيزه اصلي و علّت مهمّ حفظ اين بقعه از سوي مسؤولان سعودي تا سال 1355شمسي با اين كه آنها هفتاد سال قبل همه ساختمانهاي بقاع را در مدينه و ساير شهرهاي حجاز منهدم و با خاك يكسان نمودند ، توجه به جنبه مسجد بودن دارالنابغه بوده نه به علت وجود قبر پدر گرامي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كه از نظر وهابيها جزو كفار و مشركان ! مي باشد .


110


و اينك مشروح اين بحث :

دارالنابغه مدفن عبدالله

كاتبواقدي ( متوفاي 230ق . ) درباره عبدالله بن عبدالمطلب ومرگ وي درمدينه مي گويد :

« ودُفِنَ في دار النابغة وهُوَ رَجلٌ من بني عدي بن نجّار . . . » ( 1 )

ابن شبه ( متوفاي 262 ق . ) هم مي گويد : « قبر عبدالله بن عبدالمطلب في دارالنابغة » . ( 2 )

و باز ابن شبه از تاريخ المدينه عبدالعزيز زنده در سال 95 ق . نقل مي كند كه محلّ دقيق قبر عبدالله به او ارائه و معرفي شده است كه در آستانه ورود به « خانه نابغه » و در سمت چپ كسي كه وارد مي شود قرار گرفته است . ( 3 )

طبري ( متوفّاي 310 ق ) مي گويد : « وَدُفن في دار النابغة في الدار الصغري إذا دخلت الدار عن يَسارِكَ لَيس بين أصحابنا في ذلك اختلاف » . ( 4 )

بايد گفت كه نظريه و گفتار مورّخان و مدينه شناسان در اين باره بسيار است و نقل گفتار همه آنان به داراز خواهد كشيد .

توجّه خاص رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به دار النابغه

كاتب واقدي مطلب مشروحي در زمينه سفر آمنه به همراه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به مدينه نقل نموده كه اينك خلاصه آن را در اينجا مي آوريم :

وي مي نويسد : آمنه به همراه رسول خدا ، كه طفل شش ساله بوده ، و در معيّت امّ ايمن و به وسيله دو نفر شتر ، براي ديدار با اقوام خويش « بني النجّار » رهسپار مدينه شد و در اين شهر يك ماه توقف كرد و در « دارالنابغه » اقامت گزيد و به هنگام مراجعت به مكّه در « ابواء » از دنيا رفت و در همين محل دفن گرديد .

واقدي همچنين آورده است كه : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پس از هجرت به مدينه ، از اين سفر خويش ياد مي كرد و ديدنيها و شنيدنيهاي حساس آن دوران را كه از مدينه در خاطره اش بود مطالبي نقل مي نمود و به خصوص درباره دارالنابغه مي فرمود : « در آن سفر به همراه مادرم در اين خانه اقامت كرديم و قبر پدرم عبدالله نيز در ميان اين خانه است » . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ طبقات ، ج1 ، ق1 ، ص61

2 ـ تاريخ المدينة ابن شبه ، ج1 ، ص117 ـ 116

3 ـ همان .

4 ـ تاريخ طبري ، چاپ ليدن ، ج2 ، ص76

5 ـ طبقات ، ج1 ، ق1 ، ص73


111


و اين بود بخشي از گفتار مدينه شناسان درباره خانه نابغه و اين كه اين محل مدفن پدر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بوده است .

مسجد دار النابغه !

ابن شبه در طي روايات متعدّد نقل مي كند كه از جمله مكانها و نقاطي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در آنها نماز خوانده « دار النابغه » است . ( 1 )

تعدّد اين روايات ، نشانگر اين است كه نماز خواندن پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در اين محل ، مكرّر و متعدّد بوده ، و از ظاهر اين روايات استفاده مي شود كه هر يك از راويان آنچه مشاهده نموده نقل كرده است و بعيد است كه همه آنها همزمان باشد و همه آنان تنها يكبار نماز خواندن آن حضرت را مشاهده كنند و در موارد متعدّد نقل نمايند .

سمهودي از علماي اوائل قرن دهم نيز در شمارش مساجد مدينه يكي از آنها را مسجد دارالنابغه معرّفي كرده و گفتار قبلي ابن شبه را بازگو مي كند و دو نكته بر آن مي افزايد :

الف : دار النابغه كه به عنوان مسجد مطرح است ، همان خانه ايست كه طبق نقل ابن شبه قبر پدر گرامي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در داخل آن واقع شده است .

ب : دار النابغه در سمت غربي مسجدالنبي و در كنار خانه هاي بني جديله قرار گرفته است . ( 2 )

مؤلّف كتاب عمدة الاخبار نيز كه تقريباً معاصر با سمهودي است ، روش مشابه سمهودي را در پيش گرفته و پس از معرفي « مسجد دارالنابغه » به گفتار ابن شبه پرداخته است كه دارالنابغه همان خانه اي است كه قبر عبدالله در آن واقع شده است . ( 3 )

ولي هيچ يك از اين دو مدينه شناس و بعضي از نويسندگان ديگر در قرون مختلف ، قبر و مدفن عبدالله را به طور مستقل عنوان نكرده اند .

آنچه از مجموع اين نقل ها و اظهار نظرها به دست مي آيد اين است كه رسول خدا پس از هجرت به مدينه ، با مشاغل فراواني كه داشت « دار النابغه » را به عنوان اين كه قبر پدر گراميش در داخل آن قرار داشت فراموش نكرده بود و گهگاهي اين قبر و سابقه اين خانه را يادآوري مي فرمود و در بعضي مواقع در كنار همان قبر نماز مي خواند و اين حقيقتي است كه مورّخان قرون اوّلِ اسلام به آن اعتراف نموده اند ولي به تدريج به عنوان مسجد بودن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تاريخ المدينه ، ج1 ، ص65 ـ 64

2 ـ وفاء الوفا ، ج3 ، ص867

3 ـ عمده الاخبار في مدينة المختار ، ص194


112


دارالنابغه اهمّيت بيشتري داده شده و بقعه و مرقد بودن آنجا تحت الشعاع قرار گرفته است . و اين نوعي تحريف آگاهانه يا ناآگاهانه ! در حقايق تاريخي است .

ساختمان بقعه جناب عبدالله و تخريب آن

اين وضع كه ساختمان بقعه عبدالله و مسجد دارالنابغه ، قبل از قرن دهم به چه شكلي بوده است ، براي ما معلوم نيست ولي پس از اين دوران ، براي مقبره عبدالله بقعه اي نسبتاً رفيع و بنايي وسيع به وسيله بعضي از سلاطين عثماني ساخته شد و ضريحي بر روي قبر وي نصب و محرابي در كنار همان ضريح ايجاد گرديد تا هر دو عنوان يعني مسجد بودن و مقبره بودن محفوظ و مشخص شود و اين بقعه تا روي كار آمدن وهابيان يكي از امكنه و بقاع مورد توجّه براي زائرين در مدينه به شمار مي آمد و نويسندگان در اين مقطع اين بقعه را معرفي و گاهي به ذكر جزئيات آن پرداخته اند .

و با اينكه وهابيها پس از تسلّط ، همه بقعه هاي موجود در بقيع و خارج بقيع را تخريب نمودند امّا ساختمان بقعه جناب عبدالله تا سال 1355شمسي همچنان باقي بود و درب ورودي آن را با سنگ و آجر تيغه كرده بودند و راهي به داخل بقعه وجود نداشت .

در سال 1354شمسي بود كه ( نويسنده اين سطور ) براي انجام حجّ تمتّع به آن ديار مقدّس مشرّف شدم مانند ديگر زائران و حجاج ، اين بقعه را از بيرون درب ورودي ، كه در داخل كوچه تنگي قرار داشت ، مشاهده و زيارت نمودم و به فاصله چند ماه كه براي انجام عمره مشرّف شدم ، شاهد تخريب بقعه و بازار و خانه هاي اطراف آن براي توسعه مسجد و ميادين اطراف آن بودم و اين خانه به ميدان بزرگ واقع در سمت غربي مسجد ضميمه و بدين صورت دار النابغه كه شامل قبر جناب عبدالله و مسجد بود پس از چهارده قرن به كلّي محو گرديد .

بقعه عبدالله قبل از تخريب

به طوري كه اشاره كرديم مدينه شناسان و نويسندگان در قرنهاي اخير ؛ مانند مدينه شناسان قرون اوّليه ، از بقعه عبدالله گاهي مشروحاً و گاهي به طور اجمال سخن گفته اند ، از جمله آنها است علي حافظ . وي كه از نويسندگان و از اهالي مدينه است در كتاب خود در ذيل


113


عنوان « قبر والد النبي ( صلّي الله عليه وآله ) » مي نويسد :

« وَدُفنَ في المدينة المنورة وقبرُهُ معروف لدي أهل المدينة بزقاقِ الطّوال » ( 1 )

ابراهيم پاشا رفعت مصري مي نويسد : « من الأضرحة الّتي في خارج البقيع ، ضريح لعبدالله بن عبدالمطلّب والد النبيّ وهو بداخلِ المدينة » . ( 2 )

از نويسندگان فارسي زبان فرهاد ميرزا ، ( 3 ) نايب الصدر شيرازي ( 4 ) و سيد اسماعيل مرندي ( 5 ) و تعدادي ديگر از سفرنامه نويسان ، بقعه جناب عبدالله را يكي از بقاع در مدينه معرّفي نموده اند .

حسام السلطنه كه در سال 1297 ق . به مكه مشرف شده ، مي نويسد :

« دوشنبه عاشورا به عزم زيارت مقبره جناب عبدالله پدر بزرگوار حضرت پيغمبر و زيارت ائمه بقيع ( عليهما السلام ) از منزل بيرون آمدم ، بقعه و مقبره آن بزرگوار در سوق الطوال در سمت يسار كوچه واقع است . حياط كوچكي دارد . ايواني در برابر آن است . درب بقعه در يسار فضاي ايوان است . درب بقعه بسته بود ، مدّتي معطل شديم تا متولّي را حاضر كردند ، در را باز كرد ، داخل بقعه شده ، آغازِ زيارت نموديم . ضريح چوبين داشت . جامه گُلي مفتول دوز دور مضجع آن بزرگوار كشيده بودند و اين جامه را والده سلطان عبدالمجيد خان در سلطنت سلطان عبدالعزيز خان دوخته است . در محراب آن دو ركعت نماز كرديم . در سمت يسار محراب طاقچه اي بود كه به سمت باغچه باز مي شد و بعد از آن بيرون آمده به سمت بقيع رفتيم . » ( 6 )

اين بود آنچه مي توان در حدّ يك مقاله درباره سابقه تاريخي « دارالنابغه » از دو جنبه مختلف بحث و بررسي كرد و چنين استنباط نمود كه جنبه دوّم آن يعني مسأله نماز خواندن رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در اين خانه و در كنار قبر پدر گراميش ، نمي تواند با جنبه اوّل آن ؛ يعني وجود قبر پدر گراميش بي ارتباط باشد و اگر آن حضرت به هنگام سير و حركت قبر مادرش را زيارت مي كند و در كنار آن به شدّت مي گريد ، تا آنجا كه اصحاب و ياران او نيز گريه مي كنند و همچنين در كنار قبر پدرش نيز كه هميشه در دسترس و داخل مدينه بود قرار مي گيرد و به نماز و دعا و به راز و نياز با پروردگارش مي پردازد تاجايي كه آن محل به عنوان « مسجد دارالنابغه » معروف و مشهور مي گردد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فصول من تاريخ المدينه ، چاپ دوم ، ص171

2 ـ مرآت الحرمين ، ج1 ، ص427

3 ـ سفرنامه ، ص152

4 ـ سفرنامه ، ص232

5 ـ توصيف مدينه ، فصلنامه ميقات حج ، شماره 5 ، ص117

6 ـ سفرنامه مكه حسام السلطنه ، ص148


114


* پي نوشتها :



| شناسه مطلب: 83054