بخش 4

حج ، وسیله تقرّب به خدا


27


ميقات حج - سال ششم - شماره بيست و سوم - بهار 1377

حج ، وسيله تقرّب به خدا

سيد محمّد علوي مقدّم

حج ، وسيله تقرّبِ به خدا و پناهگاه معنوي براي انسان هاست ؛ زيرا آدمي با فريادِ « لَبَّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيكَ » زمزمه عاشقانه و شورانگيز از عُمق روح و روان خود ، سر مي دهد و دردهاي درون خود را با خداي مهربان ، در ميان مي گذارد و با او راز و نياز مي كند و با گوشِ دل نوازش هاي كريمانه « رَبُّ البَيْت » را مي شنود .

آري ! با پناه بردنِ به خدا آدمي آرامش روحي مي يابد و چون به خدا توكّل مي كند ، براي مبارزه با سختي هاي حيات آماده مي شود .

كسي كه حج به جا مي آورد و مناسك حج را انجام مي دهد ، بايد در او انقلابِ روحي به وجود آيد و روح خود را صفا بخشد و به فضايل اخلاقي و كمالات نفساني ، آراسته شود .

حجگزار بايد علاوه بر انجامِ آدابِ ظاهريِ حج ، به حقيقتِ حج نيز واقف گردد و به انجام دادن يك سلسله اعمال اكتفا نكند و بداند كه :

{ اِنَّ في ذلكَ لَذِكري لمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ اَوْ اَلْقَي السَّمْعَ وَهُوَ شَهيدٌ } ( 1 )

انسان حجگزار ، بايد سير روحي داشته باشد ، نه سير جسمي تنها . حج بايد جان و روح را حركت دهد و از خاكدانِ طبيعت ، به كعبه حقيقت برساند ، نه اينكه فقط تن را از راهي دور ، به حجاز و مكّه و مدينه ، منتقل سازد . حركت بايد حركتِ جوهري باشد و نه حركتِ مكاني . حركتي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ق : 37 .


28


باشد كه آدمي را به كمال سوق دهد و روح را تكامل بخشد و آدمي را به رشد برساند ؛ با دستِ دل ، اِستلامِ حَجَر نمايد ؛ قلبش در عرفات ، مُقيم شود و روحش به مَشْعر خدا واصل گردد و سَرِ گوسفندِ نفس را در قربانگاه ببُرَد و بداند كه قرباني كردن ، خود رَمزي است براي كشتن نفس امّاره و از ميان بردنِ اِنانيّت و خودبيني و كبر و غرور . فرموده حضرت صادق ( عليه السلام ) هم كه فرموده است : « وَاذبَحْ حَنْجَرَةَ الهَوي وَالطَّمَع عِنْدَ الذَبيحةِ » ( 1 ) اشارتي به همين معناست .

حجگزار بايد شهوات را از خود دور سازد تا متخلّق به اخلاق ملكوتي گردد . حجگزار بايد روي از همه چيز برگرداند و به خدايِ « فاطِرُالسّمواتِ وَالاَرْضِ » رو آورد و از جان بگويد :

{ اِنّي وَجَّهتُ وَجْهِيَ للذي فَطَرَ السّمواتِ وَالاَرْضَ حنيفاً . . . } ( 2 ) .

حج رونده بايد سالكِ الي الله باشد ؛ يعني از منازل شهوت و مُشتهياتِ نفساني و لَذّات جسماني ، عبور كند و از لباس صفات بشري ، خود را مُنخَلِع كند و تعيّنات خودي را كنار بگذارد و پرده هايِ پندار را بدرد و به قول شيخ محمود شبستري :

مُسافر آن بود كو بگذرد زود * * * زخود صافي شود چون آتش از دود ( 3 )

حج رونده ، اگر تربيت روحاني نيابد و نفس او مُهذّب نشود ، مصداق شعر ناصرخسرو واقع شده ، كه گفته است :

رفته و مكّه ديده ، آمده باز * * * مِحْنَتِ باديه خريده به سيم

آري ، در اين سفر روحاني ، ترك لذّات نفساني و شهوات جسماني مي كند و از مكروهات ، دوري مي گزيند و بنا به گفته شيخ محمد حسن نجفي اصفهاني ( مؤلف كتاب جواهرالكلام ) ، حج وسيله تقرّب به خدا و يكي از مهم ترين شعارهاي اسلام است ؛ زيرا در آن ، « اِذلالُ النَّفْسِ وَاِتعابُ البَدَنِ » ( 4 ) است .

اگر در انجام مراسم حج [ به فرض محال ] هيچ فايده اجتماعي و سياسي و اقتصادي وجود نداشته باشد ، همين مسأله تسليم شدن انسان در مقابل خدا و در نتيجه ، ارتقاي معنوي و روحي يافتن و به خدا تقرّب جستن ، خود برترين چيز است . { . . . وَرِضْوانٌ مِنَ اللهِ اَكْبَر وَذلكَ هُوَ الفَوْزُ العظيمِ . } ( 5 )

آنچه براي يك مسلمان حائز اهميّت است ، رضاي خدا و اطاعت از اوست كه اگر حال خلوص و تسليم كامل در آدمي پيدا شود ، سعادت ابدي حاصل مي شود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نقل از : محمد هادي فخرالمحقّقين ، نكته هايي از قرآن مجيد ، چاپ مصطفوي ، شيراز ، بي تا ، ص522

2 ـ انعام : 79 .

3 ـ شرح گلشن راز ، ص240

4 ـ نكـ : الشيخ محمد حسن النجفي ، جواهر الكلام في شرح شرائع الاسلام ، بيروت ، 1981م ـ الطبعة السابعة ، ج17 ، ص214

5 ـ توبه : 72 .


29


{ وَمَنْ اَحْسَنُ ديناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُللهِ ؟ } ( 1 ) ؛ يعني : چه كسي از حيث بندگي و دين ، بهتر از آن است كه خود را تسليم حُكم خدا نموده سر زير فرمان درآورد ؟

اسرار حج ، چيزي نيست كه بر كسي پوشيده باشد و نداند كه سفر به سوي خانه خدا يعني « سَيْر اِلَي الله » ؛ يعني حركت به سوي صاحب خانه و نه به سوي خانه . حج در واقع سير وجودي انسان است به سوي خدا ؛ اين است كه بايد توجه حاجي به آن مقصد عالي باشد تا آن گاه كه به ميقات مي رسد و لباس احرام مي پوشد ، درك كند كه از خودي بيرون آمده و بايد تركِ تعيّنات و تعلّقات بكند تا در نتيجه ، احساس آرامش كند و با ترك علائق ، در حَرَمِ اَمن در آيد « وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً » .

در حج بايد آدمي از همه عُلقه ها رها شود و چون قصد و آهنگِ خانه خدا مي كند ، بايد از خانه خويش و از كالبد تن و از جسم خاكي مادّي به سوي ملكوت اعلي برود و به سوي خالق خويش و مبدأ هستي رجعت كند .

انسان حجگزار بايد از بركات حقايق حج برخوردار گردد و مصداق سخن معروف پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) را كه در حجّة الوداع فرموده است ( 2 ) ، در نظر داشته باشد و اتّحاد فكري و ائتلاف قلوب را در نظر بگيرد و بداند كه اجتماع عظيم امّت اسلامي در مكان واحد ، در حالي كه همه از يك كتاب و يك پيامبر پيروي مي كنند ، مي تواند نيرويي كوبنده باشد و كوهها را از جا بكند و قدرت هاي مخالف را از پا درآورد .

اگر معنا و مفهوم واقعي حج به خوبي درك شود ، معناي اسلام درك شده است . بي جهت نبود كه امام علي ( عليه السلام ) ، در آخرين ساعات عمر در وصيّت خويش فرمود :

« وَالله الله في بيتِ رَبّكم لاتَخْلُوه مابَقيتُمْ فَاِنّه اِنْ تُرِكَ لَمْ تُناظَروُا » . ( 3 )

شما را به خدا قَسَم ، تا زنده ايد و جان در تن داريد ، از خانه خدا دست نكشيد و آن خانه را از حجگزاران ، خالي نگذاريد كه اگر زيارت آن خانه ترك شد ، موجوديّتِ شما به خطر افتد و از چشم خواهيد افتاد . ( 4 )

كعبه يك مجمع ديني است براي ايجاد وحدت ؛ در اين مركز بزرگ ديني بايد اختلافات حل شود . اين مركز بايد مرجع رفع اختلافات باشد . اين مجمع ديني ، به شخص خاص و خاندان ويژه اي تعلّق ندارد و از آن دولت مخصوصي نيست :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نساء : 125 .

2 ـ اَيُّها النّاسُ ! اِنّ رَبَّكُمْ واحدٌ وَاِنَّ اَباكُمْ واحِدٌ وَكُلُّكم لاِدَمَ و آدَمُ مِنْ تُراب « اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللهِ اَتْقاكُمْ » وَلَيْسَ لِعَرَبيٍّ عَلي عَجَميّ فَضْلٌ اِلاّ بِالتَّقْوي .

3 ـ نكـ : نهج البلاغة ، چاپ صبحي الصالح ، الطبعة الاولي ـ 1980م ، دارالكتب اللبناني ، بيروت ، ص422

4 ـ صبحي صالح در ترجمه « لَم تُناظَروُا » نوشته است : اَن لم يَنظُر اليكم بالكرامَةِ لاَمِنَ اللهِ وَلاَ مِنَ النّاسِ لاِهْمالِكُم فَرْضَ دينكُمُ .


30


{ جَعَلَ اللهُ الكَعْبَةَ البَيْتَ الحرام قياماً لِلنّاسِ . . . } ( 1 )

كسي جز خدا مالكِ آن نيست و متعلّقِ به همه مردم است :

{ جَعَلْناهُ لِلناسِ ؛ سَواءاً العاكفُ فيه وَالْبادِ . . . } ( 2 )

همه مردم در آن ، حق دارند و هيچ كس نمي تواند ديگري را از آن مانع شود ؛ زيرا اين خانه :

{ مَثابةً لِلنّاسِ وَاَمْناً . . . } ( 3 )

مركز اَمن و مرجع امر دين است براي همه مردم ( زيرا كلمه « النّاس » يعني همه مردم و نه فقط عربها . وقتي كه قرآن مجيد گفته است : « مَثابةٌ لِلنّاسِ » يعني محلِّ رجوعِ همه مردم و مرجع همه انسانها ) .

خداي بزرگ ، بيت الله را براي همه مردم ( ناس ) ، محلِّ عبادت قرار داده كه در آن جا به خدا رو كنند و به تدريج از خودپرستي و سودجويي و برتري طلبي به در آيند و با انديشه هاي بلند ابراهيم آشنا شوند .

آنان كه به نام وارثان ابراهيم ، روي اين خانه دست گذاشته اند ، بايد بدانند كه اين خانه ، نمازگاه و پناهگاه همه مردم است ؛ ويژه گروه و طايفه خاصّي نيست . وارثان ، حق ندارند كه ديگران را از ورود بدان باز دارند ؛ زيرا اين خانه بيتُ الله است و نه بَيتُ اَحَد مِنَ النّاسِ .

مسلمان ها بايد حدّاكثرِ استفاده را از اين مجمع سالانه ـ كه فرصت بسيار مناسبي است براي ايجاد وحدت و روابط دوستي و برادري ـ ببرند و اهداف مشترك ، توجيه شود و معارف مبادله گردد و روابط فرهنگي و تجاري برقرار شود .

انجام حج و عمره ، بايد براي خدا باشد ؛ در به جا آوردنِ اعمال و مراسم حج و عمره ، جز تقرّب به خدا نبايد انگيزه ديگري در كار باشد ؛ تمامِ اعمال بايد به خاطر خدا انجام گيرد ، نه براي تظاهر و ريا و اين ، امر خداوند است كه مي فرمايد : { وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالْعُمْرةَللهِِ . . . } ( 4 )

كلمه « للهِ » در آيه اخير ، حائز اهميت است . ابوالبَقاء عُكْبَري ( متوفّي به سال 616 هجري ) در كتاب « اِملاء ما مَنَّ به الرحمنُ » ( 5 ) بر آن است كه كلمه « للهِ » در آيه مزبور ، مفعولٌ له است و متعلّق به فعل « اَتِمّوُا » . بدين ترتيب ، قرآن گفته است : انجام حج بايد خالصاً و مُخلصاً لِوَجهِ الله باشد .

عرب پيش از اسلام ، مطابق عُرف و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مائده : 98 .

2 ـ حج : 25 .

3 ـ بقره : 125 .

4 ـ بقره : 196 .

5 ـ نكـ : ابوالبَقاء عبدالله بن الحسن بن عبدالله العُكبَري ، اِملاء مامَنَّ به الرحمن في وجوه الإعراب والقراءات في جميع القرآن ، بيروت ، دارالكتب العلميّة ، الطبعة الاُولي 1399هـ . ق/1979م ، دو جلد در يك مُجلّد ، ص85


31


عادت خود ، حج به جا مي آورد ولي نه براي خدا ، بلكه انجام حج در عرب پيش از اسلام ، براي تظاهر و فخرفروشي به يكديگر و برآوردن نيازهاي يكديگر و حضور در بازارها و اجتماعات به جهت مصالح مادّي و شخصي بود ؛ قصد قرب به خدا ، در آن نبود . ولي اسلام هدف را تغيير داد و حقيقت حج را تبيين كرد و به شيوه ابراهيم ( عليه السلام ) برگردانيدومسلمانان رابه يادگيري مراسم حج ، تشويق كرد و پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « خُذُواعَنّي مَناسِكَكُمْ » . ( 1 )

بخشي از آيه 97 سوره آل عمران هم كه مي گويد : { وَللّهِ علي الناس حجّ البيت . . . } ، به ما مي فهماند كه حج فقط بايد براي خدا باشد و نه چيز ديگري و كسِ ديگري .

بي مناسبت نمي دانم كه بگويم : اصل وجوب حج در اسلام به وسيله آيه : { . . . وَلِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ البَيْتِ مَنِ استطاعَ اِلَيه سَبيلا . . . } ( 2 ) تشريع شده و به قول ابن العربي ( 3 ) ، آيه مزبور بر وجوبِ حج دلالت مي كند ؛ زيرا در زبان عربي ، وقتي مي گويند : « لَفُلان عَليَّ كَذا » وجوب آن چيز ، موكّدتر شده است . اين گونه بيان ، بليغ ترينِ الفاظِ وجوب است و تأكيدي است براي الزام حج .

شيخ مسعود سلطاني ، نويسنده كتاب « اَقصَي البَيان في آياتِ الأحكام » گفته است : ( 4 ) از جمله خبريّه « وَلِلّهِ عَلَي النّاسِ » ، اَمْر موكّدتر و بليغ تر و شديدتري استنباط مي شود تا وقتي كه مطلب ، به صيغه امري باشد . از طرفي جمله اسميّه بر دوام و ثبات دلالت مي كند . در واقع ، آيه مي گويد : حج گزاردن ، حقّي است از آنِ خدا در عهده مردم .

سخن خداوند ، در آغاز به صورت جمله اسميه و به طور عموم به شكل « عَلَي النّاسِ » بيان شده و سپس بدان تخصيص داده شده و جمله « مَنِ استَطاعَ » ذكر شده است كه اين خود دليلي است بر وجوب حج ؛ زيرا تفصيل بعد از اجمال است ؛ يعني ابهامي است كه بعد تبيين شده ؛ يعني جمله در آغاز به صورت مُجْمَل گفته شده و سپس تفصيل داده شده است و تمام اينها براي مزيد تحقيق و تقرير است .

خلاصه اينكه عبارت مطلق « وَللّهِ عَلَي النّاسِ حجُّ البيت » را جمله « مَنِ استَطاعَ اِلَيه سبيلا » مقيّد كرده است .

ابوالبركات ، ابن الأنباري ( متوفّي به سال 577هجري ) در كتاب « اَلْبَيانُ في غريب اِعْرابِ القُرآن » نوشته است : ( 5 )

كلمه « مَنْ » در جمله « مَنِ استَطاعَ » ممكن است در محل جر باشد ؛ زيرا بدل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : ابوبكر محمد بن عبدالله ، معروف به : ابن العربي ، أحكام القرآن ، تحقيق از علي محمد البجاوي ، چاپ بيروت در چهار مجلّد ، ج1 ، ص118

2 ـ آل عمران : 97 

3 ـ نكـ : ابوبكر محمد بن عبدالله ، معروف به : ابن العربي ، أحكام القرآن ، تحقيق از علي محمد البجاوي ، چاپ بيروت در چهار مجلّد ، ج 1 ، ص 285

4 ـ نكـ : الشيخ مسعود سلطاني ، اَقصَي البَيان في آياتِ الأحكام ، بي تا ، ج1 ، ص345

5 ـ نكـ : ابن الأنباري ، « اَلْبَيانُ في غريب اِعْرابِ القُرآن » ، تحقيق از دكتر طه عبدالحميد طه ، چاپ مصر ، در 2جلد ، الهيئة المصريّه العّامّة للتأليف والنشر ، 1389هـ . 1969م ، ج1 ، ص213 و ص214


32


بعض از كل است از كلمه « النّاس » . و مي توان ، آن را فاعل مصدر مضاف به مفعول يعني « حجّ البَيْت » دانست و مرفوع . و ممكن است مرفوعيّت « مَن » به سبب مبتدابودن باشد ؛ يعني « مَنِ » شرطيّه مبتدا واقع شده باشد . فعلِ « استطاعَ » هم در محلّ جزم است به من شرطيه و جواب شرط هم محذوف مي باشد و تقدير جمله در اصل چنين بوده است :

« مَنِ استطاعَ فَعَلَيْهِ الْحجّ » و هاء ضمير در « اليه » ممكن است به كلمه « حجّ » برگردد و مي توان آن را به « بَيْت » برگرداند .

فاضل مقداد ( متوفّي به سال 826هجري ) در كتاب « كَنزُالعِرفان » گفته است : ( 1 )

از جمله پاياني آيه مورد بحث { . . . وَمَنْ كَفَرَ فَاِنَّ الله غَنيٌّ عَنِ العالَمين } ( 2 ) چنين استنباط مي شود كه خداي بزرگ ، ترك حج را از اعظم كبائر شمرده ( در رديف كفر ) ؛ يعني از ترك حج به كفر تعبير شده است .

به عبارت ساده تر ، در پايان آيه ، به جاي اينكه مثلا گفته شود : « من لَم يحجّ . . . » ( براي تأكيد بيشتر در انجام فريضه حج و براي اثبات وجوب حج براي مستطيعي كه حج نگزارد ) ، گفته شده است : « وَمَنْ كَفَرَ فَاِنَّ الله غَنيٌ عَنِ العالَمينَ » ؛ يعني : هركس وجوب حجّ را انكار كند و بدان كافر باشد ، « فَاِنَّ الله غَنيٌ عَنْهُ وَعَنْ حَجّه وَعَمَلِه وَعَنْ جَميعِ خَلْقِه » . ( 3 )

از آن جا كه هدف اصلي حج ، انسان سازي و پيشرفت و تعالي روحي انسان هاست ، قرآن مجيد در بخشي از آيه 197 سوره بقره مي فرمايد : { . . . فإذا اَفَضتُم مِن عَرَفات فَاذكُروا اللهَ عندَالمشعَرِ الحَرامِ } ؛ يعني : وقتي كه از عرفات كوچ كرديد ، خدا را در مشعرالحرام ياد كنيد .

مصدر فعل « أفَضَتُمْ » همان « اِفاضه » است . بنا به گفته نويسنده كتاب « لسان التنزيل » ، اين كلمه ، در لغت به معناي « به انبوهي بازگرديدن » است . ( 4 )

خدا در قرآن ، وقتِ افاضه و حركت دسته جمعي از عرفات را مشخّص نكرده ؛ ليكن پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) با عمل خود آن را بيان كرده و آن حضرت در عرفات :

« وَقَفَ حَتّي غَربتِ الشَّمْسُ قليلا وَذَهَبَ الصُفرةُ وَغابَ القُرْصُ » . ( 5 )

بيضاوي ( متوفّي به سال 791هجري ) در تفسير خود ، ذيل آيه : { . . . فَإذا اَفَضْتُمْ مِنْ عرفات . . . } نوشته است : ( 6 ) اَفَضْتُمْ : مِنْ اَفَضْتَ الماءَ ؛ اِذا صَبّبتَهُ بِكَثْرة بوده است و مفعول فعل « أَفَضْتُم » در آيه ، محذوف است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : جمال الدين مقداد بن عبدالله السيوري ، كنزالعرفان في فقه القرآن ، تحقيق از : شيخ محمد باقر شريف زاده ، طهران ، مكتبة المرتضوية ، 1343ش ـ 1384هـ . ش ، دو جلد در يك مجلّد ، ج1 ، ص267

2 ـ آل عمران : 97 .

3 ـ براي آگاهي بيشتر رجوع شود به : علاءالدين علي بن محمد بن ابراهيم البغدادي ( معروف به : خازن ) ، تفسير لباب التأويل في معاني التنزيل ( معروف به : تفسير الخازن ) ، مؤلف به سال 735هجري ، چاپ مصر ، مطبعة مصطفي محمّد ، هفت بخش در چهار مجلد ، ج1 ، ص325

4 ـ نكـ : لسان التنزيل ( =زبان قرآن ) ، تأليف قرن چهارم يا پنجم هجري ، به اهتمام دكتر مهدي محقّق ، از انتشارات بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، چاپ دوم ـ 1355هـ . ش ، ص210

5 ـ نكـ : ابن العربي ، احكام القرآن ، ج1 ، ص137

6 ـ نكـ : ابوسعيد عبدالله بن عمر بن محمد شيرازي بيضاوي ، تفسير انوار التنزيل و اسرار التأويل ( معروف به : تفسير بيضاوي ) ، چاپ مصر ، مطبعة مصطفي محمد ، ج1 ، ص226


33


و اصل آن : أفَضتم أنْفُسَكم بوده ، كه در واقع همان مفهوم انبوهي و فراواني و لبريز شدن از فراواني جمعيت است .

عرفات ، جمع عرفه است و سرزمين نزديك به مكه را ، عرفات گويند و ملحق به جمع مؤنث سالم است همچون « اَذْرُعات » كه اسم محلّي است در شام . اذرعات جمع اَذْرِعَة است و اذرِعة ، جمع ذِراع است و بر روي هم ، اين كلمه نيز ملحق به جمع مونّث سالم است . و نيز كلمه « قِنّسرين » ملحق به جمع است و شهري بوده در سوريه ميان حَلَب و حمص . ( 1 )

در وجه تسميه عرفات ، نويسنده تفسير « خازن » از قول عطا نقل كرده است ( 2 ) كه : جبرئيل ، مناسك را به ابراهيم ( عليه السلام ) نشان مي داد و از او مي پرسيد : « عرفتَ ؟ » او هم مي گفت : « عَرفتُ » و لذا آن مكان را عَرَفات گفتند .

و عرفات ، محلّ آگاهي است ؛ همان طور كه مَشعَر ، جايگاهِ شعور است و شعور است كه يكي را پليد و ديگري را پاك ، يكي را آزادي خواه و ديگري را ستمگر مي كند .

به مشعر ، مُزدَلَفه هم گويند ، از مادّه « اِزْدَلَفَ » : اَيْ دَنا ؛ لِاَنَّ النّاسَ يَدْنُوبَعْضُهُمْ اِلي بَعْض .

مشعر ، سرزمين شُعور است و خودآگاهي ؛ نخست بايد شعور باشد تا آدمي به شناخت برسد . برخي نيز گفته اند : مَشعر بر وزن مَفعَل ، از مادّه شِعار است ، به معناي علامت ؛ زيرا آن جا ، نشانه اي است براي عبادت ، يا نشاني و نشانه اي است براي مراسم حج . ( 3 )

و چه خوب است كه انسان ها در آن شبِ تاريخي و هيجان انگيز ـ يعني شب دهم ذي حجّه شبِ وقوف در مَشعر ـ انديشه و فكر و شعور تازه اي ، در درونشان به وجود آيد و حالتِ آگاهي ، در آنان پيدا شود ؛ مگر نه اينكه « مَشعر » از مادّه شعور است ؟ !

جالب اينكه در دنباله آيه مزبور ( بقره/198 ) ، قرآن هم گفته است : { . . . واذْكُرُوهُ كَما هَديكُمْ وَإنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِه لَمِنَ الغافلينَ } ؛ يعني : خدا را ياد كنيد ، آن چنان كه شما را خدا به راه آورد و به راه راست ، هدايت كرد ، هرچند كه پيش از اين ، شما از شمار گمگشتگان بوديد .

نكته مهم آنكه در آيه بعدي ( يعني آيه 199سوره بقره ) آمده است : { ثُمَّ اَفيضُوا مِنْ حَيْثُ اَفاضَ النّاسُ وَاسْتَغفروا اللهَ اِنَّ الله غَفورٌ رَحيمٌ } ؛ يعني : از همان جا كه مردم كوچ مي كنند [ از عرفات به مشعر و از مشعر به سرزمين مِنا ] كوچ كنيد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : شرح ابن عقيل علي الفيّة ابن مالك ، چاپ مصر ، تحقيق از : محمد محيي الدين عبدالحميد ، 1357هـ/1958م ج1 ، ص67و51

2 ـ نكـ : تفسير الخازن ، ج1 ، ص155

3 ـ نكـ : علاّمه جواد الكاظمي ، مَسالك الأفهام الي آيات الأَحكام ، مولَّف در قرن يازدهم هجري ، تحقيق و تعليق از : شيخ محمد باقر شريف زاده ، تهران ، كتاب فروشي مرتضويه ، چهارجلد در 2مجلّد ، ج2 ، ص209


34


اين آيه هم در واقع ، يك عادتِ جاهلي را نفي كرده است ؛ زيرا در جاهليّت ، اشراف در مسيري اختصاصي [ بركنار از بستر رودي كه مردم عادي در آن ، به سوي مشعر ، جاري بودند ] حركت مي كردند . ولي اسلام دستور داد كه شما هم از همان جا كه خلق در حركتند ، حركت كنيد . اين دستور نيز بر يكي ديگر از عادات قريشيان ( كه خود را سرپرست كعبه مي شمردند و براي فرزندان ابراهيم و ديگر عربها ، مقام و مرتبتي قائل نبودند و آنان را به چيزي نمي شمردند ) ، خطِ بُطلان كشيد .

اسلام خواسته است بدين وسيله با اين دستور ، انسانها را از خود برتربيني و افكار و خيالاتِ واهي بركنار دارد و با قريشيان كه به نَسَب خود مي باليدند و با مردم ديگر قبائل در يك جا گرد نمي آمدند ، مبارزه كند ؛ اين بود كه دستور : { ثُمَّ اَفيضُوا مِنْ حَيْثُ اَفاضَ النّاسُ . . . } صادر شد ؛ زيرا اسلام ، نَسَب نمي شناسد ؛ اسلام طبقه نمي شناسد ؛ اسلام همه مردم را در يك سان مي داند : { اِنَّ الاِسْلامَ نسباً وَلايَعرفُ طبقةً ؛ اِنَّ النّاسَ كُلُّهُمْ واحِدةٌ } . ( 1 )

در بخش پاياني آيه هم ، باز قرآن دستور مي دهد كه از افكار و خيالات نادرست جاهلي ، دوري كنيد و عصبيّت جاهلي را از خود دور سازيد ؛ زيرا حجّ مي خواهد درس مساوات و برابري به انسان ها بياموزد و انسان ها را متعالي سازد . اين است كه مي گويد : { . . . وَاسْتَغْفِروُا اللهَ اِنَّ اللهَ غَفُورٌ رحيمٌ } ؛ از خدا طلب آمرزش كنيد ؛ از گذشته بد خود پشيمان شويد و از خدا بخواهيد كه در شما اراده اي به وجود آورد كه گرد ناشايست ها نگرديد ؛ زيرا خدا « كثيرالمَغْفرةِ و واسعُ الرحمة » است .

اصولا انجام مراسم حج ، وسيله اي است براي مستحقّ آمرزش شدن و افاضه رحمت الهي . معناي لغوي « افاضه » از جنبه بلاغي هم در خور اهميّت است ؛ زيرا كلمه « افاضه » از « اَفاضَ الماءُ : اِذا حَبّه بِكَثرة » مي باشد و در واقع در اين آيه ، خَلق ، به رودخانه اي تشبيه شده اند و قرآن مي گويد هنگامي كه اين رودخانه عظيم ( مردم ) در سرزمين عرفات به جوشش و جريان افتاد ، در آستانه مَشعرالحرام ، خدا را به توحيد و تعظيم ، ياد كنيد : { فَاذْكُروا اللهَ عِنْدَ المَشْعَرِ الحَرام } .

در آيه بعدي هم كه بخشي از مراسم حج بيان شده ، نكات جالبي وجود دارد . آيه اين است { فَإذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذكُروا اللهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ اَوْ اشدَّ ذِكراً . . . } ( 2 ) ؛ يعني : چون آداب و مناسك حج را انجام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : سيد قطب ، في ظلال القرآن ، الطبعة الخامسة ، دار احياء التراث العربي ، بيروت ، لبنان ، در 8مجلّد ، 1386هـ/1967م ، ج1 ، ص288

2 ـ بقره : 200 .


35


داديد ، به جاي ياد از پدرانتان ، بلكه از آن هم بيشتر ، ذكر خدا گوييد ( چون اعراب جاهلي پس از مراسم حج ، مفاخر موهوم آبا و اجدادي خود را بر مي شمردند و به آنها مي باليدند ) .

از آن جا كه هدف اصلي اسلام در انجام مراسم حج ، اين است كه انسان ها را به ياد خدا اندازد و قلب ها را متوجه خدا كند ، در اين آيه هم يك عادت نكوهيده جاهلي را از ميان بر مي دارد و انسان سازي مي كند ؛ زيرا عرب جاهلي براي حج خود ، رسالتي قائل نبود و از انجام مراسم حج ، هدف انساني نداشت ؛ پس از پايان مراسم حج به بازارهاي عُكاظ ، مجنّة وَذِي المَجاز ـ كه تنها براي داد و ستد نبود ـ حضور مي يافت و در باب مفاخر آبا و اجداد خود ، سخن مي گفت و به انساب خود مي باليد ؛ ولي قرآن ، اين عادت نكوهيده آنان را ، پس از پايان مراسم حج ، نكوهش كرد و آنان را به ذكر خدا ، متوجه ساخت و گفت : { فَإذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاْذكُروا اللهَ . . . } ؛ يعني : چون مناسك حج را انجام داديد و از عبادات مربوط به حج فارغ شديد ، ذكر خدا گوييد ؛ زيرا ذكر خداست كه آدمي را ، تعالي روح مي بخشد و نه ياد از پدران و اجداد كردن و به آنان باليدن .

در واقع ، هدف اصلي ، اين است كه ارزشها تغيير يابد و ارزش انسان ، در داشتن تقوا و پيوند با خدا باشد ، نه افتخار به آبا و اجداد .

ابن قُتَيبه ( متوفّي به سال 276هجري ) ذيلِ بحث از آيه { فَاْذكُروا اللهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكم . . . } نوشته است ( 1 ) :

در جاهليّت پس از فراغ از مراسم حج ، اعراب جاهلي ، از پدران خود ياد مي كردند و كارهاي برجسته و نيك آنان را ذكر مي كردند ؛ فَيَقُولُ اَحَدُهُم : « كانَ اَبي يَقْري الضَيْفَ وَيَصِلُ الرَحَمَ وَيَفْعَلُ كَذا وَكَذا » .

زَجّاج ( متوفّي به سال 311هجري ) نيز به موضوع توقّفِ عرب جاهلي پس از انجام مراسم و مناسك حج و برشمردن فضايل آبا و محاسن اجداد ، اشاره كرده و افزوده است كه كلمه « اَشدّ » در جمله « اَو اشدّ ذِكراً » محلا مجرور است ؛ زيرا عطف است بر كلمه « ذكر » ماقبل ؛ ولي چون غيرمنصرف است جرّ آن به فتحه مي باشد . ( 2 )

ولي دكتر عبدالجليل عبده شَلَبي كه كتاب زَجّاج را تصحيح كرده و توضيحاتي بدان افزوده ، ( در پاورقي جلد يكم ص264 ) نوشته است : كلمه « اَشَدَّ » در محل مفعول

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتيبه ، تفسير غريب القرآن ، تحقيق از السيد احمد صَقر ، دار احياء الكتب العربيّة ، مصر 1378هـ/1958ك ص79

2 ـ نكـ : زَجّاج ، معاني القرآن و اعرابه ، شرح و تحقيق از : دكتر عبدالجليل عَبْدُه شَلَبي ، از منشورات مكتبة العصْرية ، بيروت ـ صَيْدا ، در 2 جلد ، ج1 ، ص264


36


مطلق است ؛ يعني كلمه « اشدّ » صفت است براي مفعول مطلق محذوف و تقدير آن چنين است : « ذِكْراً اَشدَّ مِنْ ذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ » .

شيخ طبرسي ، ذيل بحث از آيه مزبور ، در تفسير جوامع الجامع نوشته است ( 1 ) كه :

مناسك جمع مَنْسك است وَالْمَنْسك اِمّا مَوْضِعُ النُسك اَوْ مَصْدرٌ جُمِعَ لاَِنَّهُ يَشْتَمِلُ عَلي اَفْعال » ؛ يعني : اِذا فَرّغتم مِنْ اَفْعالِ الحجِّ ، فَاْذكُرُوا اللهَ .

فاضل مقداد نوشته است ( 2 ) كه كلمه « مَناسك » جمع است و اضافه شده و افاده عموم مي كند ، يعني « به طور كلّي تمام اعمال حج » . و همو نيز در بحث از آيه مزبور افزوده است :

گو اينكه منظور از « ذكر » ذكر لساني است ، ولي در اصلْ منظور ، ذكر قلبي است ؛ زيرا ذكر لساني ترجمان ذكر قلبي است و آگاهي دهنده درون و روح آدمي است . البته به ياد خدا بودن بايد مستمر باشد و بنده واقعي نبايد از ياد خدا ، غافل باشد .

علاّمه جواد كاظمي ( متوفّاي قرن يازدهم هجري ) در بحث از آيه مزبور ، ضمن بازگفتنِ مطالب ديگران خود نيز افزوده است ( 3 ) كه مناسك جمع منسك است و ريشه آن « نُسْك » است و « النُّسكُ فِي الاَصْلِ غايةُ العبادةِ وَشاعَ فيِ الحجّ وَاَعمالِه . » و افزوده است كه قرآن چون مي خواهد انسان بسازد و به انسانها درس بدهد ، در هر مورد و به مناسبت مي گويد : « فَاذكُرُوا اللهَ » يعني ارتباط خود را با خداي قطع نكنيد و هميشه به ياد خدا باشيد .

شيخ مسعود سلطاني هم در كتاب « اَقْصَي البَيانِ في آيات الأحكام » در بحث از « . . . فاْذكُرُوا اللهَ . . . » گفته است : ( 4 )

اين بخش از دستورالعمل قرآني از آن جهت حائز اهميت است كه عرب پيش از اسلام ، پس از فراغ از حجّ ، به ذكر پدران و اجداد خويش مي پرداخت و از جود و دلاوري و حماسه آفريني آنان سخن مي گفت ، ولي اسلام آنان را از چنين تفاخري منع كرد و گفت : « . . . فَاْذكُرُوا اللهَ » . كه منظورِ اصلي ، ذكر قلبي است ؛ گو اينكه ذكر زباني هم ، ترجمان ذكر قلبي است .

قرآن مجيد ، در آيه 203 سوره بقره نيز كه بخشي از مراسم حج را باز گفته ، سرانجام به انسان سازي پرداخته مي گويد : { وَاْذكُرُوا اللهَ في ايّام مَعْدُودات . . . وَاتّقُوا اللهَ . . . » } ؛ يعني : در روزهاي معين يازدهم و دوازدهم و سيزدهم ذي حجّه ، خدا را ياد كنيد و ذكر خدا بگوييد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : امين الدين ابوعلي الفضل بن الحسن الطّبرسي ، تفسير جوامع الجامع ، مقدّمه و تصحيح از : دكتر ابوالقاسم گُرجي ، از انتشارات دانشكده الهيّات و معارف اسلامي ، تهران ، اسفند 1347 [ جزء اول ] ، ج1 ، ص112

2 ـ نكـ : كنزالعرفان في فقه القرآن ، ج1 ، ص307 ـ 310

3 ـ نكـ : مسالك الأفهام الي آيات الأحكام ، ج2 ، ص215

4 ـ نكـ : اقصي البيان في آيات الاحكام ، ج1 ، ص383 ـ 384


37


در اين آيه ، خداي بزرگ دستور داده كه ختم مراسم حج بايد با ذكر خدا و تقوا همراه باشد ؛ يعني خدا را در روزهاي معيّني [ كه در اصطلاح ، ايّام تشريق نام دارد و واقعاً روشني بخش روح و جان انساني است و عبارت از روزهاي 11و 12و 13ماه ذي حجّه است ] ياد كنيد و به ياد خدا باشيد و ذكر او را بر زبان جاري سازيد .

اين ايّام ، در لسان روايات ، ايّام تشريق ، ناميده شده است . ايّام تشريق ، اسم با مُسمّايي است ؛ زيرا اين ايّام ، روشني بخش جان و روح انسانهاست . و چه بسا انسانهايي كه در پرتو اين مراسم عالي و ياد خدابودن ، روح و روانشان ، روشن گردد . بخش پاياني آيه { . . . وَاتّقوا اللهَ } در واقع تحريض و تشويقي است به لازم بودن تقوا ؛ يعني خداوند در ضمن گفته است : اي انساني كه آمدي و رنج سفر بر خود هموار كردي ، سعي كن كه تقوا را پيشه خود سازي و با روحي پاك در آينده زندگي كني و از ارتكاب گناه دوري گزيني .

در واقع ، قرآن خواسته است كه حجگزاران داراي روحي پاك از آلودگي ها بشوند و تقوا را شعار خود سازند . شايد بتوان گفت كه به ياد خدا بودن و ذكر خدا گفتن و در هر يك از مناسك ، از تقوا سخن گفتن ، از ويژگي هاي اسلام است .

هدف اصلي اسلام از سفر خانه خدا ، سير الي الله و حركت به سوي صاحب خانه است و نه خانه به تنهايي ؛ و غرض اصلي ، تهذيب نفس است و تربيت روح و روان . اسلام مي خواهد انسان ها را بسازد و بگويد : سالِك اِلي الله بايد مُشتَهياتِ نفساني و لذاتِ جسماني را كنار بگذارد و نفس اَمّاره را بكشد و تمام توجّهش به سوي خدا باشد .

در پايان اين مقال ، لازم مي دانم كه در باب آيه 96 سوره آل عمران كه مرا بر آن داشت تا به نوشتن اين مقاله بپردازم ، بحث كنم . اين آيه مي گويد : { اِنَّ اَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلّذي بِبَكّةَ مُباركاً وَهُدَيً لَلْعالَمينَ } ( 1 ) ؛ يعني : به راستي كه نخستين خانه اي كه براي مكان عبادت مردم بنا شد ، در سرزمين مكّه است كه پربركت است و مايه هدايت جهانيان .

اين آيه ، در واقع جواب سؤال مقدّري است و پاسخي است به آنان كه گفتند : چرا كعبه به عنوان قبله مسلمانان انتخاب شد ؟

در جواب گفته شده است كه اين خانه ، نخستين خانه توحيد است ؛ نخستين جايگاهي است كه براي پرستش خدا ساخته شده و براي آنان كه به آن خانه پناه برند ، امنيّت است ؛ خانه اي است پربركت ؛

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران : 96


38


خانه اي است كه مركز اجتماع خواهد بود و چون به آن پناه برند ، آرام گيرند و جانشان در اطمينان بياسايد ؛ خانه اي است كه « مَنْ دَخَلَه كانَ آمِناً » و سرانجام ، خانه اي است كه « اِختارَهُ اللهُ لِلْمُسْلِمينَ قِبْلَةً » .

درست است كه هركس به اين خانه پناهنده شود ، در امان است و كسي حق تعقيب او را ندارد و اين مسأله از باب حرمت بيت و حوالي آن است ، ولي بايد دانست كه اگر كسي به صاحب بيت برسد و به مقام فناي في الله نائل گردد ، آن وقت به ايمني حقيقي رسيده است و مقام ايمني واقعي است كه مي توان در حقّ او گفت : « كانَ آمِناً » .

محمد بن ابي بكر عبدالقادر رازي ( متوفّي به سال 666هجري ) در كتاب « تفسير اسئلة القرآن المجيد وَاَجوبَتها » نوشته است : ( 1 ) از روزگار آدم ، تا روزگار بناي كعبه ، خانه هاي بسياري ساخته شده ؛ پس چگونه مي توان گفت : { اِنَّ اَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ . . . } و چگونه مي توان كعبه را نخستين خانه دانست ؟ و خود در پاسخ گفته است كه معناي اين آيه چنين است : « اِنَّ اَوَّلَ بَيْت وُضِعَ قِبْلَةً لِلنّاسِ وَمَكان عِبادة لَهُمْ اَوْ وُضِعَ مُباركاً للنّاسِ .

پيش از رازي ، زجّاج ( متوفي به سال 311هجري ) نيز تقريباً همين مطلب را گفته بوده است . ( 2 )

نويسنده تفسير « الخازن » [ كه سال تأليف آن ، 725 هجري است ] در جلد يكم ، صفحه 321 نوشته است : كسي از حضرت علي ( عليه السلام ) پرسيد : آيا كعبه اوّل بيتي است كه در روي زمين بنا شده است ؟ علي ( عليه السلام ) جواب داد : خير ! « ولكنّهُ اَوَّلُ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ مُباركاً وَهُدَيً » .

نكته ديگر آنكه كلمه « بَيْت » يك بار به خدا اضافه شده و گفته شده : « طَهِّرْ بَيْتي » ولي در اين آيه ، به صورت « اِنَّ اَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ » آمده است . در پاسخ بايد گفت كه اضافه « بَيت » به « الله » بر سبيل تشريف و تعظيم است ؛ مثل « ناقة الله » در سروه « الشمس » كه قرآن گفته است : { فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللهِ ناقَةَ الله وَسُقْياها } ( 3 ) .

ولي در آيه مورد بحث كه به صورت « اِنَّ اَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ » آمده ، براي اين است كه بگويد : تمام مردم در آن بيت مشترك هستند ؛ بيت به شخص خاص و خاندان ويژه اي تعلّق ندارد و از آنِ دولت خاصي نيست و كسي جز خدا مالك آن نمي باشد ؛ متعلّق به همه مردم است و همه مردم در آن خانه حق دارند ؛ مركز امن و مرجع امر دين براي همه مردم است ؛

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : محمد بن ابي بكر عبدالقادر رازي ، تفسير اسئلة القرآن المجيد وَاَجوبَتها ، تحقيق و مقدّمه از : محمد علي انصاري ، چاپ قم ، چاپخانه مِهر ، اُفست ، ص34

2 ـ نكـ : معاني القرآن و اعرابه ، ج1 ، ص454

3 ـ شمس : 23 .


39


« مَثابةً للناسِ » است . خداي بزرگ بيت الله را براي همه مردم ، محلّ عبادت قرار داده كه در آن خانه ، به خدا رو كنند و به تدريج از خودپرستي و سودجويي و برتري طلبي به در آيند .

كلمه « بَكّة » در آيه مورد بحث ، بنا به گفته ابن قتيبه ( 1 ) ، همان مَكّه است . در زبان عربي باء به ميم بدل مي شود . يقال : سَمَّدَ رَاْسَهُ وَسَبَّدَهُ ، اِذا استأصَلَهُ . و نيز مي گويند شَرٌّ لازِمٌ وَلازِبٌ [ كه ميم به باء بدل شده است ] .

فاضل مقداد ، نوشته است : ( 2 ) البَلَدُ كُلّه مكّة ، وَبَكّة مَوْضِعُ المَسْجِد .

در آيه مورد بحث ، كلمه « مُباركاً » حال است ؛ يعني « ذا بركة واَصلُ البركة : النموّ والزيادة » . تعبير مبارك بودن در مورد چيزهايي است كه خير آن ، هميشگي است ؛ كما اينكه قرآن مجيد چون منشأ خيراست ، در چند مورد از آن به مبارك ياد شده است . از « بيت الله » هم به مبارك توصيف شده ؛ زيرا كثيرالخير والبركة مي باشد .


* پي نوشتها :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : تفسير غريب القرآن ، ص107 ـ 108

2 ـ نكـ : كنزالعرفان ، ص214



| شناسه مطلب: 83064