بخش 3
اسرار و معارف حج حج و رهبری
9 |
ميقات حج - سال ششم - شماره بيست و چهارم - تابستان 1377
اسرار و معارف حج
10 |
حج و رهبري
محمّد تقي رهبر
از جمله مسائلي كه به نحو عميق و گسترده اي با حج و ريشه هاي تاريخي آن در ارتباط است ، مسأله رهبري يا « امامت و ولايت » است . شايان تأمل است كه واژه « امام » با بار معنوي و جايگاه والايي كه دارد ، براي نخستين بار در قرآن كريم براي حضرت ابراهيم خليل ( عليه السلام ) عنوان شده است : { وَاِذِابتلي إبراهيمَ رَبُّه بِكلمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ اِنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إماماً . . . } ( 1 ) و آنگاه درباره تني چند از پيامبران بزرگ ، از فرزندان ابراهيم مطرح گرديده است { وَجَعلْناهُمْ أئِمَّةً يَهدُونَ بِأَمْرِنا . . . } ( 2 ) و نيز در موارد ديگري كه ريشه در فرهنگ ابراهيمي دارد .
بدين ترتيب ، اگر ابراهيم بنيانگذار حج در برهه اي خاص از تاريخ بشر بود ، همو طلايه دار امامت و نخستين كسي است كه بدين منصب مفتخر گرديد و امام و اسوه پيامبران بعد از خود شد .
ناگفته نماند كه « امام » و « ائمه » به مفهوم لغوي ، درباره پيشوايان ضلال گمراه نيز كاربرد دارد كه با اين مفهوم خارج از بحث فعلي ما مي باشد ؛ مانند آيه : { فَقاتِلُوا أئِمَّةَ الكُفْرِ } . ( 3 ) { وَجَعَلناهُم أئِمَّةً يَدْعون اِلَي النّارِ } . ( 4 )
1 ـ شأن و منزلت امامت
چنانكه از آيات قرآن و روايات معصومين ( عليهم السلام ) به دست مي آيد ، امامت حق بزرگترين موهبتي است كه خداوند به جمعي از بندگان خالص و برگزيده خود اعطا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 124
2 ـ انبياء : 174
3 ـ توبه : 12
4 ـ قصص : 41
11 |
فرموده و تحت شرايط خاصي قابل دسترسي و تحقّق مي باشد . « صبر » و « يقين » دو عنصر اساسي اين شرائط اند ؛ همانگونه كه آيه كريمه : { وَجَعَلناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأمرِنا لمّا صَبَروا و كانوا بآياتنا يُوقِنُون } ( 1 ) اشاره دارد .
صبر و استقامت در انجام رسالت و مسؤوليت كه ثمره يقين به آيات الهي و مشهود عيني حقايق است ، هرگاه ايمان و يقين با مراتب عاليه اش براي انسان حاصل آمد ، بي شك در برابر شدايد و مصايب ، آزار دشمنان و ناملايمات راه ، در برابر سستي و پيمان شكني همراهان و ياران نيمه راه ، صابر و شكيبا خواهد بود و بار تعهد و مسؤوليّت را با قلب و قدمي استوار بدوش خواهد كشيد . خداوند ، پيامبران « اولواالعزم » را اسوه صبر و پايداري دانسته و پيغمبر گرامي اسلام را بر تأسي به آنان در صبر و شكيبايي فرا خوانده است ؛ { فاصبرْ كما صبرَ اُولُوا العزمِ مِنَ الرُّسُلِ } . ( 2 ) يكي از اين طلايه داران ، حضرت ابراهيم است كه در پرتو كمال يقين و صبر ، به مقام امامت برگزيده شد و اين هنگامي بود كه با پذيرش عبوديت مطلق و خالص حق ، به نبوّت ره گشود و از نبوت به رسالت و از رسالت به خلّت ارتقا يافت ( 3 ) و شرايط احراز امامت فراهم گرديد و در محبت و خلّت نسبت به معبود از كوره حوادث سربلند بيرون آمد كه دشوارترين عقبه آن ، ماجراي ذبح اسماعيل ( عليه السلام ) بود كه در سن كهولت و در سرزمين منا به نمايش گذاشت ؛ آزمايشي كه مي توانست پشت انسانهاي مقاوم را خم كند ، اما خليل خدا با تصديق به آيات الهي و تسليم در برابر فرمان او ، چهره در هم نكشيد و چابك و مصمم با دست خويش و با قامتي استوار ، كارد بر گلوي فرزند دلبندش اسماعيل نهاد تا نداي آسماني { يا إبراهيم ! قَد صَدَّقْتَ الرُّؤيا } ( 4 ) را شنيد و ماجراي امتحان آن پدر و پسر خاتمه يافت و بدينگونه ابراهيم شايستگي آن پاداش عظيم را يافت كه امام خلق باشد ، { إنّا كذلِكَ نَجْزِي المحسنينَ } . ( 5 )
حضرت رضا ( عليه السلام ) در اين باره مي فرمايد : « خداوند ابراهيم را پس از نبوت و خلّت به امامت برگزيد . . . اين سوّمين مرتبه و فضيلتي بود كه خداوند او را در خور تشريف آن گردانيد و بدين وسيله نام و آوازه اش را بلند ساخت و فرمود : همانا تو را به امامت مردم برگزيدم » .
« إنَّ الإمامةَ خَصَّ اللهُ عزّ و جلّ بها إبراهيمَ الخليلَ بَعدَ النبوّةِ و الخُلَّةِ مَرْتِبَةً ثالثةً و فضيلةً شرّفَهُ بها و أشادَ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سجده : 24
2 ـ احقاف : 35
3 ـ اصول كافي ، ج1 ، ص175 . « إنّ اللهَ اتّخذَ إبراهيمَ عبداً » الحديث .
4 ـ صافات : 105
5 ـ همان .
12 |
بها ذِكْرَهُ فقال : { اِنّي جاعِلُكَ لِلناسِ إماماً } . ( 1 )
2 ـ شرط احراز امامت
مقام امامت و پيشوايي و شايستگي براي هدايت خلق تحت امر الهي ، چيزي نيست كه براي هر كس قابل دسترسي باشد ، از اينرو مي بينيم هنگاميكه بشارت الهي در خصوص امامت ابراهيم بدو مي رسد ، از شدّت وجد و اشتياق عرضه مي دارد : آيا از ذريّه من نيز كساني هستند كه به امامت برگزيده شوند ؟ و آنگاه پاسخ مي شنود كه امامت عهد الهي است و ستمكاران شايستگي تصدي آن را ندارند ، هرچند از دودمان تو باشند ؛ { قال و مِنْ ذُرِّيَّتي قال لا ينال عهدي الظّالمينَ } . ( 2 ) باري امامت امانت گرانسنگ الهي است و حاملان آن كساني هستند كه از شايستگي حمل اين امانت و خلافت خداوندي برخوردار باشند ، نه انسان هاي « ظلوم و جهول » ؛ چه ؛ آنها غاصباني هستند كه گستاخانه خود را در معرض چنين امتحاني قرار داده و با قهر و غلبه و تزوير به حريم امانت الهي خيانت كرده و آن را به قبضه درآورده اند .
حضرت علي بن موسي الرّضا ( عليه السلام ) در حديث مفصّلي به تبيين اين مطلب پرداخته كه بخشي از آن چنين است :
« آيه { لا ينال عهدي الظّالمين } امامت هر ستمگري را تا روز قيامت مردود شمرد و به برگزيدگان خالص خدا منحصر ساخت . آنگاه خداوند ابراهيم را به آن گرامي داشت و به آنان كه از ذريه او اهل صفا و اخلاص و تقوا و طهارت بودند اختصاص داد و فرمود : { وَوَهَبْنا له إسحاقَ و يَعقوبَ نافِلَةً و كُلاّ جعلنا صالحينَ . و جعلناهُمْ أئِمَّةً يهدونَ بأمرنا و أوحَينا إليهم فِعْلَ الخيرات و إقام الصلاةِ و كانوا لنا عابِدِينَ } . ( 3 )
3 ـ امامت در ذريه ابراهيم
امام رضا ( عليه السلام ) در ادامه سخن پيشين خود مي فرمايد : امامت در ذريه ابراهيم ( عليه السلام ) جريان يافت و نسلي از نسلي و قرني از قرني آن را به ارث مي برد تا آن كه خداي متعال آن را به پيامبر اسلام ميراث داد و در اين خصوص فرمود : { اِنَّ أولي النّاس بأبراهيم للّذينَ اتَّبَعُوهُ و هذا النبيُّ و الّذين آمنوا و الله وليُّ المؤمنينَ } . ( 4 ) بدينسان امامت به طور كامل در اختيار آن حضرت قرار گرفت تا آن را به علي ( عليه السلام ) سپرد و به ترتيب در ميان برگزيدگان از ذريه و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اصول كافي ، ج1 ، ص199
2 ـ بقره : 124
3 ـ انبياء : 73
4 ـ آل عمران : 68
13 |
دودمان آن حضرت ، كه از موهبت علم و ايمان برخوردار بودند ، جريان يافت . خداوند در اين خصوص فرمود : { و قالَ الّذينَ أُوتُوا العِلْمَ و الإيمانَ لقد لبِثْتُم في كتابِ الله إلي يَومِ البَعْثِ } . ( 1 ) بنابراين امامت تا روز قيامت به علي و فرزندان علي اختصاص دارد ؛ زيرا بعد از محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) پيامبري نيست . پس اين جاهلان از كجا به دلخواه خود كسان ديگري را برگزيدند ؟ ! امامت منزلت انبيا و ميراث اوصيا است . امامت خلافت خداوند و خلافت رسول الله و مقام اميرالمؤمنين و ميراث حسن و حسين ( عليهم السلام ) است . ( 2 )
فرستاده گرامي خدا ، هنگام بازگشت از حجّة الوداع ، در غدير خم ، ضمن خطبه تاريخي خود فرمودند :
« مَعاشِرَ النّاسِ ! إنّي أدَعُها إمامةً وَوَراثةً في عَقِبي إلي يَومِ القِيامةِ . . . » . ( 3 )
« هان ، اي گروه مردم ! من امر خلافت و رهبري را به صورت امامت و وراثت در دودمان خويش تا روز قيامت به وديعه مي نهم . . . » .
اين است ريشه امامت و مسير تاريخي آن كه به اجمال از نظر گذشت . مقصد اصلي ما بسط سخن در مسأله امامت نيست بلكه اشارتي است گذرا به تناسب ارتباط امامت با حضرت ابراهيم ؛ يعني بنيانگذار حج و نقشي كه امامت در شكل گيري حقيقت حج و سرنوشت امت دارد كه توضيح آن را خواهيم داد .
4 ـ مسأله ولايت
« ولايت » بُعد عملي امامت و يكي از شؤون امام است . ولايت ، پرتو ولايت الهي و تالي تلو آن است ؛ { إنّما وليّكُمُ اللهُ ورسولُهُ و الّذينَ آمنوا } . ( 4 ) آن كس را كه خداوند منصب امامت داده ، ولايت خلق را بدو سپرده است . وليّ خدا بر خلق قيموميّت دارد و از آن رو كه از سرچشمه وحي مدد مي گيرد و به مصالح خلق واقف و به خصلت « علم و عدل » آراسته است ، نسبت به مردم از خودشان اولويت دارد ؛ { النَّبيُّ أولي بِالمؤمنينَ مِن أنْفُسِهِم } ( 5 ) ولايت امانت بزرگ الهي است كه آسمان و زمين و كوه ها از پذيرش آن سرباز زدند ، اما انسان ، اين موجود شگفت آفرينش و اعجوبه هستي ، آن را پذيرفت و هرچند گروهي از انسانها كه قرآن از آنها به « ظلوم » و « جهول » ( 6 ) تعبير نموده ، حق چنين امانتي را ادا نكردند ، اما انسان كامل ، با بي كرانگي در علم و عمل و كمالات نفساني و مؤمنان صادق با پذيرش مسؤوليت و تعهد و تسليم مطلق ، اين بار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ روم : 56 . بارزترين مصداق علم و ايمان ، علي و ائمه از فرزندان او مي باشد كه آيه بدان تفسير شده است .
2 ـ اصول كافي ، ج1 ، ص199
3 ـ احتجاج طبرسي ، ص62
4 ـ مائده : 55
5 ـ احزاب : 6
6 ـ « وَحَمَلَها الإنسانُ إنّه كان ظلوماً جهولاً » ، احزاب : 72
14 |
گران را به دوش كشيدند و هر كسي شايستگي آن را ندارد . امام هشتم علي بن موسي الرضا ( عليه السلام ) مي فرمايد :
« الأمانةُ الوِلايةُ مَنِ ادّعاها بِغَيرِ حَقٍّ فقد كَفَرَ » ( 1 ) « امانت همان ولايت است ، هركس به ناحق دعوي آن كند كافر شده است » .
پايبندي به تعهّدات الهي و فناي در حق ، معياري است كه امانتداران صادق را از مدعيان كاذب تفكيك مي كند ، تا سيه روي شود آن كه در او غش باشد .
بديهي است كه طبق كتاب و سنت ، حاملان بار امانت الهي در مرحله نخست علي ( عليه السلام ) و فرزندان او مي باشند كه پذيرش ولايت آنان بر همگان فرض است . اسحاق ابن عمار بايك واسطه از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند كه آن حضرت در تفسير آيه { إنّا عَرَضْنا الأمانةَ عَلَي السَّماواتِ والأرضِ و الجِبالِ فأبَيْنَ أنْ يحمِلْنَها و حَمَلَها الإنسانُ إنَّه كانَ ظلوماً جهولاً } ( 2 ) فرمود : « هي وِلايةُ أميرالمؤمنينَ ( عليه السلام ) » ( 3 ) يعني آن امانتي كه به آسمانها و زمين و كوهها عرضه شد و آنها از حمل آن ابا كردند و هراسان شدند اما انسان آن را پذيرفت ، عبارت است از ولايت اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) . در روايت ديگر از سخن امام محمد باقر ( عليه السلام ) چنين آمده است : « خداوند از شيعيان ما در ولايت ما پيمان گرفت ، در حالي كه در عالم ذر بودند همان روز كه جهت اقرار به ربوبيت خدا و نبوت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) پيمان گرفت » ؛ « إن اللهَ أخَذَ ميثاقَ شيعَتِنا بِالولايَةِ وهم ذَرٌّ يومَ أخَذَ الميثاقَ علي الذَّرِّ بالإقرارِ للّهِ بالربوبيّةِ و لُِمحَمّد بالنُّبُوَّة » . ( 4 )
هرچند در تفسير « امانت » ديدگاه هاي ديگري نيز وجود دارد ، اما بارزترين مصداق آن ، طبق روايات ، همانا ولايت اميرالمؤمنين و ائمّه معصومين است .
بنابه روايات وارده از ائمه ( عليهم السلام ) : آنچه در قرآن كريم به عنوان « ولايت الهيه ، امانت ربوبي ، هدايت واقعي طريق حق ، قدم صدق ، صراط مستقيم ، عبوديت و تسليم و موعظه خداوندي » و امثال آن عنوان گرديده است ، مصداق بارزش ، ولايت ائمه طاهر است . و آنچه به عنوان : « استكبار ، كفر ، ضلالت ، نفاق ، انكار ، همگامي با شيطان » و مانند اينها ذكر شده ، بارزترين مصداقش انكار اين ولايت است ( 5 ) . دليل آن روشن است ؛ چه ، اگر از حريم ولايت اهل بيت گامي فروتر يا فراتر نهاده شود جز ضلالت و فسق و فساد چيز ديگري وجود ندارد . شواهد عيني اين مدعا را در اعمال دوستان و دشمنان اهل بيت مي توان ديد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير نمونه ، ج17 ، ص455 از تفسير برهان ، ذيل آيه 72 سوره احزاب .
2 ـ احزاب : 72
3 ـ اصول كافي ، ج1 ، ص413
4 ـ همان ، ص436
5 ـ به اصول كافي ، ج1 ، ص412 تا 439 بازگشت شود ( باب فيه نكت و نتف متن التنزيل في الولاية )
15 |
5 ـ اعلام ولايت در حج
مسأله امامت و ولايت اهل بيت تا بدانجا اهميت داشت كه در حجة الوداع ، در مسجد خيف ، جبرائيل امين بر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نازل شد و فرمان خداوند را در ابلاغ خلافت و وصايت علي ، اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) رسانيد ( 1 ) و در غدير خم نيز بار ديگر بر آن تأكيد ورزيد و پيامبر به فرمان الهي در جمع زائران خانه خدا كه عددشان را از هفتاد هزار تا صد و بيست هزار نفر گفته اند ، به طرح آن پرداخت و با اين كه از همان آغاز بعثت بر مسأله وصايت و خلافت ، به عبارات و صور گوناگون تأكيد ورزيده بودند ، در آخرين سال عمر مباركشان و در يك اجتماع بي نظير ، از وجوه مسلمين كه از بلاد اسلامي به حج آمده بودند ، در غديرخم ( سرزمين معروف در نزديكي جحفه ) ، طي خطابه اي غرّا و طولاني آن را عنوان فرمودند و بر اين مسأله حياتي از مردم پيمان گرفتند و قرآن كريم ابلاغ ولايت و خلافت را بدانسان اهميت داد كه بدون تبليغ آن رسالت ، ناقص و ابتر بود ؛ { يا أيُّها الرَّسولُ بَلِّغْ ما اُنزِلَ إليكَ مِنْ رَبِّكَ و اِنْ لم تفعلْ فما بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ } . ( 2 )
ولايت و امامت ، اصل استواري بود كه طمع كافران را ، كه چشم اميد به نابودي اسلام پس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بسته بودند ، به يأس و نوميدي مبدّل ساخت و از اينروي « اكمال دين » و « اتمام نعمت » بدان بستگي دارد ؛ { اليَوم يَئِسَ الّذينَ كَفَروا مِن دينِكُم فلا تخشَوْهُم و اخْشَوْنِ اليومَ أكملتُ لكم دينَكُم و أتْمَمْتُ عليكُمْ نِعْمَتِي و رضيتُ لكُم الإسلامَ ديناً } ( 3 ) و اين بدان معنا است كه تنها در سايه ولايت مي توان به بقاي اسلام در سيماي واقعي اش اميدوار بود و بدون آن ، كفار زمينه نفوذ در اسلام را خواهند يافت .
به هر حال ، اين واقعه مهم تاريخي در عصر درخشان رسالت و آخرين سال حيات مقدس رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) در حجة الوداع ، گواه صادق ديگري است بر اهميّت مسأله رهبري و مسائل حكومت و زعامت ديني و سياسي مسلمين كه بنيانگذار اسلام حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) بدان قيام و اقدام كرد و در حضور حاجيان و زائران بلاد براي تبليغ مهمترين ركن معنوي اسلام پس از توحيد و نبوت ؛ يعني امامت و ولايت ، بهره گرفت . چه ، در وضعيت عصر رسالت ، فرصتي مناسب تر از اين و اجتماعي انبوه و باشكوه و مؤثرتر از آن وجود نداشت كه پيامبر اسلام تكليف امر رهبري امت را پس از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ احتجاج طبرسي ، ص57
2 ـ مائده : 67 ، به اتفاق مفسران شيعه و جمعي از عامّه ، اين آيه در روز غدير و اعلام ولايت علي ، اميرالمؤمنين نازل شده است . فخر رازي از اهل سنّت وجوهي را براي آيه آورده ؛ از جمله از ابن عبّاس و براء بن عازب و محمد بن علي نقل كرده كه آيه در فضيلت علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) نازل شد كه با نزول آن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دست علي را گرفت و گفت : « مَنْ كنتُ مَوْلاه فعليّ مولاه أللّهم وال مَنْ والاه و عاد من عاداه » آنگاه عمر نزد علي آمد و گفت : « هنيئاً لك ياابن أبي طالب أصبحتَ مولاي و مولي كلِّ مؤمن و مؤمنة » . التفسيرالكبير و مفاتيح الغيب ، ج13 ، ص53 ، دارالفكر ، بيروت 1410 هـ . نك : روح البيان آلوسي ، ج3 ، ص193 ، الدّرالمنثور سيوطي و نيز مجمع البيان ، از تفسير ثعلبي و شواهدالتنزيل حسكاني و روايات اهل بيت ، در منابع روايي و تاريخي .
3 ـ مائده : 2 ، نك : اصول كافي ، ج1 ، ص199
16 |
خود روشن سازد .
6 ـ پيام غدير خم
محور اصلي خطبه غدير ، تبيين مسأله امامت و خلافت بعد از رحلت پيامبر خدا و در آينده تاريخ بود . در بخشي از اين خطابه ، با توجه به مسأله امامت و انحصار آن به علي ( عليه السلام ) و فرزندانش ( عليهم السلام ) آمده است :
« هان اي مردم ، من آن را به عنوان امامت و وراثت در دودمان خود تا روز قيامت به وديعه مي نهم . من آنچه را به ابلاغش مأمور بودم رساندم تا بر حاضر و غايب و آن كه شاهد بوده و يا نبوده و آن كس كه زاده شده يا آن كه زاده نشده تا قيام رستاخيز حجت باشد . پس حاضر به غايب برساند و پدر به پسر اعلام دارد تا هنگامي كه قيامت بپا شود . »
امامت و ولايت ، زعامت بي قيد و شرط ظاهري و باطني مسلمانان است كه خداوند اين منصب را به افراد واجد شرايط رهبري سپرد تا حيات معنوي ومادي امّت قوام گيرد . امامت و ولايت تنها راه مستقيم به سوي حق و معيار شناخت اسلام و عامل رهايي از چنگال سلطه گران غاصب است . امامِ حق ، تنها تكيه گاه مطمئني است كه امت مي تواند زمام دين و دنياي خود را بدو بسپارد و حيات اخلاقي و نظام سياسي و اجتماعي خود را در پرتو آن به نحو مطلوب شكل دهد . بدون امام ، جامعه اسلامي بي صاحب و سالار و بدون معلم و مربي است . امامت و ولايت علاوه بر جنبه معنوي ، عرفاني ، اخلاقي و فرهنگي ، بعد سياسي و اجتماعي نيز دارد و حسن انتظام امور امت بدان وابسته است . چنانكه امام علي بن موسي الرضا ( عليه السلام ) در حديث جامع و مفصّلي به ابعاد تأثير و نقش امام در سرنوشت اسلام و مصالح امت و جايگاه و شؤون ولي امر در اين مسأله پرداخته اند كه بخشي از آن چنين است :
« إنَّ الإمامةَ زِمامُ الدِّينِ ونظامُ المُسلمينَ وصلاحُ الدُّنيا و عِزُّ المُؤمنينَ . إنَّ الإمامةَ اُسُّ الإسلامِ النامي و فرعُهُ السّامي . بالإمامِ تمامُ الصلاةِ و الزكاةِ و الصيامِ و الحَجِّ و الجهادِ و توفير الفَيءِ و الصّدقاتِ و إمضاء الحدودِ و الأحكامِ و منع الثُغُورِ و الأَطرافِ » . ( 1 )
« امامت ، زمامداري دين و انتظام امور مسلمين و سامان بخش دنيا و عزت مؤمنان است . امامت ، شالوده استوار اسلام و شاخه بلندپايه آن مي باشد . تماميت و كمال نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و فزوني غنائم و صدقات و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اصول كافي ، ج1 ، ص200
17 |
اجراي حدود و احكام و دفاع از مرزها و سرحدات ، به وجود امام بستگي دارد . . . » .
هيچيك از اعمال و فرايض ، بدون ولايت ، روح و مفهوم ندارد و در پيشگاه خداوند پذيرفته نيست و ره به بيراهه مي برد و انسان ها را به كعبه مقصود نمي رساند . ولايت راز قبولي عبادت و بندگي است و والي ، هادي و راهبر و دليل اين راه . بنابراين هر عملي كه فاقد اين رهبري باشد حركتي است كور و بي هدف و بسا انحرافي و گمراه كننده .
7 ـ جايگاه ولايت در اسلام
به اين دلائل است كه روايات ، آن همه بر ولايت پاي فشرده و در ميان دعائم و شعائر اسلام ، از « ولايت » به عنوان « ستون اصلي دين » ياد كرده است . امام باقر ( عليه السلام ) مي فرمايد :
« بُنِيَ الإسلامُ علي خمس : علي الصّلاةِ و الزكاةِ و الصومِ و الحَجِّ و الوِلايةِ و لم ينادِ بشيء كما نودي بالولايةِ ، فأخذ الناسُ بالأربعِ و تركوا هذه ؛ يعني الولاية » ( 1 ) و در روايت ديگر از قول آن حضرت آمده است : « و لم يَنادَ بشيء ما نودي بالوِلايَة يَومَ الغديرِ » . ( 2 )
« اسلام بر پنج چيز بنيان نهاده شد ، برنماز ، زكات ، روزه ، حج و ولايت و بر هيچيك از اينها چون ولايت توصيه نشده است ، اما مردم چهار چيز را گرفتند و ولايت را رها ساختند » .
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : « أثافي الإسلامِ ثلاثةٌ : الصلاةُ و الزّكاةُ و الولايةُ ، لا تصحُّ واحدةٌ مُنْهُنَّ إلاّ بِصاحَتَيها » . ( 3 )
« سنگهاي زيرين اسلام سه چيز است : نماز ، زكات و ولايت كه هيچيك از اينها بدون ديگري صحيح نيست » .
و نيز آن حضرت ، در روايت ديگر از ولايت و محبت اهل بيت به عنوان اساس و بنياد اسلام ياد مي كند : « لِكُلِّ شيء أساسٌ و أساسُ الإسلام حُبّنا أهلَ البَيتِ » . ( 4 )
8 ـ نقش كليدي ولايت
در برخي از اين روايات به فلسفه و راز اين موضوع اشاره شده كه چرا ولايت برترين اعمال است و بدون آن اعمال عبادي ارزش ندارند . زراره از امام باقر ( عليه السلام ) نقل مي كند كه فرمود : « اسلام بر پنج چيز بنا شده است ؛ نماز ، زكات ، حج ، روزه و ولايت » . آنگاه زراره مي پرسد : كداميك از اينها برتر است ؟ امام پاسخ مي دهد : ولايت افضل است ؛ چراكه ولايت كليد آنها است و والي دليل و رهنما و مبين و مفسر آنها .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اصول كافي ، ج2 ، ص18
2 ـ همان ، ص21
3 ـ اصول كافي ، ج2 ، ص18
4 ـ همان ، ص46
18 |
« لأنّها مفتاحُهُنَّ و الوالي هو الدليلُ عَلَيهِنَّ » آنگاه به شرح بيشتر اين موضوع پرداخته و در بخش ديگر از سخن مي فرمايد :
« ذُرْوَةُ الأمْرِ وَسَنَامُهُ وَمِفتاحُهُ وَبابُ الأشياءِ وَرِضا الرحمانِ الطاعةُ للإمامِ بعدَ معرفَتِهِ . . . »
« بلنداي قلّه هر چيز و كليد و درب ورود به اشيا و خشنودي خداوند در اطاعت امام است بعد از شناخت و معرفت او . خداي متعال مي فرمايد : « آن كس كه پيامبر را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و آن كه روي برتابد ما تو را نگهبان او نساخته ايم ، اگر مردي شب را به قيام و روز را به صيام بگذراند و همه دارايي خود را انفاق كند و در تمام عمر حج بجاي آورد اما ولايت وليّ خدا را نشناسد و تسليم آن نباشد و اعمال خود را به رهنمود وي انجام ندهد ، از خداي بزرگ حق مطالبه پاداشي ندارد و اصولاً از اهل ايمان نيست . . » . ( 1 )
در روايت ديگر آمده است كه يكي از ياران امام صادق ( عليه السلام ) بنام « عيسي بن سرّي » از آن حضرت اركان و مباني اسلام را مي پرسد امام در پاسخ مي فرمايد : « شهادت به يگانگي خدا و رسالت حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) و اقرار به آنچه او از نزد خدا آورده و زكات و ولايت آل محمد ( صلّي الله عليه وآله ) كه خداوند بدان فرمان داده است . راوي مي پرسد آيا ولايت را برتري است براي كسي كه آن را بشناسد ؟ امام صادق ( عليه السلام ) پاسخ مي دهد : آري ، خداوند مي فرمايد : « اي كساني كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا را و پيروي كنيد از پيامبر و اولي الأمرتان » .
« اطيعوا الله و اطيعوا الرّسول و أولي الأمر مِنكُم » . ( 2 )
و پيامبر گرامي مي فرمايد : « مَنْ مَاتَ ولم يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتةً جاهليَّةً » . ( 3 ) « آن كس كه بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد ، به مرگ جاهليت مرده است » ( اين امام ) پس از رسول خدا علي ( عليه السلام ) بود اما ديگران مي گويند : معاويه بود ! پس از علي حسن و بعد از وي حسين ( عليهما السلام ) بود ، اما ديگران گفتند : يزيد بن معاويه بود ! و اينها برابر نيستند و تفاوت آنها بر كسي پوشيده نيست . آنگاه امام صادق ( عليه السلام ) سكوتي كرد و سپس فرمود : باز هم بگويم ؟ راوي عرضه داشت : بفرماييد ، فدايت شوم . امام فرمود : « سپس علي بن الحسين ( عليهما السلام ) امام بود و بعد از وي محمد بن علي اباجعفر ( عليهما السلام ) و قبل از أبي جعفر ( عليه السلام ) ( امام باقر ( عليه السلام ) ) . مردم مناسك حج و حلال و حرام دينشان را نمي شناختند و آن حضرت ابواب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اصول كافي ، ج2 ، ص19
2 ـ مائده : 59
3 ـ اين بخش از روايت مورد اتفاق شيعه و سني است و با اندك تفاوت ، در جوامع روايي عامه آمده است . المعجم المفهرس لالفاظ الحديث النبوي ، ج6 ، ص302 از صحيح مسلم .
19 |
معرفت را بر آنان گشود و احكام و مناسك حج را بيان فرمود و حلال و حرامشان را روشن ساخت و مردم دانستند كه به آنها نياز دارند و ديگران نمي توانند نيازشان را رفع كنند و بدين منوال امر ( امامت ) جريان دارد و زمين از امام خالي نمي ماند و هركس بميرد و امام خود را نشناسد به مرگ جاهلي مرده است و بيشترين چيزي كه هر كسي بدان محتاج است ، آنگاه كه جان به حلقوم مي رسد ، اين است كه بگويد : « راهي درست و آيين نيكو را برگزيدم » . ( يعني اقرار به ولايت كردم ) . ( 1 )
روايات دراين باره بسيار است كه در اينجا به نقل دو روايت بسنده مي كنيم . حارث بن مغيره از امام صادق ( عليه السلام ) مي پرسد كه آيا پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) فرموده است : « كسي كه بميرد و امام خود را نشناسد مرگش مرگ جاهليت است ؟ » حضرت پاسخ مي دهد : آري . راوي مي پرسد : آيا مقصود ، جاهليت قبل از اسلام است يا جاهليت به معناي عدم معرفت امام ؟ حضرت در جواب مي فرمايد : « جاهليت كفر و نفاق و ضلالت » ؛ « عن حارث بن مغيرة قال : قلت لأبي عبدالله ( عليه السلام ) قال رسول الله : مَنْ ماتَ لا يعرفُ إمامه ماتَ ميتةً جاهليةً ؟ قال : نعم . قلت : جاهليةً جهلاءَ أو جاهليةً لا يعرفُ إمامَهُ ؟ قال : جاهليةَ كُفْر وَنفاق و ضَلال » . ( 2 )
محمد بن مسلم از امام باقر ( عليه السلام ) چنين نقل مي كند : « كُلُّ مَنْ دانَ الله بعبادة يجهدُ فيها نفسَهُ و لا إمامَ لهُ مِنَ اللهِ فسعيُهُ غيرُ مقبول و هو ضالُّ متحيّرٌ و الله شانيءٌ لأعماله . . . » « هر آن كس كه به بندگي خدا تن دهد و خود را در عبوديت به رنج افكند اما امامي از جانب خداوند نداشته باشد ، سعي و تلاشش پذيرفته نيست و او گمراهي است سرگردان و خداوند از اعمال او بيزار است . امام سپس با بيان تمثيلي در اين خصوص مي فرمايد : چنين كسي به گوسفندي مي ماند كه چوپانش را گم كرده و از گلّه خود بريده شده و روز را در حيرت بسر برد و چون شب رسد گلّه بيگانه اي ببيند و به آن گله بپيوندد و شب را با آنها بسر برد و هنگام صبح ببيند چوپانش نيست بار ديگر سرگردان شود و به جستجوي چوپان و رمه خود برآيد تا به گلّه ديگري بپيوندد ، آنگاه چوپانِ آن گله بر آن گوسفند نهيب زند كه به چوپان و گلّه خود بپيوند ! تو گم شده سرگرداني ! از آن گله نيز رانده شده تا بالأخره طعمه گرگ گردد . امام آنگاه با خطاب به محمد بن مسلم فرمود : به خدا سوگند اي محمد ! آن كس كه از آحاد اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كافي ، ج2 ، ص19 و 20
2 ـ اصول كافي ، ج1 ، ص376 و 377
20 |
امت امامي آشكار و عادل كه منصوب از جانب خداوند باشد ، ندارد ، گمراه و سرگردان است و اگر به اين حال بميرد به مرگ كفر و نفاق مرده است . بدان اي محمد ! كه زمامداران جور و پيروان آنها از دين خدا معزول اند ، گمراه اند و گمراه كننده و اعمال آنها چون خاكستري است كه گردباد روز طوفاني پراكنده اش كند و نتواند آن را جمع آوري نمايد و اين است گمراهي عميق . ( 1 )
* پي نوشتها :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اصول كافي ، ج1 ، ص375