بخش 4
آموزه هایی از کعبه
22 |
ميقات حج - سال ششم - شماره بيست و چهارم - تابستان 1377
آموزه هايي از كعبه
محمد مهدي آصفي
ارزش كعبه
خداوند متعال « كعبه » را شرف بخشيد و آن را جايگاه گردهمايي مردمي قرار داد كه به گرد آن جمع مي شوند و امنيتي را كه در زندگي فاقد آنند ، باز مي يابند : { وَاِذْجَعَلْنا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَاَمْناً . . . } ( 1 ) « و ( به ياد آر هنگامي را كه ) كعبه را جايگاه اجتماع مردم و مكان امن آنان ساختيم . . . »
اين خانه را خداوند تبارك و تعالي شرافت بخشيد و ويژِه خود ساخت و آن را مبارك گردانيد و مايه هدايت جهانيان قرار داد .
خداوند متعال خانه اي را كه ويژه خود گردانده است از ميان آفريده هاي خود تنها به مردم اختصاص داد و فرمود : { اِنّ أوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مباركاً و هديً لِلعالمين * فيه آياتٌ بيناتٌ مَقامُ اِبراهيم وَمَن دَخَلَهُ كانَ آمِناً . . . } ( 2 ) « نخستين خانه اي كه براي مردم بنا شده ، همان است كه در مكه قرار دارد . خانه اي كه جهانيان را سبب بركت و هدايت است * در آنجاست آيات روشن و مقام ابراهيم و هر كه بدان داخل شود ايمن است . . . »
خداوند كعبه را مايه قوام كار مردم قرار داد تا پيوند ايشان را با خدا و حركت و تلاش و كوشش آنان را در جلب رضاي او و نيز زندگي دنيا و آخرت و معاش و معاد آنان را تنظيم كند و رابطه آنان را با خدا و با خودشان نظم بخشد : { جَعَل الله الكعبة البيت الحرامَ قياماً لِلنّاسِ } ( 3 ) « خداوند ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 125
2 ـ آل عمران : 97-96
3 ـ مائده : 97
23 |
كعبه ؛ بيت الحرام را قوام كار مردم گردانيد . »
فضيلت كعبه
خداوند متعال فضيلتِ بزرگي را ويژه خانه كعبه قرار داد و حضرت علي ( عليه السلام ) در فضيلت كعبه مي فرمايد :
« . . . مگر نمي بينيد چگونه خداي بزرگ پيشينيان را در اين جهان از زمان آدم ( عليه السلام ) تا امروز با سنگهايي كه نه زيان دارد و نه سود و نه از بهر ديد خوب است و نه براي شنود ، محك زد و آزمايش نمود ؟ ! چه ، اين سنگها را روي هم نهاد و يك چهار ديواري ساده اما با شكوه از آنها بر پا داشت و آن را حرمكده خود قرار داد . اين حرمكده را در سخت ترين جاهاي زمين و بر دامنه كوتاهترين كوهها و ميان تنگترين و خشكترين درّه ها گذاشت و آن را روي شنهاي نرم كه كِشت و كار در آنها دشوار و تهي از آب و چشمه سار است ، برافراشت ؛ شنزاري كه نه شتر در آن پرورش مي يابد ، نه اسب ، نه گاو ، نه گوسفند . و نه هيچ جاندار ديگري براي زندگيِ بهتر ، به سوي آن مي شتابد . آنگاه به آدم و فرزندانش فرمود كه آنجا روي آورند و دمي چند پيرامونش به سر برند . رفته رفته اين شهر به صورت مركز داد و ستد فراورده هاي سفرهاي دور و دراز و محل آسايش و بار انداز آنها درآمد .
صاحبدلان از بيابانهاي بي آب و گياه و راههاي پر پيچ و خم كوههاي سفيد و سياه و جزاير درياهاي دور و آكنده از خوشي و رفاه ، به سوي آن مي شتابند تا هنگام گردش به دور خانه خدا ، از درِ خواري ، شانه هاي خود را جنبانده لبيك گويان در تقرّب به درگاهش بهره هاي دنيوي و اخروي يابند . آشفته و گردآلوده ، روي قدمهايشان لي لي مي كنند و پروردگار يكتا را از صميم قلب صدا مي زنند . در حالي كه جامه ها را از تن دور انداخته اند و با آرايش نكردن موي سر و صورت ، از خوش نما ساختن خويشتن پرهيز كرده اند ، خداوند بدين گونه آنان را دچار رنج و گرفتاري مي نمايد و بدينسان راستي و درستي و شايستگي و ايمانشان را مي آزمايد سپس يكايكشان را فرا مي خواند و وارد بهشت مي گرداند .
اگر ذات اقدسش مي خواست كه پرستشگاه خود را ميان چشمه سار و جويبار و دشتي گسترده و هموار و درختان بزرگي مانند كاج و سرو و چنار و ميوه هاي رنگارنگ و ساختمانهاي باشكوه و دهكده هاي پيوسته بهم و انبوه و كشتزارهاي گندم درشت و پرمغز و
24 |
بوستانهاي خرم و سرسبز و زمينهاي حاصلخيز و گلزارهاي خوشبو و دلاويز و باغهاي شاد و راههاي آباد برپا سازد ، هر آينه ارزش پاداش را به نسبت ناچيز بودن سختي و بلا ، كاهش مي داد و اين كار در خور او نيست و به پيشگاه ارجمندش نمي برازد و چنانچه پي هايي كه براي اين خانه گذاشته شده و سنگهايي كه ديوارهايش با آنها بالا رفته زمرد سبز و ياقوت سرخ و درخشان و روشني بخش بود ؛ آن وقت شك و نگراني را كم و سبك مي كرد و تلاش و كوشش ابليس را در سينه مردم از ميان مي برد . ديگر ترديد و دودلي مفهومي نداشت و كسي نيك منشان را از بدكنشان نمي شناخت ولي خداوند بندگانش را به انواع سختي ها مي آزمايد تا پرستش آنها را قبول فرمايد . بويژه دچار رنج و گرفتاريشان مي كند تا تكبّر و خودپسندي را از دلشان دور سازد و بار سنگين فروتني را در نهادشان بيندازد . آزمايش دري است گشاده به سوي لطف و رحمت پروردگار و وسيله اي است آماده براي بهره مندي از بخشودگي و آمرزش آفريدگار . . . » ( 1 ) .
و از مولاي متقيان علي ( عليه السلام ) نقل است كه : « هرگاه براي انجام حج ، قصد خانه خدا كرديد به خانه كعبه بسيار نظر افكنيد كه خداوند عزّوجلّ يكصد و بيست رحمت در خانه كعبه قرار داده كه شصت تا از آنِ طواف كنندگان و چهل تا متعلق به نمازگزاران و بيست تا ويژه بينندگان ( نظر افكنان ) است » . ( 2 )
و از معاوية بن عمار به نقل از امام جعفر صادق ( عليه السلام ) آمده است كه فرمود :
« خداوند تبارك و تعالي را يكصد و بيست رحمت پيرامون خانه كعبه است كه شصت تا از آنِ طواف كنندگان و چهل تا متعلق به نمازگزاران و بيست تا ويژه بينندگان ( نظرافكنان ) است » . ( 3 )
و از اسحاق بن عمار نقل است كه امام جعفر صادق ( عليه السلام ) فرمود :
« اي اسحاق ، هركس در اين خانه ، يك بار طواف كند خداوند هزار حسنه برايش منظور مي كند و هزار بدي و سيئه از وي پاك مي سازد . آيا مي خواهي آنچه از اين هم برتر است ، برايت باز گويم ؟ عرض كردم : آري . حضرت فرمود : هر كس گره از كار برادر مؤمن خود گشايد ، خداوند براي او يك طواف ، دو طواف تا ده طواف ، منظور مي كند . » ( 4 )
آموزه هايي از كعبه :
خانه كعبه اين جايگاه شرافتمند ، در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ از خطبه 192 نهج البلاغه صبحي صالح ، معروف به القاصعه صفحات 4-292
2 ـ بحار الانوار ، ج99 ، ص202
3 ـ بحارالانوار ، ج99 ، ص202
4 ـ بحارالانوار ، ج99 ، ص203
25 |
زندگي مسلمانان داراي دو ويژگي و در واقع دو گونه توجيه است : يكي قبله و ديگري طواف كه هر يك از اين دو ويژگي ها ، سمبل مفهومي است كه با ديگري تفاوت دارد . انشاءالله درباره هر دو سخن خواهيم گفت و سخن خود را با « قبله » آغاز مي كنيم :
1 ـ قبله
{ فَلَنُوِلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها } ؛ ( 1 ) « تو را به سوي قبله اي كه مي پسندي مي گردانيم » .
قبله داراي نقش دوگانه اي است : الف ـ مسلمانان روزانه دست كم پنج بار رو به خدا ( رو به قبله ) قرا مي گيرند . ب ـ جهت گيري مسلمانان به سوي قبله ، از وحدت و اتحادي برخوردار مي شود .
اينك توضيحي درباره اين دو نقش :
نقش نخستِ قبله :
روي كردن به قبله در نمازها ، نشان از اخلاص در برابر خداوند متعال است و اخلاص به معناي تسليم شدن خط سير و جهت حركت انسانها به خداوند متعال و روي آوردن به اوست .
گونه هاي مختلف تسليم در برابر خدا :
1 ـ تسليم در برابر قضا و قدر الهي به مفهوم عدم اعتراض و شكايت از مشيّت و قضا و قدر الهي در خوشي ها و ناخوشي هاست ؛ بالاتر از مرتبه چنين تسليمي ، رضامندي از قضا و قدر الهي است كه از والاترين مراتب بندگي و يقين به شمار مي رود .
2 ـ تسليم شدن در برابر دين و حكم و شريعت الهي ، به معناي اطاعت و تسليم در برابر امر و فرمان خداوند و پاي بندي دقيق به حدود و قوانين الهي است كه تقوا نام دارد ؛ اين نوع تسليم با نوع نخست تفاوت دارد . تسليم نوع دوم ، انقياد داوطلبانه و ارادي به حكم خداوند متعال و حدود اوست ، حال آن كه تسليم نوع نخست به معناي عدم شكوه و اعتراض به قضا و قدر الهي و اظهار رضايت از آن است .
قضا و قدر ، بر كنار از اراده و اختيار انسان ، بر او فرود مي آيد و بخواهد يا نخواهد ، بر وي تحميل مي گردد .
3 ـ اين كه انسان خود را تسليم خداوند كند و روي به خدا آورد ، بدين معناست كه وجهه الهي و رضايت خداوندي را هدف و سمت و سوي حركت خود قرار دهد و همّ و غمّش ، تحقّق بخشيدن به خشنودي خدا و كسب رضاي او و تقرّب به درگاه خداوندي باشد . اين نوع تسليم با نوع دوّمي كه بيان نشد ، متفاوت است ؛ در نوع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 144
26 |
دوم ، تسليم به معناي طاعت و اجتناب از معصيت و گناه و كار و حركت و تلاش در چارچوب حدود الهي و عدم تجاوز به اين حدود و بركنار ماندن از حرمتهاي خداوندي است حال آن كه تسليم نوع سوم ، يك مسأله رواني و ذهني ؛ يعني جلب رضاي الهي و خشنودي اوست .
تسليم از نوع سوّمي كه بيان شد ، همان رسالت قبله است و اين يكي از دو نقشي است كه كعبه وخانه خدا در زندگي انسان ايفا مي كند .
خداوند متعال مي فرمايد :
{ فَاِنْ حاجُّوكَ فَقُلْ أسْلَمْتُ وَجْهي لِلّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ . . . } ( 1 )
« اگر با تو به داوري برخيزند بگو : من و پيروانم در دين خويش به خدا اخلاص ورزيديم . »
و { بَلي مَنْ اَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّه وَهُوَ مُحسِنٌ } ( 2 )
« آري ، هر كس كه از روي اخلاص رو به خدا كند ، او نيكوكار باشد . . . »
و { وَمَنْ يُسَلم وَجْهَهُ اِلي الله و هو محسن فَقَدِاسْتَمْسَكَ بِالْعُروةِ الوُثْقي . . . } ( 3 )
« هر كس روي خويش به خدا كند و نيكوكار باشد ، هر آينه به دستگيره استواري چنگ زده است . . . »
و سرانجام { وَمَنْ أحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أسْلَم وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ . . . } ( 4 )
« دين چه كسي بهتر از دين كسي است كه به اخلاص روي به جانب خدا كرد و نيكوكار بود » .
و همانگونه كه انسان تنها يك قلب دارد : { ماجَعَلَ الله لِرَجُل مِنْ قلبين في جَوْفِهِ } ( 5 )
يك چهره و يك رو بيشتر ندارد كه يا به سوي خدا است و يا به سوي ديگري .
آدمي گاهي مي تواند دو كار را همزمان انجام دهد ؛ مثلا هم راه برود و هم سخن بگويد ولي هرگز نمي تواند در يك لحظه روي خود را به دو جهت معطوف دارد ؛ بنابراين معناي تسليم و اخلاص آن است كه تمام تلاش انسان و هدف و آماج حركت و كوشش وي ، رضاي خداوند باشد :
{ قل اِنَّ صَلاتي و نُسُكي و مَحْيايَ وَمَماتي لِلّه رَبِّ الْعالَمِين } ( 6 )
« بگو : نماز من و قرباني من و زندگي من و مرگ من براي خدا ، پروردگار جهانيان است . »
اخلاص و روي آوري به خداوند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ آل عمران : 20
2 ـ بقره : 112
3 ـ لقمان : 22
4 ـ نساء : 125
5 ـ احزاب : 4 ؛ « خدا در درون هيچ مردي دو قلب ننهاده است . »
6 ـ انعام :
27 |
متعال در اين معنا ، آن است كه انسان در پيشگاه خداوند قرار گيرد و خود را در اختيار او بگذارد ؛ يعني در حركت و سمت و سوي خود ، تنها خدا را در نظر داشته باشد و از هر چه جز خداست ، روي گرداند .
در نتيجه ، روي آوري به خدا و اخلاص در راه او ، مسير حركت انسان را نظم مي بخشد و سامان مي دهد . قرآن كريم از اين معنا به روي آوري به دين ياد مي كند و مي فرمايد :
{ وَاِنْ اَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً وَلاتَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينِ }
« و به دين حنيف روي آور و از مشركان مباش . »
روي آوردن به دين ، تسليم شدن و اخلاص در برابر خداوند متعال است ؛ نقش دين در زندگي انسان همين است كه انسان را رو به سمت خدا و در جهت خدا قرار دهد .
حالتهاي سه گانه انسان
روي آوردن به خدا و اخلاص به او ، تنها حالت درست و صراط مستقيم زندگي انسان است . اين حالت در برابر دو حالت ديگر ؛ يعني انحراف و روي گرداني از خداوند ، قرار دارد كه حالتهاي متفاوتي در زندگي انسان هستند .
انسان نسبت به خدا ، سه حالت مي تواند داشته باشد :
1 ـ قرار گرفتن در صراط مستقيم و راه راست .
2 ـ حالت روي گرداني و قرار گرفتن در برابر خدا ؛ يعني حالت كساني كه در قرآن از آنها به « مغضوبٌ عليهم » ياد شده است .
3 ـ حالت انحراف از خدا و البته بدون روي گرداني است كه همان حالت گمراهان ( ضالّين ) است .
اينها همان سه حالت انسان در برابر خداوند است كه در سوره فاتحه ، به آنها اشاره شده است : حالت نخست ، تنها حالت درست و راست در زندگي انسان است . و دورترين حالت انسان نسبت به خدا همان حالت روي گرداني و قرارگرفتن در برابر خدا ؛ يعني در شمار « مغضوب عليهم » بودن است ؛ در اين حالت انسان از دايره رحمت گسترده الهي ـ كه جز به اراده خداوندي از چيزي دريغ نمي گردد ـ خارج مي شود ؛ يعني سقوط مي كند و به هلاكت مي افتد ؛ در اين صورت ، پرده اي ميان انسان و خدا حايل مي شود .
ميان اين دو حالت ، حالتي است كه در آن انحراف از خدا و روي گرداني ناآگاهانه مطرح است و متعلق به گمراهان ( ضالين )
28 |
است ؛ اين حالت نيز منحرفانه است و بر راه درست و راستي قرار ندارد ولي متضمن رو در رويي با خداوند نيست و لذا در محدوده اميد و رحمت الهي واقع است .
روي آوردن به قبله ، نشان از همين تنها حالت درست و راست و مستقيم آدمي ؛ يعني اخلاص براي خدا دارد كه اوّلين نقش قبله نيز در همين است .
دومين نقش قبله :
نقش دوم قبله در آن است كه همه روي ها را به قبله سمت و سو مي دهد . اين يك ويژگي اجتماعي در اخلاص براي خداست كه باعث نزديكي و سرعت و اقبال بيشتري در حركت به سوي خدا مي گردد .
شگفت آن كه حركت انسان به سوي خدا در ضمنِ حركت توده هاي مؤمن در همين سو ، سريعتر ، نيرومندتر و باعث خشنودي بيشتر خداوندي در مقايسه با حركت تنها و انفرادي انسان به سوي خداست ، مگر آن كه اين انسانِ تنها ، همچون حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) به تنهايي امّتي به شمار آيد .
خداوند متعال همواره دوست دارد تا بندگان خود را بطور گروهي در برابر خود يابد و اگر نمازگزارند به جماعت باشد و اگر رو به سوي او آورند ، دسته جمعي اينكار را بكنند و اگر روزه گرفتند همگي با هم روزه بگيرند و اگر قصد افطار كردند ، افطارشان گروهي و همزمان باشد . اين ويژگي اجتماعي ، ويژگي اصيل و خصلت پابرجايي و پرمفهومي در دين اسلام است و قبله ، افزون بر اصل تسليم در برابر خدا و اخلاص براي او ، اين ويژگي اجتماعي را نيز تحقق مي بخشد .
2 ـ طواف
{ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ } ( 1 ) « و بر آن خانه كهنسال طواف كنند . »
دومين نقش كعبه در آن است كه اين هدف ( يعني رضاي خداوندي و اخلاص براي او ) همه تلاش و كوشش انسان و حركت و سمت و سوي آن را فرا مي گيرد و طواف ، سمبلي از اين مفهوم و معناست .
قبله ، انسان را در نماز متوجه خدا مي كند كه البته وظيفه دشوار و سختي است ولي اين وظيفه و نقش در مورد قبله ، تمام سعي و تلاش و كوشش و حركت انسان را شامل نمي شود . انسان نماز مي خواند ، تلاش و كوشش مي كند ، براي كسب روزي به سير و سفر مي پردازد ، ازدواج مي كند ، آموزش مي بيند ، آموزش مي دهد ، به بازار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حج : 29
29 |
مي رود و هزار و يك كار انجام مي دهد و در تمامي اين فعاليتها ، تنها در پي روزي و لذت و برآوردن نيازهاي خويش ـ البته جز در معصيت خدا ـ است و مادامي كه اين حركتها در معصيت الهي نباشد ، اشكالي هم ندارد .
ولي بخش بزرگي از تلاش و كوشش و حركت وسعي او در خارج از گستره رضاي الهي و خشنودي خدا ـ به رغم عدم تضاد با آن ـ قرار دارد و بدين ترتيب رضاي خداوندي و اخلاص براي خدا ، تمامي سعي و كوشش هاي انسان را در بر نمي گيرد ؛ اين حالت نيز مشكلي ايجاد نمي كند . گو اين كه حركت به سوي خداي را كند مي سازد ؛ حركت انسان هنگامي به سوي خداست كه در نماز رو به خدا ايستاده است ولي وقتي از نماز فارغ شد ، اين حركت به سوي خدا نيز متوقف مي شود و به كارهاي روزمره زندگي مي پردازد . جوامع معاصر مسيحي ، چنين هستند ، روي آوردن به خدا ، تنها بخش بسيار اندكي از شخصيت مردم و حركت آنان را در ساعتي چند از روزهاي يكشنبه در كليساها در بر مي گيرد ؛ وقتي اين مدت را در كليسا سپري كردند و به ساير بخش هاي زندگي خويش پرداختند ، از خدا روي مي گردانند و به كارهاي حلال يا حرام ديگري مي پردازند .
حداقل چيزي كه در اين مورد مي توان گفت اين است كه حركت انسان به سوي خدا ، كند و ناپيوسته است و چنين حركت كند و ناپيوسته اي نمي تواند انسان را به لقاءالله رهنمون سازد .
« طواف » به ما مي آموزد كه مي توان در تمامي حركتها و تلاش ها و سعي و كوشش هاي انسان در بازار و خانه و مسجد و مدرسه و ميدان جنگ و عرصه صلح ـ وبي آنكه كمترين لطمه يا صدمه اي به فعاليت و حركت وي وارد شود ـ رضاي خداوندي و خشنودي او را در نظر گرفت .
حالتهاي سه گانه انسان در برابر خدا
اين موضوع ، مستلزم توضيح و تفسيري است كه بدين شرح كه مطرح مي كنيم :
انسان در برابر خدا سه حالت مي تواند داشته باشد :
« شرك » ، « توحيد » و « اخلاص » .
اينك توضيحاتي درباره هر يك از اين حالتها :
1 ـ شرك ؛ حالتي است كه در آن ، انسان بيش از يك عامل را بر رفتار و كردار خود حاكم گرداند ؛ بدين معنا كه در آن واحد ،
30 |
هم خداوند متعال و هم هواي نفس و طاغوت را بر خود حاكم سازد و در رفتار و كردار ، تابع تمامي اين عوامل ـ و نه تابع تنها حكم خدا و فرمان او ـ باشد ؛ اين انسان از خداوند متعال اطاعت مي كند و در عين حال پيرو هواي نفس و طاغوت در معصيت الهي نيز هست . و در برابر حلال و حرام خدا ، آنچه را كه هواي نفس يا طاغوت روا يا ناروا دانسته ، مي پذيرد .
اين اطاعت از هواي نفس و طاغوت و انقياء در برابر آن ، در زندگي انسان در راستا و همراه با اطاعت از خدا و نيز توأم با معصيت و مخالفت با خدا صورت مي گيرد .
قرآن چنين طاعتي را كه همراه با طاعت الهي است و با معصيت و مخالفت با خدا تحقق مي پذيرد ، « شرك » مي نامد .
خداوند متعال در اطاعت از هواهاي نفساني مي فرمايد :
{ اَرَأيتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلا } ( 1 )
« آيا آن كس را كه هواي نفس را به خدايي گرفته بود ديدي ؟ آيا تو ضامن او هستي ؟ »
{ أَفَرَأيْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ وَأضَلَّهُ الله عَلي عِلْم . . . } ( 2 )
« آيا آن كس كه هوسش را چون خداي خود گرفت و خدا از روي علم گمراهش كرد . . . ديده اي ؟ »
اطاعت از هواهاي نفساني . در واقع پرستش اين هواهاست ، خدا كردن اين هواهاست و پرستيدن هواي نفس ، چيزي جز اطاعت و تسليم در برابر آن نيست .
در مورد اطاعت از طاغوت نيز خداوند متعال مي فرمايد :
{ اِتَّخَذُوا أحْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ اَرْباباً مِنْ دُونِ الله وَالْمَسِيحُ بْنُ مَرْيَمَ وَما اُمِرُوا اِلاّ لِيَعْبُدُوا اِلهاً واحِداً } ( 3 )
« حِبْرها و راهبانِ خويش و مسيح پسر مريم را به جاي الله به خدايي گرفتند ، حال آن كه مأمور بودند كه تنها يك خدا را بپرستند . »
پرستش در اينجا ، همان طاعت است . مسيحيان تمامي آنچه را كه بزرگان و رهبانانشان حلال يا حرام كردند ، پذيرفتند و كم و كاست نكردند . پرستش آنان در واقع حاكميت بخشيدن به اوامر و نواهي ايشان ( يعني بزرگان و رهبانان ) به مسيحيان بود .
در اين مورد روايت شده كه عدي بن حاتم به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) عرض كرد : « ما بزرگان و رهبانان خود را نمي پرستيم . حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : مگر آنچه را كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الفرقان : 43
2 ـ جاثيه : 23
3 ـ توبه : 31
31 |
ايشان حلال كرده اند حلال و آنچه را كه حرام كرده اند ، حرام نمي دانيد ؟ »
2ـ توحيـد ؛ آن است كه انسان تنها حكم خداوند را بر رفتار و كردار خود حاكم سازد و آنچه را كه خداوند حلال دانسته روا بداند و آنچه را حرام كرده ، ناروا بشمارد و جز حلال خدا را حلال و حرام او را حرام نداند و در زندگي خود تنها خدا را در نظر داشته باشد و امر و نهي الهي را در رفتار خويش اعمال كند و آنچه را خدا فرمان داده عمل كند و از آنچه نهي فرموده اجتناب ورزد . اين معناي « توحيد » و « تقوا » است . البته ضرورتي ندارد كه همه كارها و حركت و تلاش و كوشش انسان در راه خدا و براي خدا و به منظور جلب خشنودي خداوند باشد . اين كه انسان براي كسب روزي ( و نه جلب رضاي خداوند ) به بازار رود و كار كند به « توحيد » وي آسيبي نمي رساند . آنچه به توحيد آسيب مي رساند آن است كه انسان عامل رزق را حاكم بر رفتار خود گرداند و به موازات و در كنار حاكميت الهي ، به حاكميت آن تن دهد و آنچه را كه مستلزم كسب روزي است ـ اگر چه متضمّن معصيت خدا و مخالف با او باشد ـ مورد توجه قرار دهد و بدان عمل كند .
خلاصه اين كه : « توحيد » پذيرش حاكميت خداوند متعال و ولايت مطلق او در زندگي از سوي انسان است و « تقوا » ، حاكميت بخشيدن به شريعت الهي در رفتار و كردار است ؛ انسان ـ در حالت تقوا ـ هرگز آنچه را كه خداوند باز داشته است مرتكب نمي شود و آنچه را كه خداوند دستور به انجامش داده است رها نمي كند . در حالت « توحيد » و « تقوا » ، لزوماً تمامي رفتار انسان حتي در گستره امور مباح ، براي جلب رضاي خدا و خشنودي او نيست .
3 ـ اخلاص ؛ اين حالت بالاتر از مرتبه توحيد است و هنگامي تحقق مي يابد كه انسان خود و زندگي و تمامي رفتار و كردارش را براي خدا قرار دهد و رضاي او را در نظر داشته باشد ؛ جلب رضاي الهي تمامي حركت و فعاليت و رفتار و كردارش را در برگيرد و اين هدف ؛ يعني ( جلب رضاي الهي ) رنگ خود را بر همه رفتار و كردارش بزند ، اينان مخلصانند . اخلاص و خلوص در اين معنا ، دومين دعوت پيامبران پس از توحيد است ؛ اخلاص آن نيست كه انسان به فعاليت و حركت و كار و تلاش در بازار و خانه و مزرعه و جنگ و عرصه هاي اداري و اجرايي و سياسي و . . . نپردازد و اين كارها را لنگ بگذارد بلكه بدان معناست كه انسان فعاليت و حركت و تلاش خود را در تمامي
32 |
اين عرصه ها براي خدا و در جهت كسب رضاي الهي انجام دهد .
چه بسيار ساده و آسان است كه انسان بخش بزرگي از فعاليتها و تلاش خود را ـ از آن جهت كه نكند در جهت خدايي نباشد ـ تعطيل كند و كاري نكند ولي دشواري در آن است كه انسان همه تلاش و كوشش خود را ، براي خدا انجام دهد ، اسلام نيز بدان فرا مي خواند كه انسان حركت و تلاش خود را در راه خدا انجام دهد و از هيچ يك از كارهاي خود ، باز نماند و هيچ كار و فعاليتي را بر زمين نگذارد .
هر يك از اين ها ، شيوه اي برخورد معنوي ـ تربيتي است : يكي تعطيل كارها و ديگري انجام همه كارها و فعاليت ها با حفظ سَمت و سوي الهي در آن .
اولي روشي منفي است كه اسلام آن را رد مي كند و دومي شيوه اي سازنده است كه اسلام بدان فرا مي خواند .
« طواف » نيز به همين جنبه دشوارِ رابطه انسان با خداوند متعال اشاره دارد . در طواف ، انسان دوره كاملي را به گرد كعبه طي مي كند كه در آن ، انسان با شانه راست خود محيط دايره كاملي را از شرق تا غرب و از جنوب تا شمال و درهمه اين سوها ، طي مي كند ؛ هيچ نقطه اي روي اين محيط ، طي نشده بر جاي نمي ماند . اين محيط برابر با 360 درجه است و هيچ جهت هندسي را وسيعتر و فراختر از 360 درجه ( يعني محيط دايره ) نمي شناسيم . در همان حالي كه شانه راست انسان بر گرد محيط اين دايره حركت مي كند ، شانه چپ بر مركز دايره ـ كه همان كعبه است ـ ثابت مي ماند و طي اين حركت دوراني ، تكان نمي خورد . در اين ثابت ماندن و بي حركتي در كنار آن حركت همه جانبه [ شانه چپ و شانه راست ] معناي عميقي در زندگي انسان مسلمان نهفته است ؛ انسان مي تواند به تمامي فعاليتهاي مباحي كه ديگران در عرصه هاي مختلف زندگي انجام مي دهند ، بپردازد بي آن كه حتي يك لحظه از توجه به رضاي الهي و تحقق خواست خدا ، غفلت ورزد ؛ براي خدا به بازار رود ، براي خدا درگير عرصه هاي مختلف زندگي شود . براي خدا ، ازدواج كند و روزي خانواده خود را تأمين نمايد . براي خدا در عرصه هاي سياسي فعاليت كند . برزمد و دفاع كند اگر دوستي و محبتي ورزيد و يا اگر كينه و نفرتي پيدا كرد براي خدا باشد . اگر خوشحال شد يا به خشم آمد در هر دو حالت براي خدا باشد .
انسان در اين حركت گسترده و فراگير ، از هيچ يك از حركت ها و فعاليتهايي كه
33 |
مردم در عرصه امور مباح مي پردازند ، فرو نمي ماند و در هيچ بخش از اين فعاليتهاي همه جانبه ، از جلب رضاي خداوندي ، منحرف نمي گردد و در اين صورت است كه خالص و مخلصانه براي خدا كار كرده و هيچ شائبه اي در نيت تقرّب الهي وي ، وجود نخواهد داشت .
خداوندمتعال درباره حضرت موسي بن عمران ( عليه السلام ) ـ كليم و پيامبرخود ـ مي فرمايد :
{ وَاذْكُرْ فِي الكَتابِ مُوسي اِنّه كانَ مُخْلِصاً وَكانَ رَسُولا نَبِيّاً } ( 1 )
« و در اين كتاب ، موسي را ياد كن او بنده اي مخلص و فرستاده اي پيامبر بود »
{ وَماتُجْزَوْنَ اِلاّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون * اِلاّ عِبادَ الله الُْمخْلَصِينَ } ( 2 )
« جز در برابر اعمالتان كيفر نخواهيد ديد * مگر بندگان مخلص خدا . »
{ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقَبَةُ الْمُنْذِرِينَ * اِلاّ عِبادَالله الُْمخْلَصِينَ } ( 3 )
« پس بنگر كه سرانجام آن بيم يافتگان چگونه بود * جز بندگان مخلص خدا . »
تعبير « مخلص » و « مخلَصين » به فتح لام ، در اين آيات به معناي خالص و كس يا كساني است كه خويشتن و نيت خويش را از هر گونه شائبه غير الهي ، پاك و خالص گردانده است . »
در تفسير آيه : { اِلاّ مَنْ أتَي اللهُ بِقَلْب سَلِيم } ؛ ( 4 ) « مگر آن كس كه با قلبي رَسته از شرك ، به نزد خدا بيايد . »
به نقل از امام جعفر صادق ( عليه السلام ) سفيان ابن عيينه روايت كرد كه از آن حضرت درباره آيه فوق پرسيدم ، فرمود : قلب سليم ، قلبي است كه وقتي به پيشگاه خدا مي رسي ، جز او ( يعني خدا ) كسي در آن نيست . هر قلبي كه در آن شرك يا شكي وجود داشته باشد ، رد مي شود . قلب هاي سليم از آن جهت زهد در دنيا پيشه كردند كه دلهايشان تنها به آخرت و مسايل عقبي ، بپرداز . ( 5 )
وقتي انسان خود را براي خدا خالص كرد و تمام تلاش و حركت و فعاليتش را در راه خدا و براي خدا قرار داد ، همه چيز در زندگي ، او را به خداوند متعال نزديك مي سازد ؛ زيرا رو به سوي خدا آورده است و در هر كار و فعاليت و حركتي ديدار خدا را همت خود قرار داده و از حركت و كوشش باز نمانده و در هر تلاش و كاري ، در هر عرصه اي كه باشد : در جنگ و سياست ، در خوشي و ناخوشي ، در بازار و خانه و مسجد ـ در همه حال ـ خدا را در نظر گرفته است و همه اينها ، او را به خدا نزديك
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مريم : 51
2 ـ صافات : 39 و 40
3 ـ الصافات : 74-73
4 ـ شعراء : 89
5 ـ اصول كافي : كتاب « الايمان والكفر » ، باب الإخلاص ، حديث 5 . ( اصل عربي )
34 |
مي سازد و در « جايگاهي پسنديده و نزد فرمانروايي توانا ، همراه با صادقان و نيكان » قرارش مي دهد .
پيش از آن كه به درس هاي آموزنده « طواف » پايان دهيم ، بي مناسبت نيست به ويژگي ديگري از ويژگي هاي طواف اشاره كنيم و آن جنبه اجتماعي آن است . خداوند متعال همواره دوست دارد كه بندگانش به صورت دسته جمعي به ديدارش آيند و در صفوف به هم فشرده و دست در دست هم و در كنار يكديگر ، رو به سوي وي آورند و توده هاي مؤمن به صورت انبوه و گروهي ، به سويش روان شوند .
اين خصلت اجتماعي در حركت به سوي خدا ، بدان سرعت و قدرت و توان و استحكام فزونتري مي بخشد و چه تفاوت بزرگي است ميان پرستش خدا به وسيله انسان تنها و منفرد از يك سو و پرستش در ميان انبوه مؤمنان و به صورت گروهي ، از سوي ديگر وجود دارد ؛ عبادت نوع دوّم ؛ يعني عبادت جمعي و گروهي باعث خوشايندي بيشتر و تقرّب فزونتر به خداوند متعال و مايه پذيرش بيشتر از سوي حق تعالي است .
در طواف ، اين خصلت اجتماعي كاملا آشكار است . چه ، خداوند متعال مؤمنان را به طواف خانه خدا طي روزهاي مشخص و محدودي از سال فرا مي خواند ؛ مؤمنان در اين ايام به گرد حرم جمع مي شوند و فشرده مي شوند و در اين ازدحام و انبوهي ، مخلصانه به درگاه خداوند روي مي آورند . اين يكي از درس هاي شگفت و با اهميت « طواف » است .
عبادت خدا و جلب رضاي او ، در ميان انبوه مؤمنان ، البته كه مستلزم ازدحام و شلوغي و رقابت و حتي رقابت منفي است و با همه اين احوال ، خداوند متعال ما را بدان فرا مي خواند كه در چنين جوّ شلوغ و ازدحامي ، به سوي او گام برداريم و حركت كنيم و در عين حال ما را به گذشت و فداكاري و چشم پوشي و بي توجهي به مشكلاتي كه ممكن است بر اثر اين ازدحام و شلوغي ميان خود مؤمنان پديد آيد ، فرا مي خواند ؛ اين حوادث ناگزير است و گذشت و چشم پوشي و بي توجهي به آنها نيز بايد صورت گيرد .
داود بن سرحان روايت كرده ، مي گويد : « از امام جعفر صادق ( عليه السلام ) شنيدم كه فرمود : چهار چيز است كه فرد مؤمن از هر چهار يا يكي از آنها بركنار نمي ماند و در امان نيست : مؤمني كه بر وي رشك برد ( كه از همه دشوارتر است ) ، منافقي كه تعقيبش
35 |
كند و دشمني كه با وي به نبرد بپردازد و بالأخره شيطاني كه فريبش دهد . »
« طواف » دو صحنه را فرا روي ما قرار مي دهد :
يكي از داخل و ديگري از خارج كه هر كدام با ديگري متفاوت است ؛ وقتي از فراز بيت الله الحرام چشم به طواف [ و طواف كنندگان ] بيافكنيم ، توده انبوهي را مي بينيم كه در حركتي آرام ، پيگير و پيوسته به گرد خانه كعبه مي گردند تو گويي زمين مسجدالحرام در حركتي آرام و دلنواز ، آنان را به حركت در آورده است ، اين صحنه و چشم انداز طواف از بيرون است و بياني از حركت « توحيد » و « اخلاص » در تاريخ و از اعماق تاريخ است .
صحنه ديگري نيز ـ همچنانكه گفتيم ـ وجود دارد كه از درون است و آن هنگام است كه ما نيز وارد ازدحام و جمعيت طواف كنندگان مي شويم وبه خيل آنان مي پيونديم ؛ طواف كنندگان ما را تحت فشار قرار مي دهند و گاه در تنگنا قرار مي گيريم و به اصطلاح تنه مي خوريم كه بياني از حركت « توحيد » و « اخلاص » از درون نيز هست .
حركت « توحيد » و « اخلاص » براي خداوند متعال در زندگي ما ، حتماً بايد در جريان صفوف مؤمنان موحد و مخلص و از مسير چنين ازدحام و رقابت سازنده و گاه منفي صورت گيرد و با اين حال خداوند متعال از ما مي خواهد كه سنگيني رسالت « توحيد » و « اخلاص » را در زندگي و در ميان توده هاي مؤمن و انبوه جمعيت خداجوي بر دوش گيريم و هم او ( خدا ) از ما مي خواهد كه نتايج و پيامدهاي اين ازدحام و رقابت و تنگناها را به مثابه واقعيتي ناگزير به جان بخريم و در عين حال ما را به گذشت و چشم پوشي و تساهل فرا مي خواند و از ما مي خواهد تا آنجا كه در توان داريم اين مشكلات را نيز بر خود هموار كنيم . اين نيز دومين درس از درس هايي است كه مي توان از « طواف » گرفت .
36 |
* پي نوشتها :