بخش 12

خاطرات ره آوردی از دیار دوست


165


ميقات حج - سال ششم - شماره بيست و چهارم - تابستان 1377

خاطرات


166


ره آوردي از ديار دوست

محمّد علي مهدوي راد

« ره آوردي از ديار دوست » سفرنامه گونه اي است از تشرف اين بنده به ديار دوست به سال 1372 كه بخش اوّل آن در شماره 21 نشر يافت و اينك بخش دوّم آن را پيش رو داريد كه گزارش برخي از ديدارهاست با تني چند از عالمان و متفكران آن ديار و اشاره اي به شرح حال و آثار آنها و برخي ! از آنچه در اين ديدارها مطرح گشته است .

ديدار با محمد قطب نويسنده و متفكر اسلامي

شنيده بودم محمد قطب سالياني است كه در مكّه است . ديدار او ، با توجه به آوازه اي كه برادر وي سيد قطب و او داشتند و آثاري كه از آنها خوانده بودم ، برايم يك آرزو بود . از آغازين سالهاي تحصيل در حوزه با نام سيد قطب و آثارش ـ كه آثاري است برانگيزاننده ، حماسي واجتماعي ـ آشنا بودم . قرائت سيد قطب از دين ، قرائتي اجتماعي ، سياسي و انقلابي بود . او در انديشه حاكميت اسلام بود ، آن هم حاكميت گسترده و فراگير ، و شعار محوري « يا اسلام كامل يا هيچ » را كه بارها و بارها ، در جاي جاي آثارش آورده است ، مي توان نشاني از اين هدف گيري دانست .

اوّلين اثري كه از سيد قطب خوانده بودم ، كتابي بود خُرد امّا شورانگيز و


167


جهت دار و در آن روزگار براستي انقلابي و شور آفرين ، با عنوان : « ما چه مي گوييم ؟ » . اين كتاب برگرفته اي است از مجموعه مقالات او كه اين عنوان را مترجم خوش ذوق و هوشمند آن بر كتاب نهاده بود .

براستي آن روز هر كس در انديشه حاكميت اسلام بود در اين اثر مي توانست بخشي از آرمانها و انديشه هايش را بيابد .

آثار ديگر او ؛ از جمله : « آينده در قلمرو اسلام » ، « عدالت اجتماعي در اسلام » و . . . بالاخره تفسير بسيار ارجمند ، خواندني و الهام بخش او ( في ظلال القران ) و . . . بي گمان در جهان اسلام تأثير شگرفي داشته و دارد .

اندك ، اندك با نام محمد قطب برادر سيد نيز آشنا شدم . اوّلين كتابي كه از او خواندم ، كتاب خواندني و هوشمندانه « هل نحن مسلمون ؟ ! » بود كه با ترجمه اي تقريباً روان نشر يافته بود با عنوان « آيا ما مسلمان هستيم ؟ ! » و من ترجمه آن را خوانده بودم .

خانواده سيد و محمد قطب ، خانواده شگفتي است ، پدر و مادر آنها كه به تديّن ، اخلاص و تحرّك سياسي ستوده شده اند ، از خود پنج فرزند برجاي نهادند ، نفيسه ، سيد ، محمد ، امينه و حميد . اينان همه در مبارزه عليه ظلم و تلاش براي حاكميت اسلام يك داستان بوده اند . تمام آن ها قلم زده اند ، به زندان رفته اند ، شكنجه شده اند و در مقابل ستم روياروي ايستاده اند . ( 1 )

محمد قطب چهارمين فرزند اين خانواده است كه به سال 1337هـ . = 1919م . به دنيا آمده است . محمد تربيت شده مكتب و مدرسه برادرش سيد است . او اوّلين بار به سال 1374هـ . = 1954م . به اتهام همكاري گسترده با اخوان المسلمين و تلاش عليه حكومت ، زنداني مي شود و پس از سالها بدون هيچ محكوميتي از زندان آزاد مي گردد ، بار دوّم به سال 1965م . به زندان مي افتد و تحت شديدترين شكنجه قرار مي گيرد تا بدانجا كه خبر مرگ او در اجتماع مي پيچد .

محمد قطب پس از رهايي از زندان ، براي تدريس در دانشگاه امّ القري ، به مكه مكرّمه دعوت مي شود و از سال 1392 هـ . = 1972م . در مكه رحل اقامت مي افكند كه تاكنون نيز در آن ديار است .

اينك در اين سفر فرصت براي ديدار وي را مغتنم شمردم ، روز پنجم ذيحجه به همراه آقايان دكتر سيد مصطفي محقق ، دكتر بي آزار شيرازي و حجت الاسلام براتي به خانه اش رفتيم . آقاي براتي اين ديدار را هماهنگ كرده بود . او براي استقبال از ما به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ر . كـ : سيد قطب من الميلاد الي الأستشهاد 49 ـ 60 ، و نيز مقدمه « ما چه مي گوييم » .


168


تالار خانه آمد . كاملا پير مي نمود و نشانه هاي كهنسالي بر وجودش چيره بود . پس از گفتگوهاي آغازين و تعارفهاي معمولي ، گفتيم :

« ما هماره آثار شما و برادرتان را مي خوانديم ، دانشمندان ايران به آثار شما ارج مي نهند و از آنها بهره گرفته و مي گيرند . نوشته هاي شما گامهاي مؤثري است در جهت تقريب بين مذاهب اسلامي ؛ چون نگاهي است به دين فراتر از محدوده مذاهب و پيراسته از شائبه هاي اتّهام و يكسويه نگري . ما نيازمند همسويي و هماهنگي هستيم و وحدت را بايد هميشه پيش چشم داشته باشيم . »

به راستي چنين است ، آثار محمد قطب و برادر او سيد قطب ، بيشتر و پيشتر از هر چيزي در جهت نشان دادن چهره اي زندگي ساز و سپيده گشا و كارآمد و توانمند از دين هستند و بيشتر از هر چيز مستند به آيات قرآن و و سنّت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و درك و برداشتي روزآمد از آيات الهي . برخي از عناوين كتابهاي وي چنين است :

« شبهات حول الإسلام » ، « جاهلية القرن العشرين » ، « منهج التربية الإسلاميه » ، ج1و2 « دراسات في النفس الانسانيّه » ، « مذاهب فكريّة معاصره » و . . .

محمد قطب كه با آرامش گوش مي داد ، گفت :

حركت استكبار و دشمن عليه دين اسلام ، عليه اساس و بنياد دين است و نه عليه مذهب و دولت خاص .

دشمن براي هدم اساس اسلام كمر بسته است و بايد مسلمانان به اين نكته توجّه كنند . دشمن تهاجمي گسترده دارد و من در اين آثار اخير از تهاجم فرهنگي دشمن سخن گفته ام و نشان داده ام كه دشمن چگونه با اساس اسلام به تنازع و نبرد پرداخته است . علماي اسلام نيز بايد در دفاع از اسلام و حقايق اسلامي ، به اين نكته توجه كنند .

ما ضمن تأكيد بر آنچه وي گفت ، اضافه كرديم كه :

« انقلاب اسلامي ايران ، اين حقيقت را چونان شعاري محوري برگزيده است . امام خميني رضوان الله عليه بر وحدت همه فرقه هاي اسلامي تأكيد كرد و تفرقه و حركتهاي تفرقه آميز را حرام دانست . متأسفانه بسياري از كسان كه مزدوران توطئه هاي شيطاني و استكبار هستند ، با نوشتن كتابهايي عليه شيعه و نسبت دادن تهمت هاي ناروايي ؛ مانند : « اعتقاد به تحريف قرآن » و « غلو » مي كوشند اين


169


تفريق را گسترده كنند ، در حالي كه عالمان و محققان شيعه به كفر اهل « غلوّ » تصريح كرده اند و بارهاي بار تصريح كرده اند كه شيعه بر اين باور است كه از قرآن نه يك كلمه كم شده است و نه يك كلمه بر آن افزوده شده است . »

قطب گفت :

« اين موضع بسيار عالي است بايد همه اينگونه فكر كنند . بر وحدت تأكيد كنند . من از اين موضوع خرسندم و دعا مي كنم و همه براي پيروزي اسلام و مسلمين بايد دعا كنند و در اين جهت تلاش كنند . »

گفتم :

بسياري از : آثار شما در ايران ترجمه شده است از جمله « الإنسان بين المادية والإسلام » ، « شبهات حول الإسلام » ، « جاهلية القرن العشرين » ، « الثبات والتحوّل » ، « منهج التربية الإسلامية » ، « هل نحن مسلمون » ، « دراسات قرآنيه » و . . . دراسات قرآنيه شما كه پژوهشي است عالمانه درباره سوره ها و آيه هاي مكي و مدني و چگونگي تحليل محتوايي آنها و شناخت سوره ها و آيه ها به لحاظ محتوا و . . . نام گويايي ندارد ، شايسته است نام كتاب عوض شود و كاملا نشانگر محتواي آن باشد .

محمّد قطب از اين توجّه خرسند شد و اين پيشنهاد را پذيرفت . او از اين كه مي شنيد بسياري از كتابهايش ترجمه شده است و كساني هستند كه كاملا با انديشه هاي او آشنا هستند ، خرسند مي شد ، گفتم در ايران اهل قلم با سيد قطب و زندگاني او آشنا هستند ، چون درباره زندگاني وي مقالات سودمندي به فارسي نشر يافته است و نيز كتابهاي شايسته اي به عربي از جمله : « سيد قطب من الميلاد الي الإستشهاد » . دوست داريم از زندگاني و آثار شما نيز به تفصيل آگاه شويم ، شما كجا تحصيل كرده ايد و زندگاني علمي تان چگونه بود ؟

او از سر تواضع گفت :

« من چيزي نيستم و زندگاني قابل ذكري ندارم . در دانشگاه زبان انگليسي خوانده ام و آنگاه در روانشناسي فارغ التحصيل شده ام و مسائل ديني را با مطالعه و تدبّر در قرآن و معارف ديني دريافته ام و نگاشته هايم نيز به همينگونه سامان يافته است . من تحصيلات ديني رسمي ندارم . آنگاه به تدريس پرداخته ام و پس از آن كه به عربستان منتقل شدم تدريس كرده و گاه كنفرانس داده ام . »


170


گفتيم آنچه در برخي آثارِ نشر يافته در اين ديار ديده مي شود ، يكسويه نگري ، محدود انديشي و سلفي گري است ، فكري روشن و فضاي باز فكري يكسر محسوس نيست ، افكاري مانند افكار برادر شما و شما ( در سالهاي گذشته ) ظاهراً تحمّل نمي شده است .

گفت : من آثار خودم را تدريس مي كنم .

پرسيدم : تحمّل مي كنند ؟

گفت : تحمّل مي كنند .

از عمرش پرسيدم .

گفت : بيش از هفتاد سال دارم .

دعوت نامه اي براي شركت در مجمع تقريب ، آقاي بي آزار شيرازي ارائه دادند ، گفت نه مي گويم ، آري و نه ، نه .

گفتند : مقاله اي بنويسيد . گفت : تا ببينم حالم چگونه است و وضع زندگي . . . ، من الآن حالت « امّي » دارم نه مي خوانم و نه مي نويسم !

البته نوعي فروتني بود وگرنه چنانكه خواهم گفت در همين سالهاي اخير آثاري قلم زده است با همان سمت و سوي مدافعانه از اسلام و به داعي مقابله با انديشه هاي دخيل .

باري ، محمد قطب در اين سالهاي واپسين نيز قلم زده است و كتاب « التأصيل الإسلامي للعلوم الإجتماعيه » او به سال 1418 نشر يافته است . او هنوز هم دغدغه جدّي درباره تهاجم فرهنگي عليه اسلام و فكر اسلامي دارد . خلوص انديشه اسلامي و پيراستگي آن از شائبه ها ، چونان هدفي استوار در نگاشته هاي او و برادرش و البته با آن زاويه اي كه آن دو به دين نگاه مي كنند ، روشن است . او در نگاشته اي كوچك به عنوان « هلم نخرج من ظلمات البتّه » در پي آن است كه وضع كنوني جامعه اسلامي را نوعي سرگرداني ، تحيّر و گمراهي تصوير كند و اينهمه را معلول روي گرداني از بنيادهاي فكري و منابع درست انديشه ديني و آموزه هاي قرآن تلقي كند و نوعي روي آوري به انديشه غربي و فكر و آيين غربي . او مي گويد زمينه هاي اين گمراهي و تحيّر بيش از يك قرن است كه رقم خورده و سپس گسترده شده است . او تأكيد مي كند كه بيداري اسلامي اكنون به يمن بيدارگريهاي مفكران اسلامي آغاز شده است اما در آغاز راه است و نياز به تعميق و تعميم دارد . او به صراحت مي گويد : « غرب با همه دلرباييها ، صحنه سازيها و تبليغات رنگارنگ . . . بزرگترين دروغ تمدن بشري است » .


171


قطب تأكيد مي كند كه اين بيداري و نگاه پردغدغه به غرب و تأمل در ميراث اسلامي ، بيداري مباركي است كه بايد پاس داشته شود و شعار « هلمّو نخرج من ظلمات البتّه » همگاني شود . و بايد مناديان اين حقيقت بدانند كه راه ، راهي هموار ، بي دغدغه و گلباران نيست ، راهي است دشوار ، خاردار ، سخت ، امّا شوق انگيز و مبارك و خوش فرجام . چون پيام الهي اين است كه : دين حق پيروز است و نور الهي خاموش ناشدني . . .

{ يُريدون لِيُطْفِئُوا نُورَ الله بِأفواهِهِم والله مُتمّ نورِهِ وَلَو كَرِهَ الْكافِرُونَ } . ( 1 )

عناوين برخي ديگر از آثار وي چنين است :

« حول التأصيل الإسلامي للعلوم الاجتماعيه » ، « واقعنا المعاصر » ؛ در اين كتاب محمد قطب تحوّلات فكري در مصر و جريانهاي انحرافي انديشه اي در آن ديار و ريشه هايش را بررسي كرده است . فصل مرتبط با جريان « آزادي زن » ( تحرير المرأة ) ومسائل مرتبط با آن خواندني است .

« مذاهب فكريّة معاصره » ؛ در اين كتاب قطب از جريانهاي دموكراسي ، كمونيستي ، علماني گري ، عقل گرايي ، ملي گرايي ، اومانيستي و الحادي سخن گفته است .

« رؤية حول العالم المعاصر » ؛ نگاهي است به وضع فرهنگي و فكري معاصر و از جمله سيطره صهيونيست به جوامع بشري .

پيشتر گفتم كه گَرد پيري بر چهره محمد قطب نشسته است ، آن تصوير شورانگيز ، انقلابي ، درگير و پرهيجاني كه من با خواندن آثارش در ذهنم ترسيم كرده بودم ، با اين ديدار يكسر فرو ريخت ، اكنون با مردي كهنسال رويارويم كه آرام و ساكت است و گذشت روزگار و شكنج زمان او را شكسته و دوري از ديار و محدوديت بر زبانش مهر زده است . با خواندن آثار جديد او دريافتم ، آن عشق به اسلام ، اسلام پيراسته از دغدغه ، هجوم ، هجوم بر انديشه اسلامي ، دلهره از انديشه هاي وارداتي غرب ، صهيونيست همچنان در آثارش نمايان است .

و « حول التأصيل . . . » ؛ تحوّل شايسته اي است در نوع نگاه او به دين ، ثابتها و متغيرهاي دين ، و همسويي ارزشها و آرمانها با واقع هاي زماني .

در اين ديدار ما مجله « ميقات الحج » و برخي ديگر از آثار اسلامي را به وي هديه داديم و او برخي از آثار جديدش را به ما داد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صف : 8


172


و با گرمي خداحافظي كرديم .

ديدار با عبدالملك بن عبدالله بن دهيش

در يكي از سفرها كه توفيق زيارت رفيق شد ، كتاب اخبار مكه فاكهي را تهيه كردم و در ايران به مطالعه گرفتم و از آن بسي بهره بردم . اخبار مكه فاكهي از كهنترين متون تاريخي مرتبط با مكه است و كتابي است بس ارجمند و آكنده از آگاهيهاي تاريخي ، حديثي و جغرافيايي . محقق آن آقاي عبدالملك بن عبدالله بن دهيش براستي در تحقيق كتاب رنجي بس گران بر خود هموار كرده است . اينهمه ، باعث شد تا در مقاله اي دراز دامن چگونگي كتاب را تبيين كردم و اهميت تحقيق آن را نماياندم .

بدين سان ديدار آقاي دهيش برايم مغتنم بود و چون در اين سفر اين فرصت فراچنگ آمد خرسند شدم ، شب هفتم ذيحجه به همراه استادان : دكتر محقّق داماد ، دكتر حجّتي و آقاي قاضي عسكر به ديدار وي رفتيم . عبدالملك بن عبدالله بن دهيش در شهر « حائل » واقع در شمال عربستان به دنيا آمده و تحصيلاتش را در منطقه احساء و سپس مكه گذرانده و از دانشكده شريعت مكه دكتري گرفته است . رساله دكتري او با عنوان « الحرم المكي الشريف والأعلام المحيطه به ، دراسة تاريخيه ميدانيه » پژوهشي ، دقيق و مستند بر كهن ترين منابع و پژوهشي ميداني درباره حرم و حدود آن است . او ساليان بسياري منصب داوري داشت و روزگاري رياست دستگاه داوري مكه مكرّمه را . حدود دو سال نايب رئيس حرم نبوي بوده ، و سالياني سمت رياست آموزش دختران در عربستان سعودي را به عهده داشت .

عبدالملك بن دهيش در پژوهش و تأليف سخت كوش است ، تحقيق وي از « اخبار مكه في قديم الدهر وحديثه » محمد ابن اسحاق بن عباس فاكهي ، نمونه تحقيقي است گسترده و فرابنيادي كه از آن در مقامي ديگر به تفصيل سخن گفته ام ؛ ( 1 ) از كارهاي علمي وي مي توان از تحقيق ، تصحيح و تعليق كتابهاي ذيل نام برد :

1 ـ « جامع المسانيد والسنن الهادي لأقوم السنن » ابن كثير ، در شش جلد .

2 ـ شرح الإمام الزركشي الحنبلي علي مختصر الإمام الخرقي ، 4 جلد .

3 ـ « الأحاديث المختاره للأمام الضياء المقدّس » ، 14 جلد .

4 ـ « المتجر الرابح في ثواب العمل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ميقات شماره 3 ، مقاله « كتابي كهن در تاريخ مكّه » .


173


الصالح » ، دمياطي .

5 ـ « الممتع في شرح المقنع » ، زين الدين أبوالبركات دمشقي 6 جلد .

6 ـ « المشاعر المقدسة بمكة المكرّمه و بيان حدودها و أحكامها » .

7 ـ « المنهج الفقهي لعلماء الحنابله ومصطلحاتهم في مؤلفاتهم » .

عبدالملك بن دهيش را در منزلش ديدار كرديم . منزلي بس بزرگ در خيابان عبدالله دهيش ( خيابان عزيزيه ) در حياط وسيع آن جمعي نشسته بودند كه ما به جمع آنان پيوستيم از جمله برادرش دكتر عبداللطيف بن عبدالله . مجلّه « ميقات الحج » را برده بوديم كه تقديم كرديم ، در شماره دوّم آن مقاله اين بنده ( كه تعريب شده است ) چاپ شده بود و نظرش را جلب كرد . در آن مقاله درباره چگونگي كتاب سخن گفته ام و از گستره پژوهش وي در آن كتاب تجليل كرده ام ، از او خواستم از زندگاني و تحصيلاتش سخن بگويد ، گفت : زندگي نامه خودم را ( زندگينامه خود نوشت ) ارائه مي دهم .

گفتم به لحاظ اين كه شما از شخصيتهاي فرهنگي اين كشور و محققي توانمند هستيد و درباره مكه و تاريخ آن پژوهش گسترده اي انجام داده ايد ، دوست داريم براي نشر « ميقات الحج » گفتگويي مفصل سامان دهيم ، وعده داد كه در آينده چنان كند و گفت بسيار شايسته است اينگونه مجلات با عالمان اسلامي به گفتگوهاي علمي بپردازند و در پرتو گفتگوهاي علمي ، غبار نشسته بر روابط را ـ كه حتماً از نا آگاهي از افكار يكديگر سرچشمه مي گيرد ـ بزدايند .

در شماره اي از اين مجله از آقاي حجتي مقاله اي چاپ شده است درباره تفسير « جدال در حج » اين مقاله نظر وي را جلب كرد و گفت : مي خواهيد بگوييد « تظاهرات » ، « جدال » نيست ؟ ! آقاي حجتي گفت چنين است و من در اثبات آن به تفاسير و احاديث منابع عامه استناد كرده ام . گفت : حتماً بايد بخوانم و استفاده كنم آقاي عبداللطيف گفت :

صدام حسين ديوانگي كرد و سنگ تفرقه را بين ايرانيان و جهان عرب انداخت ، بايد هر چه زودتر آثار سوء اين جريان از بين برود و ايران نبايد از جهان عرب و برادران مسلمانش غافل باشد عالمان ما با تمام وجود آماده پيوندهاي علمي هستند .

او يك جلد فهرست نسخه هاي فقهي مؤلفات فقهي حنفي را هديه داد و گفت :

اي كاش دانشگاه ام القري باز بود و


174


شما از آنجا ديدار مي كرديد و ما از تجربه هاي شما استفاده مي كرديم . آقاي عبداللطيف « مدير پژوهشهاي علمي و احياء تراث اسلامي » دانشگاه امّ القري ، و استاد تاريخ بخش تاريخ آن دانشگاه است .

آقاي محقق با آقاي عبداللطيف به زبان انگليسي سخن گفتند : او دكتراي تاريخ جهان را از بريتانيا گرفته است و آنگاه آقاي محقق خطاب به هر دو گفتند :

« امروز رسالت محققان اسلامي توجه به مسائل جاري زمان است ، اكنون اصل و اساس دين مورد هجوم جريانهاي فرهنگي معارض با دين است ، آنها اصل دين را نشانه رفته اند ، بايد ما به مسائل اساسي ديني توجه كنيم در كتابخانه ها و دانشگاههاي اينجا ، در اين چند روز آنچه ما ديديم بي توجهي به مسائل اساسي و توجه به مسائل تحقيقي محض بود ، كه در جاي خود مهم است امّا ضروري نيست . كاملا مشهود است شما امكانات داريد چرا به اين نكات نمي پردازيد ، و آثار ديگران را به كتابخانه ها راه نمي دهيد . »

آنها همچنين تأكيد مي كردند بايد آثار مهم خود را به عربي ترجمه كنيد ، تا عالمان جهان اسلام از پژوهشهاي نو شيعه آگاه شوند و جهان اسلام از آراء و انديشه هاي عالمان شيعي بهره بگيرند .

ديدار ما سرشار از همدلي و برادرانه بود . او زندگينامه اش را به ما داد و قول داد براي « ميقات الحج » مقاله دهد و برخي از آثارش را به ما هديه كرد . در نهايت از كتابخانه وي كه در گوشه اي از آن خانه بزرگ بود بازديد كرديم و . . . ديدار دوّم ما با وي ، هم سودمند بود و هم شگفت انگيز .

در اين ديدار نيز وي با مهرباني از ما استقبال كرد ، كتابهايي تقديم كرديم و درباره مسائل مختلف جهان اسلام سخن گفتيم ؛ از چگونگي مسائل جاري در ايران پرسشهايي كرد و پاسخ داديم . از اينكه روابط دو كشور رو به گسترش نهاده اظهار خرسندي كرد ، آنگاه با ملايمت و تا حدودي با احتياط گفت :

« آيا درست است كه قرآن شما ايرانيان با قرآن معروف و مشهور مسلمانان تفاوت دارد ! » ما كه از عالم ، متفكر ، مطّلع و محققي چون او هرگز انتظار چنين پرسشي را نداشتيم ، از سَرِ شگفتي گفتيم : هرگز !

گفت : مي گويند قرآن شما از جمله دو سوره اضافه دارد ، اي كاش من آن قرآن را مي ديدم .

گفتيم موضوع از اساس بي بنياد است .


175


در ايران همين قرآن به خطّ « عثمان طه » ميليون ، ميليون ، افست مي شود و هيچ شيعي عاقلي به اين مطلب اكنون باور ندارد . سخن از روايات ، رفت گفتيم اين روايات در منابع شيعه و سني پراكنده است و هيچ محققي بدانها گردن ننهاده است . گفتم من در دانشگاه تدريس مي كنم و از جمله مواد درسي قرآني ، سلامت قرآن از هر گونه كاستي و نااستواري و تحريف است . از آيت الله العظمي خويي سخن رفت كه با بحث و استدلال به اين موضوع رسيدگي كرده و پس از استوار سازي اين موضوع معتقدان به تحريف را به عدم تدبّر و بلكه نقصان خرد نسبت داده است . او از اين توضيحات شگفت زده مي شد . پس از اين گفتگو گفت : اين موضوع را بنويسيد و در تمام عالم اسلامي پخش كنيد . گفتيم چنين شده است ، اما كو گوش شنوا ؟ ! و كو خواننده از عالمان يا عالم نمايان . آنگاه با شگفتي گفت : عجيب است ! و دو بار تكرار كرد .

گفتم چه چيزي عجيب است استاد ! گفت : جرأت مشايخ و عالمان و استادان ما كه باصراحت اين نسبت را به شيعه مي دهند و در محاضراتشان در دانشكده ها بدون هيچ استثنايي و توضيحي اينها را مي گويند .

عبدالملك مردي فرهيخته ، مؤدب و بسيار خوش برخورد است . وي عذرخواهي كرد و گفت از اين كه اين موضوع را طرح كردم اعتذار مي جويم ، اميدوارم با اين پرسش شما را نرنجانده باشم .

بر سر روابط ايران و عربستان دوباره سخن رفت و او براي بهبودي بسيار و آگاهي دو ملت برادر از يكديگر و استحكام روابط اظهار اميدواري كرد و يك دوره فقه ، كه از آثار تحقيقي و تازه نشر يافته اش بود به ما هديه كرد .

در حلقه ذكر ذاكران

شيخ محمد علي صابوني از عالمان و نويسندگان بزرگ حَلَبي تبار است كه اكنون سالها است در مكه زندگي مي كند و سالياني استاد دانشگاه « ام القري » بوده است . ديدار وي براي من مغتنم بود . بيشترين پژوهشهاي آقاي صابوني قرآني است . اين جهت نيز بر اشتياقم در ديدار او افزوده بود . روز بيست و يكم ذيحجه براي ديدار با شيخ محمّد علي صابوني به دارالاستقامه رفتم . مسؤول آن گفت : شيخ را نيافتم امّا امكان دارد در « احتفال علوي مالكي » باشد . و من كه از علوي مالكي شناختي اجمالي داشتم و از چگونگي كار و بار او اندكي مي دانستم ؛ و نيز اشتياق ديدار وي و


176


چگونگي جلساتش را داشتم ، از اين روي ، چون او پيشنهاد كرد كه در آن احتفال شركت كنيم من شادمانانه پذيرفتم . همراه پدر وي برادر شيخ محمد علي صابوني ، محمد ضياء الدين صابوني ، كه از شاعران و اديبان حلبي تبار است و اينك مقيم مكه مي باشد ، راهيِ محفل آقاي علوي مالكي شديم .

آقاي علوي مالكي مدرسه اي دارد بزرگ و در مجموعه آن مسجدي عظيم ، نظيف و چشم نواز . وارد مسجد شديم ، جمعيت بسياري نشسته بودند ؛ كسان بسياري از حلب ، مصر ، دبي و برخي كشورهاي آفريقايي نيز بودند ، طلبه هاي مدرسه پذيرايي مي كردند با خرما و برخي ديگر تنقلات .

آقاي علوي با جمعي از عالمان و محققان شهرها و آباديهاي مختلف شركت كننده در آن محفل ، بر روي صندلي نشسته بودند و ديگران بر زمين . وي آغاز سخن كرد و احاديثي را با سلسله سند خواند و چگونگي آن احاديث را به لحاظ سند روشن كرد و اندكي درباره محتوا و مضمون احاديث سخن گفت ، آنگاه اشاره اي كرد و يكي از حاضران اشعاري در مدح رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) خواند كه همراهانش با همخواني او را همراهي مي كردند . كسان ديگري نيز كه از كشورهايي بگونه جمعي آمده بودند ، چنان كردند . محتواي اصلي اين اشعار حبّ الهي ، محبت رسول الله و توجه به محبّت اهل بيت ( عليهم السلام ) و . . . بود . اشعار از محتوايي عاطفي ، دلپذير و روح افزا برخوردار بود . اين اشعار و همخواني با استقبال بسيار شورانگيز حاضران روياروي مي شد . پس از آن ، تني چند از عالمان نيز سخن گفتند و بويژه يكي از عالمان بر حبّ رسول الله و آل الله . و لزوم زيارت پيامبر تأكيد كرد و تشكيل محافل اُنس ، مواليد و نيز وفيات را سنّتي مؤكّد و متّبع دانست و مخالفان اين شيوه را به سبك انديشي و عدم آگاهي از عمق دين و آموزه هاي پيامبر وصف كرد .

آقاي علوي از محمد ضياء الدين صابوني خواست شعري بخواند و او شعري كه به تازگي سروده بود و نسخه اي از آن را به من داد ، خواند و در آغاز اين شعر ، در ضمن يك رباعي بر عشق به آل محمد تأكيد كرد و محبت آن بزرگواران را چونان ذخيره براي آخرت دانست ، مطلع شعر او ، كه خطاب به حاضران در حج آن سال بود ، بدينگونه است :

قد طابَ حجّكَ أنّه مبرور * * * وسَعيت سَعْيَكَ أنّه مشكور



177


و بدينگونه پايان مي پذيرد :

صلي الإله علي النبي وآله * * * ما رفَّ قَلْب العبد وهو شكور

پس از سرايش اشعار و برخي سخنرانيها ، نماز عشا خوانده شد و آنگاه پذيرايي به عمل آمد . آقاي علوي كه عمامه اي سبز بر سر داشت ، در رأس مجلس با قامتي بلند و جسمي جسيم نشسته وبر عصاتكيه كرده بود . حاضران كه از وي تلقّي « مراد » داشتند ، به محضرش مي رفتند و دست مي بوسيدند و براي اين كار نوبت مي گرفتند . بر سر سفره اي كه من بودم ، جمعي نشسته بودند كه علوي خود نيز در آن جمع بود و همچنين يكي از عالمان از ديار مغصوب و مظلوم فلسطين . از ابن تيميه سخن رفت و همگان بر او انتقاد كردند . علوي از كجرويها ، خشك سريها و حرفهاي ناهنجار ابن تيميه ياد مي كرد و بر او طعن مي زد و اساساً اين محفل كه گويا هرهفته اي دوشب ( يكشنبه ها وچهارشنبه ها ) تشكيل مي شود ، عملا نقض ديدگاه ابن تيميه است ؛ در آنچه كه او و همگنان او و وهابي مسلكان امروز شرك مي پندارند ؛ يعني برگزاري جشنهاي مواليد ، مولد النبي و . . . و نيز محافل ياد و ياد بود و . . .

آنان آثاري عليه مالِكي نيز نوشته اند ؛ از جمله « حوار مع المالكي في ردّ منكراته وضلالاته » به خانه شيخ عبدالله بن سليمان بن منيع كه « الرئاسة العامه لادارات البحوث العلميه و الإفتاء والدعوة والإرشاد في الرياض » آن را منتشر كرده است كه يكي از شاگردان وي بدان پاسخ داده است با عنوان : « ادلّة اهل السنّة والجماعه أو الردّ المحكم المنيع علي منكرات وشبهات ابن منيع في تهجمه علي السيد محمد علوي المالكي المكي » يوسف السيد هاشم الرفاعي .

براي من حضور در اين محفل بسيار جالب بود . در قلب تنگ انديشيها و تنگ نظريهاي وهابيان و در كنار آن همه بلندگو و جوسازي عليه هر آنچه جلوه اي از معنويت و پيوند با بزرگي و بزرگواريها دارد چنين محفلي شگفت بود . گفتم از مجموعه برخوردها روشن بود كه علوي بسيار مورد توجه است و كساني كه در آن مجمع بودند ، همه به ديده « مريد » به او نگاه مي كردند ، اين بنده را اكنون به چه و چه هاي كار علوي كاري نيست و شيوه او را به لحاظ پسند و ناپسند دين تحليل نمي كنم ولي به لحاظ اجتماعي و فرهنگي و با توجه به حال و هواي حاكم بر


178


عربستان . وجود اينگونه محافل و شكل گيري حلقات « ذكر » حتّي گاهي در حدّ افراط تنبّه آفرين و تأمل برانگيز است و نشاني است از اينكه هر چيزي را اگر بشود به تحميل استوار داشت ، انديشه ، فكر و ايمان را نمي شود . از اين موضوع در بخش ديگري از اين خاطرات با شرح بيشتر سخن خواهم گفت .

علوي را آثاري است در ابعاد مختلف فرهنگ اسلامي كه بر پايه احاديث و كمتر با تحليل و نقد و بررسي نوشته است ؛ از جمله :

1 ـ مفاهيم يجب ان تصحّح

اين كتاب نقدي است بر آراء و انديشه هاي ابن تيميه درباره تبرّك ، ملاكها و معيارها در تكفير ، شرك ، توحيد ، توسّل ، ويژگيهاي پيامبر و . . . اين كتاب مورد توجه عالمان كشورهاي اسلامي قرار گرفته و بسياري بر آن تقريظ نوشته اند ؛ از جمله : شيخ حسين مخلوف مفتي مصر ، شيخ سيد احمد عرض مفتي سودان .

2 ـ و هو بالأفق الأعلي

بحثي است درباره معراج رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) و اسرار و چگونگي آن .

3 ـ ابواب الفرج

بحثهايي است در اخلاق ، آداب اجتماعي ، امارت ، توسّل ، استغفار و . . .

4 ـ شرف الاُمة المحمديّة

درباره ويژگيهاي آيين اسلام و فضايل اعمال .

5 ـ مجموع فتاوي و رسائل

جمع و ترتيب فتاوي پدر اوست ، سيد علوي بن عباس مالكي .

در ضمن گزارش اين خاطره ، از « محمد ضياء الدين الصابوني » ياد كردم . او كه اكنون با عنوان « شاعر طيبه » خوانده مي شود ، مدرّس « المعهد العالي لأعداد الأئمة والدعاة » است در مكّه .

او مي گفت مرا « حسّان رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) » لقب داده اند و من دوست دارم مرا « شاعر اهل بيت » بنامند !

وي كتاب « نفحات من الأدب الاسلامي » خود را به من تقديم كرد كه گزينه اي است از ادب اسلامي از روزگاران كهن . نثر و شعر و از جمله شعر بلند دعبل خزاعي ، شاعر بلندآوازه و ستيهنده علوي در مدح آل الله ؛ با مطلع :

مدارس آيات خلت من تلاوة * * * و منزل حيٍّ مقفر العرصات

و بخشي از شعر بلند كميت ، شاعر حق جوي ، حق گوي و ظلم ستيز علوي معروف به « لامية كميت » كه در آغاز آن


179


نوشته است « قصيده اي كه بنيادهاي حكومت ظالمانه بني اميه را لرزاند . »

برخي ديگر از آثار او عبارتند از :

« نفحات القرآن » ، « صور من القرآن » ، « فنّ الخطابه » ، « الموجز في البلاغة والعروض » ، « الموجز في القواعد والأعراب » ، « نشيد الأيمان » ، « نفحات طيبه » ، و . . .

ديدار با عاتق بن غيث بلادي

عاتق از محقّقان و جغرافي دانان و پژوهندگان ارجمند مكّه است كه تمامت پژوهش خود را بر شناخت حرمين شريفين و آباديها و قبيله ها و تاريخ آن ، ويژه ساخته است . برخي از آثار او را پيشتر ديده و گاه از آنها بهره برده بودم ؛ از جمله « معجم معالم الحجاز » ، « معالم المدينة المنوره » ، معلم مكة التاريخيّه والأثريّه » و . . .

همراه دوست دانشورم حضرت آقاي قاضي عسكر به ديدار وي رفتيم ، در كتابخانه شخصي اش ، كه محلّ كار ، زندگي و مؤسسه نشر او نيز همانجاست ، ما را پذيرفت ، عاتق مردي مهربان ، خونگرم ، سخت كوش ، پراطلاع و آزاد انديش است . در اين نشست از تاريخ مكه ، آثار وي و برخي مسائل مرتبط با آثار و مآثر اسلامي مكه سخن رفت . از كارهاي علمي و تحصيلات ما پرسيد ، توضيح داديم و من گفتم بيشتر به پژوهشهاي قرآني مشغولم . او دو مجلد از آثارش را كه درباره مسائل مرتبط با قرآن بود به من هديه كرد ؛ « أخبار الاُمم المباده في القرآن » و « آيات الله الباهرات » .

در كتاب اوّل از قوم نوح ، عاد ، هود ، ثمود ، لوط ، شعيب ، سبأ و . . . سخن گفته و در كتاب دوّم ، آيات نشانگر قدرت و عظمت الهي را تفسير كرده است ؛ با عناويني چون « آيات الأبداع الخَلْقي » ، « آيات القدرة الإلهيه » ، « الآيات الدّالة علي قدرته علي الحياة والموت » ، « آيات الحساب ومشاهد يوم القيامه » و . . .

از او درباره مكانهاي بسياري سؤال كرديم ، حضور ذهني او در توضيح مسائل خُرد و كلان مرتبط به آثار و مآثر و اماكن مكه و مدينه شگفت انگيز بود . از « ربذه » پرسيديم دقيقاً توضيح داد .

با لهجه اي كاملا بدوي و غير فصيح حرف مي زد ؛ از اين روي گفتگو با وي براي ما اندكي مشكل بود ، اما محضري پراستفاده و سودمند داشت ، به ويژه با خُلْقي ستودني و برخوردي سرشار از


180


صفا و كرامت .

در اين مجله از وي به تفصيل سخن رفته است ؛ از اين روي به زندگي و آثارش اشاره نمي كنم . ( 1 )

* پي نوشتها :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ميقات حج ، شماره 3 ، ص204



| شناسه مطلب: 83086