بخش 13
از نگاهی دیگر در نشستی با العَمراوی ( عَمْرویّ )
181 |
ميقات حج - سال ششم - شماره بيست و چهارم - تابستان 1377
از نگاهي ديگر
182 |
در نشستي با « العَمراوي » ( عَمْرويّ )
سيد محمد باقر حجتي
روز جمعه 24/1/1375 هـ . ش . = 23 ذي القعده 1416 هـ . ق . به منظور ديدار ؛ با شيخ محمد ، علي عمراوي امام جماعت و روحاني معروف شيعيان مدينه و نشست و گفتگو با ايشان ، به منزلشان رفتيم .
وي كه اهل مدينه و يادگاري از تبار شيعيانِ صدر اسلام است به خاطر انتساب به شاخه و دسته اي از قبيله اوس يا خزرج به « العمروي » نامبردار گشته و گويا اين شاخه به « عمرو . . . » منسوب است كه خود آقاي عمروي اطلاعي روشن در اين باره ارائه نكرد .
وي سالخورده مردي است كه چهره و سيمايي مَدَني دارد و به سان اكثر اهل مدينه و چون رنگين پوستان مي نمايد . او حدود هشتاد و شش سال قمري را پشت سر نهاده و بر حسب روايت يكي از آقايان موثق ـ كه اخيراً حشر و نشري با ايشان داشته ـ در اين سن و سال داراي فرزندي چهارساله است .
براي نشست و گفتگو با ايشان ، پيشتر حضرت حجة الاسلام والمسلمين جناب آقاي قريشي ـ حفظه الله تعالي ـ زمينه را فراهم آورد و به اتفاق ايشان و محقق ارجمند جناب آقاي رسول جعفريان حدود ساعت ده ، به منزل ايشان درآمديم و با استقبال گرم و صميمانه وي روبه رو شديم و با ميوه و چاي به اضافه دوغِ بسيار مطبوعي از ما پذيرايي كردند . جناب آقاي قريشي ـ به علت كارهاي ضروري كه به
183 |
عهده داشتند ـ پس از معرفيِ ما به آقاي « العمراوي » به محل كارشان بازگشتند .
ايشان از پي پرسشهايي كه پياپي مطرح مي ساختيم مطالبي را ، كه از اين پس مي خوانيد ، در جواب سؤالاتِ ما خاطرنشان ساختند و در پاسخ اين پرسش كه :
* « مجموع شيعيان مقيم در مدينه به چند هزار تن مي رسد ؟ » گفت : جمعيت شيعيان حدود بيست و پنج نفر است . ولي از لحن بيانش استفاده مي شد كه تشكّلي ندارند و نمي توانند به عللي از تشكيلاتي كه آنان را هماهنگ ساخته و ميانشان همبستگي و همسويي در اهدافشان به هم رساند برخوردار باشند .
* درباره حوزه علميه در مدينه پرسيديم در جواب ما گفت : حوزه علميّه وجود ندارد و چنين حوزه اي در اَحساء و قطيف داير است كه طلابي را در حد درسهاي سطح تربيت مي كنند . البته حدود هيجده تن از طلاب علوم ديني كه از اهل مدينه اند در خارج كشور عربستان از قبيل سوريه و جمهوري اسلامي ايران ( حوزه علميه قم ) و احياناً احساء و قطيف سرگرم تحصيل علوم ديني هستند . در سوريه كه بيشترين طلاب مدينه در آن تحصيل مي كنند ، زير نظر علامه سيد محمد حسين فضل الله هستند كه هفته اي دو روز از لبنان به اين كشور در آمد و شد است .
* از وي درباره كلمه « نخاوله » كه درباره شيعياني از مدينه به كار مي رفت و فعلا از آنان و محل اقامتشان اثري به چشم نمي خورد ، سؤال شد كه : اين كلمه ريشه در چه واژه اي دارد و چه مفهومي را ارائه مي كند ؟
پاسخ آقاي العمروي چندان مشخص و روشن نمي نمود ؛ گويا بر آن بودند كه اين اصطلاح ، با واژه « نخل » داراي پيوندي است و « نخاوله » كشاورزاني هستند كه با « نخل » سر و كار داشته و به امر كشاورزي نخل مي پرداختند . از بيان ايشان چنين استفاده مي شد كه اين اصطلاح سابقه اي چند قرني و بس طولاني دارد و ضمناً عاري از شائبه تحقير هم نيست .
* مرحوم طالقاني ( برادر جلال آل احمد ) در زمان مرحوم آقا سيد ابوالحسن اصفهاني نماينده ايشان بوده و در مدينه زندگاني مي كردند ، و در قبرستان بقيع مدفون اند . از ايشان پرسيديم كه آيا وي را شهيد كردند و آيا با ايشان ارتباطي داشتيد ؟ پاسخ دادند : با ايشان مربوط بوده ام و نزد من مي آمدند ؛ ولي شهادت ايشان ، واقعيتي ندارد ؛ بلكه با مرگ طبيعي از دنيا رفتند .
184 |
* پرسيدم شما در كجا تحصيل كرده ايد ؟ گفتند : در سن پانزده يا شانزده سالگي همزمان با حيات و مرجعيت آيات عظام مرحوم حاج سيد ابوالحسن اصفهاني و ميرزاي ناييني و حاج آقا ضياء عراقي براي تحصيل به نجف اشرف كوچيدم و بيست سال را در تحصيلِ علوم ديني در آنجا پشت سر نهادم .
* از ايشان سؤال كرديم پس از اين مدت اقامت در نجف ، بلافاصله به مدينه باز گشتيد ؟ پاسخ دادند : گزارش اين جريان ، بازگويي داستاني را بدين قرار درخواست مي كند :
« سال 1349 يا 1350 هـ . ق . پدرم براي زيارتِ امام رضا ( عليه السلام ) از طريق دريا و كشتي از مسير بمبئي در هندوستان به مشهد رفت كه اين سفر مجموعاً يكسال به طول انجاميد ، و در محرم سال بعد ، از راه دريايي به عراق رفت ؛ و در آنجا تصميم گرفت مرا از مدينه براي تحصيل به نجف اشرف گسيل دارد ؛ چرا كه دو نفر به نام شيخ مبارك و شيخ عطيه به پدرم پيشنهاد كرده بودند فرزندت را براي تحصيل علم به نجف بفرست . پدرم كه وكيل و نماينده مرحوم آية الله سيد محمد كاظم طباطبايي و نيز مرحوم حاج سيد ابوالحسن اصفهاني بود مرا با شيخ عطيه به نجف فرستاد . [ بنابراين ، وي هنگام رفتن به نجف بيست ساله بوده ! ]
ماه صفر بود كه به نجف يا كربلا رفتم و در محرم سال بعد ـ كه در مدرسه مهديه نجف مقيم بودم . اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) را در عالم رؤيا ديدم . خواب ديدم براي استماع روضه به بيت مرحوم سيد بحرالعلوم عازم گشته ام ، ( معمولا قبل از ظهرِ ايامِ عزا در بيوتِ آياتِ عظام و اساتيدِ برجسته ، مجالس روضه و عزاداري حضرت ابي عبدالله الحسين ( عليه السلام ) داير بود و آقايان علما و طلاب و توده مردم در اين مجالس شركت مي كردند ) وقتي مي خواستم واردِ بيت مرحوم بحرالعلوم شوم ، دمِ در ايشان شخصي را ديدم نشسته با اين اوصاف : « عالي الصدر ، بعيد المنكبين ، عَلَيهِ عمّامة زيتونية » ؛ « مردي سينه فراز و چهارشانه كه عمامه اي زيتوني رنگ بر سر داشت » عمامه اي با تحت الحنكِ آويخته .
فرمود : شيخ محمد علي ؟ ! پاسخ دادم : نعم ، يعني آري ، من شيخ محمد علي هستم . فرمودند : تعال : جلو بيا . وقتي نزد او رفتم فرمود :
« أنا علي بن أبي طالب ، أتيت لزيارة زائر ولدي الحسين ؛ الشيخ رجب »
185 |
« من علي بن ابي طالب هستم و براي زيارت و ديدارِ زائرِ فرزندم حسين ؛ يعني شيخ رجب به نجف آمده ام . »
شيخ رجب اهل تبّت بود و در مدرسه به سر مي برد و به بيت مرحوم حاج سيد ابوالحسن اصفهاني رفت و آمد داشت [ و به اصطلاح از خواصّ آن مرحوم به شمار مي رفت . ]
اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) به من فرمود : آيا بنا است به مدينه برگردي ؟ عرض كردم ممكن است به مدينه بروم . فرمود اگر به مدينه رفتي فوراً و ضرب الأجل به نجف باز گرد [ شايد منظور آن حضرت چنان بود كه تحصيلاتم را ادامه دهم و با سرمايه اي علمي و معلوماتي در خورِ وظائفم ، به مدينه روم ] پرسيدم چرا به سرعت از مدينه به نجف بايد باز گردم ؟ فرمود : « لأنّه فيما بعد يصيح الويل » ؛ « زيرا بعدها عذاب بر مردم مدينه بانگ بر مي آورد . » ( 1 )
بعد از آن از خواب بيدار شدم ، ديدم خبري نيست و كسي را هم نديدم . وضو گرفتم و به زيارت بارگاه اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) رفتم .
اين رؤيا در سوم و يا چهارم محرم الحرام براي من دست داد . بعد از آن سه نفر نزد من آمدند به نامهاي سيد عبدالحميد حبوبي ، و شيخ سعيد صراف و شخص ديگري كه شغل او عبافروشي در نجف بود . گفتني است كه وقتي پدرم به نجف رفته بود به اينان سفارش كرده بود كه هزينه زندگاني مرا در نجف تأمين كنند و من از آنها پولِ خرجيِ خود را دريافت مي كردم و پدرم نيز طلبِ آنها را به نجف مي فرستاد . پدرم از دنيا رفته بود و من دچار عسرت گشته و زندگاني را به سختي مي گذراندم .
پس از گزارش درگذشت پدرم راهي بيتِ مرحومِ حاج سيد ابوالحسن اصفهاني شدم . ايشان به سيد عبدالغفار و شخص ديگري دستور داد براي مرحوم شيخ علي عمروي ؛ يعني پدرم مجلس ترحيمي داير كنند . اين مجلس را تشكيل دادند كه خود مرحوم حاج سيد ابوالحسن اصفهاني نيز در آن شركت كرد .
با اين كه چندان علاقه اي براي بازگشت به مدينه در خود احساس نمي كردم خود را ناگزير ديدم به مدينه باز گردم . پس از بازگشت به مدينه ، ديدم چيزي از ماتَرَكَ مرحوم پدرم ـ جز زميني كه آنچنان ارزش نداشت ـ وجود ندارد . الحمدلله كه به مدينه بازگشتم و يكسال در آنجا ماندم ، و پس از آن با مادرم رهسپار نجف اشرف شدم . بايد يادآوري كنم پدرم مُعَمَّر بوده و در سنِ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نگارنده نتوانست هدف و منظور آقاي عمروي را در اين گفتار به درستي باز يابد .
186 |
هشتاد و پنج يا هشتاد و شش سالگي از دنيا رفت و خودِ من در سال 1330 هـ . ق . به دنيا آمدم . »
آقاي عمروي چنانكه اشاره شد هم اكنون ـ كه اين گزارش مرقوم مي افتد ـ يعني 1416 هـ . ق . = 1375 هـ . ش . هشتاد و شش سال قمري را پشت سر نهاده و داراي فرزند چهارساله نيز مي باشد .
* از ايشان سؤال شد : يكي از فرزندان آقا نجفي اصفهاني ـ به نام حاج آقا كمال شريعتمدار ـ در سال 1339 يا 1340 هـ . ق . يعني همان زماني كه شما ده يازده ساله بوديد همراه شريف مكه و ديگران به مدينه آمد ، و پيشنهاد كرد قبور ائمه بقيع ( عليهم السلام ) بازسازي شود . به همين جهت براي توسعه فضاي كار ، قبول شماري از اهل سنت را ويران كرد . در اين زمان درگيري و نزاع ميان شيعه و سني ـ يعني دو سال قبل از روي كار آمدن خاندان سعودي ـ پديد آمد و در نتيجه كارها به هم ريخت ؛ و همين امر موجب كينه اهل سنت نسبت به شيعه گشت . آيا شما اين جريان را شنيديد ؟
او در پاسخ گفت : من در اين زمان در سنين كودكي به سر مي بردم كه ما را به زيارت بارگاه نبوي و ائمه بقيع ( عليهم السلام ) مي بردند و قبرستان بقيع . دو در داشت ؛ يكي شرقي و ديگري شمالي . و بارگاه حضرت زهرا ( عليها السلام ) داراي ضريح زرد ؛ يعني طلايي رنگ و يا طلايي بود ؛ اما ضريح ائمه بقيع ( عليهم السلام ) و عباس عموي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از ضريح حضرت فاطمه زهرا ( عليها السلام ) جدا بود و ميان اين دو ، راهي وجود داشت كه به راحتي به اين دو بارگاه جا به جا مي شديم . و نيز فاصله بارگاه ائمه بقيع ( عليهم السلام ) تا بيت الأحزان حدود ده تا پانزده متر بود و از پانزده متر به طور قطع تجاوز نمي كرد ، و بيت الأحزان در داخل بقيع قرار داشت ! بر همه اين بارگاهها فرش گسترانده بودند و مي گفتند : حاج آقا كمال شريعتمدار آمد و لوله آب به قبرستان بقيع كشيد كه براي شستشوي حرم و آبياري پاره اي از اشجار مورد استفاده قرار مي گرفت .
شخصي به نام حاج جعفر اصفهاني كفشبان [ كفشدارِ ] اين قبرستان بوده و قبر عثمان نيز در اين قسمت داراي گنبد و بارگاه بوده است .
در ماه شعبان يعني تابستان 1343هـ . ق . به دستور خاندان سعودي به ويران كردن اين قبور و بقعه و بارگاهها آغاز كردند و تا آخر رمضان همين سال اين ويراني خاتمه يافت كه ضمن آن بارگاه
187 |
حضرت حمزه سيدالشهدا را نيز در اُحد ويران ساختند .
* از « مسجد ثنايا » سؤال شد ؛ پاسخ دادند : تا آنجا كه به ياد دارم ، مسجدي به اين نام وجود نداشت ؛ بلكه « ثنايا » نامِ محله اي بوده است .
ـ با گزارش آقاي عمروي چنانكه قبلا يادآوري كرديم اطلاع يافتيم كه هيجده تن از طلابِ مدينه در خارج عربستان سرگرم تحصيلات ديني هستند كه بيشتر آنها در سوريه ـ زيرنظر علامه محمد حسين فضل الله ـ به تحصيلات خود ادامه مي دهند و شمار كمتري از آنها در قم مقيم مي باشند و براي رفت و بازگشت آنها از عربستان موانعي از سوي دولت وجود ندارد . در خود مدينه اساساً حوزه اي براي شيعيان داير نيست ؛ اما در قطيف و احساء ، حوزه هاي عبدالهادي علمي شيعي داير مي باشد .
* راجع به آقاي دكتر عبدالهادي فضلي كه از علماي حوزه و دانشگاه و هم اكنون بازنشسته دانشگاه ام القراي مكه است جويا شديم كه آيا با ايشان تماس و ارتباطي داريد ؟ گفتند : بي ارتباط نيستم ؛ ولي تماس و ارتباط من با ايشان كمتر اتفاق مي افتد و ايشان به خاطر تحصيل حوزوي و دانشگاهي در نجف و عراق مردي بسيار فاضل و محقّقي خوش ذوق و سليقه است و آثار فراواني را تأليف كرده است كه مطبوعِ خاطرِ علما و محققان است و اينك متقاعد و بازنشسته مي باشد و به تدريس و خطابه سرگرم است و در دمام ( قطيف ) به سر مي برد ، و سفرهاي علمي به لندن دارد .
* سؤال كردم : از دو تن از طايفه نسوانِ دمّام در سال گذشته ( 1415 هـ . ش . ) شنيدم كتابخانه اي را در دمام كه از آن شيعيان و حاويِ كتبي به ارزش و بهاي شش ميليون ريال سعودي بوده است به آتش كشيدند ؛ آيا واقعاً اين حادثه ناگوار در دمام روي داد ؟ گفتند آري ، اين خبر و گزارش واقعيت دارد . [ ليكن آقاي عمروي توضيحي كافي در اين باره ارائه نكرد ] .
* پرسيدم شما قبلا اشارتي داشتيد كه « بيت الأحزان » در داخل بقيع بوده ، آيا « مشهدِ علي » ( عليه السلام ) نيز در درون بقيع بوده است ؟ به اين سؤال پاسخ مثبت داد و گفت اين مشهد در داخل بقيع قرار داشت .
* راجع به « مسجد دِرْع » در اُحد ـ كه حضرت رسول ( صلي الله عليه وآله وسلم ) در آنجا براي شركت در جنگ ، زره در بر كردند و نيز از « مسجد الشيخين » كه همزمان با حيات رسول اكرم ( صلي الله عليه وآله وسلم ) زن و شوهري پير و سالخورده ، آن را بنا كردند سؤال شد . آقاي عمروي
188 |
راجع به اين دو مسجد اظهار بي اطلاعي كرد .
* درباره « مسجد توبه » در قبا و نيز « مسجد فاطمه زهرا » ( عليها السلام ) و يا خانه آن حضرت پرسيدم . گفت : « مسجد توبه » مسجدي جدا و مستقل از « مسجد قبا » نبوده ، و در پيشاپيش مسجد قبا خانه اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) قرار داشت كه هم اكنون از ميان رفته و در شمال مسجد قبا قرار داشت ، و در زماني كه من خردسال بودم ما را به آنجا مي بردند و مي گفتند خانه اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) است .
* درباره « مسجدِ شمس » در محله « قربان » پرسيدم . گفتند اينجا مسجد نبوده است ؛ بلكه قبرستاني براي دفن كودكان و خردسالان به شمار مي رفت كه پشت اين قبرستان را « مسجد شمس » مي ناميدند كه درست نيست ، و مسجد شمس در واقع همان « مسجد فضيخ » مي باشد .
* درباره « مشربه امّ ابراهيم » سؤالي با ايشان در ميان گذاشتيم . پاسخ دادند : مشربه ام ابراهيم قناتي بيش نبوده و من در آن مسجدي نديدم . فقط محوطه اي محصور به چهار ديوار بوده و هست .
* و بالاخره سؤالات گوناگوني براي ايشان مطرح ساختيم كه در پاسخ به آنها دريغ نمي كرد ؛ از آن جمله گفتند يكي از فرزندانم به نام « كاظم » از طلاب و دانشجويان حوزه و دانشگاه مي باشد و به تحصيلاتِ مزدوجِ خود در « احساء » ادامه مي دهد ، و دروس سطح را در حوزه علميه احساء فرا مي گيرد .
* و از آن جمله پرسيديم شخصي به نام حاج ميرزا علي [ هسته اي ] اصفهاني ، كه همراه مرحوم سيد محمد طباطبايي ( فرزند مرحوم آية الله العظمي سيد محمد كاظم طباطبايي يزدي ) كه در سنين چهل و اندي سالگي از دنيا رفت ، در سال 1331 هـ . ش . به مدينه آمد و در همين سال سفرنامه اي راجع به حج نوشت ؟ گفتند اين سفر به زمان شريف مكه مي پيوندد و شيعيان و يا اشراف و سادات در آن زمان عزاداري مي كردند و دسته هاي عزا به راه مي انداختند و به طرف بقيع مي رفتند كه چشم اندازها و دورنماهايي از اين دسته ها به خاطرم مي آيد . و خاطرنشان شد كه شريف مكه رسماً و علناً اظهار تشيع مي كرد . و شرفا يا اشراف و سادات مدينه هرچند هم اكنون تشكلي ندارند ليكن از انساب خود نگاهباني كرده و براي آنها مضبوط است ، و شخصي به نام سيد منصور ناظر و مراقبِ موقوفاتِ آنها است .
189 |
* در مدينه براي شيعيان ، مركزي به نام و عنوان « مسجد » وجود ندارد ؛ چون اگر به نام و عنوانِ « مسجد » مركزي در اين ديار داير كنند دولت و حكومت رسماً روي آن دست مي گذارد و آن را زير نظر خود مي گيرد و اختيارات شيعيان از محيط و فضاي آن رخت بر مي بندد . لذا مراكزي كه عملا « مسجد » است به « مجلس » يا « حسينيه » نامبردار مي باشند .
* در اثناي گفتگوي ما با آقاي عمروي ، دو تن از شيعيانِ محله « مهد » واقع در آبادي « سلاقيه » ـ كه با مدينه حدود يكصد و بيست كيلومتر فاصله دارد ـ نزد ايشان آمدند ، و يكي از آنها راجع به نوع حجي كه بايد برگزار نمايد سؤالاتي در ميان گذاشت و پاسخهاي لازم را دريافت كرد . پس از رفتنِ آنها آقاي عمروي درباره « مهد » توضيحاتي داد كه در اين محله كوهي از [ معدنِ ] طلا وجود دارد كه سابقاً دولت بريتانيا از آن بهره برداري مي كرد ، و اكنون تحت تصرف و نظارتِ دولت سعودي قرار دارد . و اهالي سلاقيه كه محله مهد در آنجا واقع است ، همگي از شيعيان مي باشند ، و چون اين نقطه گرفتار كمبود آب است گروهي از شيعيان از آن مهاجرت كردند ، و شمار سكنه آن فعلا اندك مي باشد .
در خاتمه يادآور مي شويم آقاي عمروي تنها فرزندِ پدرشان بوده و خواهر و برادري نداشت .
روزها نماز ظهرين را به صورت جمع ، در زيرزمين ساختمانِ برافراشته اي ـ دقيقاً به صورت شيعيان ـ در محله اي بسته نزديك به حرم نبوي ( صلي الله عليه وآله وسلم ) برگزار مي كند و نماز مغرب و عشا را در مسجد يا مجلسي واقع در نخلستاني در مسير خيابان « العوالي » به جماعت اقامه مي نمايد .
ما از اين كه آقاي عمروي به مددِ مشهوداتِ خود و نيز منابع ديگر اين اطلاعات را در اختيار ما قرار داد سپاسگذاري كرده و نماز ظهر و عصر را در همان زيرزمين و مسجد يادشده كه تا اندازه اي وسيع بود با اقتدا به ايشان برگزار نموده و باري ديگر مراتب تشكر خود را بدو تقديم داشته و عكس و تصويري در همين جايگاه اقامه نماز در معصيت ايشان گرفتيم .
بر روي هم وجود ايشان براي شيعيان مدينه منوره بسي مغتنم و پناهگاهي براي دوستداران اهل بيت ( عليهم السلام ) مي باشد . از خداوند متعال طول عمر و توفيقات روزافزون
190 |
ايشان را در خدمت به شيعيان و نشر تعاليم خاندان نبوت و نيز عزت و سرفرازي پيروان ائمه ( عليهم السلام ) را ـ كه در اين ديار به سر مي برند درخواست مي نماييم .
والحمدلله أولا و آخراً و صلّي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
* پي نوشتها :