بخش 8
2 ـ جامعه شیعه در مدینه منوّره
99 |
ميقات حج - سال هفتم - شماره بيست و پنجم - پاييز 1377
جامعه شيعه در مدينه منوره
نوشته : WERNER ENDE
ترجمه : رسول جعفريان
مقاله حاضر بخش نخست مقاله اي بلند است كه درباره « جامعه شيعه در مدينه » نگارش يافته و فصول اصلي آن عبارتند از : اميرنشين شيعي بنوالحسين ، اشراف حسيني در مدينه جديد ، حرب و شاخه هاي شيعي آن ، نخاوله و ريشه ها و ويژگيهاي اجتماعي آنها . دو قسمت ديگر اين مقاله در شماره هاي بعد به چاپ خواهد رسيد و در انتها كتابنامه نيز خواهد آمد . إن شاء الله .
پژوهش و تحقيقات من در باره شيعيان مدينه ، از دهه 1980 آغاز شد ، اما به دلايلي ، هر بار مجبور شدم تا كار پژوهش را براي مدتي طولاني قطع كنم . بعد از سالها ، شمار زيادي از همكاران دانشگاهي يا محققان ( از پيش و تاكنون ) و نيز برخي از دانشمندان مسلمان ، كتابداران ، كتابفروشان و ديگران مرا به صورتهاي مختلف در تهيه كتابها ، نشريات و عكسها ياري دادند ، به طوري كه اطلاعات كتابشناسانه فراهم آمده ، مرا به منابع ناشناخته راهنمايي كرد و سبب حلّ مشكلات زباشناسانه و ساير مشكلاتي شد كه من در هنگام تحقيق بر روي منابع ، با آنها روبرو بودم . اين افراد زيادتر از آنند كه در اينجا از ايشان به نام ياد شود . من از همه آنها سپاسگزاري مي كنم . همچنين از Deutsche Forschungsgemeinschaft
100 |
براي حمايتهاي فراوانش ، صادقانه متشكرم ؛ از جمله براي امكاني كه در سال 1995 برايم فراهم كرد تا يك تابستان به عنوان فرصت مطالعاتي بگذرانم ؛ دوراني كه به تحقيق روي مذهب شيعه اماميه پرداختم و تحقيقاتم را منظم كردم .
مقدمه
پژوهش حاضر كوششي است براي تشريح وضعيت جامعه شيعه مدينه و مناطق همجوار آن در جنوب شهر مدينه ، البته بيشتر از قرن نوزدهم به اين سو و با اشارتي به پيشينه تاريخي آن . اين گزارش مبتني است بر يك رشته منابع جور و اجور ؛ اعم از منابع درجه اول و دوم ، از آثار عربي قرون ميانه تا نوشته هاي سياحان اروپايي و آثار مخالفان فعلي دولت سعودي . همچنين از نوشته هاي تاريخيِ سالشمارانه از قديم تاكنون و گزارشهايي كه ايرانيها و لبنانيهاي شيعه و ديگر زائران مدينه نگاشته اند . البته تصوير به دست آمده ، از بسياري جهات مبهم است ، بويژه از آن روي كه مؤلفِ نوشته حاضر نتوانسته ( و شايد هرگز نتواند ) يك پژوهش جدي انجام دهد .
در آغاز بيان چند ويژگي ، درباره اهميت عمومي مدينه در تاريخ شيعه و نيز در تفكر مذهبي آن ، بسيار مناسب است و ما بايد به خاطر داشته باشيم كه مدينه در مقايسه با ساير شهرهاي مقدس و مذهبي نزد شيعيان امامي ، ( 1 ) [ و به طور كلي ] به دليل داشتن چند ويژگي ، متفاوت است :
( نخست آن كه : ) تاريخ و اهميت مذهبي اين شهر ، بستگي كامل به شهر مكه دارد ، به اين معنا كه هر چند زيارت مدينه بخشي از اعمال حج نيست ، اما زيارت آن ، قبل يا بعد از اعمال حج ، مورد اعتناي تمامي مسلمانان است ، و در اصل براي شيعيان يك وظيفه مقدس به شمار مي آيد ؛ ( 2 ) اين در حالي است كه برخي از شهرهاي مقدس شيعه ، مانند نجف و كربلا در اصل ، در اطراف مرقد امامان ( عليهم السلام ) ساخته شده و نيز برخي از آن ها مانند مدينه ، مدتها پيش از آن كه نزد شيعه ، شهري مقدس باشد ، وجود داشته اند . ( 3 ) اگر ما اهميت تقدّس مذهبي شهرها را از ديد شيعه ، بر اساس شمار اماماني كه در آن مدفونند بسنجيم ، بايد نتيجه بگيريم كه شهر مدينه بيشترين اهميت و محبوبيت را در قياس با شهرهايي مانند نجف و كربلا دارد ؛ چرا كه به عنوان مثال ، در هر يك از آنها تنها يك امام دفن شده ، اما مدينه ( شهر محبوب همه مسلمانان ، به دليل مدفون شدن پيامبر در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بنگريد مقاله Atabat در ايرانيكا 2 / 4 ـ 902 و دائرة المعارف اسلامي ( به زبان انگليسي ) EI1 ـ 2 / 94 ـ 96 ؛ خليلي ، موسوعة العتبات المقدسه ، در 12 جلد .
2 ـ نجفي ، هداية الناسكين ، موارد مختلف .
3 ـ براي اطلاعات ديگر در باره تاريخ مدينه بنگريد به مقاله Al-Madina در EI, vol5, 994-1007يك كار گسترده در باره تاريخ مدينه كه به تازگي منتشر شده ، عبارت است از : بدر ، التاريخ الشامل .
101 |
آن ) ، قبر چهار امام را در خود جاي داده است . وآنها عبارتند از : « حسن بن علي » ، « علي زين العابدين » ، « محمد باقر » و « جعفر صادق » [ ( عليهم السلام ) ] . در آنجا همچنين قبر فاطمه دختر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مادر دو امام ؛ حسن و حسين و يكي از محبوبترين زنان قدسيه در اسلام قرار دارد . همين طور مرقد شمار ديگري از اعضاي خاندان پيامبر ( اهل البيت ) در آنجا مي باشد . ( 1 )
البته اين امر به اين صورت ، حساسيت بيشتري ايجاد نمي كند ، اما اهميت ويژه اي را مطرح مي سازد كه به هر روي ، براي زيارت شهرهاي مقدس ، افراد را به خود جذب مي كرد .
روشن است كه زيارت مدينه توسط زائران شيعه نسبت به همكيشان سنيِ آنها ، عموميت بيشتري دارد . ( 2 ) شيعيان امامي همه امامان خود ، به جز امام دوازدهم را ، كه در غيبت است ، شهيد مي دانند . طبيعي است كه توقف در برابر مرقد چهار امام در مدينه ، عميق ترين احساسات مذهبي را در آنها ايجاد مي كند .
در دوره جديد ؛ يعني از دهه 1920 ، اندوه شيعيان زائر قبرستان قديمي مدينه ؛ يعني بقيع الغرقد ( به اختصار بقيع ) ( 3 ) شدت يافت ؛ چرا كه آنها شاهد بودند كه حرم امامان در عراق ، ايران و حتي بسياري از مراقد امامزادگان ( 4 ) با كتيبه ها و تزيينات پر هزينه از طلا و نقره و آيينه و غيره پوشيده شده اند . در چنين حالتي ، سادگيِ بيش از حدّ آرامگاه امامان در مدينه ، يك ضربه روحي براي آنها بود . اين امر ، حتي براي زائراني كه آگاهي كافي در باره خرابي مراقد امامان بقيع ـ به دست سعوديها پس از پيروزيشان در دسامبر 1925 ـ داشتند ، صادق بود .
پيش ازاين حوادث نيز مدينه وضعيت متفاوتي با شهرهاي مقدس ، در شرق ؛ مانند نجف ، كربلا ، كاظمين و مشهد داشت ( سامرا هم تا حدي يك استثنا بود ) . مدينه هيچ گاه حوزه علميه شيعي نداشت . گرچه ( دانشمندان و واعظان و طلاب از ) شيعيان در مدينه و اطراف آن از روزهاي نخست دوره اسلامي تاكنون وجود داشتند امّا ، هيچ مدرسه اي كه قابل مقايسه با مراكز شيعي در عراق وايران باشد ، درآنجا تأسيس نشد . ( 5 ) همين سخن درباره مكه نيز صادق است . البته اين مسأله ، نتيجه عمده وضعيت سياسي بود . به جز چند مورد ، مدينه هميشه زير سلطه قدرتهاي سني بوده است . با اين همه حكام محلي مانند بسياري از شرفاي هاشمي مكه ، به داشتن تمايلات شيعي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ جزئيات مربوط به اين مسائل در اين كتاب آمده است : نجفي ، مدينه شناسي ، كتاب چهارم ، 318 ـ 435 . براي كاربرد كم و بيش مترادف كلمه « اهل البيت » با « آل البيت » كه در اين تحقيق هر دو بكار رفته بنگريد به EI, vol . 1, 257f . and 345 .
2 ـ درباره آداب ، مراسم و ادعيه ويژه ، بنگريد به : Nakash, Visitation . در باره خصوص مدينه بنگريد به : نجفي ، هداية الناسكين .
3 ـ بنگريد به : مقاله « بقيع را » در EI, vol, 1, 957 . نجفي ، مدينه شناسي ، ص 319 . نيز براي توضيحات بيشتر بنگريد : رفعت پاشا ، مرآة الحرمين ، ج 1 ، ص 426 ، البتنوني ، الرحله ، ص256 . Kazem Zadeh,Moritz : bilder7 nos . 71-72 ؛ Relation, p . 16 . براي شرايط فعلي آن بنگريد : هاجري ، البقيع ، صص 142 ، 150 ، 186 ، 194 ، 222 ، 224 ـ 227 . ميراث جاويدان ، ( مجله ) ، سال اول ، مجلد اول ، ( بهار 1372 / 1993 ) پشت جلد . السامرايي ، آل سعود ، صص 118 ـ 120 . براي تخريب آن در سال 1925 ـ 1926 و وضعيت فعلي آن بنگريد همان ، ص 319
4 ـ بنگريد به : مقاله Imamzadahs در vol . EI, 3, 1169f .
5 ـ گرچه برخي از مؤلفان شيعه ، با استناد به برخي از متون ( مناظره اي ) اهل سنت ، مدينه را نيز از مراكز تاريخي براي آموزشهاي شيعي دانسته اند . به عنوان مثال نكـ : الكاظمي ، احسن الوديعه ، ج2 ، ص 286
102 |
شناخته شده بودند . شرفاي مكّه در نظر بسياري از نويسندگان شيعه ، شيعياني بودند كه به دلايل روشني ، خود را سني مطرح مي كردند . رفتاري كه بر اساس اصل « تقيّه » در فقه شيعه مشروع بود . اين سخن كه همه شرفا گرايش شيعي داشته باشند ، جاي بحث دارد ، با اين حال ترديدي نيست كه گرايش شيعي در ميان برخي از طوايف خاندان هاشمي ، بويژه در ميان اشراف حسيني مدينه ( 1 ) وجود داشته است . اين حقيقت مي تواند روشن سازد كه چرا شيعيان آرزو داشتند تابه عنوان مجاور ( 2 ) ( براي زندگي و حتي مردن ! ) در مدينه باشند و معمولاً براي اقامت در مدينه يا حومه آن موفق مي شدند . ملامحمد امين استرآبادي ( م ميان 1033 ـ 1036 / 1623 ـ 1626 ) كه مجدِّد مكتب اخباري ميان شيعه است ، نمونه اي مشخص مي باشد . ( 3 )
مي توان دليل آورد كه ريشه و اساس رشد تشيع از لحاظ تاريخي ، به دوران زندگي پيامبر بر مي گردد ؛ زماني كه طايفه وي ، بني هاشم ، از موقعيت خاص و عالي مذهبي ، كه مورد تأييد قرآن هم بود ، برخوردار شدند . محروم كردن خاندان او ـ اهل بيت ـ از ارث ، بعد از رحلت ايشان ، اقدامي بود كه سبب برآمدن شيعه ؛ يعني طرفداران علي بن ابي طالب پسرعمو وداماد پيامبر و درنهايت رهبر هاشمي هاشد .
اين در حالي است كه نخستين جنبشهاي طرفدار شيعه علي ( عليه السلام ) در عراق پديد آمد . در حجاز هم مقاومت علوي ( كم و بيش ) در برابر امويان و سپس عباسيان به وجود آمد . ( 4 ) گرچه رشد بعدي تشيع ؛ مانند ظهور شاخه ها و فرقه هاي مختلف و غيره ، در عراق ، ايران و مناطق ديگر صورت گرفت ، ليكن نبايد فراموش كرد كه حجاز ، بويژه مكه و مدينه ، مهد تشيع بوده است . به همين ترتيب ، نبايد حضور جامعه شيعي ( امامي يا زيدي ) از همان اوائل دوره اسلامي تا قرن بيستم ، مورد غفلت قرار گيرد . اينك اين تداوم موضوع پژوهش حاضر است .
در تحقيقات غربي ، « نقش مهم شيعيان علي در تاريخ حجاز » ، تنها در قرون نخستين اسلامي توسط شماري از مؤلفان مورد توجه قرار گرفته است ، و از آن زمان تا دوره اخير ، توجه شايسته اي به آن نشده و حق مطلب ادا نگرديده است . Hurgronje Snouck C . در قرن نوزدهم بويژه در كتاب پيشگامانه خود ، در تاريخ مكه ، براي نخستين بار توانست دامنه و نيز موفقيت آرزوهاي علويان را در حجاز تا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ در اين باره توضيح خواهد آمد .
2 ـ بنگريد به : مقاله Mudjawir در EI, vol . 7, 293f .
3 ـ در باره اين شخص بنگريد به Encyclopaedia Iranica, vol . 2, 845f .
4 ـ بنگريد به : مقاله Shia ( تأليف شده توسط مادلونگ ) ، در EI, vol . 9, 420-24 و از همان مؤلف Thesuccession to Muhammad ، بخش العلويون .
103 |
دوران عباسي نشان دهد . توجه وي به اين مطالب از آن روي بود كه به بحث ريشه قدرت اشراف و نيز رشد بعدي شرفاي مكه سخت علاقمند بود . با اين حال توضيحات وي از نقش اشراف شيعه مدينه در تاريخ حجاز ، شامل سلطه آنان بر تمامي منطقه حجاز ، محدود به چند اظهار نظر كوتاه ـ گرچه مربوط به موضوع ـ است . ( 1 )
جهانگرد سويسي Burckhardt L . J . نخستين نويسنده غربي است كه جزئيات زيادي را در باره گروههاي شيعي سادات حسيني در مدينه و نيز در باره يك جامعه برجسته از شيعه با نام « نخاوله » به دست داده است . او مي نويسد : آنها تا وقتي كه در نخلستانهاي خود هستند ، عقيده تشيع را اظهار مي كنند ، اما زماني كه به شهر مي آيند خود را سني معرفي مي كنند . اظهارات وي در باره شيعيان مدينه تأثير قابل توجهي روي شماري از غربيان و حتي مؤلفان مسلمان داشته است . بنابراين سزاست كه مطلب وي را به طور كامل در اينجا نقل كنيم . اين مطلب در فصلي از كتاب اوست كه به ساكنان مدينه اختصاص داده است . وي با ياد از خاندان هاي اشراف ، مي نويسد :
« از جمله آنها ، خانواده كوچك بني الحسين ـ از نسل حسين برادر حسن ( عليهما السلام ) ـ است . گفته مي شود كه آنها در گذشته در مدينه ، بسيار قدرتمند بودند و رياست بخشي از موقوفات مسجد النبي را داشته و در قرن سيزدهم ميلادي ( بر اساس گفته سمهودي ) امتياز محافظت از مرقد نبوي را در اختيار داشته اند . در حال حاضر به دوازده خاندان كاهش يافته اند و با اين حال ، هنوز در رديف اشراف شهر و از ثروتمندترين ساكنان آن مي باشند . آنها بخشي از شهر را در اختيار گرفته و منافع زيادي به دست مي آورند . اين درآمد بويژه از زائران ايراني است كه به آنجا مي آيند . آن ها را ـ عموماً ـ « رافضي » فرقه علوي ايراني ! مي خوانند . آنان شعائر مذهبي خود را پنهان انجام مي دهند ، گرچه در ظاهر خود را سني نشان مي دهند . اين خبر ، كه شايع است و توسط شماري از مردم محترم تأييد مي شود ، در عين حال قابل ترديد است . با اين حال بني الحسين نفوذ قوي در شهر داشته و در ظاهر اعمال مذهبي اكثريت ( اهل سنت ) را انجام مي دادند و به همين دليل در كار جلب موافقت عناصر متعصّب موفق بوده و از سوي آن ها مورد حمله قرار نمي گرفته اند .
اين نكته آشكارا گفته شده كه بقاياي انصار و بخش بزرگي از اعراب كشاورز كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ- Makka, . vol . 1, 32-36, 40-74 ا
104 |
كار اداره باغات و مزارع مجاور شهر را انجام داده و كِشت مي كردند ، تمايل به چنين گرايش داشتند . اينها ، كه به « نخاوله » ـ كساني كه در نخلستانها زندگي مي كنند ـ معروفند ، شمارشان بسيار زياد و افراد بسيار رزمجو بودند . نخاوله دست به مقاومت بر ضدّ وهابي ها زدند و هميشه در ستيزهاي شهري برتري خود را نسبت به شهرنشينان نشان مي دادند .
گفته مي شود كه آنها از نسل هواخواهان يزيد بن معاويه هستند كه در سال 60 ، بعد از حمله به مدينه آن را تصرف و غارت كردند . نخاوله ازدواج درون گروهي داشته و در برابر پيشامدها موضعي عمومي دارند . بسياري از آنان وقتي در مناطق خود هستند اظهار تشيع مي كنند ، اما زماني كه به شهر مي آيند خود را سني نشان مي دهند . گروهي از آنها در حومه شهر ساكن شده اند و شغل قصابي در انحصار آنهاست . در برخوردها مي شنيدم كه كساني از آنها آشكارا خود را رافضي مي خواندند ، بدون آنكه آن را انكار كنند . در صحراي شرقي ، در فاصله سه روزه يا چهار روزه راه از مدينه ، يك قبيله بدوي با نام بني علي زندگي مي كنند كه همگي مذهب ايرانيها را دارند . چيزي كه مورد حيرت است اين كه دو نقطه بسيار مقدس مذهبي مسلمانان ارتدوكس [ سني ] كه يكي به وسيله فرقه زيد [ زيديه ] و ديگري به وسيله علوي ها [ شيعه امامي ] محاصره شده ، بدون آن كه كوششي براي اخراج آنها از آنجا صورت گيرد » . ( 1 )
ريچارد بورتون ] Richard Burton [ كه در سال 1852 از مدينه ديدن كرده ، در سفرنامه شخصي خود ] PersonalNarrative [ به نخاوله و بني حسين اشاره مي كند . آگاهيهاي وي همانند مشاهدات بوركهارت بر نوشته هاي مؤلفان پس از خود ، درباره مدينه ، تأثير داشته است . عين عبارت وي را ( البته بدون برخي پاورقي هاي نسبتا خيالي ) مي آوريم :
« در آنجا گروهي ديگر هستند كه نخاوله ناميده مي شوند و بر اساس برخي نقلها ، از نسل انصار هستند ، چنان كه برخي نقلها آنها را از نسل يزيد مي دانند ! نظر دوم را نمي توان پذيرفت ، چرا كه معاويه دشمن خوني علي و فرزندانش بوده كه مورد احترام بيش از حد شماري از مدم بوده است . نهايت چيزي كه مي توانم ثابت كنم اين كه آنها با شيخَيْن ( ابوبكر و عمر ) دشمنند ، اما كسي بر من روشن نكرد كه چرا عثمان را استثنا مي كنند ، با اين كه وي ( بعد از آن دو نفر ) سومين فردِ مبغوض نزد شيعيان است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ- Travels, vol . 2, 238-40
105 |
شمار نخاوله فراوان و مردان رزمجويي هستند ، با اين حال مردم شهر آنها را تحقير مي كنند ، هم به اين دليل كه آنها آشكارا خود را رافضي مي دانند و هم از آن روي كه مرتبت اجتماعي آنها پايين است . آنها به رغم آن كه احكام قاضي سني شهر را مي پذيرند ، اما روحانيون مخصوص به خود و عقايد ويژه خويش را دارند . آنها ازدواج درون گروهي داشته و مشاغل پستي دارند ؛ از جمله قصابي ، رفتگري و زراعت . زنده و مرده آنها ( براي نماز ) اجازه ورود به حرم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) داده نمي شود ، چنان كه جنازه آن ها از خيابان بيروني كه به « باب الجنائز » معروف است ، حركت داده آنها را در مقبره اي اختصاصي خودشان در كنار بقيع ، دفن مي كنند . سخن گفتن و لباس پوشيدن آنان مانند ساير مردم شهر است ، اما عربها ادعا مي كنند كه از چشمان آنها كه نشان از خفت آنها دارد ، مي توانند آنها را بشناسند ! بدون شك اين سخن در مورد همه آنها ، خطاست . گزارشهايي از عادات زشت نخاوله وجود دارد كه از برخورد اشتراكي با زنان ميان آنها و حجاج ايراني كه به آنجا مي آيند حكايت دارد . نيازي به گفتن نيست كه اين سخن از دهن مخالفان آنها بيرون مي آيد و نمي تواند باوركردني باشد . متأسفانه فرصتي براي من پيش نيامد تا با يكي از نخاوله ديداري از نزديك داشته باشم و آگاهي دقيقي به دست آورم . مسلمانان سني پرسش از چنين مسائل زشتي را دوست نمي دارند . وقتي كوشش كردم تا از يكي از معاريف ـ يعني شيخ علاءالدين كه از خانداني كرد است كه در مدينه ساكن شده و به بلاد شرقي سفرهايي داشته و بر پنج زبان تسلط دارد ـ حقيقت اين مسأله را دريابم ، گفت كه به هيچ روي با روافض رفت و شدي نداشته است » . ( 1 )
به مانند بوركهارت ، بورتون نيز به روشني ميان نخاوله و بني الحسين تفاوت مي گذارد . بر اساس شمارش وي ، سادات بني الحسين در مدينه به تنهايي نود و سه يا نود چهار خاندان بوده اند . وي در باره آنها مي نويسد :
« آنان در گذشته از جمعيت و نفوذ بيشتري برخوردار بوده اند و قرنها سرپرستي مرقد پيامبر را برعهده داشته اند . ارتزاق آنها از اوقاف و املاكي است كه ملكيتشان نسبت به آنها ريشه به زمان پيامبر مي برد . شايعات عمومي آنها را متهم مي كند كه قتل هاي زيادي را براي جانشيني انجام داده اند . آنها در مدينه بيشتر در حَوْش ابن سعد ، خارج از شهر و جنوب باب الجنائز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ- Personal Narrative, vol . 2 . 1-3
106 |
زندگي مي كنند . اما با اين همه ، هيچ اعتراضي نسبت به زندگي آن ها در داخل شهر وجود ندارد . پس از مردن ، جنازه هايشان ( براي نماز ) به حرم نبوي برده مي شود ، مشروط بر آن كه شهرت به كار بدي نداشته باشد . پس از آن ، آنها را در بقيع به خاك مي سپارند . دليل اين تسامح نسبت به آنها ، از آن رو است كه تصور مي شود برخي از آنها بر مذهب سني هستند . حتي رافضي ترين آن ها نيز ، مذهب خويش را سخت پنهان مي دارد . بيشتر عرب هاي تحصيل كرده ، آنها را مانند ايرانيان بر مذهب علي ( عليه السلام ) مي دانند . به هر روي ، كشف حقيقت بسيار دشوار است . من از عقايد اختصاصي آنها چيزي به دست نياوردم تا آن كه يك دوست شيرازي را در بمبئي ديدم . رخسار بني الحسين اندكي كمتر از بدويان تيره است و در لباس ، هنوز از لباس عربي قديمي كه ويژه اشراف است استفاده مي كنند ؛ يعني چفيه اي بر سر مي گذارند ، با لباسي ( عبايي ) بلند و آستين هاي گشاد به طوري كه مانند شعبده بازانِ ما اروپايي ها مي شوند . آنها اين عبا را روي پيراهن سفيدي كه از پنبه بافته شده مي اندازند و هميشه در ملاء عام ، شمشيري به همراه دارند ، حتي وقتي كه ديگران سلاح خود را در خانه مي گذارند » . ( 1 )
تا اين اواخر هيچ كوششي از سوي نويسندگان غربي براي ارائـه جزئيـات امارت شيعي ( حسيني ها ) در مدينه به صورت ريشه اي انجام نشده بود ، گرچه Werner Caskal طرحي براي اين كار داشت كه به دلايلي كه بر من روشن نيست ، طرح وي كه در Max vonOppenheim's Die Beduinen از آن ياد شده ، به انجام نرسيده است . ( 2 ) در اين باره تنها دو مقاله از Richard T . Mortel در سال 1991 و 1994 منتشر شد ، درست به موازات نوشته Shawn Marmonبا عنوان Eunuchs and Sacred Boundaries inIslamic Society در سال 1995 . با اين حال ، تحقيقات غربي روي مدينه ، بويژه جامعه شيعه آن ، پيشرفت اساسي نكرد . ( 3 )
در همين ايام ، انتشار سالشمارهاي عربي و نيز كارهاي شرح حالنگاري ديگر ( به صورت كم و بيش انتقادي ) و نيز مطالعات مؤلفان عرب در زمينه بررسي جنبه هاي مختلف تاريخ مدني ها از صدر اسلام تا گذشته نزديك ، كه به طور نامحدودي مواد منابع تاريخي ما را تقويت كرد ، قابل توجه است . تازه ترين آنها دو كتاب منتشره در سال 1996 است . هر دو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان ، ص3
2 ـ ج2 ، ص434 ، پانوشت 4
3 ـ به كتابنامه مقاله رجوع كنيد .
107 |
كار مورد توجه نويسنده اين سطور ، در بهره گيري از آنها در تحقيق حاضر بوده است . اين دو كتاب عبارتند از :
« الجواهر الثمينة في محاسن المدينة » ، نوشته محمّد كبريت الحسيني المدني ، تحقيق محمد حسن ( . . . ) اسماعيلي الشافعي ، 1996 ، دارالكتب العلميه . ( 1 ) و ديگري :
« تاريخ امراء المدينة المنورة » ، نوشته عارف عبدالغني ، دمشق ، 1996 ، دارالكنان . ( 2 )
كتاب مفيد ديگر در منابع عربي ، كتاب جديد الانتشاري است كه در باره كتابهاي تأليف شده توسط مؤلفان شيعي در شبه جزيره چاپ شده با عنوان : « مجموع المؤلفات الشيعية في الجزيرة العربيّة » ، حبيب الجامع ، بيروت ، 1417 ، مؤسسة البقيع . ( 3 ) اين كتاب زماني به دست من رسيد كه مشغول كارهاي نهايي تحقيق حاضر بودم و مجبور شدم خود را به ارجاعات كتابشناسي بالا محدود كنم .
براي بهتر و تكميل تر شدن كار من ، هيچ منبعي از سوي اعضاي جامعه شيعه مدينه منتشر نشده ( كه مورد استفاده ام باشد ) . بنابر اين بايد آنها را به عنوان اقليتي ساكت تلقي كرد ، بويژه كه اوضاع حاضر ، چنين اجازه اي به ما نمي دهد كه به صورت ميداني ، در باره وضعيت اقتصادي ، فرهنگي و . . . آنان تحقيق كنيم .
به عنوان يك پيش نياز براي تحقيق بيشتر در باره اشراف حسيني حجاز ـ به طور عموم ـ و شاخه مدني آن ـ به طور خاص ـ يك چاپ انتقادي از كتاب « زهر الرياض و زلال الحياض » از ابن شدقم مدني ، مي تواند در سطحي عالي مفيد باشد . مؤلف آن سيد ابوالمكارم حسن بن علي بن شدقم مدني در سال 942 ( 1535 ـ 1536 ) در مدينه متولد شد و در حيدرآباد دكن ، در ماه صفر سال 999 ( دسامبر 1590 ) درگذشت . جنازه وي به مدينه انتقال يافت و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد . ( 4 ) گفته شده است كه وي پيش از آن كه شهر خود ، مدينه را به سوي هند ترك كند ، مانند پدرش ، براي مدتي نقيب الاشراف و نيز متولّي موقوفات مرقد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بوده است . ابن شدقم در متن دستنوشته كتاب « زهر الرياض » در چهار مجلد گرايش شيعي امامي خود را به طور آشكار نشان داده است .
اساسا اين كتاب در باره شرح حال كساني است كه نقشي در تاريخ مدينه بر عهده داشته اند ، البته با تأكيد مخصوص بر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ براي شناخت نسخه خطي آن بنگريد به : صاعدي ، معجم ما الّف ، ص 343 ، ش 93 . شافعي ، ص 4 ؛ در باره مؤلف اين كتاب محمد كبريت نكـ : همان ، ص 3 ، و نيز Hamdan : Literature, 77- 80و پانوشت شماره 89 همين مقاله .
2 ـ كتاب مشتمل بر شرح حالهاي كوتاه است ، در قالب ترتيب زماني افرادي كه به هر روي به نوعي ( به صورت مستقل يا از طرف مماليك يا عثمانيها ) از ابتداي اسلام تا سال 1417 ( 1996م ) حاكم بر مدينه بوده اند . نخستين فرد مصعب بن عمير ( بنگريد EI, vol . 7, 649 ) است و آخرين نفر شاهزاده عبدالمجيد بن عبدالعزيز السعود ( از سال 1406 / 1986 ) امير مدينه . در صفحات 492 ـ 420 فهرستي ( باز بر اساس ترتيب تاريخي ) از همه اين اشخاص به دست داده است . در صص 502 ـ 504 از حكام جعفريين ياد كرده اما فهرست خاصي از سلسله ( شيعي ) امراي حسيني نياورده است .
3 ـ بر اساس آنچه در مقدمه آمده ، مجلد دوم كتاب در حال آماده شدن است .
4 ـ در باره اين كتاب و مؤلف آن بنگريد به : صاعدي ، همان ، صص 352 ـ 356 ؛ امين ، اعيان ، ويراسته حسن الامين ، ( 1986 ) ج 5 ، ص 175ـ 179
108 |
امامان شيعه ، همين طور حاكمان شيعه محلي ، اشراف ، علما ، شعرا و . . . ديگران .
مطالعه اي در باره زندگي مؤلف و فعاليت سياسي او در مدينه و حيدرآباد مي تواند بينشي در باره نقش اشراف حسيني و انديشه هاي آنها در قرن شانزدهم و بعد از آن به وجود آورد .
افزون بر اينها ، متون چاپ شده و نشده به زبان فارسي و ساير زبانهاي شرقي و اروپايي وجود دارد كه مي تواند آگاهي هاي فراوان با توجه به بسياري از جزئيات به دست دهد . مؤلف سطور حاضر مدعي آن نيست كه همه اين منابع را مي شناسد . در اينجا تصديق مي كنم كه به هر روي قادر نبوده ام تا از همه اطلاعاتي كه در منابع معتبر بوده بهره ببرم .
اميرنشينِ شيعيِ بني الحسين
عنوان شيعيان دوازده امامي اميرنشين حسيني در مدينه ، تا دوره مماليك نزد نويسندگان عرب دوره مياني ـ قرون وسطاي اسلامي ! ـ مانند ابن خلدون ( درگذشته 809 / 1406 م ) و قلقشندي ( 821 / 1418 م ) شناخته شده بود . ( 1 ) مطالعات اخير Mortel بر اساس داده هاي اين مؤلف و نيز بر اساس اطلاعات چند منبع ديگر استوار است .
ظهور دولت نيمه مستقل اميرنشين در مدينه و حوالي آن ، تحت سيطره اشراف محلي ( 2 ) از بنوالحسين به سالهايي باز مي گردد كه دولت فاطمي در مصر به وجود آمد ( 359/969م ) . ( 3 ) دو عامل بايد به عنوان پيش نيازِ رشد اين قدرت در مدينه در نظر گرفته شود :
نخست آن كه : شاهدي وجود دارد كه بنوالحسين ، اخلاف حسين بن علي و در اصل از نسل علي بن الحسين ( امام چهارم شيعيان ، تنها پسر بازمانده امام حسين ) با شمارِ فراوان افراد خود ، توانست طايفه خويش را به عنوان يكي از خاندانهاي مهم مدينه مطرح كند . برخي از آگاهي هاي مربوط به اين مسأله در منابعي بسيار متأخر آمده كه ممكن است ساختگي باشد ، اما دليلي وجود ندارد در اين نكته ترديد كنيم كه بنوالحسين مدتها پيش از به دست آوردن امارت ، نفوذ قابل توجهي در مدينه داشته اند .
نكته دوم آن كه : در ربع نخست قرن دهم ميلادي ، شماري از افراد خاندان بنوالحسين مدينه ، به مصر مهاجرت كردند . برخي از آنها توانستند تا پيوند نزديكي با اخشيديان وپس از آن با دربار فاطمي ايجاد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ابن خلدون ، العبر ، ج 4 ، صص 108 ـ 111 ؛ القلقشندي ، صبح الأعشي ، ج 4 ، ص 302 ؛ ج 12 ، ص 243 ـ 246
2 ـ براي اين تعبير و تطوّر آن بنگريد به : مقاله « Sharef » در التاريخ الشامل ، ج 2 ، ص 135
- Mortel : The Origins, passim ؛ also ؛ Muhammad : Al-alaqat, 72-76 ؛
بدر ، التاريخ الشامل ، ج 2 ، ص 135
109 |
كنند . فردي كه در اين باره اهميت ويژه اي داشت ، مسلم بن عبيدالله بود كه در سال 976 يا 977 در قاهره درگذشت . وقتي فرزند او ، مدت كوتاهي پس از آن به حجاز برگشت ، خاندان بنوالحسين وي را به عنوان رهبر خود تلقي كردند . اين حادثه آغاز امارت بنوالحسين ( شرفا ) را نشان مي دهد .
مهمترين نشان بيروني تشكيل يك اميرنشين نسبتاً محلي در دوره دولت مقتدر فاطمي ( نه حكومت طولاني عباسيان سني ) ديده مي شود كه نام آنها در خطبه آورده مي شد ؛ به احتمال از آغاز سال 969 و البته با قطعيت كمتري ، چند سال پس از آن بود كه نام خلفاي فاطمي در خطبه آورده شد . اندكي بعد برخي از اميران حسيني به عنوان كساني كه به طور رسمي از طرف خلفاي فاطمي نصب شده اند ، شناخته شده هستند و پس از سقوط اين سلسله ، از طرف دولت عباسي بر مدينه حكومت كردند . يكي از آنها قاسم بن مهنا است كه آشنايي نزديكي با صلاح الدين داشته و حتي در برخي جنگها وي را همراهي كرده است . در روزگار وي و فرزندش ، اميرنشين حسيني مدينه در بسياري از مناسبتها ؛ از جمله تلاشهاي متعدد ايوبي ها در تسلط بر مكه ، با آنها همكاري داشت . از سوي ديگر ، ايوبي ها نيز در مقابل اقدامات نظامي و سياسي شرفاي مكه براي مطيع كردن اميران مدينه ، ازآنها دفاع كردند .
در كنار اين همكاري هاي سياسي ، به احتمال گونه اي از مهاجرتهاي شيعي ، در دو سمت ميان مصر و مدينه در فاصله زماني ميان سقوط فاطميها تا روي كار آمدن مماليك ادامه داشته است . همان طور كه تحقيقات اخير ( 1 ) نشان مي دهد ، شواهد كافي وجود دارد كه تشيع اسماعيلي و غيراسماعيلي ( شايد دوازده امامي ) ، نقشي در قاهره بر عهده داشته اند ، حتي پيش تر از آن در مصر عليا و دست كم تا پايان قرن چهاردهم . برخي موارد از اين دست ، تا مدتها پس از آن هم در آن ناحيه يافت مي شود . بنابر اين گزارش ، عبدالرحمان انصاري ـ كه ذيلاً خواهد آمد ـ ( 2 ) بر آن است كه برخي از نخاوله ، پيوند با مردماني از مصر داشته اند كه نبايد كاملاً بي اساس باشد .
پس از خلع آخرين خليفه فاطمي در سال 567 / 1171 ، حاكمان محلي حرمين ، سلطان صلاح الدين را بر منطقه خود به رسميت شناختند و به عنوان نشان آشكار بازگشت سنيان ، واعظان شيعي حرم مدينه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ. Stewart : Popular Shiism, esp . 35, 52, 56, 61
2 ـ به صفحه 303 اصل مقاله مراجعه كنيد .
110 |
مجبور شدند تا مشروعيت خليفه سني را در خطبه خود تصديق كنند .
البته نه صلاح الدين و نه جانشيان وي ، تلاش خاصي براي سني كردن شهر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از خود نشان ندادند . سران شيعه مدينه به كنترل همه نهادهاي مذهبي در آن مكان مقدس ادامه دادند و قاضيان شيعه احكام شيعي را به طور مساوي بر سني و شيعي بكار مي گرفتند . ( 1 )
شماري از مؤلفان سني كه به داشتن گرايشهاي ضد شيعي شهره اند ، از اين امور انتقاد كرده اند و آن را تهديدي براي برتري مذهب سني در حجاز دانسته اند . ابوعبدالله محمدالمراكشي دركتاب « الذيلوالتكمله » در شرح حال ابن جبير ( م1217 ) ، شعري از اين مسافر معروف اندلسي آورده كه آن را به صلاح الدين ايوبي ( م 1192 ) تقديم كرده است . ابن جبير در اين شعر ( 2 ) به طور مستقيم به سلطان متوسل شده و خواسته است تا به وضعيت مدينه نگريسته و بدعتهايي را كه در شهر پيغمبر رواج يافته از بين ببرد . وي در ميان مسائل مختلف ، بويژه از « سبّ آشكار صحابه » ، به عنوان يكي از از ننگ آورترين بدعتها ياد كرده و تأكيد كرده است كه شيعه بايد امامت نماز را به اهل سنت واگذار كند . ( 3 )
اين اتهام كه : شيعه مي كوشيد تا به مرقد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقبي زده و جنازه هاي آن دو نفر را بيرون برد ! در متون سني مربوط به تاريخ مدينه آمده است . ( 4 ) نار الحجاز يا آتشفشان برآمده در نزديك مدينه در سال 654 ( 1256 ) و نيز آتش سوزي چند ماه بعد حرم در همان سال ، توسط مؤلفان سني به عنوان تنبيه الهي براي فسادي كه جامعه در آن سقوط كرده ـ و نمونه مهم آن تسلط شيعه بر مدينه است ـ ياد شده است . حتي برخي از منابع شعيان را مسؤول اين آتش سوزي معرفي مي كنند . ( 5 )
ابن تيميه ( م 1328 ) در رساله خود درباره پيشينه و تسلّط مكتب حديثي در طول سه قرن نخست اسلامي ، توضيح مي دهد كه چرا نفوذ مدرسه مدينه به طور متوالي كاهش يافت . حتي در قرن چهارم ، همان زمان كه رفض در خود مدينه نشان مي داد ، ديگر شهرها به صورت قابل تصديقي به برتري رؤساي مكتب خود نسبت به مدني ها مباهات مي كردند . به هر روي ، تقريباً تا آغاز قرن ششم هجري ( اوائل قرن دوازدهم ميلادي ) بيشتر ساكنان مدينه به پيروي مذهب حديثي خود ، مذهب مالك ، ادامه دادند ، اما زندگي مذهبي در مدينه ، تحت تأثير مهاجران اهل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ. Marmon : Eunuchs, 58
2 ـ مراكشي ، الذيل ، مجلد پنجم ، بخش 2 ، صص 616 ـ 620
3 ـ در باره اظهار ناراحتي ابن جبير در اين باره كه اهل بدعت بايد خطبه بر روي منبر پيامبر را تحويل دهند و نيز ديگر گلايه هاي او از وضع مذهبي مدينه بنگريد به الرحله ، ويراسته Waight و Goeje ، صص 76 ، 201 ؛ و ترجمه فرانسوي آن به وسيله Gaudefry-Demombunes با عنوان Vayagesبخش اول ، ص 87 ، و بخش دوم ، ص 231 ؛ براي شرح بيشتر نكـNetton : Basic Structures, esp . 28-30 . براي تاريخ منبر و اهميت مذهبي آن بنگريد به : Meier : Der Prediger .
4 ـ بنگريد به : Marmon : Eunuchs, 36 ؛ البرزنجي ، نزهة الناظرين ، ص 82 ؛ همين داستان در برخي از مصادر جديد هم آمده است ، مانند : علي حافظ ، الفصول ، ص 24 . مؤلف روايت جايگزين ديگري را ترجيح مي دهد كه مقصر مسيحي ها بوده اند .
5 ـ Marmon ، همان ، ص 49 ؛ Meier : Der Prediger, 227- 230 ؛ السمهودي ، وفاء الوفاء ، ج 1 ، ص 151 ، ج 2 ، ص 598 ـ 600 ؛ ( براي اشعار نقل شده نكـ : ص 600 . نيز نكـ : مكناسي ، ص جذوة الاقتباس ، ص 242 ؛ Burclhardt : Tracels, 204
111 |
بدعت شرق ( رافضة الشرق ) قرار گرفت . يك گروه بزرگ شيعيان كاشان و ديگر نقاط كه بسياري از آنها سادات بودند به مدينه مهاجرت كردند . نوشته هاي مؤلفان رافضي كه با فهم درست از قرآن و حديث ناسازگار بود ، در مدينه ظاهر شد و پول زيادي براي آن پرداخت مي شد . به همين دليل ، از آن روزگار به بعد كار رفض در مدينه بالا گرفت . ( 1 )
به هر روي دانستن اين مطلب جالب است كه شيعيان در اوائل قرن دوازدهم ، بويژه از قاشان يا كاشان ، آن گونه كه ابن تيميه گفته است ، هيچ ارتباطي با نوعي حركت مهدويانه ـ كه گفته مي شود در آن شهر و روستاهاي اطراف فعال بوده ـ نداشته است . ياقوت اين حركت را از شاهد عيني موثقي به نام ابوالعباس احمد بن علي بن باباي كاشي يا كاشاني ( م 510 / 1116 ) كه نويسنده كتاب مفقود شده اي در باب فرقه هاي شيعه بوده ، آورده است . ( 2 ) با اين همه بحث در اين باره از حوزه اين تحقيق خارج است .
ابن فرحون ( كه قاضي مالكي مدينه از 792 / 1390 تا زمان مرگش در سال 800 / 1397 بوده ) مطالب ابن تيميه را در كتاب خود « تبصرة الأحكام » تأييد كرده است . به هر روي با ملاحظه آغاز تسلط شيعه بر مدينه ، ابن فرحون تاريخ كهن تري را به دست مي دهد . ابوبكر بن عربي ( م 1148 ) در كتاب « العواصم و القواصم » يادآور شده است كه فقه سني در مدينه قرن پنجم متروك شده است . طبق گفته ابن عربي ، به هنگام ورود اين عالم اندلسي به مدينه در سال 489 / 6 ـ 1095 يك شيعه ، خطيبِ ( حرم ) بوده است . ( 3 )
چند قرن پس ازآن ، جعفربن اسماعيل برزنجي ( م 1899 ) كه در سال 1854 به مدينه رسيده ومفتي شافعي آن شهرشده ، در كتاب خود ، « تاريخ مسجد النبي ( صلّي الله عليه وآله ) » درباره مطالب ابن فرحون مطالبي را آورده است . ( 4 )
وضعيتي را كه مؤلفان مذكور شرح داده و بر آن تأسف خورده اند ، در حاكميت مماليك ، بويژه با آغاز سفر حج سلطان بيبرس در سال 1269 تغيير كرد . او سياست فرستادن علماي سني به مدينه را براي محدود كردن نفوذ حاكمان شيعه محلي ـ در حالي كه خاندانهاي علماي شيعه ، بويژه حسيني ها هنوز در آن شهر ذي نفوذ بودند ـ ابداع كرد . امراي مدني زمان آل شيها و وابستگان آنها آل سنان ، كوشيدند تا به گونه اي متفاوت در برابر اين سياست مقاومت كنند ؛ از جمله در برابر جابجايي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شحّات ، اصول ، ص 20
2 ـ معجم البلدان ، ج 7 ، ص 13 ؛ در باره قاشاني نكـ : EI, vol . 4, 696
3 ـ چاپ شده همراه تبصره فيض العلي ، ج 1 ، ص 417
4 ـ نزهة الناظرين ، ص 88
112 |
پيروان خود در برابر مهاجران سني كه آنها را به عنوان نيروهاي فشار براي سني كردن تلقّي مي كردند . ( 1 )
در اين ارتباط ، طي رخدادي در قرن سيزدهم يك مصري سني با نام فقيه سراج الدين انصاري به عنوان نقطه چرخشي در تضاد شيعه و سني در زمينه كنترل نهادهاي مذهبي مدينه عمل كرد . در جمعه اي پس ازآن ، كه سراج الدين ـ به دستور سلطان مملوك به مدينه آمده بود ـ خطبه خود را از منبر حرم آغاز كرده بود ، گروهي از شيعيان حاضر در مسجد سنگريزه هايي را كه در دست داشتند به سوي او پرتاب كردند . در اين برخورد خواجه هاي حرم ، كه همگي به غيرت در دفاع از مذهب سني شناخته شده اند ، همراه مستخدمان و غلامان وارد ماجرا شده ، خود را ميان منبر و جمعيت قرار دادند . اين نخستين بار بود كه « صف الخدام » پديدار شد ، چيزي كه براي قرنها ادامه يافت و در اصل نقشه دقيقي براي تحقق اقتدار سلطان مصر بود . به هر روي اين حركت ، آغاز مرحله اي جديد از تحولي بود كه با سرعت به قدرت برتر شيعه در مدينه پايان داد . ( 2 )
در دوره حاكميت عثماني ، از سال 1517 به اين سو ، نفوذ خاندان حسيني مدينه به تدريج رو به زوال گذاشت . با اين حال ، آنان كاملا مطيع نبودند و حتي وارد نزاع با عثمانيها شدند . ثريّا فاروقي در تحقيق خود در باره وضع اقتصادي مكه و مدينه در دوره عثماني ، تحليل ارزشمندي از درآمد اوقاف دو شهر مقدس و نيز توزيع اعانات و مستمريهاي ساكنان آن ارائه كرده است . ( 3 ) در اين زمينه او از يك رشته نزاع طولاني در قرن شانزدهم در باره كمكهاي ( عثماني ) مصري و ضايع شدن حقوق بني الحسين مدينه ياد مي كند . سادات بني الحسين مدينه ، با نشان دادن فرماني از سلطان مراد سوم ، نسبت به يك سوم كمكهايي نيز كه به مكه فرستاده مي شد ادعا داشتند ، اما حاكم عثماني مصر با درخواست آنها مخالفت كرد و خاطر نشان ساخت كه در اين صورت بايد حقوق ديگر مدعيان مشروع پايمال شود .
بايد به خاطر داشته باشيم كه در اين دوره ، عثمانيهاي سني و صفويان شيعي ، به طور مداوم در حال جنگ بودند . در چنين وضعيتي كمكهاي رسمي عثماني ، نمي توانست در اختيار بنوالحسين شيعي قرار گيرد ، درست بدان جهت كه دشمنان بنوالحسين در استانبول قدرتمند بودند و مشاوران سلطان حمايت رسمي از آنها را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ- Mortel : The Husynid Amirate, p . 100 ؛ Marnon : Eunuchs, 56, 138, fn . 159 ؛
علي ، الحياة ، ص 221
2 ـ Marmon, p . 55 ؛ البرزنجي ، نزهة الناظرين ، ص 89
- Pilgrims and Sultans, 56, 77, 80
113 |
به هر شكل رد مي كردند . اما بنوالحسين در اين باره پافشاري كردند و به نظر مي رسد كه در دراز مدت موفق شدند ؛ چرا كه در ابتداي قرن هفدهم شاهديم كه آنان كمكهاي اعطايي مصر را دريافت مي كنند . ( 1 )
براساس منابعي كه در اختيار من قرار دارد ، نمي توانم به طور قطع تعيين كنم كه در چه زماني و در چه وضعيتي پرداخت اين گونه كمكهاي مالي از سوي دولت مصري ـ عثماني ـ قطع شده است . به هر روي روشن نيست كه آيا بنوالحسين از كمكهاي منظم يا هداياي ساير منابع ـ چه داخل و چه خارج امپراتوري عثماني ـ برخوردار بوده اند واگر بوده اند تاچه زماني بوده است .
مي توان فرض كرد كه شمار شيعيان بومي و غير بومي ساكن در دو شهر مقدس ، دست كم در نيمه نخست قرن شانزدهم ميلادي فراوان بوده است . حضور اين تعداد شيعه يارافضي يا شبيه آن ، ابن حجرهيتمي ( م975/1567 ) را مجبور به نوشتن ( و تدريس علني ) كتاب « الصواعق المحرقه » ، يكي از جدلي ترين كتابها بر ضد عقايد شيعه در دفاع از خلفاي نخست ، كرده است . ( 2 ) به نظر مي رسد كه كار ابن حجر در قالب مواجهه عثمانيان سني و صفويان شيعي ، بويژه در برابر سبّ آشكار خلفاي نخست قرار دارد . اين اقدام ( سبّ صحابه ) منجر به اعتراض جمعي از علماي امامي در حجاز شد . لذا برخي از علماي حجاز به علماي اصفهان نوشتند : شما خلفا را در اصفهان سبّ مي كنيد و ما در حرمين به خاطر سبّ و لعن شماگرفتار مشكل هستيم . ( 3 )
درگيري ميان دولت عثمانيان و صفويان ( همچنين دولتهاي بعدي ) سبب بروز مشكلاتي در امر حج و زيارت مدينه شد . وقتي دو امپراتوري در جنگ بودند ، زائران ايراني اجازه نداشتند به سرزمين عثماني وارد شوند . در دوران صلح هم حركات آنها تحت نظارت و كم و بيش محدود بود . آنها در رفتن به حجاز و بازگشت به ايران و نيز در طول دوران اقامتشان در حرمين ، گرفتار انواع تبعيض ها بودند . گله ها و شكايات زيادي از اين وضعيت از سوي ايراني ها ( و تا حدي شيعيان ساير نقاط ) از قديم تا زمان حاضر مطرح شده است . ( 4 )
تفسير و تحليل اين نزاع و بازتاب آن از هدف تحقيقِ حاضر بيرون است . در اينجا كافي است اشاره كنيم كه رودررويي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان ، ص 87
2 ـ Brockelmann, GAL, II, 388, and S II, 527 . . ابن حجر ياد آور شده است كه در رمضان سال 950 / 1543 از وي خواسته شده است تا كتابش را در ملاء عام تدريس كند . نكـ : مقدمه صواعق .
- Newwman : The Muth, 82 .
4 ـ Faroqi : Pilgrims, 127 ؛ ؛ فقيهي ، وهابيان ، ص 231 ؛ امين الدوله ، سفرنامه ، ص 255 ، 279 ؛ Kazem Zadeh : Relation, 16-18 .
114 |
فعلي دولت سعودي با ايران در مراسم حج ريشه هاي زيادي در گذشته دور دارد . درست همان طور كه شيعيان بومي مدينه مستقيما از نتايج چنين ستيزهايي در خطر بوده اند . ( 1 )
به نقل ايّوب صبري ( بر اساس گزارش البتنوني ) كنترل مدينه تا سال 1099 / 7 ـ 1686 در دست اشراف حسيني قرار داشت . در اين سال بود كه بر اساس فرمان دولت عثماني ، مدينه زير سلطه شرفاي حجاز ـ يعني مكه ـ درآمد . آخرين امير نيمه مستقلّ مدينه ، حسين بن زهير بوده است . ( 2 )
شايد در نتيجه همين تحوّل است كه منطقه العوالي در حومه جنوبي مدينه ، به مدت چند قرن ، اقامتگاه امراي مدينه حسيني ، به جاي شهر مدينه مي شود . در اين وضعيت آنها دلايل خوبي براي ايجاد روابط نزديك با قبيله برجسته آن ناحيه يعني حرب ، بويژه با تيره بني علي از قبيله مزبور داشتند . ( 3 )
* پي نوشتها :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بنگريد به : متن اصلي اين مقاله ، صص 335 ـ 337 و نصوصي كه در آن جا نقل شده است .
2 ـ الرحلة الحجازيه ، صص 298 ـ 300 ؛ و نيز نكـ : اَمحزون ، المدينة المنوره في رحلة العياشي ، ص 35
3 ـ به صفحه 287 همين تحقيق مراجعه كنيد .