بخش 9

1 ـ مسجد نبوی در گذر تاریخ


119


ميقات حج - سال هفتم - شماره بيست و پنجم - پاييز 1377

اماكن و آثار


120


مسجد نبوي در گذر تاريخ

سيدمحمّد باقر حجّتي

يكي از روزهاي اقامت در مدينه منوّره در معيت اخلاء و اصدقايي چند ، رهسپار « نادي المدينة المنورة الأدبي = انجمن ادبي مدينه منوره » شديم . پس از نشستي كه قدري به طول انجاميد و مذاكراتي كه انجام گرفت ، آماده خداحافظي با مسؤولان آن شديم ، در اين هنگام شماري از نشريه خود را به ما اهدا كردند كه يكي از آنها با عنوان « دراسات حول المدينة المنوره » به چاپ رسيده بود . مقالات اين مجله را اجمالا از نظر گذراندم و مقاله اي تحت عنوان « المسجد النبوي الشريف » از محمد سالم را گزين كرده ، به ترجمه و نيز تهذيب و تنقيح و حذف و اضافاتي در آن دست يازيدم و آن را با عنوان « مسجد نبوي در گذر تاريخ » به سامان آوردم . اميدوارم مقبول درگاه الهي قرار گيرد و برايم رهتوشه اي در آخرت باشد .

بسم الله الرحمن الرحيم

هرچند عنوان ياد شده در خور مطالبي نيست كه از اين پس آن را مطالعه مي كنيد ؛ چرا كه گذشته را از زمان معاصر دور مي سازد و نمي توان به طور كامل و فراگير ، چنان مسير طولاني را براي مسجد نبوي درنورديد ؛ ليكن عرصه هاي سخن را مي توان در جوانب و ابعاد اين مسجد فشرده ساخت :


121


در ابعادي بدين شرح : عمراني ، عبادي ، علمي ، و جوانب ديگر اجتماعي .

هر جنبه و بعدي از اين جوانب و ابعاد ، خود نياز به بحث و بررسي ويژه اي دارد و از اهميت خاصي برخوردار است .

بُعد عمراني مسجد نبوي :

بحث خود را ابتدا در بُعد عمراني اين مسجد آغاز مي كنيم ؛ زيرا اين مسأله ، اصل و اساس ايجاد و پديد آوردن اين مسجد را مي پردازد ؛ ليكن سزا است قبل از ورود در بحث ، مقدمه اي را به منظور زمينه پردازي بحث و كاوش ، تمهيد كنيم ؛ و آن اين است كه مسجد ، نخستين بازده محصول جنبش و خيزش عمراني در روي كره زمين است و نيز اولين حركت عمراني اسلامي در صدر اسلام به شمار مي رود . از آن جمله مسجد الحرام را بايد ياد كرد ؛ چنانكه خداوند متعال فرمود :

{ إنّ أوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلّذي بِبَكَّةَ مُبارَكاً . . . }

« نخستين خانه اي كه براي مردم بنياد نهاده شد تحقيقاً همان خانه اي است كه در بكّه ( يعني همان جايي كه كعبه در آن قرار دارد ) به سامان آمده است . »

در كتب تاريخ ، راجع به نخستين كسي كه كعبه را بنا كرد ـ در اينكه آيا آدم ( عليه السلام ) ، فرشتگان ، شيث و يا ديگران بوده اند ؟ ـ مطالبي ديده مي شود ؛ اما نزول قرآن كريم در آيات مربوط به بناي كعبه ، مبدئي علمي را به ما ارائه مي كند مبني بر اينكه ابراهيم خليل ( عليه السلام ) پايه هاي خانه خدا ( يعني كعبه ) را برافراشت ؛ ولي آن را به سامان نرساند ؛ چنانكه خداوند متعال مي فرمايد :

{ وإذْ يَرْفَعُ إبراهيمُ القَواعِدَ مِنَ البَيْتِ وَإسماعيلُ . . . }

« و به ياد آور ، آنگاه كه ابراهيم و اسماعيل ، پايه هاي خانه خدا را برافراشتند . . . »

بنابراين پايه هاي خانه خدا پيش از ابراهيم وجود داشت ، و فقط ابراهيم آنها را برافراشت ، به اين دليل كه ابراهيم ، هاجر و اسماعيل را به سرزمين مكه آورد :

{ رَبّنا إنّي أسْكَنْتُ مِنْ ذرِّيَّتي بِواد غَيْرِ ذي ذَرْع عَنْدَ بَيْتِكَ الْمُحرَّمِ . . . }

« خداوندگارا ! فرزند و خانواده ام را در وادي و درّه اي كه فاقد آب و گياه است ، در كنار خانه سرشار از حرمت واحترام تو سكني دادم وآنان رادرآن ، به جاي گذاردم . . . »

پيدا است كه دراين سرزمين ـ همزمان


122


با اسكان هاجر و اسماعيل ـ خانه اي وجود نداشت و ابراهيم زماني بناي اين خانه را آغاز كرد كه اسماعيل پا به سن جواني گذارد و با ابراهيم در بناي خانه خدا همياري مي كرد .

از اينجا به سرعت به سوي مسجدالنبي ( صلّي الله عليه وآله ) جا به جا مي شويم كه چگونه بناي آن آغاز گشت :

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) با مهاجرت از مكه ، وارد مدينه شد و همه ما مي دانيم كه در محله « قبا » فرود آمد ، اين جريان در روز دو شنبه اتفاق افتاد .

آن حضرت از اين محله ، در روز جمعه بيرون رفت ، حال آيا اين جمعه ، جمعه پس از روز دوشنبه بود و يا اينكه جمعه هفته بعد از محله « قُبا » به راه افتاد ؟ در اين باره نمي توان نظر قاطعي را اظهار كرد ، ليكن آنچه از نظر ما مهم مي نمايد اين است كه جريان ياد شده آغاز كار مربوط به ورود آن حضرت در مدينه بود كه به صورت موقت و موسمي در محله « قبا » فرود آمد و مسجدي را در آنجا بنياد نهاد .

وقتي پيامبر در سوي مدينه از مكه خارج شد و به « طَيْبه طيّبه » ؛ يعني مدينه آمد ، بناي مسجد را آغاز كرد . بنا بر اين بناي مسجد « قبا » نخستين حركت عمراني بعد از ورود رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در مدينه به شمار است كه از پي آن ، « مسجدالنبي » در مدينه بنا شد ؛ البته آنگاه كه اقامت آن حضرت در مدينه منوره استقرار يافت .

مي دانيم مسجد نبوي به عنوان « مسجد مادر » و امّ المساجد در مدينه است و مسجد اصل و اساس به شمار مي رود .

بايد ديد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) محل اين مسجد را چگونه برگزيد . آياتي كه جامعه اهل مدينه را براي ما به تصوير مي كشد در قرآن كريم مي بينيم . . .

مكان مسجدنبوي چگونه انتخاب شد ؟

پيامبر گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) با پيماني كه با اوس و خزرج در بيعت عقبه بسته بود ، از مكه به مدينه كوچيد ، پيماني كه در آن متذكر شد به سوي آنها آمده و بر ديار آنها در مي آيد و آنها او را از هرگزندي حفظ كرده و از ياري او دريغ نورزند و همانگونه كه از خانواده خود صيانت مي كنند در مقام حمايت و نگاهباني از سلامت آن حضرت برآيند . مآلاً به سوي مدينه راه سپرد و اولين پايگاه فرود آن حضرت در محله اي به نام « قبا » بوده است .

در اينجا رويدادهاي مربوط به هجرت


123


و حوادثي كه در مسير اين كوچش رخ داده است را پشت سر مي گذاريم .

مسجد قبا و كيفيت فرود آمدن در اين محل :

آري رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به محله « قبا » رسيد و به بناي مسجد در اين محله پرداخت ؛ اما چگونه و به چه كيفيتي ؟

علماي سيره ، جرياني را در اين باره ياد كرده اند ـ اگرچه سند آن مجهول و ناشناخته است ـ ليكن به اتفاق آن را ياد كرده و در آثار خود آورده اند ؛ مبني بر اينكه آن حضرت به كسي كه ناقه او را هدايت مي كرد و زمامش را در اختيار داشت ، فرمود :

افسارش را رها كن . ناقه از جاي برخاست و به چرخش و گردش در آمد و نشست و دوباره دور زد . پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : خطي را در مسير گامهاي ناقه روي زمين رسم كنيد ؛ يعني آن حضرت در مسير خود از قبا به مدينه تا محل همين مسجد كنوني آمد ، و بر قبائل اوس و خزرج گذر كرد . امتداد بناي مسجد مدينه از شمال به جنوب ، ( بيش از شرق تا غرب بود ) بر هيچ قبيله و بر هيچ جايگاهي عبور نكرد مگر آنكه با شمار زيادي از مردم و آمادگيهايي درخور مواجه شد كه از آن حضرت استقبال به عمل آوردند و مي گفتند :

« يارسول الله ! به سوي ماآي ، به سوي اين جمعيت كه آماده پذيرايي هستند فرود آي ! »

در پاسخ آنها مي فرمود : « راه ناقه را آزاد گذاريد ؛ زيرا او مأمور است در كجا زانو به زمين نهد » سرانجام بر بني النجار گذر كرد كه آن حضرت را فراوان مورد ملاطفت قرار دادند ، آنان درخواست كردند نزد دايي زاده هاي خود ( يعني همين بني النجار ) فرود آيد . حضرت مي فرمود : راه اين شتر را باز گذاريد ؛ چرا كه اين ناقه من ، مأمور است . سرانجام ناقه به همانجا رسيد كه بايد برسد و در آنجا زانو بر زمين نهاد ؛ ولي در آغاز امر متوقف نماند بلكه از جاي برخاست و به گردش در آمد و مانند فردي نگران به اين سو و آنسو مي نگريست و دوباره به همان جايگاه نخست بازگشت و زانو بر زمين زد و گردن خود را بركشيد و با حركت گردن خود اطراف را مي نگريست . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « إن شاء الله منزل و محل فرود ما همين جا است . » لذا از روي ناقه به زيرآمد .

دراينجااندكي درنگ مي كنيم وپاره اي از حوادث مربوط به اين جريان را مي كاويم ؛ چرا كه بررسي سيره ، صرفا عبارت و الفاظ ورويدادهاي خشك و بي جان نيست ؛ بلكه اين سيره ، گويا و عبرت آموز و پندگو و اندرز


124


دهنده است . پيامبري كه به او وحي مي شد و به سائقه هجرت ، از موطن ومولد خود كوچيد و به « قبا » رسيد و در آنجا فرود آمد ، آنگاه در مسيرش تا مقرّ نهايي او ، اين كوچش ادامه يافت و قبايلي براي هدفي ، به خاطر خود آن حضرت با شمار زياد و تشريفاتي در خور امكان و صيانت از او ، با آغوش باز از او استقبال به عمل آوردند ؛ مي بايد آن حضرت و مركب او را به وحي آسماني حوالت مي دادند . لذا در باره ناقه فرمود : او را آزاد گذاريد ؛ چرا كه تحت فرمان الهي ، سير و حركت خود را برگزار مي كند ؛ و چنين مركبي مأمور در سير خود ، مانند امير و فرمانده خويش به راه مي افتد تا سرانجام به همانجا رسيد كه مأمور بود ، و در همانجا كه به او فرمان داده شد ، فرودآمد ، چرا ؟

مي دانيم كه صد سال قبل از آمدن رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به مدينه ، تاريخ اين شهر گويا است كه جنگ و ستيز ميان دو قبيله اوس و خزرج داير بود ، و فقط مدت پنج سال قبل ، ورود آن حضرت آتش اين جنگ رو به خاموشي نهاده بود . وقتي پيامبر بر مدينه وارد شد و گروههاي اوس و خزرج با او بيعت كردند و اين دو قبيله ـ به سان دو اسب مسابقه و سواركاري ـ در تفاخر با يكديگر به سر مي بردند و . . . اگر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در ميان قبيله اوس فرود مي آمد براي خزرجيها گران تمام مي شد ؛ و چنانچه در ميان قبيله خزرج ، اقامت خود را انتخاب مي كرد براي قبيله اوس ناگوار مي نمود ؛ ولي چون آن حضرت كار را به ناقه مأمور واگذار كرد ـ و خداوند سبحان اين ناقه را عملا تحت فرمان خويش داشت ـ سير او به همانجا منتهي شد كه سرانجام در آنجا فرود آمد و هيچ كس و هيچ قبيله آزرده خاطر نشدند . و سرانجام اين مرحله ـ با زانو نهادن ناقه در جاي خود و محلي كه قبائل متعددي در آن به سر مي بردند ـ به پايان رسيد .

ناقه مأمور و انتخاب محل فرود :

اگر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از پيش خود جايي را انتخاب مي كرد ، مشكل و جرياني درخور خرده گيري پديد مي آمد ؛ ولي بايد دانست كه مردم با درخواستهاي خود كه همگي خواهان نزول حضرت در كنار خود بودند و تقاضاي خود را با او در ميان مي گذاشتند و با آن حضرت مواجه مي شدند و . . . اگر به اين تقاضاها وقعي مي نهاد با هم به تفاخر و درگيرهايي نه چندان خوش آيند روياروي مي گشتند ؛ از اين رو آن حضرت به احدي پاسخ مثبت نداد و فقط نگران ناقه خود بود


125


كه كجا مي رود و در چه نقطه اي رحل اقامت مي افكند . فرمود : ناقه من كجا رحل افكند ؟ عرض كردند بار و بنه آن حضرت را ابوايوب انصاري به خانه خويش برد . فرمود : انسان بايد همراه مركب وبار و بنه خودباشد .

پيشينه خانه ابو ايوب انصاري :

گام دوم به فرجام آمد ؛ ولي ما تاريخ را به عقب نشيني تا سالهايي بسي دوردست همراه با خانه ابو ايوب انصاري مي كشانيم ، و بيت و خانه او را چون معجزه اي مي يابيم و مي بينيم تاريخ براي ما چنين بازگو مي كند كه :

يكي از پادشاهان « تبّع » يمن وقتي بر مدينه درآمد ـ و اين جريان در گذر و سفر او به آفريقا اتفاق افتاده بود ـ فرزندش را در مدينه به عنوان پادشاه و حاكم مدينه واگذارد و خود در سوي آفريقا به راه افتاد ، فرزند اين پادشاه بر خرما بتي را برفرازيد تا خرما بچيند . صاحب درخت خرما سر رسيد و بانگ بر او برآورد : ميوه اين درخت از آن كسي است كه آن را بارور ساخته و كاشته است . با بيل و كلنگ به جان فرزند ملك افتاد و او را كشت .

پادشاه يمن از آفريقا به مدينه بازگشت و دريافت كه فرزند او را كشته اند ؛ لذا مدينه را به محاصره گرفت و با اهل مدينه نبرد آغاز كرد و محاصره مدينه مدتها به طول انجاميد تا آنجا كه آذوقه محاصره كنندگان به اتمام رسيد . شبي اهل مدينه باهم به گفتگو نشسته بودند كه چگونه با گروهي كه زاد و توشه آنها تمام شده جنگ و پيكار را ادامه دهند . ما با آنها در روز مي جنگيم در حالي كه شبها را با شكمهايي گرسنه به روز مي آورند ، و ما به خانه هاي خود مي رويم و با خانواده خود غذا را در دسترس خود يافته و پس از تناول آن مي آساييم . اين كار به دور از انصاف است ! لذا تصميم گرفتند براي دشمنان خود ، شبانه غذايي را گسيل دارند و اين كار را در باره آنها معمول داشتند . پادشاه مي گفت : سوگند به خداوند ، كار اهل اين آبادي شگفت انگيز است : ما با آنها روزانه مي جنگيم ، ليكن آنها شبانه از ما با غذا پذيرايي به عمل مي آورند .

دو تن از احبار مدينه به سوي پادشاه يمن آمدند و گفتند : اي ملك ! هدف تو از محاصره مدينه چيست ؟ پاسخ داد : مي خواهم مردم اين آبادي را از پاي در آورم و انتقام خون فرزندم را بگيرم . اين دو حَبْر و دانشمند يهودي به او خاطرنشان شدند كه : هرگز در اين آبادي مسلط نخواهي شد .


126


ملك گفت : چرا ؟ گفتند : اين آبادي پايگاه هجرت آخرين پيامبري است كه از حرم مي آيد . و در اين باره با پادشاه گفتگوهاي دور و درازي داشتند كه مآلاً از محاصر مدينه دست نهاده و با سپاهيانش قانع شدند آن محيط را ترك گويند .

آنگاه ملك گفت : نظر شما دو نفر چيست ؟ گفتند : بايد محاصره اين آبادي را بشكني و راه خويش را در پيش گيري و خانه اي در اينجا بنا كني . وقتي آن پيامبر موعود به اين آبادي آمد در آنجا فرود مي آيد . آري اين همان خانه اي بود كه ابو ايوب انصاري در آن به سر مي برد !

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به مدينه آمد و جامعه ساكنان در آن متشكل از مشركان ، يهوديان ، منافقان و مسلمانان بوده اند .

آن حضرت ازمكه بيرون آمد در حاليكه آنجا با يك موج مواجه بود ، فقط با موج شرك ، خود را رويا روي مي ديد ؛ اما در مدينه با موجها و تنشهاي متعدد و متفاوتي روياروي گشت .

فرزانگي اقتضا مي كند فردي كه دست اندركار تاريخ اجتماعي آن روزگاران مي گردد ـ پاره اي از حكومتها را ـ در مسأله مربوط به مهاجرين و هجرت در سالهاي گذشته نزديك ، مورد مطالعه قرار دهد .

مدينه از فرزندان اسلام استقبال به عمل آورد و مهاجران را با آغوش باز پذيرا گشت ؛ اما نه به سائقه ترس و بيم ، بلكه به انگيزه ايثار ، هرچند كه در تنگنايي از لحاظ معيشت به سر مي بردند .

ورود رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آغاز كار بود و به بناي مسجد روي آورد . بايد اين كار را سر آغاز تحرك و جنبش و خيزشي جديد بر شمرد ؛ چنانكه در سامان دادن امّت اسلامي به ايجاد بناي اخوت و همبستگي ميان مهاجرين و انصار همّت گمارد .

پيشينه و سابقه محل مسجد :

مسجدي در كار نبود و وقتي در مدينه نزول فرمود ، در برابر خانه اي كه در آن سكني گرفت عرصه و باغ و نخلستاني مشاهده نمود . فرمود : اين منطقه و محوطه از آن كيست ؟ عرض كردند از آن ايتامي از « بني النجار » مي باشد كه سهل و سُهيل نام دارند و فرزندان رافع بن عمر هستند ، و تحت سرپرستي اسعد بن زراره به سر مي برند . فرمود : اسعد را نزد من فراخوانيد . اسعد نزد آن حضرت آمد ؛ فرمود : اين باغ و نخلستان را براي من نرخ گذاري كن . عرض كرد : يا رسول الله ! از آن شما است و آن را حضور شما پيشكش مي كنم . فرمود :


127


از آن ايتام است ؟ عرض كرد : من شخصا پرداخت قيمت آن را به سهل و سهيل به عهده مي گيرم و باغ و نخلستاني ديگر را در ازاي آن در اختيارشان قرار مي دهم و يا قيمت آن را با پول مي پردازم ، فرمود : نه ، بايد آن را قيمت گذاري كني . اسعد بيست دينار طلا ، نرخ گذارد . و سرانجام اين محوطه به كمك مسلمين خريداري شد و خرما بن ها و تنه هاي درخت را بريدند و اين محل را تسطيح كردند و مسجد را با چنين پيشينه واوضاع وشرايط در آن ، برپاساختند .

ناگزير مي بايد باري دگر ـ در تصويري كه راجع به آغاز بناي اين مسجد ارائه كرديم ـ راجع به انتخاب اين منطقه براي بناي مسجد ـ بازگشتي داشته باشيم ؛ مبني بر اينكه از رهگذر انتخاب شخصي آن حضرت و اختيار اهل مدينه ، اين انتخاب صورت نپذيرفت ؛ بلكه ناقه را بدانجا سوق دادند ، ناقه اي كه خود تحت فرمان الهي در خط سيري مشخص گام بر مي داشت .

اين جريان و روندي است مشترك كه مسجد نبوي را به مسجدالحرام و بيت المقدس مي پيوندد :

ابراهيم و بناي كعبه :

همه ما مي دانيم وقتي ابراهيم طبق فرمان الهي به كوچيدن مأمور گشت و با خانواده خود به راه افتاد ، « بيت » را نمي شناخت و با توجه به مفاد آيه : { وَ إذّ بَوّأنا لإبْراهيمَ مَكانَ الْبَيتِ . . . } به بناي خانه مأمور گشت . خدا به او فرمود : به اين پاره ابر بالاي سر خود بنگر كه در چه سويي حركت مي كند و سايه مي افكند و در مسير اين سايه گام بردار و خانه اي را براي من بنا كن « اين پاره ابر ـ به هنگام ظهر ـ پديد آمد و ابراهيم در طول خط سير سايه اين ابر گام برمي داشت و در وادي و دره ميان كوهها فرود آمد . ابراهيم پايه هاي خانه را بر پا داشت و بيت را بنياد كرد .

بنا بر اين تشخيص و تعيين حدود و مرزهاي جايگاه بيت براي ابراهيم از ناحيه خداوند متعال و به دستور او انجام گرفت .

داود و بناي بيت المقدس :

* به بيت المقدس مي رويم آنگاه كه خداوند خواست بنايي در آنجا بر سرپا گردد ، به داود وحي كرد براي من خانه اي بنا كن . عرض كرد : خداوندگارا ! در كجا اين خانه را برپا نمايم ؟ فرمود : آنجا كه سواركار نشاندار و شمشير از نيام كشيده را مشاهده كني . داود اين سواركار را يافت ولي در محوطه مردي از بني اسرائيل را ديد ، داود مرد بني


128


اسرائيلي را به سوي خويش فرا خواند و به او گفت : اين محوطه ، را براي من قيمت گذاري كن كه آن را خريدار هستم . عرض كرد : به صد هزار فروشنده ام . آنگاه عرض كرد : اي پيامبر خدا ! با تو مشورت مي كنم : آيا قيمت اين زمين نكوتر است يا خود زمين ؟ فرمود : زمين . عرض كرد مرا رخصت ده تا معامله منتفي گردد ؛ فرمود اختيار با تو است و امضا و يا ردّ اين خريد و فروش را به تو واگذاردم . داود گفت : به دويست هزار خريدارم : عرض كرد : با اين نرخ آن را به تو فروختم . عرض كرد رأي شما چيست : اين نرخ و قيمت بهتر و مهم تر است يا زمين ؟ فرمود : زمين . عرض كرد اختيار فروش آن را به من واگذار . داود پنج بار گفت اين زمين را خريدارم و قيمت آن را خودت تعيين كن ، نظر تو چيست ؟ گفت : سراسر آن را از چهارپاياني متشكل از شتر و گاو و گوسفند آكنده ساز . داود گفت : چنين بها و قيمتي را براي تو فراهم مي آورم .

داود به بني اسرائيل دستور داد چنان بهاي گراني را براي او فراهم آورند ؛ ليكن بني اسرائيل ، شبانه نزد اين مرد رفتند و او را مورد تهديد قرار دادند . فروشنده زمين بامدادان نزد داود آمد و عرض كرد .

اي پيامبر خدا ! خريد و فروش توأم با رضا يا با زور و غصْب ؟ فرمود : فروشي توأم با رضاي خاطر . عرض كرد : بني اسرائيل مي خواهند اين زمين را غاصبانه تصرف كنند . فرمود : نه ، بدينسان اين معامله انجام نمي گيرد ؛ لذا قيمت و بهاي مورد نظر را براي او فراهم آورد ، و بيت المقدس را در همانجا بنا نهاد .

فرمان بناي اين مساجد سه گانه و انتخاب جايگاههاي آنها از سوي خداوند متعال بوده و هريك از آنها را يكي از پيامبران برپا ساخت و ما مسجد چهارمي را با چنين ويژگيها دركره زمين سراغ نداريم .

مصالح ساختماني مسجد النبي :

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مسجد خود را نخست از تنه درخت خرما و شاخ و برگ آن بنا نهاد . بايد توضيحا يادآور شويم : آن بخش از مسجد كه امروزه با رنگ سرخ مشخص است ، اولين عرصه و محدوده بناي مسجد نبوي از تنه درخت خرما ، و شاخه هاي آن در نخستين مرحله اش مي باشد ؛ حدود آن را هفتاد در هفتاد يا صد درصد ذراع از لحاظ عرض و طول تشكيل مي داد . تفصيل سخن در اين باره را به كتب تاريخ حوالت مي دهيم .

آنچه در اين بحث داراي اهميت است


129


اين است : مسجدي كه سقف و ستون آن را تنه و شاخه درخت مي پرداخت كانون تجمّع مسلمين در صدر اسلام بوده و وقتي از آن حضرت راجع به گزارش مربوط به اين مسجد پرسيدند ، فرمود :

« عريش كعريشِ أخي موسي » ؛ « سايه بان و خانه چوبيني مانند سايه بان برادرم موسي است » .

مسجدالنبي تا مدتها به همين صورت و با همان مساحت باقي ماند . در بخش داخلي محدوده سرخ فام ـ در كنار محلّ تكبير و اذان ، ستونهايي است كه ، خطوط دايره اي زرد رنگ در پيرامون آن ستونها مشهود است و به سان گل در درون اين خطوط زرد ديده مي شود .

اين ، همان حد و مرز مسجد نبوي در مرحله نخست بناي آن مي باشد ؛ مسجدي كه مصالح ساختماني آن تنه درختان خرما و شاخه هاي آن بوده است .

بخش دوم تا اين حد و مرز ـ قبل از رنگ سرخ ـ اضافاتي است بر مسجد نبوي كه بعد از خطوط زردرنگي كه بدان اشارت رفت ، در پايان ستون بعد از پنج يا شش ستون با رنگ سبز نگاره شده است . اين هم حد مسجد نبوي است و همان اضافاتي است كه در آن ، همزمان با حيات رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) ـ پس از بازگشت از خيبر ـ پديد آمد ؛ چرا كه مسجد كوچك و تنگ بود و گنجايش نماز گزاران را نداشت ؛ لذا آن حضرت آن را توسعه داد و با سنگ و گل ، بناي آن را بازسازي كرد ، و اين قسمت بر بخش نخست كه هفتاد در هفتاد ذراع بود افزوده شد . حدود آن در طول و عرض ، به صد در صد يا در صد و پنجاه در صدوپنجاه و يا جز اين طول و عرض ها مي رسيد .

توسعه مسجدالنبي در دوران گسترش اسلام در دوران حكومت عمر :

پس از اين دو مرحله ، مسجد نبوي در پذيرايي از مسلمين ـ آنگاه كه سرزمينهاي اسلامي رو به گسترش نهاد و شمار مسلمين در مدينه رو به ازدياد گذارد ـ تنگ مي نمود . عمر صلاح ديد مسجد را توسعه دهد .

جريان مربوط به توسعه مسجدالنبي توسط عمر ، داستان جالبي دارد . او وقتي تصميم گرفت محيط مسجد را گسترش دهد ، عباس عموي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را خانه و سرايي در جنب مسجد بود . عمر به عباس گفت : خانه ات را در اختيار من قرار ده تا بر مسجد اضافه كنم ؛ چرا كه اين مسجد با وضعيت موجود ، براي مردم تنگ است .


130


عباس پاسخ منفي داد و از اعطاي آن به عمر امتناع ورزيد . عمر گفت : قيمت و بهايي براي خانه ات تعيين كن كه من دو چندان آن قيمت را به تو مي پردازم ؟ باز هم عباس پذيراي درخواست عمر نشد . عمر گفت : هرخانه و سرايي را كه دلخواه تو است اختيار كن ، عباس به اين درخواست نيز وقعي ننهاد . عمر گفت : زميني را براي تو در هرجايي كه مي خواهي اقطاع مي كنم ؛ عباس گفت : به اين درخواست تو نيز تن در نمي دهم . عمر گفت : مسجد رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) است و مي خواهم بر مساحت آن بيفزايم . و اين توسعه در سمت شرق مسجد روا نيست ؛ زيرا در اين سمت حجره هاي زنان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) قرار دارد ، و در برابر ما براي توسعه مسجد ، جايي ديگر جز خانه تو وجود ندارد . عباس به اين سخنان نيز اعتنايي نكرد و عمر با پاسخ منفي او مواجه گشت ، عمر گفت : هركسي را كه دلخواه تو است انتخاب كن تا من و تو با هم او را به عنوان داور در اين درخواست انتخاب كنيم . عباس گفت : داوري اين كار را به أبيّ بن كعب وامي گذاريم .

عمر و عباس نزد ابيّ بن كعب رفتند و از او در اين باره داوري خواستند . اُبيّ گفت : از روي غصب و اجبار و يا از سر رضا و پسند خاطر ؟ عمر گفت : من در برابر پرداخت قيمت ، خواهان خانه عباس هستم . ابي گفت : من جرياني را براي تو ياد مي كنم . براي او داستان داود را با آن مرد بني اسرائيلي گزارش كرد كه چگونه زميني را ـ كه در آن خانه اي بنا كرده بود ـ از او گرفت و آن مرد بني اسرائيلي گفت : آيا به زور و غصب زمينم را از دست من مي ستاني يا با رضاي دل ؟ داود گفت : از روي رضا و پسند خاطر خواهان زمين تو هستم . عمر گفت : من سراي عباس را ـ نه براي خويش ـ بلكه براي مسلمين از او مي خواهم ؛ و اگر به گوش خود از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مطالبي را در توسعه مسجد نشنيده بودم در صدد گسترش آن بر نمي آمدم ؛ اما مي بينم شما از اين تصميم امتناع ودريغ ميورزيد ، عمر و عباس ـ بدون اينكه از اين مذاكرات نتيجه اي بگيرند ابي بن كعب را ترك گفته ، بيرون رفتند . وقتي عباس به در خانه خود رسيد درنگ كرد و بر سراي خويش در نيامد و گفت : عمر ! آيا تا كنون چيزي دستگيرت شد ؟ پاسخ داد : نه ، چيزي عايدم نگشت . عباس گفت : عمر ! هم اكنون تبرعا و رايگان خانه وسراي خويش را به مسلمين ارمغان مي دارم . عمر دست به كار شد و مسجد را در سمتهاي شمال و


131


غرب و جنوب توسعه داد .

حجره هاي همسران آن حضرت در سمت شرق ، دست نخورده و به عنوان بيرون مسجد باقي ماند .

توسعه مسجد النبي در زمان عثمان :

بعد از چنان طرح و توسعه ، نوبت به عثمان رسيد و با همان روش به توسعه مسجد از سمت جنوب و شمال و غرب دست يازيد . عثمان در طرح توسعه مسجد با مشكلي مواجه نگشت و محراب را به همان محراب عثماني معاصر در قسمت سنگ چين باب السلام جابه جا كرد .

وليد بن عبدالملك و توسعه مسجدالنبي :

پس از آن وليد آمد و او همانطور كه مي دانيم از امويان به شمار است و همزمان با خلافت او ، عمر بن عبدالعزيز فرمانرواي مدينه بود . او بر مساحت قبلي در غرب و شمال مسجد افزود و براي اولين بار در امر توسعه ، سمت شرق را در مد نظر قرار داد و حجره هاي همسران پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) يا حجره عايشه وحجره فاطمه زهرا ( عليها السلام ) همراه با حجره رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) را وارد حيطه مسجد نمود .

بازتاب مردم در برابر بازسازي مسجدالنبي توسط عمر بن عبد العزيز :

در اين باره مطالبي را در تاريخ مي بينيم كه نشان مي دهد بسياري از اهل مدينه از اين كار خرده گيري و انتقاد كردند : سعد بن مسيب مي گفت « دوست مي داشتم كه حجره هاي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به همان صورت و بدون افزودن و پيوستن آن به مسجد ، همواره باقي مي ماند تا مردم مي ديدند رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) چگونه زندگاني مي كرد . و مي گفت : وقتي من داخل حجره آن حضرت مي شدم و دستم را بالا مي بردم با سقف آن ـ چون كوتاه بود ـ تماس برقرار مي كرد » .

ليكن براي وارد كردن حجره ها در مسجد و پيوستن آنها به آن ، علّت و انگيزه در كار بود كه در اين باره از بعد سياسي و يا شخصي و يا ابعاد ديگر ، آراء گوناگوني را خاطرنشان ساختند . تعليل و توجيه اين جريان بر اساس محور بحث ما ، چندان مهم نيست ؛ آنچه براي ما داراي اهميت است ، حركت و عنايتي است كه مربوط به بعد عمراني و اضافات و توسعه هايي بوده كه در مسجد نبوي پديد آمد :

حجره هاي همسران رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در


132


زمان وليدبن عبدالملك و مباشرت عمربن عبدالعزيز به مسجدالنبي پيوست و در درون مسجد به عنوان بخشي از آن در آمد .

عمر بن عبدالعزيز ( رضي الله عنه ) وقتي در صدد توسعه و بناي مسجد برآمد ، ساختمان آن را بازسازي كرد و ديوار آن را فرو ريخت ؛ ليكن آن را به همان صورتي كه عثمان بنا نهاد سامان داد ؛ و بر اهل مدينه بانگ برآورد : بياييد و شاهد و ناظر وضع و نهاد قبله باشيد تا نگوييد عمر بن عبدالعزيز ، قبله مسجد ما را منحرف نمود . عمر بن عبدالعزيز قبله را به اجماع مسلمين در مسجد نبوي مشخص و داراي نشان ساخت بدانسان كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آن را مشخص فرموده بود .

چنانكه با اتفاق نظر و قاطعيت مي گويند : هرگاه كسي سوگند ياد كند و خدا را شاهد گيرد كه محراب و مصلاي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در مسجد نبوي در سوي قبله قرار دارد به هيچ حَنْث و گناهي دچار نمي آيد . البته در اين نوشتار خواهيم ديد كه مسجدالنبي را همزمان با حيات آن حضرت ، محرابي نبود .

محراب مسجدالنبي :

نخستين كسي كه در طراحي محرابهاي مسجدالنبي پيشتاز بود ، عمربن عبدالعزيز است كه براي اولين بار محراب را در اين مسجد همراه با بازسازي و تجديد بناي آن ايجاد كرد . وقتي عمر بن عبدالعزيز دست اندركار بازسازي مسجد و وارد كردن حجره هاي همسران رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در مسجد شد ، علما با او رويا روي گشتند و به وي گفتند از اين كار دست بردار . در پاسخ آنها گفت : اين كار به فرمان خليفه است كه ناگزير از اجراي آن هستيم ؛ ليكن مآلاً در اين امر به توافق رسيدند .

بازسازيهاي ديگر در مسجدالنبي :

پس از بازسازي مسجدالنبي توسط عمر بن عبدالعزيز اقدامان ديگري در آن صورت گرفت و يا خواستند در آن دگرگونيهايي به هم رسانند :

* گروهي برآن شدند كه جسد مطهر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را جا به جا سازند و اين انديشه ، جرياني در طول تاريخ بود كه بسياري از مردم مدينه از آن آگاهي داشته و دارند ، و مورخان نيز آن را ثبت و ضبط كرده اند و هر مورخي كه تاريخ مسجد نبوي را بررسي كرده و نگاشته ، اين موضوع را نيز طي آن ياد كرده است .

* پيرامون حجره نبوي را حفاري


133


كردند و تا عمق آب رسيدند ، و با روي و سرب آن را كندند .

مهدي عباسي و توسعه مسجدالنبي :

وقتي نوبتِ خلافت به مهدي عباسي رسيد ، به كارگزار خود در مدينه دستور داد : مسجدالنبي را توسعه دهد . در اين توسعه خانه هايي را كه در شمال مسجد قرار داشت بدان پيوست و به صورت محوطه مسجد در آمد و جزو مسجد شد .

ايجاد مرافق و پيوستها توسط قايتباي در مسجدالنبي :

در آغاز دوره حكومت اشرف قايتباي احساس شد كه مسجدالنبي به نگاهباني و بازسازي نياز دارد ، لذا در اين زمينه فعاليتهايي صورت گرفت كه از سال 789 تا 881 هـ . ق . به طول انجاميد .

حريق در مسجدالنبي :

در 886 ـ 889 هـ ق . مسجد نبوي به عارضه حريق دچار آمد ؛ حريقي كه عامل آن صاعقه اي بود كه روي داد . و اين صاعقه به يك آتش سوزي انجاميد كه تمام سقفهاي مسجد و جز آن را دچار حريق ساخت . وليّ عهد قايتباي دستور داد دست به كار ترميم و بازسازي ويرانيها گردند و مسجد را در سمت شرقي آن نيز توسعه دادند .

در زمان سلطان عبدالمجيد :

در زمان سلطان عبدالمجيد ( 1265 ـ 1277 هـ . ق . ) شكافهايي در قسمتهايي از بناي مسجد پديد آمد و تعمير و بازسازي همه جانبه اي در مسجد النبي انجام گرفت كه نزديك سيزده سال به طول انجاميد .

سعوديها و توسعه مسجد :

توسعه حكومت سعوديها در دو مرحله صورت پذيرفت :

مرحله نخست : همان بنايي است كه هم اكنون مشهود است و در كنار مرحله دوم ـ كه در اين تاريخ ( 1418 هـ ق ) انجام گرفته ـ ديده مي شود .

مرحله دوم : توسعه اي است از باب السلام كه در سمتهاي شرق و شمال و غرب امتداديافتهودرسمت شرق تا باب النساء گسترش دارد ؛ و فعلا مي تواند حدود يك مليون نمازگزار را در گنجور درون و بام و بيرون ( اما پيوسته به آن ) پذيرا باشد .

حجره و محتواي آن :

همه مي دانند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و


134


ابوبكر و عمر در حجره عايشه مدفون هستند و تاريخ و جايگاه آنها را مي شناسند . پيشتر ياد كرديم كه عمر بن عبدالعزيز با رعايت احتياط ، اين حجره را به گونه اي در داخل مسجد طراحي و وارد ساخت . وي حجره عايشه را همانند مكعب و مربع بدون پنجره و يا در ، سامان داد كه در پس آن ديوار دومي كشيد و اين ديوار دوم در درون خود ، حجره عايشه و حجره فاطمه زهرا ( عليها السلام ) را در بر مي گيرد و سمت شمالي را كه رو در روي مصلي است در طرف مثلث قرار داد ؛ به گونه اي كه ديواري حائل در آنجا وجود نداشته باشد كه مانع از مواجهه مصلي با قبله گردد و مسافت و فاصله از محل خالي از مصلي ، ميان كرانه مثلث ـ كه در كنار ديوار دوّم است ـ و ميان قبور قرار گرفته و از هم دور گشته است .

آنگاه پس از اين قسمت موجود پنجره آهن كه با رنگ سبز در آميخته و جايگزين مربع چوبين شده است و اين جايگزيني به خاطر آن بود كه اولين حريق در مسجد نبوي اتفاق افتاد ، چون شخصي كه شعله در دست داشت وارد منبع روغن چراغ شد و تصادفا اصطكاك آن با مخزن روغن ، مسجد را به آتش كشيد و آن جعبه مكعب چوبين سوخت كه سرانجام جاي خود را به آهن و مس ـ كه هم اكنون مشهود است ـ سپرد .

ستونهاي مسجد النبي :

يكي از پيوستهاي درون مسجد ، « روضه » است كه بعدا توضيحي راجع به آن در پيش داريم ، و نيز ستونها و استوانه ها كه داراي تاريخ مي باشد ، و سخن از ستونها كه احيانا گروهي از مردم از ذكر آن آزرده مي شوند و معتقدند نيازي به تتبّع و بررسي ستونهاي كهن و باستاني نيست ؛ چنانكه نيازي نداريم درباره اماكني كه پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) در آن نماز اقامه مي كرد به بحث و كاوش بپردازيم .

ليكن در اينجا سخني سزاي اظهار است ، و آن اينكه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نزد « ام انس » آمد و به مردم گفت : مي خواهيد در كدام جايگاه از مسجد براي شما نماز گزارم ، حصيري را آوردند كه مندرس مي نمود ، گفتند : اي رسول خدا ! در همين جايگاه براي ما نماز گزار . آن حضرت در همان جا نماز را برگزار كرد و آب را در موضعي از خانه بيرون كشيد ومردم چنان جايگاهي را به عنوان مسجد براي خود انتخاب كردند . وقتي جريان كار بدينسان به انجام رسيد . ( و آدمي پاره اي از آثار و


135


نشانه ها را شناسايي كرد و همانگونه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در آن نماز گزارد ، نماز خود را برگزار كرد ) بايد آن را جرياني بر شمرد كرد روي داده و نمي توان در باره آن مناقشه كرد .

پيشينيان ـ چون ميان عروة بن زبير و يكي از صحابه اختلاف پديد آمد ـ به كاوش و تتبع در اين باره روي آوردند و مي گفتند : استوانه يعني ستون « مخلفه » ، كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در كنار آن جلوس مي كرد ، كجا است . يا استوانه « وفود » در اين باره به اختلاف پرداختند ، عروة بن زبير بر خاله خود وارد شد ؛ گفتند : در انتظار باشيد كه به زودي شما را آگاه خواهد ساخت . ليكن ديدند عروه آهنگ ستون خاصي كرده و در سوي آن نماز گزارده است . گفتند : اين همان است كه خاله وي او را بدان آگاه ساخته است . مردم برخاستند و در كنار آن ستون نماز گزاردند .

ستونهاي : « سرير » و « معتكف » و ستون « ابي لبابه » ( كه همان ستون « توبه » است ) ، ستوني كه از ابي لبابه در جريان محاصره بني قريظه كاري سر زد و به مسجد در آمد و خويشتن را بدان بست ، اينها استوانه هاي نامداري در مسجد بود .

محراب در مسجدالنبي :

از آثاري كه از مسجد قديم نبوي باقي ماند ، محرابها است . قبلاً اشارت رفت كه در زمان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و نيز از زمان ابي بكر و عمر ، محرابي در مسجد وجود نداشت . در آغاز امر ستوني از نخل و درخت خرما به عنوان نشانه قبله ، نصب شده بود . اولين كسي كه در كنار محل نماز رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) محراب نهاد ، عمر بن عبدالعزيز بود كه همزمان با بازسازي مسجد ، محراب را بنياد نهاد .

در اينجا گاهي اين بحث و گفتگو پيش مي آيد كه وضع محراب و ايجاد ديواري فرو رفته و مجوّف در درازاي ديوار مسجد چه حكمي دارد ؟ !

گروهي از علما پذيراي چنين كار تازه از راه رسيده نبودند و مي گفتند : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و اصحاب او به اين كار دست نيازيدند . اما در عمل مي بينيم كه مسلمين در جواز آن به توافق رسيده اند . مسجد در جهان ، فراوان وجود دارد . اگر من وتو ، به هر سرزميني برويم و بر مسجد آن درآييم ، اگر نشانه هايي كه ما را به سمت قبله رهنمون است در آن مسجد وجود نداشته باشد ، قبله را تشخيص نخواهيم داد و ناگزير از پرسش مي شويم . اگر نابينايي بر مسجدي در آيد


136


و كسي را در دسترس نداشته باشد تا از او سمت قبله را بپرسد و يا اگر انساني شبانه وارد مسجد شود ( كه چراغي ندارد و يا خاموش است ) هرگاه ديوارهاي مسجد را در چهار سو به تجسّس گيرد ، به محراب يا منبر مي رسد و به شناخت سمت قبله توفيق مي يابد .

توسط خليفه راشد اموي يعني عمربن عبدالعزيز ، محراب در مسجد به صورت نهادي مرسوم در آمد كه مي توان گفت وي از علماي برجسته جهان اسلام نيز بوده است .

آنگاه محراب تهجد و نماز شب ، در درون محوطه بخش محصور آهني فراهم آمد كه در داخل حجره بود و از آن رو به محراب « تهجد » نامبردار شد ؛ چون نبي گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) به خانه علي و فاطمه ( عليهما السلام ) براي اقامه نماز شب آمد و در پس پنجره آهني نماز شب را با آندو بزرگوار برگزار كرد ، كه هم اكنون محل نهادن مصاحف مي باشد . درآنجا نيز محرابي براي زنان بنياد شده بود .


137


پيوستهاي ديگر مسجد :

پس از آن ، پيوستهايي در توسعه سلطان عبدالمجيد به مسجد نبوي افزوده شد كه از آن جمله منبع هايي براي روغن چراغ و انبار فرش ها بوده است . و در همين توسعه ، مكتب ( خانه ) هايي براي تعلم كودكان تأسيس شد كه تا زمان توسعه نخست سعوديها داير و بر سر پا بود . و از همين مكتب خانه ها كه براي اهل مدينه به وجود آمد ، مكتب خانه ابن سالم ، بزرگترين اديبان كه معاصر ما بوده اند ـ از اين مكتب خانه ها به ثمر رسيده اند . آنگاه حلقات مسجد نبوي به وجود آمد ( چنانكه همزمان با رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) نيز كمابيش تعليم كودكان در مسجد داير بود ) .

اين مطالب مربوط به بعد عمراني و ساختماني و پيوست ها و مضافاتي بود كه به مرور زمان پديد آمد و هم اكنون در بناي جديد ، مراكز پخش تصوير و صوت و ايستگاههايي راديويي و تلويزيوني براي همين امور در طبقه فوقاني تأسيس شد ، و دروس و مطالب ديگر از همانجا پخش مي شود .



| شناسه مطلب: 83097