بخش 12
* سفرنامه حاج علی خان اعتماد السلطنه
165 |
ميقات حج - سال هفتم - شماره بيست و پنجم - پاييز 1377
خاطرات
166 |
سفرنامه حاج عليخان اعتماد السلطنه
سيد علي قاضي عسكر
مقدّمه :
« ميرزا علي خان اعتماد السلطنه » ، فرزند « آقا حسين مراغه اي » ، از صاحب منصبان و درباريان دوره قاجار است . پدرش در مراغه به تجارت اشتغال داشت و خدمت اداري و ديواني خود را از زماني كه به خدمت « عباس ميرزا نايب السلطنه » در آمد ، آغاز كرد و با سمت پيشخدمت باشي به خدمت « محمّد شاه » فرزند نايب السلطنه در آمد . آقا حسين مراغه اي سپس از طرف عباس ميرزا نايب السلطنه لقب « خاني » گرفت و پس از آمدن محمّد شاه به تهران ، حكومت كاشان به وي واگذار شد . ( 1 )
ميرزا علي خان و نيز محمّد حسن خان اعتماد السلطنه فرزند او و اديب الملك فرزند ديگرش ، از چهره هاي سرشناس اين دوره هستند .
اين خاندان در نواحي زنجان تا مراغه ، سكونت داشتند ، ليكن بيشتر به « مراغي » شهرت يافته اند .
اديب الملك فرزند ميرزا علي خان در شرح حالي كه براي پدرش نگاشته ، سلسله احفاد او را چنين ذكر مي كند :
علي بن حسين بن محمّد رسول بن عبدالله بن جعفر ، كه جعفر از هفت پشت واسطه به « بردي بگ بن اوزبك خان بن جوجي خان مغول » مي رسد .
در آن دوران كه پدر ميرزا علي خان به دربار عباس ميرزا نايب السلطنه راه يافت و به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ دافع الغرور ، ص5 الي 7
167 |
مراغه آمد ، ميرزا علي خان ده سال بيشتر نداشت ( 1 ) و در همان زمان به غلام بچگي مخصوص محمّد شاه انتخاب مي شود . سپس به منصب « پيشخدمتي » نايل و پس از مصالحه با دولت روس ، « نايب السلطنه » در تبريز آقا حسين مراغه اي را به پيشخدمت باشي گري محمّد شاه منصوب مي كند و ميرزا علي خان را به نيابت پدرش مي گمارد . آنگاه پس از دوسال وبه هنگام مراجعت از سفركرمان وخراسان ، به منصب صندوق داري و خزانه داري مي رسد و در سفر اوّل محمّد شاه به هرات ، بارديگر برتريِ مقام يافته ، اغلب خدمات و انتظامات اردوي شاه به وي محوّل مي شود .
پس از آن كه خبر فوت « فتحعلي شاه » از اصفهان به آذربايجان مي رسد ، محمد شاه براي جلوس به تخت سلطنت ، از تبريز عازم تهران مي شود و مناصب جديدي به اطرافيان و همراهان داده ، در اين ميان منصب « نظارت و خوانسالاري » را ، كه از مناصب مهم بود ، به ميرزا علي واگذار مي كند . ( 2 )
ميرزا علي خان پس از چندي ، همراه شاه به تهران آمده ، لقب « خاني » را دريافت مي كند . افزون بر حكومت تهران ، حكومت كاشان و بلوكات اطراف تهران براي مخارج آشپزخانه شاهي نيز به او واگذار مي شود . پس از دوراني ، در سمت نظارت خطايي ، از وي سر مي زند كه از كار بركنار و تحت تعقيب قرار مي گيرد ، به شكلي كه فرار كرده به قم مي رود و در آنجا متحصن مي گردد ، سپس به وساطت حاج ميرزا آقاسي ، از مجازات معاف مي گردد . ( 3 )
آنگاه به قصد حج ، عازم بيت الله الحرام مي شود كه در دمشق با « مهد عليا » مادر « ناصر الدين شاه » همراه گشته به مكه و مدينه مي رود . ( 4 )
آنگاه پس از مراجعت از سفر ، با حمايت مهد عليا مادر ناصر الدين شاه ، بار ديگر به قدرت بازمي گردد .
در اوايل روي كارآمدن ناصرالدين شاه ، وقتي گيلان و رشت دچار بي نظمي شد ، به پيشنهاد مهد عليا ، مادر شاه ، كه در اينگونه كارها نيز دخالت مي كرد ، ميرزا علي خان به آن منطقه اعزام شد و در مدت كوتاهي نظم را برقرار ساخت . او ماليات فراواني گرفت و به تهران بازگشت . شاه او را ، كه تا اين زمان به « ميرزا علي خان » معروف بود به لقب « حاجب الدوله » ملقّب ساخت و « فراشخانه » و « سرايدارخانه » و « خيام خانه » و « مهمان خانه » و « معمار خانه » و « باغات » و « خالصه جات » ، كه در آن عمارات و بناهاي دولتي بود ، به او سپردند . همچنين امور تشريفات سفراي دول خارجه و درآمدهاي سالانه دولتي ، و عمارات و باغهاي تحت پوشش حكومت ، همه به او واگذار شد . ( 5 )
در سفر شاه به اصفهان ، در دار السلطنه قزوين ، حكم حكومت « اردو » و « اردو بازار » ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ميرزا علي خان اعتماد السلطنه ، در سال 1222هـ . ق . متولد شده است .
2 ـ دافع الغرور 11
3 ـ المآثر والآثار ، ص472
4 ـ اين سفرنامه كه حاصل اين مسافرت بوده ، توسط وي در اين سفر به نگارش درآمده است .
5 ـ دافع الغرور ، ص11
168 |
به علاوه حكومت هر ولايت ، تا مادام توقف موكب سلطنتي در آن صفحات ، به اعتماد السلطنه محول گرديد .
درسال 1268هـ . ق . كه به دستور يكي از نوّاب ميرزا علي محمّد باب به نام « ملا شيخ علي » به جان شاه سوء قصد شد ، اعتماد السلطنه وارد ميدان شده ، نزديك به هشتاد نفر از آنان را كشت و همچنان حكومت خويش را استحكام مي بخشيد تا اينكه ، در سال 1275هـ . ق . صدر اعظم از كار بركنار مي شود و در نتيجه حاجب الدّوله نيز از مناصب و خدمات معزول مي گردد امّا به خاطر خوش خدمتي به شاه و جنايت بزرگي كه مرتكب شد و سردار نامـي ايران ، ميرزا تقي خـان فراهاني معـروف به « امير كبير » را در فين كاشان به شهادت رسانيد ، ( 1 ) بار ديگر به صحنه بازگشـت ، و شاه لقـب « ضيـاء الملكي » را به وي داد و حاكم خوزستانش كرد . ( 2 ) يك سال بعد ؛ يعني سال 1276 ، لرستان نيز به خوزستان ملحق گرديد و دايره حكمراني او توسعه يافت .
همچنين منطقه « بختياري » را نيز به استانهاي « عربستان » ( خوزستان امروز ) و « لرستان » منضم كرده ، در اختيار وي قرار مي دهند و وي به سمت « امير توماني » نايل مي شود . او را در سال 1281 به دربار دعوت مي كنند كه پس از آمدن به تهران ، لقب « صنيع الدوله » و پس از آن « اعتماد السلطنه » را مي گيرد . ( 3 ) و به وزارت عدليه منصوب مي شود و سرانجام در جرگه وزراي دارالشوراي كبري در مي آيد . ليكن بار ديگر مورد بي مهري حكومت قرار مي گيرد و از وزارت عدليه كنار گذاشته مي شود و به حكومت گلپايگان و خوانسار مأمور مي گردد . امّا مدّتي نمي گذرد كه بارديگر به تهران دعوت و به سِمَتِ « وزارت وظايف و اوقاف » منصوب مي گردد و افزون بر آن ، حكومت « شاهرود » ، « بسطام » ، « سمنان » ، « دامغان » و « نردين » نيز در حيطه حكومتي او واقع مي شود . او در همين سمت مي ماند تا در ربيع الاول سال 1285هـ . ق . در سن 63 سالگي ، مرگ گريبانش را گرفته از دار دنيا مي رود . پس از مرگ ، جنازه اش را به نجف اشرف حمل مي كنند و در گورستان وادي السلام به خاك مي سپارند .
« ميرزا علي خان اعتماد السلطنه » سه زن داشته و از آنان چهار فرزند ، سه پسر و يك دختر پيدا كرده ، كه پسرها كه هر كدام ، از يك زن بوده اند . فرزند بزرگ او « عبدالعلي خان اديب الملك » است كه مادرش صبيّه ملااحمد ، از علماي مراغه معروف به « مستجاب الدعوه » بوده است . پسر ميانيِ وي « عبدالحسين خان » سرهنگ فوج خلخال است كه مادرش از سادات مرند بوده و پسر كوچكش محمّد حسن خان صنيع الدوله است كه مادر وي صبيّه رضا قلي خان قجر ، از اولاد مصطفي خان قاجار قوانلو برادر آقا محمّد شاه قاجار بوده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مرآة البلدان ، ج1 ، ص4
2 ـ المآثر والآثار ، ص472
3 ـ دافع الغرور ، ص13
169 |
وي به دليل خوش خدمتي هاي فراواني كه به دربار داشته ، بارها از آنان جايزه و نشان دريافت كرده است . ( 1 ) فعاليتهاي عمراني زيادي نيز داشته كه برخي از آنها عبارتند از :
1 ـ توسعه و تزيين صحن مبارك حضرت شاهزاده عبدالعظيم الحسني ( عليه السلام ) و اضافه ابنيه عاليه و حجرات حوالي و تصرفات در ابواب و دروب و ساير ملحقات اين آستان معلاّ و طلا كردن گنبد آن . ( 2 )
2 ـ احداث عمارتي جديد در جنب عمارت اندروني سلطنتي در دارالخلافه ، مشتمل بر هشتاد و دو باب اتاق تحتاني و فوقاني . ( 3 )
3 ـ احداث عمارت وسيعي در روي تپّه « دوشان تپّه » . ( 4 )
4 ـ ساختن سربازخانه ها و قراول خانه هاي شهر . ( 5 )
5 ـ تعمير و بناي مجدّد قورخانه و توپخانه محمّره كه به علّت بالا آمدن آب در سال 1278 تخريب شده بود . ( 6 )
6 ـ احداث سبزه ميدان دارالخلافه تهران در سال 1269هـ . ق . ( 7 )
7 ـ مرمّت سدّ حويزه . ( 8 )
8 ـ كارخانجات صناعات ريسمان ريسي و كاغذ سازي تهران و شكرريزي مازندران . ( 9 )
9 ـ تنظيم قانون و دستور العمل كه به امضاي ناصرالدين شاه رسيده وتا حدودي از هرج و مرج جلوگيري مي كند . ( 10 )
خانه ميرزا علي خان اعتماد السلطنه نيز كه در محلّه سنگلج تهران واقع بود ، به علّت زيبايي بنا ، مورد توجّه مردم در سالهاي بعد قرار گرفت كه به ديدار آن مي رفتند . ( 11 )
وي گاهي به سوء استفاده مالي متّهم مي شد ، به طوري كه در سال 1275 كه از كار بركنار شد ، متجاوز از صد هزار تومان از او بازپس گرفتند . ( 12 )
ماجراي قتل امير كبير
ميرزا علي خان حاجب الدّوله ، در زمان محمّد شاه مورد بي مهري و غضب وي قرار گرفت و متّهم به انواع جنايتها و دزدي اموال شد .
بعدها به دلايلي كه چندان روشن نيست ، مورد عفو قرار گرفت و پس از چندي به سفارش و توصيه مخصوص ميرزا تقي خان امير كبير ، به سرپرستي مشاغل مهمّي گمارده شد . ( 13 )
مدّتي مي گذرد و دشمني برخي درباريان و در رأس آنها مهد عليا مادر ناصرالدين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ دافع الغرور ، ص12
2 ـ المآثر والآثار ، ج1 ، ص89 و مرآه البلدان ، ج2 ، ص1212
3 ـ مراة البلدان ، ص1244
4 ـ همان ، ص1153
5 ـ همان ، به سال 1268هـ . ق .
6 ـ همان ، ص1387
7 ـ المآثر والآثار ، ج1 ، ص94
8 ـ همان ، ص95
9 ـ همان ، صص105 و 106
10 ـ دافع الغرور ، ص12
11 ـ همان ، ص122
12 ـ خاطرات اعتماد السلطنه ، ص1084
13 ـ زندگاني ميرزا تقي خان امير كبير ، حسين مكّي ، ص463
170 |
شاه ( 1 ) كه زني زيرك و داراي هوش سياسي امّا بسيار عياش و خوشگذران بود و نيز « اعتماد الدوله » كه با انگليسي ها ارتباط داشت همراه با يك سلسله عوامل ديگر ، دست به دست هم دادند و توطئه شومي طرّاحي كردند كه مجري آن « ميرزا علي خان اعتماد السلطنه » مي شود .
« واتسن انگليسي » در تاريخ ايران در دوره قاجار ، در رابطه با « اعتمادالسلطنه » چنين مي نويسد :
« مردي كه داوطلب شد بدون آن كه زن امير نسبت به حادثه مظنون شود ، امير را به قتل برساند ، شخصي به نام « علي خان صاحب الدوله » بود . او ماجراجويي زيرك و بي مايه به شمار مي رفت . امير وي را به خدمت شاه در آورد و فراش باشي همايوني شد كه مقامي نسبتاً مهم است . او براي اين كه به سرور جديد خود ( اعتمادالدوله ) خوش خدمتي كرده باشد ، داوطلب شد كه جلاّد ولي نعمت خود گردد . از اين رو هنگامي كه به كاشان آمد ، پاسبانانِ وزير سابق خوشحال شدند ، چون مي دانستند زندگاني اين مرد از امير است و لابد خبري خوش آورده است ! ( 2 )
حكم قتل امير كبير را ، در حالي كه ناصر الدين شاه مشروب خورده و مست بود ، با توطئه اي حساب شده ، سوگلي شاه به خاطر وعده هاي پوچي كه به وي داده بودند ، از ناصرالدين شاه گرفت و ميرزا علي خان اعتماد السلطنه بي درنگ شبانه آن را برداشت و به فين كاشان آمد تا حكم را به اجرا بگذارد . متن دستخط چنين بوده است :
« چاكرِ آستانِ ملايك پاسبان ، فدوي خاص دولت ابد مدّت ، حاجي علي خان پيشخدمت خاصّه ، فراش باشي دربار سپهر اقتدار ، مأموريت دارد كه به فين كاشان رفته ميرزا تقي خان فراهاني را راحت نمايد و در انجام اين مأموريت ، بين الاقران مفتخر و به مراحم خسرواني مستظهر بوده باشد ! » .
اميركبيرباخواندن اين دستخط ، خواست تا به عزت الدوله پيغام دهد وخداحافظي كند و يا اينكه وصيّت نامه اي بنويسد ، ليكن اين انسان ناسپاس اجازه چنين كاري را نداد .
امير گفت : پس هر چه بايد بكني بكن امّا همين قدر بدان كه اين پادشاه مملكت ايران را به باد خواهد داد .
حاج علي خان اعتماد السلطنه گفت : صلاح مملكت خويش خسروان دانند . . . . ميرزا علي خان سرانجام به ميرغضب گفت : « معطّل نشو و كارش را تمام كن ! » ميرغضب با چكمه ، لگدي به ميان دو كتف امير نواخت و امير درغلطيده ، به زمين افتاد . پس از آن ميرغضب رگ هاي امير را زد و در حالي كه خون زيادي از وي رفته بود ، دستمال ابريشمي را لوله كرد و به حلق امير كبير فرو برد و گلويش را فشرد تا جان داد . حاجي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ جهان خانم ملقّب به مهد عليا ، نواده دختري فتحعلي شاه و دختر اعتضاد الدوله ، امير محمد قاسم خان قاجار قوانلو بوده است . در اواخر سلطنت محمد شاه به جهت بيماري شاه ، مهد عليا در تمام امور مملكتي دخالت مي كرد و پس از فوت شاه تا ورود ناصر الدين شاه از تبريز به تهران ، كلّيه امور سلطنتي را عهده دار بوده است . ( زندگاني ميرزا تقي خان امير كبير ، ص469 ) . قابل توجه آن كه اعتماد السلطنه در بعضي سفرها ، از جمله سفر حج مهد عليا را همراهي مي كرده است .
2 ـ زندگاني ميرزا تقي خان امير كبير ، ص464
171 |
علي خان در اين هنگام بي درنگ از حمام بيرون آمد و با همراهان خود سوار اسب هاي تندرو شده ، به جانب تهران رهسپار گرديد . ( 1 )
محمّد حسن خان اعتماد السلطنه ، فرزند ميرزا علي خان ، با بي شرمي فراوان ، بر صحّت اين جنايت توسط پدرش گواهي داده مي نويسد :
« خلاصه قرعه اين خدمت راكه فايده عمومي داشت ! به نام والد مؤلف ، حاج علي خان اعتماد السلطنه زدند ، او محض امتثال امر دولتي چند نفر از عوانان و دژخيمان ، همراه برداشته به چاپاري روانه كاشان شد . . . » ( 2 )
خود ميرزا علي خان اعتماد السلطنه نيز شبي در حال مستي به اين جنايت بزرگ اعتراف و چگونگي آن را تشريح كرده است . ( 3 )
همچنين در نامه اي كه به فرزندش اديب الملك نوشته ، به اين جنايات اعتراف نموده و با مطرح كردن اتّهامي كاذب ، مبني بر پناهندگي اميركبير به سفارت روس ! خواسته است به نوعي خود را از اين جنايت تطهير نمايد . امّا به خوبي مي دانست كه با چنين كاري ، نامي ننگين از وي برجاي خواهد ماند . در بخشي از آن نامه مي نويسد :
« بحمدالله منظور را به اقبال سلطنت عظمي بجا آوردم ، چه مضايقه ! به عقيده مردم بدنام من شدم ، شده باشم ، مردم چه مي دانند چه خبر بود . . . » ( 4 )
گرچه ميرزا علي خان اعتماد السلطنه ، به دليل ارتكاب چنين جنايت بزرگي در تاريخ كشور ما ، فردي خوش نام نيست ، ليكن از آن جا كه سفرنامه تنظيمي وي ، حاوي اطلاعات تاريخي ، جغرافيايي ، علمي و ديني فراوان است ، مي تواند براي دانش پژوهان و به ويژه مورّخان مفيد باشد ؛ لذا در صدد بر آمدم تا اين اثر ارزنده تاريخي را احيا كنم و آن را در اختيار هموطنان ارجمند قرار دهم .
ويژگيهاي اين سفرنامه
نسخه اصلي اين سفرنامه در كتابخانه آستان قدس رضوي در بخش كتب تاريخ ، با شماره 53 و به شماره عمومي 4125 نگهداري مي شود . زبان سفرنامه فارسي است و در112 ورق به دستور محمد حسن خان اعتمادالسلطنه ، فرزند مؤلف ، باخط نستعليق دوازده سطري در 219 صفحه در سال 1336هـ . ق . از سواد به بياض كشيده شده است .
آقا سيد حسين نامي آن را بر اساس وصيّت « اشرف السلطنه » همراه با يكصد و پنجاه جلدكتاب خطي ديگردرسال 1334هـ . ق . به كتابخانه مبارك رضويه هديه ووقف كرده است ، مشروط براين كه از شهر بند ارض اقدس بيرون نبرند و كمال مواظبت را در ضبط و حفظ آنها نموده ، بدون قبض به كسي ندهند و زياده از سه ماه ، در خارج
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ چگونگي قتل امير كبير را به شيوه هاي ديگر نيز نقل كرده اند كه در كتاب زندگاني ميرزا تقي خان اميركبير تأليف حسين مكّي آمده است ، ص509
2 ـ همان ، ص518
3 ـ همان ، ص521
4 ـ دافع الغرور ، ص14
172 |
كتابخانه نگاه ندارند و توليت آنها را در هر عصري از اعصار ، به متولي باشي سركار فيض آثار مفوّض نموده است . وقف صحيح شرعي بحيث لايُباع ولايُوهب ولا يرهن فمن بدّله بعدما سمعه فإنّمااثمه علي الذين يبدّلونه . 3 شهر شعبان المعظّم ، 1334هـ . ق .
اين سفر در سال 1263هـ . ق . برابر با 1836م انجام گريده است كه با اين آيه و دو بيت شعر آغاز مي شود :
« رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَيْتَنا » ( 1 )
گفت معشوقي به عاشق كي فتي * * * تو به غربت ديده اي بس شهرها
گو كدامين شهر از آن ها بهتر است * * * گفت آن شهري كه در وي دلبر است
زيارت حرم حق ، و رياضت امم و فرق ، تحمّل بار ، تجمّل خار ، قطع سبيل ، طلب دليل ، تقبيل حجر ، تفصيل سفر ، تهذيب خصال به تقريب وصال تواست .
مست توام از كعبه و دير آزادم . . .
در آغاز سفر ، به عتبات عاليات و به دمشقِ شام رفته ، سپس از آنجا عازم بيت الله الحرام گرديده است .
ميرزا علي خان گرچه در اين سفر با مهد عليا مادر ناصر الدين شاه همراه است ، ليكن به لحاظ بركنار بودن او از سمتهاي حكومتي و خصلتهاي شخصي وي و دلائل ديگر ، بارها مورد بي مهري و بي توجّهي مهد عليا قرار گرفته است ؛ به شكلي كه ناچار مي شود در بخشي از سفر ، به علّت بي پولي و تعدّي مكاري و بي لطفي مهد عليا ، اسباب خود را حراج نمايد و به دوازده تومان بفروشد ! ( 2 )
و سرانجام در سفري پر نشيب و فراز و پس از انجام اعمال و مناسك حج ، در بيست و ششم شهر جمادي الأوّل وارد تبريزمي شود . آنچه دراين شماره فصلنامه « ميقات حج » در پيش ديد شما خواننده عزيز قرار دارد تنها بخشي از اين سفرنامه است .
اميد آن كه به زودي كار تنظيم و تصحيح مجموعه آن به پايان رسد و به صورت كتاب ، چاپ و در اختيار علاقمندان قرار گيرد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ آل عمران : 8
2 ـ صفحه 180 نسخه اصلي .
173 |
بسم الله الرحمن الرحيم
روز يازدهمِ شهر شوال المكرّم ، حكم ( 1 ) است كه بايد حاج ، از شهر شام حركت نمايند ـ چرا كه قانون دارند ـ آن روزِ معين حركت مي شود از شام كه [ با ] « اتراق » ( 2 ) و حركت منازل ، در روز معين وارد مدينه طيبه و مكّه معظّمه [ شده ] تخلف نرساند .
خود « امير حاج رومي ( 3 ) » ، « صُرّه اميني » و « كيل دار ( 4 ) اميني » روز پانزدهم شوّال ، حتماً بايد از شام بيرون روند ، هر گاه حضرات حاج يكي دو روز تخلّف نمايند ، بايد روز هفدهم شهر مزبور [ آنجا را ترك كنند ] ، احدي از حاج در شام محال است كه بتواند ، دقيقه اي توقّف نمايد ، والي شام او را به افتضاح ( 5 ) بيرون خواهد نمود . مگر اشخاصي كه نوكر ، يتيم و پرستار مال هستند [ كه ] خواهند ماند ، و كساني كه به حج بايد بروند از روز مزبور تجاوز نمي توانند بكنند .
شرح بيرون رفتن اميرِحاج دولت روم ، و صُرّه اميني و كيلار اميني و بيان شغل و منصب ايشان در اين سفرِ خيريّت اثر ( 6 ) از اين قرار است : اوّلا معني امير حاج اين است كه ، هر سالي در وقت رفتن مكّه ، از جانب دولت روم ، يك نفر پاشاي عاقلِ دانايِ جهان ديده ، مأمور مي شود ـ شأن آن پاشاي ( 7 ) امير حاج ، مثل والي خراسان و فارس بايد چنان شخصي باشد ـ و پيش از ورود همه حاج ، امير حاج از « اسلامبول » ( 8 ) يا از ممالك ديگر كه امير مي شود ، وارد شهر شام مي گردد و جميع اختيار همه حاج رومي و ايراني و هندي و عرب و عجم با اوست ، و در هر ملك ( 9 ) از عرض راه كه عبور مي كنند ، حكم مي توانند نمايند ، حتي عزل و نصب حكّام ولايت ، كه در سر راه هستند .
و مُختار كلّ « صُرّه اميني » ( 10 ) به اين معني است كه به اصطلاح ايران ، خزانه دار باشد ، و آدم امين را منصب صرّه اميني مي دهند ، يعني مخصوص خزانه دار مكّه است ، ولي تحت حكم امير حاج است ، قريب بيست هزار تومان ، تحويل « صُرّه اميني » مي شود كه در عرض راه صرف شود ، و موقع مصارف ( 11 ) آن وجه ، در مقامش عرض خواهد شد .
« صُرّه اميني » از شهر اسلامبول مأمور مي شود و « كيلار اميني » بايد از شهر شام و از بزرگان اهل آن مملكت مأمور گردد ؛ چرا كه هم زبان عربي بداند ، و هم مكرّر راه مكّه را ديده باشد . و شغل « كيل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ امر و فرمان .
2 ـ شب ماندن و توقف مسافر در جايي ميان راه .
3 ـ ريس حاج رومي .
4 ـ مراقب صحّت كيل و پيمانه .
5 ـ رسوايي و بدنامي .
6 ـ نيكو خبر ، داراي فايده .
7 ـ لقبي است كه در مصر و تركيه به وزرا و امرا داده اند .
8 ـ پايتخت تركيه .
9 ـ كشور ، سرزمين .
10 ـ كيسه سربسته پول .
11 ـ هزينه كردن .
174 |
دار اميني » اين است كه در حقيقت سورساتچي عسكر ( 1 ) است و هم « بلد باشي » ( 2 ) راه است ، اين سه نفر رييس حاج هستند ، بايد در روز پانزدهم شوّال ، از شام بيرون روند به اين تفصيل :
اوّلا : روز بيستم شهر مزبور ، هشت عدد شمع كافوري ، كه وزن هر عدد پنجاه من ( 3 ) تبريز است ، [ و ] ميان جعبه اي مثل تابوت نعش است ، و هر دو شمع بار يك نفر ( 4 ) شتر پرقوّت است ، از اسلامبول مي آورند همراه امير حاج ، چهار عدد آن شمع نذر مدينه منوّره است ، و چهار عدد ديگر نذر مكّه طيّبه است . در خارج شهر شام مي گذارند و هشتصد من روغن زيتون است كه ، در شهر شام بايد عمل آورده و ميان شيشه ها گذارده و در صندوق شتري بسته ، در جاي خارجي حاضر باشد ، كه روغن مزبور هم بالمناصفه ( 5 ) نذر روشنايي مدينه و مكّه است ، و هر دو نذر پادشاه روم است ، مستمراً بايد همراه حاج روانه گردد .
روز معيّن بيستم شهر شوّال بايد جميع بزرگان شهر شام نيّت كرده ، علما و فضلا حاضر باشند ، با جمعيت و ازدحام ( 6 ) زياد مشعل ها ، در روز روشن مي كنند ، شمع ها در دست گيرند ، يك دسته با دعا و ذكر ، يك دسته با ساز و نواز ، آن شمعدانِ روغن نذري را ، به اين تفصيل وارد سراي پاشاي والي شام مي نمايند .
روز سيزدهم شوال ، باز با همان جمعيت بلكه زيادتر ، كه باز دكان چيده مي شود ، جمع مي شوند در قلعه وسط شهرِ شام ، كه مثل ارگ ( 7 ) است و انبار دولتي از قبيل اسباب حرب ( 8 ) و ساير ، در آن قلعه جمع است ، قلعه اي است كه معاويه ، براي همين كار در ميان شهر ساخته است ، يك جا از سنگ تراش [ داده ] است و بسيار محكم ، كه در آنجا محمل ( 9 ) شريف ، كه عبارت از كجاوه است ظاهراً ، ولي مثل يك سر مناره است ؛ به عبارت اُخري ، محمل جناب پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) بوده است ، و در آن قلعه باز ، سنجاق شريف است ، يعني عَلَم مبارك جناب رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بسيار زينت مي دهند ، چنانچه هر دو را . روز سيزدهم محمل شريف را بيرون مي آورند و روز چهاردهم سنجاق شريف را . باز به همان جمعيت و احترام يكي يكي داخل سرايي مي كنند و براي هر كدام از بابت احترام ، يك تير توپ خالي مي كنند ، بعد آن ها را وارد سرايي كه محلّ و مقرّ ولايت شام است مي كنند .
روز پانزدهم شوال ديگر معركه اي است ، جميع مرد و زن شام از بابت ثواب و تماشا بايد حاضر باشند . درِ سراي عمارت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كسي كه لوازم مورد نياز سپاهيان را تهيه كند .
2 ـ آن كه راه را مي شناسد و ديگران را هدايت مي كند .
3 ـ هر من تبريز سه كيلو است .
4 ـ واحدي براي شمارش شتر .
5 ـ دو قسمت كردن .
6 ـ شلوغي جمعيت .
7 ـ قلعه كوچكي ميان قعله بزرگ ـ قصر .
8 ـ وسايل جنگ .
9 ـ آن چه در آن كسي يا چيزي را حمل كنند .
175 |
پاشا ، تا دو فرسخي هر چه لشكر توپخانه و نظام كه حضور دارد بايد حاضر باشد آن روز ، امير حاج مزبور « صُرّه اميني » و « كيلار اميني » بايد چكمه پوشيده در سراي پاشا حاضر باشند ، بعد از آن كه همه حضور به هم رسانند ، پاشاي شام در حضور آن جمع ، در نهايت احترام ، كه حضرات مفتي و قاضي و عُلما ذكر مي گويند و دعا مي خوانند ، محمل شريف سنجاق را ، تحويل امير حاج مي دهند كه توپخانه نظام ، در آن حالت شليك مي كنند . حضرات پاشا و غيره ، چند قدمي پياده ، در جلو محمل شريف و سنجاق شريف مي روند ، بعد سوار مي شوند به آن « دبدبه » ( 1 ) و به آن ازدحام ، چندين يدك ها در جلو محمل شريف ، اهل شهر ، بزرگان ولايت الي دو فرسخ ، ليكن والي شام با نظام توپخانه الي « مزيرب » كه سر منزل است و بيست و چهار ساعت است ، مشايعت مي كنند . محال است اين حركت از روز پانزدهم شعبان تخلّف نمايد .
روز هفدهم شهر مزبور ، مهدعليا ، والده سركار اقدس شهرياري ، از كوك ميدان شام حركت فرمودند ، حقير هم در ركاب ايشان بودم ، چون كجاوه به شراكت رضاقلي ميرزا ، پسر حاجي محمدولي شيرازي شاهزاده ، فراهم آمده بود ، ليكن حقير قاطرسواري خويش را [ كه ] از حاجي فارس چاووش ( 2 ) كرايه كرده بودم سوار بودم ، آدمِ ( 3 ) بنده [ نيز ] همراه كجاوه بود ، بعد از سه روز و سه منزل وارد « مُزيرب » شديم كه اردويي بود ، و « مُزيرب » اردوي سلطاني بود . قريب پنجاه هزار نفس ( 4 ) ، از حاج و از عسكر و از اردو بازارچي شامي ، حضور داشت ، و چادرها زده بودند ، از آن جمله چادر « اردو بازار » را حقير شمردم ، سيصد و هفتاد باب چادر اردو بازار بود كه از هر متاع خوراكي و پوشاكي و ساير ملزومات سفر در آن اردو بازار ( 5 ) ، مهيا بود . چنان كه هر كس از حاج در توقّف شام ، تدارك سفر مكّه خود را فرضاً نديده بود ، در اردو بازار « مُزيرب » مقدور بود . هشت روز تمام در « مزيرب » توقّف نمودند . به عادت مستمرّه . ( 6 ) روز بيست و هشتم شوّال از « مزيرب » خراب شده حركت شد ، كه در دنيا از « مزيرب » بد آب و هواتر ، گويا نباشد ، چنان كه اكثر از حاج عجم ( 7 ) ، در آن كه توقف داشتند ناخوش ( 8 ) شدند ، و اكثراً از آن ناخوشي ها تلف مي شدند ، من جمله از مشاهير ، زن سليمان خان قاجار ، دختر حاجي رضاقلي خان قاجار كه بسيار وجيهه ( 9 ) و مقبول بود در منزل « تبوك » ، [ كه ] چهارده منزلي مدينه است فوت شد ، و نعش ( 10 ) او را صد و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بانگ طبل و دهل و سر و صداي موكب سلاطين و بزرگان در حال حركت .
2 ـ نقيب كاروان .
3 ـ خدمت كار .
4 ـ انسان .
5 ـ جايي كه براي فروش اجناس چادر مي زنند .
6 ـ هميشگي .
7 ـ حاجيان غير عرب .
8 ـ بيمار .
9 ـ زيبا .
10 ـ جنازه .
176 |
بيست تومان دادند به حمله دار ـ كه قرار نيست در مذهب اهل سنّت نعش را حركت بدهند ـ و در خيفه ( 1 ) به مدينه بردند و در بقيع دفن كردند .
و همچنين كنيز تركي از مهد عليا والده اقدس همايوني ، و رفيع خان نايب فراش باشي ، از اينگونه بسيار تلف شدند ، حقير هم از مرده هاي آن سفر ، و از ناخوش هاي آن منزل بودم ، كه سه روز به حركت از « مزيرب » مانده ، في الجمله تبي عارض شد ، به ميرزا محمود حكيم باشي والده شاه رجوع شد چندان اعتنا نكرد . حيدرخان شيرازي كه در شام متوقف است ، همراه بوده و از طبابت مي گفت اطلاع دارم . در يك روز سه قسم دواي مختلف داد ، يك حرارتي در دل من عارض شد « نعوذبالله » مثل آتش ، بلكه خود آتش بود ، كار به جايي رسيد كه روز حركت از « مزيرب » حال خود را نمي فهميدم . حاجي آقا محمد حكيم تبريزي ، پسر آقا اسماعيل طبيب مرحوم ، از كيفيت آگاه شد ، از بابت حقوق و دوستي سابق ، خودي به حقير رسانيده و احوال را مشاهده كرد ، همان دقيقه تخت رواني كرايه نموده ، بنده حقير را ميان تخت روان ( 2 ) گذارده ، متوجّه دوا و غذا گشته و در « عين زرقاء » كه سر منزل است به « مزيرب » ، از حقير مأيوس شده بود ؛ زيرا كه خودم خبر نداشتم و بي هوش بودم ، معان كه درست تا شام ده منزل است في الجمله به هوش آمدم و آدم [ ها را ] مي شناختم ، حاجي آقا محمّد ، نمك فرنگي ( 3 ) داد خوردم ليكن الي ورود به مدينه منوّره قدرت حركت نداشتم ، از بركت آن خاك پاك و از مرحمت جناب خاتم الانبيا ـ روحي و جسمي له الفداء ـ حالت صحّت به هم رسيد كه خودم به پاي خود توانستم به حضور مبارك آن حضرت ، و زيارت خاتون ( 4 ) قيامت و ائمه بقيع مشرف گشتم ، هنگام رفتن ، حاج سه شب قرار است در مدينه توقف كنند و سه شب در مراجعت ، منازل و فرسخ هاي عرض راه از شام الي مكّه ، از اين قرار ؛ يعني منازل معروفش اسماً عرض شد . ساير منازل ، زبان عربي تركي بود ، خاصّه وقت رفتن و برگشتن هم تخلّف مي كرد ؛ چرا كه آبادي نبود ، هر جا آب بود يا نبود منزل مي كردند ، به يك نوع نيست اسامي كه به تفصيل عرض شده مگر جاهاي معروف ، و فرسخ ها معلوم نيست الاّ به ساعت ، كه هر ساعتي را به پاي شتر يك فرسخ مي دانند . از شام الي « مُزيرب » سه منزل است ، بيست و چهار ساعت ، هشت روز « اتراق » است ، « مزيرب » جاي وسيعي است ، آب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مخفيانه .
2 ـ تختي شبيه صندوق كه داراي چهار دسته بلند است و مسافر در آن مي نشيند و آن را چهار نفر روي دوش مي گيرند و مي برند يا در جلو و عقب آن دو اسب يا استر مي بندند .
3 ـ سولفات دومنيزي .
4 ـ زن بزرگ منش ـ بي بي .
177 |
فراوان دارد ، بدترين آب و هواي دنيا است ، عرب از خارج مي آيد براي خريد و فروش .
عين زرقا
سه منزل [ بيت ] بيست و چهار ساعت ، توقف نيست ، جاي بسيار خوبي است آب صحيح دارد ، آبادي و قلعه محقّري است .
معان
پنج منزل است ، شش ساعت تمام ، يك روز اتراق است ، دو قلعه و دو آبادي دارد ، بسيار جاي معموري ( 1 ) است ، انار خوب دارد .
تبوك
پنج منزل است و شصت و شش ساعت ، قلعه محقّري ( 2 ) از عرب دارد منزل گاه حجاج شام است ، نخلستان زيادي دارد ، حضرت فخري مآب در سال نهم ، به نيّت « غزا » ( 3 ) به اينجا تشريف آوردند چون آب نهرش كم بود ، از آب نهر گرفته ، باز به نهر ريختند ، چشمه نابع ( 4 ) شده ، آب نهر را افزود ، قلعه تبوك را سلطان سليمان قانوني فرمود ، از سنگ هاي ابنيه مخروبه هاي ( 5 ) آن ساختند ، در قديم الايام ، اصحاب « ايكه » ساكن بودند ، چون احوال آن ها در كتب تفاسير ثبت است ، در اينجا نوشته نشد .
مداين صالح
مداين صالح ، پنج منزل [ است ] ، پنجاه و پنج ساعت ، يك روز « اتراق » مي شود ، از خارج عرب مي آيد اسباب خوراكي از قبيل : خرما ، گوسفند ، جو و نان مي فروشند ، نظر به اينكه صالح بلوك ( 6 ) است در دست عرب ، در راه خارج است آن را حجر مي گويند . بين راه قلعه محقّري است ، بركه ( 7 ) آب و ليموي ترش و شيرين دارد ، بسيار صحيح و بزرگ .
حديبيه حشمتي
چهار منزل ، 52 ساعت است ، بسيار آب بد غليظ دارد . هر اوقات آب كم مي شود ، از اصل بركه نيم ذرع ( 8 ) ريگ را كنار مي كردند ، آب در مي آمد ، آب خوب در اين عرض راه منحصر است بركه معظم ، كه از بركت جناب سيّد سجاد ( عليه السلام ) در آمده است ، آب باران در آن جمع مي شود ، بعضي هم مي گويند آب فرات كه زياد مي شود سيلش بركه مزبور را مي گيرد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ آباد .
2 ـ كوچك .
3 ـ جنگ .
4 ـ جوشيده .
5 ـ ساختمان هاي ويران شده .
6 ـ ناحيه اي است شامل چند قصبه و ده .
7 ـ جايي كه مانند استخر آب در آن جمع شود .
8 ـ هر ذرع معادل 104 سانتي متر است .
178 |
مدينه منوّره
پنج منزل است ، پنجاه و پنج ساعت است ، سه روز اتراق است .
بدر و حنين
چهار منزل است ، بيست و دو ساعت است ، بدر و حنين ، دو ده است بسيار معظم ( 1 ) ، و دهات كوچك هم در تحت ( 2 ) آن دو ده است ، و سر راه حاج است ، يك درّه است . عرضاً قريب پانصد قدم ، طولا سه ساعت راه است ، و اين دهات مزبور در ميان آن دره واقع است . آب زياد دارد ، نخل دارد و پاره اي سبزي آلات ، و هندوانه كوچك بد هم پيدا مي شود ، نارنج خوب و بزرگ كه خودشان « ليم » مي گويند در باغاتشان عمل مي آيد . بسيار آب خوش دارد ، چاشني زراعت زيادشان حنا است ، حناي مكّه كه مشهور است مال « بدر » و « حنين » و « جُديده » است .
توضيح
اين « حُنين » ، آن « حُنين » نيست كه بعد از فتح مكّه حضرت فخري مآب ( صلّي الله عليه وآله ) ( 3 ) فتح فرمودند . در اينجا چشمه اي است كه از آن آب فراوان جاري مي شود ، در جايي معروف به « غُليب » كه در اين دره واقع است ، در صدر اسلام واقعه اي در اينجا اتفاق افتاد حالا آن موضع نخلستان است و قبور شهداي بدر زيارت مي شود . دو عدد درياچه است كه ساحل آنها ، باغات و نخلستان و بساتين است ، اين منزل ، منزل حاج شام است . از « رابغ » چهار مرحله ( 4 ) و از مدينه نيز ، چهار مرحله دور است ، امّا حجاج شام ، در دو روز قطع ( 5 ) مي نمايند . در اين درّه كوهي است عبارت از شن بسيار سفيد ، كه به كار بلور سازها مي آيد ، طايفه « مزدار » از قبيله « زبيد » در اين ناحيه ساكن اند و حق حراست از حجاج دارند ، امّا حالا دولت مي دهد . از « بدر » الي « مستوره » مواضع منازل ، گاهي اختلاف به هم مي رساند .
و در « بدر » دو تپّه عالي است كه در بعضي اوقات ، صداي طبل شنيده مي شود و به آن صدا ، صداي طبل حضرت سيّد الكونين ( 6 ) مي گويند و فقره صدا ، امري است مشهور و متواتر ، امّا آب حُنين از آب بدر گوارا [ تر ] است و در اين ناحيه از اشراف چهار طايفه مسكون ، و آنها نيز به اسامي « محاسنه » و « قوايده » و « شكره » و « عتق » موسوم اند .
اهالي بدر و حنين
كلا اهلش عرب پا برهنه زبان نفهم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بزرگ .
2 ـ زير .
3 ـ مرجع بزرگي و عظمت .
4 ـ مسافتي كه مسافر در يك روز طي كند .
5 ـ پيمودن .
6 ـ آقاي دو سرا .
179 |
هستند ، قريب سي ـ چهل هزار از اين دهات ، تفنگ چي خوب بيرون مي آيد و اطاعت به احدي ندارند مگر مشايخ ( 1 ) خودشان . هر ساله قريب ده هزار تومان از جانب دولت روم مستمري ( 2 ) دارند ، به اعتقاد اعراب ، باجِ حاج است ، هر گاه « امين صُرّه » كه خزانه دار دولت است ، دو ساعت پيش از ورود حاج ، اين وجه را به مشايخ مزبور تسليم نكند ، عبور حاج مقدور نيست ، جمعيّت ( 3 ) مي كنند . هر گاه رأي شان تاختِ ( 4 ) حاج بشود ، پنجاه هزار تومان در آنِ واحد از حاج مطالبه مي كنند .
از مدينه منوّره الي مسجد شجره بيست ساعت است ، ( 5 ) لابد ( 6 ) از اعمال واجبه است و ابتداي واجبات است ، كه در مذهب جعفري ميقات گاه است . آن مسجد خرابه كه يك ديوار دارد حكماً جميع حاج ، مگر اهل سنّت ، و از اهل سنّت هم طايفه شافعي در اين باب با اهل تشيّع متّفق ( 7 ) است كه بايد در آن مكان شريف ، لُخت و برهنه ( 8 ) گردند جميع مردم ، الاّ طايفه زنان [ كه ] براي آن [ آنان ] تغيير لباس لازم نيست ، اگر چه پاره اي زنها . . . رخوت ( 9 ) سفيد سراپا مي پوشند ، ولي تكليف زن در عالم احرام ، صورت نپوشاندن است ، چون صورت پوشاندن عادت شده است ، يك نوع اظهار شرم گشته است ، يك اسباب از علف ، از ليف خرما مي سازند ، تركيب چلو صاف كن چشمه گشاد ، و به صورت مي بندند و روبند بر روي آن اندازند ، تركيب خانم بزرگ مي شوند ، هرگاه از حقير زني همراه بود ، در اين سفرِ خيريت اثرِ مكّه معظّمه ، ابداً مانع از گرفتن مي شدم به دليل آن كه آيا نيّت احرام بجز اين است كه احرام مي بندند در حجّ تمتّع قربةً الي الله ؟ يعني خودم را از جميع محرّمات بري مي كنم و آنچه كه خدا حرام كرده آلوده نخواهم شد ، در بين راه هرگاه به محرمات آلوده گردد ، عمل باطل خواهد شد ، بعد از آن كه عمل احرام باطل گشت ، ناقص و باطل است ، بعد از آن كه شخصي زحمت كشيده ، پول خرج كرده ، به آب هاي متعفّن ( 10 ) متحمّل گشته ، سفر يك ساله نموده ، چشم اش درآمده بگذار به يك نگاه زن ، جميع اعمال خود را ضايع كند ، هرگاه زن همراه حقير بود ، ابداً راضي نمي شدم زن خودم را به صورت خانم بزرگ بسازم .
بالاخره مقدمه احرام عجب حكايت است ، همه حاج ؛ كوچك و بزرگ ، أعلي و أدني ( 11 ) ، تكليفشان يكي است ، بايد لخت و برهنه گردند بي كفش و بي كلاه ، سربرهنه و پابرهنه ، دو پارچه كه ابداً دوخت نداشته
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بزرگان .
2 ـ حقوق .
3 ـ اجتماع .
4 ـ حمله كردن .
5 ـ هم اكنون فاصله مدينه تا مسجد شجره كمتر از بيست كيلومتر است و جاي شگفتي است كه چگونه بيست ساعت طول كشيده ، البته احتمال اين كه نويسنده اشتباه كرده باشد نيز بعيد به نظر نمي رسد .
6 ـ ناچار .
7 ـ متّحد و هم نظر .
8 ـ مراد درآوردن لباس دوخته و احرام پوشيدن است .
9 ـ جمع رخت ، لباس .
10 ـ بد بو .
11 ـ بالا و پايين .
180 |
باشد يكي به كمر ، ديگري به شانه بياويزد و بايد در مسجد مزبور ، كه مسجد شجره اش مي گويند ، غسل كند و دو ركعت نماز به نيّت واجب احرام ببندد ، و به همان سياق ( 1 ) مزبور ، سقفِ « تخته روان » و « كجاوه » بايد برداشته گردد و ابداً در حركت سايه بان نداشته باشد . ( 2 ) شب ، هنگام خواب ، سروپاي [ نبايد ] پوشيده باشد . ( 3 ) خوب حالتي است ، وضعِ رستن ( 4 ) از دنيا في الجمله همين است . اوّل حقير يك دفعه ملاحظه نمودم ، قريب چهل پنجاه هزار نَفْس ، كفن به دوش ، همه يك صورت ، در آن صحرا حركت مي كنند ، بسيار خنديدم با آن كه خودم هم به صورت آنها بودم ، بلا فاصله حالت گريه دست داد ، باري تقريري و تحريري نيست ، خدا نصيب جميع شيعيان نمايد ، به چشم خودشان نگاه كنند .
يكي از اعمال پنج گانه حجّ تمتّع اين است كه احرام در مسجد شجره به اين تفصيل شود .
حج تمتع [ عمره تمتع ] ، مشتمل بر پنج فقره ( 5 ) واجب است ، اوّل احرام در مسجد شجره ، دويم هفت شوط طواف دورخانه ، سيّم دو ركعت نماز در مقام ابراهيم ، چهارم هفت مرتبه سعي در مابين صفا و مروه ، پنجم تقصير يا ناخن گرفتن يا مو از بدن كندن ( 6 ) ، پس فارغ ( 7 ) است .
« جديده »
قريه اي است در ميان دو كوه ، آب جاري و باغات و بساتين ( 8 ) و نخلستان ها دارد ، هندوانه مي كارند ، و قريه هم واقع در بالاي تپه كوچكي است .
« رابغ »
دو منزل [ است ] ، بيست و چهار ساعت است ، قصبه معتبري است در كنار درياي محيط اتفاق افتاده است . قلعه اي دارد چند اَرّاده ( 9 ) توپ دارد مال دولت است ، به اصطلاح خودشان اسكله است ؛ يعني بندر است . از رابغ كسي سوار كشتي شود ، همه جاي دنيا مي تواند برود ، چنانچه از « مصر » و « اسلامبول » و دولت هندوستان ، و بندر بوشهر فارس بيرون مي آيد . ماهي و حلوا ، [ و ] اقسام ماهي ها در منزل رابغ ديده شد . از دريا صيد مي شد بسيار خوب بودند . زياد مدح ( 10 ) داشت .
در بيان منازل شام الي مكّه معظمه و احوال و عادات امراي حاج
حجاج راه شام مجبورند كه تا در دهه نخستينِ ماه شوّال ، در شام جمع شوند . در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ طرز و سبك .
2 ـ در اين جا فتاواي مراجع با يكديگر متفاوت است بسياري از آنان در شب زير سايه و سايبان رفتن و قرار گرفتن را اشكال نمي كنند .
3 ـ اختصاص به شب هنگام خواب ندانسته ، بلكه مردان محرم بايد تا زماني كه در احرام باقي هستند سر و روي پا را نپوشانند .
4 ـ رها شدن و رفتن .
5 ـ قسمت .
6 ـ مؤلّف كندن مو را به جاي قيچي كردن آورده كه طبق فتاواي فقها صحيح نيست و كندن مو كفايت نمي كند .
7 ـ آسوده خاطر ، پايان يافتن .
8 ـ باغ ها .
9 ـ چرخ بزرگ و يا كوچك كه توپ به آن بسته شده است .
10 ـ تعريف و ستايش .
181 |
پانزدهم ماهِ مذكور ، اميرحاج ، به جلال و احتشام ( 1 ) ، بقية الحاج و از آن جا به « كسوه » و از « كسوه » به « خان ذوالنون » مي رود ، در اين جا به حجاج « آش اوماج » مي دهند ، و قف « ابن الهني » است . در قديم الايام در اين جا ، از حاج باج ( 2 ) مي گرفتند ، حالا موقوف است ، از اين جا به « ضمين » كه قريه اي است پر آب و محصول خز ، و نيزاري دارد كه زالو صيد مي كنند ، و قريه مذكوره ، ملك اولاد « قواس اوغلي » تركمان است ، انواع طيور صيد و فروخته مي شود ، بعد به « تل فرعون » و از آن جا « غباغب كه سلطان سليم اول عثماني ، قلعه اي در آن جا ساخته ، و ساخلو ( 3 ) از اولاد « قواس اوغلي » در آن جا گذاشته است كه بركه آب را از براي حاج نگاه بدارند . گذران اين خانواده ، عشر ( 4 ) محصول دهاتي است كه در ميان خان « ذوالنون » و « ضمين » واقع است فيمابين « ضمين » و « مزيرب » « آب ديله » را عبور مي نمايند و به « مزيرب » مي روند . حجاج نيز دسته دسته ، از عقب امير حاج رفته ، در « مزيرب » جمع مي شدند . « مزيرب » چشمه اي است واقع در لواء ( 5 ) « حوران » . سلطان سليمان قانوني ، در اين جا قلعه اي ساخته و ساخلو گذارده است ، حالا اولاد آنها ، در آن قلعه مسكون اند . از « مزيرب » الي شام ، بيست و چهار فرسخ راه است حجاج جمع شوند ، و اكمالِ نقصانِ ( 6 ) لوازم سفر نمايند ؛ زيرا اردو بازار معتبري بر پا نموده ، همه چيز را به قيمت شام ، بل از آن ارزان تر مي فروشند .
قبر « شيخ سعد الأسمرتك روري » در « مزيرب » است و « مزيرب » وقف خانقاه او است . اگرچه در جنوب غربي « مزيرب » دهي است موسوم به « كتيبه » هوادار و داراي آب خوب ، چون از راه دور افتاده است ، مجبورا از « مزيرب » مي روند .
از « مزيرب » الي « ازرعات » دهي است چهار فرسخي ، آب هاي آن از چاه و از آن جا « مفرق » ، چون جايي است بي آباداني و دشت و درّه دارد ، ترس سيل دارد . حجاج پيش نرفته در « ازرعات » منزل مي كنند . از « ازرعات » دوازده فرسخ راه رفته به « عين زرقا » مي رسند .
« عين زرقا » آب جاري دارد ؛ جايي است با صفا . از « مزيرب » الي « عين زرقا » بيست و چهار فرسخ ، و سر منزل [ است ] . قلعه و آبادي دارد ، يك روز اتراق [ مي كنند ] . در يك منزلي شمال شرقي اين منزل قلعه ازرق است كه آب خوب و نخيل دارد .
از « ازرق » به « عمري » كه دو سنگ آب از « عمان » آمده ، به سمت « غور » جاري
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شكوه و بزرگي .
2 ـ ماليات ، عوارض .
3 ـ عده اي سرباز كه در محلي براي نگهباني گماشته مي شوند .
4 ـ يك دهم .
5 ـ پرچم ، تحت پوشش .
6 ـ جبران كمبودها .
182 |
مي شود ، و در عرض راه « دوما » واقع است و از آن جا به « بلقا » كه جايي است بي آب « مشتا » و « بلاط » هم مي گويند .
و از « بلقا » هم بعد از عبور هفت عقبه به « قطراني » كه سلطان سليمان قانوني سي هزار تومان حاليّه ايران [ را ] خرج كرده ، آب انبارش را تعمير نمود و يك قلعه ساخت مي رسند . گاهي مي شود كه آب اين آب انبار ، كفايت نمي كند ، حجاج يك فرسخ به غرب رفته از رود « لجون » كه پل معتبري دارد آب مي آورند . از آن جا به « حسا » كه منزلگاه با آبي است رفته ، رو به شمال شرقي كرده ، در « كرك » منزل مي نمايند . در اين منزل از « شوبك » براي حجاج مايحتاج آورده ، مي فروشند . اين « شوبك » جايي است با صفا ، در ميان درّه چمن زاري واقع ، [ و ] آب فراوان و گوارايي دارد . كاروانسرا و قلعه و پل استواري و باغاتي دارد . از آن جا به « ظهر عنيزه » راه خيلي بد و كج و معوج است ، از آن جا نيز به « معان » رسيده اتراق نمي كنند .
از شام تا « معان » هفتاد و دو فرسخ يعني ده منزل است .
اين « معان » و قصيبه كوچكي است در قديم الأيام بني اميه ساكن بودند . عباسيان خراب و قتل عام كردند . محض رفاه حجّاج سلطان سليمان قانوني فرمود قلعه اي ساختند ، و آبي پيدا كرده ، جاري نمودند اما گوارا نيست ، و از اطراف بعضي خانه ها [ خانواده ها ] را آورده ، در اين جا مسكن دادند . از معان به « ظهرالعقبه » كه « عبادان » [ آبادان ] هم مي گويند و مَثَل « ليس وراء عبادان قرية » منسوب به اين جا است ، و از اين جا به « طبيليات » كه نخلستان دارد مي روند از « طبيليات » به « ذات حج » كه حجر هم مي گويند . نخلستاني دارد ، اما بياباني است . سلطان سليمان قانوني قلعه اي ساخت و آبش را جاري نموده است . به واسطه همين آب ، اهالي قلعه زراعت مي كنند . از آن جا به « قاع البسيط » معروف به « عرايد » كه جايي است شن زار ، و تپه اي دارد كه عرب « اكاشر » مي نامند و از آن جا به « تبوك » مي روند ، از آن جا به « معابر القلندرية » تپه كوچك و جاي بي آبي است و از آن جا به « أخَيْضر » كه تنگه اي است . گاهي عرب « بني لام » سنگ ريز كرده ، سد مي نمودند اما سلطان سليمان قلعه اي در بالاي چاه آن ساخت و محافظ گذاشت ، آب را از چاه كشيده به بركه ها مي ريزند تا كه بركه ها پر شوند . همين أخيضر در نصف راه مكه و شام واقع است و تسلط « بني لام » رفع شد . از آن جا
183 |
« بركة المعظّم » كه بركه اي است در « بريّه » از سنگ و بسيار بزرگ ، و از باران پر مي شود ، از بناهاي « ملك المعظّم عيسي » است ، از ايوبيّه از آن جا به « مغارش الزير » كه « اقرح » هم مي گويند و نيم مرحله است و از آن جا به « جبل الطاق » [ كه ] مقتل شتر حضرت صالح ( عليه السلام ) در آن جاست و محل مقتل موسوم به « مزحم » است ، از آن جا رو به شرق كرده ، به سرعت و هلهله مي روند ، از « مبرك الناقه » عبور مي كنند ، بعد در « حجر » كه مداين صالح هم مي گويند اتراق مي كنند ، از آن جا « قرا صالح » كه در كمره كوه خانه هاي قوم صالح منحوت ( 1 ) در سنگ ديده مي شود ، چاه هاي زياد دارد ، اما خوردن آب آنها را حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) نهي فرموده اند ، از آن جا به « علا » كه قصبچه اي است در نُه فرسخي مداين صالح ، آب و هواي خوب و باغ هاي مرغوب دارد و از آن جا به « قطران » كه « طوامير » هم مي گويند ، در ميان كمرهاي كوه ( 2 ) واقع [ و ] بسيار سخت و بي آب است عبور مي كنند ، از آن جا به « شعب النّعام » كه آبش آب باران است و در هر دو طرف راه آب جاري هم هست رفته مي آورند ، از آن جا به « هديه » كه چمن است و هرجا را كه حفر نمايند ، آب بيرون مي آيد اما آبش ، مسهل است ، و سبب آن [ اين است ] كه در آن چمن « سنا » مي رويد از آن جا به « فحلتين » دو تپه كوچك است ، آب ندارد بالاي اين تپه ها ، كوه بزرگي است و در بالاي قلعه آن بسيار منيع ( 3 ) غير مسكون است ، از آن جا به « وادي القرا » كه آب جاري ندارد ، ولي مانند جنگل است از كثرت اشجار قلعه متين و خندق داري دارد ، سه دروازه و مساجدي دارد ، و در محراب [ مسجد ] جامع اش استخواني ديده مي شود ، و آن استخوان ، استخوان برّه مسموم ( 4 ) است [ كه براي ] حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) در فتح خيبر حاضر كرده بودند ، و به زبان آمده گفت : « لا تأكلني فإنّي مسموم » . ( 5 ) حمّام اين قصبچه در خارج قلعه است اسم ناحيه اش موسوم به ناحيه « قرج » است ، اين ناحيه دهات معمور دارد . از آن جا به « آبار حمزه » ، حضرت حمزه در اين جا مسجدي بنا فرموده اند . از آن جا به مدينه منوره ، در اين جا ، دو يا سه روز اتراق مي كنند ، بعد « آبار علي » است ، چاه ها را جناب امير ( عليه السلام ) فرموده كنده اند ، عمق اين چاه ها ، بيش از پنج ذرع نيست ، و شش منزل از مدينه منوره دور است ، حجاج شام در اين جا احرام مي كنند ، از آن جا به « قبور الشهداء » كه در ميان كوه واقع ، و آبش منحصر به استخري است كه از آب هاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تراشيده شدن .
2 ـ ميانه كوه .
3 ـ استوار و بلند .
4 ـ سم داده شده .
5 ـ مرا نخور پس همانا من سم آلوده گشته ام .
184 |
باران پر مي شود و از آن جا به « جديده » كه قريه اي است واقع در بالاي تپه اي كه در ميان دو كوه افتاده است ، آب فراوان و باغ و بوستان و نخلستان دارد ، هندوانه هم مي كارند ، بد نمي شود . از آن جا به « بدر » كه آن هم مثل « جديده » است . ميان « جديده » و بدر چند دهي است معمور و اين ناحيه معروف به « وادي حفر » است . از آن جا به « قاع البزده » كه دشت شن زار و بي آب و علفي است . از آن جا به « رابغ » كه در ساحل درياي احمر واقع و لنگرگاه است ، دشتي دارد شن زار و در يك ذرعي آب بيرون مي آيد ، نخلستان و بوستان دارد ، علف حيواناتشان ماهي است كه از دريا صيد مي كنند ، در اين جا ، دو طايفه از اعراب هستند موسوم به « روي روايا » و « روي جماع » كه موالي اينها از جانب دولت صرّه دارند ، از آن جا به « طارف » كه در دست چپ بلاد الطّارف » است ، اين ناحيه عبارت از دهات و مزارع معمور است ، جا به جا ، پر از درخت هاي بادام ، اهالي از براي حجاج ماست و پنير و ساير لوازم آورده ، مي فروشند . از آن جا از راه « خليص » تا به « عقبة السويق » كه راه صاف مستوي ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ هموار .
185 |
است رفته ، [ از ] « عقبه السّويق » كه بسيار صعب ( 1 ) است عبور مي كنند ، با اين جمله ( 2 ) جاي خوبي است ، آب جاري و بساتين دارد . در اين جا عرب زبيد كه افجر و ارذل ( 3 ) اعراب اند ، سكني دارند ، هفتصد تومان صرّه داشتند ، اما اكنون دولت عثماني آنها را تا به يك درجه مقهور ( 4 ) ساخته ، و امراي ايشان [ را ] منصب و مواجب ( 5 ) و نشان داده ، صره را موقوف داشته است . از آن جا به « عسفان » كه فقط يك چاه دارد ، در اين جا آثار كثيره مشاهده مي شود و موسوم به « مدرج عثمان » [ است ] . از آن جا به « بطن مر » و از آن جا به « ابو عرود » كه قريه اي است . واقعه در دامنه كوه ، باغات و بساتين و آب فراوان دارد . از آن جا به « مكه مكرمه » واصل مي شوند .
* پي نوشتها :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ دشوار .
2 ـ با اين حال .
3 ـ پست تر و نابكارتر .
4 ـ مغلوب .
5 ـ حقوق و جيره ماهيانه يا ساليانه .