بخش 10

1 ـ حُجره هایِ شریف نبوی ( صلی الله علیه وآله )


127


ميقات حج - سال هفتم - شماره بيست و ششم - زمستان 1377

اماكن و آثار


128


حُجره هايِ شريف نبوي (صلّي الله عليه وآله وسلّم )

نوشته : صَفْوان عدنان داوودي

مترجم : صادق آيينه وند

فصل اوّل

بنايِ حُجره ها و توصيفِ آن ها

هنگامي كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وارد مدينه منورّه شدند ، مردم مدينه شادان و شادمان از مقدم گرامي شان استقبال كردند .

مردم مدينه در مهمان نوازي از آن حضرت ، به رقابت برخاستند . از اين تاريخ ، هر كاري در اين شهر ، از بركت اين هجرت فرخنده ، با شادماني آغاز شد . و اين طبيعي است كه اين شهر از اين كار به وجد آيد و چرا نيايد در حالي كه خداي تبارك و تعالي اين شهر را به حضور بهترين خلقش و گرامي ترين رسولانش شرف بخشيد و به اين خصيصه مكرّم داشت .

آري ، با حضور آن حضرت ، مردم شادمان ، هوا عطر آگين و شهر نوراني شد .

اَنَس بن مالك در اين باره گفته است : « هرگز روزي را بهتر و نوراني تر از روزي كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وارد مدينه شدند ، نديده ام . نيز روزي بدتر و ظلماني تر از روزي كه آن بزرگوار از دنيا رفتند ، نيافتم . » ( 1 )

همو گفته است : « روزي كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وارد مدينه شدند ، همه چيز در آن نوراني گرديد و چون روزي كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در آن از دنيا رفتند ، فرا رسيد ، همه چيز را در مدينه تاريكي فرا گرفت . و از دفن آن حضرت فارغ نشديم كه دلهايمان را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ احمد بن حنبل در مسند ، ج3 ، ص240 و دارمي در سُنن ، ج1 ، ص41


129


انكار كرديم . » ( 1 )

پيامبر در محلّه بني عَمْرو بن عَوْف در قُبا فرود آمدند و اين مطابق با روز دوشنبه ، برابر با ماه ربيع الأوّل بود .

چون آن حضرت وارد مدينه شدند ، مردم مدينه از خانه بيرون آمدند و در كوچه ها و راه ها ريختند و بر بالايِ بام ها برآمدند . بچه ها و خدمتگزاران در حالي كه از خانه بيرون آمده بودند ، فرياد مي زدند : « محمد پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آمدند ، الله اكبر ، محمّد پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آمدند . »

اَنَس بن مالك ، استقبال انصار از پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را اين گونه وصف مي كند : « كنيزكاني از بنو نجّار در حالي كه دف مي زدند ، اين گونه مي سرودند :

نَحْنُ جَواد مِنْ بَني النَجّارِ * * * يا حَبَّذا مَحَمَّدٌ مِنْ جارِ ( 2 )

« ما كنيزكان بنو نجاريم ، چه خوش همسايه اي است محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) ! »

حَبَشيان مدينه به ميمنت ورود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به بازي نيزه پرداختند و زنان مدينه بربالايِ پشت بام ها ، اين سرود را مي خواندند :

طَلَعَ البَدْرُ عَلَيْنا * * * مِنْ ثَنيّاتِ الوَداع

وَجَب الشُّكْرُ عَلَيْنا * * * ما دعا للهِِ داع

أيُّها المبعوثُ فينا * * * جِئتَ بالأَمْرِ المُطاع ( 3 )

« ماه از گذرگاه هايِ گردنه وداع بر ما پديدار شد . »

« تا آنگـاه كه خوانندگان خدا را بخوانند ، شكـر خدايِ بزرگ بـر ما واجـب اسـت » .

« اي برانگيخته خداوند در ميان ما ، فرمانت مطاع است » .

پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) حدود ده شب در ميان بنو عمرو بن عوف اقامت گزيدند و مسجدي كه از روز آغازين بر بنياد تقوا بود ، پايه ريزي كردند و در آن نماز گزاردند . پس از آن پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر مركبِ خويش سوار شدند و با مردم به حركت درآمدند . هر كس از همراهان از سر رقابت مي كوشيد تا زمامِ شتر آن بزرگوار را به دست گيرد ولي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمود : « دَعُوها فَإنّها مأمـورةٌ » ؛ « شتر را رها كنيـد كه مأمـور اسـت » .

شتر رفت تا در مكان مسجد پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در مدينه زانو زد . در اين زمان آنجا كساني از مسلمانان نماز مي خواندند .

اين محل در آن دوران ، محل خشك كردنِ خرمايِ سُهَيل و سَهْل دو پسر بچه يتيم بود كه در قيمومت و كفالت سَعْدبن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ احمد بن حنبل در مسند ، ج3 ، ص221 ؛ ترمذي در سنن ( الشّمائل ) حديث شماره 374 و ابن ماجه در سنن ، حديث شماره 1631

2 ـ حاكم در مستدرك .

3 ـ ابوسعد در « شرف المصطفي » ؛ ابن حجر در فتح الباري ، ج7 ، ص362 و سمهودي در وفاء الوفا ، ج1 ، ص262


130


زُرارَه به سر مي بردند پس از زانو زدن شتر فرمودند :

« هذا إنشاء الله المنزل »

« اينجـا اگـر خدا بخـواهد تنـزل خواهـد شد » .

پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آن گاه آن دو يتيم را فرا خواندند و درباره خريد زمينشان با آنها گفت و گو كردند ، حضرت بر آن بودند تا آن محل را از آن دو خريداري نمايند و در آن مسجد بنا كنند ، ولي آن دو پسر از فروختن آن زمين خود داري كردند و گفتند : « اي پيامبر خدا ، آن را نمي فروشيم بلكه به شما مي بخشيم » .

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دلسوز و مهربان بودند ، از اين كه آن زمين را اين گونه بپذيرند ، ابا فرموده ، اصرار بر خريد آن كردند . تا آن را خريدند دستور دادند در آنجا مسجدي بنا شود .

اَنَس بن مالك در اين باره گفته است : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وارد مدينه شدند و در بلندي هاي مدينه در محلّه اي به نام بنو عمرو بن عوف فرود آمدند . مدتِ اقامتِ آن حضرت در اين محله دو هفته بود .

پس از آن ، به سوي بنو نجّار فرستاد و آنها در حالي كه شمشير حمايل كرده بودند ، خدمت رسيدند .

اَنَس گويد : گويي كه من اكنون به پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي نگرم كه بر مركبش سوار بودند و ابوبكر بر ردف ايشان قرار داشتند . بنو نجّار بر گرد آن حضرت حلقه زده بودند تا آن كه حضرت بر در خانه ابوايوب انصاري رحلِ اقامت افكند .

پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) چون وقت نماز مي شد ، نمازهايِ خود را در خفتنگاه گوسفندان به جاي مي آوردند .

حضرت دستور بنايِ مسجد دادند و براي اين كار به سوي بنو نجّار فرستادند و به آنها فرمودند : « يابني النجّار ثامنوني بحائطكم هذا »

« اي فرزندان نجّار درباره قيمت زمينتان با من سخن بگوييد . »

آنها گفتند : « ما بهايِ آن را جز از خدايِ عزّوجلّ نخواهيم » .

اَنَس گفته است : در اين زمين چيزهايي كه مي گويم قرار داشت ، گورهايِ مشركان ، ناهمواري ها و درختان خرما . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دستور داد گورهاي مشركان را نبش كردند و ناهمواري ها را هموار ساختند و نخلستان ها را تخريب و نخلها را بريدند .

قبله مسجد را از نخل ساختند و ديوارها را از سنگ برآوردند . مسلمانان در حالي كه سنگ حمل مي كردند ، رجز


131


مي خواندند . پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در ميانِ آنها بود و اين شعر بر لبانِ مباركشان مترنّم بود .

أللّهم لاخيرَ إلاّ خيرُ الآخرة * * * فانصر الأنصارِ و المهاجِرَه ( 1 )

« خدايا ! هيچ خيري جز خير آخرت نيست . خدايا ! انصار ومهاجران را ياري كن . »

اصحاب رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) دراجراي امرآن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) بر يكديگر پيشي مي گرفتند .

آنان بر آن بودند تا مسجدي نيكو بسازند و ديوارها و بنياد آن را استوار گردانند ولي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پيش از دست بردن به چنين كاري فرمودند : براي من عريش ( بناي مُسقّف ) چون بنايِ مسقّف موسي ( عليه السلام ) از شاخه ها و ساقه هايِ نخل بنا كنيد و سرپناهي چون سرپناهِ وي بنيان نهيد ؛ زيرا كار ساختن ، به شتاب بيشتر از اين ، نياز دارد .

به حضرت عرض شد : سرپناه موسي ( عليه السلام ) چگونه بود ؟

فرمودند : « به گونه اي بود كه چون در زير آن به پا مي خاست سرش به سقف مي خورد حضرت وقت بيش از حد درباره بنا صرف كردن را مناسب ندانستند و تزيين آن را نيز تجويز نفرمودند ؛ زيرا نمي خواستند كه نيروي اصحاب در كارهاي غير سودمند و كم اثر صرف شود .

اصحاب گرامي پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آستين جديّت بالا زدند و مجدّانه براي بنايِ اين مسجد بزرگ كوشيدند ؛ مسجدي كه مشعل خير و هدايت شود و تا روز رستاخيز بر بشريت نور افشاني كند و چراغ تمدن و بيداري را روشن گرداند و انسانيّت را بار ديگر از خواب گران بيدار گرداند .

پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) با اصحاب ، خشت هايِ بنا را براي مسجد با دامن حمل مي كردند و با اين كار زمينه ساز ايجاد رغبت و همكاري در اصحاب مي شدند .

پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) با اين كار درس عملي و تعاون و مساوات به اصحاب مي دادند و اين برترين توجيه و بهترين تربيتِ حقيقي بود ؛ زيرا تربيت صحيح آن است كه از راه عمل - نه حرف - تأثير بگذارد . از قديم گفته اند : « هر كس با سخن مردم را پند دهد تيرهايش به خطا مي رود و هر كس با كارش مردم را پند دهد ، تيرش به هدف مي خورد . »

آن حضرت در حالي كه همپاي مردم در ساختن اين مسجد شركت مي فرمودند اين شعر را بر لبان مبارك زمزمه مي كردند .

هذا الحِمالُ لاحمال خيبر * * * هذا أَبرُّ رَبَّنا و أَطْهَرْ

« اين بارها بار خرمايِ خيبر نيست ولي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صحيح مسلم ، حديث 524 و سنن ابوداود حديث 453


132


در آخرت از بارهايِ خرمايِ خيبر نيكوتر و پاكيزه تر است . »

و يا مي فرمودند :

أللهمَ إِنَّ الأجَر أَجرُ الآخِرَة * * * فارحم الأنصارَ و المُهاجرة

« خداوندگارا ! پاداش ، همان پاداش آخرت است . خدايا ! بر انصار و مهاجران ببخش ! »

طبيعي است كه انشا و شعر در حين عمل باعثِ انگيزش همّت و افزايش نشاط و سرگرم شدن و در نتيجه فراموش كردن سختي كار و مدت عمل مي شود .

اصحاب چون ديدند كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) اين گونه در عمل فرو رفته و شعر مي خواند حريصانه به كار پرداخته و از توان خود بهره جستند و تلاش و رقابتشان افزون شد . يكي از گويندگان گفت :

لئن قَعَدنا و النَبيُّ يَعْمَلُ * * * ذاكَ إذاً لَلْعَمَلُ المُضُلَّلُ

« اگر ما بنشينيم و پيامبر خدا كار كند . اين كار ، كاري از سرِ گمراهي است » .

علي ( عليه السلام ) فرزند ابوطالب در حالي كه با شادماني و سرور مشغول كار بنايِ مسجد بودند ، اين گونه ارشاد مي فرمودند :

لا يَسْتَوي مَنْ يَعمرُالمساجدا * * * يدأبُ فيها فائماً و قاعدا

و مَنْ يُري عن الغُبارِ حائدا

« آن كس كه در بنايِ مسجد مُجدّانه مي كوشد و برخاسته و نشسته ، در كار آن تلاش مي كند ، با آن كس كه خود را از غبار كنار مي كشاند ، يكسان نيست ! »

در حين كار ، شخصي از يمامه به نام « طلق بن علي » از بنو حَنيفه وارد شد ، او هنگامي كه ديد پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مسجد بنا مي نهند و مسلمانان با او مشغول اند ، چون در ساختنِ گِل خُبره بود ، دست به كار شد . او خود گفته است : چون چنين ديدم ، بيل را برداشتم و گل را به هم مخلوط كردم . پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در حالي كه به من مي نگريست ، مي فرمود : « إِنَّ هذا الحَنَفيّ لَصاحبُ طين » ؛ « اين مرد حنفي گِل ساز خوبي است ! »

پبامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از آن مرد به خاطر مهارتش در ساختنِ گِل و آمدنش در وقت مناسب ، خوشحال شد و به اصحاب فرمود :

« قَرِّبوا اليَماميَّ من الطّينِ ، فإنَّه أَحْسَنُكُم له مَسْكاً و أشَدُّكُم مَنْكِباً » .

« كار گل را به اين مرد يمامي بسپاريد ، اواز همه شما درساختن گِل ماهرتر و شانه اش از همه شما در حمل آن توانمندتر است » .


133


سرانجام اين كار با كوشش و همّت به پايان آمد ، كاري كه از حيث بنا ساده و از حيث معني و محتوا پرسود بود .

مساحت مسجد نبوي هفتاد ذراع در شصت ذراع بود . ستون هاي مسجد را از چوب ساخته و در وسط آن مساحتي براي مسجد در نظر گرفته بودند .

چون بناي مسجد شريف نبوي پايان يافت ، پيامبر دو حجره براي سوده دختر زمعه و عايشه ، دو همسر خود ؛ كه در اين وقت در حباله نكاح آن حضرت بودند ، ساخت .

سوده دختر زمعه قرشي اول زني بود كه حضرت بعد از وفات حضرت خديجه با وي ازدواج كرد و مدت سه سال با او به سر آورد ، پس از آن با عايشه ازدواج كرد . ( 1 )

و اقدي از برادر زاده زُهْري و او از پدرش نقل كرده است كه : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در رمضان سال دهم از بعثت با سوده ازدواج كرد و با او به مدينه هجرت كردند . اين زن در شوال سال 54 هجري در مدينه درگذشت . ( 2 )

ازدواج حضرت با عايشه در مكّه حدود چهارده ماه پيش از هجرت بود . ( 3 ) عايشه با والدينش هجرت كرد و پيامبر گرامي خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در شوال سال دوم هجري هنگام مراجعت از غزوه بدر با او ازدواج كرد و او در اين حال نُه سال داشت .

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دو خانه بر اساس بنايِ مسجد و با خشت و چوب خرما ، براي اين دو ساختند . و با پارچه اي مويين دري بر آنها آويختند .

خانه عايشه تك دري از چوب عرعر يا چوب ساج داشت . پس از مدتي اين خانه داراي دو در شد و مردم هنگامي كه براي سلام گفتن بر پيامبر وارد مي شدند ، دسته دسته از دري وارد مي شدند و از در ديگر بيرون مي رفتند . ( 4 )

بيت در عُرف آن زمان به اتاق ـ در كاربرد امروز ما ـ اطلاق مي شد و بايد دانست كه خانه رسول خدا مركّب از اتاق هايِ نسبتاً وسيعي بود ، آن گونه كه اشاره كرديم .

اما فرش خانه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) چيز شگفتي بود و از آرايش و زيور دنيايي به كلّي عاري بود . و با فرش ملوك و سلاطين سازگاري نداشت . . . جنس آن از پوست و پوشال درخت خرما بود كه حضرت بر آن مي خوابيد .

بر حسب نقل عايشه ، فرش خانه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به هنگام خواب راحت نبود . احمد بن حنبل در مسند ، از عايشه نقل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ذَهَبي ، سِيَرِ اعلام النُّبَلاء ، ج2 ، ص265

2 ـ ابن سعد ، الطّبقات الكبري ، ج8 ، ص53 و سير اعلام النبلاء ، ج2 ، ص167

3 ـ سير اعلام النّبلاء ، ج2 ، ص135

4 ـ وفاء الوفاء ، ج2 ، ص542


134


كرده است كه گفت : « من بر فرش خانه بين پيامبر و قبله قرار داشتم ، گاهي كه براي حاجتي مجبور به خروج بودم و آن حضرت در حال نماز بودند ، از پايين پايِ تخت ، از بيم آنكه چهره ام بر آن حضرت نيفتد ، حركت مي كردم .

بستر پيامبر از بافتني زبر ، با تار و پودهاي درشت و خشن تهيه شده بود . از جندب بن سليمان نقل است كه نخل كوچكي به پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) اصابت كرد و انگشت آن حضرت خون آلود شد . حضرت فرمود :

ماهي إلاّ إصبعٌ دَمِيَتْ * * * و في سبيل الله ما لَقيتْ

« اين جز انگشتي نيست كه در راه خدا خون آلود شده است » .

پس پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را به خانه بردند و بر بالاي بستري از تار و پود زبر قرار دادند و در زير سر آن بزرگوار بالشي از پوست ، كه از پوشال خرما پر شده بود ، نهادند . عمر چون بر پيامبر وارد شد و اثر فرش را بر پهلوي حضرت ديد ، گريست . پيامبر پرسيد : سبب گريه ات چيست ؟ گفت : اي فرستاده خدا ، شنيده ام كسري و قيصر بر روي تخت طلا مي نشينند و ديبا و ابريشم مي پوشند ؟ حضرت فرمود : آيا خشنود نيستيد از اينكه آنها را دنيا باشد و شما را آخرت ؟ !

گفته اند : در خانه حضرت پوست هاي پربادي بود ، عمر گفت : اگر مي خواهي اينها را هم جمع مي كنيم . ( 1 ) حضرت فرمود : نه ، اين متاع خانواده است . در خانه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تخته پوست هم بود .

مُغيرة بن شُعبه گفته است : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تخته پوستي داشت . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دوست مي داشت كه پوستي دباغي شده داشته باشد و بر آن نماز بخواند .

عايشه گويد : از جمله فرش هايِ خانه ، حصيري بود كه در روز مي گسترانديم و شب آن را به خود اختصاص مي داديم . ( 2 )

از وسايل خانه ، پرده كوچكي بوده كه عايشه در خانه قرار داده بود و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دستور داد آن را بردارند ، زيرا كه تصاويري بر آن وجود داشت .

احمد بن حنبل از قول عايشه آورده است : پوششي ( پرده اي ) داشتيم كه تصوير پرنده اي بر آن بود و هر كس از در وارد مي شد ، آن را از روبه رو مي ديد . روزي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : عايشه ! اين پرده را تغيير ده ؛ زيرا هر گاه وارد خانه مي شوم و آن را مي بينم ، به ياد دنيا مي افتم . همچنين عايشه نقل مي كند كه : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) قطيفه اي از حرير داشت كه آن را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابن سعد ، « الطّبقات الكبري » ، ج1 ، ص466

2 ـ ابن سعد ، « الطبقات الكبري » ، ج1 ، ص467 و نجاري ، ج2 ، ص214


135


مي پوشيديم .

پيامبر دوست نداشت در خانه اش تصوير باشد ؛ زيرا اين كار باعث منع ورود فرشتگان به منزل مي شد . از اين رو هر گاه گونه اي از آنها را مي ديد دستور مي داد محو و زايلش كنند و اجازه نمي داد كه در خانه اش لباسي باشد كه در آن تصويري صليب گونه است . بلكه امر به زائل كردن آن مي فرمودند . ( 1 )

و نيز از عايشه نقل است كه : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وارد خانه شد و من خود را با لحافي كه اَشكال و تصاويري داشت پوشانده بودم ، حضرت اشكال را زدود و آنگاه فرمود : « روز رستاخيز عذاب كساني از همه سخت تر است كه خلق خدا را به تصوير مي كشند » . ( 2 )

از جمله فرش هاي خانه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرش ( تشك ) پشمين بود كه حضرت بر آن مي خوابيدند . عايشه درباره آن گفته است : خوابگاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از تشكي چرمين بود كه در درونش پوشال نخل داشت .

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) متكّايي داشت كه عايشه درباره آن نيز سخني دارد و مي گويد : متكاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه بر آن مي خوابيدند از چرم و درون آن پر از پوشال خرما بود . ( 3 )

فرش خانه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) زياد نبود . آن حضرت مي فرمود : « بايد بستري براي مرد ، بستري براي زن و بستري براي مهمان باشد و چهارمي براي شيطان است » . ( 4 )

پشت حجره عايشه محلي بود كه آن را محل قضايِ حاجت قرار داده بودند . عايشه گويد : به پيامبر عرض كردم ، داخل آبريزگاه شما مي شويم و چيزي نمي بينيم . حضرت فرمود : « آنچه از انبيا خارج شود ، زمين آن را مي بلعد ، از اينرو است كه اثري از آن ديده نمي شود . » ( 5 )

در دوران گذشته ، آبريزگاه ها در خانه بنا نمي شد . زنان پيامبر شبانگاهان براي قضايِ حاجت به مناصع مي رفتند . و آن محل ، زمينِ وسيعي بود كه در ناحيه بقيع قرار داشت . ( 6 )

بعد از حادثه افك ، آبريزگاه ها را در منزل ساختند و آن در سال پنجم هجري بود . محل پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در داخل حجره ها بود ؛ زيرا مكان خاصي براي استحمام آن حضرت اختصاص نيافته بود .

ميمونه همسر ديگر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چگونگي غسل كردن آن حضرت را چنين بيان مي كند : براي پيامبر پرده كشيدم تا غسل جنابت كند . آن حضرت ابتدا با شست و شوي دستانش آغاز كرد ، آنگاه آب را با دست راستش به چپ ريخت و سپس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ احمد بن حنبل ، مسند ، ج6 ، ص52 و ابوداود ، سنن ح1451

2 ـ احمد بن حنبل ، مسند ج6 ، ص86

3 ـ ابوداود ، سنن ، ح4146

4 ـ ابوداود ، ح4142

5 ـ سمهودي ، وفاء الوفا ، ج2 ، ص466

6 ـ بخاري ، صحيح ، ج1 ، ص248


136


عورت و آنچه بدان اصابت كرده بود را شست و بعد با دستان خويش بر ديوار يا زمين زد . سپس مثل وضو ساختن برايِ نماز ، وضو ساخت ، بدون اينكه پاهايش را بشويد . و در آخر آب بر پاهاي خود ريخت و آنها را به هم نزديك كرد و شست و شو داد . ( 1 )

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با هر زني كه ازدواج مي كرد ، براي او خانه اي مي ساخت و او را در آن ساكن مي كرد . تا زماني كه تعداد اين حجره ها به نُه باب رسيد . اين حجره ها بين حجره عايشه به طرف سمت چپ ساخته شده بود و درهايشان همه به مسجد باز مي شد . عُمران بن ابي اَنَس در توصيف حجره هاي شريف چنين آورده است : ( 2 ) چهار تا از اين خانه ها با خشت و بعضي از شاخه نخل بود . پنج حجره از آنها از شاخه نخل بود كه با گل اندود شده بود . بر در اين خانه ها درهايي از پرده هايِ مويي آويخته بودند . اين پرده ها را اندازه گرفتم كه سه ذرع در سه ذرع بود .

وسايل منزل پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در نهايت سادگي بود . ظرفِ ( ديگ ) بزرگي داشتند كه در آن مردم را غذا مي خوراندند .

عبدالله بن بُسْر اين ظرف را اين گونه توصيف مي كند : پيامبر ظرف بزرگي داشتند كه به آن « غَرّاء » مي گفتند و چهار نفر آن را حمل مي كرد .

چون چاشت مي شد و سجده چاشت مي گذاردند ، اين ظرف را مي آوردند و در آن تريد مي كردند و به دور آن جمع مي شدند . و هر گاه تعداد افراد زياد مي شد ، پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از سر سفره بپا مي خاست .

يكي از باديه نشينان پرسيد : اين جلسه طعام چيست ؟ حضرت فرمود : « خداوند بنده اي بخشنده قرارم داد و ستمكار كين توزم نيافريد » .

آنگاه فرمود : « از اطراف آن بخوريد و برجستگي داخل آن را رها كنيد كه خداوند بر بركتش خواهد افزود » . ( 3 )

بر در خانه پيامبر درباني نبود كه مردم را از ورود به آن باز دارد . هر كس در هر زمان مي خواست وارد خانه پيامبر شود ، حضرتش را مي يافت .

اَنَس گفته است : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر پيرزني گذشت كه در مصيبت فرزندش مي گريست ، خطاب به او فرمود : « از خدا بترس و شكيبايي كن » .

آن زن گفت : تو بر مصيبت من دل نمي سوزاني ! به وي گفتند : اين پيامبر بود . آن زن به سوي پيامبر آمد و بر در خانه اش درباني نيافت و به پيامبر عرض كرد : اي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عبدالرزّاق ، المصنّف ، ج1 ، ص261

2 ـ ابن سعد ، الطّبقات الكبري ، ج1 ، ص500 و تاريخ مدينه ابن نجّار ، ص358

3 ـ ابوداود ، ح3773


137


پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تو را نشناختم .

حضرت فرمود : « صبر ، در مصيبتِ نخستين است » . ( 1 )

روايت ديگري در توصيف حُجره هاي خانه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آمده كه بخاري آن را از طريق داود بن قيس در كتاب الأدب المفرد آورده است .

داود بن قيس گويد : حُجره هايي از شاخه هايِ خرما ، كه از بيرون به پوششِ مويين آميخته شده بود ، ديدم . فكر مي كنم عرض حجره از درِ آن تا درِ خانه ، شش يا هفت ذرع بود . بيتِ درون ده ذرع بود و تصور مي كنم كه ستون هاي آن به هشت يا هفت عدد مي رسيد . ( 2 )

حسن بَصْري كه در دامن ام سَلَمه همسر پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تربيت شده ، در توصيف خانه هايِ پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آورده است :

من هنگامي كه جواني نورس بودم و داخل حجره هايِ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي شدم ، سقف حجره ها را مي توانستم با دستم لمس كنم . حجره هاي پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از چوب عرعر پوشيده شده بود . ( 3 )

اما در اين حُجره ها ، آنهارا كه حلقه نداشتند ، با انگشت مي زدند .

پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) خارج از حجره ها تنوري داشتند كه از آن ، براي پختن نان و جز آن استفاده مي كردند . اين تنور مخصوص به پيامبر نبود ، بلكه شريكي هم داشتند . در اين باره يكي از زنان صحابي ، دختر حارث بن نعمان ، كه پدرش از اهل بدر و احد بود ، چنين مي گويد : « حرف قاف » را جز از لبان پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نياموخته ام ، هر روز جمعه خطبه مي خواند . تنور ما و تنور پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) يكي بود . ( 4 )

نوشته اند : هنگامي كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) غزوه دومة الجندل را انجام دادند ، امّ سَلَمه خانه اش را با خشت تعمير كرد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چون از سفر برگشت به خشت ها نگاه كرد و در حالي كه اولين كس از زنانش هم وارد شد از او پرسيد : اين بنا چيست ؟ ام سَلَمه در پاسخ گفت : مي خواستم با اين كار مانع چشم هايِ بينندگان به درون خانه شوم . حضرت فرمود : « اي ام سلمه ، از بدترين چيزي كه مال مسلمان در آن صرف مي شود ، ساختمان است » . ( 5 )

پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از گرايش به زيورِ دنيا روي گردان بودند . آن بزرگوار از ورود به خانه دخترش حضرت فاطمه ( عليها السلام ) كه از دوست داشتني ترين كسان نزد او بود ، به سبب زينتي كه يك بار بر در خانه به كار برده بود ، امتناع فرمودند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابوداود ، ح3124

2 ـ سيوطي ، الدرالمنثور ، ج7 ، ص554

3 ـ ابي سعد ، الطبقات الكبري ، ج1 ، ص501 ، وفاء الوفاي سمهودي ، ج2 ، ص463

4 ـ ابوداود ، سنن ، ح1100

5 ـ ابن سعد ، الطبقات الكبري ، ج1 ، ص499 و وفاء الوفا ، ج2 ، ص461


138


ابوداود از سفينه ابوعبدالرّحمن نقل كرده كه شخصي اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب را با هديه طعامي مهمان كرد . حضرت فاطمه ( عليها السلام ) فرمودند : كاش پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را دعوت مي كرديم تا از اين غذا با ما بخورند . پس حضرت را دعوت كردند و چون هنگام ورود دست به چهار چوب در نهادند ، پرده اي پشمين و رنگين را مشاهده فرمودند كه در محلي از خانه نصب شده بود . حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) برگشتند .

حضرت فاطمه ( عليها السلام ) به علي ( عليه السلام ) فرمود : به دنبال پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) برويد و ببينيد سبب مراجعت ايشان چه بوده است ؟ علي ( عليه السلام ) فرمود : بر اثر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) حركت كردم ، عرض كردم اي پيامبر خدا ، چه كاري باعث برگشت شما شد ؟ حضرت فرمود : « نه مرا و نه هيچ پيامبري را سزد كه وارد خانه آرايش شده شود ! » ( 1 )

از عبدالله بن عمر نقل شده است : روزي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) براي ديدار فاطمه ( عليها السلام ) آمد و پرده اي بر درخانه اش يافت ، روي برگردانيد . در حالي كه نوشته اند ، پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كمتر ديده شده كه مدينه وارد شود و به فاطمه ( عليها السلام ) سر نزند .

علي ( عليه السلام ) به خانه آمد ، فاطمه را اندوهگين يافت . فرمود : چه پيش آمده است ؟ فاطمه ( عليها السلام ) فرمود : پيامبر پيش من آمدند ولي به خانه وارد نشدند . علي ( عليه السلام ) نزد پيامبر آمد و عرض كرد : اي فرستاده خدا ، فاطمه از اينكه بر او وارد شده و به خانه نيامده اي ، سخت اندوهگين شده است ! پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « مرا با دنيا چه كار ؟ مرا با پرده الوان چه كار ؟ » .

علي ( عليه السلام ) پيش فاطمه ( عليها السلام ) رفت و او را از گفته رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آگاه كرد . فاطمه فرمود : به پيامبر خدا عرضه كن در اين باره مرا چه امر مي كنند ؟

پيامبر فرمود : « به فاطمه بگو آن را براي فلان قبيله بفرستد » .

در اين باره باز از ثوبان مولايِ پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده است كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) چون سفر مي كردند آخرين كس از خانواده اش را كه ديدار مي كردند ، حضرت فاطمه بود و چون از سفر برمي گشتند اولين كس از خانواده اش را كه ديدار مي كردند باز فاطمه ( عليها السلام ) بود .

پيامبر از غزوه اي برمي گشت ، فاطمه ( عليها السلام ) پرده اي بر در آويزان كرده و دو دستبند نقره اي به دستان حسن و حسين ( عليهما السلام ) كرده بود . حضرت بر در خانه فاطمه آمد ولي داخل نشد . فاطمه ( عليها السلام ) پنداشت آنچه باعث وارد نشدن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابوداود ، ح4149


139


پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به خانه ايشان شده ، همين ها بوده است . پرده را برداشتند و دست بندها را از دستان فرزندان گشودند . آن دو گريان پيش پيامبر رفتند .

پبامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) دست بندها را از آن دو گرفتند و فرمودند : « اي ثوبان اينها را براي فلان قبيله ( خانواده ) ببر . اين ها اهل بيت من اند ، من دوست ندارم از طيّباتشان در همين دنيا بهره ببرند . اي ثوبان براي فاطمه ( عليها السلام ) گردن بندي از چوب و دو دست بند از عاج خريداري كن . ( 1 )

عطاء خراساني گفته است : حُجره هاي زنان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را ديدم ، از پوشال خرما بود و بر درشان پارچه اي مويين آويزان بود . بعداً من خود شاهد بودم دستور وليد بن عبدالملك را مبني بر ويران كردن حجره ها كه خوانده مي شد . روزي غمناك تر از اين روز نديدم .

عطاء همچنين گويد : از سعيد بن مُسيّب شنيدم كه مي گفت : سوگند به خدا دوست داشتم آنها خانه ها را به حال خود رها مي كردند تا نسل جديد مدينه و كسان ديگري كه از مكان هاي ديگر مي آمدند ، مي ديدند كه چگونه فرستاده خدا در طول زندگي اش به اين وضعيّت اكتفا كرد ! اين كار باعث مي شد تا مردم از افزون خواهي و فخر فروشي باز داشته شوند . ( 2 )

عمران بن ابي اَنَس به هنگام شنيدن كلام عطاء گفته است : در مسجد بودم و تني چند از اصحاب پبامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مثل ، ابوسَلَمة ابن عبدالرّحمن ، ابواُمامة بن سَهْل ، خارجة ابن زيد را ديدم كه از شدّت اين مصيبت آن اندازه گريستند كه ريششان از اثر اشك خيس شد .

در اين موقع ابواُمامه گفت : اي كاش بناها به حال خود رها مي شد تا مردم بنا را مي ديدند و در مي يافتند كه خداوند چگونه براي پيامبرش ـ كه كليدهايِ خزانه هايِ دنيا در دستش بود ـ به چنين بنايي رضايت دادند !

* * *

منابع فصل اوّل :

ـ مُسْنَد احمدبن حنبل ، ج3 ، ص240 و221 وج6 ، 52 وج6 ، ص86 وج3 ، ص328

ـ سُنَن دارمي ، ج1 ، ص41

ـ سنن ترمذي ، الشمائل ، ح374

ـ سنن ابن ماجه ، ح1631

ـ مستدرك حاكم

ـ شرف المصطفي ، ابوسعد

ـ فتح الباري ابن حجر ، ج7 ، ص362

ـ وفاء الوفا سمهودي ، ج1 ، ص262 و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابوداود ، ح4213

2 ـ سمهودي ، وفاء الوفا ، ج2 ، ص461


140


ج2 ، ص542 و 466 و 463 و 461 و 461

ـ صحيح مسلم ، ح524 و 1478

ـ سنن ابوداود ، حديث هاي شماره 453 ، 4151 ، 4146 ، 4142 ، 3773 ، 3124 ، 1100 ، 3753 ، 4149 ، 4213

ـ سِيَرُ أعلام النُّبَلاء ، ذَهَبي ، ج2 ، ص265 ، 167 ، 135

ـ الطّبقات الكبري ، ابن سعد ، ج8 ، ص53 و ج1 ، ص467 و ج1 ، ص500 و 501 و 499

ـ صحيح البخاري ، ج2 ، ص214 و ج1 ، ص248

ـ المصنّف ، عبدالرزاق ، ج1 ، ص261

ـ تاريخ المدينه ، ابن النجّار ، ص358

ـ الدر المنثور في الّتفسير بالمأثور ، ج7 ، ص554

ـ الدّلائل ، بيهقي ج5 ، ص488

ـ مجمع الزّوائد ، هيثمي ، ج8 ، ص272

فصل دوم

محل جغرافيايي حُجْره ها

پيش تر گفتيم كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وقتي بنايِ مسجد شريف را به پايان آورد ، دو حُجره براي دو تن از همسرانشان سوده و عايشه ساخت . اين دو خانه از همان مواد بنايِ مسجد از خشت و پوشال نخل بنا نهاده شده بود . درباره جهت وقوع مكان حُجره ها ابن نجّار در تاريخش ( 1 ) آورده است :

سيره نويسان نوشته اند : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) حجره ها را بين قبله و شرق ، به سمت باب شامي بنا نهادند ، نه در جهتِ غرب .

اين حجره ها از مسجد بيرون بود و جز از طرف مغرب ، به صورت دايره مانندي مسجد را در ميان گرفته بود . درِ همه اين حجره ها به مسجد باز بود .

نيز همين مورّخ گفته است : چون پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) با ديگر همسران ازدواج كردند ، براي هر يك از آنها حجره اي ساختند . اين حجره ها نُه عدد بود . محل بنايِ اين حجره ها از خانه عايشه تا دري كه بعد از باب النبي مي آمد ، قرار داشت .

سَمْهودي ( 2 ) گفته است : « مراد ابن نجّار از بابي كه بعد از باب النبيّ ( صلّي الله عليه وآله ) مي آمد ، بابي است در جهت مقابل از طرف مغرب كه اكنون به باب الرّحمه معروف است .

سمهودي مي افزايد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تاريخ المدينه ، ابن النجّار ، ص358

2 ـ وفاء الوفاء ، ج2 ، ص459


141


« آنچه باعث شد تا اين رأي را اظهار كنيم ، نظر ابوسعد در « شرف المصطفي » است كه به سند خود از محمّد بن عمر روايت كرده ، مي گويد :

از مالك بن ابي الرّجال پرسيدم : خانه هايِ همسران پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كجا واقع شده بود ؟ وي از طريق پدرش و پدرش از طريق مادرش بيان داشت كه همه اين خانه ها در سمتِ چپ واقع شده بود ، به طوري كه اگر پشت سر امام در مقابل منبر به نماز مي ايستادي ، همه اين خانه ها در سمت چپ تو واقع مي شد . اين محدوده خانه ها بود .

چون زينب در گذشت ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) امّ سَلَمه را داخل خانه ايشان كردند » .

منظور از « زينب » در اينجا زينب دختر خُزَيمه هلالي است كه از امّ المؤمنين هاست وي به سبب كارهايِ خيرش لقب « اُمّ المساكين » داشت .

اين ام المؤمنين ، پيش از ازدواج با پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) همسر عبدالله بن جَحْش بود كه در غزوه اُحُد به شهادت رسيد . پس از آن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) او را به همسري خود در آوردند . وي دو ماه در خانه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بود و درگذشت . پس از وي پيامبر در سال چهارم هجري با امّ سَلَمه ازدواج كرد و او را در خانه زينب جا داد . در ماه ربيع الأوّل ( 1 ) همين سال پيامبر غزوه دَومة الجَنْدل را انجام داد و در مدت اين غزوه ، سِباع بن عَرْفَطَه غَفاري را به نيابت ، در مدينه گماشت . چون از اين غزوه باز گشت ، مشاهده كرد كه ام سَلَمه حجره اش را با خشت بنا نهاده است . خطاب به وي فرمود : اين بنا چيست ؟ ام سَلَمه گفت : مي خواستم با اين كار مانع از ديد مردم شوم .

حجره ها جز از طرف غرب ، مسجد را در ميان مي گرفتند و درهاي اين حُجره ها همگي به مسجد باز مي شد .

اگر كسي دست خود را از داخل حجره ها بيرون مي كرد ، دستش داخل مسجد مي شد . مؤيد اين سخن مطلبي است كه بخاري از عايشه نقل كرده است . وي مي گويد :

من چون در عادت به سر مي بردم ، پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از داخل مسجد سرشان را به من نزديك مي كردند و من مويشان را مرتّب مي كردم . پيامبر در اين حال در مسجد معتكف بودند . ( 2 )

ابن حَجَر عَسْقَلاني آورده است كه : حُجره عايشه به مسجد چسبيده بود . ( 3 )

همچنين بخاري از عايشه نقل مي كند : گرچه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هنگامي كه در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الّروض الأنف ، سُهَيلي ، ج3 ، ص258

2 ـ فتح الباري ، ج4 ، ص272

3 ـ همان ، ج4 ، ص273


142


مسجد بود ، سرش را براي مرتب كردن داخل خانه مي كرد ، ولي در زماني كه معتكف بود ، جز براي حاجتي به خانه نمي آمد .

اتّصال در حجره عايشه با مسجد نبوي شريف از طريق آنچه كه احمد بن حنبل در مسند ( 1 ) آورده ، توضيح داده شده است بدين صورت كه : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در ايّامي كه در مسجد معتكف بودند ، پيش مي آمدند و بر باب حجره من تكيه مي زدند . من سرشان را مي شستم . در اين حال من در حجره ام بودم و پيامبر هم در داخل مسجد بودند . . . .

نوشته اند كه در خانه عايشه پنجره اي بود و او از آن به مسجد مي نگريست . همين سان ، خانه ام سَلَمه مقابل مسجد بود .

زينب دختر امّ سلمه از مادرش نقل كرده است كه : بسترش در جوار ديوار مسجد پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بوده است . ( 2 )

حجره ها به هم متّصل بودند . بين خانه حَفْصه و عايشه راهي بود و آن دو از طريق اين راه در حالي كه در خانه نشسته بودند ، با هم صحبت مي كردند . ( 3 )

خانه حضرت فاطمه ( عليها السلام ) در پيچ گذرگاه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) قرار داشت . بين خانه عايشه و حضرت فاطمه ( عليها السلام ) دريچه اي بود كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هرگاه قصد بيرون آمدن از منزل عايشه را داشتند ، از دريچه حال حضرت فاطمه ( عليها السلام ) را جويا مي شدند . حضرت فاطمه ( عليها السلام ) از پيامبر تقاضا كرد كه اين دريچه را مسدود نمايند و آن حضرت دستور به مسدود كردن آن فرمودند . ( 4 )

« سير تحولِ حُجْره هاي شريف بعد از رحلت پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) »

در كتاب وفاء الوفا آمده است كه :

« بعد از وفات پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) همه را اندوه فرا گرفت . مردم به موضع قبر پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي آمدند و از خاك مقدس قبر برمي داشتند .

عايشه اولين كسي بود كه ديواري بر اطراف قبر بنا كرد و چون در ديوار روزني بود ، مردم از همان شكاف باز خاك برمي داشتند .

پس از مدتي آن روزن را هم بستند » . ( 5 )

پس از آن ابوبكر را در پهلوي پيامبر خدا دفن كردند و لحدش را به لحد پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) چسباندند .

ابوبكر را بر همان تختي كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را به هنگام فوت حمل كردند ، نهادند و عمر بر او نماز خواند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان ، ج1 ، ص401

2 ـ ابوداود ، مسند ، ح543

3 ـ سمهودي ، وفاء الوفا ، ج2 ، ص543

4 ـ همان ، ج4 ، ص466

5 ـ وفاء الوفا ، ج2 ، ص244


143


عمر و عثمان و طلحه و عبدالرحمن و پسرش داخل قبر او شدند . ( 1 )

عمر به هنگام مرگ ، فرزندش عبدالله را پيش عايشه فرستاد كه از او اجازه بگيرد تا در جوار پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به خاك سپرده شود . عايشه به عبدالله گفت : مي خواستم آن را براي خودم محفوظ دارم ولي امروز تو را بر خود ترجيح مي دهم و ايثار مي كنم .

عبدالله برگشت و خبر موافقت عايشه را اعلام كرد . بدين سان عمر را هم در كنار رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به خاك سپردند .

عايشه گفته است : پس از دفن عمر ، بين قبور و خودم ديواري برآوردم . ( 2 ) از اين تاريخ بعضي از حجره ها فروخته شد .

سوده خانه اش را به عايشه داد و آن را طيّ وصيتي در حق او كرد .

وارثان صفيّه ، خانه او را به صدو هشتاد هزار درهم به معاويه فروختند .

معاويه منزل عايشه را نيز به يكصد و هشتاد هزار درهم خريد .

در حجره اي كه قبر پيامبر خدا ، ابوبكر و عمر قرار داشت ، جاي قبر ديگري نيز بود و مي شد كسي ديگر را هم در آن دفن كرد .

زماني كه عمر بن عبدالعزيز حاكم مدينه بود ، ديوار قبور فرو ريخت و عمر دستور داد آن را بسازند . ( 3 )

وليد بن عبدالملك ، حجره ها را خريد و به عمر دستور داد تا آنها را خراب كند و مسجد را توسعه دهد . عالمان و مردم مدينه از اين امر ناراحت شدند و از آن اظهار ناخشنودي كردند .

عمربن عبدالعزيز ، ديواري از سقف تا كفِ مسجد براي قبر پيامبر برآورد .

به اين طريق حجره در وسط آن ديوار واقع شد .

در سال 232 هجري در زمان متوكل عبّاسي اسحاق بن سَلَمه كه مأمور بناي مكه و مدينه بود ، مأمور شد كه اطراف حجره را با سنگ مرمر تزيين كند .

اين اثر تا سال 548 هجري ، زمان خلافت مقتفي عباسي ، باقي بود . جمال الدين وزير زنگيان ، بنا را تجديد كرد و در اطراف حجره پنجره هايي تا سقف از چوب صندل و آبنوس تعبيه كرد . ( 4 )

در رمضان سال 654 هجري آتش سوزيي در مسجد نبوي رخ داد كه باعث فرو ريختن سقف حجره قبر شريف شد .

مستعصم عباسي ، گروهي از معماران را براي تعمير فرستاد . اين گروه ، از باب احتياط ، به آنچه از سقف بر روي حجره فرو ريخته بود ، دست نزدند . سقف حجره شريف را ساختند و ديوارهاي قبلي را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تاريخ المدينه ، ابن النجار ، ص389

2 ـ وفاء الوفا ، ج3 ، ص844

3 ـ صحيح البخاري ، ج3 ، ص255

4 ـ تاريخ ابن النجّار ، ص393


144


برآوردند . و ديوار شرقي را نيز تا باب جبريل برآوردند در سال 667 هجري ملك ظاهر بيبرس از مماليك ، مقصوره اي بر گرد حجره شريف بين ستون ها و ديوار حجره ها و خانه حضرت فاطمه ( عليها السلام ) بنا كرد .

وي براي اين بنا سه باب منظور كرد و بر اطراف حجره ها پلّكاني براي صعود به پشت بام احداث نمود . پس از آن در سال 629 هجري درِ چهارمي بر آن افزوده شد .

در سال 678 هجري ، در عهد ملك منصور قَلاوون صالحي از پادشاهان مماليك گُنبدي بر بالاي سقف حجره شريف برآوردند . اين گُنبد از پايين مربع شكل بود و از بالا هشت ركن داشت .

اين قُبه ، در ايام ملك ناصر حسن بن محمد بن قلاوون تعمير شد و در عصر ملك اشرف شعبان در سال 765 هجري ترميم و محكم گرديد .

در سال 694 هجري ، عادل زين الدين كتبغا پلكان حجره را توسعه داد و به سقف مسجد رسانيد .

در سال 760 هجري در عصر سلطان صالح اسماعيل بن ملك ناصر محمد بن قلاوون ، قريه اي از بيت المال مسلمين در مصر خريداري شد و وي آن را براي امور پوشش كعبه و حجره مقدس و منبر نبوي ( صلّي الله عليه وآله ) وقف كرد .

پوشش حجره در اين زمان از ابريشم سياه مخلوط به حرير سفيد بافته مي شد و بر گِردش رشته هاي نقره مذهب بود كه به صورت مطرّز مي بافتند .

در سال 853 هجري در دولت ظاهر چقمق ، داخل مقصوره شريف را از مرمر رنگي فرش كردند .

در سال 878 هجري ، سلطان اشرف براي بناي عمارت ، مقصوره اطراف ، حجره را خراب كرد . به هنگام ويراني ، آثار حريق قبلي هم نمايان شد . مضجع شريف را از آن آثار پاك كردند وبناي حجره را برآوردند .

در سال 886 هجري آتش سوزي ديگـري در مسجــد نبـوي رخ داد . آتـش در سقـف محاذي حجـره شريف درگرفـت و فلز ( مس ) گنبد بالاي سقف ذوب شد و چوب هاي آن آتش گرفت . مقصوره اطراف حجره شريف هم سوخت ولي حجره شريف سالم ماند .

پس از اين حريق ، به تجديد بناي مقصوره پرداختند و گنبدي بزرگ محاذي حجره و اطراف آن بر بالايِ آن ساختند و اطرافش را با ستون هايي كه از زمين مسجد برآمده بود ، بالا آوردند .

در اين تجديد بنا به جاي گنبد كبود


145


قبل از آتش سوزي ، گنبدي از آجر ساختند . سپس برايِ استواريِ كار ، ستون هايي در سه ضلع حجره بنا كردند تا گنبد را استوار نگه دارد . حجره و اطراف آن را از مرمر تزيين نمودند و پنجره هايي از مس بر گرد آن تعبيه كردند .

در سال 1233 هجري در زمان سلطان محمود بن عبدالحميد عثماني ، بار ديگر گنبد شريف تجديد بنا شد ؛ زيرا شكاف هايي در بالاي آن پديد آمده بود . گنبد را از بالا خراب كردند و از نو بنا نهادند . گنبد فعلي همان است كه در عصر عثماني ساخته شده است .

در سال 1253 در زمان سلطان عبدالحميد عثماني رنگ گنبد را سبز كردند و از اين زمان گنبد مضجع شريف به نام « القُبَّةُ الخَضْراء » ( گنبد سبز ) معروف شد .

در داخل حجره شريف قصيده شيخ عبدالله بن علوي حدّاد حَضْرَمي ( متوفاي 1132 هجري ) با مطلع زير نقش بسته است :

سَلَكنا الفيافي و القِفَارَ عَلي النُّجب * * * تَجدُّ بنا الأشواق لاحادي الرَكْبِ

اين قصيده ، شانزده بيت دارد .

در دوران ملك عبدالعزيز بن آل سعود ، بعض ترميمات و تعميرات ، در ستون هاي داخل حجره صورت پذيرفت .

حجره ها اكنون با ديوارهايي فلزي به رنگ سبز كه بر بالاي آن آيه شريفه : {  إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَي لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ } نوشته شده ، از مسجد مشخص شده است و سه قوس ( طاق نما ) كه اوّلي موازي قبر پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، دومي قبر ابوبكر و سوّمي قبر عمر قرار گرفته ، در آن تعبيه شده است .

ستون هايِ روضه نبوي با مرمر منقّشِ زيبا برآورده و بر رويِ ستوني كه در طرف راست سلام كننده بر پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) قرار مي گيرد ، اين شعر نقش بسته است :

يا خَيرَ مَنْ دُفِنَتْ بِالقاعِ أعظمُه * * * فطابَ من طيبهنَّ القاعُ و الأَكَمُ

بر روي ستون سمت چپ نيز اين شعر را نوشته اند :

نفسي الفداءُ لقبر أنْتَ ساكِنُهُ * * * فِيهِ العِفافُ وَفيهِ الجُودُ وَالكَرَمُ

* * *


146


* پي نوشتها :



| شناسه مطلب: 83112