بخش 3

1 ـ حج در کتاب خداوند ( 3 )


9


ميقات حج - سال هفتم - شماره بيست و هشتم - تابستان 1378

اسرار و معارف حج


10


حج در كتاب خداوند ( 3 )

محمد علوي مقدم

* {  يَسْأَلُونَكَ عَنْ الاَْهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ اتَّقَي وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ }

« اي پيامبر ! در باره هِلال ماه از تو پرسش كنند ( كه سبب بَدْر و هلالِ ماه چيست ؟ ) بگو : اينها ، براي بيانِ اوقاتِ عبادات و اندازه گيري وقت جهتِ مردم و برايِ شناختنِ زمانِ حجّ است و نيكوكاري آن نيست كه از پشتِ بام به خانه ها در آييد ( در جاهليّت رسم بود كه چون به هنگام حج مُحْرِم مي شدند وجامه احرام مي پوشيدند ، از دَرِ خانه وارد نمي شدند ، بلكه از ثقبِ پشت خانه وارد مي شدند تا حجّشان تمام شود ) نيكي آن است كه تقوا پيشه كنيد و در هركار از راه آن داخل شويد {  وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا } و از خدا پروا داشته باشيد ، باشد كه رستگار شويد . »

( مي توان به جلد يكم ، صفحه 47 تفسير نسفي ، از لحاظ به كار بردن برخي لغات مراجعه كرد . )

در بخش نخستِ اين آيه ، از « أهِلّة » ـ جمع هِلال ـ سخن گفته ، كه اهلّه براي اندازه گيري وقت مردم و براي شناختِ زمان حجّ است و در بخش دوم ، خداوند ضمن اين كه نفيِ يك عادتِ جاهلي كرده ، دستور داده كه در هر كار ، از راهش داخل شويد .

زجّاج از كلمه « هِلال » و مشتقات آن به تفصيل بحث كرده و گفته است : ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ معاني القرآن و اعِرابه ، ج1 ، ص246 و نيز مي توان به : ج2 ، ص140 و 141 ، تفسيرالتبيان شيخ طوسي مراجعه كرد .


11


« اِستهلّ الصّبيّ ، اذا بكي حين يولد اَو صاحَ »

و نيز در عربي گفته مي شود : « أهَلّ القوم بالحجّ و العمرة ، أي رفعوا أصواتهم بالتّلبية » .

به ماه نو ، « هِلال » گويند ؛ زيرا وقتي كه ديده مي شـد ، مردم صداي خـود را بلند مي كردند ؛ ( وَاِنّما قيل له هِلال لاَنَّهُ حين تري يَهلّ الناس بذكره )

و مي گويند : « اُهِلّ الهلال » ـ به صيغه مجهول ـ وَاُسْتُهِلّ و نمي گويند : اَهلّ ـ به صيغه معلوم ـ و چون مي گويند : « اَهْلَلْنـا ؛ أي رأينا الهـلال » . « و أهللنـا شهر كذا و كذا : اذا دخلنا فيه » .

زجاج مي افزايد : ( 1 ) شهر ( = ماه ) را براي شهرت و آشكار بودنش ، شهر گويند و هِلال را از آن جهت ، هِلال گويند كه با ديدنش مردم صدايِ خود را بلند كنند .

البته در اين كه ماه را در دو شب هِلال گويند يا در سه شب ، اختلاف است . ( 2 )

جصّاص در جلد يكم ، صفحه 298 كتاب « احكام القرآن » نوشته است :

بعضي مي گويند : « اِنّ الاهلال هو رفع الصّوت و انّ اهلال الهلال من ذلك لرفع الصّوت بذكره عند رؤيته » .

در آغازِ رؤيت هلال ، اظهار تلبيه كنند .

استهلال الصّبي ، هم از آن جهت است كه كودك حيات خود را به آوازي و يا حركتي ابراز مي دارد . « استهلال الصّبي : ظهور حياته بصوت أو حركة » .

بيضاوي ( متوفّايِ سال 791 هجري ) نوشته است : ( 3 )

عرب ها ، از اختلاف حالات ماه ، خواهند پرسيد و خواهند گفت : كه چرا گاه ، ماه باريكه اي است همچون نخي و كم كم بزرگ مي شود و به صورت بَدْر و قُرصِ كامل درمي آيد و سپس نقصان مي پذيرد و به صورت اوليّه ، در مي آيد ؟

از طرفي مي دانيم كه مردم آن زمان ، قدرت بهره بردن از پاسخ مستقيم نداشتند ، به همين جهت ، قرآن بدون اين كه از علّتِ دگرگوني وضع ظاهري سخن بگويد و توضيح دهد كه چرا ماه در آغاز به شكلِ هلال نمايان مي شود و سپس تربيع اوّل درست مي شود و بعد به شكل بَدْر ، هويدا مي گردد و مجدّداً ، در آغازِ ماه ، باريكه اي در آسمان ظاهر مي شود . جواب داده است كه اين دگرگونيِ حالت ماه ، نشانه هايي است براي عباداتِ مردم تا كه وقت را بشناسند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ معاني القرآن و اعرابه ، ج1 ، ص247

2 ـ آن چه درباره « يسئلونك عن الأَهِلّة » ديگران در قرن بعد گفته اند ، زجّاج در قرن سوم هجري گفته است . براي آگاهي بيشتر نكـ : ج1 ، ص246 و 247 معاني القرآن و اِعرابه لِلزجّاج .

3 ـ تفسير بيضاوي ، ج1 ، ص222


12


و زمان حجّ را بدانند .

ذكر كلمه « حجّ » پس از « مواقيت للنّاس » و تخصيص يافتنِ اين كلمه ، از اين جهت است كه عرب ها پيش از نزول اين آيه ، بدون توجّه به رؤيت هلال با اعداد و ارقام و شمارش و حسابِ ماهها ، حجّ به جا مي آوردند ولي اسلام ، زمانِ حجّ را به رؤيت هلال مرتبط ساخت . ( 1 )

حديث : « صُومُوا لِرؤيته وَأفْطِروا لرؤيته » از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، مؤيّد همين معني است . ( 2 )

بيضاوي ، نوشته است : « مواقيت » جمع « ميقات » است از مادّه « وقت » . و فرق ميانِ « وقت » و « مدّت » و « زمان » ، اين است كه :

مدّت ؛ مطلقِ امتداد حركت فلك است از آغاز تا انتها .

زمان ؛ مدّت تقسيم شده است .

و وقت ؛ زمان فرض شده است ، براي كاري .

تقريباً همين تفاوت را ، در تفسير ابي السعود ( 3 ) مي بينيم با اين بيان :

مدّت ؛ مطلق حركت فلك را از مَبْدأ به انتها گويند .

زمان ؛ وقت تقسيم شده به ماضي ، حال و استقبال است .

وقت ؛ زمان مفروض و واجب ، براي كاري است .

ابوبكر عتيق سورآبادي كه ظاهراً تفسيرِ خود را در قرن ششم هجري نوشته است ، در ذيل آيه مورد بحث ، مي نويسد : ( 4 )

« همي پرسند تو را يا محمّد از نوماهها . . . »

« معاذبن جبل پرسيد كه يا رسول الله ، آن زياده و نقصانِ ماه چراست ؟ »

خداي مي گويد : { . . . قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ . . . }

با آن كه سؤال معاذبن جبل به قول ابوبكر عتيق سورآبادي ، لغو بود و سؤال از زيادت و نقصان جِرم ماه كرد ، ليكن خداي تعالي جواب داد از روي حكمت ، چنان كه در آن فايده بود ، خلق را .

« بگو يا محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) از ماهها و گشتن آن به زيادت و نقصان ، از براي نگاه داشتن حسابِ روزهاست مردمان را تا وعده ها و گردش ايّام را بدان حساب نگاه دارند و موسم حج را بشناسند و در غلط نيفتند و از هِلال نگاه دارند . »

شايد براي برخي ، ارتباط معناييِ دو بخش آيه ، دشوار باشد ؛ زيرا در بخش نخست از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ماههاي حج ، در آيه 197 سوره بقره مشخص شده است : { الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ . . . }

2 ـ اَحكام القرآن ابن عربي ، ج1 ، ص99

3 ـ تفسير ابي السعود ( = ارشاد العقل السليم الي مزايا القرآن الكريم ) ، ج1 ، ص156

4 ـ تفسير سورآبادي ، ج1 ، ص107


13


نوماهها و مواقيتِ حجّ بحث شده و در بخش دوم ، از اَفعالِ اعراب كه { . . . وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا . . . } ؛ « نيكوكاري آن نيست كه از پشت بام به خانه ها در آييد ، بلكه نيكي در آن است كه تقوا پيشه كنيد و خويشتن دار از شهوات باشيد و در هر كار از راه آن داخل شويد . »

مفسّرانِ قديم و جديد از اين اِشكالِ مُتبادر به ذهن ، پاسخ داده اند و مثلاً نويسنده تفسير ابي السعود ، نوشته است : ( 1 )

يا مي گوييم : عرب ها از دو چيز پرسيده اند :

1ـ از هلال و نوماهها ؛ كه پاسخ آن : { . . . مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ . . . } است .

2ـ چون مُحْرِم مي شدند ، از دَرِ خانه و يا خيمه وارد نمي شدند و آن كار را خوب مي دانستند ولي اسلام آنان را نهي كرد و در جواب گفت : لَيْسَ بِبِرٍّ .

و يا مي گوييم : پيامبر اكرم برانگيخته شده تا بيان شرايع كند ، بنابراين لازم ديده كه پس از مسأله مربوط به « أهلّه = نوماهها » كه به حجّ هم مربوط مي شود ، مسأله ديگري از احكام حجّ را كه در جاهليّت معمول بوده ، بيان كند و يكي از عادات و رسومِ خرافي دوران جاهلي كه اعراب ، چون محرم مي شدند ، از راه معمولي و درِ رسمي به خانه وارد نمي شدند ، نفي كند و اين عادت جاهلي را منسوخ نمايد و به طور ضمني بگويد كه : در هر كار از راهش داخل شويد .

نكته جالب ، بخش پايانيِ آيه است كه گفته : { . . . وَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ } ؛ يعني پس از بيانِ اهلّه و نوماهها ، كه مي توان از روي آن آغاز ، وسط و آخر ماه را تشخيص داد و كارهاي اجتماعي را طبق آن تنظيم كرد و پس از بيانِ نفيِ يكي از عادات و رسوم خرافيِ جاهلي ، از آن جا كه قرآن كتاب آيينِ بشري است ، كتابي است كه مي خواهد جهان بشريّت را از لحاظ روحي و عملي بسازد و در صدد آن است كه مجتمع انساني را چنان بنا كند كه آدمي بتواند در آن مجتمع به خوبي زندگي كند ، دستور { . . . وَاتَّقُوا اللهَ . . . } را صادر مي كند ؛ زيرا تقوا را ، راه رستگاري مي داند ، سبيلِ فلاح را در تقوا مي داند ، البتّه نه تقوا به معناي پرهيز ، كه آدمي به گوشه اي نشيند و از كار و فعاليّت دست بكشد و انزوا گزيند و از دسترنج ديگران بهره ببرد و لقمه ناني بخـورد و خود منشـأ اثر اقتصـادِ جامعه نباشد و تحرّكِ اجتمـاعي نداشته باشـد ، بلكه تقوايـي منظور نظر است كه در آن ترس از خـدا و اطاعت از او و پرهيـز از محرّمات وجود داشته باشد ؛ زيرا ريشه كلمه « تقوا » وِقاية است ، به معناي خود را حفظ كردن و از گناه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير ابي السعود ، ج1 ، ص156


14


مصون داشتن .

در زبان عربي گفته مي شود : ( 1 ) « وَقاك الله شرّ فلان وقايةً » و نيز گفته مي شود : « وقاه الله وقايةً » ؛ يعني « حَفَظَهُ الله » .

تقوا به معناي واقعيِ كلمه ، همان چيزي است كه رسالت انبيا است « فما مِن نَبِيٍّ الاّ أَمَرَ بالتقوي . و ما مِن رسول الاّ امر بتبليغ التقوي » ؛ يعني تمام انبيا مأمور به تبليغ تقوا هستند . رسولي نيست كه مأمور رساندن تقوا به مردم نباشد .

تقوا ، شعار تمام انبيا و هدف همه پيامبران و رسالتِ همگي آنان است .

پيامبران سفراي خدايند ، براي بندگان خدا و تمام آنان ، مشعل نوراني تقوا را در دست دارند و مي خواهند به وسيله آن مشعل ، انسان ها را به حقيقت برسانند ، منتهي هر پيامبري موقعيّت خاصّ و محيط ويژه اي دارد . ليكن هدف همه يكي است .

هر پيامبري ، انسانها را به تقوا تشويق مي كرد و به آنان امانت و درستكاري و دادگري را ياد مي داد و از عواقبِ ستمكاري و نادرستي برحَذَر مي داشت و به آنان ياد مي داد كه فضيلت در سايه تقوا فراهم است ؛ « . . . وَلَيْسَ لِعَرَبِيٍّ عَلي عَجَميٍّ فضلٌ اِلاّ بالتَّقوي . . . » ( 2 )

و هيچ كس بر ديگري ترجيح ندارد ، مگر در سايه تقوا و گرامي ترين انسان ، نزد خدا آن كس است كه تقواي بيشتري داشته باشد ؛ { . . . إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاكُمْ . . . } ( 3 )

در طول تاريخ اسلام ، در سراسر عالم اسلام ، از كناره اقيانوس كبير تا سواحل اقيانوس اطلس ، خطبه اي ايراد نشد ، كه خطيب نگويد : « اتَّقُوا اللهَ » .

پيامبر اسلام : پيش از آن كه به نبوّت مبعوث گردد و « نبيّ » باشد ، « تقيّ » بود و به مردم ثابت شده بود كه درستكار است و امين و با تقوا . روزي هم كه به نبوّت مبعوث گرديد ، در آغاز مردم را با مَشعلِ تقوا به راه راست خواند .

خلاصه اين كه قرآن نمي خواهد قانون نجومي تشريح كند و بگويد : چرا ماه در آغاز به شكل هلال نمايان مي شود و سپس تربيع اوّل درست مي شود و بعد به شكل بدر هويدا مي شود و بار ديگر در اوّل ماه به شكل باريكه اي ظاهر مي گردد ، بلكه هدفِ اصلي سر و سامان دادن به زندگيِ انسان ها و سرانجام توصيه انسان هاست به تقوا . ( 4 )

علاء الدين علي بن محمّد بن ابراهيم بغدادي معروف به « الخازن » كه تفسير خود را به سال 725 هجري تأليف كرده ، مي نويسد : ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ لسان العرب المحيط ، ج3 ، ص971 ، ذيل ماده « وَقَيَ »

و خداهم گفته است در سوره مدثّر آيه 56 : { . . . هُوَ أَهْلُ التَّقْوَي وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ } « هو أهلٌ أَن يُتَّقي عقابه و أهلٌ أَن يعمل بما يودّي الي مغفرته » . ر . ك . : همان مأخذ و همان صفحه .

2 ـ تحف العقول ، ص33 . بخشي از سخنراني پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است در حجة الوداع .

3 ـ حجرات : 13

4 ـ براي آگاهي بيشتر رجوع شود به في ظلال القرآن ، ج1 ، ص258 و 264

5 ـ بسياري از مطالب پيشينيان در جلد يكم ، ص141 تفسير الخازن ، هست .


15


حالات مختلف ماه ، كه د ر آغاز ماه ، هلالي است و سپس به صورت تربيع و بدر ، در مي آيد براي نگهداري حساب و تنظيم امور دنياوي و ديني مناسب تر است تا خورشيد كه هميشه به يك حالت است . ( 1 )

و در باره بخش دوم آيه هم ، الخازن ، نوشته است : مرد مُحرِم ، در آغاز اسلام و پيش از نزولِ اين آيه ، از درِ اصلي به خانه وارد نمي شد ، اگر اهل شهر بود از نقب و يا نردبان به خانه وارد مي شد و چنانچه بياباني بود ، از پشت خيمه به خيمه در مي آمد و اين عمل را كار نيك مي پنداشتند . ( 2 )

آيات 189 تا 202 سوره بقره ، بيشتر مربوط به احكام حجّ است ولي جالب اين كه بخش نخست اين آيات ، گاه از اهلّه جمع هلال ( نوماهها ) سخن گفته كه اهلّه براي اندازه گيري وقت مردم و براي شناختِ زمان حجّ است و گاه نفي يك عادت خرافي نادرست دوره جاهلي را كرده و در ضمن فهمانده كه در هركار از راهش داخل شويد و گاه گفته است با آنان كه جنگ را با شما آغاز كرده اند ، بجنگيد تا وقتي كه فتنه از ميان برداشته شود ، و دين خدا برقرار گردد و نيز دستور داده است : هركه نسبت به شما تعدّي كرد ، به مثل آنچه بر شما تعدّي كرده است ، تعدّي كنيد و نيز دستور داده كه حجّ و عمره را براي خدا ( 3 ) تمام كنيد . در حجّ كسي نبايد مرتكب گناه شود و جدال كند . خداوند بزرگ دستورات ديگري نيز در اين آيات داده است ولي از آن جا كه قرآن مي خواهد انسانها ساخته شوند و به كارهاي نيك و سازنده رهنمون گردند ، در بخش دوم اين آيات و يا بهتر بگويم در بخش پاياني آيات از مسائلي سخن گفته كه براي جوامع بشري مفيد است و در نهاد انسان ها تقوا به وجود مي آورد و انسان ها را مي سازد . ( 4 )

قرآن در بخش پاياني آيه 189 سوره بقره گفتـه است : { . . . وَاتَّقُـوا اللهَ لَعَلَّكُـمْ تُفْلِحُـونَ } ؛ « از خدا بترسيد ، باشد كه رستگار شويد . »

و در بخش پاياني آيه 190 سوره بقره ، گفته است : { . . . وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ } ؛ « تعدّي مكنيد كه خدا تجاوز كنندگان را دوست ندارد . » و در بخش پاياني آيه 194 ، سوره بقره ، گفته است : { وَاتَّقُوا اللهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقِين } ، « از خدا بترسيد و بدانيد كه خدا با پرهيزگاران است . »

و باز دربخش پاياني آيه 195 سوره بقره گفته است : { . . . وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ } ؛ « و اِحسان كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست دارد . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير الخازن ، ج1 ، ص141

2 ـ درباره تفسير آيه مورد بحث ، مي توان به جلد يكم ص225 تفسير ابن كثير و نيز جلد يكم ص188 تفسير البرهان ، مراجعه كرد و ترجمه تفسير طبري ج1 ، ص118 و كشف الحقايق ، ج1 ، ص128

3 ـ ذكر كلمه « الله » در آيه 196 بقره { وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ للهِِ . . . } و نيز در آيه 97 آل عمران ، { . . . وَللهِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ . . . } از آن جهت است كه حجّ بايد لله و خالص براي خدا باشد ، در تمام موارد بايد خدا در نظر حج گزار باشد و به خدا توجّه داشته باشد .

4 ـ براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ، نكـ : في ظلال القرآن ، ج1 ، ص264 تا 283


16


و در بخش پاياني آيه 197 سوره بقره گفته است : { . . . وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي وَاتَّقُونِي يَا أُوْلِي الاَْلْبَابِ } ؛ « زاد و توشه برگيريد و بدانيد كه نيكوترين توشه ، تقوا است . . . » و به قول سيّد قطب ( 1 ) « والتقوي زاد القلوب و الأرواح » است .

اينك برخي از آيات را ، كه بيشتر به حجّ ارتباط دارد ، مورد بحث قرار مي دهيم :

* {  وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ للهِِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنْ الْهَدْيِ وَلاَ تَحْلِقُوا رُءُوسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ . . . }

« حج و عمره را براي خدا به پايان برسانيد ( وقتي كه براي حجّ يا عمره احرام بستيد بايد حج و عمره را به وجه كامل و با تمام شرايط براي خدا تمام كنيد ) و اگر بازمانديد ( موانعي مثل ترس از دشمن يا بيماري ، اجازه نداد كه پس از محرم شدن وارد مكّه شويد ) هرچه ممكن باشد و آن چه ، از قرباني فراهم شود ( ذبح كنيد و از اِحرام ، خارج شويد ) و مويِ سر نستريد تا قرباني به محلّش برسد ( و در قربانگاه ذبح شود ) . »

از بخش نخست اين آيه ، چنين استنباط مي شود كه در به جا آوردن اعمال و مراسم حجّ و عمره ، جز تقرّب به خدا ، نبايد انگيزه ديگري در كار باشد . تمام اين مراسم بايد به خاطر خدا انجام گيرد ، نه براي تظاهر و ريا . ( 2 )

كلمه « لله » در اين آيه ، حايز اهميّت است ، انجام حجّ بايد خالصاً مخلصاً لِوَجْهِ الله باشد ؛ عرب پيش از اسلام ، مطابق عُرف و عادت خود ، حج به جا مي آورد امّا نه براي خدا بلكه براي اجتماع و تظاهر كردن و به يكديگر فخر فروختن و برآوردن نيازهايِ يكديگر . حضور در اسواق و اجتماعات به جهتِ مصالح مادّي و شخصي بود ، قصد قربت به خدا در آن نبود . ولي اسلام هدف را تغيير داد و حقيقت حج را تبيين كرد و به شيوه ابراهيم ( عليه السلام ) برگردانيد و مسلمان ها را به يادگيريِ مراسم حج تشويق كرد و پيامبراسلام گفت : « خُذُوا عَنِّي مَناسِكَكُمْ . . . » به هر حال در اسلام حجّ بايد للهِ باشد ( 3 ) و به قول ابوالبقاء عُكْبري ، ( 4 ) كلمه « للهِ » مفعول له است و متعلّق به فعل « اَتِمُّوا » .

درباره كلمه « اَتِمُّوا » اقوالِ مختلفي نقل شده ( 5 ) كه يكي از آنها به پايان رسانيدن حجّ و عمره است وقتي كه آنها را شروع كنند و مجاهد گفته است :

« وَاَتِمُّوا الْحَجَّ بحدودها و سُنّتها » و حقيقة الإتمام للشيء : « استيفاؤه بِجميع

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ في ظلال القرآن ، ج1 ، ص283

2 ـ زجّاج در جلد يكم ، صفحه هاي 255 و 256 كتاب « معاني القرآن و اعرابه » درباره برخي از كلمات اين آيه ، بحث كرده است .

3 ـ احكام القرآن ، ج1 ، ص118 و 119

4 ـ اِمْلاء ما مَنَّ بِهِ الرَحمن . . . ، ص85

5 ـ احكام القرآن ، ج1 ، صص 117 و 118


17


اَجزائه و شروطه و حفظه مِن مفسداته و منقصاته »

عمره در لغت : عبارةٌ عن الزيارة و در شرع : عبارةٌ عن زيارة البيت . ( 1 )

در وجوبِ عمره ، ميانِ علماي فِرَق مختلف ، اختلاف هست و در قرآن مجيد حجّتي براي وجوب عمره ( آن طور كه براي وجوب حجّ هست ) ( 2 ) وجود ندارد ، بلكه امر براي اتمامِ عمره هست به صورتِ « وَاَتمّوا . . . » كه در آيه مزبور اِتمامِ عُمره ، دستور داده شده و نه شروع و آغاز عمره . ( 3 )

شيخ طبرسي نوشته است : به عقيده برخي « والعمرة واجبةٌ كوجوب الحجّ » و به اعتقاد برخي ديگر : « انّها مَشنونةٌ » و از قول اينان كه به استحبابِ عمره عقيده دارند ، استدلال كرده است كه عمره واجب نيست ؛ « لأنّ اللهَ تَعالي اَمَرَ بِاِتْمامِ الحَجّ و العُمرة ، وَوُجُوب الإتمام لا يَدُلُّ عَلي أنَّه واجبٌ . . . »

شيخ طوسي عقيده دارد عمره نيز واجب است ؛ زيرا از قول امام علي ( عليه السلام ) نقل كرده است كه فعل { وَاَتِمُّوا الحَجَّ وَالْعُمرة . . . } به معناي « أقيموها » مي باشد . ( 4 )

يعني : حج و عمره تا آخر آنچه دارند ، به پا داريد .

اين آيه در سال ششم هجرت ، زماني كه مشركان در حديبيّه ، ( 5 ) پيامبر اكرم را از مكه باز داشتند ، نازل شد . البته نه اين كه پيامبر اكرم را حَبس كنند ، بلكه او را از رفتن به خانه كعبه بازداشته بودند . در آيه 25 سوره فتح هم ، اشارتي بدان شده است ؛ {  هُمْ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْيَ مَعْكُوفاً أَنْ يَبْلُغَ مَحِلَّهُ . . . }

ابن كثير ، نوشته است : ( 6 ) در معناي اين آيه از ابن عبّاس روايت شده است : هركس مُحرم به حج و يا عمره شود ، حق ندارد تا پايانِ مراسم حج ، از احرام در آيد .

در تفسير الخازن هم ( 7 ) ، از ابن عبّاس روايت شده كه تمام حدود و مناسك حجّ را انجام دهيد و به اِتمام رسانيد .

ابي السعود در تفسير خود نوشته است : در ذيل { وَاَتِمُّوا الحَجَّ وَالْعُمرةللهِ . . . } بياني است براي اين كه كار آغاز شده را به پايان برسانيد ، همان طور كه در آيه 187 بقره { . . . ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَي اللَّيْلِ . . . } براي بيان روزه است كه بايد تا شب ادامه يابد و وجوب روزه ، از اين آيه استنباط نمي شود ، بلكه وجوب آن از آيه {  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمْ الصِّيَامُ . . . } ( 8 ) فهميده مي شود . همان طورهم وجوب حج از آيه مورد بحث { وَاَتِمُّوا الحَجَّ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الحجّ و هو في اللغة عبارة عن القصد و خصّه الشرع بوقت مخصوص و بموضع مخصوص علي وجه تبيّن علي الوجه الشروع ، نكـ : احكام القرآن ، ج1 ، ص178

2 ـ آيه 97 آل عمران { . . . وَللهِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا . . . }

3 ـ احكام القرآن ، ج1 ، ص119

4 ـ براي آگاهي بيشتر رجوع شود به تفسير التبيان ، ج2 ، صص ، 154 و 155

5 ـ مكاني است در دو فرسنگي مكه و غزوه حُديبيّه رسول ( صلّي الله عليه وآله ) در آنجا روي داده است .

6 ـ تفسير القرآن العظيم ، ج1 ، ص230

7 ـ تفسير الخازن ، ج1 ، ص145

8 ـ بقره : 183


18


وَالْعُمرةَللهِ . . . } استنباط نمي شود بلكه وجوب آن را از آيات ديگري همچون آيه { . . . وَللهِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا . . . } ( 1 ) مي توان فهميد . و خلاصه گفتارِ مفسّرِ مزبور اين است كه امرِ به اتمام فعلي ، دليل بر وجوب آن فعل ، نمي تواند باشد .

فاضل مقداد ( 2 ) و نيز نويسنده كتاب « اَقْصَي البيان » ( 3 ) نوشته اند كه : كلمه « للهِ » در اين آيه به صراحت دلالت دارد بر اين كه انجام حجّ و عمره بايد خالصاً مخلصاً لِوَجْه الله باشد و نه براي ريا و تظاهر و نه براي هدفِ مادّي و تهيّه معاش زندگي ؛ زيرا هدف بايد امتثالِ امرِ خدا باشد و به قصدِ تقرّبِ به خدا ؛ چه ، حج و عمره از عبادات مي باشد و در عبادات بايد قصد تقرّب به خدا باشد .

فاضل مقداد افزوده است : حج و عمره در قرآن مجيد ، به طور مجمل بيان شده و نياز به بيان معصوم هست و پيامبر اكرم هم در اين باره ، گفته است : « خُذُوا عَنّي مَناسِكَكُمْ » ( 4 )

شيخ طوسي ( 5 ) و شيخ طبرسي ، ( 6 ) ذيل بحث از آيه { . . . فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنْ الْهَدْيِ وَلاَ تَحْلِقُوا رُءُوسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ . . . } نوشته اند : در معناي « حَصْر » اختلاف هست ؛ يعني ممنوعيّت از طرف دشمن باشد يا قدرتِ زورمندي ايجاد ممنوعيّت كند و يا بيماري آدمي را منع كند و محرم نتواند پس از احرام واردِ مَكّه شود ، {  فَمَا اسْتَيْسَرَ ( 7 ) مِنْ الْهَدْيِ . . . } آنچه از قرباني فراهم شود ، ذبح كند و از اِحرام ، خارج شود .

بيضاوي ذيل « وَإن اَحْصَرْتُم » نوشته است ؛ يعني منعتهم ، يقال حَصَرَه العدّو و اَحصره ؛ اذا حبسه و منعه عَنِ المُضيّ .

و افزوده است كه مراد و مقصود در اين جا : حصر : لعدّو است ، به دليل « فاذا أمنتم » و به دليل نزول اين آيه در حديبيّه ، كه مشركان ، پيامبر اكرم را از مكّه بازداشتند نه اين كه پيامبر را حبْس كنند .

{ . . . فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنْ الْهَدْيِ . . . }

ابوالبقاء عكبري ( 8 ) ، در توجيه اين بخش گفته است ؛ يعني « فالواجب ما استيسر » يعني مبتدايِ كلام محذوف است يا به قول بيضاوي : ( 9 ) « فَعَلَيْكُمْ مااستيسرَ » جواب جمله شرطيّه « فان أحصرتم » ، جمله « فما استيسر منَ الهَديِ » مي باشد .

نويسنده كتابِ « أقصي البيان » ( 10 ) گفته است : « فما استيسر » يا در محلِّ رفع است بنابر تقديرِ « فَعَليه ما استيسر » و جايز است كه در محلّ نصب باشد و در اين صورت ، تقدير آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران : 97

2 ـ كنزالعرفان ، ج1 ، ص271

3 ـ اقصي البيان ، ج1 ، صص ، 351 و 359

4 ـ در پاورقي كتاب « كنزالعرفان » ، ج1 ، ص271 نوشته شده است كه در جلد يكم ص456 سنن ابي داوود حديث چنين است : « لِتأخُذُوا مَناسِكَكُم فَاِنّي لا أدْري لَعَلي لا أحجّ بَعد حَجّتي هذه »

5 ـ التفسير في التبيان ، ج2 ، صص 155 و 156

6 ـ مجمع البيان في تفسير القرآن ، ج1 ، ص289

7 ـ در صفحه 210 كتاب لسان التنزيل نوشته شده است : « فما استيسر » پس آن چه آسان شود ؛ يعني دست رسد و سامان بود . از مصدر إستيسار »

8 ـ املاء ما منّ به الرحمن . . . ص85

9 ـ تفسير بيضاوي ، ج1 ، ص225

10 ـ اقصي البيان ، ج1 ، ص366


19


« فاهدوا ما استيسر » مي باشد .

نويسنده اقصي البيان ، ضمن بحثِ مفصّل از كلمه حصروا ( 1 ) اِحصار مثل صدّ اصداد و گفته هاي جوهري ، در « صحاح اللغه » و ابن السكيت و تفاوتِ ميان حَصْر و صَدّ افزوده است كه در فقه اماميّه ، از براي هريك حكم جداگانه اي است : زيرا حكم بيماري كه به علّت بيماري ، ممنوع شود ، اين است كه بيمار قربانيش را با دوستانش بفرستد . ( 2 )

{ . . . وَلاَ تَحْلِقُوا رُءُوسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ . . . } ؛ يعني و موي سر نَسْتَريد ( 3 ) مگر وقتي كه قرباني به محلّ خود برسد ، تراشيدن موي سر يكي از كارهايي است كه مي بايد ، در حج انجام داد ، ليكن پيش از رسيدن هدي و قرباني به محلّ خود ( قربانگاه ) ، لا حَلْقَ ولاتقصيرَ و لا اِحْلالَ ؛ يعني اگر محرم منع شد و در حصر قرار گرفت و خواست كه از محرم بودن در آيد . به وسيله قرباني كردنِ هَدْيِ ممكن براي او ، خواه شتر باشد يا گاو و يا گوسفند ، از حالتِ احرام بيرون مي آيد ولي تا رسيدن هَدْي و فرستادن قرباني به قربانگاه ، موي سر نمي تراشد . ( 4 )

هَدْي : ( 5 ) بنابه گفته الخازن ؛ ( 6 ) يعني ما يُهدي الي البيت . اعلاه : بدنه ( شتر ) ، اَوسطه : بقره ( گاو ) ، اَدناه : شاة ، ( گوسفند )

نويسنده كتاب « اقصي البيان » ( 7 ) نوشته است : اشتقاق « هَدْي » يا از مادّه هديه است و يا از ريشه « هداه اذا ساقه الي الرشاد ؛ لأنه يساقَ الي الحرم » .

نكته جالب ، بخش پاياني آيه اين است كه خدا گفته است : { . . . وَاتَّقُوا اللهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ } ( 8 )

به قول ابي السعود و بيضاوي ؛ ( 9 ) يعني « واتقوا الله في المحافظة علي أوامره و نواهيه خصوصاً في الحَجّ » و خداوند شديد العقاب است ، ( لِمَن لم يتّقه ) ( 10 )

عَلاّمه فاضل ، جواد الكاظمي ، مُتوفّي در اواسط قرن يازدهم هجري ، در بحث از آيه مزبور نوشته است : در عبادت « وَاتّموا الحَجَّ والعمرةَ للهِ . . . » عمره عطف بر حجّ شده و ظاهراً چنين به نظر مي رسد كه امر براي وجوب است و عمره نيز همچون حج واجب است ، ليكن دليل ديگري بر عدم وجوبِ عمره هست و آن ، چنين است : « قيل يا رسول الله : العمرة واجبةٌ مثل الحجّ ؟ فقال : لا ولكن ان تعتمر خيرٌ لك » ( 11 )

نويسنده مزبور افزوده است كه خداوند ، پس از آن كه دستور داده كه حجّ و عمره را براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نويسنده تفسير « مختصر من تفسير الامام الطبري » در ج1 ، ص62 نوشته است : « فان احصرتم . . . » ؛ يعني منعتم حبستم عَنِ العمل و الوصول الي البيت .

2 ـ اقصي البيان ، ج1 ، صص 362 و 363

3 ـ در ج1 ، ص110 ، تفسير سورآبادي نوشته شده « . . . مَستريد سرهاي شما را . . . »

4 ـ تفسير بيضاوي ، ج1 ، ص225

5 ـ نويسنده تفسير « مختصر من تفسير الإمام الطبري » در ج1 ، ص62 نوشته است : هَدْي : « و هو ما قرّب الي الله ـ عزّ و جلّ ـ بمنزلة الهديّه يهديها الي غيره يتقرّب بها اليه . »

6 ـ تفسير الخازن ، ج1 ، ص149

7 ـ اقصي البيان ، ج1 ، ص366

8 ـ بقره : 196

9 ـ تفسير بيضاوي ، ج1 ، ص225 و تفسير ابي السعود ، ج1 ، ص159

10 ـ براي آگاهي بيشتر از تفسير آيه مورد بحث ( 196 از سوره بقره ) مي توان به تفاسير زير نيز مراجعه كرد : مجمع البيان في تفسير القرآن ، ج1 ، ص289 تا 292 و تفسير التبيان ، ج2 ، ص154 تا 162 و تفسير البرهان ، ج1 ، ص92

11 ـ مسالك الافهام ، ج2 ، ص136


20


خدا انجام دهيد و در صورت وجود موانع و ترس از دشمن و يا بيماري ، چنانچه نتوانستيد پس از احرام بستن وارد مكّه شويد ، آنچه فراهم شود و امكان داشته باشد ، ذبح كنيد و از احرام در آييد ، نكته جالب ، بخش پاياني آيه است كه خدا گفته : {  وَاتَّقُوا اللهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ } كه مي خواهد بگويد : در محافظت حدود الله و آنچه كه بدان مأمور شده ايد و آن چه از آن نهي شده ايد ، از خدا بترسيد و بدانيد كه خدا ، شديدالعقاب و سخت كيفر است ؛ « لمن خالَفَ اوامِرَهُ وَنَواهيه و لم يتّقه » . ( 1 )

* {  الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْر يَعْلَمْهُ اللهُ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي وَاتَّقُونِي يَا أُوْلِي الاَْلْبَابِ }

« حج در ماههاي معيّني است ، پس هركه ( با احرام و شروع به مناسِك حجّ ) در آن ماهها ، حج را بر خود واجب كند ، نبايد كه با زنان در آميزد و نبايد گناه مرتكب شود و در حجّ به مُجادله برخيزد و هركار خيري كه بكنيد خدا مي داند و توشه برگيريد و بدانيد كه نيكوترين توشه ، تقوا است . و اي صاحبان عقل و ادراك ، خدا ترس شويد . »

نويسنده كتاب « لسان التنزيل » نوشته است : ( 2 )

« اَلحجّ » ؛ اَيْ وقت الحج . ( 3 )

« اشهرٌ معلومات » ؛ ماههاي دانسته ، يعني شوال و ذوالقعده و دهه ذوالحجّة . لأنّ الإثنين و ما فوقهما جماعة و الوقتُ يذكر بعضه بكلّه ، كه : « زُرتك العام و جئتك اليوم »

اين آيه دلالت مي كند بر اين كه ، نيّتِ اِحرام بستن بايد در ماههاي حجّ ( شوال ، ذوالقعده و ذوالحجّه ) باشد و در غير آن ايام روا نيست و وقت حجّ تعيين شده و اختصاص به زمان معيّن دارد . ( 4 )

مكّي بن ابوطالب قيسي نوشته است : ( 5 ) « الحجّ اشهر مَعْلومات . . . » مبتدا و خبر است و در اين عبارت ، مضاف محذوف است و در معني مي گوييم :

« أشهرُ الحجِّ أشهرٌ مَعْلُومات » ( 6 )

و اگر اين تقدير را قائل نشويم ، طبق قاعده ، « اشهرُ » بايد بنابر ظرفيّت ، منصوب باشد ، همان طور كه مي گوييم :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان مأخذ ، ج2 ، ص186

2 ـ لسان التنزيل ، ص210

3 ـ ابن قتيبه در صفحه 210 كتاب « تأويل مشكل القرآن » در باب « الحذف و الاختصار » نوشته است : مضاف حذف شده ؛ يعني « وقت الحجّ » ؛ ابوهلال عسكري هم در صفحه 187 الصناعتين يكي از اقسام حذف را حذف مضاف و جانشين شدن مضاف اليه به جاي آن دانسته و آيه { الحج اشهر معلومات } را هم مثال آورده است .

4 ـ متشابهات القرآن ، ج2 ، ص180

5 ـ مشكل اعراب القرآن ، ج1 ، ص89

6 ـ در جلد1 ، صفحه 152 تفسير الخازن نوشته شده است : « . . . وقت الحج اشهر معلومات » و در جلد 1 ، صفحه 159 تفسير ابي السعود نوشته شده است : « يعني وقته معروفات بين الناس »


21


« القتالُ اليومَ » ، « الخروجُ الساعةَ » .

فاضل مقداد ( 1 ) ذيل بحث از آيه « الحجّ اشهرٌ معلومات . . . » نوشته است : تقدير آيه چنين است : « زمان الحج اشهرٌ معلومات » ؛ يعني « معروفات للنّاس » و منظور اين است كه زمانِ حج تغيير نمي كند و اين موضوع در واقع ردّ بر عقيده عربِ جاهلي است كه معتقد به نسيء ( 2 ) بوده اند .

و اين ماههاي دانسته شده سه ماه : شوّال ، ذي قعده و ذي حجّه است و اين كه برخي ماه شوّال و ذي قعده و 9 روز و يا 10 روز از ماه ذي حجه را زمان حج دانسته اند ، درست نيست ؛ زيرا كه « اشهر » جمع است و جمع « لا يصدق علي أقلّ مِن ثلاثة » .

ابو بكر عتيق سور آبادي در جلد يكم ، صفحه 111 تفسير خود نوشته است : در بحث از {  الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ . . . } يعني : للحجّ اشهرٌ معلومات . . . يا « اَشهر الحجّ أشهرٌ معلومات . . . » يعني هركه احرام گرفت در آن ماهها و نيّت حج كرد ، {  فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ . . . }

در بحث از { . . . فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ . . . } نوشته اند : ( 3 )

« فرض » ؛ يعني وجوب الشيء و يقال : « و فرضتُ عليك كذا ، اَيْ اَوْجَبْتُه » . و عبارتِ { . . . فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ . . . } ؛ يعني اَوْحَبَهُ علي نفسه .

و در آيه 85 سوره قصص ( = 28 ) كه خدا گفته است : {  إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَي مَعَاد . . . } بعضي از مُفسّران گفته اند ؛ يعني « اِنّ الَّذي اَنْزَلَ عليك القرآن . . . »

گو اين كه مي توان گفت ؛ يعني « اَوجب عليك العمل بما فيه . »

فاضل مقداد در بحث از « فمن فرض فيهِنّ الحج . . . » گفته است : ( 4 ) پس هركه خود را ملزم به نيّتِ حج و گفتنِ تلبيه و احرام بستن كرد ، ( 5 ) « فلا رَفث ( 6 ) و لا فسوق ( 7 ) و لا جدالَ في الحجّ » آميزش با زنان و دروغ گفتن و جدال ممنوع است .

و حتّي بعضي گفته اند : از قرار گذاشتن و مُواعده ، براي نزديكي ، به زبان و اشاره به چشم نيز منع شده است . از دشنام و بدگويي و تنابز القاب ( يكديگر را به لقب بد صدا كردن ) هم منع شده است .

حتّي بنابه گفته عيّاشي در جلد يكم ، صفحه 95 تفسيرش ، شخصِ مُحرم ، نبايد كلماتِ « لا والله » و « بلي والله » به كار برد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كنز العرفان ، ج1 ، ص300

2 ـ قرآن مجيد ، آنان را كه وقتِ حج را به تأخير مي انداختند ، مورد سرزنش قرار داده و در آيه 37 سوره توبه گفته است : { إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا . . . } يعني تأخير در حج ، افزايش كفر است و به سبب اين تغيير دادن ، خود را به ضلالت انداخته گمراه مي كنند . ر . ك . : مجمع البيان في تفسير القرآن ، ج1 ، ص293

3 ـ تأويل مشكل القرآن ، صص475 و 476 . و نيز مي توان براي آگاهي بيشتر ، رجوع كرد به : مجمع البيان في تفسير القرآن ، ج1 ، ص294 و تفسير التبيان ، ج2 ، صص 162 تا 166

4 ـ كنز العرفان ، ج1 ، ص301

5 ـ در جلد 1 ، صفحه 133 احكام القرآن ، ابن عربي نوشته است : حجّ را برخود واجب گرداند با نيّت كه قصد باطني است و با اِحرام كه عملِ ظاهري است و با تلبيه كه ذكر شنيدني است .

6 ـ در همان مأخذ و همان صفحه ، نوشته شده : اَلرّفث كلّ قول يتعلّق بذكر النساء .

7 ـ فسوق : جميع المعاصي . قال النّبي ( صلّي الله عليه وآله ) : سباب المسلم فسوق و قتاله كفرٌ . نكـ : احكام القرآن ، ج1 ، ص134


22


نويسنده كتاب « اقصي البيان في آيات الاحكام » و نيز نويسنده كتاب « مسالك الافهام في آيات الأحكام » تقريباً بسياري از مطالب كتاب « كنزالعرفان » را در باب آيه مورد بحث نوشته اند و افزوده اند كه : ( 1 )

مثلاً مضاف كلمه حجّ ، مقدّر است و در اصل آيه چنين بوده است : « زمان الحج » يا « وقت الحج اشهر معلومات » ؛ يعني زمان حجّ ماههايِ مشخّصي است و « لا يصحّ وقوع الحجّ الاّ فيها » .

و نيز نويسنده « مسالك الافهام » گفته است : چون اَشهر ، جمع قلّه است اقلّ جمع هم سه مي باشد ، بنابراين اكثر علماي شيعه ، همچون سيّد مرتضي و ديگران گفته اند كه ماههاي حجّ ، سه ماه است . ( 2 ) اخبارِ معتبر هم كه از حضرت صادق ( عليه السلام ) نقل شده ، اين مطلب را تأييد مي كند :

« عن أبي عبدالله ( عليه السلام ) في قول الله عزّ و جلّ : {  الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ } هي شوّال و ذوالقعده و ذوالحجّة » .

از حضرت امام باقر ( عليه السلام ) نيز چنين روايتي نقل شده است .

سيّد هاشم بحراني ( بحريني ) هم نوشته است : ( 3 ) از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده كه منظور از {  الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ } 3 ماه شوال و ذوالقعده و ذوالحجّه است و « ليس لأحد ان يحجّ فيما سواهنّ » .

نويسنده « مسالك الافهام » درباره {  فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجّ } نوشته است : ( 4 )

هركه با نيّت كردن و مُحرم شدن و تلبيه گفتن ، حجّ را برخود فرض ( 5 ) كند ( واجب كند ) {  فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ } .

از امام موسي كاظم ( عليه السلام ) در اين باره سؤال كردند ، فرمود :

« الرفث » ( 6 ) ؛ جماع النساء ( و آميزشِ جنسي با زنان ) و « الفسوق » ؛ الكذب و المفاخرة و « الجِدال » ؛ قول الرجل : « لا والله » و « بليو الله » .

شايد كسي بگويد : حُرمت دروغ و فحش در گفتار و جدال با مردم ، ويژه ايّام حجّ و زمان محرم شدن نيست ، بلكه هميشه حرام است . در جواب گفته شده است : آري ، « هي حرام مطلقاً لكنّه في الحجّ اكَدُّ وَابْلَغ » .

و روي همين اصل است كه با « لا » ي نفي جنس بيان شده تا كه در نهي آن ها ، مبالغه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اقصي البيان ، ج1 ، ص375 و مسالك الافهام ، ج2 ، صص 187 ، 188 و 189

2 ـ ابن عربي هم در جلد يكم ، صفحه 132 احكام القرآن نوشته است : در اين كه ماههاي حجّ شوّال و ذوالقعده و ذوالحجّه هست ، اختلافي نيست جز اين كه اختلاف در ماه ذوالحجه است كه آيا تمام ماه را بايد جز ماهِ حجّ دانست و يا اين كه 10 يا 12 روز آغاز ماه را ؟

3 ـ البرهان في تفسير القرآن ، ج1 ، ص199

4 ـ مسالك الافهام ، ج2 ، ص195

5 ـ فرض حجّ با نيّت كردن ، كه امري قلبي است ، مي باشد و تحقّق خارجي نيّت ، محرم شدن و تلبيه گفتن است .

6 ـ و قيل : الرَفث : كلام متضمّن لما يستقبح ذكره ، من ذكر الجماع و دواعيه . نكـ : تفسير الخازن ، ج1 ، ص153


23


بيشتر باشد و به قول نويسنده تفسير ابي السعود : ( 1 )

از نظر بلاغي ، كلمه « في الحجّ » به جهت اهميّتِ آن تكرار شده و در واقع اضمار در مقام اظهار است ؛ زيرا علّتِ حكم را هم بيان كرده است .

و باز هم نكته جالب در آيه مورد بحث ( آيه 197 بقره ) بخش پاياني آيه مي باشد كه خدا گفته است : { . . . وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْر يَعْلَمْهُ اللهُ . . . } دنبال نهي از چيزهاي بد و كارهاي شرّ ، خدا انسان ها را تشويق و ترغيب به كارِ خير كرده است .

يعني پس از اين كه خدا انسان ها را از كارهاي ناشايست برحذر داشته ، بلافاصله به كارهاي خوب تشويق و ترغيب كرده است ، با توجّه به اين كه نگفته است : « و ما تفعلوا من شيء » كه شاملِ شرّ هم بشود ، بلكه كلمه « خير » آورده ، آن هم به شكل نكره ، تا به قول زمخشري اِفاده عموم كند و يك نوع تشويق و تحريك به كار خير باشد . و جالب تر اين كه : دنباله آيه هم ، از تقوا سخن گفته و بهترين زاد و توشه را تقوا دانسته و عبارتِ { . . . وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي . . . } را آورده است . و چنين استنباط مي شود كه علاوه بر انجام مراسم حجّ ، بايد زاد و توشه ديگري كه تقواست و توشه دل ، تهيّه كنيد و از تهيّه اين زادِ مَعنوي غفلت نكنيد . ( 2 )

الخازن در تفسير خود نوشته است : ( 3 ) در اين بخش از آيه ، خداي بزرگ پس از نهي از كارهايِ زشت و ناپسند ، انسان ها را به كار خير تشويق كرده و حتي افزوده است كه مؤمن بايد بداند كه خدا از انجام كار نيك او آگاه است . نكته مهم اين كه : قرآن اگر مي خواست مقابل هركار زشت ، چيز خوبي بگويد ، لازم بود كه در برابر « رفث » مثلاً كلام حَسَن و در برابر « فسوق » بِرّ و تقوا و در مقابل جدال و مِراء ، از وفاق و اخلاقِ جميله سخن بگويد ولي يك كلمه گفته است كه بيانگر همه خوبي هاست و همه محاسن را در برمي گيرد و آن كلمه « خير » است { . . . وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْر . . . } ( 4 ) و در پايان آيه گفته شده است : { . . . وَاتَّقُونِي يَا أُوْلِي الاَْلْبَابِ } ؛ ( 5 ) يعني اي صاحبان خرد ، خداترس شويد و از بيم عذاب من بترسيد و به قول ملاّ محسن فيض ، ( 6 ) اقتضاي لُبّ ، خشيت و ترس از خداست و دنبال تقوا « واتَّقون » آمده است ؛ زيرا هدف اصلي ، خداترسي و اطاعتِ از دستورات خدايي است .

ابوبكر عتيق سورآبادي ، نوشته است : ( 7 ) « اَلْباب جمع لُبّ بود و لُبّ مغز بود وليكن خرد را لبّ گويند ؛ زيرا كه حاصل و خلاصه مردم ، عقل است ؛ چنان كه حاصل بادام مغز است و مردي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : تفسير ابي السعود ، ج1 ، ص159 . ابي السعود در همين جلد و همين صفحه توضيحات زير را نيز داده است :

« فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ : اي لا جماع لو فلا فحش من الكلام و لا خروج من حدود الشرع بارتكاب المحظورات » .

« وَلاَ جِدَالَ : اي لامِراءَ مَعَ الخدم و الرِفقة » .

2 ـ براي آگاهي بيشتر رجوع شود به : كنزالعرفان ، ج1 ، ص302 و مسالك الافهام ، ج2 ، ص197 و 198 و اقصي البيان ، ج1 ، ص376 و 377

3 ـ تفسير الخازن ، ج1 ، ص154 قبل از او زمخشري در كشّاف جلد يكم صفحه 347 نوشته است .

4 ـ براي آگاهي بيشتر درباره تفسير اين آيه ، مي توان به تفسير بيضاوي ، ج1 ، ص225 و ترجمه تفسير طبري ، ج1 ، ص129 و تفسير صافي ، ج1 ، ص176 و 177 و كشّاف زمخشري ، ج1 ، ص 346 و 347 و تفسير جوامع الجامع ، ج1 ، ص111 و تفسير منهج الصادقين ، ج1 ، ص457 و تفسير جلالين ، ص41 و تفسير شبّر ، ص68 و 69 مراجعه شود .

5 ـ در جلد يكم ، صفحه 154 تفسير الخازن ، نوشته شده است . ذوي الألباب ؛ يعني ذوي العقول : الذين يعلمون حقايق الأمور .

6 ـ تفسير صافي ، ج1 ، ص176

7 ـ تفسير سورآبادي ، ج1 ، ص111


24


كه وي را عقل نبود چون گوزي ( جوزي ) بود كه در آن مغز نبود . »

معين الدّين محمّد بن محمود نيشابوري در تفسير خود كه بازمانده از قرن ششم هجري است ، چه زيبا به زبان فارسي در تفسيرِ { . . . وَاتَّقُونِي يَا أُوْلِي الاَْلْبَابِ } نوشته است :

« و از من كه خداي شما هستم بترسيد و از خلافِ فرمانِ من بپرهيزيد ، اي خداوندان خرد و از جز من باك مداريد كه هركه خرد دارد ، داند كه از عاجز باك نبايد داشت و قادر بر كمال ، خداوند زمين و آسمان است ـ جلّ جلالُه ـ پس ، از وي بايد ترسيد »

اينك بحث خود را درباره آيات 198 و 199 و 200 و 203 سوره بقره كه مربوط به حجّ است اِدامه مي دهيم : خداي بزرگ در آيه 198 سوره بقره گفته است :

* {  لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلا مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَات فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِنْ كُنتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنْ الضَّالِّينَ }

« گناهي بر شما نيست كه در حجّ از فضل پروردگار خود بر خوردار شويد ( در هنگام حجّ كسب معاش كرده و از منابع اقتصاديِ حج بهره ببريد ؛ زيرا يكي از فلسفه هاي حجّ پي ريزي يك طرحِ اقتصادي اسلامي است ) و چون از عرفات باز گشتيد ، در مشعر الحرام خدا را ياد كنيد و سپاس گزاريد كه راه را به شما نمود و حال آن كه پيش از آن شما گمراه بوديد . »

اين آيه ، يك حكم دوره جاهلي ؛ يعني گناه بودن داد و ستد در ايّام حج را لغو كرده و گفته است كه در زمانِ مراسم حج داد و ستد مانعي ندارد ؛ زيرا اسلام مي خواهد در اين كنگره عظيم كه تمام مسلمانانِ واجب الحجِّ دنيا ، در آن گرد مي آيند . افزون بر فلسفه اخلاقي و جنبه هاي سياسي و فرهنگي ، اين كنگره طرح ريزي يك اقتصادِ عمومي را هم بكند و با همكاري و همفكري ، پايه هاي اقتصاديِ جوامعِ اسلامي ريخته شود تا كه از مبادلاتِ تجاري ميانِ مسلمين ، چنان اقتصاد نيرومندي به وجود آيدكه مسلمانان از بيگانگان بي نياز گردند . ( 1 )

ابن عربي نوشته است : ( 2 ) سوقِ عكاظ ( 3 ) مَجِنّه و ذوالمجاز در جاهليّت بازارهايي بوده و اَعراب جاهلي در هنگام حجّ ، در اين بازارها داد و ستد مي كردند : به قول ابن عبّاس ، اين آيه نازل شده تا كه معلوم گردد كه در زمان حجّ با انجامِ مراسم حجّ و اَداي واجباتِ حجّ ، تجارت و داد و ستد اشكالي ندارد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ براي آگاهي بيشتر رجوع كنيد به : في ظلال القرآن ، ج1 ، ص283

2 ـ احكام القرآن ، ج1 ، ص135

3 ـ محمّد بن ابي بكربن عبدالقادر رازي ( متوفّاي سال 666 هجري ) در صفحه 14 كتاب « تفسير أسئلة القرآن المجيد و اجوبتها » نوشته است : فايده تكرارِ اَمرِ به « ذكر » اين است كه ذكر خدا به طور مكرّر باشد و نه فقط يك بار . نكـ : ص14 كتاب تفسير أسئلة القرآن المجيد و اجوبتها .


25


البته برخي هم گفته اند : « اِنّ الحجّ دون تجارة اَفْضَلُ » .

سخن ابن عربي و روايت ابن عباس را ، نويسنده تفسير الخازن هم گفته و افزوده است :

« تجارتي كه خلل و نقصي در اعمال حج وارد كند ، مباح نيست و اَولي تركِ آن تجارت است و حج بدون تجارت اَولي است . » ( و قال بعض العلماء اِنّ التّجارة اِن وقعـت نقصاً في اَعمال الحجّ ، لم تكن مباحةً و اِنْ لم توقع نقصاً فيه كانت من المباحات التي الاُولي تركها لتجريد العبادة عن غيرها ؛ لانّ الحج بدون التجارة افضل و اكمل ) . ( 1 )

ابو بكر عتيق سورآبادي در ترجمه آيه مورد بحث نوشته است : ( 2 )

« نيست بر شما بزه ، بدان چه بجوييد افزوني نعمتي از خداي شما در سفر حجّ . . . »

و سپس در تفسير آيه افزوده است كه :

« اين آيه در شأن گروهي آيد كه پنداشتند در سفر حج ، تجارت نشايد كه گفتندي آن سفر خالصاً خداي راست و در آن سفر ، طالب دنيا نشايد و تجارت را شأنِ مزدوران و جمّالان و حمّالان مي دانستند . »

نويسنده كتاب « اقصي البيان » هم نوشته است : ( 3 ) در جاهليّت تجارت در وقت حج روا نبود ولي اسلام آن را روا شمرد البته با توجه به دستور { . . . لاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ } كه با « لا » ي نفي جنس گفته شده است . و افزوده است كه جمله « ان تبتغوا » در عبارت {  لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلا . . . } در محلّ نصب است ، بنابه تقدير « في » و به اصطلاح منصوب به نزع خافض است و اصلِ آن چنين بوده است : {  لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ في أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلا . . . } .

جصّاص در بحث از آيه مزبور نوشته است ، ( 4 ) عرب ها ، پس از اسلام ، به قياس دوره جاهلي ، در هنگام حج ، تجارت را رها كردند ، تا اين كه آيه مزبور نازل شد و تجارت را در هنگام حج روا شمرد . جصّاص اِستدلال كرده به اين كه در آيه 28 سوره حج {  لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ . . . } منافع عام است و شامل منافع دنياوي و اُخروي مي شود و تخصيص ندارد ، با توجّه به اين كه آيه { . . . وَأَحَلَّ اللهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا . . . } ( 5 ) نيز عام است و حجّاج را مستثني نكرده است و دلالت مي كند بر اين كه ، حجّ مانع تجارت نمي باشد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير الخازن ، ج1 ، ص152 و 155

2 ـ تفسير سورآبادي ، ج1 صص 111 و 112

3 ـ أقصي البيان ، ج1 ، ص378

4 ـ احكام القرآن جَصّاص ، ج1 ، ص365 و 366

5 ـ بخشي از آيه 275 سوره بقره .


26


* پي نوشتها :



| شناسه مطلب: 83133