بخش 8
1 ـ پیوند زمزم و کوثر
113 |
ميقات حج - سال هفتم - شماره بيست و هشتم - تابستان 1378
اماكن و آثار
114 |
پيوند « زمزم » و « كوثر »
محمّد تقي رهبر
لقد فضّل الرحمان آل محمد ( صلّي الله عليه وآله ) * * * بعلم و كان الله بالنّاس اَخبرا
سقاهم ليسقوا الحاج في الحج زمزماً * * * و خط لهم في جَنّة الْخُلد كوثراً ( 1 )
نام « زمزم » در زمين يادآور « كوثر » در بهشت است .
كيست كه تشنه آب حيات كوثر باشد اما شيفته آب شفا بخش زمزم نباشد ؟ !
زمزم ، تاريخي است زنده از پيشينه اي درخشان كه سرگذشت تشنه كامان عشق ازلي و راهيان كوي سرمدي را تفسير مي كند . تذكاري است از بانيان كعبه موحدان ، نمادي است از انقطاع و توكّل و صبر و اميد كه جلوه ايمان و رضا و تسليمِ پاك باختگان را در زلال صافي اش به تصوير مي كشد .
زمزم ، آب حيات جاودانه اي است كه صدها نسل خداجوي و جرعه نوش محبت را طي هزاران سال به يكديگر پيوند داده است .
زمزم ، جوشش چشمه فيض ازلي است در دل تفتيده صحراي سوزان حجاز و لابلاي كوه ها و صخره هاي عبوس و « وادي غير ذي زرع » كه سالها چشم به راه آب و آباداني نشسته تا دعاي ابراهيم در باره اش مستجاب گردد و سرانجام چنين شد كه خليل الله از خداي خود خواست :
{ رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَاد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ فضل بن عبدالرحمان بن ربيعة بن الحارث بن عبدالمطلب . فاكهي ، اخبار مكه ، ج2 ، ص53
115 |
لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ } ( 1 )
و اجابت اين دعا با جوشش زمزم آغاز گشت و آنگاه دلها به سوي كعبه رو آورد و نعمت ها به اين سرزمين سرازير شد .
زمزم ، تبلوري است از خاطره پرهيجان مادري غريب و تبعيدي ، بي كس ، و بي مونس و انيس كه با تسليم در برابر حكم الهي همسفر با كودك دلبند شيرخوارش پذيراي آزموني بزرگ شد و به وحي الهي با مأموريت خليل الله به آن وادي خشك و سوزان و در جوار بيت عتيق مأوي گزيدند تا پايه گذار امّ القراي توحيد و خادمه كعبه موحّدان باشد .
زمزم ، زمزمه مادري را در جوشش درون دارد كه خدايش از مأمن خويش آواره ساخت و از ديگرانش جدا نمود تا با خود پيوندش دهد و آن روز كه پرنده اي در آن ديار پر نمي زد و جنبنده اي به چشم ديده نمي شد و آن سرزمين تفتيده و خاموش در حسرت آب و آباداني مي سوخت ، آن مادر تن به تقدير و تدبير الهي داد و به امر حق سر فرود آورد و گفت : اي ابراهيم ! اگر مشيت الهي بر اين امر تعلق گرفته است ، او ما را تنها نمي گذارد « حسبناالله » و آنگاه كه توشه ناچيزي از آب و غذا ، كه همراه داشت ، به آخر رسيد و شير در سينه اش خشكيد ، بيچاره و درمانده به راه افتاد و در وادي انقطاع سرگردان شد و در حالي كه نگران اسماعيل بود و فرياد استغاثه اش در ميان كوه ها پيچيد و جز هوسه كوه ، كسي به ندايش پاسخ نمي داد ، آسيمه سر به طواف صفا و مروه رو آورد و هرچه جستجو كرد كمتر يافت و سراب آب بيشتر روحش را مي آزرد و جز خشونت از سنگ هاي سياه و لهيب سوزان صحرا پاسخي نمي شنيد و در اين حال كه جانش به لب رسيده بود و مرگ حتميِ اسماعيلش را لحظه شماري مي كرد ، ناگاه سروش غيب ندايي بر كشيد و مدد غيبي دستگيرش شد و جبرائيل امين به ياريش شتافت و هاجر آمد كه مرگ عزيزش را ببيند اما بر خلاف انتظار بازي او با آب زمزم را ديد ! اين بار اشگ شوق ريخت كه خداي من رؤوف و مهربان است و وعده الهي تخلّف ناپذير ! اينجا بود كه بارقه اميد درخشيد و شاهد فيض ربوبي و پيك ايزدي گرديد و از آن آزمايش بزرگ ، سرخ روي و سر بلند به در آمد تا پرده دار حجاب غيب باشد و محرم حرم دوست و ملازم كعبه گردد و همانجا معتكف باشد و در آنجا جان بسپارد و آن را براي هميشه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ابراهيم : 37
116 |
آرامگاه خويش بر گزيند و در حجر اسماعيل زيارتش نمايند و خاطره درخشانش را در ميان صفا و مروه با سعي و طواف حاجيان ، طي هزاران سال تكرار كنند و صفا و مروه كه محل سعي او بود از « شعائرالله » گردد . كه :
{ إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللهِ . . . }
چرا ؟ براي اينكه آنجا نماد توحيد خالص است و رمز انقطاع و تبلور عشق و جلوه صبر و باور به وعده الهي و پاياني روشن و اميد بخش براي سالكان كوي حق ، تا همه بدانند كه سنت الهي چنين است كه هرگاه تمام درها به روي آدمي بسته شود و بنده مؤمن از همه جا قطع اميد كند و از همه علايق رخ برتابد و دل به درياي بي كرانه هستي بسپارد ، در چنين حالتي است كه برق اميد مي درخشد و سروش غيب به صدا مي آيد و از جايي كه در انديشه آن نبوده ، راه نجات گشوده مي شود و معناي آيه كريمه : { أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ . . . } جز اين نيست .
پس بايد به اضطرار رو آورد و آنگاه دعا كرد تا شاهد اجابت و رفع پريشاني شد . و اين اضطرار همان بود كه هاجر با آن دست به گريبان شد و به دنبال آن در جوشش زمزم چشمه حيات و اميد را جست و آن چيزي كه هاجر جست و حاجيان بايد بجويند چيزي فراتر از آب زمزم است كه آن آب حيات ايمان و عشق و سيراب شدن از فيض رباني است . و خدا مي خواهد به بندگان خود ثابت كند كه جز خدا و دستگيري رحمت و فضل او ، چاره سازي نيست و آنانكه به غير خدا تمسك جسته اند ، به لانه ناپايدار عنكبوتي چنگ زده اند . و همه بدبختي هاي بشر از اينجا نشأت گرفته است كه دل را ، كه حرم دوست است ، به دست نامحرم سپرده و اغيار را به جاي يار نشانده اند .
چه زيباست ارشاد عرفاني امام صادق ( عليه السلام ) در اينجا كه :
« اِنّ القلبَ حرم الله فَلا تسْكُنُ حرمَ الله غَيْرُالله » كه آن را حافظ در شعر خود چنين ترجمه مي كند :
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب * * * تا در اين پرده جز انديشه او نگذارم
و اين درسي است براي همه نسل هاي بشري در طول عصرها ؛ كه بياموزند توحيدِ عملي چيست و زائران بيت ربّ و قاصدان كوي حق چگونه بايد كتاب
117 |
توحيد و صحيفه انقطاع را بخوانند و تأمل كنند و از خود به خدا سفر كنند و از همه باز آيند و بادوست نشينند و از آن طبيب مشفق درمان دردهاي خويش را بخواهند و در كوير هجرت و انقطاع آب گواراي وصل را بنوشند .
رمز و راز انقطاع
و نبايد اين سنت الهي را در كارگاه انسان سازي و مكتب توحيد فراموش كرد كه خدا هرگاه بخواهد بنده اي را به مقام قرب كشاند ، همه درها را به روي او ببندد و رشته اغيار را تار و پود بگسلد و پيوندهاي سست عنكبوتي و علل ظاهري را بنياد بر باد دهد تا بنده خود بدون واسطه و در ميان درد و رنج دربارگاهش تشرف حضور يابد و پس از لابه و صبر ، او را به صدر نشانند و اثر مهر و لطف بي دريغ حضرت دوست را در سويداي قلب خويش احساس كند و حجابها برچيده شود و اينهمه درد مي خواهد تا حواله درمان برسد و طبيب عشق بر بالين بيمارش آيد . اين درد درد عشق است كه داروي همه دردهاست و اينجاست كه بي دردي گناه است .
طبيب عشق مسيحا دم است ومشفق ليك * * * چو درد در تو نبيند كه را دوا بكند ؟ ! ( 1 )
و خاطره اسماعيل و هاجر اين حقيقت را به تصوير مي كشد و نبايد به سادگي از كنار آيات حق و شعائرالله گذشت .
پيوند زمزم و كوثر
اين از يكسو ، از سوي ديگر پيوندي است ميان زمزم و كوثر ، كه يكي در زمين و جوار كعبه جاي دارد و ديگري در بهشت برين قرار گرفته است . و ساقيان و جرعه نوشانِ هر دو را يك رشته استوار آسماني در يك نسل پيوند مي دهد و آن « نبوّت » است و « ولايت » . و به طلايه داران اين نسل و صدرنشينان اين منزلت بايد گفت :
اي جنّت انس را تو كوثر * * * وي كعبه قدس را تو زمزم ( 2 )
باري ، اگر زمزم با درخشش زيبايي كه در كتاب حج دارد ، نام ابراهيم و اسماعيل و مادرِ موحدي چون هاجر را تداعي مي كند و يادآور پايداري آن مناديان توحيد در اعماق تاريك تاريخ است . كوثر تذكار نام محمد و علي ( عليهما السلام ) و شجره طيبه نبوي و علوي است كه در آن سرزمين پاك روييده و ابراهيم براي رسالت و مكتبش دعا كرده است : { رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ . . . } در مشاعر و مناسك حج ، زمزم ياد هاجر را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حافظ .
2 ـ خاقاني .
118 |
تداعي مي كند . در قرآن كريم « سوره كوثر » نام مبارك امّ الائمه ( عليها السلام ) را جاودانه مي سازد كه مادر اسماعيل در حريم كعبه دامن براي انتظارش گسترد تا خدايش به محمد ( صلّي الله عليه وآله ) عطا فرمود : { إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ } .
پس اين خاندان از يك تبارند و بيت رسالت و ولايت و ساقيان كوثر ثمره اي از شجره ابراهيم و اسماعيل اند . بنابراين زمزم و كوثر تاريخ به هم پيوسته اند و بيت و مقام و حجر و زمزم هر آنچه از فرّ و شكوه دارند در پرتو طاق ابروي يار است و اگر آن پيام آور توحيد و وارث خليل و ذبيح نمي آمد كه قبله موحدان را آزاد كند ، كعبه بت خانه اي بود به لوث شرك آلوده ، بدينسان همه ارزشها را روح پاك نبوت و ولايت تعيين مي كند و كعبه و مقام و زمزم را معني مي دهد . به گفته ناصر خسرو :
اگرفضل رسول از ركن وزمزم جمله برخيزد * * * يكي سنگي بودركنويكي شوراب چه زمزم
فضل بن عبدالرحمان فرزند ربيعة بن حارث بن عبدالمطلب كه شيخ بني هاشم در عهد خويش و از شعرا و عالمان هاشميان بود در باره زمزم و كوثر ابياتي سروده ؛ از جمله با اشاره به اين فضيلت براي دودمان رسالتوپردازشي ازپيوندزمزموكوثر مي گويد :
لقد فضّل الرحمان آل محمد ( صلّي الله عليه وآله ) * * * بعلم و كان الله بالنّاس اَخبرا
سقاهم ليسقوا الحاج في الحج زمزماً * * * و خطّ لهم في جَنّة الْخلد كوثراً ( 1 )
« خداوند ، مهربان آل محمد ( صلّي الله عليه وآله ) را با علم و دانايي برتري بخشيد و خدا به حال مردمان از هركس آگاه تر است .
آب زمزم را به آنان داد تا به حج گزاران بنوشانند و براي آنها در بهشت برين كوثر را ترسيم نمود . »
افزون بر اين ، در برخي روايات آمده است كه زمزم نهري بهشتي است كه جرعه اي از آن در زمين جوشيده است .
به روايت فاكهي ، اصبغ بن نباته از علي ( عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود :
« خداوند زمزم را حايلي ميان بهشت و دوزخ قرار داده است . پس هرگاه مردم از صراط عبور كنند به زمزم نزديك گردند و بنوشند كه با نوشيدن آن عرق بر پيكر آنها جاري گردد كه از مشك خوشبوتر است و بدينسان در سينه ها از غش و دغل و ناخالصي و اندوه و حسد و كينه اثري نماند و خداوند آنها را با آلودگي هاي بدن از آنها بر دارد و آنگاه به بهشت در آيند و فرشتگان به آنها گويند :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ فاكهي ، اخبار مكه ، ج2 ، ص53
119 |
{ . . . سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ } ( 1 )
« سلام بر شما ، پاك شديد ، به بهشت جاودان در آييد . »
« طبتم » ؛ يعني « درد و رنج ها و حسادت ها و دشمني ها و ناخالصي و اندوه و غش و دغل از شما برطرف گرديده است . » ( 2 )
و چه خوب است كه حاجيان با نوشيدن آب زمزم هر آنچه ناخالصي است از درون و برون فرو ريزند و پاك و صاف برگردند .
زمزم سر آغاز تكوين مكّه
تاريخ شهر مكه با زمزم آغاز مي شود . جوشش چشمه زمزم سر آغاز تحقق مشيت الهي در تكوين امّ القري و تجديد بناي قبله ناس و بيت عتيق و خانه مردم بود . خداوند با زمزم خانه خود را آباداني بخشيد ؛ چرا كه هر جا آب نيست آبادي نيست ؛ { وَمِنَ الْماءِ كلّ شَيء حَيّ } حيات همه چيز به آب است . اما اين آب با ديگر آب هاي رودها و چشمه ها فرق دارد . آنها در حيات مادي و طبيعي نقش دارند ، اما زمزم علاوه بر حيات طبيعي ، از حيات بخشي معنوي برخوردار است و آنهمه فضيلت كه براي آن گفته شده ، در اين نكته نهان است . زمزم نه تنها باديه نشينان حجاز را به اين نقطه كشاند و خود نمي دانستند در اين طراحي بزرگ چه نقشي ايفا مي كنند بلكه قلوب تشنه كامان زلال معنويت و مهاجران الي الله را نيز در يك نقش اساسي تر ، به آن كانون توحيد جذب كرد تا بيايند و رمز حيات و جاودانگي را با نوشيدن زلال عرفان و عشق ، فراگيرند و تا جهان باقي است جام معنويت و ايمان را دست بدست براي نسل ها جاودانه سازند و شايد به همين لحاظ در سخن پيشينيان و راويان آمده است : « همه آب هاي شيرين دنيا قبل از قيام قيامت بخشكد مگر زمزم كه هرگز نخشكد » ( 3 ) و اين خود رمزي است از جاودانگي زمزم { وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الاَْرْضِ } ( 4 ) جاودانه است ، چراكه در دو بعد مادي و معنوي سودمند و حيات آفرين است و كدورت ها و آلودگي ها را با آن مي بايست از جان ها و تن ها زدود و خانه دوست را طهارت كرد همانگونه كه در فتح مكه فاتحان مسلمان در ملازمت رسول مكرم ( صلّي الله عليه وآله ) بيت الله را با زمزم از درون و برون شست و شو دادند . راويان اخبار گفته اند : پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) پس از فتح مكه ، بلال مؤذن خود را فرمود بر بالاي خانه كعبه رود و اذان نماز را بگويد و صلاي توحيد را بسرايد و آنگاه مسلمانان مجهز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ زمر : 73
2 ـ اخبار مكه ، ج2 ، صص 43 ـ 42
3 ـ ازرقي تاريخ مكه ، ج2 ، ص59 ، فاكهي ، اخبار مكه ، ج2 ، ص67
4 ـ رعد : 17
120 |
شدند و دلوها آماده كرند و رجز خوانان در پيرامون زمزم گرد آمدند و از آب زمزم برگرفتند و كعبه را از بيرون و درون پاك و پاكيزه شستند و از آثار شرك و مشركان هرچه بود محو و نابود كردند ( 1 ) تا قبله توحيد براي نمازگزاران و طواف كنندگان پاك و مطهر گردد ؛ آنگونه كه ابراهيم و اسماعيل بدان مأمور شدند : { . . . أَنْ طَهِّرَا بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ . . . } ( 2 ) و آنگاه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) با آب زمزم وضو گرفتند تا نخستين نماز جماعت را در مسجدالحرام ادا كنند كه وضوي پيامبر و تبرّك جستن ياران رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) به آب وضوي حضرتش شگفتي و اعجاب و حسد مشركين را بر انگيخت و مي گفتند : هرگز نديديم پادشاهي را كه به اين منزلت يا مانند آن رسيده باشد ! ببينيد ، با آب وضوي پيامبر چه مي كنند ؟ ! ( 3 ) و اين پرتو سلطنت الهي بود كه بدينگونه جلوه نمود ، نه سلطه شاهان و سلطنت عشق و ايمان بود نه سلطه قدرت و سطوت . . .
اسامي و مشخصات زمزم
براي چاه زمزم ، به جز نام مشهور آن نام هاي ديگري در كتب لغت و حديث و سيره آورده اند . ( 4 ) كه در اينجا مشهورترين آنها را مي آوريم : ابن منظور در « لسان العرب » گويد : زمزم را يازده نام است كه عبارتند از : « زمزم » ، « مكتومه » ، « مضنونه » ، « شباعَه » ، « سُقيا » ، « الرَّواء » ، « ركضة جبرئيل » ، « هزمة جبرئيل » ، « شفاء سقم » ، « طعام طعم » و « حفيرة عبدالمطلب » . ( 5 )
هريك از اين اسامي را با عنايت خاصي گزيده اند :
« مكتومه » ، به معناي پنهان شده است و اين اشاره به دوراني است كه زمزم چون گنجي در دل خاك پنهان بود تا اينكه به دست عبدالمطلب باز شناسي و حفر گرديد .
« مضنونه » ، از ماده « ضنّ » به معناي بخل ورزيدن و دقت در حفظ و مراقبت چيزي است . از اينرو هر چيزي نفيس و گرانبها را مضنون و مضنونه گويند ؛ بدان جهت كه دارنده آن در نگهداري اش سخت مي كوشد و كمتر آن را از دست مي دهد .
« شُباعه » ، به معناي سير كننده است و چنانكه در خواص زمزم آمده ، آب زمزم علاوه بر اينكه رفع تشنگي مي كند ، گرسنگي را برطرف مي نمايد . قبل از اسلام زمزم را « شباعه » مي ناميدند . ( 6 )
« سُقيا » ، اسم مصدر است از « استسقا » به معناي طلب باران كردن . ( 7 ) و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ فاكهي ، اخبار مكه ، ج5 ، ص221
2 ـ بقره : 125
3 ـ فاكهي ، ج2 ، ص53
4 ـ فاكهي در اخبار مكه ، 26 نام براي زمزم آورده است ، ج2 ، ص68
5 ـ لسان العرب ، ماده « زمزم » .
6 ـ لسان العرب ، ماده « شبع » .
7 ـ لسان العرب ، ماده « سقي » .
121 |
زمزم را از آن جهت سقيا ناميده اند كه از طرف خداوند در برابر تضرّع هاجر به آن مادر و فرزندش اسماعيل عطا شد . لذا به آن « سقيا اسماعيل » نيز گفته اند .
« الرَّواء » ، به معناي آب گوارا و همواره جاري و جوشان است .
« ركضة جبرئيل » و « هزمة جبرئيل » ، دو واژه « ركضه » و « هزمه » به يك معنا هستند و آن ساييدن پا و يا پاشنه پا بر زمين است و بدان جهت به جبرئيل نسبت داده شده كه بصورت انساني در آمد و پاي بر زمين ساييد و بدنبال آن آب فوران زد و چنانكه در بحث « چگونگي جوشيدن زمزم » خواهيم ديد ، بيشتر روايات ، به ويژه روايات نقل شده از طريق اهلبيت ( عليهم السلام ) ، زمزم را به پا ساييدن اسماعيل بر زمين نسبت داده اند ، كه تفصيل و تحقيق بحث خواهد آمد .
« شفاء سقم » و « طعام طعم » ، كه در روايات فريقين نيز مكرر از آن ياد شده ، بدين معناست كه آب زمزم شفاي بيماري ها و غذايي از خوراكي ها است .
« حفيرة عبدالمطلب » ، چاهي كه به دست عبدالمطلب و دستياري فرزندش حارث حفر گرديد و نيز از قول سعيدبن جبير نقل شده كه چون نام زمزم برد ، از سه كلمه ياد كرد : « زمزم » ، « بَرَّه » و « مضنونه » ( 1 ) و بَرَّه به معناي پسنديده و پر منفعت است .
از قول ابن عباس آورده اند كه گفت : « كُنّا نُسَمِّيها شباعه » ( 2 ) ؛ « ما آن را شباعه مي ناميديم » ، معناي شباعه از نظر گذشت .
همچنين از زبان ابن عباس نقل كرده اند :
« صَلُّوا في مُصَلّي الأخيار و اشربوا مِنْ شَراب الأبرار قيل : ما مصلّي الأخيار ؟ قال : تحت الميزاب . قيل : ما شراب الأبرار ؟ قال : ماء زمزم ، اكرم به من شراب » . ( 3 )
« در نمازگاه برگزيدگان نماز بگزاريد ، و از نوشيدني ابرار و پارسايان بنوشيد . پرسيدند : نمازگاه اخيار كجاست ؟ گفت : زير ناودان ( كعبه ) ، گفتند : نوشيدني ابرار چيست ؟ پاسخ داد : زمزم ، چه نوشيدني ارزشمندي است ! »
ياقوت حموي در باره اسامي زمزم مي نويسد :
زمزم را نام هايي است كه عبارتند از : « زَمْزم » ، « زمَّم » ، « زمِّزم » ، « زُمازم » ، « ركضة جبرئيل » ، « هزمة جبرئيل » و « هزمة الملك » .
سپس گويد : « هزمه و ركضة » به يك معنا هستند و آن زمين هموار است و پاشنه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ المصنف ، حافظ عبدالرزاق ، به نقل معجزات الشفاء بماء زمزم ، ص11
2 ـ همان .
3 ـ همان و نيز ازرقي ، اخبار مكه ، ج2 ، ص53 ، با اندكي تفاوت .
122 |
پا در خاك ساييدن را نيز هزمه گويند و زمزم چشمه اي است كه خداوند براي اسماعيل پديد آورد و نام هاي ديگر آن « الشَّباعه » ، « شُباعه » ، « برّه » ، « مضمونه » ، « تكتم » ، « شفاء سقم » ، « طعام طعم » ، « شراب الأبرار » ، « طعام الأبرار » و « طيبه » ، مي باشد . ( 1 )
در منابع روايي شيعه نيز از اسامي زمزم سخن به ميان آمده است .
معاوية بن عمار از امام صادق ( عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود :
« اسماء زمزم : ركضة جبرئيل و سقيا اسماعيل و حفيرة عبدالمطلب و زمزم و المضنونة و السقيا ، طعام و طعم و شفاء سقم » . ( 2 )
« اسامي زمزم عبارتند از : « اثر ضربت پاي جبرئيل ، آب خور اسماعيل ، چاه عبدالمطلب ، زمزم ، نفيس و گرانبها ، سقيا ( آب دادن و آب خوردن ) غذا و طعام و شفاي دردها . »
از برخي روايات تاريخي استفاده مي شود كه بعضي از نام هاي ياد شده در كتب پيشين وجود داشته و نزد اهل كتاب مشهور بوده است .
اين مطلب را از دو روايتي كه ازرقي در اخبار مكه از قول « وهب بن منبّه » و « كعب الأحبار » نقل كرده ، مي توان استفاده كرد .
از وهب بن منبّه روايت كرده كه درباره زمزم گفت :
« وَالّذي نَفْسي بِيَدِه اِنَّها لَفي كِتابِ الله مضنونة وَاِنّها لَفي كتاب الله تعالي بَرَّة وَاِنّها لَفي كتاب الله سبحانه شراب الأبرار وَاِنّها لَفي كتاب الله طعام طعم و شفاء سقم » . ( 3 )
« قسم به آنكس كه جانم در يد قدرت اوست . زمزم در كتاب خدا به عنوان شيء نفيس و گرانبها ذكر شده است ، و نيز در كتاب خداوند متعال « برّه » ناميده شده ، و نيز در كتاب خداي سبحان ، نوشيدني ابرار و صالحان عنوان گرديده و هم در كتاب خدا طعام خوردن و شفاي بيماري نام داده شده است . »
و در جاي ديگر كتاب از كعب الأحبار نقل كرده كه گفت :
« اِنّي لاجد في كتاب الله تعالي المنزل : اِنّ زَمْزَم طعام طعم و شفاء سقم » . ( 4 )
« در كتابي كه از جانب خداوند متعال نازل شده چنين ديده ام كه زمزم طعام خوردن و شفاي بيماري است . »
گفتني است آنچه از اين دو تن ؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ معجم البلدان ، ماده « زمزم » .
2 ـ تهذيب الاحكام ، ج5 ، ص145 ؛ وسائل ، ج9 ، ص516
3 ـ اخبار مكه ، و ماجاء فيها من الاثار ، ج2 ، ص49
4 ـ همان ، ص53
123 |
« وهب » و « كعب » ، در خصوص بودن نام زمزم در كتاب خدا نقل شده ، مقصود كتب پيشين است ؛ چراكه وهب بن منبّه و كعب الأحبار از اهل كتاب بودند كه اسلام آوردند و به كتب پيشين ( يهود و نصاري ) آگاهي داشتند و ظاهر امر چنين نشان مي دهد كه مقصود آنها از كتاب خدا ، همان عهدين باشد نه قرآن كريم ؛ زيرا در قرآن چيزي به نام زمزم و اسامي آن يافت نمي شود و تنها در روايات متعدد و بلكه متواتر از عامّه و خاصه ، اسامي و مشخصات و آثار آب زمزم به ما رسيده است .
چرا زمزم را زمزم ناميدند ؟
چنانكه ملاحظه كرديم زمزم را ، علاوه بر نام مشهورش ، اساسي ديگري است هر يك به اعتبار آثار و خصوصياتي است كه اين چاه تاريخي در بر دارد كه بدان پرداختيم .
اما در خصوص عنوان « زمزم » در لغت و تفسير و حديث براي اين نامگذاري دلايلي ذكر شده است : برخي زمزم را از دو واژه مشابه « زم » ، « زم » گرفته اند و اضافه كرده اند : « زُمّ » ( به ضم زا ) و تشديد ( ميم ) بوده است و سپس مخفف شده و شايد دليل آن سهولت تلفظ باشد . بدين ترتيب واژه « زمّ » صيغه امر حاضر است و كلمه اي است كه هاجر آن را در مقام خطاب به آب زمزم به كار برد و اين هنگامي بود كه آب مي جوشيد و زيادتي مي كرد و هاجر از بيم آنكه آن آب پراكنده شود و در زمين فرو رود پيش از آنكه ظرف خود را از آن آب پر كند و يا زيادتي آب خطري براي او و فرزندش اسماعيل ببار آورد ، چنين گفت : « زُمَّ ، زُمَّ » ؛ يعني « بس است ، بس است ، از حركت بايست »
در يكي از متون عربي مي خوانيم : « زَمَّ القربة ، شدَّ الخيط علي فمها لئلاّ يَسيل منه الماء . الزِّمام : مقود البعير المشدود علي فيه » .
« زَمَّ القربة » ؛ يعني دهانه مشگ را بست تا آب بيرون نريزد . و « زمام » افسار شتر را گويند كه بر دهان او زده شود .
سپس اضافه مي كند : جناب هاجر آنگاه كه ديد آب زمزم با فراواني از زمين بيرون مي زند ، كوشيد كه جلو آب را از فوران و پراكندگي بگيرد ، در حالي كه مي گفت : « زُمّ زُمّ ؛ اي كُفَّ عن التدفّق ، فاطلق علي البئر زمزم » ؛ « از فوران خودداري كن ، . . . و بدين مناسبت بر چاه واژه زمزم اطلاق گرديد . » ( 1 )
برخي ديگر از اهل لغت و ادب واژه زمزم را كلمه مفرد و رباعي به معناي :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ القاموس الاسلامي للناشئين و الشباب ، الحج و العمره ، ص54 و 55
124 |
« حركت ، كثرت و انباشته شدن » گرفته اند .
در معجم اللغة العربية آمده است : « الزمزم من الماء : الزُّمازم ، اي الكثير » ؛ « زمزم آب فراوان را گويند . »
برخي ديگر علاوه بر اين واژه ، واژه « زمزوم و زَمزام » را به معناي كثير و آب بسيار ذكر كرده اند ؛ ( و قال بعضهم : اِنّها مشتقة من قولهم ماء زَمزوم و زمزام ، اي الكثير ) . ( 1 )
اين منبع در باره معناي ديگر زمزم از ابواسحاق حربي چنين نقل مي كند :
« سُمّيت زمزم لزمزم الماء فيها وَهي حركته » ؛ « به اين جهت زمزم ناميده شد كه آب در اين چاه در حال حركت و جوشش است . »
و نيز اضافه مي كند : « والزمزمة الصوت تسمع لها دَويّاً » ( 2 ) ؛ « زمزمه صدايي است كه آهنگي ملايم از آن شنيده شود . » و اين بدان جهت است كه آب داخل چاه در حال جوشش زمزمه اي ملايم دارد .
وي در باره تلفظ واژه زمزم ، سه نوع اعراب آورده است : « زَمْزَم ، زُمَزِمْ و زُمَّزم . » ( 3 )
علاوه بر آنچه در واژه زمزم ديديم ، برخي از صاحبان معاجم ، وجه ديگري ذكر كرده اند و آن اينكه : اين واژه از « زمزمه » مشتق شده است . به اين جهت كه بر سر اين چاه كساني به زمزمه و نيايش پرداخته اند . همچنانكه گاه آن را « عَلَم مرتجل » نيز گفته اند . در اصطلاح اهل ادب عَلَم مرتجل نام خاصي است كه سابقه اشتقاق ندارد .
ياقوت حموي ذيل واژه « زمزم » مي نويسد : « چاه مبارك و مشهوري است و از آن جهت زمزم ناميده شده كه آب فراوان دارد . گفته مي شود : ماء زَمْزَمْ و زُمازِم . »
و برخي گويند : « زمزم اسم وعَلَم مرتجل است »
و نيز گويند : « از آن جهت زمزم گفته شده كه هاجر مادر اسماعيل آن را از پراكندگي گرد آورد و آنگاه كه جوشيد اطراف آن را بست » و اين گفته ابن عباس است كه : اگر اطراف آن را مسدود نمي كرد بر زمين و بر همه جا جاري مي شد .
و برخي ديگر در وجه تسميه زمزم گويند : شاپور پادشاه ( ايران ) وقتي حج گزارد بالاي چاه آمد و زمزمه اي كرد و زمزمه خواندن مجوس است هنگام نماز و ( نيايش ) و غذا خوردن .
شاعر در اين باره گويد :
زمزمت الفرس علي زمزم * * * و ذاك في سالفها الأقدم ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عبدالله بن عبدالعزيز المقدسي معجم ما استعجم من أسماء البلاد و المواضع ، ج2 ، ص286 ؛ و روي عن الحربي : « سميت زمزم لزمزمة الماء و هي صوته » ، تاريخ عمارة المسجد الحرام ، ص171
2 ـ همان .
3 ـ همان .
4 ـ معجم البلدان ، ماده « زمزم » .
125 |
« فارسيان بر زمزم زمزمه كردند و اين سنّت ديرين آنها بوده است . »
مسعودي گويد : از آن جهت زمزم ناميده شد كه ايرانيان در گذشته هاي دور به حج مي آمدند و آنجا زمزمه مي كردند و زمزمه صدايي است كه فارسيان هنگام نوشيدن آب خيشوم ( بيني ) خارج مي كنند . ( 1 ) برخي ديگر در باره علت اين نامگذاري گفته اند : جبرئيل در آنجا زمزمه كرده و سخن گفته است .
ابن هشام وجه ديگري آورده است . او مي گويد : زمزمه نزد عرب به معناي كثرت و اجتماع آيد . ( 2 ) و اشاره به فراواني آب دارد .
ياقوت از قول مسعودي ، مورّخ مشهور آورده : فارسيان عقيده دارند كه از فرزندان و نسل ابراهيم خليل ( عليه السلام ) هستند ، پيشينيان آنها آهنگ بيت الله الحرام مي كردند و به عنوان بزرگداشت مقام ابراهيم و پيروي از راه او و پاسداري نژادش ، به طواف خانه مي پرداختند و آخرين كسي كه از شاهان ايران به كعبه آمد و به طواف پرداخت ، ساسان پسر بابك بود . او هر گاه به خانه كعبه مي آمد طواف بيت مي كرد و بر سر آن چاه زمزمه مي نمود . از اينرو شاعر در عهد قديم گفته است :
زمزمت الفرس علي زمزم * * * و ذاك في سالفها الأقدم
شاعري فارس ، پس از اسلام ، در اين خصوص شعري سروده است كه با اشاره به سابقه فارسيان ، با مباهات و فخر مي گويد :
و مازلنا نحج البيت قدما * * * و نُلقي بالأباطح آمنينا
و ساسان بن بابك سارحتّي * * * أتي الْبيْت العتيق باصيدينا
و طاف به و زمزم عند بئر * * * لإسمعيل تروي الشاربينا
« ما از دير زمان همواره حج خانه مي كرديم و در سرزمين مكه در نهايت امن و امان ديدار مي نموديم .
و ساسان پسر بابك با سر بلندي آهنگ بيت عتيق كرد .
و آن را طواف نموده ، بر سر چاه آمد و زمزمه كرد ( ذكر گفت ) چاهي كه از آنِ اسماعيل است و تشنه كامان را سيراب مي كند . » ( 3 )
خلاصه اينكه : واژه زمزم به لحاظ معاني و مفاهيم ياد شده ، بر اين چاه اطلاق گرديد : « فراواني ، جوشش و حركت ، محل زمزمه اهل دعا ، كنترل آب آن از پراكندگي و . . . » در هر حال واژه عربي است كه صدها سال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تاريخ عمارة مسجد الحرام ، ص171
2 ـ معجم البلدان ، « زمزم » .
3 ـ معجم البلدان ، واژه « زمزم » .
126 |
و بلكه هزاران سال استعمال داشته و بر زبانها جاري گرديده است و شاعران و اديبان از هر نسل بدان تمثل جسته و در ادبيات به عنوان ضرب المثل جرعه بهشتي و ايده و آرمان تشنه كامان از آن ياد شده و هم اينك آرزوي موحّدان است كه از زمزم و آن چشمه پاك و رمز پاك و رمز عشق و ايمان بنوشند و بدان وضو كنند و جسم و جان را از آلودگي بپالايند .
مشخصات زمزم
در باره چگونگي و مشخصات چاه زمزم از نظر عمق و محيط آن و چشمه هاي اصلي و ساير خصوصيات ، چون حوض هاي نوشيدني و طهارت و وضو و قبه و چراغ و تحوّلات تاريخي نيز گوناگون نوشته اند .
ازرقي و فاكهي ، از قديمي ترين تاريخ نگاران مكه و كعبه و متعلّقات مسجدالحرام اند كه در باره زمزم نيز به بحث پرداخته و مشخصات آن را از زمان عبدالمطلب ياد كرده اند و تاريخ نگاران بعدي و سفرنامه نويسان نيز هريك به نوبه خود به گونه اي از زمزم نام برده اند و محقّقان معاصر به ويژه در سرزمين حجاز در اين خصوص تحقيقات وسيعي انجام داده اند . ( 1 )
چنانكه اشاره شد ، نخستين كسي كه اخبار مكه را به نگارش در آورد ، « ابي الوليد محمدبن عبدالله بن احمد ازرقي » است كه در قرن دوم هجري تولد يافت و در قرن سوم به سال 223 هجري وفات نمود . ( 2 )
پس از ازرقي ابو عبدالله محمدبن اسحاق فاكهي از علماي قرن سوم هجري است كه وي نيز به تدوين « اخبار مكه في قديم الدهر و حديثه » پرداخته و به طور مبسوط تر و كامل تر بر اساس كتاب ازرقي تاريخ مكه را به تصوير كشيده است .
بسياري از تاريخ نگاران ، اخبار مكه و حرمين را در عهد نخستين ، از اين دو مورخ مشهور نقل مي كنند . در هر حال ، مقصود ما در اين مقام تنها ذكر خصوصيات زمزم از كتابهاي ياد شده است .
ازرقي در خصوصيات چاه زمزم مي نويسد : « عمق زمزم از بالاترين نقطه تا پايين ترين آن ، شصت ذراع است ( هر ذراع تقريباً نيم متر است كه حدود 30 متر مي شود ) .
در قعر چاه سه چشمه وجود دارد ؛ يكي محاذي ركن حجرالأسود و ديگري روبروي كوه ابوقبيس و كوه صفا و سوم به طرف مروه » است .
ازرقي مي افزايد : آب اين چاه زماني
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نكـ : زمزم ، طعام طعم و شفاء سقم ، تأليف مهندس يحيي حمزه كوشك كه تحقيق بسيار گسترده علمي و جغرافيايي در اين باره دارد و در مدينه طيبه در سال 1403 هجري به چاپ رسيده است .
2 ـ نكـ : مقدمه اخبار مكه ، نقل از كشف الظنون .
127 |
آنقدر كاهش يافت كه چيزي نمانده بود ، به كلّي خشگ شود و اين در سالهاي 223 و 224 هـ . ق . بود تا اينكه در سال 225 عمق آن را تا 9 ذراع ( 5/4 متر ) از اطراف حفاري كردند و به امر خدا باران و سيل آمد و آب آن زياد شد و در عهد هارون الرشيد سالم بن جراح نيز چند ذرع به عمق و توسعه آن افزود و در عهد مهدي عباسي نيز به همين ترتيب حفاري شد و در عهدِ خلافتِ امين آب آن كم شد تا آنجا كه مردي به نام « محمدبن مشير » از اهل طائف كه در چاه كار مي كرد ، گفت در كف آن نماز خواندم ! و عمربن ماهان ، حاكم مكه و حوالي آن ، به حفاري زمزم اقدام كرد . ازرقي اضافه مي كند : عمق چاه از بالا تا به سنگ كوه عمق برسد چهل ذراع ( 20 متر ) است و بقيه در دل سنگ پيش رفته است كه اين مقدار 29 ذراع حدود ( 14 متر ) خواهد بود . و بلندي دهانه چاه از زمين دو ذراع و يك وجب ( تقريباً 20/1 متر ) است و محيط دايره دهانه آن يازده ذراع حدود ( 5 متر ) و وسعت دهانه آن سه ذراع و 32 ذراع است ( حدود 5/1 متر ) ( 1 ) همين مطلب را فاكهي نيز با اندك تفاوتي آورده است . ( 2 )
ياقوت حموي نيز در معجم البلدان ، گزارش ازرقي و فاكهي را با كمي اختلاف نقل كرده كه متن اصلي آن از ازرقي است . سپس اضافه مي كند : نخستين كسي كه بر زمزم سنگ مرم نهاد و شبكه ها و زمين اطراف آن را با مرمر فرش كرد ، ابو جعفر منصور عباسي بود كه در زمان خلافتش به اين كار اقدام نمود و پس از او مهدي عباسي و سپس ديگران به تعمير و تكميل آن پرداخته اند . ( 3 )
حوض هاي زمزم
در پيرامون چاه زمزم ، از زمان عبدالمطلب ، حوض هايي به طور مجزّا ساخته شد كه زائران براي آشاميدن آب و وضو از آن استفاده مي كردند .
ازرقي مي نويسد : « در عهد نخستين ( زمان سقايت عباس بن عبدالمطلب ) دو حوض در كنار زمزم وجود داشته است :
1ـ حوضي در سمت ركن ( حجرالأسود ) براي آشاميدن .
2ـ حوض ديگر براي وضو گرفتن كه در جهت ديگر و مقابل صفا قرار داشته است و اجازه نمي داده اند كسي در آن غسل كند .
اين حوض مجراي زير زميني داشته كه اضافه آب از آن خارج مي شده است و كسي كه از چاه با دلو آب مي كشيده ، يكي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص61
2 ـ فاكهي ، اخبار مكه ، ج2 ، صص74 و 75
3 ـ اخبار مكه فاكهي و ازرقي ، معجم ، ماده « زمزم » .
128 |
داخل حوض آشاميدني مي ريخته و ديگري در حوض وضو .
ازرقي مي افزايد : در آن ايام شبكه اي براي زمزم و حوض هاي آن نبوده است و در آنجا محلي بوده به نام محبس ابن عباس در زاويه زمزم به طرف صفا و در سمت چپ كسي كه به زمزم مي آمد . بعدها محبس ابن عباس را قبّه اي نهاده اند . ( 1 )
فاكهي در باره حوض و قبّه با تفصيل بيشتري سخن گفته كه نياز به نقل آن ديده نشد .
تاريخ نگاران بعدي ؛ از جمله « تقي فاسي » در شفاء الغرام از تعدّد حوضچه ها سخن گفته اند كه با پيشرفت زمان و نياز زائران تهيه و تعبيه شده است .
فاسي مي گويد : « در حال حاضر زمزم داخل ساختماني است مربع كه در اطراف آن نُه حوضچه قرار دارد كه از آب زمزم پر مي شود و مردم از آن وضو مي گيرند ، به جز يكي از آنها كه دست نمي زد و در ديواري كه به سمت كعبه است شبكه هايي قرار دارد و سقف اين ساختمان با چوب درخت ساج پوشانده شده و تنها آن قسمت كه بالاي چاه قرار دارد شبكه چوبي قرار گرفته است . در همين منابع از « نبيذ سقايه » ( 2 ) نام برده شده و آن عبارت است از آبي كه در آن خرما يا كشمش مي ريختند تا شيرين شود و حاجيان بنوشند و آميزه اين آب به حدي نبوده كه مسكر و حرام باشد . و نيز از چراغ زمزم ياد شده كه بر ستون بلندي در برابر ركن حجرالأسود نصب شده و طواف كنندگان را روشنايي مي داده است كه بعدها در عهد خلافت عباسيان بر تعداد چراغها در مسجدالحرام افزوده شده است . ( 3 )
* پي نوشتها :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ به نقل كتاب : تاريخ عماره مسجدالحرام ، ص175 ، نگارش حسين عبدالله باسلامه .
2 ـ نكـ : فاكهي ، همان ، ج2 ، صص 62 ـ 51
3 ـ نكـ : فاكهي ، همان ، ص 68