بخش 9
2 ـ مدینه ، جنّت دوّم
131 |
ميقات حج - سال هفتم - شماره بيست و هشتم - تابستان 1378
مدينه ، جنّت دوّم ( 2 )
محمد باقر بن مرتضي حسيني خلخالي
به كوشش : محمد رضا فرهنگ
كتاب « جنّات ثمانيه » يا بهشت هاي هشتگانه ، كتابي است كه به بررسي تاريخ و جغرافياي هشت زيارتگاه مهم جهان اسلام ، يعني مكّه ، مدينه ، بيت المقدّس ، نجف اشرف ، كربلا ، كاظمين ( وبغداد ) ، سامرا و مشهد مي پردازد .
نويسنده اين كتاب سيدمحمّد باقر بن مرتضي حسيني ملقّب به فخر الواعظين خلخالي است ، نسب وي به شهيد بزرگوار زيد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) مي رسد ، وي سالها در شهر خلخال ساكن و به امور ديني مردم آن سامان رسيدگي مي كرده است ، ليكن در سال 1311هـ به تبريز آمده ، سپس به عتبات عاليات مشرّف مي شود ، پس از آن به ايران مراجعت مي كند و چند سالي در تهران مي ماند و در سال 1327هـ . به مشهد مشرّف مي شود و آنجا را براي سكونت خويش برمي گزيند .
نسخه خطّي اين اثر ، در كتابخانه آستان قدس رضوي نگهداري ومؤلّف محترم در سال 1327هـ . شروع به تأليف آن نموده ، و در سال 1331هـ در 403 ورق آن را به پايان برده است ، در شماره هاي پيشين ميقات چندبخش ، ازاين اثر ارزشمند به چاپ رسيده وهم اينك قسمتي ديگراز آن را تقديم خوانندگان محترم مي نماييم :
مختصري از شرح حال جناب عقيل ( عليه السلام ) در اين مقام عرض نمايم : بدانكه رسول خدا التفات زياد و محبت تمام نسبت به عقيل داشت ، چنانچه به سند معتبر منقول است كه ابن
132 |
عبّاس گويد : كه روزي عليّ بن ابي طالب ( عليه السلام ) از رسول خدا پرسيد كه يا رسول الله تو عقيل را دوست مي داري ؟
فرمود : بلي والله او را دوست مي دارم به دو جهت ، يكي محبت او بر من و ديگري ابوطالب او را دوست مي داشت ، و فرزندان او كشته خواهند شد در محبت فرزندان تو ، و ديده هاي مؤمنان برايشان خواهند گريست ، پس حضرت رسول آنقدر گريست كه آب ديده اش بر سينه اش جاري شد ، و فرمود به خداوند حضرت حقّ شكايت مي كنم از آنچه به اهل بيت من خواهد رسيد . ( 1 )
و قال شيخ [ الـ ] ـطريحي : « أنّه كان أسنّ مِن أخيه جعفر بعشر سنين ، و كان اكثر النّاس ذكراً لمثالب قريش فعادوه لذلك ، و كان ممّا أعانهم عليه في ذلك مغاضبة لأخيه علي ( عليه السلام ) ، و خروجه الي معاوية حتّي قال يوماً بحضرته هذا أبو زيد لو لم يعلم بأنّي خير له من اخيه لما أقام عندنا و تركه .
فقال عقيل : أخي خيرٌ لي في ديني ، و أنتَ خيرٌ لي في دنياي ، واسئل الله خاتمة الخير ، توفّي في خلافة معاوية » .
صاحب « مجالس المؤمنين » نقل مي كند : كه عقيل بن ابي طالب ده سال از طالب كوچكتر بود و جعفر ده سال از عقيل و علي ( عليه السلام ) ده سال از جعفر كوچكتر بود و هيچكس مانند عقيل در ميان عرب در علم و فضل و حَسَب و نسب نبود . عقيل در ايام خلافت معاويه ، بعد از آنكه از شام مراجعت فرمود ، در زمان امامت حضرت امام حسن ( عليه السلام ) در مدينه وفات يافت و قبرش نيز در بقيع است .
ثمّ تزور عليّ العُريضي ابن امام جعفر الصّادق ( عليه السلام ) ، ثمّ تزور شهداء الاُحد أوّلهم سيّدنا حمزة ( عليه السلام ) [ و تقول ] :
« السّلام عليك يا سيّدنا حمزة يا عمّ رسول الله ، و يا سيّدالشهداء ، و يا أسدالله و أسد رسوله ، السّلام عليك يا عبدالله [ بن ] جحش ، السّلام عليك يا مُصْعَب بن عمير و رحمة الله و بركاته » .
ثمّ تزور شهداء خارج القبّة ، ثمّ تأتي قُبة الثنايا و تصلّي و تدعوا ، ثمّ تأتي مسجد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار ، ج22 ، ص 288
133 |
[ الـ ] ـقبلتين في يوم الثلاثاء و تصلّي فيها ، ثمّ تأتي المساجد اللاّتي في طريق القبلتين و هي أربعة مساجد ، ثمّ الغار فوق جبل و تصلّي و تدعو ، ثمّ تأتي مسجد قباء و تصلّي فيه و تدعو ، ثمّ تأتي عند طاقة الكشف في ركن مسجد قباء ، و منزل الآية و مبرك النّاقة ، و هناك أربعة مساجد و تصلّي و تدعوا ، ثمّ تأتي مسجد الشمس ، و مسجد الأجابة ، و مسجد [ الـ ] ـجمعة ، و مسجد بني نجّار جانب قباء ، ثمّ تأتي مسجد [ الـ ] مائدة قريب البقيع ، و مسجد الاجابة الثاني و هو قريبه ، و تصلّي فيهما و تدعو بما شاء [ الله ] .
* * *
في فضيلة زيارة النّبي ( صلّي الله عليه وآله ) :
قال رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) : « مَنْ زار قبري وَجَبت له شفاعتي » . ( 1 )
أيضاً قال النّبيّ ( صلّي الله عليه وآله ) : « مَنْ زارني بعد مماتي فكأنّما زارني في حياتي » . ( 2 )
المحاريب ثلاثة : محراب النّبيّ ، محراب عثمان ، محراب سليمان سلطان الرّوم .
الأبواب خمسة : باب السّلام ، باب الرّحمن ، باب النّساء ، باب جبرائيل ، باب المجيدي .
المنارة خمسة : منارة رئيسية ، منارة سليمانيّة ، منارة اشكليّة ، منارة باب الرّحمان ، منارة باب السّلام .
دعاء الوداع وقت الرُّخصة :
« الوداع يا رسول الله ، الفراق يا نبي الله ، الأمان يا حبيب الله ، لاجَعَله الله تعالي آخر العهد لا منك و لا مِنْ زيارتك ، و لا مِنَ الوقوف بين يديك ، إلاّ مِنْ خير و عافيَة و صحَّة و سلامة ، إنْ عشتُ إن شاء الله تعالي جئتك ، و إنْ متُّ فاودعت عندك شهادتي و امانتي و عهدي و ميثاقي من يومنا هذا الي يوم القيامة ، و هي شهادة أن لااِله الاّ الله وحده لا شريك له ، و اشهد أنّ محمّداً عبده و رسوله ، اللّهُمَّ صل علي محمّد و آل محمّد ، السّلام عليك ايّها النبي و رحمة الله و بركاته » .
و مقبره مدينه كه [ آن را ] بقيع الغرقد خوانندو در شرق مدينه واقع است ، اوّل مكان وسيع بود مُشجّر ، درختان خاردار داشت ، بعد آنجا را قبرستان نمودند ، مشهور به « بقيع الغرقد »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار ، ج100 ، ص140
2 ـ بحار الانوار ، ج100 ، ص143
134 |
گرديد و در اوست قبور ائمه اربعه ، و ابناء ( 1 ) رسول الله و بنات ( 2 ) و زوجات و صحابه آن حضرت در آنجا مدفونند ، و اكثر صحابه در آنجا آسوده اند ، و از تابعين و از كبار علما و محدثين [ نيز ] در آنجا خفته اند .
آبار ( 3 ) مدينه : هفت چاه در مدينه مي باشد ، [ كه ] پيغمبر از آنها وضو ساخته و غسل كرده و آب آشاميده [ است ] ، [ و آنها را در ] اين جمله به نظم آورده اند :
إذا رمت آبار النّبيّ بطيبة * * * فعدّتها سبعٌ مقالاً بلا وهَنِ
اُريسٌ ، و غَرسٌ ، رومةٌ ، و ضياعةٌ ( كذا بضعة ) * * * قُل بئرُ حاء مَع العَهَن
چاه غَرس : از آبش پيغمبر را غسل دادند ، چنانكه فرمود : « يا عَلِيّ إذا اَنا مِتُّ فاغسلني بسبع قرب مِنْ بئري بئر غَرس » . ( 4 )
چاه اُريس : كه انگشتر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) از دست عثمان بن عفان بر آن چاه افتاد و هر چند جستند نيافتند ، در نخلستان قبا بر دو ميلي مدينه ، مايل قبله واقع است ، در آنجا مجموع بيوت انصاريان بوده ، و آن قصبه مانند بود و در حوالي آن قراء معتبر ( 5 ) بوده ، اكنون اكثر آن دهات خرابند ، از آنها خيبر بود كه هفت حصار در ميان هم داشت ، و حِجْر بود و وادي القري بود بر يك روز راه از او ، و آن مقام قوم ثمود ( 6 ) بود . حق تعالي در حق آنجا فرموده : { وَثَمُودَ الَّذِينَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِي } ( 7 ) زيرا كه ايشان در كوه خانه ها ساخته بودند . حق تعالي مي فرمايد : { وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتاً } ( 8 ) و در آنجا چاهي بوده كه در كار نزاع ايشان با ناقه صالح ( صلّي الله عليه وآله ) آبخور از آن چاه بوده ، حق تعالي مي فرمايد : { لَهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْم مَعْلُوم } . ( 9 )
بئر فضا : چاه مباركي است در مدينه كه حضرت رسالت آب دهن [ در آن ] افكنده ، شفاي كلّ امراض است .
بعبغ ( 10 ) چشمه اي عزيز است در مدينه ، مال بني هاشم است ، پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) آن چشمه را اخراج كرده و عامل آن حضرت بوده ، و درختان خرما در اطرافـ [ ـش ] بسيار است .
ميثب ، آب عقيل است در مدينه .
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ فرزندان
2 ـ اختران
3 ـ چاهها
4 ـ بحار الانوار ، ج22 ، ص514
5 ـ دهات و آباديهاي سر سبز
6 ـ امروز آثار اين شهر كه در شمال غربي عربستان و در سر راه اردن واقع است و به ( مدائن صالح ) شهرت دارد ، و به علت آنكه نام آن در ( كتاب مقدس ) آمده است از اين رو باستانشناسان و جهانگردان اروپايي از چند قرن پيش در پي يافتن آن بوده و در تمامي آن مناطق به جستجو پرداختند و بالاخره در قرن هيجدهم ميلادي يك باستانشناس آلماني آن را يافت ، در باره اين جون فيلبي ( عبد الله فيلبي بعدي ) كتابي به نام ( مدائن صالح ) نوشته است مي گويد : ( من در خلال سالهاي 1953 ـ 1950 مدينه را مركز خود قرار داده و از آنجا براي برسي آثار باستاني اين سرزمين تاريخي كه به دوران ابراهيم الخليل و موسي و سليمان و نابو بندس بابلي ( كه اين منطقه را پايتخت تابستاني خود قرار داه بود ) و پادشاهان لحياني و معيني و نبطي كه همگي از اهالي عاد و ثمود بوده و برا راههاي تجارتي مهم در آن دوران سيطره داشته و بخور و ادويه بلاد غرب را به مركز مهم آن روزگار مي رسانيدند و بر اعراب حكم مي راندند باز مي گردد پرداختم ، پيش از من در دهه هشتاد قرن نوزدهم چند تن به نامهاي چارلز هوبر و ژوليوس يوتنغ و جوسن وساقينياك ( كه اين دو تن اخير در سالهاي 1907 و 1910 به مدائن صالح آمده بودند ) به كاوشهايي پرداخته و آثار و كتيبه هاي مهمي را يافته بودند )
7 ـ فجر : 9
8 ـ اعراف : 74
9 ـ شعراء : 155
10 ـ نامي از اين چاه در جدول نامهاي چاههاي متبرك و تاريخي مدينه در كتابهاي مدينه شناسي نيامده است .
135 |
مساجد و معابد [ ي ] در اطراف مدينه مي باشد [ عبارتند از ] :
مسجد قُبا : تفصيل بناي او در ضمن هجرت رسول الله مذكور شد ، و آن در سمت جنوب مدينه منّوره واقع است به مسافت دو ميل ، گويند جناب پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) هر روز شنبه سواره يا پياده به مسجد قبا مي رفت و در آنجا دو ركعت نماز مي خواند و مي فرمود هر كه در مسجد قبا دو ركعت نماز بخواند ثواب يك عمره به او مي دهند ، ( 1 ) و حضرت صادق ( عليه السلام ) مي فرمود : نماز بسيار بكن در مسجد قبا كه آن اوّل مسجدي است كه جناب پيغمبر در عرصه مدينه در او نماز خوانده . ( 2 )
و ديگر مسجد احزاب : و آن مسجد فتح است ، و آن مسجدي است كه دعا كرد در آن رسول خدا در روز خندق ، و آن واقع است بر قطعه اي از كوه سَلَعْ كه به دو پلّه بر آن بالا مي روند ، و در جانب قبله او از طرف پايين دو مسجد است ، يكي منسوب است به عليّ ( عليه السلام ) [ و به ] مسجد اميرالمؤمنين مشهور است ، و ديگري مسجد سلمان فارسي است كه مقابل حمزه است و ديگر مسجد قبلتين ، و قُبّة الكشف و مسجد مباهله [ مي باشد ] .
و مسجد فضيخ : ( 3 ) آن مسجدي است كه در سمت شرقي مسجد قبا واقع است و در حديث آمده كه در آن مسجد آفتاب از براي جناب امير ( عليه السلام ) برگشت و روايت ردّ الشمس ( 4 ) به امير ( عليه السلام ) و غير آن از جمله متواتر است ، و شُبهه خرق عادت در ردّ شمس و شقّ القمر و امثال آنها علم حاصل به تواتر را زايل نمي كند ، و ردّ شمس اختصاص به امير ( عليه السلام ) ندارد بلكه براي يوشع بن نون وصيّ موسي ( عليه السلام ) و براي سليمان ابن داود ( عليه السلام ) هم اتفاق افتاده كه نماز شان در وقت خودش خوانده شود ، و يا جمعي از اعداي دين در آن غزوه كشته شود ، علماي عامّه و خاصّه از عبدالله بن عبّاس روايت كرده اند كه آفتاب بر نگشت مگر از براي سه كس : يوشع و سليمان و عليّ بن ابي طالب ( عليه السلام ) . ( 5 )
و ديگر معبد ( 6 ) خانه عليّ ( عليه السلام ) و خانه ابوبكر ، و بيت بني نجّار و معبد خانه زين العابدين و معبد خانه حضرت صادق ( عليه السلام ) [ است ] .
و بعضي از قراء ( 7 ) مدينه [ همانند ] حصن بليغ بر اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) وقف بود و بعد از او اولادش در تصرف داشتند و از آن جمله دهي بود مشهور به فَدَك كه رسول ( صلّي الله عليه وآله ) چون به صلح مسخّر گردانيده خاصّه خود فرمود ، بعد از او فاطمه ( عليها السلام ) متصرف شد ، عمر خطّاب مانع گرديد و مُسلَّم نداشت ( 8 ) و گفت پيغمبران را ميراث نبود ، كما قال النبّي : « نَحنُ مَعاشر الأنبياءِ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار ، ج100 ، ص 215
2 ـ بحار الانوار ، ج100 ، ص 215
3 ـ بنا به گفته مدينه شناسان اين دو نام دو مسجد است نه يكي ، اما ( مسجد الشمس ) يا ( ردّالشمس ) در مشرق مسجد قباء ميان مسجد قباء و باب العوالي قرار دارد ، و مسجد فضيخ در منطقه عوالي در حرّه شرقيه مي باشد . امروزه مسجد الشمس زميني است بدون ساختمان كه گرد آن ديوار كشيده شده است .
4 ـ مقصود از ( ردّ الشمس ) باز گشتن آفتاب از سمت مغرب در هنگام غروب و قرار گرفتن در وسط آسمان است كه بنابر روايات اين واقعه چندين بار براي علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) در مدينه و در عراق رخ داده است .
5 ـ نزديك به اين مضمون در بحار الانوار ، ج41 ، ص189
6 ـ محل عبادت .
7 ـ روستاها و دهات .
8 ـ تسليم ننمود .
136 |
لا نُورّث و ما تَرَكْناهُ صَدَقة » . ( 1 )
قريه سيره بر سه فرسنگي مدينه با قلعه بلند ، از ولايت طيّ است ، رسول الله به عايشه داده بود . اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) از تصرف عايشه مانع شده تسليم نفرمود .
مواضع ديگر از [ قبيل ] هادي و حصره و سايره و سنان و سانه و رهاط و غراب و اكحل و حميّه ، قرآء ( 2 ) مدينه اند .
و قريه خُبار مرضه ( 3 ) اهل مدينه است بر سر مرحله شهير و مرحله جُحفه كه ميقات است به ده فرسنگي از او بر سوي مكه است .
و قريه ابواء كه آمنه خاتون مادر پيغمبر به روايتي در آنجا مدفون است ، از مدينه چهل و چهار فرسنگ است به سوي مكّه .
فضيا ، سُقيا ، حفيا ، زوراء ، فيء ، بريد ، وادي و قنات عموماً اسامي امكنه اي است در مدينه .
جبال ( 4 ) مدينه : كوه اُحد ، كوه ورقا ، كوه عير ، كوه عينين ، كوه ذباب .
* * *
در ذكر مشاهد و مقابر اصحاب و اولاد آن حضرت كه در مدينه طيبه مدفون اند .
مدفنخليفه اول و خليفه ثاني ظاهراً در قرب جوار سيد ابرار است . اهل اسلام متفق اند بر اينكه آن امر بي اذن و اجازه حضرت علي ( عليه السلام ) اتفاق افتاده است .
خُلفاي راشدين : « مدة خلافة الخلفاء الراشدين خمسة و عشرون سنة الاّ ثلاثة أشهر ، لأبي بكر سنتان و ثلاثة أشهر و تسع ليال ، و لعمر عشرُ سنين و ستة أشهر و خمس ليال ، و لعثمان إثني عشر سنة إلاّ عشر ليال و مدة خلافة اميرالمؤمنين عليّ ( عليه السلام ) خمس سنين إلاّ ثلاثة اشهر » .
ابوبكر بن ابي قُحافه : چون حضرت رسول در سن شصت و سه سالگي در سنه ششصد و سي و دو ميلادي و سال يازدهم هجري و سال اوّل جلوس يزدگرد سيّم كه آخر [ ين ] پادشاه ساساني بود رحلت فرمود ، ابوبكر بن ابي قُحافة بن عامربن كعب بن سعيدبن تيم بن مُرّه ( كه در اينجا با حضرت رسالت در نسب شريك مي باشد ) ، كه يكي از اصحاب پيغمبر بود به خلافت يعني جانشيني آن بزرگوار نايل و برقرار گرديد . اعتقاد شيعه اثني عشري آن است كه حق با حضرت علي ( عليه السلام ) بود به جهت آنكه از جانب خدا و رسول منصوب گشته بود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ از روايات دروغيني است كه به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نسبت داده شده است و تنها راوي آن خليفه اول است ، وعلاوه بر آنكه اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) صدور اين روايت را تكذيب كردند ، مخالف نصّ صريح قرآن است كه فرزندان پيامبران از آنان ارث مي بردند ( وَوَرِثَ سُليمانُ داودَ ) .
2 ـ روستاها و دهات .
3 ـ تفرّجگاه .
4 ـ كوهها .
137 |
« كما جائت به الرّواية كانوا اوصياء الأنبياء منصوصٌ عليهم من الله و رسوله ، إنّ شيث بن آدم وصيّ آدم ، و سام بن نوح وصيّ نوح ، و يوحنّابن حنّان عمّ هود وصيّ هود ، و اسحق بن ابراهيم وصيّ ابراهيم و يوشع بن نون وصيّ موسي ، و شمعون بن حمون الصّفا عمّ مريم وصيّ عيسي ، و علي بن أبي طالب وصيّ محمّد صلوات الله عليهم أجمعين » .
گويند ابوبكر را اجماع به خطا خليفه كردند و معناي اين خلافت سلطنت عربستان بود و پايتخت آن مدينه طيّبه . بعد از رحلت پيغمبر تمامي اهالي عربستان از دين اسلام بر گشته و مرتد شدند و رايت طغيان افراشتند . ( 1 ) بعضي هم از قبيل مُسيلمه كذّاب ادّعاي نبوّت كردند ، ابوبكر به رفع اين فتنه ها پرداخت ، بعد از نظم عربستان به خيال تسخير ممالك خارجه افتاد . خالدبن وليد كه در حيات حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) نيز شجاعتها به خرج داده بود و سيف الله ( 2 ) لقب گرفت به سر حدّ ايران مأمور گشته ، در سواد ( 3 ) عراق فتوحات كرده ، تا نزديكي دجله آمد و بعد مأمور شام شد ، در اين اثنا ابوبكر در سال يازدهم هجرت بعد از دو سال [ و ] چند ماه خلافت در گذشت .
نوشته اند كه ابوبكر هفت روز از جمادي الآخرة رفته بود مريض گشت ، مدّت پانزده روز رنجور شد ، بيست و دوم جمادي الآخر وفات كرد و اين وقت شصت [ و ] سه ساله بود ، مدّت دو سال و سه ماه [ و ] بيست [ و ] دو روز خلافت داشت و چون او را حنوط كردند به مضجع رسول خدا آوردند ، عمر و عثمان و طلحه جسد او را به قبر نهادند و چنان به خاك سپردند كه سر او بدانجا كه كتف پيغمبر است برابر ايستاد و در عقب قبر جناب پيغمبر مدفون گرديد .
و ديگر عُمر بن خطاب : در خلافت خود ، ابوعبيده ثقفي ( پدر مختار ) را با لشكر اسلام به عراق فرستاد و در كنار فرات با لشكر ايران تلاقي فريقين گرديد و جنگ معروف به وقعه جسر ( 4 ) واقع شد ، اعراب شكست خوردند ، ابو عبيده مقتول گشت ، پس از آن ميان عرب و عجم زد و خوردها واقع شد ، لشكريان ايران در جنگهاي قادسيه و جلولاء و نهاوند مغلوب گشتند ، نعمان بن مقرن سردار عرب بود . سردارهاي هر دو [ طرف ] كشته شدند . آخر اعراب ( 5 ) غلبه كردند . اعراب آن را « فتح الفتوح » ناميدند . دولت چهار صد و پانزده ساله ساسانيان را منقرض نمودند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ درباره اين گفتار ترديدهاي وجود دارد برخي از قبائل عرب تازه مسلمان شده مرتد گرديدند ، ليكن گروهي ديگر سر از اطاعت أبي بكر برتافته و ادعا مي كردند او خليفه بر حق نمي باشد . گروهي ديگر نيز با قبول اسلام خواستار نپرداختن زكات به ماموران خليفه بودند .
2 ـ خالد بن وليد مخزومي يكي از جنگاوران و شمشير زنان دوران جاهليت و اسلام است ، او سر كرده سربازاني بود كه در جنگ احد با زيركي از فرصت استفاده كرده و به عَقَبه لشكر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) حمله نمود و فاجعه اُحد رخ داد ، وي بعدها اسلام آورد و در جنگهاي زيادي براي اسلام شمشير زد ، اما حديث لقب دادن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) او را به سيف الله ( شمشير خدا ) از روايتهاي دروغيني است كه براي كم جلوه دادن شجاعتهاي اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) جعل شده است .
3 ـ بخشهاي ميانه و جنوبي عراق را كه در آن نخلستانها و كشتزارهاي فراوان است و رنگ سبزي آن به تيرگي و سياهي مي گرايد به نام سواد شهرت دارد .
4 ـ پُل .
5 ـ اعراب نام عربهاي بدوي بيابانگرد است ، در حالي كه نام عرب و عربها بر شهرنشينان اين قوم گفته مي شود .
138 |
در عهد عمربن خطاب تقريباً تمام ايران و مصر و بلاد شام را عساكر ( 1 ) اسلام فتح كردند و در سنه بيست و سه هجري خليفه ثاني در دست ابولؤلؤ ، غلام مغيره مقتول شد ، صهيب رومي كه ابو يحي كنيت داشت ، بر او نماز گزاشت ، و نعش او را به اتاق رسول خدا آوردند و قبر او را در عقب قبر ابوبكر چنان حفر كردند كه سر عمر با كتف ابوبكر مي آمد و او را در آن رواق به خاك سپردند .
عثمان بن عفان : [ پس از عمر ] خلافت يافت و در زمان او بعضي از بلاد شمال غربي آفريقا در تحت تصرّف مسلمين در آمد ، آخرالأمر مردم به واسطه صفات و حالاتي از عثمان رنجيده [ بودند ] بر او شوريدند . روز جمعه هيجدهم شهر ذي حجة الحرام بود ، در سال سي و پنجم هجري و سال ولادت او شش سال بعد از عام الفيل است ، تا اين هنگام كه مقتول گشت هشتاد [ و ] دو سال داشت .
مدّت خلافت او يازده سال و يازده ماه و چهارده روز است ، بالجمله سه روز عثمان را نگذاشتند كه به خاك سپارند ، بعد از سه روز او را به « حُشّ كوكب » ( 2 ) آوردند . كوكب نام يكي از اصحاب است و حُشّ نام بستان است و اين بستان در پهلوي گورستان جهودان بود . حكيم بن حزام بر او نماز گزاشت ، عثمان را در آنجا به خاك سپردند ، چون معاويه فرمانروا گشت ، حكم داد تا مسلمانان مردگان خويش را در بقيع از آن سوي كه عثمان مدفون بود به خاك سپردند تا مدفن او به گورستان بقيع اتصال يافت و عثمان را با همان جامه كه در برداشت دفن كردند و غسل ندادند ؛ آنجا [ كه ] عثمان مدفون گشت به گورستان بني امُيّه معروف شد .
قصّتين عجيبتين : اولاً مرقوم شد كه ابوبكر و عمر در جوار پيغمبر در مسجد در پشت سر آن سرور مدفون گرديدند ، حمدالله مستوفي در كتاب خود مي نويسد كه در كتاب « استظهار الأخبار » تاًليف قاضي احمد دامغاني و « مجمع أرباب المُلك » قاضي ركن الدّين جويني آمده كه حاكم اسماعيلي كه ششم خليفه بني فاطمه مغرب بوده ، از مدينه علويي را بفريفت تا در شب از خانه او نقب به روضه رسول الله مي بردند تا اينكه ابوبكر و عمر را از روضه پاك رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) بيرون آورند و هرچه خواهند در حق ايشان به تقديم رسانند ، در آن روزها در مدينه گرد و صاعقه و تاريكي عظيم پيدا شد ، مرتكبين ترسيدند و در انابت ( 3 ) كوشيدند و به حرم رسول گريختند و آن حال ساكن نمي شد تا آن علوي اظهار آن قضيّه كرد ، حاكم مدينه نقابان را بگرفت و سياست كرد ، همان روز هوا خوش شد و اين قضيّه در سنه احدي عشر و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ لشكريان .
2 ـ بنا به گفته مورخين ( حُشّ كوكب ) نام زني يهوديه بود كه بعدها زمين او به گورستان يهوديان تبديل شد و عثمان را نيز اجازه دفن در مقابر مسلمين نداده از اين رو در مقبره يهود دفن كردند .
3 ـ گريه و زاري به درگاه خداوند .
139 |
اربعمأه بود و حاكم اسماعيلي آن سال به سر نبرد !
و امّا قصّه ديگر : آنكه در كتاب « كامل ابن اثير » روايت مي كند كه سال پنجاه از هجرت گذشته ، معاويه خواست كه منبر پيغمبر را به شام برد ، همينكه خواستند كه منبر را حركت دهند آفتاب گرفت به نحوي كه ستاره هاي آسمان نمايان شد ، مردم ترسيدند ، از اين جهت معاويه ترك عزم نموده شش پله به وي زياد كرد .
به روايت ديگر در سال چهل و يك هجري معاويه اراده حج كرد و نجّاري را با چوبها و آلتها فرستاد و نامه به والي مدينه نوشت كه منبر پيغمبر را از هم پاشيده كن و بقدر منبريكه من در شام دارم به اندازه آن بده بسازند ، چون اراده كندن منبر كردند آفتاب منكسف ( 1 ) شد و زلزله عظيمي در زمين پيدا شد ، ايشان دست برداشتند و اين قضيّه را به معاويه نوشتند ، معاويه در جواب ايشان نوشت كه آنچه نوشته ام البته مي بايد كرد ، پس ايشان به گفته او منبر را كنده بزرك نمودند .
و امّا مدفن حضرت فاطمه ( عليها السلام )
« قيل أنّها دُفنت في زاوية دار عقيل ، بين قبرها و بين الطّريق سبعة . قال عبدالله بن جعفر : ما أدركتُ أحداً يشكّ أنّ قبرها في ذلك الموضع » .
اختلاف كرده اند در موضع و محل قبر آن خاتون معظمه ؛ بعضي گويند ميانه قبر و منبر مدفون است و حديث « ما بين قبري و منبري روضةٌ مِنْ رياض الجنّة » ( 2 ) مؤيد است . آن خاتون وصيّت نموده بود مرا مخفي دفن كنيد ، پس اميرالمؤمنين دو پاس از شب گذشته با اسماء بنت عُميس [ فاطمه ( عليها السلام ) را ] غسل داد و با حسنين ( عليهما السلام ) نماز گزاردند ، و با عباس عمش آن خاتون را در لحد گذاشته دفن كردند .
بعضي بر آنند كه در بقيع مدفون است و جمعي گويند كه در خانه خودش است ، بعد از آنكه در مكان خانه فاطمه مسجد بنا كردند قبر شريف آن خاتون در ميان مسجد واقع شد .
وفات فاطمه ( عليها السلام ) :
به سند صحيح ، جناب فاطمه بعد از رسول خدا هفتاد و پنج روز در دنيا بماند و در آن مدت كسي او را شاد و خندان نديد . در هفته دو مرتبه به زيارت قبور شهداي اُحد مي رفت ؛ روز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ گرفتگي آفتاب را كسوف گويند .
2 ـ بحار الانوار ، ج100 ، ص192
140 |
دو شنبه و پنجشنبه ، شب و روز گريه مي كرد . بر اين حال بود تا از دنيا مفارقت كرد . به روايت ابن عباس در روز بيست [ و ] يكم ماه رجب المرجب واقع شده ، اگر چه خلاف مشهور است ، لكن زيارت آن حضرت دراين روز احتياطاً مناسب است ، به نحوي كه مذكور خواهد شد ولكن به سند صحيح از صادق ( عليه السلام ) مروي است كه جناب فاطمه ( عليها السلام ) هفتاد و پنج روز بعد از رسول خدا زنده بود . پس بنا به مشهور ، وفات حضرت رسول در بيست [ و ] هشتم ماه صفر بود بايد كه وفات فاطمه ( عليها السلام ) در سيزدهم و يا چهاردهم و يا پانزدهم ماه جمادي الاولي باشد ، پس زيارت آن مخدّره در اين ايّام مناسب است ، خصوصاً در چهاردهم .
و به سند معتبر ديگر وارد شده كه وفات فاطمه ( عليها السلام ) در روز سيم ماه جمادي الاُخري واقع شده و شيخ طوسي و سيّدبن طاوس و ديگران چنين ذكر كرده اند كه نوشته شد ، اگر چه اين قول منافي روايتي است كه سابقاً ذكر شد ، امّا چون مشهور است و روايت دارد و بايد كه در روز سيم اين ماه نيز به تعزيت آن حضرت قيام نموده و زيارت او بكنند .
به ايّ حال همينكه خواستند او را دفن نمايند ، از زمينِ قبر صدايي آمد كه به سوي من بياوريد كه تربت او را از من گرفته اند ، پس ناگاه ديدند كه قبري ساخته و پرداخته است و چون جنازه وي را در نزد قبر گذاشت و خواست او را در قبر گذارد ، دو دست از ميان قبر پيدا شد شبيه به دستهاي رسول خدا و جسد منوّر جناب فاطمه را گرفته ، داخل قبر شد ، پس امير ( عليه السلام ) در كنار قبر ايستاده فرمود كه : « يا ارضُ أستودعكِ وديعتي هذه بنتُ رسول اللّه » در جواب علي ( عليه السلام ) ندايي از زمين بر آمد كه يا علي من مهربانترم بر او از تو ، آزرده مباش . پس از فراغ از دفن آن سيّده زنان ، اندوه و حزن آن حضرت زياد شد ، با چشم گريان رو به قبر حضرت رسول كرده گفت :
« سلام بر تو باد اي پيغمبر خدا ، نور ديده تو دراين زمان بر تو وارد شد و به زيارت تو آمده ، و امشب مهمان تواست ، و در جوار تو خوابيده .
يا رسول الله دخترت از مفارقت تو ضعيف و نالان شده بود ، ديگر در مصيبت دخترت صبر و شكيبايي من به نهايت رسيده .
يا رسول الله امانتي كه به من سپرده بودي باز پس گرفتي ، در مصيبت آن زمين و آسمان در نظر من تاريك شده و مادامي كه در حيات باشم اندوه آن مصيبت از دلم بيرون نخواهد رفت . »
141 |
پس اصحاب رسول الله كه حاضر بودند مشغول گريه شدند و جناب امير اشعاري چند در مصيبت آن مخدّره فرموده كه از جمله آنها اين دو بيت است :
مرثيه :
لِكُلِّ اجتماع مِنْ خَليلين فُرقةٌ * * * وَكُلُّ الّذي دونَ الفِراق قليلُ ( 1 )
يعني : « هر اجتماعي را در ميان دو دوست افتراقي در پي است و هر مصيبتي به غير از مصيبت فراق اندك است . »
وإنّ افتقادي فاطماً بَعد أحمدِ * * * دَليلٌ علي أنْ لا يَدومَ خَليلُ ( 2 )
يعني : « بدرستي كه گم كردن من فاطمه را ، بعد از مفارقت از رسول خدا ، دليل است بر اين كه دوست دائمي دراين عالم نمي باشد . »
أيضاً : در مرثيه وي گفته :
نفسي علي زَفَراتها محبوسة * * * ياليتها خَرَجت مَع الزَفَرات
يعني : « نفس من با سوزش دل من محبوس است ، كاش هر دو يكمرتبه بيرون آيند . »
لاخَير بَعدَكَ في الحيوة فانّما * * * أبكي مَخافة أنْ تَطُولَ حياتي ( 3 )
يعني : « نيست نيكويي در زندگاني بعد از تو يا فاطمه و گريه من براي آن است كه مي ترسم حيات من بعد از تو طول كشد . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ در بحار الانوار :
. . . . . . . . . . . . * * * و إنّ بقائي عندكم تعليلُ
2 ـ بحار الانوار ، ج43 ، ص180
3 ـ بحار الانوار ، ج22 ، ص547
142 |
* پي نوشتها :