بخش 4

2 ـ ابعاد عرفانی ، تربیتی و عبادی حج


28


ميقات حج - سال هشتم - شماره بيست و نهم - پاييز 1378

ابعاد عرفاني ، تربيتي و عبادي حج

محمدحسين فضل الله

ترجمه : مصطفي پاينده

ابعاد عرفاني ، تربيتي و عبادي حج به حدّي گسترده است كه بايد هر يك به طور جداگانه مورد بحث و بررسي قرار گيرد . ما در اين نوشتار تنها به چند نكته كلّي شايسته دقّت و تأمّل اشارت داشته ، تفصيل مطالب را به فرصتي ديگر موكول مي كنيم :

1 ـ انديشه تجزيه اي و مشكلات آن :

از ديدگاه متفكران مسلمان ، انديشه تجزيه اي يكي از مشكلات اساسي اسلام است كه به هر بخشي از اسلام ، جداي از بخشهاي ديگر مي نگرد و هر يك از ابعاد معنوي ، اجتماعي ، سياسي و اقتصادي آن را به طور مستقل مورد مطالعه قرار مي دهد . بديهي است كه چنين انديشه اي ، ديدهاي منفي از طرح كلّي اسلام در اذهان پديد مي آورد . و در واقعيت عيني ، مسلمانان را تنها به بعضي از ابعاد اسلام متعهد مي كند .

روشن است كه چنين انديشه اي ما را از درك و شناخت جامع اسلام دور مي سازد ؛ چرا كه در هر بعدي از اسلام ، ابعاد ديگر هم نهفته است :

از باب نمونه ، هنگامي كه جنبه اقتصادي اسلام را مورد مطالعه قرار مي دهيم ، مي بينيم در آن تنها مقوله هاي مادّي ـ كه از روابط اقتصادي و شيوه هاي تحرّك اقتصاد در زمينه توليد و توزيع سخن


29


بگويد ـ مطرح نيست ؛ بلكه بايد در كنار اقتصاد اسلامي محتواي معنوي ، شيوه هاي اخلاقي و تحرك سياسي در قلمرو فرد و جامعه را هم ببينيم و چنين بينشي به ما مي فهماند كه تمام اين جنبه ها ، در پيدايش بُعد اقتصادي اسلام نقش دارد و ما نمي توانيم در اقتصاد اسلامي ، جنبه اقتصادي آن را از ديگر ابعاد اخلاقي و معنوي جدا كنيم و به اصطلاح مقوله هاي اقتصادي صرف را از جنبه هاي كاربردي و عيني تفكيك كنيم .

نمونه ديگر : بُعد اخلاقي اسلام است كه نمي توان آن را تنها از ديدگاه فلسفي و اخلاق علمي مطالعه كرد بلكه بايد تمام زمينه هاي فردي ، اجتماعي ، سياسي ، اقتصادي و عبادي اسلام را مدّ نظر قرار داد تا روشن شود كه در خطوط كلّي اخلاق اسلامي ، هم زمينه هاي كاربردي وجود دارد كه در نتيجه جنبه هاي مادي و انساني را جهت مي بخشد و هم بعد عبادي و خودسازي در آن نهفته است كه هدف عالي آن ، تكامل معنوي انسان مي باشد .

همچنين است ، انديشه اسلامي در رابطه با « تبيين جهان حيات و انسان » ، كه نمي توان ابعاد غيبي و الهي آنها را از جنبه هاي مادي جدا از هم نگريست ، بلكه بايد به گونه اي جهان ، انسان و حيات را شناخت كه جنبه غيبي و مادي آنها در يكديگر تأثير متقابل دارد و مكمّل همديگر است .

تمامي مسلمانان بايد انديشه اسلامي را با ژرف نگري بررسي كنند تا همگي به نتيجه قاطعي برسند و اسلام را به عنوان يك نظام فكري ، قانوني و عملي عرضه نمايند ، آنگونه كه تمام اصول و فروع آن ، مكمّل يكديگر و پيوسته باشد . در اين بينش ، اسلام بايد با كالبدي مقايسه شود كه بواسطه تمام دستگاهها و اعضاي خود تغذيه مي شود و رشد مي كند و هيچ دستگاه و عضوي نمي تواند در حيات انسان اثر بخش باشد ، مگر بواسطه نيروي ديگر اعضا ، كه در حيات و قدرت مؤثر هستند .

با چنين ديدگاه ارتباطي و جامع نسبت به ابعاد اسلام است كه مي توان حقيقت اسلام را در زندگي مسلمانان وارد و آنان را در رفتار و عمل راهنمايي كرد و در برخورد با انحرافات فكري مسلّح ساخت تا از تأثير نقشه هاي شوم مستكبران كافر و استعمارگر در باور و حيات امّت اسلام در امان بوده و آسوده خاطر شد ؛ چرا كه آنان با تفكيك ابعاد دين از يكديگر ، مي خواهند باور و زندگي مسلمانان را دستخوش


30


دگرگوني و بحران فكري نموده و چنين وانمود كنند كه دين و دنيا ، هر كدام ، قلمرو خاص خود را دارد .

دين در نظر اينان ، تنها مربوط به عالم غيب و روح و ماوراء الطبيعه است كه داراي مراسم خاص عبادي از قبيل نماز ، روزه ، حج ، دعا ، گريه و زاري ، زندگي صوفيانه و خويشتن را از واقعيات اجتماع پنهان نمودن است . و اين دنيا است كه تمام جنبه هاي عمومي ، فردي ، مادّي ، اجتماعي ، رواني ، سياسي و اقتصادي انسان را در برمي گيرد و در آن ، امكان ارضاي ، تمايلات و لذّات جنسي وجود دارد و جامعه با مسالمت يا جنگ زيست خواهد نمود !

در اين طرز تفكر ، دين خدايي براي خود دارد و دنيا خدايي ديگر ؛ به عبارت ديگر ، الله خداي دين و قيصر ( شاه ) پروردگار دنيا است ، كه هيچكدام نبايد در قلمرو يكديگر دخالت نمايند !

آري ، اسلام اين چنين از قلمرو دنيا و زندگي مسلمانان بيرون مي رود و ابعاد دنيوي مسلمانان با افكار بيگانه و قدرتهاي بي ارزش اداره مي شود .

البته با ژرف نگري ، خواهيم ديد كه عقب افتادگي و زندگي سنّتي مسلمانان در قرنهاي متمادي ، زمينه مناسبي را براي مثل چنين انديشه اي ( جدايي دنيا از دين ) پديد آورده است و آثار آن را به خوبي مي توان در مباحث مورد نياز ، عمل مسلمانان و در بحثهاي فقهي و فكري مراكز ديني ، مشاهده كرد كه چگونه عبادات فقه را از ساير مباحث اجتماعي جدا نموده اند و كسي در نزد ما مسلمان معرفي شده كه همواره به عبادت فردي اشتغال دارد و از اجتماع خود بي خبر است !

ديدگاه جدايي دين از دنيا ، تا آنجا نفوذ كرده كه عرفان اسلامي را نيز دربرگرفته و لايه هايي از فلسفه يونان و هند و . . . در آن داخل گشته و باور بخش زيادي از قلمرو اسلام و مسلمانان را تحت تأثير قرار داده است ؛ به گونه اي كه مسلمانان عرفان را انديشه اي جدا از زندگي مي دانند و تصورشان اين است كه عارفان بايد فكر و ذكر ، همّ و غمّ و حالت قلبي و راز و نيازشان يكسر در خدا غرق و فاني گردد و نبايد به زندگي توجه كنند . با اين كه عرفان در قلمرو معنويت اسلام ، انديشه و رفتار و شيوه خوبي است جهت خودسازي مسلمان . و انسان را از هرگونه قيد و وابستگي آزاد و در راه اهداف بزرگ متحرك و توانا مي سازد تا به سبب رهايي از بندها و دلبستگي ها و توجه به خدا ، در زندگي اجتماعي احساس


31


مسؤوليت نمايد و خود را آزاد انديش ، با اراده اي استوار ببيند .

ما در طول تاريخ خود و حتي در زمان حاضر ، مي بينيم بسياري از كساني كه عرفان را به عنوان مسلك فكري و يا عملي خود پذيرفته اند ، از زندگي ، جريانهاي اجتماعي ، دردها ، مشكلات مردم و درگيريهاي دنيا ، دور گشته و در گوشه گيري و عزلت كه فعاليت اجتماعي را ماديگرايي و مخالف معنويت و خلوت گزيني عارفان مي داند ، غوطهور شده اند ؛ چرا كه مسؤوليت هاي زندگي را مانع توجه به خدا به حساب مي آورند .

البته ما مشاهده مي كنيم كه برخي از عارف مسلكان در سير و سلوك و اعمال و پرهيزهاي خود ، چندان در مسائل شرعي دقت نمي كنند كه فلان كار يا پرهيز از فلان عمل ، چه بسا انسان را از تكليف ديني و حلال و حرام خود دور مي سازد . برخي از اينان ، تا آنجا پيش رفته اند كه تكاليف را ظواهر شرعي دانسته و بر اين باورند كه ظاهر دين به باطن آن نمي رسد و عرفان ، ژرف نگري ، باور و روح و باطن شرع است .

بايد توجه داشته باشيم كه عرفان اسلامي تنها از مفاهيم قرآن سرچشمه مي گيرد و قرآن نيز انسان را به خدا مرتبط مي داند ؛ ارتباطي كه آدمي را به مسؤوليت خود ، در تمام صحنه هاي زندگي و در قبال كليه انسانها ، در چهارچوب فكري اسلام و در قلمرو و خطوط كلّي قوانين خدا براي تكامل اجتماع ، آگاهي مي بخشد و دورنماي زندگي و روابط داخلي و بين المللي مسلمانها را تعيين كرده و جهت مي دهد .

خلاصه كلام اين كه : قرآن با اين برنامه ها ، مقدمات فكري و عملي را براي ايفاي نقش انسان عارف و عابد ، در عرصه زندگي ، فراهم مي سازد .

بنابراين ، براي عرفان اسلامي ، پشتوانه فلسفي و مبناي فكري ، غير از مفاهيم قرآني ، نمي تواند وجود داشته باشد و ما مي دانيم كه مفاهيم قرآن بر تحرك و مسؤوليت انسان مسلمان در عينيت خارجي تأكيد دارد و مي خواهد او خليفه خدا در زمين گردد و جهان را در قلمرو و توان خود بسازد ؛ آنگونه كه خدا برايش مي پسندد و برايش طاقت فرسا هم نيست . قرآن در صدد است انسان مسلمان را از بندگي نفس و درون آزاد كند تا بتواند در جامعه و واقعيت عيني هم آزاد زيست نمايد .

2 ـ بُعد عبادي و سياسي اسلام

هدف ما از طرح جامعيت انديشه


32


اسلامي و شمول آن نسبت به دين و زندگي ، اين است كه به ابعاد سياسي و اجتماعي حج برسيم ؛ ابعادي كه در بعد عبادي حج نهفته است و اين واجب مهم را از يك مراسم بي روح و عبادي خشك بيرون مي آورد .

البته واضح است كه تمام عبادات را از بعد اجتماعي خالي نمي بينيم و بر اثبات نظر خود در ارتباط و پيوند ميان تمام اجزاي اسلام اصرار داريم و مي يابيم كه عبادت اسلامي با سياست به مفهوم گسترده و حيات اجتماعي ، رابطه تنگاتنگ دارد و با اين ديدگاه است كه عبادت به جاي جدا شدن از مسائل حياتي جامعه ، در محور زندگي اجتماعي مردم قرار مي گيرد .

ما اگر اذكار ، افعال و اسرار نماز ، تقويت معنويت و اراده تحرك در روح و روان روزه دار و دستاوردها ، آثار و نتايج معنوي حج را مورد ارزيابي قرار دهيم ، خواهيم ديد كه اين عبادتها در بالا بردن صفاي معنوي انسان و راهنمايي او به تحرك اجتماعي و ايجاد تعادل بين معنويت و ماديت ، مشترك و هماهنگ مي باشد ؛ زيرا مشكل اساسيِ جوامع ، همين غوطهوري در زندگي دنيوي است كه انسان را از اهداف بزرگ و آرمانهاي بلند و ارزشهاي ديني دور مي سازد و اهداف عالي از تحرّك و روحيه ديني سرچشمه مي گيرد و آن آفاتي كه اين اهداف را از بين مي برد ، همين شهوتراني ها ، لذايذ مادي و فزون طلبي هاي نفساني است كه انسانها را احاطه نموده است .

انديشه اسلامي ، بر اين اساس استوار است كه انسان با ساختن دنياي خود آخرتش را بسازد ، به گونه اي كه اين آخرت سازي ، با تحرك مسؤولانه و خداپسندانه در ساختن دنيا تحصيل گردد . در اين ديدگاه ، آخرت سرايي جدا از دنيا نيست ، بلكه هدفِ نهاييِ دنيا مي باشد كه در سير كمالي خود به سوي خدا ، حاصل مي شود .

اگر تصميم داري ، به عنوان يك مسلمان نقش خود را در دنيا ايفا نمايي ، بينديش كه هدفت از دنيا چيست ؟

هيچ مانعي در همگامي تو با دنيا ، يا تحرّك در زندگي و يا تحصيل دارايي و پست نيست ولي در نفس خود بينديش و اين پرسش را پاسخ ده كه هدف تو از دنيا و مقام چيست ؟

قرآن خطاب به انسان مي گويد : « در آنچه خداوند از دنيا به تو داده ، سراي آخرت را طلب نما و بهره خود را از دنيا فراموش مكن و نيكي كن ، همانگونه كه خدا بر تو


33


احسان كرد . در زمين فساد ننما كه همانا خداوند مفسدان را دوست ندارد » . ( 1 )

اي مسلمان ، جهان آخرت و ابدي را هدف تمام آنچه خداوند از دانش ، مال ، نيرو و زندگي بر تو ارزاني داشته ، قرار ده و زندگي خود را با تأمين نيازهاي جسمي ، بگذران و به ديگران احسان كن ؛ چرا كه خداوند نمونه كاملي از احسان را به تو عطا نموده تا ببيند چگونه به ديگران نيكي مي كني . با آنچه در اختيار داري ، در زمين فساد مكن و آنها را در راه صلاح بكارگير و بدان كه خدا مفسدان را دوست ندارد .

ما عبادت اسلامي را چنين مي نگريم كه مي تواند بر تمام مسائل و مشكلات زندگي انسان ناظر باشد و آنها را تحت پوشش خود قرار دهد ، همانگونه كه به سوي عالم ملكوت و خدا نظر دارد و سبب تحصيل پاداش در آخرت مي باشد .

3 ـ اسرار حج

از آنچه در بخش دوّم بيان نموديم ، مي توانيم در فضاي ذهني باز و آزاد قرار گرفته ، درباره آنچه شريعت اسلام در عبادت حجّ مقرّر نموده است ، از جهات گوناگون بينديشيم و اسرار ، ظاهر و باطن آن را بشناسيم .

اگر ما احرام را در نظر بگيريم ، مي بينيم كه در آن نوعي تمرين رياضت نفس ، جهت آزاد شدن از موانع تكامل وجود دارد و چنين تربيت و تمريني ، مسلمان را از تمام عادات ، خوشگذراني ها و اشتغالات زندگي اجتماعي ، رها مي سازد .

ذكر « تلبيه » و تكرار « لبّيك » ، هنگام احرام بستن ، معاني و رموز زيادي دارد . « لبّيك » گفتن ؛ تأكيد كردن حاجيان و تعهّد آنان در برابر خدا است كه يعني ما همه دعوتهاي خدا را اجابت مي كنيم . منظور از كلمه « لبّيك » ، تنها اجابت دعوت ابراهيم ( عليه السلام ) در قرآن نيست ، چنانكه برخي مفسّرين گفته اند .

در دعوت ابراهيم ( عليه السلام ) آنگونه كه قرآن بيان مي كند ، خداوند متعال او را فرمان داده است كه مردم را ، با بانگ بلند ، به حج فراخواند :

« در ميان مردم ، با بانگ بلند به حج دعوت نما كه حاجيان ، پياده و سواره ، بر اشتران لاغر و از نواحي دور ، به زيارت كعبه بيايند تا شاهد منافع گوناگون آن گردند . » ( 2 )

ما دايره « لبّيك » را نه تنها از اجابت دعوت ابراهيم ( عليه السلام ) فراتر به حساب مي آوريم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ قصص : 77

2 ـ حج : 27 ـ 26


34


بلكه آن را اجابت تمام نداها و پيامهاي جاودانه خدا در قرآن مي دانيم ؛ خواه آن نداها خطاب به تمام مردم باشد و يا تنها خطاب به مؤمنان .

« لبّيك » ؛ يعني پروردگارا ! ما در اين موقعيّت و با اين حالت ، تمام پيامهايت را در قلمرو اسلام ، عبادات ، اخلاق ، جهاد ، سياست و اقتصاد اجابت كرده و به آنها متعهّد مي شويم و در برابر تمام شياطين نفساني و دشمنان خارجي مقاومت مي كنيم .

« لبّيك » ، فرياد بلندي است كه از حنجره حاجيان در فضا طنين مي افكند و جانبداري آنان را از اسلام تجديد مي كند .

حاجيان با نداي « تلبيه » هنگام حركت به سوي مكه ؛ اولين پايگاه دعوت اسلام ، راهپيمايي مي كنند و مي خواهند حركت سيل آسايشان از تمام نقاط جهان قدرت نمايي اسلام قلمداد شود و با فريادهاي « لبيك » اعلان مي كنند :

پروردگارا ! اگر در آغاز دعوت اسلام ، مردم اسلام نياوردند ، نه ايمان آوردند و نه بدان پيوستند ، و اگر مسلمانان از خط اسلام ناب منحرف شدند ، بسياري از تعاليم آن را عمل نكردند و گرايشهايي انحرافي پيدا كردند ، ما اعلان مي كنيم كه به سوي حرم و خانه ات رهسپاريم و از عمق جان با درك كامل و با تمام وجود و آمال خود ، نداي « لبيك » را سر مي دهيم ؛ چرا كه تو اسلام را با تمام ابعادش براي ما مكتب حيات و حركت قراردادي و ما تصميم داريم بواسطه آن ، به قلّه تكامل برسيم .

از اينجا مي توان به اين نكته پي برد كه چرا تنها كلمه « لبيك » واجب نشده و حتماً بايد « لبّيك لا شريك لك » را نيز بدان اضافه نمود . اين اضافه ، براي آن است كه بر اخلاص و توجه كامل در ذكر « لبيك » و تنها خدا را در محضر خود ديدن ، تأكيد كند و بفهماند كه چنين خطاب و توجّهي به غير خدا و يا انسانهاي ديگر نيست .

گويندگان « لبيك » مي خواهند بگويند : ما هر ندايي را اجابت كنيم و به هر معيار و قانوني ، از هر قانونگذار و انديشمندي ، پايبند باشيم و هرگونه روابطي را با انسانها برقرار نماييم ، همه اش از اجابت ما به خداي خود سرچشمه مي گيرد و هيچ چيز و هيچكس را با خدا شريك نمي دانيم و تنها به خداي يگانه ، با كمال عشق ، اخلاص و خضوع ، توجه داريم ، اگر با مردم رابطه داريم ، از ارتباط ما با خدا نشأت گرفته است و ما از رهگذر خلق خدا به خدا مي رسيم و اگر به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و تمام پيامبران


35


وابسته ايم ، نه به عنوان شخص آنها ، كه به عنوان فرستادگان خدا و پيام آوران او است . و همينطور اگر به امامان معصوم ( عليهم السلام ) و اولياي خدا عشق ميورزيم ، به خاطر اين است كه آنان بندگان خدايند و او را به طور شايسته اطاعت و عبادت نموده اند .

« لبيك لا شريك لك » ، بدين معناست كه غير از خدا را اجابت نمي كنيم و به نداي قدرتمندان ، دولتها ، احزاب ، بلوك هاي منطقه اي و محافل بين المللي گوش فرا نمي دهيم ، بلكه ، تنها خدا ، محور ما است كه برگردِ آن حركت مي كنيم ؛ زيرا تنها با اجابت خداي يگانه است كه ميان مسلمانان انسجام و اتحاد حاصل مي شود .

« لبّيك ، لا شريك لك » ، تكرار مي شود و اين تكرار ، به خاطر افزايش و عمق شعور در جان آدميان است . تكرار « لبّيك » ، براي حاكميت خدا بر قدرتمنداني چون شاهان ، جباران و طاغوتها و بر تمام مظاهر زندگي همانند ثروتها و نعمتها است و ديگر نبايد مدّاحان و ستايشگران از اشخاص و دنيا تعريف و مدح نمايند ؛ چرا كه انسان در مراسم حج ، بر انحصار فرمانروايي خدا و اختصاص ستايش و نعمتها به او تأكيد ميورزد و هر ستايش و نعمت و قدرتي ، پرتو حمد ، نعمت و حاكميت خدا است و غير از او كسي قابل ستايش و وليّ نعمت نيست .

خلاصه سخن اين كه : تنها خدا لايق و صاحب مدح و حكومت و نعمتهاي دنيوي است و بس .

بدين ترتيب ، انسان مي يابد كه در حضور خداي يگانه است و از هر انساني فاصله دارد و عبوديت مطلق براي خدا در صورتي تحقق مي پذيرد كه انسان با تمام وجود ، انديشه ، شعور و وجدان و در هر حركت ، طرح و عمل در زندگي بنده خدا باشد .

با بندگيِ مطلق خداوند است كه انسان خود را در برابر تمام دنيا و موجودات ، آزاد مي بيند و عبوديت و حريت در جانش ريشه مي دواند و هر اندازه بندگي خدا عميق تر گردد ، آزادگي انسان فزون تر مي شود و از سنگر عبوديت است كه آزاد منشي اوج مي گيرد و مي شكفد .

اما از خدا بي خبران خود را در برابر خدا آزاد و رها مي بينند و در مقابل انسانها ، شهوات و مطامع دنيا بنده و اسيرند .

باز اگر بخواهيم بيشتر اسرار حج را بفهميم ، بايد سراغ خانه خدا و كعبه معظمه برويم و از خود بپرسيم كه : آيا خانه خدا را كه از سنگها ساخته شده ، بايد تقديس و


36


احترام كرد ؟ آيا طواف ، تنها چرخيدن برگِرد چنين خانه اي است ؟ اين يك الزام جديدي نيست كه به جاي بتهاي قابل انتقال ، سنگهاي ثابتي را احترام نماييد ، بلكه عصيان بر بت پرستي است و بُعد رمزي و نمادين دارد ؛ رمزي كه هدف از آن ، تربيت انسان و مسلمانان مترقي در برخورد اسلام با واقعيّتهاي عيني و زندگي است و ما بايد آن را بشناسيم و به ابعاد آن آگاه گرديم . چگونه بايد به چنين رازي از حج ، پي ببريم ؟

ما به عنوان يك مسلمان در شهر يا روستاي خود ، براي خدا خانه اي بنا مي كنيم و نام آن را مسجد قبيله ، مسجد محلّه و يا مسجد شهر مي گذاريم و با مرزبنديهاي خانوادگي ، منطقه اي و قومي ، مساجد را از يكديگر جدا ساخته ، هر مسجدي را به يك خانواده ، قبيله ، فاميل ، عرب و عجم اختصاص مي دهيم و خود را در يك چهارچوب تنگ فكري ، و نه يك بينش باز فكري نسبت به تمام انسانها ، محدود مي نماييم .

اما كعبه خانه قابل احترامي است كه خداوند آن را مايه قيام و زندگي تمام انسانها ، بدور از رنگ ، فرهنگ و جغرافيايي خاص ، قرار داده است و در حقيقت آن را يك خانه الهي و بين المللي به حساب آورده تا هر مسلماني آن را خانه شعار و مقصد خود بداند ؛ از اين رو خداوند به مسلمانان دستور مي دهد : در هر كجا كه هستيد به سوي آن توجه كنيد ؛ « اي پيامبر ، به سوي مسجدالحرام توجه كن و شما مسلمانان هم هر كجا بوديد به سوي آن رو گردانيد » ( 1 ) ؛ چرا كه اين خانه بايد مركز وحدت ، كنگره جهاني و محل تجمع تمام مسلمانان از هر نژاد و ملّتي باشد .

حال راز ديگري از حج را مد نظر قرار مي دهيم و طواف در اطراف خانه خدا را به عنوان يك عبادت در نظر مي گيريم .

ما در خانه و زندگي طبيعي خود ، خدا را بطور فردي پرستش مي كنيم و بالاتر از اين ، عبادت را به صورت جماعت انجام مي دهيم و اندكي در افزايش افراد ، توسعه يا تضييق قائل مي شويم ولي عبادت از حدود تنگ فردي و اجتماعي خود فراتر نمي رود . در چنين عبادتي ، تمام امّت اسلام در سطح جهاني و انساني ، مورد توجّه نيست .

اكنون عبادت طواف را مورد نظر قرار مي دهيم ، اين عبادت برگرد خانه خدا ، در سطح تمام امّت اسلام و جهان مي باشد و همه مسلمانان ، به عنوان يك ملّت ، در آن شركت دارند . در طواف خانه خدا يك عبادت عمومي است ، نمايندگان تمام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 144


37


مسلمانان عرب ، فارس ، هند ، آمريكا ، آفريقا ، اروپا و غير آن ، حضور مي يابند تا بينش عميقي در عبادت و روحيه تازه اي در محضر خدا ، پيدا كرده و مفهوم انسانيّت در دلشان اثر نمايد و از آنچه در زندگيشان به صورت عادت غلط در آمده ، آزاد گردند ؛ زيرا اگر مردم در انديشه ، عبادت و مسؤوليتهايشان در محيط بسته اي تلاش و زندگي كنند ، دچار روحيه محدود و تنگ نظري خواهند شد و خود را به عنوان بخشي از امّت بزرگ فراموش خواهند نمود ، در صورتي كه ، عبادت طواف ، در محضر پروردگار جهان ، به امت اسلام انديشه و روحيه جهاني الهام مي بخشد و هدف تربيتي حج از آن پديدار مي شود و اين همان ساختن مسلمان ، با انديشه جهاني است كه هنگام طواف برگرد خانه همگاني خدا ، از خود محوري و دايره خانواده و سرزمين و ملّتش آزاد مي شود .

اين مسأله مهمّي است كه ما در زندگي اجتماعي و سياسي خود بايد آن را تحقّق ببخشيم و فعاليّتهاي خود را وارد صحنه جديد بگردانيم و نقش بهتري را ايفا نماييم ؛ زيرا يكي از مشكلات جهان اسلام ، همين روحيه اي است كه احياناً بر مسلمانان حاكم مي شود و آنان به مسائل خاصّ خود اهتمام ميورزند كه يك درجه از مشكلات و مسايل شخصي فراتر رفته و از حالت خود محوري ، به روحيه ملي گرايي تبديل شده است . چنين مسلماناني ، مسايل كشور خود را ، اساس مشكلات اسلام دانسته و بر اين باورند كه بايد تمام فعاليّتهاي خود و مسلمانان در حج براي حلّ آنها صرف شود و بايد از تمام انرژيها و معادلات جهاني كمك گرفت و ديگر فكر نمي كنند كه بايد از كشور آنان هم به نفع مسائل و مشكلات جهان اسلام استفاده نمود و چه بسا ، اين روحيه ملي گرايي ، آنان را از مسائل جهاني ـ به طور كلّي ـ منزوي نمايد .

امروزه مي بينيم واقعيت سياسي كشورهايي كه مسلمانان در آن زندگي مي كنند ، مسائل منطقه اي يا جغرافياي آن كشورها است و مسلمانان در ميان مشكلات فراوان جهان اسلام ، تنها در صدد حلّ مسائل محلّي خود مي باشند و به مسايل ديگر هيچ اهتمامي نميورزند ، مگر آنجا كه با مسائل كشور خود در رابطه باشد .

اينان با مسائل ديگر كشورهاي مسلمان ، همانند قضاياي ديگر اجانب و بيگانگان برخورد مي كنند و چه بسا ، دخالت در مسأله اي را ، گرچه اسلامي باشد ، و تنها به خاطر بازماندن از مسائل خود ، نقطه


38


ضعف مي شمارند .

احياناً برخي مي گويند : من به اين مسأله مخصوص اهميّت مي دهم ، چون يك موضوع اسلامي است و شرايط آن سرزمين كه در مراسم حج ، من نمايندگي آن را دارم ، ايجاب مي كند كه من در قلمرو خاص خود تلاش نمايم ؛ چرا كه من از ديگران به اين مسأله آشنا ترم و از امكانات و شرايط آن ، جهت تلاش سودمند و بهره برداري در موقعيّت بهتري هستم و اهميّت اين مسأله ، از ديگر مسائل جهان اسلام ، با توجّه به موقعيّت استراتژيك آن در برخورد با واقعيّتهاي موجود جهان اسلام ، بيشتر مي باشد . البته ، چه بسا ، اين منطق مورد قبول و عقلايي باشد ولي بايد به اين نكته مهم توجه داشت كه : تفكّر جامع نگري اسلام ، مسلمانان را وا مي دارد كه در مسائل كشور يا منطقه خود ، به عنوان يك مسأله اسلامي بنگرند و آن را از اين ديدگاه بررسي نمايند كه از نظر سياسي ، اقتصادي و امنيّتي ، چه جايگاهي در جهان اسلام دارد ، تا هر مسلماني بداند چقدر نيرو صرف نمايد و چگونه بايد ، با توجه به شرايط اين كشور و آن مملكت ، موضع گيري كند . بديهي است كه فرق است بين اين كه يك مسلمان ، در فكر پيروزي كشور خود در فلان مسأله خاص باشد ، گرچه تمام مسلمانان در مسائل جهاني اسلام ناكام شوند و بين اين كه در انديشه حلّ مسائل كشور خود ، به عنوان بخشي از مسائل مهم جهان اسلام باشد .

سخن ما اين است كه نسبت به مسائل خود شور و حرارت ابراز نكنيد و نگوييد : مسلمانان آن كشور به مسائل خود خواهند پرداخت و مسلمانان ديگر در كشور ديگر نمي توانند از آنان حمايت كنند ! همچنانكه مسلمانان هر كشور اسلامي ، چنين عذري را مي آورند . بلكه مسأله مهم و قابل توجه اين است كه ما بايد به مسائل خود ، به عنوان بخشي از مسائل جهان اسلام بنگريم و نه جداي از عالم اسلام .

ما مي خواهيم ، بواسطه حج ، انسان مسلمان دوباره ساخته شود و تحوّل يابد ؛ به گونه اي كه اسلام را با توجّه به مقتضيات و امكانات كلّ جهان در نظر بگيرد و در درون خود تحوّلي را پديد آورد كه بتواند در هر منطقه اي براي مسلمانان سودمند باشد . ما نبايد آمال و آرزوي خود را در ديدگاههاي تنگ و مناطق محدود ، محصور كنيم و در برابر موانع خاصّ و منافع فردي و يا ملّي از موضع گيرهاي جهاني و اسلامي خود چشم پوشي نماييم .


39


پس اگر ما توانستيم با ساختن چنين شخصيّت اسلامي و جهان نگر ، به هدف بزرگ خود برسيم ، آنگاه است كه مي توانيم خود را در موقعيّت صحيح و آغاز يك تحوّل تعيين كننده و سرنوشت ساز بدانيم و از صورت افراد پراكنده و يا جمعيت هاي متفرّق ، به يك امّت تبديل شويم و اين سرّي است كه ما از طواف برگرد خانه خدا مي فهميم .

صفا و مروه و سعي ، نمايانگر چند دور حركت انسان است از آغاز معين تا پايان معيّن و اين به خاطر عبادت خداوند است كه ما را بدان امر نمود .

بنابراين ، سعي حركتي عيني از اطاعت و رمز عبادت خداوند است و اين ، سرآغاز سازنده اي است كه نقش تربيتي در انسان دارد و تلاش او را ، جهت تحصيل علم و نيرو يا در برخورد با هجومهاي تحميلي مستكبران ، در يك چهارچوب مشخصي شتاب وجهت مي بخشد ، بلكه در موضع گيري انسان بر ضد مستكبران و يا كوشش براي رفع نيازهاي مردم هم ، نقش دارد ؛ زيرا همانطور كه خدا از انسان ، سعي در اين مكان را خواسته ، تلاش و كوشش در اين امور را هم از او طلب نموده است .

خداوند از آدميان مي خواهد كه زندگي را ، حركت و تلاشي براي خدا در خط مسؤوليت قرار دهند و آن را تبديل به صحنه اي از تلاش نمايند كه از وجود تمام عناصر و گروههاي طغيانگر ، كافر و مستكبر پاك و منزه گردد و اينجاست كه سعي ، بين آغاز و پايان مشخصي ، نقطه جهش به تمام صحنه هاي مورد خواست خدا مي شود .

آنگاه حج را با وقوف و درنگ در عرفات ، مشعر و منا ، ادامه مي دهيم و مدّتهاي معيّني را ، به تفكّر و تأمّل و ياد خدا سپري مي كنيم و اين خود ، سرّي از اسرار اين وقوفها است . ما به خوبي درك مي كنيم كه انسان وقتي در حركت و زندگي خود ، در هر موقعيت و با هر گونه فعاليّتي ، در صحنه علم ، سياست ، جنگ و صلح غرق شد ، ناچار بايد مدّتي هم درنگ كند و بينديشد و حساب نفع و زيان خود را بنمايد تا برايش آنچه از انحرافات و كجرويها رخ داده ، روشن گردد و غفلت ، او را دچار غرور و انحراف نسازد ؛ به گونه اي كه حركت خود را فوق العاده ببيند و خود را بزرگ تصوّر نمايد و در حقيقت چيزي در خارج ، جز خيال و سراب نباشد . غرور ، به انسان مي گويد كه تو خطا نمي كني و حق با تو است و با اين عقل و تجربه و برخورداري از سطح شناخت و روشني مسائل ، براي كسي مانند تو اشتباه


40


رخ نداده است .

اين وقوفها و درنگها ، با زبان اشاره به تو مي فهماند كه از شتاب حركت خود بكاه و بايست و در آنچه گفته اي يا انجام داده اي ، فكر كن ، تا موارد خطا و صواب آن را دريابي و خود را در تمام حركات گذشته ، به دقت مورد ارزيابي و نقد قرار ده و كاملا خودت را بشناس .

وقوف در عرفات ، مشعر و منا در محضر خدا ، براي ارزيابي و تفكّر جهت يادآوري خويشتن و پروردگار و ميزان رابطه انسان با خدا و توجه خدا به انسان است . و با چنين انديشه اي است كه انسان بايد جهت حركت آينده خود را در اعمال و طرحها و بازتابهاي فكري و اجرايي خود دريابد ، به ويژه در « منا » كه به انسان الهام مي كند : اين شبها آخرين فرصتهاي مراسم حج است و ببين كجا بودي و اكنون چه در حالتي هستي و فردا چه مي خواهي انجام دهي و چه چشم اندازهاي جديدي در پيش داري ؟ آيا در انديشه دنيا و دلبستگي به مادياتي و يا مي خواهي ميان دنيا و آخرت ، فكر و روح و تحصيل هدف بزرگ ، از طريق طلب رضايت خدا ، رابطه برقرار سازي ؛ همانگونه كه خدا در مراسم حج و مشاعر حرام ، از ما مي خواهد چنين درخواست نماييم و نزد او تضرّع و لابه كنيم .

برخي از مردم مي گويند : « پروردگارا ! به ما بهره دنيوي ده . براي اينان در آخرت بهره اي نخواهد بود . برخي از مردم مي گويند : پروردگارا ! در دنيا به ما بهره نيك عطا فرما و در آخرت نيز بهره نيك تفضّل كن و ما را از عذاب آتش نگهدار . » ( 1 )

با اين نگرش ، حج انسان را از دنيا جدا و منزوي نمي كند بلكه او را در كنار تلاش تكاملي و ممتدّ در دنيا ، به آخرت پيوند مي دهد .

و بالأخره حج ، ما را از طريق نمايش آشكار سنگسار شيطان ، به فكر مبارزه با شيطان مي اندازد و اين راز و رمزي است كه در زندگي و حركت انسان ، دور از حقيقت نيست ؛ زيرا انسان ، شيطان پنهان را در زواياي نفس خود نمي يابد ، مگر اين كه حقيقت آن را بشناسد و در شناخت نفس خود ، همه شياطين را بواسطه افكار شيطاني و نه به سبب حجم و اندازه بيابد .

تو اي انسان ! تلاش و جهش نما ، تا شيطان را در نفس و موجوديت خود ، بيابي و خوب ببين و نظر بينداز كه شيطان در درون تو كجا لانه كرده و در زندگي اجتماعي ـ سياسي و . . . كجا رخنه نموده است ؟ !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 202 ـ 200


41


بدين ترتيب با سنگسار شيطان ، حج پايان مي پذيرد . اي مسلمان ! اي حاجي ! تو از تمرين و آزمايش در حركت عبادي خويش ، در صحنه هايي كه نمايانگر مبارزه بي امان در ميدان نبرد نست ، فارغ گشته اي و اكنون براي طرد و رجم شيطان ايستاده اي ، تا در جلوي خود تمام شياطين كفر ، ستم و استكبار جهاني را با كمال قدرت بنگري و از مراسم حج به صحنه كارزار بازگردي و در صحنه زندگي با كليه بتها ، موضعگيريها ، مكانهاي تفكر ، مشكلات ، شياطين ، آغازها و پايانهايش ، روبرو شوي و حركت و تلاش نمايي از حج با موفقيت خارج شوي ، كه ديگر در پايان حج نخواهي بود ، بلكه در پايان زندگي هستي و بايد در محضر پروردگار عالميان به پاخيزي .

آيا حج با پايان اعمالش پايان يافت ؟ ! نه ، حج تازه آغاز گشته است ، تا در زندگي و در كليّه صحنه هاي پرشور جهان اسلام حاضر باشد و دين كاملا براي خدا و زندگي تماماً در خدمت او قرار گيرد .

اين بود ، سرگذشت انساني كه از سنگر ايمان ، توأم با شعور و مسؤوليت ، خدا را پرستش مي كند و نه از روي احساس بي دردي و بي تعهّدي ، كه دوري از حقيقت حج است .

حج در حقيقت خود سازي انسان مسلماني است كه خدا را دوست دارد و در پرتو چنين محبّت مسؤولانه و خاشعانه در برابر او ، انسانها و نيز زندگي را دوست دارد .

* پي نوشتها :



| شناسه مطلب: 83148