بخش 6

2 ـ حمزه سیّد الشهدا ( علیه السلام )


64


ميقات حج - سال هشتم - شماره بيست و نهم - پاييز 1378

حمزه سيّد الشهدا (عليه السلام) ( 2 )

محمّد صادق نجمي

در مقاله گذشته با بخشي از فضايل معنوي و شخصيّت قدسي حضرت حمزه ( عليه السلام ) كه در قرآن و حديث آمده است ، آشنا شديم ، در ضمن به تلاشهاي حكومتها و عواملشان در حذف شخصيّت آن بزرگوار و پرده پوشي فضايل آن مجاهد بزرگ اسلام پرداختيم و اينك طبق وعده اي كه داده بوديم ، با بخش ديگري از فضايل آن حضرت كه در دفاع جانانه او از قرآن و حمايت همه جانبه اش از پيامبر اسلام و در شهامت و شجاعت او در جنگها و در نهايت در شهادت مظلومانه اش متجلّي است ، آشنا مي شويم :

حمزه ( عليه السلام ) اوّلين مدافع اسلام

در دوّمين سال بعثت ، فضاي مكّه فضاي ايذاي پيامبر و شكنجه مسلمانان مستضعف بود ؛ فضايي بود كه رسول خدا و آنان را كه به آيين وي گرويده بودند ، به باد استهزا مي گرفتند .

تعداد مسلمانان از شصت و دو نفر تجاوز نمي كرد ؛ سي و نه نفر مرد و بيست و سه تن زن . سيد شهيدان ، حمزه در اين فضاي رعب و وحشت و ضعف و انزوا به آيين پيامبر ايمان آورد ؛ ايماني كه توأم با دفاع از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و نصرت و ياري دين خدا بود و تهديد و ارعاب دشمنان اسلام را در پي داشت .


65


مورّخان در اين باره مطالبي نوشته اند كه اينك چكيده آن را مي آوريم :

روزي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دركناركوه صفا نشسته بود و ابوجهل از آن محلّ عبور مي كرد كه چشمش به آن حضرت افتاد ، در اثر جهل و عناد و كينه و عداوتي كه نسبت به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) داشت در مقام آزار و اذيت بر آمد و دهان به سبّ و ناسزا گشود و رسول خدا در مقابل كلمات زشت او سكوت اختيار كرد و كريمانه از كنار آن همه جسارت گذشت .

لحظاتي بعد ، حمزه كه از شكار برمي گشت ، مانند هميشه براي طواف كعبه ، وارد مسجدالحرام شد . در اين هنگام كنيز عبدالله بن جذعان كه شاهد جسارتها و ناسزاگوييهاي ابوجهل نسبت به رسول خدا بود ، صورتِ واقعه را با حمزه در ميان گذاشت و چنين گفت :

ابا عماره ! نمي داني برادر زاده ات محمّد ، از ابوالحكم چه سخنان زشتي شنيد و چه اهانت هايي را از سوي او تحمّل كرد !

حمزه با شنيدن اين رخداد ، به سرعت سوي ابو جهل ، كه در كنار كعبه با گروهي از سران قريش نشسته بود ، آمد و در مقابل ديدگان آنان ، به ابوجهل حمله آورد و با كماني كه به همراه داشت ، سر وي را شكافت و چنين گفت :

« أتشتُمُهُ وأنا عَلي دينِهِ أقول ما يَقُول فَارْدُد عَلَيَّ إن استطعت » .

« آيا به محمّد ناسزا مي گويي در حالي كه من نيز در آيين او هستم و به آنچه او اعتقاد دارد من هم معتقدم ؟ اگر مي تواني بر من اعتراض كن ! »

چند تن از قريش كه شاهد اين صحنه بودند ؛ براي حمايت از ابوجهل ، بر حمزه پرخاش نموده ، قصد حمله به وي را داشتند كه ابوجهل خطاب به آنها گفت :

« دعوا أبا عمارة فإنّي سببت ابن أخيه سبّاً قَبِيحاً » .

« كاري با او نداشته باشيد ؛ زيرا من برادر زاده اش را ناسزا گفتم و او را بر اين ضرب و شتم وادار كردم . » ( 1 )

آري ، بدين گونه و در اين تاريخ حمزه ايمان آورد و يا ايمان خويش را اظهار نمود و علني ساخت و تا آخر بر آن ثابت ماند و در دفاع از آيين پاك خويش تا پاي جان و تا شهادت ايستاد . طبق نوشته مورّخان ، با ايمان آوردن حمزه ، قريش دريافتند كه پيامبر قدرت يافت و عمويش حمزه با شجاعت و شهامتي كه دارد ، از وي دفاع خواهد كرد . از اين رو ، در برنامه هاي ايذايي خود تجديد نظر كردند و تغيير رويه دادند . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ طبقات ابن سعد ، ج3 ، ص4 ، باتفاوت مختصر در متن و كامل ابن اثير ، ج2 ، ص56

2 ـ همان .


66


حمزه و ابولهب ، دو عموي پيامبر

حمزهوابولهب ، هردو عموي پيامبراند ! امّا حمزه بهترين عمو ، صميمي ترين دوست و مدافع پيامبر و ابولهب بدترين عمو و بدترين همسايه براي آن حضرت .

حادثه اي كه تاريخ نگاران نقل كرده اند ، مي تواند بيانگر اين تفاوت عميق باشد . عمويي به حمايت و ياري او برخاست و عموي ديگر عناد و دشمني ورزيد ! آري اين نور بود و آن ظلمت !

ابن اثير ابولهب را در رأس سرسخت ترين دشمنان و استزاء كنندگان ( 1 ) رسول خدا ، معرفي مي كند و مي گويد : ابولهب از بزرگترين دشمنان رسول خدا و از بدترين معاندان نسبت به مسلمانان بود . او ضمن تكذيب پيامبر ، آن حضرت را پيوسته و از راه هاي گوناگون مورد آزار و اذيت قرار مي داد : چون خانه او در نزديكي خانه پيامبر بود كثافات را به درِ خانه پيامبر مي ريخت و رسول خدا ، گاهي در مقابل اين عمل او مي گفت :

« أيّ جوار هذا يا بني عبدالمطّلب ! » ؛ « فرزندان عبدالمطلب ! اين چه اخلاق همسايگي است ! »

روزي حضرت حمزه ، به هنگام عبور ، اين عمل زشت ابولهب را از نزديك مشاهده كرد و بي درنگ آنها را جمع نمود و به سر و صورت ابولهب ريخت . ( 2 ) و با اين اقدام ، آن حالت غرور و نخوت ابولهب را در ميان سران قريش در هم شكست و براي دومين بار حمايت خويش را از رسول خدا اعلان كرد و زبوني سردمداران كفر را برملا ساخت .

و بدين گونه ، تفاوت دو برادر و دو عموي پيامبر در آن برهه حساس ظاهر شد ؛ حمزه در قلّه رفيعي از قلّه هاي نور ، كه {  وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ } . وابولهب در أسفل السافلين وبدترين انحطاط ؛ {  تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَب وَتَبَّ * مَا أَغْنَي عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ * سَيَصْلَي نَاراً ذَاتَ لَهَب } .

پيمان برادري و اخوّت ميان حمزه و زيد بن حارثه

پيامبر خدا آنگاه كه به مدينه هجرت كرد و ناقه آن حضرت در محلي كه به دو طفل يتيم از قبيله بني النجّار تعلّق داشت زانو زد . رسول خدا در اين مكان اقدام به ساختن مسجد كرد . حمزه كه پيش از رسول خدا به همراه تعدادي از مسلمانان به مدينه هجرت كرده بود ، در ساختن مسجد به آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وي شانزده نفر از افراد سرشناس قريش را به عنوان استزاء كنندگان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شناسانده كه بدترين آنها ابولهب و عاص بن وائل پدر عمرو بن عاص است .

2 ـ الكامل ، ج2 ، ص47


67


حضرت ياري داد . رسول خدا آنگاه در ميان صحابه عقد اخوّت بست و فرمود : « تآخوا في الله اخوين اخوين » ؛ « در ميان خود هر دو نفر با هم پيمان اخوّت ببنديد . » در اين هنگام بود كه دست امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) را گرفت و فرمود : « هذا أخي » سپس به چهره عمويش نگاه كرد و فرمود : « وانّ حمزة اسد الله واسد الرسول و زيد بن حارثة ( 1 ) مولي الرسول أخوين » . ( 2 )

و لذا حمزه ( عليه السلام ) در جنگ احد زيد بن حارثه را وصيّ خود قرار داد كه اگر حادثه اي رخ داد زيد وصايا و خواسته هاي او را انجام دهد .

حمزه ( عليه السلام ) اوّلين پرچمدار اسلام

شش ماه اوّل پس از هجرت در مدينه سپري گرديد و در ماه هفتم كه مصادف با ماه مبارك رمضان بود ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) براي اوّلين بار جهت مقابله با كفّار و مشركين پرچم برافراشت و حمزة بن عبدالمطلب را به پرچمداري آن مفتخر ساخت .

مورّخان مي نويسند : ( 3 ) رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در اين ماه پرچم سفيد رنگي را به عمويش حمزه سپرد و او را به فرماندهي سي تن از مسلمانان به جانب محلّي به نام « سيف البحر » ، براي مقابله با ابوجهل كه سرپرستي يك قافله سيصد نفري از مشركين مكّه را به عهده داشت ، گسيل نمود .

گر چه در اين برخورد ، به علّت وساطت يكي از سران قبايل عرب ، به نام « مجدي بن عمر جهني » جنگ رخ نداد و ابو جهل از اين معركه و از درگيري با حمزه نجات يافت ولي در اينجا بايد به دو نكته توجّه كرد :

1 ـ حمزه ( عليه السلام ) به همراه سي نفر از مسلمانان براي مبارزه با ابوجهل كه سيصد نفر از مشركين را همراه داشت ، حركت كرد و آماده جنگ با آنان شد ؛ يعني يك نفر در مقابل ده نفر و اين همان نسبتي است كه قرآن مؤمنان واقعي را به اجراي آن تشويق و تشجيع نموده است ؛ {  يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضْ الْمُؤْمِنِينَ عَلَي الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ } . ( 4 )

2 ـ هر چه بود ، در اين رويارويي ابوجهل كه اسدالله را ديد ، مرعوب و متزلزل گرديد و شايد هم به ياد روزي افتاد كه حمزه سر او را شكافت ، و از اينكه مبادا اين شكست براي دوّمين بار اتّفاق بيافتد ، از صحنه متواري گرديد .

حمزه ( عليه السلام ) دوّمين پرچمدار اسلام

در ربيع الأوّل ، اوّلين ماه از سال دوّم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ زيد بن حارثه مولي رسول الله ، از دوران كودكي در مكّه غلام رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بود كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) او را آزاد كرد و روي علاقه اي كه زيد به پيامبر داشت ، حاضر نشد از آن حضرت جدا شود و به همراه پدرش به قبيله اش بپويندند . رسول خدا او را به فرماندهي لشكري كه عازم شام ( مؤته ) بود انتخاب كرد و چنين فرمود : اگر زيد كشته شد جعفر بن ابي طالب فرماندهي را به عهده گيرد . او در اين جنگ ( كه در سال هشتم هجرت رخ داد ) به شهادت رسيد . مشروح ترجمه زيد ، در اسد الغابه ملاحظه شود .

2 ـ طبقات ، ج3 ، ص4 ؛ كامل ابن اثير ج2 ، ص40 ؛ اسد الغابه ، ج2 ، ص28

3 ـ طبري ، ابن اثير ، كاتب واقدي ، سيره ابن هشام و البداية والنهايه ، حوادث سال اوّل هجرت .

4 ـ انفال : 65


68


هجرت ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به سوي « عشيره » ( 1 ) و مواجهه با قريشيان كه به سوي شام در حركت بودند عزيمت كرد و در اين غزوه ابوسلمه را در مدينه جانشين خود براي اقامه نماز معرفي نمود و پرچم را به دست حمزة بن عبدالمطلب داد و اين غزوه بدون جنگ پايان يافت . ( 2 ) و بنا به قول بيشتر مورّخان در اين غزوه بود كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) اميرمؤمنان ( عليه السلام ) را با كنيه « ابوتراب » مورد خطاب قرار داد ( 3 ) و اميرمؤمنان هميشه با اين كنيه افتخار و مباهات مي نمود .

حمزه ( عليه السلام ) سوّمين پرچمدار اسلام

جنگ بني قينقاع

در ماه شوّال سال دوّم هجرت و پس از پيروزي در جنگ بدر كه نصيب مسلمانان گرديد ، پيامبر اسلام مشاهده كرد يكي از قبايل بزرگ يهوديان به نام « بني قينقاع » كه در بازار مدينه مشغول كسب بودند و در يكي از قلعه ها در اطراف شهر سكونت داشتند ، بر اين پيروزي مسلمانان حسادت ورزيدند و آن را تهديدي براي آينده خود مي دانستند و در صدد ايذاء و اذيت مسلمانان در آمده ، پيمان خود با رسول خدا را شكستند . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آنان را در بازاري كه به نام خودِ آنها « سوق بني قينقاع » معروف بود ، گردآورد موعظه و نصيحتشان كرد و از پيمان شكني و آزار مسلمانان برحذر داشت و پيروزي ها و موفّقيتهاي جنگ بدر را كه با نصرت و ياري خداوند بود و دليل ديگري بود بر حقّانيت نبوّت آن حضرت ، بر ايشان گوشزد نمود ، سپس فرمود : علاوه بر اينها ، شما نبوت مرا در كتابهاي خود خوانده ايد و از علماي خود شنيده ايد ، اگر اسلام را نمي پذيريد لا اقل با مسلمانان عناد و سماجت نورزيد و خصومت و دشمني با آنان را كنار بگذاريد .

يهوديان در مقابل ارشاد و راهنمايي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، از روي كينه و عداوت و با صراحت گفتند :

اي محمّد تو خيال مي كني ما هم مانند اقوام و عشيره تو ( اهل مكّه ) ضعيف و ناتوانيم ؟ گويا پيروزي بر مردمي كه با فنون جنگي كوچكترين آشنايي ندارند ، تو را مغرور ساخته و نيروي ما را دست كم گرفته اي ؟ ! به خدا سوگند اگر روزي در ميان ما جنگي رخ دهد ، خواهي ديد كه پيروزي از آنِ چه كسي خواهد بود ؟ !

و بدين گونه آنان با رسول خدا اعلان جنگ كردند و يكي از آنها در روز روشن و در ميان بازار « بني قينقاع » زن مسلماني را مورد اهانت و تحقير قرار داد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ با تصغير ، محلّي است در نزديكي ينبع .

2 ـ كامل ابن اثير ، سال دوّم هجرت .

3 ـ ابن اسحاق به نقل تاريخ الخميس ، ج1 ، ص364


69


يك نفر از مسلمانان براي حمايت از آن زن ، با آن يهودي درگير شد و او را به قتل رساند و يهوديان نيز آن مسلمان را به قتل رسانيدند . رسول خدا كه پيمان شكني و تحريكات يهوديان را مشاهده مي كرد ، به محلّ سكونت آنان حمله برد و پس از پانزده روز كه در محاصره مسلمانان بودند ، پيمان مجدّد بستند تا از مدينه و اطراف آن به منطقه دوردستي كوچ كنند ، و بدينگونه توطئه « بني قينقاع » پايان يافت .

اين حادثه يكي از حساسترين فرازهاي سال دوم هجرت و از مهمترين حوادث داخلي آن روز براي اسلام و مسلمانان محسوب مي گرديد ؛ زيرا اين جنگ موجب شد كه ساير قبايل يهود نيز در عين دشمني با اسلام ، در جاسوسي به نفع مشركين و هماهنگي با منافقين تجديد نظر نمايند .

به هر حال در اين اقدام مهمّ و جنگ حسّاس و براي سوّمين بار پرچم اسلام در دست شجاع ترين مردم ، اسدالله و اسد الرسول ، حمزه سيد الشهدا ( عليه السلام ) در اهتزاز بود و آن حضرت بود كه در پيشاپيش سپاه اسلام حركت مي كرد و آن را هدايت مي نمود . ( 1 )

حمزه سيّد الشهدا در جنگ بدر

{  وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللهُ بِبَدْر وَأَنْتُمْ اَذِلَّة } ؛

« خداوند شما را در بدر ياري كرد ، در حالي كه شما ( نسبت به دشمن ) ناتوان بوديد . »

گر چه هدف اصلي ما ادامه بحث گذشته و ارائه نقش مؤثّر حضرت حمزه در حمايت از اسلام و حضور شجاعانه اش در جنگ بدر و احد مي باشد ولي براي بيان اهمّيت و سرنوشت ساز بودن اين حضور در اين دو جنگ براي اسلام و چگونگي به وجود آمدن آنها به ويژه اينكه جنگ دوّم ( احد ) به وسيله مشركين همزمان با شكست آنها در جنگ بدر طرّاحي و پي ريزي گرديده است . در ضمن بيان اصل موضوع از ذكر پاره اي مطالب حسّاس در جنگ بدر و پي آمدهاي آن در ميان مشركين مكّه ولو به اختصار ناگزيريم .

سحرگاه جمعه ، نوزدهم ماه رمضان ، نوزدهمين ماه پس از هجرت بود كه جنگ بدر آغاز شد . ابوسفيان براي به دست آوردن اخبار و گزارش هايي از سپاه مدينه ، در كنار چاه بدر حاضر شده بود كه به وسيله مسافري ، از حركت سپاه اسلام آگاه گرديد و بي درنگ شخصي به نام « ضمضم بن عمرو غفاري » را براي اطلاع رساني به مكّه اعزام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كامل ابن اثير ، البداية والنهايه ابن كثير ، سيره ابن هشام ، حوادث سال دوّم هجرت و طبقات ، چاپ ليدن ، ج3 ، ص4


70


كرد . او در حالي كه براي جلب توجّه مردم لباس خود را چاك زده بود و گوش و بيني شترش را شكافته و خون آلود و جهاز آن را واژگون كرده بود ، وارد مكّه شد ( 1 ) و پيام ابوسفيان را به آنان ابلاغ كرد .

سران قريش به سرعت آماده حركت شدند و هر يك از آنان كه عذري داشت ، به جاي خود شخص ديگري فرستاد و از افراد سرشناس قريش كسي جز ابولهب باقي نماند و او هم « عاص بن هشام » را به نيابت از خود راهيِ بدر نمود .

تعداد سپاه مشركين نهصد و پنجاه نفر و مركب آنها هفتصد شتر و يكصد رأس اسب و بنا به قول ديگر دويست رأس اسب بود . ششصد نفر از آنان زره پوشيده بودند و گروهي از زنان خواننده را در حالي كه همه مشروب خورده بودند با خود همراه ساختند ولي در بين راه منصرف شده و زنان را به مكّه برگرداندند . در اين سفر ، دوازده نفر از ثروتمندان قريش تعهّد كردند كه هر يك از آنان به نوبت تغذيه سپاه مكّه را به عهده گيرند و هر روز نُه تا ده شتر بدين منظور كشته مي شد . عتبه و شيبه و ابوجهل نيز جزو اين دوازده نفر بودند . ( 2 )

رسول خدا در روز دوشنبه نهم ماه رمضان ، عمرو بن امّ كلثوم را به عنوان امام جماعت در مدينه تعيين كرد و به همراه سيصد و سيزده نفر كه بيشتر آنها را انصار و بقيه را مهاجرين تشكيل مي دادند ، مدينه را به سوي بدر ترك نمود ( 3 ) و اين در حالي بود كه تعدادي از ياران پيامبر از اين حركت ترس و اكراه داشتند كه قرآن مجيد اين موضوع را به صراحت بيان نموده است : {  كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ * يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ مَا تَبَيَّنَ كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَي الْمَوْتِ وَهُمْ يَنظُرُونَ } ( 4 )

پيامبر اكرم پرچم سياه رنگي به نام « عقاب » به دست اميرمؤمنان و پرچم سفيد رنگي به مصعب بن عمير و پرچم سفيد رنگ ديگري را به يكي از انصار داد .

سپاه اسلام در اين جنگ از نظر تجهيزات هفتاد شتر و دو رأس اسب داشتند كه به نوبت سوار مي شدند و سلاح آنها عبارت بود از هشت قبضه شمشير و شش زره . ( 5 )

پيش بيني هاي لازم

چون سپاه اسلام وارد بدر گرديد ، به دستور رسول خدا و براي احتياط گودالي را پر از آب كردند و حوض تشكيل دادند و در بالاي تلّي مشرف به دو لشگر سايه باني

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كامل ابن اثير ، ج2 ، ص81 ؛ سيره بني هشام ، حوادث سال دوّم هجرت .

2 ـ همان .

3 ـ سيره ابن هشام ، ج2 ، ص186

4 ـ « ناخشنودي بعضي از شما از چگونگي تقسيم غنايم بدر همانند آن است كه خداوند تو را از خانه ات ( به سوي بدر ) بيرون فرستاد در حالي كه جمعي از مؤمنان كراهت داشتند . آنها با اينكه مي دانستد اين فرمان خدا است باز با تو مجادله مي كردند و آنچنان وحشت داشتند كه گويي به سوي مرگ رانده مي شوند . » ، انفال : 5

5 ـ كامل ابن اثير ، ج2 ، ص83 ؛ الروض الأنف ، ج3 ، ص32 ؛ تاريخ الخميس ، ج1 ، ص370


71


( اتاق جنگي ) براي رسول خدا برپا نمودند .

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) اوّل صبح ، با نيزه كوتاهي كه به دست داشت و امير مؤمنان ( عليه السلام ) همراه آن حضرت در حركت بود ، به تنظيم صفوف و اداره صحنه جنگ پرداخت . در آن حال سوّاد بن غزيّه را كه از صف بيرون بود ديد و با نيزه به شكمش اشاره نمود كه درست بايست ! سواد گفت يا رسول الله شكمم را به درد آوردي و خداوند تو را براي گسترش حق و عدل برانگيخته است . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : سواد ! بيا قصاص كن ! و پيراهنش را بالا زد . سوّاد از هيجان بي قرار شد ؛ زيرا مي ديد كه پيامبر در آن لحظه حسّاس و وضعيّت سخت كه سرنوشت او و رسالتش و سرنوشت يارانش رقم مي خورد ، او را به قصاص مي خواند ، او هم به جاي قصاص به شكم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بوسه زد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود چرا اين كار را كردي عرضه داشت يا رسول الله اوضاع واحوال را مي بيني و من اطمينان ندارم كه از اين جنگ جان سالم بدر برم و لذا خواستم آخرين ساعت عمرم چنين باشد كه بدنم بدن تو را لمس كند . رسول خدا در حقّ وي دعا كرد . ( 1 )

آنگاه به مسلمانان دستور داد :

« غُضّوا أبصاركم ولا تبدئوهم بالقتال ولا يتكلّمن أحدٌ » . ( 2 )

« نه به سوي دشمن نگاه كنيد و نه قيل و قال راه بيندازيد و نه شروع جنگ از طرف شما باشد تا من دستور بدهم . »

پيام به مشركين

رسول خدا به مشركين چنين پيام فرستاد :

« معاشر قريش انّي أكره أن أبدأَكُم بقتال فخلّوني والعرب وارجعوا فان أكُ صادِقاً فأنتم أعلي بي عيناً وان أكُ كاذباً كفتكم ذؤبان العرب أمري » . ( 3 )

« اي گروه قريش من از اينكه با شما وارد جنگ شوم كراهت دارم ، كار مرا به اقوام ديگر عرب واگذاريد و به شهر خود باز گرديد كه اگر در ادّعايم صادق باشم شما مي توانيد بهترين خواص و ياران من باشيد و اگر دروغگو باشم همانها خواسته شما را تأمين خواهند نمود . »

طبق نقل ابن هشام عتبه بن ربيعه كه از سردمداران سپاه شرك بود ، به قبول اين پيشنهاد تمايل نمود و خطاب به سپاهيان مكّه چنين گفت :

« اي قريشيان شما از جنگ با محمّد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سيره ابن هشام ، ج2 ، ص195 ؛ اسد الغابه ، ج2 ، ص483 . مشابه اين جريان را شيخ صدوق ( رحمه الله ) در امالي ، ص376 از ابن عبّاس در آخرين سخنراني رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل نموده است كه در آن نقل به جاي نيزه ، عصاي منشوق و به هنگام مراجعت از جنگ طائف مطرح شده است . ضمناً در كتب تراجم اين شخص گاهي سواد بدون « تا » و گاهي با « تا « و گاهي ابن عمر و گاهي ابن غزيّه عنوان گرديده است .

2 ـ تفسير قمّي ، ج1 ، ص262

3 ـ تفسير قمّي ، ج1 ، ص263 ؛ الصحيح من سيرة النبي ، ج3 ، ص186


72


و يارانش چه مي خواهيد ؟ به خدا سوگند اگر شما در اين جنگ پيروز شويد تا ابد نگاه هر يك از قريشيان در مكّه با شما ، توأم با نفرت و كراهت خواهد بود ؛ زيرا شما يا پسر عموي آنها را كشته ايد يا پسر دايي شان و يا يكي از اقوامشان را ، پس چه بهتر كه به خانه هاي خود برگرديد و كار محمّد را به ساير قبايل عرب بسپاريد كه اگر آنها پيروز شدند خواسته شما را تأمين نموده اند و اگر نتوانستند شما باز هم از اغراض مصون خواهيد بود . » ( 1 )

ولي ابوجهل او را به جبن و ترس متّهم كرد و به جنگ وادارش ساخت و درباره اش چنين گفت :

« او با ديدن محمّد و يارانش زهره چاك شده و مي ترسد پسرش ابوحذيفه كه در سپاه محمّد است كشته شود . »

عتبه چون اين نكوهش را از ابو جهل شنيد گفت : اين « مصفّر اِسْتِه ( كلمه قبيح ) خواهد ديد كدام يك از ما از ترس زهره چاك شده ايم ، او يا من ؟ »

ولذا عتبه اوّلين كسي بود كه به همراه برادرش شيبه و پسرش وليد وارد كارزار گرديد .

آغاز تيراندازي دشمن

قبل از ورود عتبه به صحنه جنگ ، از سوي مشركين تيراندازي آغاز گرديد كه در اثر آن دو تن از مسلمانان به نام « مهجع » و « حارثه بن سراقه » روي خاك افتادند ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) با اينكه اجازه شروع جنگ را به ياران خود نمي داد با ديدن اين دو شهيد سپاه هيان خود را اين چنين تشويق و تشجيع نمود :

« به خدايي كه جان محمّد در دست اوست ، امروز هر يك از شما وارد جنگ شود و در راه خدا تا پاي جان پايداري كند ، جايگاه او در بهشت خواهد بود . »

آنگاه دست دعا و تضرّع به سوي آسمان برداشت و از خداوند ياري طلبيد ؛ « أللّهمّ ان تهلك هذه العصابة لم تُعبَد بعدُ » ؛ « خدايا اگر اين گروه كم ، در اين جنگ از بين برود ، در روي زمين كسي تو را پرستش نخواهد كرد . »

سپس مشتي خاك از زمين برداشت و به سوي سپاه شرك پاشيد و فرمود : « شاهت الوجوه » ؛ « رويتان سياه باد ! » ( 2 )

حمله دشمن و دفاع حضرت حمزه

در اين ميان ، « اسود مخزومي » كه مردي شرير و هتّاك بود ، ناگهان از سپاه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سيره ابن هشام ، ج2 ، ص193 ؛ كامل ابن اثير ، ج2 ، ص86 ؛ تفسير قمّي ، ج1 ، ص263 ؛ تاريخ الخميس ، ج1 ، ص377

2 ـ الروض الأنف ، ج2 ، ص38 ؛ تاريخ ابن كثير ، ج3 ، ص272


73


قريش بيرون جست ، او در حالي كه به سوي سپاه اسلام در حركت بود ، فرياد برآورد :

« من با خداي خود عهد كرده ام كه از حوض اينها آب بخورم به خدا يا بايد آن را خراب كنم و يا در كنارش بميرم . »

اينجا بود كه پيش از همه حمزة بن عبدالمطلب بر وي تاخت و بي درنگ پايش را قطع نمود . او در حالي كه يك پايش را از دست داده بود براي اجراي تصميم خود به سوي حوض جست و خيز مي كرد كه حمزه مجال نداد و او را با شمشير ديگري از پاي درآورد . ( 1 )

دوّمين حمله و دفاع حضرت حمزه

عتبة بن ربيعه كه كشته شدن « اسود مخزومي » را ديد ، در حالي كه برادرش شيبه و پسرش وليد او را همراهي مي كردند وارد ميدان گرديد و از اين سو ، سه تن از جوانان انصار پيش تاختند ، « عتبه » با تحقير پرسيد : شما چه كاره هستيد ! گفتند ما از انصاريم ، گفت برگرديد كه ما نيازي به شما نداريم ، سپس فرياد زد :

« يا محمّد ! اخرج إلينا الأكفاء من قومنا » .

« كساني از اقوام ما را به سوي ما بفرست كه هم شأن ما باشند ! »

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :

« يا بني هاشم قوموا قاتلو بحقّكم الذي بعث الله به نبيّكم اذ جائوا بباطلهم ليطفئوا نورالله » . ( 2 )

در اينجا بود كه حضرت حمزه و امير مؤمنان و عبيده ( 3 ) در مقابل آن سه تن قرار گرفته و چون سر و صورت خود را پوشانده بودند و شناخته نمي شدند ، عتبه بار ديگر فرياد زد اينها چه كساني هستند ؟ آنان وقتي خود را معرفي كردند ، گفت : « كفوٌ كريم » ؛ « هماوردان خوبي هستند . »

درگيري ميان آن شش تن آغاز شد ، عبيده كه هفتاد سال داشت ، با عتبه در آويخت . حمزه با برادر وي شيبه و اميرمؤمنان ( عليه السلام ) با وليد بن عتبه درگير شدند . امير مؤمنان و حمزه ( عليهما السلام ) به حريفان خود امان ندادند وآنان را به خاك انداختند ولي عبيده با هماورد خويش در حالي كه يكي از پاهايش قطع شده بود ، همچنان درگير بود . در اين حال آن دو بزرگوار به همرزم سالخورده خود ياري كردند و عتبه را از پاي در آوردند . سپس عبيده را ، كه مجروح شده بود ، به پشت جبهه حمل كردند و در مقابل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سيره ابن هشام ، ج2 ، ص194 ؛ الروض الأنف ، ج2 ، ص38 ؛ تاريخ الخميس ، ج1 ، ص378

2 ـ « اي بني هاشم برخيزيد در مقابل عقيده باطل آنان كه مي خواهند با آن ، نور خدا را خاموش كنند ، از آيين حقّتان ، كه خدا به وسيله پيامبرش فرستاده است ، دفاع كنيد . » طبقات واقدي چاپ ليدن ، ج2 ، ص10

3 ـ عبيدة بن حارث بن عبدالمطلب پسر عموي رسول خدا است . وقتي بدن او در مقابل پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) قرار گرفت چشمش را باز كرد و گفت : « يا رسول الله بأبي أنت و أمّي أَلسَتُ شهيداً ؟ » پيامبر در حالي كه اشكش جاري بود ، فرمود : « أنتَ أوّل شهيدِ منْ أهل بيتي ! »


74


رسول خدا بر زمين نهادند . ( 1 ) آن حضرت چون پسر عموي خود را با پاي قطع شده و بدن مجروح مشاهده كرد اشك از چشمانش جاري گرديد .

حمله عمومي

با كشته شدن « اسود مخزومي » و اين سه تن از سردمداران كفر و الحاد ، در ميان سپاه مكّه ولوله عجيب وجوش و خروش بي سابقه اي به پا شد ؛ زيرا ديدند كه خلاف آنچه از ضعف و ناتواني سپاه اسلام پيش بيني كرده بودند به وقوع پيوست و در اولين مرحله از جنگ ، چهار تن از برجسته ترين افرادشان به دست حمزه ( عليه السلام ) و اميرمؤمنان به هلاكت رسيدند ، در صورتي كه ارزيابي جاسوس آنها ( عُمير بن وهب حُمحي ) از نيروي اسلام چنين بود :

« ما لهم كمين ولا مَدد ولكن نواضح يثرب حملت الموت الناقع »

« سپاه محمّد نه كميني دارد و نه كسي به كمك آنها مي شتابد ، بدانيد كه شتران آبكش يثرب ! چيزي جز مرگ فراگير و ذلّت بار حمل نمي كنند . »

ابو جهل نيز كه از سران و طرّاحان جنگ بود چنين اظهار نظر كرد : « ما هم الاّ أُكْلَةُ رأس لو بَعَثنا إليهم عبيدنا لأخذوهم أخذاً باليد » ؛ « سپاه يثرب لقمه اي بيش نيست ، ما اگر تنها غلامان خود را بفرستيم آنها را خفه خواهند كرد . » ( 2 )

آري بر خلاف اين پيش بيني هاي دشمن ، شجاعت و شهامت عمو و پسر عموي رسول خدا در اوّلين مصاف ، سرنوشت جنگ را به نفع اسلام رقم زد و دشمن با از دست دادن چهارتن از نام آوران خود ، كه طليعه شكست قطعي بود ، به اين فكر افتاد كه به جاي جنگ تن به تن ، از حمله عمومي و تهاجم جمعي بهره گيرد تا بتواند در اثر قلّت سپاه توحيد و كثرت سپاه كفر ، سرنوشت جنگ را تغيير دهد و پيروزي را نصيب خود سازد .

گرچه مّدتِ اين درگيريِ خونين چندان روشن نيست ولي مسلّم است كه دشمن براي زدودن ننگ شكست قبلي و حفظ غرور جاهلي و تأمين هدف خود ، كه براندازي نظام توحيد وتثبيت پايه هاي شرك و بت پرستي بود ، تمام توانش را به كار بست و همه تيراندازان و شمشير زنان و نيزه داران را بسيج كرد .

از سوي ديگر ، مجاهدان اسلام با نداشتن عدّه و عُدّه ، در اثر ايمان و صلابت دروني خود و در اثر سخنان آتشين فرمانده اين سپاه ، ( رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ) ، درقلب هزار نفر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سيره ابن هشام ، ج2 ، ص195 ؛ تاريخ ابن كثير ، ج3 ، ص273 ؛ تاريخ الخميس ، ج1 ، ص378

2 ـ تاريخ ابن كثير ، ج3 ، ص270 ـ 269


75


سلاح به دست فرو رفته است .

سپاه دشمن با كشته شدن هفتاد تن كه ابوجهل هم در ميان آنها بود و اسارت هفتاد تن ديگر از سران مشركين ، به شكست قطعي خود اذعان كرد و از صحنه خارج گرديد و هر يك از سپاهيان به سويي فرار نمود ؛ زيرا در صورت مقاومت بيشتر در مقابل سپاه اسلام چيزي بجز از دست دادن بقيه نيرو براي آنان قابل تصوّر نبود .

نتيجه جنگ بدر

نتيجه ظاهري و اثر زود رس جنگ بدر كه با شكست قطعي مشركان به دست آمد ، به طور خلاصه چنين بوده است :

1 ـ مقتولان و اسراي مشركين

مشهور در ميان مورّخان و مفسران ، همانگونه كه اشاره گرديد ، اين است كه تعداد مقتولان از مشركان هفتاد نفر و تعداد اسراي آنها نيز هفتاد نفر مي باشد ولي واقدي مي گويد : تعداد مقتولين بيش از هفتاد نفر بوده است . ( 1 )

2 ـ غنايم جنگي

مسلمانان در اين جنگ يكصد و پنجاه شتر و سي رأس اسب و تعداد بسياري شمشير و مقدار قابل توجّهي اجناس و سلاحهاي ديگر ، از دشمن به غنيمت گرفتند كه در كيفيّت تقسيم در ميان يكي دو نفر از آنان بحث و گفتگو به عمل آمد و آيه شريفه انفال ( 2 ) در اين زمينه نازل گرديد و به بحث آنها خاتمه داد .

شهداي جنگ بدر

تعداد شهداي مسلمانان در جنگ بدر بنا بر مشهور چهارده نفر مي باشد كه هشت تن از آنها از انصار و شش نفر ديگر از مهاجران بودند ولي از مسلمانان حتّي يك نفر به اسارت مشركين درنيامد .

اهميت جنگ بدر

امروز با وجود جنگهاي جهاني و جنگهاي بزرگ منطقه اي كه ميليونها انسان در آنها از بين مي رود و ضايعات فراوان و غير قابل جبران به همراه دارد ، جنگ بدر با محدوديت مقتولان و اسراي آن كه اشاره گرديد ، شايد براي بعضي از خوانندگان داراي چندان اهمّيتي نباشد و مانند يك برخورد قبيله اي و عشيره اي تلقّي شود ولي با توجّه به اهداف و آثار اين جنگ ، مي توان به اهمّيت آن پي برد و ابعاد آن را كه در هيچيك از جنگها در تاريخ اسلام وجود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شرح نهج البلاغه ، ابن ابي الحديد ، ج14 ، ص205 ؛ طبقات واقدي ، ج2 ، ص11

2 ـ انفال : 1


76


ندارد درك نمود ؛ زيرا سرنوشت اسلام با اين جنگ رقم مي خورد و پيروزي مسلمانان در آن مساوي با پيروزي قطعي اسلام و احياناً شكست آنان در اين جنگ پيروزي قطعي شرك و بت پرستي را در كلّ تاريخ به دنبال داشت . و لذا قرآن مجيد از اين جنگ به عنوان : { . . . يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعَانِ . . . } ( 1 ) ياد نمود ؛ يعني جنگي كه حق و باطل و توحيد و بت پرستي در اثر آن ظاهر گرديد ؛ روزي كه در آن ، دو گروه متكي به ايمان و متكّي به كفر درگير شدند .

و در آيه ديگر در اهمّيت اين جنگ چنين فرموده است : « به خاطر بياوريد زماني را كه از شدّت ناراحتي ، از پروردگارتان تقاضاي كمك مي كرديد و او تقاضاي شما را پذيرفت و گفت من شما را با يك هزار از فرشتگان كه پشت سرهم مي آيد ياري مي كنم ولي خدا اين را تنها براي شادي و اطمينان خاطر شما قرارداد و گرنه پيروزي جز از طرف خدا نيست . ( 2 )

در اين جنگ رسول خدا مكرّر به دعا و تضرّع به سوي پروردگار برمي داشت و گاهي پيشاني به سجده مي نهاد و از خداوند درخواست پيروزي مي كرد و از جمله دعاهايش اين بود :

« اللّهمّ إن تَهلك هذه العصابة لم تُعبد بعدُ »

« خدايا ! اگر اين گروه مسلمانان از بين بروند كسي تو را پرستش نخواهد كرد ! »

نقش حضرت حمزه در پيروزي جنگ بدر

در پيروزي سپاه توحيد ، در جنگ بدر مانند هر جنگ ديگر ، عوامل مختلفي قابل بررسي است ولي ازهمه مهمتر فضل و عنايت پروردگار بود كه در اثر استغاثه و استمداد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و مسلمانان براي شادي و اطمينان خاطر سپاهيان اسلام و براي امداد و ياري آنان هزار فرشته را پياپي فرو فرستاد :

{  إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْف مِنْ الْمَلاَئِكَةِ مُرْدِفِينَ * وَمَا جَعَلَهُ اللهُ إِلاَّ بُشْرَي وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ } ( 3 )

وهر يك از سپاهيان اسلام به اندازه درجه ايمان و كمال يقينش از اين مدد غيبي و اطمينان الهي بهره جسته و در شكستن صفوف دشمن و پيروزي اسلام سهمي را ايفا نموده است .

اينك بايد ديد اين مژده و بشارت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انفال : 41

2 ـ انفال : 10

3 ـ انفال : 10


77


الهي بر دل كدام يك از لشكريان اسلام بيش از ديگران اشراق داشته و اين اطمينان آسماني در آن صحنه حسّاس در دست و بازوي كدام يك از حاضرين ظهور و تجلّي بيشتري يافته و مشركين را ناباورانه به خاك مذلّت كشانيده است .

آمار مقتولان از مشركان

براي روشن شدن اين حقيقت ، بايد آمار مقتولان از مشركان را و اينكه به دست چه كساني كشته شده اند ، به دست بياوريم تا راه قضاوت درست در اين فضيلت را در پيش روي خواننده عزيز قرار دهيم .

لازم به يادآوري است همانگونه كه آمار دقيق مقتولين جنگ بدر و معرفي همه آنان و خصوصيات ديگر به دست ما نرسيده و آنچه در تاريخ منعكس گرديده است اغلب درباره سران و سردمداران شركت بوده است . اين ابهام درباره تلاش قهرمانان اسلام نيز ، كه نقش اساسي را در اين جنگ ايفا نموده اند ، صادق است و تعداد دقيق كساني كه به وسيله آنان به هلاكت رسيده اند مشخّص نيست ، ولي مي توان از آنچه در تاريخ به طور ، ناقص به دست مي آيد ، تا حدّي به حقيقت امر پي برد و با نقش اين افراد در اين جنگ آشنا گرديد .

ابن ابي الحديد در زمينه عدم انعكاس آمار دقيق پس از نقل و معرفي تعداد پنجاه و دو نفر از مقتولان از واقدي ، مي گويد : روايات زيادي داريم كه مقتولان بدر هفتاد نفر بوده ، وليكن آنها كه به نام شناخته شده اند ، همان افرادي است كه ما معرّفي نموديم . ( 1 )

بايد به گفتار ابن ابي الحديد اين نكته را نيز اضافه كنيم : همانگونه كه در مقدّمه اين بحث اشاره نموديم و در آينده ملاحظه خواهيد كرد در تعميه و پرده پوشي حقايق تاريخي ، به ويژه درباره اميرمؤمنان وحمزه ( عليهما السلام ) نبايدنقش سياستها را ناديده گرفت و از جعل و تحريف در پيروزي هاي آن دو بزرگوار ، كه در ارتباط مستقيم با سلطه گران بني اميّه قرار داشت ، غفلت نمود .

دو قهرمان جنگ بدر ، علي امير مؤمنان و حمزه سيد الشهدا ( عليهما السلام )

كشته شدن بيشتر مقتولين جنگ بدر به دست مهاجرين و به ويژه اقرباي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و در رأس آنان اميرمؤمنان ( عليه السلام ) و حمزه سيد الشهدا به وقوع پيوسته است .

و به طوري كه در تاريخ آمده است در همين جنگ بدر بود كه از سوي مشركان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ، ج14 ، ص212


78


اميرمؤمنان به لقب « موت احمر » ؛ « مرگ سرخ » ملقّب گرديد و چرا چنين نباشد در حالي كه در همين جنگ بيش از نصف مقتولين را او از پاي در آورده و در به هلاكت رسانيدن تعداد ديگر نيز سهيم گرديده است ؛ به طوري كه شيخ مفيد تعداد سي و شش تن از مقتولين را ، كه به دست آن حضرت كشته شده اند ، به نام معرفي نموده است . ( 1 )

ابن اسحاق از مورّخان معروف جهان تسنّن مي گويد :

« أكثر قتلي المشركين يوم بدر كان لعليّ » ؛ ( 2 )

« در جنگ بدر بيشترين كشته شدگانِ از مشركان به دست علي بوده است . »

ولي بعضي از مورّخان اين تعداد را بيست و هفت ، ( 3 ) و گاهي حتّي به بيست و دو نفر تنزّل داده اند . ( 4 )

آمار مقتولين به دست حمزه سيّد الشهدا

در منابع اهل سنّت تعداد مقتولين به دست حمزه سيّد الشهدا نُه نفر ذكر شده است كه در ميان اين عدّه ، افرادي هستند مستقلاّ به وسيله آن حضرت و افراد ديگر به اشتراك او و حضرت علي ، اميرمؤمنان ( عليه السلام ) به هلاكت رسيده اند و تنها در يك مورد از سعد بن وقّاص به عنوان شريك آن بزرگوار ياد شده است .

لازم است قبل از بيان آمار و معرّفي اين مقتولين به اين مطلب توجّه شود همانگونه كه پيشتر اشاره كرديم ، بر اساس دلايل تاريخي ، اين تعداد بخشي از كساني هستند كه به وسيله حضرت حمزه به هلاك رسيده اند نه همه آنها ، ولي عدم ذكر همه مقتولين و يا اختلاف نظر در مورد آنان ، همانند اختلاف نظر در آمار مقتولين به وسيله اميرمؤمنان ( عليه السلام ) كه بعضي از مورّخان بيشترين كشته شدگان و بعضي ديگر تنها بيست و دو تن را از آنِ آن حضرت دانسته اند . با در نظر گرفتن حقايق موجود تاريخي چندان مهم نيست ؛ زيرا اگر همه مقتولان دراين جنگ مشخّص و منعكس مي گرديد نظر مورّخان در مورد هر دو بزرگوار تغيير مي كرد . به هر حال با اينكه آمار دقيق از آن مقتولين به دست دو بزرگوار در دست نيست ولي دلائل مسلّم تاريخي نقش اساسي آنها را در پيروزي جنگ بدر ثابت نموده است و در اين جنگ شكست دشمن در مرحله اوّل به دست اميرمؤمنان و سپس به دست حضرت حمزه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ارشاد ، ص39

2 ـ به نقل بحار الانوار ، ج19 ، ص291

3 ـ تفسير قمّي ، ج1 ، ص271 ؛ بحار الانوار ، ج19 ، ص240

4 ـ نور الابصار شبلنجي ، ص86


79


آنگاه به دست ساير افراد سپاه توحيد به وقوع پيوسته است ، آنهم نه همه افراد سپاه ؛ زيرا طبق مضمون صريح قرآن تعدادي از صحابه از اوّل حركت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از مدينه ، از اين برخورد ناخشنود و از ورود به صحنه جنگ شديداً مضطرب و نگران بودند . ( 1 ) و تاريخ هم گوياي اين واقعيت است كه بعضي از صحابه در ميدان جنگ يا نقشي نداشتند و يا داراي نقش كم رنگي بودند .

تحليل ابن ابي الحديد از پيروزي مسلمانان

در اينجا مناسب است تحليلي را كه ابن ابي الحديد از پيروزي در جنگ بدر و از شجاعت و نقش مؤثّر اميرمؤمنان و حضرت حمزه ( عليهما السلام ) در اين پيروزي ارائه داده است به طور خلاصه نقل نماييم :

وي در تحليل خود از اين پيروزي با وجود نيروي قوي و تواناي مشركين و ضعف و ناتواني مسلمانان مي گويد : آري ، سپاه كوچك اسلام از عدّه اي از انصار از قبيله اوس و خزرج و تعدادي از مهاجرين كه در بطولت و شجاعت معروف بودند ، تشكيل يافته بود و مهمتر اينكه در كنار اين گروه به ظاهر كم ، علي بن ابي طالب و حمزة بن عبدالمطلب كه شجاع ترين افراد در تاريخ بشريّت مي باشند ، قرار گرفته بودند و فرماندهي آنها را شخص رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آن پيامبر داعي به حق و منادي بر حق و عدل و توحيد و مؤيّد به قوّه الهي به عهده داشت . « وفيهم عليُّ بنُ أبي طالب وَحَمزَةُ بن عَبدِ المطّلب وهُما أشجع البشر ! و جَماعةُ من المُهاجرين أنجاد وأبطال » . ( 2 )

اعتراف يكي از سران مشركين به شجاعت حضرت حمزه ( عليه السلام )

پس از خاتمه جنگ و در هنگام انتقال اسيران به پشت جبهه ، يكي از آنان به نام « اميّة بن خلف » كه از مشركين سرشناس بود ، چون چشمش به حضرت حمزه افتاد از عبدالرحمان بن عوف پرسيد :

« مَنْ هذا المُعلّم ؟ » ؛ « اين كه در سرش علامت است كيست ؟ » .

گفتني است حضرت حمزه در جنگها با نصب ريش نعامه اي بر كلاه خودش ، از ديگر سرداران متمايز بود . عبدالرحمان پاسخ داد : « حمزه بن عبدالمطلب است . » أميّه با تأسّف و تحسّر شديد از شكست سپاه شرك ، چنين گفت : « ذاك الذي فعل بنا الأفاعيل » ؛ « اين بود كه صفوف ما را در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انفال : 5

2 ـ شرح نهج البلاغه ، ج14 ، ص107


80


هم شكست و ما را به خاك سياه نشاند ! » ( 1 )

اسامي نُه تن از مقتولان مشرك كه به دست حضرت حمزه كشته شدند ، طبق منابع اهل سنت : ( 2 )

1 ـ أسود بن عبدالاسد مخزومي

2 و 3 ـ عتبه و شيبه فرزندان ربيعه

4 ـ طُعَيمة بن عَديّ

5 و 6 ـ زَمعه و عقيل فرزندان اسود

7 ـ ابو قيس بن وليد

8 ـ نُبيه بن حجّاج

9 ـ حَنظَلة بن أبي سفيان .

* * *

اين بود اجمالي از نقش حضرت حمزه در جنگهاي مختلف و به ويژه در جنگ بدر و نمونه اي از ايمان و شجاعت او در دفاع از اسلام و اين بود حمايت اسدالله از دين خدا و جهاد و تلاش او در شكستن صفوف دشمنان توحيد وپيروان شرك وبت پرستي .


پي آمدهاي جنگ بدر در ميان مشركين

تصميمات جديد قريش

مشركين مكّه كه مدّت سيزده سال در آزار و اذيت رسول خدا و مسلمانان ، تمام همّت خويش را به كار بستند تا آنجا كه آنان را مدّتي در داخل درّه اي زنداني نمودند و سپس از شهر و ديارشان بيرون راندند و آنان را مجبور به ترك وطن و هجرت به سوي حبشه و مدينه كردند و . . . باز هم از تصميم خود در ريشه كردن درخت توحيد و از بين بردن مسلمانان منصرف نگشتند و پيوسته در دشمني خود اصرار ميورزيدند تا اينكه سرانجام جنگ بدر به وقوع پيوست و آنان پس از تحمّل ضربه سنگين و چشيدن طعم تلخ شكست ، و پذيرش خفّت بار اسارت در دست مسلمانان ، كه همه غرور و تفرعن آنها را در جزيرة العرب به ننگ و حقارت تبديل نمود ، كينه و عداوتشان نسبت به مسلمانان مضاعف گرديد و با مراجعت از بدر ، خود را براي جنگ ديگري كه بتواند اين شكست را جبران و داغ ننگ آن را از پيشانيشان بزدايد ، آماده مي شدند ، و همزمان ، نقشه ترور رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را نيز در سرمي پروراندند و موفّقيت در اين طرح را ، بهترين راه پيروزي خود مي دانستند .

طرح ترور رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) :

« عمير بن وهب يكي از افراد فتّاك و خونريز در ميان قريش ، كه فرزندش وهب در اسارت مسلمانان به سر مي برد ، با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شرح نهج البلاغه ، ج14 ، ص49 ؛ الروض الأُنُف ، ج2 ، ص41 ؛ تاريخ الخميس ، ج1 ، ص382

2 ـ الروض الأنف ، ج3 ، ص103 ـ 102


81


عموزاده اش « صفوان » به طور مخفيانه و در گفتگويي در حجر اسماعيل همپيمان شدند كه صفوان قرضهاي عمير و كفالت فرزندانش را به عهده گيرد . عمير هم در مدينه رسول خدا را به قتل برساند . وي با همين هدف وارد مدينه شد و علي رغم مخالفت صحابه كه از او به جان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) احساس خطر مي كردند ، آن حضرت عمير را به حضور خويش فراخواند و او به همراه چند نفر ا ياران پيامبر وارد گرديد . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پرسيد عمير ! به چه منظور به مدينه آمده اي ؟ عمير گفت : براي آزادي فرزندم وهب . حضرت فرمود : اين شمشير براي چيست ؟

عرض كرد : « قبّح الله هذه السيوف » كه همراه داشتن آنها جزو عادت ما شده است . آنگاه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آنچه راكه در حجر اسماعيل در ميان او و صفوان گذشته بود ، بيان كرد . عمير با شنيدن رازي كه بجز او و صفوان از آن مطّلع نبود بر نزول وحي به رسول خدا و نبوّت آن حضرت ايمان آورد و از اشتباهات گذشته اش پوزش خواست . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خطاب به صحابه فرمود : « فقّهوا أخاكم في دينه وأقرِئُوهُ القُرآنَ وأطْلِقوا أسيره » ؛ « به برادر تازه مسلمانتان قرآن و احكام بياموزيد ، اسيرش را هم آزاد كنيد . » ( 1 )

گرچه در كتب تاريخ اين موضوع يك تصميم دو جانبه و در ميان عمير و صفوان عنوان گرديده است ولي قرائن موجود از شدّت عداوت قريش با مسلمانان و طراحي جنگ مجدّد نشانگر اين است كه اين طرح نيز نمي تواند بدون هماهنگي و سازماندهي آنان انجام گيرد ، البته براي جلوگيري از اشاعه چنين موضوع حساسي بايد تصميم گيري ها به طور خصوصي و دور از ديد ديگران انجام پذيرد .

تصميم بر جنگ مجدّد

ابو سفيان كه از سلسله جنبانان و اركانِ اصليِ جنگ بود ، با كشته شدن سران قريش و اسارت عدّه ديگر ، رياست مستقيم مشركين را در آماده سازي آنان بر جنگ ديگر و ايفاي نقش اساسي در اين هدف را به عهده گرفت . و بلا فاصله پس از مراجعت به مكّه ، در حالي كه پسرش حنظه و عتبه و وليد و شيبه به ترتيب پدر و برادر وعموي همسرش هند در اين جنگ كشته شده بودند و پسر ديگرش به نام عمر به اسارت مسلمانان در آمده بود ، در ميان اجتماع قريشيان خطاب به آنان چنين گفت : اي گروه قريشيان ، پس از اين جنگ كه بزرگان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مشروح اين رخداد را در سيره ابن هشام ، ج2 ، ص220 ؛ تاريخ طبري ، ج2 ، ص345 ؛ تاريخ ابن كثير ، ج3 ، ص313 ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ، ج14 ، ص154 ـ 153 مطالعه فرماييد .


82


و عزيزان ما و شما را از دست ما گرفت ، نبايد از خود ضعف نشان دهيم بلكه بايد صبر و صلابت خود را حفظ كنيم بركشته شدگان خود گريه نكنيم . هيچ زنِ نوحه گري بر آنان نوحه سرايي نكند و هيچ شاعري در عزايشان شعري نگويد ؛ زيرا اين اعمال موجب تخفيف كينه و عداوت ما نسبت به محمّد و يارانش مي گردد و شعله آتش دشمني و خونخواهي ما را فرو مي نشاند و قدمهاي ما را در انتقام گرفتن از آنان سست مي گرداند ، گذشته از اينكه اگر آنان جزع و فزع و آه و ناله ما را بشنوند ، زبان بر شماتت و استهزا خواهند گشود و اين درد و مصبت بالاتر از مصيبت از دست دادن عزيزانمان خواهد بود و من نيز از اين ساعت استفاده از عطر و زنان را با خود حرام مي كنيم تا روزي كه با محمّد بجنگيم . ( 1 )

ابو سفيان و سران قريش نه تنها از گريه جلوگيري كردند ، بلكه حتّي از آزاد سازي اسراي خويش نيز امتناع ميورزيدند و لذا وقتي به ابوسفيان پيشنهاد شد كه با فديه دادن ، فرزندت عمر را آزاد كن ، چنين پاسخ داد : فرزندم حنظله كشته شد ، شما مي گوييد براي فرزند ديگرم هم فديه بدهم ودرمقابل دشمن بيشتر تحقيرشوم ؟ بگذاريد او را تا هر وقت كه مي خواهند نگهدارند . ( 2 )

همچنين درتحريك مشركين برجنگ ، تنها مردان وقريش نبودندكه فعّاليت داشتند بلكه زنان آنها نيز در اين راه سعي و تلاش مي كردند ؛ از جمله آنها هند همسر ابوسفيان بود . او در پاسخ گروهي از زنان قريش كه ، چرادر كشته شدن عزيزانت ( پدر ، برادر ، عمو و پسرت ) گريه نمي كني ؟ گفتار همسرش ابوسفيان را تكرار كرد و گفت :

من در مكّه بر عزيزانم گريه كنم محمّد و يارانش و زنان قبيله خزرج در مدينه شماتتم كنند ؟ ! نه ، به خدا سوگند تا انتقام عزيزانم را از محمّد نگيريم خود را معطّر نخواهم كرد .

او اين جمله را هم اضافه نمود : به خدا سوگند اگر مي دانستم كه گريه مي تواند حزن و اندوهم را برطرف كند مي گريستم ولي نه ، تنها چيزي كه سوز دلم را برطرف مي كند و شعله هاي درونيم را فرو مي نشاند ، گرفتن انتقام اين كشته ها است . ( 3 )

و بدينگونه قريشيان در تب و تاب انتقام و در انديشه حمله به مدينه به سر مي برند و خود را براي جنگ ديگري آماده مي كردند تا پس از گذشت يك سال از جنگ بدر به سوي مدينه حركت نمودند و جنگ احد به وقوع پيوست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سيره ابن هشام ، ج2 ، ص2111 ؛ تاريخ ابن كثير ، ج3 ، ص309 ؛ واقدي به نقل بحار ، ج19 ، ص341

2 ـ سيره ابن هشام ، ج2 ، ص213 ؛ تاريخ الخميس ، ج1 ، ص389 ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ، ج14 ، ص151

3 ـ سيره ابن هشام ، ج2 ، ص213 ؛ شرح نهج البلاغه ، ج14 ، ص151 ؛ تاريخ الخميس ، ج1 ، ص389


83


* پي نوشتها :



| شناسه مطلب: 83150