بخش 2
* امام خمینی و عرفان
13 |
ميقات حج - سال هشتم - شماره سي ام - زمستان 1378
امام خميني و عرفان حج
عرفان گريز و عرفان ستيز
محمّد تقي رهبر
1 ـ حجّ و سير و سلوك عرفاني
حج ، « سفر الي الله » است ؛ سفري كه سير و سلوك باطني و معراج روحاني را با سير و سفر ظاهري ( آفاقي و انفسي ) ، پيوند مي زند و با آيات و بيّنات ، در قلّه هاي بلند توحيد و مناره هاي پر فروغ ايمان به مشعل داري هدايت يافتگان كعبه حقيقت و قافله سالاران كوي عشق ، توأم مي سازد و ره آورد آن ، « معرفت و كمال » و رشد معنوي و تجلّي فطرت انساني است .
قرآن كريم ، كعبه را رمز هدايت براي جهانيان خواند ؛ { هُديً لِلْعالَمِين } ( 1 ) و بدينسان نور هدايت و معرفت و شعور و شناخت ، در تار و پود حج تعبيه گرديد و زائر خانه خدا ، از اين مشعل هدايت و عرفان و شهود بهره خواهد گرفت كه روح حجّ ابراهيمي و معنويت و آداب شرع محمّدي ( صلّي الله عليه وآله ) را در اعمال ومناسك جاري سازد و مشاعر و مناسك را معني ببخشد و از نيت حج عزم خدا را ، و از احرام تحريم غير حق را ، و از طوافْ عشق و فناي ابدي را ، و از نماز شوق شهود را ، و از ركن و مقام قيام لله و تجديد ميثاق خدا را ، و از زمزم حلاوت شراب وصل را ، و از مسعي صدق و صفا و حيرت و انقطاع را و از عرفات عرفان و انابه را و از مشعر شور و شعور را ، و از منا « محو و فنا » و مجاهده و ايثار را به ارمغان آورد . و اين ، زماني است كه حجّ با معرفت و ژرف نگري توأم باشد و پيام هاي معنوي مناسك به حج گزار تفهيم گردد و او
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ آل عمران : 96
14 |
با سويداي دل دريابد و در اعماق جان جاي دهد تا مايه معراج و تعاليِ روح وي گردد .
اگر به آيه : { وَللهِِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْت } ( 1 ) با دقّت بنگريم و رابطه « حِجّ البيت » را با « لله » مدّ نظر قرار دهيم ، به اين نتيجه خواهيم رسيد كه حجّ در حقيقت قصدِ خدا كردن است و آهنگ بيت وسيله اي است براي راه يافتن به حريم كبريايي صاحب بيت كه نزديكترين راه آن دل است كه بيت الله الحرام واقعي است :
كعبه مردان نه از آب و گل است * * * طالب حق شو كه بيت الله دل است ( 2 )
و اگر به مفهوم آيه : { وَإِذْ بَوَّأْنَا لإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لاَتُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ . . . } ( 3 ) بينديشيم كه خداوند خانه را به خود نسبت داده ( بَيتي ) كه اين خود نشانه تشريف و تكريم است ، و به تطهير بيت از لوث شرك و بت و هر آلودگي ديگر فرمان مي دهد ، نتيجه خواهيم گرفت كه طواف كننده واقعي كسي است كه با طهارت جسم و روح و پاكيزگي جان و دل و منزّه از غبار معاصي به خانه دوست رو آورد تا با رؤيت قلبي ، به ديدار دوست تشرف و شهود محضرش راه يابد كه مقصود و مقصد نهايي آنجاست و كعبه بهانه است .
و اگر به آيه : { إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ } ( 4 ) در داستان قربانيِ ابراهيم و اسماعيل بنگريم ، مي فهميم كه رمز قبولي حجّ و پاداش معنوي آن ، همان راهي است كه آن پدر و پسر پيمودند و علايق را در مناي عشق سربريدند و علي رغم وسوسه هاي ابليس و جاذبه هاي عاطفي ، همه موانع را از پيش پاي برداشته و شيطان را رمي و رجم كردند و درست در وسط ميدان اين مصاف ؛ يعني محلّ « جمره وُسطا » ( 5 ) زير آفتاب سوزان منا تسليم امر حق شدند و سوختن و ساختن در آتش عشق محبوب ازلي را بر همه چيز ترجيح دادند تا نداي « قد صدّقت الرويا » را از كنار مسجد خيف شنيدند ( 6 ) و آن پاداش عظيم را گرفتند .
و اين است مفهوم واقعي « فناء في الله » كه در سخن عارفان تكرار شده كه ثمره آن « بقاء بالله » در ملك وملكوت و در همه عرصه هاست و با همين فلسفه سنّت ابراهيم و مناسك او و خاطرات خاندانش در حج ابد الدهر جاودانه مانده تا سلوك معنوي و سير الي الله و فنا و بقا را به راهيان راه ابراهيم بياموزد و نشان دهد كه سالكان الي الله در كوره آزمايش و ابتلا سوختن و ساختن را تجربه كرده اند و رضاي دوست را طلبيده اند تا در محفل انس و قدس جاودانه مانده اند :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ آل عمران : 97
2 ـ مولوي .
3 ـ حجّ : 26
4 ـ صافات : 80
5 ـ طبق روايات ، محلّ قرباني اسماعيل همين مكان بوده است . كافي ، ج4 ، ص208
6 ـ كافي ، ج4 ، ص208
15 |
اي همه سالكان ره ، در طلبِ رضاي تو * * * سوختگان عشق تو ، ساخته با قضاي تو
2 ـ سفرها و منزل ها
اگر از منظر تكويني به جهان و انسان بنگريم بايد بر اين باور باشيم كه كلّ جهان و تمام آدميان مسافران اند « من الله » و « الي الله » سفري در دو قوس « نزول » و « صعود » با سفري كه از خدا آغاز مي شود و به خدا منتهي مي گردد ؛ { وَأَنَّ إِلَي رَبِّكَ الْمُنْتَهَي } ( 1 ) .
ماهيّت اين سير و سفر فراتر از سير و سفر و طي طريق است . در حقيقت « صيرورت » است ؛ يعني « شدن » و به فعليّت متناسب و كمال لايق خود رسيدن و اين با سير و سفر صوري فاصله بسيار دارد ؛ زيرا هر « سير و سفر » و جابجايي و حركت مستلزم صيرورت و شدن نيست .
صيرورت يعني سفر معنويِ انسان را منزل ها و مرحله هاست و اين به قطع بيابان ها نيست ؛ چرا كه خدا را با خلق قُرب و بُعد مكاني يا زماني نيست تا به طي منازل نياز باشد ؛ { وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ } ( 2 ) و سير منزل ها نمادي است از سير و سفر با قرب معنوي . بنابر اين آنچه در سخن عارفان واقعي با عنوان « سير منازل » ، « هفت شهر عشق » ، « مراحل سلوك » و نظاير آن آمده ، ناظر به منازل سلوك و مراحل عشق و طي طريق وصل و لقاءالله است .
امّا با اين همه :
بعد مسافت اگر چه در ره او نيست * * * تا سر كويش هزار مرحله باشد
ني ز ملك جو نشان و ني ز فلك پوي * * * راه به سويش نفوس كامله باشد ( 3 )
لذا نفوس آدميان بايد با تهذيب نفس و تزكيه روح و قطع علايق مادّي ، فاصله ها را بردارند و مراحل سلوك را طي كنند تا هر كجا كه رو مي كنند با كعبه عشق و جمال محبوب روبرو گردند .
به بيان حضرت امام ( قدس سره ) : « عارف بالله ، حقّ را در جميع امكنه و احياز مشاهده و همه را كعبه آمال و وجهه جمالِ محبوب بيند و از تقيّد به مرآتي دُونَ مرآتي خارج ، وما رأيتُ شَيْئاً إلاّ وَرَأيْتُ اللهَ فيهِ ومَعَهُ گويد . » ( 4 )
امام همين مطلب را در قالب يك رباعي به نظم آورده ، گويد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نجم : 42
2 ـ حديد : 4
3 ـ شعر از حكيم الهي ، حاجي ملا هادي سبزواري است ، با تخلّص « اسرار » .
4 ـ سرّ الصلوة ، ص66
16 |
آنكس كه ره معرفة الله پويد * * * پيوسته ز هر ذرّه خدا را جويد
تا هستي خويش را فرامش نكند * * * خواهد كه ز شرك عطر وحدت جويد !
باري ، مقصود از سفر ، همان سير و سفر عارفانه است كه عبادالله در هر يك از عبادات و آداب شرع مقدّس بايد لحاظ كنند . امّا حجّ ويژگي خاصّ دارد . حجّ ، هم سير و سفر ظاهري را كه نمادي است از سير باطني ـ دارد و هم سفرهاي معنوي و روحاني را .
در باب معقول و عرفان براي انسان چهار سفر ( اسفار اربعه ) بر شمرده اند :
1 ـ منَ الخلقِ اِلَي الْحَقّ = سفر از خدا به سوي خدا .
2 ـ بالحقّ اِلَي الْحقّ = با خدا به سوي خدا رفتن .
3 ـ مِنَ الحقّ اِلَي الْخلق بالحقّ = همراه با خدا از حقّ به سوي خلق سفر نمودن .
4 ـ بِالْحَقّ فِي الْخَلق = با خدا در ميان خلق سفر كردن . ( 1 )
و حجّ با گستردگي و جامعيّت ابعادش ، سفرهاي چهارگانه را به نحو اجمال و در قالب نمادين در درون جاي داده كه با تأمّل روشن مي گردد . و نيز مراحل تهذيب نفس را ـ كه عبارتند از « يقظه ( =بيداري ) ، تفكّر ، تذكّر ، محاسبه ، مراقبه و مشارطه » ( 2 ) در دل دارد و زائر بيت الله از يكسو با خدا دمساز مي شود و با او راز و نياز مي كند و به صفات جلال و جمال او مي انديشد و از سوي ديگر به درون خويش مي نگرد و به تهذيب نفس مي پردازد و نيز با خيل زائران هم نوا مي گردد و سير الي الله مي كند و با خدا در ميان خلق سير و سلوك مي نمايد .
و بديهي است كه از اسرار بي پايان حج ، هركس به قدر استعداد خود بهره مي گيرد . خاقاني طي قصيده اي درباره حجّ گويد :
سفر كعبه نمودارِ رهِ آخرت است * * * گرچه رمز رهش از صورت معنا شنوند
جان معني است به اسم صوري داده برون * * * خاصگان معني و عامان همه اسما شنوند
و به دليل همين اختلاف درجات و استعدادهاست كه به طورِ كلّي ، عبادات و مناسك اولياء الله اهل معنا را به عبادات و مناسك مردمِ عادي و بسيط نتوان قياس گرفت . ( ما للتراب وربّ الأرباب ) .
چگونه مي توان احوال سيد الساجدين ( عليه السلام ) را در عبادت ، و حالات حضرتش را در ميقات و هنگام احرام ـ كه در روايات خوانده ايم ـ وتضرّع و نيايشش را در طواف يا عرفات و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صدر المتألهين ، الأسفار الأربعه ، ج1 ، ص13
2 ـ نكـ : چهل حديث حضرت امام خميني ( قدس سره ) .
17 |
ديگر منازل و مشاعر ، به ديگران قياس گرفت ؟
در اين سفر روحاني و سير « آفاقي و انفسي » هر كس به قدر سعه وجودي و افق معرفت خويش بهره مي گيرد ، يكي « كوي دوست » را بيشتر مي نگرد ، ديگري « روي دوست » را ، يكي « ديار » را نظاره مي كند و ديگري مجذوب و سرگشته « جمال و جلال يار » است :
شنيده ام كه به حُجاج عاشقي مي گفت : * * * كه كعبه من سرگشته كوي جانان است
به جان ملازم آن آستانه باش اي دل * * * كه بار تن به در كعبه بردن آسان است ( 1 )
آري ، حج سفر الي الله است با بارِ معنوي و عرفاني كه در روايات بسيار بدان اشاره شده است . امام محمّد باقر ( عليه السلام ) در تفسير آيه : { فَفِرُّوا إِلَي اللهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ } ( 2 ) فرمود : « حِجُّوا اُلَي الله عَزَّوَجَلَّ » ؛ ( 3 ) يعني با حج گزاردن رو به خدا آوريد . و در همين زمينه ، گفتار امام سجّاد ( عليه السلام ) با شبلي ، كه در كتب و مقالات ، مكرّر از آن ياد شده ، مشحون از رازها و نكته هاي عرفاني است .
3 ـ عرفان حجّ ، در پرتو ولايت
نكته ديگري كه در عرفان حجّ نبايد ناگفته بگذاريم ، اينكه : تحقّق حقيقت معرفت جز با شناخت وليّ حقّ و امامت و رهبري الهي ، قابل وصول نيست ؛ چراكه سير و سلوك معنوي ، خضر رهي مي طلبد تا سالكان و رهروان را از ظلمات جهل و گمراهي وهواي نفس و دام ابليس برهاند و دستگيري كند و به كعبه مقصود هدايت نمايد : { وجعلناهم أئمّة يهدون بأمرنا } ( 4 ) امام صادق ( عليه السلام ) فرمود :
« منْ نَظرَ اِلي الكعبةَ بِمعْرِفَة فَعَرفَ مِنْ حقِّنا وحُرمَتِنا مِثلَ الَّذي عَرَفَ مِنْ حقّها وحُرمتها غَفَرَ الله لَهُ ذُنُوبهُ وكفاهُ همَّ الدُنيا والآخرة » . ( 5 )
« كسي كه از روي معرفت به كعبه بنگرد و حق و حرمت ما را بشناسد ، همانگونه كه حقّ و حرمت كعبه را شناخته است ، خداوند گناهانش را بيامرزد و همّ دنيا و آخرتش را كفايت كند . »
نتيجه آنكه عبادت بدون معرفت امام قالبي است بي روح و با عرفان فرسنگ ها فاصله
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ عماد فقيه كرماني .
2 ـ الذاريات : 50 ، به سوي خدا بگريزيد كه من براي شما بيم دهنده اي روشنگرم . »
3 ـ كافي ، ج4 ، ص256
4 ـ انبيا : 73
5 ـ كافي ، ج4 ، ص241 . تفصيل بيشتر اين بحث را در مبحث حجّ و امامت ، در كتاب « ابعاد سياسي اجتماعي حجّ » بخوانيد .
18 |
دارد و عارف كسي است كه فاني در ولايت الهيه باشد .
عارف و حكيم متألّه ، مرحوم فيض كاشاني گويد :
يك طواف سر كوي وليّ حق كردن * * * به ز صد حج قبول است به ديوان بردن
ايستادن نفسي نزد مسيحا نفسي * * * به ز صد سال نماز است به پايان بردن
اگر عارف ، سخن از پير طريق مي گويد : اين همان دستگيري و دم مسيحايي اولياست كه دل هاي مرده را با نفوذ معنوي و نفس قدسي و تأثير كلام از دل برخاسته خود دگرگون مي سازد ( و اين حقيقت فراتر از دم و دستگاه قطب و خانقاه است كه دكان داري است . )
4 ـ امام خميني و عرفان حج
« عرفان » چيست ؟ در مقام بحث از عرفان حج ، بي تناسب نيست توضيحي كوتاه از اين واژه داده شود . گرچه عرفان يا معرفت ، در مفهوم لغوي به معناي شناخت است ، ولي در اصطلاح اهل معرفت هر شناختي را عرفان نمي گويند ؛ زيرا شناخت را مراتبي است ، شناخت فطري و غريزي ، عقلي و استدلالي ، علمي و تجربي و . . . كه هريك ، از مصاديق معرفت اند ، هرچند لزوماً به معناي عرفان اصطلاحي نباشند . همانگونه كه هريك از انسان ها را به سوي حق راهي است وچنانكه گفته اند : اين راه ها مي تواند به عدد نفوس خلق متعدد باشد ؛ « الطرق الي الله بعدد انفس الخلايق » و بقدر دانش خود ، هركسي كند ادراك ، اما در اين ميان عرفان را كه طي يك سير و سلوك معنوي براي انسان حاصل مي شود ، نسبت به ساير طرقِ شناخت برتري و ويژگي است ، عرفان در اصطلاح ، شناخت از راه دل و كشف حقيقت به نور باطن است . يقينِ شهودي است ، نه رؤيت از ما وراي حجاب غيب . « حضوري » است نه « حصولي » . يافتن خود مطلوب و جذب شدن به آن است ، نه يافتن صورت علميه آن . مقام وصل است و برچيدن حجب ظلماني و نوراني و ديوارهايي كه ميان معبود و عبد حايل گشته و آدمي را در حجاب غيب فرو برده است .
و بالأخره ذوب شدن در حق و گرم شدن به حرارت ايمان و گداختن در آتش عشق و تا مرحله فنا و بقا و لقاء پيش رفتن . اين گوهر گران سنگ را هرچند مدّعياني است اما عارفان واقعي و اهل الله را نتوان به مدعيان قياس گرفت ، كه آنان از قيد تعلّقات مريد و مراد ، و جامه
19 |
ريا و تزوير و دعاوي پوچ و دلبستگي به دنيا بدورند ، در ميان خلق گمنام و بي نام و نشان امّا در ملكوت و نزد خدا شناخته شده اند .
اينگونه عارفان ، از طريق شرع و تعبد به آداب شريعت و تصفيه باطن و تخليه سرّ از غيرحق و تحليه روح به حليه فضايل و رياضت هاي مشروع و جهاد با نفس از پل شهوات و اميال نفساني عبور كرده و پس از طي مراحل به بهشت مقصود راه جسته و از اينرو با ديد خدايي مي نگرند و هرآنچه را بينند ، جمال محبوب را در آن مشاهده كنند ؛ ( 1 ) چنانكه از مولاي عارفان ، امير مؤمنان ( عليه السلام ) آورده اند كه فرمود :
« ما رَأَيْتُ شَيْئاً اِلاّ وَقَدْ رَأيْتُ الله قَبْلَهُ وَمَعَهُ وَبَعْدَهُ » و در دعاي عرفه امام حسين ( عليه السلام ) كه آكنده از معارف و اسرار معرفت و آيات عرفاني است مي خوانيم :
« مَتي غِبْتُ حَتّي تَحْتاج اِلي دَليل يَدُلُّ عَلَيك . . . أَلِغَيْرك مِنَ الظُّهُور ما لَيْسَ لَكَ . . . »
كي رفته اي ز دل كه تمنا كنم تو را * * * كي گشته اي نهفته كه پيداكنم تو را
غيبت نكرده اي كه شوم طالب حضور * * * پنهان نگشته اي كه هويداكنم تو را
با صدهزار جلوه برون آمدي كه من * * * با صدهزار ديده تماشاكنم تو را
حقيقت توحيد و غايت قصوري عرفان ، اين است كه آدمي به حقيقت بندگي و كنه معرفت برسد و چشم و گوش و عقل و هوش و اعضا و جوارح او مندك در نور الهي و فاني در بحر حقيقت گردد و صبغه خدايي گيرد ( 2 ) و در سراسر عالم هستي جز نور خدا نبيند و اين همان غايت و مقصدي است كه خداوند ، جنّ و انس را به خاطر آن آفريده است : { وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ } ( 3 ) كه تفسير به « ليعرفون » شده ، هرچند اين دو ، لازم و ملزوم يكديگرند . و تعبد و عرفان تفكيك ناپذيرند ، بلكه يك حقيقت اند با دو جلوه ؛ يكي در دل ، جايگزين و ديگري در عمل متبلور است . يك نور با دو تجلّي كه از شجره مباركه ايمان و تقواي مؤمن مشتعل مي گردد وسرچشمه آن نور مطلق است ؛ { اللهُ نُورُالسَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ } ( 4 ) و آنچه آدمي را در اين فوز عظيم ياري مي رساند درگام هاي نخستين ، همانا چشم پوشي از معاصي الهي است . امام صادق ( عليه السلام ) فرمود :
« ما اِغتَنَمَ اَحَد بمثْل ما اغْتَنَمَ بَغَضّ البصر لأنّ البصر لا يغضّ عن محارم الله
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اينهمه ، عكس مي و رنگ مخالف كه نمود * * * يك فروغِ رخِ ساقي است كه در جام افتاد
حافظ
2 ـ در حديث قدسي است : « و انه يتقرّب الي عبدي بالنوافل » .
3 ـ الذاريات : 51
4 ـ نور : 35
20 |
الاّ وَقَدْ سَبَق اِلي قَلْبِهِ مُشاهِدَة الْعَظَمَة وَالْجَلال » ( 1 )
بنابراين ، سالكانِ اين كوي مي بايست حجاب نفس را از ميان بردارند كه خود حجاب خويش اند و غبار ره بنشانند و چشم از معاصي فروبندند تا بتوانند نظاره گر جمال محبوب باشند . به قول حافظ :
جمال يار ندارد حجاب و پرده ولي * * * غبار ره بنشان تا نظر تواني كرد
5 ـ بعد عرفاني حضرت امام ( قدس سره )
بي شك امام خميني ( قدس سره ) يكي از عارفان واصل بود . او به ژرفاي معارف اسلامي راه برده و از نور ولايت به نحو اكمل فروغ گرفته و به فقه شريعت اقدس با روشن بيني دست يافته و مدارج عالي تحقيق و تحقّق را پيموده بود . در علوم عقلي نحرير و سرآمد زمان و در عرفان و سلوك معنوي نادره دوران و در تعبد و تسليم مصداق كامل و اتمّ عبوديت يك بنده متعبد ، و اينها علاوه بر فضايل اخلاقي و نفساني و بينش اجتماعي و سياسي اوست كه هريك شايان توجه است : او با سرمايه معنويِ ايماني و عرفاني علمي و عملي و دستمايه غني اسلامي و ويژگي هاي بي مانند شخصيتي خود و تأييدات خاص رباني توانست نفوس و قلوب ميليون ها انسان حق جو و شيفته حقيقت را به تسخير درآورد و درجهت خير و صراط مستقيم و آگاهي و عدالت خواهي هدايت كند و زيربناي آنهمه آثار جهانشمول و شگفت انگيز بعد معنوي و عرفاني و روشن بيني الهي آن اسوه فضائل در عصر ما بود . او روح عرفاني را در ميان نسل معاصر دميد . از حوزه هاي تحقيق و تدريس گرفته تا عرصه ها و فضاي عارفانه سنگرهاي مجاهدان پارسا . و اين همه ، ثمره معنويت ايمان و تجلّي عرفان است كه امام طلايه دارش بود .
شب از عشق خدا شب زنده داري * * * سحر از وصل جانان اشگباري
شود چون صبح ابراهيم آسا * * * به قصد بت شكستن رهسپاري
طلوع عشق و ايماني خميني ! * * * خروش موج و توفاني خميني !
نمي دانم چه گويم لايق تو * * * تو اقيانوس ايماني خميني !
شعر از سيد عبدالله حسيني لاجوردي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مصباح الشريعه ، ص 9
21 |
6 ـ امام ( قدس سره ) احياگرِ حجّ ابراهيمي
و حال سخن از عرفان حج است . امام به حج ، حيات و معنويتي ديگر بخشيد و اين فرضيه جهانشمول اسلامي را كه در روايات ، « قائمه دين » ناميده شده ، ( 1 ) احياكرد و از تحجّر و جمود كه گرد كدورت و نسيان بر اين زمزم جوشان فروباريده بود ، رهانيد . و با وجود كارشكني هاي مرتجعان متحجّر كه حج را از فلسفه حياتي و اجتماعي آن تهي كرده و معنويت آن را نيز بي رنگ ساخته بود ، امام ابعاد مختلف حج را به مرحله بالندگي آورد و به عنوان « عَلَم اسلام » ( 2 ) برافراشت تا مسلمانان از كران تا كران جهان با نگرش نو و زنده و سازنده در سرنوشت امّت اسلامي به حج روآورند و همانگونه كه ابراهيم و محمد ( صلّي الله عليه وآله ) خواسته بودند ، از زمزم عرفان بهره گيرند ، دست برادري به يكديگر بدهند و تبر ابراهيمي در دست گرفته بر پيكر پليد نمرودهاي زمان و ابرقدرت هاي كافر و مستكبر و بت هاي صامت و ناطق فرود آورند و چون مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) و مرتضي ( عليه السلام ) آهنگ برائت را در موسم اعلام كنند و با فرياد آسمان كوب و صاعقه آساي اسلام ، اصنام را از درون و برون فروريزند . و در زباله دان تاريخ دفن كنند . تأسف امام اين بود كه چرا اين نهر خروشان ، كه سرچشمه حيات معنوي و مادي مسلمين است مي بايست در كوير بي حاصلي هدر رود . ايشان خطاب به زائران خانه خدا فرمودند :
« اكنون كه حجّاج بيت الله الحرام ازخانه تن و دنيا مهاجرت الي الله و رسوله ، كه خانه دل است مي كنند و همه چيز جز محبوب حقيقي در وراي آنان است بلكه همه چيز جز او نيست كه درون و برون داشته باشد ، بايد بدانند كه حج ابراهيميـ محمدي ( صلي الله عليهما وآلهما ) سالهاست غريب و مهجور است ، هم از جهات معنوي و عرفاني و هم از جهات سياسي و اجتماعي . و حجاج عزيز تمامي كشورهاي اسلامي بايد بيت خدا را در همه ابعادش از اين غربت درآورند . » ( 3 )
باري ، حج فريضه عظيمي است كه جان و تن ، مال و توان ، رنج و راحت ، زمزمه و تفكر ، وقوف و حركت ، عقل و عشق ، فرد و جمع ، عبادت و سياست ، گذشته و آينده و دنيا و آخرت را در خود جاي داده است . و هيچ يك از اين ابعاد نبايد دور از نظر بماند و سعي امام بر اين بود كه تمام ابعاد حج را احيا كند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ لايزال الدين قائماً ما قامت الكعبة . از امام صادق ( عليه السلام ) ، وسائل الشيعه ، ج 8 ، ص 14
2 ـ « جَعَلَهُ سُبْحانه وَتَعالي للإسلام عَلَما و للعائذين حرماً » ، از علي ( عليه السلام ) ، نهج البلاغه ، خطبه اول .
3 ـ صحيفه نور ، ج 20 ، ص 17 و 18
22 |
7ـ بعد عرفاني ، زيربناي ساير ابعاد حج
يكي از نكات مهم كه حضرت امام بر آن تأكيد فرمودند ، اين است كه : بُعد عرفاني و معنوي حج ، زيرساختِ بُعد اجتماعي ، سياسي و . . . مقدم بر همه ابعاد ديگر است و در همان حال كه از نقش خلاّق حج در سرنوشت سياسي ـ اجتماعي امت سخن مي گفت ، تأكيد ميورزيد كه اين بعد را نبايد مجرّد از بعد معنوي و عرفاني لحاظ كرد ؛ به عبارت ديگر خلق را نبايد از خدا جدا نمود ؛ زيرا حج « سير مع الحق الي الخلق وفي الخلق » است ؛ يعني با خدا در ميان خلق بودن ، نه بي خدا با خلق زيستن ! و آن كس كه به حقيقت دل به خدا نسپرده و لبيك به حق نگفته است ، نمي تواند مدعي همبستگي با خلق باشد و براي او امكان ندارد كه رو در روي اقطاب كفر و شرك و نفاق بايستد و استقامت كند . لذا در مرحله نخست ، درون انسان ها بايد از لوث هوا و شرك و آلودگي اخلاقي مبرّا گردد و سپس به مصاف مشركان و منافقان و مفسران برخيزد . تا در صحنه پيكار پيروز آيد .
امام در پيام خود به زائران خانه خدا فرمود :
« و بعد سياسي و اجتماعي آن حاصل نمي گردد مگر آنكه بُعد معنوي و الهي آن جامه عمل پوشد و لبيك هاي شما جواب دعوت حق تعالي باشد و خود را محرم براي وصول به آستانه محضر حق تعالي نماييد و لبيك گويان براي حق ، نفي شريك به همه مراتب كنيد و از « خود » كه منشأ بزرگ شرك است به سوي « او ـ جلّ وعلا ـ » هجرت نمايند و اميد است براي جويندگان ، آن موتي كه دنبال هجرت است حاصل آيد و اجري را كه علي الله است دريافت نمايد و اگر جهات معنوي به فراموشي سپرده شود ، گمان نكنيد كه بتوانيد از چنگال شيطان نفس رهايي يابيد و تا در بند خويشتن خويش و هواهاي نفساني خود باشيد ، نمي توانيد جهاد في سبيل الله و دفاع از حريم الله نماييد . » ( 1 )
و در پيامي ديگر تأكيد ميورزد كه : « خود » حجاب آدمي است كه او را از خدا محجوب مي گرداند و سدّ راه « هجرت الي الله » مي شود و معنويت حج را بي رنگ مي سازد . بنا بر اين ، بايد خودخواهي و خودبيني را در مسلخ عشق قربان كرد و پا روي نفس امّاره و شيطان درون نهاد تا بتوان به مهماني دوست باريافت و از اسارت اغيار رهيد .
و در مصاف با دشمن ، سرافراز از ميدان به درآمد . امام در اين خصوص فرمود :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيفه نور ، ج 19 ، ص 44
23 |
« جهات معنوي حج بسيار است و مهم آن است كه حاجي بداند به كجا مي رود و دعوت كي را اجابت مي كند و ميهمان كيست و آداب اين ميهماني چيست و بداند هر خودخواهي و خودبيني با خداخواهي مخالف است و با هجرت الي الله مباين و موجب نقص معنويت حج است و اگر همين يك جهت عرفاني و معنوي براي انسان دست دهد و لبيك به راستي مقرون به نداي حق تعالي تحقق حقيقي يابد ، انسان در همه ميدان هاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي و حتي نظامي پيروز مي شود و براي چنين انساني شكست مفهومي ندارد . » ( 1 )
8 ـ حج آميزه اي از عرفان و سياست
هرچند حضرت امام ( قدس سره ) در پيام هاي جهانشمول حج ، مسلمانان را به وحدت و توحيد و برائت از شرك و مشركان و توجه به مسائل حياتي امّت فراخواندند و از اين بابت دستورالعمل جاودانه اي به راهيان كوي حق آموختند ، اما توجه به اين ابعاد نبايد موجب شود بُعد عرفاني و معنوي حج كه روح و فلسفه عبادات و زيربناي ساير ابعاد و همه فتوحات از منظر امام است ، دور بماند ؛ چرا كه زيباترين ابعاد عبادات ، به طور عام و در اين ميان حج ، همانا بُعد معنوي و عرفاني است كه با جان ها آميخته و با سويداي دل ها پيوند خورده و از فطرت و جاذبه دروني آدمي سرچشمه مي گيرد . و اگر عبادت از اين ويژگي تهي شد ، قالبي خواهد بود بي روح و صورتي بي معنا . و حج كه ترسيمي است از يك سفر معنوي و مرز عبور از خود به خدا و از خلق به خالق و آنگاه با خدا درميان خلق بودن و همراه با آنان منازل عشق پيمودن و سفر آخرت را پيش روي كشودن و فاني درحق شدن ، گام نخستينش « تجريد قلب » و انقطاع اِلي الله است .
9 ـ تجريد قلب و ديدار با خدا
روايت از امام صادق ( عليه السلام ) است كه فرمود :
« اذا أرَدْتَ الْحَجَّ فَجَرِّد قَلْبَكَ لِلّه عَزَّ وَجَلَّ مِنْ قَبْل عَزْمِك مِنْ كُلّ شاغل وَحَجْب كُلّ حاجِب وَفَرِّض أُمُورك كُلّها اِلي خالِقك . . . » ( 2 )
« آنگاه كه اراده حج كردي قبل از عزيمت ، قلب خويش را براي خداوند بزرگ ، خالص و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيفه نور ، ج 19 ، ص 199 و 200
2 ـ مصباح الشريعه ، ص 47
24 |
خالي گردان و از هرچه تو را مشغول مي دارد و حجاب ميان تو و خدا مي شود خالي كن ، و همه امورت را به آفريدگارت واگذار و در تمام حركات و سكنات بر او توكل كن و تسليم حكم و قضا و قدر الهي باش و دنيا و راحت و خلق را رها ساز و از مسؤوليت حقوق مخلوق بدرآي و بر زاد و راحله و ياران و همسفران و قدرت و ثروت و جواني ات تكيه مكن ؛ زيرا بيم آن است كه اينها دشمن و وبال تو گردند تا براي بنده معلوم شود كه براي او و براي هيچ كس توان و چاره اي جز در پناه خداوند متعال و توفيق او نيست و بدانگونه آمادگي پيداكن كه گويي اميد بازگشت نداري . »
10 ـ ديدار با خدا در كعبه دل !
نكته اساسي سخن حضرت صادق ( عليه السلام ) ، توجه به روح حج ؛ يعني قصد خدا كردن است و نه چيز ديگر ، كه هرآنچه جز او قصد كني شرك است . قصد مستلزم قرب است و قرب خدا مكاني و زماني نيست ، قرب معنوي و شأني و عرفاني است و اين به فناي در حق و رهايي از قيد خودي است . هرچند ميان بنده و خدا حايلي نيست اما تقرّب به او عقبه هايي دارد و طيّ منازل را مي طلبد تا نفس كامل شود و با كمال مطلق سنخيت پيدا كند و اين همان تقرّب و حضور است .
و راه آن جز دل نيست . دلي كه حرم خدا باشد ، نه حرمسراي بت ها و هواهاي نفساني ؛ چنانكه امام صادق فرمود :
« اِنَّ القَلْبَ حرم الله فلا تسكن حرم الله غيرالله » . ( 1 )
« دل ، حرم خدا است ، در حرم خدا جز خدا را جاي مده . »
و زائر مي بايست پيش از آنكه به حرم درآيد و به قبله محسوس روآورد ، دل را حريم دوست كند و همزمان با توجه به كعبه ، به سوي صاحب خانه روكند .
كعبه مردان نه از آب و گل است * * * طالب دل شو كه بيت الله دِل است
و راه دل به خدا نزديك است و منازل آن با سير باطني و سلوك دروني طي شدني است . در چنين حالتي است كه احرام و طواف و حج معني مي دهد كه در غير اين صورت ، تنها تن را به كعبه رسانيدن است و اين چندان دشوار نيست .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الأنوار ، ج 7 ، ص 25
25 |
11 ـ رياضت و پالايش روح
و بدين خاطر است كه سفر حج را با رنج و غربت و مشقت و رياضت آميخته و از جلوه هاي مادي و دنيوي تهي ساخته اند .
امير مؤمنان ( عليه السلام ) در فرازي از خطبه « قاصعه » با اشاره به ذلّت و انكسار راهيان كوي دوست كه عزّت بندگي خدا و تشرف حضور را در درون مي پرورند ، مي فرمايد :
« خداوند آدم و فرزندانش را فرمان داد تا آهنگ اين خانه كنند و به هنگام سعي شانه هاي خود را ( از روي تواضع ) بجنبانند و « لا اِله اِلاّ الله » گويان گرد كعبه طواف نمايند و با موهاي ژوليده و بدن هاي غبارآلود به كوي يار بشتابند و لباس هايي را كه نشانه شخصيت و تشخّص است ، به دور افكنند و با آشفته كردن موهاي خود ، زيبايي شان را دگرگون سازند . و اين آزموني است بزرگ و امتحاني شديد و آشكار و تصفيه و پاكسازي مؤثر براي نفوس كه خداوند آن را وسيله رحمت خود و رسيدن به بهشت قرار داده است . »
ودر ادامه ، بااشاره به اينكه انتخاب سرزمين خشك وسوزان حجازبراي حج با اين فلسفه بوده كه انسان ها از تعلّقات دنيوي بدرآيند و حجاب غرور و خودبيني و رفاه طلبي را از تن بدرندتا خدابين شوند وحقيقت عبوديت رالمس كنند وپاداش معنوي ببرند ، چنين مي فرمايد :
« و اگر خداوند مي خواست خانه محترم و مشاعر عظام خود را در ميان باغ ها و نهرها و سرزمين هاي هموار و درختان انبوه و پرثمر و كاخ ها و آبادي هاي به هم پيوسته و درميان گندم زارها و بوستان هاي خرم و پرگل و گياه و گلستان هاي زيبا و باطراوت و آب هاي فراوان و جاده هاي آباد قرار مي داد ، اما در آن صورت پاداش آن كمتر بود . و اگر پي و بنيان خانه و سنگ هايي كه در آن بكار رفته ، از زمرد سبز و ياقوت سرخ و نوراني و درخشنده بود ، شك و ترديد كمتر به سينه ها راه مي يافت و مجاهده با ابليس آسان تر صورت مي گرفت و وسوسه به سراغ مردم نمي آمد ، اما خداوند بندگانش را به انواع سختي ها آزمايش مي كند و با مجاهدت هاي گوناگون به بندگي فرامي خواند و با گرفتاري ها به امتحان مي كشد تا كبر و غرور را از قلب هايشان بيرون كند و خضوع و خاكساري را در نفوسشان جايگزين سازد و از اين طريق ابواب فضل خويش را بگشايد و موجبات عفو و آمرزش را فراهم آورد . » ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نهج البلاغه ، خطبه 192 ؛ كافي ، ج 4 ، ص 199 و 200
26 |
حج سفر از « خلق اِلي الحق » است ؛ يعني خلق را پشت سر افكندن و راهي كوي حق شدن ، خانه ، خانواده ، مال و تجارت ، عنوان و مقام و همه تعلّقات را رها كردن و حتي خود را فاني در معبود دانستن و قطع اميد كردن از آنچه غيرخدا است و چون ابراهيم باني كعبه و داعي حج خليلوار از زن و فرزند و مال و جان گذشتن و چون اسماعيل تسليم امر حق شدن و چون هاجر در كوي انقطاع ، آسيمه سر دويدن و برهنه پاي در سنگلاخ حيرت و انقطاع از اين سو به آن سوي رفتن و اشگبار و بي قرار به خدا التجا كردن ، تا از زمزم عشق و جرعه فيض ربّاني سيراب گشتن و در دامن مهرِ دوست ، جاي گرفتن .
حج ، وفود و ورود به محضر خدا است ـ هرچند همه عالَم محضر خداست ـ امّا حج ميعاد و ميقاتي است براي عاشقان كويش و شيفتگان وصلش . امام علي بن موسي الرضا ( عليهما السلام ) مي فرمايد :
« عِلَّةُ الْحَجّ الوِفادَة اِلَي الله تَعالي » . ( 1 )
حج ، تنها مناسك نيست ، بلكه سير و سلوك باطني و طي منازل روحاني است ، تا منزل قرب ، و هريك از منازل و مشاهد ، رازهاي عرفاني ، معنوي ، اخلاقي ، تربيتي و ارشادي دارد و همين هاست كه به حج معنا و مفهوم مي بخشد و اگر حج از اين معاني و مفاهيم خالي شد ، به قالبي بي روح مي ماند و بس و شايسته و بايسته است اين اسرار و رموز مورد توجه زائران قرارگيرد . هريك از مواقف و مشاعر ، از ميقات گرفته تا حرم و كعبه و زمزم و حجر و مُستجار و صفا و مروه و مشعر و منا و عرفات و جمرات ، با ريشه هاي تاريخي كه در سرزمين توحيد و موطن موحدان دارند ، رازهاي نمادين و رمزهاي عميق عارفانه اي در درون جاي داده اند كه نبايد از ديد زائران پنهان بماند . و در روايات معصومين ( عليهم السلام ) به اين راز و رمزها كه منزل به منزل در سير و سلوك حج فراروي زائر گشوده است ، اشاره شده تا زائران و سالكان كوي دوست در هريك از مناسك و مشاعر به اين راز و رمزها توجه كنند و غناي روحي تحصيل نمايند .
در اينجا به خلاصه اي از آنچه در روايت « مصباح الشريعه » منسوب به امام صادق ( عليه السلام ) آمده است مي پردازيم و همزمان به پاره اي از نكته هاي مطرح شده در سخنان امام راحل درباره حج به تناسب مي نگريم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ وسائل ، ج 8 ، ص 5
27 |
12ـ ميقات نخستين منزل عشق
ميقات مرز عبور از خود به خدا و از خلق به حق و نخستين منزل از منازل عشق معبود است .
احرام و تلبيه در ميقات به منزله « تكبيرة الإحرام » نماز است ، يعني جز خدا را بر خود حرام كردن !
و در حريم الهي وارد شدن ، و از لباس تعيّن و تجمّل و انّيّت و انانيت بيرون گشتن .
احرام بستي در رهش از جان گذشتي * * * و ز دني دون در ايمان گذشتي
از هرچه جز يادِ رُخ جانان گذشتي * * * كانجا شوي در باغ حسن دوست مهمان ( 1 )
احرام حج و عمره با تلبيه محقّق مي شود با كلمات مخصوص : « لبّيك ألّلهمّ لبّيك . . . » و تلبيه را روايت مصباح چنين معنا مي كند :
« وَلَبِّ بمعني اجابة صافية خالصة زاكية لِلّه عزّ و جَلّ في دعوتك متمسّكاً بِالْعروة الْوُثْقي » .
« لبيك بگو ! بدين معنا كه خداوند بزرگ را در دعوتي كه فرموده است ، اجابت نموده اي و از سر صدق و صفا و اخلاص و بدون غلّ و غش پاسخ داده اي و به رشته استوار الهي چنگ زده اي .
حضرت امام به تناسب تلبيه و احرام با اشاره به راز توحيدي و غايت معرفت كه در اين مقام تعبيه شده ، مي فرمايد :
« تلبيه هاي مكرّر از كساني حقيقت دارد كه نداي حق را به گوش جان شنيده و به دعوت الله تعالي به اسم جامع جواب مي دهند . مسأله ، مسأله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب ، گويي گوينده از خود در اين محضر بي خود شده و جواب دعوت را تكرار مي كند و دنباله آن سلب شريك به معناي مطلق مي نمايد كه اهل الله مي دانند ، نه شريك در الوهيت فقط ، گرچه سلب شريك در آن نيز شامل همه مراتب تا فناي عالم در نظر اهل معرفت است و حاوي جميع فقرات احتياطي و استحبابي است ؛ مثل « الحمد لك والنعمة لك » و حمدرا اختصاص مي دهد به ذات مقدس . همچنين نعمت و هر نعمتي كه در جهان هستي تحقق يابد ؛ حمد خدا و نعمت خداست ، بدون شريك و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مهدي الهي قمشه اي .
28 |
در هر موقف و مشعري و وقوف و حركتي و سكون و عملي ، اين مطلب و مقصد اعلي جاري است و خلاف آن شرك به معناي اعم است كه همه ما كوردلان به آن مبتلا هستيم . » ( 1 )
تلبيه پاسخ دادن است ، پاسخ به دعوت حق ، به نداي ابراهيم خليل و وارث صادق او ، خاتم النبيين ( صلّي الله عليه وآله ) ، ولحظه احرام كه همراه با تلبيه است ، لحظه ورود در ضيافت الهي و حريم قدس و قرب و حضور است . شكوه احرام و ورود در حريم كبريايي را كساني دريافته بودند كه همچون حضرت زين العابدين ( عليه السلام ) از روي تواضع و تذلّل ، هنگام گفتن تلبيه به خود مي لرزيدند و اضطراب سراسر وجودشان را مي گرفت و مي فرمودند : مي ترسم در پاسخ من گفته شود « لا لبّيك » ؛ يعني : نه ، تو پاسخ نداده اي ! و در آن مواقف كريمه اشك خوف و رجا مي ريختند .
در اين ميقات و ميعاد قرب و حضور ، تكرار تلبيه ، چنانكه در سخن امام آمده بود ، رمزي است براي اهل معني و آن هجرت و انقطاع كه در روح حج نهفته است و زائر در اين هجرت قدم جاي قدم ابراهيم خليل الله و خاندانش مي نهد و از زلال زمزم عشق مي نوشد ، همانگونه كه آن ها از آن نوشيدند و از همه باز آمدند و با دوست نشستند و از آن آزمايش بزرگ سرفراز بيرون آمدند تا فيض رحماني را در آغوش كشيدند و در دامان مهرش جاي گرفتند .
ميقات ميعادي است براي عاشقان كوي دوست و شيفتگان وصل يار و تلبيه زمزمه لقاء الله است . در اين ميعاد و تكرار آن شيريني و حلاوت هم سخن شدن با معبود را تفسير مي كند و هركس به اين محفل انس بار يافت ديگر غير و غيريّت نمي بيند و هرآنچه را كه جز جلوه يار است تصويري كاذب مي نگرد و همزمان با توحيد خالص هرنوع شرك خفي و جلي را زير پاي مي نهد . « لبّيك لا شريك لك لبّيك » و ستايش و حمد را تنها از آن خدا مي داند ، حتي اگر از غير او ستايش شود ! چرا كه همه چيز ، جلوه جمال جميل اوست و به گفته حافظ :
اينهمه عكس مي و رنگ مخالف كه نمود * * * يك فروغ رخ ساقي است كه در جام افتاد
حال تصور كنيم اگر مسافر الي الله به اين منزل و منزلت راه يافت و روح خود را بدينگونه كمال و استغنا بخشيد ، در دل و جان و اعتقاد و عمل و خُلق و خوي چه تحوّلي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيفه نور ، ج 19 ، ص 42
29 |
خواهد يافت ، و اين تحول نشانه قبول شدن حج است ؛ چنانكه در روايات آمده است : « تحول اخلاقي فرد در اين سفر روحاني و احتراز او از معاصي ، نشانه قبولي حجّ اوست » ؛ « قال رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) : « آية قَبُولِ الْحَجّ تَرك ما كانَ عَلَيْهِ مُقِيماً مِنَ الذُّّنُوبِ » ( 1 ) و اين است ارمغان سفر حج ، با دلي عاشق رفتن و لبريز از معرفت و با اخلاق و عملي آراسته برگشتن .
13ـ در طواف كعبه ، قبله عشق
در حديث مصباح الشريعه ، از قول حضرت صادق ( عليه السلام ) آمده كه فرمود :
« وَطِفْ بِقَلبِكَ مَعَ الْمَلائِكة حَوْلَ الْعَرْش كَطَوافِكَ مَعَ الْمُسْلِمِين بِنَفْسِك حَوْلَ الْبَيْتِ » .
« در حالي كه با طواف كنندگان مسلمان به طواف بيت مي پردازي ، با قلب خود همپاي فرشتگان كه پيرامون عرش در طواف اند ، طواف كن . »
زائر بايد با الهام از اين راز معنوي از فرش تا به عرش و از ملك تا ملكوت پرواز كند و دايره اي را كه نقطه آغاز و پايانش خداست بپيمايد تا فرشته خوي شود . اين طواف تنها به گردش در آوردن جسم نيست كه پرواز روح است و پروانه صفت گرد شمع وجود محبوب گرديدن و كعبه بهانه اي است و سنگ نشاني در راه كوي دوست ؛ چنانكه گفته اند :
پيش ما كعبه به جز خاك سر كوي تو نيست * * * قبله اهل نظر جز خم ابروي تو نيست ( 2 )
و يا :
بنياد كعبه بر سر كويت نهاده اند * * * زان گشت قبله همه اخيار و اصفيا ( 3 )
بنابر اين كعبه خود قبله نماست و از كوي دوست به روي دوست توجه كردن ؛ قبله اي كه از مرز طبيعت مي گذرد و از خانه گِل به خانه دل و حريم عشق ره مي گشايد و از اين سنگ نشان به كوي بي نشان ره مي سپرد و براي آن كعبه ، احرامي ديگر بايد بست ؛ احرامي كه از جامه تقوا كه تار و پودش معرفت و حجت است ؛ معرفت خدا و رسول او و اوليا و اوصياي حضرتش كه بدون معرفت آنان نيز عرفان حج حاصل نيايد ، و هم برائت از دشمنان خدا ، چه ، حب و بغض از ايمان جدا شدني نيستند . در اينجا به سخن حضرت امام ( قدس سره ) بنگريم :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الحجّ والعمرة في الكتاب و السنه ، ص 269
2 ـ ابن نصوح شيرازي ، حج در ادب فارسي ، ص 247
3 ـ حسن دهلوي ، همان ، ص 245
30 |
« و در طواف حرم خدا كه نشانه عشق به حق است ، دل را از ديگران تهي كنيد و جان را از خوف غيرحق پاك سازيد و به موازات عشق به حق از بت هاي بزرگ و كوچك و طاغوت ها و وابستگانشان برائت جوييد كه خداي تعالي و دوستان او از آنان برائت جسته و همه آزادگان جهان از آنان بريء هستند . » ( 1 )
« و در لمس حجرالأسود بيعت با خدا بنديد كه با دشمنان او و رسولانش و صالحان و آزادگان ، دشمن باشيد و به اطاعت و بندگي آنان ـ هركه باشد و هركجا باشد ـ سرننهيد و خوف و زبوني را از دل بزداييد كه دشمنان خدا و در رأس آنان شيطان بزرگ زبونند . . . » ( 2 )
امام ( قدس سره ) در اين سخن ، عرفان حج را به « تولّي » و « تبرّي » پيوند زده ؛ زيرا اين دو از يكديگر تفكيك ناپذيرند . هرآنكه عاشق محبوب است دل به دشمنان نسپارد و باغيرت عشق هر نوع دوگانگي را در مسلخ قرباني كند .
آنكه با ما سر سودا سپرد * * * نيست لايق كه دگر جا نگرد
هست آيين دو بيني ز هوس * * * قبله عشق يكي باشد و بس
از اينرو در روايتي از سخن امام باقر ( عليه السلام ) آمده است :
« اِنّما اُمِرُوا النّاس أنْ يَأتُوا هذِهِ الأحْجار فَيَطوُفوُا ثمّ يأتوا فيجزونا بولايتهم ويعرضوا علينا نصرهم » . ( 3 )
« مردم مأمور شدند به سوي اين خانه كه از سنگ ها بنا شده بشتابند و بر آن طواف كنند . سپس نزد ما آيند و ولايت و محبت خود را به ما اظهار كنند و براي ياري ما اعلام آمادگي نمايند . »
اين همان انسجامي است كه ميان ابعاد حج وجود دارد و عرفان و عمل امامت و امت و جامعه و سياست و دنيا و آخرت و صورت و معني را پيوند مي زند .
13 ـ در صفا و مروه ، حيرت و انقطاع
زائر پس از طواف و نماز به صفا مي رود و فاصله صفا و مروه را سعي مي كند كه اين نيز قلّه بلندي است از عرفان . پيمودن ميان اين دو كوه تاريخي كه يادواره ساكنان كوي عشق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيفه نور ، ج 20 ، ص 18
2 ـ همان .
3 ـ علل الشرايع ، ج 1 ، ص 459
31 |
هاجر و اسماعيل است ، تأسي به آن بانوي صابري است كه با اطمينان و اميد در برابر اراده حق تسليم شد و با تعبد و تضرع به درگاه خدا استغاثه كرد و سرگردان و تشنه كام به اين سو و آن سو مي دويد تا جرعه آبي بيابد و كودك تشنه كامش را از مرگ برهاند و چون درمانده و بيچاره شد ، آب زمزم درخشيد و برق اميد نويدش داد كه :
ميهمان ماست هركس بي نواست * * * آشنا با ماست چون بي آشناست
از اين رو در حديث مصباح از سخن حضرت صادق ( عليه السلام ) آمده است كه با توجه به واژه « صفا » حضرتش به تصفيه روح و ضمير اشاره فرمود :
« وصَفِّ رُوحكَ وَسِرَّكَ لِلِقاءِ اللهِ تعالي يَوْمَ تَلْقاهُ بِوُقوفِك عَلَي الصَّفا . . . »
« و با وقوف بر صفا ، روح و ضميرت را به ديدار خدا در ميعادگاه روز ديدار ( قيامت ) تصفيه كن و با رسيدن به مروه ، مروت و جوانمردي را در راه خدا پيش گير و صفات بد خويش را از ميان بردار و بر شرايط حج و عهدي كه با خدا بسته اي و بدان گردن نهاده اي تا قيامت ثابت و استوار باش . »
اگر حج گزار به اين مرتبه از صفاي سرّ و درون رسيد ، همه تيرگي ها از روح و جانش رخت برمي بندد و دلبستگي هاي مادي فرو مي ريزد و قيد و بندهاي اسارت شياطين گسسته مي شود . به سخن زيباي امام خميني در اينجا بنگريم :
« و در سعي صفا و مروه ، با صدق و صفا سعي در يافتن محبوب كنيد كه با يافتن او همه بافت هاي دنيايي گسسته شود و همه شك ها و ترديدها فرو ريزد و همه خوف ها و رجاها زايل شود و همه دلبستگي هاي مادي گسسته شود و آزادگي ها شكفته گردد و قيد و بندهاي شيطان و طاغوت ها كه بندگان خدا را به اسارت و اطاعت كشند در هم ريزد . » ( 1 )
آري ، در سعي ، خضوع و انكسار بندگي و بيرون ريختن باد غرور و استكبار از سرها را مي بينيم . آنگاه كه حاجيان هروله كنان و نفس زنان سعي مي كنند و به تكبير و تحليل مي پردازند و روح كبريايي طلبي و امتيازات و مشخه هاي مادي را زير پا مي گذارند . در حقيقت تمرين تعبد و تواضع و سكينه و صبر و اميد و انقياع مي نمايند . از اين رو امام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيفه نور ، ج 20 ، ص 18
32 |
صادق ( عليه السلام ) سعي را محبوب ترين مكان ها نزد خداوند خوانده ، براي اين كه هر جباري در اينجا ذليل و حقير مي شود ؛ « وَاِنّما صارَ الْمَسعي أَحَبّ البِقاعُ اِلي الله لاَِنَّهُ يذلّ فيه كُلّ جَبّار » ( 1 )
15 ـ عرفات و مشعر ، طور سيناي عارفان ( 2 )
از مواقف عظيم حج ، پهن دشت عرفات است كه تاريخ كهن دارد و با پيشينه حج ، از عهد آدم تا ابراهيم و از ابراهيم تا حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) گره خورده است . عرفات « وادي ايمن » عارفان و شاهدِ حضور انبوهِ حاجيان است كه همه كفن پوشان و بدون نام و نشان در تضرع و نيايشِ حق مستغرق اند . از ادعيه مشهور اين روز دعاي عرفه امام حسين و حضرت زين العابدين ( عليهما السلام ) است كه درس هايي عميق عرفاني و الهي مي آموزد كه عقول انسان هاي مادي را به ژرفايش راه نيست و جاي آن دارد كه عاشقان حق كه شهر و آباداني را پشت سر انداخته و به تمنّاي حضور در مهماني حضرت دوست ، راهيِ بيابان ها شده اند ، با مفاهيم اين دعاها كه از چشمه سار ولايت جوشيده است دمساز شوند ، تا در كوير انقطاع به وصل يار برسند ، و حجاب ها از ديدگان برچينند و الهي شوند و با ملكوت عالم آشنا گردند و پر و بال در فضاي بي كران عشق بگسترانند . به رازهاي عرفانيِ عرفه و عرفات و ادعيه مأثوره و سير و سلوك روحاني توجه عميق كنند و اين سير و سفر الهي را تنها به وقوف ظاهري و به عنوان انجام تكليف برگزار نكنند . به خاطر آورند كه آدم ابوالبشر در اينجا به خطا اعتراف كرد و خدايش مشمول آمرزش خود قرار داد و غروب آن روز مشمول رحمت الهي قرار گرفت . ( 3 ) ابراهيم خليل در عرفات به مناسك حج واقف و عارف گرديد و دعايش مستجاب شد و اشك ميليون ها انسان بر اين سرزمين تفته ريخته تا به مقام عرفان دست يافته اند .
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :
« خداوند را در آسمان ها دري است كه از آن به : رحمت ، توبه ، تفضّل ، احسان ، جود ، كرم ، عفو ، طلب حاجات و . . . ياد مي شود و روز عرفه ، در عرفات ، اين در گشوده است . » ( 4 )
از سخن امام صادق ( عليه السلام ) در مصباح آمده است كه : « وَاعْتَرِفْ بِالْخَطاءِ بالْعَرَفات وَجَدِّدْ عَهْدَكَ عِندالله لِوَحْدانيَّتِهِ » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ من لا يحضر الفقيه .
2 ـ شب تار است و رَهِ واديِ ايمن در پيش * * * آتشِ طور كجا وعده ديدار كجاست
« حافظ »
3 ـ بحار الانوار ، ج 99 ، ص 252
4 ـ بحار الانوار ، ص 300
33 |
« در عرفات ، به خطا و لغزش اعتراف كن و نزد خدا با وحدانيت او تجديد عهد بنما . »
آفتاب روز عرفه غروب مي كند و ميعاد ديدار در آن سرزمين به پايان مي رسد و زائر رهسپار مشعر مي شود و در آنجا نيز ذكر خدا توصيه قرآن است : { فاذكروا الله عند المشعر الحرام } ( 1 ) و اگر به ديده تحقيق بنگريم ، كوه هاي مزدلفه ياد آور طور سيناست كه موسي از آنجا نداي { اِنّي أَنَا رَبُّك } ( 2 ) شنيد و به امر حق موزه از پاي بيرون كرد كه در آن وادي مقدس وارد شود ، و اينك زائر در مشعر است و به خدا تقرّب مي جويد تا به فرموده امام صادق ( عليه السلام ) روح خود را به ملأ اعلا عروج دهد : « وَتَقَرّبْ اِلَيه بَمُزدَلَفَة وَاصعَدْ بِرُوحِكَ الي المَلأ الأعلي بِصُعودِكَ الي الجَبَلَ » و همزمان با اين شعور و شناخت ، سلاح مبارزه با شيطان را براي صبح پيروزي فراهم مي آورد تا عيد خون را همزمان با رزم شياطين و قرباني اقامه كند و ابراهيمي شود و تولّي و تبرّي را به نمايش گذارد .
امام خميني ( قدس سره ) در اين خصوص و راه رهايي آنها و با اشاره به تأثير آن شاعر در سرنوشت بندگان در بند كشيده شده خدا گويد : « و با حال شعور و عرفان به مشعر الحرام و عرفات رويد و در هر موقف به اطمينان قلب بر وعده هاي حق و حكومت مستضعفان بيفزاييد و با سكوت و سكون ، تفكّر در آيات حق كنيد و به فكر نجات محرومان و مستضعفان از چنگال استكبار جهاني باشيد و راه هاي نجات را از حق در آن مواقف كريمه طلب كنيد . » ( 3 )
آري ، راه رهايي انسان از سلطه جباران ، همانا بندگي خالص خدا و رهيدن از هر نوع عبوديت شرك آميز است . آنها كه سر تسليم در برابر خالق فرود آورند و در راه او مجاهده كنند ، خداوند راه رهايي را به آنان مي آموزد چنانكه فرمود : { وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ } ( 4 )
فاش مي گويم و از گفته خود دلشادم * * * بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار * * * چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم
توجه شود كه عرفان حج از منظر امام ( قدس سره ) عرفانِ انزواطلب ، عزلت گزين و فردگرا و به دور از واقعيت هاي اجتماعي و سرنوشت خلق نيست ؛ آنكه كه برخي عارفان تعليم مي دهند ، بلكه عرفاني است كه در آن خدا و خلق ، حبّ و بغض ، تولّي و تبري ، نفس و اثبات مندرج در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 198
2 ـ طه : 12
3 ـ صحيفه نور ، ج 20 ، ص 18 و 19
4 ـ عنكبوت : 69
34 |
كلمه توحيد ( لا اِله الاّ الله ) لحاظ شده است و در عين حال كه اعراض از زخارف دنيا و تعيّنات خرد را در درون دارد ( عرفان گريز ) ، حماسه مبارزه با اقطاب استكباري و تلاش براي رهايي مستضعفين را فرياد مي كند ( عرفان ستيز ) . و اين حقيقت در تمام پيام ها و سخنان حضرت امام به زائران بيت الله الحرام به چشم مي خورد .
16 ـ منا ، عيد خون و عشق
« منا » به معناي آرزوست . آرزوي چه ؟ در اين سرزمين خشك و ميان كوه هاي داغ و سوخته ، زائر به تمنّاي چه چيز گام برمي دارد ؟ اين آرزو و ايده ، كه براي رسيدن به آن از شهر و ديار و حتّي مكه معظمه بايد آواره شد ، چيست ؟ ! گويي خداوند را رحمت ها و فيوضاتي است كه در كوير انقطاع و وادي حيرت و دور از آب و آباداني و در سختي و تشنگي بايد آن را جست . زائر اميدوار از خدا جز خدا چه مي خواهد ؟ مي خواهد همچون ابراهيم كه از همه تعلقات و حتي اسماعيلش گذشت ، و محبّت فرزند را سر بريد تا به مقام خلّت و دوستي و وصال رسيد و فديه آسمانيش دادند و امامت خلق را بدو سپردند او نيز اين سرگذشت را تجديد مي كند و آن فداكاري را تمرين نمايد باشد كه در زمره راهيان اين كوي به حساب آيد و از سوي ديگر نبرد با شيطان را در يك حركت نمادين ( رمي حجرات ) تا رهايي از دام ابليس و ابليس صفتان به نمايش مي گذارد . بدين سان منا ميعادگاه عاشقاني است كه غير خدا را از خدا تمنّا نكنند كه جز اين در قاموس عشق نگنجد . آري :
غوغاي عاشقان و تمناي عارفان * * * شوق بهشت نيست كه شوق لقاي توست
حافظ گويد :
ما زدوست غير از دوست مقصدي نمي خواهيم * * * حور و جنّت اي زاهد بر تو باد ارزاني
سعدي گويد :
خلاف طريقت بود كاوليا * * * تمنا كنند از خدا جز خدا
گر از دوست چشمت به احسان اوست * * * تو در بند خويشي نه در بند دوست !
35 |
و عيد قربان آنگاه تحقق مي پذيرد كه حج گزار به اين آرمان و آرزو برسد . دامن دوست به دست آرد ، و در نبرد با نفس و شيطان ، ظفرمند از پيكار برگردد ، قرباني كند كه رمز ذبح علايقِ جز خدا است و از زيّ تجمل بدر آيد و جامه بي رنگي برتن كند !
در سخن حضرت صادق ( عليه السلام ) ( به روايت مصباح ) چنين آمده است :
« وَاخرُجْ من غَفْلَتِك وَزنتك لِخُرُوجِكَ اِلي مِني وَلا تَمُنّ ما لا يَحل لَك وَلا تستحقّه » .
« و چون رهسپار منا شدي از غفلت و لغرش هايت بيرون شو و آنچه را كه براي تو حلال نيست و شايسته آن نيستي آرزو مكن . »
و نيز مي فرمايد :
« وَاذْبَح حَنْجَرة الْهَوي وَالطَّمَع عَنْكَ عِنْدَ الذَّبيحة » .
« و هنگام ذبح كردن ، حلقوم هوا و طمع را ذبح كن و از خويشتن دور گردان . »
« وَارْمِ الشَّهَوات والخساسة والدَّنائة وَالذَّميمَة عِندَ رَمْيِ الجِمار » .
« و چون رمي جمرات كني ، شهوات نفساني و بخل و دنائت و افعال نكوهيده را رمي و رجم كن . »
بدينسان منا قربانگاه عاشقان است و تجلّي عشق الهي را كه غايت آن قربان شدن در راه محبوب است ، به نمايش مي گذارد و به مسلخ كشيدن آرمان ها ، جز حق متعال را به تصوير مي كشد و تجلّي غيرت ايماني را با ابراز تنفر و خشم نسبت به شياطين كوچك و بزرگ و جنّي و انسي ، مرئي و نامرئي و دروني و بيروني مجسم مي سازد و زائري كه به تمنّاي وصل محبوب است بايد همچون ابراهيم و اسماعيل كه تسليم امر معبود شدند تا اينكه خداي ابراهيم با آن آزمايش بزرگ وي را به امامت و خلّت برگزيد و اسماعيل ذبيح را فدا فرستاد ، عمل كند تا به آن پاداش نائل آيد كه آنها نائل آمدند : { إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ } و گام نخستين اين سفر و طريق وصال يار ، همانا قربان كردن نفس در راه تمنّاي محبوب است و برداشتن حجب و موانع تا به مقام وصل رسيدن .
و اين سنت ديرين الهي است كه آيه بدان اشاره دارد : « ما اينگونه به نيكوكاران پاداش دهيم » اگر كسي طالب ديدار و خواهان پاداش است ـ كه بالاترين پاداش قرب الهي است ـ راه
36 |
و رمزش اين است كه ابراهيموار عمل كند تا خليل خدا گردد و چون اسماعيل تسليم دشنه عشق شود تا خدايش از بهشت فدا فرستد ؛ { وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْح عَظِيم } .
حضرت امام ( قدس سره ) در اين خصوص گويد :
« پس به منا رويد و آرزوي حق تعالي را در آنجا دريابيد كه آن قرباني نمودن محبوب ترين چيزها در راهِ محبوبِ مطلق است و بدانيد كه تا از اين محبوب ها كه بالاترينش حبِّ نفس است و حبِّ دنيا تابع آن است ـ نگذريد ، به محبوب مطلق نرسيد و در اين حال است كه شيطان را رجم كنيد و شيطان از شما بگريزد و رجم شيطان را در موارد مختلف با دستورهاي الهي تكرار كنيد كه شيطان زادگان همه گريزان شوند . » ( 1 )
راز پيروزي بر خصم
نكته ظريفي كه در سخن امام شايان توجه است ، اين كه : رجم شياطين و طرد و نفي شيطان صفتان و شيطان زادگان ، هنگامي ميسّر است كه بنده از حبّ نفس ، خود را برهاند و از همه محبوب ها دل بركند و عبد صالح خدا گردد تا از شرّ ابليس رهايي يابد چنانكه قرآن كريم تاكيد ميورزد : { إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ . . . } ( 2 ) ؛ شيطان را بر بندگان من سلطه و فرمانروايي نيست آن چيزي كه راه نفوذ را براي شيطان هموار مي سازد ، نفس اماره است و در مقام مبارزه با شيطان ، نخست بايد با نفس جنگيد و مشتهيات نفساني را به تسليم كشانيد تا شيطان به ذلت و حقارت افتد و از نفوذ در قلمرو كشور خدايي مأيوس گردد و اين درست برخلاف آن چيزي است كه غالب انسان ها مي پندارند و نفس اماره را تبرئه مي كنند ! و هر گناهي مرتكب مي شوند مسبب آن را شيطان مي دانند ! پس بايد ريشه نفوذ شيطان را در نفس كاويد و از درون راه را بر او بست و اين مستلزم معرفت كامل و تعبد و بندگي و مجاهده با نفس است .
در صحنه هاي اجتماعي نيز مطلب بدين گونه است دشمنان از درون جامعه نفوذ مي كنند و اگر جامعه اي اسير و گرفتار هواي نفس نباشد ؛ يعني دشمن دروني نباشد دشمن بيروني بر او شبيخون نخواهد زد و در حمله خود شكست مي خورد ، از اين رو پيامبر اكرم جهاد با نفس را « جهاد اكبر » ناميده است . و اين نكته بسيار مهمي است كه نبايد از آن غفلت ورزيد و خود را تبرئه كرد و گناه را تنها به گردن دشمن و شياطين جنّ و انس انداخت .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيفه نور ، ج 20 ، ص 20 ـ 19
2 ـ حجر 42
37 |
بنابراين ، درس اخلاقي و عرفاني حج ، درس اجتماعي نيز هست .
17 ـ عرفان گريز و عرفان ستيز
سخن را با فرازي ديگر از سخنان حضرت امام ( قدس سره ) به پايان مي بريم . امام با اشاره به عيد بزرگ قربان و داستان ابراهيم و اسماعيل و درسهايي كه اين واقعه مهم تاريخي به فرزندان آدم مي آموزد به شيوه اي دلپذير و ابتكاري آميزه اي از عرفان گريز و عرفان ستيز را كه در جاي ديگر نمي توان يافت ترسيم مي كند و مي فرمايد :
« . . . عيدي كه انسان هاي آگاه را به ياد قربانگاه ابراهيمي مي اندازد . قربانگاهي كه درس فداكاري و جهاد در راه خداي بزرگ را به فرزندان آدم و اصفيا و اولياي خدا مي دهد عمق جنبه هاي توحيدي و سياسي اين عمل را جز انبياي عظام و اولياي كرام ـ عليهم الصلاة والسلام ـ و خاصه عبادالله كس ديگري نمي تواند درك كند . اين پدر توحيد و بت شكن جهان به ما آموخت كه قرباني در راه خدا پيش از آنكه جنبه توحيدي و عبادي داشته باشد ، جنبه هاي سياسي و ارزشهاي اجتماعي دارد . به ما آموخت كه عزيزترين ثمره حيات خود را در راه خدا بدهيد و عيد بگيريد ، خود و عزيزان خود را فدا كنيد و دين خدا و عدل الهي را بپا نماييد . به همه ما ذريه آدم فهماند كه قربانگاه مكّه و منا ، قربانگاه عاشقان است و اينجا محلّ نشر توحيد و نفي شرك كه دلبستگي به جان و عزيزان شرك است . . » ( 1 )
آري مشيّت الهي اين است كه بندگان خدا قرباني كنند و عيد بگيرند ! قرباني آنچه در توان دارند ، در راه ارزشمندترين آرمان ها و اگر جز اين باشد بايد به عزا بنشينند ! و اسارت و ذلّت را بپذيرند !
* پي نوشتها :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيفه نور ج18 ، ص78