بخش 5
* امارت حج و زعامت حجاج
75 |
ميقات حج - سال هشتم - شماره سي ام - زمستان 1378
امارت حج و زعامت حجاج
سيد جواد ورعي
مقدمه
« امارت حج » از منصب هايي است كه ارتباط مستقيم با حكومت اسلامي دارد . نصب اميرالحاج از شؤون حكومت و از اختيارات و وظايف حاكم اسلامي است و كسي نمي تواند بدون اذن حاكم ، اين منصب ديني و اجتماعي را برعهده بگيرد .
از زمان صدر اسلام كه پيامبر مكرّم ( صلّي الله عليه وآله ) مراسم حج را با شكوه و عظمت خاصي انجام داد ، حاكمان جامعه ؛ اعم از عادل و فاسق ، با تأسّي به سيره پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، يا خود در موسم حج عازم زيارت بيت الله الحرام شده و امارت حج را برعهده داشتند يا فردي را به عنوان نماينده خود و اميرالحاج منصوب مي كردند ؛ زيرا عزيمت حجاج به مكّه مكرّمه و انجام مناسك حج ، با توجه به اهداف متنوع و شؤون مختلف آن ، به عنوان « عبادتي كه داراي جنبه هاي مختلف فردي ، اجتماعي ، معنوي ، سياسي ، اقتصادي و اخلاقي است » ، بدون امير و سرپرست به سامان نمي رسد .
اگر حج تنها عبادتي فردي بود و هر كسي وظيفه داشت براي انجام اعمال و مناسك مخصوص عازم خانه خدا شود ، ممكن نبود كسي گمان كند ، عزيمت افراد متعدد در يك زمان براي انجام عبادتي فردي ، نيازي به امير و سرپرست ندارد ، ولي با توجه به ابعاد متنوع حج ، بهويژه بُعد اجتماعي ـ سياسي آن ، كه
76 |
قراين و شواهد غيرقابل ترديد و فراواني دارد ، وجود شخصي به عنوان « اميرالحاج » را ضروري مي نمايد . از اين رو ، در طول تاريخ اسلام مسأله مورد شك و ترديد نبوده و حتي خلفاي جائر ، نصب اميرالحاج را از شؤون و وظايف خود دانسته و بدان مبادرت ميورزيدند .
علما و دانشمندان اهل سنت نيز كه حكومت هاي مختلف را در ميان مسلمين مشروع مي دانستند ، به اين مطلب تصريح كرده و به بيان احكام مربوط به اين منصب پرداخته اند . يكي از فقهاي اهل سنت در بحث « وقوف به عرفه و لزوم برگزاري نماز جماعت و ايراد خطابه توسط اميرالحاج » مي گويد :
« لا خلاف بينهم انّ اقامة الحجِّ هِيَ السلطان الأعظم أو لمن يقيمه السلطان الأعظم أو لك وإنّه يصلّي ورائه بِرّاً كان السلطان أو فاجراً أو مبتدعاً . . . » ( 1 )
در صدر اسلام مراسم حج معمولاً با حضور پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و خلفاي پس از آن بزرگوار برگزار مي شد و طبعاً تصدي امر حج و حجاج با آنان بود . گاهي نيز افرادي را به نمايندگي خويش در مراسم حج مأموريت مي دادند . علامه محمدتقي مجلسي مي نويسد :
« هميشه حضرت سيد المرسلين و حضرت اميرالمؤمنين ـ صلوات الله عليهما ـ امير حاج از جهت رفع ظلم و ستم مقرر مي فرمودند ، اگر خود نمي فرمودند از جهت موانع . » ( 2 )
فصل اوّل : امارت حج در تاريخ اسلام
مسعودي ، مورخ معروف ، فهرستي طولاني از كساني را كه از زمان حيات پيغمبر تا سال 350 هجري امارت حج را برعهده داشتند ، ثبت كرده است .
پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پس از فتح مكه ، درسال هشتم هجري ، « عُتّاب بن اُسَيد ابي العيص بن اميه » را عامل و كارگزار خويش در مكه قرار داد و برحسب نقل مسعودي مراسم حج در آن سال به سرپرستي او انجام شد ، از اين رو او را اوّلين اميرالحاج درتاريخ اسلام شمرده است . البته برخي هم معتقدند كه در اين سال حجاج ، اميري نداشته و خود مراسم حج را به جا آوردند . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ابن رشد ، « بداية المجتهد و نهاية المقتصد » ، ج 1 ، ص 424
2 ـ محمدتقي مجلسي ، لوامع صاحبقراني ، ج 8 ، ص 198
3 ـ مسعودي ، مروج الذهب ، ج 4 ، 395 ، دارالفكر .
77 |
اولين اميرالحاج
ولي به نظر مي رسد اولين كسي كه مستقلا به عنوان اميرالحاج از سوي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) عازم سفر حج شد و سرپرستي و امارت حجاج و نيز ابلاغ پيام برائت از مشركان را برعهده گرفت ، علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) بود . ماجرا آنگونه كه از روايات شيعه و اهل سنت استفاده مي شود ، از اين قرار بود كه پيامبر پس از نزول آياتي از سوره برائت ، به ابوبكر مأموريت داد تا براي ابلاغ اين سوره به مردم در سرزمين منا عازم بيت الله الحرام شود . اما پس از مدتي علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) را احضار فرمود و به او مأموريت داد تا به سراغ ابوبكر رفته ، سوره برائت را از او دريافت نمايد و خود اين مأموريت را انجام دهد . علاّمه اميني اين ماجرا را از 73 تن از مفسّران و مورّخان اهل سنت با اختلافاتي جزئي نقل كرده است . ( 1 )
گذشته از مباحث كلامي كه درباره اين ماجرا درگرفته ، آنچه به بحث فعلي ما ارتباط دارد آن است كه رواياتي كه شيعه نقل كرده ، دلالت دارد كه پيامبر مسؤوليت امارت حج و ابلاغ سوره برائت را به علي ( عليه السلام ) محول كردند ؛ چون اين روايات مطلق بوده و مقيد به ابلاغ سوره برائت نيست . ( 2 ) به علاوه كه حضرت كيفيت قضاوت را به علي ( عليه السلام ) گوشزد كرد ، درحالي كه مسؤوليت قضاوت در منازعات و مشاجرات حجاج از شؤون اميرالحاج است و مأموريت ابلاغ سوره برائت ، ارتباطي با امر قضاوت در موسم حج ندارد . ( 3 ) در تفسير عياشي از امام حسن ( عليه السلام ) و آن حضرت از امام علي ( عليه السلام ) نقل كرده كه فرمودند :
« انّ النّبي ( صلّي الله عليه وآله ) حين بعثه ببرائة قال : يا نبيّ الله انّي لَسْتُ بلسن و لا بخطيب ، قال ( صلّي الله عليه وآله ) : يأبي الله ما بي الاّ اَن أذهب بها أو تذهب أنت . قال : فان كان لابدّ فسأذهب أنا ، قال : فانطلق فانّ الله يثبت لسانك و يهدي قلبك ثمّ وضع يده عَلي فَمِه ، فقال : انطلق و اقرأها علي الناس و قال ( صلّي الله عليه وآله ) : الناس سيتقاضون اليك فاذااتاك الخصمان فلاتقض لواحدحتي تسمع الآخرفانّه أجدر أن تعلم الحق » . ( 4 )
از طرق اهل سنت نيز روايتي شبيه به همين مضمون نقل شده كه علي ( صلّي الله عليه وآله ) به پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) عرض مي كند :
« يا رسول الله تبعثني و انا غلام حديث السن واسأل عن القضاء و لا أدري ما
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ عبدالحسين اميني ، الغدير ، ج 6 ، ص 341ـ338
2 ـ سيد محمد حسين طباطبايي ، الميزان ج 9 ، ص 164
3 ـ همان ، ص 166
4 ـ عياشي ، تفسير عياشي ج 2 ، ص 75 ، تصحيح از سيدهاشم رسولي محلاتي .
78 |
أُجيب ؟ قال : ما بدّ من أن تذهب بها أو اذهب بها ، قلت : ان كان لابدّ أنا أذهب ، قال : انطلق فانّ الله يثبت لسانك و يهدي قلبك ، ثم قال : انطلق فاقرأها علي الناس » . ( 1 )
در مقابل ، مفسّران اهل سنت با استناد به پاره اي از روايات اظهار داشته اند كه حضرت علي فقط مأمور ابلاغ سوره برائت بود و امارت حج همچنان برعهده ابي بكر باقي ماند . ( 2 )
درحالي كه بعضي از روايات كه در منابع اهل سنت و مآخذ روايي شيعه وجود دارد ، با اين سخن ناسازگارند . از روايات برمي آيد پس از آنكه پيام رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) توسط امام علي ( عليه السلام ) به اطلاع ابوبكر رسيد ، او به مدينه بازگشت تا علّت عزل خود را جويا شود و پيامبر پاسخ داد : جبرئيل نازل شد و گفت : اين پيام را يا خودت يا يكي از خاندانت بايد ابلاغ كند . تنها به نقل دو نمونه از اين روايات ؛ يكي از منابع اهل سنت و ديگري از مآخذ شيعي اكتفا مي كنيم :
در تفسير « الدرالمنثور » از علي ( عليه السلام ) نقل شده كه آن حضرت فرمود :
« لمّا نزلت عشر آيات من برائة علي النّبي ( صلّي الله عليه وآله ) دعا أبابكر ( رضي الله عنه ) ليقرأها عَلي أهل مكّة ، ثمّ دعاني فقال لي : أدرك أبابكر فحيثما لقيته فخذ الكتاب منه . و رجع ابوبكر ( رضي الله عنه ) فقال : يا رسول الله نزل فِيَّ شيء ؟ قال : لا و لكن جبرئيل جاءني فقال : لا يؤدي عنك الاّ أنت أو رجل منك » . ( 3 )
شيخ مفيد در « ارشاد » نقل كرده كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به علي ( عليه السلام ) فرمود :
« اركب ناقتي العضباء و ألحِق أبابكر فخُذْ برائة مِن يَدِه وامض بها الي مكّة و انبذ بها عهد المشركين اليهم و خيّر أبابكر بين اَن يسير مع ركابك أو يرجع اليّ » .
وقتي حضرت ، پيغام پيامبر را به ابوبكر ابلاغ كرد ، او گفت : من بازمي گردم . و با نگراني خدمت رسول خدا بازگشت . ( 4 )
اينكه پيامبر به عنوان حاكم اسلامي دو نماينده به حج اعزام كرده باشد ؛ يكي به عنوان اميرالحاج و ديگري براي ابلاغ سوره برائت و اعلان چهار مطلب اساسي ؛ ( « كسي به صورت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سيوطي ، الدر المنثور ج 3 ، ص 380 ، دارالكتب العليه ، بيروت .
2 ـ رشيد رضا ، تفسير المنار ، ج 10 ، ص 155 ، دارالفكر .
3 ـ سيوطي ، الدرالمنثور ، ج3 ، ص378
4 ـ محمدباقر مجلسي ، بحارالأنوار ، ج 21 ، ص 275
79 |
عريان طواف نكند » ، « مشركان حق اجتماع با مسلمانان در مراسم حج را ندارند » ، « هركه با رسول خدا عهد و پيماني داشته ، آن عهد و پيمان ملغاست » و « خدا و رسول او از مشركان بيزارند » ) ( 1 ) بعيد مي نمايد ، اگر بنا بر اعزام دو نماينده بود ، چرا از ابتدا دو نماينده اعزام نشد ؟ اگر ابوبكر عزل نمي شد ، هم اميرالحاج بود و هم مأمور ابلاغ پيام برائت ، حال كه عزل شد ، هردو مسؤوليت برعهده علي ( عليه السلام ) نهاده شد . برخلاف پندار برخي از مفسران اهل سنت ، ( 2 ) علي ( عليه السلام ) تنها به عنوان بستگي فاميلي با پيامبر ، مأمور ابلاغ اين پيام نشد ، بلكه به عنوان نماينده رسول خدا و حاكم اسلامي روانه اين مأموريت گرديد .
در سال دهم هجري نيز رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) خود عازم سفر حج شد و با انجام حجة الوداع همه احكام و مناسك حج را به مسلمانان آموخت و طبعاً حضرت خود اميرالحاج بود .
خلفا و امارت حج
در زمان خلفاي بعد از رسول خدا نيز معمولا حج به امارت و سرپرستي خلفا برگزار مي شد و گاهي هم افرادي را به جاي خود مأموريت مي دادند ؛ مثلا در سال 11 هجري ، عمر بن خطاب ، در سال 12 هجري ابوبكر و در سال 13 هجري عبدالرحمان بن عوف امارت حج را برعهده داشتند . در زمان خلافت خليفه دوم و خليفه سوم نيز خود خلفا در موسم حج حضور داشتند .
بنابر نقل مسعودي ، در سال 36 هجري عبدالله بن عباس ـ كه قاعدتاً بايد از جانب اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) مأموريت امارت حج را برعهده گرفته باشد ـ در سال 37 هجري باز هم عبدالله بن عباس از سوي حضرت مأمور شد . ( 3 ) ولي معاويه كه با حضرت بيعت نكرده و از هر فرصتي براي كارشكني استفاده مي كرد ، يزيدبن شجره الرهادي ؟ ؟ ؟ را به عنوان اميرالحاج به حج اعزام كرد ، بين نماينده خليفه مسلمين و نماينده غيرقانوني معاويه اختلاف درگرفت ، بالأخره مجبور شدند به امامت جماعت شيبة بن عثمان بن ابي طلحه رضايت دهند . ( 4 )
تعجب از بعضي از نويسندگان اهل سنت است كه اين واقعه را شاهدي گرفته اند بر اينكه عامل و كارگزار از شؤون حكومت نبوده ، بلكه به مقتضاي مصلحت عموم مسلمين عمل مي شده است ! ( 5 )
از برخي خطب نهج البلاغه استفاده مي شود كه كارگزار اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) در مكه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الدرالمنثور ، ج 3 ، ص 378
2 ـ الميزان ، ج 9 ، ص 168 ، به نقل از ابن كثير و گروه ديگري از مفسران
3 ـ طبري نيز در اين دو سال نماينده حضرت علي ( عليه السلام ) را عبد الله بن عباس معرفي كرده است . ولي سال 39 را از قول واقدي سالي شمرده كه عبدالله بن عباس نماينده علي ( عليه السلام ) با مأمور معاويه اختلاف پيدا كردند . ( ر . ك . : تاريخ طبري ، ج 3 ، ص571 و ج 4 ، ص 69 و 104 ) .
4 ـ مروج الذهب ، ج 4 ، ص 397
5 ـ ظافر القاسمي ، نظام الحكم في الشريعة و التاريخ الاسلامي ، ص 536
80 |
قثم بن عباس بن عبدالمطّلب بود كه حضرت در نامه به او نوشته است ؛ يكي درخصوص لزوم هوشياري دربرابر مأموران و جاسوسان معاويه كه به مكه آمده و درصدد تحريك مسلمانان اند ( 1 ) ، و ديگر آنكه به او مي فرمايند با مردم حج را اقامه كن ، ايام الله رابه آنان يادآوري كن ، پس آداب برخورد با مردم را به وي گوشزد مي كنند . ( 2 ) او تا زمان شهادت حضرت ، والي مكه بود ، پس همانطور كه پيامبر پيش بيني كرده بود ، در زمان معاويه و در سمرقند به شهادت رسيد . ( 3 )
در سال 40 هجري كه ميان امام حسن مجتبي ( عليه السلام ) و معاويه اختلاف و نزاع بود ، مغيرة بن شعبه امارت حج را برعهده گرفت . از اين سال تا پايان سلطنت اموي ها ، معمولا امارت حج برعهده اعوان و انصار معاويه و افرادي از دودمان بني اميه بود . مي توان از عتبة بن ابي سفيان ، مروان بن حكم ، يزيد بن معاويه ، سعيد بن عاص ، وليد بن عتبه و عثمان بن محمد بن ابي سفيان به عنوان امراي حج در اين مقطع از تاريخ اسلام نام برد . پس از حادثه جانگداز كربلا ، كه عبدالله بن زبير دست به شورش زد و شهر مكه را در اختيار گرفت ، تا ساليان درازي امارت حج را خود برعهده داشت .
در سال 72 هجري كه حجاج بن يوسف ثقفي بر كوفه مسلط شد ، اميرالحاج بود و به نقل مسعودي پس از وقوف در منا و بازگشت به مكه طواف خانه خدا را بجا نياورد .
در سال 73 نيز امارت حج برعهده او بود و در همين سال عبدالله بن زبير را به قتل رساند .
پس از اين دوره ، نام افرادي چون عبدالملك بن مروان ، سليمان بن عبدالملك بن مروان ، ابان بن عثمان بن عفان ، وليد بن عبدالملك ، عمر بن عبدالعزيز بن مروان ، ابوبكر محمد بن عمرو بن حزم ، هشام بن عبدالملك ، ابراهيم بن هاشم المخزومي ، سليمان بن هشام بن عبدالملك ، وليد بن يزيد بن عبدالملك ، خالدبن عبد الملك بن حارث ، محمد بن عبدالملك بن مروان و افراد ديگري از اين قبيل جلب نظر مي كند . ( 4 )
هيچ يك از خلفاي اموي و عباسي ، امارت حج را همچون ساير مسؤوليت هاي اجتماعي و سياسي ، به افرادي كه خارج از تيره و قبيله و يا اعوان و انصار خود بودند ، واگذار نكردند . بنابه نقل مسعودي ، در سال 202 هجري ابراهيم بن موسي بن جعفر براي اولين بار به عنوان فردي از دودمان ابي طالب ، امارت حج را برعهده گرفت . آن هم نه اينكه از ناحيه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نهج البلاغه ، نامه 33
2 ـ همان ، نامه 66
3 ـ ابن ابي الحديد ، شرح نهج البلاغه ، ج 19 ، ص 140
4 ـ مروج الذهب ، ج 4 ، ص 398 و 399
81 |
خليفه وقت نصب شده باشد ، بلكه بواسطه شورشي كه سازماندهي كرده بود ، در موسم حج امارت حج را در اختيار گرفت . ( 1 ) او در زمان خلافت مأمون عباسي ، مدّتي از جانب محمدبن محمدبن زيد بن علي كه قيام كرده بود ، امارت يمن را برعهده داشت . ( 2 )
محقق و رجالي معاصر ، مرحوم تستري فضل و منقبتي را كه شيخ مفيد براي همه فرزندان امام موسي بن جعفر ( عليه السلام ) ذكر كرده ، نادرست خوانده و وجوه مختلفي از ضعف ابراهيم بن موسي را بيان كرده است . ( 3 )
ائمه معصوم و امارت حاج
با حاكميت خلفاي اموي و عباسي ، ائمه اطهار ( عليهم السلام ) كه شايستگي ولايت بر امت را داشتند ، به لحاظ عدم بسط يد در امر عزل و نصب اميرالحاج نيز مانند ساير شؤون حكومتي دخالت نداشتند . انزواي آنان در جامعه بخصوص در بعضي از مقاطع تاريخ و عدم دخالت در امور حكومت ، بازهم حكام و خلفا را راضي نمي كرد . خلفا از اينكه ائمّه به لحاظ شخصيت والاي علمي و معنوي مورد توجه مردم بوده و محبتشان در قلوب مردم جاي دارد ، اندوهگين و نگران بودند . جريان حضور هشام بن عبدالملك در سفر حج معروف است . هنگامي كه او پس از طواف ، آهنگ استلام حجرالاسود را نمود ، با آنكه پسر عبدالملك حاكم و خليفه بود ، به خاطر ازدحام جمعيّت ازاينكه بتواند خود را به حجرالاسود برساند ، نا اميد شد ، لذا با اطرافيانش به كنار مسجد آمده ، در گوشه اي به انتظار فرصت مناسبي براي استلام حجرالأسود نشست . در همين اثنا امام سجاد ( عليه السلام ) كه قصد استلام حجرالأسود را نموده بود ، مورد توجه مردم قرار گرفت و راه را براي ايشان بازكردند . حضرت تا كنار حجرالأسود جلو گرفت و آن را لمس نمود . هشام كه دقايقي پس از ناكامي خود تحمل مشاهده چنين صحنه اي را نداشت ، از روي تجاهل گفت : اين فرد كيست كه مردم براي او راه گشودند ؟ ! اطرافيان نيز براي خوشايند او اظهار بي اطلاعي كردند ، ولي در همين حال فرزدق باآنكه شاعر دربار محسوب مي شد ، نتوانست اين بي اعتنايي و تجاهل را ناديده بگيرد و در قصيده غرّايي در فضيلت امام سجاد ( عليه السلام ) ، به معرفي آن حضرت پرداخت .
يا سائلي أين حلّ الجود و الكرم * * * عندي بيان اذا طلا به قدموا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان ، ص 401
2 ـ محمدتقي تستري ، قاموس الرجال ، ج 1 ، ص 305
3 ـ ر . ك . : قاموس الرجال ، ج 1 ، صص 108ـ306
82 |
هذا الّذي تعرف البطحاء وَطْأتَه * * * و البيت يعرفه و الحلّ و الحرم
هذا ابن خير عبادالله كلّهم * * * هذا التقيّ النقيّ الطاهر العلم
هذا ابن فاطمة ان كنت جاهلهُ * * * بجدّه انبياء الله قد ختموا ( 1 )
در سال 140 هجري نيز امام صادق ( عليه السلام ) كه در موسم حج حضور داشت ، هنگام عزيمت از عرفات به مشعر ، مركبش دچار مشكل شد و حضرت از مركب فرودآمد . اسماعيل بن علي بن عبدالله بن عباس كه اميرالحاج بود ، و قدري جلوتر حركت مي كرد ، متوجه حضرت شد ، به انتظار ايستاد . امام صادق ( عليه السلام ) سرش را بلند كرده ، فرمود :
« اِنَّ الإمام اِذا دفع لم يكن له أن يقف الاّ بالمزدلفة » . ( 2 )
« اميرالحاج وقتي حركت آغاز كرد ، نبايد تا مزدلفه توقف نمايد . »
اما او به احترام حضرت ايستاد تا ايشان سوار بر مركب شده و حركت كردند .
« امام » در روايات حج ، « اميرالحاج » است و فقها و محدثان بر اين مطلب تصريح كرده اند . علامه محمدتقي مجلسي مي گويد : « غالباً در كتاب حج كه امام گويند ، مراد از آن اميرالحاج است » . ( 3 ) صاحب جواهر نيز مي گويد : « المراد بالإمام اميرالحاج كما صرّح به غير واحد » . ( 4 ) همچنين صاحب حدائق مي گويد : « والمراد بالإمام هنا هو من يجعله الخليفة والياً علي الموسم لاالامام حقيقة و ان كان منتحلا » . ( 5 )
در عين حال ، پيشوايان معصوم به همراه مردم در سفر حج حضور داشتند و اعمال و مناسك حج را بجا مي آوردند و مخالفتي از سوي آنان در رابطه با امراي حج نقل نشده است ؛ چرا كه اساس و پايه مشروعيت خلفا مورد اشكال است و اميرالحاج تنها نماينده خليفه در موسم حج است . بلكه در پاره اي از موارد تأييد نسبي آنان به معناي آنكه حجاج بيت الله الحرام در امر حج به هرحال اميري دارند و بايد براي نظم در امور تابع او باشند ، استفاده مي شود .
دولت عثماني و امارت حاج
در اعصار بعدي نيز اهتمام خلفا به نصب اميرالحاج در تاريخ ثبت شده است . نصب اميرالحاج علاوه بر جهات گوناگوني كه در موسم حج و در مكه دارد ( و در مباحث آينده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ابن شهر آشوب ، مناقب ، ج 4 ، ص 172ـ169
2 ـ شيخ حرّ عاملي ، وسائل الشيعه ، ج 11 ، ص 399 ، ح 4
3 ـ لوامع صاحبقراني ، ج8 ، ص198
4 ـ شيخ محمدحسن نجفي ، جواهر الكلام ، ج 19 ، ص 7
5 ـ شيخ يوسف بحراني ، الحدائق الناضره ، ج 16 ، ص354
83 |
مطرح خواهد شد ) در گذشته برا ي حفاظت و مراقبت از كاروان هاي حج در بين راه بوده است . با توجه به دشواري سفرها در گذشته و خطرات فراواني كه جان و مال مسافران را تهديد مي كرد ، وجود فردي به عنوان اميرالحاج را لازم مي دانستند ؛ به طوري كه در زمان خلافت عثماني ساليان درازي افرادي را به اين مسؤوليت مي گماشتند و او به همراه هزاران سرباز همراه كاروانيان حركت مي كرد و در بين راه وظيفه حفاظت و مراقبت از جان و مال مسافران از دستبرد سارقان و راهزنان و گاهي تعدّي قبايلِ بين راه را به عهده داشت . گاهي قبايل بين راه به علل و انگيزه هاي مختلف از كاروانيان حج ، مطالبه مال مي كردند و در صورت ممانعت آنان ، متعرض مسافران حجّ مي شدند .
به لحاظ مسؤوليت سنگيني كه اميرالحاج درجهت حفظ سلامت كاروانها در رفت و برگشت برعهده داشت ، همه ساله دربين صاحب منصبان عثماني اختلافات زيادي براي آنكه چه كسي صلاحيت تصدّي اين منصب را دارد ، درمي گرفت . ( 1 )
فصل دوّم : « اميرالحاج » در فقه شيعه
در روايات و كتب فقهي شيعه و اهل سنت ، احكامي كه غالباً استحبابي است ، براي اميرالحاج وجود دارد كه به بعضي از آنها اشاره مي شود .
« يوم الترويه » و اقامه نماز ظهر و عصر در منا
حجّاج در روز هشتم ذي حجه ( يوم الترويه ) در مكه مكرّمه ، احرام حجّ بسته و عازم سرزمين منا مي شوند ، شب را در اين سرزمين مي مانند و پس از طلوع آفتاب روز عرفه عازم سرزمين عرفات مي شوند . يكي از آداب احرام حج ، آن است كه پس از اقامه نماز ظهر و عصر در مسجدالحرام محرم مي شوند ، اما اميرالحاج از اين حكم مستثني است . علاوه بر اينكه روايات در اين زمينه متفاوت است ، برخي اقامه نماز در مسجدالحرام را مستحب شمرده و برخي در منا شايسته توصيف كرده اند . فقها در مقام جمع بين روايات و به قرينه روايات ديگري كه درباره اميرالحاج وجود دارد ، در مسأله قائل به تفصيل شده و اقامه نماز در مكه را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ محمد عبداللطيف هريدي ، شؤون الحرمين الشريفين في العهد العثماني ، ص 22 و 23
84 |
بر حجاج و اقامه نماز در منا را بر اميرالحاج حمل كرده اند و البته بعضي از فقها نيز حجاج را در اقامه نماز در مسجدالحرام يا منا مخيّر دانسته اند . ( 1 )
اقوال فقها
صاحب جواهر فتوا به « عدم جواز اقامه نماز در غير منا توسط اميرالحاج » را به شيخ طوسي كه در سه كتاب « تهذيب » و ظاهر « نهايه » و « مبسوط » آمده ، نسبت داده است . ( 2 ) ولي ظهور عبارت « نهايه » و « مبسوط » در عدم جواز پذيرفته نيست .
در نهايه آمده است :
« يستحبّ لمن أراد الخروج اِلي مِني الاّ يخرج من مكّة حتّي يصلّي الظهر يوم التروية بها ثمّ يخرج الي مني الاّ الامام خاصّة فانّ عليه أن يصلّي الظهر والعصر يوم التروية بمني و يقيم بها الي طلوع الشمس من يوم عرفة » . ( 3 )
در عبارت فوق سخن در آداب خروج به منا است . بر حجاج مستحب است كه در روز ترويه نماز ظهر را در مكه بخوانند ، سپس به طرف منا حركت كنند ، اما امام ( اميرالحاج ) نماز ظهر و عصر روز ترويه را در منا مي خواند و در همانجا رحل اقامت مي افكند تا بعد از طلوع روز عرفه . حكمي استحبابي از اميرالحاج نفي مي شود و حكمي ديگر بر او اثبات مي گردد . قاعدتاً سنخ حكمي كه براي او اثبات مي شود ، از سنخ همان حكمي است كه او را از آن استثنا كرده اند . پس « عليه » در عبارت شيخ ، ظهور در « وجوب » ندارد ، بلكه به قرينه صدر ، ظهور در « استحباب » دارد .
شاهد ديگر آنكه چند سطر بعد ، در خصوص زمان حركت از منا به عرفات مي گويد :
« و يستحبّ للإمام أنْ يخرج مِنْ مِني الاّ بعد طلوع الشمس من يوم عرفة و من عدا الامام يجوز له الخروج بعد أن يصلّي الفجر بها و موسع له ايضاً الي طلوع الفجر » . ( 4 )
پس عبارت مورد استناد ، اساساً در سياق احكام استحبابي حركت از مكه به منا و از آنجا به عرفات است و احتمال آنكه يكي از احكام مذكور در بين ساير احكام استحبابي ، حكم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ جواهر الكلام ، ج 19 ، ص6
2 ـ همان .
3 ـ شيخ طوسي و علاّمه حلّي ، النهاية و نكتها ، ج 1 ، ص 518
4 ـ همان ، ص 519
85 |
وجوبي باشد ، بعيد مي نمايد .
عبارت « مبسوط » نيز شبيه عبارت « نهايه » است . مي فرمايد :
« و يستحب اذا أراد الخروج الي مني أن لا يخرج من مكّة حتي يصلّي الظهر يوم التروية بها فاذا صَلّي الظهر يوم التروية بمكة خرج متوجّهاً الي مني ، و علي الامام أن يخرج من مكّة قبل الظهر حتي يصلّي الظهر والعصر معاً في هذا اليوم بمني و يقيم بها الي طلوع الشمس من يوم عرفة » . ( 1 )
شاهد ديگري كه مي توان بر عدم دلالت عبارات فوق بر « وجوب اقامه نماز ظهر در منا بر اميرالحاج » ذكر كرد ، اينكه برخي از فقهاي عصر اخير كه برخلاف شهرت بين اصحاب كه اقامه نماز ظهر در منا را بر اميرالحاج مستحب مي دانند ، آن را واجب شمرده و علي القاعده بايد فقهاي قائل بر وجوب را نيز معرفي كند ، تنها به عبارت « شيخ طوسي در تهذيب اشاره دارد و از دو كتاب نهايه و مبسوط سخني به ميان نمي آورد . ( 2 )
البته عبارت « تهذيب » بر « عدم جواز اقامه ظهر در غير منا بر اميرالحاج » دلالت دارد ، مي فرمايد :
« فامّا الامام فانه لايجوز له أن يصلّي الظهر يوم التروية الاّ بمني و كذلك صلوة الغداة يوم عرفة و يقيم الي بعد طلوع شمس ثمّ يغلوا الي عرفات » . ( 3 )
نكته اي كه « وجوب اقامه نماز در منا بر اميرالحاج » را در اين عبارت تضعيف مي كند ، عطف « نماز صبح روز عرفه » و « ماندن تا بعد از طلوع خورشيد » بر « لايجوز له أن يصلّي الظهر يوم التروية الاّ بمني » است ، با آنكه فقها آن را واجب نشمرده و روايتي هم ظاهر در اين معنا نيست ، در حالي كه روايات متعددي بر لزوم اقامه نماز ظهر در منا وجود دارد كه از سوي برخي مورد استدلال قرار گرفته است . اگر شيخ طوسي نيز با استناد به روايات فوق ، قائل به وجوب شده باشد ، عطف دو مسأله ياد شده بر اين مطلب ، درحالي كه دليلي ندارد ، بعيد به نظر مي رسد ، از اين رو ممكن است عطف اين دو مسأله كه مستحب اند ، شاهدي بر عدم دلالت « لايجوز . . . الاّ بمني » بر وجوب باشد ، بلكه همانطور كه علاّمه احتمال داده ، بر « شدت استحباب » دلالت كند ، ( 4 ) پس حمل كلام شيخ بر شدت استحباب برخلاف سخن بعضي از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شيخ طوسي ، المبسوط ، ج1 ، ص365
2 ـ كتاب الحج ، تقريرات درسي آية الله سيدمحمد محقق داماد ، ج 3 ، صص 11ـ9
3 ـ شيخ طوسي ، تهذيب ، ج 5 ، صص 201 و 202
4 ـ علاّمه حلّي ، منتهي المطب ، ج 2 ، ص 715 ، قطع رحلي
86 |
فقها كه آن را بيوجه دانسته اند ، ( 1 ) چندان هم بلاوجه نيست . صاحب جواهر نيز ضمن تأييد سخن علامه ، لفظ « لاينبغي » و امثال آن در روايات و نيز اجماع فقها غير از شيخ را شاهد گرفته است . ( 2 ) بنابراين اگر از اشكالات و شبهات فوق صرفنظر كنيم ، تنها قائل به « وجوب » در ميان قدما و متأخران ، شيخ طوسي در كتاب « تهذيب » است . بسياري از فقها يا مسأله را مورد بحث قرار نداده اند و يا قائل به استحباب شده اند . البته صاحب حدائق پس از نقل روايات مسأله ، آنها را ظاهر در وجوب دانسته و اظهار داشته :
« و هذه الاخبار كلّها كما تري ظاهر الدلالة في الوجوب . . . فالقول بالوجوب ليس ببعيد عملا بظاهرها كما لا يخفي » . ( 3 )
بررسي اجماع
روايات را اجمالا بررسي خواهيم كرد ، اما با توجه به اينكه بعضي از روايات دلالت بر وجوب دارند ، چرا مشهور در بين فقها ، « استحباب » است ؟ آيا چنانكه برخي ادعا كرده اند ، مسأله اجماعي است ، به طوري كه قول به « استحباب » متصل به زمان معصوم باشد و تقرير معصوم از آن استفاده شود ؟ اگر چنين اجماعِ حجتي اثبات شود ، البته در بررسي روايات بايد دقت بيشتري نمود و مخالفت با اجماع دشوار خواهد بود . اما مسأله عمده آن است كه آيا اجماعي در مسأله ثابت است يا نه ؟ قبل از شيخ بسياري از فقها اصلا متعرض اين مسأله نشده اند .
شيخ طوسي خود در كتاب « الجمل و العقود » قائل به استحباب شده و مي گويد :
« ينبغي للإمام اَن يصلّي الظهر و العصر يوم التروية بمني . . . و ينبغي أن لا يخرج الإمام مِن مِني الاّ بعد طلوع الشمس من يوم عرفة . . . » ( 4 )
كليني از ميان روايات فقط دو روايت را نقل كرده كه يكي ظهور در وجوب دارد . ( 5 ) شيخ صدوق نيز فقط يك روايت نقل كرده كه دالّ بر وجوب نيست و با استحباب نيز سازگار است . ( 6 ) ولي غير از اين دو اثر روايي ، در هيچيك از كتب « فقه الرضا » منسوب به امام هشتم ( عليه السلام ) ، « المقنع » و « الهدايه » از شيخ صدوق ، « المقنعه » از شيخ مفيد ، « جمل العلم و العمل » ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كتاب الحج ، ج 3 ، ص 9
2 ـ جواهر الكلام ، ج 19 ، ص 7
3 ـ الحدائق ، ج16 ، ص354
4 ـ علي اصغر مرواريد ، الينابيع الفقهيه ، ج 7 ، ص 231
5 ـ يعقوب كليني ، الكافي ، ج 4 ، ص 461
6 ـ شيخ صدوق ، من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 280
87 |
« الانتصار » ، « المسائل الناصريات » از سيد مرتضي و « الكافي » از ابوالصلاح حلبي مطرح نشده است . ( 1 ) پس از شيخ طوسي نيز غالباً متعرض اين مسأله نشده اند . ابن ادريس نيز قائل به استحباب اقامه نماز ظهر در مكه براي حجاج شده و امام را استثنا كرده و مي گويد :
« فانّ عليه أن يصلّي الظهر و العصر يوم التروية بمني و يقيم بها اِلي طلوع الشّمس استحباباً لا ايجاباً من يوم عرفة » . ( 2 )
قاضي ابن برّاج نيز در « مهذّب » عبارتي شبيه عبارت ابن ادريس دارد ، پس از افضل شمردن خروج از مكه پس از اقامه ظهر در روز هشتم ذي حجه ، امام را استثنا كرده ، مي گويد :
« فانّ عليه أن يصلّي الظهر و العصر بمني و يقيم بها الي طلوع الشمس من يوم عرفة ثمّ يمضي الي عرفات » . ( 3 )
برخي از فقها نيز فقط مسأله باقي ماندن امام در منا تا طلوع خورشيد را مطرح كرده اند و اصلا متعرض مسأله حركت امام در روز ترويه قبل از ظهر و اقامه نماز در منا نشده اند ؛ مانند كيدري در « اصباح الشيعه » . ( 4 )
بنابراين ، اجماعي در مسأله ثابت نيست و البته در كلمات فقها نيز چنين ادعايي به چشم نمي خورد ، غير از صاحب جواهر كه بدان اشاره شد ، غالباً مسأله را مشهور شمرده اند . ولي با بررسي اقوال روشن شد كه حتي شهرتي در ميان قدما نيز ثابت نيست و تنها دربين متأخرين شدت يافته است .
روايات مسأله
1ـ معاوية بن عمار از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند كه حضرت فرمودند :
« عَلَي الإمام أن يصلّي الّظهر يوم التروية بمسجد الخيف و يصلّي الظهر يوم النفر في المسجد الحرام » . ( 5 )
لفظ « عَلَي الإمام » ظهور در جعل تكليف الزامي بر اميرالحاج دارد ؛ يعني وظيفه امام است كه نماز ظهر را در روز ترويه در مسجد خيف بخواند . البته اين تعبير با وظيفه غيرالزامي و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نكـ : الينابيع الفقهيه ، ج 7
2 ـ ابن ادريس ، السرائر ، ج 1 ، ص 586
3 ـ قاضي ابن براج ، المهذب ، ج 1 ، ص 245 ، نيز بنگريد به يحيي بن سعيد در الجامع للشرايع ، محقق حلي در المختصرالنافع و علاّمه حلّي در القواعد .
4 ـ الينابيع الفقيه ، ج 8 ، ص 458
5 ـ شيخ حرّ عاملي ، وسائل الشيعه ، ج 13 ، ص 524 ، ح 3 ، چاپ آل البيت .
88 |
استحباب هم سازگار است ، اگر روايات ديگري كه ظهور بيشتري در وجوب دارند ، نبود ، نمي توانستيم به اين روايت اكتفا كنيم ، به ويژه كه روايات دالّ بر استحباب هم وجود دارد . علامه محمدتقي مجلسي روايت را براي استحباب مؤكد حمل كرده و همين حمل نشان مي دهد كه اين تعبير ظهور بيشتري در « وجوب » دارد .
2ـ جميل بن درّاج از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند كه حضرت فرمودند :
« عَلَي الإمام أن يصلّي الظهر بمني و يبيت بها و يصبح حتّي تطلع الشمس ثمّ يخرج الي عرفات » . ( 1 )
دلالت اين روايت مثل روايت اول است .
3ـ معاوية بن عمار از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند كه حضرت فرمودند :
« . . . وَالإمام يصلّي بها الظهر لا يسعه الاّ ذلك وموسّع لك أن تصلّي بِغَيرها ان لم تقدر . . . » . ( 2 )
اين روايت در مقايسه با روايات قبلي ، دلالت قوي تري بر « وجوب » دارد چون تعبير روايت چنين است : « امام نماز ظهر را در منا مي خواند ، آزاد نيست كه در محل ديگري بخواند ولي تو مي تواني آن را در محل ديگري بخواني ، اگر نتوانستي در منا بجا آوري . »
4ـ محمد بن مسلم از امام باقر يا امام صادق ( عليهما السلام ) نقل مي كند كه حضرت فرمودند :
« لا ينبغي للإمام أن يصلّي الظهر يوم التروية الاّ بمني و يبيت بها الي طلوع الشمس » . ( 3 )
5ـ جميل بن درّاج از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند كه حضرت فرمودند :
« ينبغي للإمام أن يصلّي الظهر مِنْ يوم التروية بمني و يبيت بها و يصبح حتّي تطلع الشمس ثمّ يخرج » . ( 4 )
اين دو روايت ظهور در استحباب دارند . برخي از فقها ظهور روايت اول را بر استحباب ضعيف توصيف كرده اند ؛ به طوري كه نمي تواند با روايات سه گانه اي كه بر وجوب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان ، ص 524 ، ح 6
2 ـ همان ، ص 524 ، ح5
3 ـ همان ، ص 523 ، ح 1
4 ـ همان ، ح 2
89 |
دلالت داشتند ، معارضه نمايد ، بلكه شايد روايت بر وجوب دلالت نكند ، نه اينكه بر استحباب هم دلالت داشته باشد كه در اين صورت نوبت به تعارض نخواهد رسيد . ( 1 )
ولي اين سخن را نمي توان نسبت به روايت دوم مطرح كرد ؛ چرا كه روايت اخير ظهور در استحباب دارد ، اما درعين حال نمي تواند با روايات متعدد ياد شده معارضه كند . ازاين رو ، روايات دالّ بر وجوب ترجيح دارند .
6ـ محمد بن مسلم مي گويد : از امام باقر ( عليه السلام ) پرسيدم : آيا پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در روز ترويه نماز ظهر را در منا خواند ؟ فرمود : « نعم و الغداة بمني يوم عرفة » . ( 2 ) البته فعل پيامبر ؛ اعم از وجوب و استحباب است ، لذا از اين روايت فقط مطلوبيت استفاده مي شود .
نتيجه گيري
چون در مسأله ، اجماعي بر « استحباب » ثابت نيست و تنها از شهرت برخوردار است ، آن هم نه شهرتي قابل توجه در ميان قدما ، بلكه شهرتي در ميان متأخرين ، ازطرفي مستند فقها در اظهار نظر روايات موجود در كتب و منابع حديثي است ، ازاين رو بايد به آنچه كه از روايات استفاده مي شود ، ملتزم شد . و از روايات چنانكه گذشت ، « وجوب اقامه نماز ظهر و عصر در منا بر اميرالحاج در روز ترويه » اثبات مي شود . گرچه بسياري از فقها به لحاظ عدم ابتلا اين فرع را مطرح نكرده اند ، اما در ميان فقهاي معاصر برخي از محققان چنين فتوا داده اند :
« بر اميرالحاج لازم است كه احرامش را از مقداري قبل از ظهر روز ترويه به تأخير نيندازد و نماز ظهر و عصر را در منا بجا آورد و تا طلوع آفتاب روز نهم در منا بماند و بر ديگران مستحب است كه اگر مشقتي ندارد ، قبل از ظهر محرم شده ، نماز ظهر و عصر را در منا بخوانند و در صورت مشقت ، بعد از نماز محرم گردند . » ( 3 )
گويا در اين مسأله از استاد خويش تبعيت كرده اند ، مرحوم محقق داماد پس از بحث از روايات ، چنين نتيجه گرفته اند :
« فتبنّ أنّ الحقّ هو الوجوب بلا احتياج اِلي التصرف في الرواية » . ( 4 )
بر اين حكم الزامي ، حكم هايي را نيز به صورت احتمال مطرح كرده اند : مثل :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كتاب الحج ، ج 3 ، ص 10
2 ـ همان ، ص 524 ، ح 4
3 ـ سيد موسي شبيري زنجاني ، احكام عمره و حج ، ص 157
4 ـ كتاب الحج ، ج 3 ، ص 11
90 |
* اميرالحاج براي آنكه امارتش ثابت شود ، بايد قبل از همه به سرزمين منا رود و آنچه را كه موجب رفاه حجاج مي شود ، فراهم آورد و وضعيت مناسب براي عزيمت ديگران را مهيّا نمايد .
* چون استحباب نماز در منا براي همه حجاج ثابت است ، اميرالحاج بايد قبل از ديگران وارد منا شود و با حركت خود به سمت منا ديگران را تشويق نمايد تا هرچه زودتر براي اقامه نماز عازم منا شوند و به او اقتدا نمايند و جماعتي باشكوه و عظمت برپا دارند .
باوجود چنين حِكَم و مصالحي ، « وجوب » بعيد نيست . ( 1 )
ناگفته نماند اگر كسي بتواند اعراض اصحاب را از اين روايات اثبات كند ، التزام به وجوبي كه از روايات استفاده مي شود ، دشوار خواهد بود ، اما باتوجه به اينكه اكثر قدما مسأله را مطرح نكرده اند و افراد نادري از آنان مثل شيخ كه مسأله را مطرح نموده اند ، قائل به وجوب شده اند ، اثبات اعراض اصحاب مشكل است .
بنابراين بعيد نيست كه اين حكم را بر اميرالحاج واجب بشماريم .
ماندن در منا تا طلوع آفتاب روز عرفه
مشهور بين فقهاي شيعه آن است كه : مستحب است اميرالحاج پس از ورود به منا در روز هشتم ذي حجه تا طلوع آفتاب روز عرفه در منا بماند و تا قبل از طلوع از منا خارج نشود ولي حجاج ديگر مي توانند پس از طلوع فجر به سمت عرفات حركت كنند . هر چند در باره آنان نيز ماندن تا طلوع آفتاب استحباب دارد ، اما اين حكم درباره اميرالحاج مورد تأكيد قرار گرفته است . محقق حلّي در « شرايع » مي گويد :
« و ان يمضي الي مني و يبيت بها ليلته الي طلوع الفجر من يوم عرفة لكن لا يجوز وادي محسّر الاّ بعد طلوع الشمس . . . و اما الإمام يستحبّ له الاقامة بها الي طلوع الشمس . » ( 2 )
صاحب جواهر آن را « مستحب مؤكد » شمرده و دليل آن را صحيحه جميل بن درّاج ـ كه پيشتر آورديم ( روايت دوّم ) ـ و روايتي از دعائم الاسلام دانسته است . ( 3 ) در اين روايت علي ( عليه السلام ) مي فرمايد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان ، ص 10
2 ـ جواهر الكلام ، ج19 ، صص 12ـ10
3 ـ همان ، ص 12
91 |
« انّ رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) غدا يوم عرفه من منا فصلّي الظهر بعرفة لم يخرج من مني حتّي طلعت الشمس » . ( 1 )
همچنين روايت موثقه اسحاق بن عمار از امام صادق ( عليه السلام ) كه حضرت فرمودند :
« مِنَ السّنّة أن لايخرج الإمام مِن مني الي عرفة حتي تطلع الشمس » . ( 2 )
علاوه بر سه روايت مذكور ، بعضي از رواياتي كه قبلا نقل كرديم نيز بر اين مطلب دلالت داشتند ( مثل روايات چهارم و پنجم ) .
اما روايات بر بيش از استحباب دلالت ندارند . روايت جميل بن دراج هر چند با تعبير « عَلَي الإمام » مطلب را بيان مي كند ، اما اين تعبير لزوماً به معناي وجوب نيست ، روايت دعائم نيز گذشته از ضعف سندي ، بيانگر فعل رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) است كه بر مطلوبيت دلالت دارد و الزام را اثبات نمي كند ، در روايت موثقه نيز مراد از « من السنّه » يا اشاره به اين است كه اين عمل از سنت پيامبر است در برابر حكمي كه از آيات قرآن استفاده مي شود يا به معناي استحباب در برابر وجوب است ، البته اگر چنين اصطلاحي در روايات مرسوم باشد ، در روايات چهارم و پنجم ، در بحث قبلي نيز كه با تعبير « ينبغي » همراه است ، چيزي بيش از استحباب استفاده نمي شود . به علاوه كه در اين مسأله ظاهراً كسي قائل به وجوب نشده است ، جز عبارتي از « تحرير » نوشته علاّمه حلّي كه به تعبير صاحب رياض اشعار در وجوب دارد . ( 3 )
ماندن در مشعرالحرام تا طلوع آفتاب روز دهم
پس از وقوف اختياريِ مشعر ، بنابر روايات ، بهترين وقت براي حركت از مشعر به سمت سرزمين منا روز عيد قربان ، نزديك طلوع آفتاب است . ( 4 ) ، ولي امام ( اميرالحاج ) بايد افاضه از مشعر را تا طلوع آفتاب به تأخير بيندازد . محقق در شرايع مي گويد :
« وَيُستحبّ لِمَنْ عَدا الإمام الإفاضة قبل طلوع الشمس بقليل و لكن لا يجوز وادي محسر الاّ بعـد طلوعها و الإمام يتأخّر حتّي تطلع » . ( 5 )
هرچند وجوب تأخير را صريح عبارت شيخ در نهايه و مبسوط ، ابن حمزه در « وسيله » ، قاضي ابن براج در « مهذّب » ، و ظاهر عبارت شيخ در « الجمل و العقود » و ابن زهره در « غنيه » و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حاجي نوري ، مستدرك الوسائل ، ج 10 ، ص 18
2 ـ وسائل الشيعه ، ج 13 ، ص 528
3 ـ سيد علي طباطبايي ، رياض المسائل ، ج 6 ، ص 360
4 ـ وسائل الشيعه ، ج 14 ، ص 25 ، ح 1
5 ـ جواهر الكلام ، ج 19 ، صص 98 و 99
92 |
يحيي بن سعيد در « جامع » شمرده اند و شيخ صدوق و پدرش ، مفيد ، سيدمرتضي ، سلاّر و حلبي نيز مطلقاً تأخير را بر همگان لازم شمرده اند ، ( 1 ) اما در مورد وظيفه اميرالحاج يك روايت بيشتر به چشم نمي خورد . جميل بن دراج از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند كه حضرت فرمودند :
« ينبغي للإمام أن يقف بجمع حتّي تطلع الشمس و سائر الناس اِنْ شاؤا عجّلوا و ان شاؤا اخّروا » . ( 2 )
هر چند مطلب با « ينبغي » آغاز شده ، اما از اينكه ديگران را مخير نموده اند كه قبل از طلوع آفتاب حركت كنند يا بعد از طلوع آفتاب ، نشان مي دهد كه اميرالحاج مخيّر نيست و معيّناً بايد تا طلوع آفتاب بماند .
با توجه به اينكه « ينبغي » در روايات غير از اصطلاح آن در لسان فقهاي متأخرين است و با وجوب نيز سازگار مي باشد . بعيد نيست كه « وجوب ماندن تا طلوع خورشيد بر اميرالحاج » استفاده شود ، بهويژه كه معلوم نيست « قول به استحباب » در مقايسه با « قول به وجوب » از شهرت بيشتري برخوردار باشد . گويا هر دو قول ، طرفداراني دارد . گويا اميرالحاج بايد در مشعرالحرام بماند و همه را روانه منا كند و سپس خود حركت نمايد .
ولي از طرف ديگر با توجه به آنكه يك روايت بيشتر در اين زمينه نقل نشده و ازنظر سند نيز مرسل است و قابل اعتماد و استناد نيست ، نمي تواند با اطمينان مدرك فتواي به وجوب قرار گيرد ، اما حكم به استحباب بنابر تسامح در ادلّه سنن محذوري ندارد .
البته اگر كسي از روايات مطلق كه در اين زمينه وجود دارد و در باره زمان عزيمت همه حجاج ؛ اعم از اميرالحاج و ديگران سخن مي گويد ، « وجوب ماندن تا طلوع آفتاب » را استفاده كند ؛ چنانچه برخي از قدما قائل شده اند ، تكليف همگان روشن خواهد شد .
ثبوت هلال ذيحجه با حكم اميرالحاج
يكي از مسائلي كه در حج از اهميت فراواني برخوردار است ، مسأله ثبوت هلال ذي حجه است ؛ زيرا زمان وقوف در عرفات ، مشعر و منا و اعمال مناسك حج ، همگي بر اين مسأله توقف دارد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ رياض المسائل ، ج 6 ، ص 397
2 ـ وسائل الشيعه ، ج 14 ، ص 26 ، ح 4
93 |
باتوجه به اجتماعي بودن مراسم حج و لزوم وحدت و هماهنگي ميان حجاج بيت الله الحرام ـ كه شواهد و قرائن زيادي بر آن وجود دارد ـ و جلوگيري از تفرقه و تشتت ، و براي نيل به اهداف متعالي حج ، از آن جمله اجتماع با شكوه مسلمانان در منا و عرفات و اعلام برائت و انزجار از دشمنان اسلام و مسلمين ، مسأله « ثبوت هلال ماه ذي حجه » و رأي واحد در اين زمينه اهميت فوق العاده دارد . در بعضي از روايات از يكسانيِ روز عيد فطر و عيد قربان سخن گفته شده ، راوي از امام باقر ( عليه السلام ) سؤال مي كند : ما در بعضي از سال ها در روز اضحي ترديد مي كنيم ، چه بايد كرد ؟ راوي مي افزايد : وقتي خدمت حضرت رسيدم و بعضي از اصحاب و ياران در آن روز قرباني مي كردند ، حضرت فرمودند :
« الفطر يوم يفطر الناس و الأضحي يوم يضحّي الناس و الصّوم يوم يصوم النّاس » ( 1 )
به همين مضمون ، رواياتي در منابع اهل سنت نيز مشاهده مي شود . ( 2 ) از چنين رواياتي بر مي آيد كه وحدت رويّه در امر رمضان ، عيد فطر و عيد قربان و احكام و مناسك آن در موسم حج لازم است ، و نبايد انسان خود را از اجتماع مردم جدا كند و چنين وحدت رويّه اي تنها با حكم حاكم و اميرالحاج در امر هلال ماه امكان پذير است . واگذاري ثبوت هلال به دو شاهد عادل و امثال آن ، چون نمي تواند حلول ماه را بر همگان ثابت نمايد ، اختلاف و تشتت را بدنبال دارد ، از شواهد و قرائن برمي آيد كه مسأله ثبوت هلال امر فردي نيست تا هركسي تكليف خود را با دو شاهد عادل روشن كند ، بلكه مسأله اي اجتماعي و مربوط به جامعه اسلامي است . با وجود حاكم عادل جامع الشرايط وظيفه انسان پيروي و تبعيت است و در فرض حاكميت حاكمان جائر نيز چه بسا از باب تقيّه اطاعت ضروري باشد . به هرحال تأمل در اين مسأله كه آيا « ثبوت هلال ذي الحجه » بدون حكم حاكم يا نماينده او ( اميرالحاج ) مي تواند امور حج را سامان بخشد و مشكلات و دشواري هايي را به همراه ندارد ؟ و آيا بدون حكم او امور حج بدرستي سامان مي يابد ؟ لازم و ضروري است . فعلا مجال فحص و تحقيق در اين زمينه نيست . اما اجمالا اينكه نصب اميرالحاج امر رايجي بوده و ائمه معصوم ( عليهم السلام ) نيز در موسم حج حضور مي يافتند و مخالفتي از ايشان در انجام اعمال حج با عموم مردم از نظر زمان انجام اعمال يا كيفيت آنها نقل نشده ، بلكه همراهي آنان با ديگران در روايات به چشم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان ، ج 10 ، ص 133 ، ح 7
2 ـ هندي ، كنزالعمال ، ج 8 ، ص 489 ، ح 23763
94 |
مي خورد . اين همه شاهد و تأييدي است بر لزوم وحدت و هماهنگي بين حجاج در امور حج .
نياز به توضيح ندارد كه امروزه « اميرالحاج » به معناي واقعي آن ، كه امر همه حجاج بيت الله الحرام را برعهده داشته باشد وجود ندارد ؛ چرا كه جهان اسلام از داشتن حاكم واحد و مبسوط اليد محروم است . در حال حاضر با اختلافي كه بر جهان اسلام حاكم است و مقرراتي كه در سرزمين حجاز وجود دارد ، هر كشوري سرپرستي را براي حجاج خود نصب نموده تا امور مربوط به حجاج خود را سامان بخشد ، البته اگر عنوان « اميرالحاج » بر چنين سرپرستي هم صادق باشد ، ثبوت لااقل پاره اي از احكامي كه در اين فصل مطرح مي شود ، بر چنين فردي ، بعيد نيست ، اما حكم به ثبوت هلال ماه امروزه از سوي حاكمان حجاز صورت مي گيرد و حجاج بيت الله الحرام و امراي آنها نيز در اين زمينه بدان اكتفا مي كنند .
سخنراني اميرالحاج
بر اميرالحاج مستحب است كه در چهار روز از موسم حج ، براي مردم سخنراني كند . شيخ طوسي روايتي از جابر را مستند اين حكم قرار داده كه بنابراين نقل ، اميرالحاج در روز هفتم ذي الحجه ، روز عرفه ، روز عيد قربان در منا و روز نفراوّل ( كوچ كردن حجاج در روز دوازدهم ) از منا به مكه براي مردم سخنراني مي كند و آنان را با اعمال و مناسك و وظايف آشنا مي سازد . شهيد اول در اين باره مي گويد :
« بهتر است اميرالحاج از كيفيت كوچ كردن و وداع سخن بگويد ( در روز دوازدهم ) ، آنان را به اطاعت از خداوند ، و اينكه حج را با استقامت به پايان ببرند و بعد از حج بهتر از قبل از حج باشند و بر وعده هاي خويش با خداوند وفا نمايند ، تشويق و تحريض كند . » ( 1 )
امروزه اين مهم ، بهويژه در امر آموزش حجاج بيت الله الحرام ، در زمينه هاي مختلف معارف و احكام حج و تاريخ حجاز و حرمين شريفين توسط روحانيون كاروان ها انجام مي گيرد . گرچه عنوان اميرالحاج برايشان صدق نمي كند ، اما در شرايط كنوني امكان سخن گفتن اميرالحاج و سرپرست هر گروهي از حجاج از كشورهاي مختلف در مواضع يادشده ، امكان پذير نيست . روحانيون كاروان ها به عنوان نمايندگان او به اين مهم مبادرت ميورزند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الينابيع الفقهيه ، ج 30 ، ص 238
95 |
نماز ظهر روز سيزدهم در مسجدالحرام
افزون بر احكام يادشده ، كه مستقيماً در روايات باب حج آمده است و شيخ حرّ عاملي نيز براي هركدام باب جداگانه اي گشوده و روايات مربوط به آن را نقل كرده است ، ( 1 ) احكام ديگري نيز در لابلاي روايات و كتب فقهي به چشم مي خورد كه اشاره به آنها نيز خالي از لطف نيست .
علاّمه حلّي كوچ كردن امام در روز سيزدهم از منا به مكه را قبل از زوال ظهر براي اقامه نماز ظهر در مسجدالحرام خوب توصيف كرده تا مردم را از كيفيت وداع آگاه سازد . ( 2 )
البته دليلي بر اين حكم استحبابي و يا حكمت آن نقل نكرده ولي به نظر مي رسد ذيل روايت معاوية بن عمار كه قبلا نقل كرديم ( روايت اوّل ) مستند اين حكم باشد « علي الامام أن . . . و يصلّي الظهر يوم النفر في المسجدالحرام » . ( 3 )
شيخ حرّ عاملي همچنين با نقل روايتي ، « كراهت مكّي بودن اميرالحاج » را استفاده كرده و عنوان باب قرار داده است .
عمر بن يزيد از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند كه حضرت فرمودند : « لا يلي الموسم المكّي » . ( 4 )
از طرفي چنانكه گذشت ـ امام علي ( عليه السلام ) در زمان حكومت خود قثم بن عباس را والي مكه قرار داد و لااقل يك مرتبه او را مأمور برگزاري مراسم حج كرد ، درحالي كه او مقيم مكّه بود .
فصل سوّم : « اميرالحاج » در فقه اهل سنت
علماي اهل سنت نيز باصراحت « امام » را در بحث حج بر كسي كه متصدي امر حج است ، حمل كرده اند ؛ به عنوان نمونه در يكي از آثار فقهي اهل سنت آمده است : « الإمام هيهُنا الوالي الَّذي اليه أمر الحج مِنْ قِبَلِ الإمام » ( 5 ) سپس بعضي از احكام مربوط به او را مورد بحث قرار داده است .
غير از احكام استحبابي كه در كتب فقهي اهل سنت درباره اميرالحاج به چشم مي خورد ، در بعضي از آثار و تأليفات آنان كه در موضوع حكومت و شؤون و اختيارات آن نگاشته شده ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ وسائل الشيعه ، ج 13 ، ص 523 « باب استحباب تقدم الامام ليصلّي الظهر يوم التروية بمني حتّي تقيم بها حتّي تطلع الشمس يوم عرفة » ، ص 525 « باب كراهة وقوف الامام و كراهة كونه مكّيا » ؛ ص 527 « باب جواز الخروج من مني قبل طلوع الشمس و لايجوز وادي محسر حتّي تطلع و استحباب كون الخروج بعد طلوعها و تأكده للامام » ؛ ج 11 ، ص 398 « باب كراهة وقوف اميرالحاج خصوصاً بعد الافاضة مِنْ عرفات و كراهة كونه مكّياً » .
2 ـ علاّمه حلّي ، تذكرة الاحكام ، ج 8 ، ص 375
3 ـ وسائل الشيعه ، ج 13 ، ص 523 ، ح3
4 ـ همان ، ص 526 ، ح 2
5 ـ ابن قدامه ، المغني والشرح الكبير ، ج 3 ، ص 436
96 |
از امارت حج سخن گفته شده است .
ماوردي و ابويعلي در « الاحكام السلطانيه » ( 1 ) ولايت در امر حج را در دو زمينه دانسته اند :
1ـ ولايت بر حركت دادن حجاج كه نوعي ولايت سياسي و زعامت تدبير است .
2ـ ولايت بر اقامه حج .
مرور اجمالي بر اين بحث ، كه شايد تنها اثري باشد كه دراين باره به تفصيل بحث كرده ، خالي از فايده نيست . در نوع اول از ولايت ، شرايطي چون مطاع بودن ، صاحب نظر بودن ، شجاعت داشتن و هيبت و هدايتگري در اميرالحاج معتبر شمرده شده است . آنگاه چند مورد را به عنوان حقوق والي حج بر حجاج برشمرده ، كه به بعضي از آنها اشاره مي شود :
1ـ جمع كردن مردم در مسير حج و حركت دادن آنها براي جلوگيري از تفرّق و پراكندگي .
2ـ مرتب كردن آنها در مسير حج و منزل دادن به آنان در مسير راه ؛ به طوري كه هر گروهي رييسي داشته باشند .
3ـ مدارا با حجاج براي مراعات حال ضعفا .
4ـ مراقبت از ايشان ، از شرّ اشرار و راهزنان .
5ـ ايجاد صلح بين كساني كه با يكديگر نزاع و اختلاف پيدا مي كنند و قضاوت بين آنان درصورت مراجعه به وي ، ولي اگر نزاعي بين يكي از حجاج و اهالي يكي از شهرها درميان راه رخ داد ، قاضي آن شهر ، شايسته رسيدگي و قضاوت است نه اميرالحاج .
6ـ تأديب و تعزير مجرمان و جاري كردن حدّ درصورتي كه براي اجراي حدود مأذون باشد .
7ـ رعايت وسعت وقت براي حجاج به منظور انجام اعمال و مناسك حج در موعد مقرر و با آرامش .
سپس فروعي را نيز در اين زمينه مطرح كرده است .
در قسم دوّم از ولايت ، واليِ حج را همچون امام جماعت شمرده اند كه پيروي از او در اعمال و مناسك لازم است البته نه به معناي تكليف لزومي ؛ زيرا در امامت جماعت ميان نماز امام و مأموم پيوستگي وجود دارد ولي در حج چنين نيست ، از اين رو سبقت جستن بر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نكـ : قاضي ابويعلي و ماوردي در الأحكام السلطانيه .
97 |
اميرالحاج در اعمال و مناسك مكروه شمرده شده است .
آنگاه در شرايط اميرالحاج علاوه بر شرايط لازم در امام جماعت ، شرايط ديگري را نيز معتبر دانسته اند ؛ مثلا
1ـ عالم به مناسك حج و احكام آن و مواقيت و ايام آن .
2ـ محدوديت ولايت اميرالحاج به هفت روز ؛ يعني از ظهر روز هفتم ذي حجّه تا روز سيزدهم ؛ به طوري كه قبل و بعد از اين ايام مانند يكي از حجاج است و ولايتي ندارد .
3ـ اگر ولايتش مطلق باشد ، در هر سال بايد اقامه حج كند مادامي كه از اين مسؤوليت منصرف نشده باشد ، و اگر براي يكسال والي شده باشد ، براي همان سال ولايت دارد .
سپس بخشي از وظايف او را در جهت آگاه ساختن مردم در اعمال و مناسك برشمرده است .
فصل چهارم : امام خميني و نصب سرپرست حجّاج
عدم بسط يد فقهاي شيعه سبب گرديده است كه مباحث حكومت كمتر مورد توجه و عنايت فقها قرار گيرد ، حتي در سده هاي اخير از مباحثي مهم ؛ چون امربه معروف و نهي از منكر نيز صرفنظر شده بود ، چنانكه احكام مربوط به « اميرالحاج » نيز در مناسك به چشم نمي خورد . هرچند اين احكام غالباً استحبابي است ، اما در شمار آداب حج نيز بيان نمي شود .
امام خميني احياگر اسلام ناب محمدي ( صلّي الله عليه وآله ) در قرن حاضر در پرتو انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي و به صحنه آمدن فقهاي شيعه ، بسياري از مباحث مهجور دين را احيا كرد ؛ ازجمله اين موارد و مباحث ارزشمند و سرنوشت ساز ، « بُعد سياسي ـ اجتماعي حج » است . آن بزرگوار اين عبادت اجتماعي ـ سياسي را از غربتي كه بدان دچار بود ، نجات داد و چهره آن را از تحريفاتي كه آلوده بود ، پاك كرد و خواستار احياي حج ابراهيمي ـ محمدي شد .
او با نصب سرپرست حجاج بيت الله الحرام و تبيين وظايف وي ، درجهت سرپرستي حجاج و احياي ابعاد مختلف حج ، عرصه هاي جديدي را در جهان اسلام گشود . هرچند
98 |
ولايتي را كه شيعه براي فقيه جامع الشرايط قائل است ، بر همه مسلمانان نافذ است ، اما به مقدار بسط يدي كه حضرت امام ( قدس سره ) داشت و يا جانشين صالح او دارد ، به انجام امور و از آن جمله نصب سرپرست براي حجاج ايراني مبادرت ميورزد .
حضرت امام در سال 58 طي حكمي دوتن از روحانيان انقلابي را به سرپرستي حجاج بيت الله الحرام منصوب كرد .
در حكم امام به ايشان آمده است :
« چون ايام برگزاري يكي از فرايض بزرگ اسلامي با محتواي عظيم انساني ، روحاني ، سياسي ، اجتماعي ، يعني فريضه حج بيت الله الحرام نزديك است و لازم است در آستانه برقراري جمهوري اسلامي با انقلاب شكوهمند ملت شريف ايران اين فريضه مقدسه از آثار طاغوت پاكسازي و به اسلام راستين برگردد ، به اين جهت شما را به عنوان سرپرست حجاج بيت الله الحرام تعيين نموده كه با مشورت با مقامات صالحه هيأتي از افراد صالح و متعهّد و با ايمان انتخاب و با همكاري آنان كليّه امور مربوط به حج را تحت نظارت قرار دهيد كه ان شاءالله تعالي در حكومت جمهوري اسلامي اين فريضه مقدسه ، با محتواي معنوي خود تحقق يابد . » ( 1 )
از مجموع احكام حضرت امام در نصب نمايندگان خويش براي سرپرستي حجاج بيت الله الحرام در موسم حج ، ( 2 ) نكاتي چند استفاده مي شود كه حائز اهميت است :
1ـ پاكسازي فريضه حج از آثار طاغوت .
2ـ احياي ابعاد سياسي ـ اجتماعي حج .
3ـ دعوت مسلمانان به وحدت و مقابله با استكبار جهاني .
4ـ برنامه ريزي و سازماندهي حجاج بيت الله الحرام درجهت اعلام برائت از مشركان در سرزمين وحي .
همچنين در پيام هايشان به حجاج بيت الله الحرام ، وظايفي در ارتباط با سرپرست حجاج براي آنان برمي شمارند : ( 3 )
1ـ پيروي از برنامه هايي كه از سوي نماينده رهبري و سرپرست حجّاج اعلام مي شود .
2ـ حفظ نظم و آرامش و هماهنگي كامل بين كاروان ها و وحدت رويّه .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ امام خميني ، صحيفه نور ، ج 9 ، ص 176
2 ـ حج در كلام و پيام امام خميني ، ص 117 ، فصل 17
3 ـ همان ، ص119 ، فصل 18
99 |
« . . . اگر خداي نخواسته هر كاروان و هر گروهي مستقلا و بدون توجه به هماهنگي ، اقدام به امري كنند ، ممكن است فاجعه اي پيش آورد و انحرافاتي تحقق يابد كه چهره اسلامي جمهوري اسلامي و انقلابي دگرگون جلوه داده شود ، و اين گناه عظيمي است كه پيش خالق و خلق مسؤوليتي بس بزرگ دارد . »
3ـ تأييد اميرالحاج از سوي علماي حاضر در موسم حج .
4ـ همكاري و هماهنگي دستگاه هاي مربوطه با سرپرست حجاج درجهت سازماندهي امر حج .
از وظايفي كه حضرت امام براي سرپرست حجاج و نيز حجاج در رابطه با سرپرست حج بيان كرده اند ، برمي آيد كه آن بزرگوار در انديشه پاك شدن مراسم عبادي ـ سياسي حج از انحرافات ، نقص ها و كمبودها بود .
اگر در گذشته ، حج سفري عبادي و زيارتي و سياحتي تلقي مي شد و ميليون ها مسلمان درعين اجتماع در يك مكان ، از يكديگر بيگانه بود و هركسي در فكر بجاآوردن اعمال و مناسك حج به صورت انفرادي بود ، از وضعيت مسلمانان ديگر بي خبر بودند ، از اسرار و حكمتهاي مهم اين فريضه بزرگ درجهت احياي مجد و عظمت اسلام و مسلمين غافل بودند ، از رنج و مشقتي كه مظلومان و محرومان در كشورهاي اسلامي تحمل مي كردند ، بي اطلاع بوده و در صورت آگاهي بي تفاوت از كنارش مي گذشتند ، بسياري از حجاج به سفر حج به عنوان سفري تجارتي مي نگريستند و دهها انحراف و كجروي ديگر . . . امام خميني در انديشه تصحيح خطاها و انحرافها و بازگرداندن حج به مسير اصلي خود بود و يكي از مقدمات وصول به اين هدف « سازماندهي حجاج بيت الله الحرام و نظم بخشيدن به آنان و هدايتشان به سمت اهداف متعالي حج » بود كه با نصب سرپرست حجاج و نماينده خويش تأمين مي شود . امام خميني خواستار پيراستن حج از تشريفات و تجملاتي بود كه به جايگاه اميرالحاج اگر از اين زاويه نگريسته شود و اهدافي كه آن رهبر فقيد و فرزانه در پي تحقّقش بود ، مدنظر قرار گيرد ، اهميت اين منصب بيش از پيش آشكار مي شود . نقش سرپرست حجاج درجهت نظم بخشيدن به امور حج و حجاج همگي براي رسيدن به مقاصد مهمي است كه مي تواند بر اين عبادت مترتب شود .
100 |
* پي نوشتها :