بخش 5
1 ـ شهدای جنگ احد
33 |
ميقات حج - سال هشتم - شماره سي و دوم - تابستان 1379
تاريخ و رجال
34 |
شهداي جنگ احد
محمدصادق نجمي
در مقاله پيشين ، مطالبي به طور فشرده درباره « مجروحان » و « فراريان جنگ احد » آورديم و اينك بحث خود را درباره « شهداي اُحد » ، به ويژه درباره شهادت حضرت حمزه ( عليه السلام ) ، كه هدف اصلي اين نوشتار است ، پي مي گيريم :
تعداد شهداي احد
مشهور در ميان مورّخان آن است كه مجموع شهداي احد هفتاد نفر بوده است و اقوال غير مشهوري هم وجود دارد كه تعداد آنان را بيشتر و يا كمتر دانسته اند . به هر حال ، چهار نفر آنان ؛ يعني حضرت حمزه ، عبدالله بن جحش ، معصب بن عمير و شماس مخزومي از مهاجرين و بقيه از انصار بودند .
به حقيقت ، شهداي احد و باز ماندگانشان ، صبر و استقامت و وفاداري و اخلاص را به حدّ اعلا رساندند و درس وفاداري و شهامت را به همه مسلمانان در پهنه گيتي ، آموختند .
اكنون به چند نمونه اشاره مي كنيم :
1 ـ به هنگام فرو كش كردن شعله جنگ ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به كساني كه در كنارش بودند ، فرمود : آيا در ميان شما كسي هست كه ما را از سرنوشت سعد ابن ربيع ( 1 ) آگاه كند و بگويد كه او در ميان زنده ها است يا در ميان كشته شدگان ؟ ! ( 2 )
اُبيّ بن كعب عرض كرد : اي رسول
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ از انصار ، قبيله بني خزرج ، بني حارث بن خزرج .
2 ـ « مَن رَجُلٌ يَنظُرُ لي ما فَعَلَ سَعْدُ بن الربيع ، أ في الأحياء هو أمْ في الأموات ؟ »
35 |
خدا ، من اين خبر را برايت مي آورم . وي مي گويد : من خود را با سرعت تمام به ميدان و به كنار پيكرهاي شهدا رساندم ، پيكر خون آلود سعد را ، كه آخرين دقايق زندگي اش را سپري مي كرد ، در ميان آنها يافتم و او را صدا كردم ، چشمانش را باز كرد . به او گفتم : سعد ! مرا رسول خدا فرستاد تا خبر وضعيت و حال تو را به او برسانم ، اينك چگونه اي ؟ به آرامي پاسخ داد : من ديگر از مردگانم ، سلام مرا به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) برسان و از قول من بگو : « جَزاكَ الله عَنّا خَيرَ ماجَزي نَبِيّاً عَنْ اُمَّتِهِ » ؛ « خداوند تو را از بهترين پاداش هايي كه بر ديگرپيامبران ، درراه هدايت امّتشان خواهد داد ، برخوردار نمايد . » و نيز سلام مرا به قبيله ام برسان و به آنان بگو : مباد پيمان شكني كنيد ، اگر يك نفر از شما زنده باشد و دشمن به رسول خدا راه پيدا كند ، نزد خداوند هيچ عذري نخواهيد داشت .
اُبيّ مي گويد : اين خبر را به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آوردم ، آن حضرت فرمود :
« رَحِمَ اللهُ سَعْد نَصَرنا حَيّاً و اَوصي بنا مَيّتاً » ( 1 ) ؛ « خدا رحمت كند سعد را ، كه در زنده بودنش ما را ياري رسانيد و در مرگش هم ياري كردن بر ما را توصيه كرد . »
2 ـ يكي ديگر از شهداي جنگ احد ، « انس بن نَضْر » است . او هنگامي كه فرار عده اي از صحابه را ديد ، گفت :
« أَللّهُمَّ اِنّي اَعْتَذِرُ اِلَيْكَ مِمّا صَنَعَ هؤُلاءِ وَاَبرأُ اِلَيْكَ مِمّا جاءَ بِهِ هؤُلاءِ » ؛ « خدايا ! من از آنچه اينها ( فراريان از صحابه ) انجام دادند ، در پيشگاهت اعتذار و از آنچه اينان ( مشركين ) آورده اند ، تبرّي مي جويم . »
آنگاه وارد جنگ شد و به شهادت رسيد . نوشته اند كه در پيكرش بيش از هشتاد زخم بود و كسي نتوانست او را بشناسد ، مگر خواهرش « ربيّع » آن هم از طريق انگشتانش كه از زيبايي خاصي برخوردار بود . ( 2 )
3 ـ به هنگام مراجعت رسول خدا و اصحابش از احد ، زنان مدينه به استقبال آمدند ، بانويي از قبيله « بني دينار » پيش آمد و از كشته شدگان در جنگ پرسيد . به او گفتند همسر ، پدر و برادرت ، هر سه از كشته شدگانند . او به اين خبر توجهي نكرد و پرسيد : پيامبر چه شد ؟ ! گفتند : به سلامت برگشته است . گفت او را به من نشان دهيد و چون رسول خدا را ديد گفت :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سيره ابن هشام ، ج 3 ، ص 39 ؛ كامل ابن اثير ، ج 2 ، ص 112 ؛ طبري ، ج 2 ، ص 388 ؛ تاريخ الخميس ، ج 1 ، ص 440 ؛ تاريخ ابن كثير ، ج 3 ، ص 39 ؛ اُسد الغابه ، ج 2 ، ص 249 .
2 ـ كامل ابن اثير ، ج 2 ، ص 109 ؛ اسد الغابه ، ج 1 ، ص 154
36 |
« كُلُ مُصيته بَعْدَكَ جَلَلٌ » ؛ ( 1 ) « همه مصيبت ها با سلامتي تو كوچك است ! » و بدين گونه در مصيبت و فراق سه تن از عزيزانش ، صبر و بردباري را پيش گرفت . ( 2 )
حمزه سيد الشهدا
آري ، اينان تنها چند نمونه بودند از شهداي احد و اصحاب و ياران فداكار رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كه در راه ايمان و عقيده و در دفاع از توحيد و مبارزه با شرك و بت پرستي ، جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند و صداقت و وفاداري و شهامت را به اوج رساندند .
اما مي توان گفت كه اگر همه اين بزرگواران و همه اين شهداي عزيز و همه شهداي اوّلين و آخرين ، در يك صف و حمزه سيد الشهدا به تنهايي در يك صف قرار گيرد ، طبق گفته رسول خدا ، او بر همه اين شهيدان ، به جز انبيا و اوصيا ، فضيلت و برتري خواهد داشت ؛ « سَيّدُ شُهَداءِ اْلاَوَّلين وَالآخِرين ما خَلا الأَنبياءِ وَالأَوصياء » . ( 3 )
آري ، تنها او است كه با لقب « افضل الشهدا » و « اسد الله و اسد رسوله » و « سيد الشهدا » مفتخر و ملقّب گرديد .
« وَعَلي قائمة الْعَرش مَكْتُوب ؛ حمزة اَسَد الله وَاَسَد رسوله و سيّد الشهداء » ( 4 )
حضرت حمزه در آستانه جنگ
« وَالَّذي اَنْزَلَ علَيكَ الكِتابَ لَنُجادِلَنَّهُمْ » .
به هنگام عزيمت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به احد ، هر يك از ياران آن حضرت در استقامت و پايداري و حمايت خود از پيامبر مطلبي مي گفت و در وفاداري خويش و تشجيع ديگران جمله اي به كار مي برد ، آنان كه در جنگ بدر حضور نداشتند مي گفتند : اي رسول خدا ، ما براي جبران جنگ بدر در انتظار چنين روزي به سر مي برديم .
بعضي ديگر مي گفتند : اگر ما امروز در مقابل مشركان مقاومت نكنيم پس كي اين مقاومت را نشان خواهيم داد و . . .
و بدين گونه به سوي احد حركت كردند و به طوري كه پيشتر گفتيم ، گروهي از آنها نتوانستند بر وعده خويش استوار بمانند و در لحظات سخت جنگ ، جبهه را ترك كردند . اما در مقابل ، گروهي ، بر گفتارشان پايدار ماندند و بر وعده خويش عمل نمودند و در اين راه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ جَلَل ، هم در كثرت و هم در قلّت به كار مي رود كه در اينجا معناي دوم منظور است .
2 ـ سيره ابن هشام ، ج 2 ، ص 43 ؛ طبري ، ج 2 ، ص 392
3 ـ كمال الدين ، ج 1 ، ص 263
4 ـ بصائر الدرجات ، ص 34 ؛ بحار الانوار ، ج 27 ، ص 7
37 |
به شهادت رسيدند و يا با تن مجروح برگشتند . از جمله اين شهدا ، حمزه سيد الشهدا است . او به هنگام حركت عرض كرد :
« يا رَسُول الله ، وَالَّذي اَنْزَلَ عَلَيكَ الكِتابَ لُنُجادِلَنَّهُمْ » ( 1 )
« اي پيامبر خدا ، سوگند به خدايي كه قرآن را بر تو فرستاد ، در مقابل دشمن تا آخرين نفس مبارزه سختي خواهيم كرد . »
شهادت حمزه و رؤياي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله )
رسول خدا به هنگام عزيمت به احد ، خطاب به يارانش فرمود : « من در شب گذشته ، در عالم خواب ديدم كه گاوي نزد من ذبح گرديد و قبضه شمشيرم شكست . تعبير من از اين خواب اين است كه گروهي از يارانم كشته مي شوند و يك نفر هم از اهل بيت من به شهادت مي رسد ؛ « اَمّا الْبَقَرُ فَهِيَ ناسٌ مِن اَصحابي يُقَتَلُونَ وَاَمّا الثلمُ الذي رَأيتُهُ في ذُبابِ سَيفي فَهُوَ رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بَيتي يُقْتَل » ( 2 )
و در بعضي از روايات به جاي « رَجُلٌ مِنٌ اَهٌل بَيْتي » ، « رَجُلٌ مِنْ عِتْرَتي » آمده است .
شهادت با دهان روزه
واقدي مي نويسد : « وَيُقالُ كانَ حَمْزةُ يَومَ الْجُمعةِ صائِماً وَيَوم السَّبت صائماً فلاقاهُمْ وَهُو صائِم » ( 3 ) « مورخان نوشته اند : حمزه روز جمعه ، يك روز قبل از جنگ ، و روز شنبه كه جنگ واقع شد ، روزه دار بود و با دهان روزه با دشمن مواجه گرديد و به شهادت رسيد . »
چگونگي شهادت حمزه ( عليه السلام )
گرچه حضرت حمزه به دست غلامي شقي ، به نام وحشيِ حبشي به شهادت رسيد ليكن در انجام اين جنايت هولناك ، او را دو نفر تشويق و ترغيب نمود و در واقع در اجراي اين عمل فجيع ، دو عامل نقش اساسي را ايفا نمودند :
1 ـ جُبير بن مُطعِم
ابن ابي الحديد در اين باره مي گويد : « وَكانَ حَمْزَةُ بْن عَبدِالْمُطَّلِب مغامراً غَشَمْشَماً لايَبْصُر اَمامَهُ » ؛ « حمزة بن عبدالمطلب بسيار نترس و جسور بود و در جنگ ها پيش پاي خود را نمي ديد . » سپس مي گويد : در جريان جنگ احد ، جبربن مطعم به غلام خويش وحشي چنين گفت :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تاريخ ابن كثير ، ج 4 ، ص 12
2 ـ الروض الاُنُف ، ج 3 ، ص 139 ؛ تاريخ ابن كثير ، ج 3 ، ص 12 ؛ سيره ابن هشام ، ج 3 ، ص 16
3 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ، ج 1 ، ص 243 و ج 14 ، ص 223 ؛ بحار الأنوار ، ج 20 ، ص 125
38 |
« وَيلَكَ اِنَّ عَلِياً قَتَلَ عَمّي طُعَيمَة و . . . » ؛ « واي بر تو ! مي داني كه علي در جنگ بدر ، عمويم « طعيمه را كشت و . . . » پس اگر در اين جنگ تو او را بكشي آزادت مي كنم و اگر محمد و يا حمزه را هم بكشي آزاد خواهي شد ؛ زيرا بجز اين سه تن كسي با عموي من هم سنگ نيست .
وحشي پاسخ داد : اما محمد ، يارانش دور او را مي گيرند و راهي بر او نيست و اما علي به هنگام جنگ آن چنان چابك و فرزانه است كه بر كسي اجازه تحرك نمي دهد و اما حمزه چرا ، زيرا او به هنگام جنگ آن چنان به خشم مي آيد كه زير پاي خود را نمي بيند ! ( 1 )
جبير بن مطعم به وعده اش وفا نمود و پس از مراجعت وحشي به مكه او را آزاد كرد .
2 ـ و ديگر كسي كه وحشي را بر اين جنايت تشويق كرد و در به شهادت رسانيدن حمزه نقش اساسي داشت ، هند همسر ابوسفيان بود .
او كه در چرب زباني و زيبايي زبانزد مردم مكه بود ( 2 ) و از فتاكي و بي باكي وحشي و از پيمانش با جبير آگاهي داشت ، با وي ملاقات نمود و بر انجام مأموريتي كه بر عهده گرفته بود تأكيد و ترغيب كرد و در مقابل قتل يكي از سه نفر كه جبير پيشنهاد داده بود ، جايزه بزرگي را بر وي وعده داد . پاسخ وحشي به هند همان بود كه به جبير داده بود ولي در قتل حمزه او را اميدوار ساخت و لذا در طول راه هر وقت وحشي و هند به همديگر مي رسيدند هند او را با اين جمله خطاب مي كرد و بر تصميمش تشويق مي نمود :
« وَيهاً يا اَبا دستمة اِشْفِ وَاسْتشْفِ » ؛ ( 3 ) « به هوش باش اي ابا دستمه ( كنيه وحشي است ) تا دل ما را آرام و خودت را آزاد كني . »
از وحشي بشنويم :
بر اساس نقل مورّخان ، وحشي خود گفته است كه : در اثر اين تشويق ها ، به همراه مشركان وارد منطقه احد گرديد و مترصد بود تا به آزادي خويش و به وصال هند و جوايز او نايل گردد . او كه در « حربه » ( 4 ) اندازي فن آور بود و در اصابت هدف كمتر خطا مي كرد ، مي گويد : در اوج درگيري جنگ ، براي دست رسي به حمزه وارد ميدان شدم و در پي فرصت مناسب لحظه شماري مي كردم و در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شرح نهج البلاغه ، ج 1 ، ص 243 ؛ تاريخ ابن كثير ، ج 3 ، ص 11 ؛ الروض الأنف ، ج 3 ، ص 138 ؛ بحار الأنوار ، ج 2 ، ص 83
2 ـ مجالس المؤمنين ، ج 1 ، ص 178 . در معرفي نقش هند و ابوسفيان و وحشي در جنگ احد ، مطالبي خواهيم آورد .
3 ـ طبري ، ج 2 ، ص 368 ؛ كامل ، ج 2 ، ص 103 ؛ البراية و النهايه ، ج 3 ، ص 11 .
4 ـ حربه به فارسي زوبان و آن نيزه كوتاهي است كه از چند قدمي به سوي دشمن انداخته مي شود .
39 |
پشت هر درخت و قطعه سنگي مخفي مي شدم تا بلكه در تير رس من قرار گيرد ؛ « . . . اَسْتَتِرُ مِنْهُ بِشَجَرة اَوْ بِحَجر لِيْدنُو مِنّي . . . » .
در اين هنگام حمزه در ميدان ظاهر گرديد كه با هر كس رو به رو مي شد يا او را فراري مي داد و يا با ضربتي از كار مي انداخت . حمزه در ميدان با دو علامت شناخته مي شد ؛ يكي آن كه با دو دست و با دو شمشير مي جنگيد و ديگر اين كه پَرِ شتر مرغي به كلاه خود نصب مي كرد .
وحشي مي گويد : در اين ميان « سباع بن عبدالعزي » از سران سپاه شرك به مصاف حمزه درآمد و حمزه فرياد مي زد : « هَلمَّ اِليَّ يا ابنَ مُقَطّقَهِ البُظور » ، « اي پسر زن پست ، به سوي من آي » ، آنگاه به وي حمله نمود . در اين درگيري و جنگ و گريز بود كه به كمين گاه من نزديك شد ، او كه مانند شير ژيان به كسي مجال تحرك نمي داد ، در موقعيت مناسبي در مقابل من قرار گرفت و من به « حربه » ام تكان سختي وارد كردم و به سوي حمزه انداختم حربه به زير شكم ( 1 ) حمزه اصابت كرد و از پشتش سر درآورد ! او هم به من هجوم آورد ولي توانش را از دست داده بود و در چند قدمي من بر زمين افتاد . و اين در وضعيتي بود كه در اثر درگيري شديد ، هيچ يك از مسلمانان متوجه جريان نبودند و لذا من در گوشه اي صبر كردم و مطمئن شدم كه حمزه ديگر زنده نيست . به سويش برگشتم و حربه را برگرفتم و مژده قتل او را كه هدفي جز آن نداشتم ، بر لشكريان رسانيدم . ( 2 )
در روايتي از امام صادق ( عليه السلام ) آمده است كه حربه وحشي به زير گلوي حمزه اصابت كرد و چون بر زمين افتاد ، دشمن از هر طرف بدو حمله آورد و با ضربه هاي متعدد و كاري و به صورت قتل صبر او را به شهادت رساندند . در اينجا بود كه وحشي سينه آن حضرت را شكافت و كبدش را براي گرفتن جايزه نزد هند برد ، هند كبد را در دهان گذاشت و خواست آن را بجود و ببلعد ولي كبد در دهانش مانند قطعه استخواني شد و آن را بيرون انداخت . ( 3 )
پيكر حمزه پس از شهادت
پس از شهادت حضرت حمزه تا دفن آن حضرت ، چند حادثه نسبت به پيكر پاكش رخ داد كه به نقل آنها مي پردازيم :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ در بعضي از متون « فَاَصابت لِيَّتّهُ » و در بعضي ديگر « فَاَصابت ثنيّته » ضبط شده است كه اوّلي به معناي زير شكم و دوّمي به معناي زير گلو است .
2 ـ تاريخ ابن كثير ، ج 4 ، ص 19 ؛ كامل ابن اثير ، ج 2 ، ص 108
3 ـ ارشاد مفيد ، ص92
40 |
1 ـ هند و پيكر حمزه ( عليه السلام )
اولين حادثه پس از شهادت حضرت حمزه ، مثله شدن پيكر آن حضرت به وسيله هند بود .
طبري در اين باره مي گويد : پس از شهادت حمزة بن عبدالمطّلب و خاموش شدن شعله جنگ ، هند همراه ديگر زنان قريش ، به سوي ميدان جنگ هجوم بردند و به مُثله كردن اعضاي ياران پيامبر پرداختند ؛ يكي از آنها هند بود كه خود را به پيكر حمزه رسانيد و آن را قطعه قطعه كرد . و گوش و بيني و ساير اعضايش را بريد و از آنها براي خود خلخال و گردن بند ساخت و زيور آلات خود را به وحشي بخشيد و هم او سينه حمزه را شكافت و كبدش را درآورد و خواست آن را ببلعد كه نتوانست ( 1 ) .
در تفسير قمي آمده است : « فَجائَتْ اِلَيهِ هِند فَقَطَعَتْ مَذاكِيره ! وَقَطَعَتْ اُذُنَيه وَقَطَعَت يَديه وَرِجْلَيه » ( 2 ) ؛ « هند آنگاه كه در كنار پيكر حمزه قرار گرفت ، تمام اعضاي او ! و دست و پايش را قطع كرد . »
طبري مي نويسد : هند پس از انجام اين جنايت بر بالاي سنگ بزرگي رفت و آنان را مورد خطاب قرار داد و اشعار معروف خود را با صداي بلند خواند .
اشعار هند ، كه بيشتر مورّخان آن را نقل كرده اند چنين است :
نَحنُ جَزيناكُم بِيَوم بَدر * * * وَالحَربُ بَعدَ الحَرب ذات سعْر
ما كان عَن عُتْبَـةَ لي مِن صَبر * * * وَلا اخي وَعَمِّهِ وَبَكْري
شَفَيتُ نَفْسي وَقَضَيتُ نَذْري * * * شَفيت وَحشي غَليل صَدري
فَشُكر وَحشيّ عَلَيَّ عُمري * * * حتّي تَرم اَعْظمي في قبري ( 3 )
« اين كشتار ، پاداش ما بود بر شما از جنگ بدر ؛ زيرا جنگ پس از جنگ است كه ارزش دارد . » « در مصيبت عتبه و برادرم و عمويم و بكر صبرم به آخر رسيده بود . »
« واينك شفا يافتم و نذرم را ادا كردم ؛ وحشي ! تو بودي كه بر عهد خود با من وفا كردي و غم را از سينه ام زدودي . »
« بر من است كه تا زنده ام شكرگزار او باشم بلكه تا پوسيدن استخوان هايم در درون قبرم سپاسگزارش گردم . »
ابن اسحاق مي گويد : از جمله اشعاري كه هند پس از مثله كردن پيكر حمزه مي خواند ، اين بود :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ طبري ، ج 2 ، ص 385 ؛ كامل ، ج 2 ، ص 111 ؛ سيره ابن هشام ، ج 3 ، ص 36
2 ـ تفسير قمي ، ج 1 ، ص 17
3 ـ الروض الأُنُف ، ج 3 ، ص 169 ؛ كامل ابن اثير ، ج 4 ، ص 37
41 |
شَفَيتُ مِنْ حَمْزَةَ نَفسي بأُحُد * * * حَتّي بَصَرتُ بَطْنَهُ عَنْ الكَبِد
اَذْهَبَ عَنّي ذاكَ ماكنتُ اَجِدُ * * * مِن لَذعة الْحُزْنِ الشَّدِيد الْمُعْتَمد
« من از كينه اي كه از حمزه در دل داشتم ، در احد تشفي يافتم ، آنگاه كه شكم او را تا كبد شكافتم . »
« اين عمل ناراحتي مرا از ميان برد كه مدام به صورت اندوه شديد بر من فرود مي آمد . » ( 1 ) .
2 ـ ابوسفيان و پيكر حمزه ( عليه السلام )
ابن اسحاق مي نويسد : پس از مثله شدن حمزه « حُلَيس بن زبان » ، از سران سپاه شرك ، كه ديد كه ابوسفيان با نوك نيزه به گونه آن حضرت فشار مي دهد و مي گويد : « ذق يا عقق ( 2 ) » ؛ « بچش اي كسي كه بر بت هاي عماق شدي ! » حُليس گفت : عجب كار شرم آوري ! كسي كه خود را رييس قومش مي داند ، با پسر عمويش كه تكه گوشتي بيش نيست ، با چه خشونت و تحقير برخورد مي كند !
ابوسفيان گفت : « وَيحَك اكتمها عَنّي فَاِنَّها كانَتْ زلّةً » ؛ « لغزشي بود روي داد ، فاش نكن ! » ( 3 )
3 ـ رسول خدا و پيكر حمزه
بنا به نقل بعضي از مورّخان ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) با اين كه مجروح بود و حالي به شدت آزرده داشت ، در جستجوي پيكر حضرت حمزه برآمد .
ابن اسحاق مي گويد : « وَخَرَجَ رَسولُ الله فيما بَلَغَني يَلْتَمِسُ حمزة بن عبدالمطّلب فَوَجَدَهُ ببطن الوادي قَدْ يقرّ بطنه » ( 4 ) .
در تفسير قمي آمده است : پس از فروكش كردن شعله جنگ ، رسول خدا به يارانش فرمود : آيا در ميان شما كسي هست كه از عمويم حمزه خبري بياورد ؟ ! « حدث بن اميه » عرض كرد : من محلي را كه او افتاده است مي شناسم و خود را به كنار پيكر حمزه ( عليه السلام ) رسانيد اما چون او را با وضع فجيع و دلخراش ديد ، نتوانست خبر را به رسول خدا برساند و چون دير كرد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به امير مؤمنان ( عليه السلام ) فرمود : « يا عَلِي اُطْلُب عَمّك » ؛ « اي علي ، به سراغ عمويت برو » آن حضرت نيز چون وضع حمزه ( عليه السلام ) را مشاهده كرد ، به خود اجازه نداد كه رسول خدا را آگاه سازد و لذا خود پيامبر با چند تن از صحابه حركت كرد و چون پيكر پاره پاره و مثله شده عمويش را ديد گريه كرد و فرمود :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الروض الانف ، ج 3 ، ص 107
2 ـ عقق اضم اول و فتح ثاني از عماق گرفته شده و صيغه مبالغه است مانند فسق .
3 ـ سيره ابن هشام ، ج 3 ، ص 37 ؛ الروض الأُنُف ، ج 3 ، ص 170
4 ـ البداية ، ج 3 ، ص 39 ؛ تاريخ طبري ، ج 2 ، ص 388
42 |
« لَنْ أصابَ بِمِثْلِكَ أبداً » ؛ « براي من مصيبتي بالاتر از مصيبت تو نيست . »
و نيز فرمود : « وَالله ما وَقفتُ مَوقِفاً أغيَظ عَلَيَّ مِن هذا الْمَكان » ؛ ( 1 ) « به خدا سوگند تا كنون چنين مصيبت سختي بر من روي نداده بود . »
در آن حال بود كه فرمود : هم اينك جبرئيل نازل شد و اين مژده را به من داد : « اِنَّ حَمزة مَكْتُوب في السَّماوات السَّبْع حَمْزَةَ بْن عَبْدالمُطَّلب اَسَد الله وَاَسَدُ رَسُولِه » ؛ ( 2 ) « در آسمان هاي هفتگانه نوشته شده است كه حمزه شير خدا و شير رسول خدا است . »
و در روايت ديگر از جابر بن عبدالله انصاري نقل شده است كه چون رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) جسد عمويش را ديد گريه كرد و چون ديد او را مثله كرده اند ، « شَهِق » ، با صداي بلند گريست . ( 3 )
باز روايت شده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چون بدن مثله شده حمزه ( عليه السلام ) را ديد ، فرمود : « رَحِمَكَ الله يا عَمّ فَقَد كُنتَ وَصُولا لِلرَّحِم فَعُولاً بِالْخَيْرات » ؛ ( 4 ) « اي عموي من ، خداي رحمت كند كه در زندگيت نسبت به ارحام خود ايفاي وظيفه كردي و آنچه نيكي بود انجام دادي . »
ظاهراً منظور آن حضرت از اين جمله ، اين است كه تو در زندگي و تا آخرين نفس وظيفه خود را نسبت به رحم ، كه من هستم انجام دادي ؛ « وَصُولاً لِلرَّحِم » و آنچه خير و نيكي و فداكاري براي حفظ اسلام در مقابل كفر و الحاد بود از خود نشان دادي ؛ « فَعُولا بِالْخَيرات » .
آنگاه عباي خويش را به روي پيكر حمزه انداخت و چون عبا كوتاه بود و تمام پيكر را پوشش نمي داد ، روي پاهاي او را با علف هاي بيابان پوشانيد .
دو مطلب قابل بحث :
در منابع حديثي و تاريخي از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به هنگام مشاهده پيكر عمويش حضرت حمزه ، دو مطلب نقل شده است كه هر دو جاي بحث و بررسي و در نهايت جاي شك و ترديد است .
مطلب اول اين كه : چون آن حضرت پيكر عمويش را با آن وضع فجيع و دلخراش ديد عرض كرد : « اَلّلهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ وَاِلَيكَ الْمُشْتَكي وَأَنْتَ الْمُسْتَعان عَلي ما أَري » . سپس فرمود : « لَئِنْ ظَفَرتُ لأمثلنّ و لأمثلنّ » ؛ « اگر بر قريش دست يابم از آنان مثله ها خواهم كرد ! »
در بعضي نقل ها آمده است : « لَئِنْ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير قمي ، ج 1 ، ص 123 ؛ كامل بن اثير ، ج 2 ، ص 112 ؛ تاريخ الخميس ، ج 1 ، ص 331
2 ـ تاريخ ابن ابي كثير ، ج 4 ، ص 40
3 ـ اسد الغابه ، ج 2 ، ص 54
4 ـ همان .
43 |
ظَفَرتُ بِقُرَيش لأمثلنّ مِنْهُم بِسَبْعِين رَجُلاً » ( 1 ) ؛ « اگر به قريش پيروز شوم ، هفتصد نفر از آنان را مثله خواهم كرد . »
اينجا بود كه اين آيه شريف نازل گرديد : { وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ } ؛ ( 2 ) « اگر مجازات كرديد . به همان اندازه كه بر شما ضربه وارد شده است مجازات كنيد و اگر صبر كنيد بهتر است براي صبر كنندگان . »
بخش دوم اين نقل « لَئِنْ ظَفَرتُ لأمثلنّ . . . » و نزول آيه { وَإِنْ عَاقَبْتُمْ . . . } از جهاتي مورد سؤال است ؛ زيرا اولاً : گفتار آن بزرگوار ، با عمل آن حضرت منافات دارد ، بدين جهت كه در همان حال كه پيامبر در كنار پيكر عمويش قرار گرفته بود و مي فرمود « لئن ظفرت . . . » تعداد بيست و هشت نفر از اجساد مشركين را مي ديد كه به روي خاك افتاده اند و اگر بنا بود از قريش كسي را مثله كند ، دستور مي داد همان اجساد را مثله مي كردند .
و ثانياً : نزول آيه شريفه در جنگ احد و درباره شخص رسول خدا از نظر محققان پذيرفته نيست ؛ مثلا مرحوم قمي از قدماي مفسران مي گويد : اين آيه شريفه { وَإِنْ عَاقَبْتُمْ . . . } ، از آيات سوره نحل است و اين سوره مكّي است و اگر آيه به جنگ احد و به موضوع مثله مربوط مي شد علي القاعده بايد در سوره آل عمران كه بيشتر آيات مربوط به جنگ احد در اين سوره آمده است ، قرار مي گرفت ؛ « فَهذِهِ الآية في سُورة النّحْل وَكانَ يَجِبُ أنْ يَكُونَ فِي هذِهِ السّورَة » . ( 3 )
علاّمه طباطبايي از آيه شريفه يك مفهوم عام استفاده كرده و مخاطبان را همه مسلمانان دانسته است . اين مفسّر بزرگ آيه را به طور اجمال چنين معني مي كند و مي گويد : سياق آيه شريفه ، نشان گر آن است كه مخاطب آن ، همه مسلمانان است و مفهوم آيه اين است كه شما مسلمانان اگر در مقابل ايذاء و اذيت مشركين خواستيد مجازاتشان كنيد ، چون ايذاء آنها نسبت به شما ، در جهت ايمان شما و در جهت مخالفت شما با خدايان آنها بود ، پس مجازات شما هم بايد در همين جهت و فقط بر اساس شرك و الحاد آنها باشد .
و عمل شما خالص براي خدا انجام گيرد . و هيچ شائبه ديگري بر آن راه نيابد . ( 4 ) بطوري كه ملاحظه مي كنيد از نظر مرحوم علامه ، آيه شريفه داراي جنبه عمومي است و به موضوع مثله ارتباطي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تاريخ الخميس ، ج 1 ، ص 441 ؛ سيره ابن هشام ، ج 3 ، ص 40
2 ـ نحل : 126
3 ـ تفسير قمي ، ج 1 ، ص 123
4 ـ الميزان ، ج 12 ، ص 402
44 |
ندارد و اگر مربوط به مثله هم باشد ، باز هم جنبه عمومي دارد و مخاطب آن ، همه مسلمانان حاضر در جنگ است نه شخص رسول خدا . و بعضي شواهد تاريخي هم آن را تأييد مي كند ؛ از جمله در سيره حلبيه آمده است كه « ابوقتاده » يكي از ياران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با مشاهده مثله شدن حضرت حمزه تصميم گرفت اجساد مشركان را مثله نمايد و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شخصاً از اين عمل نهي كرد . ( 1 )
و در بعضي منابع آمده است كه وقتي اصحاب رسول خدا حزن شديد آن حضرت را نسبت به عمويش مشاهده كردند ، گفتند : « به خدا سوگند اگر روزي بر قريش پيروز شويم از آنان چنان مثله خواهيم كرد كه در تاريخ عرب سابقه نداشته باشد ؛ « لَئِنْ اَظْفَرَنا اللهُ بِهِم يَوماً مِنَ الدّهر نمثّلنّ بهم مُثلة لم يُمثّلها أحد مِنَ العرب » ( 2 ) و اين نقل نيز مؤيد عمومي بودن آيه شريفه است كه آيه در واقع پاسخي است بر اين نوع افكار قومي و تعصب قبيله اي .
مطلب دوم اينست كه : نقل مي كند رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) با مشاهده بدن مثله شده عمويش فرمود :
« لَولا اَنْ تَحْزَنَ صَفيّة وَيَكُون سُنَّة مِن بَعدي لَتَرَكْتُهُ حَتّي يَكون في بطون السباع و حواصل الطير » و به نقل ديگر : « لَتَرَكْتُهُ حَتّي يُحشَر مِن بطون الطير و السباع » . ( 3 )
« اگر نبود حزن و اندوه صفيه و اگر نبود اين كه در ميان مسلمانان سنت عملي باشد ، پيكر حمزه را دفن نمي كردم تا در شكم وحوش و طيور قرار گيرد يا از شكم وحوش و طيور محشور شود . »
و اين گفتار رسول خدا نيز جاي ترديد است و صحّت آن مورد بحث قرار گرفته ؛ زيرا :
اولاً : گذاشتن پيكر شهيدي در روي خاك هاي گرم و در مقابل آفتاب سوزان و قرار دادن آن در معرض هجوم طيور و درندگان ، با تدبير و حكمت رسول خدا سازگار نيست ؛ زيرا اين عمل نه تنها انتقام گرفتن از دشمن و اداي حق آن شهيد بزرگوار نيست بلكه با توجه به اين كه طبق دستور اسلام و سنت رسول خدا ، تجليل و تكريم ميت هر مسلمان و پيكر هر شهيد در دفن او است ، اين عمل نسبت به حمزه ( عليه السلام ) نوعي وهن و تحقير هم تلقي مي گردد .
وثانياً : اخلاق كريمه رسول خدا در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شرح نهج البلاغه ، ج 15 ، ص 17
2 ـ الاكتفا ، به نقل از تاريخ الخميس ، ج 1 ، ص 441 ؛ نهي ابي داود ، ج 2 ، ص 174 ؛ تاريخ طبري ، ج 2 ، ص 389
3 ـ اسد الغابه ، ج 2 ، ص 53 ؛ سنن ابي داود ، ج 2 ، ص 174
45 |
جنگ بدر ، اجازه نداد اجساد مشركين در بيابان رها شود و لذا دستور داد همه آنها را در چاه بريزند و مستور نمايند ، پس چگونه متصوّر است كه شهيد بزرگواري مانند حمزه سيد الشهدا در مقابل وحوش و روي خاك هاي سوزان بيابان احد بماند ؟ !
4 ـ صفيه و پيكر حضرت حمزه ( عليه السلام )
ابن اسحاق مي نويسد : خواهرش صفيه خود را به احد رسانيد تا پيكر برادرش را ببيند ، چون خبر به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) رسيد ، به زبير دستور داد كه « أَلْقِها فأرجعها ، لا تَري ما بِأَخيها » ؛ « برو و مادرت را برگردان تا برادرش را با اين وضع نبيند . » زبير به استقبال مادرش شتافت و گفت مادر ! رسول خدا دستور مي دهد كه بر گردي ، صفيه گفت : چرا برگردم ؟ من شنيده ام كه برادرم را مثله كرده اند و مي خواهم با پيكر مثله شده اش ديدار كنم ولي بدان تحمل همه اين مصائب در راه خدا سهل است و به هر چه در اين راه پيش آيد راضي ام و از خدا پاداش و صبر مي خواهم .
زبير چون گفتار صفيه را به رسول خدا عرض كرد ، حضرت فرمود : « خَلِّ سَبيلَها » ؛ « پس او را آزاد بگذار ! » چون چشم صفيه به بدن قطعه قطعه شده برادرش افتاد ، گفت : { اِنّا للهِِ وَاِنّا اِلَيهِ راجِعُون } آنگاه درباره او دعا و استغفار كرد . ( 1 )
ابن ابي الحديد از واقدي نقل مي كند كه چون صفيه به احد آمد ، انصار مانع شدند كه نزد رسول خدا بيايد ولي آن حضرت فرمود « دَعُوها » ؛ « مانعش نشويد . » آنگاه در نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نشست و شروع به گريه كرد . او كه گريه مي كرد ، رسول خدا هم مي گريست و چون صدايش به گريه بلند مي شد رسول خدا بلند مي گريست ؛ « فجعلتها اذا بكيت يبكي رسول الله و اذا نشجت ينشج رسول الله » فاطمه زهرا ( عليها السلام ) در كنار آنان بود و گريه مي كرد و رسول خدا هم به هرماه او گريه مي كرد . آنگاه فرمود :
گريه مي كرد . آنگاه فرمود : « لَنْ اَصاب بمثل حمزة أبداً » ، سپس خطاب به صفيه و فاطمه زهرا ( عليها السلام ) فرمود : بشارت مي دهم بر شما كه جبرئيل ، نازل گرديد و به من خبر داد :
« إِنَّ حمزة مكتوبٌ في أَهْلِ السّماواتِ السَّبْع حَمزة بْن عبدالمطلّب اَسَدُالله وَاَسَدُ رَسُولِهِ » ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الروض الأُنُف ، ج 3 ، ص 172 ؛ سيره ابن هشام ، ج 3 ، ص 41 ؛ اسد الغابه ، ج 7 ، ص 172 ؛ كامل ابن اثير ، ج 2 ، ص 112
2 ـ شرح ابن ابي الحديد ، 15 ، ص17
46 |
5 ـ گريه شديد رسول خدا به هنگام نماز بر عمويش حمزه
در ذخائر العقبي آمده است كه پيامبر خدا چون در كنار پيكر حمزه براي اقامه نماز ايستاد ، با صداي بلند گريست ، سپس آه عميقي كشيد و خطاب به پيكر او گفت :
« يا حَمزَة ، يا عَمّ رسول الله و اَسَدُالله وَاَسَدُ رسوله ، يا حَمزَة ، يا فاعلَ الْخَيْرات ، يا حَمْزَة يا كاشِفَ الكُرُبات ، يا حَمْزَةَ يا ذابَّ عن وجه رَسُول الله » .
باز هم گريه طولاني كرد ، آنگاه به نماز پرداخت . ( 1 )
6ـ هفتاد نماز بر پيكر حمزه ( عليه السلام )
بيشتر مورّخان و محدّثان ، از عبدالله بن عباس نقل كرده اند بر خلاف همه شهيدان ، كه رسول خدا بر آنان ، مانند همه مسلمانان ديگر ، يك نماز مي خواند ، بر پيكر عمويش حمزه هفتاد نماز يا هفتاد و دو نماز گزارد . بدين ترتيب كه : ابتدا پيكر عمويش را با يك قطعه لباس سفيد پوشاند ، سپس با هفت تكبير بر وي نماز خواند . پس از آن هر يك از شهدا را آوردند كه بر وي نماز بخواند ، در كنار پيكر حمزه قرار داد و به هر دو نماز خواند و سرانجام بر پيكر عمويش هفتاد و دو نماز گزارد . ( 2 )
7ـ دفن حضرت حمزه با كفن .
آنچه مسلّم است ، اين است كه : بر پيكر شهدا كه در جبهه و ميدان جنگ به شهادت مي رسند ، نه غسل مي كنند و نه كفن ، بلكه با همان پيكر و لباس خون آلود به خاك مي سپارند . عمل رسول خدا درباره شهداي احد هم ، چنين بوده است . در منابع حديثي ، از جمله در سنن ابي داود آمده است كه در جنگ اُحد رسول خدا دستور سلاح را از پيكر شهدا برگيرند و با لباس خون آلودشان دفن كنند . ( 3 )
كليني ( رحمه الله ) از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند : « چون مشركان لباس از تن حمزه برگرفته بودند و پيكرش برهنه بود ، رسول خدا دستور داد بر عمويش كفن بپوشانند و لذا او را در ميان نمدي قرار دادند و دفن كردند ( رحمه الله ) « إِنَّ رَسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) صَلّي عَلي حَمزة و كَفَّنَهُ لاَِنَّهُ كانَ جُرِّد » ( 4 )
دفن حضرت حمزه
به هنگام دفن شهدا ، پيكر چند تن از آنان براي دفن شدن به مدينه منتقل گرديد ، چون اين خبر به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ذخائر العُقبي ، ص181
2 ـ سيره ابن هشام ، ج3 ، ص30 ؛ الروض الأُنُف ، ج3 ، ص17 ؛ سنن أبي داود ، ج2 ، ص174
3 ـ سنن ابي داود ، ج3 ، ص274
4 ـ فروع كافي ، ج1 ، ص58
47 |
رسيد ، از اين عمل منع كرد و فرمود : « ادفنُوهُم حَيثُ صُرِعُوا » ؛ « در همانجا كه به شهادت رسيده اند ، دفن كنيد . » و چون دستور پيامبر به مدينه رسيد و جنازه « شماس مخزومي ) هنوز دفن نشده بود ، او را به اُحُد برگرداندند و در همانجا به خاك سپردند . ( 1 )
رسول خدا در بالاي سر هر يك از شهدا قرار مي گرفت ، جمله اي در مقام ارجمند شهادت و رتبه و درجه شهدا در قيامت بيان مي كرد ؛ از جمله اين كه مي فرمود :
« أَنَا شَهيدٌ عَلي هؤُلاء أَنَّهُ ما مِن جَريح يُجْرَحُ في الله إِلاّ وَاللهُ يَبعَثُهُ يَومَ القِيامَة و جُرحه يَدمي اللَّونُ لَونُ دَم وَالرِّيحُ ريحُ مِسك » .
آنگاه مي فرمود :
« اُنْظُرُوا أَكثر هؤُلاء جمعاً لِلقرآن فَاجْعَلُوه أَمام اَصحابه في الْقَبر » . ( 2 )
« من شهادت مي دهم كه كسي در راه خدا مجروح نمي شود مگر اينكه خداوند در روز قيامت او را در حالي محشور مي كند كه از جراحت او خون جاري است ، رنگ آن رنگ خون و بويش بوي مشك است » .
سپس فرمود : هر يك از اين شهدا بيشتر قرآن بلد است ، در داخل قبر ، پيش روي همقبرش قرار دهيد .
حمزه به تنهايي در يك قبر
در منابع حديثي آمده است : در جنگ اُحُد انصار نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آمدند و گفتند : يا رسول الله ، بدنها خسته و مجروح و قبر كندن بر تك تك شهدا طاقت فرسا است ، فرمود :
« إِحفِرُوا وَأَوسِعُوا وَاجْعَلُوا الَّرجُلَين في القَبْرِ الواحد » .
« قبر را وسيع تر حفر كنيد و هر دو نفر را در يك قبر به خاك بسپاريد . »
پرسيدند : « أَيُّهُم يُقَدَّم » ؛ « كدام را در سمت قبله قرار دهيم ؟ » فرمود : « اَكْثَرُهُم قرآناً » ؛ « آنكه بيشتر قرآن بلد است » . و بدين گونه ، دو نفر و گاهي سه نفر در يك قبر دفن مي شدند . ( 3 )
از جمله پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) دستور داد خارجة بن زيد با سعد بن ربيع و نعمان ابن مالك با عبده در يك قبر دفن شدند و همچنين عمرو بن جموح و عبدالله بن عمرو بن حرام كه با هم دوست صميمي بودند ، در يك قبر دفن گرديدند . ( 4 ) ولي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سيره ابن هشام ، ج3 ، ص42 سنن ابي داود ، ج2 ، ص180
2 ـ فروع كافي ، ج1 ، ص58
3 ـ سنن ابي داوود ج 2 ، ص 174 ؛ ابن كثير ج 4 ، ص 42 ؛ ابن اثير ج 2 ، ص 113
4 ـ طبقات واقدي ج 2 ، ص 31
48 |
حمزه به تنهايي و مستقلاً در يك قبر دفن گرديد و در دفن او چند نفر شركت نمودند ؛ از جمله امير مؤمنان ( عليه السلام ) و ابوبكر و عمر و زبير داخل قبر شدند و اين در حالي بود كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) با حالت تأثر در كنار قبر نشسته بود و بر خاكسپاري او نظارت مي فرمود ( 1 )
تشكيل مجلس عزا
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به همراه صحابه ، پس از دفن شهدا ، با استقبال زنان بيوه و كودكان يتيم وارد مدينه گرديد . در صفحات گذشته به بعضي از جريانات كه به هنگام مراجعت آنان واقع شده است اشاره كرديم ولي شايد جالب ترين اين حوادث و حساس ترين اين صحنه ها كه در مدينه به وقوع پيوست تشكيل مجلس عزا براي حمزه سيد الشهدا باشد .
ابن هشام از ابن اسحاق چنين نقل مي كند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از كنار خانه هاي قبيله « بني عبدا الأشهل » و بني ظفر عبور مي كرد ، صداي بانوان اين دو قبيله را كه بر شهداي خود مي گريستند شنيد به آن حضرت رقّت دست داد و گريست و اشكش جاري گرديد و فرمود : « لكِنْ حَمْزَةَ لا بَواكِيَ لَهُ » ؛ « ولي حمزه گريه كننده اي ندارد » چون اين سخن پيامبر را به سعدبن معاذ و اُسَيد بن حُضَير نقل كردند ، به بانوان اين دو قبيله دستور دادند لباس عزا به تن كنيد و در كنار بيت رسول خدا بر عموي آن بزرگوار گريه و عزاداري كنيد ؛ « اَمَرا نسائَهُم اَن يَتَحزَّمن ثُمّ يذهبنّ فيبكينّ عَلي عَمّ رَسُول الله ( صلّي الله عليه وآله ) » . ( 2 )
ابن اسحاق اضافه مي كند كه چون صداي گريه اين بانوان از كنار مسجد « و مجلس عزا » به گوش رسول خدا رسيد ، از منزل خود حركت كرد و به ميان آنها رفت و چنين فرمود : خدا بر شما رحمت كند كه با وجود خويش مرا ياري و مواسات نموديد به خانه هاي خود برگرديد و « اِرجعنَ يَرْحَمَكنَّ الله فَقد آسيتنّ بأنفسكنّ »
واقدي متوفاي207 پس از نقل همان مطالب مي گويد : بر اساس همان مراسم رسم زنان مدينه ، تا امروز چنين است كه اگر يكي از عزايزانشان از دنيا برود اول بر حمزه گريه و عزاداري مي كند سپس بر عزيز از دست رفته خود « فَهُنَّ اِلَي الْيَوم اِذا مات الْمَيّت مِن الأنصار بَدَأ النّساء فَبَكَينَ عَلي حَمزة ثُمَّ بَكَينَ عَلي مَيِّتِهِنَّ » ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كامل ابن اثير ، ج 2 ، ص 113
2 ـ سيره ابن هشام ج 3 ، صص 42 ـ 43 ؛ ابن كثير ، ج4 ، ص47 ؛ تاريخ الخميس ج 1 ، ص 444 ؛ طبري ج 3 ، ص 392
3 ـ طبقات واقدي ج 2 ، ص 31
49 |
رسول خدا چرا اندوهگين بود ؟ !
از آنچه ملاحظه كرديد ، معلوم شد كه رسول خدا در شهادت عمويش به شدت متأثر و اندوهگين بود و لذا چون پيكر او را ديد با صداي بلند گريست و فرمود : « لَنْ اَصاب بِمِثلك أَبَداً » و به همراه عمه اش صفيه و دخترش فاطمه نيز گريست . دوست داشت بانوان هم بر وي گريه كنند و از گريه كنندگان تقدير و آنها را دعا نمود و به هنگام اقامه نماز بر پيكر او ، گريه ممتد و زمزمه و در دل داشت .
پر واضح است كه اين حزن و اندوه شديد رسول خدا ، نبود مگر به جهت فداكاري و ثبات قدم حمزه و اين گريه نبود مگر به جهت تلاش و جانفشاني عموي رسول خدا در اعلالي كلمه حق ، همانگونه كه فرمود : « كُنْتَ فَعُولاً بِالْخَيرات » .
در واقع اندوه رسول خدا اندوه بر مصيبتي بود كه از فقدان يك مجاهد مخلص و مدافع شجاع بر اسلام وارد شده بود ؛ زيرا رسول خدا نه در اثر عواطف شخصي و به انگيزه علاقه قومي بر كسي محزون مي گريد و نه كسي را با اين انگيزه ها به گريه تشويق مي نمود بلكه علاقه و دوستي او براي خدا و دوري و انزجارش هم براي خدا بود .
آري ، معيار اندوه رسول خدا بر حمزه ، بر ارتباط حمزه با خدا بر مي گردد و حزن پيامبر بر وي به مقياس خسارت فقدان او نسبت به اسلام بود و گرنه همانگونه كه حمزه عموي پيامبر است ، ابولهب نيز عموي پيامبر بود ولي هيچ عداوت و دشمني مانند عداوت و دشمني ابولهب نسبت به رسول خدا و هيچ ايذاء و اذيّتي مانند اذيت او نسبت به آن حضرت نبود و به همين نسبت انزجار رسول خدا از وي و در مقابل اين دوري و انزجار متقابل عنايت و علاقه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را مي بينيم نسبت به سلمان ، كه مي فرمود : نگوييد سلمان فارسي ، بگوييد سلمان محمدي تا آنجا كه درباره او فرمود : « سَلْمانُ مِنّا اَهْل الْبَيت » .
شاعر مي گويد :
كانت مودّة سلمان لهم رحماً * * * ولم يكن بين نوح و ابنه رحم ( 1 )
همان گونه كه عملكرد هند و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ « محبت و دوستي سلمان موجب قرابت او با اهل بيت گرديد ولي در ميان نوح و فرزندش قرابتي نبود . »
50 |
ابوسفيان با پيكر آن شهيد عزيز و اهانت ابوسفيان بر قبر شريفش در دوران خلافت عثمان و تصميم معاويه بر محو اثر قبر او پس از گذشت بيش از چهل سال از جنگ احد ( 1 ) همه اينها دليل محكم بر نقش مؤثر آن بزرگوار در اعلاي كلمه حق و در هم كوبيدن شرك و الحاد بود .
* پي نوشتها :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ در بخشهاي آينده اين دو موضوع را ملاحظه خواهيد فرمود .
52 |
يادآوري :
در شماره پيشين ، در مقاله « حضرت حمزه ( عليه السلام ) در جنگ اُحُد » راجع به طول و عرض كوه احد مطلبي نقل شده بود كه مورد نقد برخي از خوانندگان محترم قرار گرفت ، بدينوسيله ضمن تشكر از اين عزيزان ، اندازه صحيح و درست آن كه در كتاب « دراسات في خدمة المدينة النبويّة ـ ( 1 ) احد » آمده به شرح ذيل اصلاح مي گردد :
« . . . طول سلسله جبال احد هشت كيلومتر و عرض آن در سمت شرق دو كيلومتر و در سمت غرب بيش از سه كيلومتر است . »
فصلنامه « ميقات حج »