بخش 9

3 ـ حیره و نکاتی درباره ارتباطش با دیگر قبایل


114


ميقات حج - سال هشتم - شماره سي و دوم - تابستان 1379

حيره ( 1 ) ( 2 )

M . J . kister/ محمد كاظم رحمتي

براي بررسي روابط ميان حيره و قبايلش ، اخبار مربوط به جمع آوري خراج توسط پادشاه حيره و موقعيت جمع كنندگان خراج نيز تا حدي مهمّ است . تحليل در آمد امراي حيره و موقعيت حيره را ابوالبقاء ، با توجه به در آمد آنها از اقطاعات عراق ياد كرده است و بيان مي دارد : مقداري از در آمدشان از عراق بود ، گرچه بيشترين درآمدها و بيشتر اموالشان از عوايدي بود كه از تجارت ، غنايمِ حملاتشان بر ضدّ قبايل بدوي ، حملات بر ضدّ سرزمين هاي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 اين مقاله ترجمه اي است از :

AL - Hira . some notes on its Relatons with Arabia in Arabica xv . Paris - Leiden, 1968 , M . J . kister

كه اينك در كتاب زير چاپ شده است :

Studies in Jahiliyya and Early Islam

M . J . kister , variorum reprints , london, 1980

همچنين ترجمه عربي اين اثر را در كتاب زير مي توان يافت :

الحيره و مكه ، وصلتها بالقبائل العربيه ، تأليف م . ج . كستر ، ترجمه ، الدكتور يحيي الجبوري ، جامعة البغداد ، 1396/1976 ، ص 39 ـ 8


115


مرزي سوريه ، حمله بر قلمرو هر كس كه آنها مي توانستند به آن حمله كنند و از جمع آوري خراج ها از قبايل مطيع و فرمان بردارشان به دست مي آوردند ، از اين راه حتي احشام زيادي را به دست آورده بودند . ( 1 ) حكّام حيره ، رؤساي قبايل دوست را به عنوان جمع آورندگان خراج ، رهبران نظامي دسته جاتي از سپاهشان و به عنوان حكم گزاران و صاحب منصباني در قلمروشان ، منصوب مي كردند .

عمروبن شريك ابو حوفزان در رأس گروه هاي شرطه منذر و نعمان بود ؛ « ولّي شُرطة المنذر و النعمان من بعده » . ( 2 ) سنان بن مالك از اوس مناة ( از نمر بن قاسط ) از سوي نعمان بن منذر به عنوان امير « ابلّه » منصوب شده بود . ( 3 )

غيلاق بن قيس بن عبدالله بن عمرو ابن همام تميمي در خدمت عمرو بن هند بود . ( 4 ) او در شعر دجاجة بن عبد قيس مورد استشهاد قرار گرفته و در كتاب اختيارين ( 5 ) به عنوان رهبر گروهي مهاجم همراه با حارث بن بيبة ( 6 ) و حاجب ( 7 ) ياد شده است . غيلاق از سوي عمرو بن هند براي مطيع كردن تغلب فرستاده شده بود . او به آنها ( تغلب ) حمله كرد و شمار زيادي ازآنها را كشت . ( 8 ) اين رويداد را حارث بن حلزه در معلقه اش ياد كرده است . ( 9 ) طبق نوشته « الأغاني » ( 10 ) و « شرح تبريزي » غيلاق سرپرست شترهاي سفيد ( هجائن ) نعمان بوده است . ( 11 ) طبق نوشته سمط اللالي12 او از سوي نعمان به عنوان سرپرست شتران سفيد قبايل مجاور قلمرو نعمان منصوب شده بود ؛ « استعمله النعمان بن المنذر علي هجائن من يلي ارضه من العرب » . خبر بكري نشان مي دهد كه غيلاق مورد اعتماد براي جمع آوري خراج ها بوده است . به گفته اين خبر عقفان بن عاصم يربوعي ، شتر سفيدش ( هجائنه ) را از ديد غيلاق پنهان كرده بود . زماني كه او مورد تعقيب غيلاق قرار گرفت ، با شترش نزد نعمان رفت و تقاضاي حمايت از او را كرد . او حمايت نعمان را به دست آورد و شترش را نگرفتند ؛ « لم يأخذ منها ( يعني ابل ) شيء » . داستان غيلاق نحوه روابط موجود بين حيره و رييس يك گروه قبيله اي را مشخص مي كند . غيلاق مورد اعتماد پادشاه حيره براي سركوب كردن تغلب بود . او واحد نظامي را فرماندهي كرده بود و اين محتمل است كه همراه او افرادي جهت جمع آوري خراج نيز وي را همراهي مي كرده اند . اين ميتواند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابوالبقاء ، برگ a145 ، المناقب .

2 ـ ابن كلبي : جمهرة النسب ، برگ a205

3 ـ ابن كلبي ، پيشين ، برگ a232 ، كاسكل : جمهرة النسب ، ج 2 ، ص 513 ، بنواوس در ايام رده در جنگ با خالد بن وليد از بين رفتند . بنگريد به : ابن حزم ؛ جمهرة انساب العرب ، ص 284

4 ـ ابن كلبي اين گونه آورده است . پيشين ، بلاذري ، انساب ، غلاق ، در برخي منابع ديگر ( علاق ) ، بنگريد به كاسكل ، پيشين ، ج 2 ، ص 271

5 ـ ابن كلبي ، پيشني ، برگ 98 ؛ كاسكل ، پيشين ، ج 2 ، ص 232 ؛ الوزير المغربي : الايناس بعلم الانساب : نسخه خطي b37 ، او از تيم بن عبده مناة بن أدبود . بنگريد به بلاذري ؛ انساب الاشراف ، b929

6 ـ S . m . Hvsayn : Early Arabic odes . P : 199

ترجمه آن 161 ، شرح ص 320 نسب در در شرح اين گونه است : علاق بن عبدالله بن حمام الرياني ( از برادر او قيس بن عبدالله نيز نام برده شده است ) . گفته شده است ذوالكير ، حارث بن منبه بن قرط بن صفوان بن مجاشع است . منبه اشتباه است و بايد الحارث بن بيبة خوانده شود . مقايسه كنيد با بيت 13 از قصيده .

اين بيت :

تجرد علاق الينا و حاجب * * * وذوالكير يدعو يالحذظلة اركبوا

س . م . حسين اين گونه ترجمه كرده است :

There come helter - skelter tous Allag and hagib : and Dul- Kir crying : Ho Hanzala : ride forth

در مورد حارث بن بيبة بنگريد به كاسكل : پيشين : ج 2 ، صص 305 ، 221

7 ـ حاجب ، آشكار است كه مقصود حاجب بن زرارة است .

8 ـ ابن قتيبة : المعاني الكبير ، ص 1012

9 ـ بنگريد به ابن كلبي : جمهرة النسب ، برگ a72 ، بلاذري ، انساب الاشراف ، برگ a993

10 ـ الاغاني ، ج 9 ، ص 173

11 ـ شرح القصائد العشر ، ص 275


116


مشخص كند كه چگونه حكّام حيره توانسته اند ، سلطه خود را بر گروه هاي قبيله اي ، با همكاري رؤساي قبايلِ دوست و نيروهاي قبيله اي وفادار تحميل كنند . برخورد ميان جمع كنندگان خراج حيره با بخشي از قبيله ، به برخورد با همه قبيله منجر مي شد . طبق يك خبر ثبت شده در « العقد الفريد » از طريق ابوعبيده13 ، بنواسيد ( گروهي از عامر بن تميم ) وائل بن صريم يشكري ( از بكر بن وائل ) را اسير كردند و سپس او را كشتند . زماني كه آنها وي را مي كشتند ، چنين مي سرودند : « يا اَيُّهَا الْمائح دَلوي دونكا » 14 برادرش باعث بن صريم به اسيد حمله كرد و بزرگ اين گروه را كشت و خودش به تنهايي يكصد مرد از همان گروه را به قتل رسانيد . اين روايت را نيز بكري در « معجم مااستعجم » آورده است . 15

بكري نيز مي نويسد : 16 وائل بن صريم از جانب عمرو بن هند به عنوان جمع كننده خراج ( بعثه ساعياً ) نزد بنو تميم فرستاده شد ، آنها او را به چاهي انداختند و سنگ بارانش كردند . او توسط بنو اسيد به قتل رسيد .

روايت پيشگفته را رياشي با جزئيات بيشتر در شرح حماسه آورده است17 ، همه عشاير بني تميم خراج مطالبه شده ( الاتاوه ) از سوي وائل بن صريم را پرداختند . زماني كه او نزد اسيد رفت ، آنها حشم و گوسفنداني به عنوان خراج براي وي جمع كردند و او دستور داد كه آنها حشم و گوسفند جمع شده را بشمارند ، هنگامي كه او در كنار چاهي نشسته بود ، پيري از اسيد نزديك او رفت و وائل به وي اعتنا نكرد ، پيرمرد وي را به درون چاه هل داد . افراد قبيله ، وائل را سنگباران كردند تا مُرد . برادرش ، باعث تصميم گرفت تا انتقام خون او را بگيرد و همراه با بني غبر از يشكر به بنواسيد حمله كرد . باعث سوگند خورده بود كه چاه را از خون اسيد پر كند و او نذر خود را به جا آورد و چاه را انباشته از خون بنواسيد نمود .

شعراي يشكر در اشعار خود از اين رويداد ياد كرده اند . اين رويداد ، همچنين توسط وزير مغربي در كتاب « الايناس » 18 و توسط ابوالبقاء در كتاب « المناقب » ثبت شده است19 . اين برخورد تا مدت هاي دراز درذهن دوگروه ماندواين از ناسزايي كه در بين اين دو قبيله مانده مشهود است : « تعست غبر ، تعست اسيد » 20

كاسكل اهميتِ تاريخيِ اين قصه


117


را انكار كرده است21 . شايد اين انكار درست باشد ، گرچه داستان به خوبي نظر قبايل نسبت به جمع كنندگان خراج را باز مي نمايد ؛ نفرت از آنان و اعمال طغيانگرانه كه بر ضدّ آنها انجام مي داداند .

عدم پرداخت خراج به پادشاه حيره ، علّت حمله ارتش نعمان به تميم بوده است . داستاني كه از طريق ابوعبيده توسط مبرد ثبت شده است22 ، بيان مي دارد : تميم نپذيرفت خراج به نعمان بپردازد . نعمان نيز برادرش ريان بن منذر را در رأس سپاهي به سركوبي آنها فرستاد كه افراد آن عمدتاً از بكر بن وائل بودند . آنها به تميم حمله كردند ، زنان و كودكان را اسير كرده و احشامشان را نيز به عنوان غنايم همراه خود بردند . ابو مشمرج يشكري ( عمرو بن مشمرج ) قصيده اي سرورده و در آن شكست تميم را شرح داده است :

لم رأوا راية النعمان مقبلة * * * قالوا ألا ليت أدني دارنا عدن

يا ليت امّ تميم لم تكن عرفت * * * مراوكانت كمن أودي به الزمن

ان تقتلونا23 فأعيار مجدعة * * * أو تنعموا فقديما منكم المنن

منهم زهير و عتاب و محتضر * * * وابنا لقيط و اودي في الوغي قطن24

اشراف تميم نزد نعمان آمدند و از او آزادي اسرا را خواستند ، نعمان موافقت كرد هر زني كه مي خواهد باز گردد ، به نزد خويشانش باز گردانده شود . از همه زنان سؤال گرديد كه آيا مايل هستند برگردند و همه آنها جز دختر قيس بن عاصم كه خواست نزد مردي كه او را اسير كرده بود ، بماند . ( نام آن مرد عمرو بن مشمرج ذكر شده ) ديگران خواستند كه نزد خويشان خود برگردند . قيس بعد از آن سوگند ياد كرد هر نوزاد دختري كه برايش متولد گردد ، زنده به گور كند .

نقلِ « الأغاني » 25 علت اين حمله ( عدم پرداخت خراج ) و ابيات را ذكر نمي كند و داستان را تحت عنوان « حمله مشمرج » ياد مي كند . اما در اين نقل حمله تنها به بنوسعد محدود گشته است و نام زن اسير شده ، رميمه دختر احمر بن جندل26 كه مادرش خوامر قيس بن عاصم است ، آورده شده است . بلاذري در روايت كوتاهي از مشمرج ياد كرده


118


است27 . برخي از گروه ها بكر بن وائل ، به عكل حمله كردند ، گرچه آنها از عكل كه تحت فرماندهي نمربن تولب بودند28 ، شكست خوردند . در يكي از اشعار مورد استشهاد بلاذري كه به نمربن تولب منسوب گشته است ، از مشمرج به عنوان اسيري از عكل ياد نشده است29 براي ارزيابي از داستان حمله ، شعر خوانده شده توسط نعمان مورد استشهاد مبرد مهم است ، زماني كه نعمان از خطاي تميم درگذشت ، او گفته بود :

« ما كان ضر تميا او تغمدها * * * من فضلنا ما عليه قيس عيلان30

نعمان به بنو تميم يادآوري كرد كه آنها اتاوه را بپردازند و با وفادار بودنشان به نعمان ، از لطف وي بهره مند گردند ، به نظر مي رسد كه عبارت اشاره اي است به فايده و بهره اي كه پادشاه به رؤساي قيس عيلان مي بخشيد و بزرگان آنها را به عنوان جمع كنندگان خراج منصوب مي كرد و به آنها چراگاه ها مي بخشيد و . . . اين نكته با ارزشي است كه مبرد اتاوه را به اديان معني كرده است ، اشاره به اين كه معناي آن مطيع بودن و فرمان بردار بودن است31 . بيت منسوب به نعمان تلاش هاي حيره در منقعد كردن پيمان با برخي انشعابات تميم ( خصوصاً بنو سعد ) را نشان مي دهد ، گروهي كه سعي داشتند خودشان را از نفوذ حيره برهانند و اين مسأله از عدم پرداخت خراج آشكار مي گردد . برخي ابهامات روابط ميان حيره و اسيد و غطفان از داستان ثبت شده توسط محمد بن حبيب روشن مي گردد32 . ابن حبيب مي گويد : اين قبايل [ يعني اسد و غطفان ] بايكديگر حليف بودند و تحت فرمان پادشاهان نبودند33 عمرو بن مسعود و خالد بن نضلة از اسد34 هر سال از دربار امير حيره ديدار مي كردند ، نزد او مي ماندند و در مجلس بزم امير حيره هم پياله وي بودند . در يكي ازاين ديدارها منذر اكبر مطرح كرد كه آنها مي بايستي اطاعت نعمان را بپذيرند . او به آنها گفت : چه چيز مانع مي گردد كه شما به طاعت من در آييد و از من دفاع كنيد ، همانند قبايل تميم و ربيعه ، آنها پيشنهاد او را نپذيرفتند و عنوان كردند ؛ اين قلمروها براي شتران ما مناسب نيستند و ما نيز نزديك قلمرو تو هستيم و در اين شن زار هستيم و هرگاه ما را بخواهي تو را اجابت خواهيم كرد . منذر دانست كه آنها نمي خواهند پيشنهاد او را بپذيرند و


119


دستور داد كه آنان را مسموم كنند . گرچه اين مطلب كه واقعاً خالدبن نضله مسموم شده باشد ، مشكوك است35 و چه بسا خود داستان نيز ساختگي باشد ، اما اين مطلب كه : حكام حيره گرايش به گسترش دادن سيطره و نفوذشان ، با به اطاعت درآوردن قبايل مستقل داشتند ، از اين داستان كاملا آشكار است . از پاسخ دو بزرگ قبيله به نظر مي آيد كه حكام حيره در نظر داشتند آنها را به حيطه قلمرو تحت سيطره خود درآورند ، گرچه آنها اين را نپذيرفتند36 . حكام حيره سعي داشته اند كه نفوذ خود بر قبايل را با عطاي مزايا به آنها ـ كه در داستان هاي پيشين مورد استناد قرار گرفت ـ يا با نيروي نظامي تحميل كنند .

قدرت امراي حيره ، به واسطه در اختيار داشتن گروه هاي نظامي بوده است . اين گروه ها از قبايل خاصي نبودند ؛ چرا كه هيچ قبيله اي در حيره تسلط نداشت بلكه خانداني در رأس امارت بودند . بنابراين حكام حيره مجبور بودند كه گروه هاي غير خودي يا سربازان مزدور را به خدمت بگيرند . تنها گاه گاهي آنها مي توانستند از نيروي قبيله اي بر ضدّ قبيله اي ديگر استفاده كنند كه با ديگري دشمن بود ، آن گونه كه پيشتر ذكر شد .

مسأله تشكيلات دوسر ، شهباء و وضايع ، صنائع و رهائن از سوي روتشيتن مورد بحث قرار گرفته است . 37 همو ، منابع در اين مورد را جمع كرده38 و نتيجه اي را كه Perceval Caussindeاستنتاج كرده ، مورد بحث و نقد قرار مي دهد و به اين نتيجه مي رسد كه صنايع ارتش خاصي براي حراست ملوك schaar ) ( Pratorianer بوده است . 39 اين نتيجه از سوي شارح نقائض نيز تأييد مي گردد . 40

احمد بن عبيد بيان مي دارد كه صنايع مردمي هستند تحت فرمان پادشاه و مؤتمن او ( يصطنعهم الملك ) و آنان به خدمت او مشغول هستند . روايت ديگري نيز در اين مسأله ارائه شده است : صنايع پادشاه ، كساني هستند كه ياريگران پادشاه هستند كه در ركاب او مي جنگند و با واسطه آنان پادشاه ياري مي گرديد . اطلاعات تكميلي را مبرد ارائه كرده است . 41 بيشتر اين افراد ( وضايع ) از بكربن وائل بودند . وضايع از سوي روتشيتن به عنوان Besatzungstruppen معرفي مي گردد .


120


روتشيتن عنوان مي كند كه وضايع نمي بايست اشاره به گروه هاي خاص باشد . او چنين استنباط مي كند كه وضايع احتمالا اشاره به گروه هايي بود كه در پادگان ها مستقر بودند ، خصوصاً در پادگان هاي مرزي . طبق نظر روتشتين دوسرو شهباء احتمالا اشاره اي به گروه هاي مستقر در پادگان هاي حيره است . تعريف ارائه شده از وضايع از سوي احمد بن عبيد متفاوت است . ابن عبيد مي گويد كه وضايع گروه هايي هستند كه با پادشاه زندگي مي كند ، يكصد نفر از هر قبيله و قومي كمتر يا بيشتر . تعريف ديگر ارائه شده در همان منبع اين است كه : 42 وضايع نيروهايي هستند منتصب پادشاه . طبق اين تعريف Bevanوضايع را در لغت نامه و مفرداتش اين گونه ترجمه كرده است :

ûLevies troops, raised by the Lakhmid king‎43

با اين وجود ابن اثير آنها را شبه رؤسا معرفي مي كند . 44 عقيده متفق القول درباره رهائن اين است كه آنها گروگان هايي از قبايل بوده اند . روايت مفصل درباره گروه هاي حيري را ابوالبقاء نقل كرده است . 45 او مي نويسد : امراء القيس البدن كسي بود كه به تقليد از تقسيمات سپاه كسري گروه هاي تحت فرمان خود را تقسيم بندي كرد و بر هر كدام نامي نهاد كه تا پايان پادشاهي حيره بر جا ماند . مردماني كه به واسطه روابط خويشي با پادشاه ارتباط مي يافتند ، اهل الردفاده ناميده شده بودند . آنها رهبران گروه هايي بودند كه در پيشاپيش گروه هاي ديگر در نبردها و حملات حركت مي كردند . 46 فرماندهان هر يك از تقسيمات اين گروه ارداف ناميده مي شد . 47 بخش خاص ارتش حيره از ميان آل لخم گردآوري مي شد و اين گروه به جمرات يا جمار مشهور بود . از سربازان اين گروه اريش بن جزيله از لخم را ياد كرده اند . 48 در روايت ديگر ادعا شده است كه اين گروه از كساني تشكيل شده بود كه از لخم و ديگر گروه ها گرد آمده بودند . و از ديگر گروه ها بنو سلسله از جعفي ، بنو معاويه از كلب49 و گروه هايي از بنو سلامان بن ثعل ( از طي ) 50 را برشمرده اند .

بر طبق نوشته ابوالبقاء صنايع گروهي از سركشان قبايل مختلف بودند . اينان رانده شدگاني از قبيله شان به دليل ارتكاب تقل يا انجام جرايم بوده اند . آنها


121


مورد حمايت پادشاه حيره و در امان او بودند . اينان در نبردها و حملات پادشاه حيره حضور داشتند . 51 روايت ديگري نيز درباره صنايع ارايه شده است ، آنها مرداني از بكر بن وائل ، لهازم ، قيس و عبدالات و ثعلبة بن عكابة بودند . ابوالبقاء روايت نخستين را مي پذيرد .

ابوالبقاء مي گويد وضايع واحدي ايراني بود كه از سوي كسري به نزد امير حيره به عنوان نيروهاي امدادي فرستاده مي شد ، تعداد آنها 1000 بود و يك سال در حيره مي ماندند . بعد از يك سال خدمت آنها به ايران برمي گشتند و گروه ديگري جايگزين آنها مي شد در واقع آنها قدرت حاكم حيره را شكل مي دادند و از طريق قدرت آنها حاكم حيره مي توانست مردم حيره و همچنين قبايل بدوي را به طاعت خود درآورد و آنها را وادار به اطاعت خود كند . اگر اين نيروها نمي بودند : يعني بدون اين نيروها ، حكام حيره ضعيف بوده تا آنجا كه حتي از خود مردم حيره نيز هراس بودند . 52

مردم حيره سه بخش در ارتش تشكيل مي دادند : دوسر يا دوسرة ( برگزيدگان گروه جنگي و پهلوانان ) ، الشهباء ( گرچه بر اساس روايت متضاد ديگران اين گروه وضايع نام داشت ) و الملحاء به دليل رنگ زره شان به اين نام ناميده شده بودند . 53 رهائن جواناني بودند از قبايل عرب كه حكام حيره آنها را به عنوان گروگان نزد خود نگه مي داشتند كه قبايلشان به قلمرو حيره حمله نكرده و به عنوان التزاماتي بين قبايل و امراء حيره مي ماندند بعد از اين تاريخ آنها برمي گشتند و گروه ديگري جايگزين آنها مي شدند . 54 اين نيروها مردم حيره و گروه هاي ايراني ـ قدرتي را تشكيل مي دادند كه امراء حيره قدرتشان بر آن تكيه داشت . آنها در كنار نيروهاي حيره به عنوان وفاداري به كسري به منظور دفاع از وطنشان : خانواده شان و داراي هايشان مي جنگيدند و آنها نمي توانند از فرمان هايشان سرپيچي كنند . 55

زماني كه پادشاه همراه با نيروهايش حيره را براي انجام عمليات نظامي ترك مي كرد ، مردم حيره از هجوم حملات بدويان در هراس بودند و در قلاع خود مي ماندند تا اين كه پادشاه همراه با نيروهايش باز مي گشت . گاهي اوقات پادشاه پيمان هاي را با


122


قبايل مجاور خصوصاً بكر بن وائل و تميم منعقد مي كرد كه آنها در غياب او ديگر نمي توانستند به حيره حمله كنند . 56

جلوه خاص از روابط قبايل با حكام حيره توسط ابوالبقاء تبيين شده است : قبايلي كه در قلمرو مجاور پادشاهي حيره احشام خود را مي چراندند ، مجبور كه ما يحتاج خودشان ( الميرة و الكيل ) را از پادشاهي حيره تأمين كنند و بنابراين مجبور بودند كه نسبت به حكام حيره وفادار باشند . 57 حكام حيره كاملا از وضعيت قبيله ها آگاه بودند و از اين آگاهي ها براي مداخله كردن در مسائل داخلي قبايل استفاده مي كردند .

موردي از اين شكل در داستان لقيط بن زاره مشخص شده است ؛ او از سوي منذر بن ماء السماء متقاعد شده بود كه فرزند ضمرة بن جابر نهشلي را برگرداند . 58 فرزند وي به عنوان گروگان به لقيط سپرده شد در مقابل فرزندان كبيش و رشيه59 و بنو نهشل از پادشاه تقاضا كرده بودند كه در اين امر وساطت و پا در مياني كند . 60 فرزندش ضمرة بن ضمرة مورد توجه منذر و نعمان بود . او يكي از معتمدان پادشاه براي مراقبت از شتر سفيدش بود . 61 مورد آموزنده حاجب بن زاره با بنوعدي بن عبدمناة است . 62 بنوعدي در خدمت حاجب بودند و حاجب تمايل داشت كه به موجب حكمي از منذر آنها را بردگان خود كند . 63

رؤسا بخش هاي قبيله در همكاري متقابل با حكام حيره در لشكركشي هاي آنها بر ضد سوريه شركت مي كردند ، از دربارشان ديدن مي كردند و مورد اعتماد و احترام ايشان بودند . گرچه هيچ خط مشتركي از تداوم وفاداري و پيمان با حكام حيره وجود نداشت . رهبران ستيره جويي گروه ها بر ضد اين پيمان هاي منعقد شده رؤسايشان با حيره مي شوريدند ، وقتي كه آنها سهمي از مزايا كه انتظار داشتند ، نمي رسيدند . رقابت مداومي بين رؤسا در جلب حمايت حاكم حيره بود كه اين امر احساس نبود اطمينان را تقويت مي كرد . تغييرات ناگهاني در سياست ايران نسبت به حكام حيره بيش از پيش بر اين احساس بي ثباتي مي افزود . كار برد روش تفرق و قدرت64 به عنوان وسيله اي جهت سيطره يافتن بر قبايل و نبود ثبات كافي جهت


123


وفادارنگه داشتن قبايل ، همه اينها احساس نااميدي و دلسردي را در قبايل پديد آورده بود . حملات موفق آميز واحدهاي كوچك برخي قبايل بر ضد حيره ستوت حيره را كاهش داده بود . عصيمه بن خالد بن منقر توانست با خواسته هاي نعمان مخالفت كند ، هنگامي كه نعمان فردي از عامر بن صعصعه كه عصيمه به او پناه داده بود از وي خواست . هنگامي كه گروه هاي نعمان حمله كردند ، عصيمه قوم خود را با نداي جنگ ( كوثر ) فرا خواند و در مقابل پادشاه مقاومت كرد . او نيز خود را بر يال اسبش گرفت و گفت :

« وراءك ايها الملك الضرو ما فلوشئت ان اضعد في سوي هذا الموضع لوضعته » 65

« زماني كه به تو عامر بن تميم بر نيروهاي نعمان حمله كردند ، موفق شدند كه ارتش او را عزيمت دهند و اردوي او را تاراج كنند . » 66

پيروزي قبايل بدوي بر نيروهاي سلطنتي حيره دليلي كافي بود بر ضعف دولت تابعه حيره و نويدبخش سقوطش و اين مقارن بودباظهورسيادتوقدرت مكه .

تذكر :

از مهمترين منابعي كه در تأليف اين مقاله استفاده شده است كتاب المناقب المزيديه في اخبار الملوك الاسديه نوشته هبة الله بن ناصر بن الحسين بن نصر ( يا نصير ) زنده به سال 552 هـ . از علماء اماميه است كه در دو جلد توسط صالح موسي درادكه و محمد عبدالقادر خريسات ، اردن 1984 م . در دو جلد به چاپ رسيده است . ( 1 ) مؤلف اين كتاب را به خطا ابوالبقاء هبة الله ( محمد ) بن نما بن علي بن حمدون ربعي ، معرفي گرديده است . ر . كـ : نشر دانش ، سال شانزدهم ، شماره 3 ، پاييز 1378 ، صص2 ـ 81 ، نوشته آقاي حسن انصاري قمي كه به نام اصلي مؤلف اين كتاب اشاره كرده اند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 اين نكته از عبارت خود مؤلف كتاب ( ج 2 ، ص 426 ) به دست مي آيد جايي كه بيان مي دارد : ومنها أن . . . سنجر بن ملكشاه ( رضي الله عنه ) . . . ، سال وفات سنجر 552 است .


124


* پي نوشتها :

12 ـ بنگريد به : T . Noldeke : Funf Moallawat, I,76

و در مورد پسرش عفاق بن غلاق كه عبس او را به قتل رساند ، بنگريد به : نفائض ، ص 336 ، الحطيئه :


125


ديوان ، ص 323 ، بلاذري ، پيشين ، برگ b929

13 ـ بكري ، سمط اللالي ص 746 و بنگريد به لسان العرب ( زلف ) در متن بلاذري ، پيشين . برگ b798 ، عقفان بن قيس بن عاصم به نزد اروي دختر كريز آمد . ( روايت ديگر : ان الزائر كان متمم بن خويرة ) بنت عقفان . بنگريد به : ابن قتيبه : المعاني الكبير ، ص 105 و بنگريد به : بلاذري ، انساب الاشراف ج 5 ، ص1 : او گفت : كه او از اصحاب پيامبر است . بنگريد به ابن حجر : الاصابة رقم 5619

14 ـ ابن عبدربه ، العقد الفريد : ج 3 ، ص 354

15 ـ در مورد اين بيت بنگريد به : مرزوقي : الازمنة و الامكنة ج 2 ، ص 159 ؛ الفراء ، معاني القرآن ، ج 1 ، ص323 ، لسان العرب ( ميح ) ، الانصاري ، شذور الذهب ، ص 436

16 ـ معجم ما استعجم ( حاجر )

17 ـ پيشين ، طويلع

18 ـ تبريزي : شرح ديوان الحماسة ج 2 ، صص 112 ـ 113 و بنگريد به بكري ، السمط ، ص 286 ، 476 ( و مصادر ديگر كه در پاورقي 5 گرد آوري شده است . )

19 ـ برگ هاي b28 ، a29

20 ـ المناقب ، 123

21 ـ بلاذري ، انساب الاشراف ، برگه b1075 ، تبريزي ، شرح ديوان الحماسة ج 2 ، ص 113 ، نوه باعث عمرو بن جبلة بن باعث در جنگ ذي قار نبرد كرده است . بنگريد به مرزباني : معجم الشعراء ، ص 225

كاسكل : جمهرة النسب : ج 2 ، صص 221 ، 585 ( باعث بن صريم و وائل بن صريم )

22 ـ آنگاه كه عَلَم سپاه نعمان را ديدند ، گفتند : نزديك ترين مسكن ما عدن خواهد بود .

كاش مادر تميم مرا نمي شناخت .

23 ـ المبرد ، الكامل ، ج 2 ، صص 82 ـ 83

24 ـ همچنين در روايت مبرد ، همان منبع ، همان جا ، ميداني ، مجمع الامثال ، ج 1 ، ص439 ، مرزباني ، معجم الشعراء ص 211 ( ان تقتلوهم ) كه به نظر مي رسد قرائت درستي از عبارت است .

25 ـ الاغاني ، ج 12 ، ص 144

26 ـ در عبارت ( احمد ) است كه نادرست مي باشد . احمر بن جندل برادر سلامة بن جندل است . بنگريد به ديوان سلامة بن جندل ، ص 21 ، جاحظ ، البيان و التبين ، ج 3 ، ص 318 ، بغدادي ، خزانة الارب ، ج 2 ، ص 86 ؛ عمرو بن كلثوم : ديوان ، ص 3 ، بلاذري ، انصاب الاشراف a1040 ؛ كاسكل ، جمهرة النسب ، ج 2 ، ص 146

27 ـ بلاذري ، پيشين ، a928

28 ـ در مورد او بنگريد به : كاسكل : پيشين ، ج 2 ، ص 444

29 ـ راح المشمرج للركاب جنيبة * * * في القدماً سورا علي ادباها


126


در عبارت : مشمرح ، جنبية

30 ـ المبرد ، پيشين ، ج 2 ، ص 84

31 ـ پيشين ، ج 2 ، ص 83 ، ج 1 ، ص 2 و آنچه كه در قبل درباره اين مطلب آورده ايم . اللسان ( لقح ) ، الجاحظ

مجموعة الرسائل ص 59 ( فخر السودان علي البيضان ) اديان مثل اربان و اريان

32 ـ ابن حبيب ، اسماء المغتالين ( نوادر المخطوطات ، ج 3 ، ص 133 )

33 ـ پيشين ، ص 12 ، ج 1 ، ص 3 ، نكته 3

34 ـ بنگريد به كاسكل ، جمهرة النسب ، ج 2 ، ص 179 ، 342

35 ـ بنگريد به بلاذري ، انساب ، a903 ( با روايت ديگري راجع به وفاتش ) ، الضبي : المفضليات ، ص 7 ، س 1 ( چاپ لايل ، توضيح ص 14 ) القالي : النوادر ص 195 ، الاعشي ، ديوان ، ص 306 ( چاپ جابر ، الاسود بن يعفر قصيده 49 ، بيت هاي 6 ـ 7 ) و بنگريد به : جواد علي : تاريخ العرب قبل الاسلام ، ج 4 ، ص 73 ، ابوسحل ، النوادر ج 1 ، صص 122 ـ 123 ( وبنگريد به توضيحات عزة حسن )

36 ـ « . . . هذه البلاد لاتلائم مواثينا » و بنگريد به نقل ديگر و متفاوت از پرسش پادشاه ( البغدادي ، خزانة ، ج4 ، ص 151 : « . . . و ان تدنوا مني كما دنت تميم و ربيعه » .

Rothstein : die Dynastie der lahmiden , PP : 134 - 138

37 ـ الحماسة : الاغاني ، العقد الفريد ، الصحاح

38 ـ Rothstein : OP . cit, P : 137

39 ـ الكامل ، ج2 ، ص83

40 ـ النقائض ، ص884

41 ـ بنگريد به : جواد علي : تاريخ العرب قبل الاسلام ، ج4 ، ص92 ( الوضائع وهم الذين كانوا شبه المشايخ ) .

42 ـ ابوالبقاء ، المناقب ، برگ a21 به بعد .

43 ـ بنگريد به : جواد علي ، پيشين ، ج4 ، ص31 و

S . Smith : Events in Arabia, in BSOAS, 1954, P : 430, Table a .

44 ـ كلمه مورد اشاره در عنوان رهبران اينان قابل تبيين نيست و به العرامي نگاشته شده است .

45 ـ ابوالبقاء : پيشين ، برگ a21 : « والارداف وهم عرفاء الجند وزعماؤهم وأزماتهم » .

46 ـ بنگريد به ابن حزم : جمره ، ص396

47 ـ بنگريد به كاسكل : پيشين ، ج2 ، ص405

48 ـ بنگريد به الاشتقاق ، ص386

49 ـ بنگريد به شعر يزيد بن صعق و بيت جرير :


127


حمينا يوم ذي نجب حمانا * * * واحرزنا الصنائع النهابا .

بنگريد به ديوان جرير ، ص68 ( چاپ الصاوي )

50 ـ ابوالبقاء ، پيشين ، برگ b99 به بعد

51 ـ پيشين ، برگ b22 و ابوالبقاء قول طبري را كه اين دو گروه ( الشهباء و الدوسر ) دو گروه ايراني فرستاده شده به حيره بوده اند ، ذكر كرده است .

52 ـ ابوالبقاء ، پيشين ، b21 ، جواد علي : تاريخ العرب قبل الاسلام ، ج 4 ، ص 93

53 ـ ابوالبقاء ، پيشين ، برگ b99

54 ـ ابوالبقاء ، پيشين ، a102

55 ـ پيشين ، a100 ، در مورد اهميت فراهم كردن اين آذوقه ما ، مقايسه كنيد با داستان يوم المشقر

56 ـ او ابوضمرد بن ضمرة مشهور است و اسم ضمرة بن ضمرة بن واقع شقة بن ضمره است و مادرش هند دختر كرب بن صفوان يكي از رهبران بنو سعد بود . در مورد ضمرة بن جابر بنگريد به كاسكل : جمرة النسب : ج 2 ، ص 241 و در مورد شقة بن ضمرة ، همان ، ج 2 ، ص 530

57 ـ كلب بن كنيس ( يا كنيش ) بن جابر پسر كنيس و ( شية با مادر ام الحطيئة ازدواج كرد . الاغاني ج 2 ، ص43 ، ZDMG,xLIII, P : 3, N : 2

58 ـ الضبي : امثال العرب ، ص7ـ9 ، المفضل بن سلمه : الفاخر : ص53 ، الميداني : مجمع الامثال : 1/136 .

59 ـ بنگريد به مأخذ ارايه شده در پاورقي قبل و بلاذري : انساب ، برگ b986

60 ـ بلاذري ، پيشين ، برگ b987 : وجعله من حدّاثه وسمّاره ودفع اليه بلا كانت له ، فكانت في يده وهي هجائنه وهجائن النعمان ابنه بعده ، ورثها عن أبيه وكانت من أكرم الإبل . . .

61 ـ مشخص است كه او عدي بن عبد مناف بن اد است . بنگريد به كاسكل : جمهرة النسب : 2/137

62 ـ ابن رشيق ، العمدة 2/174 ( قاهرة 1934 ) .

- W . Caskel : Die Bedeutang der beduinen inder geschichte der araber, p : 15 ( Kآln, 1953 )

63 ـ مشخص است كه او عصمة بن سنان بن خالد بن منقر است . ابن كلبي : جُمهرة ، برگ b78 ، بلاذري ، انساب الاشراف ، 10305 ، بنگريد به طفيل الغنوي : ديوان ص59 ( شماره 19 ) چاپ كرنكو وبنگريد به : كاسكل : جمهرة النسب ، 2/359 ( عصمة بن سنان ) .

64 ـ محمّد بن حبيب : المحبر ، ص354

65 ـ ابوالبقاء : المناقب ، a126



| شناسه مطلب: 83192