بخش 13

1 ـ عناصر مؤثر در تقریب مسلمانان


175


ميقات حج - سال هشتم - شماره سي و دوم - تابستان 1379

از نگاهي ديگر


176


عناصر مؤثر در تقريب مسلمانان

جعفر سبحاني

همه ساله پيش از موسم حجّ جلساتي به منظور افزايش سطح علمي و آگاهي هاي روحانيان محترم كاروانها در تهران برگزار مي شود كه در آن علاوه بر مسؤولان محترم بعثه مقام معظّم رهبري و سازمان حجّ و زيارت ، از برخي شخصيّت هاي علمي كشور نيز دعوت به عمل آمده پيرامون موضوعي خاص و مرتبط با حجّ سخنراني مي كنند .

از جمله مباحث مطرح شده ، موضوع « عناصر مؤثّر در تقريب مسلمانان » بود كه توسط استاد فرزانه و متفكّر بزرگوار حضرت آية الله سبحاني ارائه گرديد و مورد استقبال عموم آقايان و شركت كنندگان قرار گرفت ، از اين رو متن اين سخنراني از نوار استخراج و پس از ويرايش و ذكر منابع و مآخذ براي درج در ميقات آماده گرديد . ضمن تشكّر از استاد ارزشمند حضرت آية الله سبحاني نظر خوانندگان محترم را به متن اين سخنراني جلب مي نماييم :

عناصر وحدت

عناصر ومايه هايي كه مي تواند امت اسلامي را در نقطه واحدي گردآورد ، دو گونه است :

الف : « عقيدتي و آرماني » ب : « كرداري و رفتاري » .

درباره عنصر نخست ، بايد بگوييم كه قرآن مجيد بر يگانگي صراط تأكيد ميورزد


177


و مي گويد براي پيمودن راهِ رستگاري بيش از يك راه وجود ندارد و ديگر راه ها همگي انحراف از آن صراط است . چنان كه مي فرمايد :

{  وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ } ( 1 )

« آگاه باشيد كه اين است راه راست ، از آن پيروي كنيد و از راه هاي ديگر كه شما را از آن راه پراكنده مي سازد نرويد ، اينها است كه خدا شما را به آن سفارش كرده تا به تقوا بگراييد . »

براي رسيدن به كمال از طريق عقيده و عمل ، يك صراط بيش نيست و هر نوع راهي بر خلاف آن ، گژ راهي است كه انسان را از پيمودن راه سعادت باز مي دارد . تصوّر نشود كه اين صراطِ واحد ، مربوط به پيامبر عظيم الشأن اسلام است ، بلكه تمام پيامبران مردم را به پيمودن يك راه دعوت كرده اند و آن تسليم در برابر خداوند است .

آنچه كه امروزه از آن به « صراط ها » ياد مي شود ، درست نقطه مقابل وحي الهي است كه همواره بر « وحدت صراط » تأكيد داشته و دارد .

مسأله كثرت گرايي كه از آن به پلوراليسم ( Pluralism ) تعبير مي شود ، يك تز سياسي است نه فلسفي و هدف از آن پايان بخشيدن به نبرد عقايد و خون ريزي در راه آرمان ها است و اين كه هر قومي در كنار قوم ديگر ، با داشتن ايده و انديشه گونه گون زندگي كنند و عقيده يكديگر را محترم بشمارند .

مثلا مسيحيِ كاتوليك مي تواند با مسيحيِ « پروتستانت » ، زندگي كاملا آرام داشته باشد و ديگر لازم نيست به نفي يكديگر برخيزند .

اين مطلب ، غير از آن است كه جامعه بشري با داشتن عقايد مختلف و گوناگون ، همگي در صراط حق بوده و مورد پذيرش خداي جهانيان هستند ! اگر چنين است ، پس تأكيد بر صراط واحد و پرهيز از صراط هاي ديگر چيست ؟ !

به خاطر همين وحدت صراط است كه قرآن و حديث در تمام موارد از « دين واحد » سخن به ميان مي آورد نه از « اديان » و تنها در يك روايت و آن از امام هشتم ( عليه السلام ) است كه لفظ « دين » به صورت جمع آمده و احتمال مي رود كه حديث نقل به معنا شده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اعراف : 153


178


اصرار قرآن بر لفظ « دين » به صورت مفرد ، براي اين است كه اصول عقيدتي و قوانين كلّي در مسائل عملي ، در تمام ادوار يكسان بوده و خداوند يك دين بيش نداشته و نخواهد داشت ، چنانكه مي فرمايد : {  إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللهِ الاِْسْلاَمُ } ( 1 )

و همه شرايع در جوهر دين و قوانين سعادت ؛ مانند حرمت شراب و قمار ، اختلاف ندارند .

اكنون مي پردازيم به تشريح اصل مطلب كه آن « تبيين عناصر وحدت ساز در قلمرو عقيده و آرمان » است :

1 ـ يكتاپرستي و يكتاگرايي

« توحيد » در جلوه هاي مختلف ، رابطه اي است كه مي تواند همه مسلمانان را در نقطه واحدي گرد آورد . مسلمانان جهان به خداي يكتا ، خالق و آفريدگار يكتا و مدبّر و گرداننده يكتا اعتقاد و باور دارند و آيات قرآن و همچنين دلايل عقلي ، بر توحيد در ذات و توحيد در خالقيت و توحيد در تدبير گواهي مي دهند . در زير آسمانِ خدا ، مسلماني پيدا نمي شود كه ثنويت در ذات را بپذيرد و به خالقي جز خدا و يا مدبّري جز او بينديشد مگر اين كه از صراط مستقيم منحرف گردد .

يكي از مراتب توحيد ، توحيد در عبادت است كه همگان به آن معتقديم و در نماز پيوسته مي گوييم :

{  إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ } ( 2 )

اعتقاد به اصل توحيد در عبادت ، براي يك مسلمان كافي است ، ديگر لازم نيست در فروع آن به بحث و گفتگو پردازد .

از توحيد كه بگذريم ، نبوت عامه و نبوت خاتم رسولان ، عنصر وحدت ساز است و همه مسلمانان در اين اصل يك صدا هستند و يك نظريه دارند .

مسأله « خاتميت » اصل مستحكمي است كه همه مسلمانان در آن وحدت نظريه دارند و معتقدند كه با آمدن پيامبر خاتم ، باب نبوت لاك و مهر گرديد و ديگر اين باب به روي كسي باز نخواهد شد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران : 19

2 ـ حمد : 5


179


از اين اصل كه بگذريم اصل سوّمي به نام « معاد » مطرح است و همه مسلمانان معتقدند كه خداوند بزرگ روزي همه را زنده مي كند و نيكوكاران را پاداش و بدكاران را كيفر مي دهد .

قال سبحانه :

{  كَتَبَ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ } ( 1 )

« خداوند رحمت و بخشش را بر خويش واجب گردانيد و به يقين شما را در روز قيامت كه در آن شكي نيست ، گرد خواهد آورد . »

اين اصول سه گانه كه از آن به عنوان « عقيده و آرمان » تعبير مي شود ، عناصري است كه يك ميليارد مسلمان در آن وحدت نظريه دارند و اختلاف در جزئيات ، جزو مسائل كلامي است و نبايد مايه اختلاف شود .

شكي نيست كه در كتاب هاي كلامي ، اين اصول سه گانه به صورت گسترده مورد بحث و بررسي قرار گرفته ، ولي در خود اين اصول اختلافي نيست و اگر سخني هست مربوط به فروع و شاخه هاي اين اصول است و آنچه از اركان اسلام به شمار مي رود ، خود اين اصول است نه جزئيات آن .

بخاري در صحيح خود از عمر بن خطاب نقل مي كند : هنگامي كه علي ( عليه السلام ) به امر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر فتح قلاع و دژهاي خيبر مأمور گشت ، از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پرسيد : اين نبرد تا كجا بايد ادامه پيدا كند ؟

پيامبر فرمود :

« قاتِلُوهُم حتّي يَشْهَدُوا أنْ لا اِلهَ اِلاّ الله وَأَنَّ مُحَمّداً رَسُولُ الله ، فإذا فَعَلوا ذلِكَ فَقَدْ مُنِعوا فيكَ دماؤَهم إلاّ بحقّها وَحِسابُهُم عَلَي الله » . ( 2 )

« با آنان نبرد كن تا به يگانگي خدا و رسالت محمد گواهي دهند ، آنگاه كه به اين مرحله رسيدي خون و مال آنان محترم و حساب آنان با خداست . »

امام هشتم ( عليه السلام ) نقل مي كند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « اُمِرْتُ أَنْ اُقاتِلَ الناسَ حَتّي يَقُولُوا لا اِلهَ إلاّ اللهُ فَإذا قالُوا حَرُمت عليَّ دِماؤهُم و أموالُهُم » . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انعام : 12

2 ـ صحيح بخاري ، ج 1 ، ص 10 ، كتاب الإيمان .

3 ـ بحار الأنوار ، ج 68 ، ص 242


180


اعتراف به اين اصول سه گانه ، مايه ايمان ، و انحراف از آن مايه كفر است ، بنابراين نبايد گروهي گروه ديگر را ، كه هر دو در اين اصول وحدت نظريه دارند ، تكفير كنند .

شايسته جهان اسلام است كه بزرگان آن همايشي ترتيب دهند و در آن ، حدّ ايمان و كفر را بررسي كنند و با قطعنامه اي كه در آن ايمان و كفر به صورت منطقي تعريف شود ، ناآگاهان را از تفرقه افكني و تكفير باز دارند و نداي آنان اين باشد : {  وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُوا السُّبُلَ } .

همچنان كه بر آنان لازم است كنگره ديگري درباره « توحيد و شرك » تشكيل دهند و در آن ، « حدود توحيد و شرك در عبادت » را روشن سازند تا حكم برخي از مسائل كه مايه تفرقه گرديده ، روشن شود .

همه مسلمانان همواره بر اصل « توحيد در عبادت » تأكيد دارند ليكن يك رشته مسائل جزئي است كه در آن ها ، ديدگاه هاي مختلفي وجود دارد ؛ مانند درخواست شفاعت از پيامبر و اولياي الهي ، كه جز درخواست دعا چيز ديگري نيست و يا بوسيدن ضريح و امثال آن ، كه برخي اين نوع اعمال را عبادت نبي انديشيده و آن را شرك مي شمارند ، در حالي كه اين نوع اعمال از روح تكريم برخاسته است و بسان بوسيدن جلد قرآن نوعي تكريم و تعظيم است . و چنين همايشي مي تواند به اين نوع مسائل اختلافي پايان دهد .

2 ـ يگانگي شريعت و آيين

مقصود از شريعت و آيين ، همان احكامي است كه رفتار و كردار ما را از نظر فعل و ترك ، محدود مي سازد ؛ برخي را واجب و برخي ديگر را مستحب و مواردي را مكروه و . . . معرفي مي كند .

سرچشمه شريعت ، كتاب خدا و سنت پيامبر است و همه مسلمانان در حجيت اين دو اصل اختلافي ندارند و خوشبختانه امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) هم نگهبان قرائت قرآن ( 1 ) و هم حافظ سنت پيامبر است و در روزگاري كه نگارش سنت بدعت بود ، او سنت پيامبر را در كتابي كه بعدها به نام « كتاب علي » معروف شد ، گرد آورد و تا عصر حضرت صادق ( عليه السلام ) در اختيار عترت بوده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ قرائت فعلي قرآن از آنِ عاصم است كه از علي ( عليه السلام ) اخذ كرده است .


181


شيعه به سنت پيامبر احترام كامل گذارده و آن را صد در صد حجت مي داند و رواياتي از طريق اهل بيت ( عليهم السلام ) به ما رسيده است كه همگي به گونه اي به پيامبر ( عليه السلام ) منتهي مي شود ؛ زيرا پيشوايان ما حافظان سنت پيامبرند و اگر ما حديثي را از امام صادق و باقر ( عليهما السلام ) نقل مي كنيم و باقي مانده سند را ، تا پيامبر حذف مي كنيم به خاطر واضح بودن بقيه سند است ؛ زيرا همه آنان تصريح كرده اند كه آنچه مي گويند از پدران خود فرا گرفته اند و آنان نيز از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آموخته اند .

امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد :

« ما مِنْ شَيء إلاّ وَفيهِ كِتابٌ وَسُنّةٌ » ( 1 ) .

« پديده اي نيست مگر اين كه حكم آن در كتاب و سنت است » .

مردي از پيشواي هفتم حضرت موسي بن جعفر ( عليهما السلام ) پرسيد :

« أَ كُلُّ شيْء في كتابِ الله وَسُنَّةِ نَبِيّهِ أَوْ تَقُولُون فِيه ؟ قالَ : بَلي كُلُّ شَيْء فِي كِتاب الله وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ . » ( 2 )

« آيا همه چيز در كتاب خدا و سنت پيامبر وجود دارد يا شما چيزهايي از خود نيز مي گوييد ؟ امام ( عليه السلام ) فرمود : همه چيز در كتاب و سنت پيامبر اوست . »

بنابراين ، رواياتي كه از پيشوايان شيعه نقل مي شود ، اخبار « مسند » است نه « موقوف » ؛ زيرا باقي مانده سند به خاطر روشني و وضوح حذف شده است .

نكته اي كه لازم به تذكر است ، اين است كه پيشوايان اسلام بر اثر مواهب الهي ، احكامي را از قرآن و سنت استخراج مي كردند كه افهام عادي را توان چنين استنباط نبود و لذا مي گفتند همه چيز در كتاب و سنت است ، در حالي كه در مراجعه سطحي ، حكم مورد نظر آنان در كتاب و سنت نيست .

مادراينجا نمونه اي را مي آوريم تا كيفيت فهم برتر آنان را كتاب و سنت روشن شود .

در عصر متوكّل مردي مسيحي با زن مسلماني عمل منكري را انجام داد ، آنگاه كه خواستند بر او حدّ الهي اجرا كنند ، او اسلام آورد تا از اين طريق حد را از خود دفع كند ، يحيي بن اكثم گفت : حد ساقط است ؛ زيرا ايمان ، حكم سابق را محو مي كند . برخي ديگر از قضات گفتند : بايد سه حد بر او جاري كرد !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافي ، ج 1 ، صص 62 ـ 59 باب الرّد إلي الكتاب و السنّة .

2 ـ همان .


182


سرانجام متوكّل تصميم گرفت نامه اي به حضرت هادي ( عليه السلام ) بنويسد و حكم موضوع رااز وي بپرسد . وقتي نامه متوكل رسيد ، امام نوشت : « يُضْرَبُ حَتّي يَمُوتَ » ؛ « مي زنند تا بميرد . »

فقيهانِ در باري از علت حكم امام جويا شدند ، بار ديگر متوكّل نامه اي به حضرت نوشت و علت حكم را پرسيد امام در پاسخ نامه اين دو آيه را نوشت :

{  فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ * فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّةَ اللهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ } ( 1 )

« پس چون سختي عذاب ما را ديدند ، گفتند : فقط به خدا ايمان آورديم و به آنچه او را شريك وي قرار مي داديم كافريم . ولي هنگامي كه عذاب ما را مشاهده كردند ، ديگر ايمانشان براي آنها سودي نبخشيد سنت خداست كه از ديرباز درباره بندگانش ، و آنجاست كه ناباوران زيان كرده اند . »

امام هادي ( عليه السلام ) از اين آيه ، حكم حادثه را استنباط كرد و روشن ساخت ايماني كه محصول خوف از اجراي حد باشد ، بسان ايمان به هنگام نزول عذاب است و چنين ايماني نمي تواند نجات بخش باشد . مسلّم است كه استنباط اين حكم كار انسان عادي نيست بلكه كار انساني است كه بايد از مواهب برتري برخوردار باشد و بسان مصاحب موسي ، دانش الهي و « لدنّي » داشته باشد ؛ چنان كه درباره مصاحب موسي مي فرمايد :

{  فَوَجَدَا عَبْداً مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً } ( 2 )

3 ـ وحدت رهبري

از عناصر سازنده « تقريب » ، اتفاق مسلمانان بر وحدت رهبري است و اين كه رهبري را از آنِ خدا و رسول وي ، و اولي الأمر مي دانند و همگان اين اصل را از وحي الهي برگرفته اند ، آنجا كه مي فرمايد :

{  أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الاَْمْرِ مِنْكُمْ } ( 3 )

« از خدا اطاعت كنيد و از رسول و صاحبان فرمان از خودتان نيز اطاعت كنيد . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غافر : 85 ـ 84

2 ـ كهف : 65

3 ـ نساء : 59


183


رهبري اين گروه ، در مسائل خاص سياسي خلاصه نمي شود ، بلكه همه جوانب زندگي جامعه اسلامي را فرا مي گيرد ، از اين جهت بايد در گروه سوم ، شرايطي مانند تقوا و علم و دانش برتر وجود داشته باشد كه صلاحيت آنان را بر امر رهبري بيمه كند .

* * *

4 ـ وحدت هدف

وحدت در هدف نيز از عوامل سازنده وحدت است . امّت اسلامي معتقد است كه بايد جامعه را به سوي خوبي ها و نيكي ها و فضيلت و مكرمت سوق داد ؛ چنان كه مي فرمايد :

{  كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّة أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنْ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمْ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمْ الْفَاسِقُونَ } ( 1 )

« شما بهترين امتي هستيد كه براي مردم پديدار شديد ، به كار پسنديده فرمان مي دهيد و از كار ناپسند باز مي داريد و به خدا ايمان داريد . اگر اهل كتاب ايمان آورده بودند ، قطعاً برايشان بهتر بود ، برخي از آنان مؤمنند ولي بيشترشان نافرمانند . »

يكي از اهداف رسالت پيامبر كه همه مسلمانان بايد در تحقّق آن كوشا باشند ، محو شرك و بت پرستي در جهان و جايگزين ساختن توحيد به جاي آن است و اين هدف بزرگ به وسيله مسلمانان در جهان تحقق خواهد پذيرفت و از شرك و بت پرستي اثري باقي نخواهد ماند چنان كه مي فرمايد :

{  هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ } ( 2 )

« او كسي است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست ، فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند ، هر چند مشركان خوش نداشته باشند . »

بنابراين ، امت اسلامي در عقيده و شريعت ، در امر قيادت و رهبري و در غرض و هدف ، وحدت نظريه دارند و بايد در مجامع جهاني با هم همكاري كنند ، نه اين كه به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران : 110

2 ـ توبه : 33


184


تكفير و تفسيق يكديگر بپردازند . خوشبختانه بزرگان اهل سنت در اعصار پيش ، پيروان خود را از تكفير گروه ديگر برحذر داشته اند .

سرخسي كه از تلاميذ ابوالحسن اشعري است مي گويد :

« استاد ما در خانه من بستري بود . او وقتي احساس كرد كه آخرين روزهاي زندگي خود را مي گذراند به من دستور داد در حدّ امكان شاگردان او را گرد آورم ، از اين جهت از آنان دعوت به عمل آمد و او به عنوان آخرين سخن ، رو به آنان كرد و گفت : شاهد باشيد من كسي را كه بر قبله مسلمانان نماز بگزارد ، به خاطر صدور گناهي تكفير نمي كنم ؛ زيرا همه را ديده ام كه به خداي واحد اشاره كرده و همگي در پوشش اسلام قرار دارند . » ( 1 )

شايسته است از امام ابوالحسن اشعري تقدير شود ؛ زيرا او نام كتاب خود را « مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلّين » نهاد و مفاد آن اين است كه همه گروه هايي كه در كتاب ، از آنها سخن به ميان آمده ، مسلمان و نماز گزارند ، هر چند در يك رشته مسائل كلامي با هم اختلاف دارند .

ابن حزم مي گويد : از ابوحنيفه و شافعي و سفيان ثوري نقل شده است كه نمي توان مسلماني را تكفير و تفسيق كرد . ( 2 )

عضدي در مواقف مي گويد : بزرگان متكلّمين و فقها بر اين رأيند كه نمي توان كسي از اهل قبله را تكفير كرد . سپس مي گويد : مسائلي كه مورد اختلاف آنها است چيزي نيست كه پيامبر و ياران او درباره آنها بحث كرده باشند . از اين جهت اختلاف در اين مسائل ضرري به اسلام نمي زند . ( 3 )

گفتني است كه بخش مهمي از بحث اختلافات مسلمانان مربوط به مسائل كلامي و فقهي است و هيچ يك از آنها مانع از تقريب نيست و هر فردي در پيشگاه خدا ، با حجتي كه بر انديشه خود دارد ، معذور است .

از باب نمونه در زمان مأمون در ميان متكلمان ، مسأله حدوث و قدم قرآن مطرح گرديد و پي آمدهاي تندي از قبيل تفرقه و تبعيد داشت ، و شيوه شايسته را احمد بن حنبل ، كه سردمدار قدم قرآن و يا عدم حدوث آن بود ، برگزيد . او در اين مسأله اصلاً

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شعراني ، يواقيت و جواهر ، ص 58

2 ـ ابن حزم ، الفصل ، ج 3 ، ص 247

3 ـ مواقف ، ص 392


185


اظهار نظر نكرد ، چون معتقد بود كه قرآن و سنت در اين مورد چيزي نگفته است ، اما دست هاي مرموزي از مسيحيان ، به طرح اين مسأله دامن مي زدند ، تا از اعتقاد به قديم بودن قرآن ، قدم « مسيح » و « كلمة الله » را توجيه كنند و از اين آب گل آلود ماهي بگيرند ، از اين جهت پيشوايان شيعه نسبت به اين مسأله راه ديگري را برگزيدند . وقتي از آنان درباره حدوث و قدم قرآن پرسيده شد ، فرمودند : ما مي گوييم قرآن كلام خدا است . ( 1 )

البته اين نوع سخن گفتن در موردي بود كه سؤال كننده را توان انديشه در اين مسائل نبود ولي نسبت به گروهي كه مي توانستند با موازين عقلي در اين مسائل غور كنند ، بيان ديگري داشتند ؛ چنان كه امام هادي ( عليه السلام ) در پاسخ نامه محمد يقطيني نوشت :

« وَليسَ الخالِقُ إلاّ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَما سِواهُ مَخْلُوقٌ » . ( 2 )

« آفريدگاري جز خدا نيست و جز او همه مخلوقند ؟ » ( طبيعي است كه خود قرآن هم مخلوق مي باشد ) .

تا اينجا با عناصر وحدت ساز يا تقريب آفرين آشنا شديم ، ليكن يك رشته موانع در طريق تقريب وجود دارد كه بايد مورد بررسي قرار گيرد .

موانع تقريب

1 ـ اختلافات كلامي و فقهي

پس از گذشت سه قرن از آغاز اختلافات كلامي ، اهل سنت سرانجام در اصول عقايد مقلّدِ يكي از دو امام گرديده اند و آن دو عبارتند از : « اشعري » و « ماتريدي » .

اما معتزله كه از نظر ما شاخه اي از اهل سنت هستند ـ هر چند از نظر اهل سنت جزو آنان نمي باشند ـ براي خود مكتب خاصي دارند و به مرور زمان نابود شده و از آنان اثري جز چند كتاب باقي نيست .

شيعه در مسائل كلامي به سه گروه تقسيم مي شوند : « اثني عشري » ، « زيدي » و « اسماعيلي » ولي اگر حقيقت اين مذاهب كلامي ، چه در سنّي و چه در شيعه ، شكافته شود خواهيم ديد اختلاف در مسائلي است كه ارتباطي به ايمان و اسلام ندارد و اگر مسلمان درباره آنها سخن نگويد مشكلي نخواهد داشت . مسائلي مانند :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ توحيد صدوق ، ص 224 ، حديث 5

2 ـ همان ، حديث 4


186


الف : صفات خدا عين ذات اوست يا زايد بر آن ؟

ب : قرآن كريم قديم است يا حادث ؟

ج : افعال بندگان ، مخلوق خداست يا مخلوق انسان ها ؟

د : خدا در سراي ديگر قابل رؤيت هست يا نه ؟

و . . . كه هرگز اسلام و ايمان وابسته به آنها نيست .

درست است كه حق در اين مسائل يكي بيش نيست و راه آن براي پويندگانش باز است و طبعاً يكي از گروه ها بر خطا بوده و ديگري بر صواب ، ولي اين جريان چنان نيست كه هر فرقه اي فرقه مخالف را تكفير كند !

از اين بيان روشن مي شود كه اختلاف در مسائل فقهي نبايد مايه تنش در ميان فرق اسلامي شود و لازم است بدانيم كه اختلاف ميان فقها و علماي اهل سنت ، كمتر از اختلاف فقهاي شيعه با فقهاي اهل سنت نيست ؛ مثلا شافعي مي گويد : تماس بدني با همسر ولو بدون احساس شهوت ، مايه بطلان وضو است ، در حالي كه ديگران با اين نظر مخالف اند ولي در همين حال ، نمازگزاران شافعي بر امام حنفي اقتدا مي كنند ، هر چند امام جماعت با همسر خود تماس برقرار كرده باشد ، چون امام حنفي بر صحت وضوي خود حجت دارد ، روي اين اصل برادر سني بايد به امام شيعي اقتدا كند ؛ زيرا هر كدام براي خود در پيشگاه خدا حجت دارند .

بزرگترين مانع تقريب

بزرگترين مانع تقريب ميان شيعه و سني ، مسأله رهبري بعد از درگذشت پيامبر گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) است .

اهل سنت معتقدند كه خليفه پس از رسول خدا ، در سقيفه گزينش شد و ابوبكر به عنوان خليفه مسلمين رأي آورد ، در حالي كه شيعه منصب امامت را يك منصب الهي مي داند كه بايد متصدّي آن به وسيله پيامبر تعيين شود و پيامبر آن را در عصر خود معين كرد و در غدير خم بر ولايت و امامت علي ( عليه السلام ) تصريح نمود .

درست است كه اين اختلاف به صورت يك اختلاف حادّ بر تقريب مسلمانان سايه افكنده ، ليكن اگر مسأله را از ديدگاه اهل سنت مطالعه كنيم ، خواهيم ديد كه با توجه به


187


اصول آنان ، اين اختلاف مانع تقريب نيست ؛ زيرا مسأله امامت در نزد آنان ، از شاخه هاي امر به معروف و نهي از منكر است .

توضيح اين كه : يكي از واجبات ، امر به معروف و نهي از منكر است و انجام اين فريضه ، بدون وجود امام مطاع ميسر نيست ، بنابراين از باب مقدمه واجب ( امر به معروف و نهي از منكر ) لازم است امامي برگزيده شود تا در پرتو قدرت او ، اين فريضه جامه عمل بپوشد .

همگي مي دانيم كه مسأله امر به معروف و نهي از منكر ، يك مسأله فقهي است و مقدمه آن ، ( نصب امام ) از آن فراتر نيست . در اين صورت ، چنين اختلافي در مسأله فقهي نبايد مانع تقريب شود .

عضد الدين ايجي در مواقف مي گويد :

« وَالإِمامَة عِنْدَنا مِنَ الْفُرُوع وَإنَّما ذَكَرْناها فِي عِلْمِ الْكَلام تَأَسّياً بِمَنْ قَبْلنا . » ( 1 )

« امامت نزد ما از فروع است و اگر آن را در دانش كلام وارد كرديم ، به خاطر پيروي از پيشينيان است » .

تفتازاني مي گويد :

« لا نِزاعَ في اَنَّ مَباحِث الإمامَة بِعِلْم الْفُرُوع أَلْيَق لِرُجُوعِها إلي اَنَّ الْقِيام بِالإمامَة وَنَصْبِ الإمام الْمُوصُوف بِالصّفات الْمَخْصُوصَة مِنْ فُرُوض الْكِفايات وَهِي أُمُور كُلّيّة ، تَتَعَلَّق بِها مَصالِح دِينيّة أَو دُنْيَويّة وَلا ينْتَظمُ الأَمْرُ إِلاّ بِحُصُولُها » ( 2 )

« جاي سخن و گفتگو نيست كه امامت به فقه ارتباط بيشتري دارد ؛ زيرا جز اين نيست كه ايجاد امامت با نصب پيشوايي كه داراي صفات مخصوص باشد ، از واجبات كفايي است و واجب كفايي آن رشته اموري است كه مصالح ديني و دنيوي مسلمانان به آن وابستگي كامل دارد و امور مسلمين در پرتو آن تنظيم مي شود . »

با توجه به اين نصوص ، نبايد مسأله امامت در نزد برادران اهل سنت مانع از تقريب شود بلكه بايد اختلاف در اين مورد را ، با توجه به اين اصل ، بسان ديگر اختلافات فقهي تلقّي كرد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مواقف ، ص 395

2 ـ شرح مقاصد ، ج 2 ، ص 271


188


در گذشته ، فقيهان اهل سنت در برابر يكديگر از اهل « گذشت و اغماض » بهره مي گرفتند ، همگي مي دانيم كه ابوحنيفه قنوت را مشروع نمي داند ، در حالي كه شافعي آن را مستحب مي شمارد ولي آنگاه كه شافعي در بغداد به زيارت قبر ابوحنيفه رفت ، در كنار مرقد او دو ركعت نماز گزارد و قنوت به جا نياورد وقتي از فلسفه آن پرسيدند ، گفت : « توقيراً للإمام » ؛ « به پاس احترام ابوحنيفه اين مستحب را ترك كردم . »

تاريخ مي گويد : عمر بن عبدالعزيز از جهت دادگري و تعصّب ديني ، بسان خلفا بود ؛ يعني او را هم مسلمانان برگزيده بودند ولي اعتقاد و عدم اعتقاد به خلافتِ او ، هيچ گاه مايه اختلاف و دو دستگي نيست در حالي كه اختلاف در خلافت خلفا ، در طول قرن ها ، بزرگترين سد ميان مسلمانان بوده است ، اكنون پرسش اين است كه چه فرقي است ميان خلافت او و ديگر خلفا .

استاد بزرگوار ما آيت الله العظمي بروجردي ( قدس سره ) مي فرمود : مسأله خلافت را مي توان به دو شيوه مطرح كرد :

الف : زمامدار مسلمانان پس از درگذشت پيامبر چه كسي بود ؟

ب : پس از درگذشت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مرجع علمي مسلمانان كيست ؟

بحث به شيوه نخست ، يك بحث تاريخي است و نزاع در آن چندان مفيد نيست . بالأخره هرچه بود عصر آن گذشته و نمي توان در آن به وحدت كلمه رسيد .

اما بحث به شيوه دوم كاملا زنده و حائز اهميت است . مسلمانان ، به يقين ، پس از درگذشت او ، به مرجع علمي قوي و نيرومند ، كه قرآن را تفسير كند و موضوعات نو ظهور را بيان نمايد و شبهات را پاسخ بدهد ، نياز مبرم داشتند و طبيعي است رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) براي رفع اين نياز مرجعي را معرفي كرده است و اين مرجع به حكم حديث ثقلين جز اهل بيت ( عليهم السلام ) كسي نيست ، اگر مسلمانان جهان ، مرجعيت علمي اهل بيت ( عليهم السلام ) را به حكم اين حديث متواتر بپذيرند ، مشكلات زيادي از سر راه تقريب برداشته مي شود .

2 ـ اختلافات قومي

دوّمين چيزي كه مانع از تقريب مسلمانان مي شود اختلاف قومي و عنصري و


189


نژادي است . قرآن مجيد و سنت رسول گرامي و عمل مسلمين در صدر اسلام ، بر اين مانع پيروز شد و وحي الهي جامعه بشري را با اين خطاب مخاطب ساخت :

{  يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَر وَأُنثَي وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاكُمْ } ( 1 )

« اي مردم ، ما شما را از مرد و زني آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله كرديم تا يكديگر را بشناسيد ، در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست ، بي ترديد خداوند دانا و آگاه است . »

ولي در قرن 19 براي ايجاد تفرقه ميان مسلمانان و تقسيم كشور بزرگ اسلامي به كشورهاي كوچك ، مسأله قوميت بار ديگر بر سر زبان ها افتاد و عوامل اجانب ، به قوميت اصالت بخشيدند و به تحقير ديگر نژادها پرداختند . در كشورهاي عربي انديشه « پان عربيسم » و در كشور عثماني و تركيه فعلي « پان تركيسم » و در ايران « پان ايرانيسم » را زنده كردند و هر قومي ، قوم ديگر را تحقير كرد و خود را محور فضيلت و برتري دانست و هنوز هم اين نعره جاهلي در بيشتر كشورهاي اسلامي جنبه محوري دارد در حالي كه اسلام با آن مبارزه كرده است .

گفتني است مسأله نژاد و احترام به خاك و زبان ، مي تواند دو معناي مختلف داشته باشد ؛ يكي بسيار مستحسن و ديگري كاملا زشت و منفور .

انسان از اين نظر كه در سرزميني ديده به جهان گشوده و از مواهب آنجا بهره گرفته ، به آن منطقه مهر بورزد و در عمران و آبادي آن بكوشد و . . . چنين گرايشي به نژاد و يا آب و خاك و يا زبان ، بسيار مستحسن است ؛ زيرا حقي را كه آب و خاك و مردم منطقه به گردن او دارند ادا كرده است .

ولي اگر انسان به خاطر وابستگي به قومي و يا زباني و خاكي خود محور گردد و در صدد تقويت قومي و تضعيف ديگران برآيد و . . . چنين قوم گرايي ، همان ناسيوناليسم مبغوض و شوم است كه اسلام آن را محكوم كرده است و برتري را در تقوا و ايثار دانسته است و به وابستگي هايي مانند زبان و خون ، ارزشي قائل نشده و فخر فروشي از اين طريق را انگيزه جاهلي معرفي كرده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حجرات : 13


190


3 ـ ناآگاهي از عقايد همديگر

يكي از موانع تقريب ، ناآگاهي فرق اسلامي از عقايد همديگر است ؛ ناآگاهي كه همراه با يك رشته تهمت ها و ناروايي ها است ، مسلماً چنين ناآگاهي مايه خصومت و دوئيت خواهد بود .

اكنون در اينجا نمونه هايي را يادآور مي شويم تا پايه تأثير اين جهل بر تفرقه و دو دستگي روشن شود :

* در سال 1336 به زيارت خانه خدا مشرف شده بودم و در بازار مكه وارد مغازه اي شدم تا چيزي به عنوان سوغات تهيه كنم ، اتفاقاً صاحب آن نيز از قبل با من آشنا بود . او در صدد بود از عقايد من آگاه شود ، از اين رو پرسيد : شما شيعيان بعد از نماز با حركت دادن دست هاي خود ، چه مي گوييد ؟

گفتم : مي گوييم : الله اكبر ، الله اكبر ، الله اكبر .

او با شگفتي گفت : من شنيده ام كه شما سه بار مي گوييد : خان الأمين !

جايي كه پايه اطلاع يك تاجر مكي ، كه هر سال با هزاران شيعي سر و كار دارد ، اين باشد ، بايد ديد پايه اطلاعات دور افتادگان از اين مكتب چگونه است ؟ !

بايد دانست كه جمله « خان الأمين » شعار يهوديان است كه مي گويند جبرئيل امين خيانت كرد و نبوّت را كه از آن آل اسحاق بود به آل اسماعيل تفويض كرد و از اين جهت جبرئيل را دشمن مي شمارند و شعار خان الأمين سر مي دهند .

متأسفانه اين شعار ناروا كه ساخته انديشه ناپاك يهود است ، به شيعه نسبت داده مي شود . ( 1 )

* باز در همان سال يكي از مدرسان حرم شريف كه به منزل او وارده شده بودم ، به ديدنم آمد و پس از مذاكراتي پرسيد :

« هَلْ لِلشيعَة تَأْليف ؟ » ؛ « آيا شيعه كتابي دارد ؟ »

گفتم : يالَلأسف ، شخصي در امّ القراي اسلام به سر مي برد ولي تا اين حد از فرهنگ شيعه ناآگاه است . در حالي كه روزگاري مكه و مدينه مركز شيعه بود ( 2 ) و ساليان درازي حاكمان مكه را شرفا تشكيل مي داده اند كه بر مذهب شيعه زيدي و يا امامي بودند ، ولي تبليغات سوء آن چنان اثر نهاده كه مدرس حرم از اصالت شيعه تا اين حد ناآگاه است كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير رازي ، ج 1 ، تفسير آيه {  قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوّاً لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَي قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللهِ } بقره : 97

2 ـ ابن حجر در مقدمه كتاب « الصواعق المحرقه » علل نگارش كتاب خود را چنين مي نويسد : « ثمّ سئلت قديماً في اقراءه في رمضان سنة 950 هـ . بالمسجد الحرام لكثرة الشيعة و الرافضة و نحوهما بمكة المشرفة أشرف بلاد الإسلام . » ( صواعق المحرقه ، ج 3 ) .


191


حتي نام كتب شيعه را نشنيده است ! مقداري با او سخن گفتم و چند كتابي كه در اختيارم بود تقديمش كردم .

تقيه سلاح انسان ضعيف است

يكي از آثار سوء ناآگاهي از عقايد شيعه ، اين است كه تقيه را به معناي نفاق مي گيرند و خيال مي كنند كه شيعه همه جا با گروه اهل سنت از در تقيه وارد مي شود و واقعيات را كتمان كرده ، تظاهر به وفاق مي كند .

در حالي كه تقيه سلاح انسان ضعيفي است كه در كشوري زندگي مي كند و در آنجا آزادي ها مصادره شده و كسي كه بر خلاف نظر حاكم سخن بگويد ، قلع و قمع مي شود در اينجا فرد ضعيف چاره اي جز كتمان عقيده ندارد . ولي اين ، به اين معنا نيست كه شيعه پيوسته بر اصل تقيه تكيه كرده و كتاب هاي خود را بر اين اساس مي نويسد يا پيوسته بر اين اساس سخن مي گويد .

و به ديگر سخن : تقيه مربوط به انسان خاص و در جريان خاصي است ، آنجا كه فرد ضعيف ناچار مي شود عقيده خود را كتمان كند و بر طبق خواسته حاكم عمل نمايد ولي تا كنون ديده و شنيده نشده است كه يك دانشمند شعيي كتابي را بر وفق تقيه بنويسد .

اخيراً كتابي به نام « العقيدة الإسلاميه » در 150 اصل ، از اين جانب منتشر شده كه در آن ، به مجموع عقايد شيعه اماميه پرداخته و از اصيل ترين كتاب هاي شيعي ، همراه با آيات قرآني و احاديث نبوي بهره گرفته است . و هر فردي اگر بخواهد از عقايد شيعه آگاه شود ، مي تواند به اين كتاب مراجعه كند و خوشبختانه اين كتاب به زبان هاي مختلف نيز ترجمه شده است .

تقيه اصلِ قرآنيِ خدشه ناپذير است كهوحي الهي آن را برافرادناتوانوگرفتاردر چنگال ظالمان تجويز كرده است . مفسّران مي گويند : وقتي قريش ، عمار و پدر او ياسر و مادر وي سميه را دستگير كردند و از آنان خواستند كه بر آيين اسلام كفر ورزند ، ياسر و سميه از اظهار خودداري كردند و در نتيجه كشته شدند ولي عمار با آنان موافقت كرد و آزاد شد و گريه كنان به سوي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمد ، پيامبر اشك از چشمان او پاك كرد و فرمود : « إن عادُوالَكَ فَعُد لَهُمْ بما قلت » ؛ « اگر بار ديگر گرفتار شدي ، باز خواسته آنان را عملي كن . » ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ طبرسي ، مجمع البيان ، ج3 ، ص 388 ؛ كشاف ، ج2 ، ص430 ؛ قرطبي ، الجامع أحكام القرآن ، ج4 ، ص 57


192


تقيه يك اصل عقلايي است و اساس آن را تقديم اهم بر مهم تشكيل مي دهد و مؤمن آل فرعون ، با اين كه عقيده محكمي داشت ، ولي آن را مكتوم و پنهان مي ساخت تا از اين طريق بتواند جان و عرض خود را از تعريض فراعنه حفظ كند و به موسي و بني اسرائيل خدمت نمايد . چنان كه وحي الهي درباره او مي فرمايد :

{  وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلا أَنْ يَقُولَ رَبِّي اللهُ . . . } ( 1 )

« آيا مردي را مي كشيد به خاطر اين كه مي گويد پروردگارم خداست ؟ »

ممكن است گفته شود : اين دو آيه و همچنين آيه {  لاَ يَتَّخِذْ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنْ اللهِ فِي شَيْء إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً } ( 2 ) مربوط به تقيه از كافر است ، نه تقيه از مسلمان . ولي پاسخ آن وحدت ملاك است ، هرگاه حاكم اسلامي بسان حاكم كافر آزادي هاي مشروع را مصادره كند و نفس ها را در سينه خفه سازد ، مسلمانان چاره اي جز تقيه و مماشات ندارند و اين حقيقتي است كه بسياري از دانشمندان اهل سنت بر آن تصريح كرده اند . عبارت امام شافعي ، كه رازي آن را نقل كرده ، چنين است :

او در تفسير آيه {  إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً } مي گويد :

« ظاهِرُ الآية عَلي اَنَّ التَّقيَّةَ اِنَّما تَحلّ مَعَ الكُفّار الْغالِبِين إلاّ اَنَّ مَذهَبَ الشّافعي ـ رضي الله عنه ـ هُو اَنَّ الحالَةَ بَينَ المُسْلِمِين إِذا شاكَلت الحالَة بَين المُسلمين وَالْكافِرِين ، حَلَّت التَّقيَّة محاماة عَنِ النّفس » ( 3 )

« ظاهر آيه اين است كه تقيه در مقابل كافر غالب مشروع است ، ولي امام شافعي مي گويد : اگر شرايط حاكم بر مسلمانان بسان شرايط مسلمانان با كافران باشد ، تقيه براي حفظ نفس جايز است . »

بدا چيست

بدا ، يكي از معارف قرآن است و آياتي درباره آن فرود آمده و احاديثي به تشريح آن پرداخته ، همچنين دانشمندان اسلامي بر صحت آن اتفاق نظر دارند و به ديگر سخن :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غافر : 28

2 ـ آل عمران : 28

3 ـ رازي ، مفاتيح الغيب ، ج 8 ، ص 13 ، در تفسير آيه ياد شده در متن .


193


محتواي بدا چيزي نيست كه مسلمانان آگاه از قرآن و سنت پيامبر بتواند آن را انكار كند ، فقط از لفظ آن وحشت دارند ، در حالي كه در معارف و عقايد ، مضمون و محتوا مطرح است نه لفظ و تعبير .

حقيقت بدا ، جز اين نيست كه انسان با اعمال نيك و بدِ خود ، سرنوشت خود را دگرگون سازد ، همچنان كه قوم يونس به وسيله توبه و انابه سرنوشت بد خود را ، كه نزول عذاب الهي بود ، دگرگون ساختند و عذاب را از خود دفع كردند ؛ چنان كه قرآن كريم مي فرمايد :

{  فَلَوْلاَ كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَي حِين } ( 1 )

« چرا هيچ يك از شهرها و آبادي ها ايمان نياوردند كه مفيد به حالشان باشد مگر قوم يونس ، آنگاه كه ايمان آوردند عذاب رسوا كننده را از زندگي آنان برطرف كرديم و تا مدّت معيني آنها را بهره مند ساختيم . »

مضمون آيه ، همان محتواي « بدا » است ؛ يعني چيزي كه همه مسلمانان در آن اتفاق دارند و مي گويند فرد و جامعه مي توانند با اعمال پاك و نيك و يا آلوده و زشت خود ، سرنوشت موجود و حاكم بر خود را دگرگون سازند .

پاسخ يك سؤال

گاهي مي پرسند : محتواي « بدا » مورد پذيرش همگان است و آيات قرآني بر صحت آن گواهي مي دهند ، چه آيه اي صريح تر از اين كه مي گويد :

{  وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَات مِنْ السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ } ( 2 )

« هرگاه مردم شهرها ايمان آورده ، تقوا پيشه مي كردند ، قطعاً بركاتي از آسمان و زمين براي ايشان مي گشودم ، ولي تكذيب كردند پس به كيفر دستاوردشان گرفتيم . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ يونس : 98

2 ـ اعراف : 96


194


ولي سؤال اين است كه : چرا از اين اصل به جمله « بد الله في قَومِ يُونِس » تعبير مي شود ؛ چون مفاد ظاهري آن اين است كه براي خدا مخفي بود سپس چيز جديدي آشكار گشت و اراده قطعي بر اين تعلّق گرفته بود كه آنان را كيفر دهد ، سپس تبدل رأي به او دست داد .

پاسخ آن روشن است و آن اين كه به كار بردن اين لفظ درباره خدا ، از باب « مجاز » است نه حقيقت ، همچنان كه به كار بردن لفظ « مكر » و « استهزاء » در مورد خدا از باب مجاز است ؛ چنان كه مي فرمايد :

{  أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللهِ فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ } ( 1 )

« آيا از مكر و حيله خدا مطمئن گشته اند ، از مكر خدا جز قوم زيانكار كسي مطمئن نمي باشد . »

و علت به كار بردن اين جمله كه : « با مقام ربوبي سازگار نيست » اين است كه يك چنين جرياني از نظر بشرهاي عادي نوعي « بدا » است ؛ يعني ظهور پس از خفا است ، گويا بشر از ديدگاه خود سخن مي گويد :

اتفاقاً در حديث پيامبر ، خود اين جمله وارد شده است .

بخاري نقل مي كند : « ثَلاثَة مِنْ بَني إسْرائيل : أَبْرص وَاَقْرَع وَأعمي بَدا لله أنْ يَبْتَليهم فَبَعَث ملكاً . . . » ( 2 )

براي آگاهي بيشتر از احاديث مربوط به بدا ، مراجعه شود به كتاب « الدّرُّ الْمَنْثور » سيوطي ( 3 ) .

آقاي شيخ عبدالعزيز كه مفتي اهل سنت در استان سيستان و بلوچستان در خبرگان نخست بود و در كمسيون مربوط به احوال شخصيه همكاري داشتيم ، روزي مسأله بدا را مطرح كرد ، به او گفتم بدا به معناي امكان تغيير سرنوشت با اعمال صالح و طالح است . او گفت : كتابي از قدماي شيعه معرفي كن كه اين اصل را به اين نحو تفسير كرده باشد ، كتاب « أوائل المقالات » شيخ مفيد را در اختيارش نهادم . او پس از چند روز ، كتاب را باز گرداند و گفت : اگر معناي « بدا » همين باشد كه مؤلف اين كتاب مي گويد ، همه مسلمانان به آن معتقدند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اعراف : 99

2 ـ صحيح بخاري ، ص 4 ، ص 172 ، باب حديث الأبرص و الأعمي و الأعرج .

3 ـ الدر المنثور ، ج4 ، ص660 تفسير آيه {  يَمْحُوا اللهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ } رعد : 39


195


اين حادثه حاكي از آن است كه جهل و ناآگاهي از عقايد و مشتركات شيعه ، يكي از موانع تقريب است و با نشر كتاب هاي اصيل شيعه مي توان بسياري از بدبيني ها را زدود .

يكي از گام هاي بلندي كه براي « تقريب » برداشته ايم ، نگارش كتابي است به نام « طبقات الفقها » در 16 جلد ، كه 10 جلد آن منتشر شده و 6 جلد ديگر آن در دست تأليف و انتشار است . دو جلد اول آن مقدمه است كه در نخستين جلد آن ، مصادر فقه در نزد شيعه و سني آمده و در جلد دوم آن ادوار فقه آن دو مطرح شده است ولي در تمام موارد از ميراث فقهي همگان تجليل شده ، هر چند در مواردي به احقاق حق پرداخته ايم .

در پايان بايد به برادران اهل سنت بگويم كه : « ما يَجْمَعُنا ، أَكْثر مِمّا يُفَرِّقُنا » ؛ « مشتركات ما فزونتر از متميزات ما است . »

انّا لتجمعنا العقيدة امة * * * وَيَضُمُّنا دين الهُدي أتباعاً

ويؤلّف الإسلام بين قلوبنا * * * مهما ذهبنا في الهوي أشياعاً

* پي نوشتها :



| شناسه مطلب: 83196