بخش 1

* معارف حجّ


5


ميقات حج - سال نهم - شماره سي و سوم - پاييز 1379

اسرار و معارف حج


6


معارف حجّ

احمد حاجي

روشن است كه تبيين رموز حج و بيان جنبه هاي باطني آن ، سزاوار اولياي خداست كه به اين معارف و حقايق رسيده اند و ما را نسزد كه در اين عرصه گام نهيم ، پس سعي راقم سطور تنها جمع آوري و ترجمه كلمات حضرات معصوم : و ديگر اولياءالله ، در شرح اين مطالب نوراني است و بس .

اهميت حج

وجود مقدس نبي گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) فرمودند :

« مَن مَاتَ وَلَم يَحِجّ فليَمُتْ إنْ شاءَ يَهوديّاً وَإنْ شاءَ نَصْرانيّاً » . ( 1 )

« هركس بميرد و حج به جا نياورده باشد ، اگر بخواهد يهودي و اگر بخواهد نصراني از دنيا مي رود » ؛ ( يعني مسلمان نمي ميرد ) .

حضرت امام صادق ( عليه السلام ) فرمودند :

« مَن مَاتَ وَلَمْ يَحِجّ حَجَّةَ الإسلام لَمْ يَمْنَعْهُ مِنْ ذلك حاجةٌ تجحف به أو مرضٌ لا يُطيقُ فيه الحجّ أو سلطانٌ يَمْنَعْهُ مِنْهُ فليَمُتْ يَهوديّاً أو نَصرانيّاً » . ( 2 )

« هركس بميرد و حجِّ واجب خويش را به جا نياورد ، در حالي كه نيازي ندارد كه به او فشار آورد يا مرضي كه طاقتش را طاق كند و يا حاكمي كه مانعش شود ، يهودي يا مسيحي خواهد مرد » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فيض كاشاني ، ملاّ محسن ، المحجّة البيضاء في تهذيب الإحياء ، ج2 ، ص145

2 ـ همان .


7


يعني اگر كسي بدون عذر شرعي ؛ مانند فقر يا مرض يا منع حكومت ، حج را ترك كند ، مسلمان واقعي نيست .

مي دانيم كه غرض از خلقت ، شناخت خدا و محبت اوست و معرفت و محبّت نسبت به خدا ، متوقف بر « دوري از شهوات » ، « ترك متاع دنيا » و « مداومت ياد خدا » است و هريك از عبادات ، در راستاي تحقّق يكي از اين امور سه گانه است ، امّا حجّ بر همه اين سه امر شمول دارد . به علاوه ، حج داراي اسرار و رموز باطني نيز مي باشد . ( 1 )

شرافت مكان در حجّ

اماكن مقدس سرزمين وحي ، افزون بر شرافت ذاتي شان كه به باطن اين مكان ها و وجود برترِ آنها در عوالم بالاتر مربوط است ، شرافت هايي نيز از غير خود كسب كرده اند ، مانند :

1 ـ نزول ملائكه وحي بر پيامبر گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) در اين سرزمين .

2 ـ اين مكان منزل خليل الرحمان است و فرشتگان در اين محل بر او نازل شدند .

3 ـ اين محل ، منزلگاه جُلّ انبيا و مهبط وحي است .

4 ـ اين جايگاه ، محلّ تولّد نبي گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) و بسياري از انبيا و اوليا ( عليهم السلام ) مي باشد .

درواقع ، كعبه به منزله خانه خدا و اطراف كعبه به مثابه حرمگاه او ـ جلّ شأنه ـ است . عرفات همانند ميداني است در ابتداي حرم خانه و منع اذيت و آزار حيوانات و كندن گياهان در موسم حج ، به جهت اكرام حرم و تجليل از صاحب آن است .

سِرّ اين مكان ها و مقامات

* {  إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً } ( 2 )

« نخستين خانه اي كه براي مردم ( و نيايش خداوند ) قرار داده شد ، همان است كه در سرزمين مكّه پربركت است . »

* {  جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِلنَّاسِ } ( 3 )

« خداوند ، كعبه ـ بيت الله الحرام ـ را وسيله اي براي سامان بخشيدن به كار مردم قرار داده است . »

* {  وَللهِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ } ( 4 )

« و براي خدا بر مردم است كه آهنگ خانه او كنند . »

* {  وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ } ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نراقي ، معراج السعاده ، صص ، 663 ـ 662

2 ـ آل عمران : 96

3 ـ مائده : 97

4 ـ آل عمران : 97

5 ـ حج : 29


8


« و بر گرد خانه گرامي كعبه ، طواف كنيد . »

قال عليّ بن موسي الرضا ( عليهما السلام ) :

« وُضِعَ البَيْتُ وَسَطَ الأرض الّتي دُحِيَتْ مِنْ تَحتها الأرضُ وكلُّ ريح تهبّ في الدنيا ، فإنَّها يخرجُ مِن تحتِ الركن الشّامي و هي أوّل بقعة وقعت في الأرض لأنَّها الوسط ليكون الفرض لأهل الشرق و الغرب سواء » . ( 1 )

از آن جا كه اراده الهي به مقتضاي سرّ محبوبيّتِ « كنتُ كنزاً مخفيّاً » به آفرينش نشأه انساني تعلّق گرفت و از طرفي موطن اين لطيفه ربّاني خاك بود ، لذا تقدير به عمارت و ساختن زمين تعلّق گرفت و عالم طبيعت مظهر اراده الهي است و مكعب بودن عرش ، عبارت از جهات چهارگانه اين طبيعت و بيت به خاطر محاذي بودن با عرش مكعب شد و نقوش عاليه و صوَر نوريّه در مراياي حقايق سافله نقش گرفت و به خاطر اين شكل و آن محاذات و همچنين به خاطر اين كه در وسط دنيا است ، « كعبه » ناميده شد .

جهات چهارگانه طبيعت كه مظهر اراده الهي است ، عبارتند از :

1 ـ آنچه محاذي شطر عقل كلّ است .

2 ـ آنچه باتوجه به نفس دارد .

3 ـ جهتي كه باتوجه به خودش ( طبيعت ) دارد .

4 ـ آنچه در قياس با هيولي دارد .

وقتي جهات نوريه عِلويه در آيينه ارض قابليت منعكس شد ، اركان چهارگانه كعبه تحقّق يافت و سپس متناسب با اين اركان و جهات ، قواعد بيت و اضلاعش بالا رفت .

حقايق چهارگانه اصيل الهي عبارتند از :

1 ـ دو حقيقت در جهت مشرق ، كه عبارتند از « عقل » و « نفس » ؛ چون از عالم انوار هستند و تابش خورشيد اسرار از آن دو آغاز شد .

2 ـ دوحقيقت در جهت غرب كه عبارتند از « طبيعت » و « هيولاي كلّيه » ، چون :

نور فائض از مبدأ اعلي ، از دو حقيقت اوّل شروع مي شود و دو ربع دايره بهوسيله آن دو در يوم الله تمام مي شود ، ( قوس صعود ) .

و در افول ، در دوحقيقت بعدي آغاز مي شود و دو ربع ديگر براي كامل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صدوق ، علل الشرايع ، ج2 ، ص396 ، باب 134


9


كردن دايره در ليل الهي تمام مي شود و مجدداً در آخرالزمان پس از اتمام قوس ـ ان شاءالله ـ از اين افق غربي طلوع مي كند . و آيه {  رَبُّ المَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ المَغْرِبَيْن } ( 1 ) به اين حقيقتِ بيان شده اشاره دارد .

به جهت مشابهت با اين حقايق ، اركان بيت به اين صورت مي باشد :

دو ركن شرقي ؛ ركني كه شامل حجرالأسود و قطبِ شماليِ جهتِ مشرق است و ركن يماني كه قطبِ جنوبيِ اين جهت مي باشد .

دو ركن غربي ؛ ركن شامي كه قطبِ شمالي جهت غرب است و ركن مغربي كه قطب جنوبي اين جهت است .

قوس صعود

ليل الهي

قوس نزول

يوم الله

هيولي كليه

عقل

طبيعت

نفس

كعبه

ركني كه شامل حجرالأسود است ، محاذي جهتي است كه بين طبيعت و عقل مي باشد ( نفس ) . به همين خاطر در سمت پايين شرقي واقع شده كه از جهت راست مقابل بيت است و هركدام از ما كه به بيت رو كند ، همان جهت حق است . لذا در احاديث قدسي ، در مورد روكردن به كعبه آمده : « و استقبل وجهي يعني الكعبة » و هركدام از ما كه به خانه روكند ، از جهت خلق رو كرده و به همين خاطر وارد شده كه : « إنَّ الْحَجَرَ يَمينُ اللهِ في أرضِهِ يُصافِحُ بِها خَلْقَهُ » . ( 2 )

همان طور كه ركنِ حَجَر در قسمت پايين شرقي واقع شده ، لذا هر مخلوقي ، از اين نقطه به بيت كه وجه الله است توجه مي كند . ركن « يماني » در جهت بين طبيعت و عقل در اين عالم حادث شده ، به همين جهت منبع آب زمزم زير ركن يماني قرار دارد . و اين ركن به سمت اهل عراق است و به همين خاطر به عراقي مشهور است . و اين ناميدن به جهت غلبه قوّه عقلي در ايشان مي باشد . ( چرا كه عِراق از ريشه عِرق و عقل است ) و در روايت نيز نقل شده كه :

« لَو كانَ الدِّينُ بِالثُّرَيّا لَناوَلَتْهُ رِجالٌ مِنْ فارس » . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الرحمن : 17

2 ـ صدوق ، علل الشرايع ، ج2 ، ص161

3 ـ مسند احمد بن حنبل ، ج15 ، ص218 ، حديث 8067


10


كعبه مكعب است

كعبه به خاطر محاذاتش با عرش الله مكعب است و در خبر است كه :

« لِمُحاذاتِهِ الْبَيْتَ الْمَعْمُورَ الّذي في السَّماء الدّنيا وَهُوَ بِحِذاءِ الضراح الّذي في السماء الرابعة و هو بِحِذاءِ الْعَرش وَهُوَ مُربَّع لأنَّ الْكَلِمات الّتي بُنِيَ الإسلامُ عَلَيها أَرْبع وَهِي التسبيحات الأربع »

و امر از آسماني به آسمان ديگر تنزل مي يابد تا به ارض شهود مي رسد . و هر آنچه در اين عالمِ حسّي وجود دارد ، صورت عوالم فوق است .

امّا تعليل به اين كه : چون كلماتي كه اسلام بر آن بنا شده ، چهار عدد است ، لذا عرش مكعب مي باشد ، شايد متصوّر اين باشد كه اين عرش جسماني محاذي عرش وحداني است و بناي وحدانيتِ حقيقي بر توحيدات سه گانه : « فعلي » ، « صفاتي » و « ذاتي » است . كه توحيد فعلي مفاد تحميد است و توحيد صفاتي مفاد تهليل است و توحيد ذاتي مفاد تكبير . و سپس تنزيه از همه اين توحيدات با تسبيح است .

از امام باقر ( عليه السلام ) نقل شده كه ايشان از پدران گرامشان ( عليهم السلام ) نقل كردند :

« انّ ادمَ ( عليه السلام ) بَعْدَ هُبُوطِهِ شَكي اِلَي الله الْوَحْشَةَ فأهْبَطَ اللهُ عَلَيهِ بِخَيْمَة مِنْ خِيَم الْجَنَّة ، فَضَرَبَ جَبرئيلُ الْخَيمَةَ عَلَي التُرْعَةِ الّتي هِيَ مَكان البيتِ وَقَواعِدِهِ الّتي رَفَعَتْها الْمَلائِكَة ، وَهِيَ عَلي مِقْدار أركان البيت و قواعده و كان عمود الخيمة قضيباً مِن ياقوت أحمر ، فأضاء نورُه جبال مكّة و ما حَولَها وَهِيَ مَواضِعَ الْحَرَم ، وكانت أوتادُها صخرة من عقيان الجنَّة واطنابُها من ظفائر الأرجُوان ، ثمّ أمر الله أنْ ينحّي ادم و حوّاء من الخيمة و يبني مكانها بيتاً علي موضع الترعة حيال البيت المعمور ؛ ليطوف الملائكة السبعون ألف ـ الّذين أمَرهم الله بمؤانسة ادم ـ كما يطوفون بالبيت المعمور . فرفع قواعدَ البيت بحَجَر من الصَّفا وحَجر من طور سينا وحَجَر من جبال السّلام وهو الكوفة ، وأتَمَّه من حجر أبي قبيس و جعل له باباً إلي المشرق و باباً إلي المغرب . فلمّا فزع طافَتِ الملائكةُ وطاف ادم و حوّاء سبعة » . ( 1 )

« آدم بعد از هبوطش از وحشت شكايت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صدوق ، علل الشرايع ، ج2 ، باب 159 ، ح3 ، ص420


11


كرد . پس خداوند خيمه اي از خيمه هاي بهشت را نازل كرد و جبرئيل خيمه را در جايي كه مكان بيت بود ، زد . و ملائكه آن را بلند كردند . و آن خيمه به اندازه اركان و قواعد بيت بود و ستون خيمه از ياقوت قرمز بود كه نورش كوه هاي مكه و اطرافش را روشن كرد و همين منطقه حرم است . ميخ هاي آن صخره اي از طلاهاي بهشت بود و طناب هايش از موهاي تابيده شده ارغوان . سپس خدا امر كرد كه آدم و حوا در جاي خيمه ، بيت را جايي مقابل درِ بيت المعمور بنا كنند تا هفتاد هزار ملائكه اي ، كه خدا به آنها امر كرده بود تا با آدم انس بگيرند . آن را طواف كنند . همان طور كه بيت المعمور را طواف مي كنند پس قواعد بيت را با سنگي از صفا و سنگي از طور سينا و سنگي از كوه هاي السلام در كوفه بالا برد و با سنگ هاي كوه ابي قبيس تكميل كرد و دري به مشرق و دري به مغرب برايش قرار داد . پس وقتي فارغ شد ، ملائكه و آدم و حوا هفت مرتبه طواف كردند . »

شايد منظور از آن چه در اين روايت آمده ، همان چيزي باشد كه در روايات ديگر نيز آمده ، از آن جمله آن روايتي است كه از امام صادق ( عليه السلام ) در مورد مكان بيت نقل شده كه وقتي جبرئيل به امر خدا براي توبه به سوي آدم آمد و سخن گفت تا به بيت رسيد ، پس ابري بر آن ها سايه افكند . پس جبرئيل به آدم امر كرد كه با پايش دور سايه ابر را خط بكشد .

در روايت ديگر ، در سرّ حجرالأسود آمده است كه : حجر مَلَكي از بزرگان ملائكه بود كه هنگام اخذ ميثاق ، اوّلين مقِرّ بود و براي تذكر عهد در بهشت ، همراه آدم بود ، وقتي كه خدا بر آدم توبه كرد ، آن ملك به صورت درّ سياهي درآمد ، و بعد از بهشت به سوي آدم پرتاب شد .

در روايت ديگري آمده كه حجرالأسود دو چشم و دو گوش و دهان و زبان دارد .

مكان هاي مسجدالحرام

مقام ابراهيم از سمتِ چپ مقابل بيت است . چون در خبر آمده كه : مقام ابراهيم سمتِ چپِ عرش است و كعبه محاذي عرش است . و انبياء ( عليهم السلام ) وجه الله هستند كه بهوسيله ايشان به خدا توجه مي شود .

مقام جبرئيل از سمتِ چپ ، نزد در


12


است . چون سالكين إلي الله را به جوار بيت عقلي و منزل قدسي مي رساند و ملتجئين به فنا را به ظلّ ظليل و مقام امين داخل مي كند و ابواب علوم الهي را بر ايشان مي گشايد و با تأييدات ربّاني تأييدشان مي فرمايد . و خلاصه اين كه او افاضه كننده علم بر صاحبان استعداد از جانب مبدأ فيّاض است و عطش معارف حقيقي را با آن آب گوارا و كوثرِ كثير خاموش مي كند .

حِجْر اسماعيل در سمتِ چپ بيت قرار داده شده ، شايد به خاطر آن است كه مقام ابراهيم هم در سمت چپ است و « الولدُ سِرُّ أَبِيه » .

امّا اين كه مقام ابراهيم در سمت چپ عرش است ، به خاطر اين است كه عرش كه مُلك است ، در جسم و روح و غذا و مرتبه است . لذا آدم و اسرافيل براي صور هستند و محمد ( صلّي الله عليه وآله ) و جبرئيل ( عليه السلام ) مأمور ارواحند و ابراهيم و ميكائيل مأمور ارزاقند و مالك و رضوان مأمور وعده و وعيدند و در تعيين مقامات اين چنين مي گويند :

عرش داراي وجوه مختلفي است : از جمله « عرش وحدانيت » و « عرش علم » و « عرش دين » و « عرش مُلك » كه عالم جسماني با ارواح و قوا و اجسامش است . و همچنين است « عرش سرير » و آن يكي از كره هايي است كه آسمان ها و زمين را احاطه كرده ، كه احكام اين عرش ها به شرح زير است :

عرش سرير ؛ كه مطابق روايت ( 1 ) حاملين آن چهار فرشته هستند : يكي از آن ها به شكل آدم است و براي ابناء بشر از خداوند طلب رزق مي كند ، ديگري به شكل شير است و براي درندگان از خدا طلب روزي مي نمايد ، سوّمين ايشان كركس است و براي پرندگان از خداوند روزي مي طلبد و چهارمين آنها به شكل گاو است كه براي چهارپايان خواستار روزي مي شود .

عرش مُلك ؛ مجموعه خلق است و براي هركس در جسم و روح و غذا و مرتبه محصور است . از ميان انبياء ، آدم و از ملائكه ، اسرافيل براي دميدن حيات در صور و محمد ( صلّي الله عليه وآله ) و جبرئيل ( عليه السلام ) براي استكمال ارواح و ابراهيم و ميكائيل ( عليهما السلام ) براي ارزاق و علي ( عليه السلام ) و مالك و رضوان براي وعد و وعيد و تعيين مقام هركس در بهشت و جهنم مي باشند .

عرش وحدانيت ؛ حاملين اين عرش عبارتند از : 1 ـ عقل ، 2 ـ نفس ، 3 ـ طبيعت ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صدوق : خصال ، باب الثمانية ، ص407 و نيز : ابن عربي : الفتوحات ، ج1 ، ص149


13


4 ـ مادّه .

عرش علم و دين ؛ كه حاملين آن چهار نفر از اوّلين ( نوح ، ابراهيم ، موسي و عيسي ( عليهم السلام ) ) هستند و چهار نفر از آخرين ( حضرت محمد و علي و حسن و حسين ( عليهم السلام ) ) .

عرش سرير نيز به محاذات عرض وحدانيت است و به همين جهت حاملينش نيز چهار نفر مي باشند .

عرش ملك نيز محاذي عرش علم و دين است و به همين خاطر حاملينش هشت نفر اند و هركدام از جهتي محاذي يك نفر هستند .

بنابراين كعبه كه به ازاي عرش است ، بايد نزد در ، در ازايِ مقام جبرئيل باشد تا ارواح كامله را به عالم انوار عروج دهد و به ربّ خانه برساند .

مقام ابراهيم ( عليه السلام ) بايد در سمت چپ بيت و محاذي ركن شامي باشد كه اين ركن شامي از سنگ منسوب به ديار ابراهيم است ؛ چرا كه مقام ابراهيم سمت چپ عرش ملك است .

چون وارد شده كه او موكّل ارزاق اولاد مؤمنين است . همانطور كه ميكائيل موكّل ارزاق است . جهتِ غذا سمت چپ است ؛ چون گيرنده غذا را مي فريبد و به اين خاطر حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) خليل ناميده شده كه محبت خدا در او نفوذ كرده و او در محبت خدا نفوذ كرده است ؛ همان طور كه غذا در بدن نفوذ مي كند و در خلل و فُرَج آن داخل مي شود ، به همين جهت ايشان صاحب سَمْتِ چپ است كه جهتِ مغربِ بيت و عرش است ؛ چرا كه اگر نفوذ او در محبت خدا را درنظر بگيريم ، او بايد از نفس خود و از جهانيان فاني باشد و خدا با او بشنود و با او ببيند و با او بكشد و با او راه برود . و در شأن انبياء ( عليهم السلام ) وارد شده كه : « بِهِمْ يَنْظُر الله إلي عِبادِهِ » كه اين مقام نتيجه قرب فرايض است . و اگر نفوذ محبت خدا در او را لحاظ كنيم ، او محل غروب نور الهي است و خداوند سمع و بصر و دست و پايش مي شود ، همان طوري كه در روايت نيز وارد شده كه : « بي يَسْمَعُ وَبي يَبْصُرُ وَبي يَبْطُشُ وَبي يَمْشي » كه اين مقام نتيجه قرب نوافل است .

اسرار وجوب حجّ

از حضرت امام محمدباقر ( عليه السلام ) در مورد علّت وجوب حج روايت شده كه فرمودند : « هنگامي كه خداوند خواست در زمين خليفه اي قرار دهد ، فرشتگان


14


فرياد كردند كه « او را از ما قرار ده » پس جواب آمد كه {  إنّي اَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ } ؛ « من چيزي را مي دانم كه شما نمي دانيد » . ملائكه گمان بردند كه بر آنان غضب فرموده ؛ زيرا نوري كه بر ايشان ظاهر بود را در حجاب قرار داد ، لذا به عرش پناه بردند . پس خدا به خانه اي از مرمر كه سقفش از ياقوت قرمز و ستون هايش از زبرجد بود امر كرد كه هر روز هفتاد هزار ملك براي زيارت وارد آن مي شدند و خدا آنان را دوست داشت ، لذا خانه اي را در زمين آفريد و اطرافش را طواف كنندگاني از بندگان قرار داد . ( 1 )

روايت فوق بيان علت فاعلي كعبه است . توضيح اين كه : هرچيزي عالي در عالم اعلي به مثابه مركز است و هر سافلي مثل محيط است . مگر اين كه درواقع محاط است و اين برعكس دواير جسماني است . شك نيست كه مركز از آن حيث كه مركز است ، محيط در اطرافش طواف مي كند . و اين مسأله در مورد دواير عقلي يا جسمي تفاوتي نمي كند . و از اين معنـي به « كنـزالمخفـي » و « المحبيّة » تعبير مي شـود . و مركـز زمين ، محاذي مركز اصلي مي باشد . لذا همانطور كه اطراف مركز اصلي ، انسان هايي عقلي و افرادي نوري با وَلَه و شيدايي طواف مي كنند و حول حريم عظمت ، آن گونه كه شايسته اين شأن است حركت مي نمايند ، به همان صورت سنت الهي جاري مي شود و عنايت ربّاني شامل مي گردد . با وقوع اين حالت در زمينِ دوري و فراق . تا اين مردم ، حالات آن بشر عالي را به ياد آورند . و اين اراده در اسرار خفي و پرده هاي حجاب است . تا اين كه امر به مرتبه صفات تنزّل مي يابد و با تنزّل درجات ، پايين مي آيد تا به مقام ظهور برسد كه مظهرش طبيعت است . ملائكه بر پشت آدم مطلع شدند و اين جا سرّ ظاهر مي شود و اين اراده مخفي در موطن ظهور آشكار مي شود . لذا ملائكه آن خلافت را براي خودشان درخواست كردند ؛ چرا كه به صفاي باطن خود نگريستند و از خودشان شريف تر و شايسته تر ، نسبت به اين مقام نيافتند و جواب گرفتند كه علمشان ناقص است و آن جا نشأه اي بالاتر و شريف تر از آنهاست . و اين جا بود كه به كوتاهي رتبه خود و كمبود علمشان آگاه شدند و ملائكه آن طور كه خودشان خيال مي كردند ، نبودند . لذا به عرش كه به نسبت مرتبه آنها مثل مركز است ، پناه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ « لمّا اَرادَ اللهُ أن يجعل في الأرضِ خليفة ضجّت الملائكة فقالوا : « اجعله مِنّا » فرَدَّ عليهم : بـ [ إنّي أعلم ما لا تعلمون ] فَظَنُّوا : أنّ ذلك سخط حيث حجب عنهم نوره الظاهر لهم ، فلاذوا بالعرشِ يطوفون ، فَأَمَرَ الله عزّوجلّ لهم ببيت من مر مر ، سقفُهُ ياقوتةٌ حمراء ، و اساطينُه الزّبرجَد ، يدخله كلّ يَوم سَبْعُون ألف ملك للزيارة ، فَأحَبَّ الله ذلك ، فخلق الله البيت في الأرض و جعل للعباد الطّوافَ حولَه » . صدوق ، علل الشرايع ، ج2 ، باب 142 ، ح2 ، ص402


15


بردند . پس خدا به ايشان امر كرد به طواف در اطراف بيت « نفس كليه » كه « عرش » است ، هدايتشان نمود و آن از جنس مرمر جسمي صافِ از كدورت كيفيات جسماني است و سقفش كه نفس الهي است از ياقوت سرخ است و ستون هايش زبرجد است ؛ چرا كه تقريباً واسطه بين سرخي و مرمري است و سپس اين بيت را محاذي آن بنا كرد .

سرّ حجرالأسود

آن طور كه از روايات و اخبار برمي آيد ، « ميثاق گرفتن » در جايگاه هاي زيادي صورت گرفته و از جمله آن جاها ، مرتبه جسمي است كه در برخي روايات از آن به « ياقوت سرخ » و « درّ سفيد » تعبير شده كه از جهتي « عرش » است . و محيط و مركز در جسم كلّي تعيّن يافته و با تحقّق اين مرتبه ، همه مراتب تحقّق يافته است . و از آن جاكه غرض از اين نظام ، انسان است ، تقدير وجود اشخاص اين نوع شريف در آن مرتبه تعلق گرفته و اين مرتبه براي قرار و معاش آدمي خلق شده و اجل ها و عمرها مقدر شده ، همان گونه كه مشيّت در مرتبه اي مقدّم بر اراده است . و خلاصه در هر مرتبه اي حكمي از اين احكام به وجود اين لطيفه تعلّق يافته و از ابناء نوع ميثاق به الوهيت و رسالت و ولايت مطلقه گرفته شده ، به اين ترتيب كه ربّ به حقايق آن ها نظر مي كند ، پس با زبان هاي متناسب با عالم خود ، اقرار كرده و شهادت مي دهند . با تعيّن مركز و محيط در جسم كلي كه يكي از مواطن است ، آفرينش بني آدم از اجزائي كه متناسب مركز عالم است ، مقدر گرديده است . چون اين بنيان ترابيّ الحدوث و طيني الهيكل است . لذا از ذرّات خاك نزديك مركز كه به طور اجمال همه را دربر داشت ، ميثاق گرفت . و آن اجزاء به خاطر لطافت طينت نوريِ خود و صرافت صفايِ اصلي خويش ، ميثاق را پذيرفتند . بعد ميثاق در گوهري نزديك مركز افتاد ، به طوري كه نسبتش با همه اجزاء مساوي بود . چون شاهد بايد عادل باشد و به هيچ يك از اطراف تمايل نداشته باشد ؛ يعني چون اين جزء ، قبل از تعيّنِ ساير اجزاء متعيّن شد و از جنس طينت آدم بود و آن طينت شايسته حمل امانت قبول تكليف به الوهيت و نبوت و ولايت بود ، اين جزء شاهد شد و ميثاق در آن افتاد و از آن به « مَلَك » تعبير شد . چون اين مرتبه باطن عالم مُلك است كه


16


عالم ما مي باشد و هر باطني با تربيت و تدبير بر ظاهر سلطنت دارد . و خلاصه اين كه حجرالأسود جزء نزديك به وسط از زمين نوري مصاحب طينت آدم است . به طوري كه وقوعش در افقي اتفاق افتاده كه در آن به حدوث آدم حكم مي شود ، در حالي كه تركيبات و اختلاط هاي مزاجي با آن مخلوط نشده و هنوز بر صرافت جسميِ نوري باقي مانده . و به همين خاطر وارد شده كه : آن « ياقوت حمراء يا دُرّه بيضاء » است ، همان طور كه درباره عرش وارد شده .

اسرار مناسك حج و اعمال به ترتيب انجام

1 ـ فهم

درك اين كه وصول به خدا جز با تنزّه از شهوات و ترك لذّات و اكتفا به مقدار ضرورت ممكن نيست و به همين خاطر در ملل گذشته راهبان از خلق فرار كرده و به قلّه كوه ها پناه مي بردند و لذات را ترك كرده و به مجاهدت سخت و رياضت مشغول مي شدند تا به آخرت برسند و خدا هم ايشان را مدح كرده و فرموده : {  ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَاناً وَأَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ } ( 1 ) امّا خلق به تبعيّت شهوات روكرده و عزلت براي عبادت را ترك كردند . لذا خدا حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) را مبعوث كرد تا راه آخرت را احيا كند و رهبانيّت را با جهاد و حجّ تعويض فرمود . و خدا با قرار دادن حج ، به عنوان رهبانيت ، به اين امّت منت نهاد و بيت عتيق را با نسبت دادن به خودش شرافت بخشيد و آن را مقصد بندگان خود قرار داد و اطراف آن را براي بزرگداشت امرش ، حرم خانه اش قرار داد . و عرفات را مانند ميداني براي فنا در حرمش قرار داد و احترام آن مكان را با تحريم صيد ، تأكيد فرمود .

و آن جا را مانند محضر پادشاهي قرار داد كه زوّار از همه جا قصد آن جا را مي كنند و براي ربّ البيت تواضع و خضوع مي كنند و البته معترفند كه او منزّه است كه در بيت جاي گيرد تا همين امر در بندگي و عبوديتشان بيشتر شود . لذا در حج آنها را موظف به انجام اعمالي فرمود كه نفوس به آن انس ندارند و عقول با آن آشنايي ندارند . مثل رمي جمره و تكرار سعي بين صفا و مروه . تا با اين اعمال كمال بندگي و عبوديت آشكار شود . عقل به حكمت و صوم و صلاة و زكات و . . .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مائده : 82


17


پي مي برد ، اما در مورد اعمال حج نه نفس بهره اي از آنها دارد و نه طبع به آنها مأنوس است و نه عقل به معاني آنها راه دارد ؛ لذا انگيزه انجام آنها جز قصد امتثال امر نيست ؛ چرا كه آنها اعمالي واجب الاتباع هستند . هرچيز كه عقل معنايش را بفهمد ، طبع به آن ميل مي نمايد و همين ميل كننده در انجام امر و انگيزنده بر آن است و در اين صورت كمال عبوديت و بندگي ظاهر نمي شود و به همين جهت حضرت خاتم ( صلّي الله عليه وآله ) فرمودند : « لَبَّيكَ بِحَجَّة حقّاً تَعَبُّداً وَرِقّاً » و در مورد ساير عبادات چنين نفرمود . اگر حكمت الهي اقتضا كند كه نجات خلق در خلاف هوا به دست شرع باشد و اعمال افراد از روي انقياد و فرمانبرداري باشد ، عباداتي كه عقل به معنايش پي نمي برد . در تزكيه نفوس بليغ تر هستند و اين گونه عبادات از مقتضاي طبع به مقتضاي بندگي نزديك تر هستند و همين مقدار براي فهم اصل حج كفايت مي كند .

2 ـ شوق

بعد از فهميدن اين كه خانه بيت الله است و مانند كاخ پادشاهان مي باشد . و قاصد خانه ، قاصد خدا و زائر اوست و هركس در دنيا قصد خانه را كند ، زيارتش ضايع نمي شود و به مقصود زيارت كه نظر به وجه الله و رسيدن به لقاي اوست ، نائل نمي شود و . . . پس شوق به لقاءالله ، مشوّق او به اسباب لقاء مي شود ؛ چراكه محبّ به هرچيزي كه محبوبش نسبتي دارد ، اشتياق دارد و خانه نيز به خدا منسوب است ، لذا به خانه مشتاق است . ثواب هاي زيادي كه بر اين زيارت هست هم مزيد بر اين علت است .

البته بايد توجه داشت كه مقصود از « نظر به وجه الله » ، نظر با چشم سر نيست ، بلكه معناي ديگري است كه راسخون در علم آن را مي دانند .

3 ـ عزم

حاجي با عزمش قصد جدايي از نزديكان و وطن و مهاجرت از شهوات و لذات را مي نمايد و به زيارت بيت الله متوجه مي شود پس بايد در نفس خود ارزش بيت و ارزش ربّ البيت را تعظيم كند و بايد بداند كه عزمِ امر بزرگ و خطيري را نموده و هركس كه چيز بزرگ و عظيمي را بخواهد ، بايد مخاطره بزرگي كند . و عزم بايد خالص براي خدا باشد و


18


از شوائب ريا و سمعه به دور باشد و از زشت ترين زشت ها اين است كه به بيتِ پادشاه رو كند و قصدش چيز ديگري باشد .

4 ـ قطع

قطع علايق به معناي ردّ مظالم و توبه خالص از همه معاصي است و مانند يك طلبكار به خودت بگو : به كجا توجه مي كني ؟ آيا قصد بيت ملك الملوك را داري و امرش را ضايع مي كني ؟ و اگر مي خواهي زيارتت قبول شود ، اوامرش را تنفيذ كن و ردّ مظالم نما و از همه معاصي توبه كن و علاقه قلبت را از توجه به ماورايت قطع كن تا همان طور كه با صورت ظاهري به خانه او توجه مي كني ، با وجه قلب به او توجه نمايي . و چنان از وطنت جدا شو كه گويي ديگر بازنمي گردي و وصيت خود را بنويس .

5 ـ زاد

زاد و توشه بايد از حلال طلب شود و هرگاه در نفس خود حس كردي كه حرص به استكثار زادي داري كه در طول سفر برايت باقي بماند و تغيير نكند و فاسد نشود ، بدان كه سفر آخرت طولاني تر است . و زاد آن سفر تقوي است . و ساير موارد فاسد مي شود ، مثل غدايي كه در اوايل سفر فاسد مي شود . و هنگام نياز به آن ها باقي نمانده اند لذا بايد مواظبت نمايد كه اعمالش كه زاد آخرتش مي باشد ، در آخرت با او همراه باشد و با ريا و . . . فاسدش نكند .

6 ـ راحله

هنگامي كه راحله اش حاضر شد ، خدا را شكر كند و به ياد مركبش به سراي آخرت بيفتد كه همان جنازه اي است كه بر او حمل مي شود . و حج از نظري شبيه سفر به آخرت است . و ببيند كه آيا راحله اش درست است ؟ چه بسا كه مرگش نزديك باشد و سوار شدن بر جنازه قبل از سوار شدن بر راحله باشد . اسباب سفر حج مشكوك است . امّا اسباب سفر آخرت قطعي است . لذا همان طور كه در اسباب سفر مشكوك احتياط مي كند ، در زاد و راحله سفر قطعي نيز اهتمام داشته باشد .

7 ـ خريد لباس احرام

هنگام خريد لباس احرام به ياد كفن و پيچيده شدن در آن باشد ، چرا كه ممكن


19


است قبل از پوشيدن لباس احرام ، خدا را در كفن ملاقات كند . پس همان طور كه بيت الله را با هيأت و لباسي مخالف عادت زيارت مي كند ، خدا را نيز با زيّ هيأتي مخالف زيّ دنيا و لباسي شبيه آن لباس ملاقات مي نمايد .

8 ـ خروج از بلد

خروج از شهر و سفر به سوي خدا ، مانند سفرهاي دنيا نيست . بايد در قلب توجه كند كه چه مي خواهد ؟ و به كجا توجه مي كند ؟ و قصد زيارت چه كسي را دارد ؟ و اين كه او به ملك الملوك متوجه شده و در زمره كساني است كه ندا داده شدند و اجابت كردند و قطع علايق نمودند و از خلايق بريدند و به بيت الله رو كردند و از بقاء به بيت الله ، لقاءالله را متمثّل كردند . و بايد در قلب رجاء وصول و قبول داشته باشد ، نه به خاطر اعمالش بلكه با ثقه به فضل خدا و اميد به تحقق وعده هايش كه فرمود : {  وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَي اللهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللهِ } . ( 1 )

با بيرون آمدن از شهر براي حج و قطع علاقه از وطن و اهل و عيال و مال و اموال ، به ياد مرگ و گرفتاري هاي عالم برزخ و محشر تا ملاقات با حضرت حق بيفتد .

9 ـ دخول در بيابان

با دخول در بيابان تا رسيدن به ميقات و مشاهده آن عقبات ، خروج از دنيا با مرگ و حركت به سوي ميقاتِ قيامت را به ياد آورد و نيز به يادآورد اهوال و مطالبات بين آن دو را . از ترس راهزنان به ياد ترس از سؤال نكير و منكر باشد و از ترس از درندگان بيابان ، به عقرب ها و مارها و افعي هاي قبر و گزنده هاي آن بينديشد . از تنهايي و جدايي از نزديكان ، به ياد وحشت قبر و تنهاييِ در قبر باشد و در اين ترس ها در اعمال و گفتارش براي ترس هاي قبر ، زاد و توشه جمع كند .

10 ـ احرام و تلبيه در ميقات

تلبيه به معناي اجابت نداي خداست . پس اميد قبول و خوف شنيدنِ « لا لَبَّيكَ وَلا سَعْدَيك » داشته باش و ميان خوف و رجا باش و بر فضل و كرم خدا توكل كن . وقت تلبيه ابتداي امر است .

ملبِّي هنگامي كه در ميقات صداي تلبيه براي اجابت نداي پروردگار را كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نساء : 100


20


فرمود : {  وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا . . . } ( 1 ) به ياد نداي خلق با نفخ صور و حشر از قبورشان و ازدحام در عرصات قيامت باشد و اين كه مردم به دو دسته مقرّبين و ممنوعين ، مقبولين و مردودين تقسيم مي شوند . لذا بين خوف و رجا متردّد هستند . و حاجي هم در قيامت چنين باشد ؛ چرا كه نمي داند حجّش تمام و مورد قبول است يا خير ؟

مطابق رواياتي كه پيش تر آمد ، اَعلام و نشانه هاي حرم بر اساس نور ياقوت بنا شد ، لذا حرم باب الله و اَعلام به منزله ديوارهاي آن است و مواقيت آستانه در مي باشند . سالك إلي الله بايد براي دخول در اولين مرتبه ، در آستانه در بايستد و از صاحب خانه اجازه بگيرد . تا به او آمادگي دخول و ورود داده شود كه اين استعداد با طهارت از كثافات حاصل از سرزمين بُعد و غرور است و با نظافت از الواث موجبِ طرد مي باشد . و با شباهت جستن به مجاورين حضرت است و با آمادگي براي مرگ است كه با ترك همه چيز به جز محبوب حاصل مي شود . و به همين خاطر غسل در سنت آمده و پوشيدن احرام كه شبيه كفن است ، تشريع شد .

از امام صادق ( عليه السلام ) روايت است كه : « الإحْرامُ لِعِلَّة التَّحريم ، تَحْريم الحَرَم لِعِلَّةِ الْمَسجد ، وَحُرمَة الْمَسجد لِعِلَّة الْكَعْبَة » ( 2 ) كه در اين روايت منظور از تحريم ، حرمت حرم يا اراده دخول حرم است .

و تلبيه اجابت ربّ الأرباب است ، در وقتي كه بندگان را در هنگام احرام مي خواند . و در خبر است كه : وقتي مردم احرام مي پوشند ، خدايشان را ندا مي كند : بندگانم ! شما را در برابر آتش حرام كردم ، پس در اجابت مي گويند « لَبَّيك » ؛ ( 3 ) يعني وقتي كه در ميقات با غسل و لباس احرام اجازه گرفتند و در اين مقام آماده سلوك به سوي خدا شدند ، با ندايي به آنها اجازه داده مي شود . لذا بايد با تلبيه و شكر اجابت نمايند . و همچنين از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده كه : « موسي مَرَّ بِصَفائح الرَّوْحا ـ مَوْضِع بَين الْحَرَمَين عَلي ثَلاثين أَو أَرْبَعِين ميلاً مِنَ الْمَدينة ـ فقال : لَبَّيكَ كَشّاف الْكُرَبِ الْعَظيم ، لَبَّيك وَمَرَّ عِيسي بِهذا الْمَوضِع فَقال : لَبَّيك ، عَبْدُكَ وَابْنُ أَمَتِك ، لَبَّيك ؛ وَمَرَّ نَبِيُّنا ( صلّي الله عليه وآله ) بِهذاالْمَوضِع وَهُوَ يَقُول : لَبَّيك ذاالْمَعارِج ، لَبَّيك » ( 4 ) و اين امر به خاطر اين بوده كه خداوند هريك از پيامبران اوالوالعزم مكرّم را با نعمت عظيمي از جانب خود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حج : 27

2 ـ صدوق : علل الشرايع ، ج2 ، باب 156 ، ص415

3 ـ صدوق ، علل الشرايع ، ج2 ، باب 157 ، ص416

4 ـ صدوق : علل الشرايع ، ج2 ، باب 157 ، ح7 ، ص419


21


اجابت نمود . در مورد موسي كه خداوند گرفتاريش را گشود : با بازگرداندنش به مادرش و بعد به وطنش و با هلاكت فرعون وقومش و نجات بخشيدن بني اسرائيل از آنها و امّا عيسي را خداوند بدون پدر آفريد و امّا نبي ما ( صلّي الله عليه وآله ) نعمتي بزرگتر از عروجش به سوي خداي صمد و صعودش به طوري كه بين او و بين خدا احدي حائل نباشد ، نبود .

وجه ديگري براي تلبيه : تلبيه اجابت دعوت ابراهيم ( عليه السلام ) است كه همه كساني را كه در صلب ها بودند را ندا كرد ، پس بعضي او را اجابت كردند . پس اين تذكري براي آن اجابت و تجديد عهد پيشين است . خداي تعالي به ابراهيم فرمود : {  وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا } و در كافي از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده كه : وقتي ساختن بيت پايان يافت ، ابراهيم در ميان مردم نداداد ، پس آنها كه در اصلاب بودند ، شنيدند و گفت « هَلُمَّ الحَجّ » و اگر مي گفت « هلُمُّوا » فقط كساني كه در آن زمان مخلوق بودند ، به حج مي رفتند . لذا مردم از اصلاب مردان لبّيك گفتند ، هركس كه يك بار لبيك گفت ، يك بار به حج مي رود و هركس به هر تعدادي كه لبيك گفت ، به همان تعداد به حج مي رود .

بلند شدن صداي لبيك و اجابت مردم بايد حاجي را به ياد نفخ صور و برآمدن از قبور و كفن ها بياورد .

11 ـ دخول مكّه

هنگام ورود به مكّه بايد بداند كه به حرم امن وارد مي شود و اميد داشته باشد كه با ورود به مكّه از عذاب الهي در امان است و بترسد كه نكند از اهل قرب نباشد ، كه در اين صورت با دخول در حرم نوميد و مستحقّ سرزنش خواهد بود . امّا بايد اميدش در همه اين حالات بر خوفش غلبه داشته باشد ؛ چرا كه كرم خداوند عمومي است و شرافت بيت عظيم است و حق زائر رعايت مي شود .

امّا به هرحال دل دائماً مضطرب است كه حج قبول خواهد شد يا نه ؟ و زبان حالش اين است كه :

به طواف كعبه رفتم ، به حرم رهم ندادند * * * كه تودربرون چه كردي كه درون خانه آيي

12 ـ افتادن نگاه به كعبه

با افتادن نگاه به خانه ، بايد در قلب ، عظمت بيت را احساس كند ، به طوري كه گويا ربّ البيت را مشاهده مي كند و


22


اميدوار باشد همان طور كه لقاي بيت نصيبش شد ، لقاي ربّ البيت هم عايدش شود و خدا را به خاطر رسيدن به اين مرتبه شكر گويد و در اين هنگام به ياد روكردن مردم به سوي بهشت با اميد ورود به آن باشد . امّا به دو گروه تقسيم مي شوند : مأذونين در دخول و مصروفين . و متوجه باشد كه حجاج هم به دو دسته تقسيم مي شوند : كساني كه حجّشان مقبول است و كساني كه حجّشان مردود است . كه همه اعمال حجّاج دليل و نشانه اعمال آخرت است و نبايد از آخرت غافل شد .

13 ـ طواف

بدان كه طواف نماز است ، لذا در طواف نسبت به تعظيم و خوف و رجا و محبت طوري حضور قلب داشته باش كه در نماز هستي و بدان كه در حال طواف شبيه ملائكه مقرّب ، حول عرش هستي كه در اطراف عرش طواف مي كنند و بدان مقصود ، طواف با جسم بر گرد بيت نيست ، بلكه قصد طواف قلب با ياد ربّ البيت است كه ذكر را با او شروع و پايان بخشد ، همان طور كه طواف را از بيت شروع و به بيت پايان مي دهد . بدان طوافِ شريف ، طواف قلب در حضور ربوبيّت است و بيت مثال ظاهر ( تجلّي ) آن حضرت در عالم ملك است كه با چشم ديده نمي شود ؛ چرا كه در عالم ملكوت است . همان طور كه بدن مثالِ ظاهرِ قلب در عالم شهادت است و قلب با چشم ديده نمي شود و در عالم غيب است و عالم ملك و شهادت براي كسي كه برايش فتح باب شده به عالم غيب و ملكوت هدايت مي كند . و به همين امر اشاره مي كند ، اين كه بيت المعمور در آسمان ها به ازاي كعبه است و ملائكه گرد آن طواف مي كنند . همانطور كه مردم حول كعبه طواف مي نمايند و چون مرتبه اكثر مردم از آن طواف پايين تر است كه تا حد امكان به آنها تشبّه نمايند و وعده داده شده كه هركس خود را به قومي شبيه كند ، از ايشان است و بدان كه روح طواف ، طواف دل است .

14 ـ استلام

هنگام استلام بدان كه با خدا بر طاعتش بيعت مي كني ، لذا مصمّم به وفاي بيعت باش . هركس كه در بيعت نيرنگ نمايد ، مستحقّ خشم است . ابن عباس از وجود مقدس رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرد كه آن


23


حضرت فرمودند :

« الحَجَر الأسْود يَمِين الله فِي الأرض يُصافِحُ بِها خَلَقَه كَما يُصافِحُ الرَّجُلُ أَخاهُ » . ( 1 )

« حجرالأسود دست خدا در زمين است ، كه خدا با آن ( حجرالأسود ) با خلقش مصافحه مي نمايد ، همان طوري كه مرد با برادرش مصافحه مي كند . »

15 ـ آويخته شدن به پرده كعبه

نيتت از آويخته شدن به پرده كعبه و چسبيدن به كعبه ، طلب قرب از روي حبّ و شوق نسبت به بيت و ربّ البيت و نيز متبرّك شدن و اميد به حفظ شدن از آتش باشد . نيّتت از آويخته شدن به پرده ، پافشاري در طلب مغفرت و درخواست امان باشد ، مثل بدكاري كه به لباس كسي كه به او بدي كرده آويزان مي شود و براي عفو و گذشت از او تضرّع مي نمايد و اظهار مي كند كه پناهگاهي جز او ندارد و چاره اي جز عفو و كرمش نيست .

نيت از چنگ زدن در دامن و پرده بيت ، به معني دست به دامن خدا شدن و طلب مغفرت و امان نمودن است ؛ مثل تقصيركاري كه بر دامن بزرگي چنگ مي زند و دست به دامن او مي شود و مي گويد : جز عفو و كرم تو پناهي ندارم .

ومنظور ازبوسيدن اركان و چسباندن خود به مستجار و هر جزئي از خانه ، قرب به خدا از راه محبت و شوق نسبت به خانه و اميد به امان از آتش جهنم است .

16 ـ سعي

سعي ميان صفا و مروه ، تردّد بنده بر قصر پادشاه را تداعي مي كند كه پيوسته در رفت و آمد است براي اظهار خلوص در خدمت و به جهت اميدواري به اين كه پادشاه با چشم رحمت به او نظر مي كند . مثل كسي كه خدمت پادشاه مي رسد و خارج مي شود امّا نمي داند كه پادشاه در مورد او چه حكمي كرده و آيا او را پذيرفته يا ردّ كرده است ؟ و با تردّد بين صفا و مروه يادآور تردّد بين دو كفّه ميزان در صحراي محشر باشد و بداند كه صفا تمثّل كفّه حسنات و مروه تمثّل كفّه سيئات است .

يا اين كه صفا و مروه را ميداني در بارگاه شاه بداند كه بندگان در آن رفتوآمدمي كنند ، به جهت اظهار اخلاص و اميد رحمت ، امّا نمي دانند چه حكمي خواهد شد ؟ لذا رفت و آمد مي كنند تا حد اقل يك مرتبه بر آنها ترحّم فرمايد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فيض كاشاني ، ملا محسن ، المحجّة البيضاء في تهذيب الأحياء ، ج2 ، ص202


24


17 ـ وقوف در عرفات

با ديدن ازدحام مردم و بالا رفتن صداها و اختلاف زبان ها و گويش ها و اين كه هر فرقه اي در رفتن به مشعر از امامشان پيروي مي كنند ، به يادآورد عرصات قيامت را و اجتماع امت ها را با انبيا و امامان و پيروي هر امّتي از نبيّش و طمع هر امّتي در شفاعت نبيّش و تحيّر امت ها در ردّ و قبول .

وقتي اين موارد را به ياد آوردي ، قلبت را با ابتهال و زاري به خدا متوجه كن تا در زمره رستگاران مورد رحمت واقع شوي ؛ چرا كه موقف شريف است و رحمت از جانب خدا به همه خلق بهوسيله قلوب عزيز اوتاد مي رسد و آن موقف از طبقه اي از ابدال و اوتاد خالي نيست . و اگر همت ايشان جمع گردد و قلوبشان براي زاري و ابتهال فارغ شود و دست هايشان به سوي خدا بالا رود و گردن هايشان به سوي او كشيده شود و چشمشان به آسمان دوخته شود و همه با هم طلب رحمت كنند ، گمان هم نكن كه اميدشان نوميد و سعيشان ضايع گردد . و به همين خاطر گفته شده : از بزرگ ترين گناهان اين است كه در عرفات حاضر شود و گمان كند خدا او را نبخشيده ، در حالي كه اجتماع همّت ها در كنار ابدال و اوتاد است كه همان سرّ حج و غايت مقصود است . لذا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمودند : « الحجّ عَرَفَة » ؛ « حج عرفات است » و راهي براي نزول رحمت مثل اجتماع همت ها و تعاون قلوب در يك زمان وجود ندارد .

18 ـ وقوف در مشعر

احساس كن و بدان كه آقا و مولايت بعد از اين كه به تو پشت كرده ، از درگاهش طرد نموده بود ، به تو روكرده ، پس به تو اجازه فرموده كه به حرمش داخل شوي ؛ چرا كه مشعر هم جزو حرم مي باشد و عرفات خارج از حرم بود . ( از عرفات كه خارج از حرم بود ، به مشعر كه داخل در حرم است ، داخل مي شوي ) كه با دخول در مشعر و اجازه يافتن بر دخول حرم ، بر درهاي رحمت مشرف مي شوي و نسيم هاي رأفت ميوزد و خلعت هاي قبول بر اندامت پوشانده مي شود .

19 ـ رمي جمرات

با رمي جمرات قصد انقياد امر و اظهار بندگي و عبوديت داشته باش و فقط قصد امتثال بدون حظّ عقل و نفس كن و سپس قصد تشبيه به حضرت


25


ابراهيم ( عليه السلام ) را داشته باش كه ابليس « عليه لعنة الله » در اين مكان بر ايشان وارد شد تا در حجّ آن حضرت ايجاد شبهه نمايد ، يا او را با معصيت بيازمايد كه خدا به او امر كرد با سنگ او را طرد كند . و اگر به ذهنت رسيد كه شيطان به ابراهيم ( عليه السلام ) عرضه شد و ابراهيم ( عليه السلام ) او را ديد و به همين جهت او را زد ، امّا شيطان براي من كه ظاهر نشده ، بدان همين فكر از جانب شيطان است و اين فكر را شيطان در قلبت ايجاد كرده تا عزمت را در رمي حَجَر سست كند و به خيال تو آورد كه بي فايده و مانند بازي است . پس با جدّيت او را از نفس خود طرد كن و با انجام اين كار بيني اش را به خاك بمال و بدان تو در ظاهر عقبه را رمي مي كني امّا در باطن به صورت شيطان سنگ مي زني و كمر او را مي شكني ؟ چرا كه پوزه شيطان خاك مال نمي شود مگر با امتثال امر خدا براي بزرگداشت او ، فقط به خاطر امر خدا ، بدون بهره نفس و عقل .

20 ـ قرباني

بدان كه قرباني موجب قربت و تقرّب به خدا است ، به خاطر امتثال امر ، و اميدوار باش كه با هر جزئي از قرباني ، جزئي از تو ، از آتش رهايي مي يابد و وعده هايي اين چنين وارد شده ، لذا هر مقدار كه قرباني كامل تر باشد و اجزاي بيشتر و كامل تري داشته باشد ، رهايي تو از آتش بيشتر مي شود .

همچنين قرباني كردن و ذبح نمودنِ حيوان موجب كشتن شيطان و تمثّل غلبه بر شيطان و تجلّي پيروزي بر نفس است .

21 ـ زيارت مدينه

هنگامي كه چشمانت به ديوارهاي شهر مدينه افتاد ، به يادآور كه آن شهري است كه خدا آن را براي نبيِ خود ( صلّي الله عليه وآله ) برگزيد و هجرت او را به سوي مدينه قرار داد . اين جا شهري است كه واجبات و مستحبات پروردگار ، در آن تشريع شده است . اين جا سرزميني است كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در آن با دشمنانِ خدا جنگيد و دين را ظاهر نمود و تربت خويش را در آن قرار داد . پس جاپاهاي رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) را هنگام رفتوآمدش در آن شهر متمثّل كن و در هيچ مكاني پا نمي گذاري مگر اين كه آن جا ، جاي پاي آن عزيز است . پس حتماً با سكينه و وَجَل و ياد و ذكرِ مشيِ آن حضرت ، و تصوّرِ خشوعِ وي و سكينه اش در مشي يادآور باش و بدان


26


خدا به كساني كه صحبت با او را درك كرده اند و به مشاهده جمالش سعادتمند شدند و كلامش را شنيدند ، منّتي عظيم تر گذاشت . و زياد تأسف بخور به خاطر از دست رفتنِ مصاحبت و همنشيني او و اصحابش و بدان رؤيت ايشان در دنيا از دست تو رفته و در مورد رؤيت ايشان در آخرت بر خطر بزرگي هستي و شايد او را نبيني و بين تو و اين كه ايشان تو را قبول كنند ، به خاطر اعمال بدت چيزي حائل و مانع شود . همان طور كه آن حضرت فرمود :

« يَرفع إليّ أقوام فيقولون : يا محمّد ، يا محمّد ؛ فأقول : اصحابي ، فيقول : إنَّكَ لا تَدري ما أَحدثوا بعدَكَ . فأقولُ : بُعداً و سُحقاً » ( 1 ) البته بر اهلِ معرفت پوشيده نيست كه مقصود از اصحاب و كاري كه كردند ، در اين روايت چيست . و ظاهر اين است كه اصحاب به همه امّت اطلاق نمي شود .

حتي اگر يك دقيقه حرمت شريعتش را ترك كني ، ايمن مباش كه ميان تو و او دشمني حائل شود و البته در عين حال بايد اميد زيادي داشته باشي كه خدا بين تو و او چيزي مانع نكند ؛ چرا كه ايمان را روزيِ تو ساخته و تو را از وطنت براي زيارتش برگزيده ، بي آنكه قصد تجارت و بهره دنيايي داشته باشي . بلكه فقط به سبب محبّت و شوق به زيارت او رفتي .

وقتي به مسجدالنبي ( صلّي الله عليه وآله ) رسيدي بدان و به يادآور كه اوّلين بار فرايض الهي در آن عرصه اقامه شده و آن جا مكاني است كه برترين خلق خدا را حيّاً و ميتاً در خود داشته و دارد ، لذا با خشوع و تعظيم به مسجد داخل شو .

تكمله در بيان اسرار مناسك حج در روايات

از اميرالمؤمنين و امام المتقين ( عليه السلام ) سؤال شد كه چرا وقوف در كوه ، در حرم نيست ؟ فرمود : « لأنَّ الْكَعبةَ بيتُهُ ، وَالحَرَمَ بابُه ، فَلمّا قصدوه وافدين وقفهم بالباب يَتَضَرَّعونَ » ؛ يعني چون كعبه ، خانه او و حرم درِ آن است ، لذا وقتي او را قصد كردند ، بايد نزد در تضرّع كنان بايستند . گفته شد : چرا مشعرالحرام داخل حرم است ؟ فرمود : « لأنّه لَمّا أذن لهم بالدُّخول وقفهم بِالحِجاب الثاني فلمّا طالَ تضرّعهم بِها أذن لهم بتقريب قربانهم فلمّا قضوا تفثهم ، تطهّروا بِها مِن الذنوب الّتي كانت حجاباً بينهما و بينه أذن لهم بالزّيارة

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فيض كاشاني ، ملا محسن ، المحجّة البيضاء في تهذيب الأحياء ، ج2 ، ص205


27


علي الطّهارة » ؛ يعني چون وقتي به آنها اجازه دخول داده شد ، در حجاب دوم متوقف شدند . پس وقتي كه تضرّعشان زياد شد ، به آنها اجازه قرباني كردن دادند . تا اين چنين از گناهاني كه حجابي بين آنها و بين او بود پاك شدند ، اجازه زيارت با طهارت صادر شد . پس گفته شد : چرا در ايّام تشريق روزه حرام شد ؟ فرمود :

« لأنَّ الْقَوم زوّار الله وَهُم في ضيافته و لا يجمل للمضيف أن يصوم أضيافَه » .

« چون قوم و مردم زائران خدا هستند و در مهماني او مي باشند . و بر ميزبان زيبنده نيست كه مهمانانش را به روزه وادار كند . »

گفته شد : معني آويزان شدن به پرده هاي كعبه چيست ؟ فرمود : « مَثَلُهُ مَثَلُ رَجُل له عند آخر جنايةٌ وَذَنْب فهو يتعلّق بثوبه و يتضرّع له أن يتجافي عَنْ ذَنْبِه » ؛ يعني مَثل آن مَثل كسي است كه نسبت به ديگري جنايتي كرده و مرتكب گناهي شده ، پس به لباسش آويزان مي شود و نسبت به او تضرّع و خضوع مي نمايد تا از گناهانش بگذرد .

در روايت فوق مقصود از « جَبل » كوه عرفات است ، كه خارج از حرم مي باشد . و امّا مشعرالحرام ، همان مزدلفه است كه مقام قرب است و بايد داخل حرم باشد .

و در روايتي آمده است كه : « الكعبةُ بَيت الله ، وَالْمَشعر بابه ، فلمّا قصده الزائرون ، وقفهم بالباب حتّي أذن لهم بالدُّخول ، ثمّ وقفهم في الحجاب الثاني ، وهو المزدلفة ، فلمّا نظر إلي طول تضرّعهم أمر بتقريب قُربانهم » . ( 1 ) براي اين كه با اولين قطره از خون او گناهانش بخشيده شود و اين امر با بي نياز كردنشان از خودشان و از هرچيزي است و با وصل كردنشان به جوارش است كه بالاتر از آن مطمحي نيست .

* پي نوشتها :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صدوق : علل الشرايع ، ج2 ، باب 190 ، ص443



| شناسه مطلب: 83198