بخش 2
* حج گزاری ایرانیان در دوره قاجار
29 |
ميقات حج - سال نهم - شماره سي و سوم - پاييز 1379
تاريخ و رجال
30 |
حج گزاري ايرانيان در دوره قاجار ( 1210 ـ 1344ق )
رسول جعفريان
غارتگري هاي اعراب بدوي در بيابان ها
در بخش پيشين گذشت كه يكي از عادي ترين مشكلات كاروان هاي حج ؛ اعم از عجم و عرب در مسيرهاي بياباني ، گرفتاري آنان در ميان اعراب غارتگر باديه بود كه دزدي از كاروان هاي تجاري و زيارتي را از دو سه هزار سال قبل به عنوان يك درآمد مشروع و يك راه و رسم برگزيده بودند و به گفته نايب الصدر « معتقدند كه راه زني و قافله غارت كردن مباح است » . ( 1 ) پيش از اين ، نمونه هايي از اين دشواري ها را به خصوص در راه جبل اشاره كرديم . در اين باره ، اطلاعات بيشتري در سفرنامه ها وجود دارد كه خود نتيجه گسترده بودن اين قبيل حملات و راهزني هاست . تأمين راه به عهده نيروهاي دولتي ؛ اعم از عثماني و حكومت شرفاي مكه و مدينه بوده ، ليكن به رغم تلاش هايي كه صورت مي گرفت ، به دليل طولاني بودن راه ، دشواري اسكان نيروهاي نظامي و جز آن ، حفظ وحراست از كاروان ها ، به طور كامل ، ممكن نبوده است .
در برخي روستاها ، وضع اعراب از نظر « خبث باطن و خونخواري » به قدري خراب بود كه عسكر رومي ، شب از ترس در قلعه مي ماند و درها را به روي خود مي بست . ( 2 ) حتي در برخي منازل ، خطر آن اندازه بود كه نيروهاي دولتي « از شرارت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نايب الصدر ، ص 268
2 ـ كازروني ، ص 372
31 |
اعراب حرب » كاروانسراي خود را ترك كرده و نمي ماندند . ( 1 ) چنان كه گاه كاروان را همراهي مي كردند و در رويارويي با دشمن شكست خورده ، خود نيز به همراه كاروانيان قلع و قمع مي شدند . حاجي علي خان اعتمادالسلطنه در سال 1263 در باره حمله عرب ها در بيست فرسنگي راه جبل از بغداد به سوي شام مي نويسد : بالاخره هر چه باروت داشتيم تمام شد ، و از خارج كسي به امداد ما نيامد ، عرب قريب هشتاد سوار بودند ، مطمئن شدند كه ديگر در تيپ ما قورخانه باقي نمانده ، يك دفعه همه هجوم آوردند ، كه هر نفرمان به دست چهار نفر عرب مانديم ، شش نفر از ما زخمي شد ، يكي بنده بودم . . . چهار نفر از سوارهاي جنگي كه [ يكي ] از آنها ، دو روز ديگر مرد . چنان لخت و برهنه مان كردند كه تنبان در پاي احدي باقي نگذاشتند ، اسب و اسباب جَبَلي ها و تاتارخانه را به كلّي گرفتند ، به علاوه يك قافله هم در جلو ما بود ، كه قريب پنجاه شصت چاپار داشتند . آنها را هم به صورت ما كردند ، و در نهايت پريشاني از منزل كه دلي عباس باشد ، مراجعت كرديم . ( 2 )
به طور معمول ، مستحفظيني كه همراه كاروان تا محلي مي آمدند ، پس از رسيدن به آن محل « قبض سلامتي گرفته مرخّص مي شدند » ( 3 ) و كسان ديگري همراهي كاروان را عهده دار مي گشتند .
بسياري از قبايل راه ؛ اعم از راه جبل يا راه مدينه به مكه ، درآمدي از طريق حجاج داشته و حتي با توافق قبلي با پاشاي شام يا شريف مكه ، به صورت عادي پولي از حمله دارها مي گرفتند . گزارش اعتمادالسلطنه در سال 1263 از اعراب راه چنين است كه « كلا اهلش عربِ پابرهنه زبان نفهم هستند ، قريب سي ـ چهل هزار [ نفر ] از اين دهات ، تفنگ چي خوب بيرون مي آيد ، و اطاعت به احدي ندارند ، مگر به مشايخ خودشان ، هر ساله قريب ده هزار تومان از جانب دولت روم مستمري دارند ، به اعتقاد اعراب باجِ حاج است ، هرگاه امين صُرّه ، كه خزانه دار دولت است ، دو ساعت پيش از ورودِ حاج ، اين وجه را به مشايخ مزبور تسليم نكند ، عبور حاج مقدور نيست ، جمعيت مي كنند ، هرگاه رأيشان تاختِ حاج بشود ، پنجاه هزار تومان در آن واحد از حاج مطالبه مي كنند . » ( 4 )
اعتماد السلطنه در باره اهميت موقعيت شريف نزد اعراب بدوي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ فرهاد ميرزا ، ص 166
2 ـ اعتماد السلطنه ، ص 38
3 ـ ميرزا علي اصفهاني ، ص 179
4 ـ اعتمادالسلطنه ، ص 97 ـ 98
32 |
مي نويسد : پيش از ورود به مدينه ، بايد با خود شريف يا وليعهدش ، با هزار نفر شتر سوار عرب وارد مدينه شده ، حاج را همراه خود به مكه بياورد و در مراجعت هم تا آنجا بدرقه نمايد ، اگر غير از اين باشد اعراب آن ميانه ، جمعيّت زياد دارند و حاج را برهنه مي كنند ، از توپ و عسكرِ اميرحاج شامي نمي ترسند ، و ليكن از شريف مثل سگ مي ترسند . ( 1 )
اين ممكن بود كه برخي از قبايل بر اساس همين قراردادها ، وجهي از آن را به خود شريف نيز مي رساندند . روشن بود كه حكومت نمي توانست به طور كامل در برابر قبايل بايستد و براي تأمين امنيت پرداخت وجهي را به آنان ضروري مي ديد و در اين باره ، با آنان قراردادهايي نيز بسته مي شد . ( 2 ) اين مبلغ عنوان « حق راه » يا « حفاظت حاج » داشت كه رؤساي قبايل از حمله دارها ـ و آنان نيز از حاجيان ـ مي گرفتند . ( 3 ) عقيده تركان عثماني آن بود كه « افندم خرسيسه چاره اولماز ؛ چاره دزد را نمي توان كرد . » ( 4 )
از مدينه تا مكه ، دو راه وجود داشت ؛ يكي راه سلطاني و ديگري راه فُرْع . برخي راه شرق را راه سوّمي دانسته اند . ( 5 ) منازل راه فرع عبارت بود از : وادي فاطمه ، بئر عسفان ، قضيمه ، رابغ ، بئر رضوان ، امّ الضباع ، ريّان ، سمت الأبيض ، بئر العذب ، و بئر الماشي . اما منازل راه سلطاني ، از مكه تا رابغ با راه فرع يكي بوده و پس از آن از بئر مستوره ، بئر حصان ، بئر عباس و مسجد شجره مي گذشت كه مسجد شجره منتهي اليه هر دو راه در رسيدن به مدينه بود . ( 6 ) راه سوم هم آن بود كه از مكه به جده رفته به كشتي بنشينند و از آنجا به ينبع رفته بار ديگر با شتر عازم مدينه شوند . اين راهي است كه مخبرالسلطنه همراه امين السلطان و ديگر همراهان در سال 1321 آن را طي كردند . ( 7 ) طبعا شمار كساني كه از اين راه مي رفتند ، اندك بود . اعتقاد بسياري بر اين بوده است كه راه سلطاني بهتر از راه شرق است ؛ جز آن كه برخي سال ها ، براي اين كه پولي به اعراب آن مسير داده نشود ، راه شرقي را كه سخت تر و سنگلاخي است انتخاب مي كنند . ( 8 )
در برخي از اين راهها ، آب اندكي وجود داشت و نبودن آب سبب آزار و اذيت فراوان حجاج به ويژه كساني مي شد كه پياده سفر مي كردند . ميرزا داود شرحي از تشنگي مردم را نگاشته و از جمله مي نويسد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اعتماد السلطنه ، ص 120
2 ـ فرهاد ميرزا ، ص 166 و 167
3 ـ ميرزا علي اصفهاني ، ص 205 و 206
4 ـ فرهاد ميرزا ، ص 201
5 ـ امين الدوله ، ص 221
6 ـ حسام السلطنه ، ص 132
7 ـ مخبرالسلطنه ، ص 260 و 261
8 ـ امين الدوله ، ص 223
33 |
« هيچ فراموش نمي كنم ، زني مصري را كه با وجود اينكه سواره بود آمد نزد حقير و زبان خود را نشان داد كه تشنه ام و يك لنگه دست بند خود را مي داد كه او را آب بدهم ، وقتي كه او را آب دادم و دست بند را هم نگرفتم ، دست حقير را بوسيده و مي خواست حقير را سجده كند ، امروز به قدر مقدور و هر چه آب داشتم دادم ، و وضو هم نگرفتم ، بلكه طهارت هم نگرفتم ، آب قليان ما را گرفته و خورده بودند » . ( 1 )
هركدام اين راه ها خطرات خاص خود را داشت و هر سال يا هر چند سال ، ممكن بود كه حجاج يكي از اين راه ها را طي كنند . در مسير رفتن ، به طور معمول ، حجاج ايراني همه با هم حركت مي كردند . ( 2 ) فرهاد ميرزا در سال 1292 نوشته است كه « ده ـ پانزده سال است كه راه سلطاني مسدود شده است » . راه فرع نيز آن سال به خاطر زنداني بودن يكي از اهالي اين منطقه در مدينه ، مسدود شد و قبايل اجازه عبور كاروان حج را ندادند و آنان را مجبور كردند تا از راه سلطاني بروند . اما آن راه نيز به دليل وحشتي كه از سوي طايفه حرب وجود داشت ، متوقف شده ، راه سخت تري انتخاب گرديد . ( 3 )
در نزديكي مدينه ، و در مسير خروج به سمت مكه ، طوايف مختلفي از قبيله حرب بودند كه كارشان اخاذي از كاروان و عامل حكومت يا محمل شام براي هدايت كاروان بودند و ناامني ها و تيراندازي ها و ايجاد ترس و وحشت در ميان كاروانيان ، كار آنها بوده است . اين طايفه در همين سال 1292 ادعا كردند كه ماليات يا به قول خودشان اخوه يا خاوه هفت سال را نگرفته اند و تا نگيرند اجازه عبور به كاروان را نخواهند داد . ( 4 )
فراهاني در سال 1302 شرحي مفصل از خاوه و چگونگي آن داده است . ايراني ها مكلّف بودند كه شخصاً خاوه را به قبيله حرب كه ميان مدينه ومكه مستقرند ، بپردازند . آنها اين وجه را با كرايه به رييس قافله يا حمله دار مي دادند . در صورتي كه اين پول به دست رؤساي قبايل مي رسيد ، كاروان به سلامت مي گذشت و الاّ معطلي و غارت و چپاول امري عادي بود . ( 5 )
گزارش نايب الصدر در سال 1305 از وضعيت حركت كاروان از مكه تا مدينه ، نشان مي دهد كه حرامي ها هرلحظه در كمين حمله بوده اند . شب ها مرتب نداي « نخوابيد ، نخوابيد » بلند بوده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ميرزا داود ، ص 154
2 ـ حسام السلطنه ، ص 132
3 ـ فرهاد ميرزا ، ص 196
4 ـ فرهاد ميرزا ، ص 197
5 ـ فراهاني ، ص 213
34 |
و هر كسي كه تنها چند قدم از كاروان دور مي شده ، دزدان به او حملهور شده او را مي كشتند و اموالش را مي بردند . در اين سفر به حاج اعلام شد كه « مَنْ خَرَجَ عَن حَدِّهِ ، فَدَمه في عُنُقِه » . « هر كس از حد خود خارج شود ، خونش به گردن خودش است . » ( 1 ) زائري در سال 1317 از حضور « بيست نفر عسكر و بيست نفر مستحفظ » كه براي حاج گذاشته بودند ، ياد كرده و با اين حال مي نويسد :
« مع هذا تا صبح از صداي همهمه و تير و گلوله و تاختن حرامي ها به جانب مردم ، احدي خواب نكرد و مال مردم را ، چه در روز و چه در شب خيلي بردند و چند نفر هم مجروح شدند كه به قدر صد قدم از چادرشان بيرون رفته بودند ، زخم كاري برداشتند و قريب پانصد تومان ليره و مرواريد از آنها بردند كه خود فدوي ديدم . » ( 2 )
در مورد ديگري كه مربوط به سال 1315 است ، يكي از حجاج در حالي كه تنها ده قدم از خيمه خود دور شده بود « ناگهان فريادش بلند شد كه قَتَلُوني » . حجاج هر يك حربه اي برداشته بدان سوي شتافتند . وقتي بالاي سرش رسيدند ، او را بي هوش يافتند . معلوم شد هرچه از ليره و پول به همراه داشته برده بودند . ( 3 )
در گزارشي از سال 1331 آمده است : كاروان بزرگي كه قصد حركت از مدينه به مكه را داشت ، در يك فرسنگي شهر ايستاد تا صبح حركت كند . اما شب هنگام كه « ظلمت افق را فرو گرفت ، دزدانِ حوالي ، بناي آدم كشي و غارتگري گذاشتند و جماعتي حفظه و حرسه اطراف حاج فرياد الحفاظ و بَرّه ، بَرّه بلند كردند و تا به صبح از تشويش و قال و قيل خواب درستي نرفتيم . » فردا نيز حركت نشد وشب بعد هم « مثل شب گذشته مشغول به مدافعه با اشرار شدند » . ( 4 ) معلوم شد قبيله اي كه سر راه است پول مي خواهد . مذاكرات به جايي نرسيد . و در نهايت كاروان بدون مصالحه حركت كرد ؛ اما آن قدر اوضاع خطرناك بود كه حجاج نتوانستند براي محرم شدن به مسجد شجره بروند و از برابر آن محرم شدند . با اين حال ، يك مرتبه « صداي گلوله و تفنگ از عقب قافله بلند شد و آتش حرب و فتنه مشتعل گرديد . حجاج مُحْرم برهنه بيچاره سوار بر شترها روي به راه نهادند . . . رفته رفته از اطراف كوه ها گلوله باريدن گرفت . قافله حاج هدف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نايب الصدر ، ص 206 ، و بنگريد ص 210
2 ـ سفرنامه عتبات ومكه ، ص 177
3 ـ كازروني ، صص 371 و 372
4 ـ ميرزاعلي اصفهاني ، ص 192
35 |
رصاص جفا كردند . شترها رميدند . كجاوه ها زمين خورد . جمّال هاي خبيث چون بازار را آشفته ديدند و آب گل آلود ، مشغول نهب وصيد ماهي شدند . . . جمعيت دزدها زياد شد ، از سه طرف باران گلوله باريدن گرفت . . . زن هاي مجلّله با لباس احرام پاي برهنه از هراس جان ، هر يك به سمتي مي دويدند . . . في الحقيقه قيامتي برپا شد . » ماجرا واقعا خواندني است . ( 1 ) عاقبت كاروان به مدينه برگشت ، اما زماني كه « جمعي هدف گلوله مجروح و چند نفري مقتول شده . آن قدرها ليره و بارها و قره پوك ها و براتها و زرها و زيورها و قاليچه ها رفت كه قلم نوشتن آن را طاقت ندارد . » ، « همين كه حجاج جمع شدند ، صداي ضجّه و گريه بلند شد ، مسلمان نشنود ، كافر نبيند ! » ( 2 )
البته ، چنين واقعه هولناكي ، هر ساله رخ نمي داد و به نوشته گزارشگر آن « اين حادثات از لوازم لاينفك سفر حجاز نيست ، فقط قضيه شخصيه و اتفاق غيرمترقّبي بود ، كساني كه سي و شش سفر مشرّف شده بودند از عدول ، گفتند تاكنون چنين وقعه نديده و نشنيده بوديم » . ( 3 ) پيش از اين گذشت كه در طول سفر در حد محدود اين قبيل راهزني ها وجود داشته است .
نويسنده اين سفرنامه ، شرحي از اين بدبختي نوشته و در نهايت مي افزايد : « اين است حال ايراني بيچاره در يك فرسخي مدينه طيّبه ، مركز حكومت با وجودي كه مبلغي خطير به رسم خاوه مثل جزيه از نوع ايراني بخصوص مي گيرند . » ( 4 )
بدين ترتيب زماني كه يك كاروان از مكه به سمت مدينه يا به عكس به راه مي افتاد ، مي بايست هر لحظه منتظر حملات اعراب بدوي مي بود . كمترين شكل حمله ، دزدي هاي نامرئي بود كه در نيمه هاي شب صورت مي گرفت و اعراب ، با نزديك شدن به كاروان ، به آرامي و بي سر و صدا ، اموال مردم را غارت مي كردند . گاه چنان بر سر حاجِ دور شده از كاروان مي زدند كه او را بي هوش كرده ، اموالش را غارت مي كردند و پس از آن كسان آن شخص ، او را دريافته به همين كه سالم بود ، راضي و خشنود بودند . ( 5 )
اما صورت پرهزينه اين قبيل دزدي ها ، حملات دسته جمعي دزدان به كاروان بود كه با تير و تفنگ صورت مي گرفت و معمولاً كشته هايي نيز به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ميرزا علي اصفهاني ، ص 195 ـ 193
2 ـ ميرزاعلي اصفهاني ، ص 196
3 ـ سفرنامه ميرزاعلي اصفهاني ، ص 202
4 ـ ميرزا علي اصفهاني ، ص 199
5 ـ امين الدوله ، ص 287 ـ 288
36 |
همراه داشت . يك بار كه اشرار اعرابي به كارواني حمله كردند « شصت ـ هفتاد نفر جمّال ، همگي با خنجرها و آلات و ادوات حرب جلوگيري كرده ، تير و تفنگ چند رد و بدل و مخاصمه و مدافعه كاملي شد . » ( 1 )
همين شتربانان كه آنان را جمّال مي گفتند ، گاه خود مهم ترين دشواري بودند و به انواع و اقسام بهانه ، پول اضافي از حجاج دريافت مي كردند و كسي هم جرأت مخالفت با آنان را نداشت . ( 2 ) يك راه دزدي آن بود كه افسار شتر را از « قطار گسيخته » ، شتر را به كناري برده به « دست آويز اصلاح شكدف » اموال آن را مي بردند . ( 3 )
به هر روي دشواري هاي راه و ترس و دلهره حجاج به قدري بود كه بلااستثنا وقتي به مقصد مي رسيدند ، از اين كه « از وحشت و زحمت اين منازل خطرناك جان و مال به سلامت » برده اند ، شكرگزار بودند . ( 4 ) حجاج به خاطر همين وضعيت خطرناك راه ، مجبور بودند در شب كشيك بدهند ، چرا كه « در تمام منازل راه مدينه دزد و حرامي » فراوان بود . ( 5 ) با اين حال ، اتفاق مي افتاد كه « از چهار طرف صداي دزد ، دزد » در مي گرفت و بعد معلوم مي شد كه « در بين راه ، خورجين پسر حاج عبدالهادي استرآبادي كه در بغداد تجارت دارد ، از زير پايش بريده با بقچه رختش بردند . » راوي كه يك زن زائر است ، مي افزايد : اين « حركات بسيار شبيه است به مثال حسين كُردكه در كتاب ها نقل مي كنند . » ( 6 ) در اين ميان ، شب هايي كه مهتاب بود ، به دليل قابليت مراقبت ، كمتر اين قبيل اتفاقات مي افتاد . ( 7 )
گاه اين خطر به حدي بود كه زائراني كه ابتدا حج را به جاي آورده و سپس قصد رفتن به مدينه را داشتند ، از رفتن منصرف مي شدند . آنان به اجبار ، نايبي از شيعيان مدينه مي گرفتند تا براي آنها در مدينه زيارت كند . ( 8 ) در واقع ، شريف مكه نيز نمي توانست كاري بكند و به همين دليل ، اعلام مي كرد كه راه ناامن است و او مسؤوليتي ندارد . اگر علما در حج حاضر بودند ، اعلام مي كردند كه رفتن به مدينه صلاح نيست . ( 9 ) حتي شريف مكه به امين الدوله توصيه كرد كه راه مدينه به ينبع خطرناك بوده چرا كه « هوس اعراب صحرايي در ايجاد مشكلات و سلب امنيت پايان ندارد . » ( 10 ) البته وقتي وي به مدينه رسيد ، شيوخ راه ينبع ، ناصر و شاهر و شاكر نزد وي « آمدند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سفرنامه عتبات و مكه ، ص 181
2 ـ سفرنامه عتبات و مكه ، ص 182
3 ـ نايب الصدر ، ص 144
4 ـ سفرنامه عتبات و مكه ، ص 183
5 ـ كازروني ، ص 371
6 ـ دختر فرهاد ميرزا ، ص 291
7 ـ فرهاد ميرزا ، ص 162
8 ـ جزائري ، ص 62
9 ـ جزائري ، ص 61 ـ 62
10 ـ امين الدوله ، ص 215
37 |
و در باب آن راه و امنيت و سلامت آن سمت گفتگوها » كردند . ( 1 ) اينان آمده بودند تا امين الدوله را قانع كنند تا از راه ينبع بازگردد . ( 2 )
مصيبت تنها در راه جبل و يا مسير مكه به مدينه نبود ، بلكه در فاصله كوتاه جده تا مكه نيز اعراب غارتگر حضور داشتند . مخبرالسلطنه مي نويسد كه تاكتيك آنها اين است كه از يك سو تيراندازي مي كنند و وقتي قافله درهم شد ، مي ريزند و مي برند . « اگر كسي دفاع كرد ، خنجر در سينه اش مي خلد . زني ترك مجروح شد و مردي مقتول . » اين در حالي است كه طول كاروان هزار ذرع بوده است . ( 3 ) در اين مسير در فواصل اندكي قراولخانه بوده و به مقدار هر دو فرسنگي ، يك قلعه با شماري نيرو حضور داشته و ابتدا و انتهاي كاروان مراقبت مي شده است . ( 4 ) دزدي شامل حال صحراي منا هم مي شد . امين الدوله دو بزغاله را كه براي كشتن آورده بودند ، از رأفت در پشت چادر نگه داشته گفت براي آنان علف فراهم كنند . « هنوز علف نرسيده ، عرب ها يكي را دزديدند و ديگري در فراق رفيق خود نالان بود كه به جزئي غفلت آن هم به سرقت رفت . » ( 5 ) اين دزدي شكل هاي ديگري هم داشت . جمّالي قول دادن شتر داده پولي توسط دلال گرفته و صبح روزي كه حجاج از مكه عازم مدينه شدند ، نه از شتربان خبري هست و نه شتر . ( 6 )
ماليات راه و تذكره
يك زائر ، از هر مرزي كه عبور مي كرد ، وقتي وارد حجاز مي شد ، لزوماً بايد پولي بابت تذكره به دولت متبوع خود و پولي بابت اخوه به اعراب سر راه و پولي براي شريف و والي كه البته غير مستقيم توسط حمله دار صورت مي گرفت ، بپردازد . اين افزون بر گمرك يا بهانه هاي ديگري است كه وسيله اي براي گرفتن پول از زائران مي باشد .
در تمام سفرنامه هاي موجود به اين قبيل پرداخت ها به طور مكرر اشاره و از آنها گله شده است . حتي ثروتمندي چون ظهيرالملك هم از اين مسأله ناليده ، مي نويسد :
« پول است كه به انواع و اقسام مختلف متصل بايد داد . يك نفر حاجي . . . حساب نمود از ورود به خانقين تا مكه متبركه هر يك تذكره مبلغ بيست و پنج تومانِ ايران تمام مي شود . » ( 7 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ امين الدوله ، ص 251
2 ـ امين الدوله ، ص 258
3 ـ مخبرالسلطنه ، ص 247
4 ـ ميرزا داود ، ص 91 و 92
5 ـ امين الدوله ، ص 189
6 ـ امين الدوله ، ص 217
7 ـ ظهيرالملك ، ص 255
38 |
نايب الصدر در سال 1305 از انواع پول هايي كه به هر دليل در جده از مسافران تازه از راه رسيده گرفته مي شود ، سخن گفته است . ( 1 ) همو از شراكت ويس قونسول ايران در جده با جمال و شريف و مطوف و مخرج و حمله دار سخن گفته و اين كه « چون همگي شريك شده اند ، حُجّاج ايراني ممتنع است از كيد حَجّاج جان سالم » بدر برند . ( 2 ) وي به قدري از هماهنگي آنان در شگفت شده كه مي نويسد : « گويا ـ همه آنها ـ در ركن حجرالأسود معاهده بسته اند كه بدون اطلاع و صلاح ديد يكديگر هيچ كاري در معنا نكنند . » ( 3 )
كازروني در سال 1315 فهرستي از پولهاي متعددي كه در وقت ورود به جده تا رفتن به مكه داده ، ارائه كرده و به قول خودش پنج گونه ظلم را برشمرده است . اولاً كرايه قايق كه آنان را از كشتي به ساحل آورده نصف مجيدي ؛ يعني پانصد دينار ايراني گرفته اند . ثانياً به عنوان عبور از گمرك هر نفري نيم مجيدي داده و برگه عبور مي داده اند . در مرحله بعد تذكره بوشهر را گرفته دو مجيدي و نيم ، بابت تذكره ايراني گرفته اند . كرايه شتر نيز كه سر جاي خود ، علاوه بر آن ريال فرنگ را نيز با ارزش كمتري برداشته اند . ( 4 )
بسياري از رؤساي قبايل و طوايف ميانه راه نيز ، مبلغي از كاروان ها مي گيرند . اين مبلغي است كه آنان در قبال حمله نكردن به كاروان و احياناً تعهد براي جلوگيري ساير بدويان و غارتيان به كاروان ، از حاجيان دريافت مي كنند . ( 5 ) پولي كه حاجي به حمله دار مي دهد ، به عنوان كرايه و خاوه براي رؤساي قبايل و احياناً حقي براي خود اوست . اما به نوشته فراهاني ، از اين پول بايد سهمي به شريف ، پاشا ، رييس قافله ، مطوّف ، مخرج ـ كسي كه هزينه كرايه را معين كرده و از هر كشوري شخصي را شريف براي اين كار در نظر مي گيرد ـ قونسول و ديگر فضول هاي قافله برسد . طبعاً « همه اينها را روي كرايه مي اندازند و كرايه خيلي گزاف مي شود . » ( 6 )
در مسير جبل ، رؤساي طوايف و قبايل آن ناحيه كه قدرت بيشتري داشته وامارتي بهم زده بودند ، مبالغي را به عنوان اخوه مي گرفتند . بر اساس گزارش محمد ولي ميرزا از سال 1260 در اين راه ، امير عبدالله به اين شرح ، اخوه از حجاج دريافت مي كرده است : از مرد عجم دو غازي ، از مرد عرب يك غازي .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نايب الصدر ، ص 130
2 ـ نايب الصدر ، ص 141
3 ـ نايب الصدر ، ص 169
4 ـ كازروني ، ص 355
5 ـ نكـ : بزم غريب ، ص 778
6 ـ فراهاني ، ص 213
39 |
از زن عرب نصف غازي و از زن عجم يك غازي . از هندي و درويش هيچ نمي گيرند . غازي هم چهارهزار و دويست و پنجاه دينار است . ( 1 )
گفتني است كه هميشه در ميان حجاج ، افراد درويش و فقيري هم بودند كه پولي در بساط نداشتند و كسي هم از آنان انتظاري نداشت . فراهاني نوشته است كه در ميان سه هزار و اندي حاج ايراني « قريب هفتصد از اين حجاج ، حجه فروش و عكام و درويش و فقرا بودند كه منفعتي از آنان به هيچ كس نمي رسيد . و دو هزار و كسري حاجي بودند . » اين تازه در شرايطي بود كه به نظر وي « حجاج ايران بالنسبه به ساير حجاج از جهت مخارج و اسباب منزل و چادر و غيره منظم تر و بهتر بودند . » ( 2 ) امين الدوله نيز اشاره به آنها دارد كه در سوئز از او هزينه كشتي را مي خواسته اند و پانزده نفر مي شده اند . ( 3 )
اداره امور حج
سرپرستي حجاج عجم
بحث اميري حاج از زمان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آغاز شده و پس از آن ، هر ساله دستگاه خلافت شخصي را به عنوان اميرالحاج انتخاب مي كرد و مسؤوليت اداره امور حج را به وي مي سپرد . اين وضعيت تا زماني بود كه دنياي اسلام به لحاظ مذهبي و سياسي ، به چند پاره تقسيم نگرديده بود . از زماني كه دولت هاي مستقلي در نواحي مختلف شكل گرفت ، رقابت بر سر اداره حرمين شريفين آغاز شد و به ويژه در امر امارت حج كه سروكارش با مكه و مدينه ؛ دو شهر مقدس براي همه مسلمانان بود ، اين رقابت خود را نشان مي داد ؛ به طوري كه دولت هر منطقه براي حجاج خود اميرالحاجي انتخاب مي كرد . اين كار ، در اوايل پسنديده نبود ، اما از پس از انحلال خلافت عباسي ، رواج بيشتري گرفت . در اين ميان ، براي شيعيان عجم نيز اميري از سوي حكام ايراني انتخاب و فرستاده مي شد . طبعاً وظيفه وي حفظ منافع حجاج ايراني بود كه در قرون هفتم هجري تا پيش از روي كار آمدن صفويه در آغاز قرن دهم ، به عنوان حجاج « عراق عجم » شناخته مي شدند . ( 4 ) اندكي پيش از صفوي ، شاعري در وصف امير حاج و همكاري او با دزدان راه مي گويد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ محمد ولي ميرزا ، ص 238
2 ـ فراهاني ، ص 170
3 ـ امين الدوله ، ص 146
4 ـ در اين باره نكـ : احكام و فرامين حج از روزگار ايلخانان ، مقالات تاريخي ، دفتر ششم ، 169 ـ 151
40 |
گويد او با مير دزدان بي خبر * * * بند كن بر قافله راه و گذر
بسته شد چون ره بر اين مظلوم چند * * * در ميانه قصه صلح او فگند
گيرد او از هر شتر مقدار زر * * * مي شود مجموع آن بي عد و مر
جمله را در كيسه خود مي نهد * * * اندكي زانها به دزدان مي دهد ( 1 )
در دوره صفوي ، ايرانيان همانند ساير مسلمانان به حج مي رفتند ، اما به دليل تسلط دولت عثماني بر حجاز و رقابت شديد اين دولت با دولت صفوي ، امكان هيچ گونه بروز و ظهوري براي حجاج ايراني نبوده است . طبعاً دولت عثماني تحمل وجود يك امير الحاج براي حجاج عجم را نداشته و به شكل هاي مختلف در پي بي اعتبار كردن ايران و دولت صفوي بوده است . با اين حال ، در دوره هايي كه صلح ميان دو دولت بود و البته اين دوره ها اندك اندك طولاني نيز شد ، كساني از درباريان نيز به حج مي رفتند و طبعاً وجود اين قبيل اعيان و اشراف مي توانست به نوعي در كار اداره حج ايرانيان مؤثر باشد .
در سال 976 يكي از شخصيت هاي برجسته دولت صفوي با نام « معصوم بيگ » صفوي كه « مدت چهار سال امير ديوان و شانزده سال وكالت » شاه طهماسب را داشت ، عازم سفر حج شد . زماني كه وارد حجاز گرديد و مُحْرم شد ، در روز پنجشنبه ششم ذي حجه در منزلي در نزديكي مكه موسوم به « وادي فاطمه » مورد حمله اعراب بدوي قرار گرفت و كشته شد . در اين واقعه ، فرزندش خان ميرزا و رفقاي ديگر او از جمله بشارت بيگ تركمان نيز كشته شدند و در همان موضع مدفون گشتند . دولت عثماني با فرستادن نماينده اي به پايتخت صفوي ، از اين جريان عذر خواهي كرد ، اما به هر روي ، تحمل آن براي دولت ايران دشوار بود . تحمل اين واقعه براي عامه مردم ايران نيز سخت بود و محتشم كاشاني اشعاري در وصف اين حادثه سروده ، آن را كربلاي ديگري دانست . ( 2 )
در اواخر دوره صفوي آمد و شد درباريان ؛ از جمله خواجگان معتبر دربار صفوي به حج ، رو به فزوني گذاشت ، اما با اين حال خبري از اين كه سازماندهي خاصي براي اداره امور ايراني ها بوده ، گزارش نشده است . تنها يك زائر ، چند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سفرنامه منظوم حج ، ص 93 و 94
2 ـ خلاصة التواريخ ، ج 1 ، ص 559 و 560
41 |
بار از تعبير « عجم آقاسي » ياد كرده كه به نظر مي رسد مقصود سرپرست حجاج ايراني بوده است . از جمله ، در شرح رخدادهايي كه در طول حركت كاروان حج مي گويد :
به روز ديگرم كردند آگاه * * * عجم آقاسي اينك آمد از راهو در جاي ديگر مي گويد :
روان بودي عجم آقاسي از پس * * * كه آسيبي به مردي نايد از كسو باز در شرح برخورد حراميان با كاروان و درخواست پول از ناحيه آنان و مخالفت حجاج مي گويد :
عجم آقاسيِ ما هم برآشفت * * * سخن را تند با آن ناكسان گفتبه طول آخر كشيد آن گفتگوها * * * به يكديگر تُرُش كردند روها
كشيدند از كمر شمشيرها را * * * رها كردند از زه تيرها را ( 1 )
طبيعي است در هشتاد سال فترت ميان صفوي و قاجاري نيز اين وضعيت ادامه داشته و حتي در چند دهه نخست قاجاري نيز خبري از وجود اميرالحاج نرسيده است . آنچه نقل شده اين است كه در آن دوره ، به طور پراكنده ، گاه كساني از شخصيت هاي برجسته ايراني و يا چهره هايي از سادات معتبر مكه يا مدينه ، به نوعي كارهاي مربوط به حجاج ايراني را انجام مي داده اند . اين حركتي است كه به تدريج تقويت گرديده و در نيمه دوم دوره قاجاري ، با وجود قونسولگري ايران در جده و وجود نمايندگاني در مكه و مدينه ، شكل بهتري پيدا كرد .
به هر روي ، يكي از نخستين گزارش ها ، مطلبي است كه بروجردي در سال 1261 گفته است . وي در آنجا مطلبي را از « جناب حاج سيد حسين ناصر اصفهاني ساكن تبريز كه در آن سال امير حاج عجم بود و از طريق شام آمده بود . . . » نقل كرده ، ( 2 ) كه به كار بردن تعبير امير حاج عجم در آن جالب توجه است . همو از « حاج سيد موسي » نامي ياد مي كند كه اهل زيراي دشتستان فارس و در جدّه مقيم بوده ؛ « سيدي عزيز و معمّر و به غيرت و عصبيّت سمر است و به وكالت عجم موصوف و مشتهر . الحق به قدر قوّه ساعي است و اين گلّه بي شبان ـ يعني بدون اميرالحاج ـ يعني حجاج بي نام و نشان ايران را راعي . هر سال به اتفاق حجاج به مكه مي رود و از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سفرنامه منظوم حج ، صص 45 ، 47 و 50
2 ـ بزم غريب ، ص 772
42 |
وجودش دفع ضرّ از سيم و زر به جهت حجاج حاصل مي شود ؛ ولي چون از سلطان عجم به فرمايشي و نگارشي و سفارشي كما ينبغي سرافرازي ندارد ، چنانچه بايد و شايد از عهده بر نمي آيد . » ( 1 ) اين به صراحت نشان مي دهد كه اميرالحاجي در كار نبوده است .
اعتماد السلطنه در سال 1263 نوشته است كه حجاج ايراني ـ همانند ساير حجاج ـ كه از طريق شام به حج مي آيند ، اميرالحاج شان همان پاشايي است كه از طرف دولت عثماني به عنوان اميرالحاج انتخاب شده است : « جميع اختيار همه حاج رومي و ايراني و هندي و عرب و عجم با اوست » . ( 2 ) طبعاً حجاجي نيز كه از راه جبل مي رفتند ، زير نظر شخصي بودند كه همراه آنان از سوي امير جبل معين شده و وي مدافع آنان بود .
در اين ميان ، دربارياني كه هر ساله به حج مي آمدند ، در صورتي كه ميان آنان شخص مهم و معتبري بود ، به طور غير رسمي كارهاي حجاج ايراني را سر و سامان مي داد . رفتن درباري ها به حج ، مانند ساير مردم ، امري عادي بود . ( 3 )
براي نمونه حسام السلطنه ، عموي ناصرالدين شاه كه در سال 1297 به حج مشرف بوده ، كار رتق و فتق امور حجاج ايراني را انجام مي داده است . همين طور ، حضور محمد ولي ميرزا در مراسم حج سال 1260 به همين شكل بوده است . فرهاد ميرزا نيز در سال 1292 نوشته است كه « حساب كرديم ده نفر از اولاد خاقان مغفور ـ فتحعلي شاه ـ در قافله حج بودند . خداوند بركتي در نسل خاقان مغفور داده كه برّ و بحر را فروگرفته اند ! » ( 4 ) البته حج رفتن شاهزادگان ، به ويژه اعيان درباري ، گاه پس از عزل آنان بوده و در اصل ، فرصتي و بهانه اي براي استراحت يا گريز از فشار سياسي و جز اينها بود . ( 5 ) يك نمونه از اين موارد ، خود امين الدوله است كه به خصوص از ناحيه صدر اعظم جديد امين السلطان تهديد مي شد . ( 6 ) وي يكي دو سال پس از معزولي خود از رياست وزرايي در سال 1316 ، با استجازه از دربار به حج رفت و همه جا با احترام مواجه شد . او در اين سفر با سيل محتاجاني از حجاج ايراني كه هنوز به حج نرسيده در شهر سوئز « تمناي كرايه كشتي الي جده مي كردند . . . لهجه كرمانشاهي و گيلاني وشيرازي و طهراني
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بزم غريب ، ص 765
2 ـ اعتماد السلطنه ، ص 91
3 ـ نكـ نامه حاجي ميرزا كوچك طبيب خاص شاهزاده عباس ميرزا پس از بازگشت سفر حج به عباس ميرزا : اسناد و فرامين منتشر نشده قااري از دوران فتحعلي شاه ، به كوشش محمدعلي كريم زاده ، لندن ، 1368 ، ص 237
4 ـ فرهاد ميرزا ، ص 207
5 ـ نكـ : تاريخ عضدي ، ص 118 ، 130 ، عباسقلي ميرزا حاكم كرمان كه مدعي سلطنت شده و شكست خورده بود ، پس از وساطتي كه براي او صورت گرفت ، در پاسخ قائم مقام كه از وي پرسيد : « مقصود و استدعاي شما از خاك پاي مبارك چيست » گفت : مي خواهم در خانه خودم آسوده و محترم بمانم و تدارك سفر مكه كنم كه موسم حج مي باشد . اجازه فرمايند به مكه مشرف شوم . به وي اجازه چنين كاري داده شد جز آن كه به بهانه همراهي ، مأموران او را به اردبيل بردند . وي توانست از آنجا گريخته به روسيه رفته و از طريق اسلامبول به « زيارت مكه و مجاورت عتبات عاليات فايز » شود .
6 ـ افضل التواريخ ، ص 234 ، جناب امين الدوله پس از چندي توقف ، عريضه اي به شخص همايون سلطنت ـ مظفرالدين شاه ـ نوشته ، استيذان خواست كه اجازه اش دهند تا به مكه معظمه رفته ، چندي از شنيدن بعضي مقاولات موحشه آسوده باشد .
43 |
و غيره به هم مخلوط شده از آه و زاري فروگذار نكردند . » ( 1 ) اينها در واقع ، حجه خراني بودند كه « به گدايي خود را به مكه مي رسانند و آنجا به عكامي و نوكري و دزدي و جيب بري كار خود را مي سازند ! » ( 2 )
البته آمدن اين قبيل شاهزادگان به حج كه مي توانستند نقش مؤثري در كاهش دشواري هاي زوّار ايراني داشته باشند ، هميشگي نبود و به همين دليل است كه امين الدوله پس از شرحي كه از نقش خود در حل دشواري زائران ايراني دارد ، مي نويسد : « به خاطرم مي گذرد ، چه ضرر دارد هر سال حجاج ايراني كه مي آيند يك نفر از معارف ما كه عزيمت حج داشته باشد ، از جانب دولت دخيل و كفيل امور يك مشت زوار ايران شود ؛ عجزه و مساكين را نگذارد در غربت بيچاره بمانند . » ( 3 )
همان گونه كه گذشت ، به مرور ، مسؤوليت كار حجاج در مدينه و مكه به برخي از چهره هاي معروف از سادات آن نواحي واگذار شد . اين مسأله به ويژه در مدينه مطرح بود ؛ زيرا در مكه كار اداره را حمله دار و مُطوّف انجام مي داد .
بر اساس برخي از نقل ها ، از ميان خدّام برجسته حرم نبوي در مدينه ، شخصي وجود داشته كه مسؤول امور عجمان بوده است . بروجردي ضمن ستايش از اين خدام از شخصي ياد مي كند كه چنين وظيفه اي داشته و در حل مشكلات شيعيان عجم تلاش مي كرده است : « حقيقتاً خدّام با احترام حضرت رحمة للعالمين چنانچه عرض شد بالنسبه رؤوف و مهربان و با غربا عطوف و خوش زبان و به اندك احساني شاكر و قانع و به قليل تعارفي شرور و اشرار را از حجاج و زوار دافع . از آن جمله جناب حاج سيد مصطفي است كه از دولت روم و از جانب شيخ مصطفي ، شيخ المعلّمين آن مرز و بوم ، مباشر امور عجم است ، الحق مردي بسيار با چم و خم ، دهاني گرم دارد و زباني نرم . بي شمار ؟ ؟ ؟ زيرك وزرنگ است ودرگذرانيدن امور جمهور ، پر حيله و نيرنگ . بسي چاپلوس است و در فن اخذ ومداخل از مرد و زن ، سلطاني با طبل و كوس ؛ عجم را شيخ المزوّرين ، و در اصلاح كار شيعه با اهل سنت و جماعت رييس المدبّرين و المزوّرين . . . انصاف اين است و حقيقت چنين كه وجودش بي نهايت ضرور و دركار است و شيعيان را به غايت مددكار و پرستار . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ امين الدوله ، ص 144
2 ـ امين الدوله ، ص 144 و 145
3 ـ امين الدوله ، ص 269
4 ـ بزم غريب ، ص 777
44 |
اين همان سيد مصطفي است كه در سال 1260 نيز چهارده غازي از محمدولي ميرزا گرفته است تا او به آساني بتواند به زيارت هاي خود در مسجد و بقيع برسد . ( 1 )
فرهاد ميرزا ( سال 1292 ) هم نوشته است كه « آقا سيد حسن پسر آقامصطفي هم به استقبال آمده بود كه حالا دليل حجاج عجم است و سيد صلاح را معزول كرده است . » ( 2 ) فراهاني ، در سال 1302 حكايتي را نقل كرده كه از هر حيث تازه است : « شنيديم سابقاً حجاج عجم و شيعه را در حرم حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) به واسطه اخذ تنخواه اذيّت و بهانه جويي مي كردند . ومرحوم ميرزاحسين خان مشيرالدوله سپهسالار در سفري كه به مكه رفت و سيد مصطفي را چوب زد ، قرار داد كه هر حاجي عجم به جهت خدّام حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) و مطوّفين آن آستان ، يك ريال فرانسه كه قريب شش هزار دينار ايران به مطوف عجم بدهد و آن مطوّف ما بين خدام تقسيم نمايد و ديگر از هيچ جهت خدام متعرض حجاج عجم نشوند . و اينك همين رسم است و يكي يك ريال فرانسه به سيد حسن مطوّف عجم كه پسر سيد مصطفي است مي دهند و او ما بين خود و خدام قسمت مي كند و ابداً كسي متعرض عجم نيست و در كمال آزادي هستند . حتي اگر كسي بخواهد در نماز و وضو تقيه هم نكند ، هيچ كس بحثي بر او نخواهد داشت . » ( 3 ) از آنجا كه دولت ايران در مدينه ، قونسولي نداشته و حتي از عجم ها ، كسي در اين شهر اقامت نداشته است ، « در فصل آمدن حجاج ، اگر سؤال و جوابي حجاج عجم بهم برسانند ، به همان سيد حسن پسر سيد مصطفي كه مطوف عجم است ، رجوع مي شود . » ( 4 ) امين الدوله در سال 1316 خبر از آمدن آقا سيدحسن دليل ايرانيان نزد خود داده است . ( 5 ) به تدريج قونسول ايران نقش فعال تري را در مكه و مدينه عهده دار شده است .
حمله دارها و مطوّف هاي حجاج عجم
زماني كه شخصي اراده سفر حج مي كرد ، ابتدا لازم بود تا همسفرهايي از اطرافيان و آشنايان خود داشته باشد . انجام چنين سفر دشوار و درازي ، بدون وجود آشنا و همسفر تا حدّي ، كار محال به نظر مي آمد . با اين حال ، براي انجام كارهاي عمومي ، كاري از آشنا و همسفر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ محمد ولي ميرزا ، ص 249
2 ـ سفرنامه فرهاد ميرزا ، ص 169
3 ـ فراهاني ، ص 227
4 ـ فراهاني ، ص 237
5 ـ امين الدوله ، ص 249
45 |
بر نمي آمد ، بلكه لازم بود تا كارواني تشكيل شود و اين كاروان سرپرست يا سرپرست هايي داشته باشد كه با تجربه اي كه دارند ، كارهاي حجاج را در طول راه سر و سامان دهند .
بدين ترتيب حج ، صرف نظر از اميرالحاج ـ كه پس از اين در باره او سخن خواهيم گفت ـ دو نوع كارگزار داشت ؛ 1ـ « حمله دار » و آن از محلي كه حجاج عازم مي شدند ، كار حاجيان را سامان مي داد و آنان را در رفت و برگشت همراهي مي كرد . 2ـ « مُطوّف » كه در مكه مستقر بود و كار اداره آمد و شد و اعمال حجاج را در مكه انجام مي داد . در مدينه نيز « مزوّر » وجود داشت كه راهنماي زائران براي زيارت بود و براي آنها زيارت نامه مي خواند و آنان را به زيارت اماكن مختلف راهنمايي مي كرد . ( 1 )
كار مطوّفي و حمله داري تا به امروز برقرار مانده است . طبعاً ميان حمله دارها و مُطوّف ها ارتباطي هم برقرار بوده و مطوف ها با ايجاد ارتباط با اين گروه ، سعي مي كردند حاجيان بيشتري را براي خود داشته باشند . اين مسأله به حدي بود كه مطوف نيز به راه افتاده در شهرهاي مهم رفت و شد داشته و در تماسي كه با حمله داران داشت ، سعي مي كرد حاجيان بيشتري را به خود اختصاص دهد .
حركت به سمت مكه از هر نقطه اي در قالب كاروان صورت مي گرفت و ممكن بود كه در يك كاروان ، چند حمله دار باشند كه كار هدايت گروهي از حجاج را برعهده بگيرند . عنوان حمله دار از همان محمل گرفته شده كه نام كاروان هاي بزرگ حجاج مصر يا شام و جَبَل بوده و حجاج آن نواحي ، به صورت منظم همراه محمل ( 2 ) خود به حج مي آمده اند . به نوشته مخبرالسلطنه ، محمل شامي را محمل عايشه و محمل مصري را محمل منسوب به فاطمه ( عليها السلام ) مي كنند . ( 3 ) در برخي منابع اين محمل را محمل رسول ( صلّي الله عليه وآله ) مي نامند . ( 4 )
در فارسي رييس قافله را حمله دار مي نامند ، كسي كه همه حجاج به ضرورت رياست او را پذيرفته و تحت هدايت او كه لزوماً بايد شخص مجرّبي هم باشد ، به سفر حج مشرف مي شدند . زماني كه محمدولي ميرزا در سال 1260 از نحوه حركت كاروان ياد مي كند ، تصريح دارد كه « هر حمله داري را با حاجش طلبيدند و سياهه كردند » و بعد حركت كردند . ( 5 ) طبعاً حمله داران ايراني
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ امين الدوله ، ص 249
2 ـ برخي از مورخان آغاز ارسال محمل به حج را سال 645 دانسته اند . در اين سال ، شجرة الدر ، ملكه مصر در هودجي بزرگ به حج آمد و پس از آن بود كه اين هودج بزرگ كه عنوان محمل را يافت ، هر سال ، پيشاپيش حجاج مصري حركت داده مي شد . نظر ديگر آن است كه محمل از پيش از اسلام ، به شتري گفته مي شده است كه هداياي كعبه را بر روي آن مي گذاشتند و به مكه مي آوردند . سنت ارسال محمل تا سال 1243 يعني آغاز سلطنت ملك عبدالعزيز ادامه داشته و از اين سال به بعد تعطيل شده است . در واقع ، در گذشته چهار محمل وجود داشته است : محمل عراقي ، يمني ، شامي و مصري . ارسال دو محمل نخست ، از زماني دراز تعطيل شده است . محمل شامي نيز در سال 1330 تعطيل شده ـ احتمالاً به مناسبت استفاده از قطار دمشق ـ مدينه يا به اصطلاح شُمَنْدُفِر ـ و محمل مصري هم آخرين بار در سال 1343 به حجاز آمد و پس از آن تعطيل گرديد .
گفتني است كه محمل عراقي ، ازآنِ ايلخانان مغول بوده كه نخستين بار به صورت بسيار باشكوهي توسط ابوسعيد فرزند سلطان محمد خدابنده به مكه آمده است . براي آگاهي دراين باره واطلاعات مفصّل ديگر و نيز تصويرهايي از محمل مصري و شامي ، نكـ : التاريخ القويم لمكة و بيت الله الكريم ، ج 5 ، صص 391 ـ 378
3 ـ مخبرالسلطنه ، ص 254 . وي اشاره مي كند كه محمل منسوب به عايشه از همان جنگ جمل گرفته شده است . همان ، ص 255 در باره محمل فاطمه ( سلام الله عليها ) بنگريد : سفرنامه يكي از درباريان ، نسخه خطي كتابخانه ملي .
4 ـ فراهاني ، ص 206 . خود اين محمل ها آداب و رسوم ويژه اي در هر نقطه از ورود و خروج به شهر گرفته تا عرفات و مشعر و مني داشته اند . براي نمونه بنگريد : ميرزا داود ، ص 109 ـ 110
5 ـ محمد ولي ميرزا ، ص 238
46 |
جداي از رييس محمل بزرگ شامي يا مصري بوده و حجاج ايراني از هر مسير كه مي رفتند ، زير نظر رييس آن محمل در مي آمدند . در مسير شام تحت نظر پاشاي تعيين شده از سوي دولت عثماني بوده و در راه جبل ، در كاروان بزرگ امير جبل به سمت حجاز مي رفتند .
به هر روي حمله دار به نوعي سامان ده كار حجاج از رفت و آمد در سفر طولاني حج بود و براي اين كار خود مبلغي از حجاج مي گرفت . وي در ضمن ، رابط ميان شريف مكه و حجاج نيز بوده و لزوماً مي بايست پولي هم براي شريف از حجاج بگيرد ؛ در غير اين صورت ، خودش گرفتار مشكل مي شد . در سال 1322 شريف مكه همه حمله دارهاي ايراني را كه زائر از راه جبل مي بردند ، زنداني كرد تا آنان را تحت فشار گذاشته وادار كند تا مبلغي از حاجيان بگيرند . ميرزا داود مي نويسد : روزي خبر آوردند كه همه حمله دارها را كه بيست و پنج نفر هستند ؛ يعني حمله دارهاي جَبَلي كه حاج ايران را مي بردند ، شريف محبوس كرده است ، كه از آن جمله حاجي قاسم است . ميرزا اسدالله خان را فرستادم نزد جناب قونسول ، كه حاجي قاسم نوكر حقير است ، هر چه بايد بدهد بفرماييد كه حقير بدهم . او هم معقوليت كرده ، فوري حاجي قاسم را مرخص كرده بود ، ولي حمله دارهاي ديگر را محبوس كرد ، از هر حاجي يك ليره و كجاوه اي دو ليره گرفتند . » ( 1 ) در منابع ، معمولا از روش حمله دارها انتقاد ( 2 ) و گاه ستايش شده است .
در اين ميان كار « مطوّف » بيشتر رسيدگي به امور زائران در مكه و فراهم كردن امكان انجام اعمال در مسجدالحرام و مشاعر مقدّسه بود . يكي از مهم ترين وظايف آنها هدايت مذهبي حجاج در انجام اعمال واجب آنان بوده است ، كاري كه امروزه به عهده روحانيوني است كه همراه كاروان ها به حج اعزام مي شوند .
فراهاني در سال 1302 در باره مطوفين اطلاعات جالبي به دست داده است . به نوشته وي « در مكه قريب سي نفر مطوّف شيعه و سني است كه از جانب شريف مكّه معيّن و به منزله زيارت نامه خوان هستند و اغلب پدر بر پدر مطوّف بوده اند . » وي با اشاره به تلاش آنها پيش از ايام حج در رفتن به شهرهاي مختلف و جلب مشتري ، از پيوند آنها با حمله دارها سخن گفته و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ميرزا داود ، ص 139
2 ـ نجم الملك ، ص 183
47 |
مي نويسد كه آنها با دادن پول به حمله دارها ، براي هر حاجي يك ريال فرانسه ، از آنان مي خواهند تا حاجيان بيشتري را به آنان بسپارند . حمله دار نيز با ستايش از آن مطوّف ، حجاج را به سمت وي هدايت مي كند . پس از آن در هر بندري كه حجاج وارد مي شوند ، نماينده مطوّف نشسته و حجاج را تحويل مي گيرد . پس از آن كارهاي حاجي با مطوّف است كه بخشي از درآمدش را هم به شركاي قافله ؛ اعم از شريف مكه و پاشا و قونسول مي دهد . ( 1 )
نايب الصدر در سال 1305 اطلاعات قابل توجهي از مطوّف ها داده است . وي با اشاره به اين كه مطوف ها غالباً شيعه هستند ، فهرستي از اسامي مطوف هايي كه مسؤول اداره حجاج ايراني بوده و بر حسب مناطق جغرافيايي ايران تقسيم كار كرده بودند ، به دست داده است . « مطوّف شيرازي و هندي سيد ابوالفضل ، مطوّف يزدي و اصفهاني آقا شيخ حيدر ، مرد خوبي است و متديّن ، برادر امّي سيد ابوالفضل مطوّف مازندراني ها و استرآبادي ها ، سيد حسين برادر مرحوم سيد منصور مطوّف كاشاني و كرماني و . . . » و به اين ترتيب نايب الصدر نام تمامي مطوف هايي كه عمدتا از اشراف و سادات هستند و هر كدام اختصاص به شهري و منطقه اي از ايران دارند ، ياد كرده كه بسيار جالب توجه است . ( 2 )
همچنين نايب الصدر از تلاش هاي مشيرالدوله سپهسالار ياد كرده كه در زمان سفارتش ـ در استانبول ـ در اين قبيل امور حجاج « انتظام » ايجاد كرده و « كسي مجبور نيست » كه تحت نظارت مطوف خاصي در آيد ، بلكه « هر كس را بخواهد اختيار مي نمايد و مبلغ دو ريال فرنگساوي حق آنهاست كه دليل بايد بشوند براي تعليم مواضع و مواقف ؛ با كرايه مال و شكدف با اطلاع اينها مي شود . » ( 3 )
امين الدوله در سال 1316 از اين كه كتاب مناسك شيخ مرتضي انصاري قدري پيچيده بوده و « از زبان ملايي و تعقيدات كذايي خارج نشده بوده » آن را نپسنديده است و وقتي شنيده است كه « در ورود به جده يا مكه ، مطوّف شما را استقبال مي كند . رموز كار همان است كه در محل او تلقين خواهد كرد » آرام گرفته كه نياز به كتاب مناسك ندارد و مطوف همه كارها را انجام خواهد داد . ( 4 ) البته
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ فراهاني ، ص 164 ـ 163
2 ـ نايب الصدر ، ص 139 ـ 138
3 ـ نايب الصدر ، ص 139
4 ـ امين الدوله ، ص 98
48 |
نبودن عالم و فقيه در كنار زائران ، حتي با وجود مطوف هم ، مي توانست مشكل ساز باشد ؛ زيرا مسائلي خاص و به اصطلاح فروع فقهي نادري پيش مي آمد كه كسي پاسخگوي آنها نبود و حاجي به زحمت مي افتاد . ( 1 )
مخبرالسلطنه در سال 1321 نوشته است : از وقتي كه از اسكندريه به طرف كانال سوئز حركت كرده « حاجي علي مطوف » راهنماي آنان شده است . ( 2 ) وقتي به جُحْفه رسيده اند « به دستور حاجي علي محرم » شده اند . ( 3 )
طبيعي چنان بود كه شيعيان عجم مطوف شيعه مذهب داشته باشند . دليل آن هم اين بود كه كار مطوف ، فراهم كردن زمينه انجام اعمال حج در مكه ، عرفات و منا بود ؛ چنانكه راهنمايي شرعي حجاج را نيز بر عهده داشته ( 4 ) و همراه زائر وارد حرم شده در تمام مراحل اعمال آنان را راهنمايي مي كرد . ( 5 ) طبعاً مطوف بايد با احكام شرعي مربوط به شيعيان آشنا مي بود تا حجاج شيعه او را به راهنمايي بپذيرند . در آن زمان ، حتي اگر روحاني وعالم دين در كاروان بود ، باز هم كار طواف و انجام اعمال ، زير نظر مطوف انجام مي شد .
حسام السلطنه كه همراه خود ملاّباقر واعظ معروف را ـ در سال 1297 ـ به حج برده بود ، نوشته است كه اعمال عمره تمتع خود را همراه شيخ حسن مطوف بجاي آورده است . ( 6 ) كاروان هايي كه روحاني داشتند ، مسائل را از آنان مي پرسيدند . برخي نيز مناسك همراه داشتند و مطابق آن رفتار مي كردند . ( 7 )
بروجردي مي نويسد : مطوّفين با احترام بيت الحرام ، از شيعه و اهل سنت و جماعت جمعي هستند و بلاد اسلام في مابين ايشان منقسم است . سيدعباس رييس المطوفين ، شيعه اثناعشريه است . ( 8 ) جداي از حمله دار و مطوف ، شماري خدمه كاروان نيز بودند كه با نام هاي جمال و عكام كار هدايت شترها را عهده دار بودند . جمال مسؤوليت شتر را داشته و عكام به عنوان خدمه بار و شتر ، كار بستن بار شتر و مراقبت از حاجي را كه سوار كجاوه يا شكدف بوده را بر عهده داشته و افسار شتر را در دست مي گرفته است . ( 9 ) جمال ها نوعا عرب بوده اند اما كار عكامي را گاه خود ايراني ها نيز بر عهده مي گرفته اند . ( 10 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ميرزا داود ، ص 96 ـ 95
2 ـ مخبرالسلطنه ، ص 244
3 ـ مخبرالسلطنه ، ص 245
4 ـ جزائري ، ص 49
5 ـ سفرنامه عتبات و مكه ، ص 170 ـ 169
6 ـ حسام السلطنه ، ص 108
7 ـ نكـ : فرهاد ميرزا ، ص 202 ـ 201
8 ـ بزم غريب ، ص 770
9 ـ اعتماد السلطنه ، ص 89
10 ـ امين الدوله ، ص 219 ، عكام ديگر حاجي محمدعلي طهراني است كه چندين سال به اين فن شريف پي سير و سياحت يثرب و حجاز است .
49 |
وظايف و اقدامات قونسول ايران در جدّه
براي حل و فصل دشواري هاي ايراني ها ، به ويژه صدور تذكره ايراني ، نماينده اي از طرف دولت ايران و در واقع زير مجموعه سفارت ايران در عثماني ، در شهر جده بوده كه البته روشن نيست از چه زماني در اين شهر اقامت گزيده است . در اين بندر ، شماري تاجر ايراني نيز زندگي مي كردند ، ( 1 ) اما شمارشان آن اندازه نبوده است كه به خاطر آنان ايران دفتر كنسولي در آنجا داير كرده باشد . طبعاً ايجاد اين دفتر ، براي اداره كار حجاج بوده است .
فراهاني در سال 1302 از حضور تذكره خانه اي براي هر دولت در جده ياد كرده ، از جمله دولت ايران ، تا « مراقبت احوال حجاج خود را نمايد كه به او ظلمي نشود . » ( 2 ) در اين وقت ، قونسول ايران حاجي ميرزا حبيب الله بوده كه به گفته فراهاني ، مردي فرهنگي بوده و كتابي مفصل در احوال متمهدي سودان كه صيت و صوتش آن زمان دنيا را پركرده بود ، نوشته بوده است . فراهاني خلاصه آن كتاب را در سفرنامه خود آورده است . ( 3 ) اين قونسول در برخي زمان ها به طور دائمي و گاه به صورت موقت در جده اقامت مي گزيده است . در موارد موقت ، سه ماه پيش از مراسم حج عازم اين شهر مي شده و پس از بازگشت حجاج ، او نيز جده را ترك مي كرده است . ( 4 )
جداي از جده ، در برخي از شهرهاي مسير نيز دست كم در برخي سال ها ، قونسول هايي بوده اند كه كار حجاج را رسيدگي مي كرده اند . اعتمادالسلطنه در سال 1263 در باره حلب نوشته است كه هجده قونسول در اين شهر است و از جمله آنان محمد خان ، مصلحت گزار ايران هم كه مقيم اسلامبول است ، يك تن يهودي حلبي ! را ، به جهت رسيدگي امور حاج ، از جانب خود وكيل كرده » است ! ( 5 ) كنسولگري ايران در دمشق نيز همين وظيفه را عهده دار بوده تا كار تذكره ايرانيان را به انجام برساند .
نايب الصدر كه در سال 1305 به سفر حج مشرف شده ، آگاهي هاي مفصلي در باره قونسول ايران در جدّه و ظلم و بيداد دستگاه او به زائران ايراني به دست داده است . به نوشته او يك مجيدي و نيم شهبندر ايران براي تذكره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نايب الصدر ، ص 132 ، امين الدوله ، ص 158 ؛ و نكـ : ميرزا داود ، ص 90
2 ـ فراهاني ، ص 159 ـ 158
3 ـ فراهاني ، ص 163 ـ 160
4 ـ فراهاني ، ص 168
5 ـ اعتماد السلطنه ، ص 137
50 |
مي گيرد . ( 1 ) وي مي افزايد : قونسول ايران « مرحوم حاجي محمدخان بوده ، پس از او پسر او ميرزا حسن خان است ، ولي در بيروت مي ماند . » بنابراين ، « كارگزاري بندر جده و ينبع را ضميمه بيروت نموده اند و سالي مبلغ هزار و پانصد ليراي عثماني پيشكش يك شهبندري جده و ينبع را به جناب سفير معين الملك ـ سفير ايران در عثماني ـ مي دهند . » وي ادامه مي دهد كه البته اين حضور تنها در موسم عبور حاج است و البته همه اين كارها براي آن است كه « مبادا يك نفر حاج از سمت ينبع يا جده و شامات سالم بگذرد ! » ( 2 )
نايب الصدر همچنين از خرابكاري هاي ديگري كه توسط قونسول ايران در جده رخ داده ، سخن گفته ، كارهاي او را « موجب توهين دولت » مي داند . البته مأموران گمرك جده نيز يد طولايي در دزدي از حجاج داشته اند . ( 3 ) به نظر نايب الصدر ، مشكل پيشكش فرستادن براي سفير است كه سبب مي شود « هر شهبندري تبعه دولت را به اقسام مختلفه » بچاپد ؛ چرا كه « تا چنين ننمايد ، پيشكش را از كجا » بدهد ؟ ( 4 ) وي در جاي ديگري هم به دزدي هاي ويس قونسول در جده اشاره كرده و اين اقدامات را سبب ريخته شدن « آبروي دولت ايران » مي داند . مشكل آنجاست كه « ماهي چهارصد تومان قونسول خانه اسلامبول اجاره است كه هر كس كارپرداز است پيشكش جناب معين الملك نمايند و محل آن تعدي به تبعه خودشان است » . ( 5 ) شگفت آن كه ، كسي كه از طرف قونسول در جده بوده ، يعني حاجي ميرزا علي خان ، در پي آن بوده است تا رضايت نامه هايي از حجاج بگيرد كه ثابت كند او با مردم خوب برخورد مي كرده است . نايب الصدر كه ويس قونسول يك مجيدي و نيم وي را ، روز قبل به او برگردانده ، از روي شرم به طور « مجبور » رضايت نامه اي نوشته است . ( 6 ) ديگران نيز چنين نوشته اي را داده و تصريح كرده اند كه « خداوند عالم است كه شهادت زور بوده است » . ( 7 )
مطالبي كه نايب الصدر در سفرنامه اش نوشته و در بمبئي چاپ شده ، بعدها مورد مطالعه امين الدوله قرار گرفته و او در سفرنامه اش كه گزارش سفر سال 1316 خود را در آن نوشته ، به آنها استناد كرده است . وي از محسن خان مشيرالدوله سفير ايران در عثماني
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نايب الصدر ، ص 130
2 ـ نايب الصدر ، ص 133 ـ 132
3 ـ نايب الصدر ، ص 135 ، و نكـ : ص 264 ـ 263
4 ـ نايب الصدر ، ص 136
5 ـ نايب الصدر ، ص 277
6 ـ نايب الصدر ، ص 137
7 ـ نايب الصدر ، ص 263
51 |
مي نالد ـ و البته از پيش با او اختلافاتي داشته است ـ و مي نويسد : « از بدع موضوعه و جاريه در زمان مأموريت او به سفارت و اقامت استانبول ، رسوماتي است كه به عناوين مختلفه از حجاج ايراني گرفته مي شود و بيچاره ايرانيان در ممالك عثماني از يهود ذليل تر و خوارترند . » ( 1 )
وي در جاي ديگري هم كه خود اسير اين قبيل اخاذي ها شده ، باز بناي دشنام و سقط گويي گذاشته مي نويسد : « به حاجي محسن خان مشيرالدوله مؤسس اين بدع كه غارتگر زوار و حجاج ايراني بوده است ، لعنت كردم . هيچ قوم در يثرب و حجاز مثل ايراني ذليل و اسير نيست و سبب اين كه ، مأمورين ايران آنها را به ثمن بخس به عثماني ها فروخته اند . » ( 2 )
امين الدوله در جاي ديگر مي نويسد : « باز به حاجي محسن خان مشيرالدوله لعنت كردم كه در طول زمان مأموريت خود در دربار عثماني به اصلاح حال تبعه خود نپرداخت ، بلكه در ذلّت و زحمت ايراني ها باعث شده است . » ( 3 ) امين الدوله خبر داده است كه قونسول جده ميرزا مصطفي صفاء الممالك بوده كه در ايام حج در مكه بوده و در نيمه راه جده به مكه ، به استقبال امين الدوله آمده بوده است . ( 4 ) ملاابراهيم كازروني هم در سال 1315 نوشته است كه « هرچه خواستند ، يعني قنسول عجم و عمال او ، ظلم به حجاج كردند . » ( 5 )
نيز گفته شده است كه در سال 1317 مأمور قونسول خانه ايران در جده ، نفري هشت روپيه معادل چهارتومان بابت دادن تذكره ايراني به حجاجي كه از راه جده وارد مي شدند ، دريافت مي كرده است . ( 6 )
ميرزا داود در سال 1322 گزارش از ظلم و اجحاف مأموران قونسولگري ايران در جده داده است . وي مي نويسد : « رعيت روس و انگليس و هر دولتي نفري دو قروش مي دهند ، رعيت ايران نفري هفت قروش و نيم بايد بدهند ! » ( 7 ) شگفت آن كه در بازگشت نيز باز اعلام شده بود كه هر حاجي ايراني مي بايست دو ليره بپردازد .
ميرزا داود مي نويسد : روز ديگر حجاج همه در منزل حقير جمع شدند ، كه چرا قونسول با ما چنين رفتار مي كند ، معلوم شد مي خواهد از هر حاجي دو ليره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ امين الدوله ، ص 255
2 ـ امين الدوله ، ص 279
3 ـ امين الدوله ، ص 300
4 ـ امين الدوله ، ص 175
5 ـ كازروني ، ص 355
6 ـ سفرنامه عتبات و مكه ، ص 168
7 ـ ميرزا داود ، ص 89
52 |
گرفته و مرخص كند ! حاج كه از جده مي خواستند بروند ، هم مرخّص نمي كرد . جمعي آمدند نزد حقير شكايت و گريه كردند ، كه ما چه تقصيري داريم ، كه رعيّت ايران شده ايم ؟ بخارايي ها و تبعه روس و انگليس رفتند ، و ما رعيت ايران را محبوس كرده اند ! رفتم عصري بازديد جناب وكيل الدوله و به ايشان هم مطلب را گفتم . اول كه خبر نداشتند ، بعد از تحقيق معلوم شد كه مردم راست مي گويند ، يك نفر آدم از طرف هر دوي ما فرستاده ، بعضي پيغامات سخت به قونسول داديم ، آن وقت روز ديگر حاج جدّه را مرخص كرد ، كه در روز بيست و چهارم حركت كرده ، رفتند . مختصر اين است كه به واسطه وجود قونسول ، بر تبعه ايران خيلي بد مي گذرد . » ( 1 )
در سال 1331 كه اعراب بدوي در نزديكي مدينه به كاروان ايراني ها حمله كرده و پول و تذكره و براوات آنها را برده بودند ، وقتي حجاج به مكه آمدند ، نماينده ايران بي توجه به اين دشواري ها ، براي مردم ايجاد مشكل كرده ، از آنان « مطالبـه تذكره و رسـوم قول مي كننـد » . اين در حالي است كه « بيچاره ها متوقّع بودند كه مأمور دولت متبوعه شان جدّ و جهدي در استنقاذ و استرداد اموال منهوبه مي نمايد و سفارت مقيم باب عالي پروتست خواهد كرد و عن قريب تلافي مي شود ! » اما روشن است كه اين انتظار بيهوده بوده ، گرچه به گفته اين گزارشگر « آرزو بر جوانان عيب نيست » . ( 2 ) به هر روي ، با پادرمياني علما ، نماينده « رسم تذكره را موقوف كرد » . بعد هم توسط والي مكه تلاشهايي در جهت بازگرداندن بخشي از اموال غارت شده حجاج صورت گرفت .
وظيفه قونسول آن بود تا در وقت ورود درباريان و شاهزادگان ، مراعات حال آنها را كرده كساني را براي حمايت و نگهداري آنان به همراه كاروان بفرستد . زماني كه دختر فرهاد ميرزا از مدينه به جده مي آمده ، « چهار فرسنگ به شهر مانده ، قونسول استقبال كرده ، اصرار زيادي نموده كه به قونسولخانه » برود ، اما « چون عيال نداشته است » به خانه او نرفته است . ( 3 )
پس از عبور حجاج از جده ، قونسول دفتر خود را به مكه انتقال مي داده و در ايام عرفات و منا چادري در آنجا برپا مي كرده است . در گزارشي كه از سال 1317 مانده ، آمده است كه در منا ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ميرزا داود ، ص 140
2 ـ ميرزا علي اصفهاني ، ص 221
3 ـ دختر فرهاد ميرزا ، ص 293
53 |
چادري مخصوص قونسول ايران بوده است كه يكي از اشراف ايراني با نام ناصرالسلطنه ، كه آن سال به حج آمده بوده ، در آنجا اقامت داشته است . ( 1 ) طبيعي است كه هر سال ، كساني از درباريان به حج مي آمده اند و با حضور آنها در اعمال حج ، و نيز آمدن قونسول ايران در جده ، مشكلات حجاج ايراني رتق و فتق مي شده است . به طور معمول در ايام منا ، شب ها جشن و سرور و آتش بازي بوده و در برابر چادر قونسول ايران نيز « تشريفاتي از بابت چراغ و آتش بازي و فواكه و شريني و شربت » وجود داشته است . ( 2 )
در گزارشي از سال 1331 آمده است كه قونسول ايران در جده ، در منا ، چادر مخصوصي داشته و به نوعي حضور خود را نشان مي داده است : « امشب بساط جشن و آتش بازي گسترده براي تهنيت عيد سعيد ، ادارات رسمي از مركز شريف و والي و محملين تا جنرال قونسولگري دولت عليّه ايران صداي شليك توپ و . . . بلند است . ( 3 ) در سال 1297 كه حسام السلطنه به حج آمده بود ، در عرفات و سپس در منا قونسول ايران در جده « خيمه زده ، بيرق شير و خورشيد دولتي را بر افراخته بود » . در منا نيز قونسول ايران اسباب آتش بازي را فراهم كرده بود . ( 4 ) فراهاني نوشته است كه شنيديم چند سال قبل كه ميرزا حسن خان قونسول جده و مكه بود ، در شب يازدهم آتش بازي خيلي مفصلي نمود . ( 5 ) گفتني است كه حمله دارهاي ايراني در وقت استقرار ، براي تشخص خود از ديگران ، از بيرق شير و خورشيد استفاده مي كرده اند . ( 6 )
قونسول ايراني مقيم در دمشق نيز كارهاي حجاج آن مسير را انجام مي داده است . در سال 1292 كه فرهاد ميرزا به حج آمده ، « شكايت زيادي ، حجاج قمي ومازندراني بلكه همه از دست عباس قلي خان قونسول شام كردند كه ما را تمام كرده است و به انواع مختلف چيز گرفته و عذرش اين است كه من مواجب از دولت ندارم و بايد مخارج خود را از عجم درآورم . » ( 7 ) محاكمه جالبي را هم مخبر السلطنه از سال 1321 آورده كه دو ايراني نزد قونسول آمدند و گفتند كه « از جده به مكه ، از ملل ديگر 12 مجيدي به شتري داده اند از ما 15 مجيدي مي خواهند » . پس از مذاكره بسيار ، روشن شد كه بايد 17 مجيدي بدهند و محاكمه به اين شكل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سفرنامه عتبات و مكه ، ص 173
2 ـ سفرنامه عتبات و مكه ، ص 174 ؛ ميرزا داود ، ص 116 ـ 115
3 ـ ميرزا علي اصفهاني ، ص 221
4 ـ سفرنامه حسام السلطنه ، ص 123 ، 120
5 ـ فراهاني ، ص 209
6 ـ امين الدوله ، ص 221
7 ـ فرهاد ميرزا ، ص 190
54 |
فيصله يافت . مبلغ ياد شده بين « صاحب شتر و شريف و قونسول اشرف بخش مي شود » . ( 1 ) در برابر اين قبيل نقل ها كه همه حكايت از ظلم و ستم قونسول هاي ايراني در جده دارد ، نجم الملك در سال 1306 از يكي از خدمات حاجي ميرزا حسن خان كارپرداز ايران در جده در آن سال ياد كرده است : « روزي يك نفر دهقان ايراني ، خواست به طواف بيت الله مشرّف شود ، گيوه خود را با شال دستمال بر پشت پيچيد و داخل مسجد شد . يكي از خواجه هاي حرم ملتفت شده ، در حين طواف چند چماق سخت بر كتف او بنواخت ، احدي از بستگان كارپرداز خانه ايران ، واقعه را از دور ديده ، به كارپرداز اطلاع داد . مشار اليه در صدد قصاص برآمد ، به اذن جناب شريف و پاشاي مكه ، آن خواجه را در همان محل كه چماق زده بود ، به سياست رسانيدند . » ( 2 )
در مدينه منوره ، قونسولي در كار نبوده و مزوّر عجم ها كه سيد حسن فرزند سيد مصطفي بوده ، كارهاي آنان را حل و فصل مي كرده است . فراهاني در سال 1302 با اشاره به اين نكته مي نويسد كه البته در برخي از سال ها « از جانب قونسول جده ، آدمي موقتا در مدينه مي آيد و هست تا حجاج از آنجا بروند . و در اين سال ، ميرزاعلي خان نامي ، ترك آذربايجاني ، از جانب قونسول جده به مدينه آمده بود . » ( 3 )
* پي نوشتها :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مخبرالسلطنه ، ص 258
2 ـ نجم الملك ، ص 182
3 ـ فراهاني ، ص 237