بخش 8

* سفرنامه حاج لطفعلی خان اعلایی


135


ميقات حج - سال نهم - شماره سي و سوم - پاييز 1379

خاطرات


136


سفرنامه حاج لطفعلي خان اعلايي ( 2 )

به كوشش : سيّدعلي قاضي عسكر

« حاج لطفعلي خان اعلايي » از تجّار و چهره هاي شناخته شده شهرستان « ابهر » بوده است ، وي همراه برادر و برخي پسر عموها و ديگر خويشاوندان خود ، در شوّال 1336هـ . قصد مكّه مي كند واز مسيرهاي « همدان » ، « كرمانشاه » ، « قصرشيرين » ، « سرپل ذهاب » و « خانقين » راهي « عراق » مي شود و پس از زيارت عتبات عاليات به « شام » و سپس به « بيروت » آمده ، از آنجا با كشتي به « پرت سعيد » و « سوئز » مي رود و از آنجا راهي بندر « ينبع » عربستان مي شود تا با رفتن به « مكّه » اعمال و مناسك حجّ را به جا مي آورد . . .

نسخه دست نويس مؤلّف موجود نيست ليكن به درخواست وي مرحوم « آقاي محمّد تقي نبيّي » متخلّص به احقر در پانزدهم ذي قعده سال 1348هـ . ق . به تحرير آن مشغول و در چهاردهم ذي حجّه همان سال آن را به پايان برده است . اصل نسخه نيز در كتابخانه آستان قدس رضوي به شماره 4243 موجود مي باشد .

از فصل سي و نهم سفرنامه كه مرقوم داشته است : ( در سلخ محرّم 1336 صبح زود از همدان حركت نموده به طرف آوج رهسپار شديم . . . ) اينچنين فهميده مي شود كه سفر در ششم شوّال سال 1335هـ . ق . آغاز و در محرّم 1336هـ . ق . پايان يافته است و در نتيجه « آقاي محمّد تقي نبيّي » در سال 1348هـ . ق . اصل سفرنامه كه به خطّ مؤلّف بوده را بازنويسي كرده است .

در شماره پيشين ، بخش اوّل سفر كه گزارش كننده حركت مؤلّف از « ابهر » به « بغداد » بود به چاپ رسيد و اينك ادامه آن تقديم مي گردد :


137


فصل هفتم : حركت به كربلاي معلا

وقتي خواستيم حركت كنيم ، رفتيم اتومبيل را بگيريم ، يك اتومبيل فورد سواري بوده ، گرفتيم .

بنده عرض نمودم به رفقا ، چون من خيال دارم با ماشين بيايم ، ببينم ( 1 ) ماشين اينجا با ماشين « حضرت عبدالعظيم » چه طور است ؟ رفقا هم قبول نموده ، سوار شده ، حركت نمودند .

بنده با يكي از رفقا ، يك درشگه گرفته ، اسبابها را توي درشگه گذارده ، به پاي ماشين حركت كرديم ، چون پاي ماشين رسيديم بنده گفتم : خدايا ! كاش من ببينم اقلا يك همچو ماشيني از خطوط اصلي « ايران » كشيده شود ، فوري اين دو كلمه را بنده افزودم ، راه آهن بهتر است نه اينكه در دست كمپاني خارجه باشد ، و اميد دارم كه همين طور كه دولت عليّه اقدام نموده است ، خطوط اصليه را بكشد ، اگر هم محتاج به كمك شد يك سهمي را هم تحميل « تجّار ايران » نموده ، كه با دولت شركت نمايند ، اين اولين قدم را در عمران مملكت بردارند .

معهذا اداره راه آهن « بغداد » چندان تعريف نداشت ، از راه آهن « حضرت عبدالعظيم » نمي توان ترجيح داد ، خصوصاً جايگاه بليط فروشي ، خيلي از آن بدتر است . مسافرين كه بليط مي گيرند ، بايد در كجا جمع بشوند ، يك قيل و قال عجيبي بود تا موقعِ حركتِ ماشين ، گذرانديم .

تقريباً سه ساعت از شب گذشته بود كه ماشين حركت كرد ، ولي واقعاً وسط « بغداد » و « كربلا » را با مكينه هاي ( 2 ) بخاري چه طور آباد نمودند ، تا انسان نبيند باور نخواهد كرد ! چندين صدها حوض آب به قوّه مكينه آورده ، زمين را كه چندين هزار سال باير بوده ، آبياري مي نمايد ، كه از وجود همان مكينه ، هم ملت مشغول زراعت [ هستند ] و هم دولت استفاده مي برد .

ولي هزار افسوس كه ايران منبع آب است ، تا اكنون اقدام عاجلي نشده ، از قبيل « سدّ كارون » به خوزستان ، يا انحراف رود كوهرنگ ( 3 ) به زاينده رود اصفهان ، يا بستن سد رودخانه گرگان به استر آباد ، كه صدها از اين سدها براي عمران و آبادي مملكت ما لازم است . تاكنون نه دولت اقدام عاجلي در اين باب فرموده و نه ملت فكر تأسيس يك شركتي نمودند كه هزارها نفوس را به كار وادار نموده ، از آب و هواي لطيف « ايران » ، كه دست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در متن بياييم ، ببينيم

2 ـ موتور و ماشين هاي بخاري .

3 ـ نام دره و رودخانه اي است در زردكوه بختياري و در باختر اصفهان واقع شده است ، در متن « رود كوه دگن » آمده كه غلط است .


138


طبيعت و عطوفت حضرت احديّت به ما ايرانيان مبذول فرموده ، استفاده بريم .

فصل هشتم : ظلم چيست و ظالم كيست ؟

البته هر كسي مي داند كه به يك قدر حبّه ، انسان به كس ديگر تجاوز نمايد ، آن ظلم شناخته مي شود ، ولي يك وقت مي شود انسان هم مظلوم است [ و هم ] ظالم شناخته مي شود ، ولي بعضي اوقات محض اعانت به ظلم ، ظالم شناخته مي شود ، ولي در دو موقع مظلوم شناخته مي شود .

يكي اينكه انسان با قواي خود در دفع ظلم اقدام نمايد ، در آخر مقهور باشد .

قسم دويم كه انسان مظلوم شناخته مي شود ، در آن موقع است كه : شخص عالم و فاضل در ميان قومي زندگاني مي نمايد ، علاوه بر اينكه به مواعظ و نصايح آن شخص گوش [ نمي ] نمايند ، جهل خود را [ نيز ] بر آن عالم تحميل [ مي ] نمايند و بزرگترين ظلم به عقيده بنده همين است و بس .

ولي ظالم به عقيده بنده چهار كس است :

اولين ظالم آن است كه قبول ظلم را نمايد ، و ظالم را حريص ( 1 ) نموده ، مردم را به زحمت مي اندازد .

دويم كسي است كه مي تواند رفع ظلم را بنمايد ، ولي با اين حال هيچ اقدامي ننموده ، مظلوم را چون غزال ( 2 ) گرفتار چنگال سگ بدكار مي گذارد .

قسم سوم كسي است كه اعانت بر ظلم ظالم نمايد ، اين طور اشخاص به منزله تيري است [ كه ] از دست ظالم رها شده ، به قلب مظلوم مي خورد . اگر چه اين شخص يك آلت محسوب است ، بلكه خود اين شخص عامل است ، كه اگر اين طور اشخاص رذل ( 3 ) ، به دور اشخاص بدفطرت جمع نباشند و با هم تشريك مساعي ننمايند ، هيچ وقت نمي توانند به كسي تعدي بنمايند .

قسم چهارم خود ظالم است كه ظلم را ايجاد بنمايد ؛ يعني امر مي نمايد فلان كار بايد فلان طور باشد ، همين امر است كه سرمنشأ ظلم و تعدّي است .

فصل نهم : ورود به كربلاي معلا

وقت اذان صبح به « كربلا » ورود نموديم ، رفته رفقا را پيدا كرده ، اسبابها را به منزل حمل نموده ، به طرف صحن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آزمند

2 ـ آهو

3 ـ به معني فرومايه است ، در متن رزل آمده كه اشتباه است .


139


مطهر « حضرت خامس آل عبا ابي عبدالله الحسين » [ ( عليه السلام ) ] رهسپار شديم ، چون به حرم مطهر وارد شديم ، مشغول زيارت شديم ، كه در حين زيارت بنده در اين فكر فرو رفته ، كه واقعاً حضرت چگونه سلاسل ظلم را پاره نمود و ميليونها نفوس را از دست تعدي ظالم بيرون آورد .

يك دفعه گويا بر بنده گفتند كه : اين همه اذيت و مصائب را متحمل شده ، از عزيزترين علاقه جات صرف نظر نموده ، كه قبول ظلم و تبعيت ظالم را ننمايد و مادامي كه [ خون در ] رگ مبارك گردنش در حركت بود ، نگذاشت حقوق حقه خودش پايمال هر ناكس دون بشود و بر ما مسلمانان سرمشق داد كه به زير بار ظلم ظالم نرويم و به هر قسمي كه باشد از خود و ديگران رفع ظلم نموده و هيچوقت تبعيت ظالم و غير مسلم را قبول ننماييم ، اگر وقتي كار بر ما سخت شد جان عزيز را فداي آزادي نمائيم .

فصل دهم : جوانمردترين اشخاص عالم

گرچه مقصود بنده مزاحمت نيست ، كه خيال خوانندگان را مشوّش نمايد ، بلكه منظور بنده اين است كه يك [ قدري ] به تاريخ مشاهير عالم اسلامي دقيق باشم و ببينم فلسفه اين جانبازي ها و زد و خوردها چه بوده ، انسان بايد چطور زندگاني نمايد كه اقلا صفحه تاريخ را مفتضح ننمايد .

كلمه « عدل » ( 1 ) در دنيا چه قدر زيبا [ است ] و نتيجه خوب مي بخشد ، و ظلم چه صفت رذل [ است ] و چه نتيجه وخيمي دارد ، كه انسان را به روز سياه گرفتار نموده و پس از مرگ ، دست از يقه ( 2 ) ظالم نمي كشد ، مادامي كه دنيا هست ، در صفحه تاريخ ، انسان را مفتضح مي نمايد .

البته عموم آقايان و برادران ديني و اشخاصي كه به تاريخ دنيا آشنا هستند ، از واقع كربلا مستحضر و حر بن يزيد رياحي ـ عليه الرحمه ـ اول كسي بوده [ كه ] از طرف عبيدالله بن زياد ، با عده قرب هزار نفر مأمور شد كه در هر جا به حضرت حسين بن علي برسد از آن حضرت جلوگيري نموده ، نگذارد به هيچ طرفي حركت نمايد ، تا اينكه براي يزيد بن معاويه بيعت بگيرد ، رسيدن او به حضرت و مكالمه آن لازم به شرح نيست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ روي اين كلمه در متن سياه شده ، ليكن به قرينه ظلم بايد عدل باشد .

2 ـ در متن يخه نوشته شده است .


140


چون در ركاب حضرت به كربلا ورود نمود ، وضعيت را دگرگون ديد ، با اينكه سِمت سرداري و فرماندهي داشت ، از رياست خود استعفا داده و در صورتي كه معلوم و يقين بود ، كه حضرت مغلوب خواهد شد ، به حضور حضرت مشرف شده ، دست از طبيعت ظالم كشيده ، در ركاب آن حضرت شهيد شد و اسم خود را در صفحه روزگار به نيكي يادگار گذارد .

امروز كه هزار و دويست و هشتاد و چهار سال از واقعه كربلا مي گذرد ، مرقد شريفش زيارتگاه مليونها جمعيت شده ، كساني [ هم ] براي رياست پنج روزه ، گرفتار عذاب آخرت و مستوجب لعنت مليونها نفوس شدند .

فصل يازدهم : حركت به نجف اشرف ، عودت به كاظميين

دو شب در كربلا مانده ، روز سيم صبح بعد از زيارت ، دو دستگاه اتومبيل فورد سواري گرفته ، به طرف نجف اشرف رهسپار شديم ، چون به نجف وارد شديم ، بعد از تعيين منزل به زيارت حضرت امير ( عليه السلام ) مشرف شده ، پس از زيارت به منزل عودت نموده ، شب را در نجف توقف نموده ، صبح با واگون به طرف كوفه حركت كرديم .

پس از ورود به كوفه به زيارت « حضرت مسلم » مشرف شده ، به مسجد كوفه رفتيم ، پس از تكميل عبادت ، به طرف « دجله » كوفه روان شديم ، كه از وسط كوفه عبور مي كند ، در كنار دجله يك مهمانخانه بود . در آن جا صرف نهار و چايي نموده ، قدري هم استراحت كرده ، پس از استراحت يك ساعت به غروب مانده ، به طرف « نجف » مراجعت نموديم .

وقتي به نجف رسيديم ، شب را هم در نجف توقف كرده ، صبح زود همان روز به طرف كربلاي معلا روان شديم ، آن شب را هم در كربلا توقف نموده صبح زود به طرف كاظميين حركت كرديم .

فصل دوازدهم : شرافت نتيجه ديانت است

اوّلا مشهور است كه انسان اشرف مخلوقات است ، صحيح ، ولي اول بايد انسان شدن ، آن وقت شريف است ، نه اينكه هر كه داراي گوش و بيني شد ، انسان است . الاغ هم گوش دارد و گاو هم


141


بيني دارد . انسان كه اشرف مخلوقات است ، متصف به اوصاف چندي است ، كه نوشتن آنها از وظيفه اين اوراق خارج است ، بلكه آدم موذي ( 1 ) صد مرتبه از خر و سگ بدتر است .

در نزد خرد سگان بازار * * * بهتر ز كسان مردم آزار

در « ايران » امروزي ما ، عموم اهالي از شرافت حرف مي زنند ، ولي اغلبِ از مردم ، پي به معني شرافت نبرده هيچ ، بلكه هم در همه مجالس نشسته و حرف از شرافت مي زنند ، بلي آدم باشرافت كسي است كه حافظ شرافت خود و هم نوع خود باشد . پرواضح است و مبرهن كه هر كس مي خواهد در انظار مردم محترم باشد ، همين طور هم نوع خود را بايد محترم شمرده ، و هر حرف تلخي را كه راضي نيست خودش بشنود ، آن حرف را هم به ديگران نگويد .

از دست و قلم و ساير جوارح انسان باشرافت ، نوع بشر يقيناً بايد ايمن باشند ، همان طوري كه انسان عاقل براي حفظ مال و نواميس خود مواظب است ، بايد مواظب مال و نواميس ديگران هم باشد .

اينها هم بسته به وجود ديانت است ، كه مثل پليس در همه حال و همه اوقات ، مواظب حركات انسان مي باشد . هر جا بخواهد دست درازي بكند ، ولو اينكه در خفا هم باشد ، ممانعت مي نمايد ، به موجب نص صريح آيه كريمه { إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ } . ( 2 )

ديگر اينكه انسان نبايد در حق ديگران ، خيال بد نمايد ، در صورتي كه از قلب آن خبر ندارد ، همين طوري كه بنده خودم در صحن مقدس « حضرت موسي بن جعفر عليهما السلام » مشغول زيارت بودم ، يك شخص كه از يك چشم هم معيوب بود ، به نظر من جور ديگر آمد ، در قلب خود گفتم كه مي گويند در مشاهد متبركه جيب بري مي نمايند ، ممكن است از همين اشخاص باشد . چون آن شخص واقعاً آدم محترم و شخص باشرافتِ متدين بوده و بنده هم بي جهت اين خيال واهي را در حق آن شخص نموده بودم ، « خداوند عالم » از عطوفت و مهرباني كه نسبت به بندگان خود دارد ، نخواست آن شخص محترم ، متهم در نظر بنده باشد ، دو روز پس از اين قضيه كه گذشت ، همين شخص كه بنده عرض كردم ، خودش به « متولي باشي » و « كليددار » و غيره هر جا مي بيند ، مي گويد من يك چيزي پيدا كرده ام ، مال هر كس هست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ به معني آزار دهنده ، در اصل به غلط موزي نوشته شده است .

2 ـ حجرات 12 ؛ « همانا برخي گمانها گناه است » .


142


بيايد ، علامت و نشانه آن را بگويد ، مال خودش را تحويل بگيرد . اين قضيه كم كم در « كاظميين » ، انتشار غريبي پيدا كرده ، تمام زوار مطلع شدند .

يك روز دو نفر از اهل كرمانشاهان خودرابه نزدآن شخص رسانيده ، مي گويند :

در حدود دويست و پنجاه روپيه ، و يك طغرا برات چهار صد و پنجاه تومان ، و چند عدد ليره از ما گم شده ، و يك علامت مخصوص داشتند كه غير از اين ها بوده ، اظهار مي نمايند ، اگر چنانچه شما آنها را پيدا كرده ايد ، صاحب آنها ما هستيم ، با اين علامات كه عرض كرديم ، مسترد داريد .

از قضا هم آن نقد و برات بوده ، كه همين شخص پيدا كرده ، تماماً بدون اينكه ديناري طمع نمايد ، به صاحبانش رد مي نمايد . پس معلوم شد كه شرافت بسته به ديانت است ، اگر چنانچه اين شخص ديانت نداشت ، آن دو نفر غريب را در ولايت غربت به مرض فقر گرفتار مي نمود .

فصل سيزدهم ( تذكره خانه بغداد )

قرب يك ماه در « كاظميين » توقف كرده ، [ تا ] شايد از طرف قونسولگري دولت عليّه ، تذكره ها را قول ( 1 ) بكشند ، ممكن نشد ، خدمت نايب قونسول « كاظميين » رفته در خصوص امضا نمودن تذكره ها مذاكره نموديم . شفاهاً فرمودند تا دستوري از مركز صادر نشود ، ما نمي توانيم قول بكشيم .

چون موقع تنگ بود ، بنده به [ اتفاق ] آقاي « حاج منصور نظام » ، كه يكي از پسران عموي بنده است ، تذكره هاي رفقا را گرفته ، به طرف بغداد رفته ، وقتي كه به تذكره خانه بغداد رسيديم ، اظهار نمودند ، پس از دو روز شما تذكره ها را آورده تا امضا نماييم .

پس به « كاظميين » عودت نموده ، پس از دو روز به اتفاق جناب آقاي حاج يدالله خان اعلايي منصور نظام ، به طرف « بغداد » حركت كرديم ، وقتي كه به تذكره خانه ها وارد شديم ، تذكره ها را ارائه دادم . اظهار داشتند ، نمي شود ، بايد هر يك از صاحبان تذكره شخصاً در اداره حضور داشته باشد ، ما از اين طرف آن طرف تحقيقات كامل نموده ، معلوم شد چند روز قبل ، يكي از حكام ، با يكي از اجزاء ، يا اداره تذكره خانه ساخت و پاخت نموده ، چند روپيه به يكي از مستخدمين مي دهد ، كه هر چه به خط او

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مهر و امضا نمودن .


143


مي دهند فوري به امضا برساند [ و ] از سايرين جلوگيري نمايند ، كه شايد به وسيله اين ، آن حمله دار بيچاره ، حجاج را دچار زحمت نموده .

خوشبختانه يكي از همقطارهاي خودش ، اين قضيه را به اداره اطلاع مي دهد ، پس از تحقيق ، آن مستخدم را دستگير و محبوس مي نمايند ، از طرف اداره هم قدغن ( 1 ) اكيد مي شود كه زوار بايد شخصاً آمده ، تذكره خود را بستانند ، ما هم مجبور شده ، مجدداً به « كاظميين » عودت نموده ، شب را هم در آنجا به سر برده ، صبح به اتفاق رفقا به سمت اداره تذكره خانه حركت كرده ، تذكره ها را به امضا رسانيده ، از آنجا خارج شده ، به اداره قونسولگري دولت انگليس رفته قول كشيدند ، از آنجا مراجعت كرده ، آمديم گاراژ « حسن هودسن » ، يك اتومبيل هودسن ( 2 ) سواري دربست گرفته ، هر نفري هفت ليره انگليس داده تا « شام » ، بليط اتومبيل را هم گرفته ، به طرف « كاظميين » حركت نموديم ، قرار شد اتومبيل را صبح زود ، در « كاظميين » حاضر نمايد ، فردا صبح هم حاضر نمود ، اسبابها را جمع آوري نموده ، به اتومبيل بسته [ حركت نموديم ] .

فصل چهاردهم ( حركت از كاظميين به شام )

وقتي كه سوار اتومبيل شديم ، در تاريخ دوازدهم شهر ذيقعده 1348 بود ، در مدت چهار ساعت و نيم وارد « رماديه » شديم ، علت تأخير ما هم اين بود كه در بين راه ، دو سه مراتب پنچر كرده ، از قضاي اتفاقيه ، شوفر هم يدكي لوازم اتومبيل را نداشته ، يك طور خود را به رماديه رسانديم ، وقتي كه خواستيم از دروازه رماديه داخل شويم ، فنر اتومبيل شكست ، اگر چه در وقت خارج شدن از « بغداد » اتومبيل را معاينه نمودند ، بعد اجازه خارج شدن را دادند ، ولي نمي دانم شوفر چه كلكي درست نموده ، در صورتي كه اتومبيل هيچ عيبي نداشت ، با همه اين ، هيچ يك از اسبابهاي يدكي را نداشتند و از اداره « حسن هودسن » ، يك اتومبيل ديگري كه همراه اتومبيل ما بود ، سفارش نموده بود ، كه مواظب همديگر باشند ، آن شوفر هم بعد از ما رسيد ، اتومبيل را تماماً باز نموده ، مشغول درست كردن او شدند . در گاراژ « رماديه » به تذكره ها نگاه كرده ، قول مي كشند ، بعد اجازه خروج مي دهند ، گرچه اين امضا مجاني است ، ولي آدم گاراژ ، باآدم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ قدغن ، و يا غدغن مأخوذ از تركي و به معني منع كردن است .

2 ـ هودسن نام يكي از دريانوردان انگليس بود كه در قرن شانزدهم و اوايل قرن هفدهم ميلادي مي زيسته و در سال 1611 در گذشته است . او موفق به كشف قسمتي از دنياي جديد شد ، از جمله خليج هودسن كه در كشور كانادا است و از اقيانوس اطلس انشعاب مي يابد و نيز رودي كه در مشرق نيويورك جريان دارد به نام او خوانده شده است .


144


حكومتي ساخت و پاخت كرده بودند ، هر نفري يك قران به اسم گاراژ مي گرفتند .

يكي از حجاج گفت ، ما حالا حركت مي كنيم ، چه پولي بدهيم ، صاحب گاراژ اظهار نمود ، اگر نمانيد هم بايد هر نفري يك قران بدهيد ، اگر چنانچه بخواهيد شب را بمانيد ، با تخت خواب ، يك روپيه نفري بايد بدهيد ، و بي تخت خواب نيم روپيه ، چونكه تذكره ها را به صاحب گاراژ داده ، مجبور شده نفري يك قران بدهد ، تذكره ها را بگيرد .

ما هم پس از شش ساعت معطلي ، شش از شب گذشته ، سوار اتومبيل شده حركت كرديم ، خوشبختانه در بين راه ، ديگر هيچ اتفاق نيفتاده ، در ظرف سي و دو ساعت ، از رماديه وارد شام شديم .

فصل پانزدهم ( ورود به شامات )

وقتي كه وارد خاك شام شديم ، گوئيا از عالم ديگر به عالم ديگري ورود نموديم :

اولا ـ شام داراي آب و هواي لطيف و داراي چهار فصل تمام است و يك آب گواراي لطيف بسيار سرد دارد ، به علاوه خيابانهاي وسيع تميزي كه ، تماماً سنگ فرش شده و مشجّر ، از قبيل بيد مجنون و سرو ، كه هر چه از اوصاف بگويم ، باز كم گفته [ ام ] كه مصداق :

روضة ماء نهرها سلسال * * * دوحة شجع طيرها موزون
آن پر از لاله هاي رنگارنگ * * * وين پر از ميوه هاي گوناگون
باد در سايه درختانش * * * گسترانيده فرش بوقلمون

در تعريف شام صادق آمده ، از اكثر جايگاههاي شام آب هاي جاري ، به اندازه چندين سنگ جاري است ، كه اين آب را به تمام عمارات و مهمانخانه ها كشيده اند ، مخصوصاً از مستراح هاي عمارات ، آب جاري مي گذرد . از خيابان ها ، واگون هاي برقي در اياب و ذهاب است .

ميدان هاي گل كاري متعدد ، براي عموم افراد داير ، كه تفرج بنمايند و اهالي خود شهر هم ، به اندازه [ اي ] خوش اخلاق و سفيدپوست و سياه چشم ، داراي قدّ رسا مي باشند ، كه انسان گمان نمي كرد كه سنّ مردمان اينجا از پنجاه تجاوز نمايد ، در صورتي كه اشخاصي يافت مي شدند ، كه سنّ آنها از صد تجاوز نموده ، اگر چه از اهالي شام بوي تمدن مي آيد ، ولي يك


145


نقص بزرگي داشتند كه خودشان استقلال داخلي و خارجي نداشته .

روزي به گردش بيرون شديم ، دو محلّه در نتيجه بمباردمان ( 1 ) فرانسوي ها ، خراب شده بود ، كه يكي از آن دو محله بزرگش مشهور به « محله مرمر » بوده ، از قراري كه مي گفتند از مرمر ساخته بودند و داراي چندين مراتب عمارت بوده ، در نتيجه همان بمباردمان ، در روي هم ريخته ، و چندين هزار نفوس را در زير خاك و سنگ پنهان نموده بود .

گوئيا در زير خاك ، صداي استمداد آنان به گوش هر صاحب هوش مي رسيد ، و از هم نوع خود استمداد مي جستند كه انتقام آنان را بخواهند ، از آنجا برگشتيم به ميدان خيلي بزرگي كه در ميان شهر واقع شده است رسيديم ، اين ميدان خيلي عالي و پاك و تميز بوده ، و در يك قسمت آن هم در حدود پنجاه اتومبيل سواري در پهلوي هم ايستاده ، رو به خيابان ، پشت به ميدان مرتب ايستاده ، منتظر مسافر بودند ، در آن قسمت ميدان هم درشگه ها ، همين طور مرتب ايستاده ، منتظر مسافر بودند .

از آنجا به طرف مسجد بزرگ مشهور شام ، كه از مساجد بزرگ شام به شمار مي رود رفته ، كه واقعاً خيلي مسجد عالي و از آثار بزرگ اسلامي است .

اهالي شام از حيث ارزاق خيلي آسوده و خوش گذران هستند ، سه شب در شام توقف نموده ، شب چهارم پاي ماشين آمده ، بليط ماشين گرفته ، منتظر حركت ماشين بوديم ، ولي از دور ، « شام » يك نمايش عالي داشت ، چون كه ماشين خانه در پايين شهر بوده ، ولي شهر در دامنه كوه افتاده ، چراغ هاي اليكتريكي ( 2 ) مثل ستارگان آسمان مي درخشيد ، كه از ديدن آن منظره عجيب ، روح جديدي به انسان روي مي داد .

دو ساعت از شب گذشته ، بعد از صرف شام ، سوار ماشين شده ، حركت كرديم .

فصل شانزدهم : حركت از شام ، ورود به بيروت ( 3 )

چون دو ساعت از شب گذشته ، سوار ماشين شده ، به بيروت حركت كرده ، گرچه ماشين از وسط كوه ، از شام به بيروت گذر مي كند ، با اين حال از هر جا ماشين حركت نموده ، اطراف راه آهن باغ بوده ، و هر جا باغ نبود ، صيفي جات كاشته بودند ، دو ساعت از آفتاب گذشته ، وارد بيروت شديم ، در يك مهمانخانه [ كه ] در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بمباران .

2 ـ الكتريكي ، برقي .

3 ـ در متن به اشتباه « بهرود » نوشته شده است .


146


كنار دريا واقع شده بود ، منزل نموديم .

گرچه بيروت عمارت هاي چهار پنج طبقه ، و مهمانخانه ها و سينماهاي بسيار عالي دارد ، و در اكثر خيابانها مشغول تعميركاري هستند ، مخصوصاً يك خيابان جديدي احداث نموده اند ، كه از دو طرف آن مغازه هاي عالي ساخته ، و بالاي مغازه ها را دو سه مرتبه عمارت و مهمانخانه ساخته اند .

يك « سبزه ميدان » عالي دارد كه واقعاً خيلي تميز و باصفا است ، كه غير از اطراف خيابانهاي وسيع كه واگون هاي برقي عبور مي نمايد ، و پياده رو جلوي مغازه ها ، خود سبزه ميدان يكصد و پنجاه ذرع طول ، و چهل و پنج ذرع عرض داشت .

اين ميدان را به سه قسمت تقسيم نموده اند :

در وسط آن يك حوض كه دور آن پلّه دارد ، چهار گلدان مرمري هم ، به چهار گوشه آن گذارده ، گل كاري نموده اند ، سي ذرع عرض و سي ذرع هم طول آن حوض است . اطراف حوض را گل كاري نموده اند . در ميانه حوض يك فواره به طرز جديد ساخته بودند . كه آب را چهار ذرع به بالا مي زد ، و زمين حوض را [ با ] كاشي آبي فرش كرده بودند ، به حدّي كه اگر انسان از دور مشاهده مي كرد ، گمان اين را مي برد كه جوهر آبي در توي آب ريخته . وقتي كه آب از فواره پايين مي ريخت ، معلوم مي شد از صافي آب است . رنگ كاشي [ را ] تغيير داده ، دور تا دور ميدان را جنگل كاشته ، از نيم ذرعي تماماً سرهاي آن را زده بودند . به طرف خيابان پنجره ها و ميل هاي فولادي كشيده بودند و در مخصوصي هم داشت ، ولي ازآمدن به لب حوض ممانعت مي كردند ، از دو طرف حوض هم دو خيابان بود ، كه هر يك داراي هفت ذرع و نيم است ، در طرف جنوبي حوض هم يك گل خانه ، تقريباً چهل و پنج ذرع طول ، و سي و پنج ذرع هم عرض داشت ، و دورادور ميدان را چوب مرمري كاشته بودند ، و از وسط هم گل خانه بود ، يك نهر آب هم از حوض تا بالاي گل خانه كشيده بودند ، زمين آن هم از كاشيِ آبي بود .

اطراف شمالي ميدان ، يك گل خانه به طرز گل خانه جنوبي ساخته بودند و به طرف شمالي حوض كه اوّلِ سبزه ميدان است ، عمارت دولتي است و در بالاي دروازه آن علامت دولت عثماني باقي بود .


147


نزديك به غروب بود ، احتساب بلديّه ، ناسوزهاي ده و بيست ذرعي آورده ، به حوض نصب كرده ، مشغول به پاشيدن آب شدند ، فوران آب تقريباً از بالاي درخت سرو و نخل جريان داشت ، تا زمين محوطه ميدان و گل خانه را تماماً آب پاشي نمودند .

يوم بيست و يكم ذيقعده الحرام ، از اداره كشتيراني خدديّه ( 1 ) بليط صادر نموده ، هر نفري هفت ليره انگليسي داده ، بليط « كشتي خددي » صادر نموده ، كه روز بيست و دويم حركت نماييم .

فصل هفدهم : حركت از بيروت ، حريق گمركخانه

شب بيست و دويم ، چهار از شب رفته ، گمرك خانهِ روبروي همان مهمانخانه كه منزل داشتيم آتش گرفت ، تا صبح با كمال شدّت مي سوخت ، گرچه اجزاء اطفائيه ، ( 2 ) با كمال جديّت تامّي كه داشتند ، مشغول انجام وظايف خود بودند ، از طرفي هم ، اجزاء نظميّه ، ( 3 ) مشغول حمل مال التّجاره قسمتي را كه حريق احاطه نكرده بود ، به جاي ديگر حمل مي نمودند .

تقريباً در حدود دو ميليون ليره عثماني ، تلفات و خسارات تخمين زده ، تا غروب همان روز ، با آن اقداماتي كه شده بود ، امتداد پيدا كرد ، نزديكي غروب كه ما به كشتي نشستيم ، تا يك ساعت و نيم از شب گذشته ، كشتي لنگرانداخته بود . هم گمرك خانه مي سوخت ، و هم شهر زيباي « بيروت » ، يك انعكاس در دريا پيدا كرده بود ، در دو ساعت از شب گذشته ، كم كم از شهر دور شد ، به حدي كه ما غير از آب ، چيز ديگري را نمي ديديم .

تعداد اشخاصي كه در كشتي بودند ، بالغ بر شانزده نفر از اهالي خود « ابهر » كه با ما هم سفر بودند ، دو نفر از سادات طهراني با دو نفر زن و يك نوكر ، و پنج نفر هم اشخاص متفرقه مي شدند ، غير از عمله جات كشتيراني .

علت اين كه مسافرين اين كشتي كم بودند [ اين بود كه ] پست دولتي بوده ، و هر نفري هم هفت ليره مي گرفت ، ولي كشتي هاي تجارتي از سه ليره الي چهار ليره بيش نمي گرفتند ، خوشبختانه به واسطه اضافه دادن سه ليره ، خيلي به راحتي و خوشي استراحت نموده ، تقريباً چهار ساعت از شب گذشته ، سكوت در كشتي حكم فرما بود ، همه مسافرين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خديّويه .

2 ـ آتش نشاني .

3 ـ شهرباني .


148


متوجه درگاه حضرت احديّت شدند .

تقريباً قرب ده ساعت و نيم ، از طرف غربي كشتي كه عازم سويس بوديم ، آبادي از دور نمايان شد ، يك ساعت ديگر هم راه را طي نموديم ، به طرف شرقي افتاد ، قدري هم كه راه رفتيم ، آبادي در طرف غربي كشتي قرار گرفت ، كشتي لنگر انداخته ، در اين بين « دكتر صحّيه » ( 1 ) فوري وارد كشتي شد ، ولي اين دكتر كه به جهت معاينه مسافرين آمده بود ، بدون اينكه بادقت كامل از مسافرين استمزاج ( 2 ) حاصل نمايد گذشته ، مخصوصاً ما چندين نفر را هيچ معاينه نكرده ، درگذشت ، بنده اسم آن شهر را تحقيق نموده ، گفتند شهر « مايوسي ها » ( 3 ) است ، از قديم ترين آثارهاي اين شهر كليسائي نمايان بود . يك نفر زن عيسوي وقتي كه كشتي توقف نمود ، متوجه آن معبدگاه شده ، شروع به خواندن انجيل نمود .

تقريباً پنج ساعت در گمرك خانه « مايوسي ها » ، سرگردان و معطل شديم ، تا كشتي بار خود را داد و تحويل گرفت ، با آن حال خيلي جاي خوشوقتي است كه در كشتي تجارتي ننشسته و الاّ دو روز سرگردان بوديم ، در كشتي بود [ يم كه ] نان و ليمو آوردند ، قدري گرفته ، يك مرغ هم به دوازده قران گرفته ، از فراواني و ارزاني « ايران » ياد نموديم . وقتي كه كشتي را حركت مي دادند ، دو نفر از اهالي « معوسي ها » و يا « مايوسي ها » وارد كشتي شدند و چندنفر هم از خويشان ايشان به همراهي [ و ] مشايعت آمده بودند ، وقتي كه موقع حركت كشتي شد ، مشايعت كنندگان مجبور شدند از كشتي خارج شوند ، ما هم متوجه ايشان بوديم ، وقتي كه با همديگر دست به گردن شدند ، يك بچه كوچكي هم با ايشان بود ، خود را به بغل مسافرين مي انداخت ، گويا بوي فراق را آن بچه يك ساله استشمام نموده بود ، علي اي حال با گريه و زاري زياد يكديگر را وداع كرده ، مشايعت كنندگان از كشتي خارج شدند ، كشتي حركت نمود .

فصل هجدهم

چون بنده درست متوجه آن مسافرين بودم ، فراق به نظر بنده به سه قسم منقسم شد :

اول فراق نوعي ، كه عبارت از مرگ باشد ، از آنجايي كه اين فراق لابدّي است ، نوع بشر خواهي نخواهي تن به قضا خواهند داد و مرحمي كه پس از فراق احبّاء ( 4 ) به قلب خود مي گذارند ، دل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ دكتر بهداشت .

2 ـ مزاج داني كردن ، رأي و نظر كسي را در امري جويا شدن .

3 ـ مانيسا ( MANISA ) صحيح است .

4 ـ دوستان .


149


خود را به باقيماندگان آن شخص متوفي خوش مي نمايند .

دويم همين مسافرت اختياري است ، انسان از « اروپا » به « افريقا » ، يا از « آسيا » به « آمريكا » مسافرت مي نمايد ، وقت فراقت هم احبّاءِ و اصدقاء ، دل خود را به ملاقات جديده و ديدار دوباره خوش نمايند .

سيّم فراق اجباري است كه امروز اهالي اروپا ، محض نفع شخصي ، نوع بشر را به فراق ابدي دچار مي نمايند . با قوه برقي و توپ هاي بزرگ يك عده را معدوم و يك عده را به فراق ابدي دچار ، همين كشمكش ها تخم فساد را در قلب بازماندگان معدومين كاشته ، ايشان هم همه اوقات همّ خود را صرف انتقام مي نمايند ، اگر فكر جديدي در بر انداختن اين اسلوب شوم به عمل نيايد ، در اثر همين كشمكش ها نزديك است كه سلسله تمدن از هم گسيخته شود ، و سياست جابرانه امروز اروپا ، بقاي نوع بشر را تهديد ، هر قدر هم دانشمندان اروپا ، براي تهديد جنگ و جلوگيري از ساختن « تحت البحريني » ( 1 ) و غيره اقدام نمايد در عرض دو روز توأم سياست دول استعماري مي شود .

فصل نوزدهم : حركت از معوسا

وقتي كه از معوسا ( 2 ) حركت نموديم ، اكثر اوقات از نزديك تپه ها ، كشتي عبور مي نمود ، تا اينكه به شهر « اسكله » رسيديم ، گر چه به نزديك شهر نرفتيم ، ولي منظره خوب و دلگشائي داشت ، و شهر هم در طرف شرقي كشتي قرار گرفته بود ، تا نصف شب در آنجا توقف نموده ، بعد از نصف شب حركت نموديم . نيم ساعت از آفتاب رفته بود ، در نزديك شهر « كاسوف كرسي » ( 3 ) . . . ، شهر « كرس » ( 4 ) عالي به نظر مي آمد ، و تا ظهر در شهر « كرس » توقف نموديم ، بعد از ظهر حركت نموديم . خود شهر هم ، در طرف جنوبي كشتي واقع بوده ، و اطراف شهر باغات بوده ، معلوم بود كه شهر پر نعمت مي باشد ، نيم ساعت بود [ كه ] ، حركت نموده بوديم . دريا طوفاني [ و ] آناً فآناً به طوفان مي افزود ، تا نصف شب طوفان مداومت داشت ، ساكنين كشتي عموماً بي حالت بودند ، بعد از نصف شب قدري از طوفان كاسته شد .

وقت طلوع آفتاب در طرف غربي كشتي ، سواد ( 5 ) شهر نمايان شد ، سؤال نموديم ، گفتند : « پرت سعيد » است ، قدري نزديك شديم ، يك كشتي بخاري

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ زيردريايي .

2 ـ اين نام را مولف سه گونه نوشته است : 1 ـ معوسا 2 ـ ميعوسا 3 ـ مايوسا كه به نظر مي رسد همان « مانيسا » صحيح است .

3 ـ چند كلمه كاملا پاك شده است .

4 ـ كوس صحيح است و نام جزيره اي است در درياي مديترانه .

5 ـ سياهي شهر .


150


كوچك ، با يك قايق آمدند ، كشتي را راهنمايي نموده ، تا اينكه داخل شديم ، تقريباً ربع ساعت در ميان سد حركت نموديم . داخل لنگرگاه شديم ، بندر « پرت سعيد » هيچ مناسبتي به ساير بندرها ندارد ، اتصالا كشتي هاي بزرگ در اياب و ذهاب بوده ، قريب يك ساعت در روي دريا توقف نموده ، نماينده كمپاني رسيد ، قايق گرفته ، ما را حركت داد ، وقتي كه به لب دريا رسيديم ، دو نفر از نمايندگان كمپاني به لب دريا آمدند ، اول ما را به اداره صحّيّه شهري برده ، نفري يك روپيه از مسافرين گرفته ، از آنجا اسباب هاي ما را حمّال برداشته ، به طرف گمرك خانه رهسپار شديم ، وقتي كه داخل گمرك خانه شديم ، پس از تفتيش ، آدم كمپاني ما را به ماشين خانه راهنمايي كرده ، خود شهر « پرت سعيد » هم واقعاً خيلي شهر عالي و پاك نو ساخت بوده ، در اطراف خيابانها درخت نارنج و سرو كاشته بودند و عمارت هاي عالي داشت ، خيلي شهر دلگشا بوده كه اتفاقاً هر قدر ايشان تعريف نمايد ، باز كم است ، علي ايّ حال ، ما نزديك ظهر در پاي ماشين معطل بوديم .

تا اينجا نماينده كمپاني در لباس انسان بود ، يك دفعه خود را به لباس اجنّه ملبس كرده ، اول اظهار نموده است ، روپيه زيادي داريد ؟ ما اظهار كرديم ، با كمپاني گفتگو كرده ايم ، تمام مخارج حتي كرايه هم به عهده ايشان است ، پس از گفتگوي زياد ، هشت روپيه را داديم ، يعني گرفت .

چون سوار ماشين شديم ، بليط ماشين را نگاه داشت ، اظهار نموده ، نفري دو روپيه بايد حتماً بدهيد ، ما هم شانزده نفر بوديم ، سي و شش روپيه داديم ، قبول ننمود ، بنده با يكي از رفقا از ماشين پايين آمديم ، به طرف ماشين خانه رفتيم كه خودمان بليط ماشين را بگيريم ، ديد ما مصمم گشته ايم ، يك نفر از رفقاي خود را فرستاد ، ما را برگرداند ، ديگر چيزي نداديم .

فصل بيستم : حركت از پُرت سعيد و اتفاقات سويس

شش ساعت به غروب مانده بود كه ماشين حركت كرده ، ماشين مي رفت ، خيلي پاك ( 1 ) و اطاق هاي ( 2 ) بزرگ نوع عالي داشت .

تا « اسماعيليه » با همان ماشين آمديم و « اسماعيليه » هم در طرف شمالي ماشين واقع بوده و « اسماعيليه » از شهرهاي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خيلي خوب و منظّم .

2 ـ در متن اوقات هاي آمده كه غلط است .


151


خيلي پاك و تميز بوده ، و تمام خيابانها را گل كاري كرده بودند ، به حدي پاك و تميز بود كه جاي داشت عوض « اسماعيليه » « فردوسيه » بگويند ، علي اي حال از آن ماشين پايين آمده ، به ماشين ديگر سوار شديم ، حركت نموديم و در مدت چهار ساعت از « پرت سعيد » با ماشين به « سويس » آمديم .

وقتي كه از ماشين پائين آمديم ، يك نفر از نمايندگان كمپاني ما را استقبال نمود ، اول خودش را معرفي نمود كه « حاجي محمود » نام دارم ، از طرف « كمپاني خديويه » نماينده هستم ، منزل حاضر است ، اسباب ها را پايين آورديم ، چون كه مفرش ها ( 1 ) در انبار بود ، خواستيم پايين بياوريم ، « حاجي محمود » اظهار نمود كه مفرش ها را من خواهم آورد ، ما هم مطمئن شده كه ايشان مفرشها را خواهد آورد ، باز هم مجدداً به ايشان اظهار كرديم ، گفت ماشين به « حوض » رفته است ، اظهار نموديم : با شما خاطرجمع شديم و حالا هم مفرشها لازم است . اظهار نمود : مفرش خرج دارد ! مجبور شده دو نفر از همراهان دور ( 2 ) گرفته ، به « حوض » رفته ، پس از يك ساعت و نيم مراجعت نموده ، مفرش ها را آوردند ، شب توقف نموده ، روز بعد آدم كمپاني خديويه گفت : بايد به اداره صحيّه « سويس » ( 3 ) برويم ، به همراهي ايشان به اداره صحيّه رفتيم ، آقاي دكتر آمد ، اول امر نمود درِ يك ميز آشپزي را ، بلكه از آن هم كثيف تر بوده آورده ، بعد امر كرد ، چند شيشه دواء « اسجون » حاضر نمودند ، اگر واقعاً يك دكتر حسابي وارد مي شد ، يقيناً اظهار مي نمود كه اين شيشه و سوزن جاي ميكرب است و در يك جاي كثيف « اسجون » را زدند ، كه بنده از تقرير آن خجالت مي كشم ، اگر واقع را بيان نماييم ، به اداره صحيّه دولت برمي خورد و هم [ به ] مسافرين ، گر چه مسافرين مجبور بودند .

علي اي حال پس از عمليات دكتر ، از اداره صحيّه خارج شديم ، آن شب را هم توقف نموده ، صبح زود ديديم « حاجي محمود » حاضر شد [ و ] اظهار نمود : بايد برويم به « اداره مواسات اسلاميه » ، عرض نموديم چشم ، طرف عصر خواهيم آمد ، ايشان ممنون شد ، خارج شدند .

بعد از ظهر مجدداً « حاجي محمود » حاضر [ شده ] گفت : آقايان بفرماييد . ما هم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آنچه روي زمين بگسترانند و روي آن بخوابند .

2 ـ درشكه .

3 ـ سوئز .


152


بلند شده وقتي كه خواستيم از عمارت خارج شويم اظهار نمود : در آنجا نفري پنج قروش براي تصديق ، و پنج قروش هم براي « مواسات اسلاميه » ، و شش قروش هم به خود من ، نفري شانزده قروش مي شود ، شما را راهنمايي كنم ، رفقا متفقاً اظهار نمودند : ما به وجود تو محتاج نيستيم .

وقتي كه اين حرف را شنيد ، چون سگ تير خورده ، از پيش ما خارج شد ، ما هم رفته كارهاي خود را انجام داده ، به منزل برگشتيم . وقت غروب بود ، تازه چراغ برقي روشن كرده بوديم ، يك دفعه ديديم يك نفر با داد و فرياد وارد شد ، سؤال كرديم چه خبر است ؟ ديديم « حاجي محمود » است ، عصاي خود بر زمين مي كوبد ، فرياد مي زند ، ما گفتيم « حاجي محمود » بيا ، چايي حاضر [ است ] ، ميل بفرماييد . گفت : من چايي شما را نمي خورم ! گفتيم : مگر چه شده است ؟ گفت : كرايه مفرشها را بدهيد ، ما اظهار كرديم كرايه مفرشها را به خودتان داديم ، گفت بيست قروش « بلديّه » گرفته است ، ما گفتيم پول زيادي نداريم [ كه ] هر چه شما بگوييد بدهيم ! بر داد و فرياد خود افزود .

در جنب اطاق ما يك نفر از اهالي « اسكندريه » منزل داشت ، كه هم نماينده « كمپاني خديويه » بود و هم چند نفر حجاج داشت ، به فرياد « حاجي محمود » از منزل بيرون آمد ، قضا را خوب تركي هم حرف مي زد ، آمده اول « حاجي محمود » را ساكت نموده ، بعد بما اظهار كرد : چه واقع است ؟ ما گفتيم : ديروز وقتي كه ما وارد شديم ، خواستيم مفرش ها را پايين بياوريم ، حاجي محمود گفت : شما برويد منزل ، من مفرشها را خواهم آورد ، وقتي كه به منزل آمديم ، از ايشان پرسيديم مفرشها را آورديد ؟ گفت نه مفرشها را به « حوض » برده اند ، چهل قروش خرج دارد ، ما سه درشكه گرفته به « حوض » رفتيم ، مفرشها را آورديم ، ديروز « حاجي محمود » نفري شانزده قروش ، براي ما خرج تراشي كرده بود ، چون ما قبول ننموديم ، امروز آمده بگويد ، بيست قروش به بلديه دادم ، قدري به « حاجي محمود » وساطت نموده ، آورد ميان ما را صفا داد ، آن شب را هم در آنجا توقف كرديم .

صبح به بازار رفتيم ، با يك نفر از اهل « سويس » مصادف شديم ، اول سؤال نمود اهل كجا هستيد ؟ بنده عرض كردم :


153


اهل « ايران » ، پس از سؤال و جواب پرسيد كجا منزل داريد ؟ عرض كردم : در منزل كمپاني كه در سمت نظريات « حاجي محمود » اداره مي شود .

گفت واقعاً بد كار نموده ايد ، گرچه عمارت مال كمپاني مي باشد ، چون دست « حاجي محمود » در كار است ، خيلي خبط ( 1 ) كرده ايد آنجا منزل نموده ايد ! به جهت آنكه « حاجي محمود » خيلي آدم مردم آزاري است و بي شرافت ، بنده واقعه شب را اظهار نمودم ، ايشان در جواب بنده گفتند : شما درست به تاريخ اين آدم آشنا نيستيد ، كه چه قدر آدم بي شرف و بدذات است ، بنده سؤال نمودم چه طور ؟ مگر اين آدم تا حال چه اقدامي نموده است ؟

در جواب بنده اظهار كرد :

اين در جنگ بين المللي از اشرار « داجامر » و غيره ، اسلحه گرفته بود ، چند نفر هم مسلك هاي خود را [ نيز ] به دور خود جمع نموده ، بر عليه « دولت عليّه عثماني » اقدام نموده ، از اهل شهر هر كس طرفدار « دولت عثمانيه » بوده ، با اين آدم طرف شده بناي جنگ را گذاشته ، مخصوصاً چند نفر از خويشان خودش با اين آدم ضديّت نموده اند ، بالاخره « دولت عثمانيه » مغلوب شده ، اين آدم بي شرف به فاميل خود غالب شده ، چند نفر از آن بيچاره ها را اعدام نمود !

واقعاً خيلي جاي تعجب است ، به وطن عزيز خود ، كه مثل مادر در دامن آن پرورده خيانت نمايد ، و برادران ديني خود را محض طمع خود ، نشانه [ رفته ] هلاك نمايد .

علي اي حال ، وقت ظهر بود ، اطلاع دادند كه كشتي حاضر است ، به منزل آمديم ، پس از صرف ناهار اسباب منزل را جمع نموديم به طرف « حوض » ، ماشين يك سره تا دم بارانداز آمد ، در استادگاه ( 2 ) خود ايستاد ، از ماشين پائين آمديم ، به طرف بارانداز رفتيم ، وقتي كه به بارانداز وارد شديم ، يك نفر از نظاميان « دولت مصر » آمد ، اظهار نمود : بايد به قرنطينه برويم .

به همراهي ايشان طرف قرنطينه رفتيم ، وقتي كه داخل قرنطينه شديم ، اجازه دادند به يك اطاق بزرگ داخل شديم .

دكتر قرنطينه آمد گفت : تمام لباس ها را بكنيد و يك پيراهن سفيد كرباس هم دادند ، گفت : اينها را بپوشيد .

چون لباس درآورديم و پيراهن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اشتباه .

2 ـ ايستگاه .


154


پوشيديم ، يك كيف هم دادند گفتند : وجه و برات هر چه داريد ، جوف اين كيف بگذاريد ، با خود بياوريد ، ما هم اطاعت كرده ، ما را به حمام نمره قرنطيني ، هدايت نموده چون داخل حمام شديم ، صابون و ليف آوردند ، دستور دادند بدن خود را درست بشوئيد ، بعد از شستن بدن خود ، از در ديگر خارج شديم ، ديديم لباسها را حاضر گذاشته ، و در تورهايي كه قبلا نمره آنها را به ما داده بودند آوردند ، لباس ها را گرفته ، پيراهن ها را كنده ، لباسها را پوشيده ، خارج شديم و به هر نفري يك ورقه از طرف قرنطينه دادند ، كه وقت دخول به كشتي ، ورقه را گرفته اجازه دخول بدهند ، تقريباً يك ساعت و نيم به غروب مانده بود ، به كشتي آمديم ، در لب دريا هم نيم ساعت معطل شده ، اجازه دخول به كشتي را دادند .

فصل بيست و يكم : حركت از سويس و ملاقات يك نفر هندي

بيست و نهم ذي قعده ، يك ساعت به غروب مانده ، سوار كشتي شديم و پس از چند دقيقه حركت كرده ، تقريباً يك ساعت از آفتاب رفته بود به « طور سينا » رسيديم ، چون لنگر كشتي را انداخته ، بنده در كشتي قدم مي زدم ، ديدم يك نفر « جوان هندي » رسيد ، سلام نموده ، بنده سؤال كردم آقاجان اهل كجا هستيد ؟ فرمود : اهل « هندوستان » مي باشم ، در نزديكي « مرشدآباد بنگاله هند » سكونت دارم .

سؤال نمودم در كجا تحصيل نموده ايد ؟ فرمودند در « فرانسه » ، « انگليس » و قوانين « فرانسه » را خواندم ، پرسيدم « فارسي » را در كجا تحصيل نموده ايد ؟ اظهار داشت در خود « هند » !

ما مشغول صحبت بوديم ، يك نفر ديگر وارد شد ، با ايشان به زبان عربي تكلم نمود ، ايشان مشغول صحبت بودند ، بنده در فكر فرو رفتم ، كه واقعاً « معارف ايران » ( 1 ) چه قدر در عقب است ، كه يك نفر « هندي » با اينكه در تحت حمايت يك دولت اجنبي اداره مي شود ، اگر به هرنقطه از نقاط عالم مسافرت نمايد ، مي تواند زندگاني نمايد ، متأسفانه اگر ما به مركز « ايران » وارد شويم ، تازه به زبان ملي خود آشنا نيستيم .

باري پس از ختم مذاكره با آن شخص عرب ، راجع به استقلال « هندوستان » مذاكره مي كرديم ، اينقدر از فجايع « انگليسي ها » در « هندوستان » ، و از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فرهنگ ايران .


155


نفاق اهالي اظهار نمود ، كه حقيقتاً دلم به احوال ساكنين آن سرزمين سوخت .

در اين بين سوت كشتي را زدند ، كشتي در حركت آمد ، در صورتي كه تا غروب از وسط كره عبور نموديم ، يك ساعت از شب رفته بود از وسط كره خارج شديم ، بعد از يك ربع به هر طرف كه نگاه مي كرديم ، غير از آب چيزي ديگر به نظر نمي آمد ، طليعه صبح معلوم شده ، كشتي را در درياي بزرگ غوطهور ديديم ، كمي علامت كولاك هواي دريا معلوم بود ، تا نيم ساعت از آفتاب رفته ، با شدت تمام دريا كولاك داشت ، كه عموم ساكنين كشتي رو به درگاه « حضرت احديت » آورده ، استغاثه نموده ، كم كم كولاك برطرف شده ، كه قدري اهل كشتي از خوف و اضطراب بيرون آمده ، تا اينكه از دور ، سواد كوهي نمايان شد ، باعث قوّت قلب ساكنين كشتي شده .

فصل بيست و دوّيم : ورود به بندر ينبوع ( 1 )

چهار ساعت از آفتاب رفته به نزديكي بندر يَنْبُع رسيده ، از قرار معلوم يَنْبُع ، پُرْت ( 2 ) صحيح نداشت ، كشتي در دويست قدمي ايستاده ، از طرفي كرجي ( 3 ) دولتي ، با حمال هاي رسمي به طرف كشتي روان شدند ، در اين اثنا ( 4 ) ملاحظه نموديم ، بيست و هشت نفر از فقراي « يَنْبع » در اطراف كشتي حاضر شدند ، مثل آدمي كه در خشكي راه برود ، همان نوع ، زير آب راه رفته سرشان بيرون آب بود ، از حجاج توقع نمودند ، حجاج پول را به دريا انداخته ، فقراء به عجله تمام رفته ، در زير آب پول را پيدا كرده ، به صاحب پول نشان مي دادند ، چون بنده فقرا را با آن حال اسف آور ملاحظه نمودم در فكر فرو رفتم ، كه مگر گدائي را نصيب ما اسلاميان نموده اند كه انسان از هر جا عبور نموده ، فقرا دست تكدّي باز نموده بودند ؟

با خود فكر نمودم ، اينها نيست مگر بي فكري متمولين ، كه اين بيچاره ها را به اين روز گرفتار نموده ، اگر چنانچه تجّارمان در تأسيس شركت ها و كارخانه ها سعي كنند ، آتيه اين اشخاص بي بضاعت را به امري وادار مي نمودند ، از ذلّت تكدّي آزاد ، و مملكت به خوبي آباد مي شد .

پس از دو ساعت توقف ، كشتي بارهاي خود را تحويل نمود ، حركت داده در صورتي كه باد با كمال شدت ميوزيد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ يَنْبُع صحيح است و از اين پس لفظ صحيح نوشته خواهد شد .

2 ـ اسكله .

3 ـ كشتي كوچك ، قايق پارويي ، زورق .

4 ـ در اين هنگام .


156


كه كاپيتانِ ( 1 ) كشتي امر نمود ، چادرها را كه براي سايه كشتي كشيده بودند برداشته و هر ساعت طوفان دريا تلاطم ( 2 ) مي نمود ، ولي با اين حال كشتي به سرعت تمام در حركت بود ، تا غروب طوفان دريا به شدت تمام ادامه داشت ، و هواي « درياي أسود » ، به اندازه [ اي ] كثيف بود ، كه تمام حجاج بي حس و بي حركت افتاده ، به حدي كه قادر به حركت [ يك ] آن نبودند .

شب را با كمال سختي و سستي بدن ، صبح نموده باز هم كولاك و طوفان دريا ساكت نشده بود ، دو ساعت از آفتاب رفته بود ، كه سواد « جدّه » نمايان شده ، قدري جلوتر از طرف « جدّه » كرجي ها به طرف كشتي حركت نموده ، و كشتي در يك فرسخي « جدّه » لنگر انداخت ، چون كرجي بانان به كشتي رسيدند ، لوازمات ما را از كشتي به كرجي حركت داده ، خودمان هم سوار كرجي شده ، به سمت « جدّه » حركت نموده ، چون به لب دريا رسيديم ، نمايندگان مطوفين ما را استقبال نموده ، ما با اتفاق نماينده « عبدالرحمان جمّال » به طرف يكي از مهمانخانه هاي « جدّه » رهسپار شديم .

فصل بيست و سيّم : محرم شدن و حركت به مكّه معظّمه

چون وارد مهمان خانه شديم ، شب را با سرور و شادي تمام به سر آورده ، وقتي كه طليعه صبح نمايان شد ، با فرح مفرط از خواب بيدار شده ، پس از صرف چائي و اداي فريضه ، احرام ها را برداشته ، به طرف لب دريا روان شديم ، پس از شست و شوي بدن محرم شده ، به طرف گاراژ حركت نموديم ، سوار اتومبيل سواري شده ، روز پنجم ذي حجّه چهار ساعت از آفتاب رفته ، به طرف « مكّه معظّمه » ، زادهاالله شرفها روان شده ، چون قدري طي راه نموديم ، وارد وسط كوه شده ، با سرعت تمام اتومبيل سواري در حركت بود و ما هم با دل پرخوف ، و قلب پر از ملال گاهي بي اختيار ، خوشحال مي شديم .

نظر به اينكه قدري به تشرّف « بيت الله الحرام » نزديك شده ايم ، تا اينكه به پنج فرسخي « بيت الله » رسيديم ، بنده ديدم تمام وحوش و طيور با كمال آزادي مشغول چرا هستند ، علت آن هم آن بود كه ، از چهار فرسخي « مكّه » همان طوري كه به شخص محرم صيد و شكار حرام است ، به عموم هم ، صيد در حرم حرام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در متن كابتان نوشته شده كه غلط است .

2 ـ در اصل طلاطم آمده كه غلط است و صحيح آن تلاطم و به معني خروشيدن و بهم خوردن امواج دريا است .


157


است ، وقتي كه بنده اين آزادي را براي وحوش احساس نمودم ، به اندازه [ اي ] متأثر شدم ، با خود مي گفتم ، چه قدر خوب است همين قانون مقدس خدائي ، كه يك جمله آن را درباره وحوش و طيور به موقع عمل مي گذارند ، اين قدر حيوانات وحشي به انسان ، به علت آزادي رام مي شود ، بلكه بنده مي ترسيدم كبوتران در زير اتومبيل بمانند .

متأسفانه همين قانون مقدس خدايي ، براي رفاهيت ابناي بشر وضع شده است ، عُشري از اعشار آن را به موقع عمل نمي گذاريم ، بلكه بعضي اشخاصي كه صورتاًانسان هستند ، ولي معنيً از بهايم ( 1 ) هم رذل ترند ، براي انهدام آن اقدام مي نمايند ، در صورتي كه اين طور اشخاص داراي هيچ نحو شخصيت نمي باشند ، و بعضي اشخاص هم هستند ، حقوق نوع را براي رياست خود ، به اسلام نسبت مي دهند ، به عنوان اسلام حقوق مسلمين را از بين مي برند ، در صورتي كه در پيشگاه اين قانون مقدس ، سلطان و رعيت ، فقير و غني يكسان هستند و هيچ كس به ديگري برتري ندارد ، مگر فضل و زهد آن شخص تفوّق ( 2 ) داشته باشد ، آن هم در پيشگاه « حضرت احديّت » محبوب خواهد بود ، نه اينكه كسي كه عالم باشد ، بايد جاهل را در زير پا بگذارد ، و شخص غني با فقير به نظر حقارت و بي اهميتي نظر نمايد ، بلكه حقيقت انسانيت و نوعيت نصيب اشخاصي خواهد شد ، كه خود را مطيع قانون مقدس نمايند ، و معني آزادي هم در پرتو همين قانون مقدس است كه به طوري انسان راآزادونوع پرور مي پروراند ، كه واقعاً اگر عقلاي عالم به حقيقت قانون اسلام پي برند ، در آنِ واحد ، تبعيت اين قانون مقدس خواهند نمود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حيوانات .

2 ـ برتري .


158


* پي نوشتها :



| شناسه مطلب: 83205