بخش 1
* بسانِ کعبه
5 |
ميقات حج - سال نهم - شماره سي وچهارم - زمستان 1379
بسانِ كعبه
سيد جواد ورعي
بخش وسيعي از سخنان امام علي ( عليه السلام ) در ابعاد مختلف حج و سرزمين وحي است . بعضي از آنها در مقام تبيين فلسفه و حكمتِ تشريع حج مي باشد . بعضي سخنان را از رسول گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) درباره اين فريضه بزرگ الهي نقل مي كند . بعضي مربوط به احكام و مناسك حج است . بعضي هم عهده دار تشريح جايگاه و اهميت حج در فرهنگ اسلامي است . در بعضي نيز تصحيح احكام و مقررات نادرستي به چشم مي خورد كه از سوي خلفاي وقت مقرر شده و به اجرا در مي آمد . ( 1 )
در اين ميان به رواياتي برخورد مي كنيم كه شخصيت امام علي ( عليه السلام ) در ارتباط با حج و سرزمين وحي و بيت الله الحرام نمايانده شده است . ( 2 ) از آنجا كه پرداختن تفصيلي به همه سخنان آن حضرت ، از حوصله يك مقاله خارج است ، تنها گزيده اي از محورهاي فوق را به اختصار مطرح مي كنيم تا هم گوشه اي از « شخصيت والاي آن امام همام » نمايان شود و هم با مروري بر سخنان گهربار او ، گوشه اي از « عظمت فريضه حج » تبيين گردد . از اين رو ، مقاله در دو بخش تنظيم شده است :
بخش اول : گوشه اي از عظمت امام علي ( عليه السلام ) در پيوند با فريضه حج .
بخش دوم : گوشه اي از عظمت فريضه حج از نگاه امام علي ( عليه السلام ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نكـ : سيد حسن قبانچي ، مسند الإمام علي ( عليه السلام ) ، ج3
2 . نكـ : محمدمحمدي ري شهري ، موسوعة الامام علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) ، ج8 ، ص119 به بعد .
6 |
بديهي است ، چون بيان هر يك از احكام و مناسك حج با بررسي مجموعه ادله شرعي امكان پذير است ، تفكيك روايات فقهي كه در اين زمينه از هر يك از معصومين ( عليهم السلام ) نقل شده ، به تنهايي و صرف نظر از ادلّه ديگر ، نمي تواند مستند حكم فقهي قرار گيرد ، هر چند ممكن است با عنايت به شرايط صدور آن ها ، حاويِ نكاتي سودمند و قابل توجه باشد ؛ به همين جهت از پرداختن به روايات فقهي صرف نظر مي كنيم .
بخش اول : امام علي ( عليه السلام ) ، بسانِ كعبه
معروف است كه در جنگ صفّين ، هنگامي كه افراد جاهل در سپاه حضرت ، فريب معاويه و عمروعاص را خوردند و خواستار حَكَميت قرآن ميان دو لشكر شدند ، امام علي ( عليه السلام ) به آنان فرمود : قرآني كه بر نيزه ها مي بينيد ، فريبي بيش نيست ، من بيش از آنان پاي بند احكام قرآنم ؛ « وَيْحَكُمْ اَنَا اَوَّلُ مَنْ دَعا اِلي كِتابِ اللهِ وَاَوَّلُ مَنْ اَجابَ اِلَيهِ وَلَيْسَ يَحِلُّ لِي وَلا يَسَعُني فِي دِيني اَنْ اُدْعي اِلي كِتابِ اللهِ فَلا اَقْبَلُهُ اِنّي اِنَّما اُقاتِلُهُمْ لِيَدِينُوا بِحُكْمِ الْقُرْآنِ . . . وَلكِنّي قَدْ اَعْلَمْتُكُم اَنَّهُم قَدْ كادُوكُمْ وَاَنَّهُم لَيْسَ الْعَمَلَ بِالْقُرآنِ يُرِيدُونَ » ( 1 )
اينكه امام علي ( عليه السلام ) و ساير امامان ، خود را قرآن ناطق خوانده اند ، بدين جهت است كه تمام معارف و دستورات قرآن در وجود آنان تجلّي يافته است . اگر قرآن هدايت انسان ها را تعقيب مي كند و برنامه آسماني تربيت انسان هاي كامل است ، هر انسان كاملي قرآن مجسّم خواهد بود . قرآن وجود كتبي حقايقي است كه از مبدأ وحي به قلب مقدس رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نازل گشته و همين حقايق توسط پيامبر در وجود علي ( عليه السلام ) متجلّي شده و از او قرآن مجسّم ساخته است . امام خميني ( قدس سره ) آن عارف نامدار مي فرمود :
« اگر چنانچه پيغمبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) ، غير از اين موجود تربيت نكرده بود ، كافي بود برايش .
اگر چنانچه پيغمبر اسلام مبعوث شده بود براي اينكه يك همچو موجودي را تحويل جامعه بدهد ، اين كافي بود . » ( 2 )
پس جايگاه علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) به عنوان انسان كامل آن است كه « وجود عيني و تجسّم يافته قرآن كريم » است و شايد به همين جهت مانند قرآن كه طاهر است و جز پاكان آن را لمس نمي كنند ، { لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ } ( 3 ) آن حضرت نيز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . محمدباقر مجلسي ، بحارالأنوار ، ج32 ، ص533
2 . امام خميني ( قدس سره ) ، صحيفه نور ، ج10 ، ص174
3 . واقعه : 79
7 |
با اولياي معصوم ديگر طاهرند { إِنَّمَا يُرِيدُاللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً } ( 1 )
به هر تقدير از اينجا مي توان به معناي روايات متعددي كه امام علي ( عليه السلام ) را در ميان امت اسلامي به « كعبه » تشبيه كرده ، پي برد . در هر يك از اين روايات ، پس از تشبيه حضرت به كعبه ، وجوه شباهتي نيز بر شمرده شده ، ملاحظه مجموع اين وجوه تشبيه ، نشانگر آن است كه تشبيه امام علي ( عليه السلام ) به خانه كعبه با عنايت به چه نكات و ويژگي هايي بوده و رسول مكرّم اسلام در صدد يادآوري چه نكاتي به مردم بوده است . در اين باره روايات متعددي در منابع شيعي و سني با تفاوت هاي جزئي نقل شده كه تنها به بعضي از آنها اشاره مي كنيم . اين احاديث اگر هر كدام به تنهايي ملاحظه شوند ، چه بسا از نظر سند اعتبار لازم را نداشته باشند ؛ اعتباري كه در فقه براي احاديث فقهي مورد نظر است ، ولي از نظر محققان ، تعدد روايات در يك موضوع كه از سوي راويان مختلفي نقل شده باشد ، اين اطمينان را به وجود مي آورد كه چنين مضمون و محتوايي درباره آن موضوع از معصوم ( عليه السلام ) صادر شده است . در اين موضوع نيز كثرت روايات با يك مضمون و محتوا نشان مي دهد كه درباره آن حضرت چنين تشبيهي توسط پيامبر انجام گرفته است . اينك چند نمونه از اين روايات :
1 ـ ابوذر از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرده كه حضرت فرمود :
« مَثَلُ عَلِيٍّ فِيكُم ـ فِي هذِهِ الأُمَّةِ ـ كَمَثَلِ الْكَعْبَةِ الْمَسْتُورَةِ ، النَّظَرُ اِلَيها عِبادَةٌ وَالْحَجُّ اِلَيها فَرِيضَةٌ » ( 2 )
« مَثَل علي در ميان شما ( در ميان اين امت ) مانند كعبه پوشيده است ، كه نگاه به آن عبادت و حج آن فريضه و تكليف است . »
در اين بيان نوراني ، به دو ويژگي از ويژگي هاي كعبه اشاره شده ؛ يكي نگاه به خانه خدا كه عبادت است و ديگري آهنگ آن را نمودن و در حريم كعبه اعمال و مناسك حج را بجا آوردن كه يك تكليف و فريضه الهي است . امام علي ( عليه السلام ) مانند كعبه است و نگاه به او عبادت و موجب قرب به پروردگار است و در ميان امت اسلامي از جايگاهي برخوردار است كه آهنگ او نمودن و بر حول محور او حركت كردن ، فريضه اي الهي است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . احزاب : 33
2 . بحارالأنوار ، ج38 ، ص199
8 |
اگر حج تمرين يك زندگي توحيدي است و اين زندگي بر مدار و محور خانه خدا انجام مي گيرد ، تشبيه علي ( عليه السلام ) به خانه خدا از اين زاويه بسيار حائز اهميت است . او نيز در زمان خويش محور و مدار اين زندگي توحيدي است .
اينكه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) چنين جايگاهي را براي آن حضرت ترسيم مي كند ، براي جلوگيري از انحراف است . براي آنكه امت اسلام بداند پس از رسول خدا ـ كه در رهبري اش بين مسلمانان هيچ اختلافي وجود ندارد و اختلافات همگي به مسأله جانشيني آن حضرت مربوط مي شود و كيفيت ابلاغ جانشيني پيامبر نيز گواه بر اين مطلب مي باشد ـ برگرد كدام محور حركت كند ، پيامبر چنين تعبيرِ بلندي را درباره آن حضرت بيان مي كند . معمولا در هر تشبيهي ميان مثال و مثل از جهات مختلف تشابه و سنخيت وجود دارد . پيامبر از ميان همه تشابهات بين علي ( عليه السلام ) و كعبه بر دو ويژگي تأكيد مي كند كه بسيار قابل تأمل است .
2 ـ امام كاظم ( عليه السلام ) از پدر بزرگوارش نقل مي كند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هنگام وصيت خطاب به علي ( عليه السلام ) فرمود :
« فَاِنَّما مَثَلُكَ فِي الأُمَّةِ مَثَلُ الكَعْبَةِ نَصَبَهااللهُ عَلَماً وَاِنَّما تُؤْتِي مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيق وَنَأي سَحِيق وَلا تَأتي وَاِنَّما اَنْتَ عَلَمُ الْهُدي وَنُورُالدِّينِ وَهُوَ نُورُاللهِ . . . » ( 1 )
« فقط مَثَل تو در ميان امت ، مَثل كعبه است كه خداوند به عنوان عَلَم و پرچم ، آن را نصب كرد و معين نمود و از هر درّه عميق و ناحيه دور دستي به سوي او مي شتابند و او به سوي آنها نمي رود ؛ و تو ( اي علي ! ) پرچم هدايتي و نور و روشنايي ديني و آن نور خدا است . . . »
در اين بيان نبوي ، كعبه پرچمي خوانده شده كه خداوند آن را به اهتزاز درآورده تا مردم از هر منطقه و ناحيه اي خود را تحت اين پرچم قرار دهند و به دنبال آن حركت كنند . اينكه خانه كعبه قبله واحد مسلمانان است و اينكه همگان براي انجام اعمال و مناسك حج به سمت اين خانه حركت مي كنند ، نشانگر آن است كه همه مسلمانان تحت يك پرچم قرار دارند . علي ( عليه السلام ) در امّت اسلامي چنين موقعيتي را دارد . او پرچم هدايت همگان است . نور و روشنايي دين است . تشبيه در كلام پيامبر ايجاب مي كند كه امت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان ، ج23 ، ص483
9 |
اسلامي تحت پرچم او قرار گيرند و عَلَم ديگري را در مقابل عَلَم او عَلَم نكنند ، ولي افسوس كه از خدمت تحت اين پرچمِ هدايت سرباز زدند و پرچم هاي رنگارنگ ضلالت و گمراهي برافراشتند و امتي را متفرّق ساخته و هر گروهي را تحت پرچمي مشغول كردند . اگر همه مسلمانان ، همچنانكه بر محور يك قبله به نماز مي ايستند و طواف مي كنند ، زير يك پرچم اجتماع مي كردند ، تاريخ آنان به گونه اي ديگر رقم مي خورد و امروز نيز وضعيت ديگري داشتند ، ولي افسوس و صد افسوس . . . !
3 ـ ابن عباس كه به نمايندگي از اميرمؤمنان با خوارج به گفتگو نشست ، سخنان آنان را به حضرت منتقل نمود ، يكي از اعتراضات خوارج اين بود كه او با اينكه وصي رسول خدا بود ، اما وصايت را ضايع و تباه كرد ، حضرت در پاسخ مي فرمايد :
« شما مرا تكفير كرديد و بر من شوريديد و زمام امور را از دست من خارج كرديد و اوصياي الهي وظيفه ندارند كه مردم را به سوي خود فرا بخوانند ، فقط پيامبران مبعوث شده اند كه مردم را به سوي خود فرا بخوانند ، اما وصيّ كسي است كه مردم به سراغ او مي روند و او نيازي ندارد كه آنان را به سوي خود دعوت كند . »
سپس به آيه وجوب حج استناد جسته ، مي افزايد :
« اگر مردم حج را ترك كنند ، خانه خدا بخاطر ترك آن از جانب مردم كافر نمي شود ، ولي آنان به خاطر ترك خانه خدا كافر مي شوند ؛ زيرا خداوند خانه اش را عَلَم و پرچم بر آنان قرار داده ، مرا نيز علم و پرچم قرار داد ؛ زيرا رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : يا عَلِيُّ اَنْتَ بِمَنْزِلَة الْكَعْبَةِ تُؤْتي وَلا تَأْتي » ( 1 )
4 ـ شبيه به اين بيان با نكات بيشتر در روايتي ديگر نقل شده كه پيامبرگرامي ( صلّي الله عليه وآله ) خطاب به علي ( عليه السلام ) فرمود :
« يا عَلِيُّ ، اَنْتَ بِمَنْزِلَةِ الْكَعْبَةِ تُؤْتي وَلاتَأْتي فَاِنْ اَتاكَ هؤُلاءِ الْقَومِ فَسَلَّمُوا لَكَ فَاقْبَلْهُ مِنْهُمْ ، وَاِنْ لَمْ يَأْتُوكَ فَلا تَأْتِهِم » . ( 2 )
حضرت در اين سخن وجه تشبيه امام علي ( عليه السلام ) را به كعبه تشريح مي كند . حاكم جامعه بايد از چنان جايگاهي برخوردار باشد كه مردم با عشق و علاقه ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابومنصور طبرسي ، الاحتجاج ، تحقيق شيخ ابراهيم بهادري و شيخ محمدهادي به ، ج1 ، ص 446 ـ 442
2 . بحارالأنوار ، ج40 ، ص78 ، مجلسي اين روايت را از ابن شيرويه ديلمي در فردوس الأخبار نقل كرده كه ابن عباس راوي حديث است . در موسوعة الامام علي نيز شبيه آن از منابع اهل سنت مثل اسدالغابه ج4 ، ص106 نقل شده است .
10 |
او را بپذيرند و به ولايتش گردن نهند و اطاعتش را بر خود فرض بشمارند .
بديهي است اگر مردم به سراغ حاكم بر حق و منصوب از جانب خدا نرفتند و ولايت او را در جامعه تحقق نبخشيدند ، معصيت كرده و ضرر و زيان آن نيز متوجه ايشان است ؛ زيرا حكومت براي امام معصوم يا عادل مقام و فضيلتي محسوب نمي شود ؛ چرا كه در اين صورت قابل غصب نيست .
5 ـ روايت ديگري كه با روايات قبلي تفاوت هايي دارد ، از امام سجاد ( عليه السلام ) نقل شده كه حضرت فرمود :
« فَاِنَّ عَلِيّاً كَالْكَعْبَةِ الَّتي اَمَرَاللهُ ، بِاسْتِقْبالِها لِلصّلوة جَعَلَهااللهُ لِيُؤْتَمَّ بِهِ في اُمُور الدِّين وَالدُّنيا كَما لايَنْقُصُ الْكَعْبَةُ وَلا يَقدح في شَيْء مِنْ شَرَفِها وَفَضْلِها اِنْ وَليّ عَنْهَا الْكافِرُونَ ، فَكَذلكَ لايَقْدَحُ في عَليّ إنْ اَخّرَهُ عَنْ حَقِّهِ الْمُقَصِّرُونَ وَدافَعَهُ عَنْ واجِبِهِ الظّالِمُونْ » ( 1 )
علي مانند كعبه است كه خداوند دستور داده براي نماز رو به سوي آن بايستند ، آن را قرار داد تا در امور دين و دنيا از آن تبعيت كنند ، همچنانكه كعبه دچار كمبود و نقصان نمي شود و چيزي از شرف و فضيلت آن كاسته نمي شود ، اگر كافران از آن رو برگردانند ؛ علي ( عليه السلام ) هم ضرري نمي بيند اگر افراد مقصر اداي حق او را به تأخير اندازند و ستمكاران او را از انجام تكليفش باز دارند . »
از اين روايت نيز بر مي آيد كه روگرداني مردم از امام علي ( عليه السلام ) كه جايگاهي بسان كعبه در فرهنگ اسلامي دارد ، به ضرر و زيان مردم است و آن حضرت ضرري از اين ناحيه نمي بيند . چنانكه استفاده مي شود افرادي در اينكه آن حضرت با تأخير به حق خويش ـ خلافت پيغمبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) ـ نائل شود ، مقصر بودند و ستمگراني آن حضرت را از انجام تكليفش در برابر مردم ، كه همان اداره جامعه و برقراري عدالت اجتماعي بود ، باز داشتند و البته زيان واقعي نيز متوجه آنان و مردم شد .
نتيجه آنكه از روايات پنجگانه فوق ، چند نكته استفاده مي شود :
نكته اول : جامعه براي رسيدن به سعادت دنيا و آخرت نياز به راهنما دارد ، همانطور كه خانه خدا قبله گاه امّت اسلامي است ، امام علي ( عليه السلام ) نيز پرچم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار ، ج36 ، ص111
11 |
هدايت امت است . ( روايت 1 و 2 )
نكته دوم : مردم وظيفه دارند برگرد وجود امام علي ( عليه السلام ) به عنوان پرچم هدايت اجتماع كنند و با اطاعت از او ، سعادت خود را تأمين نمايند ، چنانكه موظفند آهنگ خانه خدا نموده ، حج بجا آورند ( روايت 1 و 2 )
نكته سوم : اگر مردم وظيفه و تكليف خود را نسبت به امام علي ( عليه السلام ) ترك كرده ، به علل مختلف اطراف او را خالي كنند و تحت پرچم هاي ديگر در آيند ، نه تنها ضرر و زياني متوجه آن حضرت نخواهد شد ، بلكه مردم خود متضرّر خواهند گشت . ( روايت 5 )
نكته چهارم : « امام » نيز مانند « كعبه » منسوب به خداست . اگر كعبه عَلَمي است كه خداوند برافراشته ، امام علي ( عليه السلام ) نيز پرچم هدايتي است كه خداوند نصب نموده است . امامت در فرهنگ اسلامي با همه شؤونش كه يكي از آنها ولايت و حكومت بر مردم است ، امري الهي است . تنزّل آن از اين جايگاهِ رفيع ، در حد حكومتي صرفاً دنيوي و امري بشري ، ظلمي در حق امامت و مردم است . گرچه الهي بودن منصب امامت و رهبري در فرهنگ اسلامي به قدري روشن و آشكار است كه نيازي به استناد به تشبيهاتي از اين قبيل در روايات نيست ، اما به هر حال ، نكته جالب توجهي است كه از روايات فوق استفاده مي شود . ( روايات 2 و 3 )
نكته پنجم : در روايات پنجگانه فوق ، امام علي ( عليه السلام ) به خانه كعبه تشبيه شده و از چنين جايگاهي برخوردار گشته و وجوه شباهتي هم براي آنها بيان شده است ؛ به طوري كه علي ( عليه السلام ) به عنوان « امام » داراي چنين مقام و موقعيتي است . چون پيامبر گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) عمرش محدود بوده ، بايد جانشيناني داشته باشد كه در ميان امّت اسلامي بسان كعبه باشند . پس علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) به عنوان « شخص حقيقي » از چنين مقام و موقعيتي برخوردار نيست ، بلكه به عنوان « شخصيت حقوقي » چنين مقامي دارد ، گرچه ترديدي وجود ندارد كه منشأ قرار گرفتن آن حضرت در اين مقام و موقعيت ، شخصيت والاي حقيقي اوست . فضائل و كمالات علمي و معنوي و شخصيتي او موجب شده كه در چنين جايگاه رفيعي قرار گيرد و مدال « محوريت براي امّت اسلامي » را از حق تعالي دريافت كند .
12 |
نتيجه اين برداشت از روايات ، آن است كه تنها امام علي ( عليه السلام ) بسان كعبه نيست ، بلكه فرزندان معصوم آن حضرت نيز كه در عصر خويش امامت و رهبري جامعه را برعهده دارند ، داراي چنين موقعيتي هستند .
اين برداشت با دو روايت ديگر كه « امام » را به كعبه تشبيه كرده و ويژگي « تؤتي ولاتألي » را به « امام » نسبت داده ، تأييد مي شود .
محمودبن لبيد مي گويد : دختر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پس از رحلت آن حضرت كنار قبور شهدا مانند حمزه مي آمد و مي گريست . روزي كه كنار قبر حمزه رفته بودم ، آن حضرت را در حال گريه مشاهده كردم . صبر نمودم تا آرام شود ، سپس جلو رفته و سلام كردم و گفتم : اي مولاي من ! چه عاملي موجب شد كه علي ( عليه السلام ) از حق خود در رهبري جامعه صرف نظر كرد و فرو نشست ؟ فرمود : اي ابا عمر ! رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :
مَثَلُ الإمامِ مَثَلُ الْكَعْبَة اِذْ يُؤتي وَلايَأْتي » ( 1 )
البته ممكن است گفته شود مراد حضرت از « الامام » كسي جز علي ( عليه السلام ) نيست و به قول او « ال » در كلمه « الامام » عهد ذكري است ، به علاوه كه در بعضي از نقل ها به جاي كلمه امام ، كلمه « علي » آمده است . بنابراين ويژگي ياد شده كه « او نبايد به سراغ مردم رود و مردم وظيفه دارند كه به سراغ او بيايند » از اختصاصات امام علي ( عليه السلام ) در آن مقطع تاريخي است .
روايت دوم را جابر از امام باقر ( عليه السلام ) نقل كرده كه حضرت فرمود :
يا جابِر مَثَلُ الإِمامِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ اِذْ يُؤتي وَلايَأْتي » ( 2 )
در اين روايت هر چند به سيره امام علي ( عليه السلام ) نيز استناد شده ، اما امام باقر ( عليه السلام ) در پاسخ مسائل كه چرا شما براي گرفتن حق خود اقدام نمي كنيد ، اين جمله را فرمود ، پس اين ويژگي اختصاص به اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) نداشته و امامان ديگر نيز داراي اين ويژگي بوده اند .
نكته ششم : ظاهر بعضي از روايات ( روايت 3 و 4 ) آن است كه امام وظيفه نداشت به سراغ مردم رود ، بلكه اگر مردم به سراغ حضرت آمدند ، آنگاه وظيفه تصدي حكومت و اداره جامعه بر عهده امام قرار مي گيرد . چنانكه بعضي از نويسندگان با استناد به اين جملات نتيجه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان ، ص358
2 . همان .
13 |
گرفته اند كه هر چند ولايت بر امت و حكومت بر جامعه حق الهي امام بود ، اما در صورت عدم اقبال مردم ، امام نه تنها وظيفه اي نسبت به اداره جامعه و تصدي حكومت نداشت ، بلكه مجاز به تصدّي امر حكومت نبود .
اظهار نظر درباره اين موضوع كه « آيا امام و رهبر جامعه در صورتي كه اكثريت مردم به او اقبالي نشان ندهند ، مجاز به حكومت هست يا نه ؟ » فعلا از موضوع اين مقاله خارج است . اما اجمالا اينكه شواهد متعددي وجود دارد كه چون امام در فرهنگ اسلامي از سوي خدا به اين مسؤوليت نصب مي شود ، وظيفه دارد تصدي حكومت و اداره جامعه را در صورت امكان بر عهده گيرد . چنانكه روايت پنجم بر اين معنا دلالت دارد . طبق اين روايت امام وظيفه تصدي امور جامعه را بر عهده داشت ، اما ستمگران مانع انجام وظيفه حضرت شدند و به عبارت ديگر « ولايت و حكومت » حق و تكليف امام بود ، اما قدرت طلبان با آگاهي و تقصير ، حقّ او را به تأخير افكندند و ستمگران او را از انجام وظيفه باز داشتند . از مسلمات تاريخ آن مقطع است كه حضرت براي گرفتن حق خود تلاش فراواني نمود ، اما توفيق نيافت .
پس از قرار گرفتن در مسند خلافت نيز مخالفت هاي فراواني صورت گرفت ، اما امام هيچگاه حاضر به ترك مسؤوليت الهي خويش نشد . به هر صورت اين موضوع از مباحثي است كه اظهار نظر صريح و روشن درباره آن ، نيازمند بررسي همه دلائل و شواهد مرتبط با آن است و فعلا از موضوع اين مقاله خارج است .
هدف و مقصود ما در اين مقاله ، بيان جايگاهِ « امام » در فرهنگ اسلامي است كه بر اساس اين روايات امام در امت اسلامي از جايگاه كعبه برخوردار است . ميلاد امام علي ( عليه السلام ) به عنوان اوّلين امام در كعبه ، ( 1 ) معرفي فرزندان آن حضرت به عنوان وارثان كعبه « نَحْنُ اُولُوااْلأرْحامِ الَّذِينَ اَوْرَثْنا الْكَعْبَةَ » ، ( 2 ) پاك كردن كعبه از لوث وجود بت ها ( 3 ) ، اعلان برائت در سرزمين وحي بهوسيله علي ( عليه السلام ) ( 4 ) به عنوان شخصي از خاندان پيغمبر و اوّلين امام ظهور امام عصر ( عج ) در اين سرزمين و از كنار كعبه همگي حاكي از پيوند عميق ميان امام و كعبه است و نمي تواند اموري تصادفي و بدون ارتباط
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان ، ج35 ، ص7
2 . همان ، ج32 ، ص97
3 . همان ، ج38 ، ص84 و ج39 ، ص65
4 . همان ، ج51 ، ص59
14 |
با يكديگر باشد . امام نيز مانند كعبه ملجأ و پناهگاه مردم و مدار و محور زندگي توحيدي است . چه زيبا سروده ميرداماد ( رحمه الله ) :
كَالدُّرِّ وُلِدْتَ يايَمام الشَّرفِ * * * وَالْكَعْبَةِ اتَّخذتَها كَالصَّدَفِ
فَاسْتَقْبَلَتِ الْوُجُوهُ شَطرَ الْكَعْبَةِ * * * وَالْكَعْبَةُ وَجهُها تَجاهُ النَّجَفِ
بخش دوم : جايگاه حج از نگاه امام علي ( عليه السلام )
سخنان امام علي ( عليه السلام ) درباره حج داراي ابعاد وسيعي است كه هر كدام مي تواند بُعدي از ابعاد حج را روشن سازد ، تنها اشاره اي خواهيم داشت به بعضي از بيانات ايشان :
1 ـ حج ، تجلّي اخلاص بندگان
امام علي ( عليه السلام ) در يكي از خطبه هاي نهج البلاغه ، هدف از تشريع حج و اعمال و مناسك آن را ، با شرايط دشواري كه دارد ، امتحان بندگان خدا مي شمارد . تشريع اين فريضه در سرزمين حجاز و طواف بر گرد خانه اي سنگي كه ـ ظاهراً ـ نفع و ضرري براي انسان ندارد ، و چه بسا آدمي را در حكمت و فلسفه آن دچار ترديد مي كند و مردم سطحي نگر اعمال و مناسك اين فريضه را لغو و بي حكمت تصور مي نمايند ، همگي براي « امتحان و آزمايش » انسان هاست . خداوند مي توانست اين فريضه را در سرزميني خوش آب و هوا و داراي زرق و برق مادي مقرّر بدارد و چه بسا شك و ترديدي هم در قلوب مردم ايجاد نشود ، اما خداوند به دنبال آزمودن بندگان در سختي ها و دشواري ها و تربيت نفوس آن هاست ؛ زيرا در چنين وضعيتي است كه انسان ها از يكديگر باز شناخته مي شوند . امام علي ( عليه السلام ) مي فرمايد :
« آيا نمي بينيد كه خداوند سبحان گذشتگان را از زمان آدم ـ صلوات الله عليه ـ تا آخرين نفر از اين جهان با سنگ هايي كه نه ضرر دارد و نه منفعت ، و نه مي بيند و نه مي شنود ، آزموده است ؟ ! آن سنگ ها را بيت الحرام خود قرار داد ؛ خانه اي كه براي مردم برپا داشت ، آنگاه آن را در زميني سنگلاخ و كم گياه ترين نقاط زمين و تنگ ترين درّه ها قرار داد . در ميان كوه هاي ناهموار و ريگ هاي گرم و چشمه هاي كم آب و روستاهاي دور از
15 |
هم ، كه نه شتري آنجا فربه مي شود و نه اسبي و نه گاوي و نه گوسفندي . سپس به آدم ( عليه السلام ) و فرزندانش دستور داد كه به آن سو روند و بيت الحرام جايي براي اجتماع و سرمنزل مقصود و بارانداز آنان گرديد . ميوه دل در آن خانه فرود مي آيد در حالي كه بيابان هاي بي آب و گياه دور از آبادي و از درّه هاي پرشيب و از جزيره هاي پراكنده درياها به آنجا روي آورده اند . تا به هنگام سعي و طواف شانه هاي خويش را حركت دهند و لا اِلهَ اِلاّ الله گويان طواف كنند ، و با موهاي پريشان و بدن هاي غبارآلود بر روي پاي خويش هروله كنان مي شتابند ، لباس هاي شخصي خويش را به كناري انداخته ، با كوتاه نكردن موها قيافه خود را تغيير مي دهند و زيبايي هاي خود را فراموش مي كنند و زشت مي شوند . اين آزمايشي بزرگ ، امتحاني شديد و آزموني آشكار و پاكسازي مؤثري است كه خداوند بزرگ سبب رحمت و رسيدن به بهشت قرار داده است . و اگر خداي سبحان مي خواست بيت الحرام و عبادتگاه هاي بزرگ خويش را در ميان باغ ها و جوي ها و زمين نرم و هموار با درختان بسيار و ميوه هاي در دسترس و بناهاي به هم پيوسته و روستاهاي نزديك و ميان گندم هاي سرخگونه و مرغزار سرسبز و زمين هاي پرگياه و بوستان و كشتزارهاي تازه و شاداب و جاده هاي آباد قرار مي داد و از پاداش آن به تناسب كمي آزمون مي كاست . و اگر پايه هاي خانه كعبه و سنگ هايي را كه با آن ها ساخته شده ، از زمرّد سبز و ياقوت سرخ و نور و روشنايي بود ، از شك و ترديدها كم مي كرد و تلاش شيطان را از قلب ها كنار مي زد و اضطراب را از مردم دور مي ساخت . اما خداي بزرگ بندگانش را به انواع سختي ها آزمايش و با كوشش هاي متنوع از آنان بندگي مي خواهد و آنان را به انواع مكروهات مي آزمايد تا كبر و خودپسندي را از دل ها بيرون كنند و فروتني و تواضع در جان هايشان جاي گيرد . همچنين بدين جهت است كه آزمايش را به عنوان درهاي گشاد ، به سوي فضل و احسان خويش و وسائل آساني براي عفو خود قرار دهد . » ( 1 )
از بيانات فوق ، چند نكته حايز اهميت استفاده مي شود :
ـ خداوند براي آزمودن بندگان ، حج را در وضعيت دشواري قرار داد و اجر و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نهج البلاغه ، خطبه 192 ( قاصعه ) .
16 |
پاداشي متناسب با تلاش مردم در آن مقرر كرد .
ـ واجب كردن پاره اي از اعمال و مناسك حج ، براي خارج كردنِ كبر و غرور از دل انسان هاست كه در زندگي بدان مبتلا مي شوند و مبدأ بسياري از گناهان است .
بديهي است كه زمينه مبارزه با خودخواهي و حبّ نفس با طواف كردن ، هروله نمودن در بيابان هاي خشك و بي آب و علف و در كنار اقشار ديگر جامعه و بدون كمترين امتيازي بيشتر فراهم است .
ـ هدف خداوند از تشريع اين فريضه آن است كه بندگان او از اين فرصت براي تهذيب نفس و تزكيه روحي خود بهره جسته ، مشمول رحمت و غفران الهي شوند .
از بيانات حضرت كه نمايي از حكمت و فلسفه حج را تصوير كرده ، بر مي آيد كه آميختن حج به تشريفات و زرق و برق ماديات و آن را از حالت ساده و بي آلايش و توأم با سختي ها خارج نمودن ، با فلسفه حج ناسازگار است و اين سفر معنوي را در حد يك سفر زيارتي و سياحتي تنزل مي دهد . اگر بنابراين بود كه حج در شرايطي آسان و منطقه اي خوش آب و هوا و با فراهم بودن همه امكانات رفاهي انجام گيرد ، چه ضرورتي داشت كه خداوند سبحان خانه اش را در اين سرزمين خشك قرار دهد و مردم را به زيارت آن فرا خواند ؟
نكته اي كه در مطلع بيانات امام جلب توجه مي كند و توضيحي كوتاه نياز دارد ، آن است كه امام خانه كعبه را بنا شده از سنگ هاي بي نفع و ضرر مي شمارد و طبعاً خانه نيز بي نفع و ضرر تصور مي شود و اعمال و مناسك حج مانند طواف بر گرد آن و آداب مربوط به آن مانند لمس و بوسيدن خانه و حجرالأسود لغو و بي فايده تلقّي مي شود . در حالي كه در روايتي ديگر امام علي ( عليه السلام ) به خليفه دوم كه هنگام امارتش بر حجرالأسود عبور كرد و آن را بوسيد و گفت : « تو را مي بوسم ، در حالي كه مي دانم سنگي هستي كه نفع و ضرري نداري ، ولي چون رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به تو بسيار ارج مي نهاد و اگر نديده بودم كه رسول خدا تو را مي بوسد ، من تو را نمي بوسيدم » ، اعتراض كرد و فرمود :
« به خدا سوگند آن سنگ هم ضرر مي رساند و هم منفعت دارد . »
17 |
وقتي خليفه علت آن را از امام پرسيد ، حضرت با استناد به آيه مباركه : { وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَي أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَي شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ } ( 1 ) پاسخ داد كه خداوند از بني آدم پيمان گرفت كه آنها بنده خدايند و خدا ربّ و پروردگار ايشان ، آنان نيز شهادت دادند . در آن روز اين سنگ دو چشم و دو لب و زبان داشت و خداوند به او فرمود : در قيامت دهانت را بگشا و كسي را كه به وفاداري با تو پاي بند بود ، گواهي ده .
خليفه از توضيحات حضرت قانع شد و گفت : من در ميان امتي كه اباالحسن در آن نباشد ، نمي توانم زندگي كنم . ( 2 ) در توضيح و رفع تعارضي كه ظاهراً ميان اين دو بيان وجود دارد ، مي توان گفت :
اولا : آن سخن نسبت به بي فايده و بي ضرر بودن سنگ ها ، مربوط به سنگ هايي است كه خانه كعبه با آن بنا شده و آن سنگ ها قبل از اينكه به صورت خانه كعبه درآيد ، نفع و ضرري براي انسان ندارد ، ولي بسا كه پس از آن با تشريع اعمال و مناسك حج منافع فراواني داشته باشد . ولي بيان اخير درباره حجرالأسود است كه رسول خدا درباره اش فرمود : « الْحَجَرُ الأَسْوَدُ يَمِينُ اللهِ فِي الأَرْضِ يُصافِحُ بِها خَلْقَه » ( 3 )
حجرالأسود دست راست ( دست رحمت ) خدا در زمين است تا بندگان خدا با او مصافحه كنند .
شيخ صدوق « يمين الله » را « راه خدا » تفسير كرده ؛ راهي كه مؤمنان از آن به سوي بهشت مي روند .
ثانياً : از بيان اول حضرت استفاده مي شود كه خداوند سنگ هايي را كه نفع و ضرري ندارد و چشم بينا و گوش شنوايي ندارد ، « بيت الحرام » خود قرار داد ؛ خانه اي كه براي منافع مردم برپا گشته ، معلوم مي شود كه همان سنگ هاي ساده بي نفع و ضرر ، به جعل و اراده و مشيّت الهي منشأ خيرات و بركات و احياناً موجب ضرر و زيان آدميان مي شود . همه چيز به اراده و مشيت الهي بستگي دارد . همان سنگ هاي معمولي و جمادات بي روح وقتي به خانه كعبه تبديل مي شود ، آثار و بركاتي غيرقابل توصيف پيدا مي كند .
ثالثاً : حجرالأسود طبق روايات از سنگ هاي بهشتي است و هيچ بُعدي ندارد كه در عالم معنا و باطن ، موجود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اعراف : 172
2 . بحراني ، تفسير برهان ، ج2 ، ص48
3 . شيخ صدوق ، علل الشرايع ، ص424
18 |
زنده اي باشد و به صورت موجودي بينا و شنوا تجسم يابد . چنانكه درباره اعمال نيك و بد انسان و حتي نيات نيك و بد او روايت شده كه ، در عالم برزخ و قيامت به صورت موجوداتي زنده ظاهر مي شوند . حجرالأسود تجسم دنيايي و ملكي اش چنين است و بسا كه تجسم مثالي و ملكوتي اش موجودي زنده و بينا و شنوا باشد . تنها به نقل يك روايت در اين زمينه بسنده مي كنيم .
ابوبصير از امام باقر يا امام صادق ( عليهما السلام ) نقل مي كند كه حضرت فرمود :
« بنده مؤمن وقتي از دنيا رفت ، شش صورت با او در درون قبر مأنوس است كه در ميان آنها يكي زيباتر ، نوراني تر ، خوشبوتر و تميزتر از همه است . يكي از آنها در سمت راست ، ديگر سمت چپ ، سومي پشت سر ، چهارمي در مقابل ، ديگري نزد پاها و آنكه از همه زيباتر است بالاي سر بنده مؤمن قرار مي گيرند و هر كدام در همان جهتي كه قرار دارند ، او را از آسيب ها حفظ مي كنند . آنكه از همه زيباتر است مي گويد : خداوند به شما پاداش خير دهد ، شما كيستيد ؟ آنكه در سمت راست بنده مؤمن قرار گرفته ، مي گويد : من نمازم . ديگري كه در سمت چپ قرار دارد مي گويد : من زكاتم . آنكه در مقابلش قرار دارد مي گويد : من روزه ام . آنكه پشت سرش قرار دارد مي گويد : من حجّم و آنكه پيش پاي اوست مي گويد : من رفتار نيك او با برادران ديني اش هستم . سپس همگي از او كه زيباتر ، خوشبوتر و درخشنده تر از همه بود ، مي پرسند : پس تو كيستي ؟ مي گويد : من ولايت خاندان محمّدم . » ( 1 )
2 ـ حج ، نشانه عظمت پروردگار
امام علي ( عليه السلام ) در يكي از سخنراني هاي خود ، يكي از حكمت هاي تشريع حج را نشان دادن عظمت الهي و تواضع بندگان در پيشگاه خداوند و اذعان و اعتراف به عزّت و بزرگي او مي شمارد . « جَعَلَهُ ( حَجّ بَيتِهِ الْحَرام ) سُبْحانَهُ عَلامَة تَواضُعِهِم لِعَظَمَتِهِ وَاِذْعانِهِم لِعِزَّتِهِ » ( 2 )
به خصوص كه بسياري از مردم از حِكَم و اسرار حج آگاه نيستند ، اما به خاطر امر پروردگار اعمال و مناسك حج را انجام مي دهند و اين خود نشانه اي از عظمت الهي و اوج تسليم بندگان در برابر خواست و اراده اوست . ( 3 ) اصولا تشريع حج را تمرين بندگي خدا دانسته اند ؛ زيرا بسياري از اسرار حج بر انسان ها نامعلوم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . برقي ، المحاسن ، ص288 ، ح432
2 . نهج البلاغه ، خطبه 1
3 . ابن ميثم بحراني ، شرح نهج البلاغه ، ج1 ، ص233
19 |
است . اگر بنده اي حكمت دستورات الهي را بداند ، آنگاه به آن دستور گردن نهد ، معلوم نيست چه مقدار خلوص در اين اطاعت باشد ، كمال اخلاص وقتي است كه انسان حكمت امر و نهي خدا را نداند و در عين حال بدون كمترين چون و چرايي اطاعت كند و حج تجلّيگاه اخلاص آدميان در حدّ اعلي است . چنانكه ابراهيم خليل ( عليه السلام ) دستورات الهي را بدون كمترين ترديد و سؤال و اعتراضي انجام مي داد . بردن يك كودك شيرخوار به همراه مادر و رها كردنشان در سرزمين خشك و بي آب و علف حجاز ، ذبح فرزند در پيشگاه با عظمت الهي ، به مجرد اطلاع از اين تكليف ، در حالي كه چنين تكاليفي با منطق عادي بشري قابل هضم نيست ، نشانه اوج بندگي او و فرزندش اسماعيل است . قرآن ماجراي تسليم اين پدر و پسر را زيبا ترسيم مي كند و مي فرمايد :
{ فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ * وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلاَءُ الْمُبِينُ } . ( 1 )
« چون هر دو تسليم ( امر حق ) شدند و او را براي كشتن به رو افكند و در آن حال ندا داديم كه اي ابراهيم ، تو مأموريتت را انجام دادي كه ما نيكوكاران را چنين پاداش نيكويي مي دهيم . اين همان امتحان آشكار است . »
مفسّران از لحن آيه شريفه كه مي فرمايد : « تو رؤيايت را تحقق بخشيدي و به وظيفه ات عمل كردي » استفاده كرده اند كه خداوند از اين دستور هدفي جز آزمودن ابراهيم نداشت . هدف بريده شدن سر اسماعيل نبود ؛ به طوري كه وقتي خلوص ابراهيم معلوم گشت ، خداوند از دستور خود صرف نظر كند و به ابراهيم بگويد : بس است و بيش از اين ادامه نده . بلكه از ابتدا ، هدف آزمايش ابراهيم بود ( 2 ) و البته ابراهيم از اين امر اطلاعي نداشت و اتفاقاً كمال اخلاص او در بي اطلاعي او از حقيقت امر الهي و حكمت اين دستور فهميده مي شود .
به هر تقدير ، يكي از اسرار حج آن است كه بندگان خدا با آنكه از حكمت هاي واقعي اعمال و مناسك حج بي اطلاعند ، در عين حال پيشاني بندگي بر زمين مي سايند و عظمت خدا و تواضع و بندگي خود را به نمايش مي گذارند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صافات : 105 ـ 103
2 . نكـ : سيدمحمدحسين طباطبايي ، الميزان ، ج17 ، ص153
20 |
3 ـ حج ، پرچم اسلام
تعبير جالب ديگري كه از امام علي ( عليه السلام ) نقل شده ، آن است كه حج پرچم اسلام است كه به امر پروردگار به اهتزاز درآمده ؛ « جَعَلَهُ سُبْحانَهُ وَتَعالي لِلإِسْلامِ عَلَماً » ( 1 ) معناي اين سخن آن است كه تا وقتي حج به عنوان پرچم در اهتزاز باشد ، اسلام نيز زنده و پابرجاست ؛ زيرا نشانه حيات هر لشكري به اين است كه پرچمش همچنان در اهتزاز باشد . از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده كه فرمودند :
« لايَزالُ الدِّينُ قائِماً ما قامَتِ الْكَعْبَة » ( 2 )
كعبه كه محور فريضه حج است ، تا هر وقت قبله گاه مسلمانان باشد و بر محور خانه خدا ، كه مركز توحيد و يكتاپرستي است ، بچرخند ، اسلام زنده و پابرجاست . با توجه به چنين جايگاهي براي حج است كه از امام علي ( عليه السلام ) نقل شده كه فرمودند : « حجِّ خانه پروردگارتان را ترك نكنيد كه هلاك مي شويد » ( 3 ) و باز هم به همين جهت است كه حاكم اسلامي وظيفه دارد مردم را به انجام فريضه حج تشويق كند و در صورت لزوم ، هزينه حجّ عده اي را تأمين نمايد و يا براي جلوگيري از ترك آن ، مردم را به انجام اين فريضه وادار كند ؛ زيرا در صورت ترك فريضه حج ، پرچم اسلام فرو افتاده كه جز به معناي شكست اسلام و هلاكت مردم نيست . حيات واقعي انسان به دين و ايمان اوست ، در صورت شكست دين خدا و از دست رفتن ايمان و اعتقاد مردم ، انسان ها موجودات مرده اي خواهند بود كه در عالم ماده و طبيعت مدفون شده اند .
4 ـ حج ، معامله با خدا
امام علي ( عليه السلام ) در فراز ديگري از سخنان خود سرزمين وحي و حج را « متجر عبادت خدا » مي خواند كه انسان با حضور خود در اين سرزمين ، با خدا وارد معامله شده است ؛ معامله اي پر سود و منفعت . امام حج را توفيقي از جانب پروردگار معرفي مي كند كه نصيب بعضي از بندگانش مي شود ؛ زيرا حُجّاج در موقف پيامبران وقوف مي كنند و همچون فرشتگان كه در عرش الهي طواف مي كنند ، به طواف خانه خدا مي پردازند . توفيق از جانب خداست ؛ زيرا خداوند گروهي از بندگان را بر مي گزيند كه گوش به فرمان او بوده و دعوتش را لبيك
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نهج البلاغه ، خطبه 1
2 . شيخ صدوق ، من لايحضره الفقيه ، ج2 ، ص243 ، ح2307
3 . شيخ حرّ عاملي ، وسائل الشيعه ، ج8 ، ص15
21 |
مي گويند و سخنانش را تصديق مي كنند « وَاخْتارَ مِنْ خَلْقِهِ سَمّاعاً اَجابُوا اِلَيهِ دَعْوَتَهُ وَصَدَّقُوا كَلِمَتَه » . با حضور در ميدان تجارت بندگي خدا ، سود فراواني مي برند و براي حضور در وعده گاه آمرزش الهي از يكديگر سبقت مي جويند ؛ « يُحْرِزُونَ الأرْباحَ فِي مَتْجَرِ عِبادَتِهِ وَيَتَبادَرُونَ عِنْدَهُ مَوعِد مَغْفِرَتِه » ( 1 )
از اين رو ، از كساني كه اين ميدان پرسود و منفعت با خدا را به « تجارتي دنيوي » تبديل مي كنند ، اظهار شگفتي مي كرد و از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل مي نمود كه حضرتش فرمود : گروهي بعد از شما خواهند آمد كه از طرف مردگان و زندگان حج بجا مي آورند و بيش از اجرت و حق خود درخواست و دريافت مي كنند و مي خورند ؛ « قَوْمٌ يَأْتُونَ مِنْ بَعْدِكُمْ يَحُجُّونَ عَنِ الأَمْواتِ وَالأَحْياءِ فَيَسْتَفْضِلُونَ الْفَضْلَة فَيَأْكُلُونَها » ( 2 )
اين سخن نبوي كه امام علي ( عليه السلام ) آن را نقل كرده ، هشداري جدّي به كساني است كه فريضه حج را از دريچه منافع دنيوي مشاهده مي كنند و سفر حج برايشان سفري تجاري گشته و از فلسفه اين فريضه بزرگ الهي بكلّي غافلند و اجر و عظمت معنوي و اخروي آن را با مادّيت مبادله مي كنند .
از جمله عواملي كه آدمي را به چنين غفلتي دچار مي كند ، تكرار زياد سفر حج است ؛ به طوري كه اين سفر براي انسان عادي شده و به صورت شغل درآيد . در اين كه ساماندهي امور حج نياز به افرادي دارد كه اين وظيفه را عهده دار شوند و به عنوان تكليف شرعي بدان اقدام نمايند ، بحثي نيست ، تنها سخن در اين است كه اين امر زائر بيت الله الحرام را از فريضه بزرگ حج غافل نسازد و « ميدان بندگي خدا » به « بازار تجارت » تنزّل پيدا نكند .
* پي نوشتها :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نهج البلاغه ، خطبه 1
2 . نوري ، مستدرك الوسائل ، ج8 ، ص66
22 |