بخش 10

* جامعه شیعه در مدینه ( نخاوله )


226


ميقات حج - سال نهم - شماره سي وچهارم - زمستان 1379

جامعه شيعه در مدينه ( نخاوله ) ( 3 )

Werner Ende / رسول جعفريان

مقاله حاضر سوّمين بخش از مقاله تشيّع در مدينه اثر Werner Ende استاد دانشگاه Freiburg است كه بخش اوّل و دوّم آن در شماره هاي 25 و 31 انتشار يافت و ان شاءالله قسمت پاياني آن همراه با مشخصات منابع ، در شماره آينده به چاپ خواهد رسيد .

ريشه و سرچشمه نخاوله

در بسياري از منابع ، نخاوله يك قبيله ، است كه در تركي به آن « كبيله » و در فارسي « طايفه » مي گويند . يكي از نويسندگان معاصر عرب ، نخاوله را يكي از چندين شبه قبيله مي شناساند . ( 1 ) بتنوني در فهرستِ خود « قبايل عرب در حجاز » ، نخاوله را به عنوان موردي خاص با درج كردن گزارشي كوتاه ، از ديگر قبايل متمايز مي سازد .

گزارش وي چنين است :

نخاوله يك قبيله تحقير شده ( قبيلة الحقيره ) ساكن در حومه مدينه است . ساكنان شهر ، آنان را به عنوان خدمتكار خانه و كار در مزرعه و باغ هايشان استخدام مي كنند . اينها رافضه هستند كه نام ابوبكر ، عمر ، عثمان و عايشه را به فرزندانشان نمي نهند . آنها فرزندانشان را « المُرُون » مي نامند و اجازه ازدواج موقت ؛ يعني

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سعيد ، تاريخ آل سعود ، صص [ 487 ـ 489 چ 1 ] 538 و 539


227


متعه را مي دهند . اهالي مدينه با آنان ازدواج داخلي ندارند . ( 1 )

توجه بتنوني در اين باره ، مشخصاً بر مبناي فصلي از كتاب ايّوب صبري پاشا در رابطه با نخاوله است ؛ ( به توضيحات بعدي توجه كنيد ) . براي نمونه او بي هيچ اظهار نظر و توضيح اضافي ، فرض ايّوب صبري را ، كه گفته است : شمار كلّي نخاوله 12000 نفر است ، مي پذيرد . در بسياري از منابع آمده است كه مردان نخاوله هيچ گاه با جوامع بيروني ازدواج نمي كنند ، ولي در همين وضعيت ، به زنانشان اجازه داده شده و حتي آنان را تشويق مي كنند تا با مردان شيعي كه تحت عنوان زائر يا مجاور به مدينه مي آيند ، عقد موقت بخوانند . به اين نكته نيز خواهم پرداخت . ( 2 )

نخاوله ، ريشه و اصل خويش را تا اوايل اسلام مي رسانند و خود را به عنوان فرزندان انصار مي دانند . بسياري از ايشان ( يا نوادگانشان ) ـ آنگونه كه نخاوله ادعا مي كنند ـ در باغ هاي نخلي كه مالكيت آنها از آنِ نوه پيامبر حسن بن علي ( عليه السلام ) ، دومين امام شيعه بوده است ، كار مي كردند . ( 3 )

در محله قديمي نخاوله ، دو باغ به نام هاي « صفا » و « مرجان » وجود دارد ( و يا تا اين اواخر وجود داشته است ) كه طبق روايت شيعه ، موقوفه امام حسن ( عليه السلام ) و يا امام علي ، زين العابدين ( عليه السلام ) چهارمين امام بوده است . ( 4 )

در منابع فارسي ، نخاوله گاهي « سادَه » ( سيّد ) ناميده مي شوند . ( 5 ) اين ممكن است اشاره به يك رابطه خوني با خانواده پيامبر داشته باشد . ( 6 ) بسيار بعيد به نظر مي رسد كه همه نخاوله ، خودشان به طور جدي ادعاي چنين قرابت و خويشاوندي را داشته باشند . اين البته ممكن است كه حتي بعضي از روستاييان نخاوله خودشان را به عنوان « سيّد » مطرح كنند تا اينكه احساس مطلوبي را در بازديدكنندگان خارجي ايجاد نمايند . افزون بر اين ، مي توان فرض نمود كه عنوان « سادَه » به وسيله بسياري از نويسندگان شيعيِ ايراني به عنوان يك نام مؤدبانه و احترام آميز براي هم كيشانشان در منطقه مدينه استفاده مي شود . در شهر به عنوان شريف و در روستاها به عنوان اصيل ؛ يعني همان نخاوله . ( 7 )

يك نويسنده شيعه عراقي ، با ارجاع به چند متن تاريخي ، مطلب زير را در ارتباط با خاندان شرفاي مدينه ارائه مي دهد :

« امام موسي بن جعفر صادق ( هفتمين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . رحله ، ص 52 . تعبير « المرون » به نظر مي رسد اشتباه چاپي است ، نكـ : به توضيحاتي كه خواهد آمد مراجعه فرماييد .

2 . نكـ : به مباحث بعد .

3 . خليلي ، الموسوعه ، ج 3 ، ص 257

4 . شهابي ، اوقاف ، 1268 ( در آن جا به غلط صبا چاپ شده است . براي آگاهي از وضع كنوني اين دو باغ و نقش آنها ، به مباحث بعدي توجه فرماييد .

5 . براي نمونه ، نكـ : بيگلري ، احكام ، ص 292 ؛ باستاني پاريزي ، از پاريز ، ص 53

6 . به مقاله « سيد » و « شريف » در دائرة المعارف اسلام ( متن انگليسي ) ج 9 ، صص 329 ـ 337 مراجعه فرماييد .

7 . همان ، ص 269 ـ 267


228


امام و متوفاي 799 م ) از 500 خانواده ؛ شامل زنان بيوه ، كودكان و يتيمان بنو حسن حمايت مي كردند . هنگامي كه هارون الرشيد وي را به بغداد فرستاد ، موسي بن جعفر ( عليهما السلام ) به فرزندش علي ( بن موسي ) الرضا ( عليهما السلام ) ( امام هشتم شيعيان ) دستور داد كه طالبيونِ مدينه را تحت حمايت مالي قرار دهد و بنابراين به رغم جناياتي كه عباسيانِ حاكم بر ضدّ آنان انجام دادند ، نسل و خاندان آنها تا به امروز باقي مانده است . » ( 1 )

نويسنده پيشگفته ؛ محمد هادي أميني ، از منابع تاريخيِ مورد استناد خود براي اين سخن نام نبرده است .

در عوض ، وي يكي از نوشته هاي خودش را به نام « بَطَل الفخ » معرفي مي كند ؛ كتابي كه در باره حسين بن علي معروف به « صاحب الفخ » ، ( يكي از رهبران انقلابي علويان ) مي باشد . وي در نبردي ، در نزديكي مكه ، در ژوئن 786 ـ 169 همراهِ حدود يكصد نفر از علويانِ ديگر كشته شد . ( 2 )

اميني در اين كتاب نيز ، از نام منابعش در باره حمايت ادعا شده از طرف دو امام پيشگفته نسبت به بيوگان و يتيمانِ شهيدانِ فخ ياد نكرده است . او تنها از يك كتاب ـ احتمالا چاپ نشده كه به وسيله شخصي به نام سيد حسن شبّر نوشته شده و به احتمال بسيار زياد يك نويسنده جديد است ـ نام مي برد .

اين داستان ممكن است ساختگي باشد ، اما در نوع خودش براي اشراف مدينه ( حسني ها و حسيني ها ) كه يك جامعه شيعه پنهاني بودند ، جالب است . اين گزارش ممكن است نشانگر ريشه هاي عميق آنها همراه با ارتباطشان با دو امام از دوازده امام شيعه باشد .

از طرف ديگر ، ممكن است داستان مشابهي ، علماي شيعه و نيز افراد مذهبيِ غير روحاني در عراق ، ايران و جاهاي ديگر را تحت تأثير قرار داده باشند . اقدام دو امام مي تواند انگيزه اي را ، حتي در اين دوران براي حمايت مالي و غير مالي از شيعيان ( كه اكثراً فقير هستند ) و در مدينه در تقيه زندگي مي كنند ، ايجاد كند .

به اين ترتيب ، شاهديم كه سيد محمد باقر شفتي ، يكي از مهمترين علماي قرن نوزدهم اصفهان ، همه ساله پولي را براي فقراي مدينه مي فرستاده است . ( 3 ) حتي گفته شده كه به طور موفقيت آميزي به نفع شيعيان سيد مدينه دخالت مي كرده است . از جمله ، زماني كه محمد علي پاشاي مصري در مكه بود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اميني ، مكه ، ص 304

, vol . 1, 41 / MekkaSniuck Hurfronje : نيز نكـ : مقاله فخ در EI, vol . 2, 744f و مقاله صاحب الفخ ، همانجا vol . 3, 615-17 و نيز ماهر جرار ، اخبار فخ .

3 . تنكابني ، قصص ، ص 149


229


( سال 1813 ) ، شفتي به آنجا رفت و ادعا شده است كه ارتباط دوستانه اي با وي برقراركرد و فدك راگرفته در اختيار سادات مدينه گذاشت . ( 1 )

با توجه به شخصيت مقدس منشانه زندگي نامه اي كه اين نكته در آنجا يافت مي شود ، اين نكته كه محمد علي هرگز اجازه داده باشد كه واحه فدك به سادات مدينه يعني فرزندان علي و فاطمه ( عليهما السلام ) برگردانده شود ، محل ترديد است . تا آنجايي كه بنده اطلاع دارم ، هيچ گزارش يا مدركي ، حاوي اطلاعاتي در ارتباط با اين مطلب ، در زبان عربي ، عثماني يا ديگر منابع راجع به سياست محمد علي در حجاز ، وجود ندارد . با اين وجود ، اين مطلب درست است كه سال ها بعد در دهه 1830 ، محمد علي به فرمانداران مدينه دستور داد كه برخورد و رفتار يكساني را نسبت به زائران شيعي [ و ديگر زائران ] اعمال كنند . ( 2 ) اين ـ همراه با اين واقعيت كه او و فرزندانش به طور موفقيت آميزي با دشمنان اصلي شيعيان ؛ يعني وهابيون مبارزه كردند ـ ممكن است شيعيان حجاز را اميدوار ساخته باشد كه اين حاكم ممكن است سرنوشت آنها را بهبود بخشد . حتي اگر محمد علي قول هايي را در رابطه با اين مطلب داده باشد ( كه شامل صدور حكمي راجع به فدك مي باشد ) ، چنين اقدام هاي عملي ، در صورتي كه اتخاذ شده باشد ، بسيار كوتاه مدت بوده است ؛ چرا كه مصريان در سال 1840 مجبور به عقب نشيني از حجاز شدند . ( 3 )

به احتمال بسيار زياد ، داستان موفقيت محمد باقر شفتي صرفاً يك افسانه است . ( 4 ) همان گونه كه فهميده مي شود ، اين خبر ممكن است بازتاب احساسي گسترده ميان سادات ؛ اعم از شيعيان يا كساني كه در باطن شيعه هستند ( crypto-Shiite ) به خصوص ساكنان حجاز و اشراف مدينه باشد دائر بر اين كه در صورت رعايت عدالت ، فدك ميراث آنها بوده و هنوز هم متعلق به آن هاست . ( 5 ) قابل توجه آن كه نزاع ميان ابوبكر وفاطمه [ ( عليها السلام ) ] بر سر فدك و مبارزه بعدي براي پازپس گيري آن ، يك موضوع اصلي در ذهنيت تاريخي شيعه است ، آن هم نه تنها براي نويسندگان كهن شيعي ، بلكه تا حدودي براي علماي مشهور جديد شيعه ؛ مانند محمد باقرالصدر ( م 1980 ) كه اولين كتاب منتشر شده او به تفسير قانوني و ديني اين موضوعِ مهم اختصاص يافته است . ( 6 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ص 145 و نكـ : gives, 315f . Dabashi :

Religion, 63 . . Ochsenwald :

3 . بتنوني ، رحله ، صص 94 ـ 87 فقيهي ، وهابيان ، ص 176 . براي ديدگاه منابع عربي نكـ : Pesles : Mulammad b . abdalwahhaf, 312 . و براي اطلاعات بيشتر نكـ : مقاله « محمدعلي پاشا » در . EI,vol . 7, 423-31

4 . مترجم : در باره سفر سيد حجة الاسلام شفتي نكـ : مهدوي ، مصلح الدين ، بيان المفاخر ، ( اصفهان ، انتشارات كتابخانه مسجد سيد ، 1368 ش . ) ج 1 ، صص 124 و 125 ، ج 2 ، ص 362 و 363

5 . نكـ : مقاله Fadak در EI, vol . 2, 725-27و نيز : Muhamads Nachla . Hrbek :

6 . اميني ، معجم المطبوعات ، ص 261 ، ش 1064


230


اينك به پرسش اصلي بحث ؛ يعني ريشه « نخاوله » مي پردازيم :

تعجب آور نيست اگر شاهد باشيم كه منابع غير شيعي ، ريشه نخاوله را از منظري متفاوت با نگاه شيعه ، بحث كرده اند . اگر چه نويسندگان سني نيز ريشه آنان را به قرن اول تاريخ اسلام دنبال مي كنند ، اما اجداد نخاوله را از همان ابتدا مطرود نشان مي دهند ؛ آن هم به عنوان حرام زاده هايي كه پس از تصرف مدينه توسط اموي ها در سال 683 م . متولد شدند !

به طور دقيق نمي توان گفت كه اين روايت در باره ريشه نخاوله از چه زماني در صفحات تاريخ ظاهر شده است . Burckhardt كه در ژانويه سال 1815 از مدينه ديدن كرده است ، به طور مشخص اين داستان ويااشاره هايي به آن را از منابع اطلاعاتي سني در آنجا شنيده است . وي در كتاب Travels in Arabiaمي نويسد : گفته مي شود كه نخاوله فرزندان طرفداران يزيدبن معاويه هستند ! اين گفته داراي نوعي تفسير و تعبير غلط است . چنان كه ريچارد بورتون نيز كه در سال 1852 از مدينه ديدن كرده ، در اين دام افتاده است . او خاطرنشان مي كند كه نخاوله ، طبق گفته برخي ، فرزندان انصار هستند ، در حالي كه برخي ديگر ، ريشه آنها را از يزيد فرزند معاويه مي دانند ؛ عقيده گروه دوّم نمي تواند درست باشد ؛ زيرا چنان كه گفته شد ، خليفه ياد شده دشمنِ خوني خاندان علي [ ( عليه السلام ) ] است و علي بيش از حد از سوي نخاوله از احترام برخوردار است . در پايان Nallinoگفته بورتون را نقل كرده و بر اساس آن ، وجود هر نوع رابطه اي ميان نخاوله و يزيد ـ دومين خليفه اموي ـ را به عنوان مطلبي بي اساس رد مي كند . ( 1 )

گمان بسيار مي رود داستاني كه بوركهارت شنيده ـ و قسمتي از آن را هم اشتباه دريافته ـ صرفاً يك افسانه باشد . اما حتي اگر اينگونه باشد ، دانستن ريشه اين خبر ساختگي و دروغين جالب است . دست كم يافتن سرنخي در ارتباط با زمينه اين خبر چندان دشوار نمي باشد ؛ آنچه كه منابع خبري ( سني ) بوركهارت به طور مشخص ، در هنگام صحبت درباره ريشه ادعا شده براي نخاوله در ذهن داشته اند ، در حقيقت حادثه اي است كه به نوعي به يزيد بن معاويه مربوط مي شود :

محتواي آنچه كه ما مي توانيم آن را به عنوان نسخه خبر سنيان مدينه ـ و به احتمال مبتني بر منابع قرون مياني ـ در باره

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در باره بوركهارت و ريچارد بورتون پيش از اين توضيحاتي داديم . در باره نالينو نكـ : Nallino : L'Arabia, 91f .


231


ريشه نخاوله بناميم ، مي تواند در كتابي كه در باره خاندان هاي مدينه در قرن هيجدهم ميلادي توسط عبدالرحمان انصاري ، يك شخصيت محلي كه در سال 1783 يا همان حدود درگذشته ، يافت شود . ( 1 ) وي تحت عنوان « بيت النخلي » مي نويسد :

بيت النخلي ؛ كه عوام آن را « النخولي » مي نامند ، ( مردمانش ) امروزه به كشت نخل مشهور هستند . اينان طوايف و مردمان فراواني هستند و همه شيعيان بد ( شيعة شنيعه ) وچيزي از مذهب خود ظاهر نمي سازند . بيش تر آنان افراد جاهلي هستند كه چيزي از مذهب رافضه ( 2 ) نمي دانند ؛ كساني كه پدرانشان را بر راهي يافته و از آنان پيروي مي كنند و بدون شك همراه آنان به جهنم مي روند ! ( 3 ) نشانه هاي رفض و بغض آنان فراوان است ؛ يكي شهرت است . ديگر آن است كه فرزندان خود را داخل حجره نمي كنند و جنازه هاي خود را ( قبل از دفن ) به داخل حرم نمي آورند . ( 4 ) همه اينها به خاطر وجود قبر شيخين در آنجاست . همچنين مردگان خود رادر كنار قبور سنيان دفن نمي كنند ، بر جنازه سنيان حاضرنمي شوند ، آن را غسل نمي دهند و سنيان هم بر جنائز آنان حضور نمي يابند . ( 5 ) نخاوله هيچ يك از فرزندان خود را ابوبكر ، عمر ، عايشه و حفصه نمي نامند و نه دختر از سنيان مي گيرند ، نه به آنان دختر مي دهند . بسياري از اين مطالب ، در باره طايفه بنوحسين كه در مدينه منوره و نجد مشهورند ، صدق مي كند . همچنان كه ميان آنان كمال دوستي و محبت برقرار است و ازجمله رفت وآمد و درآميختن آنان با يكديگر كه با سنيان چنين نيستند .

از نشانه هاي ديگرِ رفض آنان ، عدم حضور در نماز تراويح ( 6 ) رمضان و چيزهاي ديگر است كه ياد از آنها ، بحث را طولاني مي كند . برخي از عرب هايي كه در اطراف مدينه زندگي مي كنند ، مانند بنو علي و بني سفر و نحاسين و اهل بركه نيز ( در رفتارشان ) مشابه اينان هستند . ( 7 )

شغل نخاوله هاي ياد شده ، كشت نخيل است كه تنها به صورت نيكو از آنان ساخته است و جز به دست آنان سامان نمي يابد . بيشتر آنها تركيبي از گروه هاي ـ اجناس ـ متفاوت هستند و قدمتي در مدينه دارند ؛ اما من بر ريشه آنان دست نيافتم . چنين شهرت يافته و گوش ها را پر كرده است كه آنان از فرزندان زناني هستند كه در واقعه حرّه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . زركلي ، اعلام ، ج 3 ، ص 311 ؛ كحاله ، معجم المؤلفين ، ج 5 ، ص 146 ؛ حمدان ، المدينه ، صص 119 ـ 116 ؛ التونجي ، تراجم ، ص 54 ؛ در باره كتاب تحفة المحبين نكـ : به مقدمه محمدالعروسي المطوي درهمان كتاب .

2 . در باره رفض نكـ : EI, vol . 8, 386-89

3 . اشاره به آيه 23 ، سوره زخرف و آيه 19 سوره فصلت . و نكـ : توضيح قلقشندي در باره اين آيه : صبح الأعشي ، ج 12 ، ص 243

4 . براي اين مراسم سنيان مدينه بنگريد : بتنوني ، رحلة ، ص 260 ؛ ابن سلام ، المدينه ، ص 84 ، 221 ؛ بليهيشي ، المدينه ، ص 333

5 . بنگريد به تحفة المحبين ، ص445

6 . بتنوني ، همان ، ص 261

7 . در باره دو مورد نخست كه از طايفه مسروح از بني حرب هستند ، بنگريد : بلادي ، معجم قبائل ، ص 488 ؛ بلادي ، نسب ، ص 31 ، 55 ؛ و نيز : vol . 2, 260 Die Beduinen,Oppenheim : ( به بوركهارت و بورتون اشاره كرده است ) نيز : كحاله : معجم قبائل ، ج 1 ، ص 260 . در باره نقش بنو علي در قرن نوزدهم و بيستم بنگريد به صص پيشين . ( از متن اصلي 283 ، 287 ، 312 ـ 314 ) نحاسين يا مسگرها به احتمال يكي شاخه هاي مطرود در ميان قبايل است كه Henninger در باره آنها شرحي داده است . بنگريد : Pariastamme , esp . 277-80 و ادبياتي كه در آنجا شرح آن آمده است . اهل البِرْكه يا بَرَكه بايد اشاره به محلي باشد . بنگريد : بلادي ، معجم معالم ، ج 1 ، ص 210 ؛ نيز بنگريد : همان ، ج 10 ، فهرست ، ص 128 . براساس گفته بليهيشي ، امروزه ، شاخه اي از بنوحسين بِرْكه ناميده مي شود . ( المدينه ، ص 311 ) نيز بنگريد : همان ص 286


232


در ايام ننگ آلود يزيد ـ قبّحه الله ـ در وقتي كه مدينه براي نهب و قتل و غارت بر سربازان شام حلال كردند ، به دنيا آمدند . گفته مي شود كه مُدُن ( 1 ) نيز از آنهاست ( وقيل انَّ الْمُدُنَ منهم ايضاً ) . همچنين گفته شده است كه اصل برخي از نخاوله از بردگان ، برخي از هنديان ، برخي از يمن و برخي از مغرب ، مصر و حجاز و جز آنها هستند . شنيدم كه خطيب خيرالدين الياس مدني ( 2 ) كتابي در باره ريشه و شاخه ها و اصول و فروع آنان نوشته كه من به آن دست نيافتم . ( 3 )

افزون بر بيت النخلي ، عبدالرحمان انصاري دو قبيله ديگر را نام برده و مي گويد كه شباهت به نخاوله دارند :

1 ـ بيت الكابوس 2 ـ بيت المديني .

انصاري ، درباره كابوس مي گويد : در زمان او بسياري از مردم مدينه بر اين باور بودند كه آنها از نخاوله نشأت گرفته اند كه به نظر وي اين مطلب درست نيست . بلكه از مصر هستند ، ليكن به اشتباه به عنوان نخاوله شناخته مي شوند « زيرا آنان بسيار شبيه به هم هستند و در حصارهاي خود ( احوشه جمع حشّ به معناي باغچه يا مزرعه ) با يكديگر زندگي مي كنند . » ( 4 )

وي درباره بيت المديني ، مطالب زير را آورده مي نويسد :

« بيت المديني ، منسوب به مدينه هستند و مردمِ امروز مدينه آن ها را بنات المدن مي نامند و در باره اصل و نسب آنان اختلاف است . قصابان از آنها هستند . آنان در نسب و مذهب ، شباهت به نخاوله دارند و در اطراف مدينه در احوشه زندگي كرده و با سنيان كيدها و دسيسه هاي بيشماري دارند . » ( 5 )

پيكره اصلي اين گزارش در آثار تركي عثماني قرن نوزدهم نيز يافت مي شود . ايوب صبري كه چند سال به عنوان مقام عالي رتبه در مدينه خدمت كرده ( 6 ) در كتاب « مرآت الحرمين » ( كه به سال 1888 و 1889 در استانبول چاپ شده است ) مانند انصاري ، نخاوله را به اولاد الحرة ؛ يعني كودكاني كه بعد از فتح مدينه به دنبال نبرد حرّه ( در سال 63 هجري قمري = 683 ميلادي ) متولد شدند ، مي نامد . وي مي نويسد :

« نخاوله طايفه اي هستندكه نزد ساكنان سنيِ اين دو شهر مقدس ( يعني مكه و مدينه ) به شدت منفور مي باشند . روشن است كه سربازانِ ملعونِ يزيدِ ملعون كه با انگيزه شيطاني فتح و اشغال مدينه اعزام شده بودند ، پس از غارت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در اين باره نكـ : پاورقي ص160

2 . در باره اين شخص كه به سال 1715 درگذشته ، نكـ : زركلي ، اعلام ، ج 2 ، ص 327 ؛ التونجي ، تراجم ، ص 30

3 . تحفة المحبين ، ص 479

4 . تحفة المحبّين ، ص 411

5 . تحفة المحبين ، ص 445

372 . / Die Geschichtsschreiber,Babinher :


233


اموال مردم آن شهر منوّر و پايمال كردن شرف احترام زنان اين شهر ، به سوريه بازگشتند .

زناني كه بوسيله سربازان سوري در اين حادثه شرم آور مورد تجاوز جنسي قرار گرفته و آبستن شده بودند ، از ديگران جدا شدند . فرزندان غير شرعي آنان ( ولد الزنا ! ) از زنان جدا شدند و قرار شد تا در باغ هاي اطراف مدينه مشغول كار شوند . قبيله نخاوله از اين فرزندان و نوه هاي آن حرام زاده ها سرچشمه مي گيرد كه براي باغ داري ( در باغ هاي نخل ) در آن زمان انتخاب شده و به همين خاطر نخاوله ناميده شدند . از آن به بعد ، مردم مدينه نه با دختران اينان ازدواج مي كنند و نه دختر به آنان مي دهند و از داشتن هرگونه روابط اجتماعي با آنان خودداري ميورزند . طبق معمول ، اينان رافضي هستند و تقريباً ناممكن است كه از ميان آنان مردي يا زني يافت شود كه نامش ابوبكر ، عمر ، عايشه يا حفصه باشد .

افراد طايفه نخاوله با زائراني كه به مذهب تشيع معتقدند ، رابطه برقرار مي كنند و دخترانشان را با عقد متعه براي مدتي به آنان مي دهند .

امروزه هيچ كسي از خانواده اوليه نخاوله ـ كه در حال حاضر بني مدون ناميده مي شوند ـ باقي نمانده است ؛ يعني از نسل بچه هايي كه از آن زنان متولد شدند . با اين همه ، تعداد آنها تقريباً به طور قابل توجهي افزايش يافته است ؛ زيرا آنان با شيعيان كه به زيارت مدينه مي آيند ارتباط برقرار كرده ، متعه رد و بدل مي كنند . شمار نخاوله كه باقي مانده و در باغات و خانه هايي كه از آنها به حوض تعبير مي كنند ، برجاي مانده اند ، از دوازده هزار نفر تجاوز نمي كند .

قابل توجه آن كه روافضي كه به زيارت مدينه مي آيند ، در منازل نخاوله وارد مي شوند . فرزندان نخاوله نيز در محلاتي كه حوش النخاوله ناميده مي شود و در باغات خارج از مدينه است ، اقامت دارند . » ( 1 )

بدين ترتيب معلوم مي شود آنچه را كه Burckhardt در باره ارتباط نخاوله با يزيد بيان كرده ، همه را نادرست فهميده است . بررسي هاي بيشتر براي رسيدن به واقع در باره جنگ حرّه و و مباح شمردن مدينه براي سربازان شام ، خارج از تحقيق حاضر است . ( 2 )

تنها يك جنبه از اين بحث ، ميان مورّخان ممكن است جالب باشد . آن هم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مرآت ، ج 3 ، صص 277 ـ 275 نكـ : مقاله Al-Harra در El, vol . 3, 226 . مترجم : متني كه توسط دو مترجم از مرآت به عربي درآمده ، مختصر شده چيزي است كه در اينجا نقل شده است . نكـ : ايوب صبري پاشا ، مرآة جزيرة العرب ، ترجمه احمد فؤاد متولّي و الصفصافي احمد المرسي ، قاهره ، دارالآفاق العربيه ، 1999

2 . در باره برخورد نامشروع سپاهيان شام با زنان مدينه براي نمونه نكـ : جاحظ ، ثلاث رسائل ، ص 70 ؛ اليعقوبي ، تاريخ ، ج 2 ، ص 298 ؛ ياقوت ، معجم البلدان ، ج 3 ، ص 262 ؛ ابن حجر هيتمي ، الصواعق ، صص 222 ؛ الأمين ، دائرة المعارف ، ج 1 ، ص 19


234


گرايش تاريخي جديد سني ـ عربي است كه به طور منظم تلاش مي كند تا براي امويان اعاده حيثيت كرده و تصوير تاريخي بهتري از آنان ارائه دهد . در نگرش به طورتلميحي ، تمامي گزارش هاي مربوط به جنايات سربازان اموي در مدينه به عنوان مشتي دروغ ، مورد انكار و تكذيب قرار گرفته است . به دلايل متعدد اين نگرش تاريخي جديد سني ـ عربي ، در عربستان سعودي نفوذ قابل ملاحظه اي دارد ؛ بنابراين شگفت آور نيست كه مورّخان سعودي ضمن تعدادي كتاب و مقاله كوشيده اند تا تمامي اخبار موجود در منابع اوليه را در باره اعمال خلافت عفت امويان پس از واقعه حرّه به عنوان داستان هاي ساختگي معرفي كنند . ( 1 )

با در نظر گرفتن نخاوله امروزي ، در نخستين نگاه ، به نظر مي رسد كه اين گرايش در نگرش تاريخي ، استدلالي را بر ضدّ داستان قديمي و تحقيركننده [ سنيان ] درباره ريشه نخاوله به عنوان اولاد واقعه حرّه فراهم مي كند . از طرف ديگر ، اين مكتب تاريخي ، خود نوعي ديدگاه ضد شيعي تندي را پيشنهاد مي كند . در جمع ، اين بدان معني است كه ديدگاه كلي نويسندگان سني نسبت به هيچ جامعه شيعه در گذشته و حال ، ديدگاه مثبتي نيست . تا آنجا كه به شيعيان مربوط مي شود ، آنان هر نوع نگرشي را براي تطهير چهره امويان مورد انكار قرار مي دهند . ( 2 ) كوشش آنان براي انكار ارتباط ميان نخاوله و اولاد حرّه ، چه بسا نياز به نقطه شروع ديگري داشته باشد .

به علاوه ، بايد توجه داشت كه هر نوع مخالفت از سوي مورّخان جديد ، بر ضدّ مطالبي كه در تاريخ در باره چهره منفي امويان آمده است ، لزوما به معناي تغيير ديدگاه متداول و رايج تاريخي در ميان سنيان و از جمله مطالبي كه در باره ارتباط نخاوله با اولاد حرّه مي گويند ، نيست . براي مثال مي توان به يك تاريخ كه در همين دوره اخير توسط عبدالسلام هاشم الحافظ ، نويسنده سني مدني در باره شهرش مدينه نوشته شده ، توجه كرد . ( 3 ) مانند همين پاسخ را يك سني ، در پاسخ پرسشي كه نويسنده اين سطور در باره ريشه نخاوله از او كرد ، مطرح ساخت .

روشن است داستان هاي كم و بيش مغرضانه اي كه در باره شيعيان مدينه در منابع قديمي تر سني ديده مي شود ، بار ديگر در قرن نوزدهم و بيستم ( با تفصيل و توضيح بيشتري ) ارائه مي شود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : العرينان ، اباحة المدينه ، صص 80 ـ 90 ؛ العقيلي ، يزيد ، صص 69ـ 67 ؛ الوكيل ، المدينه ، ج 1 ، صص 244 ـ 239 ؛ براي محتواي فكري آن نكـ : Arabische Nation, 91ff

2 . همان ، ص 113

3 . المدينه ، ص 124


235


بي گمان خطاست اگر تصوّر كنيم ، نويسندگان سنّي تحصيل كرده جديد ، در باره اطلاعات شفاهي و مكتوبي ـ كه آنان قادر به جمع آوري آن بوده اند ـ برخوردي نقادانه تر و دقيق تر در مقايسه با نويسندگان قديمي دارند .

دو نويسنده مصري ؛ « محمد باي صادق » و « ابراهيم رفعت پاشا » مي توانند دو نمونه مناسب براي اين مورد باشند . مطالبي كه رفعت پاشا در باره نخاوله آورده ( و پس از اين خواهد آمد ) مبتني بر مطالبي است كه محمد باي صادق در « كوكب الحاج » كه در سال 1303 = 86 ـ 1885 در بولاق چاپ شده ، آورده است . باي صادق نيز مانند رفعت پاشا ، در مصر و پاريس تحصيل كرده و به عنوان يك افسر ارشد در سال 1880 وظيفه امين صرّه اي محمل مصري را عهده دار بوده است . ( 1 ) ابراهيم رفعت پاشا عين مطالب صادق را در اين باره كه نخاوله فرزندان ايرانيان ( 2 ) بوده و به رسم متعه اعتقاد دارند نقل كرده ؛ اما پاراگراف ذيل را حذف كرده است :

« آنان قبل از آن كه مردگان خويش را غسل دهند بر دهان و صورت آنان مي زنند تا در برابر سؤال نكير و منكر ، نام شيخين را نبرند . اين مطلبي است كه من از سيد حسين در مكه شنيدم . اين طايفه ( نيز ) به عنوان اسماعيليه شناخته مي شوند . » ( 3 )

صادق در ادامه مقايسه اي ميان نخاوله و قرامطه كرده و اظهار كرده است كه عقايد و اعمال آنان بدعت آميز است . تمامي پاراگرافِ مربوط به نخاوله ، نشانگر تعصب و پيش داوري مؤلف و عدم تمايل او براي جمع آوري اطلاعات جدي درباره اين جامعه مي باشد .

به بيان دقيق تر ، وي براي پذيرفتن و باور كردن داستان هاي افتراآميزي كه از منابع خبري محلي ؛ مانند سيد حسين در مكه شنيده است ، آمادگي بيش از حد نشان مي دهد ! با توجه به اين حقيقت كه صادق ، فردي روشنفكر به شمار مي آيد ، اين برخورد وي بسيار تعجب برانگيز است . وي به طور اتفاقي ، نخستين عكس ها را از مدينه و مكه گرفت و به چاپ رساند و بعد از آن يك عضو جامعه جغرافيايي سلطنتي خديويه شد . ( 4 )

در چنين وضعيتي ، اين نكته قابل ملاحظه است كه يك نويسنده ، مورخ و روزنامه نگار سنّيِ حجازيِ جديد ، با نام احمد السباعي ( 1905 ـ 4ـ1983 ) ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجاهد ، الاعلام ، ج 2 ، ص 48

2 . مترجم : چنين است در اصل . طبق قاعده بايد فرزندان اولاد حره باشد .

3 . صادق ، كوكب ، ص 53

4 . , 8, 23 . Saudi ArabiaFacey : نيز نكـ : , Saudi Arabia . Cauhht in Time Badr El-Hage : London 1997 اين كتاب وقتي به دست من رسيد كه كارهاي پاياني اين تحقيق را انجام مي دادم . متن عربي آن « صور من الماضي » ( لندن ، 1989 ) در اختيارمن نبود .

5 . در باره وي نكـ : ابن سلام ، موسوعة الادباء ، ج 1 ، صص 32 ـ 30


236


به طور شديد بر ضدّ افتراهاي رايج در كشورش ، به طور كلّي بر ضد شعيان و به خصوص نخاوله اعتراض كرده است . در كتاب « تاريخ مكه » اش ، ( پس از شرحي در باره واقعه حره ) داستان هاي تحقيرآميز راجع به ريشه نخاوله را به شكل زير مورد بحث قرار مي دهد :

به همين مناسبت ، انسان منصف متأسف مي شود ، وقتي كه مي بيند برخي از مورّخان نوشته اند كه شيعيان مدينه امروز ، كساني كه نخاوله ناميده مي شوند ، از فرزندان ماجراي اباحه هستند ؛ چيزي كه در آن رايحه تعصب ديده مي شود . نسل واقعه حرّه چه ارتباطي با تشيع دارد ؟ اگر مردم مدينه آنچنان كه برخي از روايات مي گويند ، فرزندان خود را از اين اباحه ، به گوشه اي از مدينه انداختند ؛ چرا ذرّيه اينان ، از اين عنوان خجل نشده و در بلاد متفرق نگشتند ؟ اين مسأله نزديك تر به عقل است تا آن كه اينان در گوشه اي از مدينه بمانند و به زندگي ادامه دهند .

واقعيت آن است كه برخي از مورخان ، عقل خود را در برابر روايات قفل مي كنند و برخي ديگر تعصبات مذهبي خود را حاكم كرده ، بيش از آن كه به ثبت حقيقت و تاريخ اهميت دهند ، در پي هواهاي خود هستند .

مع الأسف ، برخي از عوام مدينه ، تا به امروز ، تحت تأثير اين روايات بيهوده قرار داشته به برادران نخاوله اي خود اين گونه مي نگرند و سني نبودن آنان نيز ، اين باور عاميانه را در نفوس عوام تقويت مي كند . واقعيت آن است كه نخاوله جزئي از مذهب تشيع در عالم اسلامي هستند و مذهب تشيع در بلاد عربي غريب نيست . تاريخ در تمامي ادوار خود در ميان توده هاي مردم از عامي و شريف ، اين گرايش مذهبي را مي شناسد . مردم نيز ياد گرفته اند تا نخاوله را طرد كنند ؛ چرا كه عثماني ها به دلايل سياسي با تشيع مبارزه مي كردند . هيچ مشكلي ميان نخاوله و ديگران وجود ندارد ، جز آن كه مسلمانان به آنان توجه كنند و در قانع كردن آنان بكوشند تا آنان را به ديگر صفوف برادران مسلمانشان پيوند دهند و بر سر كلمه واحده با يكديگر متّحد باشند تا در روزگاري كه ما به وحدت نياز داريم ، اين تفرقه از ميان برود . » ( 1 )

مصحح چاپ چهارم كتاب سباعي ؛ عاتق بن غيث بلادي ( 2 ) در باره متن بالا توضيح جالبي در پاورقي آورده است : نام رسمي آنان در دواير دولتي ، « نخليون »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ مكه ، صص 94 و 95

2 . در باره عاتق بن غيث نكـ : ابن سلام ، موسوعة الادباء ، ج 1 ، ص 89

فصلنامه « ميقات حج » ( سال اول ، ش 3 ) مصاحبه مفصلي با عاتق بن غيث بلادي در باره احوال و آثارش انجام داده است ، « مترجم » .


237


است . من بحث مفصلي در باره آنان در « معجم قبائل الحجاز » نوشته و عقيده خودم را در باره مسائلي كه مؤلف اين كتاب ـ يعني تاريخ مكه ـ مطرح كرده نوشته ام ، اما به من اجازه نشر آن داده نشد . ( 1 )

بلادي در يكي ديگر از آثارش ، با بي ميلي تمام ، داستاني را كه هنوز در ميان سنيان مدينه محبوب و مشهور است ، نقل مي كند ؛ و آن اين كه عبدالملك ( حكومت 685 ـ 705 ) يك باغ نخل را به اولاد حرّه اختصاص داد . از آن جايي كه اين افراد نمي توانستند به قبيله خاصي انتساب يابند ، به همين جهت به نخلي معروف شدند . وقتي اينان رشد كردند ، پيرو تشيع شدند ؛ زيرا خود را قرباني اعمالي مي دانستند كه سنيان مرتكب آن شده بودند . ( 2 )

به نظر مي رسد ، همه نويسندگان سني كه از نخاوله ياد مي كنند ، لزوماً داستان اولاد حره بودن اينان را نشنيده يا آن را نپذيرفته اند . به همين جهت در آثار برخي از نويسندگاني كه از بيرون مدينه آمده اند و در باره جمعيت مدينه مطالبي نوشته اند ، مسائل ديگري را در باره ريشه نخاوله مطرح مي كنند ؛ از جمله يك افسر مصري و اميرالحاج سابق ؛ يعني ابراهيم رفعت ( م 1935 ) ( 3 ) نخاوله را « ذرّية الأعجام » مي داند ؛ فرزندان غير عرب خارجي ( يا ايراني ) . ( 4 )

اگر اين حدس درست باشد كه مقصود ابراهيم رفعت از اعجام ، ايراني ها هستند ، اين مي تواند به راحتي نشان دهد كه مقصود آن است كه نخاوله مانند اكثريت ايراني ها ، بر مذهب تشيع اند . تا آنجا كه بنده مي دانم ، نويسندگان شيعي به طوركلي و نويسندگان ايراني به خصوص ، هرگز احتمال يك ريشه ايراني براي نخاوله را ذكر نمي كنند .

جلال آل احمد ( 5 ) ، نويسنده ايراني كه بعد از انجام فريضه حج در سال 1964 ، براي زيارت به مدينه رفته ، مي نويسد : همه نخاوله كه وي در آنجا ديده است ، رنگ پوستشان تيره بوده ، مگر يك نفر كه اندكي فارسي صحبت مي كرده است . ( 6 ) اين ممكن است كه طي قرن ها ، شماري از شيعيان از ايران ، هند ويا ديگر كشورهاي شرقي ، كه در مدينه زندگي مي كردند ، با نخاوله درآميخته باشند و حتي در ميان آنان ازدواج كرده باشند ؛ اما هيچ مدركي وجود ندارد كه نخاوله يا حتي بخش عمده آنان از ريشه ايراني ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ص 95 ( پاورقي 1 ) ؛ و نيز مقدمه سباعي ، ص 14

2 . معجم معالم الحجاز ، ج 6 ، ص 186

3 . در باره اين شخص نكـ : 15-19 Von Kairo,Stratkotter :

4 . مرآة الحرمين ، ج 1 ، ص 440

5 . دائرة المعارف ايرانيكا ، ج 1 ، ص 745 ـ 747

6 . خسي در ميقات ، صص 39 ، 64 ، 66


238


هندي يا از تبار ديگر شرقيان باشند . مشاهدات آل احمد داير بر اين كه : بيشتر نخاوله اي ها ، كه او در مدينه ملاقات كرد سياه پوست بودند ، مي تواند دليل محكمي بر اين باور باشد كه آنها ( دست كم تا اندازه اي ) فرزندان آفريقايي هاي سياه پوست هستند ( نه لزوماً بردگان ) باشند . با توجه به اظهارات بعضي از نويسندگان در اين مورد ، ( 1 ) بايد به خاطر داشته باشيم كه طي قرن ها ، يك هجوم دائمي و پايدار از سياهان آفريقايي ـ زن و مرد ـ به شهرها و روستاهاي عربستان وجود داشته است . يكي از چندين دليل اين مهاجرت ، نيازي بود كه در قرون نخست اسلامي براي جايگزين كردن كارگران بومي كشاورزي كه به قصد فتوحات و سكونت در مناطق تازه فتح شده در عصر خلفاي نخست ، آبادي هاي عربستان را ترك كرده بودند ، وجود داشت .

Doughty Charles در كتاب Deserta Arabia in Travels كه حاصل مشاهدات وي در فاصله سال هاي 1876 تا 1878 است ، چنين مي نويسد :

« انبوهي از سياهان در عربستان وجود دارند . آنها خدمتكاران وفاداري در آبادي ها و در قبايل بدوي ، مردمان آزاد و اخلاف آنان هستند . بعضي از روستاهاي كاملا سياه پوست در عربستان وجود دارد ، مثل خيبر و الحائط . » ( 2 )

وي در باره خيبر مي نويسد :

« آن روستا ، در قيافه يك روستاي آفريقايي در حجاز به نظر مي آيد . » ( 3 )

بدين ترتيب ، پوست نسبتاً سياه رنگ نخاوله حقيقي ؛ يعني زارعان ، كارگران كشاورزي ، باغبانان ، چوپانان و كارگران شغل هاي مختلف ، كه درباغ هاي نخل نزديك مدينه زندگي مي كنند ، چيز عجيبي به نظر نمي رسد . اين محتمل به نظر مي رسد كه برخي از نخاوله خودشان بر اين باورند كه نوادگان بلال ، از اصحاب حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) و اولين مؤذن او هستند . طبق نقل هاي تاريخي ، بلال مردي سياه پوست بود كه در بردگي در مكه متولد شده و همراه با حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) به مدينه مهاجرت كرد . ( 4 )

از سوي ديگر ، سنيان مدينه كه تحت تأثير گزارش هاي قديمي در باره واقعه حرّه قرار دارند ، ممكن است پوست سياه نخاوله را نيزبه « اباحة المدينه » منسوب كنند ؛ برخي از منابع گفته اند كه شماري از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . براي نمونه نكـ : الانصاري ، تحفة المحبين ، ص 480 ؛ حسن ، الشيعة ، ج 1 ، ص 66

Travels, vol . 2, 656 . /

3 . همان ، ص 94

4 . آل احمد ، خسي در ميقات ، ص 64 ( در Crowd, 44 نيامده ) نيز نكـ : EI, vol . 1, 121


239


سربازان شام به زنان مدينه تجاوز كرده اند . ( 1 )

ممكن است تحقيقات بيشتر نشان بدهد كه نخاوله از نوعي نژاد تركيبي هستند ، به اين صورت كه برخي از آنان عرب ، عده اي آفريقايي ، و تا حدود كمتري ، ايراني يا هندي و يا ناشي از ديگر عوامل و فاكتورهاي بومي باشند .

اين احتمال وجود دارد كه دست كم ، بخش بسيار كوچكي از اين جامعه ، از مردماني باشند كه به عنوان زائر از بيرون مدينه وارد اين شهر شده و به دلايلي در آنجا ماندگار شده باشند . عده اي ديگر كه از آنان به عنوان « مجاورن » ياد شده ، به احتمال ، بعدها به آنان پيوسته اند . همان طور كه در گزارش پيش گفته انصاري گذشت ، اين فرض در باره اختلاط نژادي سنيان مدينه نيز از قرن هجدهم و حتي پيش از آن شايع بوده است . ترديدي وجود ندارد كه هسته اصلي اين جامعه ، آن گونه كه امروز در مدينه زندگي مي كنند ، ريشه عميقي در حجاز داشته و طبعاً عرب هستند .

طبق گفته حمزة الحسن ، شماري از اعضاي طوايف ديگر ، در جستجوي حامي ، در حدود دو قرن پيش ، به آنان پيوستند ؛ كساني مانند العصاري از طايفه عنزه كه به آنان « بني اعصر » گفته مي شود . ( 2 )

دست كم تا اين اواخر ، تقريباً همه نخاوله ، در تمامي آنچه كه همسايگان آنان ، آنها را به عنوان مشاغل بي اهميت و پست تلقي مي كردند ، مشاركت داشتند . در گذشته ، اين فرض را در مورد آنان مطرح كرده بود كه گويي كولي هستند . محمد بيرام ، سياح تونسي ( 3 ) كه در سال 1880 در مدينه بوده ، اين مطالب را در باره آنان نوشته است :

اين قوم نشأت گرفته از مردماني هستند كه در همه بخش هاي جهان پراكنده شده اند . هر جا كه باشند ، به طور عادي به خود متكي بوده و مستقل زندگي مي كنند و با ديگران در نمي آميزند مگر به خاطر خريد و فروش . آنان در هر منطقه اي نام مخصوص دارند كه مردمان آن ناحيه به آنان نسبت مي دهند . آنان در بلاد ترك « شنكانه » و در تونس « جمازيه » ( 4 ) ناميده مي شوند . آنان همه جا كارهاي پست ، مانند تعمير ظروف مسي و سم اسب ها را انجام مي دهند . در مدينه نيز اين قوم ، همين ويژگي را دارند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . براي نمونه نكـ : جاحظ ، ثلاث رسائل ، ص 70 ؛ عياشي ، المدينة ، ص 344

2 . الشيعه ، ج 1 ، ص 65

3 . پيش از اين وي را معرفي كرديم .

4 . توضيح آن در پاورقي هاي بعد خواهد آمد . جماز هم به نظر مي رسد كه از كلمه تركي عثماني جامباز يا جانباز به معناي بندباز ، طناب باز يا نيرنگ باز گرفته شده است . نكـ : مقاله Djanbaz در El, vol . 5, 19


240


روشن است كه شمارزيادي از اسامي كولي ها براي اقليت هاي مختلف در سراسر جهان به كار مي رود . در خاور ميانه و شمال آفريقا نام هايي مانند شينگانه ، لولي ، غُرْبتي ، نَوْوَر ، قاجار و غيره ( 1 ) براي گروه هاي مختلفي از يكجانشينان يا كوچ نشينان به كار مي رود . ريشه بومي آنان شناخته شده نيست و به يكي از نژادها منسوب نيستند ، بلكه دست كم در برخي از چيزها مشتركند ؛ و آن اين كه آنان به طور معمول در پي مشاغلي مي روند كه كم و بيش ، نزد بيشتر مردم ، مشاغل پست و مشمئز كننده شناخته مي شود .

بحث در باره دشواري هاي ناشي از خطاهاي اسميوغيره درباره اين گروه هاي منفصل و مستقل از دامنه اين تحقيق بيرون است . تنها اشاره به اين نكته مي كنيم كه در ارتباط با اعراب جزيرة العرب تعدادي نوشته و تحقيق مفيد در باره طبقات پايين جامعه مانند « ضعفا » ، « اخدام » و غيره در يمن و نقاط ديگر وجود دارد . ( 2 ) در تحقيقات بعدي ، بايد تمامي داده هاي مربوط ، در باره شهري ها و روستايي هاي نخاوله ، مقايسه شود . در آن صورت ، ممكن است به اين نتيجه برسيم كه نخاوله ، تقريباً به گونه مطلوبي ، در قالب عمومي اين قبيل گروه هاي منفصل جاي مي گيرد ، اما با توجه به جهت گيري هاي مذهبي خاص آنان و نيز روابطشان با قبايل حجاز و همين طور اشراف مدينه ، در جمع ، يك طبقه جداگانه و مستقلي را از آنان به دست مي دهد .

بر اساس گفته محمد شوقي مكي كه وضعيت موجود در دهه 1970 و اوايل 1980 را وصف مي كند ، حالت جدايي گرايانه ( كم و بيش خود خواسته ) نخاوله ( كه از جمله شامل ازدواج هاي درون گروهي آنان مي شود ) هنوز ادامه دارد .

وي مي نويسد :

« اين حالت ايزوله ، به اين مسأله كمك كرده است كه آنان به خاطر وضعيت صورت و رنگ پوست ، آن هم وقتي كه در كنار ديگر ساكنان مدينه قرار مي گيرند ، به راحتي از طوايف ديگر شناخته شوند . نسل فعلي آنان شروع به ازدواج از بيرون مدينه كرده اند ؛ اما نه از افراد غير هم مذهب خود . » ( 3 )

با توجه به آنچه گذشت ، ممكن است اين پرسش مطرح شود كه آيا در اين زمان ، ميان نخاوله و اشراف ( يا شيعياني كه در تقيه زندگي مي كنند ) ازدواج هايي صورت مي گيرد يا نه ؟ بر اساس اطلاعات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : به مدخل هاي « Cngane » ، « Luli » « Nuri » در EI, vol . 2, 40 . , vol . 5, 816-19 . , vol . 8, 138 .

Pariastamme ؛ Henninger : / Paria-Gruppen ؛ , 52-106 ؛ Dostal : Sudarabien Grohmann : Being worthy,Bruck : ( جاهاي مختلف آن با يك كتابشناسي خوب ) .

3 . سكان ، ص 128


241


شفاهي كه درسال 1996 به دست آوردم ، چنين پيوندهايي اگر هم وجود داشته باشد ، بسيار نادر است . اشراف ترجيح مي دهند كه فرزندانشان با خانواده هاي سني متعلّق به طبقات مياني يا بالاتر حجازي وصلت كنند .

مالكيت و زراعت زمين ها

به نظر مي رسد كه ـ دست كم تا اين اواخر ـ بسياري از نخاوله ، كشاورزان اجاره كار يا كارگران زمين بودند . طبق گفته سيّد محسن امين ( 1 ) تقريباً شماري از باغ هاي نخل در زمان ملاقات وي در مالكيت آغاوات يا خدّام حرم بوده است ؛ يعني خواجه هايي كه در مسجد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) انجام وظيفه مي كردند . ( 2 ) نويسندگان ديگر ، اشراف حسني و حسيني و همچنين سنيان مدني سرشناس را به عنوان صاحبان باغ هاي نخل معرفي مي كنند . ( 3 )

به علاوه ، بسياري از اين املاك ، در مالكيت رهبران قبيله اي بود ؛ به گفته Higarthطايفه بنوعمر از طوايف قبيله حرب مالك بسياري از باغ هاي اطراف مدينه بودند ؛ در حالي كه بنوعلي ـ كه Higarth آنان را يك گروه طغيانگر شيعه ناميده ـ از طايفه عوف ( از قبيله حرب ) در زمين هاي اطراف قبا ، در دشت هاي عوالي كشاورزي مي كردند . ( 4 ) وي مي افزايد كه قبيله حرب تقريباً تمامي مناطق نزديك به مدينه را در اختيار داشتند . به نوشته وي طايفه بنو علي بيش از ديگران در داخل و نزديك شهر بودند ؛ جايي كه منبع دائمي مشكلات و دردسر ساز براي ترك ها و منشأ بي نظمي ميان شهروندان شناخته مي شد . ( 5 )

اين يك واقعيت آشكار است كه قبايل بدوي و يا خانواده هاي رهبران قبيله اي ، به داشتن مالكيت آبادي ها در عربستان سعودي ، عادت داشتند . ( 6 ) اين مناطق به وسيله كشاورزان اجير و خدمتكاران آنان كشت مي شد . اگر ادعاي Higarth در اين كه قبيله حرب ، مالك بيشتر باغات خرماي اطراف مدينه بوده است ، دست باشد ، ما از اين حقيقت مي توانيم اين نكته را دريابيم كه روابط حرب با نخاوله مدينه ، عوالي و ديگر روستاهاي اين منطقه ، آنچنان كه سيد محسن امين نيز گزارش كرده ، ( 7 ) تا حدي بر پايه منافع اقتصادي استوار بوده است .

با اين همه ، به نظر مي رسد كه گفته هاي Higarth نياز به مقداري جرح و تعديل دارد . طبق گفته بوركهارت ، بعضي از باغ ها و زمين هاي كاملا نزديك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . رحلات ، ص 48 ؛ نكـ : ابن موسي ، وصف ، ص 26

2 . در باره اساس و سير تحول در باره جامعه خواجه هاي مدينه نكـ : Eunuchs, Marmon : ( موارد مختلف ) ، Das Farraschen-Amt ؛ Caskel : و براي اطلاعات بيشتر : ابن موسي ، همان ، ص 71 ؛ ابن سلام ، المدينة ، صص 35 ـ32 و 236 ـ 233

3 . ابن موسي ، همان ، ص 18 ؛ بسياري از مردم مدينه ، دست كم براي چند ماه از سال ، باغي را اجاره مي كردند . نكـ : 299 Zur Kultur,Avul Fadl :

4 . حجاز ، ص 39

5 . همان ، ص 28

6 . 432-34 Steuern, esp . Pfullmann :

7 . گزارش وي پيش از اين گذشت .


242


( چسبيده ) به مدينه ، در حقيقت جزو دارايي هاي بزرگان مدينه بوده و يا مدت زمان زيادي بود كه وقف شده بود تا به وسيله متوليان شهري ، مانند افراد برجسته اي چونان علما و خدّام حرم اداره گردد . اين وضعيت ممكن است تا حدودي در فاصله ميان سال 1815 ـ سال بازديد بوركهارت ـ و زماني كه Higarthاين گزارش را نوشته است ، تغيير كرده باشد ؛ ولي بسيار محتمل است كه توصيف سياح سوئيسي ؛ يعني بوركهارت تا يك قرن بعد نيز معتبر بوده باشد . متن مربوط در آثار بوركهارت به صورت زير است :

بسياري از باغ ها و كشت زارها به مردم شهر تعلق دارد و اعرابي كه در آنها زراعت مي كنند ( كه نواخله ناميده مي شوند ) بيشتر ( و فقط ) كشاورز هستند . مالكيت باغ ها به يكي از صورت هاي ملك يا وقف است ؛ اولي هنگامي كه به شخص خاصي تعلق داشته باشد ؛ دومي هنگامي كه به يك مسجد و مدرسه ها يا مؤسسات مذهبي تعلق داشته باشند كه از سوي آنها ، با اجاره هاي بسيار طولاني ، به وسيله خود مردم مدينه كشت مي شوند ، و آنان براي مدت هاي كوتاه تري آنها را به كشاورزان مي دهند . » ( 1 )

توصيف بوركهارت تا حد زيادي براي زمين هاي كشاورزي در بيرون مدينه درست و به ميزان كمتري براي عوالي ؛ يعني مناطق جنوبي تر كه همان قلمرو حرب باشد ، صادق است .

به هر روي ، در منابع متعدد ، حتي باغ ها و خانه هاي اين منطقه ، به عنوان دارايي هاي مدني ها ذكر شده است . در اين موارد مي توانيم فرض كنيم كه دست كم برخي از اين افراد ، كساني از شرفاي مدينه بودند كه به عنوان شيعيانِ در تقيه ، روابط خاصي با رؤساي قبايل حرب به طور كلي و با شيعيان بنو علي به خصوص داشتند .

از سوي ديگر ، آنان قادر به استفاده كامل از همه دارايي هايي خود نبودند . علي بن موسي ، از شخصي با نام شاهين بن محسن حسيني شدقمي به عنوان مالك اصلي يك چاه و باغ در حوالي سال 1885 ياد كرده است . همچنين يك زائر ايراني در همين زمان ، در باره يك باغ نخل دلپذير در نزديكي مسجد فضيخ سخن مي گويد كه در مالكيت يكي از شرفاي شيعه از سادات حسني بوده است . ( 2 ) با اين حال ، بخش اعظم زمين هاي كشاورزي اين ناحيه ، تحت سلطه مستقيم يا غير مستقيم حرب قرار داشته است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . Travels, vol . 2, 207

2 . ابن موسي ، وصف ، ص 25 ؛ فراهاني ، سفرنامه ، ص 236 ؛ ( ترجمه انگليسي A ShiitePilgrimage, 279


243


مشاغل ديگر

آنچه را كه پيش از اين ، از محمد بيرام در باره ارتباط ميان نخاوله و كولي ها نقل كرديم ، از نظر اجتماعي نكته جالب توجهي است . ( 1 ) او به روشني مشاغل نخاوله را كه آن ها را حقير مي شمرد ، بيان نمي كند ؛ امامنابع ديگر ، به ويژه بوركهارت از برخي مشاغل ديگر ، به جز كشاورزي و باغداري و گله داري ياد مي كنند :

زنان زارعان و باغبانان و ساكنان مناطق حومه ، در خانه هاي مردم شهر به عنوان خدمتكار كار مي كنند و كار عمده آنان آسيا كردن غلات در آسياي دستي است . ( 2 )

گرچه بوركهارت تصريح به شيعه بودن اين افراد ندارد ، اما مي توان مطمئن بود كه دست كم در زمان بازديد او ( سال 1815 ) بسياري از خدمتكاران زن كه در خانواده هاي ثروتمند مشغول به كار بودند ، در حقيقت به خانواده هاي نخاوله ، كه هر روز و يا به طور پراكنده به مناطق شهري مي آمدند ، تعلق داشتند .

Eldon Ruter كه در اواسط دهه 1920 ازمدينه ديدن كرده است مي نويسد :

« تعدادي از نخاوله عادت داشتند كه روزانه به يك منطقه باز ، نزديك يكي از درهاي حرم ، باب السلام بيايند و در آنجا سبزيجات بفروشند . » ( 3 )

در اينجا بايد افزود كه درآمد نخاوله تنها از راه زراعت و فروش ( مستقيم يا غير مستقيم ) خرما و سبزيجات به دست نمي آمد ؛ بلكه يك منبع درآمد مهم ديگر ، ساختن اشيايي از تنه درختان ، شاخه ها و برگهاي درخت خرما بود ؛ چيزهايي مانند صندلي ، صندلي دسته دار ، نيمكت ، تخت خواب ، ميز ، سبد ، بادبزن ، جارو ، حصير ، پرده هاي ديواري ، و حتي نوع خاصي ازسرپوش كه در مراسم حج استفاده مي شد . توليد بسياري از اين لوازم ، تقريباً به طور انحصاري در دست زنان بود . ( 4 )

شغل هاي ديگري را كه نخاوله دنبال مي كردند و يا امروز دنبال مي كنند ، قصابي ، خدمتكاري منزل و رفتگري مي باشد . همچنين ، و به احتمال ، آنان هر از چند گاهي براي تميز كردن چاه هاي فاضلاب مدينه استخدام مي شوند . ( 5 )

بسياري از مردان آنان ، در ايام حج ، تحت عنوان مزوّرون يا ادلّه ، به راهنمايي حجاج مي پردازند . همچنين به برخي از آنان پولي پرداخت مي شود تا حج را به نيابت كساني كه نتوانسته اند حج را به جاي آورند ، انجام دهند . بر اساس گفته جلال آل احمد ، اين رسم تا ميانه دهه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . به مطالب قبلي بنگريد .

2 . Travels, vol . 2, 265

3 . 552The Holy Cities,

301-03 . Zur Kultur,Abul Fadl :

5 . به مطالب انصاري كه پيش از اين نقل شده ، مراجعه كنيد . نيز نكـ : vol . 2, 239 Travels,Burckhart : ؛ آل احمد ، خسي در ميقات ، ص 66 ؛ EI, vol . 5, 1007 Al-Madina,Windr :


244


1960 هنوز متداول بوده است . ( 1 )

تا به امروز ، سيستمي كه شرح آن رفت ، منبع درآمد كم و بيش مهمي را براي نخاوله فراهم مي كرده است . شايد اين سنيان حسود ( Envious ) مدينه بودند كه نخستين بار مطرح كردند كه نخاوله ، نه تنها خانه هاي خود را ، بلكه آنچه را در داخل خانه دارند ؛ يعني زنان و دخترانشان را نيز در اختيار همكيشان خود قرار مي دهند . در اين خصوص ، تقريباً تمامي نويسندگان سني از عقد متعه ياد كرده اند . ( 2 ) نويسندگان شيعه ، ضمن مطالبي كه در باره نخاوله نوشته اند ، هرگز به اين مطلب اشاره نكرده اند . اما ـ حتي در اين اواخر ـ مواردي ازانعقادعقد متعه بين زنان نخاوله وزائران شيعه در مدينه وجود داشته است .

با وجود انتقادهايي كه برخي از متفكران جديد نسبت به عقد متعه مطرح كرده اند ، عقد ياد شده از سوي تمامي فقهاي شيعه دوازده امامي معتبر و صحيح تلقي مي شود . در سال هاي اخير ، برخي از نويسندگان مذهبي ، از متعه به عنوان وسيله اي براي حل مشكلات اجتماعي ياد كرده اند . ( 3 ) بنابر اين ، حتي اگر ازدواج موقت ميان زائران شيعه و زنان نخاوله صورت گرفته باشد ، خطايي رخ نداده است ؛ مشروط بر آن كه احكام فقهي موجود در فقه دوازده امامي رعايت شده باشد ؛ بهويژه اين مسأله كه زنان شوهردار حق بستن عقد متعه با ديگري را ندارند . البته اين ناممكن است كه بتوانيم در باره رعايت شدن يا نشدن اين قوانين ، مطلبي بگوييم . منابع سني اظهار مي دارند كه فحشاي زنان متأهل و مجرد نخاوله ، امري كم و بيش عادي بوده ( و شايد هنوز هم باشد ) . اين طعنه و كنايه ، بدون ترديد بي پايه و اساس است . از آنجاكه قبايل كولي در عربسان وجود دارند كه ـ دست كم تا اين اواخر ـ زنانشان به فحشا شهرت داشتند ، ( 4 ) سنيان مدينه و همچنين زائران سني همگي تمايل داشتند تا چنين باوري را در باره نخاوله هم مطرح كنند .

* پي نوشتها :


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . خسي در ميقات ، ص 39 ( ترجمه انگليسي آن ، ص 27 )

2 . نكـ : برخي از پاروقي هاي پيشين ( ش 298 ، 305 ) . براي اطلاعات بيشتر ، بنگريد به : The Tutter : holy Cities, 552

3 . نكـ : مقاله Mut'a در , 17-5, 38-42 ؛ EI, vol . 7, 757 ؛ EheEnde :

. "Sexual Hospitality" Dostal : 741' The Ma'n "Gypsies" Serjeant : همچنين بنگريد به Henninger در , index pp . 488 ( s . v . "Gastprostitution" ) 494 ( "Prostitution" ) Arabica Varia


| شناسه مطلب: 83217