1 ـ جامعه
شیعه در مدینه

51 میقات حج - سال نهم - شماره سی و پنجم - بهار 1380 تاریخ و رجال 52 جامعه شیعه در مدینه ( 4 ) Werner Ende / جعفر جعفریان در مقدمه بخش سوّم مقاله حاضر که در شماره پیشین ( 34 ) انتشار یافت وعده داده بودیم که بخش چهارم مقاله را


51


ميقات حج - سال نهم - شماره سي و پنجم - بهار 1380

تاريخ و رجال


52


جامعه شيعه در مدينه ( 4 )

Werner Ende / جعفر جعفريان

در مقدمه بخش سوّم مقاله حاضر كه در شماره پيشين ( 34 ) انتشار يافت وعده داده بوديم كه بخش چهارم مقاله را همراه با مشخصات منابع بياوريم ليكن به علت مفصل بودن منابع و محدوديت صفحات ، موفق به عملي كردن وعده خود نشديم . ضمن پوزش ، خوانندگان گرامي را به مجموعه مقالات كه يكجا و به ضميمه فهرست منابع منتشر خواهد شد ، ارجاع مي دهيم .

2 . شمار جمعيت نخاوله

درباره شمار نخاوله مدينه ، ترديدهايي وجود دارد . در سال 1964 ، يكي از جوانان نخاوله در پاسخ به پرسش جلال آل احمد ، نويسنده فرهيخته ايراني ، در باره جمعيت نخاوله ، تعداد آن را حدود پنج هزار ( 5000 ) نفر عنوان كرد . ( 1 )

در كتابچه اي كه ويژه زائران شيعه نوشته شده و به سال 1972 در پاكستان به چاپ رسيد ، شمار نخاوله چهار هزار ( 4000 ) نفر دانسته شده است . ( 2 )

عمر رضاكحّاله ، نويسنده سوريِ سنّي ، درچاپ دوم كتاب « معجم قبائل العرب » خود كه به سال 1968 در بيروت به چاپ رسيد ، شمار نخاوله را 12000 نفر نوشته است . ( 3 ) كحاله ، در اين باره از كتاب رحلة الحجازيه بتنوني استفاده كرده است . ( 4 ) بتنوني ( م 1938 ) گزارش سفر سال 1909 خود را در اين كتاب ( 5 ) نوشته و به احتمال اين عدد را از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . خسي در ميقات ، ص 66 ( ترجمه انگليسي ، ص 45 )

2 . , 55hajj Masail

3 . معجم قبائل العرب ، ج2 ، ص117

4 . رحلة ، ص 52 مقدمه .

5 . چاپ اول در قاهره ، به سال 1910 و ويرايش جديد ، همانجا ، 1911


53


ايوب صبري پاشا ( م 1890/ 1307 ) كه دقيقاً همين رقم را ياد كرده ، گرفته است . ( 1 ) از آنجاكه صبري پاشا به عنوان يك مقام رسمي ، مدت زماني در مدينه زندگي كرده و از آنجا كه به وضعيت اوايل دهه 1880/1297 بر مي گردد ، اين احتمال وجود دارد كه رقم يادشده نزديك به واقعيت باشد .

رقم 12000 نفر براي آن زمان ، كم و بيش مورد تصديق محمد حسين فراهاني نيز ـ كه در سال 86 ـ 1885 / 1302 از مدينه ديدار كرده ـ قرار گرفته است . بر حسب اظهار وي ، جمعيت مدينه و روستاهاي اطراف آن در آن زمان ، حدود 80000 نفر بوده كه اين رقم شامل 10000 نفر شيعه نيز مي شده است . 4000 نفر از شيعيان در شهر و 6000 نفر در روستاهاي اطراف مدينه مي زيسته اند . به نظر مي رسد كه فراهاني ، هم بنوحسين را ـ كه در شهر اقامت داشتند و هم كشاورزان فقيري كه خارج از حصار شهر زندگي مي كرده اند ـ در شمار نخاوله به حساب مي آورد ؛ زيرا تصريح مي كند كه بخشي از خانه هاي آنان در داخل شهر و بخشي ديگر در بيرون حصار شهر ، در نزديكي قبرستان بقيع است . وي دو گروه ياد شده را از بنوعلي و دو طايفه بدوي ديگر و نيز تعدادي اشراف حسني ، كه در داخل شهر زندگي كرده و شيعه بوده اند ، متمايز مي سازد . ( 2 )

نايب الصدر شيرازي در گزارش سفر سال 1888/ 6ـ1305 خود ، از رقم 2000 ياد كرده ، اما اين رقم وي ، تنها مربوط به كساني است كه در محله اي در خارج شهر ، جايي كه او آن را حصار جديد خوانده ، سكونت داشته اند . ( 3 ) در باره وضعيت امروز آنان ، آمار رسمي در دست نيست ؛ شايد آمار قابل اطميناني نزد سعودي ها وجود داشته باشد ؛ اما تا آنجا كه مي دانم ، چنين چيزي ، تاكنون چاپ نشده است . برخي از آمارهايي كه شماري از نويسندگان شيعه مذهب بيان كرده اند ، آشكارا مبالغه آميز است . افزون بر آن ، بايد توجه داشته باشيم كه برخي از اين آمارها ، مربوط به شمار شيعيان دوازده امامي ساكن حجاز است ؛ در حالي كه آمارهاي ديگر به نخاوله مدينه و يا روستاهاي جنوب آن مربوط مي شود . ( 4 ) يوسف الخويي در گزارش اخير خود از شيعيان مدينه كه درآن مي كوشد تا از كلي گويي بپرهيزد ، مي نويسد :

« تعيين رقم دقيق نخاوله ، كار دشواري

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . به آنچه در صفحات پيشين نقل كرديم ، مراجعه فرماييد . شگفت آن كه همين عدد در چاپ جديد دهخدا ، لغت نامه ، ج 11 ، ص 310 نيز آمده است .

2 . سفرنامه ، ص 210 ( ترجمه انگليسي ، ص 257 )

3 . تحفة الحرمين ، ص 235

4 . حسن ، الشيعه ، ج 1 ، ص 68 . وي حدود 100000 شيعه دوازده امامي را براي مدينه و اطراف آن و رقم 20000 نفر را براي جده ، طائف و مكه ياد كرده است . همين طور 160000 نفر زيدي و رقمي ميان 250000 تا 300000 نفر اسماعيلي مذهب براي تمامي كشور سعودي نوشته است .


54


است . برخي رقم 100000 نفر را عنوان مي كنند ؛ اما يك رهبر مذهبي كه من او را ملاقات كردم ، تخمين محتاطانه تري ارائه كرده ، رقم 32000 نفر را عنوان كرد كه شامل 19000 نفر از نخاوله ، 8000 شيعه در وادي فرع ، به علاوه 5000 نفر از سادات شيعه كه در اطراف شهر زندگي مي كنند ، مي شود . برخي هم رقم 40000 نفر را مطرح مي كنند ، بر اين اساس حدود 15 درصد از دانش آموزان مدينه ، شيعه مذهب هستند . » ( 1 )

3 . تدفين و قبرستان ها

Eldon Rutter پس از انجام تحقيقاتي درباره نخاوله مي نويسد : « نخاوله ، آن گونه كه اهالي ( سنّي ) مدينه مي گويند ، براي پول هركاري را انجام مي دهند . » سپس مي افزايد : از اين رو ، پس از گشوده شدن مدينه به دست وهابي ها ، در سال 1925/1343 ، شماري از آنان پس از حكم قاضيِ وهابي ، ابن بُلَيهد ، دست به تخريب بقعه هاي بقيع زدند . ( 2 )

با توجه به بقعه روي قبر عثمان و صحابه ديگري كه در آنجا مدفون بودند ، نخاوله دغدغه خاطر زيادي براي انجام وظيفه اي كه از سوي حاكمان جديد به آنان محوّل شده بود ، نداشتند . اين احتمال نيز وجود دارد كه آنان مجبور به اين كار شده باشند . توضيح آن كه ، دستور ابن بليهد مي تواند به منزله احساس تنفّر وي ، نسبت به اين اقليت تعبير شود ؛ چرا كه تخريب مزبور ، شامل تخريب بقعه چهار امام مدفون در بقيع و برخي ديگر از اهل بيت نيز مي شد .

از اتفاق ، اين اقدامِ ابن بُلَيهد يك پيشينه تاريخي نيز دارد . بر اساس گفته احمدبن زيني دحلان ، زماني كه مكه نخستين بار در سال 1803 توسط وهابي ها اشغال شد ، ساكنان ( سني ) شهر مجبور به تخريب بقعه هاي موجود در قبرستان مَعْلاة و اماكن ديگر شدند . ( 3 )

از سال 1925/1343 به بعد ، اعتراض عمومي نسبت به تخريب بقاع بقيع به طور عموم ، و تخريب بقعه چهارامام به طور خاص ، در متون و نوشته هاي شيعيان در باره مدينه وجود دارد . ( 4 )

براي مدت زماني ، به نخاوله ، شامل ساكنان محله نخاوله و كساني كه در باغستان هاي جنوب مدينه سكونت داشتند ، اجازه داده نمي شد تا مردگان خود را در بقيع دفن كنند . ( 5 ) از سوي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الخويي ، شيعه ، ص 4 ؛ در باره وادي فرع پيش از اين توضيحاتي آورديم .

2 . The Holy cities, 553, 563 . فتوايي در تأييد اين اقدام ، توسط شماري از علماي سني مدينه ، به درخواست ابن بليهد انتشار يافت . سيد محسن امين ، فتاوي مخالف اين اقدام را در كشف الارتياب ، ص 359 آورده است . ترجمه ايتاليايي اين فتوا را بنگريد در : Oriente Moderno ( Rome ) , vol . 6 288 . ( 1926 ) ,

3 . , 146, 320 Muhammad b . AbdlwahhabPeskes :

4 . براي نمونه نكـ : الأمين ، « كشف » ، ص 60 ؛ نجفي ، « مدينه شناسي » ، صص 339 ـ 337 ؛ مغنيه ، « هذه هي » ، صص 49 ـ 46 ؛ و همان مطلب در « تجارب » ، صص373ـ 371 ؛ فقيهي ، « وهابيان » ، ص 215 ؛ سالور ، « ارمغان » ، صص 18 ، 22 تا 24 ؛ حسن ، « الشيعه » ، ج 2 ، ص 203 ؛ اطلاعاتي هم توسط هاجري و سامرايي آمده كه پيشتر آنها اشاره شده است . شماري از نويسندگان سني زائر مدينه نيز از اقدامات وهابيان انتقاد كرده اند . براي نمونه نكـ : هيكل ، « في منزل الوحي » ، ص 525

مترجم : انعكاس اين مسأله در ايران چنان بود كه در اوايل شهريورماه سال 1304 شمسي كه خبر واقعه هولناك تسلط وهابيان بر مدينه به ايران رسيد ، علما دست به تشكيل مجالس مشورتي زدند و دولت نيز اطلاعيه اي رسمي در اين باره صادر كرد . همچنين ، دولت روز شانزدهم صفر آن سال را تعطيل كرد و در مجلس نيز مذاكراتي در اين باره صورت گرفت . رضا خان كه آن زمان سردار سپه ناميده مي شد ، اطلاعيه زير را صادر كرد :

متحد المآل ، تلگرافي و فوري است .

عموم حكام ايلات و ولايات و مأمورين دولتي .

به موجب اخبار تلگرافي از طرف طايفه وهابي ها ، اسائه ادب به مدينه منوره شده ومسجد اعظم اسلامي را هدف تير توپ قرار داده اند . دولت از استماع اين فاجعه عظيمه ، بي نهايت مشوّش و مشغول تحقيق و تهيه اقدامات مؤثر مي باشد . عجالتاً با توافق نظر آقايان حجج اسلام مركز ، تصميم گرفته شده است كه براي ابراز احساسات و عمل به سوگواري و تعزيه داري ، يك روز تمام ، تمام مملكت تعطيل عمومي شود . لهذا مقرر مي دارم عموم حكام و مأمورين دولتي ، در قلمرو مأموريت خود به اطلاع آقايان علماي اعلام هر نقطه ، به تمام ادارات دولتي و عموم مردم اين تصميم را ابلاغ و روز شنبه شانزدهم صفر را روز تعطيل و عزاداري اعلام نمايند .

رياست عاليه قوا و رييس الوزراء ـ رضا .

روز ياد شده تعطيل شد و از نواحي مختلف تهران ، دستجات سينه زني و سوگواري به راه افتاده ، در مسجد سلطاني اجتماع كردند . عصر همان روز نيز يك اجتماع چند ده هزار نفري در خارج از دروازه دولت تشكيل شد و سخنرانان مطالب تندي عليه اقدام وهابي ها ايراد كردند . ( تاريخ بيست ساله ايران ، ( حسين مكي ، تهران ، علمي ، 1374 ) ، ج 3 ، صص 395 و 396 )

گويا براي مدتي اوضاع آرام بود تا آن كه خبر انهدام بقاع شريفه در بقيع انتشار يافت و بار ديگر در خردادماه 1305 ، جريان مزبور خبرساز مي شود . از نجف ، دو تن از مراجع تقليد ، مرحوم حاج سيد ابوالحسن اصفهاني و محمد حسين نائيني تلگرافي به تهران مي زنند كه متن آن چنين است :

قاضي وهابي به هدم قبه و ضرايح مقدسه ائمه بقيع حكم داده ؛ 8 شوال مشغول تخريب . معلوم نيست چه شده با حكومت مطلقه چنين زناندقه وحشي به حرمين . اگر از دولت عليّه و حكومت اسلاميه علاج عاجل نشود ، علي الاسلام السلام .

به دنبال آن ، مدرس در مجلس نطقي كرد و از شاه خواست تا افرادي از نمايندگان مجلس معين كند تا كميسيوني ترتيب داده و در اين باره مشورت كنند . نتيجه كميسيون آن شد كه در اين باره تحقيق بيشتري صورت گيرد و پرونده هايي كه از قبل در باره ماجراي وهابيان است ، مطالعه شده ، ضمن تلگرافي خبر اين واقعه به همه ولايات اعلام شود . در همين جلسه ، مستوفي الممالك با پيشنهاد مدرس ، پست نخست وزيري را پذيرفت .

پس از آن نيز ، مستوفي الممالك در مقام رياست وزرايي ايران ، اعلاميه مشروحي در باره اين واقعه صادر كرد ، ضمن اعلام انزجار از اين حركت فجيع و وحشيانه ، از قاطبه مسلمانان خواست تا « به حكم وحدت عقيده اسلامي ، متفقا به وسايل ممكنه از اين عمليات تجاوزكارانه جلوگيري به عمل آورند و از آنجا كه حرمين شريفين حقيقتاً به تمام عالم اسلام تعلق دارد و هيچ ملت مسلمان ، دون ملت ديگر حق ندارد اين نقاط مقدسه را كه قبله جامعه مسلمانان و مركز روحانيت اسلام است به خود اختصاص داده تصرفات كيف مايشاء نمايد و اصول تعاليم خود را بر عقايد ديگران تحميل كند ؛ بنابر اين ، از تمام ملل اسلاميه تقاضا مي شود كه در يك مجمع عمومي ملل اسلامي مقدرات حرمين شريفين را حل و تسويه نمايند و قوانين و نظاماتي وضع گردد كه تمام مسلمانان بر طبق عقايد مختصه خود بتوانند آزادانه از بركات روحاني و فيوض آسماني اماكن مقدسه مكه معظمه و مدينه طيبه برخوردار و متمتع شوند . ( تاريخ بيست ساله ايران ، ج 4 ، صص 86 ، 87 ، 92 و 93 ) .

5 . The Holy Cities, 563Rutter : . مدني و زُعْبي ، « الاسلام » ، ص 126 ؛ بر اساس گزارش انصاري ، نخاوله نمي خواستند مردگان خود را در كنار سنيان دفن كنند . نكـ : به آنچه پيش از اين ( ص 303 اصل مقاله ) در باره آنان نقل كرديم .


55


ديگر ، علي بن موسي اين مطلب را يادآور مي شود كه شماري از سادات علوي ، همانند برخي از اميران مدينه ، از طايفه بنوحسين ، مردگان خود را در نزديكي مقبره اهل بيت دفن مي كردند . اين اطلاعات توسط ريچارد بورتون نيز تأييد مي شود . ( 1 )

براساس گزارش علي بن موسي از سال 1885 در حالي كه وي براي مدتي يك مقام محلي در مدينه بوده و مدتي هم امام مالكيان را بر عهده داشته ، ( 2 ) بر هيچ يك از مردگان نخاوله در حرم نماز خوانده نمي شود . به بيان دقيق تر : آنان از دري از درهاي بقيع كه به همين منظور تعبيه شده ، وارد بقيع مي شوند تا به كنار مقبره اهل بيت آمده و بر مردگان خود نماز گزارند . ( 3 ) مي توانيم فرض كنيم كه تقريبا در تمامي اين موارد ، مردگان نخاوله در بيرون ديوارهاي بقيع ، در قبرستاني كه بورتون از آن ياد كرده و در نقشه وي از مدينه ، محل آن مشخص شده ، دفن مي شده اند . با توجه به اين مسأله است كه وي در شرح خطاي عمدي و لحظه اي خود ، در حركت از كنار بقيع ، اشاره به رفتن به محل مخروبه و كثيفي كه نخاوله در آنجا هستند ، مي كند ؛ آن هم در قياس با بقيع كه قبور صالحين در آنجا است . ( 4 )

در سال هاي اخير به شيعيان مدينه اجازه داده مي شود تا مردگان خود را در بقيع در بخش خاصي ، در نزديكي مدفن اهل بيت ، دفن كنند . ( 5 ) اين نكته لازم به يادآوري است كه برخي از زائران شيعه ، كه در دوره عثماني يا سعودي ، به طور اتفاقي در مدينه درگذشته اند ، در بقيع دفن شده اند . در باره دوره سعودي ، محمد شريف رازي از سه عالم ايراني نام مي برد : 1 ـ محمد تقي طالقاني ( در باره وي توضيحاتي خواهد آمد . ) 2 ـ سيد محمد رضا بهبهاني حائري ( م 1391/ 1971 ـ 72 ) 3ـ حجت الاسلام حاج ميرزا عبد الرسول مرزباني تبريزي ( م 1393/ 1973 ـ 74 ) . ( 6 )

به علاوه ، يك قبرستان شيعي در نزديكي روستاي قبا وجود دارد . ادعا شده است كه زمين اين قبرستان جايي است كه مسجد ضرار قرار داشته است ؛ اين مسجد به دستور حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) در سال نهم هجري ويران گرديد . ( 7 ) با توجه به معناي ضمني مذهبي اين مسأله ، بعيد به نظر نمي رسد كه دشمنان شيعه اين داستان را ساخته باشند . در اينجا از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن موسي ، « وصف » ، ص 11 ؛ , vol . 2, 4 Personal NarrativeBurton :

2 . نكـ : مقدمه عبيد مدني بر كتاب ابن موسي ، وصف ، ص 10

3 . همان ، ص 12

4 . vol, 2 . pp . 2, 31 Personal Narrative, Burton : و نقشه در vol . 1, 392 .

ترجمه متن عربي سفرنامه بورتون چنين است : وي در شرح عبور خود از آن حدود ، به طناب هاي فراوان خيمه ها اشاره كرده كه بدون هيچگونه نظامي به اين سوي و آن سوي كشيده شده است . پس از آن مي نويسد : بالأخره به نهايت در رسيديم و به عمد ، به سمت موضع منحطي ( محل كثافات ) كه شيعيان نخاوله در آن سكونت دارند ، در عوض رفتن به سمت بقيع كه مقبره صالحين است ، رفتيم كه سيد حامد مسير مرا اصلاح كرد . . . نكـ : : بورتون ، الرحله ، ( ترجمه و تحقيق عبدالرحمان عبدالله الشيخ ، قاهره ، الهيئة العامة المصريه ، 1994 ) ج 2 ، ص 164 . بورتون در صفحه بعد از آن ، مي نويسد : هر كسي كه در مدينه بميرد ، از ساكنان شهر باشد يا افراد غريب ، در بقيع دفن مي شود ، مگر شيعيان و زنادقه . همان ، ص 165 . بورتون در جاي ديگري از اين سفرنامه خود ، در باره سادات مي نويسد : محل اقامت آنان در حش ابن سعد است كه يك محله مسكوني در خارج از مدينه به سمت جنوب از درِ الجنازه به آن سو است . البته هيچ اعتراضي در اقامت آنان در داخل حصار مدينه وجود ندارد . بعد از مردن آنان ، مرده ( براي نماز ) به حرم نبوي آورده مي شود ، مشروط بر آن كه كارهاي زشتي از او گزارش نشده باشد . اينان در بقيع دفن مي شوند . چنين برخورد مسامحه آميزي با آنان ، از آن روي است كه فرض بر آن است كه برخي از آنان بر مذهب سني هستند . حتي رافضيان آنان نيز تشيع خود را پنهان مي كنند . همان ، صص 141 و 142 ، « مترجم » .

5 . 5The Shi'a,

6 . گنجينه دانشمندان ، ج 7 ، ص 99

لازم بود مؤلف به مطالبي كه در سفرنامه هاي دوره قاجاري ، در باره قبر شيخ احمد احسايي ( م 1243 قمري ) در بقيع ، آن هم در كنار قبور ائمه بوده و ميان سنيان به « مقبرة شيخ الروافض » شناخته مي شده است ، اشاره مي كرد . در « حج گزاري ايرانيان در دوره قاجار » چنين آمده است : در پشت ديوار قبور ائمه بقيع ، قبر شيخ احمد احسايي بوده كه برخي از زائران ايراني آنجا را نيز زيارت مي كرده اند . ( سفرنامه فرهاد ميرزا ، ص 172 ؛ سفرنامه دختر فرهاد ميرزا ، ص 288 ) .

ملاابراهيم كازروني و نايب الصدر شيرازي شعري را كه روي سنگ قبر احسايي بوده ، آورده اند ( كازروني ، ص 378 ؛ نايب الصدر ، صص 228 و 229 ) فراهاني متن سنگ قبر احسائي و شعر را آورده كه سال فوت احسايي در آن ( 1243 ) حك شده بوده است . وي ادامه مي دهد كه سني ها آن را مقبره شيخ الروافض مي دانند . وي كرامتي نيز در باره شيخ نقل كرده كه مربوط به دزداني است كه مي خواسته اند سنگ قبر شيخ را از جا كنده ، ببرند . همو افزوده است كه قبر شيخ الاسلام شيراز نيز كه در سال 1286 درگذشت ، كنار قبر احسايي است . ( فراهاني ، ص 230 و 231 ) . نكـ : جعفريان ، مقالات تاريخي ، دفتر هشتم ، صص 245 و 246

آقاي علم الهدي نيز مي گويد : هر كس از شيعيان ، در مدينه مرحوم مي شد ، در نزديك قبور ائمه دفن مي كردند ؛ البته با فاصله سه تا شش متر . بعد از آقاي لواساني هم همين طور بود ؛ به طوري كه ايشان مي فرمود : من پول مي دهم به اين قبركن ها كه اگر از سادات يا از زائران حجاج به رحمت خدا رفتند ، در بالاسر قبور امامان معصوم دفن كنند . مهدوي راد ، جعفريان ، با كاروان عشق ، ص 364

7 . 74, 145 Muslims,Lecker : و نكـ : EI, vol . 6 . 642


56


بحث بيشتر در اين باره ، خودداري مي كنيم . نويسنده و سياستمدار مشهور مصري ، محمد حسين هيكل ( م 1956 ) كه در سال 1936 از اين محل ديدن كرده ، مي نويسد : قبرستان مورد بحث در حال حاضر محل دفن روافض ، شيعيان و نخاوله است . به هر روي ، او هر گونه ارتباط اين نقطه را با مسجد ضرار رد مي كند . ( 1 ) بر اساس گفته يوسف الخويي ، كه در سال 1996 در آنجا بوده ، آن محل در حال حاضر ، يك قبرستان بزرگ است كه زائران شيعه اي نيز كه در مدينه وفات مي كنند ، در آنجا دفن مي شوند . ( 2 )

نخاوله : انزوا ، تبعيض و بقا

1 . محلّه

نويسندگان شيعي و سني و نيز نويسندگان غير مسلمان ، افزون بر بيان تبعيض موجود در رابطه با دفن مردگان ، از انواع تبعيض ها و رفتارهاي ناشايست ديگري نسبت به نخاوله توسط اكثريت سني ياد مي كنند . البته ، هر آنچه در اين باره گفته شده ، لزوماً درست نيست . براي نمونه ، بعضي از پاشاهان ( عثماني ) به نخاوله دستور دادند تا دستارهاي قرمز و لباس هاي نارنجي بپوشند . ( 3 ) اينكه آيا هرگز چنين دستوري وجود داشته است يا خير ، قطعي نيست . اگر چنين باشد ، مي توانيم فرض كنيم كه دستور مورد بحث ( دستار قرمز اشاره اي به قزلباش ها دارد ؟ ) به علاوه اقدامات تبعيض آميز ديگر كه در منابع ذكر شده است ، كوتاه مدت بوده و ( يا ) به طور جدي اعمال نمي شده است .

با اين همه ، اين مشخص است كه نخاوله ( به استثناي اشراف ) براي مدّت زماني طولاني مجبور به زندگي در شرايط يك جامعه مطرود مانند ، شده بودند . نخست آن كه ـ دست كم در دوره عثماني ـ به آنان اجازه داده نمي شد ، شب هنگام داخل ديوارهاي مدينه بمانند ، چه رسد به آن كه در آنجا سكونت اختيار كنند ! ( 4 ) محله آنان شامل چهار ديواري هايي بود كه در اصطلاح به آنها حوش ( جمع آن : احوشه ، احواش و حيشان ) گفته مي شد و خارج از حصار اصلي شهر در جنوب حرم قرار داشت . در نقشه اي كه توسط عبدالقدوس انصاري در كتاب « آثار المدينة المنوره » ( چاپ 1935/1354 ق . ) كشيده شده ، از آن با عنوان محله نخاوله ياد شده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . في منزل الوحي ، ص 574 ( و نسبة مسجد الضرار الي هذا المكان وهم ) .

2 . 5The Shi'a,

3 . مدني و زعبي ، « الاسلام » ، ص 126

عبارت متن عربي چنين است : « و اما الشيعة المدينة المنورة ، فهم بقية الأنصار الكرام ، الَّذين لم يغادروها ، لأنهم كانوا يشرفون علي الفلاحة و تنسيق النخيل ، فنسبوا الي النخلة ، و قد كانوا بضيق شديد حيث لم يسمح لهم جهلة الباشوات بارتداء الألبسة العامة ، بل فرضوا عليهم العمائم الحمراء ، و اللون البرتغالي من الثياب و امتهان الحرف الحقيرة ، كما خصصوا بمدافنهم . . . و النخلية الجعفرية اليوم ، قد رفعت عنهم تلك الأغلال ، و منحوا كلّ حقوق الإنسانية العليا ، التي فرضها الله للناس كافة في القرآن المجيد ، فأنشئت لهم المدارس الحديثة ، و أصبحوا يشاركون اخوانهم في كلّ شيء . » همان ، ص 126

4 . , 552 The Holy citiesRutter :


57


است . ( 1 ) در يك نقشه قديمي تر كه نماي كلي شهر توسط مقامات تركي در آن تصوير شده و و توسط Bernhard Moritzدر سال 1916 به چاپ رسيده ، منطقه مورد بحث Garten mit Hausernناميده شده است . ( 2 ) بهترين توصيف از اين مناطق حومه شهري جنوب شهر مدينه در كتاب بورتون كه طي سفر او در سال 1852 نوشته شده ، آمده است :

مناطق مسكوني جنوب مدينه ، عبارت از مجموعه هاي مسكوني به صورت قريه هايي با ديوارهاي اطراف آن است كه باغ و بستان ميانه آنها را پر كرده است . اين قريه ها را حوش مي نامند ، نامي كه در مصر به كار مي رود . هر حوش از چندين منزل يك طبقه تشكيل شده كه در برابر آن زميني باز قرار دارد و در هر حوش ، گروهي زندگي مي كنند . هر حوشي يك در چوبي استوار دارد كه براي جلوگيري از دزدي ، شب هنگام بسته مي شود تا ساكنان بتوانند به راحتي از خود دفاع كنند . بيشتر ساكنان اين احواش ، بدوي هاي يكجانشين و ( 3 ) Schismaticsهستند كه در فصل بعدي از آنها سخن خواهيم گفت . ( 4 )

محله پيشگفته ، بر روي بعضي نقشه ها و طرح هاي جديد ، قابل تشخيص نيست يا دست كم از آن ياد نشده است . با اين حال ، خيابان نخاوله ( شارع النخاوله ) ، كه از جنوب به بقيع منتهي مي شود ، در نقشه اي كه در چاپ دوم كتاب عبدالسلام هاشم حافظ و همچنين تعدادي ديگر از آثار عربي ، ديده مي شود . ( 5 ) همچنين از آن با عنوان ( خيابان نخاوله ) در جلد اول يكي از آثار جديد فارسي ، درباره شناخت مدينه ياد شده است . ( 6 )

طبق گفته R . B . Winder گويا حوش النخاوله ، نخستين بار توسط وهابي ها در دهه 1920 آسيب ديده و به طور قطعي در اواسط دهه 1960 ، به دنبال آشوب ها و درگيري هاي شديد فرقه اي ، هنگامي كه يك بزرگراه عظيم بر روي آن كشيده شد ، بهوسيله رژيم سعودي شكسته شد . ( 7 ) اين بزرگراه ، كه بخش جنوبي خيابان ابوذر را امتداد مي دهد ، روي تعدادي از نقشه هاي جديد مدينه قابل رؤيت است . به موازات آن ، اما با يك بن بست به سمت درب الجنائز ( دست كم تا سال هاي اخير ) يك خيابان كوچك از جنوب به شمال هست كه به احتمال همان شارع النخاوله قديم است . ( 8 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آثار ، ص 2 . همچنين نكـ : هيكل ، في منزل ، نقشه ضميمه ص 512 ؛ نجفي ، مدينه شناسي ، نقشه ش 45 ؛ ابن سلام ، مدينه ، ص 241

2 . Bildwr, no 63a روشن است كه اين نقشه ، همانند نقشه قديمي تري كه توسط بتنوني ( رحلة ، نقشه چسبيده به ص 252 ) كشيده شده و جز آن ، بر اساس بوركهارت ( vol . 2, 144Travels, ) و بورتون ( , vol . 1, 392Personal Narrative ) مي باشد . نيز نكـ : Butter, op . cit . , و The Middle East vol . 2, 562Intelligece Handbooks, . بوركهارت ( ج 2 ، ص 146 ، ش 37 ) و عده اي ديگر از نويسندگان غربي كه شامل Butterنيز مي شود ، منطقه جنوب درب الجنائز را EI-Shahriyeناميده اند ؛ نامي كه توسط هيچ نويسنده مسلماني بكار نرفته است .

3 . در لغت به معناي جدايي جويان ـ كنايه از شيعيان .

4 . Burton, vol . 1, 396 ( ترجمه عربي : رحلة بيرتون ، ج 2 ، ص 101

5 . حافظ ، المدينة ، نقشه ضميمه ص 208 ؛ ابن سلام ، المدينه ، ص173 ( ش 7 ) ؛ بليهيشي ، المدينة ، ص 32

6 . نجفي ، مدينه شناسي ، نقشه ش 36 ـ 40 ؛ 42 ـ 43 ، 46

7 . مقاله : AL-Madina, 999

8 . همان ، ص 1001 ( نقشه جديد شهر ) ؛ MapsBindaqji : ؛ Map ؛ Farsi : ؛ بدر ، تاريخ ، ج 3 ، نقشه ضميمه ص 301


58


ويران شدن يا نشدن اين محله در دهه 1920 ، بلافاصله پس از پيروزي سعودي ها بر حجاز ، چندان روشن نيست . در منابعي كه در دسترس بود ، يادي از آن وقايع با ملاحظه آن مقطع زماني ، نشده است .

به هر حال ، از ادامه وجود محله نخاوله در بسياري از منابع تا سال 1960 ياد شده است . ( 1 ) بر اساس گفته حمزة الحسن ، منطقه اي كه پيش از اين با عنوان « محلة ( زقاق ) النخاوله » از آن ياد مي شد ، در حال حاضر ، « حيّ الروضه » ناميد مي شود . ( 2 ) هيچ گونه توضيحي در باره طرح و نقشه آن محل و منطقه اي را كه در برگرفته ، وجود ندارد . چكيده اطلاعاتي كه مي توان از منابع مختلف به دست آورد ، يك موضوع ويژه جالب را براي مطالعه در باره يك گروه و طايفه محلي در خاورميانه ، در اختيار ما قرار مي دهد ؛ مطالعه بر روي يك گروهِ بسته اي كه ويژگي هاي هويتي خود را ـ كه مبتني بر موقعيت نژادي ، مذهبي ، زباني و فرهنگي است ـ در چهارچوب يك قبيله ، طايفه يا خانواده ، آن هم در يك منطقه ، شهر يا روستا حفظ كرده است . ( 3 ) در جنبه هاي مختلف اين موضوع ، از قبيل ارتباط مهاجرت با ايجاد يك محله ثابت ، ايجاد مرزهاي جدايي ميان اعضاي اين گروه بسته با ساكنان اطراف ، پروسه پيوند و جدايي و مسائل ديگر مي توان تحقيق كرد . محله نخاوله ، دقيقا موضوعي ارزشمند براي تحقيق است . گفتني است كه تا اين زمان ، اسناد و اطلاعات موجود براي انجام يك تحقيق فراگير كافي به نظر نمي رسد . با توجّه به تأثير توسعه راه ها و بناها از دهه 1960 به اين سو از جمله در محلّه نخاوله اطلاعات كم و بيش مبهمي انتشار يافته است . يك نويسنده از ضرورت ايجاد راه در ميان احواش ( نه لزوماً محله نخاوله به هدف تسهيل رفت و آمد ، به ويژه حركت ماشين هاي آتش نشاني به اين منطقه ، سخن گفته است . ( 4 )

در سال هاي 87 ـ 1986 دولت سعودي موج جديدي از پيشرفت هاي شهري را در مدينه به راه انداخت . ( 5 ) مي توان مطمئن بود كه هرآنچه از محله قديمي نخاوله باقي مانده است ، دير يا زود ويران خواهد شد ، هر چند نخاوله هنوز عنصر مهمي در بعضي از مناطق جديدالتأسيس حومه شهر ، در جنوب شرقيِ آن مي باشند ، اما به احتمال ، منطقه واحدي كه به طور انحصاري در اختيار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ( سفرنامه سال 1935 ) 59 A Pilgrim,Philby : ؛ بيگلري ، احكام ، ص 353 ؛ شهابي ، اوقاف ، ص 128 ؛ آل احمد ، خسي درميقات ، ص 76 ( از سال 1964 ) ؛ مكي ، سكان ، ص 127 ( حوش النخاوله ) .

2 . الشيعه ، ج 1 ، ص 67 ؛ نكـ : Map and Guide . Farsi :

3 . 120 Quarters, Greenshields :

4 . سيد رجب ، المدينه ، 39ff ؛ همچنين نكـ : حافظ ، فصول ، صص 301 ، 308 ، 310 ؛ براي اطلاعات بيشتر نكـ : ابن سلام ، المدينه ، صص 195 ـ 192 ؛ 226-28Die Zeltstadte, ؛ مصطفي ، المدينه .

5 . بدر ، التاريخ ، ج 3 ، صص 323 ـ 310 ؛ در باره طرح توسعه عظيم حرم براي نمونه نكـ : Al-Nounou : On s'y rend, و ExpansionAl-Hamid : در سال 1997 يك پلان اصلي براي مدينه انتشار يافت . بر اساس گفته امير مدينه ، شاهزاده عبدالمجيد ، حاكميت بر آن است تا مدينه را به صورت يكي از پيشرفته ترين شهرهاي دنيا درآورد . ( Arab News, Aoril 13, 1997, p . 2 ) .


59


افراداين قبيله باشد ، وجود نخواهد داشت . طبق گفته الخويي ، به هر حال ، نخاوله هنوز در منطقه اي نزديك به 12 كيلومتر مربع كه به نام آنان ناميده مي شود ، ساكنند . ( 1 )

اهميت بخش كشاورزي مدينه ، كه شامل باغستان هاي نخلي نيز مي شود و زماني مشهور بودند ، به سرعت رو به زوال است ؛ به طوري كه باغ ها و زمين ها به سرعت به مناطق مسكوني مدرن تبديل مي شوند . بنابراين ، كشاورزان نخاوله مجبورند حرفه اي ديگر برگزينند . طبق اطلاعات شفاهي ( مارس 1988 ) ، اكنون تعداداندكي از آن ها ، بيشتر در يك خيابان مدينه ، صاحب مغازه و دكه مي باشند و در آنجاگوشت كباب شده و غيره مي فروشند .

بي توجهي و تخريب بسياري از مساجد ، گورستان ها و مناطق ديگر كه داراي اهميت مذهبي هستند ( آن هم در نتيجه سياست هاي ساختمان سازي و غيره ) نه تنها به وسيله شيعيان ، بلكه توسط نويسندگان سني نيز مورد انتقاد قرار گرفته است . ( 2 )

برخي از نخلستان ها به پارك هاي عمومي تبديل شده اند . در فوريه 1997 جشن هاي رسمي سالانه عيد فطر ، كه شهرداري مدينه آن را ترتيب داده بود ، در يك پارك عمومي به نام « النخيل پارك » برگزار شد . ( 3 ) هر جا كه شيعيان ( چه اشراف ساكن شهر ، يا نخاوله ) ، در مناطق تحت پوشش طرح هاي توسعه جديد ، صاحب زمين بودند ، به احتمال ـ مانند سنيان ـ به آنها به خاطر تصرّف زمين شان ، غرامت پرداخت شده است . ( 4 )

شمار قابل توجهي از آنان ، از افزايش قيمت نفت سود برده و تاجران ، مغازه داران و زمين داران موفقي شده اند كه خانه هاي خود را در خارج زمين هايشان در نزديكي حرم به زائران اجاره مي دهند . علاوه بر اين ، بسياري از آنها از منافع اقتصادي دولت سعودي مانند پرداخت social security و همچنين وام هاي بدون بهره تا سقف 300000 ريال ( 80000 دلار ) استفاده مي كنند . ( 5 )

درباره دو باغ « صفا » و « مرجان » اين امكان وجود دارد كه بخش بزرگي از آنها ، در پي اقدامات گسترش شهري دولت سعودي ، همچنان برجاي مانده باشند . ( 6 )

جلال آل احمد ، با تعجب از شهرت اين دو باغ نزد ايرانيان ياد كرده و آن را بسيار كم جاذبه و مورد غفلت واقع شده وصف مي كند : ( 7 ) « توالت هاي صفا بسيار كثيف بودند . » آل احمد بدون ذكر نام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . The Shi'a, 4 . بر اساس گفته الحسن ( الشيعه ، ج 1 ، ص 67 ) شماري شيعه در باب الكما در شمال غربي مسجد النبي ( صلّي الله عليه وآله ) سكونت دارند .

2 . براي نمونه نكـ : اليوسف ، المساجد ، صص 25 ، 46 تا 48 ، 66 ، 74 ، 82 ، 91 ، 95 ( يادداشت ش4 و 5 ) .

3 . مكي ، توزيع ، , February 2, 197, p . 2Arab News

4 . حافظ ، فصول ، ص 306 ، 307 ؛ Die Zeltstadte, 226Rasch : ؛ بدر ، التاريخ ، ج 3 ، ص 232

5 . خويي ( Khoei ) ، همان ، ص 4

6 . نكـ : پاورقي ش 244

7 . عبارت آل احمد چنين است : برگشتن با جواد ـ شوهر خواهر جلال ـ رفتيم سراغ باغ صفا كه حجاج آن قدر حرفش را مي زنند . چنان « باغ باغ . . . » مي كردند كه گمان كردم « ارم » شيراز است يا اصلا خود باغ بهشت . اما نخلستاني مخروبه بود و بالايش آبي از موتورخانه اي به استخري مي ريخت . . . اينها حجاجي هستند كه خرجشان با خودشان است و فقط پول مختصري به يك راهنما داده اند براي سرپرستي داشتن در امور مذهبي . و شبي يك ريال سعودي كرايه باغ مي دهند . در عوض براي استحمام مزدي نمي دهند . به خلاي ـ توالت ـ عمومي شان هم سرزدم . صد رحمت به خلاي مسجد شاه در بيست سال پيش ! خسي در ميقات ، صص 44 و 45 ، « مترجم » .


60


دقيق ، از يك ايراني مهاجر ـ مردي از يزد يا اصفهان ـ به عنوان مالك ( صاحب ) باغ الصفا ياد مي كند . ( 1 ) ممكن است جلال به خطا چنين برداشتي را كرده باشد ؛ به اين معنا كه ايراني مورد نظر ، تنها اين باغ را اجاره كرده بوده است . به هر روي ، بسيار نامحتمل به نظر مي رسد كه دو باغ الصفا و المرجان در سال 1964 و يا حتي در قرن نوزدهم ، هنوز وقف تلقي مي شده اند .

اگر ما اين گفته را كه دو باغ ياد شده براي مدتي طولاني وقف بوده اند ، معتبر بدانيم مي توان اطمينان يافت كه در دوره عثماني ، آنها به ملك خصوصي تبديل شده اند . نام هاي اين دو باغ اين مسأله را تأييد مي كند .

بر اساس گفته علي بن موسي ( كه يكي از سنيان مدينه بوده و گزارش خود را در سال 1885 نوشته ( يكي از اين دو باغ ، جزو اموال يكي از خدام حرم با نام مرجان آقا سليم بوده ( و باغ به نام وي مشهور شده ) است . وي از خواجه هاي حرم بوده كه مسؤوليت اداره موتسليم Mutesellimرا داشته است . اين اطلاعات توسط يك نويسنده ايراني در سال 1888 نيز تأييد مي گردد . ( 2 )

علي بن موسي درباره باغ ديگري ـ بدون ذكر نام ـ مي گويد : مالك آن السيد الصافي است . ( 3 ) حمد الجاسر به عنوان مصحّح مي نويسد : متن نسخه خطي در اينجا مغلوط است . اين امكان وجود دارد كه نام باغ ، صفا باشد كه در اصل نسخه آمده است و اين نام به احتمال از نام سيد صافي گرفته شده باشد . به هر روي ، قطعي نيست كه آيا اين شخص مالك رسمي اين باغ بوده است يا خير .

درباره محبوبيت و عموميت استفاده از اين دو باغ ، بهويژه توسط ايرانيان ، ( 4 ) اين نكته را بايد يادآور شد كه نه تنها شيعيان ( بلكه دست كم در برخي از زمان ها ) سنيان ايراني نيز در وقت زيارت مدينه در آنجا سكونت مي گزيدند . به همين جهت است كه سيد عبدالله شيرازي ، كه در سال 1942 مشرّف شده است ، مي نويسد : در زمان حضور وي در آنجا ، برخي از روستاييان سني خراسان نيز در باغ الصفا اقامت داشتند . آنان حاضر بودند تا بخشي از فضاي باغ را كه در تصرفشان بود ، خالي كنند تا شيعيان بتوانند مراسم عاشوراي خود را بدون خطر ازدحام برگزار كنند . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . خسي در ميقات ، ص 44 ( ترجمه انگليسي ، ص 30 ) براي باغ مرجان به عنوان محل برگزاري نماز جمعه نكـ : سالور ، ارمغان ، صص 20 ، 25

عبارت جلال اين است : و خود صاحب باغ يك يزدي يا اصفهاني مجاور شده و سخت چاق و سخت خوش و بش كننده ، « مترجم » .

2 . وصف ، صص 27 ، 54 ؛ نايب الصدر شيرازي ، تحفة الحرمين ، ص 233

3 . وصف ، ص 54 ( شايد مقصود السيد صافي الجعفري باشد كه در همان كتاب صص 43 و 50 از وي ياد شده است ) . فرهاد ميرزا كه در سال 1875 به مدينه سفر كرده است ، از السيد صافي به عنوان ميزبان خود ياد كرده است . خانه او باغي با درختان نخل بوده است . ( سفرنامه ، صص 139 ، 147 ، 158 ) .

4 . در باره استفاده از اين باغ ها در دوره اخير ، حجة الاسلام علم الهدي با شرحي از وضعيت نخاوله مي گويد : كلمه نخوله و نخاوله عبارت از شيعيان مدينه است كه زندگاني خود را در جنوب بقيع و جنوب حرم رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي گذراندند و سه باغ در اختيارشان بود كه از آن ارتزاق مي كردند . يكي باغ صافيه كه مالكش سني بود ، اما عاملين آن شيعه بودند و ديگري باغ ملائكه بود و سوم باغ مرجان . . . شيعياني كه مي آمدند به دو دسته تقسيم مي شدند :

يك دسته ، مثل ما به باغ صافيه مي رفتند و با دادن بيست ريال سعودي و بستن چادري دور چهار درخت و از آذوقه و غذا و خشكباري كه از ايران آورده بودند با پخت و پز خودشان زندگي را اداره مي كردند . در حقيقت بيست ريال ، حق ورودي اين باغ بود و موتور آب هم تازه درست شده بود و آب در اختيار مردم مي گذاشت تا مردم اينجا زندگي كنند .

دسته ديگري از مردم هم ، كه يك سال ما هم با آنها بوديم ، به خانه هاي سادات و غير سادات مدينه مي رفتند . به سادات آنها « هاشميين » و به شيعيان « نخاوله » مي گويند كه لغت نخاله از نَخْوَل است كه نَخْوَلي يعني كسي كه درخت خرما را پيوند مي زند و خبره در كار نخل است . اين شهرت هم به دليل اين است كه مي گويند اجداد ما عمال باغ هاي ملكي حضرت زين العابدين و امام باقر و امام صادق ( عليهم السلام ) بودند . اين سه امام كه از اول تا آخر ساكن مدينه بودند ، معروف است كه اين باغ ها در سابق متعلق به همين بزرگواران بوده است و اجداد ما ، غلامان و باغداران و خدمتگزاران اين امامان معصوم بودند . در خانه هايشان كه مي رفتيم مي ديديم كه مفاتيح الجنان ـ اگرچه به تازگي چاپ شده بود ولي آنجا ـ در خانه ها يافت مي شد . عكس هاي ترسيمي از امامان معصوم در اتاق هايشان بود و ساداتشان شجره نامه هايي داشتند كه در ظروف مخصوص فلزي نگه مي داشتند كه نشان مي داد آنها از اولاد ائمه معصوم ( عليهم السلام ) هستند . هم علاقه قلبي داشتند و هم شواهد نشان دهنده بستگي آن ها به ائمه بود . در آن وقت شيخ محمدعلي عمراوي ـ در متن در باره او مطالبي خواهد آمد ـ كه الان بيش از [ بخوانيد : حدود ] نود سال دارند مرد كاملي بودند كه تحصيلاتشان در نجف بوده است ؛ ايشان خانه كوچك خودشان را اجاره مي دادند و يك سال ما ميهمان ايشان بوديم . آن وقت تازه آمده بودند . نكـ : مهدوي و جعفريان ، با كاروان عشق ( تهران ، 1372 ) صص 361 و 362 ، « مترجم » .

5 . الاحتجاجات ، ص 24 ؛ در فارسي « مناظرات » ، ص 41


61


2 . آموزش عمومي

مسؤولان سعودي سطح تحصيلات عمومي را بالا برده اند ، ( 1 ) و به نظر مي رسد كه نخاوله نيز در اين گسترش ، ناديده گرفته نشده اند . كتابي كه در سال 1950 در بيروت چاپ شده و به ارتقاي تفاهم بيشتر ميان سنيان و شيعيان مي انديشد ، نامه اي را خطاب به نويسندگان ، از سوي شيخ محمد الدفتردار ( يك مقام سعودي عهده دار مسائل آموزشي در مدينه ) آورده است كه وي در آن تأكيد ميورزد كه دولت سعودي ، مدارس جديدي را براي فرزندان نخاوله تدارك ديده است و آنان مي توانند در كنار برادران سني خود در همه امور مشاركت داشته باشند ؛ به همان صورت كه سلف صالح چنين بودند ؛ زيرا حكومت سعودي چيزي جز پيروي از سلف و حركت در مسير آنان را در نظر نداشته و تسامح اسلامي را مي پذيرد . ما اين مطلب را از مسؤول امور معارف در مدينه منوره ؛ يعني استاد الشيخ محمد دفتردار اخذ كرديم . ( 2 )

در نگاه اول ، اينگونه به نظر مي آيد كه چنين بيانيه اي ، تصويري بسيار جذاب از اوضاع به دست مي دهد ؛ اما اين مي تواند ( و به احتمال قوي ) بدين شكل تعبير گردد كه دولت ، سياست ايجاد يكپارچكي در امور مذهبي را دنبال مي كند . در واقع ، اين امر به شدت نامحتمل است كه دولت سعودي مطلقا از ايجاد مدرسه اي مخصوص شيعيان براي مسائل مذهبي حمايت كند ؛ هم از آن روي كه دولت ياد شده ، دولتي سختگير است و هم به دليل رويه اي كه در تاريخ اسلام وجود دارد ؛ بلكه ، با توجه به طبيعت اين دولت ، بايد انتظار آن را داشت كه هر مسأله اي در اين زمينه ، به طور يكسان و به صورت سخت گيرانه در همه مدارس آموزش داده مي شود ؛ مدارسي كه دانش آموزان نخاوله اي نيز در آنها تحصيل مي كنند . در آن مدارس به صورت سختگيرانه اي بر اساس عقايد وهابيت تدريس مي شود . در تاريخ صدر اسلام ، برخورد صحابه با فتنه ، تصوير معاويه و فرزندش يزيد و نقش عبدالله بن سبا از نمونه هاي مورد نظر هستند . ( 3 ) بچه ها و اولياي آنان نيز ناگزير اين قبيل آموزش ها و آموزه ها را در مدارس سعودي ، در جهت تقويت ديدگاه ضدّ شيعي از اسلام و تاريخ به حساب مي آورند . در نوامبر 1991 ، دانش آموزان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . براي آگاهي از مدينه در دوره اخير عثماني و هاشمي نكـ : شامخ ، التعليم ، ص 59 ؛ دهيش ، مدارس ابتدايي ( Elementary Schools ) ؛ بليهيشي ، همان ، ص 111 ؛ الانصاري ، التعليم .

2 . مدني و زُعْبي ، الاسلام ، ص 126 ؛ در باره شيخ محمد دفتردار نكـ : حافظ ، المدينه ، ص 167 ؛ ابن سلام ، موسوعة الادباء ، ج 1 ، ص 361

3 . 191 Arabische Nation,Ende :


62


شيعه مذهب در منطقه شرقيه [ احساء و قطيف ] بر ضد كتاب جديد درسي كه با مذهب آنان به عنوان يك بدعت تمام عيار برخورد مي كرد ، اعتراض كردند . ( 1 )

طبق گزارشي تازه ، اين يك قانون نانوشته است كه يك فرد شيعه مذهب ، نمي تواند معلم درس ديني ، تاريخ يا عربي ، و يا مدير يك مدرسه گردد . ( 2 ) از طرفي ، هيچ مدرسه اي زير نظر دولت سعودي ، ويژه نخاوله وجود ندارد . همچنين به آنان اجازه ايجاد مدرسه خصوصي داده نمي شود . آخرين مدارس سنتي شيعي ( در منطقه شرقيه ) در دهه 1950 بسته شد . ( 3 ) همچنين دانش آموزان نخاوله اي كوچك ترين شانسي براي دريافت بورسيه براي تحصيل در خارج از كشور را ندارند . ( 4 ) با اين همه ، مي توان فرض كرد كه در سال هاي اخير ، آموزش عمومي ، كه شامل دخترها نيز مي شود ، پيشرفت هايي را در بين آنان به همراه داشته است .

نتيجه اين پيشرفت هر چه باشد ، اين امكان وجود دارد كه دست كم بعضي از فرزندان نخاوله ، از فرصتي كه بهوسيله آموزش هاي جديد به آنها داده شده ، استفاده كرده باشند و شايد شمار بيشتري از آنان امروز نيز چنين بهره اي را ببرند . اما هرچه باشد ، آموزش بهتر براي نخاوله ، لزوماً به معناي در اختيار قرار دادن فرصت هاي برابر ( با سنيان ) در زندگي اجتماعي به نخاوله نمي باشد . احياناً اقدامات زيركانه اي براي دور نگه داشتن آن ها از شغل هاي قابل توجه وجود دارد . درباره اين شرايط ، الخوئي در باره احساس تبعيضي گسترده و فراگير در استخدام صحبت مي كند : كساني كه موفق به يافتن كار در خدمات شهري مي شوند ، در پليس و در نيروهاي نظامي ، نمي توانند به مدارج بالا دست پيدا كنند ؛ گرچه گاهي اوقات ممكن است به درجه هاي متوسطي دست يابند . هيچگاه به نخاوله وظايفي در مسائل و مناطق حساس ، مانند قوه قضاييه ، حرم ، يا بقيع داده نمي شود . ( 5 )

3 . حضور در سياست داخلي

درباره حضور آنها در سياست داخلي ، Nallinoـ بر اساس اخباري كه خود شنيده - درباره اعتراض محلي گسترده ( سنيان ) بر ضد اجازه شركت نخاوله در انتخابات مجلس شوراي حجاز ، در سال 1937 صحبت مي كند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حسن ، ضجّه ، ص 16 ؛ نكـ : "Issues" ( Paris ) , January 1992, 7

2 . khoei, 4

3 . حسن ، الشيعه ، ج 2 ، ص 341

4 . khoei, 4

5 . همان . بايد مواردي را كه كساني از روي تقيه توانسته اند به موقعيت هاي شايسته اي دست يابند ، از اين قاعده كلّي استثنا كرد . موارد متعددي از اين قبيل را شيعيان زائري كه به نوعي به برقراري رابطه دوستانه با سعودي ها موفق مي شوند ، مي توانند ببينند يا بشنوند ، « مترجم » .


63


ابن سعود ، با استناد به سابقه اجازه دادن تركان جوان به نخاوله ، براي داشتن حق رأي در اوايل اين قرن ، نسبت به مخالفت هاي موجود ، واكنش نشان داد . ( 1 )

بر اساس نوشته هاي ضد سعودي ، كه در بيروت و نقاط ديگر توسط افراد تبعيدي منتشر شده است ، شيعيان نخاوله در سال 1952 ( ؟ 1953 ) تظاهراتي ترتيب دادند و خواستار آن بودند تا برخوردي يكسان نسبت به آنان ( باديگران ) شود و به تمامي تحقيرها ، و آزار و اذيت و تعقيب آنان ـ به عنوان شعيان ـ توسط كارگزاران مذهبي ( سني ) سعودي خاتمه داده شود . گفته مي شود كه پسر شاهزاده ( و سپس شاه ) فيصل ؛ يعني امير عبدالله الفيصل ( كه براي مدت زماني وزير كشور بود ) شخصاً اعزام يك نيروي تنبيهي را توسط سربازها و برده ها ( slavesكذا ) بر ضد روستاييان بي دفاع نظارت كرد ؛ ابتدا روستاييان را در خانه هايشان گرد آورده ، به شدت كتك زدند ، سپس بعضي از آنان را با غل و زنجير به پشت وسايل نقليه موتوري بستند و در خيابان هاي مدينه روي زمين كشيدند . در پايان ، بسياري از بازداشت شدگان را با خشونت درون كاميون انداختند و به زندان بردند ؛ به طوري كه برخي از آنها در نتيجه شكنجه در زندان جان دادند . ( 2 )

به سختي مي توان درستي و قابل اعتماد بودن اين خبر را دريافت . اين ممكن است كه خبر ياد شده بر اساس يك منبع ( به احتمال متعصب ) بوده باشد . طبق اطلاعات قابل دسترس من ، در نزد دولت سعودي ، چنين متني درباره چنين حادثه اي در سال 1952 يا 1953 وجود ندارد . بررسي مطبوعات معاصر خاورميانه ممكن است نتيجه اي دراين مورد به دست دهد ؛ ولي اين كاري است كه تاكنون موفق به انجام آن نشده ام . اين احتمال هم وجود دارد كه به حادثه مورد نظر ، در بعضي از مكاتبات ديپلماتيك اشاره رفته باشد .

در ارتباط با خواسته هاي مطرح شده بهوسيله نخاوله در تظاهراتشان ، نشريات مخالفي كه حادثه را گزارش كرده اند ، جزئيات زيادي نيامده است . نويسنده اي بيان آورده است كه نخاوله اجازه شهادت در دادگاه را ( در مسائلي كه سنيان درگير آن هستند ) ندارند . آنان ممكن است درخواست لغو چنين رويه اي را از مسؤولان سعودي كرده باشند . متني در نشريه اي ديگر تلميحاً

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . , 92L'Arabia Saudiana

2 . جبهة الاصلاح ، جحيم ، ص 7 ؛ العطار ، الحركات ، ص 70 ؛ السعيد ، تاريخ ، ص 491 ؛ اميني ، مكه ، ص 305 ( جبهة و العطار سال 1953 را ياد كرده اند در حالي كه دو منبع ديگر ، سال 1952 را نوشته اند ) .


64


چنين مي نويسد : در همان موقع ، نخاوله درخواست حق تشكيل « نقابت » را دشته اند ؛ يعني نوعي صنف يا اتحاديه ، شبيه آنچه كه به گفته همين نويسنده در اواخر حكومت عثماني وجود داشته و سعودي ها در نخستين روزهاي تثبيت قدرتشان در مدينه آن را منحل كردند . ( شايد اشاره به نقابت شيعيان يا مزوّرون باشد ) . ( 1 )

در اوايل دهه 1950 ، در واقع ، ناآرامي هاي كارگري در سعودي سامان يافت كه به اعتصابات عمومي در بخش نفت خيز در منطقه دمام ( در منطقه شرقي ) در اكتبر 1953 منجر شد . دولت با اقدامات مختلف ؛ از جمله ممنوع كردن مكرر تمامي اتحاديه هاي كارگري ، واكنش نشان داد . بر اساس منابع در دسترس من ، نمي توان دريافت كه آيا ارتباطي ميان تظاهرات برگزار شده توسط نخاوله در مدينه و ناآرامي هاي منطقه شرقي ـ جايي كه بسياري از كارگران و كارمندان شركت آرامكو ( ARAMCO ) شيعه مذهب هستند ـ وجود داشته است يا خير . ( 2 )

اگر تظاهرات نخاوله به جاي 1952 ، در سال 1953 صورت گرفته باشد ، آنگاه مي توان چنين تصور كرد كه رابطه اي ميان اين حادثه و مرگ ملك عبدالعزيز ابن سعود در همان سال ( 9نوامبر ، 1953 ) وجود داشته است .

4 . جنبه مذهبي

چنين تصور مي شودكه در دوره عثماني ، از ورود نخاوله به مسجد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) جلوگيري مي شد ؛ همچنين گفته مي شود كه يكي از شهرداران مدينه ، گاردي از آنان را فراهم آورده بود تا سگ ها را از مقابل آن مسجد دور كنند . ( 3 )

در اواخر دوره عثماني ، اعمالي مانند مجالس عزاداري شيعيان ، تا حدودي توسط مسؤولان تحمل مي شد . همان گونه كه امين الدوله در سال 1899 مشاهده كرده ، مراسم سوگواري و نوحه سرايي براي امام حسين ( عليه السلام ) در عوالي ، كم و بيش به صورت آشكار برگزار مي شده است . ( 4 ) دشوار است كه بتوان گفت روستاهاي شيعي آن منطقه نيز شاهد مراسمي از اين دست براي ايام شهادت امام حسين ( عليه السلام ) بوده است يا نه . مراسم سينه زني ( 5 ) يا اعمال ديگر از اين دست ، به صورت عمومي و علني اجازه داده نمي شده است ؛ اما محتمل است كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . السعيد ، همان ، ص 492

دست كم مي توان اين احتمال را به عنوان احتمال اول مطرح كرد كه مقصود آنان ، ايجاد نقابت براي سادات و تعيين نقيب براي آنان بوده است . اين احتمال ، به اصطلاح نقيب نزديك تر است تا نقابت يا سرپرستي حجاج شيعه كه مزوّرون براي رعايت امور مذهبي زائران شيعه ، مسؤوليت آن را برعهده مي گرفتند و مبلغي به عنوان اجرت دريافت مي كردند .

2 . حسن ، الشيعه ، ج 2 ، ص 296

3 . رفعت پاشا ، مرآت الحرمين ، ج 1 ، ص 440 ؛ Rutter : op . cit . , 552

4 . سفرنامه ، ص 265

5 . لغتي كه مؤلف به كار برده و گويا مقاله اي هم در آن باره نوشته است Flagellationsمي باشد . اين لفظ ؛ اعم از سينه زني ، زنجير زني و حتي قمه زني بوده و در واقع ، شلاق زني است .


65


مراسم ياد شده در پشت درهاي بسته ، در مجالس خصوصي سوگواري صورت مي گرفته است . به هر روي ، بايد به خاطر داشت كه زنجير زني در دوران متأخر وارد جوامع شيعي در غرب ( دنياي اسلام ) ( مانند منطقه جبل عامل ) شده است . ( 1 ) در باره حجاز نيز مي توان تصور كرد كه اين « مجاورون » ـ شيعيان نقاط ديگر كه به مدينه مهاجرت كرده بودند ـ يا زائران شيعي بوده اند كه اين قبيل اعمال را به آن ناحيه آورده اند و خود نخاوله لزوماً اين قبيل كارها را انجام نمي داده اند .

مطبوعاتِ مخالفِ اخير ، از دولت سعودي ، براي جلوگيري از انجام آداب و رسوم مذهبي توسط نخاوله انتقاد مي كنند . ( 2 ) در رابطه با اين انتقاد ، بايد به ياد داشت كه شماري از مواردي كه تحت عنوان بدعت از سوي وهابيان مورد مخالفت قرار مي گيرد ، به طور يكسان بر شيعيان و سنيان تأثير گذاشته است . جشن عمومي تولّد حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) و اذكار صوفيانه نمونه اي از اين موارد هستند . ( 3 ) به هر روي ، ترديدي وجود ندارد كه هرگونه بيان آشكار آداب و رسوم شيعي ، كم و بيش ، به سختي توسط مسؤولان سعودي سركوب مي گردد . در مقايسه با وضعيت حاكم در منطقه شرقي ( قطيف و احساء ) وضعيت شيعيان مدينه چنين است :

آنان نه مي توانند آشكارا عقيده خود را بيان كنند و نه قادرند تا به آداب و رسوم خويش عمل كنند . آنان آشكارا نمي توانند دعوت به نماز كنند . آنان حق به سر كردن دستار سنتي خود را ندارند ؛ اين در حالي است كه زائران خارجي از اين قبيل ممنوعيت ها معاف هستند . . . مستخدمان دولتي ( شيعه مذهب ) كه مجبور به حضور در نماز جماعت هستند ، نمي توانند علائمي از تشيع خود ، مانند استفاده از مهر و تربت را در نماز از خود نشان دهند . » ( 4 )

علاوه بر اين ، اجازه ساختن مسجد به نخاوله داده نمي شود ؛ گرچه آنان در مكان هايي كه از آن با عنوان حسينيه ياد مي شود ، اجتماع مي كنند . ( به ادامه بحث توجه كنيد ) .

از طرف ديگر ، نمي توان در عمل ، آنان را از ورود به حرم منع كرد ، يا مانع نماز خواندن آنان در آنجا شد . با توجه به رشد جمعيت شهر ( بر طبق سرشماري 1974 تقريباً 200000 نفر در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . , 26-28 The FlagellationsEnde :

2 . براي اطلاعات بيشتر نكـ : حسن ، الشيعه ، ج 2 ، بسياري از موارد ؛ لجنة الدوليه ، حقوق ، صص44 ـ 42

3 . نكـ : مقاله اي كه Mark Sedgwick در اين موضوع نوشته است .

4 . , 5 The Shi'aKhoei : . شهادت ثالثه ( اَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَليّ الله ) نيز به صورت علني در اذان آورده نمي شود . در باره بحث در باره استفاده از مهر توسط زائران شيعه خارجي نكـ : شيرازي ، الاحتجاجات ، صص13 تا 16 ( مناظرات ، صص 17 تا 22 ) .


66


آن زمان ) ( 1 ) و نيز فزوني زائران سعودي و خارجي در مدينه ، براي مأموران و خادمان حرم بسيار دشوار است كه نخاوله را جدا كرده و از ورود آنان به حرم جلوگيري كنند . اين احتمال وجود دارد كه اعتراض نسبت به مسأله تبعيض در حق نخاوله ، ( در ميان چيزهاي ديگر ) به اين نكته هم اشاره داشته باشد كه مراسم عمومي شيعي ؛ مانند مراسم عزاداري ، به ويژه اعمال احساساتي آن و غيره ، ممنوع مي باشد . به هر روي ، يك عالم لبناني شيعه كه زائر مدينه در ايام حج سال 1964 بوده است ، از نخاوله ديدن كرده و از حسينيه آنها ، جايي كه وي روز عيد غدير در اين موضوع سخنراني كرده است ، ياد مي كند . عالم مورد بحث ، محمد جواد مغنيه ( م دسامبر 1979 ) ، به گفته خودش ، اين كار را به درخواست شيخ محمد علي العَمْري ، رهبر مذهبي نخاوله ، انجام داده است . مغنيه مي گويد : عده زيادي در مراسم سخنراني او شركت كردند . ( 2 )

حسينيه اي كه مغنيه از آن ياد كرده ، به احتمال ، شبيه همان حسينيه اي است كه يوسف الخويي در سال 1996 آن را وصف كرده است ؛ جايي كه مراسم سوگواري محرم در آن برگزار مي شده است . براساس گفته اين نويسنده ، حسينيه ياد شده در يك زمين مخروبه دور از شهر و در همسايگي مسجد سلمان فارسي قرار دارد . علاوه بر حسينيه بزرگي كه الخويي از آن ياد مي كند ، در مدينه امروز ، حسينيه هاي ديگري ( حدود ده باب ) وجود دارد كه يكي از آن ها مخصوص زنان است . تمامي اينها در خانه هايي قرار دارد كه هيچ نشاني از اين كه حسينيه باشد ، در شكل بيروني آن وجود ندارد . ( 3 )

روشن است كه نخاوله ، حتي تحت سلطه حكومت سعودي نيز ، فرصت هايي را براي زائران شيعه ايراني جهت برگزاري مراسم سوگواري اهل بيت ، بر طبق رسوم خود و بدون دخالت وهابيان فراهم آورده ( و مي آورند ) . يك نويسنده ايراني ، به هم مذهبان خود چنين توصيه مي كند :

« بهتر است عزاداري و نوحه سرايي براي غربت و شهادت زهراي اطهر و ائمه بقيع ( عليهم السلام ) در اجتماع شيعيان و محل مسكوني آنان و دور از انظار اهل تسنن انجام گيرد . » ( 4 )

نويسنده ايراني ، سلطان حسين تابنده گنابادي ( رضا عليشاه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . , El, vol . 5, 999Al-Madine

2 . هذه هي ، ص 50 ؛ تجارب ، ص 374

3 . 5The Shi'a,

4 . بيگلري ، احكام ، ص 353


67


متولد 4ـ1913 ) در فصلي كه در باره اقامتش در مدينه به سال 1950 نوشته است ، از شكايت يك عالم سعوديِ وهابي ، از رفتار غيرمعقول و غيرقابل قبول نخاوله ياد مي كند . به نوشته وي ، اين شخص ؛ يعني ابراهيم السلام ، كه زماني كتابدار اصلي حرم بوده ، اظهار كرده است كه نخاوله هنوز بر شيخين لعن مي كنند . نويسنده اعتراف مي كند كه در واقع ، اين رسم ، بايد از بين برود . ( 1 )

بي شك بيشتر عالماني كه در حرم يا دانشگاه اسلامي مدينه ( تأسيس 62 ـ 1961 ) ( 2 ) تدريس مي كنند ، ديدگاهي كاملا منفي نسبت به شيعه ، به ويژه نسبت به هر نوع وحدت و آشتي ميان شيعيان و سنيان دارند . اين مسأله كه يك فرد شيعه مذهب ، از خارج از عربستان ، يا مدينه يا منطقه شرقي بتواند در اين مراكز علمي تحصيل كند ، تا به امروز غير قابل تصور است ؛ مگر فردي كه به طور رسمي و به صورت قانع كننده اي ، تغيير عقيده خود را اعلام كرده باشد . طبعاً پيشنهادي كه ميرزا خليل كمره اي ( 3 ) طي نامه اي به ملك فيصل در دسامبر 1964 مطرح كرده و ضمن آن خواستار آن شد تا اجازه داده شود فقه شيعه در برنامه هاي آموزشي مسجد النبي ( صلّي الله عليه وآله ) گنجانده شده و همچنين به طلاب ايراني نيز اجازه ورود به اين حوزه داده شود ، با توجه به رويه اين دولت ، غير واقعي به نظر مي رسد و گويا مسؤولان سياسي و مذهبي سعودي نيز با بي اعتنايي با آن برخورد كرده اند . ( 4 )

5 . راهنمايي مذهبي

به نظر مي رسد ، از قديم رسمي ميان نخاوله وجود داشته ( و به احتمال هنوز نيز وجود دارد ) كه از عالمان خارج دعوت مي كردند تا براي مدت زماني ميان آنان بمانند و به عنوان راهنما و روحانيِ مذهبي عمل كنند . در زندگي نامه سيد عبد الحسين شرف الدين ، عالم شيعه لبناني ، آمده است : وقتي به سال 1328 / 11 ـ1910 به مدينه آمد ، به دعوت نخاوله به سخنراني پرداخت و در باره اخلاقيات اسلامي سخن گفت و آنان را موعظه كرد . ( 5 ) به احتمال ، سيد محسن امين نيز كه سه بار مدينه را زيارت كرده ، چنين كاري را انجام مي داده است . براي سال 1964 ، تنها مي توانيم ، از محمد جواد مغنيه ياد كنيم .

پس از جنگ جهاني دوم ، آيت الله بروجردي ايراني ( م 1961 ) ( 6 ) كه براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . خاطرات ، ص 80 ، 84

2 . بدر ، تاريخ ج 3 ، ص241 ـ 236 ؛ بليهيشي ، همان ، صص105 ـ 85 ؛ انصاري ، التعليم ، صص 640 ـ 610

3 . در باره وي نكـ : رازي ، محمد شريف ، گنجينه ، ج 4 ، صص537 ـ 535 نامبرده آثار متعددي در باره مكه و مدينه دارد .

4 . منازل الوحي ، ص 110 [ ترجمه متن نامه در صص 129 ـ 114 آمده است . ]

عنوان ديگر كتاب بالا « ارض النبوة جسر عظيم » است . در ميان آثار كمره اي كتابچه اي با عنوان پيام ايران به نجد و حجاز و مصر ( تهران ، 1382 ق . چاپ اسلاميه ، به مناسبت يكمين سالگرد رحلت آية الله بروجردي ) چاپ شده كه افزون بر پيام ، ادامه كتاب در باره غلاة و مبارزات امامان ( عليهم السلام ) با غلوّ مي باشد . وي همچنين كتابي با عنوان « قبله اسلام كعبه يا مسجد الحرام » دارد ، « مترجم » .

5 . قبيسي ، حيات ، ص 106 ؛ و در باره شرف الدين نكـ : EI, vol . 9, 314

6 . در باره او نكـ : EI, 3-4, 157 و vol . 4, 376-379Encyclopaedia Iranica,


68


چندين سال ، مرجعيتِ مطلق شيعه را در اختيار داشت ، يكي از شاگردان پيشين خود را به مدينه فرستاد ( 1 ) تا در آنجا « بقاياي شيعه را حفظ كند . » ( 2 ) اين نماينده ، كه محمد تقي طالقاني ناميده مي شد ، به طور ناگهاني در سال 1953 دو سال بعد از رسيدنش به مدينه ، فوت كرد . ( 3 ) سيزده سال بعد ، برادر جوانتر او ، نويسنده ايراني ، جلال آل احمد ، ( م1969 ) ـ كه زماني عضو حزب توده بود ( 4 ) ـ براي انجام حج به مكه رفت و مدينه را هم زيارت كرد . وي در آنجا ، در پرس و جو و تحقيق در باره وضعيت درگذشت برادرش ، اصرار نكرد . ( 5 ) شايد در قم يا جاي ديگري ، نامه ها و مداركي در باره فعاليت هاي محمد تقي طالقاني در مدينه وجود داشته باشد ؛ اما اگر هم باشد ، هنوز در دسترس قرار نگرفته است .

سيد محمد تقي طالقاني ، تنها كسي نبود كه به عنوان نماينده آيت الله هاي قم به مدينه فرستاده شد . حدود يك سال بعد از مرگش ، بروجردي به حاج سيد احمد لواساني دستور داد كه براي كارهاي مشابه به مدينه برود . ( 6 ) يك نويسنده ايراني ، به اختصار از او و فعاليت هايش در آنجا ، در گزارشي كه از سفرش در سال 1956 نوشته است ، نام مي برد . ( 7 ) از اطلاعاتي كه در اختيار من است ، معلوم نيست لواساني چند سال در مدينه اقامت داشته است .

در طول سال ها ، عالم ديني ديگري ، با نام شيخ عبد الحسين فقيه رشتي ( متولد 1903 در نجف ) در موسم حج به مكه و مدينه مي رفت تا حجاج ايراني را درباره مسائل شرعي و زيارت توجيه و موعظه كند . او اين كار را به فرمان استادش ، در زمان حيات استاد و پس از آن تا سال درگذشت آيت الله بروجردي ( 1961 ) و دست كم تا اوايل دهه 1970 انجام مي داد . ( 8 ) به هر روي ، كار اصلي او تعليم حجاج بود ، نه آموزش شيعيان محلّي مدينه . ( 9 )

بحث درباره سياست [ آيت الله ] بروجردي براي فرستادن حجاج به خارج از كشور ، از دايره اين بحث بيرون است . نكته جالب اين است كه چطور جامعه شيعه محلي ، اين نمايندگان قم را مي پذيرفت ، در حالي كه رهبر مذهبي آنها ، شيخ عَمْري ، دنباله رو مراجع نجف بود . ( 10 ) سؤال ديگر اين است كه مسؤولان سعودي ، اطلاعاتي از اين تحول

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در اين صفحه ، مطلبي در اين باره نيامده است . به علاوه شمس آل احمد در شرح حال برادرش محمدتقي طالقاني ( متولد 1280 ) نوشته است : وي از شاگردان نخبه مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني و نماينده ايشان ـ و نه آية الله بروجردي ـ در مدينه براي شيعيان نخاوله آن شهر بوده است . در آنجا افزوده است كه : به سال 1330 توسط ايادي ملك فيصل مسموم و كشته شد . نكـ : آل احمد ، شمس ، از چشم برادر ( قم ، كتاب سعدي ، 1369 ) ص 194 .

گفتني است كه علي دواني هم در شرح حال آيت الله بروجردي و بيان فعاليت هاي ايشان در اعزام مبلغ به خارج از كشور ، يادي از محمدتقي طالقاني نكرده است . نكـ : زندگاني زعيم بزرگ عالم تشيع آيت الله بروجردي ، صص 257 ـ 252 ( تهران ، نشر مطهر ، 1372 ) .

در مصاحبه اي كه با شيخ عمري صورت گرفت ـ و در ادامه همين مقاله خواهد آمد ـ ايشان نيز تصديق كردند كه طالقاني ، نماينده مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني بوده است . همچنين جناب حجة الاسلام علم الهدي در خاطرات حج خود گفته اند كه سيد محمد تقي طالقاني از طرف آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني به مدينه اعزام شده بود . نكـ : مهدوي راد ، محمدعلي ؛ جعفريان ، رسول ، با كاروان عشق ( تهران ، مشعر ، 1372 ) ، ص 360 ، « مترجم » .

2 . آل احمد ، خسي ، ص 139 ( ترجمه انگليسي ، ص 115 )

3 . رازي ، آثار ، ج 2 ، ص 348 ؛ گنجينه ، ج 4 ، ص 506 ؛ ج 7 ، ص 66 ( تصوير او در آثار ج 2 ، ص 349 و گنجينه ج 4 ، ص 692 آمده است . )

4 . جلال آل احمد براي مدتي در حزب توده بود ، اما در سال 1326 ش . به همراه تني چند از اعضاي برجسته حزب ، از جمله خليل ملكي از حزب بيرون رفت . وي پس از سرخوردگي از جريانات رشنفكري و غرب گرا ، بار ديگر به مذهب روي آورد و ايمان مذهبي او در جريان نهضت روحانيت در سال هاي 41 تا 43 بيشتر شد . سفر حج وي و حتي مكاتباتش با امام خميني نشان از گرايش مذهبي او دارد ؛ چيزي كه سبب خشم روشنفكران لامذهب دوره اخير شده ، به رغم سهم آشكار او در ادبيات داستاني معاصر ، با كمال بي اعتنايي ، با وي برخورد مي كنند .

5 . خسي در ميقات ، ص 40 ، 66 و 167 ( ترجمه انگليسي ، صص 7 ، 45 و 115 ) نكـ : The Mottahedeh : . 303Mantle,

تنها در صفحه 40 خسي در ميقات آمده است : . . . نگو كه اين يك كاسب نخاوله است . اقليت شيعه اهل مدينه . كه برادرم مأمور روحاني ميان ايشان بود و در سال بيشتر دوام نياورد و در همين بقيع خاكش كردند . فردا سراغ قبرش خواهم رفت ، « مترجم » .

6 . جناب حجة الاسلام علم الهدي در خاطرات خود مي گويند : نماينده حضرت آية الله سيد ابوالحسن اصفهاني ( رحمه الله ) آقاي سيد محمد تقي طالقاني ، در كنار يكي از همين باغ ها در خانه نخاوله اي ها ساكن بودند و بعد از ايشان كه آقاي سيد احمد لواساني از تهران ، به دستور آية الله بروجردي آمدند و ماندگار شدند ، ايشان در باغ ملائكه ، اتاق كوچكي براي خودشان درست كرده بودند و آنجا بودند . مهدوي و جعفريان ، با كاروان عشق ، ص 361

7 . رازي ، آثار ، ج 2 ، ص 349 ؛ سالور ، ارمغان ، صص 26 ، 28 و 34

8 . بنا به نقل آقاي علم الهدي ، وي پس از درگذشت آية الله بروجردي ، از طرف آية الله عبدالهادي شيرازي ، آية الله حكيم ، آية الله شاهرودي و حتي آية الله خويي ، به اين وظيفه اشتغال داشته است . مهدوي راد ، جعفريان ، با كاروان عشق ، ص 369 ، « مترجم » .

9 . رازي ، گنجينه ، ج 2 ، ص 222

10 . به نظر مي رسد اين پرسش مؤلف بي مورد باشد . نخست بدان دليل كه اگر طالقاني از طرف مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني به مدينه اعزام شده باشد ، اين پرسش از اساس منتفي است . و نكته ديگر آن كه ، زماني كه مرحوم بروجردي كسي را فرستاده ، مرجعيت مطلق را داشته و اصولا قم بر جهان تشيع حكومت داشته است . به علاوه ، آقاي عمري ( كه در حال نزديك به نود سال دارند ) در آن زمان ، در حدي نبوده اند كه رهبري ديني نخاوله را داشته باشند ، « مترجم » .


69


داشته اند يا نه .

از اطلاعات اندكي كه در دسترس من هست ، به روشني به دست مي آيد كه نخاوله رهبران ديني خودشان را در اين اواخر ( به احتمال به طور مرتب و متوالي ) داشته اند ؛ اما مايل به داشتن علمايي از بيرون ، براي به دست آوردن حمايت معنوي ، از طريق آنان بوده اند . مي توان چنين فرض كرد كه علمايي كه از بيرون مي آمدند و پاسپورت ايراني داشتند ( دست كم در بخش عمده دوره پهلوي ) موقعيت بهتري در ارتباط با حاكميت سعودي ، در قياس با رهبران مذهبي بومي نخاوله داشته اند .

در ارتباط با روحانيون محلي ، پرسش بي پرده آن است كه اينان ، آموزش هاي ديني عالي خود را از كجا فرا مي گرفته اند . ممكن است برخي از آنان در عتبات تحصيل كرده باشند . سيد محسن امين در گزارش سفر خود به مدينه ، در اواخر روزگار عثماني ، از دو نفر از مردم عوالي نام مي برد كه طلبه نجف بوده اند . ( 1 ) كساني مانند شيخ محمدعلي الهاجوج كه احيانا در آغاز به عنوان روحاني در ميان قبيله خود فعاليت مي كرده و سپس ، دست كم در برخي از اوقات ـ اگر نه هميشه ـ در ميان نخاوله مدينه فعاليت مي كردند .

درباره شيخ محمد العمري ، كه پيش از اين ، از او نام برده شد ، بايد فرض كنيم كه نسب او به بنو عمرو ، از طوايفِ قبيله حرب بر مي گردد . ( 2 ) الخويي او را « يك رهبر مذهبي و قبيله اي مسن » مي نامد . ( 3 ) تصويري از اين شخص ، كه مغنيه او را « العلامه » مي نامد ، در كتاب حمزة الحسن درباره شيعيان عربستان آمده است . تا آنجايي كه مي دانم ، اين تنها تصويري است كه از يك نخاوله اي واقعي ، تاكنون چاپ شده است . ( 4 ) با توجه به اطلاعات شفاهي كه من قادر به گردآوري آنها بوده ام ، در سال 1995 شيخ محمد العمري بيشتر آموزش هاي مذهبي خود را در نجف كسب كرد . استاد اصلي او ، در دهه هاي چهل و پنجاه ميلادي ، سيد باقر ( ابن سيد علي ) احسائي ، معروف به الشخص بوده است . اين فرد ( كه برخي او را آيت الله مي دانند ) در شهرك الاحساء ، به سال 99 ـ 1898/1316 متولد شده ، در سال 4ـ1903 /1321 به نجف آمد و تا زمان مرگش در 1962 در آنجا زندگي مي كرد . از آنجايي كه وي يكي از شاگردان ميرزا محمد حسين ناييني و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اعيان ، ج 10 ، ص 364 ؛ همچنين نكـ : به مطالب صفحه 289 ( متن اصلي ) .

2 . بلادي ، نسب ، ص 66 ؛ , vol . 2, 379-382 Die BeduinenOppenheim :

3 . The Shi'a,

4 . الشيعه ، ج 2 ، ص 367


70


شماري ديگر از مجتهدان برجسته بود ، خود نيز استادي موفق شد ؛ هرچند كه تعداد آثارش ـ دست كم آنهايي كه به چاپ رسيده است ـ به نظر محدود مي رسند . ( 1 )

نزد همين عالم بود كه شيخ عَمْري ما ، براي مدت زماني تحصيلاتش را آغاز كرد . وي پيوند بيشتري با استادش داشت و گفته مي شود كه با يكي از دختران وي ازدواج كرد ؛ همان كه همراه وي به مدينه آمد .

پس از مرگ الشخص ، شيخ عَمْري براي مدتي تحصيلات خود را در نجف ادامه داد ؛ آن هم همراه با دو آيت الله مشهور ؛ يعني سيد محسن حكيم ( م 1970 ) و سيد ابوالقاسم خويي ( م 1992 ) . تاريخ دقيق بازگشت او به مدينه براي من مشخص نيست . همين طور من نمي توانم بگويم ، آيا شيخ عَمري قبل از آمدن به نجف ، آموزش هاي ديني اوليه اش را در مدينه كسب كرد يا در نزديكي همان مدينه منوّره ؛ و اگر چنين باشد ، معلم او يك معلم بومي نخاولي ، يك مجاور و يا شخص ديگري بوده است . اين ناممكن است كه او مي توانسته ـ يا حتي به او اجازه شده ـ تا به عنوان يك طلبه عادي در حوزه هاي سنّي در حجاز يا جاي ديگر ثبت نام كند .

به بيان دقيق تر ، بايد چنين فرض كنيم كه او در جواني مستقيماً به نجف رفته است . به احتمال ، در جريان رفتنش به نجف ، يا پس از پايان تحصيلاتش در مسير بازگشت ، در بحرين يا احساء ، در منزل استادش سيد باقر الشخص ، مدتي اقامت گزيده باشد . ( روابطي ميان شيعيان احساء و شيعيان مدينه وجود داشته ؛ اما در باره جزئيات آن آگاهي ندارم ) . بر اساس گفته الخويي ، در حال حاضر ( 1996 ) « تعداد انگشت شماري روحاني مذهبي شيعه در مدينه وجود دارد » ( 2 ) اما طي سال ها ، شيخ محمد العمري ، نماينده اصلي مراجع نجف ؛ مانند سيد محسن حكيم ، ابوالقاسم خويي و در حال حاضر ، آيت الله سيستاني بوده و هست . الخويي در جريان ديدارش از محلي كه شيخ عمري در آنجا نماز جماعت برگزار مي كرده ، تصاويري از ( پدربزرگ خودش ) ابوالقاسم خويي ، و همچنين هر دو آيت الله گلپايگاني ( م1993 ) و سيستاني را ديده است .

علاوه بر امامت نمازهاي ظهر و عصر و همچنين نماز براي اموات ، شيخ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الشخص ، من علمائنا ( نام شيخ عمري هم به عنوان شاگرد او در ص 298 ياد شده است ) در باره خاندان الشخص نكـ : همان ( ؟ ) الاُسَر ، صص 114 تا 116 ؛ اميني ، معجم رجال ، ج 2 ، ص 722

2 . 5The Shi'a,


71


العمري ، عقد ازدواج نيز منعقد مي كند ؛ و از آنجايي كه هيچ دادگاه شيعي در مدينه وجود ندارد ، وي به عنوان يك قاضي غير رسمي ، به حل و فصل اختلافاتي كه نخاوله در آن درگير هستند ، مي پردازد . همين طور ، وي در مسائل مربوط به اوقاف شيعيان مورد مشورت قرار مي گيرد . از اتفاق ، روشن نيست كه بر سر تشكيلات قديمي چه آمده است ؛ اما به نظر مي رسد كه تشكيلات جديدي توسط شيعيان تأسيس شده است كه جداي از تشكيلات سني ها ، به ثبت رسيده است . ( 1 )

نشانه اي وجود دارد كه آموزش علوم ديني در خانواده شيخ عمري ، ادامه يافته است . در اول جولاي سال 1987 ؛ يعني چند هفته قبل از « جمعه خونين » در مكه ( 31 جولاي ) ( 2 ) [ 6 ذي حجه 1407 / 11 مرداد 1366 ] خبري در كيهان هوايي ( تاريخ 23 ژوئن سال 1987 ) درج شد بدين مضمون كه رهبر شيعيان مدينه با نام شيخ كاظم علي العمري بازداشت شده است . طبق گزارشِ « منابع موثق و آگاه » مأموران امنيت سعودي ، وي را در اواسط آوريل و به دنبال مراسمي كه وي به مناسبت مراسم شب نيمه شعبان ( كه شيعيان دوازده امامي آن را ، روز تولد امام دوازدهم مي دانند ) خطبه خوانده بود ، دستگير شد . حمزة الحسن ، شيخ كاظم را فرزند محمد علي العمري معرفي مي كند . ( 3 )

از آنجايي كه من اطلاعات موثقي در باره دستگيري شيخ كاظم ، از جمله در باره زمينه سياسي ، مدت دستگيري و بازتاب احتمالي آن بر نخاوله ، ندارم ، از اظهار نظر در باره اين رخداد ، خودداري مي كنم .

كاملا روشن است كه در حال حاضر ، نخاوله در خطر تبديل شدن به كانون تحريكات شيعي انقلابي ( نه فقط ايراني ) بوده و مورد ترديد و سوء ظن شديد مسؤولان سعودي قرار دارند . در پي تنش ميان ايران و عربستان سعودي ، مي توان بخشي از اين ترديدها را سياسي دانست ؛ اما در كنار آن ، مسأله ، با برخي از ادبيات بحث انگيز و انتقادي ميان شيعه و سنّي از جمله بحث سبّ صحابه نيز درآميخته است . بالا گرفتن موجي از اين اختلاف نظرها و ادبيات رديه نويسي و بحث انگيز از پس از ماجراي جمعه خونين در سال 1987 / 1366 ش . به روشني اين گفته را تأييد مي كند . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان .

2 . نكـ : Behind the Riot ؛ Kramer : ؛ و Tragedy and Khomeini's MessengersKramer :

3 . الشيعه ، ج 1 ، ص 66

4 . Sunni Polemical WritingsEnde :


72


فتواهاي جديدي توسط علماي وهابي مانند عبد العزيز بِنْ باز ، ابن جبرين و ديگران صادر شد دائر بر اين كه شيعيان ( دوازه امامي ها و همچنين زيدي ها ) ملحد هستند و اين كه بنا بر اين ، به طور مثال ، مسلمانان واقعي [ سني ] ، حتي نبايد از گوشت حيواناتي كه توسط قصابان شيعي ذبح مي شوند ، استفاده كنند . ( 1 )

با اين همه ، گفته مي شود تسامح و نرمي در سياست وهابيون سعودي نسبت به شيعيان كشور سعودي ، از جنگ خليج [ فارس ] در سال 1991 به بعد به ويژه از سال 93 و 94 به اين سو ، در پيش گرفته شده است . حتي قول هايي داده شده است كه ممنوعيت مساجد و حسينيه ها برداشته شده و برگزاري مراسم عزاداري ( عمومي ) اجازه داده شود . به هر روي ، چنين به نظر مي رسد كه اگر هم چنين تخفيف هايي وجود داشته باشد ، تنها ويژه منطقه شرقي است نه مدينه . ( 2 )

چنين به نظر مي رسد كه شيعيان مدينه ، در مقايسه با هم مذهبان خود در منطقه شرقي ، حتي به دنبال انقلاب ايران در 79/1978 كمتر سياسي شده اند . آنان در بيشتر موارد ، از دخالت در سياست داخلي و تنش هاي سياسي ايجاد شده ، پس از درگيري در مكه و مدينه ( به ويژه دهه 1980 ) ميان زائران شيعي ( بيشتر ايراني ها ) و نيروهاي امنيتي سعودي در مراسم سالانه حج ، خودداري كرده اند . ( 3 ) گفته مي شود كه در اين سال ها ، شيخ محمد العمري ، مدينه را در زمان حج ترك مي كرد تا از ورود در اين درگيري ها جلوگيري كند . ( 4 )

مسأله اي كه در اين مشاجرات بارها مطرح شده آن است كه اداره امور حرمين شريفين به يك تشكيلات بين المللي اسلامي سپرده شود . اين عقيده تازه اي نيست . طي سال ها ، اين عقيده توسط نويسندگان ، جنبش ها و برخي از سياستمداران ـ اعم از شيعه و سني ـ مطرح شده است . ( 5 ) بي ترديد اگر اين پيشنهاد به وسيله ايران يا هر گروه شيعه ديگر از ساير نقاط جهان مطرح شود ، دير يا زود ، توجه مسلمانان جهان را از وجود يك جامعه شيعه در حجاز جلب خواهد كرد . نتيجه آن كه حاكميت سعودي ( كه هرگونه كنترل بين المللي را بر حرمين شريفين رد مي كند ) با سوء ظن فزاينده اي در حال كنترل اين اقليت هستند . حتي ممكن است در انديشه برخي از اقدامات پيشگيرانه نيز باشند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حسن ، الشيعه ، ج 2 ، ص 341 ؛ همان نويسنده ، ضجه ، چاپ پاريس ، ژانويه 1992 ؛ هنچنين نكـ : بن باز ، فتاوي هيئة كبار ، ص 136 ؛ همان نويسنده ، فتاوي اسلاميه ، ج 3 ، صص 104 تا 107

2 . esp . 113 The Politics,al-Rasheed :

3 . نكـ : ( پاورقي 296 Kramer ) و مقاله همان نويسنده در Middle East Contemporary Survey, vol . 11 ( 1987 )

4 . Al-Khoei, 5

5 . نكـ : vol . 11 ( 1987 ) , 175Middle East Contemporary Survey, براي اطلاعات بيشتر نكـ : The Makkah Massacre, esp . 77-85Bangash : همچنين : آل احمد ، خسي در ميقات ، ص 45 ( ترجمه انگليسي ، ص 31 ) .


73


تاكنون دولت ايران و همچنين متحدان ديگر وي در خارج از كشور ، از هرگونه برنامه مبازراتي قاطعانه به نفع نخاوله خودداري ورزيده اند . در حقيقت چنين مبارزه اي ، كمكي به نخاوله نخواهد كرد ؛ گرچه جلب توجه بين المللي به وضعيت دشوار اين اقليت ، موضوع ديگري است . ( 1 )

* پي نوشتها :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در اينجا افزودني است كه روابط مسؤولان ايراني با رهبر شيعيان مدينه ، هميشه گرم بوده ، اما مصالح سياسي ، به ويژه مصلحت آنان ايجاب مي كرده است تا روابط ميان آنان ، طبيعي بوده و تحريك آميز نباشد . پس از سه سال تعطيلي حج ، به دنبال فاجعه جمعه خونين ، يعني سال هاي 67 تا 69 شمسي ، در سال 1370 باز هم رهبر شيعيان اين جرأت را داشت تا ديداري با مسؤولان بعثه ايران داشته باشد . در گزارشي در اين باره آمده است : امروز ـ 18 ذي قعده 141112 خرداد 1370 ـ جمعي از علماي حاضر در بعثه مقام معظم رهبري ، به همراه حجة الاسلام تسخيري ، معاونت امور بين الملل بعثه ، با شيخ العمري از روحانيون برجسته عربستان و رهبر شيعيان مدينه ملاقات كردند . اين ديدار در حسينيه شيعيان مدينه واقع در يكي از نخلستان هاي اطراف اين شهر انجام شد . شيخ العمري ، با پشت سر نهادن حدود هشتاد بهار ، همچون نگيني در ميان شيعيان مدينه مي درخشد . ايشان دوران تحصيلات حوزوي خود را در نجف اشرف گذرانده و به عنوان يك شخصيت علمي قديمي محسوب مي شود . در مدينه شخصيت ديگري همطراز با ايشان نيست . شيخ العمري به گرمي از ديداركنندگان استقبال كردند و به آنان خوش آمد گفتند . ايشان عنوان نمودند كه شيعيان نگران سلامتي حضرت آية الله خامنه اي بوده و براي صحت سلامتي ايشان دعا مي كنند . نكـ : سيماي حج در سال 70 ، گزارشي از فعاليت هاي بعثه مقام معظم رهبري ، ( تهران ، 1371 ) صص 47 و 48



| شناسه مطلب: 83223