2 ـ تیر اجل در صدمات راه
جبل

84 میقات حج - سال نهم - شماره سی و پنجم - بهار 1380 تیر اجل در صدمات راه جبل به کوشش رسول جعفریان مقدمه رساله حاضر که نویسنده آن را « تیر اجل در صدمات راه جبل » نامیده است ، از جهت محتوا ، رساله ای است منحصر به فرد که به صورتی منظم و کاملا


84


ميقات حج - سال نهم - شماره سي و پنجم - بهار 1380

تير اجل در صدمات راه جبل

به كوشش رسول جعفريان

مقدمه

رساله حاضر كه نويسنده آن را « تير اجل در صدمات راه جبل » ناميده است ، از جهت محتوا ، رساله اي است منحصر به فرد كه به صورتي منظم و كاملا عالمانه ، مشكلات راه جبل را كه از نجف تا مكه امتداد داشته ، گزارش كرده است .

نويسنده نام خود را در اين رساله نياورده ، اما آگاهي هاي پراكنده اي در باره خود به دست داده است . وي در مقدمه مي نويسد : به سال 1297 هجري در سفر حج بوده و سفرنامه اي نيز نوشته است . پس از آن ، در سفر سال 1299 ، بناي آن داشته تا مطالبي در باره راه جبل به سفرنامه پيشين خود بيفزايد ، اما از آنجاكه نسخه آن سفرنامه در دسترسش نبوده و ترسيده كه اطلاعاتش از ميان برود ، رساله جديد را نوشته است . زمان تأليف آن پس از بازگشت از سفر ، گويا در نجف بوده ؛ زيرا در جايي از آن مي نويسد : « و امروز سيّم ربيع الثاني است و هنوز آخر حاج نرسيده » . در اينجا اشاره وي به بازگشت حجاج از راه جبل به نجف است كه تا اين زمان ، هنوز وارد نشده اند . همچنين از جاي ديگري از رساله ، چنين بر مي آيد كه وي در سال 1280 هجري در سفر حج بوده ؛ سالي كه شهاب الملك همراه كاروان جبل حضور داشته و هدفش افزون بر حج ، بستنِ قراردادي با شيخ جبل بوده است .


85


مؤلف به هيچ روي اشاره اي به مشاغل دولتي خود و اين كه از رجال دولت بوده يا نه ، ندارد ؛ به عكس ، موضع او نسبت به دولت انتقادي است و به احتمال زياد ، به همين دليل است كه نام خويش را در اين رساله نياورده است . انتقاد وي در بي توجهي به وضعيت زائران ايراني است كه در راه جبل گرفتار بدترين تعدّيات و ستم ها قرار دارند و دولت ايران احساس مسؤوليت نمي كند . نمونه تند انتقاد وي عبارت زير است :

هر سال چندين هزار نفر تبعه دولت عليّه از اعيان و اشراف و علما و تجّار و غيره ، اسير عربِ برهنه بي سر و پايي است در بيابان كه بوي آبادي نشنيده كه به آن ها هرچه خواهد بكند و هر دزدي با ايشان آنچه مي خواهند بنمايد و هرگز در فكر ايشان نيست كه بر آن ها چه گذشته و چه مي گذرد ؛ و حالِ آن ها حال زنگي هاي بياباني است كه به اسيري مي گردند كه نه خود قوّت مدافعه دارند ، نه ديگري در مقام انتقام و مؤاخذه ! نمي دانم از براي موقف حساب و روزِ گرفتنِ دادِ مظلوم از ظالم ، چه جوابي از براي حضرت مُنْتقم حقيقي ـ جلّ اسمه و جلاله و عظمته ـ مهيّا كرده اند كه شباني اين گله را به ايشان و ازآنها به صد قسم منتفع و درصدد حفظ آن ها ازگرگ هاي گرسنه بياباني هرگز نيفتادند . {  إِنَّا للهِِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ } .

وي انگيزه خود از تأليف اين رساله را آگاه كردن امراي دولت به وضعيت اين راه و نيز آگاهانيدن مردم از دشواري هاي آن دانسته است .

از اين عبارت وي « در اين چند سفري كه مشرّف شدم » روشن مي شود كه وي چندين سفر به حج رفته و ارزش رساله حاضر بدان است كه تجربه هايش از شيوه اداره كاروان راه جبل را در اين رساله به صورتي بسيار منظم عرضه كرده است . وي در جاي جاي اين رساله به اتفاقاتي كه به قول خودش « همين امسال » شاهد آن بوده ، استناد كرده است . نمونه اي از آن در باره دزدي از اشخاص و تلاش اميرحاج براي برگرداندن اندكي از مال مسروقه و گرفتن انعام چند برابر آنچه برگشته ، چنين است :

چنانچه در موردي ، امسال خود مبتلا بودم كه از شخصي ، باري كه تقريباً به قدر پنجاه تومان بود ، بردند ، در روز ، در آخر قافله ، بعد از منازعه و زخم خوردن . پس از مدتي به تفصيلِ گذشته ، به قدر بيست و پنج قران اسباب آوردند


86


و ده تومان مي خواستند ؛ به هزار زحمت دو سه تومان مصالحه شد .

طبعاً به صور غير مستقيم ، بسياري از جزئيات اداره امور اين كاروان را كه بر پايه سه ركن « حمله دار » ، « امير حاج » و « شيخ جبل » قرار داشته ، تشريح كرده است . وي نه تنها به بيان مشكلات پرداخته ، بلكه راه حل هاي موجود را نيز ، هم براي اصلاح وضعيت اين راه و هم انتخاب راه جديدي در حاشيه آن عرضه كرده كه بسيار قابل توجه مي باشد .

به علاوه در لابلاي رساله ، به برخي از مسائل تاريخي مربوط به راه نيز اشاره كرده كه مهم ترين آنها ، ياد از تلاش هاي مرحوم شيخ عبدالحسين طهراني معروف به شيخ العراقين است كه با خرابكاري شهاب الملك ، مأمور دولت ايران ، به جايي نرسيد . به نظر مي رسد اين گزارش در جاي ديگري نيامده باشد .

گزارش موجود از هر جهت خواندني است ؛ به ويژه بخش مربوط به برخورد با اموات و مريض ها كه ناله خودش هم درآمده و در آغاز آن نوشته است كه وقتي « قلم اينجا رسيد سر بشكست » . به قدري وضعيت مصبيت بار بوده كه قابل تصور نيست :

گاهي مريض بَدْحال را از طول جان دادن فارغ مي كنند و از ترس بروز كردن ، خود را در زحمت و خرج غسل و كفن و نماز نمي اندازند ؛ در گودالي او را پنهان مي نمايند و اگر مجال آن نشد ، چنانچه در نزديكي صبح كه زمان حركت حاج است بميرد ، از آن زحمت هم فارغ ، در همان صحرا مي اندازند و امسال از اين قِسْم مكرّر شنيده و به تحقيق رسيد .

اما در باره « راه جبل » ، بايد اشاره كنيم كه ما در جاي ديگري در باره راه هاي سفر حج در دوره قاجار سخن گفته ايم . ( 1 ) راه هاي معمول عبارت بود از : راه جبل كه نزديك ترين راه بوده والبته دشواري هاي خاص خود را داشته است . مهم ترين آنها حضور شيخ جبل در سر راه بوده كه بي اندازه به زائران ايراني آزار و اذيت مي رسانده است . زماني كه شيخ شهيد فضل الله نوري در سال 1317 از اين راه بازگشت ، چنان مصيبتي بر او و همراهانش ـ از زائران ـ وارد شد كه در بازگشت ، گزارشي از آن براي علما نوشت و جمع بسياري اين راه را تحريم كردند .

دوم راه دريايي بصره يا بوشهر از طريق دور زدن شبه جزيره و رسيدن به جده .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : حج گزاري ايرانيان در دوره قاجار . بي شبهه جاي اين رساله در زمان نگارش آن مقاله ، خالي بود ؛ اميدوارم كه روزگاري بتوانم در اين باره ، تحقيق بهتري را عرضه كنم .


87


سوم راه سوريه از طريق حركت از عراق در حاشيه فرات و رفتن به حلب و از آنجا به دمشق و مدينه كه طبعاً طولاني بوده است . رفتن از طريق اسلامبول و از آنجا با كشتي به اسكندريه و سپس به جده رفتن نيز در اين اواخر معمول بوده است .

همان گونه كه گذشت ، راه جبل نزديك ترين راه بوده ؛ اما به دليل كم آبي ، حمله اعراب و بي نظمي هاي موجود در آن و گرفتن ماليات هاي متعدد ، به انواع بهانه ها ، رفتن از آن سخت بوده است . از گزارش موجود بر مي آيد كه كارپرداز ايران در بغداد و جده ، كم و بيش در رفع اين مشكلات تلاش مي كرده اند ، اما دولت قاجاري سياست منظمي براي اصلاح اين راه نداشته است . به علاوه ، كارپردازهاي مزبور نيز يا توان كار بيش از آن را نداشتند و يا اصولاً احساس مسؤوليت چنداني براي توجه به امور زائران نمي كرده اند ، اين همان چيزي است كه مؤلف را به خشم آورده و در حالي كه شاهد بوده است كه انگليسي ها و ديگران تا چه اندازه براي اتباع خود ارزش قائلند و پي گيري مي كنند و مي ديده است كه دولت ايران اساساً به اين مشكل هرساله كم توجهي مي كند ؛ به طوري كه سبب آبرو ريزي دولت شده است !

نسخه منحصر اين رساله ، در اختيار استاد ارجمند جناب دكتر اصغر مهدوي قرار داشته كه در پي درخواست اين جانب ، با دست و دلبازي تمام آن رساله را در اختيار بنده قرار دادند . در اينجا بايد از ايشان تشكر و سپاسگزاري كنم و فرصت را مغتنم شمرده به خاطر تلاش عالمانه و جاودانه اي كه براي نشر كتاب « سيرت رسول الله (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) » و مقدمه عالي و ارزشمند و جامع آن نوشته اند ، تشكري افزون داشته باشم . ساير خدمات فرهنگي ايشان ؛ به ويژه در عرصه نسخه هاي خطي براي دوستداران فرهنگ ايران واسلام شناخته شده است . خداوند جزاي خير به ايشان عنايت فرمايد !


88


بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الهي و سيدي ! اگر با چشيدن مشقّت سفر مكه از راه جبل ، حاجيانت را در سفر برزخ عذاب فرمايي ؛ پس واي بر ايشان ؛ و اگر با كشيدن حساب سهبان ( 1 ) دوباره در موقف حسابشان درآوري ، پس چه كنند با اين خسران !

الهي ! در خلقت چون حمله دار و عكّام موزي داشتي ، پس سِرّ خلقت عقرب و مار چه بود ! و بد هيئت و بدخوي چون ساربانان نَجْد بود ، از حكمت آفريدن غول بايد سؤال نمود !

الهي ! اين مشت ضعيفان را به خانه ات خواندي ؛ پس طاقتي عطا كه توانند بار سنگين زحمت اين راه بر دوش كشند ؛ يا قوّتي به ايشان مرحمت فرما كه اين همه خار زهرآلود از پا كشند .

الهي ! اسير در هر مملكت دستگير يك بزرگ ، و زمام اختيار حاجيان در اين راه ، بر دست هزار گرگ .

الهي ! مظلوم در هر كجا است از يك درد نالد ، و مظلوم اين [ راه ] متحيّر است كه كدام درد خود شمارد .

الهي ! راهزنان هر راه ، يا طالب مالند يا دشمن جان ، و راهزنان اين راه به مكرهاي پي در پي ، هم مال شناسند و هم جان ؛ هم دين بَرَند و هم ايمان .

الهي ! به حاجيانت فرمودي كه لباس احرام به جهت كفن خود ذخيره كنند ؛ پس به اين جماعت انصافي ده كه از اين دو جامه درگذرند .

الهي ! مظلوم در هر جا هست ، اميد پناهي دارد كه به او پناه برد ؛ يا ملجئي در نظر دارد كه به سوي او فرار كند ؛ و مظلوم اين راه ، پناهش امير حاج است كه در پوستش هزار موذي نهان ؛ يا حمله دار است ، شيطاني است در لباس انسان ؛ اگر به منزل نشيند ، انيسش عكّام ، مظهر صد غول بيابان ؛ اگر رو به صحرا كند ، گرفتار خار مغيلان .

الهي ! تو را قسم مي دهم به مظلوميِ حاجيان بي كسي كه در آن راه بي غسل و كفن و نماز در خاكش پنهان كردند ، و حاجيان مريضي كه در وقت بار كردن در آن صحراي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كلمه اي شبيه آن يا سبهان . سهب در عربي به معناي « گرفتن چيزي به سختي » آمده است ، « دهخدا » . اما تا آنجا كه مراجعه كرديم ، در لغت عرب ، لفظ سهبان استعمال نشده است .


89


خونخوار تنها گذاشتند و حاجيان نيمه جاني كه از روي شترش انداختند و رفتند ، و حاجيان مرده كه تمام مالش را بردند و از زمينش برنداشتند ، كه سلام ما را برسان به خاتم پيغمبران ، پناه درماندگان و آل اطهار ؛ آن جناب كه از شوق زيارت مرقد مطهّره ايشان دل را قوّتي و بدن را طاقتي و جسد را حركتي است .

و بعد : در سال هزار و دويست و نود و هفت [ 1297 ] كه به زيارت بيت الله الحرام مشرّف شدم ، رساله مختصري در تعدّيات و خرابي هاي راه جبل نوشتم ، به اميد آن كه به نظر اُمَناي دولت عليّه رسيده ، در صدد اصلاح برآيند ، يا حاجيان قبل از حركت در تدبير كار خود افتند . و امسال كه سال نود و نه [ 1299 ] بود ، خداوند تبارك و تعالي نصيب فرمود ، باز از آن راه مشرّف شدم ؛ به اميد آن كه از آن ظلم ها چيزي كاسته و از آن بدعت ها پاره اي برخاسته ؛ غافل از آن كه وقايع آن راه نمونه شده از قيامت كبري ؛ و زاد في الطنبور نغمة اخري . خواستم اندكي از جور جديد بر حاشيه آن رساله بنگارم و قدري از ستم هاي تازه در مسلك گذاشته درآورم . چون رساله همراه نبود ، ترسيدم اجل مهلت ندهد و دستم به او [ آن ] نرسد . لهذا از نو طرحي انداختم و در آن محشر عُظمي اين رساله را نگاشتم و نام آن را « تير اجل در صدمات راه جبل » گذاشتم و از براي روز جزا تخم رجايي كاشتم و اين زحمت را خدمت بزرگي به اخوان پنداشتم .

فصل اول [ حمله دار و مشكلات آغازين حجاج راه جبل ]

جمعي اراذل و اوباش عرب و عجم كه نه از دين بهره دارند و نه از انسانيّت نصيبي و قسمتي ، در صدد گوش بُري بندگان خداوند برآمده ، نام خود را حمله دار گذاشته ، هر ساله جماعتي از ايشان به لباس مكر و حيله در شهرها و دهات ايران مي گردند و مردم را فريب مي دهند كه راه جبل از همه راه ها به حسب امنيّت و نزديكي و ارزاني بهتر ؛ با آن بيچارگان به مقدار معين قرار مي دهند كه ايشان را از آن راه ببرند به مكه معظمه و برگردانند و به مواثيق مؤكّده و عهود متعدّده ايشان را مطمئن كرده ، به همراه مي برند . چون به نجف اشرف رسيدند و ثلث اول را دادند كه مصرف آن غالباً قروض حمله دار است كه به وعده آمدن حاج گرفته ، منادي امير حاج فرياد مي كند كه كجاوه در دويست و پنجاه تومان و سرنشيني در صد تومان ؛ هركس كمتر از اين مقاوله كرده ، كسر آن را از او در راه خواهند


90


گرفت ؛ پس حاج مذكور به اضطراب مي افتند . باز آن جماعت ايشان را ساكت مي كنند ؛ بيچاره ثلث را داده و دستش به جايي بند نيست . و اگر بهم بزند ، جز جهاز شتر چيزي ندارد ؛ و دوباره مُقطّع ( 1 ) تمام بايد بدهد ؛ لهذا با او مي رود و در مراجعت تتمه را به اقسام اذيّتِ زبان و دست و ندادن شتر يا دادن شتر ضعيف كه قوّت رسيدن به منزل ندارد و آخر كار به قوّت آدم هاي شيخ جبل كه در تشدّد و غلظت و قساوت قلب بي نظيرند ، از او مي گيرند . بيچاره به انواع ذلّت در آنجا بايد قرض كند يا اسباب خود را بفروشد و آسوده شود .

فصل دوم [ آغاز دشواري پس از بيرون رفتن از نجف ]

گروه حمله دار جماعتي را پيدا مي كنند كه وقتي [ روزگاري ] ، استطاعت داشتند و حج نكردند و مال را تلف كردند ، يا مطالباتي سوخته دارند ، يا استطاعتشان به مِلْك و عِقار است و مشتري ندارد ، ايشان را به اقسام مكر و حيله و ادعاي اعتبار به نسيه بر مي دارند و مخارج خوراك ايشان را گاهي نيز بر گردن مي گيرند كه در مراجعت در همان بلد ، تنخواه خود را بگيرند . بيچاره هاي ضعيف العقول به اميد بيرون رفتن از نجف اشرف از عهده اين تكليف بزرگ و فرج بعد از چند ماه حركت مي كنند . تا روز بيرون رفتن از نجف اشرف ، في الجمله سلوكي مي نمايند . پس از بيرون رفتن از نجف و يأس از مراجعت ، اوّل در اَكْل و شُرْب چنان تنگ مي گيرند كه هيچ اسيري در هيچ مجلسي به آن شدّت نيست ؛ حتي از دادن آب به جهت تطهير و وضو مضايقه مي نمايند ! و اگر در جواب مطالبه آب فحش ندهند ، مي گويند : تطهير با سنگ و كلوخ ، و نماز با تيمم در شرع رواست ؛ آب به جهت حفظ نفس لازم است . و ثانياً با آن ها همان كنند كه جماعت سابقه كردند و مردمان عزيز محترم را در آن صحرا ، به گدايي و ذلّت مي اندازند كه از مشاهده حالت ايشان دلِ سنگ آب مي شود !

فصل سوم [ راه دريا و راه جبل ]

از وقتي كه حركت جهاز [ كشتي ] به سمت جدّه از بصره و بوشهر در موسم حج شيوعي پيدا كرده ، جماعتي از حمله دار در اطراف ايران سير مي كنند ؛ جمعي از ضعفا را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . به صورت تقسيط درآوردن .


91


صيد كرده با ايشان مقاطعه مي كنند ، در پنجاه الي هفتاد تومان كه از راه دريا آنها را ببرند به مكه معظمه و از راه جبل برگردانند . و چون در مذهب حمله دار و امير حاج ، مكه دارالفسخ است ، غالبي در آنجا فسخ مي كنند و نصف مقاطعه را مي گيرند با آن كه خرج از آنجا تا نجف البته ضِعْف است و اگر فسخ نكردند ، در راه مدّعي مي شوند كه حكم امير حاج آن است كه هر كس از مكه به نجف بيايد ، اگر سرنشين است چهل تومان و اگر كجاوه دارد صد و ده تومان ؛ پس ، از براي آن بيچاره ها مخارجي مي شمارند كه از براي مراجعت از مكه معظمه ، جزئي مي ماند و تتمّه را به حكم امير حاج مي گيرند ؛ اين جماعت نيز به درد جماعت سابقه گرفتار شوند و به چاه مذلّتي كه آنها افتادند ، اينها نيز از سر اُفتند .

فصل چهارم [ حلال بودن مال حاج براي حمله دار و اميرحاج ]

حاجي ها از نجف تدارك چهار ماه خود را از آرد و برنج و غيره بايد مهيّا كنند ، از جزئي و كلي ؛ و اگر مسامحه نمايند تدارك تا مكه و مراجعت از جبل تا نجف را بايد بگيرند و يك بار كه در جزو مقاطعه دويست و پنجاه تومان است ، كفايت نمي كند ؛ ناچار محتاج مي شوند به زياد كردن بار و كرايه اشتر از نجف تا مكه و از آنجا تا مدينه ، و از آنجا تا نجف ؛ مطابق نرخي كه امير حاج بايد معين كند كه مطابق آن حمله دار و حَجّه فروشِ معروف ، به ساربان شمّر ( 1 ) و جَبَل و حربي ( 2 ) و ساير طوايف اعراب مي دهند ، از بيست تومان تجاوز نمي كند ؛ و لكن به حكم امير حاج ، حمله دار بايد از حاجي پنجاه تومان بگيرد و سابقا سي و پنج بود ؛ چندي چهل گرفتند ، امسال پنجاه شد و سبب اين ظلم فاحش جز حلال بودن مال حاج بر آن قوم و شركت امير حاج با آنها چيزي نيست .

فصل پنجم [ اضافه بار حجاج و دشواري ها ]

به حكم امير حاج ، وزن بار بايد از دو وزنه سنگ نجف كه هر وزنه تقريبا سي [ مَنِ ] تبريز است ، زيادتر نباشد ؛ از نجف تا جبل و از جبل تا مكّه معظّمه بايد يك وزنه و نيم باشد و حاج چون از نجف اشرف بيرون مي آيد ، به جهت نديدن چنين راه موحش و سوار نشدن بر شتر و حركت كردن از دو ساعت يا سه ساعت پيش از صبح تا يك ساعت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شمّر ، عنواني است كه براي مجموعه اي از قبايل ، كه در شبه جزيره زندگي كرده و تا پيش از جنگ جهاني اول به اميرنشين آل رشيد شهرت داشتند ، و بخشي از آن در عراق و سوريه امروزي بود . شمّر نجد ، كه به آنان شمّر جبلي نيز گفته مي شود ، كساني بودند كه تحت امارت آل رشيد بودند . نكـ : معجم قبايل العرب ، عمر رضا كحاله ، ج 2 ، ص 608

2 . قبيله حرب ، از طوايف عدناني است . مجموعه اي از قبايل متحد با يكديگر است كه از نسلي واحد نيستند ، بلكه قبايلي هستند كه با حلف و قسم ، با يكديگر پيوند خورده اند . منطقه آنان نجد و حجاز است . در حجاز ، منطقه آنان در كنار ساحل درياي سرخ ، از جنوب ينبع تا قنفذه است و تا محدوده ميان مكه و مدينه امتداد مي يابد . در بخش شرقي نيز ، تا منطقه نجد در نزديكي وادي رمان ادامه دارد . در اواخر دوره قاجاري شمار آنان را تا سيصد هزار نفر نوشته اند .

نكـ : معجم قبائل العرب ، عمر رضا كحاله ، ج 1 ، ص 259

استاد عاتق بن غيث بلادي كتاب ويژه اي با عنوان « نسب حرب » در باره اين قبيله تأليف كرده است . ( دار مكه ، 1984 م )


92


يا كمتر به غروب مانده ، مجال زياده از اكل و شرب و نماز در منزل ندارند ؛ حمله دارها خود بارها را مي كشند و به ميل خود رهسپار مي شوند . يك بار را دو بار و چند من يا چادري را نصف بار محسوب كرده تا چند منزل اِبْراز نمي نمايند . بعد از اطلاع ، حاجي بيچاره هرچه فرياد كند كه وزن بار من معلوم و اگر زياد باشد اين كار را بكنيد ، به جايي نمي رسد و نهايت كار در پاره اي از موارد ارجاع امير حاج است حاجي و حمله دار را به سوي عالمي كه در حاج است . او جز قَسَم كه هزارش در يك مجلس حمله دار پروا ندارد ، اسبابِ كشفي نيست . بالأخره حاجي بيچاره از براي كرايه يك چادر يا به وزن آن مثلاً بايد پنجاه تومان بدهد و صد هزار فحش بشنود و بعد از زحمت بسيار ، مال و عِرْض و بدن هر سه تلف شده و قبل از حركت هرگز چنين خسارتي در خاطر حاجي خطور نكرده بود .

فصل ششم [ نقش ذُكُرُوهاي جَبَلي در كاروان حجاج ]

امير حاج چون از جبل بيرون مي آيد ، با خود جماعتي از گرسنه هاي جبلي را همراه مي آورد كه ايشان را ذُكُرو مي گويند و شغل آنها به حسب دعوي محافظت حاج است ؛ شب ها در منزل از دزد و روزها رساندن وامانده ها در عقب اردوي حاج به منزل ؛ و به عوض ، جيره و مواجب ايشان را بر حمله دارها تقسيم مي نمايند كه به هر كدام يك حاجي يا دو حاجي بدهند از سرنشين ها در مقطع صد تومان ؛ چه حمله دار حاجي را به اين مبلغ برداشته باشد يا كمتر ؛ و از اين ذُكُرُوها چيزي نمي گيرند از خاوه و شيخيه ( 1 ) و مخارج بيرق ( 2 ) و قيمت حاج كه بايد امير حاج و حمله دارها به كارپرداز جدّه بدهند و حاج را از او بخرند . پس از آن ، ذكرو شتري از خود يا به كرايه گرفته ، به حاجي مي دهد هفتاد و پنج تومان يا هشتاد . منفعت يك حاجي است كه به يك ذكرو مي رسد و غير از خاوه شيخ جبل ، باقي خاوه ها و مخارج مذكوره اين حاجي ها بر حمله دارها سركش مي شود و آنها بايد اين تفاوت را به اقسام حيله ها از حاجيِ خود بيرون بياورند .

اما شغل اين طايفه در شب ، مادامي كه در خاك نَجْدند ، در اطراف اردو منزل مي نمايند به اسم محافظت ، و چون دزد آن خاك از خود ايشان است و مايه بدنامي است ، خوفي ندارند و حاج هم محفوظ ؛ و چون به خاك حجاز و عرب حَرْب و عُتَيبيه و مطير

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . پولي كه بايد به شيخ جبل داد .

2 . مقصود هزينه امير حاج است كه بر عهده حمله دار مي باشد .


93


رسيدند كه تمام همّ آنها در موسم حج تلف كردن مال و جان حاج است ، اين ذكروها از ترس در وسط اردو منزل مي نمايند و حاج بيچاره با نداشتن هيچ استعداد بايد محافظت خود را بكند و شب نيست كه مبالغي از مال حاج را نبرند ؛ و دزد اگر نمايان هم باشد ، يك نفر از آنها از جاي خود حركت نمي نمايد . و اما روز در عقب حاج هستند ؛ اگر شترِ كجاوه يا بار يا سرنشين از حاجي وامانده ، شتر خود را مي دهند و به منزل مي رسانند . سه تومان تا يك تومان كرايه آن مقدار راه را ، هرچند نيم فرسخ باشد ، به حكم اميرحاج از حاجي مي گيرند و از اين راه نيز مداخل بسيار مي كنند . اوّلا كرايه آن مقدار راه ، عُشْر آن مبلغ نيست ؛ و ثانياً اين وجه بر گردن حمله دار است نه حاجي .

فصل هفتم [ خاوه شيخ جبل ]

شيخ جبل در وقت رفتن به مكه معظمه ، از هر حاجي اگر مرد و از عجم باشد ، قريب سي تومان مي گيرد و از زن عجمي و مرد عرب ، نصف آن ؛ و از زن عربي رُبْع و اگر حاجي از اهل سنّت باشد قدري قليل ، گاهي هيچ ؛ و در برگشتن بدون تفاوتِ امتياز از هر يك قريب ده تومان ؛ و در نزديكي جبل مأموري از شيخ جبل با جماعتي از راهزنان به جهت شمردن حاج مي آيند و اطراف را به نحوي مسدود مي نمايند كه احدي را مجال گريز نيست و در آن روز حمله دارها به جهت گريز از اين خاوه ، بلاها بر سر حاجي مي آورند . عجم را به شكل عرب و مرد را به هيئت زن و دو نفر را گاهي در يك لنگه كجاوه و آدم را در ميان بار و معزّز را به صورت ساربان و عكّام و جماعتي را در ميان پياده هاي فقير پنهان مي كنند كه بعضي به حبس و خوردن چوب مبتلا و بعضي از ترس مي مانند در شدّت سرما يا گرما در آن بيابان بي آب و نان ، يك شب يا دو شب ؛ تخفّي [ مخفيانه ] به هزار زحمت در تاريكي خود را به نيم جان ، به منزل مي رسانند . حاجي با آن كه تمام مقاطعه خود را داده ، از ترس آن كه مبادا از حيله آن جماعت به مهلكه تازه بيفتد يا شتري به او بدهند كه از اوّل منزل تا آخر ، ساعتي نتواند سوار شود ، به اين ذلّت و مخاطره راضي مي شود ؛ و اگر يك حاجي از حساب بيفتد ، سي تومان در رفتن و بيست تومان در برگشتن به ملاحظه ساير خاوه ها به حمله دار مي رسد و به قدريك شُرْب آبي از آن حاجي امتنان و تشكّر ندارند و ذرّه اي از آنچه خيال در حق او دارند ، تخفيف نمي دهند .


94


فصل هشتم [ قران ناصرالدين شاهي ، ليره عثماني و امپريال روسي ]

اكثر حاج به جهت سهولت عمل و نفع جزئي يا نكردن ضرر ، تنخواهي كه با خود بر مي دارند ، يا ليره عثماني است يا امپريال ؛ ( 1 ) و رسم مقاطعه با حاجي قِران ناصرالدين شاهي است ؛ و قيمت اين دو در عتبات عاليات معلوم و در ثُلْث اول اختلافي نمي شود . و از بيرون دروازه نجف اشرف تا مكه معظمه ، نرخ اين دو با آنها است ؛ به هر قيمت كه ميل دارند محسوب مي شود . و غالبا در وقت گرفتن ، اسمي از قيمت نمي برند و مي گويند ، در وقت محاسبه معلوم مي شود ؛ اگر در آن وقت حاجي في الجمله تحاشي كند ، مي گويند : حاجي خلاف شرع نمي كند . من عين قِران طلب دارم ، حاضر كن و ليره يا امپريال خود بگير ؛ و گاه فرياد مي كنند كه ، حاجي رو به مكه مي رود و خيال خوردن مال حمله دار را دارد ! و به اين مكر و حيله ، مبالغ كلّي از حاجي مي گيرند و آنچه در حرمين شريفين گرفتند به قيمت نجف اشرف يا كمتر از آن حساب مي كنند و حال آن كه در نرخ تفاوت فاحش است در ميان اين دو بلد .

فصل نهم [ خدمات تعطيل شده شيخ جبل ]

شيخ جبل اين همه مداخل كه از حاج دارد در ظاهر و آنچه در خفيه از امير حاج مي گيرد ، از منافعي كه حاج كرده ، چنانچه بيايد ، خدمت نمايانش در سابق دو چيز بود : يكي حفظ حاج از شرّ راهزنان آن راه در رفتن و مراجعت . دويم مهيّا كردن شتر به جهت حمل حاج . در سابق هر وقت امير حاج وارد نجف اشرف مي شد ، زياده از كفايت حاج ، شتر به همراه مي آورد و از اين جهت حاج معطلي نداشتند و شيخ جبل قبل از ورود حاج ، شترِ از جبل تا مكه را مهيا مي كرد و همچنين در مراجعت ؛ و اين دو خدمت بالمرّه از ميان رفت .

اما اوّل : پس به جهت بي قابليتي اميري كه به جهت حاج معين كرده ، از مكه تا سه چهار منزل به جبل مانده كه اوّل خاك اوست ، شبي نيست كه از حاج كلّي نبرند و اگر در روز باز حاجي چند قدمي از قافله بماند ، علانيه مي برند . نه روز در عقب حاج و نه شب در اطراف مستحفظ مي گذارد ، بلكه مكرّر شده كه از مشايخ عرب حَرْب به جهت گرفتن خاوه خاك خود ، مهمان او مي شوند و در آن چند منزل با او سير مي كنند . باري ، از حاج

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سكه طلاي روسي دوره تزاري .


95


مي برند ؛ اوّلاً به حاجي نويد مي دهند كه مشوّش مباش ! شيخ اين جماعت با من است ، چنانچه مال را نگرفت ، از خاوه او كم مي كنم ، به تو مي دهم ؛ پس آدمي مي فرستد و جوال و بعضي چيزها كه نه قابل خوردن است و نه فروش است ، مثل دوا و امثال آن مي آورند و چند مقابل حق خدمت مشاورت به زور مي گيرند . حاجي هرچه فرياد مي كند كه از همه آنها گذشتم ، دست از من برداريد ، به جايي نمي رسد . چنانچه در موردي ، امسال خود مبتلا بودم كه از شخصي ، باري كه تقريباً به قدر پنجاه تومان بود ، بردند ، در روز ، در آخر قافله ، بعد از منازعه و زخم خوردن . پس از مدتي به تفصيلِ گذشته ، به قدر بيست و پنج قران اسباب آوردند و ده تومان مي خواستند ؛ به هزار زحمت دو سه تومان مصالحه شد .

و اما ثاني : پس به جهت غرور و نخوتي كه شيخ جبل در اين سنوات پيدا كرده و غالب طوايف اعراب باديه را مسخّر نموده ، حتي ابن سعود وهّابي را كه سابقاً اين طايفه از جانب او امارت مي كردند ، به ملاحظه آن كه ، آنچه بر سر حاج مي آيد از ظلم و تعدّي و گرسنگي و معطّلي ، احدي در مقام مؤاخذه نيست و سال ديگر حاج بيش از سال گذشته مي شود و مأمورين دولت عليّه ايران كه در عراق عرب و جدّه مقيم اند ، به جزئي حق السكوت راضي مي شوند ، اعتنايي به حاج بيچاره ندارند و ابداً در فكر رساندن شتر نيست ؛ امير حاج كه به نجف مي آيد با او جز بيرق و چند نفر اوباش جَبَلي چيزي نيست . بايد حمله دار به خريدن يا كرايه خود تدبير كند ؛ و همچنين در مراجعت از مكه كه حاج زياد مي شود و آنچه شتري كه از مكه آوردند بر مي گردد ، در جبل شتر حاضر نمي كنند با آن كه از خود آن قدر شتر دارد كه اگر بخواهد همه را بر مي دارد . و مفاسد اين بي اعتنايي چند چيز است :

اوّل : آن كه حمله دار به جهت تنگي وقت و نبودن شترِ كجاوه و پول مفت حاج و طمع رفتن وجه كرايه در كيسه خودش ، در نجف به مقدار حاجت شتر مي خرد ، از بيست تومان الي چهل ؛ و اين شترها در رفتن همه بي پا مي شوند . چه ، شب و روزي چهارده يا پانزده ساعت راه مي روند و به قدر ساعتي يا كمتر مجال چرا ندارند و بيچاره ها رنگ نواله و خدمتي نمي بينند و سه چهار روز در ميان ، شُرْب آبي به آنها مي رسد ، و غالباً در مكّه تا مدينه اگر نمردند ، چنان لاغر مي شوند كه قابل سواري خالي نيستند . ناچار به دو سه توماني مي فروشند و اين ضرري است بر حمله دار ، كه خسارت آن عاقبت بر حاج است ؛


96


چه ، ايشان از وجه ثلث سيم مقاطعه كه در مكه مي گيرند و تمام آنچه از حاجي تازه دريافت مي نمايند ، با وجوه دزدي كه گذشت و مي آيد ، حاج را تا جبل مي رسانند و از حساب خاوه شيخ جبل و غيره به زحمت خود را فارغ مي كنند ؛ ديگر از براي كرايه شتر از جبل تا نجف نه خود ديناري دارند و نه در نزد حاجي چيزي گذاشتند . بعضي از آنها در همانجا اظهار پريشاني مي نمايند و ساربان هم به ايشان شتر نمي دهد و بعضي در سه چهار منزل به نجف مانده كه وقت جمع شدن كرايه است و ساربان تا يك قران از كرايه مانده باشد ، بار نمي كند ، فرار مي نمايند ؛ و بعضي به طريق التماس و عجز و بعضي به اسم قرض به هر نحو است از حاجي بيچاره با دادن تمام مقطع و زياده دوباره كرايه تمام را مي گيرند .

دويم : آن كه اگر شتر حاج را [ از ] پيش مهيّا كند ، خصوصاً در مراجعت حاج ، به آسودگي در اواسط ماه صفر به كربلا مي رسند ، و با اين حال به اواسط ربيع الاول مي كشد .

سيم : تنگي آذوقه و گراني و در بعضي چيزها قحطي در جبل ، اگر چه قدري ميسّر است ، اما در نهايتِ گراني و به جهت راه خصوصاً سرنشين ، هر مقدار حاجي بردارد ، چند منزل مانده به نجف به گدايي مي افتد در نزد امثال خود ؛ آخر گوشت ( 1 ) شتر و خرما ، دو سه دانه ، صد دينار مي رسد ؛ چنانچه مشاهده شد و شب ها بر معتبرين گذشت كه در غذاي خود نمك نديدند و شرح اين قصّه طولاني بلكه ديدني است .

فصل دهم [ در باره اموات و مريض ها ]

در مجاريِ حال مريض و امواتِ اين راه ، قلم اينجا رسيد و سر بشكست ؛ اين احقر را مجال و حال ذكر تمام آنها نيست . ناچار به شرح پاره اي قناعت مي كند .

اوّل : حاجي اگر در جدّه يا مكه معظمه يا مدينه طيبه مُرد و وارث قوي و يا وصيّ قابل يا رفيق كامل ندارد ، تَرَكه او به حسب عمل ، مِلكِ طِلْق مأمور جدّه است ؛ كسي را حقّي در او نيست . تفضّلا ميّت را به دست چند نفر اوباش كه غالبا از مخالفينند ، مي دهد كه دفن كنند . معلوم است ، كيفيت غسل و كفن و نماز و دفن آن بيچاره هم چه قِسم خواهد بود . واگر در ميان راه مُرْد به همان نحو ، مال حمله دار است و لكن اين جماعت ، گاهي مريض بَدْحال را از طول جان دادن فارغ مي كنند و از ترس بروز كردن ، خود را در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در اصل : به گوشت .


97


زحمت و خرج غسل و كفن و نماز نمي اندازند ؛ در گودالي او را پنهان مي نمايند و اگر مجال آن نشد ، چنانچه در نزديكي صبح كه زمان حركت حاج است بميرد ، از آن زحمت هم فارغ ، در همان صحرا مي اندازند و امسال از اين قِسْم مكرّر شنيده و به تحقيق رسيد .

دويم : اگر حاجي در وقت رفتن ، يك فرسخ از نجف بيرون رفته ، مثلا بميرد ، يك ثلث مقطع كه اگر در كجاوه است چهل تومان و كسري ، و اگر سرنشين است سي و سه تومان ، مال حمله دار است كه اگر گرفته پس نمي دهد و الاّ به حكم امير حاج مي گيرد . و اگر در جبل بميرد الي مكه ، دو ثلث و اگر در مراجعت چند قدمي از مكه دور شده بميرد ، تمام مقطع را مي گيرد . و اما حاجي تازه كه از مكه از اين راه بر مي گردد ، به مجرد بيرون آمدن ، سابقا يك ثلث و امسال اين حكم نسخ شده و فتوا بر دو ثلث شد ، الي بيرون آمدن از مدينه طيبه و از آنجا تمام ؛ الاّ آن كه به بعضي از آنها در پاره اي موارد سه چهار توماني به جهت كرايه از جبل تا نجف تفضّلا كسر مي كنند ؛ و اگر كسي جرأت بكند و از سبب اين بدعت سؤال نمايد ، مي گويند قاعده حمله دار به حكم امير حاج چنين است .

سيم : چون حاجي مُرد ، در هر يك از آن مواضع ، به جهت مالِ حاجي ، دوباره بايد همان شتري كه اجاره آن را تمام گرفتند ، اجاره كرد و مي گويند ، چون حاجي مرد ، شتر خلاص شد ؛ يعني آن حاجيِ مرده با دادن مال الاجاره ، حق بار كردن بر آن شتر ندارد ؛ پس از براي يك شتر در مسافت مخصوص دو كرايه مي گيرند و چنين حكمي در هيچ ملّتي بلكه در ميان طوايف بت پرست هند و چين نيست و سالهاست كه اين بدعت جاري و بسياري از اعيان و بزرگان دولت عليّه ايران خود ديدند و فهميدند و آن قدر خدمت به دين بلكه به دولت نكردند كه اين جزيي را بردارند يا به عرض خاكپاي مبارك اقدس ظِلُّ اللهي رسانند كه اگر حاجي مرد ، آن اجاره و مقاطعه بر هم خورد ؛ پس گرفتن يك ثلث و دو ثلت و تمام چيست ؟ و اگر به حال خود باقي است ، پس از براي كرايه گرفتن دو باره هيچ راهي نيست .

چهارم : اگر آن مرده را بخواهند بر شتر خودش كه تمام كرايه آن را داده حمل نمايند به نجف اشرف ، در مراجعت ، بعد از بيرون آمدن از مدينه طيّبه يا به مدينه ، اگر در بين الحرمين مرد ، به كرايه دو باره تنها قناعت نمي كنند و غير از آن حمله دار كه اين حاجي مرده در حمل او بود ، احدي مرخّص نيست به حكم امير حاج كه آن جنازه را بردارد . پس


98


آن حمله دار ، مبلغ كلّي مي گيرد به حسب انصاف خود از صاحب آن ميّت كه ناچار است به حسب وصيّت يا ملاحظه شأن از حَمْلِ او ؛ و خود ديدم صد تومان گرفتند به جهت حمل از جبل تا نجف ؛ و البته ده تومان خرج نكرد و امسال يك منزل يا دو منزل مانده به مدينه از سي تا پنجاه تومان گرفتند و هرچه نگرفتند از روي ترحّم بود و الاّ مانعي از خوف خداوند يا خلق در ميان نيست .

پنجم : اگر حاجي در آخر شب مرد ، به نحوي كه وقت برداشتن او نيست و بايد او را تا منزل آورد ، حمله دار وجه كلّي مي گيرد به جهت اين سه چهار فرسخ كه او را بر شترش بگذارد . امسال جنازه اي از شخص استرآبادي مطّلعم ، حمله دار ، ده امپريال گرفت نقد كه او را به منزل آورد . يكي از علماي بسطام تدبيري كرد و از خارج ، بعضي را مدّعي مال اين ميّت نمود و حكومت به نزد امير حاج كشيد . حكم به تنصيف كرد ؛ قريب دوازده تومان به جهت اين چند فرسخ گرفت ، غير از كرايه كه در اصل مقاطعه بود .

ششم : اگر سرنشين مريض شود به نحوي كه طاقت سواري ندارد و بايد كجاوه بنشيند ، اگر يوميه بگيرد ، روزي از دو امپريال يا پنج مي گيرند و بسيار كم مي شود كه به دو سه تومان قناعت بكنند ، و اگر تا آخر بخواهند ، علاوه بر مقاطعه سرنشيني سي تا چهل تومان ، گاه زياده از اين مي گيرند ؛ و اگر چند فرسخ يا يك منزل آمده ، مرد ، هر دو مقاطعه بالتمام مي گيرند .

هفتم : ناخوش گاهي با حمله دار خود در شب قرار مي دهد در چند امپريال كه فردا در كجاوه بنشيند و همان شب مي ميرد ، آن مبلغ را مطالبه مي نمايند . خود مطّلعم در چنين موردي نگذاشت جنازه را بردارد تا دو ليره عثماني گرفت .

هشتم : مريض گاهي در سر شتر بي حال مي شود ؛ ساربان يا غير او ، بيچاره را از روي شتر مي اندازند و مي روند ، تنها در روي خاك جان مي دهد و مال او در دست ديگران ؛ كسي نيست از حمله دار مطالبه كند كه اين حاجي كو ؟ مالش كجاست ؟

نهم : اگر حاجي مرد از بي نظمي امير حاج ، بايد كلي داد به مرده شور و قبر كن ؛ كه اگر كسي مرده را دفن كرد به ده تومان ، خيلي زيركي كرده .

دهم : قساوت قلب و بي رحمي حمله دار و اتباعش و عمله موتي در شدّت و كثرت ، به جايي رسيده كه از ايشان تجاوز كرده ، به طبيب هم مي رسد . چه اين طايفه نيز چون مَثَل


99


حاجي را مثل كافر حربي بي قوت [ و بي ] معيني مي بينند كه هر كس به هر اسم در فكر برهنه كردن ايشانند ، به طمع افتاده كه مالي در معرض تلف است ؛ چرا من نبرم و مخارج كرده و آينده اين راه را از اينجا بيرون نياورم . پس نرخ حق القدم را از يك لير امپريال كمتر نمي گذارند . قدري دوا و حَبُّ و جوهريات از اصل و بدل همراه گرفته ، به قيمت بسيار اعلي مي فروشند . مثقالي روغن چراغ خود ديدم در يك امپريال فروخت و آخر معلوم شد كه در شيشه آن ، وقتي [ زماني ] روغن چراغ بود . سه يا چهار دانه حب كرم پنج قران و هكذا .

فصل يازدهم [ حيله هاي حمله دارها ]

در [ بيان ] پاره اي از مكائد جزئيه اين طايفه بعينه :

اوّل : چون عمده حاج در اين سنوات در وقت رفتن از راه دريا مي روند ، و غالب حاج دريايي پيش از حاج جَبَلي به مكه مي رسند ، پس حمله دار [ ها ] يك روز يا دو روز پيش از حاج خود را به مكه مي رسانند و از احرام بيرون آمده ، لباس فاخر مي پوشند و با زبان هاي چرب هر كدام جماعتي را خصوص از اهل دهات و رعايا كه زود به دام مي افتند ، صيد مي كنند و مقاطعه نكرده ، شتر به ايشان مي دهند به جهت رفتن به مني و عرفات و بعد از مراجعت ، مقاطعه مي كنند و صيغه مي خوانند ؛ بعد از پاك كردن حساب خود در راه از حاجي مطالبه كرايه شتري كه به مني رفته بود ، مي كنند . هرچه حاجي فرياد بكند كه كرايه آن داخل در آن مقاطعه بود ، ثمري ندارد ؛ به جهت هر شتري يك تومان مي گيرند .

دويم : بسيار مي شود كه حمله داري با جمعي از آن رَقَمْ حجاج ، مقاوله مي كنند و كار زباني تمام مي شود ؛ پس حمله دار مي گويد به جهت اطمينان ، آدمي چهارتومان بدهيد ، كفايت مي نمايد . آنها را مي گيرد و در وقت تنگي مثل روزِ بيرون آمدن كه حاجي به چندين كار مبتلاست ، سراسيمه با مُحصّل صوري از براي خود به نزد حاجي ها مي آيند كه از اين شتر خريدم ، يا امير حاج از باب خاوه حواله كرده و به ميزان ثلث از ايشان ليره يا امپريال مي گيرد . آنها مي گويند حساب بكن و آن مقدار را كسر نما ؛ عذر مي خواهد كه حالا مجال نيست ، وقت بسيار است ، قبض ثلث مي دهد و در حساب مماطله مي كند تا از


100


مدينه بيرون مي آيند و راه حاج از غير آن مسدود مي شود . در مقام حساب منكر آن وجه سابق مي شود و فرياد مي كند كه كسي بي قبض تنخواه نمي دهد ؛ و اگر به نزد امير حاج رفتند ، حكم به دادن مي كند و اگر به شرع فرستاد ، به قَسَم يا مصالحه مبلغي از اين راه به دست مي آورد و اقسام اين حيله بسيار است ؛ به همين يك مثال قناعت شد .

سيم : مكرّر مي شود كه حاج تنخواه مي دهد و قبض مي گيرد و در وقت حساب [ حمله دار ] منكر مي شود و مي گويد از من قبض خواستي كه تنخواه بدهي ، قبض را گرفتي و ندادي ؛ پس به نزد امير حاج مي روند و مي گويد ، اعتبار به قبضي كه من آن را مُهْر نكردم نيست و من اعلام دادم ، بي اطلاع من حاجي پول به حمله دار ندهد ؛ پس دوباره حاجي آن وجه را بايد بدهد و اگر اندكي با قوّت باشد و ندهد ، ايشان را به شرع فرستد ؛ باز به قَسَم يا مصالحه تمام يا نصف آن مبلغ را مي گيرد .

چهارم : حمله دار در نجف يا مكه معظمه در وقت صيغه خواندن ملتزم مي شوند بردن حاجي را تا آن مقصد به فلان مبلغ كه جميع واردات آن راه بر او باشد ؛ بدون استثناي چيزي ؛ و گاهي به تفصيل ذكر مي نمايند و هرگز به اين شرط وفا نمي كنند .

و آنچه به اسم از حاجي مي گيرند بعد از آن التزام ، چند چيز است :

اوّل : پول جهاز از براي شتر پنج قران و در مكه معظمه يك تومان و ساير اسباب شتر از افسار و تنگ و عقال و غيره ، تماما با حاجي است . شتري برهنه به حاجي مي دهد و لوازم بار كردن او بر گردن حاجي است .

دويم : در جبل پنج قران از هر كس چادري دارد ، هر چند بسيار كوچك باشد ، در وقت رفتن و پنج قران در مراجعت .

سيم : به اسم چاووش و جارچي از هر كجاوه پنج قران و از سرنشين دو قران و نيم در رفتن و مثل آن در برگشتن .

چهارم : در جبل ، وقت مراجعت از براي هر شتري كه به حاجي مي دهند دو قران و نيم مي گيرند به اسم ذهاب ساربانان ؛ يعني آذوقه راه او .

پنجم : گاهي دو حمله دار با هم شريك مي شوند و حاج بسياري بر مي دارند و در وقت گرفتنِ تنخواه ، گاهي اين شريك مي گيرد و گاهي آن و حاجي به اطمينان شراكت و غفلت از حيله حضرات ، مطالبه قبض ديگري نمي كنند . پس يكي از آن دو در مكه معظمه


101


يا مدينه طيّبه از راه دريا بر مي گردد يا مي ميرد و شريك ديگر منكر مي شود رسيدن سهم او از آن وجه به او ؛ بلكه با بودن او هم گاهي منكر مي شود و مي گويد ، تو خود دان با آن شريك و معلوم است پس گرفتن پول از حمله دار امري است محال . گاهي در وقت صيغه يكي از آنها حاضر است و تنخواه را ديگري مي گيرد و در آخر كار آن كه صيغه خوانده مطالبه مي كند ؛ ديگري اگر فرار نكرده ، مفلس است .

ششم : حمله دار چون در نزديكي مكه معظمه [ مي رسد ] پيش مي افتد ، به حاجي هاي خود منّت مي گذارد كه به جهت شما منزل خوب مي گيرم . پس منزلي دور از حرم مي گيرد به قيمت ارزان و به اسم صاحب خانه از حاجي چند مقابل آن مي گيرد .

فصل دوازدهم [ تعديات شيخ جبل ]

امير حاج از روزي كه از جبل به سمت نجف اشرف مي آيد و ايّام توقّف آنجا ، و از آنجا تا مكه و مراجعت به نجف و برگشتن به جبل ، خرجش از اَكْل و شُرْب و كرايه منزل در مكه و عطايا به حسب شأن و خرج نوكرهايش ، تماما بر حمله دارها است ، بدون تعيين مقدار ؛ هرچه مي خَرَد و مي خُورَد و مي دهد ، بر حمله دار حواله مي كند و اين را خرج بيرق مي گويند و بر حمله دار به حسب عدد حاجي كه دارد تقسيم مي شود ، و از اعيان حاج ، از شاهزاده و رجال دولت و علما و تجّار و معتبرين تعارفات كلّي مي گيرد ، از شال و غيره ؛ و علاوه بر اينها ، خود جماعتي از حاج را به نحو حمله داريه بر مي دارد در مقاطعه تمام ، و از براي آنها خاوه نمي دهد ، و اگر بدهد از براي بعضي ، آن هم اندكي ؛ و به آن مخارج و اين مداخل قانع نيست ؛ از چند راهِ تعدّي ديگر مداخلات كلّيه مي نمايد :

اوّلا : از پياده ها كه در حاجند ، بعضي وقتي استطاعت و محبّت مال و كثرت اشتغال مانع شد ايشان را از حج كردن ، چون مال تلف شد ، متنبّه شده ، حال به هر ذلّت است در مقام اداي اين تكليف برآمده ، چنانچه از شرع رسيده ؛ و بعضي شوق زيارت بيت الله الحرام و مرقد حضرت خاتم الانبياء و ائمه انام عليهم السلام ايشان را محرّك شده ، به راه مي افتند و مهيّاي هرگونه صدمه مي شوند و بعضي دستشان از همه كاسبي كوتاه ، ناچار نايب حج مي شوند . وجه نيابت قدري نقد [ است ] كه بايد به قرض و خرج خانه بدهند ؛ باقي نسيه يا وجه كمي كه قابل كرايه كشتي و شتر نيست ، پياده مي روند ؛ و غير ايشان از


102


فقراء كه به حسب قرار امير حاج با كارپرداز مقيم بغداد از جميع عوارض و صَوادِرِ آن راه معافند ؛ و ليكن هرگز به اين قرار وفا نمي كنند .

روز در وقت سواري ، يكي يا دو نفر از آنها را معين مي كند و به كسي آنها را مي سپرد كه شب در نزد او حاضر كند و اگر آن بيچاره از خستگي ، از راه مانده و به يك قران يا دو قران از ساربان شتري گرفته كه به منزل برسد و در آن حال او را ديده يا به همان ساربان مي سپرد ؛ در حال شب ايشان را گاهي در منزل خود و اگر در اطراف خيمه اش شخصي معتبر منزل دارد در خارج اردو ؛ و در وقت خوابيدنِ حاج ، به چوب مي بندد و آن بيرحم هاي جَبَلي كه در مذهب وهّابيِ ناصبند ، بيچاره ها را آن قدر مي زنند كه ناچار آنچه دارند مي دهند ؛ و به آن قناعت نمي كنند ، از پنج تومان الي بيست بلكه زياده او را في الحقيقه جريمه مي نمايند كه بايد به گدايي و قرض جمع كرده ، به او بدهد . و با اين كه اين مبلغ را از او مي گيرد ، آن قدر اعانت نمي كند كه در وقت حساب شيخ جبل بگويد ، اين پياده فقير است . در وقت حساب او ساكت مي شود . بيچاره در آنجا نيز بايد در حبس بيفتد تا به اعانت و شفاعت بزرگي از حاج يا به توسط چند قران بيرون بيايد .

و از حكايات جانسوز امسال آن كه چون حاج دو منزل از مدينه طيّبه دور شدند ، به قريه خياكيه رسيدند كه آخر خاك دولت عثماني است از طرف حجاز ، و اوّل خاك شيخ جبل و چند فرسخ از او دور شدند ، به حكم امير حاج تمام پياده ها را در ميان درّه نگاه داشتند تا تمام حاج رفتند و در آنجا معلوم نشد كه غرض او چيست ؛ پس در حضور حمله دارها و تعليم و اغواي پاره اي بي ايمان ها ، ( 1 ) آن جماعت را سه نمره كردند : اوّل : اصحاب بوق و كشكول ، از مغربي و بخارايي و عجم كه جز عورت منكشفه از مال دنيا چيزي نداشتند ؛ ايشان را مرخّص كرده ، به حاج ملحق شدند . دوم : كساني كه حمله دار تقرّبًا الي الشّيطان ايشان را متّهم كرده كه حاجي اند يا از هيئت ايشان ، اميد درآوردن چيزي بود ؛ ايشان را معين كرده ، ثبت نمود و هر يك را به امني سپرد و آنها نيز ملحق شدند ؛ هرچه بايد بگيرد به تدريج به نحو گذشته از آنها گرفت . سيم : جمعي مشتبه الحال در نظر آنها كه زياده از صد نفر بودند ؛ پس حكم كرد كه از آنجا برگردند به خياكيه و بروند به مدينه . پس اوباشِ اتباعِ او ، آن جماعت بيچاره را به ضرب چوب برگرداندند و خودشان به حاج ملحق شدند . آن بيچاره ها تشنه و گرسنه در آن تاريكي در زمين خونخوار متحيّر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در اصل : بي ايمان هاي


103


و سرگردان ؛ نه قوّه برگشتن به آن قريه تا چه رسد به مدينه و نه جرأت ملحق شدن به حاج . در اين حال ، از اعرابِ حرب بر آنها ريخته ، بعضي را كشته و برخي را برهنه كرده و پاره اي از تشنگي به هلاكت رسيده . تتمّه به هزار زحمت خود را به حاج رسانيدند و نعش آن كشته ها خوراك درّندگان آن صحرا شد . اي مسلمانان ! بشنويد كه ظلم و طغيان اين جماعت به كجا رسيده . اگر اندكي در دل خوف مؤاخذه از دولت مي داشتند ، كار به اينجا نمي رسيد .

دوم : بندر حاج در مراجعت يا نجف اشرف است يا كربلا يا رماديه كه ساحل دريا است در مقابل نجف ؛ و از آنجا تا نجف از راه آب ، چهار فرسخ و از كنار دريا نه فرسخ ؛ و يا سموات و يا سوگ شيوخ ؛ و از آنجاها نيز بايد به توسط كشتي بادي از سه روز الي ده اگر باد مخالف باشد ، به نجف برسند . و غير از آن دو مكان شريف ، باقي بندرها اسباب زحمت حاج است ؛ چه گاهي كشتي نيست و گاهي بسيار كم و اگر باد مخالف باشد ، سفر طولاني با مخارج زياد از بابت كرايه كشتي و غيره و منازل دزدگاه . و حاج چون از جبل بيرون آمدند ، امير صحبت بردن حاج را در ميان مي آورد ؛ پس حاج مضطرب مي شوند و به عجز مي افتند و مبلغ كلّي به اسم پول قهوه ، دويست يا سيصد تومان براي او جمع مي كنند كه حاج را به نجف يا كربلا برسانند . و غالبا حمله دار در اين واقعه مداخل كلّي مي نمايد ؛ آنچه به اين اسم جمع مي نمايند ، شايد نصف او را به امير حاج ندهند .

سيم : از قانون شيخ جبل آن است كه حجّه فروش معروف و كسي كه يك دفعه از آن راه رفته باشد ، از جميع عوارض آن راه معاف و جز كرايه شتر چيزي بر او نيست ؛ و تا حال براي تميز دادن معروف از غير معروف و رفته از آن راه و نرفته ، ميزان و قاعده قرار ندادند و از آن قانون جز اسم چيزي نيست ؛ و از اين جهت ، از اين طايفه ، امير حاج و حمله دارها كلّي مداخل مي نمايند . بيچاره ها اسمي از اين قانون شنيده با اطمينان با وجه كمي راه مي افتند و خود از ساربان ، شتري مي گيرند و از پاره اي از علماي عتبات تصديقي مي گيرند و در بين راه ، امير حاج بعضي از ايشان را خود پيدا مي كند و پاره اي را حمله دارها به او نشان مي دهند و اظهار خدمت مي نمايند و به انواع اذيّت از آنها به اسم اين كه حاجي اند نه حجّه فروش ، كرايه شتر را موضوع كرده ، تتمه تمام مقطع را مي گيرد و به آن تصديق ها ابدًا اعتنايي نمي كند . و در آنها جماعتي هستند كه خود [ حمله دار ] ايشان


104


را در سنوات سابقه با [ ديگر ] حمله دارها مكرّر ديده اند ؛ هم او تجاهل مي كند ؛ هم آن كه كتمان شهادت ؛ و در حساب شيخ جبل خُبْث فطرت اين جماعت چنان بروز مي كند كه از آن تتمّه كه معروفيت آنها قابل اخفا نيست و از شرّ ايشان آسوده بودند ، رعايتي نمي نمايند و در وقت عبور ساكت مي شوند . و بعضي كه در شقاوت تمامند ، به اشاره دست يا چشم به آدم شيخ جبل مي رسانند كه حاجي است ؛ ديگر تصديق كسي بكار نمي خورد . پس تمام آن جماعت را با شتر ساربان در محبس بي سقفي حبس مي كنند يك روز يا دو روز ؛ پس اگر شخص محترمي در حاج باشد كه هديه معتبري به شيخ جبل داده و شفاعت كرده يا كفيلي داده و خود را به او رسانده و آن تصديق را اگر از عالم معروف باشد ، نشان داده ، مرخّص مي كند و از باقي ، از پنج تومان الي پانزده تومان مي گيرد . و بسيار مي شود كه خودش مي بخشد تا شب آخر كسي به او كاري ندارد ؛ پس در آن شب مأموري بر او مي گمارند و راه را از همه طرف بر او مسدود مي نمايند و آن وجه را از او مي گيرند ؛ و امسال خود مطّلعم كه جماعتي را حبس كردند كه پنج مرتبه يا بيشتر از آن راه رفته بودند و آن مبلغ را از آنها گرفتند . نه حمله دارها شهادت دادند و نه شهادت جماعتي از حاج را قبول كردند و نه به تصديق علما اعتنايي كردند . كسي نيست سؤال كند ، پس ميزان معرفت آنها چيست ؟ بعد از حضرت ختمي مآب ـ صلي الله عليه وآله ـ وحي منقطع شده ؛ و اگر نشده بر شيخ جبل و امير حاج نازل نخواهد شد ؛ بهتر آن كه اين اسم بي مسمّي را از ميان بردارند و بيچاره ها را مغرور نكنند كه به دست خود ، خود را به چنگ اين گرگ ها بيندازند .

فصل سيزدهم در بدعت ها و تعديّات متفرّقه اين راه

اوّل : از براي يك جفت كجاوه ، سه شتر مقرّر است كه مي دهند : يكي از براي كجاوه ، ويكي از براي بار كه به آن « قرپوك » مي گويند ، ويكي از براي آب كه آن را « سبلان » مي نامند ؛ و بر آن چهار خيگ مي گذارند ؛ بار آب ، اگر در روز اوّل تمام شود يا خيگ پاره شده ، آب ريخت تا يك روز يا دو روز ديگر كه بايد به آب برسند ، آن شتر بايد خالي برود . يا ساربان يا حمله دار [ مي توانند ] به پياده خود اجاره بدهند ؛ حاجي حقّي بر آن شتر ندارد كه بر او به قدر يك من بار مثلا بگذارد و يا فقيري و پياده اي را اعانت كرده ، سوار كنند . سبب اين


105


بدعت تا حال به دست نيامد .

دويم : پنج نفر به اسم طبّاخ در تمام اردوي حاج از خاوات و شيخيّه و غيرها معاف و اختيار تعيين آنها با كارپرداز دولت عليّه ايران است كه از براي بعضي از اركان دولت و امثال ايشان از اعيان معيّن مي نمايد . اوّلاً اين اختصاص مايه دلتنگي و كدورت خاطر سايرين از اعزّه است و ثانيا ضُعَفاي حاج كه به طبّاخ محتاج و قوّه مخارج او را ندارند ، سزاوارترند به اين رعايت از كساني كه هزار و دوهزار در آن راه در محل و غير محل خرج مي نمايند و اعتنايي ندارند و سبب اين اختصاص معلوم خواهد شد .

سيم : در مراجعت ، با اين كه حاج ده روز از پانزده روز در جبل مي مانند ، شتر آن قدر مهيّا نمي كنند كه يك دفعه حاج را حركت بدهد . بعضي حمله دارها كه في الجمله مُكْنت يا اعتباري دارند ، به جهت حاج خود شتر مهيّا مي نمايند ؛ باقي حاج به جهت بي شتري معطّل . پس شيخ جبل حكم مي كند كه حاج حركت نمايند ؛ پس هر كه شتر دارد مي رود و در دو سه فرسخي فرود مي آيند . آنگاه به حكم امير حاج آن شترها را به عُنْف از صاحبانش كه ساربان يا حمله دار است ، مي گيرند و مي فرستند كه آن دسته باقي مانده را بياورند . آن دسته اوّل در آن مكان دو روز يا بيشتر مي مانند ؛ چون دسته ثاني رسيدند ، دسته اوّل حركت مي كنند و همچنين تا بين راه به طوايف اعراب برسند و كم كم شتري تحصيل كنند . و حاج به جهت اين خرابي ، از چند جهت صدمه مي خورد و به بلاهاي غريبه مبتلا مي شوند : اوّل : آن كه شترها مغصوبند و صاحبانش فرياد مي نمايند كه راضي نيستيم ؛ نه گيرنده اعتنايي به آن حرف ها مي كند و نه حاجي را گريزي از سوار شدن بر آن شترِ غصبي است . بيچاره ها با آن زحمات و مخارج ، آخر به اين گناه كبيره مبتلا مي شوند . دويم : آن كه شترها با آن كمي بار به جهت آمدن و برگشتن ، بسياري از كار مي افتند و دسته اي از شتردار ملحق به بي شتر مي شوند . سيم : طول كشيدن سفر و تمام شدن آذوقه در آن صحرا كه جز آب و هيزم چيزي به هم نمي رسد . امسال از منزل خضره تا جبل ، در وقت رفتن سه شب خوابيدند و در مراجعت نوزده روز كشيد .

چهارم : تفريق ميان حاج و بار آذوقه يا شترِ آبش و جدا شدن زن از شوهر و رفيق از رفيق ؛ چه بسيار ديده شده كه حمله دار شتر به جهت بار مهيّا كرده ، روانه مي كند به اميد آن كه شتر كجاوه مي رسد ؛ پس آن نمي رسد ؛ بار مي رود و حاجي در آن سرماي صحرا ،


106


بي چادر و آذوقه مي ماند ؛ يا به عكس حاجي دو كجاوه دارد ، شتر يكي مهيّا مي رود و ديگري كه از خود و عيالش است ، مي ماند ؛ و گاهي آذوقه حاضر ، شتر آب پيش رفته است يا عقب مانده ، بايد به ذلّت گدايي كند يا خيگِ پنج قران الي يك امپريال بخرد .

پنجم از تعدّيّات عامّه آن كه ، حاجي بايد ثُلْثِ مقاطعه را در نجف اشرف بدهد و ثلث دويم را در جبل ، ثلث سيم را به جهت مراجعت از مكه معظمه مي گذارند كه اگر حاجي خواست از آن راه بر گردد ، بدهد ، و اگر ميل راه ديگر كرد ، جز ثلث چيزي ندارد و اين ظلم فاحش است ؛ چه اين تفاوت اگر به ملاحظه مقدار مسافت است ، معلوم است كه در مراجعت به جهت مشرّف شدن به مدينه طيّبه مسافت كلّي زياد مي شود ؛ و اگر به ملاحظه خاوات است ، عمده آنها خاوه حرب و خاوه شيخ جبل است ؛ اما اوّل را تمام يا بيشتر در مراجعت در بين الحرمين يا مدينه طيبه مي دهند ؛ و اما ثاني ، اگرچه در رفتن دو مقابل برگشتن است ، لكن اوّلا اين مقدار سبب آن تفاوت نيست ، و ثانيًا اين بحث با او نيز هست ؛ چه انتظام اين راه همه به عهده اوست و از امر و نهي او احدي از امير حاج و حمله دار سرپيچان نبوده و نخواهند بود . و سرّ اين تعدّي الحاح ( 1 ) حاج است در برگشتن از اين راه ؛ چه از هر راهي بخواهد برگردد يا مشرّف شدن به مدينه طيّبه ، ثلث مقطع او را كافي نيست .

ششم : در منازلي كه بايد آب به جهت سه روز يا چهار روز برداشت و چاه ها زياد نيست ، حمله دارها به قوّت اعوان ، هر يك چاهي را تصرّف مي نمايند و به غير از حاجي خود و شترش ، احدي را نمي گذارند آب بردارند . حاجي هاي بيچاره كه در حَمْلي نيستند ، به ذلّت تمام ، گاهي از آب كه در لب چاه جمع مي شود بر مي دارند و گاهي به قيمت گزاف مي خرند و گاهي فحش ها مي شنوند به جهت جرعه اي آب ؛ باز تشنه مي مانند و اگر چاه ها مختلف باشد ، آن كه صاف و شيرين است آدم هاي امير حاج تصرّف مي نمايند و شربتي به حاج نمي دهند و ميزان عدالتي از براي تقسيم آب نيست كه ضعفاي حاج آسوده باشند .

هفتم : از براي حاج جديد ( 2 ) كه از مكه معظمه به سمت نجف اشرف مي آيند ، مقطع معيني نيست ؛ سال به سال در تزايد است . سابقًا در ميزان ثُلْث و قريب به آن بود . چند سال پيش كجاوه در نود تومان ، بعد يك صد تومان ، امسال يك صد و ده تومان ، و سرنشين در چهل تومان . و چون مؤاخذه از دولت عليّه نيست ، گويا بلكه يقين دارم كه بالا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در اصل : الحاء . شايد الجاء بوده . الحاح به معناي پافشاري ، تأكيد و خواهش .

2 . مقصود حاجياني است كه فرضا از راه بوشهر يا اسلامبول ، از راه دريا به مكه رفته و در آنجا براي بازگشت ، راه جبل را انتخاب كرده و با حمله دارها در اين باره قرار داد مي بندند .


107


برود ؛ خصوص به اين مقدمه كه هر سال در ميان است و آن اين است كه ، مأمور جدّه از حاج عجم دريايي كه از طرف اسلامبول و هند و بنادر فارس و بصره مي آيند ، اسباب مداخلي چشيده كه از هر كدام كه چندين هزارند ، زياده از ده تومان به او مي رسد ، به غير آنچه از آحاد حاج به بعضي بهانه ها مي گيرد ؛ و لكن اين مبلغ كلّي ، حدّت صفراي او را كه از حرارت هواي جدّه پيدا كرده ، نمي شكند . تدبيري از براي حاج جَبَلي كرده ، هر ساله به بهانه اي تازه ، مثل قدغن بودن مراجعت از راه جبل با آن كه دولت عليّه خبري ندارد و غيره ، از امير حاج و حمله دار مبلغي كلّي مي گيرد ؛ پس آن جماعت از او خواهش مي نمايند كه بر مقطع حاج چيزي افزوده نشود و گاهي به جهت زياد كردن مقطع ، آن مبلغ را تعارف مي نمايند ؛ پس جارچي در كوچه هاي مكه معظمه فرياد مي كند كه به حكم قونسول ايران و امير حاج ، كجاوه در فلان مبلغ و سرنشين در فلان مبلغ است ، و تفصيل حمله دار با حاج جديد در آنجا به نحوي است كه با حاج قديم مي كنند ؛ چنانچه گذشت .

هشتم : دير آمدن حاج است از جبل به نجف اشرف ، به جهت حركت دادن حاج و معين نكردن روز حركت كه حاجي ها بدانند كه اگر از آن روز كسي تخلّف كرد ، نخواهد رسيد و معطّل شدن تمام حاج از براي يك نفر يا دو نفر كه بهفمند در عقب است ، محض مداخل نه دلسوزي ؛ و از اين جهت به حاجي صدمه بسيار مي رسد . خصوص در اين سنوات كه هنگام رفتن ، هوا در شدّت گرما است و بايد در آن شب هاي كوتاه ، دو يا سه ساعت به صبح مانده راه بيفتد و اوّل حاج يك ساعت يا نيم به غروب مانده به منزل برسد و آخر حاج گاهي يك ساعت از شب گذشته . تمام اين مدّت ، در روي شتر و نماز جمعي قضا و ناخوش ها و پيرها و ضعفا از جان خود سير و آن ها كه در ايمانشان ضعفي است ، به كلمات كُفْريه مبتلا و پاره اي از پياده ها وا مي مانند و از عطش هلاك مي شوند و سرنشين ، خصوص آن ها كه نوكر و طبّاخند ، در شب و روزي به دو ساعت خواب نمي رسند .

و از همه بدتر آن كه ، ورود حاج در مكه غالبًا در روز هفتم [ ذي حجّه ] مي شود و در هشتم بايد به جهت حج احرام ببندند و برود به مني و در آن دو نصفِ روز و يك شب ، حاجيِ غريبِ جاهلِ به اعمال حج در آن جمعيت به زياده از صد هزار ، به كدام كار برسد ؟ مدتي در صدد تعيين منزل و لوازم آن از نقل اسباب و غيره است . از براي عملِ عمره ، از غسل و طواف و تقصير و ساير مستحبّات كه هرگز نكرده و بعدهم غالبًا ميسّر نيست ،


108


وقت كمي مي ماند كه به اقلّ واجب آن ، قليلي از حاج مي رسند و اكثر آن ها عملي مي كنند كه في الجمله شباهتي به عمره دارد كه از شرع رسيده . و بسيار شده كه در عرفات و مني ملتفت خرابي آن مي شوند و ثمري ندارد ؛ و در مكه ، نه مجال تفحّص دارند ؛ نه وقت سؤال و تلافي . و اگر دو سه روزي پيش وارد شوند ، البته به اين درد مبتلا نمي شوند . بيچاره ها خرج ها كرده و زحمت ها كشيده و كفّاره هاي بسيار بر گردن ايشان وارد شده با اين حال با دست خالي بر مي گردند .

نهم : توقّف نكردن در ميقات گاه است به جهت احرام ؛ و اين ظلم بزرگي است بر حاج كه هيچ نفعي از آن به آن ها نمي رسد . بيچاره از بلاد بعيده ، اين همه مخارج را مي كنند و آن مشقّت ها را متحمّل مي شوند ، به جهت ادراك عمل بزرگِ حج ؛ و اوّل اعمال او احرام است كه بايد در ميقات بسته شود و بر اهل دانش ظاهر است كه مقدّمات احرام از تنظيف بدن و تطهير و تنوير و غسل و نماز و مقارنات آن از نيّت و تلفّظ به آن كه بايد غالب حاج را تلقين كرد و غير آن ، بي منزل كردن در آنجا ميسّر نيست ؛ و رسم امير حاج در اين سنوات چنين است كه در وسط روز به قدر دو ساعتي در آن جا توقّف مي كند ؛ آخر حاج نرسيده ، اوّل حاج حركت مي نمايد و از ترس دزد و راهزنان و واماندن از قافله ، مجالي جز از براي برهنه شدن و جامه پوشيدن و تلبيه گفتن نيست . بار آب حاجي كه اگر كسي به دقت حساب كند ، شايد مصرف آن به پنجاه تومان برسد ، در عقب و اگر حاضر باشد ، فرصت نيست . و بالجمله از فيض احرام ، حاج غالبًا محروم . و امسال با آن كه كارپرداز دولت عليّه به شيخ جبل نوشت و اعيان حاج خواهش كردند ، ثمري نكرد . اگر از راه شرقي بروند ميقات وادي عقيق است كه طول آن زياد است و در اول اماميه مُحْرم مي شوند و در آخر آن اهل سنّت ملاحظه خود را هميشه مي نمايند ؛ و اما ميقات گاه امسال جُحْفه بود ؛ و خلافي در فريقين نبود ؛ جز بي اعتنايي ، عذري مقبول نداشتند . اندكيِ راحت خود يا شترِ خود را بر همه چيز مقدّم مي دارند .

دهم : چندين سال است كه در مراجعت ، بعد از بيرون آمدن به جبل و نرسيدن به نجف ، به اسم پول قهوه ، اميرحاج از حاجي پولي مي گيرند و از براي تسهيل اين مطلب حيله ها دارند . گاهي يك منزل را دو منزل و سه مي نمايند تا آذوقه كم يا تمام مي شود و حاج به فَزَع مي آيند ؛ و گاهي پيش خبر نكرده ، در جايي بي آب نگاه مي دارند . گاهي


109


مي ترسانند كه راه نجف مخوف است ؛ بايد رفت به سموات ، و معلوم است خرج حاج از آنجا تا نجف از كرايه كشتي و غيره مبلغي است ؛ اگر نصف يا رُبْع آن را حاجي بدهد مي توان تدبيري كرد كه به آنجا نروند . در هر حال گاهي اعيان حاج در ميان مي افتند ؛ دويست يا سيصد تومان تقريبا جمع مي كنند ؛ و گاهي حمله دارها واسطه مي شوند و به اين اسم ، كلّي از حاج مي گيرند . قدري را خود و باقي را به امير حاج مي دهند . و اين وجه در وقتي گرفته مي شود كه كيسه ها خالي و رمق ها رفته و جان ها به لب رسيده و صداي ناله و جَزَع حاج از هر طرف فضا را پر كرده [ است ] .

فصل چهاردهم [ در مقايسه راه جبل با ساير مسيرها ]

اگر اين تعدّيات و بي حسابي ها كه ذكر شد ، از اين راه برداشته شود و قوانين و شروطي ما بين دولت عليّه و شيخ [ جبل ] در رفع آن ها مقرّر شود ، با اطمينان دولت به وفاي او به آن شروط ، به حق اين راه بهترين راه هاست به سمت مكّه از چند جهت .

اوّل : عبور آن به عَتَبات و مشرّف شدن به زيات اميرالمؤمنين و ابي عبدالله الحسين و اولاد طيّبين و طاهرين آن جناب عليهم السلام كه تحمّل هر گونه مشقّت و زحمت در راه ايشان بر شيعه سهل و آسان است :

ريگ هامون و درشتي هاي او * * * زير پايم پرنيان آيد همي

و بسياري كسانند كه اميد سفر ديگري ندارند كه مستقلاً به آن فيض فائز شوند . چه خوب فرمود :

هر كس كه نرفت مكّه از راه نجف * * * حجّش چو نماز بيوضو مي ماند

دويم : اقرب بودن او از ساير راه هاي خشكي ؛ چه عمده آنها راه شام است كه حاج آن راه ، مدت ها پيش از حاج جَبَلي بايد از خانه خود بيرون بروند و در مراجعت در اربعين وارد شام مي شوند كه جَبَلي گاهي در آن روز وارد كربلا مي شوند ؛ و اگر بعضي از آن تعدّي ها رفع شود ، هميشه چنين خواهد بود و تفاوت راه اين دو بلد به بلاد عجم بر همه معلوم است .


110


سيم : سالم بودن از خطرات و نجاسات و تنگي مكان كه لازمه جهازات [ كشتي هاي ] موسم حاج بلكه نرسيدن بعضي از آن ها در وقت حج به جدّه [ است . ] چند سالي بيش نيست گذشته كه ، جهازي مشتمل بر هفتصد نفر حاجي ، دو سه روزي از جدّه گذشته ، غرق شد و كمتر حاجي است كه در روز اوّل سرتا پا نجس نشود به جهت مبال و خوردن آب نجس و تنگي مكان . گاهي به جايي مي رسد كه حاجي دستش به بار و آذوقه اش نمي رسد ؛ با داشتن همه چيز بايد از همسايه ها گدايي كند و كمتر سالي است كه همه جهازها برسد . پارسال جهازي راه را گم كرده و آخر به لندن رفتند ، و جمله اي از آنها در آن حدود ماندند كه امسال به مكّه آمدند و ظُرَفا ايشان را حاجي لندني مي گفتند .

حاجي اگر از بحر سوي حج برود * * * بيچاره سوي جهنّم از لج برود

خواهد كه عمل بياورد ( 1 ) هر واجب * * * بي شك كه ره حق نهد و كج برود

فصل پانزدهم [ نصب فردي امين به جاي چهل حمله دار ]

چنانچه رأي اُمَناي دولت عليّه ايران مستقرّ شد بر اصلاح اين راه و خدمت به دين مبين و ترحّم بر فقراء و ضعفاء و مساكين ، اوّلا بايد تأمّل بفرمايند كه حمله دار بر فرض آن كه تعدّيّات خارجه نكند ، از وقت حركت از نجف اشرف تا برگشتن ، كلّي خرج دارند كه بايد از طرف حاج به آنها برسد ؛ و اگر با حاج و شيخ جبلي به راستي حركت نمايند ، غالبًا دخل ايشان وفا نمي كند ؛ ناچار ملتجي به آن حيله ها مي شوند . و چون به دقّت نظر شود ، حاج را در آن راه احتياجي به وجود ايشان نيست ؛ اما از نجف تا مكه آنچه از لوازم آن راه است ، حاجي خود مي خرد و آنچه را نداند ، عكّام كه خادم مخصوص آن راه است ، ثبت مي دهد . و اما در راه ، باركردن و بارگرفتن و مهار شترِ كجاوه كشيدن و نان پختن و هيزم و آب آوردن و چادر زدن و غير اينها ، همه با عكّام است ؛ عمده شغل حمله دار گرفتن شتر برهنه اي است از ساربان و دادن به حاجي و دادن خاوه حاجي به امير حاج از بابت خاوات متفرّقه از حرب و غيره و مخارج بيرق و به شيخ جبل ؛ و از براي همه اين كارها كافي است يك امين قابلي از جانب شيخ جبل ، چه امير حاج باشد چه نباشد ، و مخارج او البته نصف مخارج يك حمله دار نخواهد شد ، چه رسد به مخارج تمام ايشان كه زياده از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در اصل : آورد .


111


چهل نفرند و با وجود او بسياري از مفاسد گذشته از ميان مي رود :

اوّلا : آن امين جرأت نمي كند حاجي را كمتر از مقاطعه تمام بردارد ؛ و بر فرض برداشتن ، جرأت اظهار آن را ندارد ؛ پس حاجي يا با او حركت نمي كند و اگر كرد از اين جهت آسوده است ؛ و ثانيا : هرچه شتر بميرد يا بي پا [ بشود ] ضرري به حاجي ندارد ، از كيسه ساربان رفته . ثالثا : گريزانيدني در ميان نيست كه حاجي به آن بلاها مبتلا شود . رابعا : فقره بي پا شدن حمله داري نيست كه حاجي بعد از دادن مقطع ، بايد كرايه شتر را بدهد و يا مبلغي از بابت قرض يا اعانت به او برساند . خامسا : حكايت انكار كردن پول گرفته يا قبض يابي قبض از ميان مي رود و هكذا ؛ و شاهد بر صدق اين دعوا آن كه ، در اين چند سفري كه مشرّف شدم ، هرگز نديدم ميان حاجي و جَبَلي كه او را برداشته كه امسال زياده از پانصد نفر بودند ، نزاعي و مرافعه در يكي از آن فقرات شده باشد ؛ و اگر به شرّ گراني و طول سفر و بي آبي مبتلا شدند ، به جهت ناچاري مرافقت ديگران است ؛ چه آن راه راهي نيست كه بتوان از آن اردو تخلّف كرد و اگر ان شاء الله اين امر مستقرّ شد ، به جهت تسهيل كار و انتظام ، از براي هر پنجاه يا صد نفر مثلا از حاجي ها ، خود آن شخص ، كسي را معيّن كند كه رابطه سؤال و جواب باشد نه گرفتن و دادن كه احتمال همان مفاسد مي رود . و شيخ جبل به امر راضي بلكه به غايت ممنون و از او مكرّر شنيده اند .

فصل شانزدهم [ چگونگي اصلاح و تأمين امنيت براي راه جبل ]

انتظام اين راه واصلاح مفاسد كلّيه او را دو شرط است بزرگ ، كه بي آن هرچه گفته و شنيده شود ، بي ثمر بلكه باعث زيادي جرأت و كثرت تعدّي خواهد بود :

اوّل : قدغن بليغ در نرفتن حاجي از آن راه چند سال كه في الجمله از نخوت و غرور امراي آن خاك و آن راه كه در مال مفت حاجي هاي بيچاره پيدا شده ، كاهيده شود و ببينند كه از براي آن مظلومين دادرسي هست كه اگر به ملاحظه قوانين دُوَل نتوان بر او مسلّط شد ، لامحاله مظلومين را به دست آنها ندهند كه آنچه خواهند بكنند و اين امر بي گرفتن التزام از مأمورين دولت عليّه ايران كه مقيم بغداد و جدّه اند ، نخواهد شد كه نگذارند از تبعه ، كسي به آن راه برود و با نرفتن آنها بيرق و اميري معيّن نخواهد شد ؛ چه مقدار تبعه ساير دول كه از آن راه مي روند ، آن قدر نيست كه قابل باشد . آبادي آن اردو همه از اهل


112


ايران است .

دويم : گرفتن كفيل و ضامن از شيخ جبل به تصديق و اعانت ايالت بغداد كه در عراق بماند تا مراجعت حاج كه چنان چه از عهده شروط برآمد و تعدّي نكرد ، رها شود و الاّ از براي مؤاخذه و سؤال و جواب و استرداد آنچه به تعدّي گرفته محتاج به تدبير [ به ] دست آوردن امين او نشوند و به زحمت نيفتند ؛ چنانچه حساب اجل امجد ارفع شريف مكه معظمه هر سال از حمل طياره مي گيرد و آن حمل حاجي است كه بعد از اداي مناسك از مكه معظمه با شتر حربي مي آيند به مدينه طيّبه و از آنجا بر مي گردند به جدّه و از راه دريا به هر سمت خواستند مي روند ، و در حمايت جناب شريف اند از وقت بيرون رفتن تا رسيدن به انجام . اگر هر ساله امينِ غنيِّ بي غرضِ بي طمعِ قويُّ القلبي از جانب دولت عليّه با حاج باشد كه در حقيقت آن زحمت و خدمت را ذخيره آخرت و افتخار دنيوي خود داند ، نه آن كه آن را اسباب مداخل و مقدّمات ثروت شمارد ، خدمتي بُوَد بزرگ به شرع مبين و دين حضرت سيّد المرسلين ـ صلي الله عليه وآله ـ و منصبي است بزرگ كه از براي آن احكام و آداب بسيار است كه ذكرش مناسب رساله نيست ؛ و پيوسته در عهد خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام) و ساير ملوك بني اميّه و بني عباس ، براي حاج اميري معين مي كردند و بسياري از مخارج او از بيت المال بود و هر سال از براي دولت عليّه مخارج فوق العاده پيدا مي شود كه جز نام نيك و ملاحظه شأن ثمري ندارد ؛ و البته مخارج آن امين عُشْرِ عُشْرِ اينها نيست و در آن ملاحظه شده شأن و دين و اعتبار دولت و حفظ رعيّت و نشنيدن طعنه ساير دُوَل كه هر سال چندين هزار نفر تبعه دولت عليّه از اعيان و اشراف و علما و تجّار و غيره ، اسير عربِ برهنه بي سروپايي است در بيابان كه بوي آبادي نشنيده كه به آنها هرچه خواهد بكند و هر دزدي با ايشان آنچه مي خواهند بنمايد و هرگز در فكر ايشان نيست كه بر آنها چه گذشته و چه مي گذرد ؛ و حال آنها حال زنگي هاي بياباني است كه به اسيري مي گردند كه نه خود قوّت مدافعه دارند ، نه ديگري در مقام انتقام و مؤاخذه ؛ نمي دانم از براي موقف حساب و روزِ گرفتنِ دادِ مظلوم از ظالم ، چه جوابي از براي حضرت مُنْتقم حقيقي ـ جلّ اسمه و جلاله و عظمته ـ مهيّا كرده اند كه شباني اين گله را به ايشان و از آنها به صد قسم منتفع و در صدد حفظ آنها از گرگ هاي گرسنه بياباني هرگز نيفتادند . انّا لِلّه و انّا اليه راجِعون .


113


فصل هفدهم [ تلاش هاي مرحوم شيخ عبدالحسين طهراني براي اصلاح راه جبل ]

مرحوم خُلْد آشيان ، وحيد عصره ، شيخ عبدالحسين طهراني ـ اعلي الله مقامه ـ كه در علم و فضل و فطانت و تدبير و دلسوزي ملّت و دولت يگانه دهر بود ، ( 1 ) پس از اطلاع بر مصائب آن راه ، در مقام اصلاح برآمد . اوّلا به طريق فصح مشافهةً در كربلا به متعب كه در آن زمان امارت حاج داشت و بالاخره شيخ جبل شد ، آنچه مقدمه اصلاح آن راه بود ، فرمود ؛ سودي نبخشيد . پس از آن به زبان تهديد به او فرمود كه ، اگر قبول نكني ، از جانب دولت عليّه اين راه مسدود خواهد شد . از نخوت و غروري كه داشت ، از جا برخاست و گفت : اگر دولت منع كرد ، به قوّت شمشير خود حاج را خواهم برد .

پس آن مرحوم ، مفاسد آن راه و غرور مشايخش را معلوم فرمود و از دولت عليّه خواهش سدّ آن را كرد . اجابت فرمودند . چندي نگذشت كه با آن تكبّر و نخوت ، به عجز و به ذلل افتادند . شيخ جبل چند نفر از اُمَناي خود را با عريضه اي مشتمل بر استكانت و استمالت و تعهّد قبول آنچه شرط كنند به خدمت آن مرحوم فرستاد و عرايض آن ها را به دولت عليّه رسانيدند . مقرّب الخاقان حاجي حسين خان شهاب الملك ( 2 ) كه در آن سال كه هزار و دويست و هشتاد [ 1280 ] بود ، اراده زيارت بيت الله [ الحرام ] داشت ؛ مأمور شد كه از راه عتبات برود و در محضر مرحوم شيخ و اطلاع و دستور العمل ايشان ، با امير حاج قرار داده ، پس از تعهد و اطمينان ، حاج را اذن بدهند . ( 3 ) در اوائل ماه شعبان حاجي شهاب الملك با جماعتي از اعيانِ رجال دولت وارد كاظمين شدند و به جهت زيارت نيمه شعبان در خدمت مرحوم شيخ به كربلا مشرّف شدند و از آنجا به نجف اشرف و به شيخ جبل اعلام دادند كه اميري به جهت حاج بفرستد كه در نجف اشرف در حضور مرحوم شيخ و شهاب الملك قراري داده ، حاج را ببرد . پس مرحوم شيخ برگشت به كاظمين و بنا شد بعد از آمدنِ امير حاج ، برگردند . پس درماه شوال ، متعب وارد شد . به اغواي بعضي اوباش نجف اشرف كه در باطن سمت دوستي با جَبَلي داشتند و از حضور مرحوم شيخ خايف در تنگ گرفتن شروط ، و به ملاحظه خوش داشتن تمام شدن اين عمل به اسم او ـ چنانچه اين مرض عامي است در بسياري از خودپرستان ـ مرحوم شيخ را مطلع نكرده ، خود محضري كرد و با همه بي اطلاعي از امور راه ، قراري داد و احسان به جبلي ها كرد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . معروف به شيخ العراقين ؛ از علماي بزرگ و پرنفوذ طهران در دوره قاجاري است كه شاگرد صاحب جواهر بود و پس از تحصيل به طهران آمد و موقعيت بالايي به دست آورد . به مرور ناصرالدين شاه احساس كرد كه مي بايست وي را از مركز دور كند . پس از آن كه اميركبير كشته شد ، از آنجا كه شيخ العراقين وصيّ او در ثلث اموالش بود ، شاه وي را تشويق به رفتن به عراق كرد تا با اين پولها قبه عسكريين را بازسازي كند . بدين ترتيب ايشان در عراق ماندگار شد و در آنجا نيز هم در ميان علما و هم امراي دولت عثماني ، به عنوان يك شخصيت برجسته علمي و سياسي مطرح بود . ميرزاي نوري كه شاگرد وي بوده ، ستايش زيادي از او كرده و با تعابيري مانند « كان نادرة الدهر و اعجوبة الزمان ، في الدقة و جودة الفهم و سرعة الانتقال و حسن الضبط و الايقان » از او ياد كرده است . از وي آثاري نيز در تهران برجاي مانده كه مسجد و مدرسه معروف به اسم او ، از آن جمله است . وي در 22 رمضان 1286 درگذشت . بنگريد : الكرام البرره ، ج 2 ، ص 713 ـ 715 و منابعي كه همانجا پس از شرح حال وي آمده است . طبعا آنچه در اينجا آمده ، برگي ديگر از حيات پرافتخار اين عالم رباني است .

2 . حاجي حسين خان شهاب الملك شاهسون كه بعدها لقب نظام الدوله را هم گرفت ، از فرماندهان جنگ هرات در سال 1273 بوده و دو سال بعد به سمت رئيس پست شد . بعدها مدتي استاندار كرمان و سپس در سال 1289 حاكم خراسان شد و تا پايان عمر يعني 23 محرم سال 1292 حاكم اين ايالت بود . ( رجال نامدار ايران ، ج 1 ، ص 393 ـ 394 ) . در المآثر و الاثار ( 45 ) از رياست وي بر پست ، ( ص 46 ) اميري وي بر توپخانه ، ( 53 ) والي خراسان ( 54 ) والي كرمان و بلوچستان ( 75 ، 78 ) سركوبي تركمن ها ، ( 106 ) تعمير مسجد ملك كرمان در سال 1285 ياد شده است .

3 . در اصل : دادند .


114


رفت . خود در آن سال همراه بودم كه چه قدر تعدّي شد و با وجود شهاب الملك كه آن خدمت كرد و خلعت ها داد ، چه بي احترامي ها و تعدّي ها كردند . مرحوم شيخ هم اِعْراض فرمود و آن قانون هاي جَوْريّه همه باقي ماند و زحمت آن مرحوم به هدر رفت .

فصل هجدهم [ شروط مرحوم طهراني براي شيخ جبل براي باز شدن راه جبل ]

در ذكر آنچه به خاطر دارم از قرارهاي آن مرحوم و خيال هاي ايشان كه همه به [ خاطر ] همراهي نكردن شهاب الملك از ميان رفت و ان شاءالله از همّت رجال دولت عليّه مقرّر خواهد شد و بعد از قدغن ، چند سال در كمال منّت موكّلينِ آن راه قبول خواهند كرد :

اوّل : ميزان كجاوه را مرحوم شيخ در دويست و بيست يا سي ، و سرنشين را در هشتاد تومان قرار دادند و شهاب الملك در دويست و پنجاه اشرفي و سرنشين يك صد ؛ و حال منّت مي گذارند كه حقّ ما عين اشرفي است كه مطالبه نمي كنيم و اگر بگيرند از سيصد مي گذرد . دويم : از براي كجاوه چهار شتر قرار دادند كه يكي به جهت كجاوه و يكي آب و يكي بار ؛ چهارم مال طبّاخ ؛ و شهاب الملك از براي طبّاخ قرار نداد . سيم : مرحوم شيخ از براي يك جفت كجاوه يك طبّاخ قرار دادند كه از خاوه و غيره مستثنا باشد ؛ و شهاب الملك پنج نفر طبّاخ از تمام حاج موضوع كرد كه به اعيان بدهند ؛ و در آن سال يكي از براي خود ، يكي از براي قنبر علي خان سعد الملك ، و يكي از براي مصطفي قلي خان صارم الملك ، و دو نفر ديگر هم براي امثال ايشان كه در نظر نيست . چهارم : مرحوم شيخ تمام حجّه فروش را از خاوات مستثنا كردند و در قرارِ شهاب الملك حجّه فروش معروف كه از آن راه ، مكه رفته باشد ؛ و شرح حال آنها گذشت . پنجم : مرحوم شيخ اختيار حمل اموات آن راه را به دست حاجي دادند ؛ و در قرار آن جماعت ، به نحوي است كه گذشت . ششم : از براي كرايه بارِ زيادي اسمي نبردند و شرح تعدّي در آن هم گذشت .

[ پيشنهادهاي مؤلف براي طرح شروط ديگر ]

و اگر به اعانت الهي و رعايت امام عصر ـ عجّل الله تعالي فرجه ـ و همّت رجال دولت ، بناي اصلاح شد ، از مطالب سابقه ، غفلت نفرمايند . خصوص چند فقره از آن كه


115


نهايت اهتمام در انجام آن بايد كرد :

اوّل : نبودن حمله دار در ميان ، و اگر ممكن نشد ، منحصر شود در چند نفر معتبر متمكّن از ايشان كه كفيل و ضامني داشته باشند . دويم : ماندن يك شب در ميقات گاه . سيم : تعيين روز حركت از براي نجف اشرف در اواخر شوّال كه از آن تخلّف نشود . چهارم : برگرداندن به همان نجف نه جاي ديگر ، خصوص سموات ، چنانچه امسال حاج را به آنجا انداخت و رفت و زحمت حاج از آنجا تا نجف از راه آب به توسط كشتي در هواي سرد و كمي آب از جبل تا آنجا نبود ؛ و همچنين مخارج آن ، و امروز سيم ربيع الثاني است و هنوز آخر حاج نرسيده . پنجم تعيين نرخ پول . ششم ميزان از براي تشخيص حجّه فروش و آن كه يك دفعه از آن جا گذشته . هفتم : معطّل نكردن در مراجعت و رساندن حاج در اربعين كه مقارن رسيدن حاج شامي [ به شام ] است و اين اردو از مدينه اگر با هم بيرون نيامدند ، ( 1 ) اختلافشان از سه روز نمي گذرد . هشتم : روانه كردن اميري از براي حاج از دولت به نحوي كه ذكر شد . نهم : گرفتن كفيل معتبر چنانچه عرض شد .

فصل نوزدهم [ پيشنهاد يك راه جديد ]

مخفي نماند كه از عتبات عاليات به مكه معظمه ، راهي بهتر و كم خرج تر از راه جبل هست كه اگر دولتَيْن عليّتَيْن ايراني و عثماني في الجمله اهتمامي بفرمايند ، حاج در راحت افتند وآسوده شوند ؛ وآن چنان است كه از كربلا تا شفاثه قريه اي است در نه فرسخي كربلا از طرف غرب وظاهراهمان شفيثه باشد كه جناب خامس آل عبا سيدالشهدا عليه السلام به حرّ فرمودند : بگذار منزل كنيم در اين يا اين ؛ يعني شفيثه و غاضريه ؛ ( 2 ) و از شفاثه تا هديه كه يكي از منازل حاج شامي است ، تقريبا هفت منزل است ؛ و از هديه تا مدينه طيّبه نُه منزل است . پس از شفاثه تا مدينه تقريبا شانزده روز است و چنانچه حاج عراقي خود را به هديه ، در وقت رسيدن اردوي شامي برساند ، جزو آن اردو خواهد شد . و اما كيفيت رسانيدن ؛ پس چنان است كه فهد پسر عبدالمحسن كه شيخ عرب عنيزه ( 3 ) است كه مدت هاست در اطاعت حكومت و در اطراف كربلا منزل دارند ، به همه جهت مستعد و طالب اين منصب بزرگ ؛ و شتر آنچه محتاج شوند حاضر ؛ و آنچه شرط نمايند متعهد ؛ از دولت و معتبرين علما و اعيان كفيل و ضامن دارد ؛ چون سمت رعيتي دارد ؛ به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شايد : آمدند .

2 . بنگريد : بحارالانوار ، ج 44 ، ص 379 . در متن چاپي بحار « شفيه » آمده است .

3 . در اصل : انيزه . در باره طايفه عنيزه يا عنزة بن اسد كه يكي از طوايف ساكن ميان منطقه نجد و حجاز است ، بنگريد : معجم قبايل العرب ، ج 2 ، ص 846


116


همه قِسم اسبابِ اطمينان مهيّا و اگر راه جبل مسدود شود كه خارپاي اين راه است و حاج تردد ، اين راه بهترين راه ها خواهد بود از چند جهت :

اوّل : نزديكي ، چه از كربلا تا مدينه هفده روز خواهند رفت . دويم : آن كه در رفتن و برگشتن حاج به مدينه طيّبه مشرّف مي شوند و اين نعمتي است بزرگ و فوزي است عظيم . سيم : آن كه از بسياري خاوه كه عمده گراني مقطع راه جبل از اوست محفوظ . چهارم : آن كه از شرّ حساب شيخ جبل كه از تذكار آن دل مهموم و بدن مرتعش مي شود آسوده . پنجم : آن كه روز بيرون رفتن و برگشتن حاج معلوم خواهد بود . ششم : آن كه آنچه در اين چند منزل تعدّي شود ، كفيل موجود ، كه از عهده برآيد و از هديه ، حكم آن ها حكم حاج شامي است . هفتم : آن كه پياده و حجّه فروش آسوده . هشتم : آن كه آب در غالب منازل موجود ؛ اگرچه سعود وهّابي در اوّل خروجش چاه هاي آن راه را پر كرده ، به جهت عدم استيلاي حكومت بر او و لكن عبدالمحسن ( 1 ) به شيخ عنيزه مدّعي معرفت مكان آن ها و متعهد پاك كردن ؛ چنان چه به اين منصب مفتخر شود . نهم : آن كه عنيزه را چندان عداوتي با اهل ايران نيست و جَبَلي در مذهب ، مال و جانِ اهل ايران بلكه اهل سنّتِ غير از طريقه خود را حلال و مباح مي دانند ؛ و هر دو فرقه را كافر و زيارت حضرت رسول و ائمه ـ عليه و عليهم الصلاة و السلام ـ را بدعت مي دانند . دهم : اين كه اين ننگ و عار كه سالي چند هزار از اعيان و اشراف ، ذليلِ عربي از برّ بيابان باشد ، چندين ماه كه هرچه خواهد بكند و دولت نتواند معارضه و مؤاخذه كند ، از هر دو دولت برداشته خواهد شد .

خداوندا ! قلوب اولياي دولت را مايل به خواندن و عمل به مضامين اين كلمات گردان كه زوّار خانه ات آسوده و مطمئن باشند .

و صلّي الله علي محمد و آله و اصحابه الانجبين و الحمد لِلّه اوّلا و آخِرا .

* پي نوشتها :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در اصل : عبدالحسن .


117




| شناسه مطلب: 83224