بخش 8
حجّ سزاوار
113 |
ميقات حج - سال دهم - شماره چهلم - تابستان 1381
حج در آيينه ادب فارسي
114 |
حجّ سزاوار
مولود كعبه ( 1 )
محمّدعلي مقدادي
اي كه شد كعبه ولادتگه تو * * * معبد حق شده خلوتگه تو
فاطمه بنت اسد مام تو شد * * * مادر پاك و نكونام تو شد
مولد تو حرم بيت الله * * * حبّذا از رجبِ شهر الله
جمعه و سيزدهم ماه رجب * * * روز ميلاد علي مير عرب
عليِ عاليِ اعلا آمد * * * همسر أمّ أبيها آمد
هادي دين خدا نور مبين * * * حجّت بالغه و رهبر دين
عاشق و واله حقّ سبحان * * * قاتل و خصم جنود شيطان
چشمه سار كرم و جود و سخا * * * مرتضي شافع روز عُقبا
اسد اللهِ هميشه غالب * * * ياور حق ، پسر بو طالب
مهربان بر غربا و فقرا * * * بر يتيمان عرب او بابا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . به مناسبت تقارن انتشار فصلنامه با ماه رجب و ميلاد امام علي ( عليه السلام ) .
115 |
آيت روشن حيّ داور * * * ناصرِ نامورِ پيغمبر
شب تاريك ، تو را خفته نديد * * * علم و ايمان تو چونان خورشيد
يا علي دل به هواي تو تپد * * * هر كجا دل برود جان برود
جان به قربان تو و همسر تو * * * من فداي تو و چشم تر تو
بيولايت به قيامت خاسر * * * منكر حق تو باشد كافر
دشمن و خصم علي مطرود است * * * بي علي هر عملي مردود است
عارفان چون غم عشقت دارند * * * هستي خود به رهت بسپارند
اي امير دو سرا مولا جان * * * اسم ما ثبت نما در ديوان
زانكه مقداد ، ثناي تو سرود * * * شافعش باش به روز موعود
116 |
حجّ سزاوار
ابوالقاسم غلامي ماياني
آنكه شويد زِگُنَه دست به يكبار كجاست ؟ * * * مُحرِم و مَحرَمِ حق باش ببين يار كجاست
بت نمرودي خود را بشكن همچو خليل ( عليه السلام ) * * * تا توان ديد گلستان به دل نار كجاست
قرب دلدار طلب آينه يار دل است * * * جستجو كن بنگر شخصِ گرفتار كجاست
بهر اين خلق خدا ، دامن خود دام مكن * * * بيم از آن دار ، ببين آه شرر بار كجاست
گر تو با زَرق و ريا رِزق خود افزون كردي * * * منتظر باش ببين آفت انبار كجاست
مي كند جود و سخا رفع بلا در دو جهان * * * حال بنگر به عيان ، صاحب ايثار كجاست
نردبان است به دنيا دِرَم و سيم و طلا * * * گر توان درك كني پول زيانبار كجاست
در ايثار گشا بر رخ مسكين و فقير * * * وقت انفاق مگو درهم و دينار كجاست
هريكي برگ خزان جلوه عمر من و توست * * * تا به عبرت نگري عيب تو در كار كجاست
چون كه فارغ شدي از ما و من و كبر و غرور * * * چشم جانت نگرد داروي بيمار كجاست
عاقلا ، در ره انجام سفر همّت كن * * * مشتري باش كه اقوال بهادار كجاست
از پي حجِّ معاني قدمي مُحرِم شو * * * تا ببيني كه ره روشن و هموار مجاست
چون به يثرب برسي در ره خورشيد حجاز * * * سوي قبله بنگر احمدِ مُختار ( صلّي الله عليه وآله ) كجاست
خانه فاطمه ( س ) گنجينه اوصاف علي ( عليه السلام ) است * * * بنگر بارقه حيدر كرّار ( عليه السلام ) كجاست
117 |
دل هر اهل دل از نور وَلا مي بيند * * * بانوي هر دو جهان ، سرور اطهار كجاست
درك كن فاطمه بنت اسد ( س ) را به بقيع * * * بين اغيار نگر جلوه انصار كجاست
مددي جوي ز غمخانه خونين بقيع * * * تا نمايند تو را ، شافعِ ابرار كجاست
جايْ جايْ از اثر حُجَّت حق مي بيني * * * پي آن باش و ببين شاه علمدار ( عج ) كجاست
خيز و ريز اشك انابه كه جوابي شنوي * * * منتظر باش كه آن بلبل اَسحار كجاست
تو دل صد دله را يك دله كن ، همچو خليل ( عليه السلام ) * * * تا ببيني به از اين ، طبله عطّار كجاست
گوش بسپار كه دستور ز داور شنوي * * * همچو استاد بنا بين تو كه معمار كجاست
داستان هاي جهان گذرا را بگذار * * * پس به قرآن بنگر احسن اخبار كجاست
در پي معرفتش دل به احاديث سپار * * * كه ، توان ديد به دنيا گل بي خار كجاست
دل كه آماده شود نور خدا مي بيند * * * دل آماده ببيند كه نمودار كجاست
آن كه از جام ولايش هم شب مي نوشد * * * پاك بازي كه خورَد باده به تكرار كجاست
حج بود معني پرواز به جولانگه عشق * * * تا رسيدن به مقامي كه نگهدار كجاست
هيچ كس با قدم خود نشده عازم حج * * * شوقي افكنده به اين قلب گهربار كجاست
دل زِ زور و زَر و تزوير و وَساوِس بردار * * * تا بفهمي به يقين حجِّ سزاوار كجاست
دور شو از طمع و منَّت ارباب دِرَم * * * با خدا باش و ببين رحمت غفّار كجاست
هر طريقي نسزد شرط مسلماني را * * * مرد رَه باش و شنو قصه اخيار كجاست
118 |
عاشقان طلبِ طلعتِ دلدار بسي است * * * آن كه در شكر طوافش كند اظهار كجاست
سَفَرَ حج كه مشرف شده بودم يك شب * * * زائري گفت : به من « خالق آثار كجاست ؟ »
گفتمش : در ره اين نكته بينديش و ببين * * * كه كند از دل شب روز پديدار كجاست ؟
آنكه ايجاد نمود از دل بذري اشجار * * * صانع اين همه خورشيد نگونسار كجاست ؟
تُو به من گوي در اين گردش زيباي فلك * * * ناظم صحنه اين گنبد دوّار كجاست ؟
شأن خود بين و بگو ، حاجي مهمان خدا * * * رازق ما و شما ، رازق كفّار كجاست
غار ثور است ببين لطف خداوندي را * * * آنكه گم كرده ره قوم ستمكار كجاست
در حَرا جلوه اي از نور محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) بيني * * * وآنكه بُگزيد وِرا در دل آن غار كجاست
توبه كن دل به خداوند دو عالم بسپار * * * بنگر راحم انسان گنه كار كجاست
حاجي احرام دگر بند و بجو راه يقين * * * چون كه فهميده شدي ذلّت زُنّار كجاست
همه سرگشته ز عصيان خود و حاجتمند * * * آنكه او بر گنه خود كند اقرار كجاست ؟
بگذر از اين همه معشوقه و بت در ره يار * * * با درايت بنگر مرشد زوّار كجاست
حق نگر باش به مشعر كه به ديوان عمل * * * با شعورت نگري لذّت رفتار كجاست
جلوه حق بنگر در حرم كعبه دوست * * * تا در اين باغ ببيني كه سَمن زار كجاست
حج شروع است و هدف نيست به دقّت بنگر * * * مرضيِّ حق به كجا ! حق ثَمَردار كجاست
در تَلاطُم مَنِه اين كشتي دل تا نگري * * * آن كه اين غول زمين كرده چو گهوار كجاست
119 |
سير انديشه كن از مرحله عقل به عشق * * * عاشقانه بنگر قلّه پندار كجاست
تا ز شوقش وضو از خون تن خود سازي * * * پس چو منصور نگر شوق سَرِ دار كجاست
آن كه از يُمنِ وصالش چو شهيدان دگر * * * بهر هر عارف و صوفي شده سَردار كجاست ؟
آن كه اندر همه احوال به او مي نگرد * * * دل سپار خَم آن طُرِّه طَرّار كجاست ؟
اَر شوي مَحرَم حق هيچ نپرسي هرگز * * * كه كلاه نَمَد و خِرقه و دستار كجاست
هركه نوشد قدح از جام ولا مي بيند * * * عاشقي را كه ز عشقش شده تب داركجاست
عرفات است زهنگام سفر تا بر دوست * * * بنده حق نگرد اجرت كردار كجاست
هركسي در هوسي غرق و به خود مي بالد * * * آنكه گشته به جز او از همه بيزار كجاست ؟
در پي خوف و رجايي شود از خود بي خود * * * كوزه خود شكند در پي جوبار كجاست
آنكه آزاد شد از هر دو جهان مي بيند * * * صانع عقل و روان ، خالق جبّار كجاست
هربلايي به تو از دوست رسد بس نيكوست * * * عاشقانه بنگر عِلّت اخطار كجاست
لعن ابليس كن و توبه كن از وسوسه ها * * * تا ز جودش نگري عفو گنهكار كجاست
مردِ رَه باش و چو ابرار ره نيكان جو * * * تا بداني به جهان حيله اغيار كجاست
شهد شِكَّر همه شكرانه عارف باشد * * * در ره معرفتش كوشي اگر ، عار كجاست ؟
رَمي كن ديو درون ، نفس دني قربان كن * * * پس در آيينه نگر حاجي هُشيار كجاست
عارف حق چو شدي منكر خود باش كه تا * * * شرحِ صَدرَت نگرد وعده ديدار كجاست
120 |
همه شاهان به گداييِّ دَرَش محتاجند * * * پشت اين در نتوان ديد زيانكار كجاست
از حجاب تن خاكي نفسي بيرون شو * * * تا ببيني طيران دل طيّار كجاست
خضر خود باش و بينديش به امداد خدا * * * آن كه آورد تو را در ره هنجار كجاست
چون به ميقات روي با دل آماده برو * * * تا ز عرفان نگري لذّت سرشار كجاست
نيّت قُربِ اِلَي الله نما در دل خود * * * تا ببيني به يقين ارزش و معيار كجاست
از ره صدق بيا وَز در ايمان ، بنگر * * * آنكه شويد ز دلت دوده و زَنگار كجاست
به طواف حَرَمِ امنِ الهي چو روي * * * دل بده تا نگري قافله سالار كجاست
تا مقدَّر نشود عازم حج كي گردي ؟ * * * قدر خود دان و ببين قسمت و مقدار كجاست
حج جهاد تو و ميقات همان نخله نور * * * جبهه اي باش نگر ميثم تمّار كجاست
هفت خوان جمرات است به پيكار عدو * * * بهر هر ديو درونت نگر افسار كجاست
سعي هاجر ز پي آب حيات من و توست * * * هجرتي كن بنگر هادي اسفار كجاست
زآب زمزم كه بود چشمه اي از لطف خدا * * * جرعه اي نوش و ببين حامي احرار كجاست
رنگ غفلت ز رخ خويش از آن آب بشوي * * * تا به جنّت نگري لذّت اَنهار كجاست
حجرُ الاَْسْوَد و بيعت همه چون جام ولاست * * * آنكه نوشد قدح لعل شكربار كجاست ؟
كلِّ هستي به طواف و همه در سير و سلوك * * * سعي كن تا نگري نقطه پرگار كجاست
نور خورشيد شعاعي است از آن مِهر منير * * * تا ز نورش نگري منشأ انوار كجاست
121 |
دل هر ذرّه كه بيني چو جهاني دگر است * * * آنكه اعجاز خدا را كند انكار كجاست ؟
چون به مولودي كعبه برسي پرسش كن * * * راهِ پنهانيِ خمخانه خمّار كجاست ؟
آخرين آيه قرآن ز مقامات علي ( عليه السلام ) است * * * با ولايش بنگر مرضي صبّار كجاست
بر سر دست محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) گل خورشيد شِكُفت * * * تا ببينند همه ، والي اقطار كجاست
بعد او در پي اولاد علي ( عليه السلام ) مي بيني * * * آفتاب و مَهِ تابان به شب تار كجاست
تيغ بر فرق منيّت بنه و پند مرا * * * بشنو تا شنوي زُبْدَةُ الاشعار كجاست
من به تو بخشي از اوصاف خدا را گفتم * * * حق نگر باش ببين يار جهان دار كجاست
در غلاميِ خدا كوش چو من تا نگري * * * آنكه در دل بود و نيست در ابصار كجاست