بخش 8
عُرَیْض نزهتگاه امامان : و مقبره علی بن جعفر ( علیه السلام )
131 |
ميقات حج - سال يازدهم - شماره چهل و يكم - پاييز 1381
عُرَيْض نزهتگاه امامان ( عليهم السلام ) و مقبره علي بن جعفر ( عليه السلام )
حسين واثقي
مقاله حاضر پيش از تخريب عريض توسّط نويسنده محترم آن به رشته تحرير درآمده و به دفتر فصلنامه ارسال شده بود كه متأسفانه چاپ آن زماني ميسّر گرديد كه مسجد و مقبره علي بن جعفر ( عليه السلام ) و قلعه مربوط به آن در مرداد ماه سال 1381 مانند آثار ارزشمند ديگر مكّه و مدينه ، در يك اقدام ضدّ فرهنگي تخريب شده است .
در شرق مدينه منوره محله اي است به نام « العُريض » ، كه ساكنان مدينه آن را العُرَيِّض ( به تشديد ياء ) مي خوانند .
عريض در گذشته ، از شهر مدينه بيرون بوده ، ليكن اكنون به شهر پيوسته و همچنان داراي نخلستان هاي سرسبز و خرم است . زندگي ماشينيِ امروز ، هنوز دست تعدّي و تطاول به سوي آن دراز نكرده ، و هم اكنون چند ده خانوار در آنجا سكونت دارند .
عريض گرچه جزو شهر مدينه منوره گرديده ، ليكن تناسبي ميان ساختمان هاي آن و ساختمان هاي شهر مدينه ديده نمي شود .
اين وضعيت در مورد مساجد و اماكن عريض نيز جاري است و عريض همچنان از داشتن يك مسجد حتي معمولي بي بهره است .
از دوره عثماني ها مسجدي در عريض به يادگار مانده كه نسبتاً بزرگ و
132 |
داراي يك مناره است و اكنون مهجور و متروك شده و در آن بسته و كسي اجازه ورود به درون آن را ندارد و ساختمانش رو به ويراني است . اكنون تنها يك مسجد كوچك ، با ساختمان و امكانات ناچيز و ابتدايي مورد استفاده مردم عريض است .
وقتي پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) مدينه منوره را حرم قرار داد ، محدوده حرمِ مدينه را ؛ ذباب ، واقم ، عريض و نقب تعيين كرد . ( 1 )
عريض هم اكنون از سرسبزي و طراوت بهره مند و داراي هواي سالم و بهداشتي است و نخل هاي سرسبز و زيبايش برپاست و از گذشته ، به منطقه داراي هواي سالم و دور از بيماري مشهور بوده است . در حديث آمده است : سالم ترين جاي مدينه از بيماري و آلودگي ، منطقه اي است بين حرّه بني قريظه و عريض . ( 2 )
در تاريخ آمده است : پس از آن كه ابوسفيان و كفار قريش در غزوه بدر از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و مسلمانان شكست خوردند ، ابوسفيان نذر كرد تا زماني كه از اسلام انتقام نگيرد ، خود را از جنابت نشويد . پس براي اداي نذرش با صد سوار به سوي مدينه حركت كردند و بر سلام بن مشكم ، بزرگ يهود بني نضير ميهمان شدند . شبانه جهت انتقام از اسلام و مسلمين به عريض هجوم بردند و دو نفر از كشاورزان آن جا را كشتند و سپس به سوي مكه گريختند ، وقتي خبر به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) رسيد با بسيج مسلمين به تعقيب آنان پرداختند و آنان براي آنكه بتوانند از معركه بگريزند و گرفتار انتقام مسلمين نشوند ، زاد سفرشان را كه سويق بود ، به زمين ريختند و گريختند . اين غزوه را بدين سبب « غزوة السويق » ناميدند و چون دشمن گريخته بود ، درگيري رخ نداد و پس از چند روز پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و مسلمانان به مدينه بازگشتند . ( 3 )
امام باقر ( عليه السلام ) عريض را خريد
چون مدينه منوره به عنوان پايگاه وحي و اسلام و شهر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مطرح بود و حضرت امام باقر ( عليه السلام ) پيش بيني مي كردند در آينده صاحبان عقايد و ايده هاي گوناگون در آن حوادثي پيش آورند كه انگيزه هاي الهي ندارد و مورد رضايت حضرت نيست ؛ براي آن كه از آن جريانات منفي و نادرست بركنار بمانند و بتوانند رسالت خود را ـ كه تبيين و توضيح شريعت نبوي ( صلّي الله عليه وآله ) و سيراب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحار الأنوار96/375 و الكافي ، ج4 ، ص564 ، فِي رِوَايَةِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِير عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ( عليه السلام ) قَالَ حَدُّ مَا حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ( صلّي الله عليه وآله ) مِنَ الْمَدِينَةِ مِنْ ذُبَاب إِلَي وَاقِم وَالْعُرَيْضِ وَالنَّقْبِ مِنْ قِبَلِ مَكَّةَ » .
2 . وفاء الوفا ، ص1265
3 . تاريخ يعقوبي ، ج2 ، ص66 ؛ بحار الأنوار ، ج20 ، ص2 ؛ مغازي واقدي ، ج1 ، ص181
133 |
كردن تشنگان علم و كمال و معرفت ، و اداره حوزه علمي وسعت يافته مدينه و پاسخ گويي به ملحدان و زنديقان و شكّاكاني كه رو به ازدياد نهاده بودند و اصل اسلام را زير سؤال مي بردند ، به انجام برسانند ، عريض را خريدند تا هرگاه لازم دانستند از مدينه خارج شده به آنجا بروند .
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : واقعه اي در مدينه رخ مي دهد و هركس به اندازه يك ميل از مدينه دور شود ، نجات خواهد يافت و پدرم به اين جهت عريض را خريداري كردند . ( 1 )
در حديث ديگر امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : پدرم عريض را به دينارهايي خريد و به فروشنده گفت : به عدد هر دينار ده درهم به تو مي دهم و فروشنده آن را به پدرم فروخت . ( 2 )
از آن تاريخ كه امام باقر ( عليه السلام ) عريض را خريدند ، خود آن جناب و فرزندانشان به آن جا آمد و شد داشتند . در حديث آمده است : امام صادق ( عليه السلام ) از كرّاث ( 3 ) خوشش مي آمد ( و چون بوي بد داشت ) هرگاه مي خواست كرّاث بخورد از مدينه به عريض مي رفت . ( 4 )
اين حديث نشان دهنده ادب ائمه اطهار ( عليهم السلام ) است كه ادب و حرمت نسبت به مسجد و حرم رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) را تا آن حد رعايت مي كردند و هرگاه به هنگام ضرورت خوردني اي كه بوي خوبي نداشت مي خوردند ، نه تنها در مسجد و حرم نبوي ( صلّي الله عليه وآله ) حضور نمي يافتند ، كه از شهر خارج شده به عريض مي رفتند ! گاه مي شد كه خود امامان ( عليهم السلام ) در مدينه بودند اما خانواده و فرزندانشان در عريض به سر مي بردند .
در تاريخ آمده است كه اسماعيل بزرگ ترين فرزند امام صادق ( عليه السلام ) در حال حياتِ پدر ، در عريض از دنيا رفت ، مردم جنازه او را بر دوش گرفتند و از عريض تا مدينه آوردند و در بقيع به خاك سپردند . ( 5 )
داستان هايي از ائمه ( عليهم السلام ) در عريض
1 . كامل بن علاء كه از اصحاب امام باقر ( عليه السلام ) است ، مي گويد :
« با حضرت باقرالعلوم ( عليه السلام ) در عريض بوديم كه بادي شديد وزيدن گرفت ، آن حضرت شروع كردند به الله اكبر گفتن ، سپس فرمودند : تكبير گفتن باد را رد مي كند . » ( 6 )
2 . معتب خدمتگزار حضرت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحار الأنوار ، ج26 ، ص215
2 . كافي ، ج5 ، ص171 ؛ تهذيب الأحكام ، ج7 ، ص20 و استبصار ، ج3 ، ص72
3 . يك نوع سبزي كه بوي بد و خاصيت طبّي دارد .
4 . بحار الأنوار ، ج63 ، ص202 ؛ وسائل الشيعه ، ج25 ، ص215 . عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَان عَنْ حَمَّاد اللَّحَّامِ وَيُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ : « كَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ( عليه السلام ) يُعْجِبُهُ الْكُرَّاثُ وَكَانَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَأْكُلَهُ خَرَجَ مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَي الْعُرَيْضِ » .
5 . ارشاد مفيد چاپ ، كنگره مفيد ، ج2 ، ص209 ؛ بحارالأنوار ، ج47 ، ص242
6 . الفقيه ، ج1 ، ص544
134 |
صادق ( عليه السلام ) گويد :
با امام صادق ( عليه السلام ) در عريض بودم كه آن حضرت پياده آمد و داخل مسجدي شد كه پدرشان امام باقر ( عليه السلام ) در آن عبادت مي كردند و خودشان در محل خاصي از آن مسجد نماز مي گزاردند . پس از آن كه از آن مسجد بيرون آم د ، به من فرمود : اي معتب ، آيا اين جا را ديدي ؟ گفتم : بلي ، فرمود : پدرم اينجا نماز مي خواند كه پيري نيكو روش داخل شد و آنجا نشست و در همين حال مرد زيبارويي وارد شد و به آن پير گفت : چرا اين جا نشسته اي ؟ تو چنين مأموريت نداشتي . پس هر دو برخاستند و رفتند و ناپديد شدند . پدرم امام باقر ( عليه السلام ) به من فرمود : آيا آن پير و دوستش را ديدي ؟ گفتم : بلي ، آن دو كه بودند ؟ فرمود : آن پير ملك الموت بود و ديگري كه او را بيرون برد جبرئيل . ( 1 )
3 . ابراهيم بن وهب گويد :
از مدينه خارج و براي زيارت امام كاظم ( عليه السلام ) به سوي عريض رهسپار شدم . رفتم تا به قصر بني سراة رسيدم ، آنگاه به وادي اي رفتم كه ناگاه صدايي شنيدم ـ و كسي را نديدم ـ كه به من مي گفت : اي ابوجعفر ، امام تو در پشت قصر نزديك دروازه قصر است ، از جانب من به او سلام برسان . برگشتم نگاه كردم كسي را نديدم ، و چون دوباره و سه باره گفت به لرزه افتادم . سپس از وادي گذشتم و از پشت قصر به كنار بركه آمدم كه ناگهان پنجاه مار از بركه سر برآوردند و چون گفتگويي شنيدم ، پايم را به زمين زدم تا آمدنم را بفهمند . پس امام كاظم ( عليه السلام ) سرفه كرد و من با سرفه جوابش را دادم ، و آن گاه ماري ديدم به ساق درختي آويخته است . حضرت فرمود : نترس ضرر نمي زند . آن مار از درخت پايين آمد و از شانه حضرت بالا رفت و سر به گوش حضرت نهاد و با حضرت به گفتگو پرداخت . و حضرت به او پاسخ دادند : بلي ، جريان را بين شما فيصله مي دهم و هركس سخن مرا نپذيرد ظالم است و هركس در دنيا ظلم كند در آخرت گرفتار عذاب اليم است و من او را عقاب كنم و مالش را بستانم تا توبه كند .
به امام كاظم ( عليه السلام ) گفتم : پدر و مادرم به فدايت ! آيا شما بر آن ها فرمانرواييد ؟ فرمود : بلي ، قسم به خدايي كه محمد ( صلّي الله عليه وآله ) را به پيامبري برانگيخت و ما را به وصايت او و ولايت عزيز برگزيد ، آنان از شما انسان ها نسبت به ما فرمانبردارترند ، گرچه اندك هستند . ( 2 )
واضح است كه تجسّم فرشتگان به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحار الأنوار ، ج56 ، ص252
2 . بحار الأنوار ، ج48 ، ص48
135 |
صورت يك مرد ، در حديث پيشين ، و تجسّم جنّ به صورت مار در اين حديث و تجسّم و تمثّل حضرت باقرالعلوم پس از وفات بر امام صادق و امام كاظم ( عليهما السلام ) در داستان زير ، در جاي ديگر بايستي تحليل شود و شرح گردد ، و از موضوع اين مقاله خارج است .
4 . ابراهيم بن ابي البلاد گويد :
به امام رضا ( عليه السلام ) گفتم : عبدالكريم بن حسان از عبيدة بن عبدالله بن بشر الخثعمي از پدرت امام كاظم ( عليه السلام ) روايت كرده است كه آن جناب فرمود : من پشت امام صادق ( عليه السلام ) بر مركبي سوار بودم و به عريض مي رفتيم كه ناگاه پيري را كه موي سر و صورتش سپيد بود ديديم . پدرم از مركب پياده شد و بين دو چشم او يا دستش را بوسيد و پدرم به او خطاب مي كرد : فدايت شوم ، و آن پير پدرم را وصيت و سفارش مي كرد وآخرين سخني كه گفت اين بود : بنگركه آن چهار ركعت نماز را از دست نگذاري . پدرم ايستاد تا آن پير رفت و ناپديد شد . سپس پدرم سوارشد . به پدرم امام صادق ( عليه السلام ) گفتم : پدر جان ! اين شخص كه بود كه اينگونه با تواضع با او رفتار كردي و نديده ام اينگونه با احدي رفتار كني ؟ حضرت فرمود : پسرم ! اين پدرم امام باقر ( عليه السلام ) بود . ( 1 )
5 . مردي به نام غفاري گويد :
طيس ـ از خاندان ابورافع خدمتكار رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ـ از من طلبي داشت و در مطالبه اصرار ميورزيد و مردم نيز طرفدار او بودند و از او جانبداري مي كردند و من مالي نداشتم تا بدهي خود را بپردازم . وقتي وضع را چنين ديدم ، نماز صبح را در مسجد رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) به جا آوردم و سپس به سوي امام رضا ( عليه السلام ) كه در آن زمان در عريض بود رهسپار شدم . وقتي به نزديكي خانه حضرت در عريض رسيدم ، ديدم آن جناب لباس پوشيده ، بر الاغي سوار است و قصد دارد به جايي برود . حضرت حركت كرده به من كه رسيد ايستاد . سلام كردم ، ماه رمضان بود ، گفتم : جان من به فدايت ، طيس كه از وابستگان شماست از من طلبكار است ، به خدا قسم آبروي مرا برده است . من پيش خود گمان مي كردم آن حضرت به طيس دستور مي دهد كه دست از من بردارد ، به خدا قسم به آن حضرت نگفتم چه مقدار طلب دارد ، اما او فرمود : بنشين تا برگردم .
من ماندم تا نماز مغرب را گزاردم و چون روزه دار بودم ، خسته شدم . تصميم گرفتم برگردم كه ناگاه حضرت آمدند . مردم دور او را گرفته
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحار الأنوار ، ج27 ، ص303
136 |
و گدايان سر راهش نشسته بودند . آن حضرت به ايشان صدقه مي دادند . تا اينكه داخل خانه شده ، سپس خارج گرديدند و مرا صدا زدند .
برخاستم و با آن حضرت داخل اتاق شديم و با ايشان به گفتگو پرداختيم . من از ابن المسيّب كه امير مدينه بود براي حضرت صحبت مي كردم . وقتي سخنم را به پايان بردم ، حضرت فرمود : گمان ندارم هنوز افطار كرده باشي ! گفتم : نه . به دستور حضرت ، خدمتكار برايم غذا آورد و خود حضرت نيز با من غذا خورد . پس از صرف غذا فرمود : بستر را برچين و هرچه در زير آن است بردار . وقتي بستر را برداشتم ، ديدم دينارهايي است . آن ها را برداشتم و در جيب خود گذاردم . آن گاه حضرت دستور داد چهار نفر از غلامانش مرا به منزل برسانند . گفتم : مأموران امير مدينه گشت مي زنند و من دوست ندارم آنان مرا با غلامان شما ببينند . فرمود : درست گفتي ، خداوند تو را به رشد و كمال برساند . حضرت به آنان دستور داد كه هرگاه من گفتم آنان برگردند . من رهسپار مدينه شدم . وقتي به نزديك منزل رسيدم به همراهان گفتم برگردند . به منزل رفتم ، به دينارها نگريستم ديدم چهل و هشت دينار است . طلب آن مرد از من بيست و هشت دينار بود . يكي از دينارها را كه برق مي زد و زيبايي اش مرا گرفت ، برداشتم ، ديدم بر آن نوشته است : طلب آن مرد از تو بيست و هشت دينار است و باقي براي تو باشد . به خدا قسم به آن حضرت نگفته بودم كه طلب آن مرد از من چه قدر است . حمد براي خدايي است كه وليّش را عزّت بخشيد . ( 1 )
6 . داستان طولاني مردي نصراني كه از دمشق آمده بود و در عريض به حضور امام موسي كاظم ( عليه السلام ) رسيد و پرسش هاي فراواني از حضرت كرد و جواب گرفت ، از اين قرار است كه :
. . . او در پايان ، زنّار از كمر بگشود و صليب طلا را كه به گردنش آويخته بود باز كرد و به امام ( عليه السلام ) گفت : دستور بده صدقاتم را به كجا و به كه بپردازم .
حضرت فرمود : در اين جا برادري داري كه ديني چون تو داشته و مسلمان شده است . او از طايفه تو قيس بن ثعلبه است . و چون تو در نعمت است با يكديگر به مواسات و همسايگي زندگي كنيد و من حق اسلامي شما را خواهم كرد .
او گفت : خدا تو را صلاح عطا فرمايد . به خدا قسم من بي نيازم سيصد اسب و يكهزار شتر دارم و حق شما در آن بيشتر است از حق من .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، ج1 ، ص487 : بحارالأنوار ، ج49 ، ص97
137 |
حضرت فرمود : تو از مواليان خدا و رسولي ، بر همين حال بمان . آن مرد نيكو مسلماني شد و همسري از بني فهر گرفت كه حضرت امام كاظم ( عليه السلام ) پنجاه دينار از درآمد موقوفات علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) مهريه آن زن قرار داد و به او خدمتكار و منزل نيز داد . او زنده بود تا زماني كه امام كاظم ( عليه السلام ) را به اجبار به بغداد احضار كردند . بيست و هشت روز پس از سفر آن حضرت از دنيا رفت . ( 1 )
اين چند حديث را بدين سبب آوردم تا دانسته شود عريض منزلگه امامان و محل آمد و شد گرفتاران و نقطه اميد هدايت جويان بوده است و ما چه مي دانيم كه چه معجزات و كرامات و هدايت ها و مكاشفاتي در آن به وقوع پيوسته است .
شخصيت علي بن جعفر ( عليهما السلام )
علي ، كوچك ترين فرزند امام صادق ( عليه السلام ) هنوز به دنيامده بود كه پدرش رحلت كرد . وي هميشه همراه برادرش موسي بن جعفر ( عليهما السلام ) بود و از وي دانش فراوان آموخت . برخي از آن روايات ، در كتابي به نام « مسائل علي بن جعفر » گرد آمده كه مشهور است و بارها چاپ و انتشار يافته است .
او مي گويد : با برادرم امام كاظم ( عليه السلام ) چهار عمره گزاردم . آن حضرت كه با خانواده خويش عازم حج بود ، مسيرِ مدينه تا مكه را يك نوبت در 26 روز ، در نوبت ديگر 25 روز ، در سفري 24 روز و يك بار 21 روز طي كرد . ( 2 )
همو گويد : از پدرم امام صادق ( عليه السلام ) شنيدم كه به اصحاب برگزيده اش سفارش كرد : حرمت فرزندم موسي را پاس بداريد ؛ چرا كه برترين فرزند و جانشين من و حجّت خداي عزّوجلّ پس از من بر تمام خلق است . ( 3 )
وي عمر دراز و با بركتي يافت . با امام صادق ، امام كاظم ، امام رضا ، امام جواد و حضرت هادي ( عليهم السلام ) زيست و در زمان حضرت هادي ( عليه السلام ) از دنيا رفت . وي از پدرش امام صادق ( عليه السلام ) بدون واسطه روايت مي كند . ( 4 ) بنابراين ، در آن هنگام طفلي داراي قدرت تشخيص بوده است .
گفتني است علي بن جعفر به هنگام شهادت امام هادي ( عليه السلام ) حاضر و زنده بوده است . ( 5 ) و با توجه به اين نكته كه شهادت امام هادي ( عليه السلام ) در سال 254 رخ داده ( 6 ) درمي يابيم كه علي بن جعفر بيش از صد سال زندگي كرده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، ج1 ، صص478 ـ 481
2 . بحار الأنوار ، ج48 ، ص100 و وسائل الشيعه ، ج14 ، ص317 . عَن عَلِيِّ بْنِ جَعْفَر قَالَ : « خَرَجْنَا مَعَ أَخِي مُوسَي ( عليه السلام ) فِي أَرْبَعِ عُمَر يَمْشِي فِيهَا إِلَي مَكَّةَ بِعِيَالِهِ وَأَهْلِهِ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ مَشَي فِيهَا سِتَّةً وَعِشْرِينَ يَوْماً وَأُخْرَي خَمْسَةً وَعِشْرِينَ يَوْماً وَأُخْرَي أَرْبَعَةً وَعِشْرِينَ يَوْماً وَأُخْرَي أَحَدَ وَعِشْرِينَ يَوْماً » .
3 . بحار الأنوار ، ج48 ، ص20
4 . همان ، ج48 ، ص20
5 . كافي ، ج1 ، ص326
6 . منتهي الآمال ، ج2 ، ص439 و ديگر كتب تاريخ .
138 |
او از كساني است كه كمالاتي چون علم فراوان ، تقواي بسيار و اعتقاد به امامان حق را ، علاوه بر شرافت فرزندي ، برادري و عمويي امام ، در خود جمع كرده است .
در مسجد النبي ( صلّي الله عليه وآله ) حلقه درس داشته و طالبان علم و معرفت از او بهره مي بردند . ( 1 )
در مقدّمه ممتّع كتاب ( مسائل علي بن جعفر ( عليه السلام ) ) به قلم دانشمند گرامي آقاي حسيني جلالي ، 43 نفر از كساني كه از او حديث فراگرفته و براي ديگران روايت كرده اند ، فهرست شده است . ( 2 )
از آن جا كه وي فرزند امام صادق ( عليه السلام ) بوده و با ائمه زمان خود نسبت نزديكي چون برادري و برادرزادگي داشته ، به سرچشمه علوم دسترسي داشته و با توانمندي و شايستگي از آن بهره برده است .
شيخ مفيد مي نويسد : علي بن جعفر روايت كننده حديث ، داراي روشي محكم و متين ، ورع شديد و فضل بسيار بود . پيوسته ملازم برادرش امام كاظم ( عليه السلام ) بود و از او علوم بسيار مي آموخت و براي ديگران روايت مي كرد . ( 3 )
درباره برخورد علي بن جعفر با امام جواد ( عليه السلام ) روايات متعددي نقل كرده اند كه همه حاكي از اعتقاد عميق وي به امامت آن حضرت است .
علي بن جعفر ( عليه السلام ) خود مي گويد : مردي از گروه واقفيه ( 4 ) از من پرسيد : برادرت امام كاظم ( عليه السلام ) چه شد ؟ گفتم از دنيا رفت و مرد . پرسيد از كجا مي گويي ؟ گفتم : اموالش تقسيم شد ، همسرانش شوهر كردند و امام پس از او به شؤون امامت رسيدگي كرد .
پرسيد : پس از او چه كسي امام شد ؟ گفتم : فرزندش امام علي بن موسي الرضا ( عليهما السلام ) .
پرسيد : او چه شد ؟ گفتم : او نيز مرد . گفت : از كجا دانستي كه او مرد ؟ گفتم : اموالش را ورثه تقسيم نمودند ، زنانش شوهر اختيار كردند و امامِ پس از او ، به شؤون امامت رسيدگي مي كند .
پرسيد : امام پس از او كيست ؟ گفتم : فرزندش امام جواد ( عليه السلام ) ، مرد واقفي كه اينگونه جواب از من شنيد ، گفت : تو با اين سنّ و قدر و منزلت و با اينكه پسر امام صادق ( عليه السلام ) هستي ، درباره اين نوجوان ( امام جواد ) چنين اعتقادي داري !
گفتم : تو شيطاني .
سپس علي بن جعفر ( عليه السلام ) دستي به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، ج1 ، ص322
2 . مسائل علي بن جعفر ( عليه السلام ) ، صص58 ـ 65 چاپ آل البيت ـ قم ـ به تحقيق حسيني جلالي .
3 . ارشاد ، چاپ كنگره شيخ مفيد ، ج2 ، ص214
4 . واقفيه گروهي بودند كه ائمه هدي ( عليهم السلام ) تا امام هفتم ( عليه السلام ) را قبول داشتند و به امامان پس از آن حضرت معتقد نبودند .
139 |
محاسنش گرفت و گفت : اگر خداوند او را شايسته امامت داند و مرا با اين موي سپيد شايسته نداند من چه كنم . ( 1 )
در روايت ديگر آمده است : علي بن جعفر در مسجد النبي ( صلّي الله عليه وآله ) ، در جمع شاگردان بر كرسي تدريس نشسته بود كه ناگاه حضرت جواد ( عليه السلام ) براي زيارت وارد مسجد شد . علي كه مرد كهنسالي بود ، از جاي برخاست و بدون آنكه عبا و ردايش را آراسته كند ، به سوي حضرت دويد ، دست حضرت را بوسيد و احترام كرد . حضرت جواد پيش از آن كه مشغول نماز و زيارت شوند ، به علي فرمودند : عمو جان ! بنشين و راحت باش . وي گفت : چگونه بنشينم در حالي كه شما ايستاده ايد . او با تواضع تمام مانند يك فرد كوچك ، ايستاد تا حضرت نماز و زيارت را تمام كرد و از حرم نبوي ( صلّي الله عليه وآله ) خارج شد . علي آن حضرت را بدرقه كرد و سپس به جلسه درس برگشت .
برخي از شاگردان و حضّار مجلس كه از معرفت بي بهره بودند ، آن جناب را توبيخ كردند كه چرا مانند يك برده ، نسبت به وي فروتني كردي ، با اينكه تو فرزند امام صادق ( عليه السلام ) و عموي پدر اويي . تو كهنسالي و او نوجوان است !
علي بن جعفر ( عليه السلام ) در پاسخ گفت : وقتي خداوند مرا با اين ويژگي ها ، شايسته امامت ندانست و او را لايق اين مقام كرد با وي بستيزم ؟ من غلامي از غلامان وي ام . ( 2 )
علي بن جعفر ( عليه السلام ) چگونه مالك عريض شد
پيشتر اشاره شد كه امام باقر ( عليه السلام ) عريض را خريداري كرد و ملك ايشان بود . پس از آن حضرت ، به امام صادق ( عليه السلام ) منتقل شد . امام صادق ( عليه السلام ) وصيت كرد كه پس از وي ، عريض از آن علي فرزند كوچكش باشد . وقتي كه وي بزرگ شد ، در عريض ساكن گشت . ( 3 )
نجاشي گويد : علي بن جعفر خود ساكن عريض شد و فرزندانش را بدان جهت عريضي خوانند . ( 4 )
زبيدي گويد : علي بن جعفر را به عريض منسوب مي دانند و چون ساكن عريض شد فرزندان و ذريه اش را ـ كه بسيارند ـ عريضي خوانند . ( 5 )
ارتباط تنگاتنگ و نزديك و صميمي علي بن جعفر با امامان عصرِ خود ، به گونه اي بود كه آن بزرگواران به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . رجال كشي ـ اختيار معرفة الرجال ، ص429
2 . كافي ، ج1 ، ص322 : بحار الأنوار ، ج50 ، ص36
3 . تاريخ قم ، ص224
4 . رجال نجاشي به تصحيح علامه اميني ، ص176
5 . تاج العروس ماده عرض .
140 |
عريض فراوان آمد و شد داشتند . در همين نوشته ، يك داستان از امام كاظم ( عليه السلام ) و يك داستان از امام رضا ( عليه السلام ) در عريض نقل شد و از سياق آن برمي آيد كه آن بزرگواران در عريض به عنوان ميهمان نمي آمده اند ، بلكه در آن داراي منزل بوده اند .
در ميان فرزندان و ذريّه علي بن جعفر ( عليه السلام ) دانشمندان و رجال سرشناس بسيارند . شرح حال آنان را در كتب رجال و انساب بايد جست . ( 1 )
قبر علي بن جعفر ( عليه السلام ) كجاست ؟
مورخان براي علي بن جعفر ( عليه السلام ) سه مقبره در سه شهر ذكر كرده اند :
الف : قم
در قبرستان « درِ بهشت » ، كه اكنون يكي از چهار گلزار شهدا در قم است . بقعه و بارگاه كهني است به نام علي بن جعفر ( عليه السلام ) كه از دير باز زيارتگاه اهل ولايت بوده است . در زمان ما قبرستان و هم گلزار شهدا را به نام علي بن جعفر ( عليه السلام ) نامند . برخي چون مجلسيِ اول ، همين جا را مقبره علي بن جعفر ( عليه السلام ) دانسته اند ، امّا فرزند او مجلسيِ دوم گويد : اينكه مقبره علي بن جعفر ( عليه السلام ) در قم باشد ، در كتب معتبر نيامده است . ( 2 )
در دايرة المعارف تشيّع آمده است :
احتمال آن است كه بقعه مزبور آرامگاه نواده وي ، علي بن حسن بن عيسي علويِ عريضي باشد كه همراه پدر خود از مدينه به قم آمد .
محدّث قمّي مي نويسد : احتمال مي رود قبري كه در قم است ، از آن همين علي بن جعفر باشد . . . بنا و بقعه علي بن جعفر ( درِ بهشت ) متعلّق به نيمه نخستينِ قرن هشتم هجري است . و به دستور عطا ملك ميرمحمّد حسني بنياد نهاده شد و باگچ بري هاي رنگيني آراسته گرديد و كار بنا و تكميل و تزيين آن در سال 740هـ . ق . پايان گرفت . گنبد آن به شكل هرم دوازده ترك است كه بر روي پايه بلند آجري قرار دارد . ( 3 )
ب : سمنان .
در بيرون سمنان مقبره اي است به نام علي بن جعفر ( عليه السلام ) كه داراي قبّه و صحن است . ( 4 )
ج : عريض در مدينه منوّره
علامه سيد محسن امين در اعيان الشيعه مي نويسد : حق اين است كه قبر وي در عريض است ؛ چنانكه نزد مردم مدينه معروف است . ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . به عنوان نمونه بنگريد به : انساب الطالبيه ، تأليف فخر رازي از صف110 تا 116 ؛ الفخري في انساب الطالبيين ، از صفحه 29 تا 33 ، تهذيب الأنساب عبيدلي ، از ص175 تا 180 ؛ رياض العلما ، ج7 ، صص197 ـ 198 . هر چهار كتاب ، چاپ كتابخانه مرحوم آية الله مرعشي است .
2 . مستدرك الوسائل ، چاپ رحلي ، ج3 ، ص626
3 ـ دايرة المعارف تشيّع ، ج2 ، صص458 ـ 459
4 . مستدرك الوسائل ، ج3 ، ص626
5 . اعيان الشيعه ، ج8 ، ص177
141 |
محدّث نوري گويد : حق آن است كه قبر وي در عريض است آن چنانكه معروف است در ميان مردم مدينه . ( 1 )
گفتني است ، نويسنده اين سطور ، در چند سال پيش ، عازم سفر حج بودم كه براي خداحافظي به محضر استاد فرزانه ، حضرت آيت الله حسن زاده آملي ( زاده الله حسنا ) رسيدم ، ايشان فرمودند : به مدينه منوره كه مشرف مي شويد ، به زيارت قبر علي بن جعفر ( عليه السلام ) در عريض برويد .
ساختمان مقبره در گذشته و حال
مقبره علي بن جعفر در عريض در گذشته معمور و آباد بوده است . علاّمه سيد محسن امين گويد : مقبره او در عريض داراي قبله اي عالي و زيارتگاه است . ( 2 )
محدّث نوري گويد : در بعضي از سفرها ما در عريض در زيارتگاه علي بن جعفر منزل كرديم و بر آن قبه اي است عالي . ( 3 )
رفعت پاشا ، اميرالحاج مصريان ، در كتاب ذي قيمت و پربار خود ( مرآت الحرمين ) مي نويسد : از ضريح هايي كه خارج بقيع هستند . . . ضريح علي عريضي است كه در شرق مدينه واقع است ، به فاصله يك ساعت راه . ( 4 )
بنابر اين ، دانسته مي شود كه آن مقبره در گذشته نه چندان دور ، و پيش از تسلّط وهابيت بر حرمين شريفين ، آباد و محل آمد و شد زائران و منزلگه عاشقان ولايت بوده است و ليكن پس از آن مقابر بزرگان و اماكن تاريخي بسياري ويران گرديد كه يكي از آن ها مقبره علي بن جعفر است .
اكنون مقبره ، به اندازه يك اتاق بي سقف و بدون در ـ كه جاي در آن را با بلوك سيماني چيده اند ـ در كنار تك مناره مسجد قديمي و متروك عريض مشاهده مي شود .
به جز علي بن جعفر ، كسي ديگر از بزرگان دين و امام زادگان را نمي شناسيم كه در عريض مدفون باشد .
* * *
بسيار شايسته است شيعيان كه به مدينة النبي ( صلّي الله عليه وآله ) مشرف مي شوند ، به عريض هم بروند ؛ هم براي زيارت علي بن جعفر ( عليه السلام ) و هم براي ديدار از سرزميني كه روزگاري دراز محل آمد و شد و زندگي و عبادت اولياي خدا و ائمه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مستدرك ، ج3 ، ص626
2 . اعيان الشيعه ، ج8 ، ص177
3 . مستدرك ، ج3 ، ص626
4 . مرآت الحرمين ، ج1 ، ص427
142 |
دين بوده است :
أُقَبِّلُ أَرْضاً سارَ فيها جِمالُها * * * فَكيفَ بِدار دارَ فيها جَمالُها
« بر آن زميني كه شتران محبوبم از آن گذر كرده اند بوسه مي زنم ، پس چه حالي خواهم داشت با خانه اي كه چهره دل آراي محبوبم در آن گردش كرده است . »
پس ، به عريض برويم و نقبي به زمان هاي گذشته بزنيم و با مرور دوران هاي تلخ و شيريني كه بر امامان رفته است ، روحمان را پالايش دهيم و از آلودگي ها پاك سازيم و عُلقه و ارتباط دل ها را با صاحب وحي و خاندان مطهرش محكم تر سازيم .
* پي نوشتها :
144 |
مسجد و مقبره علي بن جعفر ( عليه السلام ) پيش از تخريب
مسجد و مقبره علي بن جعفر ( عليه السلام ) پس از تخريب ( مردادماه 1381 )