بخش 9

درگاه رحمت


145


ميقات حج - سال يازدهم - شماره چهل و يكم - پاييز 1381

حج در آيينه ادب فارسي


146


درگاه رحمت

در ورود به مدينه طيّبه

محمّدحسين شهريار

سلام اي سرزمين وحي و الهام * * * سلام اي شهر شاهنشاه اسلام

سلام اي پايتخت پادشاهي * * * سلام اي پايه عرش الهي

سلام اي كان الماس فتوّت * * * سلام اي كاخ سلطان نبوّت

سلام اي سر درِ كاخ خُدايي * * * حريم بارگاه كبريايي

سلام اي مشرق مشكاة ايمان * * * سلام اي عرشه قنديل رحمان

چه روحي خفته در آنيّت تو * * * ملايك محو روحانيّت تو

خبرداري كه بااين شوق مدهوش * * * چه جاني را گرفتستي در آغوش ؟

در اينجا خُفته آن آرام جانها * * * كه دارد از ملايك پاسبانها

چه روحي قُدسي اينجا آرميده * * * چه روحانيتي در وي دميده

تو گويي غُرفه ها مهد فرشته است * * * به هر در آيت غفران نوشته است

در و پيكر همه آيات والواح * * * شبستانها عبادتگاه ارواح

چه شهري ! جنّت المأواست گويي * * * چه نخلي ! سدره و طوباست گويي

چه خاكي و چه اقبالي خُدا داد * * * كه چندان بوسه در پاي نبي داد



147


نشان پاي پيغمبر به خاكش * * * ثُريّا سُرمه اي از خاك پاكش

مشام جان كُن اينجا جَلد و چالاك * * * شميم خُلق پيغمبر كُن ادراك

تو گويي غرفه ها مهد فرشته است * * * به هر در آيت غفران نوشته است

در و پيكر همه آيات و الواح * * * شبستان ها عبادتگاه ارواح

چه شهري ! جنت الماواست گويي * * * چه نخلي ! سدره و طوباست گويي

چه خاكي و چه اقبالي خدا داد * * * كه چندين بوسه در پاي نبي داد

نشان پاي پيغمبر به خاكش * * * ثريّا سرمه ساي از خاك پايش

مشام جان كن اينجا جلد و چالاك * * * شمشم خلق پيغمبر كن ادراك

به هر طاق از ملايك آشيانهاست * * * همانا غرفه هاي آسمانهاست

افق را ياد عهد وحي و تنزيل * * * هنوزش انعكاس بانگ جبريل

تو گويي در فضا آيات قرآن * * * پراكنده است و چون پروانه پرّان

به مرغان سپيدي مانند اوراق * * * كه از قرآن برافشاند در افاق

صفا آكنده اين آفاق و انفس * * * نسيمش چون مسيحا درتنفّس

به چشمان چشمه ها بيني درخشان * * * سرشگ شوق و خجلت پرتو افشان

چه بخشش هاكه بارد با خجلها * * * چه آرامش كه مي بخشد به دل ها

به موجي بيكران ايمان زند برق * * * به دريايي ز رحمت مي شوي غرق

بيان ما رساي اين صفت نيست * * * به قاموس بشر اينجا لغت نيست

چه گويي درمقام بهت و حيرت * * * كه هر دم مي درخشد برق غيرت

در اينجا عقل محو و عشق مات است * * * كه اينجا سرزمين معجزات است

به روي اين زمين ها راه رفتند * * * به جان عرشي ، به تن درخاك خفتند

سلام اي مهد انس و آشنايي * * * سلام اي آشيان روشنايي

تو ديدي رحمة للعالمين را * * * شنيدي بانگ جبريل امين را

نگين خاتميت قطب الاقطاب * * * به دورش حلقه هاي خيل اصحاب

علي را ديدي و اسباط و اوتاد * * * اباذر ديدي و سلمان و مقداد

چه ريحان هاي روحاني كه ديدي * * * چه گوهرهاي رحماني ربّاني كه ديدي

به حرف آي اي حريف سرگذشتي * * * چه رؤياها كه ديدستي بهشتي



148


حديث از جان و جانان كن ببينم * * * سخن از روح و ريحان كن ببينم

تو را شايد كه با اين لعل خاموش * * * سخن گويي از آن سرچشمه نوش

سخن اينجا وراي حد قال است * * * كه روي اين سخن با اهل حال است

سكوت عشق را اينجا بياني است * * * كه پهناي فلك با وي دهاني است

درگاه رحمت

ابوالقاسم حافظ قرآن

اي آن كه تو را نيست به كس هيچ نياز * * * اي دست نياز همه سوي تو دراز

جز درگه تو نيست مرا جايگهي * * * هر جا روم آخر به درت آيم باز

با دست تهي به درگهت آمده ام * * * با قلب شكسته اي پر از سوز و گداز

با اين همه تقصير و گناه بسيار * * * رو سوي تو كرده ام تو اي بنده نواز

رويم سيه و بار گناهان بر دوش * * * شرمنده و نادمم از اعمال مجاز

اميد به رحمت تو دارم يا رب * * * آيا شود از كرم در رحمت باز

به ياد لحظه هاي وصال

سيّد محمّد شفيعي

خوشا آواي صحراي سپيده * * * خوشا امواج درياي سپيده

خوشا پرواز در مهتاب احرام * * * خوشا حلّ معماي سپيده

خوشا گل واژه لبيك ، لبيك * * * خوشا نجواي و آواي سپيده

خوشا ذكر و دعاي عشقبازان * * * به دور شمع بيناي سپيده

خوشا لبخند خال روي كعبه * * * خوشا آب گواراي سپيده

خوشا سعي و خوشا اخلاص مسعي * * * صفاي روح افزاي سپيده

خوشا ديدار او در كوي عرفان * * * خوشا آن سوي معناي سپيده

خوشا ياد و خوشا ديدار مهدي * * * خمار از جام صهباي سپيده

خوشا اندر ركاب او دويدن * * * به سر ، بي منت پاي سپيده

خوشا شور و شعور ناب مشعر * * * وقوف عشق صحراي سپيده



149


خوشا رمي و خوشا ذبح هوسها * * * خوشا تقصير سرهاي سپيده

خوشا بيتوته اندر كوي معشوق * * * خوشا معراج غوغاي سپيده

خوشا در امتحان ها شاد بودن * * * خوشا پيروزي ناي سپيده

عرفان حج

حج به گيتي انقلابي اكبر است * * * بهر عاشق امتحاني ديگراست

در دو چشم حج بخوان با صد زبان * * * امتحان در امتحان در امتحان

ظاهر حج را كمي دشوار بين * * * باطن آن را پر از اسرار بين

هر يك از كردار آن را دان كتاب * * * هر كتاب آن هزاران آفتاب

ديده بگشا حاجي نيكو مرام * * * در كجا بهر چه مي داري تو گام ؟

حج به گيتي ، بهر او سر باختن * * * خويش را با ميل او پرداختن

از ديار غير ، بنمودن گذر * * * جانب معشوق جان ، كردن سفر

با دل و جان نعره يا هو زدن * * * نغمه هو ، هو به عشق او زدن

پاك بايد سينه از حب متاع * * * از من و مايي در اين وادي ، وداع

حج فروغ آشتي با آشناست * * * هم صدايي با امام ما سواست

حج اساس پاكجاني هاي دل * * * آن چه غير اوست را يكجا بهل

حج فروغ سوز و اخلاص عمل ( 1 ) * * * جان رها از بند هر غش و دغل

حج حيات خويش را انگيختن * * * سوي او با جان وتن بگريختن

نفي غير ، از عرصه و ملك درون * * * رونق « اِنّا اِلَيهِ راجِعُون »

جان حج ، جز اين نماز پاك نيست * * * جسم بي جان ، زنده در افلاك نيست

بين چه مي خواني چگونه با زبان * * * در نماز خويش اي عبد گران

حج مصفا مي كند اعمال را * * * مي كند تطهير ، جان و مال را

حج بود سرزنده با اصل ولا * * * همرهي با حاضر غايب نما

جان حج ، عشق امام اكبر است * * * بي ولاي او حج ما ابتر است

پس مهيا شو به ديدار ولي * * * آن كه هر سو حاضر است و منجلي

آنكه هر دم ناظر احوال ماست * * * وانكه روح معني اعمال ما است


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عن علي ( عليه السلام ) قال : عليك بالاخلاص فانه سبب قبول الاعمال ( مجموعه ورام ، ج 2 ، ص 86 ، و قال ( ايضاً ) من لم يصحب الاخلاص عمله لم يقبل ( غرر الحكم ) .


150


آبروي كعبه

به بارگاه نگاهت بهار مي بينم * * * بهار رابه درت جان نثار مي بينم

به بال عشق تو بتوان ، بر اوج ها پر زد * * * فلك به نام تو اندر مدار مي بينم

نواي ناي دل كعبه ، جز ولاي تو نيست * * * طواف كوي تورا افتخار مي بينم

جمال كعبه ، ز خال تو آبرومند است * * * وگرنه سنگ و گل بي عيار مي بينم

چوسعي بي تو يكي پسته اي است دور از مغز * * * نماز بي تو بسي شرمسار مي بينم

محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين * * * ز چهر پاك تو مهدي نگار مي بينم

مقام و حِجر و حَجَر ، ناودان و زمزم مهر * * * چو مستجار ، درت ، خاكسار مي بينم

به عشق روي تو بوسندحاجيان عرفات * * * تورا فروغ سماوات يار مي بينم

بدور شمع گرانت ، وقوف و بيتوته است * * * به سوي خصم تو رمي جمار مي بينم

رخ تو چشمه خورشيد و ديده ام خفاش * * * ز گرد و خاك معاصي است تار مي بينم

تو آفتاب گران سنگ عرصه اميد * * * جهان ، به راه تو چشم انتظار مي بينم

رخ كريم تو از كعبه مي دمد فرداي * * * ازين سراي گل روزگار مي بينم

بتاب شمسِ پسِ ابر غيبت ، اي موعود * * * زمانه دركف قوم شرار مي بينم

* پي نوشتها :



| شناسه مطلب: 83302