بخش 3

ترسیم حاکمیت الهی در موسم حج


35


ميقات حج - سال يازدهم - شماره چهل و دوم - زمستان 1381

ترسيم حاكميت الهي در موسم حج

مروري بر سخنراني هاي امام حسين ( عليه السلام ) در منا

( به مناسبت سال عزّت و افتخار حسيني )

سيد جواد ورعي

مقدمه

كنگره عظيم حج ، فرصتي است طلايي ، براي پيشوايان دين .

در تاريخ اسلام با آن كه زمام امور حج به دست حاكمان غاصب و ستمگر بوده و اجازه فعاليت فرهنگي و سياسي به مصلحان ديني داده نمي شد ، اما ائمه اطهار ( عليهم السلام ) از كم ترين فرصت ها براي رساندن پيام اسلام ناب محمدي ( صلّي الله عليه وآله ) به گوش علما و شخصيت هاي موجّه جهان اسلام و عموم مردم استفاده مي كردند .

سال عزّت و افتخار حسيني ، بهانه اي شد تا به سيره سالار شهيدان حسين بن علي ( عليهما السلام ) در اين زمينه نظر افكنيم . آن حضرت در طول عمر با بركت خويش ، بارها براي زيارت بيت الله الحرام به مكّه سفر كردند ؛ به طوري كه در روايات از بيست و پنج سفر آن بزرگوار با پاي پياده سخن گفته شده است . ( 1 ) علاوه بر سخنان كوتاهي كه درباره احكام ومعارف حج ازايشان به يادگار مانده ، ( 2 ) دو سخنراني مهم درمسائل سياسي ـ اجتماعي ، يك دعاي كم نظيردرعرفه ونيز حركت نجات بخش آن حضرت در سفركربلا ميراث گران بهاي حسيني است .

در اين نوشتار مي كوشيم كه به اجمال ، بر بخشي از اين ميراث ارزشمند گذري كنيم و به مقدار توانِ محدودِ خود ، كام تشنگان را از معارف زلال آن سيراب نماييم .

محور يكي از سخنراني هاي حضرت كه راوي جليل القدر آن ، سليم بن قيس هلالي ( 3 ) به عنوان خطابه اي در سرزمين منا نقل كرده ، « انتقاد شديد از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . محمد باقر مجلسي ، بحار الأنوار ، ج43 ، ص276

2 . نكـ : موسوعة كلمات الإمام الحسين ( عليه السلام ) ، صص698 ـ 708

3 . سليم بن قيس هلالي ، از اصحاب جليل القدر ائمه اطهار ( عليهم السلام ) ، از امام علي تا عصر امام باقر ( عليهما السلام ) بوده و كتابش با عنوان « اصل سليم بن قيس » مورد توجه علما و دانشمندان بوده است « نكـ : كتاب سليم بن قيس ، تحقيق محمد باقر انصاري زنجاني ، ج2 ، ص788


36


حكومت بني اميّه و شخص معاويه » و « حق ائمه هدي ( عليهم السلام ) در امر حكومت » است . اگر فضاي خفقان آميز عصر اموي در ذهن مجسّم شود و تلاش معاويه براي تبديل خلافت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) به سلطنت موروثي مورد توجه قرار گيرد ، آنگاه اهميت اين خطابه در كنگره عظيم حج و نمايندگان و شخصيت هاي موجّه جامعه اسلامي در سال هاي پاياني عمر معاويه روشن تر خواهد شد .

امام حسين ( عليه السلام ) كه در طي ده سال پس از رحلت برادرش امام مجتبي ( عليه السلام ) صبوري پيشه كرده و در موارد مختلف معاويه را از زير پا نهادن دين خدا بر حذر مي داشت ، اين بار مخالفت خود را با حكومت غاصب بني اميه ، در كنگره عظيم حج ، علني ساخت و در جمع علما و دانشمندان اسلامي به افشاگري پرداخت .

سخنراني ديگرِ آن حضرت توسط حسن بن علي بن شعبه حرّاني در اثر گران سنگ « تحف العقول » نقل شده است . ( 1 ) مؤلف دانشمند اين كتاب ، به منظور رعايت اختصار ، سند احاديث را حذف كرده ، اما محتواي بسياري از روايات ، مورد اعتماد علما و دانشمندان اسلامي بوده ، به طوري كه محتواي آن را بهترين گواه بر صدور آن از امام معصوم دانسته اند .

اين سخنراني كه به نظر حضرت امام خميني ( قدس سره ) و بعضي از حديث شناسان ( 2 ) در سرزمين منا و در جمع علما و دانشمندان اسلاميِ آن عصر ايراد شده ، حاوي نكات بسيار مهمي است . « جايگاه امر به معروف و نهي از منكر » ، « مقام و منزلت علما در جامعه اسلامي » ، « وضعيت اسف بار جامعه در اثر حاكميت بني اميه » و « رسالت امام در جهت به دست گرفتن حاكميت » از محورهاي مهم اين خطابه است .

توقف چند ماهه امام حسين ( عليه السلام ) در مكه ، به سال 60 هجري كه مرحله اي از قيام خونين آن حضرت بود و گفتگو با شخصيت هاي اجتماعي و سياسي آن روز ، همچنين ترك مكه در روز هشتم ذي حجه و حركت به سوي عراق ، در حالي كه زائران بيت الله الحرام براي انجام اعمال و مناسك حج تمتّع مُحرم شده و به سمت عرفات حركت مي كنند ، از اقدامات قابل توجه امام به شمار مي آيد . توجه به اين نكته كه حجاج ، ماه ها و هفته ها قبل از موسم حج به سوي مكه سرازير شده و در اين شهر منتظرِ فرا رسيدن ايّام برگزاري حج مي شدند ، حضور امام و اقدامات آن حضرت را معنا و مفهوم ديگري مي بخشد . امام براي تبيين اهداف قيام خود ، از هر راهي استفاده مي كرد تا مردم را بيدار كند ، هر چند تبليغات وسيع امويان و جوّ استبداد وخفقان سبب شد تا مردم نداي آن حضرت را بي پاسخ بگذارند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بعضي از محققان معاصر اين سخنراني را بخشي از همان سخنراني دانسته اند كه سليم بن قيس روايت كرده است . در حقيقت يك سخنراني بيشتر نبوده كه محدّثان به تناسب ، بخشي از آن را نقل كرده اند . بخش نخست آن به تفصيل در كتاب « سليم بن قيس » و اجمالاً در « احتجاج » و بخش دوم و سوم آن در « تحف العقول » و به تبع آن در بحارالأنوار ، ج100 ، ص79 و وافي ، باب الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر نقل شده است . ( نكـ : محمد صادق نجمي ، سخنان امام حسين ، ص302 به بعد ) .

2 . نكـ : امام خميني ( قدس سره ) ، ولايت فقيه ، ص112 ؛ كتاب البيع ، ج2 ، ص486 ؛ ابن شعبه حرّاني ، تحف العقول ، ج1 ، ترجمه بهزاد جعفري ، پاورقي ص422 ، از قول آقاي علي اكبر غفاري ، نشرصدوق .


37


بسياري از شخصيت هاي اجتماعي و سياسي آن روز ، بر اين عقيده بودند كه قلب هاي مردم با امام است اما براي ياري آن حضرت آمادگي ندارند ، بلكه بعضي از آنان مجبور به مقابله و جنگ با امامند . ( 1 )

به هر تقدير ، در اين نوشته مروري كوتاه بر دو خطابه مهم امام در سرزمين منا و در جمع بزرگان از صحابه و تابعين خواهيم داشت تا گوشه اي از ظرفيت هاي فراوان حج ، كه مورد استفاده آن حضرت قرار گرفته ، آشكار گردد . از آنجا كه حكومت بني اميه ، به خصوص در عصر معاويه ، اوضاع را به شدّت تحت كنترل داشت و اجازه هيچ نوع فعاليت سياسي به مخالفان خود نمي داد ، امكان ايراد چنين خطابه هايي در مكه يا مدينه براي شخصيتي چون حسين بن علي ( عليهما السلام ) فراهم نبود ، از اين رو آن بزرگوار از فرصت اجتماع مردم و بزرگان جهان اسلام در سرزمين منا استفاده كرد و با جمع كردن ايشان به ايراد سخن مي پرداخت ، هر چند فضاي سنگين و مسموم جامعه از يك سو و ضعف و بي مسؤوليتي خواص از سوي ديگر موجب مي شد كه كاري از آنان نيز بر نيايد و تنها راه باقي مانده براي بيدار كردن مردم و ايجاد تحوّل در جامعه ، « ايثار و فداركاري و جانفشاني » باشد .

درسي كه امام حسين ( عليه السلام ) به جهانيان آموخت :

سخنراني اول

سليم بن قيس مي گويد : يك سال ( يا دو سال ) قبل از مرگ معاويه ، امام حسين ( عليه السلام ) به همراه عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر راهي سفر حج شدند . امام ( عليه السلام ) در اين سفر ، زنان و مردان بني هاشم و دوستان آن ها را و نيز كساني از انصار كه امام ايشان را مي شناخت ، همچنين اهل بيت خود را جمع كرد . افرادي را هم فرستاد تا آن دسته از اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را كه به صلاح و سداد شهرت دارند ، خبر كنند . بدين وسيله در سرزمين منا بيش از نهصد تن جمع شدند كه حدود دويست نفر از اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و بقيه از تابعين بودند . امام برخاست و در جمع آنان ، پس از حمد و ثناي الهي ، به ايراد سخن پرداخت . ( 2 )

حقّ حاكميت

امام ( عليه السلام ) با اشاره به اوضاع اسفناك اجتماعي ، برخورد زشت و ظالمانه معاويه را به شيعيان يادآور شد و به آنان سوگند داد ، چنان كه آن حضرت را بر حق يافتند ، به خاطر بسپارند و پس از بازگشت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . موسوعة كلمات الإمام الحسين ( عليه السلام ) ، ص347

2 . همان ، صص270 ـ 274


38


به شهر و ديار خود ، به كساني كه اطمينان دارند ، منتقل كنند و مردم را به احياي حق اهل بيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در امر حاكميت جامعه فرابخوانند ؛ « فَادْعُوهُمْ إِلَي مَا تَعْلَمُونَ مِنْ حَقِّنَا » . ( 1 )

امام بيم آن داشت كه به مرور زمان ، همه چيز به فراموشي سپرده شود و مردم نسبت به حق حاكميت جانشينان پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) در جامعه بي خبر بمانند ؛ « فإنّي أتخوّف أن يدرس هذا الأمر و يذهب الحقّ و يغلب { . . . وَاللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ } » ( 2 ) و ( 3 )

از آن جا كه رياست طلبان و سياست بازان پس از رحلت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) حق اهل بيت آن حضرت را غصب كرده و نام و ياد علي ( عليه السلام ) را به فراموشي سپردند ، به مرور زمان ، نسلي اكثريت جامعه را تشكيل داد كه آگاهي شان از علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) تنها اين بود كه مي دانستند وي داماد پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) است ! همه فضايل و مناقب آن حضرت را ناديده گرفتند .

در دوران كوتاه حكومت آن حضرت نيز دشمني ها و جنگ ها فرصت هرگونه اصلاح در جامعه را ؛ چه در ابعاد فرهنگي و چه اقتصادي ، از آن حضرت سلب كرد . با شهادت امام علي ( عليه السلام ) ، معاويه با فريب افكار عمومي توانست امام مجتبي ( عليه السلام ) را نيز از عرصه حاكميت كنار زند و زمام امور جامعه را به دست گيرد و بيست سال بر جامعه اسلامي حكمراني كند .

حوادث نيم قرن پس از رحلت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به گونه اي رقم خورد كه امام حسين ( عليه السلام ) نسبت به حقّ اهل بيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در امر حكومت احساس نگراني مي كرد و بيم آن داشت كه اين حقيقت به كلّي فراموش شده و نسل هاي بعدي از آن بي اطلاع گردند ، از اين رو ، از فرصت اجتماع مردم و رجال و شخصيت هاي مذهبي و سياسي ـ اصحاب و تابعين ـ در موسم حج استفاده كرد و آنان را به احياي اين حق فراخواند .

اگر شرايط تحقّق حاكميت آن بزرگواران در شرايط دشوار آن زمان فراهم نبود ، لااقل اين اثر را داشت كه مردم حق اهل بيت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را در امر حكومت به فراموشي نسپارند و در ذهن داشته باشند كه حكومت از آن كيست تا در شرايط مناسب ، اين حق به صاحبان واقعي خود برسد و پيش از اين كه اين تعداد از اصحاب و تابعين هم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كتاب سليم بن قيس ، ص787 ؛ مستدرك الوسائل ، ج17 ، ص290

2 . صف : 8

3 . بحارالأنوار ، ج33 ، ص182


39


از دنيا بروند و اين واقعيت از سوي حاكمان ستمگر به كلّي مخفي بماند ، در ميان مردم مطرح شود و به گوش نسل جديد برسد .

حاكمان اموي به شدت از توجه مردم به اين واقعيت بيمناك بودند ، حتي در اعصار بعد نيز از اين كه فرزندان علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) حق خود را مطالبه نمايند ، هراس داشتند .

عمربن عبدالعزيز مي گويد : پدرم خطيب ماهري بود و فصيح سخن مي گفت ، اما هنگامي كه حاكم مدينه شد و خطبه نماز جمعه مي خواند ، به فراز سبّ و لعن علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) كه مي رسيد ، لكنت زبان مي گرفت . روزي از او پرسيدم چرا به اين جمله كه مي رسي ، زبانت دچار لكنت مي شود ؟ گفت : چون كسي را كه ما در خطبه نماز جمعه لعن مي كنيم ، افضل اصحاب پيغمبر است . گفتم : اگر چنين است چرا لعن مي كنيد ؟ گفت : اگر مردم علي را با آن فضايل بشناسند ، از ما بريده و به فرزندان او مي پيوندند .

پس ناچاريم كه او و فرزندانش را در ميان مردم سبّ و لعن كنيم . ( 1 )

تلاش امام حسين ( عليه السلام ) نيز زنده نگاه داشتن اين حقيقت در تاريخ بود تا حاكمان غاصب نتوانند اصل آن را انكار كنند .

امام ( عليه السلام ) آيات قرآن و احاديثي را كه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در وصف پدرش علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) ، برادرش امام مجتبي ( عليه السلام ) ، مادرش فاطمه زهرا ( عليها السلام ) و خود و اهل بيت پيامبر مي دانست ، نقل كرد و حاضران را گواه گرفت كه آيا اين جملات را از پيامبر و اصحاب بزرگ او شنيده ايد يا نه ؟ آنان در همه موارد گفتند : آري . اصحاب پيغمبر شهادت دادند كه اين جملات را از خودِ پيغمبر شنيده اند و تابعين نيز تصديق كردند كه از اصحاب امين و مورد اعتماد شنيده اند .

البته اين گونه سخن گفتنِ امام ، از يك نكته تأسف بار نيز حكايت دارد و آن مظلوميّت ائمه ( عليهم السلام ) است . شخصيتي چون امام حسين ( عليه السلام ) براي اثبات جايگاه اهل بيت پيامبر ، به شهادت اصحاب و تابعين متوسّل شده است . فضايل و مناقب و حقوق آنان به گونه اي در جامعه اسلامي پايمال گشته كه مردم در غفلت و ناداني به سر مي برند و بايد به شخصيت هاي موجه گوشزد كرد تا اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن اثير ، الكامل ، ج5 ، ص42


40


حقايق را براي مردم بازگو كنند و اين امر از مسائل عبرت آموز تاريخ اسلام است .

حاكمان غاصب ، افكار عمومي جامعه را به گونه اي جهت دادند كه مردم شام از اين كه علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) در مسجد به شهادت رسيد ، اظهار تعجب كردند ! حركت اصلاحي امام حسين ( عليه السلام ) از سوي افكار عمومي به عنوان فساد در جامعه و خروج بر ضدّ دستگاه خلافت پيغمبر تلقي گرديد ! ( 1 ) و امام براي بيداري افكار عمومي بايد بارها بگويد :

« براي اصلاح جامعه و احياي سنت پيامبر قيام كرده ام . »

امام در اين سخنراني ، از سخنان و اقدامات پيامبر مي گويد : عقد اخوّت ميان خود و علي ( عليه السلام ) ، بستن درِ منازل همه همسرانش به مسجد ، جز درِ خانه علي و فاطمه به امر الهي ، نصب علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) به ولايت و جانشيني خود در غدير خم ، ماجراي مباهله ، حديث منزلت در ماجراي جنگ تبوك و سپردن پرچم به دست علي ( عليه السلام ) در جنگ خيبر و توصيف وي به اين كه خداوند به دست او فتح و پيروزي را نازل خواهد كرد ، اعزام علي ( عليه السلام ) براي ابلاغ سوره برائت ، ماجراي قضاوت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ميان علي ( عليه السلام ) از يك سو و جعفر و زيد از سوي ديگر و بيان اين جمله « يا عَليّ ، أنت منّي و أنا منك و أنت وليّ كلّ مؤمن بعدي » ( 2 ) . و اينكه همه روزه با علي ( عليه السلام ) خلوت مي كرد و هر شب بر او وارد مي شد و به دخترش فاطمه مي فرمود : « تو را به بهترين اهل بيتم تزويج كردم » و بدين وسيله او را بر حمزه و جعفر نيز برتري داد ، همچنين فرمود :

« وَأَنَا سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَأَخِي عَلِيّ سَيِّد الْعَرَبِ وَفَاطِمَةَ سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ اِبْنايَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ » . ( 3 )

و علي را مأمور غسل خود كرد و فرمود كه جبرئيل او را ياري خواهد نمود و در آخرين سخنراني خود ، كتاب خدا و اهل بيتش را به عنوان « ثقلين » از خود به جا نهاد و . . .

امام حسين ( عليه السلام ) هر آنچه را كه درفضيلت اهل بيت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وبخصوص علي ( عليه السلام ) قابل استشهاد بود ، نقل نمود و در همه موارد اصحاب و تابعين شهادت دادند كه آن را شنيده اند .

امام بدين وسيله حجّت را بر خواص جامعه زمان خود تمام كرد تا از حق اهل بيت پيامبر دفاع كنند و براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . موسوعه ، ص330

2 . بحارالأنوار ، ج33 ، ص182

3 . بحارالأنوار ، ج33 ، ص182


41


جلوگيري از نابودي و فراموشي آن ، مردم را مطلع سازند و زمينه را براي استيفاي حق از غاصبان خلافت فراهم كنند .

سخنراني دوم

ابن شعبه حرّاني در تحف العقول اين خطبه را به تفصيل نقل كرده است . ( 1 ) امام در اين سخنراني ابتدا سخن امير مؤمنان ( عليه السلام ) را ، كه با استناد به آيات قرآن در باره علماي بني اسرائيل مردم را موعظه كرده ، نقل نموده است .

خداوند در اين آيات علماي اهل كتاب را به خاطر آن كه از روي طمع و يا ترس ، در برابر فساد و منكر سكوت اختيار كرده و در برابر ظلم و بي عدالتي قيام نمي كردند ، لعن كرده است .

امام سپس با استناد به بعضي از آيات قرآن كريم ، درباره امر به معروف و نهي از منكر ، حكمت تأكيد قرآن بر اين فريضه را تشريح نمود كه اگر اين فريضه احيا شود ، بقيه فرايض اقامه خواهد شد ؛ چرا كه حقيقت امر به معروف و نهي از منكر ، فراخواندن مردم به اسلام و بازگرداندن حق ستمديدگان و مخالفت با ستمكار و تقسيم عادلانه بيت المال مسلمين و صرف صدقات در مصارف واقعي خود است .

حضرت با بيان اين مقدمه ، موقعيت اجتماعي خواص جامعه را توصيف مي كند و برخورداري از چنين نعمتي را نشانه داشتن مسؤوليت هاي سنگين مي داند . آنان را به خاطر آن كه فقط از مزاياي خواص جامعه بهره مندند ولي از مسؤوليت هاي آن غافلند ، سرزنش مي كند و از اين كه براي احياي حق خدا قيام نمي كنند و كوتاهي ميورزند و در نتيجه حق ائمه را خفيف شمرده و حق ضعيفان جامعه را تضييع مي كنند و براي گرفتن آنچه كه حق خود مي پندارند ، تلاش مي كنند و . . . با اين همه ، آرزوي رضوان الهي و همنشيني با پيامبران الهي و ايمني از عذاب خداوند را دارند ! مورد نكوهش قرار مي دهد .

« ثمّ أنتم أيّتها العصابة عصابة بالعلم مشهورة و بالخير مذكورة و بالنصيحة معروفة و بالله في أنفس النّاس مهابة يهابكم الشريف . . . أنتم تتمنّون علي الله جنّته و مجاورة رسله و أماناً من عذابه » . ( 2 )

امام ( عليه السلام ) در ادامه سخن ، جايگاه رفيع

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن شعبه حرّاني ، تحف العقول ، ص 271

2 . تحف العقول ، ص237


42


اجتماعي آنان را نعمتي الهي شمرده كه بايد در پرتو برخورداري از آن ، نسبت به دين خدا احساس مسؤوليت كنند ، در حالي كه حساسيت آنان نسبت به عهد و پيمان پدرانشان ، بيش از عهد و پيمان خداست كه در جامعه آشكارا نقض مي شود .

امام آنان را به خاطر اين كه امنيت زندگي دنيوي را با « مداهنه و سازشكاري » با حاكمان جائر تأمين كرده اند ، سرزنش مي كند ، در حالي كه خداوند خواص جامعه را به پروا و پرهيز دادن از آن فراخوانده است و علماي جامعه بايد بيش از ديگران بدين امر اهتمام ورزند .

حكومت از آن « عالمان الهي »

امام حسين ( عليه السلام ) آنگاه فصل ديگري را در تشريح « شرايط حاكمان جامعه و متصديان امور » مي گشايد و مي فرمايد :

« أَنَّ مَجَارِيَ الاُْمُورِ وَالاَْحْكَامِ بِيَدِ الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ ، الاُْمْنَاءِ عَلَي حَلالِهِ وَحَرَامِهِ » ( 1 )

همين فراز از سخنراني امام مورد توجه فقيهان قرار گرفته است . شيخ مرتضي انصاري ، فقيه نامدار شيعي ، آن را در زمره دلايل اثبات ولايت فقيه به معناي « لزوم استيذان غير فقيه از فقيه به منظور تصرف در امور ديگران » قرار داده است . ( 2 ) محقق نراقي نيز آن را از ادله نقلي ولايت فقيه شمرده است . ( 3 ) امام خميني ـ برخلاف نظر فقهايي كه بر شيخ انصاري خرده گرفته و تعبير « الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ » را مخصوص ائمه اطهار ( عليهم السلام ) دانسته اند ـ بر اين باروند كه اگر سند روايت ارسال نداشت ، از دلايل نقلي ولايت فقيه بود ولي ضعف سند موجب شده كه آن را از مؤيّدات به شمار آوريم ، هرچند به نظر ايشان و بسياري از علما ، متن روايت گواه روشني بر صدور آن از امام معصوم است . ( 4 ) برخي از فقهاي معاصر نيز براي اثبات شرط « علم و فقاهت » درحاكم جامعه ، به اين حديث استناد جسته و آن را مخصوص ائمه ندانسته اند . ( 5 )

باري ، حضرت علّت وضعيت اسف بار حاكميت امويان را دو امر مي داند :

1 ـ فاصله گرفتن علما از حق و حقيقت .

2 ـ اختلاف در سنت پيامبر ، با آن كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مستدرك الوسائل ، ج17 ، ص315

2 . المكاسب ج 3 ، ص 554

3 . مولي احمد نراقي ، عوائد الأيام ، ص534

4 . ولايت فقيه ص 95 ـ 112

5 . حسينعلي منتظري ، فقه الدولة الاسلامية ج1 ، ص313 ـ 317


43


دليل آشكار بر آن وجود دارد .

چه اين كه راه بازگشت جامعه به مسير اصلي و قرار گرفتن علما در جايگاه واقعي خود را ، « صبر و استقامت در برابر آزارها و اذيت ها » و « تحمل هزينه جهاد در راه خدا » مي داند . حضرت از آنان گله مي كند كه در اثر كوتاهي ، ستمگران را بر امور الهي مسلط ساخته ايد و سبب اين وضع ، ترس و گريزِ شما از مرگ و دلبستگي تان به زندگي دنياست ، در نتيجه ضعفا در چنگال آنان گرفتارند .

امام در ادامه ، گوشه اي از وضع نابسامان اقتصادي ، فرهنگي و مذهبي جامعه را ترسيم مي كند و در نزاع ميان اهل بيت پيامبر و حاكمان جائر ، خداوند را به حكميت فرا مي خواند . سپس در پايان براي آن كه هرگونه توهّمي را از اذهان افراد بزدايد ، اهداف خود را از اين مخالفت و مطالبه حق حاكميت از غاصبان و ستمگران ترسيم مي كند :

« پروردگارا ! تو مي داني كه ما علاقه اي به سلطنت و حكومت بر مردم نداريم و به دنبال مال و منال دنيا نيستيم وليكن وظيفه داريم تا نشانه هاي دين تو را آشكار ساخته ، زمين تو را اصلاح كنيم تا بندگان مظلوم تو امنيّت يابند و واجبات و سنن و احكام تو در جامعه جريان پيدا كند و به آن عمل شود . »

امام با تشريح اهداف حكومت اسلامي ، حاضران را هشدار مي دهد :

« اگر شما ما را در گرفتن حق خود ياري نكنيد و در حق ما منصفانه رفتار ننماييد ، ستمگران بر شما مسلط شده وتلاش خودرادرجهت خاموش ساختن نور پيامبرتان صرف خواهند كرد . »

و بالأخره با جمله « وَحَسْبُنَا اللهُ وَعَلَيْهِ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْهِ أَنَبْنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُِ » ( 1 ) اوج ايمان و توكّل خود را به نمايش مي گذارند .

بيان اين جملات توسط شخصيتي چون حسين بن علي ( عليه السلام ) از قبيل جمله پاياني اهل منبر يا شخصيت هاي علمي نيست كه به بيان آن عادت كرده اند . بلكه از عمق جان امام برمي خيزد .

تأمّل در اين دو سخنراني ، نشان مي دهد كه امام حسين ( عليه السلام ) همچون پدر بزرگوارش امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) و برادرش امام مجتبي ( عليه السلام ) حكومت را حق اهل بيت پيغمبر مي دانست ؛ حقّي كه از ناحيه خداوند به بندگان شايسته اش اعطا شده ، شايستگاني كه امور جامعه بدون حاكميت ايشان به سامان نخواهد رسيد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تحف العقول ، ص237


44


آن بزرگوار چون احساس مي كرد كه حاكمان غاصب بر غصب حكومت اكتفا نكرده و در صدد كتمان حقايق اند ، به طوري كه نسل هاي جديد ، بيگانه از اهل بيت پيامبر و حقوق الهي آنان تربيت مي شوند و بيم آن مي رود كه نام و ياد پيامبر نيز محو گردد ، در مراحل مختلفي به مخالفت و مبارزه برخاست ؛ از نگارش نامه هاي تند و انتقادآميز به معاويه و رد كردن درخواست او مبني بر پذيرش خلافت يزيد تا ايراد سخنراني در موسم حج و در سرزمين منا ، در زمان حاكميت معاويه و بالأخره مخالفت علني با حكومت يزيد و قيام و نهضت آشكار بر ضدّ حاكميت او .

امام هيچ مشروعيتي براي حكومت معاويه و يزيد قائل نبود ، نه از اين باب كه حكومت مبتني بر رضايت مردم نبود ؛ چرا كه معاويه با تبليغات و فريب افكار عمومي خود را « وجيه » ساخته بود ، بلكه بدين جهت كه اين دودمان به خصوص يزيد صلاحيت حكومت بر جامعه اسلامي و تكيه زدن بر مسند خلافت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را نداشتند .

دو سخنراني ياد شده ، آشكارا ديدگاه حضرت را در « عدم مشروعيت حكومت اموي » نشان مي دهد .

اگر اقدامات عمليِ آن حضرت نيز در تاريخ جمع آوري شود ، گواه روشن ديگري بر اين واقعيت است . به عنوان نمونه به دو مورد اشاره مي شود :

1 ـ در منابع متعددي نقل شده كه امام در زمان حيات معاويه ، اموالي را كه كارواني براي معاويه حمل مي كرد ، مصادره كرد و طي نامه اي به وي نوشت :

« از حسين بن علي به معاوية بن ابي سفيان .

اما بعد ، كارواني از يمن بر ما گذشت كه مال پوشاك و عنبر و عطر براي تو مي آورد تا به خزائن دمشق بسپاري و پس از نوشيدن ( و تصرّف ) نخستين خود ، آن ها را به فرزندان پدرت بخوراني . من به آن ها نياز داشتم و آن را تصرف كردم ، والسلام . » ( 1 )

2 ـ امام وقتي كه از مكه به طرف كوفه حركت كرد ، در منطقه تنعيم با كارواني روبه رو شد كه هداياي بحيربن ريسان حميري ، كارگزار حكومت يزيد در يمن را براي يزيد مي برد . حضرت هدايا را از آنان گرفت و مصادره كرد و كاروانيان را نيز به همراهي خود فراخواند كه گروهي نداي آن حضرت را پاسخ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . موسوعه ، ص248


45


دادند . امام با كمال بزرگواري هزينه سفر كساني را هم كه دعوت امام را رد كردند ، پذيرفت . ( 1 )

اينگونه اقدامات امام حسين ( عليه السلام ) تنها مي تواند مبتني بر اين مبنا باشد كه « حكومت و تصرف در بيت المال مسلمين » حق فرزند پيغمبر است و حاكمان غاصب حق هيچگونه تصرفي را در امور اجتماعي ندارند .

علاّمه مجلسي نيز در توضيح اين اقدام به اين نكته اشاره مي كند كه « لاَِنَّ حُكْمَ أُمُورِ المُسْلِمينَ إِلَيْهِ » . ( 2 )

* پي نوشت ها :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ طبري ، ج3 ، ص 296

2 . بحارالانوار ج 44 ، ص 367



| شناسه مطلب: 83310