بخش 6
مقایسه قصه ابراهیم در قرآن و تورات
88 |
ميقات حج - سال يازدهم - شماره چهل و دوم - زمستان 1381
مقايسه قصه ابراهيم ( عليه السلام ) در قرآن و تورات
محمد مهدي فيروزمهر
ابراهيم ( عليه السلام ) در قرآن
نام ابراهيم ( عليه السلام ) ، 69 بار و در 25 سوره قرآن مجيد آمده است . در قرآن از اين پيامبر بزرگ مدح و ستايش فراوان شده و صفات ارزنده او يادآوري گرديده است .
معرفت او نسبت به خداوند ، منطق گويايش در برابر بت پرستان ، مبارزات سرسختانه و خستگي ناپذيرش در مقابل جبّاران ، ايثار و گذشتش در برابر فرمان پروردگار ، استقامت بي نظيرش در برابر توفان حوادث و آزمايش هاي سخت الهي و الگو و اسوه بودنش براي همه موحّدان ، هر يك داستان مفصلي دارد كه بررسي تفصيليِ همه آن ها خارج از حد و حوصله اين نوشته است ، به طور اجمال ، خداوند متعال وي را در قرآن اين چنين معرفي و وصف نموده است :
1 ـ « ما او را در دنيا برگزيديم و او در آخرت از صالحان است . در آن هنگام كه پروردگارش به او گفت : اسلام بياور ( در برابر حق تسليم باش او فرمان پروردگار را از جان و دل پذيرفت ) و گفت : در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم . » ( 1 )
2 ـ « خداوند وسيله رشد و هدايت او را از قبل به او داده و از ( شايستگي ) او آگاه بود . » ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 13 و 131
2 ـ انبياء : 51
89 |
3 ـ « او كسي است كه روي دل را به پاكي و خلوص متوجه خدا كرد و هرگز شرك نورزيد . » ( 1 )
4 ـ « او كسي است كه دلش به ياد خدا قوي و مطمئن شده و به همين جهت به ملكوتي كه خدا از آسمان ها و زمين نشانش داد ، ايمان آورد و يقين كرد . » ( 2 )
5 ـ « خداوند او را خليل خود خوانده است . » ( 3 )
6 ـ « خداوند رحمت و بركات خود را بر او و اهل بيتش ارزاني داشت و او را به وفاداري ستود . » ( 4 )
7 ـ « او بسيار بردبار ، دلسوز و بازگشت كننده ( به سوي خدا ) بود . » ( 5 )
8 ـ « او به تنهايي امتي خداپرست و حنيف بود و هرگز شرك نورزيد و همواره شكرگزار نعمت هاي خدابود و خدا او را برگزيد و به راه راست هدايتش نمود و به او اجر دنيوي داد و او در آخرت از صالحان است . » ( 6 )
9 ـ « او پيغمبري صديق بود . » ( 7 )
10 ـ « او از بندگان مؤمن و از نيكوكاران بود و خداوند به او سلام فرستاده است . » ( 8 )
11 ـ « او از نيرو و بصيرت خاص برخوردار بود و خداوند با ياد قيامت او را ( از بندگان ) خالص و مخلص گردانيده است . » ( 9 )
12 ـ « خداوند او را به شكل هاي گوناگون آزمود و او به خوبي از عهده آزمايش ها برآمد و به همين جهت خداوند او را « امام » قرار داد . » ( 10 )
13 ـ « او يكي از پنج پيغمبري است كه اولو العزم و صاحب شريعت بودند . » ( 11 )
14 ـ « او كلمه توحيد را كلمه پاينده در ميان نسل خود قرار داد . » ( 12 )
15 ـ « خداوند كتاب و نبوت را در ذريّه او قرار داد . » ( 13 )
16 ـ « خداوند براي او در ميان آيندگان لسان صدق ( نام نيك ) قرار داده است . » ( 14 )
17 ـ « او در قرآن به عنوان نماد مبارزه با بت پرستي و الگو و اسوه نيكو براي مؤمنان و امت اسلام معرفي گرديده است . » ( 15 )
ابراهيم ( عليه السلام ) در توراتِ موجود
تورات موجود هم از حضرت ابراهيم خليل ( عليه السلام ) به بزرگي و عظمت ياد مي كند و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انعام : 79
2 ـ بقره : 260 ؛ انعام : 75
3 ـ نساء : 125
4 ـ نجم : 37
5 ـ هود : 75
6 ـ نحل : 125 ـ 121
7 ـ مريم : 41
8 ـ صافات : 83
9 ـ ص : 45 و 46
10 ـ بقره : 124
11 ـ شوري : 13 ؛ احزاب : 7
12 ـ زخرف : 28
13 ـ حديد : 26
14 ـ مريم : 41 ؛ شعرا : 84
15 ـ ممتحنه : 4 و 6
90 |
درباه اش مطالب زيادي نقل كرده است ، اما آن خصوصيات و ويژگي هايي كه قرآن براي آن حضرت مطرح كرده ، در توراتِ موجود حتي شبيه و مانند آن هم يافت نمي شود . در تورات چيزي در باره پيامبري ابراهيم خليل ( عليه السلام ) و مبارزه سرسختانه آن حضرت با بت پرستي و بت پرستان به چشم نمي خورد بلكه احياناً در تورات كنوني مطالبي راجع به ايشان مطرح شده كه هرگز لايق شأن و منزلت والاي ايشان نبوده و نيست .
برخي از خصوصياتي كه تورات درباره ابراهيم خليل ( عليه السلام ) ذكر كرده ، عبارتند از :
1 ـ او داراي اموال ، گله و رمه هاي فراوان بوده است . ( 1 )
2 ـ از مهم ترين كارهاي ابراهيم ( عليه السلام ) ساختن مذابح و تقديم قرباني سوختني به درگاه خدا بوده است . ( 2 )
3 ـ خداوند با او عهد كرده كه سرزمين كنعان ( فلسطين ) را به او و نسلش ببخشد و نيز با او عهد كرده كه وي پدر امت هاي بسيار باشد .
قصه ابراهيم ( عليه السلام ) در قرآن و توراتِ موجود
الف ـ قصه ابراهيم ( عليه السلام ) در قرآن
داستان زندگي حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) در قرآن نسبتاً مفصل و داراي ابعاد مختلف است . قرآن بر اساس شيوه خاص خود ، در موارد متعددي گوشه هايي از داستان آن حضرت را مطرح كرده است .
ابراهيم ( عليه السلام ) قهرمان توحيد
حقيقتاً او شايسته عنوان قهرمان توحيد است ؛ زيرا مجموع قصه آن حضرت در قرآن بيانگر اين است كه وي تلاش خالصانه و بي امان و طاقت فرسايي براي حاكم كردن توحيد ـ مهم ترين اصل در اديان توحيدي ـ در زندگي بشر داشته است . تلاش ابراهيم خليل ( عليه السلام ) براي حاكميت توحيد در سرتاسر زندگي انسان و مبارزه اش با بت پرستي و بت پرستان ـ از نزديك ترين فرد به خود گرفته تا عموم مردم و پادشاهان و گردن كشان زمان خود ـ اصلي ترين بخش از قصه آن حضرت در قرآن است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سفر پيدايش 13 : 1 ـ 8
2 ـ همان 12 : 7 و 8 ، 13 : 18
91 |
درباره عظمت اين شخص و اهميت كار او چيزي بالاتر از آنچه قرآن گفته است ـ كه بخشي از آن تحت عنوان ابراهيم ( عليه السلام ) در قرآن ذكر شد ـ نمي توان گفت .
ب ـ قصه ابراهيم ( عليه السلام ) در تورات
داستان زندگي ابراهيم خليل ( عليه السلام ) در تورات موجود هم ، مفصل در فصل 11 ـ 25 از سفر پيدايش بيان شده است . اما چقدر فرق است ميان ابراهيمِ تورات و ابراهيمِ قرآن .
از مجموع قصه ابراهيم ( عليه السلام ) در تورات چنين استفاده مي شود كه او مردي ثروتمند ـ و شايد ثروتمندترين فرد زمان خود ( 1 ) ـ اهل دنيا بود و تمام همّ و غم او اين بود كه بتواند از خدا به نفع خود و نسلش عهد و امتياز بگيرد و نيز مذبحي بسازد و براي خدا قرباني سوختني تقديم نمايد !
اين در حالي است كه تورات كنوني چيزي از پيامبري و تلاش ابراهيم خليل ( عليه السلام ) براي حاكم كردن توحيد در زندگي بشر و مبارزه اش با بت پرستي و خلوص و بندگي وي در برابر خداوند و ديگر فضايل و مناقب ايشان مطرح نكرده است .
درهر حال قصه ابراهيم خليل ( عليه السلام ) در قرآن و تورات موجود مفصل و داراي ابعاد مختلف است ، اما در اين نوشته سعي خواهد شد كه بخش هاي عمده آن تحت عناوين ذيل مورد بررسي و مقايسه قرار گيرد :
* پدر ابراهيم تارح يا آزر ؟
در تورات موجود اسم پدر ابراهيم ( عليه السلام ) « تارح » ( 2 ) و در قرآن « آزر » به عنوان « اب » ( پدر ) ابراهيم ( عليه السلام ) مطرح شده است . ( 3 )
به همين دليل برخي از معاندين ، بر قرآن اشكال گرفته و گفته اند نام پدر ابراهيم ( عليه السلام ) آزر نيست و آن چه قرآن در اين زمينه ذكر كرده ، اشتباه و نادرست است . ( 4 )
براي جواب اين اشكال مفسران و علماي اسلام مطالبي را مطرح كرده اند ؛ از جمله « فخر رازي » و « بيضاوي » ( 5 ) و مفسران شيعه اصل اين مطلب را كه پدر ابراهيم ( عليه السلام ) « آزر » باشد ، قبول ندارند ؛ زيرا طبق صريح برخي آيات قرآن ، آزر بت پرست است . ( 6 )
در حالي كه بر اساس اصل مسلّم كلامي ، در نزد « شيعه اماميه » ، پدران انبيا نبايد به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ گر چه داشتن اموال و ثروت زياد في نفسه عيب نيست ، اما ذكر اين نوع مسائل به خصوص به آن نحوي كه در تورات آمده ـ صرف نظر از صحّت و سقم آن ـ در شأن و منزلت شخصيتي مثل ابراهيم ( عليه السلام ) نيست . قرآن هم اين مسايل را در مورد ايشان و ساير پيامبران ذكر نكرده است .
2 ـ سفر پيدايش 11 : 25 و 30
3 ـ انعام : 74
4 ـ نكـ : آراءالمستشرقين حول القرآن الكريم وتفسيره ( عمربن ابراهيم رضوان ) ج2 ، ص632 و 633
5 ـ نكـ : تفسير كبير ، ج 13 ، ص 37 ؛ و تفسير بيضاوي ، ج2 ، ص194
6 ـ انعام : 74
92 |
شرك آلوده باشند ، و حتي اتّصاف پدران انبيا به صفاتي كه موجب پستي و دنائت است هم جايز نيست . ( 1 ) علاوه بر دلايل عقلي ( كه در علم كلام ذكر شده ) دلايل نقلي هم داريم كه مشرك بودن پدران انبيا ( و در بحث ما خصوص شرك پدر ابراهيم خليل ( عليه السلام ) ) را نفي مي كند :
از پيامبر گرامي اسلام نقل شده كه فرمود : « نقلني الله في اصلاب الطاهرين إلي أرحام المطهّرات لم يدّنسني بدنس الجاهليّة » ( 2 ) « خداوند مرا از اصلاب مردان پاك به رحم هاي زن هاي پاك منتقل كرده و هرگز به آلودگي هاي جاهليت ( از قبيل شرك و بت پرستي ) آلوده ام نساخت . »
از اين كه پيامبر گرامي اسلام ـ كه خود از نسل ابراهيم ( عليه السلام ) است ـ فرموده خداوند او را از اصلاب مردان پاك انتقال داده و هرگز او را به شرك و بت پرستي آلوده نكرده است ، استفاده مي شود كه در ميان پدران آن حضرت ( پدر ابراهيم ( عليه السلام ) از اجداد پيامبر اسلام است ) كسي كافر و مشرك نبوده است ؛ چرا كه همه آن ها را به طهارت وصف كرده و قرآن مشركان و بت پرستان را پليد و نجس مي داند : { إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ } . ( 3 )
علاوه بر اين در تفسير اين آيه : { وَتَقَلُّبَكَ فِي السّاجِدِينَ } . ( 4 ) « و ( نيز ) حركت تو را در ميان سجده كنندگان ( مي بيند ) » رواياتي از طريق اهل سنت و شيعه رسيده كه اين مطلب ( مشرك نبودن پدر ابراهيم خليل ) را تأييد مي كند :
از پيامبر مكرّم اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده كه در تفسير و تأويل آيه فوق فرمود :
« لم أزل أنقل من أصلاب الطاهرين إلي أرحام الطاهرات » ( 5 ) « همواره از اصلاب مردان پاك به ارحام زن هاي پاك منتقل مي شدم . »
قريب به اين مضمون رويات متعددي نقل شده است . ( 6 )
بنابراين ، « آزر » نمي تواند پدر ابراهيم ( عليه السلام ) باشد . اما اين كه در قرآن آزر به عنوان « اب » ( پدر ) ابراهيم مطرح شده : « وَاِذْ قالَ إِبْراهِيمَ لاَِبِيهِ آزَر » بايد گفت كه « اب » اعم است از « والد » چرا كه « والده والده » كسي است كه انسان از او متولد مي گردد ( يعني به پدر و مادر حقيقي والده والده گفته مي شود ) ، اما « اب » به پدر ، مربي و معلم ، جدّ مادري و عمو هم اطلاق مي شود ، ( 7 ) و تنها اختصاص به پدر ( پدر حقيقي ) ندارد .
در قرآن هم از « عمو » تعبير به « اب » شده است ، آن جا كه فرزندان يعقوب ( عليه السلام ) در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مراجعه شود به « باب حادي عشر » ص 39
2 ـ تفسير تبيان ج 4 ص 175 . صاحب تبيان ( مرحوم شيخ طوسي ) مي گويد صحّت اين روايت جاي بحث و گفتگو ندارد .
3 ـ توبه : 28 . براي اگاهي بيشتر مراجعه شود به تفسير تبيان ج 4 ، ص 175
4 ـ شعراء : 219
5 ـ تفسير فخر رازي ( التفسير الكيبر ) ج13 ، ص 39 ؛ تفسير برهان ، ج4 ، ص 191 ؛ الدر المنثور ، ج6 ، ص 331 و 332 ؛ نور الثقلين ، ج4 ، ص69
6 ـ همان .
7 ـ نكـ : مفردات راغب ماده « اب » .
93 |
جواب پرسش او كه « بعد از من چه چيزي را پرستش مي كنيد ؟ » گفتند :
{ نَعْبُدُ إِلهَكَ وَإِلهَ آبائِكَ إِبْراهِيمَ وَإِسْماعِيلَ وَإِسْحاقَ إِلهاً واحِداً } . ( 1 )
« خداي تو و خداي پدران تو ابراهيم و اسماعيل و اسحاق كه خداي يگانه است را مي پرستيم . »
در اين آيه « اسماعيل » به عنوان پدر ( ابِ ) يعقوب ( عليه السلام ) مطرح شده ، درحالي كه اسماعيل عموي يعقوب است . بنابراين ، ممكن است آزر عمو و يا جدّ مادري ابراهيم خليل ( عليه السلام ) بوده باشد نه پدر حقيقي او .
از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده كه در مورد عمويش عباس كه در جنگ بدر اسير شده بود چنين فرمود : « ردَّوا عليّ أبي » ( 2 ) ؛ « پدرم را به من برگردانيد » .
بنابراين اطلاق « اب » بر عمو ، در لغت و در استعمالات عرفي ، يك امر شايع و رايج بوده است .
مرحوم علامه طباطبايي در يك تحقيق ارزشمند ، از آيات قرآن استفاده كرده كه آزر پدر حقيقي ابراهيم ( عليه السلام ) نبوده است . وي مي گويد : تا مدتي كه ابراهيم ( عليه السلام ) در اور كلدانيان بود ، براي پدرش چنين دعا و استغفار مي كند :
{ وَاغْفِرْ لاَِبِي إِنَّهُ كانَ مِنَ الضّالِّينَ } ؛ ( 3 )
« و پدرم را بيامرز كه او از گمراهان بود » .
اما بعد از اين كه برايش روشن شد كه او دشمن خداست از او تبرّي جست :
{ وَما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لاَِبِيهِ إِلاّ عَنْ مَوْعِدَة وَعَدَها إِيّاهُ فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ } ؛ ( 4 )
« و استغفار ابراهيم براي پدرش فقط به خاطر وعده اي بود كه به او داده بود ؛ اما هنگامي كه برايش روشن شد كه وي دشمن خداست از او بيزاري جست . »
پس از اين وقتي كه ابراهيم ( عليه السلام ) به فلسطين مهاجرت كرد و اسماعيل ( عليه السلام ) متولد شد و او را در مكه اسكان داد و كعبه را بنا نهاد و شهر مكه آباد شد عرض مي كند :
{ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً } ؛
« پروردگارا ! اين شهر را شهر امن قرار ده . . . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 133
2 ـ تفسير كبير ( فخر رازي ) ، ج13 ، ص40
3 ـ شعراء : 86
4 ـ توبه : 114
94 |
و دعايش را ادامه مي دهد تا اين كه مي گويد :
{ رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ } ؛ ( 1 ) « پروردگارا ! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را ، در آن روز كه حساب بر پا مي شود بيامرز . »
بنابراين ، آيات قرآن تصريح دارد كه ابراهيم ( عليه السلام ) براي پدرش دعا و استغفار كرد و بعد از آن كه برايش روشن شد كه او دشمن خداست ، از او تبرّي جست دوباره در اواخر عمرش براي پدرش دعا و استغفار مي كند در حالي كه وجهي ندارد ، ابراهيم ( عليه السلام ) براي پدري كه به خاطر شركش از او تبري جست ، دوباره در پايان عمر برايش استغفار نمايد .
از قراين بسيار مهم بر اين مدعا ، اين است كه ابراهيم خليل ( عليه السلام ) در دعاي اخيرش مي گويد : « والدَيَّ » يعني از پدر تعبير به « والد » مي كند و والد تنها به پدر حقيقي اطلاق مي گردد ! اما در دعاي اولش مي گويد : { وَاغْفِرْ لاَِبِي } يعني از پدر تعبير به « اب » نموده و اب تنها به پدر حقيقي گفته نمي شود ، بلكه علاوه بر آن به جد ، عمو ، مربي و معلم هم اب گفته مي شود .
پس به طور قاطع مي توان گفت آزر پدر ابراهيم ( عليه السلام ) نيست ( 2 ) و اين كه آن حضرت آزر را به عنوان پدر خطاب كرده يا از اين جهت است كه وي ، عمو يا جدّ مادري ايشان بوده و يا اين كه چون سرپرستي و اداره امور او را در زمان طفوليتش بر عهده داشته است .
برخي گفته اند : در اصطلاح كتاب مقدس واژه « پدر » به پيشكار اطلاق شده است . ( 3 ) پيشكار حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) فردي به نام « اليعازر » ( اِليعاذار ) دِمشقي بوده ( 4 ) و اليعازر در عربي « آزر » شده است . ( 5 )
اما لحن آيات قرآن در اين خصوص نشان مي دهد كه طرف ابراهيم خليل ( آزر ) شخصي در حد برده و پيشكار نبوده ؛ زيرا از لحن آيات قرآن برمي آيد كه آن شخص يك نوع سلطه اي بر ابراهيم ( عليه السلام ) داشته است .
* فعاليت هاي ابراهيم ( عليه السلام ) در زادگاه خويش
در تورات موجود ، داستان آن حضرت در هجرت ايشان از اورِكلدانيان به سرزمين فلسطين شروع مي شود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ابراهيم : 41
2 ـ براي آگاهي بيشتر ، مراجعه شود به الميزان ج7 ، ص162 تا 165
3 ـ سفر پيدايش 45 : 8
4 ـ همان 15 : 2 ـ 4
5 ـ نگاهي به اديان زنده جهان ، ص 66 ، به نقل از الهدي الي دين المصطفي .
95 |
اما قرآن مي گويد ابراهيم ( عليه السلام ) در مدت اقامتش در اور ، مبارزات سرسختانه اي با بت پرستي و بت پرستان داشته و تمام تلاش او در اين مدت اين بود كه توحيد و اخلاق و شريعت الهي بر زندگي و روح و جان مردم حاكم گردد .
بخش عمده قصه ابراهيم ( عليه السلام ) در قرآن اختصاص دارد به مبارزات وي با بت پرستان و بت پرستي و دعوت به خداي يگانه و دين الهي و موانعي كه مخالفان بر سر راه وي ايجاد مي كردند .
طبق آيات قرآن آن حضرت در مدت اقامت خود در اور كلدانيان با افراد و گروه هاي مختلف وارد گفتگو و احتجاج شده و در اين احتجاج ها و مناظره ها با منطق قوي و برهان روشن و اخلاق نيكو ، افراد و گروه ها را به يكتاپرستي و ترك بت پرستي دعوت مي كرد تا اين كه سرانجام بت پرستان بي منطق به هدف نابوديِ وي ، او را در آتش عظيمي كه ايجاد كرده بودند افكندند ، اما به لطف خدا و به نحو اعجازآميز ، وي از اين حادثه جان سالم به در برد و پس از اين حادثه به فلسطين مهاجرت نمود . در اين جا ترجمه آياتي كه متضمن اين احتجاج ها و مناظره ها و حادثه به آتش افكندن ابراهيم خليل ( عليه السلام ) است را مي آوريم و قبل از آن ، مقدمه اي را ذكر مي كنيم و آن عبارت از اين است كه : از روايات اسلامي استفاده مي شود كه ابراهيم ( عليه السلام ) از اوان طفوليت تا وقتي كه به حد تميز رسيده ، در نهانگاهي دور از جامعه خود مي زيسته است . پس از آن كه به حد تميز رسيد ، از نهانگاه خود به سوي جامعه اش بيرون آمد و به آزر ( عمو يا جد مادري ابراهيم خليل ) پيوسته و ديده كه او و مردم آن محيط همه بت مي پرستند ، اما ابراهيم ( عليه السلام ) چون داراي فطرتي پاك بود و خداوند هم با ارائه ملكوت تأييدش نمود و كارش را به جايي رسانده بود كه تمامي اقوال و افعالش موافق حق شده بود ، بت پرستي را از قوم خود نپسنديد و نتوانست ساكت بماند . ( 1 )
مبارزه با بت پرستي
الف ـ احتجاج هاي ابراهيم ( عليه السلام ) با آزر
خداوند متعال ماجراي احتجاج ابراهيم ( عليه السلام ) با آزر را به عنوان يك خاطره اي كه شايسته يادآوري است ، ذكر مي كند و آن حضرت را از اين جهت كه به خاطر حق و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير الميزان ، ج7 ، ص215
96 |
حقيقت از نزديك ترين فرد خود كناره گيري كرده ، به عنوان يك الگو و اسوه معرفي كرده است :
« در اين كتاب ابراهيم را ياد كن كه او بسيار راستگو و پيامبر ( خدا ) بود . هنگامي كه به پدرش ( آزر ) گفت : اي پدر ، چرا چيزي را مي پرستي كه نه مي شنود و نه مي بيند و نه هيچ مشكلي را از تو حل مي كند ؟ !
اي پدر دانشي براي من آمده كه براي تو نيامده است ، بنابراين ، از من پيروي كن تا تو را به راه راست هدايت كنم .
اي پدر شيطان را پرستش مكن كه شيطان نسبت به خداوند رحمان عصيانگر بود .
اي پدر من از اين مي ترسم كه از سوي خداوند رحمان عذابي به تو رسد ، در نتيجه از دوستان شيطان باشي !
گفت : اي ابراهيم آيا تو از معبودهاي من روي گرداني ؟ ! اگر ( از اين كار ) دست برنداري تو را سنگسار مي كنم و براي مدتي طولاني از من دور شو !
( ابراهيم ) گفت : سلام بر تو به زودي از پروردگارم برايت تقاضاي عفو مي كنم ، چرا كه او همواره نسبت به من مهربان بوده است .
و از شما و آنچه غير از خدا مي خوانيد كناره گيري مي كنم و پروردگارم را مي خوانم و اميدوارم در خواندن پروردگارم بي پاسخ نمانم » . ( 1 )
طبق آيات فوق ابراهيم ( عليه السلام ) در گفتگو با آزر با منطق و برهان و در عين حال با مهرباني و اخلاق نيك در برابر تهديدهاي برخاسته از بي منطقي وي ، با مدارا و سلام و خوشرويي برخورد مي كند و نيز آن حضرت در عين رعايت اخلاق انساني و مهرباني و احترام به آزر ، به خاطر شرك و بت پرستي وي ، تصميم مي گيرد كه رابطه خود را با او قطع نايد ؛ چرا كه تنها معيار حبّ و بغض ـ در نزد شخصيتي مثل ابراهيم خليل ( عليه السلام ) ـ حق و توحيد است و بس .
اين گوشه اي از چهره اين ابرمرد توحيد و بي نظير در تاريخ زندگاني بشر است كه قرآن با بيان اعجازآميز خود نمايانده است . اما تورات كنوني كاري به اين ندارد كه او پيامبري بزرگ و داراي منطق قوي و اخلاق نيك و مبارز و شجاع در برابر قدرت هاي شيطاني بوده بلكه همواره مي كوشد او را مردي ثروتمند معرفي كند و اين كه خدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مريم : 41 ـ 48
97 |
سرزمين مقدس را به او و نسلش بخشيده و حداكثر اين كه او براي خدا مذابحي ساخته و قرباني هاي سوختني تقديم درگاه پروردگارش كرده است !
ب ـ گفتگوي ابراهيم ( عليه السلام ) با بت پرستان
آن حضرت پس از احتجاج با آزر و ارشاد وي ، سراغ مردم بت پرست اور كلدانيان رفته و با همان منطق قوي و اخلاق والاي انساني ، با آنان به احتجاج و گفتگو پرداخت . آنان را به يكتاپرستي و ترك بت پرستي دعوت كرد و ناچيز بودن معبودان خيالي را به آن ها نماياند . اما اين بار هم مشركان بي منطق او را به شكنجه هايي بدتر از سنگسار شدن ـ كه آزر بدان تهديدش كرد ـ از قبيل قتل و سوزاندن تهديدش كردند . امّا لطف خداوند او را از كيد آنان رهايي بخشيد :
« ما ابراهيم را فرستاديم هنگامي كه به قومش گفت : خدا را پرستش كنيد و از ( عذاب ) او بپرهيزيد كه اين براي شما بهتر است اگر بدانيد . شما غير از خدا فقط بت هايي از ( سنگ و چوب ) را مي پرستيد و دروغي به هم مي بافيد ، آن هايي را كه غير از خدا پرستش مي كنيد مالك هيچ رزقي براي شما نيستند ، روزي را تنها نزد خدا بطلبيد و او را پرستش كنيد و شكر او را به جاي آوريد كه به سوي او بازگشت داده مي شويد .
. . . اما جواب قوم او ( ابراهيم ) جز اين نبود كه گفتند : او را بكشيد و يا بسوزانيد .
ولي خداوند او را از آتش رهايي بخشيد . . . » ( 1 )
ت ـ بت شكني ابراهيم ( عليه السلام )
در مرحله بعد قرآن ، داستان و مرحله مهم تري از زندگي ابراهيم ( عليه السلام ) را مطرح مي كند . در اين مرحله آن حضرت براي از ميان بردن بت پرستي و مظاهر آن عملاً اقدام كرده و تمام بت ها ـ به جز بت بزرگ ـ را شكست تا اين كه آنان به ناچيز بودن آن ها پي ببرند .
بت پرستان علي رغم اين كه به ناتواني و ناچيز بودن بت ها اعتراف كردند ، اما شرك و بت پرستي در دل و جان آنان ريشه دوانيد ، لذا براي از بين بردن ابراهيم ( عليه السلام ) دست به كار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ عنكبوت آيات 16 و 17 و 24 . داستان احتجاج جناب ابراهيم ( عليه السلام ) با بت پرستان در سوره هاي متعدد از قرآن مطرح شده است .
98 |
خطرناكي زدند : جهنمي از آتش افروخته اند و آن حضرت را در آتش افكندند .
اما خداي سبحان آتش را بر او خنك گردانيد و او را سالم از درون آتش بيرون آورد و بدين ترتيب چاره و تدبير آنان را بي اثر گردانيد :
« ما وسيله رشد ابراهيم را از قبل به او داديم و از ( شايستگي ) او آگاه بوديم » .
آن هنگام كه به پدرش ( آزر ) و قومش گفت : اين مجسمه هاي بي روح چيست كه شما همواره آن ها را پرستش مي كنيد ؟ !
گفتند : ما پدران خود را ديديم كه آن ها را پرستش مي كنند .
گفت : مسلماً هم شما و هم پدرانتان در گمراهي آشكار بوده ايد .
گفتند : آيا مطلب حقي براي ما آوردي يا شوخي مي كني ؟ !
گفت : ( كاملاً حق آورده ام ) پروردگار شما همان پروردگار آسمان ها و زمين است كه آن ها را ايجاد كرده و من بر اين امر از گواهانم .
و به خدا سوگند در غياب شما نقشه اي براي نابودي بت هايتان مي كشم .
سرانجام ( با استفاده از يك فرصت مناسب ) همه آن ها ، جز بت بزرگشان را قطعه قطعه كرد ؛ شايد سراغ او بيايند . ( و او حقايق را بازگو كند ) .
( هنگامي كه منظره بت ها را ديدند ) گفتند : هر كسي با خدايان ما چنين كرد قطعاً از ستمگران است و ( بايد كيفر سخت ببيند ) .
( گروهي ) گفتند : شنيديم نوجواني از ( مخالفت با ) بت ها سخن مي گفت كه او را ابراهيم مي گويند .
جمعيت گفتند : او را در برابر ديدگان مردم بياوريد تا گواهي دهند .
( هنگامي كه ابراهيم را حاضر كردند ) گفتند : تو اين كار را با خدايان ما كرده اي ، اي ابراهيم ؟ !
گفت : بلكه اين كار را بزرگشان كرده است از آن ها بپرسيد اگر سخن مي گويند .
آن ها به وجدان خويش بازگشتند و ( به خود ) گفتند : حقا كه شما ستمگريد .
سپس بر سرهايشان واژگونه شدند ( و حكم وجدان را به كلي فراموش كردند و گفتند : ) تو مي داني اين ها سخن نمي گويند .
ابراهيم گفت : آيا جز خدا چيزي را مي پرستيد كه نه كمترين سودي براي شما دارد و نه زياني به شما مي رساند ؟ !
اُف بر شما و بر آنچه به جز خدا مي پرستيد ! آيا انديشه نمي كنيد ؟ !
99 |
گفتند : او را بسوزانيد و خدايان خود را ياري كنيد اگر كاري از شما ساخته است .
( سرانجام او را به آتش افكندند ولي ما ) گفتيم : اي آتش بر ابراهيم سرد و سالم باش .
آن ها مي خواستند ابراهيم را با اين نقشه نابود كنند ولي ما آن ها را زيانكارترين مردم قرار داديم » . ( 1 )
ابراهيم ( عليه السلام ) همچنين در خلال اقامت خود در « اور » يا « بابل » با گروه هاي ديگري هم به احتجاج و مناظره پرداخت . اين گروه ها عبارت بودند از : ستاره پرستان ، ماه پرستان و خورشيد پرستان كه داستانش در سوره انعام ( آيات 75 ـ 78 ) آمده است .
و نيز ابراهيم ( عليه السلام ) در همين مدت با « نمرود » پادشاهي كه ادعاي ربوبيت داشت ملاقات كرد و با او احتجاج نمود و با منطق قوي خود وي را مبهوت و ناكام ساخت . داستان اين بخش از زندگي ابراهيم ( عليه السلام ) در سوره بقره ، آيه 258 ذكر شده است . ولي در واقع تورات موجود چيزي راجع به مبارزه ابراهيم با بت پرستي و بت شكني آن حضرت ذكر نكرده است .
* هجرت ابراهيم ( عليه السلام ) از اور كلدانيان به كنعان
قرآن و تورات موجود در اين جهت اتفاق دارند كه ابراهيم خليل پس از مدتي اقامت در زادگاه خويش ( اور كلدانيان ـ عراق ـ ) از آنجا به سرزمين مقدس ( كنعان ـ فلسطين ـ ) هجرت كرد .
اما شيوه و نوع پرداختن قرآن و تورات به اين بخش از زندگي ابراهيم ( عليه السلام ) كاملاً متفاوت است . قرآن به جزئيات زندگي پيامبران ، كه در هدايت ، تربيت و عبرت آموزي انسان دخلي ندارد نمي پردازد . مسايلي از قبيل بيان سلسله نسب پيامبران ، تاريخ تولد و وفات ، ازدواج ، تعداد و نام فرزندان و نوع شغل و حرفه آن ها و . . . در قرآن يا اصلاً مطرح نشده و يا به صورت اشاره و با جهت گيري و هدف خاصي مطرح گرديده است .
اما تورات موجود بخش هاي مهمي از قصه پيامبران را به ذكر همين گونه مسائل اختصاص مي دهد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انبياء : 51 ـ 70
100 |
مثلا : ابراهيم فرزند تارح ، فرزند ناحور ، فرزند سُروح ، فرزند رَعُو ، فرزند فالج ، فرزند عابر ، فرزند شالح ، فرزند اَرْفَكْشاد ، فرزند سام ، فرزند نوح و سلسله نسب از نوح ( عليه السلام ) تا حضرت آدم در قصه نوح ( عليه السلام ) ذكر شده است . و دو برادر داشت و . . . . ( 1 )
* جدايي ابراهيم و لوط ( عليهما السلام )
بر اساس آنچه كه در تورات كنوني آمده است « لوط » ( عليه السلام ) برادر زاده حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) است . پدر ايشان « هاران » با داشتن يك فرزند ( لوط ) از دنيا رفت و لذا جناب لوط ( عليه السلام ) همواره ، همراه و همسفر ابراهيم ( عليه السلام ) بوده ؛ از « اور » تا كنعان و از كنعان تا سرزمين مصر و از آنجا به كنعان ، لوط ( عليه السلام ) همراه ابراهيم ( عليه السلام ) بوده ، اما وقتي كه ازمصر به كنعان برگشتند هر دوي ايشان داراي اموال و املاك و گلّه فراوان بوده اند و سرزمين كنعان گنجايش آن ها را نداشت ، لذا ابراهيم ( عليه السلام ) پيشنهاد مي كند كه از يكديگر جدا شوند تا اين كه دعوا و نزاعي بين ايشان و چوپانانشان پيش نيايد . . . ! به همين دليل لوط ( عليه السلام ) از ابراهيم ( عليه السلام ) جدا مي شود و وادي اردن را براي محل زندگي خود اختيار و خيمه خود را در شره « سَدُوم » برپا مي كند ؛ اما ابراهيم ( عليه السلام ) در سرزمين كنعان باقي مي ماند ! ( 2 ) اين در حالي است كه قرآن مي گويد لوط ( عليه السلام ) به عنوان پيامبر و رسول خدا براي هدايت و ارشاد مردم به سوي حق و بازداشتن آنان از بت پرستي و اعمال زشت به سوي قوم خود فرستادهشد . ( 3 )
در باب سيزدهم از سفر پيدايش مي خوانيم :
« و ابرام با زن خود و تمام اموال خويش و لوط از مصر به جنوب آمدند و ابرام از مواشي و نقره و طلا بسيار دولتمند بود .
و زمين گنجايش ايشان را نداشت كه در يك جا ساكن شوند ؛ زيرا كه اندوخته هاي ايشان بسيار بود و نتوانستند در يك جا سكونت كنند و در ميان شبانان مواشي ابرام و شبانان مواشي لوط نزاع افتاد و در آن هنگام كنعانيان و فرزّيان ساكن زمين بودند .
پس ابرام به لوط گفت : زنهار ، در ميان من و تو و در ميان شبانان من و شبانان تو نزاعي نباشد ؛ زيرا كه ما برادريم .
مگر تمام زمين پيش روي تو نيست ، ملتمس اين كه از من جدا شوي اگر به جانب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سفر پيدايش ، فصل 11
سفر پيدايش ، باب 11 ، در همين سفر باب 20 شماره 12 از قول ابراهيم ( عليه السلام ) چنين نقل شده است : وفي الواقع نيز او ( ساره ) خواهر من است دختر پدرم امّا نه دختر مادرم و زوجه من شد .
سفر پيدايش 11 : 31 و 32
بين آنچه در پايان باب 11 آمده با آنچه كه در ابتداي باب 12 آمده است گويا ناهمگوني و تناقض وجود دارد ؛ چرا كه در پايان باب 11 آمده است ؛ پس تارح پسر خود ابرام و نواده خود لوط . . . را برداشته با ايشان از دور كلدانيان بيرون شدند تا به ارض كنعان بروند و به حرّان رسيده در آنجا توقّف نمودند . . . و تاريح در حران مرد . امّا در ابتداي باب 12 آمده كه : و خداوند به ابرام گفت از ولايت خود و از مولد خويش و از خانه پدري خود به سوي زميني كه به تو نشان مي دهم بيرون شو . در « كتاب اعمال رسولان » باب 7 شماره 2 و 3 چنين آمده است : . . . خداي ذوالجلال بر پدر ما ابراهيم ظاهر شد وقتي كه در جزيره بود قبل از توقفش در حرّان و بدو گفت از وطن خود و خويشانت بيرون شده به زميني كه ترا نشان دهم برو . پس از ديار كلدانيان روانه شده در حران درنگ نمود و بعد از وفات پدرش او را كوچ داد به سوي اين زمين كه شما در آن ساكن مي باشيد .
سفر پيدايش 12 : 2ـ7
سوره عنكبوت آيه 26 و سوره ممتحنه آيه 4
سوره ممتحنه آيه 4
سوره انبيا ، 71 و سوره عنكبوت آيه 26 و سوره صافات آيه 99
سوره صافات آيات 99 و 100
2 . سفر پيدايش ، 11 : 27
3 ـ اعراف : 80 ـ 84 و شعراء : 160 ـ 173
101 |
چپ روي من به سوي راست خواهم رفت و اگر به طرف راست روي من به جانب چپ خواهم رفت . »
اما قرآن برعكس كتاب مقدس تنها مسؤوليت و وظيفه پيغمبران خدا را ارشاد و هدايت مردم به خير و صلاح و سعادت ابدي مي داند و آنچه از قصص آن ها نقل مي كند همه در همين راستا قرار دارد .
* عهدهاي خدا با ابراهيم ( عليه السلام )
در اين بخش مرور كوتاهي خواهيم داشت به عهدهاي خدا با ابراهيم ( عليه السلام ) از ديدگاه تورات كنوني و قرآن :
درتورات موجود آمده است :
« و چون اَبرام نود و نه ساله بود ، خداوند بر ابرام ظاهر شده گفت من هستم خداي قادر مطلق ، پيش روي من بخرام و كامل شو .
و عهد خويش را در ميان خود و تو خواهم بست و تورا بسيار كثير خواهم گردانيد .
آنگاه ابرام بر وي درافتاد و خدا به وي خطاب كرده گفت : اما اينك عهد من با توست و تو پدر امت هاي بسيار خواهي بود .
و نام تو بعد از اين اَبرام خوانده نشود ، بلكه نام تو ابراهيم خواهد بود ؛ زيرا كه ترا پدر امت هاي بسيار گردانيدم . ( 1 )
. . . و زمين غربت تو ؛ يعني تمام زمينِ كنعان را به تو و بعد از تو به ذرّيت تو به ملكيت ابدي دهم و خداي ايشان خواهم بود .
پس خدا به ابراهيم گفت و اما تو عهد مرا نگاه دار تو و بعد از تو ذريت تو در نسل هاي ايشان .
اين است عهد من كه نگاه خواهيد داشت در ميان من و شما و ذريت تو بعد از تو ، هر ذكوري از شما مختون شود .
و گوشت قُلفه خود را مختون سازيد تا نشان آن عهدي باشد كه در ميان من و شماست ، هر پسر هشت روزه از شما مختون شود . . . » .
از اين داستان استفاده مي شود كه خداوند متعال سه عهد با ابراهيم ( عليه السلام ) داشته است :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ابراهيم يعني پدر عالي و يا پدر سرافراز و ابراهيم يا ابراهام يعني پدر جماعت و قوم ها ( قاموس كتاب مقدس ) .
102 |
1 ـ عهد خدا با ابراهيم ( عليه السلام ) مبني بر اين كه وي پدر امت هاي بسيار خواهد بود .
2 ـ عهد خدا با او در بخشش تمام سرزمين كنعان به او و نسل وي .
3 ـ عهد خدا با او مبني بر ختنه كردن پسران در روز هشتم ولادت .
عهدي كه در قرآن بر ابراهيم ( عليه السلام ) مطرح شده است ماهيتاً با عهدهاي تورات فرق دارد ؛ آن عهد چيزي است كه آن حضرت پس از طي آزمايش ها و امتحان هاي بزرگ و سخت به آن دست پيدا كرده است .
آن عهد قرآني عبارت است از « مقام امامت » :
{ وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمِينَ } ( 1 )
« ( به خاطر بياور ) هنگامي كه خداوند ابراهيم را با وسايل گوناگون آزمود و او به خوبي از عهده آزمايش برآمد و خداوند به او فرمود : من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم ، ابراهيم عرض كرد : از دودمان من ( نيز اماماني قرار بده )
خداوند فرمود : پيمان من به ستمكاران نمي رسد ( و تنها آن دسته از فرزندان تو ، كه پاك و معصوم باشند شايسته اين مقامند ) » .
حقيقت و ماهيت امامت هر چه باشد ، از اين آيه استفاده مي شود كه از مقام نبوت و رسالت بالاتر و برتر است ؛ چرا كه ابراهيم ( عليه السلام ) پس از رسيدن به مقام نبوت و رسالت و با طي مراحل و مواقف سختي ، به آن دست يافته است .
درباره ماهيت امامت اجمالاً مي توان گفت : امامت از ديدگاه شيعه اماميه ، معناي وسيع و عميقي دارد و آن عبارت است از يك رهبري خاص در تمام امور دنيوي و ديني مردم .
به عبارت ديگر ، امامت از ديدگاه شيعه عبارت است از : تحقق بخشيدن برنامه هاي ديني ؛ اعم از حكومت به معناي وسيع كلمه و اجراي حدود و احكام خداوند و اجراي عدالت اجتماعي وهم چنين تربيت و پرورش نفوس در ظاهر و باطن ، به اين معنا كه علاوه بر هدايت تشريعي ، هدايت تكويني انسان ها را هم شخص امام به عهده دارد .
در هر حال عهدي كه قرآن براي ابراهيم ( عليه السلام ) متذكر مي گردد ، به طور كلي غير از آن عهدهايي است كه تورات موجود از آن سخن گفته است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 124
103 |
* تولد اسماعيل و اسحاق ( عليهما السلام ) ( 1 )
قرآن و تورات هر دو در اين جهت اتفاق دارند كه سن زيادي از حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) سپري شده بود در حالي كه او هيچ فرزندي نداشت . بر اساس آنچه كه در تورات آمده است ، آن حضرت در سن هشتاد و شش سالگي صاحب فرزند شد . ( 2 )
قرآن هم بدون اين كه مقدار سن آن حضرت را ذكر كند ، از قول ايشان چنين نقل مي كند : « حمد خداي را كه در پيري ، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد » . ( 3 )
و نيز هنگامي كه آن حضرت مي خواهد از سرزمين « اور كلدانيان » به فلسطين بيايد عرضه مي دارد : « پروردگارا ! به من از فرزندان صالح ببخش » . ( 4 )
و اين دعاي حضرت در زماني است كه سن زيادي از او سپري شده بود ولي هنوز فرزندي نداشت .
و نيز قرآن و تورات در اين جهت اتفاق دارند كه اولين فرزند حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) جناب اسماعيل ( عليه السلام ) بوده است و براساس آنچه كه در تورات آمده بعد از حدود چهارده سال فرزند ديگرش ( اسحاق ( عليه السلام ) ) متولد گرديده . ( 5 )
اسماعيل ( عليه السلام ) از « هاجر » ( كنيز ساره كه به حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) بخشيده بود ) متولّد شد و اسحاق ( عليه السلام ) از « ساره » .
به هر حال اسماعيل و اسحاق ( عليهما السلام ) در سن پيري آن حضرت و پس از هجرت ايشان از سرزمين « اور » به كنعان متولد شدند .
* ابراهيم ( عليه السلام ) و بناي كعبه
از بخش هاي مهم تاريخ زندگي ابراهيم ( عليه السلام ) در قرآن مربوط مي شود به بناي كعبه توسط آن حضرت ، كه از تاريخ بناي آن بيش از چهار هزار سال ( دو هزار سال قبل از ميلاد مسيح ( عليه السلام ) ) مي گذرد .
اين بخش از تاريخ زندگاني ابراهيم خليل ( عليه السلام ) از لحاظ تاريخي ، متواتر و مسلّم است ( 6 ) و جاي هيچ انكاري نيست ، اما در تورات موجود هيچ ذكري از بناي كعبه توسط آن حضرت به ميان نيامده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مشروح داستان تولد اسماعيل ( عليه السلام ) به طور تطبيقي در ميقات 33 ، ص162 آمده است .
2 ـ سفر پيدايش 16 : 16
3 ـ ابراهيم : 39
4 ـ صافات : 100
5 ـ سفر پيدايش 17 : 1 و 19
6 ـ الميزان ، ج3 ، ص358 و ج7 ، ص 225
104 |
نويسندگان تورات به ابراهيم ( عليه السلام ) نسبت داده اند كه آن حضرت وقتي وارد كنعان شد ، خداوند در مكان شكيم و بلوطستان موره بر او ظاهر شد و ايشان در آنجا مذبحي براي خداوند بنا كرد و نيز از آنجا به كوهي كه در شرق بيت ئيل قرار داشت ، كوچ كرده و در آنجا هم مذبحي براي خدا بنا نمود ، ( 1 ) اما آنان اين پديده مهم ( بناي كعبه ) در زندگي ابراهيم ( عليه السلام ) را اصلا مطرح نكرده اند . اين بي اعتنايي نويسندگان تورات در واقع نتيجه تعصب نژادي آنان است كه آنان را از گفتن و نوشتن حقايق بازداشته است ، ولذا وقتي آن ها به فضايل اسماعيل ( عليه السلام ) و آنچه كه مربوط به ايشان است مي رسند ، با بي تفاوتي و غرضورزي از كنار آن مي گذرند و او را به عنوان مردي وحشي و مطرود پدر و همگان معرفي مي نمايند ! ( 2 )
داستان بناي كعبه از سوي ابراهيم ( عليه السلام ) از اين قرار است كه ( 3 ) : آن حضرت به فرمان خداي سبحان فرزندش اسماعيل ( عليه السلام ) كه در اين زمان كودكي بيش نبود را به همراه مادرش هاجر در وادي بي آب و علف ( مكه ) اسكان مي دهد و خود به سرزمين شام برمي گردد . . . قرآن از قول ابراهيم ( عليه السلام ) نقل مي كند كه او ( به هنگام بازگشت به شام ) به درگاه پروردگار عرضه داشت :
« پروردگارا ! من بعضي از فرزندانم را در سرزمين بي آب و علفي در كنار خانه اي كه حرم تو است ساكن ساختم تا نماز را بر پا دارند ؛ تو دل هاي گروهي از مردم را متوجه آن ها ساز و از ثمرات به آن ها روزي ده شايد آنان شكر تو را به جاي آورند . » ( 4 )
آن وادي كه در آن زمان هيچ نشان حيات و زندگي در خود نداشت با پيدايش آب ( چاه زمزم ) مورد توجه اعراب باديه نشين ( قبيله جُرهم ) كه در اطراف زندگي مي كردند ، قرار گرفت ، در آنجا جمع شده و آن مكان را به عنوان محل زندگي خود برگزيدند . بدين ترتيب اسماعيل ( عليه السلام ) و هاجر از تنهايي به در آمده و در آن وادي در ميان اعراب باديه نشين رشد و نمو و زندگي مي كردند . ابراهيم ( عليه السلام ) گاه گاهي پيش از بناي كعبه به آن وادي ( مكه ) مي آمد و از همسر و فرزندش ديدن مي كرد تا اين كه در يكي از اين سفرها از سوي خدا مأمور مي شود كه كعبه را تجديد بنا كند . بدين ترتيب ابراهيم ( عليه السلام ) به كمك فرزندش اسماعيل ( عليه السلام ) كعبه را كه بعد از طوفان زمان نوح ( عليه السلام ) تا اين زمان ويران و متروك مانده بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سفر پيدايش 12 : 5 ـ 9
2 ـ همان باب 165 شماره 12 و 13 . نيز نكـ : الميزان ، ج7 ، ص225
3 ـ داستان بناي كعبه توسط ابراهيم ( عليه السلام ) در سوره هاي آل عمران ( آيات 96 و 97 ) و حج ( 26 و 27 ) و بقره ( 125 ـ 129 ) آمده است .
4 ـ ابراهيم : 37 ، مشروح داستان مسافرت ابراهيم ( عليه السلام ) به همراه همسرش هاجر و فرزندش اسماعيل ( عليه السلام ) در ميقات 33 ص 165 ذكر شده است .
105 |
براي هميشه سراپا و آباد كرده است :
« و ( به خاطر بياوريد ) هنگامي كه خانه كعبه را به محل بازگشت و مركز امن امان براي مردم قرار داديم و از مقام ابراهيم ، عبادتگاهي براي خود انتخاب كنيد و ما به ابراهيم و اسماعيل امر كرديم كه : خانه مرا براي طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان پاك و پاكيزه كنيد .
و به ( ياد آوريد ) هنگامي را كه ابراهيم عرض كرد : پروردگارا ! اين سرزمين شهر امن قرار ده و اهل آن را ـ آن ها كه به خداوند و روز بازپسين ايمان آوردند ـ از ثمرات ( گوناگون ) روزي ده .
گفت : ( دعاي تو را اجابت كردم و مؤمنان را از انواع بركات بهره مند ساختم ) اما به آن ها كه كافر شدند بهره كمي خواهم داد ؛ سپس آن ها را به عذاب آتش مي كشانم و چه بد سرانجامي است !
و ( نيز به ياد آوريد ) هنگامي را كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاي خانه ( كعبه ) را بالا مي بردند ، ( و مي گفتند ) پروردگارا از ما بپذير ، كه تو شنوا و دانايي .
پروردگارا ! ما را تسليم فرمان خود قرار ده و از دودمان ما امتي كه تسليم فرمانت باشند ( به وجود آور ) و طرز عبادتمان را به ما نشان ده و توبه ما را بپذير كه تو توبه پذير و مهرباني .
پروردگارا ! در ميان آن ها پيامبري از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان بخواند و آن ها را كتاب و حكمت بياموزد و پاكيزه كند ؛ زيرا تو توانا و حكيمي . » ( 1 )
پس از ساخت كعبه ، ابراهيم ( عليه السلام ) به فرمان خدا مردم را به انجام مراسم حج دعوت كرد ( 2 ) و اعمال و مناسك حج را براي مردم تشريع نمود . آن حضرت خود حج انجام مي داد و در فرزندش اسماعيل ( عليه السلام ) را هم در انجام اين فريضه شركت مي داد .
اين همه ، تدبير و تمهيدات الهي بود براي ظهور و پيدايش خاتم پيامبران حضرت محمدبن عبدالله ( صلّي الله عليه وآله ) و دين جهاني اسلام و امت اسلام .
به هر حال دو حادثه مهم در زندگي ابراهيم وجود داشت كه تورات هيچ كدام از آن ها را مطرح نكرده است : يكي حادثه بت شكني و به آتش افكنده شدن آن حضرت و ديگر ، بناي كعبه توسط ايشان و فرزندش اسماعيل ( عليه السلام ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 125 ـ 129
2 ـ حج : 27
106 |
* ذبح فرزند ( 1 )
قرآن و تورات در اين جهت هم اتفاق دارند كه ابراهيم خليل ( عليه السلام ) پس از آن كه در سن پيري صاحب فرزند شد ، خداوند متعال او را مأمور ساخت كه فرزند خويش را براي خدا ذبح نمايد و اين در واقع يك امتحان بسيار سخت و بزرگ براي او بوده است ؛ چرا كه بر اساس فرمان خدا او مي بايست از تنها فرزند خود چشم بپوشد و با دست خود او را براي خدا ذبح نمايد ، اما چون ابراهيم ( عليه السلام ) قهرمان توحيد بود و تمام وجودش تسليم پروردگارش بود از اين امتحان سخت ، سربلند بيرون آمده و نهايت توحيد و تسليم در برابر پروردگارش را نشان داد .
قرآن و تورات در اين جهت هم متفق هستند كه اين فرمان فرمان آزمايشي بوده و هرگز ذبح فرزند تحقق خارجي پيدا نكرده است ؛ اما در اين كه فرمان ذبح در مورد كدام فرزند ابراهيم ( عليه السلام ) بوده است قرآن با تورات موجود اختلاف دارد ؛ چرا كه قرآن اسماعيل ( عليه السلام ) را به عنوان فرزند ذبيح ابراهيم ( عليه السلام ) معرفي مي كند اما تورات اسحاق ( عليه السلام ) را .
اين اختلاف از اين جهت است كه نويسندگان تورات به خاطر ديدگاه نژاد پرستانه خود همواره اصرار دارند كه فضايل اسماعيل ـ كه جدّ پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) است ـ را انكار كنند و آن را براي اسحاق كه جدّ نبي اسرائيل است اثبات نمايند .
در قرآن اسماعيل و اسحاق ( عليهما السلام ) ، دو پيامبر از پيامبران الهي و مورد احترام هستند ؛ اما نويسندگان تورات اسماعيل ( عليه السلام ) را به عنوان مردي وحشي و كسي كه دست همه بر ضد او و دست او بر ضد همه دراز است ، معرفي مي كنند . ( 2 )
مشروح داستان ذبح فرزند در شماره 33 ميقات ( ص 162 ) ذكر شده است .
* پي نوشت ها :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ داستان ذبح فرزند در قرآن ، در سوره صافات ( آيات 100 ـ 105 ) و در تورات ، در سفر پيدايش ، باب 22 ( 1 ـ 13 ) آمده است .
2 ـ سفر پيدايشس 17 : 12