بخش 2

حج جاهلی ـ حج محمّدی ( صلی الله علیه وآله )


5


ميقات حج - سال يازدهم - شماره چهل و سوم - بهار 1382

اسرار و معارف حج


6


حج جاهلي ، حج محمّدي ( صلّي الله عليه وآله )

رقيّه صادقي

پيش از بيان چگونگي برگزاري حج در دوران جاهلي و موضع اسلام در مورد آن ، اندكي در باره ماه هاي حرام توضيح مي دهيم :

در فرهنگ جاهلي به ماه هاي حرام توجه ويژه اي مي شده است . اين امر به گونه اي با حج نيز پيوند داشته است .

آنچه از آيات قرآن به دست مي آيد ، اين ماه ها در زندگي اجتماعي اعراب تأثير زيادي داشته ؛ زيرا جنگ ها و غارت ها در اين ماه ها متوقف مي شد و مردم براي مدتي هم كه شده ، فارغ از نبرد مي آسودند . از آيات و روايات فراوان مي توان دريافت كه حرمت ماه هاي حرام در دوره جاهلي و پيش از بعثت ، سنتي رايج و معمول بوده است . در قرآن كريم آمده است :

{  الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَالْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ } . ( 1 )

« ماه هاي حرام را در مقابل ماه هاي حرام قرار دهيد كه ( اگر حرمت آن را نگه نداشته و با شما به ستيز بپردازند ، شما نيز حق داريد مقابله به مثل كنيد ) . پس هركه به جور و ستمكاري به شما دست دراز كند ، او را به مقاومت از پاي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 194


7


درآوريد ، به قدر ستمي كه به شما رسيده ( به عدل با ظلم كافران مقابله كنيد ) و از خدا بترسيد كه خدا با پرهيزكاران است . »

مفسّران از اين آيه چنين برداشت كرده اند كه : « حُرُمات » جمع حرمت است و چيزي است كه احترام آن لازم و اهانت به آن جايز نيست ؛ مانند ماه هاي حرام و مسجدالحرام . بنابراين ، معناي آيه اين است كه اگر مشركان حرمت ها را هتك كردند و در ماه حرام با مؤمنان جنگيدند يا در حرم و مسجد الحرام به جنگ پرداختند ، بر مؤمنان جايز است كه در مقام كارزار برآيند و اين عمل ايشان موجب هتك حرمت نمي شود . ( 1 )

از اين بيان به وضوح پيداست كه ماه هاي حرام پيشتر نيز حرام بوده است و مردم به آن ماه ها حرمت نهاده و در آن ايام از جنگ دست مي كشيدند .

{  فَإِذَا انْسَلَخَ اْلأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ . . . } . ( 2 )

« پس چون ماه هاي حرام درگذشت آنگاه مشركان را هر جا بيابيد به قتل برسانيد . »

و از همه مهم تر ، آيه زير است كه اشاره به تعداد ماه ها ، از آغاز خلقت مي كند :

{  إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَاْلأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ . . . » . ( 3 )

« همانا عدد ماه هاي سال نزد خدا در كتاب الهي دوازده ماه است ، از آن روزي كه خدا آسمان و زمين را بيافريد و از آن ماه ها ، چهار ماه ماه هاي حرام خواهد بود ( نزد بيشتر مفسّران چهار ماه ذي قعده و ذي حجه ، محرم و رجب ) . »

علامه طباطبايي در تفسير آيه فوق نوشته اند :

« اينكه فرمود : « عِدَّةَ الشُّهُورِ » ناظر به ماه هاي قمري است و دليل اين مطلب آن است كه بعد از آن فرموده اند : « مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ » و اين معنا ضروري و مورد اتفاق است كه اسلام از ماه هاي دوازده گانه ، چهار ماه قمريِ « ذي قعده » ، « ذي حجه » ، « محرّم » و « رجب » را حرام دانسته است . ثانياً : فرموده : « عِنْدَ اللهِ » و نيز فرموده : « . . . فِي كِتابِ اللهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَاْلأَرْضَ . . . » ، همه اين قيدها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان في تفسير القران ، علامه محمد حسين طباطبايي ، ج2 ، چاپ اعلمي ، 1393 ، ص 63

2 . توبه : 5

3 . توبه : 36


8


دلالت مي كند كه عدّه نامبرده در آيه ، عدّه اي است كه هيچ تغيير و اختلافي در آن نيست ؛ چون نزد خدا و در كتاب خدا دوازده است . » ( 1 )

« إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ » يعني در حكم تقدير خداوندي ، تعداد ماه هاي سال ، دوازده تا است و مسلمانان نيز بايد به خاطر توافق با اين عدد ، اين تعداد را مراعات كنند . » ( 2 )

اما در ميان ماه هاي ديگر ، ماه رجب به دليل كثرت قرباني هايي كه در آن ماه براي اصنام انجام مي شد ، از ماه هايي است كه حرمت به خصوصي در دوره جاهليت براي آن قائل بودند و از ماه هاي حرامي است كه قتال در آن حرام بوده و ذبح در اين ماه « ترجيِب » ناميده مي شد . ( 3 )

حـج

حج به همين شكل كه امروز برگزار مي شود و در قالب و بافت و مناسك متداول و مرسوم آن ، از پيشينه اي كهن و طولاني برخوردار است ، قدمتي كه به سال هاي قبل از خلقت آدم ( عليه السلام ) مي رسد ؛ چنانكه به شهادت روايتي از امام صادق ( عليه السلام ) ، سابقه حج ، به سه هزار سال پيش از آدم مي رسد .

امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد : جبرئيل به آدم ( عليه السلام ) فرمود :

« هَنِيئاً لَكَ يَا آدَمُ لَقَدْ طُفْتُ بِهَذَا الْبَيْتِ قَبْلَكَ ثَلاثَةَ آلافِ سَنَة » ( 4 )

« گوارا باد بر تو اي آدم ! بخشوده شدي ، من اين خانه را سه هزار سال پيش از تو طواف كردم . »

لذا نخستين حاجي از اهل آسمان ، جبرئيل و از اهل زمين آدم بوده است و از امام باقر ( عليه السلام ) نيز روايت است كه : « وَإِنَّ آدَمَ لَفِي حَرَمِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ » . ( 5 )

بعد از آدم ( عليه السلام ) نوبت به حج پيامبران ديگر مي رسد كه همگي حج گزار بوده اند . در زمان حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) ، خداوند به ايشان فرمان داد به اتفاق همسرش به مكه بيايد و خانه را تجديد بنا كرده ، اعلام حج عمومي نمايد . ابراهيم نيز چنين كرد .

پس از ابراهيم نيز سنت حج پيوسته رايج بوده و تقديس ، تكريم و زيارت بيت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ج 2 ، ص 252

2 . مجمع البيان في تفسير القرآن ، ابو علي فضل بن حسن طبرسي ، ج5 ، چاپ اول ، دار احياء التراث العربي ، بيروت ، 1406 ، ص38 ؛ التبيان في تفسير القرآن ، ابو جعفر محدبن حسن طبرسي ، ج5 ، دار احياء التراث العربي ، بيروت ، بي تا ، ص214

3 . المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام ، جواد علي ، ج6 ، چاپ ششم ، دارالعلم للملايين ، بيروت ، 1970 ، ص199

4 . علل الشرايع ، ابو جعفر محمد بن ابن بابويه قمي ( صدوق ) ، چاپ دوم ، دار احياء لتراث العربي ، بيروت ، 1966 ، ص 407

5 . الفروع من الكافي ، ابو جعفر بن يعقوب بن اسحاق كليني رازي ، ج4 ، چاپ سوم ، دار صعب بيروت ، 1410 ، ص 214


9


امتداد داشته است .

پس از زمان ابراهيم و اسماعيل ( عليهما السلام ) ، در دوره جاهلي نيز حجّ خانه ، با اختلاط به مراسم جاهلي امتداد داشت و مردمان از اطراف و اكناف جهان ؛ بهويژه از جزيرة العرب به زيارت و حجّ خانه خدا مي رفتند و حجاج بيگانه در آن ايام ، احترام و اطعام مي شدند ، هر چند در واقع حج دوره جاهلي با آميزه اي از بت پرستي همراه بوده است .

هشام كلبي در كتاب الأصنام خود اين مطلب را به زيبايي بيان مي كند كه :

« در ميان اهل جاهليت بازمانده هايي از رسوم عصر ابراهيم و اسماعيل ( عليهما السلام ) بر جاي بود كه از آن پيروي مي كردند ؛ مانند تعظيم و طواف كعبه و حج و عمره و وقوف در عرفه و مزدلفه و قرباني شتران و تهليل و تلبيه در حج و عمره ، البته با افزودن اموري كه از آن نبود . » ( 1 )

اسلام با برخوردي زيبا مواردي را كه پسنديده بود ، پذيرفته و برخي از موارد را تصحيح كرده و مواردي را نيز نپذيرفته است . اكنون به بررسي مقام و موقعيت كعبه و بيت الحرام قبل از اسلام مي پردازيم ، آنگاه مواردي از مسائل مربوط به حج را بررسي مي كنيم :

منافع دنيايي و آخرتي

حرم و كعبه از ديرباز مورد احترام ويژه بوده است و جاهليان حرمت خاصي براي آن قائل بودند . به اين نكته در خلال آياتي از قرآن مي توان پي برد . آنان به كعبه حرمت مي نهادند و از فوايد عظيم مادي ، معنوي و اجتماعي حج بهره مند مي شدند ؛ چنانكه آيات زير به اين مسأله اشاره دارد :

{ وَإِذْ بَوَّأْنا لاِِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَالْقائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ * وَأَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَعَلي كُلِّ ضامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق * لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ فِي أَيّام مَعْلُومات عَلي ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ اْلأَنْعامِ فَكُلُوا مِنْها وَأَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِيرَ } . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الأصنام ، ابو منذر هشام بن محمد كلبي ، ترجمه محمد رضا جلالي نائيني ، نشر نو ، تهران ، 1363 ، ص9

2 . حج : 26 ـ 28


10


« و ياد آور اي رسول ، كه ما ابراهيم را در آن بيت حرام تمكين داديم تا با من هيچ انبازي نگيرد و به او وحي كرديم كه خانه مرا براي طواف حاجيان و نمازگزاران و ركوع و سجده كنندگان ( از لوث بتان ) پاك و پاكيزه دارد و مردم را به اداي مناسك حج اعلام كن تا مردم پياده و سواره از هر راه دور به سوي تو گرد آيند . تا در آن جا منافع بسيار براي خود فراهم ببينند و نام خدا را در ايامي معين ياد كنند كه ما آن ها را از حيوانات بهايم روزي داديم تا از آن تناول كرده و فقيران بيچاره را نيز طعام دهند .

در اين آيات ، مراد از « خانه » كعبه است و « قائمين » به شهادت آيه ، كساني هستند كه خود را براي عبادت خدا و نماز به رنج و تعب مي اندازند . و « ركّع » نيز جمع « راكع » و « سجود » جمع ساجد است .

تبوئه خداي تعالي بدين معناست كه خداي تعالي آن بيت را مرجعي براي عبادت قرار دهد تا عبادت كنندگان در آنجا گرد آيند ؛ يعني وحي به ابراهيم ( عليه السلام ) كه تو اين مكان را مرجعي براي عبادتم قرار ده و خانه ام را براي طواف كنندگان و ساجدان و نمازگزاران تطهير كن ؛ يعني آن را آنچنان پاك كن كه طبع هركس اقتضايش را دارد و مردم را به حج فراخوان تا گرد هم آيند و از منافع آن بهره مند گردند ؛ « لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ . . . » .

« منافع » در اينجا ، مطلق ذكر شده است تا شامل منافع دنيوي و اخروي گردد و پيداست كه وقتي اقوام و ملل مختلفي از مناطق متعدد با آداب و رسوم متفاوت در يك جا جمع آيند و همديگر را شناخته و دانستند كه كلمه همه واحده است و معبود همه يكي است و وجهه همه كعبه است . اين اتحاد روحي آن ها به اتحاد جسمي و تشابه درعمل مي انجامد و به ياري هم شتافته و در حل مشكلات يكديگر مي كوشند . آنگاه مسائل تجاري پيش مي آيد كه مقصود منافع دنيوي است و نيز منافع اخروي كه وجود انواع تقرّب ها به سوي اوست . ( 1 )

حرم امن

{ وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّي وَعَهِدْنا إِلي إِبْراهِيمَ وَإِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَالْعاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . روح المعاني ، محمود شكري آلوسي بغدادي ، ج7 ، چاپ چهارم ، دار احياء التراث العربي ، بيروت ، 1405 ، صص141 ـ 143 و نيز روح البيان ، اسماعيل حقي بروسري ، ج6 ، چاپ هفتم ، داراحياء التراث العربي ، بيروت ، 1405 ، صص 23 ـ 25 ؛ الميزان ، ج14 ، صص 366 ـ 369 ؛ التبيان ، ج7 ، صص 308 ـ 310


11


السُّجُودِ * وَإِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ . . . } . ( 1 )

« به ياد آور زماني را كه كعبه را خانه امن و مرجع ديني گردانديم و امر شد كه مقام ابراهيم را جايگاه پرستش خدا قرار بدهد و پيمان گرفتم از ابراهيم و فرزندش اسماعيل كه حرم خدا را از لوث بت بپردازيد و از هر پليدي پاكيزه داريد ، براي آنكه اهل ايمان به طواف و اعتكاف در حرم بيايند و در آن نماز و طاعت خدا به جاي آورند و چون ابراهيم عرض كرد : پروردگارا ! اين شهر را جاي امن گردان و روزي اهلش را فراوان گردان . »

منظور اين است كه دعاي ابراهيم را در مورد اين كه « اين شهر را بلد امن گردان » ، اجابت كرديم .

« بلد امين » محلّي است كه اهل آن در امنيت به سر برند . از ابن عباس در معناي آيه چنين آمده است كه : محلّ امن ، محلّي است كه پرنده اي صيد نمي گردد و درختش قطع نمي شود .

از حضرت امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده است :

« كسي كه داخل حرم امن گشته ، به آنجا پناهنده شود ، تا زماني كه خارج شود در امان است و نيز پرنده تا زماني كه آنجاست اذيت و آزار نمي شود و از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در روز فتح مكه نقل شده كه فرمودند : خداوند مكه را حرم قرار داده از روزي كه آسمان ها و زمين را خلق كرده تا روزي كه قيامت به پاگردد ، اين حرمت به قدرت خود باقي است و حرمت آن با دعاي حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) مؤكد شده است . » ( 2 )

{  أَ وَلَمْ يَرَوْا أَنّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَيُتَخَطَّفُ النّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ . . . » . ( 3 )

« آيا كافران ( اهل مكه ) نديدند كه آن شهر را حرم و امان قرار داديم ، در صورتي كه از اطرافشان مردم ضعيف را به قتل و غارت مي ربايند . »

منظور از « حرم امن » مكه و پيرامون آن است كه خداوند آن را به دعاي ابراهيم ( عليه السلام ) مأنوس خلق گردانيد . كلمه « تخطّف » ، دزديدن و قاپيدن چيزي است ، چون كار آن روزِ عرب ، غارت و چپاول بوده و همواره قبايل به يكديگر حمله مي كردند . لكن با همه اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 125 ـ 126

2 . روح البيان ، ج 1 ، ص 227 ، مجمع البيان ، ج 1 ، ص 264 ، التبيان ، ج 1 ، ص 456 ، الميزان ، ج 1 ، ص 280

3 . عنكبوت : 97


12


احوال شهر مكه را محترم شمرده و با ساكنين اين شهر كاري نداشتند ؛ ( 1 ) « وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً » . ( 2 )

حرمت قتال در مسجد الحرام

« وَلا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتّي يُقاتِلُوكُمْ فِيهِ . . . » . ( 3 )

نزديك مسجد الحرام كارزار نكنيد ، تا اين كه ايشان در آنجا به پيكار شما آيند .

اين آيه درگيري و جنگ در نزديكي خانه خدا را نهي مي كند ؛ زيرا مادام كه مشركان هتك حرمت آن را نكرده اند ، احترام آن از جانب مسلمانان محفوظ بماند و مرجع ضمير « فيه » كلمه « مكان » است كه « عندالمسجد » بر آن دلالت مي كند و نهي است از اين كه مسلمانان ، شروع به جنگ نمايند ، مگر اينكه مشركين شروع كننده باشند . ( 4 )

از اين بيان به خوبي پيداست كه مشركين نيز براي كعبه حرمت قائل بوده و قتال در آنجا را جايز نمي دانستند و به مسلمين نيز دستور مراعات اين امر را داده است .

با مرور تاريخ عهد جاهليت ، مشاهده مي شود كه اقوام و طوايف ، از هر سوي و مكاني به كعبه روي مي آوردند ، همچنانكه واليان و خزانه داران كعبه با عطوفت و مهرباني از آنها پذيرايي كرده و مورد اكرام خود قرار مي دادند . با همه علاقه اي كه اعراب جاهلي به جنگ داشتند ، از قتال در مسجد الحرام خودداري مي كردند و اين نشانگر حرمت بيش از حد كعبه و بيت الله الحرام نزد آن ها بوده است كه اين حرمت بعد از ظهور اسلام نيز رعايت گرديد .

قبله به طرف كعبه بوده است

{  قَدْ نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَحَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللهُ بِغافِل عَمّا يَعْمَلُونَ } . ( 5 )

« ما توجه تو را به آسمان ، به انتظار وحي و تغيير قبله ، بنگريم و البته روي تو را به قبله اي كه بدان خشنود شوي بگردانيم . پس روي كن به طرف مسجد الحرام و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان ، ج 16 ، ص 150

2 . آل عمران : 97

3 . بقره : 191

4 . همان ، ج 15 ، ص 403 و نيز رك : التبيان ، ج 8 ، ص 125

5 . بقره : 144


13


شما مسلمين نيز هر جا باشيد ، روي بدان جانب كنيد و گروه اهل كتاب به خوبي مي دانند كه اين تغيير قبله از جانب خداست ، نه به دلخواه كس و خداوند از كردار ناپسند آنها غافل نيست . »

در اين آيه و آيه قبلي ، خداوند مسأله تغيير قبله را توضيح داده است . نكته قابل توجه در اينجا اين است كه به گفته ابن عامر قبله قرار دادن بيت المقدس ، براي اعراب گران تمام شده است ؛ « هيج قبله اي نزد اعراب محبوب تر از كعبه نبود و معناي آيه نيز چنين است كه اين امر براي كساني كه هدايت نشده اند ، امر بسيار عظيم و بزرگي است و اما براي آنان كه ايمان آورده اند ، قابل قبول است » . ( 1 )

از اين بيان به وضوح پيداست كه اعراب قبل از بعثت ، اعمال خود را به طرف كعبه انجام مي دادند و اين تغيير قبله برايشان سنگين و عظيم شمرده شده است .

در ادامه آيات ، مسأله تغيير قبله از بيت المقدس به طرف كعبه ، مورد بررسي قرار گرفته و ايرادات و اشكالاتي كه از طرف سفها مطرح مي شود ، پاسخ داده شده و در آيات 149 و 150 به تأكيد اين مطلب مي پردازد :

{ وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَمَا اللهُ بِغافِل عَمّا تَعْمَلُونَ * وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَحَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ . . . } . ( 2 )

و شايد علت تكرار ، فهماندن اين مطلب باشد كه رعايت حكم مزبور ( لزوم مواجهه با قبله ) در هر جا و هر حال لازم است . ( 3 )

مناسك حج

حج در لغت به معناي مطلق قصد است : « حَجَّ يَحِجُّ حَجّاً ، قَصَدَهُ و حَجَجْتُ فُلاناً أي قَصَدْتُهُ وَيُقالُ رَجُلٌ مَحْجُوجٌ أي مَقْصُودٌ » ( 4 ) ليكن اين معنا اختصاص پيدا كرده به قصد امري عظيم و مهم و چون در عصر جاهلي امري مهم تر و بزرگ تر از زيارت كعبه و طواف آن نبوده و احترام و تقديس كعبه از زمان ابراهيم و پسرش اسماعيل ( عليهما السلام ) مقرر شده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . التبيان ، ج2 ، ص10 و نيز مجمع البيان ، ج1 ، ص417

2 . بقره : 149 ـ 150

3 . الميزان ، ج1 ، ص328

4 . لسان العرب ، جمال الدين محمد بن مكرم ابن منظور ، ج3 ، دار احياء التراث العربي ، بيروت ، 1405 ، ص52 ، ماده « حج » .


14


بود ، لذا حج به قصد خانه خدا اختصاص يافته است .

هر چند بدون شك تقديس كعبه در آن زمان با عقايد باطلي آميخته بوده ، اما شواهد بسياري نشان مي دهد كه آنها هر سال حج را برگزار مي كردند ، از جمله قول نابغه :

تركتُ احتجاجَ البيتِ حتّي تظاهرتْ * * * عَليَّ ذنوبٌ من بعدِ ذُنوب

« حج را ترك گفتم تا آن كه گناهانم يكي بعد از ديگري آشكار شد . »

از اين بيت بر مي آيد كه اعراب از حج ، تكفير گناهان را برداشت مي كرده اند ؛ همان مفهومي كه بعدها در فرهنگ اسلامي نيز برداشت مي شد ، اما مردمان زمان جاهليت در حجّ خود به خداي واحد توجّه نمي كردند ، بلكه توجّهشان به بت هايي بود كه مي پرستيدند . لذا در اين جهت اختلافي ميان مفهوم حج در اسلام و مفهوم جاهليِ آن وجود دارد ، اگر چه در هر دو حالت توجّه مراد باشد . حج در اسلام عبادت خداي يكتا است كه در حجّ جاهلي لحاظ نيست . ( 1 )

پس از پايان يافتن بناي كعبه ، خداوند به حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) امر كرد كه اعلام حج كند و بدين سان مكّه محلّ حج مردم گرديد و اعراب ، چه اعراب حجاز يا خارج از حجاز ، در كعبه حج مي گزاردند و پيرامون خانه را طواف كرده و آن را تقديس نموده ، به آن قسم مي خوردند .

زهير بن ابي سلمي گفته است :

فأقْسَمتُ بِالْبيت الذي طافَ حولَه * * * رجالٌ بنو من قريش وجُرهَم

« قسم خوردم به خانه اي كه پيرامونش را مرداني از قريش وجرهم طواف كردند . »

اعراب در جاهليت به طواف كعبه مي پرداختند و از اطراف جزيرة العرب در مكه جمع مي شدند و پادشاهان حمير و كنده و لخم ، مانند بسياري از ديگر ؛ چون هندوها و فارس ها حج را به جاي مي آوردند . ( 2 )

داستان زير كه در سيره ابن هشام نقل شده ، علاوه بر آنكه احترام كعبه را نشان مي دهد ، دلالت دارد بر اين كه در جاهليت مناسك حج به همين صورت امروزي انجام مي شده است :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . التطور الدلالي بين لغة الشعر الجاهلي و لغة القرآن الكريم ، عودة خليل ابو عوده ، چاپ اول ، مكتبة المنار ، اردن ، بي تا ، صص 229 ـ 231 با تلخيص .

2 . اديان العرب قبل الإسلام ، داود جرجس داود ، المدرسة الجامعيه للدراسات و النشر و التوزيع ، 1403 ، ص195


15


« تُبَّع و قوم او بت پرست بودند ، در راه خود به يمن ، به جانب مكه رهسپار شدند . چون به ميان عسفان و امج رسيدند ، عده اي از قبيله هذيل بن مُدْركة بن إلياس بن مضربن نزاربن معد آمدند و به او گفتند : پادشاها ! آيا مي خواهي تو را به خانه اي پر از گنج و ثروت ، كه پادشاهان پيشين از آن بي اطلاع بوده اند ، راهنمايي كنيم ؟ خانه اي كه در آن لؤلؤ و زبرجد و ياقوت و زر و سيم فراوان موجود است ؟ گفت : آري . گفتند : اين خانه در مكه است كه پرستشگاه مردم آن ديار است و در كنار آن نماز مي گزارند . »

البته مقصود هذلي از گفتن اين سخنان آن بود كه تبّع را از اين راه به هلاكت رسانند ، زيرا مي دانستند كه هركس قصد تخريب خانه خدا و يا ظلم و تجاوز در كنار آن را داشته باشد ، هلاك مي گردد .

ملك چون در صدد بر آمد كه به آن خانه يورش برد ، براي مشورت ، در پس دو دانشمند يهودي فرستاد و از آنان نظر خواست و پرسيد : آيا اين خانه و اين مطالب حقيقت دارد يا نه ؟

آن دو دانشمند يهودي گفتند : اين قوم جز هلاك تو و سپاهيان تو منظوري ندارند ؛ زيرا ما جز اين خانه ، خانه ديگري را سراغ نداريم كه خداوند آن را در زمين براي خود اختيار فرموده باشد و اگر بخواهي آنچه اينان گفته اند انجام دهي ، خود و تمام همراهانت ، نابود خواهيد شد .

تبّع پرسيد : در اين صورت اگر بخواهم نزد آن خانه رويم چه كنم ؟ چگونه رفتاري داشته باشم ؟ گفتند : همان سان كن كه مردم آنجا عمل مي كنند . پيرامون آن خانه را طواف كن و تعظيم و تكريم به جاي آر ، موي سر را بتراش و تا در آن آستاني ، كوچكي و تواضع كن تا آن كه از مكه خارج شوي .

گفت : پس چرا شما خود چنين نمي كنيد ؟ گفتند : به خدا سوگند ، اين خانه ، خانه پدر ما ابراهيم ( عليه السلام ) است و چنان است كه به تو گفتيم و آگاهت كرديم ، اما اهل آنجا به وسيله بت هايي كه مي پرستند و پيرامون آن خانه نصب كرده اند و نيز به وسيله خون هايي كه بر زمين ريخته اند ، بين ما و آن خانه حايل شده اند . آنان مشركند .

ملك دريافت كه آن دو دانشمند يهودي جز خيرانديشي منظوري ندارند ، گفته آنان را تصديق كرد و پندشان را پذيرفت . پس دستور داد آن چند نفر هذلي را


16


حاضر كرده ، دست و پايشان را قطع كنند . آنگاه وارد مكه شد و خانه را طواف كرد و قرباني نمود و سر را تراشيد و چنان كه گفته اند شش روز در مكه بماند و هر روز گوسفند يا شتر مي كشت و اهل مكه را اطعام مي نمود و با عسل پذيرايي مي كرد .

شبي در خواب ديد كه بر خانه كعبه جامه اي پوشيده است . از اين رو دستور داد از ليف خرما خانه كعبه را پوشاندند . باز در خواب به او القا شد كه كعبه را با پارچه اي بپوشاند . پس بيت را با حصير نخل پوشاند . مجدداً در خواب ديد كه با پوششي بهتر از آن ، آنجا را پوشانده است . آنگاه با چادر و جامه اي خط دار كه از پارچه هاي بافت يمن بود پوشانيد .

چنانكه گويند : تبّع نخستين كسي است كه كعبه را با جامه پوشانيد و به واليانش كه از قبيله جرهم بودند ، سفارش كرد كه كعبه را پاكيزه نگاه دارند و از نزديك شدن خون و مردار و كهنه آلوده به خون حيض زنان حائض به حرم جلوگيري كنند و براي آن خانه ، در و كليدي ساخت . اين ماجرا مربوط به هفتصد سال پيش از اسلام است . ( 1 ) و آنچه از اين ماجرا بر مي آيد ، اين است كه كعبه از زمان هاي پيش تر از ظهور اسلام مورد احترام بوده است و همگان به تقديس و اكرام آن مي پرداختند و ديگر اينكه مراسم حج شامل طواف و قرباني و نماز و غيره ، در همان زمان ها انجام مي گرفته است . منتها آنچه مسلم است و حتي در خلال اين ماجرا بدان اشاره رفته است ، اين است كه جاهليان اين مراسم را آغشته به بت پرستي و شرك ساخته بودند .

ماهي كه حج در آن برگزار مي شد ، از ماه هاي ديگر متمايز بوده و معروف به ذي حجه بود ؛ يعني ماه حج كه اين اسم در منابع قديمي ذكر گرديده است . ( 2 )

عمره

« عمره » در لغت از « اعتمار » و به معناي زيارت است . ( 3 )

اعتمار در فرهنگ و شعر جاهلي به معناي زيارت بيت الحرام است و در مفهوم اسلامي نيز عمره شبيه به حج است و زيارت و طواف كعبه را شامل مي شود . اما سنت نبوي ميان عمره و حج در مناسك و زمان آن تفاوت قائل شده و مناسك عمره كمتر از حج است و نيز عمره در تمام ايامِ سال امكان پذير است ، اما حج وقت محدود و معيني

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . السيرة النبوية ، ابن هشام ، ج 1 ، المكتبة العلميه ، بيروت ، صص 23 ـ 25

2 . المفصل في تاريخ العرب ، ج6 ، ص348

3 . لسان العرب ، ج9 ، ص323


17


دارد . لذا مفهوم عمره در قرآن و در شعر جاهلي تقريباً مشابه است . ( 1 )

در ايام حج ( ماه هاي ذي قعده ، ذي حجه و محرّم ) انجام عمره را گناهي بزرگ مي شمردند و بر حسب اعتقاد جاهلي ، آن را بس نابخشودني مي دانستند .

عمره در اصل به مثابه حج اصغر بوده و اهل جاهليت آن را ترجيحاً در ماه رجب انجام مي دادند ، اما تفاوتش با عمره در اسلام اين است كه در اسلام اين حج را فُرادي انجام مي دهند اما مشركان آن را به صورت جمعي و مانند حج واجب انجام مي دادند و نيز بسياري آن را در ماه رجب به جاي مي آوردند . اما اسلام اين حج را براي طول سال جايز دانست . ( 2 ) در عين حال كه عمره رجبيه از ثواب بيشتري برخوردار است .

لذا اسلام حدود حج و عمره را مشخص تر ساخته و اصلاحات لازم را در آن ايجاد كرده است و آن را از ناشايستگي ها پيراسته و چهره ارجمند و اصيل انسان سازش را بدو بازگردانده است .

احرام

« احرام » از « اَحْرَمَ » مشتق شده و به اين علت احرام ناميده شده كه وظيفه حاجي است اقدام به برخي اعمال و پرهيز از برخي ديگر .

احرام نزد اعراب معناي محدودتري از احرام اسلامي داشته است . اعراب حج مي گزاردند و حرمت و عظمت بيت را درك مي كردند و مي دانستند كه حرم ، مكه و اطراف آن است . اما ميان احرام در معناي اسلامي و احرامي كه نزد اعراب قبل از بعثت بوده ، تفاوتي وجود دارد .

احرام در اسلام شروط و آداب و اهدافي دارد كه قبل از نزول قرآن وجود نداشته است ؛ از جمله روايت شده كه اعراب جاهليت وقتي حج را به جاي مي آوردند ، آنگاه كه داخل حرم مي شدند ، لباس هايشان را كنده و تا مدتي كه در حرم بودند ، نمي پوشيدند ، كه اين عادت را خداوند حرام كرد . ( 3 )

به طور كلي جاهليان را با توجه به چگونگي برگزاري حج مي توان به سه دسته تقسيم كرد :

1 ـ حُمس 2 ـ حِلَّه 3 ـ طُلس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . التطوّر الدلالي بين لغة الشعر الجاهلي و لغة القرآن الكريم ، صص232 ـ 234 با تلخيص .

2 . المفصل ، ج 6 ، ص 391

3 . التطوّر الدلالي ، صص 239 ـ 240


18


1 ـ حُمس : در ميان اعراب ، قريش خود را برتر از ديگران مي دانستند و به جهت سكونت در مكه مي گفتند : « نحن أهل الحرم ، فليس ينبغي لنا أن نخرج من الحرم و لايُعظّم غيرها كما نعظمها ، نحن الحُمس » . ( 1 )

حُمسيان در انجام حج عادات خاصي داشتند ؛ از جمله اين كه در هنگام قصد حج ، از در خانه خارج نمي شدند ، بلكه از سوراخ هايي كه در پشت بام خانه هايشان درست كرده بودند ، بيرون مي آمدند و به هنگام بازگشت نيز از آن ها داخل مي شدند كه قرآن كريم از اين عمل نهي كرد :

{ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقي وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها . . . } . ( 2 )

« و نيكوكاري بدان نيست كه از پشت ديوار به خانه درآييد چه ، اين كار ناشايسته است و نيكويي آن است كه پارسا باشيد و به هر كار از راه آن وارد شويد . »

ديگر از عادات حُمس اين بود كه كعبه را برهنه طواف مي كردند ؛ زيرا مي ترسيدند لباس هايشان آلوده باشد و نيز بر هركس كه نخستين بار به طواف كعبه مي آمد ، الزام كرده بودند كه در لباس اهل حرم ؛ يعني اهل حمس طواف كنند و اگر لباس نيافت ، برهنه طواف كند . ( 3 )

قرآن طواف برهنه را در هر صورتي منع كرد و بر قريش و ديگران لباس را واجب اعلام نمود . گروهي از مفسّران در تفسير آيه 31 اعراف گفته اند : اين آيه در ارتباط با افرادي نازل شده است كه كعبه را برهنه طواف مي كردند :

{  يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد . . . » . ( 4 )

« اي بني آدم ، زينت هاي خود را در هر مسجدي بر خود برگيريد . . . » .

هرچند علاّمه طباطبايي ( رحمه الله ) درتفسيرآيه ، آرايش وزينت را ، آرايش معنوي مي داند ، اما برخي از مفسّران بر اين اعتقادندكه اين آيه درخصوص برهنه طواف كردن كعبه نازل شده و اعراب را تشويق به پوشيدن لباس و اتخاذ زينت به هنگام طواف مي نمايد . ( 5 )

2 ـ حِلَّه : قبايلي كه خارج از حرم بودند و در حلّ مي زيستند ، به حلّه معروف بودند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . السيرة النبويه ، ج 1 ، ص 199

2 . بقره : 189

3 . السيرة النبويه ، ج1 ، ص199

4 . اعراف : 31

5 . التبيان في تفسير القرآن ، ج 4 ، ص 386 ، مجمع البيان ، ج 4 ، ص 512


19


اختلاف اين دسته با حمسيان در اين بوده كه با لباس ، مناسك به جاي مي آوردند . پس از فراغت از مناسك ، چون داخل كعبه مي شدند ، كفش و لباس خود را صدقه داده و براي طواف از حمسيان لباس كرايه مي كردند . ( 1 )

3 ـ طُلس : درباره طلس گفته اند كه اينان ، يمنيان اهالي حضرموت و عك و عجيب و ايادبن نزارند و در وجه تسميه آنان گفته اند : چون از مكان هاي دور مي آمدند و در حالي كه غبار راه برآن ها نشسته بود به طواف خانه مي پرداختند ، بدين نام خوانده شدند . ( 2 )

اينان ، در احرام و پوشيدن لباس و دخول به خانه چون اهل حمس عمل مي كردند . ( 3 )

تلبيه

« تلبيه » لبيك گفتن و اجابت دعوت و فرمان خداست . آنان كه از شهر و ديارِ دور و نزديك خود حركت كرده و آماده انجام مناسك حج شده اند ، در آغاز اعمال حج با جملات مخصوصي اين لبيك را ادا مي كنند .

حج جاهليان با تلبيه همراه بوده است ، ليكن در اين مورد هم با آميزه اي از شرك و در تلبيه شان اين شرك كاملاً پديدار است ؛ بدين صورت كه عالمان هر قبيله به هنگام طواف بر گِرد بت خود گشته و تلبيه را ادا مي كردند و آنگاه هر قبيله نزد بت خود مي رفت و بر آن نماز مي خواند . ( 4 ) با توجه به اين مطلب به نظر مي رسد كه تلبيه هريك از آنها برحسب قوم و قبيله شان متفاوت بوده و در متون تاريخي براي هر كدام از قبايل ، تلبيه مخصوصي ذكر گرديده است . نمونه اي از اين تلبيه ها را كه بيشتر براي محرم مشركين ذكر كرده اند ، مي آوريم :

« لَبَّيْكَ ، اَللَّهُمَّ لَبَّيْكَ ، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ اِلاّ شَرِيكٌ هُوَ لَكَ تَمْلِكُهُ وَما مَلَكَ » . ( 5 )

تلبيه از شعائري است كه اسلام آن را ابقا كرده و اما صيغه اش را تغيير داد و همان صيغه اي را كه خاص حج ابراهيم ( عليه السلام ) بوده پذيرفته است بدين صورت :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المحبره محمد بن حبيب بن اميه بن عمرو هاشمي بغدادي ، دائرة المعارف العثمانية ، 1361 ، ص 180

2 . الوثنية في الأدب الجاهلي ، عبدالغني زيتوني ، دارالعلم للملايين ، بيروت ، بي تا ، ص308

3 . المحبر ، ص181

4 . اخبار مكه ، ابو الوليد ازرعي ، ج 1 ، تحقيق رشدي صالح ، چاپ سوم ، دار الاندلس للطباعة و النشر ، بيروت ، 1969 ، ص 195

5 . الاصنام ، ص 7


20


« لَبَّيْكَ ، اَللَّهُمَّ لَبَّيْكَ ، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ إِنَّ الْحَمْدَ وَالنّـِعْمَةَ لَكَ وَالْمُلْك ، لا شَرِيكَ لَكَ . . . » ( 1 )

چنان كه روشن است ، تلبيه جاهلي آلوده به شرك است . آنان تأكيد ميورزند كه اِله شريكي ندارد ، مگر شريكي كه خود برگزيده باشد . اين شعار از همان انديشه جاهلي سرچشمه مي گرفت كه الله را به عنوان خداي ايمان باور داشتند و او را فراتر از آن مي دانستند كه در وهم آيد و در اختيار انسان باشد . كعبه را نيز از آن او مي دانستند . از اين روي ، خود را در آستانه بت ها به زمين مي افكندند ، چون بت را واسطه رسيدن به خدا تلقّي مي كردند و بر اين باور بودند كه اين امر با اعتقاد به خدا منافاتي ندارد و شريك هايي هستند كه خدا خود پذيرفته است .

وقوف در عرفات

از بزرگ ترين روزهاي حج ، روز وقوف در عرفات بوده كه در نهم ذي حجه انجام مي گرفت و تمام كساني كه به حج آمده بودند درعرفات جمع مي شدند . اين مراسم به همين گونه پس از بعثت نيز جاري شد . ( 2 )

هر قبيله در عرفات ، موقف خاص خود را داشت كه بعدها با وحدت صفوف حاجيان در اسلام باعث شد تا اسامي آن موضع از ياد برود . هر چند كه بسياري از مفسّران بر اين اعتقادند كه حج اكبر در آيه :

{ وَأَذانٌ مِنَ اللهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ اْلأَكْبَرِ أَنَّ اللهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ . . . » . ( 3 )

« و در بزرگ ترين روز حج ، خدا و رسولش به مردم اعلام مي دارند كه بعد از اين ، خدا و رسولش از مشركان بيزارند . »

روز عرفه است و خداوند با اين آيه مراسم روز عرفه را تأكيد فرموده است ؛ از جمله ، از ابن عباس ، طاووس ، عمر ، عثمان ، مجاهد ، عطاء ، سعيد بن مسيب ، ابن زبير ، ابو حنيفه و شافعي نقل شده كه روز عرفه را روز حج اكبر مي دانند . ( 4 ) نيز ابن ابي حاتم و ابن مردويه ، از ابن مقرم و او از قول رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آورده اند كه : « پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بعد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المفصل ، ج 6 ، ص 375

2 . عصر النبي ، صص 321 ـ 322

3 . توبه : 3

4 . الجامع لأحكام القرآن ، ابو عبدالله محمدبن احمدبن احمد انصاري قرطبي ، ج 8 ، دار احياء التراث العربي ، بيروت ، بي تا ، ص 69


21


از ظهر عرفه براي مردم سخن گفت و خطاب به آنان فرمود : امروز ، روز حج اكبر است » . ( 1 )

ليكن كثرت روايات موجود در مورد اين كه روز حج اكبر ، روز عيد قربان است ، شكي باقي نمي گذارد و اكثر قريب به اتفاق مفسّران نيز عيد قربان را به عنوان حج اكبر به رسميت مي شناسند ؛ از جمله : سيد قطب در تفسير في ظلال القرآن مي نويسد :

« هر چند در تعريف روز حج اكبر و اين كه آيا روز عرفه است يا عيد قربان ، اختلاف نظر وجود دارد ، اما قول درست تر آن است كه روز عيد قربان باشد . » ( 2 )

تفاسير ديگر نيز ( 3 ) اين قول را صحيح تر مي دانند . طبري پس از بررسي اقوال مختلف مي گويد :

« برترين و صحيح ترين آن ها نزد ما ، گفتار كساني است كه مي گويند : يوم الحجّ الأكبر ، روز عيد قربان است ؛ زيرا اخبار فراواني از گروهي از صحابه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) روايت شده كه مي گويد : علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) در روز عيد قربان آيات برائت را براي مردم قرائت كرد . علاوه بر آن ، روايات متعددي از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ذكر شده است كه روز عيد قربان را به عنوان روز حج اكبر معرفي مي كند . » ( 4 )

پس اين احتمال كه حج اكبر روز عرفه باشد ، منتفي است . اين بحث را بدين جهت آورديم كه به اهميت روز عرفه اشارتي كرده باشيم و اين كه از مناسك جاهليان ، وقوف در عرفات در روز نهم ذي حجه بوده كه از عرفه به سوي مزدلفه مي رفتند ـ مزدلفه جايي است ميان راه عرفه و منا ـ كه حجاج شب را در آنجا مي گذراندند . ( 5 )

انتقال سريع از عرفه به مزدلفه را « افاضه » يا اجازه مي گفتند و كساني بودند كه پيشاپيش ، آنان را هدايت مي كردند .

بنا بر قول ابن عباس ، پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در اين انتقال ، مردم را از حركتِ شتابان منع كرد و دستور حركت آرام را صادر فرمود :

« أَيُّهَا النَّاسُ عَلَيْكُمْ بِالسَّكِينَةِ فَإِنَّ الْبِرَّ لَيْسَ بِالاِْعْجالِ » . ( 6 )

« اي مردم ! سفارش مي كنم با آرامش حركت كنيد ، نيكي در شتاب نيست . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . التفسير الكبيرة ، امام فخر رازي ، ج5 ، چاپ سوم ، دار احياء التراث العربي ، بيروت ، بي تا ، ص 221

2 . في ضلال القرآن ، سيد قطب ، ج4 ، چاپ اول ، دارالشرق ، بيروت ، 1400 هـ . . ، ص136

3 . تفسير مراغي ، احمد بن مصطفي مراغي ، ج 1 ، دار احياء التراث العربي ، بيروت ، ص 55 ، تفسير المنار ، محمد رشيد رضا ، ج 10 ، چاپ ارم ، دار المعرفة للطباعة و النشر ، بيروت ، بي تا ، ص 153

4 . جامع البيان في تفسير القرآن ، ابوجعفر محمد بن جرير طبري ، ج 6 ، دار المعرفة ، بيروت ، بي تا ، ص 75

5 . المفصل ، ج 6 ، ص 380

6 . صحيح ، ابوعبدالله محمد بن اسماعيل بخاري نجفي ، ج2 ، دار ابن كثير ، بيروت ، بي تا ، ص601 ، حديث 1587


22


پس از آن ، همه در مزدلفه جمع مي شدند و شب را در آنجا به دعا و تلبيه به سر مي بردند و از آنجا راهي منا مي شدند . ( 1 )

ذبــح

« ذبح » يا « نحر » از سنت هاي زيبا و شگفت مراسم حج است . در قرآن كريم به اين سنت اشاراتي روشن شده است و دلالت دارد بر اين كه قرباني كردن از امور رايج در ميان مشركان بوده و اسلام نيز آن را تأييد كرده است .

در قرآن ، سخن از « هدي » است و هدي حيواني است كه قرباني مي شود ؛ از جمله عادات اين مراسم ، بستن گوسفند قرباني بوده كه به آن « قلائد » مي گفتند . ( 2 )

{  جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرامَ وَالْهَدْيَ وَالْقَلائِدَ . . . } . ( 3 )

« خداوند خانه كعبه را خانه حرام قرار داده براي نگهباني و نيز ماه حرام را حرمت داد و نيز هدي و قلائد ( قرباني نشانه دار و بي نشان ) قرار داد . . . » .

علاّمه طباطبايي در تفسير اين آيه مي نويسد :

« هدي شتر و گاو و گوسفندي است كه براي قرباني حج مي برند و قلائد به معناي نعل و امثال آن است كه به گردن شتر قرباني مي بندند تا معلوم باشد حيوان مال حج است و كسي متعرض آن نشود . » ( 4 )

اين سنت هم آغشته به شرك بوده ؛ زيرا آن ها قرباني هايشان را نزد بت ها و اصنام انجام مي دادند و در هنگام حج به ياد آن ها بودند . ( 5 )

در اين مورد هم قرآن كريم ضمن تأكيد بر مسأله ذبح ، موارد ناپسند آن را اصلاح كرده است .

{ وَالْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللهِ لَكُمْ فِيها خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللهِ عَلَيْها صَوافَّ . . . } . ( 6 )

شتران فربه را از شعائر حج مقرر كرديم كه در آن قرباني ، شما را خير و صلاح است . پس هنگام ذبح آن شتران تا بر پا ايستاده نام خدا را ياد كنيد . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المفصل ، ج 6 ، ص 380

2 . عصر النبي ، ص 333

3 . مائده : 97

4 . الميزان ، ج 6 ، ص 141

5 . المفصل ، ج 6 ، ص 196

6 . حج : 36


23


« بُدْن » عبارت است از شتران چاق و يا گاوي كه چون در راه خدا قرباني مي شود ، از شعائر شمرده شده است . ( 1 ) مراد از بردن نام خدا ، ياد كردن خدا به هنگام ذبح و نحر شتر است . و اين مطلب توصيه اي به مشركين است كه گوسفند و شتر خود را در راه بت ها قرباني مي ساختند . ( 2 )

رمي جمرات

« جمرات » نام سه محل در منا است كه به ترتيب از سمت منا رو به مكه ، به محلّ اول « جمره اولي » و به دومي « جمره وسطي » و به آخري « جمره عقبه » گويند .

در ارتباط با سابقه تاريخي رمي جمرات ، نظريات مختلف وجود دارد .

برخي از روايات ، سابقه اين عمل را تا زمان حضرت آدم ( عليه السلام ) و برخي ديگر پيشينه آن را تا ابراهيم ( عليه السلام ) مي رسانند .

گروه نخست از روايات ، رمي جمرات را ياد آور مناسكي مي دانند كه خداوند به وسيله انجام آن ها ، توبه حضرت آدم ( عليه السلام ) را پذيرفت . ( 3 )

گروه دوم از روايات ، خود بر سه دسته است : 1 ـ رمي جمرات را از تعاليم جبرئيل به ابراهيم ( عليه السلام ) هنگام آموزش مناسك حج ( 4 ) مي دانند 2 ـ ظهور شيطان بر ابراهيم ( عليه السلام ) و سنگ انداختن ابراهيم ( عليه السلام ) ( 5 ) به او است 3 ـ پرتاب سنگ ها از جانب ابراهيم ( عليه السلام ) به قدح قرباني ( 6 ) را ياد مي آورد و آغاز پيدايش اين عمل معرفي مي كنند .

از اسناد و شواهد تاريخي در عصر جاهليت استفاده مي شود : در مراسم حجي كه پيش از ظهور اسلام در ميان بت پرستان جزيرة العرب برگزار مي شد ، رمي جمره نيز جزئي از اعمال حج بوده و از محل جمرات به نام « جمار » ياد مي شده است .

ابن هشام در حوادث عصر جاهليت مي نويسد :

غوث بن مرو پس از او فرزندانش متولي كوچ حاجيان از عرفات به مشعر و منا و از منا به مكه بودند . روز كوچ از منا كه رمي رسيد ، مي بايست يكي از اين متولّيان ابتدا خود رمي جمره كند و سپس به حجاج اجازه رمي دهد . كساني كه شتاب داشتند كه رمي جمره كرده و زودتر به سمت مكه حركت كنند ، به وي مي گفتند : برخيز و سنگ بزن تا ما نيز سنگ بزنيم . او مي گفت : نه ، به خدا سوگند ، دست نگهداريد تا ظهر شود . وقتي كه ظهر مي شد ، بر مي خاست و سنگ مي زد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان ، ج 6 ، ص 141

2 . همان ، ج 4 ، ص 376

3 . علل الشرايع ، ص 423

4 . اخبار مكه ، ج1 ، ص99

5 . همان ، ص 71

6 . ترجمه تفسير طبري ، تصحيح حبيب يغمايي ، ج 6 ، چاپخانه دولتي ايران ، 1343 ش ، صص 1541 ـ 1542


24


مردم نيز با او سنگ مي زدند . ( 1 )

اينها همه گواهي مي دهد كه رمي جمار در عصر جاهليت ، جزئي از مناسك حج بوده و در اسلام نيز باقي مانده است . بر اساس گفته محمد عزة دروزه ( 2 ) ، آيه زير به رمي جمرات اشاره كرده است :

{ وَاذْكُرُوا اللهَ فِي أَيّام مَعْدُودات فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقي وَاتَّقُوا اللهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ } . ( 3 )

« خدا را ياد كنيد به ذكر تكبير بعد از نماز ، در چند روز معين ( ايام تشريق در منا و عرفات ) باكي نيست كه روز حركت از منا را مقدم يا مؤخر بدارد و آن كه از گناه پرهيزكار بوده باكي بر او نيست . از خدا بترسيد و بدانيد كه به سوي او بازخواهيد گشت . »

در بيشتر تفاسير ( 4 ) منظور از « ايام معدودات » ، ايام تشريق ؛ يعني يازدهم ، دوازدهم و سيزدهم ذي حجه است و هيچ يك از اين تفاسير مطلبي در مورد رمي جمرات مطرح نكرده اند ، ليكن مي توان با توجه به تطابق زماني اين ايام با ايام رمي جمرات چنين حدس زد كه اين آيه مربوط به رمي جمرات باشد .

حلق و تقصير

سرتراشي ( حلق ) و كوتاه كردن مقداري از موي سر و يا گرفتن ناخن ( تقصير ) در حجّ تمتع و عمره ، از عباداتي است كه مظهر و نشانه خضوع و خشوع بنده در برابر خالق توانا و متعال است . سابقه اين عمل به حضرت آدم ( عليه السلام ) مي رسد ؛ چنانكه امام محمد باقر ( عليه السلام ) فرمود : « خداي سبحان جبرئيل را به همراه ياقوتي از بهشت فرستاده ، آن گاه سر آدم ( عليه السلام ) توسط خود او و يا جبرئيل تراشيده شد » . ( 5 )

حلق ، اين سنت الهي ، در دوران جاهليت هم به جا آورده مي شد و معتمرين نيز گاه عمره خود را به جاي مي آوردند ، سرشان را نيز مي تراشيدند . شواهد تاريخي نيز بر اين مطلب دلالت مي كند :

مراسم حج پس از عرفه و مزدلفه و نحر هدي و رمي جمار پايان مي يافت و در واقع شامگاه دهم ذي حجه ، اينان از مراسم حج فارغ شده بودند . تنها بايد طواف به جاي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . السيرة النبوية ، ج 1 ، صص 119 ـ 120

2 . عصر النبي ، ص326

3 . بقره : 203

4 . التبيان ، ج 2 ، ص 175 ؛ مجمع البيان ، ص387 ؛ الميزان ، ج2 ، ص82

5 . فروع كافي ، ج 4 ، ص 195


25


بياورند و آنگاه به ديار خود بازگردند .

حال نوبت به مراسم حلق و تقصير مي رسد . قبل از آنكه وارد مواقف شوند ، تلبيه مي كردند . عمل تلبيه عبارت بود از آن كه حاجي مقداري از گياه خطمي و آس و سدر را با كمي كتيرا به هم مي آميخت و آن را در ميان موهاي سرش مي نهاد و اين براي آن بود كه از مرتب كردن مو و كشتن شپش خودداري كنند . البته بايد يادآور شد كه عمل حلق و تقصير تنها در منا انجام نمي شد ، بلكه اوس و خزرج و هركس از عرب يثرب و غير يثرب كه به روش آنان عمل مي كردند ، اين كار را انجام مي دادند و كساني كه در مواقف حاضر مي شدند ولي حلق نمي كردند ، چون از حج خارج مي شدند ، پيش مناة آمده و حلق مي كردند . آنان حج را جز به اين عمل ، كامل نمي دانستند . ( 1 )

از حادثه تاريخيِ زير نيز مي توان به وجود اين مسأله به عنوان سنّت جاري و قطعي بهره گرفت :

در سريه عبدالله بن جحش اسدي ، او با همراهان خويش در قريه نحله فرود آمدند و براي كسب آگاهي از كاروان قريش ، كه حامل مويز و پوست و ديگر كالاهاي تجارتي بوده ، به كمين نشستند . روز آخر رجب بودكه كاروان رسيد . رجال قريش كه از ديدن مسلمانان بيمناك شدند ، با مشاهده عكاشة بن محصن كه سر تراشيده بود ، آسوده خاطر شده و به همديگر گفتند : اينان براي انجام عمره آمده اند و از ايشان خطري متوجه ما نخواهد شد . ( 2 )

قرآن كريم سرتراشي درحج راعلامت ايمان ميهمانان خانه خداذكر كرده و مي فرمايد :

{  لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ . . . » . ( 3 )

« شما مؤمنان ، البته به مسجدالحرام با دل ايمن وارد شويد و سرها بتراشيد و اعمال تقصير احرام را بي ترس و هراس به جاي آريد . »

طواف

از واجبات واركان حج ، طواف بيت الله الحرام است كه آيات زير بدان اشارت دارد :

{ . . . وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَالْقائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ . . . } . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الاصنام ، ص 14

2 . السيرة النبويه ، ج2 ، ص253

3 . فتح : 27

4 . حج : 26


26


« خانه مرا براي طواف حاجيان ونمازگزاران و ركوع وسجده كنندگان پاك دار . »

و نيز آيه :

{  ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ } . ( 1 )

« پس بازگو تا مناسك حج و حلق و تقصير به جاي آرند و به هر نذر و عهدي كه در حج كردند وفا كنند و طواف كعبه را گرد خانه عتيق به جاي آرند . »

از متن آيه نخست استفاده مي شود كه اين مسأله پيش از بعثت نيز جاري و ساري بوده است . به طور قطع مي توان گفت كه اين مراسم از قبل از بعثت به اسلام منتقل شده است . ( 2 )

البته سابقه طواف به هزاران سال قبل از هبوط آدم ( عليه السلام ) به زمين ، باز مي گردد . فرشتگان از ناحيه رذم از آدم استقبال كرده و به او گفتند : ما ده هزار سال پيش از تو ، در اين خانه حج گزارديم . آدم پرسيد : شما هنگام طواف چه مي گوييد ؟ گفتند : مي گوييم : « سُبْحانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ وَلا إِلَهَ إِلاّ اللَّهُ وَاللَّهُ أَكْبَرُ » . ( 3 )

اما به نقل از ابن عباس ، نخستين كسي كه در زمين بنيان خانه كعبه را نهاد و در آن نماز گزارد و بر آن طواف كرد ، آدم ( عليه السلام ) بود . ( 4 )

پس از مرگ حضرت آدم ( عليه السلام ) ، پيامبران ديگر نيز حج گزاردند ، چنانكه مجاهد گفته است : هفتاد و پنج پيامبر حج گزارده ، طواف كردند . ( 5 ) از جمله پيامبرانِ طواف كننده ، حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) است كه چون از ساختن بيت الحرام فراغت يافت ، جبرئيل پيش آمد و گفت : هفت بار به كعبه طواف كن و او همراه اسماعيل ( عليه السلام ) هفت دور طواف كرد و در هر دور ، هر دو به تمام گوشه هاي كعبه دست مي كشيدند و چون هفت دور تمام شد ، هر دو پشت مقام ابراهيم ( عليه السلام ) دو ركعت نماز گزاردند . ( 6 )

در دوران جاهليت نيز مراسم حج و طواف خانه خدا همچنان پا بر جا بود ، ليكن همانند برخي شعائر طواف جاهلي آميخته با شرك بود . آن ها علاوه بر طواف خانه ، بر گرد بت نيز طواف مي كردند . در اين مورد نيز اسلام ضمن تأكيد بر امر مهم طواف ، سنت هاي غلط موجود را اصلاح كرد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حج : 29

2 . عصر النبي ، ص328

3 . اخبار مكه ، ج1 ، ص44

4 . همان ، ج1 ، ص45

5 . همان ، ص69

6 . همان ، ص67


27


سعي بين صفا و مروه

صفا و مروه از نشانه هاي دين خدا و سعي ميان آن دو يكي از اركان حج بيت الله الحرام است . پيشينه تاريخي كوه هاي صفا و مروه به قبل از هبوط حضرت آدم ( عليه السلام ) به زمين مي رسد .

امام صادق ( عليه السلام ) در مورد نامگذاري اين دو كوه فرموده اند :

« صفا را به اين دليل صفا ناميدند كه آدم برگزيده ( صفي ) بر آن فرود آمد . پس براي اين كوه نامي از اسم آدم برگزيد . خداوند مي فرمايد : { . . . إِنَّ اللهَ اصْطَفي آدَمَ وَنُوحاً . . . } حوّا نيز بر مروه فرود آمد و چون زن بود ، پس نامي از مرأة براي اين كوه برگزيدند . ( 1 ) ليكن شهرت اين دو كوه از زمان حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) به بعد است . آنگاه كه آن حضرت با هاجر و اسماعيل به مكه آمد ، آنان را در كنار حجره جاي داد و خود به شام بازگشت . »

اين ماجرا در كتاب اخبار مكه از زبان عبدالله بن عباس چنين آمده است :

« چون ميان مادر اسماعيل و ساره ، همسر ديگر ابراهيم ( عليه السلام ) كدورت پيش آمد ، اسماعيل را كه كودك شيرخواري بود و مادرش را همراه خود به مكه آورد . هاجر مشك آبي داشت كه از آن مي نوشيد و به كودك خود شير مي داد و هيچگونه زاد وتوشه اي همراه نداشت . »

سعيدبن جيبر گفته است : ابن عباس در حالي كه به نقطه اي ميان زمزم و صفا اشاره مي كرد ، چنين ادامه داد كه :

« ابراهيم ( عليه السلام ) آن دو را كنار خاربني كه بالاتر از منطقه چاه زمزم قرار داشت ، نشاند و سپس خود سوار بر مركب شد و به بيرون مكه حركت كرد . مادر اسماعيل از پي او حركت نمود تا به منطقه كداء او را دنبال كرد . سپس پرسيد او و پسرش رابه چه كسي وا مي گذارد ؟ ابراهيم ( عليه السلام ) فرمود : به خداي عزّوجلّ مي سپارم . مادر اسماعيل گفت : خشنود و راضي هستم و در حالي كه كودك را در آغوش داشت برگشت و زير آن خاربن نشست و كودكش را كنار خويش نهاد و مشك آب خود را آويخت و از آن مي آشاميد و كودك را شير مي داد تا آن كه آب مشك تمام شد و شير پستان او هم خشكيد . كودك سخت گرسنه شد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالأنوار ، ج96 ، چاپ دوم ، موسسة الوفاء ، بيروت ، 1404 ، ص43


28


به خود مي پيچيد . مادر بيم كرد كه اسماعيل بميرد و اندوهگين شد و با خود گفت چه بهتر كه از پيش او بروم تا شاهد مرگ او نباشم .

مادر اسماعيل بالاي كره صفا رفت كه به اطراف مشرف شود ، به اين اميد كه شايد در صحرا كسي را ببيند و سپس به كوه مروه نگريست و گفت : خوب است ميان دو كوه آمد و شد كنم تا اگر كودك بميرد شاهد مرگ او نباشم و هفت بار ميان دو كوه آمد و شد كرد . »

ابن عباس گفته است : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمودند : به همين جهت سعي ميان صفا و مروه معمول شد و مردم ميان آن سعي مي كنند .

« مادر برگشت و كودك خود را به همان حال ديد كه بر خود مي پيچيد ، ناگاه صدايي شنيد ، نگريست و كسي را نديد . گفت : صداي تو را شنيدم اگر خيري پيش تو هست ، مرا ياري كن و به فريادم رس . در اين هنگام جبرئيل بر او آشكار شد . مادر اسماعيل از پي او به راه افتاد و جبرئيل با پاي خود به چاه زمزم كوفت و از همان جا آب بر روي زمين آشكار شد . »

ابن عباس مي افزايد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمودند : مادر اسماعيل مقداري خاك و شن بر گرد آن ريخت كه مبادا پيش از آنكه مشك را بياورد و از آب پر كند ، آب به زمين فرو شود و نيز فرمودند : اگر مادر اسماعيل چنان نمي كرد ، چشمه رواني مي شد .

مادر اسماعيل مشك خود را آورده ، آب برداشت و آشاميد و پستانش پر از شير شد و پسرش را شير داد . » ( 1 )

ابن عباس گويد : نخستين كسي كه ميان صفا و مروه دويد ، مادر اسماعيل بود و به دنبال هفت مرتبه آمد و شد ميان صفا و مروه ، اين عمل سنت شد و نخستين بار ابراهيم خليل ( عليه السلام ) همراه با فرزندش اسماعيل ( عليه السلام ) اين سنت الهي را انجام دادند . به دنبال ابراهيم ( عليه السلام ) ، پيامبران ديگر نيز پس از انجام طواف و خواندن نماز پشت مقام ، به سعي آمده ، سعي صفا و مروه مي كردند .

در دوره جاهلي نيز سعي ميان صفا و مروه يكي از مناسك حج بوده است كه هفت بار سعي را انجام مي دادند ، با اين تفاوت كه ميان دو صنم « اساف » و « نائله » انجام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اخبار مكه ، ج1 ، صص 54 ـ 55


29


مي گرفت و حالت اصلي خود را از دست داده بود . داستان عبرت آموز آن را ازرقي به نقل از محمد بن اسحاق اينگونه نقل كرده است :

چون جُرهميان در منطقه حرم طغيان و سركشي كردند ، مردي از ايشان با زني وارد كعبه شد و با او در آميخت و آن دو به صورت سنگ مسخ شدند . نام مرد اساف پسر بغاء بود و نام زن نائله دختر ذئب . آن دو مجسمه را از كعبه بيرون آوردند ، يكي را در كوه صفا و ديگري را در كوه مروه نهادند و منظور اصلي ، آن بود كه مردم عبرت بگيرند و از چنان كارهايي خودداري كنند و ببينند بر سر آن دو چه آمده است ! اين وضعيت ادامه داشت تا اينكه اندك اندك هر كس به صفا و مروه مي رفت ، به آن دو مجسمه دست مي كشيد و اين دو مجسمه رفته رفته به صورت دو بت در آمدند و مورد پرستش واقع شدند . تا آنكه روز فتح مكه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آن را همراه با بت هاي ديگر شكست . ( 1 )

پس از بعثت ، برخي از ياران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) گمان مي كردند با وجود بت ها روي كوه صفا و مروه ، موحّدان بايد سعي را ترك كنند ، ليكن خداوند با فرستادن وحي ، به آنان آموخت كه حضور خود را در سعي حفظ نموده ، رفته رفته زمينه را براي نابودي بت و بت پرستي فراهم سازند :

{  إِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ } . ( 2 )

« سعي صفا و مروه از شعائر دين است . پس هركس كه حج خانه كند يا اعمال مخصوص عمره به جاي آورد ، باكي بر او نيست كه سعي صفا و مروه را نيز به جاي آورد و هركس به راه خير و نيكي بشتابد ، خدا پاداش وي را خواهد داد كه او به همه امور خلق عالِم است . »

وقتي اين آيه نازل شد ، اين شبهه را كه « با بودن بت ها ديگر نبايد ميان صفا و مروه سعي كرد » از بين برد و نيز به اهميت صفا و مروه اشاره نموده و آن را از شعار دين خدا برشمرد . پس به همين دليل ، سعي صفا و مروه از اركان حج است و اگر عمداً ترك شود حج باطل است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، صص122 ـ 123

2 . بقره : 158


30


تحريم صيد در حال احرام

از جمله عادات جاهليان ، تحريم صيد در حال احرام است كه آيات قرآن بدان اشاره كرده و مسلمانان را از احلال صيد نهي نمود . روح اين آيات نشانگر اين است كه اين مسأله تأكيدي است بر تقليدي كه پيش از اسلام بوده است : ( 1 )

{  يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ اْلأَنْعامِ إِلاّ ما يُتْلي عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللهَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ } . ( 2 )

« اي اهل ايمان ، به عهد و پيمان خود وفا كنيد و بدانيد كه بهائم زبان بسته براي شما حلال گرديد ، جز آنچه بعداً برايتان تلاوت خواهد شد ، جز آن صيدي كه در حال احرام بر شما حلال نيست . همانا خدا به هر چه بخواهد حكم كند . »

و در ادامه همين سوره مي فرمايد :

{ . . . وَإِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا . . . } ؛ « آنگاه كه از احرام بيرون شديد ، صيد كنيد . »

البته دليل حرمت صيد در دوره جاهلي ، در اصل به همان احترام ويژه اي كه جاهليان براي كعبه قائل بودند ، بر مي گردد . اقوام جاهلي در مقابل كعبه ، كوچكي و تواضع مي كردند و كعبه را بزرگ مي داشتند و از ساختن خانه پيرامون كعبه و يا وارد شدن با حالت جنابت خودداري مي كردند و هنگام روز در كنار آن باقي مي ماندند و شب هنگام از حرم خارج مي شدند . لذا با اين احترام فوق العاده كه براي كعبه قائل بودند ، به خود اجازه نمي دادند كه در آن مكان ، در حالت احرام ، صيد كنند .

* پي نوشت ها :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الدر المنشور في تفسير المأثور ، جلال الدين سيوطي ، ج1 ، دار الكتب العلميه ، بيروت ، لبنان ، 1400 ، ص159

2 . مائده : 1



| شناسه مطلب: 83321