حج گزاری در کشور مغرب
63 میقات حج - سال یازدهم - شماره چهل و چهارم - تابستان 1382 حج گزاری در کشور مغرب ( سده نوزدهم ) شیخ محمّد امین بزّاز / حمیدرضا آژیر در سال 1380هـ . ش . در موسم حج ، کنگره ای بین المللی با نام « ادب الحج » از سوی وزارت حج عربستان در تاریخ 4
63 |
ميقات حج - سال يازدهم - شماره چهل و چهارم - تابستان 1382
حج گزاري در كشور مغرب ( سده نوزدهم )
شيخ محمّد امين بزّاز / حميدرضا آژير
در سال 1380هـ . ش . در موسم حج ، كنگره اي بين المللي با نام « ادب الحج » از سوي وزارت حج عربستان در تاريخ 4 تا 6 ذي حجّه سال 1422هـ . ق . در مكّه مكرّمه برگزار گرديد ، نوشتاري را كه پيش رو داريد ، برگردان يكي از مقالات برگزيده آن كنگره ، با نام « شرايط سفر دريايي و قرنطينه در فرهنگ حجّ مغرب ، سده نوزده » است كه توجّه خوانندگان گرامي رابه آن جلب مي كنيم :
موضوعي كه براي بحث در اين انجمن خجسته برگزيده ام بررسي بخشي از دشواري هايي است كه حاجيان مغرب در سده نوزدهم با آن روبرو بوده اند . اين همان دوراني است كه مردم مغرب براي اداي اين فريضه از راه دريا رفت و آمد مي كردند . من در گزاردن اين بحث به دو گونه مأخذ تكيه داشته ام :
اوّل : سفرنامه هاي حجاز به ويژه :
سفرنامه ابن طوير الجنّه كه در سال 1245 هـ . / 1829 م به حج رفته است . ( 1 )
سفرنامه عربي شرفي كه در سال 1265 هـ . / 1849 م به حج رفته است . ( 2 )
سفرنامه محمّدبن عبدالله بن مبارك فيفائي كه در سال 1274 هـ . / 1858 م به حج رفته است . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . احمدبن طوير الجنّه به سرزمين ودان ( شنقبط ) منتسب است . او از شهر ؟ راهيِ حج شد . اين شهر هم اكنون در جمهوري اسلامي موريتاني قرار دارد . سفر او پنج سال به طول انجاميد ( 1250ـ1245 هـ . . ) و در سال 1266 هـ . . /1850 م درگذشت . سفرنامه او « رحلة المني و المنّه » نام گرفته است و اچ ، تي ، نوريس آن را تحقيق و به زبان انگليسي برگردانده و انتشارش داده است . ( مركز پژوهش هاي شرق و آفريقا وابسته به دانشگاه لندن ) .
H . T . Noris, ( the pilgrimage of Ahmad , son of the little bird of Paradise ) , England, 1977 .
چنانكه زينب بنت طالب احمد از جامعه انواك وطـ ( 1993 ) نيز آن را تحقيق كرده است . از اين سفرنامه تصويري خطي بر نواري در گنجينه عمومي رباط با شماره 1535 وجود دارد كه ما در اين تحقيق بر آن نوار تكيه كرده ايم .
2 . ما به سفرنامه اي با نام « الرحلة العريفة في اداء الفريضة » دست نيافتيم ، ولي مؤلّف به صراحت بيان مي دارد كه دلايل اين نگارنده در « اقوال المطاعين في الطعن والطواعين » تأثير پذيرفته است . اين مخطوط در گنجينه حسنيه رباط با شماره 2054 موجود است و ما بر آن تكيه كرديم .
3 . محمدبن عبدالله فيفائي از قبيله فيفايه احواز مراكش است و در روستاي اسكر و وريكه سكونت داشته است و از همين رو او را وريكي نيز مي نامند . او در دوازدهم رمضان يا شعبان 1275 هـ . / 1859 م نگارش سفرنامه خود را به پايان برده است . سفرنامه او با نام خود او موجود است . نسخه خطي گنجينه عمومي رباط با شماره 93
64 |
سفرنامه احمدبن محمّد سبعي كه در سال 1310 هـ . / 1883 م به حج رفته است . ( 1 )
سفرنامه حسن بن محمّد غسال كه در سال 1315 هـ . / 1888 م به حج رفته است . ( 2 )
دوّم : درونمايه اسنادمربوط به حج ؛ اعمّ از نامه هاي دولتي ونگاشته هاي ديپلماتيك ، بازرگاني و پزشكي و ديگر اسنادي كه رويدادها را نوبه نو ثبت كرده است . اين اسناد ، منبعي غني از داده ها را تشكيل مي دهد ، و مي توان در پرتو آنها در گفته هاي حاجيان در باره سفر خود به شرح و تحليل بيشتري دست يافت . بدين سان اين اسناد منبعي ارزشمند شمرده مي شود كه پژوهشگران فرهنگ حج ناگزير بايد بدان مراجعه كنند .
با عنايت به اين درونمايه گوناگون ، خواهم كوشيد زوايايي از دشواري هايي را در پيش روي قرار دهم كه حاجيان مغرب از آن رنج مي برده اند ، خواه اين دشواري ها به سبب نقل و انتقال ناهنجار دريايي باشد يا به سبب شرايط بهداشتيِ مربوط به پديد آمدن اپيدمي و تن دادن حاجيان به قرنطينه .
تغيير مسير حاجيان از خشكي به دريا
تا آغازينه هاي سده نوزده ، رفتن حاجيان به مكّه مقدّسه ، اساساً از راه خشكي بوده است و كاروان حاجيان بخش شمالي كه مهم ترين كاروان حج در مغرب شمرده مي شده ، در شهر فاس متمركز بوده است ، و كاروان پرجمعيت از اين نقطه راهي مي شده است ، و هيأت رئيسه آن از يك رييس با عنوان روحاني كاروان و رييس كاروان تشكيل مي شده كه رييس كاروان را حكومت از سران قوم برمي گزيده است . همراه اين دو ، يك قاضي و يك راهبر نيز بوده كه گارد دولتي نيز همه كاروان را پاس مي داشته است . معمولا كاروان در هفدهم جمادي الثاني يا بيست و هشتم اين ماه ، در آغازينه هاي رجب ، از تازا يا بالاتر از آن ، فاس را ترك مي كرده و از دروازه فتوح خارج مي شده و در مكاني معروف به ولجة العمّال در ساحل شرقي وادي سيو منزل مي كرده است . اين كاروان با نمودي نغز و اجتماعي خوش نشانْ ، خيمه و خرگاهي ديدني را از روبان هاي چهارگوش و نوارهاي سه گوش بر مي افراشت ، به علاوه آنكه كوسها نيز به صدا در مي آمد و زينتها و آذينها آشكار مي شد و بيشتر مردم از شهر برون مي شدند و به جنب و جوش مي پرداختند . ( 3 )
اين كاروان از تازا ووجده مي گذشت ودو ماه ونيم را سر مي كرد تا با گذر از تلمسان ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . احمدبن محمدبن حسن بن سبحي . او از طنجه راهيِ حج شد و از آنجا به بندر الجزاير و سپس به تونس و آن گاه به ايتاليا و در پيِ آن ، به مالطه رفت و بندر به بندر را پيمود تا به كانال سوئز در مصر رسيد . سفرنامه او به نام خود او شناخته شده و آن را در سال 1310 هـ . / 1893 م نگاشته : نسخه خطّي در گنجينه عمومي رباط با شماره ك 2908
2 . از بزرگان شهر طنجه بوده و در بين سال هاي 1939 ـ 1866 مي زيسته است . سفرنامه او را « الرحلة الطنجوية الممزوجة بالمناسك المالكيه » مي خوانند . دكتر عبدالعزيز تمسماني خلوق به ياري شركت چاپ و نشر و تبليغات سلويكي اخوان آن را انتشار داده است . طنجه ، چاپ يكم ، 1998 م .
3 . محمّد المنوني « من حديث الركب المغربي » چاپخانه دولتي .
65 |
الجزائر ، قسطنطنيه ، تونس و قيروان به طرابلس برسد و پس از گذراندن پنجاه روز ، به اسكندريه مي رسيد . احمد مدّت سفر حاجيان مغرب از طرابلس تا قاهره را 325 ساعت و از قاهره تا مكّه را حدود 410 ساعت تخمين مي زند ( 1 ) و بدين سان زمان اين مسافرت بسي طولاني بوده است ومعمولا رفت وبرگشت آن بيش ازيك سال به طول مي انجاميده است .
سفرنامه نويسان حجازي ، از شمار حاجيان مغرب سخني به ميان نياورده اند و تنها پاره اي تعابير همچون : « گروههاي فراوان » ما را به اين نتيجه مي رساند كه شمار آنها از اهميّت برخوردار بوده است . پزشك فرانسوي « اسكور » در آغاز سده نوزده شمار آنها را ميان 1000 تا1100 حاجي تخمين مي زند ( 2 ) كه خود حكايت از نقش مهمي دارد كه حج در استوار كردن پيوند ميان مغرب و مشرق اسلامي ايفا مي كرده است .
اگر چه شماري از حاجيان مغرب ـ چنانكه از فهرست كشتي هاي دريانورد بندر طنجه ( تينگيس ) به مقصد اسكندريه پيداست ـ به مناسبت هاي مختلف راه دريايي را برمي گزيده اند بايد گفت : اين راه از سده نوزدهم تا پايانه هاي سده بيستم همچنان راه اصلي تلقّي مي شد . تاريخ پرداز مغربي احمد ناصري كه از موسم حج سال 1243 هـ . / 1828 م سخن به ميان آورده ، يادآور مي شود كه معمولا در آن هنگام كاروان هاي حاجيان از كرانه هاي مغرب راهي مي شدند و در فاس گردهم مي آمدند و كاروان اصلي با همان شكل مرسوم آن زمان ، راه مكّه را در پيش مي گرفته است ( 3 ) ولي پس از اشغال الجزائر به دست نيروهاي فرانسه در سال 1830 م استفاده از راه خشكي روبه كاهش نهاد و حاجيان بنا به انگيزه هاي امنيّتي و اقتصادي ، سفر از راه دريا را ترجيح مي دادند ( 4 ) تا آنكه در سال 1854 تا 1857م سفر از راه دريا تنها گزينش بود و اين با حاكميت كشتي هاي بخار در سواحل مغرب همزماني داشت . ( 5 ) برخي از سفرنامه نويسان حجازي تاريخ اين رويداد مهم را با دقّت فراوان مورد توجّه قرار داده اند و حاشيه هاي سودمندي را با آن همراه كرده اند و آنچه ما در كتب گزارشگران مي يابيم ، بخشي از داده هاي سرشار و ارزنده را باز مي تاباند كه اين مانده ها در خود اندوخته كرده و از جمله آن است گزارش فيفائي در سفرنامه خود كه چنين مي گويد :
« ما در آغاز ورود خود به شرق به سال 1263 هـ . /1847 م از هر عالِمي كه مي يافتيم پيرامون كشتيِ بخار پرسش مي كرديم و آنها پاسخ مي دادند خدا داناتر است . كشتي بخار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سفرنامه ابوعبّاس احمدبن محمد الفاسي . او در سال 1211 هـ . حج گزارد . نسخه خطي گنجينه عمومي رباط ، شماره 88 ، ورقه 169
2 . Gtgur _ Dupayoon : "Rapport adressd a M . ie Ministre do i'Agriciturc * * * * sur los modifications a apporter aux rwglements sani * * , in Annalos Maritimes . paris, p . 805 .
3 . الاستقصاء ، ج9 ، الدار البيضاء ، 1956 ، ص18
4 . ابن طوير الجنّه تصميم داشت از راه خشكي به حج رود ، ولي چون به سال 1830 م به فاس رسيد ، خبر رسيدن لشكر فرانسه را دريافت كرد و از سفرِ خشكي منصرف شد و از شهر عراتش به كشتي نشست . او در اين باره مي گويد : چون به فاس رسيديم ، ديديم الجزائر را مسيحيان فرانسه اشغال كرده اند ، پس نامه اي به سرور خود عبدالرحمان [ سلطان مغرب ] نوشتيم و او در مكنس زيتون دريافت كه نمي توان از راه خشكي به سفر ادامه داد ، پس به فرمانده خود عراتش نامه اي چنين نوشت : احمدبن طوير الجنّهِ فقيه و هشت شاگرد او را با كشتي به اسكندريه رسان ، « رحلة المني و المنّه » ، م . س .
5 . J . L . NMIEGE : et TAPIERO : " A props du pelerinage marocain a la Madque ily aun oieole " , in Hespetis _ Tamuda, 1955, t . XLII, PP . 253_258 .
66 |
تا سال 1230 هـ . /1814 و 1815 م ميان مسلمانان شناخته نبود و تا سال 1242/1826 و 1827 م هيچ بازرگاني بدان سوار نشده بود تا :
سفر دريايي حاجيان از طنجه به اسكندريه ( 1821ـ1827 ) ( 1 )
تاريخ |
مليّت كشتي |
شمار حاجيان |
6/3/1821 |
فرانسوي |
75 |
16/6/1821 |
فرانسوي |
64 |
/6/1822 |
؟ |
؟ |
21/3/1823 |
انگليسي |
50 |
3/4/1823 |
انگليسي |
160 |
25/4/1823 |
انگليسي |
150 |
26/4/1823 |
انگليسي |
100 |
9/5/1923 |
انگليسي |
102 |
20/5/1823 |
انگليسي |
150 |
20/5/1823 |
ساردني |
100 |
2/6/1824 |
انگليسي |
170 |
20/3/1825 |
انگليسي |
222 |
20/4/1825 |
انگليسي |
273 |
27/4/1825 |
انگليسي |
100 |
19/3/1825 |
مغربي |
185 |
7/8/1825 |
ساردني |
80 |
5/4/1825 |
انگليسي |
؟ |
10/4/1826 |
فرانسوي |
110 |
18/5/1825 |
فرانسوي |
32 |
1826 |
فرانسوي |
؟ |
/2/1827 |
پرتغالي |
15 |
/4/1827 |
ساردني |
80 |
1 . J . L . MIEGE : " L'activite maritime a Tanger . prmiere moitie du Xixe giecle " : in Tanger . 1800-1956" , Faculte dee lettres et sciences Hu _ mainog , Rabat . universiteAbdelmalek pe _ saadi . Ecole sup . Roi fahd, de traduction, Tanger, p . 60 .
67 |
سال 1252هـ . / 1836 و 1837 م كه تنها خواص ، سوار آن مي شدند و در سال 1254هـ . /1838/1839 م تنها برخي از مردم مراكش و حاجيان رباط الفتح به همراه مردي از كشور ما بر اين كشتي سوار شدند . كرايه هر نفر نود ريال بود . مسؤول كشتي شرط مي كرد كه بايد همه پاكيزه باشند و جامه نو پوشيده باشند و توشه سفر با خود نداشته باشند و او خود براي هر فرد توشه هايي را با خود برمي داشت ( 1 ) و خود آنها را تأمين مي كرد . ( 2 )
از آن هنگام حاجيان به وسيله نقل و انتقال منظّم و سريعي دست مي يافتند كه مدّت سفر و هزينه هاي آن را كاهش مي داد ( 3 ) و در برابر دشواري ها و خطرهايي كه پيشتر در كمين بود ، آنها را در امان قرار مي داد ؛ دشواري هايي همچون پستي و بلندي ها ، گرماي شديد و سيل در كنار يغماگريها و راهزنيها ، ولي اين بدان معني نبود كه سفر حاجيان كاملا آسان شده باشد ؛ زيرا حاجيان در سفر دريايي نيز با دشواريها و رنجهايي روبرو بودند كه سختي آن از سفرهاي خشكي كمتر نبود .
بيرحمي طبيعت
برخي از نويسندگان در سفرهاي دريايي خود ، سخن از شرايط دهشتناك طبيعت به ميان آورده اند و اين هنگامي بود كه دريا تلاطم مي يافت و كشتي هاي حامل حاجيان با طوفانهاي سركش و تلاطم امواج توفنده در معرض خطر قرار مي گرفت . پاره اي از اين نويسندگان در توصيف اين شرايط وحشتزا سخن به اجمال گفته اند و آنچه آورده اند ، از يك يا دو سطر در نمي گذرد ، همچون اشاره حسن غسّال هنگام سخن از سفر دريايي خود ، هنگام بازگشت از اسكندريه . او مي گويد :
« طوفان و باران و تلاطم دريا فزوني يافت و كار تا بدان جا سخت شد كه نزديك بود غرق شويم » ( 4 ) نيز همچون توصيف طيب بن كيران از سفر خود آنجاكه از بازگشت خود مي گويد : « در راه از الجزائر گذشتيم و در لنگرگاه آن دو روز مانديم و چون از آنجا رفتيم به سبب فزوني طوفان وتلاطم دريا كار برما چندان دشوار شدكه نزديك بودغرق شويم » ، ( 5 ) نيز همچون سخن سبعي هنگام گفتگو از كشتي اي كه او را به مكّه مي برد : « دريا متلاطم شد و تلاطم آن رو به فزوني نهاد و آب به كشتي راه يافت تا آنجا كه برخي از حاجيان به من گفتند كه چند كالا از جمله قرآن و چند شمع و مقداري زغال ايشان گم شد . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . واژه اي بيگانه است به معناي صندوق و چمدان .
2 . سفرنامه فيفائي ، م . س ، برگه شماره 59
3 . نگارنده « اختصار الابتسام » ( نسخه خطّي گنجينه حسنيه ، شماره ؟ ) گزارش مي دهد كه مدّت رفت و بازگشت اين سفر به پنج ماه كاهش يافت . ابن البحيرا مباركي قنقيطي كه در سال 1306 هـ . به حج رفته ، اظهار مي كند كه مدّت بازگشتش از ينبوع به طنجه ، بيست روز به طول انجاميده ، چنانكه احمد الصوابي كه در سال 1311 هـ . حج گزارده ، مدّت سفرش از طنجه تا اسكندريه را ده روز بيان مي دارد و اين در حالي است كه رفت و بازگشت اين سفر ، سه ماه و بيست روز به طول مي انجاميده است .
4 . سفرنامه طنجويه ، م . س ، ص 54
5 . ابن كيران ، الرحلة الفاسيه ، چاپخانه حجريه ، فاس ، 1306 هـ . ص2
68 |
در برابر اين توصيفات مختصر ، گاهي به سخنان مفصّلي همچون توصيفات فقيه محمدبن احمد بن بلقاسم بر مي خوريم . او در باره سفر دريايي خود از طرابلس سوي مكّه چنين مي گويد : « چون از لنگرگاه حركت كرديم روزگار شمشير مكر خود بر ما كشيد و بادي سخت بر ما وزيدن گرفت و از پس و پيش و چپ و راست آب بر سر و روي ما مي ريخت و طوفاني در گرفت . اين وضع تا پايان چهارشنبه يا آغاز پنجشنبه يعني روز عيد فطر و روز پس از آن و در مجموع دو شب پيش و دو روز پس از آن طول كشيد . در آن شبها آسمان آذرخش هاي سختي زد و برق بسيار پديدار شد و باران باريدن گرفت و حاجيان به چشم خويش مي ديدند كه مرگ ، نيش و دندان بديشان مي نماياند ؛ زيرا از زير و بالا و پيش و پس ، آب بر سر و روي آنها مي ريخت و آب دريا و باران با هم در آميخته ، چندان كه گويي كوه مشمس الغار گشته بود ( 1 ) و آب آبي از هر سو در كشتي مي ريخت و بر پيكر مردمان مي باريد . بيشتر مردم از شام تا بام با ظرف هاي كوچك آب كشتي را برون مي ريختند و همه براي اولياءالله صدقه نذر كرده ، جمع آوري مي كردند و به اسم آنها كه گاه در خاور بودند گاه در باختر ، قرباني نذر مي كردند و گاهي يك نفر دو قرباني نذر مي كرد . همه به دعا و خواندن چكامه هاي اندوه زدا و ياري جستن از كساني مشغول بودند كه شفاعت ايشان را اميد مي بردند و هركس به نيايش با كسي مي پرداخت كه او را مي شناخت . همه در طول اين مدّت ، خوراك و نوشاك و خواب به كناري نهاده بودند و آب در ديده مي گرداندند و مي بخشيدند و به يگانگي خدا گواهي مي دادند . » ( 2 )
روايت دوّم از فقيه محمّدبن محمّد تامرواي است كه در دوّم رمضان 1242هـ . /1827 م از راه دريا بحيره را به قصد مكّه مكرّمه ترك كرد . او مي گويد :
« چون كشتي به راه افتاد و در طوفاني پليد گرفتار آمد كه سوي خاور ميوزيد ، مردم را چونان مَستان مي يافتي ، در حالي كه مست نبودند ، ليك كيفر خداوندي سخت بود . جز صداي ناله آنكه اوفتاده بود صدايي نمي شنيدي و كمتر كسي بي گزند مانده بود ، ديگر نه پدري از فرزندش مي پرسيد نه رفيقي در صدد يافتن يار خود بود . صحنه اي بود به سان روزرستخيز ، هيچ كس تابِ نشست و برخاست نداشت . طوفاني عظيم در گرفت و خيزابها در سطح كشتي به يكديگر مي خوردند و از هر سو موج بر سر ما مي ريخت ، مردم پيوسته دعا مي كردند و به اولياي خدا چنگ در مي زدند و به درگاه خداوندي زاري
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شايد مقصود او كوهي در كشورش بوده كه تامراوي خوانده مي شده است .
2 . سفرنامه محمّدبن احمدبن بلقاسم كرسيفي كه آن را در راه حج نگاشته است و متن آن در « المعسول » اثر مختار سوسي ، ج 17 ، چاپخانه النجاح و چاپخانه فضاله 1963ـ1960 ، ص ؟ چاپ شده است .
69 |
مي كردند » . ( 1 )
روايت سوّم از احمدبن طوير الجنّه در سفري است كه سفر مني و منّه نام گرفته او از دشواري هاي زمستاني سخن به ميان آورده ؛ فصلي كه بر اساس گفته او براي سفر دريايي بس نامناسب است . او مي گويد : ما هنگامي به سفر دريايي پرداختيم كه هيچ كس از هراس اين فصل در انديشه سفر دريايي نمي افتد ، سفري با شبهاي دهشتناك . ما در سالهاي پيشتر چنين دهشتهايي را تجربه كرده بوديم . ( 2 )
او از اين دهشتها چنين سخن مي گويد :
دريا سخت تلاطم مي يابد و خيزابهايي چونان كوه به همراه مي آورد ؛ امواجي كه از بزرگي ، ما را نيز در بر مي گيرد و ما را از بالاي كشتي به زير مي كشد و اين زماني بود كه ما در قاهره بوديم ، ( 3 ) امواج از بالاي كشتي بر ما فرو مي ريخت چندان كه پوشاك ما و خوراك ايشان آبكشيده شد ، مقصود من از « ايشان » كساني است كه در اتاقكهاي كشتي پناه گرفته بودند . بار ديگر طوفان سوي كشتي چندان ميوزيد كه غرق در باران مي شدند و برخي سرشك از ديده مي باريدند . ( 4 )
پس از آن ابن طوير سخن از شرايط وحشتزايي به ميان مي آورَد كه حاجيان را در برگرفته بود و آنها را وا مي داشت تا ذكر بر زبان آورند و به درگاه خدايشان زاري كنند تا مگر پروردگار حزن و اندوهي را كه بديشان رسيده ، از ميان برد . ابن طوير همچنين از همنوازيها و هم مهريهايي سخن مي گويد كه ميان حاجيان و جاشوهاي مسيحي كشتي پديد مي آمد ، و اين هنگامي بود كه نغمه مرگ همه را با چشم پوشي از اين يا آن آيين از هم فرو مي پاشيد . او مي گويد :
حتّي مسيحيان و جاشوهاي كشتي كه همراه ما بودند ، به درگاه خدا زاري مي كردند و از ما مي خواستند تا براي رهايي ايشان از اين غم و اندوه و ترس و نگراني ، به درگاه خداوندي نيايش كنيم ؛ زيرا در همين زمان يكي از كشتيهاي نزديك ما در پي طوفاني كه هم بر ما گذشت هم بر ايشان ، به گونه اي دهشتناك غرق شد و همه مسافران آن غرقابه گشتند و جان باختند و خدا ما را رهانيد . ( 5 )
اين سخنان را با روايتي از بشيربن مباركي كه در سال 1306 هـ . /1889 م راهي حج شد ، به پايان مي بريم . او در راهِ رفتن ، خطرهاي دريا را در اين چكامه چنين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سفرنامه تامراوي كه آن را به سال 1242 از روي « حجّت » خود نگاشته و متن كامل آن در « المعسول » ، م . س ج 6 ، ص 213ـ198 آمده است .
2 . سفرنامه المني و المنه ، م . س ، ورقه شماره 2
3 . واژه اي بيگانه به معناي اتاق است .
4 . سفرنامه المني و المنه ، م . س ، برگه شماره 7
5 . م . ن .
70 |
سروده است :
و لمّا اتينا البحر باسم الفُلك * * * مرادنا فيه ركوب الفلك
تغيّرت الواننا و تفرت * * * نفوسنا لما من الهول رأت
و عالجوا الدخول في الانام * * * في غاية الضيق و الإزدحام
تحملنا في الفلك ذي الدّخان * * * في البحر قدرة العظيم المنان
ترميه موج الي موج عظيم * * * و يميل تارة و طوراً يستقيم
كأنّنا في البحر ارجوحة * * * ترمي من جهة الي جهة ( 1 )
« چون به دريا در آمديم ، قصد ما آن بود كه به كشتي سوار شويم
ولي از هراسي كه بر ما وارد شد ، رنگ ما ديگرگونه شد و جانمان رَميد .
همه مي كوشيدند در اوج تنگيِ جا و شلوغي ، جايي در ميان مردم براي خود بيابند
و قدرت خداوند عظيم و منّان بود كه ما را در كشتي بخار به پيش مي بُرد .
موجي در پس موجي بزرگ اين كشتي را به اين سو و آن سو مي راند و يك بار منحرف مي شد و بار ديگر مستقيم مي رفت .
تو گويي ما در دريا تاب مي خورديم و اين تاب ما را به اين سو و آن سو مي كشاند . »
در راه بازگشت ، ابن بشير از ينبوع سوار بر كشتي شد تا از مصر گذر كند و به مغرب برسد و در طنجه فرود آيد . او در چند بيت ، رنج خود از اين سفر را چنين سروده است :
ثمّ ارسينا نحو الغرب * * * في لجج البحر و هول تنكير
أحوالنا عند ركوب البحر * * * كأنّها أحوال يوم الحشر
ثمّ انتهي تعالُجُ الرّكوب * * * فشرع البابور في الهروب
ما بين ينبوع و بين طنجه * * * عشرون ليلة بأقصي الشدّة
لست تري في جلّها الاّ السماء * * * والموج في جوانبي ملتطما ( 2 )
« آن گاه ما در گرداب هاي دريا و وحشت سخت ، سوي باختر روي آورديم .
وضع ما هنگام سوار شدن به دريا ، همچون اوضاع روز محشر بود .
گرفتاري و محنت كه به پايان رسيد كشتي بخار رو به گريز نهاد .
مسافت ميان ينبع و طنجه بيست شب بود در كمال سختي
كه در بيشتر آن جز آسمان را نمي ديدي و اين در حالي بود كه در دو سوي كشتي امواج
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سفرنامه بحيرا مباركي بهناوي . اين سفرنامه به شعر است و در 345 بيت سروده شده است . او در دهم ربيع الثاني 1306 هـ . راهي سفر شد . سراينده اين منظومه از مهمترين مراكز مغرب گذشته تا از طنجه سوار كشتي شود . بنگريد به : محمدبن احمدبن محبوبي : « ادب الرحلة في بلاد شنقبط » ، فارغ التحصيل پژوهش هاي عالي از دانشكده ادبيات رباط ، 1995ـ1994 ، ص 174
2 . م . ن .
71 |
سر بر مي افراشتند . »
اينها نمونه هايي از وحشت سفر دريايي حاجيان بود كه در پاره اي سفرنامه هاي حجاز به دست ما رسيده است و اگر چه سطح آن پايين تر از نگاشته هاي پاره اي نويسندگان برحسته ، همچون سفرنامه ابن جبير ( 1 ) است ، ولي به هر روي اسناد زنده اي را در برابر ديدگان ما مي نهد كه حاكي از بحران هايي است كه حاجيان به هنگام تلاطم دريا با لحظاتي دشوار دست به گريبان بوده اند و كشتي حامل آنها همچون پرِ كاهي گرفتار طوفان هايي مي شد و خيزاب هاي طوفان زده آن را به اين سو و آن سو پرتاب مي كرده است . ( 2 )
بيرحمي انسان
در كنار بيرحميِ طبيعت ، حاجيان از بيرحمي انسانها نيز در رنج بوده اند ؛ زيرا كشتي داران در حج مردم مغرب از راه دريا منبع جديدي براي سود سريع شناسايي كرده بودند و براي به دست آوردن اين سود ، راحتي و سلامتي حاجيان را قرباني مي كردند و آنها را چنان انبوه در كشتي جاي مي دادند كه گاهي حاجيان مي بايست روي يكديگر مي نشستند . صاحبان كشتي حتّي به ساده ترين شرايط سلامتي حاجيان توجّهي نداشتند . اين كشتي داران در آغاز از مليّت هاي گوناگوني همچون ايتاليايي ، فرانسوي ، انگليسي و پرتغالي ؟ بودند ، ولي در نيمه نخست سده نوزده ، شماري از بازرگانان مغرب كه نام پاره اي از ايشان همچون مصطفي دكاكي ، عبدالغني بنونه ، احمد اخيلال ، مكّي قياج رباطي و عبدالسلام بنوس را در اين يا آن سفرنامه مي بينيم در كنار كشتي داران خارجي قرار گرفتند . ( 3 ) اين بازرگانان ، كشتي هاي اوراقي را از جبل طارق اجاره مي كردند و آن را به بنادر شمال مغرب ، بهويژه طنجه مي آوردند و حاجيان را در وضعيتي اسفبار كه گاهي عواقب ناهنجاري نيز در پي داشت ، به درون اين كشتيها مي ريختند . اينك نمونه اي بر اساس سخني از مردي عرب از خاور زمين ، پيش از سفر دريايي خود از طنجه به مكّه در سال 1849 ميلادي :
« چگونگي سوار شدن من به كشتيِ بخار هنگامي بود كه براي اداي حج به شهر پاينده طنجه در آمدم و از پايان شعبان تا پانزده رمضان ( 20 يوليو ـ 4آگوست 1849 ) در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سفرنامه ابن جبير ( ابو حسن محمّدبن احمد ) ، صص 218 ـ 216 و نيز صص 224 ـ 222
2 . منابع ما در باره قرار گرفتن كشتي هاي حاجيان در برابر حوادث ، خاموش هستند و تنها داده ما در اين زمينه ، به سده دوازدهم باز مي گردد كه محمّد ضعيف رباطيِ مورّخ ، آن را چنين نگاشته است : در شعبان سال 1268 هـ . / مه 1765 م به فاس خبر رسيد كه يك كشتي آكنده از حاجيان ، از اسكندريه روي به يكي از بندرگاه هاي تونس داشته و راه مغرب در پيش گرفته بوده است و در اين كشتي نزديك به چهارصد مرد از مردم فاس و رباط و مراكش و ديگر جاي ها وجود داشته ، پس اين كشتي غرق مي شود و جز چند نفر كه با چنگ زدن به چند تكّه چوب نجات يافته اند همه غرقابه گشته اند . « تاريخ الضعيف » با حاشيه و مقدّمه احمد عماري ، رباط ، 1986 ، ص 157
3 . ابن طوير گزارش مي دهد كشتي اي كه او را از مشرق آورد ، از آنِ بازرگاني فاسي بود كه در شهر كرنه اقامت داشت ( لفورنِ ) ، ايتاليا : م . س ، برگه شماره 10
72 |
اين شهر بودم . كشتي هاي آنجا را پر از حاجي يافتم . پس با گروهي به انتظار نشستم تا كشتي سرور ما مصطفي دكاكي ـ كه خدا ياور او باد ! ـ از جبل طارق برسد . ( 1 ) چون كشتي او از دور پديدار شد ، آن را چون بُز گَر گرفته يافتيم و دانستيم كه اين كشتي نيز اوراقي است ؛ زيرا هيچ مسافري بر آن سوار نبود . از ديدن اين كشتي دانستيم كه در برابر تلاطم امواج ، ياراي مقاومت نخواهد داشت . من با سردرگمي و وحشت منصرف شدم ؛ زيرا با وجود فراواني حاجيان و بار و بنه ايشان ، كشتي ديگري جز آن يافت نمي شد ، اين كشتي نيز آن قدر خراب بود كه مسافر آن هرگز اهميّت نداشت . با خود مي گفتيم هر كه بدين كشتي در آيد ، خويش را به نابودي افكنده . گمان ما درست به درستي مقرون شد ؛ زيرا همين كه كشتي از جبل طارق بگذشت از پايه درهم شكست و از آنجا مستقيماً راهي مالت ، يكي از شهرهاي جزيره سبز شد و در اين شهر از مسيحيان چندان خواري به مسلمانان رسيد كه از توصيف بيرون است . حاجيان يك ماه كامل را در اين شهر ماندند و پول فراواني به كارگزار آن دادند تا اجازه دهد در مالت به كشتي ديگري سوار شوند . حاجيان در ماه محرّم به اسكندريه رسيدند و مراسم حجّ آن سال را از دست دادند . ( 2 )
براي حمايت حاجيان در برابر دست درازي هاي بازرگانان ، گاهي حكومت مغرب دخالت مي كرد و كشتي هاي لازم براي حمل و نقل ايشان را از جبل طارق اجاره مي كرد . ( 3 )
سلطان مولا عبدالرحمان بن هشام ( 1822ـ1959 م ) در قولنامه هايي كه از بازرگانان صاحب كشتي مي گرفت ، بر ضرورت امنيت و سلامت حاجيان اصرار ميورزيد . ( 4 ) در اين قولنامه ها بندهاي ديگري نيز بدين شرح آمده بود :
ـ كشتي بازرگانان بايد چندان امنيت داشته باشد كه بر حاجيان هراسي نباشد و نبايد تنها ظاهر كشتي آراسته باشد .
ـ ناخدايان كشتي بايد از ميان كساني گزينش شوند كه با حاجيان مهر ورزند و با نرمي و انصاف با آنها رفتار كنند .
ـ كشتي داران نبايد بيش از توانِ كشتي بر آن بار كنند .
ـ صاحبان كشتي بايد به قدر كافي آب آشاميدني همراه داشته باشند .
بازرگانان اين قولنامه ها را به كناري مي افكندند . اين رفتار آنها در نامه اي آشكار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . او همان سلطان مولاي عبد رحمان بن هشام است . ( 1859 ـ 1822 ) .
2 . « اقوال المطاعين » ، م . س ، ص 44ـ43
3 . آرشيو وزارت امور خارجه فرانسه ، پاريس ، مكاتبات كنسولگري مغرب ، ج31
4 . ما پيشتر برخي از اين قولنامه ها را در بحث خود با نام « حول الحج المغربي الي الديار المقدّسة » در مجلّه دارالنيابه ، چاپخانه هاي مغرب و بين المللي ، طنجه ، ع 9 ، 1983 م انتشار داده ايم .
73 |
مي شود كه همين سلطان به كارگزار خود در طنجه ، بوسلهام بن علي ، در تاريخ 9 جمادي الثانيه 1266 هجري برابر با 22 ايپريل 1850 ميلادي مي نگارد :
فرزند ما مولا سليمان ـ كه خدايش پاس دارد ! ـ ما را از وضع حاجيان آگاه گردانيد . فرزند ما از زيان هاي هنگفتي سخن به ميان آورده كه به سبب ازدحام حاجيان ـ در سفر دريايي ـ و كاهش كشتيهاي مسافري بديشان مي رسد . او مرا آگاهانيده است كه بازرگانان در كشتي هاي بسيار تنگ ، صد ، دويست ، سيصد يا چهارصد حاجي را جاي مي دهند و از زيان فراوان چنين كاري هيچ باكي ندارند ؛ زيرا بارزگانان تنها به سود مي انديشند و بس ، تا آنجا كه اين حاجيان هنگام گذر از شهرهاي مسلمانان يا مسيحيان ـ كه خداي درهمشان كوبد ـ به گدايي مي افتند ، لاحول ولا قوّة الاّ بالله . و اين در حالي است كه چنين افرادي به دليل عدم استطاعت ، ديگر ملزم به اداي حج نيستند و از سويي همچنان حج بر آنها واجب است . ما امسال به بازرگانان اجازه داده ايم حاجيان را به حج برند ، و اينك به تو دستور مي دهيم براي بردن حاجيان به حج ، خود ، كشتيهاي فراخي را برگزيني تا حاجيان را به مكّه رسانَد و در هر كشتي به قدر قانونِ معمولِ آن ، حاجي جاي دهي . ( 1 )
مي بينيم كه تغيير مسير حاجيان از خشكي به دريا ، زمينه را براي سوء استفاده ديني با نام « سلامت و آسايش حاجيان » فراهم آورد . اين سوء استفاده در نيمه دوم سده نوزده به اوج خود رسيد و اين هنگامي بود كه تنها شركت هاي كشتي راني بيگانه جايگاه ؟ بازرگانان ويژه در جابه جايي حاجيان گشت .
كشتي هاي تابع اين شركت ها كه بيشتر فرانسوي يا انگليسي بودند ، در اصل براي نقل و انتقال مسافران تعبيه نشده بودند و تنها كاربرد آنها حمل كالا بود و حاجيان براي اين شركت ها چونان بار اضافي تلقّي مي شدند كه بدون هزينه قابل توجّه ، سود بيشتري را به كيسه آنها سرازير مي كرد . كار جابه جاييِ اين كشتي ها سه مرحله اي بود . اين كشتي ها كالاهاي اروپايي را در صويره يا طنجه تخليه مي كردند و از اين دو بندر ، حاجيان را به مقصد مكّه بارگيري مي كردند و هنگام بازگشت از بنادر چين و هند ـ كه از آنجا كالا بارگيري مي كردند ـ به جدّه ميان بُر مي زدند تا مردم مغرب را پس از اداي فريضه حج ، به سرزمينشان بَرند و البتّه در اين ميان از مسير اصلي خود خارج نمي شدند . ( 2 )
اينك به سخنان فيفائي گوش مي سپاريم تا ما را از چگونگي حمل و نقل اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اسناد گنجينه حسنيه رباط .
2 . هر سفري از طنجه به جدّه براي صاحب كشتي سودي دربر داشته كه ميان 30 تا 60 هزار فلوس در نوسان بوده است . نامه فرنوبي نماينده فرانسه در طنجه ، به تاريخ هفدهم آگوست 1878 م . ( اسناد وزارت امور خارجه فرانسه در پاريس ، مكاتبات سياسي مغرب ، ج 42 )
74 |
كشتي ها آگاه كند . او هنگام سخن از كشتي بخار مي گويد :
اوّل اينكه كشتي بخار در پنجاه درصد موارد لرزان و نا آرام بود و مسافران تنها در جرّثقيل ، سقف و كابين جاي داده مي شدند ؛ زيرا اين كشتي شمار اندكي حاجي با خود حمل مي كرد و بيشتر بارِ آن را نامه هاي پستي ، كالا براي شهرها ، توشه نظامي و جنگ افزار تشكيل مي داد و در اين ميان حاجيان همچون جوجه در قفس نهاده مي شدند . چون كشتي بارگيري مي كرد و كالاها را انبار مي كرد و حاجيان بر [ كبرت ] ( 1 ) سطح كشتي نشانده مي شدند و براي صاحب كشتي تفاوتي نداشت كه حاجيان در تنگي به سر برند يا در فراخي . ( 2 )
از اين توصيف رسا آشكار مي شود كه كشتي داران تا آنجاكه مي توانستند حاجيان را مي چلاندند تا هر چه بيشتر سود به كف آورند و اين تا جايي ادامه مي يافت كه ديگر مجالي براي انديشيدن به آسايش ايشان يا احقاق حقوق آنها يا قوانين مربوط به پاكيزگي ، باقي نمي ماند . اينك ما مي توانيم در شرايط ازدحام و تأثيرات زيانمند دستشويي ها و ديگر مواد و آشغالهايي كه در اين سو و آن سوي كشتي پراكنده بوده و بوي آزار دهنده اي از آن بر مي خاسته ، وضع حاجيان را تصوّر كنيم .
چنين وضعيتي به حاجيان مغربي اختصاص نداشته است . بلكه حاجيان همه كشورهاي جهان ـ بي هيچ استثنا ـ با آن دست به گريبان بوده اند و همه آنها در معرض بورس بازيهايي قرار داشته اند كه در بندرهاي مغرب ، مصر و دولت عثماني جريان داشته ؛ بندرهايي كه كشتي هاي اروپا از آنجا راهي مي شده تا با جيب حاجيان مسلمان بيشترين سود را نصيب خود كند . كنفرانس بهداشت جهاني كه در سال 1866 ميلادي در قسطنطنيه برگزار شد منشوري منتشر كرد كه بر ضرورت اشراف بر نقل و انتقال دريايي تصريح داشت . حكومت هاي گوناگون نيز قوانيني تصويب كردند كه تعداد مسافران هر كشتي ـ كه مي بايست در سطح كشتي جاي داده شوند ـ را مشخص مي ساخت . براي مثال الجزائر قوانيني بهداشتي تصويب كرد كه بر اساس آن مي بايست براي هر مسافر دست كم دو متر مربع اختصاص داد و ديگر نيازهاي او را برآورد ، ( 3 ) امّا اين قوانين چيزي جز كاغذ باطله نبود و از مجموع چهل كشتي كه در سال 1874 ميلادي به بندر سوئز رسيد تنها دو كشتي به اندازه مُجاز مسافر زده بود ، ( 4 ) و در اين ميان يك كشتي كه با گنجايش 464 تن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . واژه اي است بيگانه به معناي سطح كشتي .
2 . سفرنامه فيفائي ، م . س ، برگه شماره 59
3 . Pierre BOYER : " L' Adminidtration frangaise et la roglementation du pe lcrinagea la mecque ", in Revue d'Histoire maghrebine juillet 1977, p . 292 .
4 . firmin DUGUET : " Le polerinage de la Mecque au point de vue teligioux, oocial ct sanitairc ", paris, 1932, p . 142 .
75 |
بود ، هشتصد حاجي را به همراه چهل و چهار جاشو در خود جاي داده بود . ( 1 ) حمل و نقل حاجيان از جدّه تابع هيچ مراقبت و تشكيلاتي نبود و آب به همه جاي آن ، از جلو گرفته تا عقب و از راست تا چپ و تمامي قسمت ها نفوذ كرده بود كه به كار بستن نردبان در آنها دشوار مي نمود و حاجيان خود را با ريسمان هايي به كشتي مي رساندند كه دوستانشان ـ كه پيش از آنها سوار كشتي شده بودند ـ از درون كشتي براي آنها مي انداختند . ( 2 )
اينك به خاطرات حاجياني گوش مي سپاريم كه از رنج هاي خود در اين وضعيت سخن مي گويند :
حسن غسال در باره بازگشت خود از بندر سوئز مي گويد :
در كشتي بخار ، انبوهي از مردان و زنان و كودكان از ترك گرفته تا شامي ، ديده مي شد . ديگر جايي براي كسي باقي نمانده بود تا آنجا كه ما از سوار شدن بر اين كشتي بسي پشيمان شديم . ( 3 )
سبعي به عنوان سخنگوي كشتي اي كه او را از جدّه به ينبع مي برد ، مي گويد : « روز پنجشنبه را در جدّه صبح كرديم و بار خود را به كنار لنگرگاه آورديم . عصر همان روز اجاره نامه را با صاحب كشتي فرانسوي به مقصد ينبع بستيم و در سپيده دم روز جمعه خواستيم سوار كشتي شويم . كشتي در نزديكي لنگرگاه ايستاد و هيچ يك از حاجيان را نبرد . مگر پس از گرفتن مبلغي كلان . چون به كشتي رسيديم و بدان سوار شديم ، جاي را براي خود بسيار تنگ يافتيم ؛ زيرا شمار حاجيان بسيار بود . مردم بارهاي خود را در اين كشتي نيز همچون ديگر كشتي ها ، با ريسمان بالا مي كشيدند نه با دست و اين كار با دشواري همراه بود ؛ زيرا محلّ گردآوري بارها انبوه شده بود و همه در يك جا گرد آمده بودند ؛ به گونه اي كه نه مي شد آشپزي كرد نه به راحتي خوابيد و مدّت خواب از مدّت يك سجده نماز تجاوز نمي كرد . ( 4 )
به اين دو خاطره ، خاطره سومي را مي افزاييم كه از آنِ فيفائي است . او در آغاز به كساني كه براي اداي حج قصد سفر دريايي دارند ، توصيه مي كند كه بليت درجه ممتاز تهيّه كنند . او درباره چنين كشتي اي مي گويد : « اين قسمت همچون گنبد درخشان يك خانه است كه آرايه ها و زيراندازهاي گوناگون دارد و براي بزرگان و بازرگانان و اشخاص
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . م . ن .
2 . A . A . PROUST : " Le pelerinage a la Mecque ", Revue des Deux Mondes, vol . CXXIX . 1895,P . 372 .
3 . سفرنامه طنجويه ، م . س ، ص 22
4 . سفرنامه سبعي ، م . س ، برگه شماره 13
76 |
تميز و توانگر فراهم آمده است . »
او بار ديگر بر اين سفارش تأكيد ميورزد و مي گويد : هر گاه شمار حاجيان فزوني گرفت جاي خود را در كابين برگزين و اگر شمار آنها از صد تن گذشت ، با ايشان سوار كشتي نشو مگر آنكه در كابين از آنها جدا و مورد عزّت و احترام باشي و در غير اين صورت پشيمان خواهي شد . اگر با خود درهم و ديناري داري ، نبايد گرانيِ اين قسمت ، تو را منصرف كند ؛ زيرا بودنِ در اين قسمت موجب آسودگي دل و جسم است و آدمي در جهان تنها خواهان آسايش جان و جسم است . ( 1 )
او آنگاه از ديگر قسمت ها و تنگي ، ازدحام ، بلوا ، نا آرامي ، جَرح ، قتل ، بي حيايي و تنفّر ساكنان آن سخن به ميان مي آورد و در توصيف آن به تفصيل مي گويد :
« پس چون آنها به كشتي در آيند و اين تنگي را ببينند و گرفتار اموري شوند كه گفتم ، ديگر نماز ترك مي شود و اگر با وجود نجاستِ بسيار ، شمار اندكي نماز بگزارند جنبه شوخي خواهد يافت . انسان نمي داند كجا قضاي حاجت كند و شايد از ترس قضاي حاجت چند روز خوراكي نخورد و اگر در كناري از كشتي قضاي حاجت كند عابران بر نجاست او پاي مي نهند و كالاهاي يكديگر را زير پا مي گذارند و به كسي اجازه نمي دهند به محلّ قضاي حاجت رسد و او را بي هيچ رحم و شفقتي مي رانند و اين فرد با پشيماني باز مي گردد يا فرياد مي كشد و مي گريد و جز خداي كسي بر او رحم نياورد . گاهي نيز به سبب كم آبي و محدوديت مشكهاي كشتيِ بخار ، تشنگي فراوان غالب مي شود و مسافران آب را از يكديگر يا از جاشوها مي خرند و شايد بهاي يك آشامه آب به سه درهم يا بيشتر برسد » . ( 2 )
مشكل ديگري كه فيفائي از آن سخن به ميان مي آورد . پديده ازدحام است و اين همان مشكل زنان مسلمان در كشتي و درهم آميختن آنان با مردان ، به سبب انبوهي بيش از حد بود كه بايد آن را مصيبت عُظمي دانست . ( 3 )
از بزرگترين بلاياي مسافران كشتي درهم آميختن مردان با زنان بود ؛ زيرا زنان محلّ خاصّي نداشتند . در پاره اي موارد مردي سر خود را بر ران زني نامحرم مي نهاد و زن نامحرم پاي خود را چنان بر پاي مردي نامحرم مي نهاد كه گويي زن و شوهرند . يك زن نمي دانست چگونه بايد نيازهاي خود را بر آورد ، مگر آنكه كام بسيار مي رساند و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سفرنامه فيفائي ، م . س ، برگه شماره 58
2 . م . ن .
3 . م . ن .
77 |
شرمش را از ميان مي برد . ( 1 )
در خاطره فيفائي پيوست ارزشمندي به چشم مي خورَد كه به موضعگيري فقهاي اسلام در قبال سوار شدن به كشتي براي اداي فريضه حج در شرايطي است كه فيفائي آنها را براي ما توصيف كرد . او مي گويد : « هنگام رسيدن به مصر رنجيدگي خود از اين موضوع را به آگاهي يكي از قطبهاي مالكيِ مصر با نام ابوعبدالله عايش رساند و اين فقيه حكم به وجوب تحريم سفر دريايي كرد ، ولي آيا چنانكه شيخ و عالم روزگار او ، قطب مالكي هاي مصر ، ابوعبدالله عايش حكم داده اين سفر حرام مي شود ؟
اينها پاره اي از نمونه هايي هستند كه درونمايه سفرنامه هاي گذرا پيرامون شرايط سفرهاي ناهنجار دريايي در اختيار ما مي نهد ، ولي ما به نمونه هاي ديگر نيز دست مي يابيم كه درونمايه آن حكايت از اسناد دارد . اين نمونه ها تجسّم ملموسي است از يادداشتهايي كه جهانگردها در باره اين شرايط نگاشته اند و ما از ميان آنها به يك نمونه بسنده مي كنيم و آن كشتي فرانسوي كركوفياست كه حاجيان مغرب را از مكّه باز گرداند و در سال 1896 ميلادي در جزيره صويره پهلو گرفت . اگر چه گنجايش اين كشتي 1200 تن بود ولي شمار حاجيان آن به 1653 تن مي رسيد و جايي كه به هر كس مي رسيد چندان بود كه نمي توانست از جاي خود تكان بخورد و پاكيزه كردن كشتي و جمع آوري زباله هاي انبار شده در جاي جاي كشتي به طور كلّي ناممكن بود » و اينك به اظهارات پزشك بهداري ريولودو گوش مي سپاريم كه حاجيان اين كشتي را هنگام رسيدن به جزيره صويره ويزيت كرده است :
« انبوهي از جنازه انسان هايي ديدم كه غرق در ماهي بودند . همه جاي كشتي از اتاقك ها گرفته تا سطح كشتي و موتورخانه آكنده از انباشته هاي موجودات زنده اي بود كه بر روي يكديگر افتاده بودند و در اين ميان هم پيرزن ناتوان به چشم مي خورد ، هم كودك شيرخواره و نشانه هاي نگراني بر چهره هاي پريده رنگ ايشان نقش بسته بود ؛ نشانه هايي كه از گرسنگي نيز حكايت داشت . هيچ كس نمي توانست چنين صحنه اي را ببيند و عواطفش دگرگون نشود . اين نگونبختان دست خود را به طرف من دراز مي كردند و چيزي جز نان نمي خواستند . ( 2 )
اين گزارشي از واقعيتي دردناك است كه حاجيان به سبب آز ورزيِ شركتهاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . م . ن ، برگه شماره 49
2 . گزارش پزشك ريولودو ( اسناد سياسي نانت در فرانسه ، سلسله نشريات طنجه ) .
78 |
كشتي راني با آن روبرو بوده اند و ما بر آن نيستيم كه از اين نمونه ها بسيار بازگوييم . ما را همين بس كه نماينده فرانسه در طنجه ، آقاي فرنيسي در نامه خود به كي دورساي به تاريخ 16 مايو 1878 ميلادي سخن خود را بدين جا مي رسانَد كه : كشتي هاي انگليسي حاجيان را با همان شيوه اي جابه جا مي كنند كه در روزگاران گذشته بردگان را با آن شيوه جابه جا مي كردند . ( 1 )
در چنين وضعيتي طبيعي بود كه حاجيان هنگام رسيدن به خشكي آهِ شادي از نهادشان برخيزد . شادي آنها تنها از اين روي نبود كه به مكه مقدّسه رسيده اند يا به سرزمينشان بازگشته اند ، بل از سرِ اميدي بود كه به رهايي از رنج فرساينده سفر در دل داشتند . بي شمار بودند كساني كه آمادگي پذيرش هيچ زحمت جديدي را نداشتند و تنها يك گرايش در وجود آنها شعله مي كشيد و آن پياده شدن در سريعترين وقت ممكن و در نزديكترين جاي ممكن و به هر طريق ممكن بود و كوچكترين تأخير در پياده كردن آنها ، موجي از خشم و نفرت را در ميان ايشان دامن مي زد و در بسياري اوقات ويزيت پزشك بهداري در كشتي حامل حاجيان با فرياد و نفرين بسياري از ايشان و خودداري همگان همراه بود ، به علاوه آنكه پيش از بازگشت آزادانه ، از آنها خواسته مي شد زماني را در قرنطينه سر كنند و اين بيشتر هنگامي بود كه يكي از بيماري هاي همه گير شيوع مي يافت و همين ما را به سخن در باره بُعد ديگري از رنج و آزردگي حاجيان مي كشاند .
ماليات وبا
پيش از سخن در باره رنجيدگي حاجيان از قرنطينه ، شايسته است درنگ اندكي در عامل اين قرنطينه ؛ يعني وبا داشته باشيم .
برخي از مواسم حج در دوران مورد بحث ما ، با پراكندگي بيماري هاي همه گير و مهلكي بهويژه كوليرا همراه بوده كه در كنار طاعون وضعيت دشواري را بر بشريت تحميل مي كرد . اين بيماري همه گير بيماري بومي حجاز شمرده نمي شد بلكه از خارج بدان راه مي يافت و تا آغاز سده نوزدهم ، تنها در هند ديده مي شد و براي نخستين بار در سال 1881 ميلادي در مكه مكرّمه ديده شد . خوشبختانه ابن طوير الجنّه در سفرنامه خود جلوه هاي ارزشمندي از يورش نخستين اين بيماري در مكه و مصر ارائه مي كند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نامه فرنوبي ، مورّخ 16/5/1878 ( اسناد وزارت امور خارجه فرانسه ، مكاتبات سياسي مغرب ، ج42 ، ص267
79 |
اين نخستين نكته اي است كه در اين گزارش توجّه انسان را به خود جلب مي كند ، ولي همين گذر سريع براي احساسات ساكنان حرمين شريفين ، كه خود را در برابر بيماري همه گير بي سابقه اي مي يافتند ، اهميّت بسيار دارد . ابن طوير مي گويد :
« در اين زمان ؛ يعني اواخر 1246/1830 و اوايل 1247/1831م حرمين شريفين با بيماري همه گير بزرگي روبرو بود و مردم مكّه به ما مي گفتند كه پيشتر اين بيماري را نديده بودند . » ( 1 )
نيز از امور شايان توجّه ، تعابير و عباراتي است كه نويسنده درباره حركت اين كشتي مي نگارد و آن اگر چه افراطي به نظر مي رسد ، بر دهشتناك بودن اين فاجعه دلالت دارد ، و اين پس از هنگامي است كه شمار قربانيان مكّه در يك روز به هزار نفر مي رسد . او مي افزايد : « در مكه مكرّمه ـ خداي ارجمنديش دهاد ! ـ هزاران نفر از ميان رفتند و جز خداي متعال كس شمار آنها نداند . » ( 2 ) او درباره پراكندگي اين اپيدمي در مكّه مكرّمه مي گويد :
« بسياري از مردم در سه روز به هلاكت رسيدند ، و در راه بازگشت او را مي بينيم كه اخبار مربوط به وبا را پي مي گيرد و مي نويسد كه اين بيماري مصر ( يعني قاهره ) را در بر گرفته ، ولي با رسيدن به اسكندريه از شدّت آن كاسته مي شود تا آنكه كاملا محو مي شود . » او مي گويد : « هنگامي كه به اسكندريه رسيديم وبا اندك اندك كاهش يافت تا آنكه به طور كلي ناپديد گشت . » ( 3 ) او درباره شمار قربانيان مصر مي گويد : « از آنها 65 هزار تن و از نيروي دريايي 700 تن و از نيروهاي غير دريايي 300 تن به هلاكت رسيدند . » ( 4 )
اين گزارش پيرامون اين اپيدمي در شهرهاي مختلف ، سنجش ارزشمندي در بردارد و از آن چنين بر مي آيد كه شدّت آن از مدينه و مكه و مصر رو به كاهش بوده است و در مدينه تنها سه روز ديده شده است و پس از آن چندان كاهش يافته كه به سرعت از ميان رفته است . بر خلاف مصر و مكّه كه اين بيماري در آنها ماندگاري بيشتري داشته است . » او در ميزان نامتناسب مرگ و مير حاصل از اين بيماري ، تعليلي متافيزيكي دارد و دليل كاهش مرگ و مير در مدينه منوّره را آن مي داند كه مردم مدينه اهل نيكوكاري و صدقه بوده اند و در هر يك از اين سه روز در خيابان هاي شهر چندان به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سفرنامه المني و المنه ، م . س ، برگه شماره 39
2 . م . ن .
3 . م . ن .
4 . م . ن ، برگه شماره 46
80 |
تهيدستان و درماندگان صدقه پرداختند كه وبا از ميان آنها به سرعت رخت بربست . » ( 1 )
در كنار اين داده هاي ارزشمند ، ابن طوير به پراكندگي اين اپيدمي در قاره اروپا اشاره مي كند و مي گويد : « در سرزمين مسيحيان از اين بيماري چندان جان دادند كه جز خداي كس شمار آنها را نمي داند . ( 2 )
نويسنده در اين گزارش به زياده روي يا ايجاد وحشت نمي گرايد ، اگر چه بر پايه گزارش بهداشتي ساكنان اروپا و تحقيقات پزشكي كه با تحوّلي علمي همراه بوده ، حاكي از آن است كه كوليرا عملا كشت و كشتار دهشتناكي به بار آورده و براي مثال شمار كشتگان انگلستان به 5500 نفر و كشتگان فرانسه به بيش از 000/100 نفر مي رسيدند . » ( 3 )
پيش از پايان دادن به گزارش ابن طوير از كوليرا ، شايسته است سخن او را درباره وضعيت حاجيان نسبت به اين بيماري يادآور شويم . او مي گويد : « در راه مكّه مكرّمه بوده كه خبر شيوع اين بيماري را شنيده ، ولي اين او را از ادامه سفر حج باز نداشته ، چنانكه در بسياري از حاجيان تأثيري ننهاده است و تنها اندكي از ايشان از ادامه راه براي اداي فريضه حج منصرف شدند . ما پيش از رسيدن به مكّه هنوز در راه بوديم كه از وجود اين اپيدمي آگاه شديم ، ولي از اينكه باز گرديم ، سر باز زديم و بسياري از حاجيان نيز نپذيرفتند كه راه برگشت در پيش گيرند . ( 4 )
پس از يورش نخستين كوليرا ، بار ديگر اين بيماري از سال 1831 م تا سال 1912 م در طول هشتاد سال ، بيست و هفت بار يعني هر سه سال يك بار ( 5 ) مكّه را در برگرفت و در برخي از اين سالها فاجعه به بار مي آمد ؛ چنانكه در وباي سال 1865 م ارزيابي هاي كشتگان ، نشان دهنده 000/15 حاجي و 000/30 قربانيِ ديگر از مجموعِ 000/90 حاجي ( 6 ) است و در وباي سال 1893 م وبا از مجموع 000/200 حاجي جان 000/40 تن از ايشان را ستانْد . » ( 7 )
سوگمندانه ، سفرنامه نويسان بعدي يا دست كم كساني كه توانستند از سفر خود باز گردند ، عطش ما را درباره اين مرگ و مير فرو نمي نشانند و آنچه آورده اند ، جز اشاراتي گذرا نيست ، و در انتظار آنچه مدارك جديد ـ كه هنوز در بند مراكز نگاهداري نسخ هستند ـ از آن پرده برمي دارند اشاراتي است كه ما اينك پاره اي از آنها را يادآور مي شويم :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . م . ن .
2 . م . ن .
3 . pctrice BPUERDELAIS et j . y . RAULOT : "Histoite du cholete en France, 56 . 1832-1854 ", payot , paris , 1987, p . 17 .
4 . سفرنامه المني و المنه ، م . س .
5 . F . DUGUET : "le pelerihage de la Mecque . . ", op . cit . p . *
6 . م . ن ، ص 126
7 . م . ن ، ص997
81 |
مدرك نخست مربوط به كوليرا ، در سال 1849 م در مصر و مكّه مكرّمه است كه عربي مشرفي آن را در خصوص مصر بيان مي دارد و مي گويد : ما در دوم ذي حجّه 1265ق . به مصر در آمديم و اپيدمي بوقُلَيب ( 1 ) را در آنجا يافتيم . اين بيماري مهلكي بود كه روزانه جان بيش از هشتصد نفر را مي گرفت ، ( 2 ) امّا در خصوص مكّه مكرّمه ، مشرفي هنگام سخن در باره يكي از جاسوس هاي فرانسوي به اين اپيدمي اشاره كرده مي گويد : « در سال 1265 ق . در ايّام حج كشيشي را در مكّه مكرّمه ديدم كه وابسته به قنسولگري فرانسه واقع در جدّه بود ، شايد غرض او از پوشيدن لباسي همچون لباس مردم مكّه ، خبرچيني بوده باشد ، و چون پيش از وقوف در عرفه ، مرگ و مير بالا گرفت و طواف كنندگان خانه خدا با چنين فاجعه اي روبه رو شدند ، همان جاسوس فرانسوي را ديدم كه گريزان از وبا از دارالوداع مي گريخت و سوي جدّه باز مي گشت . ( 3 )
مدرك دوم مربوط به كوليرا ، در سال 1858م است كه فيفائي به مناسبت قرار گرفتن در قرنطينه ينبع ، آن را بيان مي دارد . دليل اين قرنطينه ( 4 ) گزارش شيوع وبا در حجاز بود كه به حاجيان رسيد . ( 5 )
مدرك سوم مربوط به كوليرا ، در سال 1893م است كه هم سبعي و هم صوابي نقل كرده اند . سبعي مي گويد : « اين بيماري و مرگومير ناشي از آن ، رو به فزوني نهاد و مردم با وجود مراقبت بسيار ، با بيماري خود به مكّه گريزان مي شدند و يكي از همسايگان ما با نام حاج احمد ، كه از مردم تلال بود ، در گذشت و در مكّه مكرّمه بسياري از اهالي آن و ديگران جان باختند » . ( 6 ) صوابي نيز هنگام سخن از قرنطينه علور مي گويد : « ما در كوه طور فرود آمديم و به سبب فراوانيِ مردگان بيست و هفت روز در آنجا مانديم » . ( 7 )
آخرين مدرك ، رنگي عمومي دارد و حسن غسّال هنگام سخن در باره مسأله تقدّم حج بر زيارت ، بدان اشاره مي كند .
او پس از توضيح اين نكته كه حج اولي است مي افزايد : « ولي در اين سال ها زيارت بر حج تقدّم يافته است ؛ زيرا احكام زيارت جاري نمي شود و راهها امن شمرده نمي شوند و مهمتر از اينها همه ، اگر ثابت شود كه حاجيان به وبا آلودگي يافته اند ، زيارت بسي دشوار مي شود و جز با سختيِ بسيار ، انجام شدني نيست . هرگاه اين گروه به دروازه مدينه منوّره برسند ، اين دروازه ها به روي زائران بسته خواهد شد و تنها يك دروازه بر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مردم مغرب كوليرا را « بوقليب » مي ناميدند . اين نامگذاري از آن روي بود كه مبتلاي به اين بيماري از درد قلب شكايت مي كرد و با ناله مي گفت : قلبم ، قلبم .
2 . « اقوال المطاعين » ، م . س ، برگه شماره 29
3 . م . ن ، برگه شماره 43
4 . كرنتينا مدّت قرنطينه اي است كه مبتلاي به وبا يا كسي كه گمان مي رود بدان ابتلا يافته ، بايد سپري كند . اصل اين مدّت ـ چنانكه واژه غير عربي بدان دلالت دارد ـ چهل روز بود و مردم مغرب يك لام بدان افزودند و به شكل كرنتيلا نگاشتند .
5 . سفرنامه فيفائي ، م . س ، برگه شماره 337
6 . سفرنامه سبعي ، م . س ، برگه شماره 12
7 . مختار سوسي در « المعسول » ، م . س ، ج3 ، ص101 ـ 100 سفرنامه احمدبن عبدالله صوابي را تلخيص كرده است .
82 |
روي آنها گشوده خواهد بود و در اين هنگام با وجود نگاهبان نظامي ، ازدحام در ميان مردم پديد مي آيد ؛ ازدحامي كه بر اثر آن چندين نفر زيردست و پا كشته و زخمي مي شوند . ( 1 )
چنانكه مشاهده مي كنيم ، نويسندگان ، اخبار مربوط به كوليرا را بسيار فشرده بيان داشته اند و گويي نخواسته اند ذهن ما را با درازگويي از وبايي كه به هر روي در محيط آنها امري عادي شمرده مي شده ، بيان كنند ؛ محيطي كه در زندگي روزمرّه با يورش هاي مرگ آور ، اُنس گرفته است .
رنج هاي قرنطينه
به دليل پديد آمدن وبا و مصائبي كه برجاي مي نهاد ، چندين كشور اسلامي زير فشار اروپا به تأسيس درمانگاه هايي بين المللي تن در دادند كه در بيشتر اوقات از پزشكان و كنسول هاي بيگانه و نمايندگان كشورهاي ذي نفع تشكيل مي شد . در پي وباي سال 1831م محمّد علي به هيأت كنسولگري اجازه داد اداره اجاره بهداشت عمومي در مصر را بنيانگذاري كند . اين اداره در سال 1881 م به دو بخش تقسيم شد : « اداره بهداشت كشوري » و « اداره بهداشت نيروي دريايي مصر در امور مربوط به قرنطينه » كه مقرّ آن در اسكندريه بود ، ( 2 ) و در سال 1838م سلطان عثماني محمود دوم ، سازمان عالي بهداشت را در قسطنطنيه بنيان نهاد . اين سازمان 13 عضو داشت كه نمايندگي كشورهاي بيگانه را بر عهده داشتند و 8 عضو نمايندگان دربار عثماني شمرده مي شدند . ( 3 ) دو سال بعد ، هيأت كنسولگري در طنجه مغرب ، اداره بهداشت بين المللي را بنيان نهاد و در ميان اعضاي آن ، نماينده اي حكومتي ديده نمي شد . ( 4 ) اين ادارات همان مراكزي بودند كه حاجيان را وا مي داشتند تا به قرنطينه يا همان جايي كه در ادب اسلامي معاصر « كرنتينا » ناميده مي شود ، تن در دهند .
برخي از سفرنامه نويسان حجاز ، كه نمودهاي پيشرفت كشورهايي را كه ديده اند توصيف كرده اند ، از كرنتينا نيز سخن به ميان آورده اند و آن را براي هم ميهنان خود شناسانده اند و موضع خود را در برابر اين پديده ، مشخّص ساخته اند و بدين سان زمينه ديگري را برايمان به ارمغان نهاده اند كه ما را به درنگ در طبيعت انديشه اي وا مي دارد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سفرنامه طنجويه ، م . س ، ص 33 ـ 32
2 . در اين باره بنگريد :
A . A . PROUGT : " La defense de l'Europe contre le cholera ", paris, 1892, pp . 363-394 .
C . E . BERRAD : " Le consell, sanitaire Maritime et Quarantenaire d'Egypte ",Aloxandrie, v . penansson, 1897 .
3 . در اين باره بنگريد به :
A . A . PROUST : " La defense de l'Eirope contre le choleta", op . cit . , pp . 340-365 .
4 . در اين باره بنگريد به پژوهش ما با نام : « المجلس الصّحّي الدولي في المغرب » ، از انتشارات دانشكده ادبيات رباط ، چاپخانه نوين النجاح ، كازابلانكا ، سال 2000
83 |
كه فرهنگ مغربِ آن روزگار در برابر مشكل وبا از آن برخوردار بوده است و ما را با بازتابهاي اين انديشه در برابر يكي از پديده هاي نو پيداي اروپا براي حلّ اين اپيدمي با بنيان نهادن تشكيلات قرنطينه آشنا مي سازد . اين نكته كلّي را بايد در نظر داشت كه اين نويسندگان ـ كه از برگزيدگان فرهيخته كشورشان هستند ـ در پيِ گرايش قَدَري و تسليم طلب خويش روان بوده اند ؛ گرايشي كه ايشان را وا داشته تا واقعيت سرايت اين بيماري را نپذيرند و دوري از اين واقعيت را با پناه بردن به قرنطينه منعي شرعي به شمار آوردند ؛ زيرا اين كار در نگاه آنها گريز از قضا و قَدَر بود .
گواهي هاي خود را از گزارشي آغاز مي كنيم كه به پايان سده هجدهم باز مي گردد . اين گزارش را ابو قاسم زيّاتي در سفرنامه خود با نام « الترجمانة الكبري » براي ما بيان داشته است .
او در اين گزارش از قرنطينه اي سخن به ميان مي آورَد كه در سال 1794 م بر سر راه تونس در بازگشت از سومين حجّش بر او تحميل شد . او يادآور مي شود كه سرپرست گمرك در لنگرگاه تونس اجازه نداد مسافران كشتيِ حامل او و ديگر حاجيان به علاوه مسافران ترك و مسيحي جز با گذراندن قرنطينه از كشتي فرود آيند . او در اينكه چنين قانوني مخالف شريعت است ، ترديد نمي كند و مي نويسد : « پس از دو روز به ما اجازه دادند به قرنطينه شنيعي در آييم كه نه عرف آن را مي پذيرد نه شرع » . ( 1 ) او در جاي ديگر مي گويد : « چون به لنگرگاه تونس رسيديم ، آنها ما را نپذيرفتند ؛ زيرا از ازمير مي آمديم كه وبا در آن شيوع داشت . آنها ما را به قلعه تيكي در ميانه دريا بردند تا ما را به قرنطينه بدعت نهاده شده ـ كه خداي چهره بدعت گذارش را زشت گردانَد ـ بسپرند » ( 2 ) آنچه بر خشم زياتي مي افزايد ، آن است كه مسؤول لنگرگاه به مسافران مسيحي اجازه ترخيص مي دهد و تنها مسافران را در قرنطينه نگاه مي دارد . او اين كار را بدترين خدشه به دين مي داند و به همين مناسبت چكامه اي مي سرايد و آن را هجو مي كند :
من الكرنتينة الشنعاء ببدعته * * * في بلدة هي دار العلم و الأدب
يصيبها بصميم الجهل منجية * * * يقي بها النفس من سقم و من عطب
و بعد هذا مجمع الروم سرّحهم * * * والمسلمون بقوا في الهمّ و النّصب
ما مثلها سبة في الدين منقصة * * * و لو كان في الدار من يرغب في الغرب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ابو قاسم زياتي « الترجمانة الكبري » به تحقيق كريم فيلالي ، 1967 ، ص363
2 . م . ن .
84 |
آه علي تونس الخضراء يسود بها * * * معتزلي بلادين و لا حسب
يدس في الدين أشياء محرّمة * * * فقلّما يسلم الجربي من الجرب
ظنّ الخبيث بأنّ الموت يفلته * * * و ما دري أنّه خلفه في الطلب
الموت حتم فلاعنه محيد و لا * * * يرفع بالفضّة البيضاء والذّهب
ملكت نفسك اذ غدوت تحرسها * * * من الوباء و امرالله مقترب
لا شكّ انّك من أهل الشقاء و عن * * * قرب تحلّ بدار الخزي و القضب
بضربة من وباء غير مخطئة * * * تأتيك في القلب أو في صفحة الجنب ( 1 )
« ما را در شهري كه سراي دانش و ادب است به قرنطينة زشتي بردند كه بدعتگزارش نهاده بود .
و آنكه ادّعاي رهايي بخشي داشت و [ گمان مي كرد ] در آنجا آدميان از هر گونه بيماري و ناراحتي در امان هستند . اين سراي دانش و ادب را به دل جهل و ناداني رهنمون شد .
از اين پس روميان را گرد آورْد و ترخيص كرد و مسلمانان همچنان در اندوه و سختي باقي بماندند .
هرگز دشنام و كاهشي چنين به دين وارد نشده ، اگر چه اين در سرايي باشد كه غرب گرايان در آن حضور داشته باشند .
واي به حال تونسِ سرسبز كه يك معتزليِ بي دين و بي تبار بر آن سروري يابد .
او چيزهاي حرام را در دين جاي مي دهد و گال زده كمتر از گالْ سالم مي مانَد .
شخص پليد گمان مي كند از مرگ رهايي مي يابد و نمي داند كه مرگ در تعقيب اوست .
مرگ امري حتمي است كه از آن گريزي نيست و با سيم سپيد و زرد دور نمي شود .
اگر تو خود را بپايي آن را از وبا پاس داشته اي و امر الهي نزديك باشد .
بي گمان تو از نگون بختان خواهي بود و به زودي به خانه خواري و كاستي در مي آيي .
كه آن نيز در پي ضربه وباست كه خطا نمي كند كه يا بر دل تو خواهد نشست يا بر گُرده تو . »
گزارش دوم از آنِ آشناي ماابن طوير الجنّه است . او اين گزارش را به مناسبت سخن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . م . ن ، ص 365 ـ 364
85 |
از قرنطينه اي آورده كه به هنگام بازگشت از حج ، در شهر لفورن ايتاليا بدان تن در داد .
او از اين قرنطينه ، توصيف دقيقي به دست مي دهد و مي گويد :
« ما را به قرنطينه بردند و ما در آنجا به گروهي از بزرگان فاس برخورديم . مفهوم قرنطينه در ميان ايشان آن بود كه هر كس از دريا مي آمد چهل روز حبس مي شد ، پس از سي روز شخص را آزاد مي كردند و ده روز بعد كالاهاي او را ، كه روي هم مدّتي برابر با چهل روز مي شد . و در اين ميان تفاوتي نداشت كه اين شخص مسيحي بود يا از بزرگان ايشان يا از جمله مسلمانان . دليل اين بازداشت همراه با آلودگي ، آن بود كه مرگوميرها بر اساس سرايت اين بيماري بود ، نه سر رسيدن اَجَل ـ چنانكه اهل سنّت مي پنداشتند ـ اين قرنطينه دو گونه بود : يا در ساختماني زيبا كه محلّ نگاهداري بزرگان بود كه ما و مردم فاس را در چنين ساختمان هايي نهادند ، يا در جايي كثيف كه مردم دون پايه را در آنجا مي انداختند و در آنجا مسيحي يا مسلمان بودن تفاوتي نداشت .
مقصود آنها از اين قرنطينه آن بود كه احتمال مي دادند شخص مسافر ، مبتلا به وبا باشد و اين بيماري در ميان آنها سرايت يابد و آنها را باور بر اين بود كه بر اثر اين سرايت مي ميرند ، نه در پي سر آمدن اجل . در ميان آنها قرنطينه قانون بود تا جايي كه يك بار دختر سلطان ايشان براي ديدن مادر خود از راه دريا نزد ايشان آمد ، كه او را نيز بيست روز قرنطينه كردند . ( 1 )
ابن طوير پس از اين توصيف دقيق روشن مي كند كه تشكيلات قرنطينه تنها به مسيحيان اختصاص نداشته ، بلكه سرزمين هاي اسلامي را نيز كه او ديدن كرده ، دربر مي گرفته و او دليل اين پديده را ضعف اسلام در اين سرزمين ها مي داند . قرنطينه موجب ننگ مسلمانان بوده و هركه از مردمان تونسِ سرسبز يا مصر كه از راه دريا مي آمده مجبور به تحمّل قرنطينه بوده است ، « إِنّا لِلّهِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ » آري ، اسلام در مصر و اسكندريه و طرابلس ضعيف بوده ، ولي دليل اين ضعف ، مسيحيان بوده اند نه مسلمانان . در اين سرزمين ها ميان مسيحيان و يهوديان و مسلمانان تفاوتي نبوده است ؛ زيرا همگي بدون هيچ تفاوتي يك جامه بر تن مي كرده اند ، ولي اين مسيحيان مصر بودند كه اگر كسي از سرزمين هاي مبتلا به وبا مي آمد به قرنطينه مي انداختند ؛ چنانكه با ما و مصريان همراه ما نيز همين رفتار را داشتند . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سفرنامه المني و المنّه ، م . س ، برگه شماره 8
2 . م . ن .
86 |
گزارش سوّم قرنطينه را عربي مشرفي ارائه مي كند . او هنگامي كه به سال 1849م به مصرمي رسد ، قرنطينه اي را كه بر كاروان مصريان تحميل مي شود ، چنين توصيف مي كند :
« چون مصريان خبر آمدن كاروان مصر را ـ كه به وبا نيز مبتلا بودند ـ شنيدند ، متعرّض اين كاروان شدند و آنها را به بركة الحاج بردند و ايشان را از همه سو در برگرفتند و دور تا دور حاجيان كمان هاي بزرگ بر زمين فرو كردند و آنها را با ريسمان به يكديگر پيوست دادند ؛ به گونه اي كه مسافران را از مردم شهر جدا مي كرد و مردم پشت اين ريسمان ها قرار داشتند و اگر يكي از حاجيان چيزي مي خريد ، آن را از زمين برمي داشت و از دست مردم نمي ستانْد و خريدار سكّه ها را در جام آبي مي نهاد و فروشنده سكّه ها را از ميان آب بر مي داشت . مقصود آنها از اين كار ـ كه خدا داناتر است ـ آن بود كه آب سكّه ها را پاك مي كند و گاهي پس از اين داد و ستد جام را خاكستر اندود مي كرد . ( 1 )
عربي مشرفي نيز همچون رباني اين تشكيلات را زشت مي شمرَد و آن را مخالف سنّت مي انگارد . موضعگيري او از اين سخن پيداست : نَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ ، { . . . كُلٌّ يَجْرِي إِلي أَجَل مُسَمًّي . . . } ( 2 ) { . . . فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً . . . } ( 3 )
سال هاي آكنده از دشواري ، لرزه ، فتنه و بلا در حالي گذشت كه انسان مرگ را در كف داشت و در آوردگاه ها حضور مي يافت ، بي آنكه مرگ پيشتر از هنگامِ مقرّر فرا رسد و هيچ كس جان نداد مگر آن هنگام كه خداوند عزّ و جلّ براي او مقرّر كرده بود . ( 4 )
اينها نمونه هايي بودند كه در بخش هايي از فرهنگ قرنطينه حج بدان بر مي خوريم و در پرتو آن مي توانيم نتيجه بگيريم كه ايدئولوژي هاي تبيين شده براي روشنفكران متجدّد مغربي ، عامل مناسبي براي آن نبوده كه توجّه حكومت مغرب را به بهرهوري از تجربه اروپا در زمينه قرنطينه جلب كند و به همين سبب دستگاه حاكم هماره از لبه تيز اين مقوله در رنج بوده است . ( 5 )
اين مرز همان است كه بيگانگان از آن نفوذ كردند و در طنجه اداره بهداشت حكومتي اي را بنيان نهادند كه حكومت هيچ نماينده اي در آن نداشت و بدين سان بر قلمروي چنگال انداختند كه از ويژگي هاي ملّي شمرده مي شد .
اينك به عواملي باز مي گرديم كه موجب رنج حاجيان در قرنطينه بوده است . در حقيقت دوگونه رنج در ميان بوده است :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « اقوال المطاعين » ، م . س ، برگه شماره 75
2 . رعد : 2 ، هر يك براي مدّتي معين جريان دارند .
3 . نحل : 61 ، هرگاه مرگ آنها فرا رسد ساعتي به تأخير نيفتد .
4ـ م . ن .
5 . بنگريد به پژوهش ما با نام « الاصلاح و المشكل الصّحي في مغرب القرن التاسع عشر » در همايش اصلاح طلبي و جامعه مغرب در سده نوزده » ، از انتشارات دانشكده ادبيات رباط ، 1986 ، صص 247 ـ 229
87 |
گونه نخست ، از سرباز زدن كشتي ها از رفتن به بنادري ناشي مي شد كه در آنجا مي بايست تن به قرنطينه بسپرند ؛ زيرا صاحبان كشتي از هزينه هايي هراس داشتند كه مدّت قرنطينه براي آنها به بار مي آورد . در اين شرايط راه بازگشت حاجيان به سرزمينشان بسته مي شد و موجب سرگرداني آنها مي گشت ، بهويژه آنكه انتظار آنها نيز طول مي كشيد . نمونه آن گزارشي است كه فيفائي به هنگام بازگشت خود از حج ارائه مي كند :
« آن گاه از راه اقيانوس كبير قصد رفتن به اسكندريه كرديم ، ولي كشتيِ بخاري يافت نشد . اين هنگامي بود كه سالها پيش قرنطينه از ميان رفته بود و چون اين بيماري شايع شد ، خبر آن به روم رسيد . كشتي داران از سوار كردن حاجيان گريزان شدند و از ترسِ رفتن به قرنطينه و هزينه كشتيِ بخار و جاشوها از جابه جا كردن حاجيان سر باز زدند و بدين سان از زحمت حمل حاجيان آسوده شدند و تنها ، كالا به اين سو و آن سو مي بردند . بدين ترتيب ، حاجيان يك ماه يا چهل روز با نگراني در اسكندريه محصور ماندند » . ( 1 )
گونه دوم ، با شرايط اقامت در قرنطينه پيوند داشت ؛ وضعيتي در حدّ اقل ممكن ، وضعيتي دهشتناك كه با ناهنجارترين وضعيت به دور از آسايش همراه بود ، به علاوه گراني و بد رفتاري كاركنان قرنطينه با حاجيان . فيفائي اين دشواري ها را چنين فشرده بيان مي دارد :
« چون به كانال سوئز رسيديم ، مسافران خواستند از كشتي بيرون روند كه ناگاه آگاه شديم ، مي بايست ده روز در قرنطينه سر كنيم . اقامت يك روزه در كانال سوئز به سبب بيابان و آب تلخ آن ، برابر با يك سال است . هشت روز در قرنطينه مانديم و آنگاه خسته و درمانده از گراني و بي آبي و محروميت هاي ديگر ، از قرنطينه بيرون آمديم » . ( 2 )
آنچه فيفائي در اين گزارش فشرده بيان كرده ، در گزارش ديگري كه از نظر دقّتِ توصيف و پرداختن به جزئيات ، بي مانند است ، به گستردگي بازگفته شده است . اين گزارش را حسن غسال در باره قرنطينه طور بيان مي دارد كه در سال 1898 م در آن سركرده است . اين قرنطينه كه در بخش خاوريِ شبه جزيره سينا قرار دارد ، به موجب قرارداد بهداشت جهاني كه در سال 1892م در ونيز منعقد شد ، قرنطينه بهداشتي نويني به شمار مي آمد كه مهم ترين قرنطينه در مصر و درياي مديترانه براي حاجياني تلقّي مي شد كه از حج سوي سرزمين خويش باز مي گشتند و مي بايست براي مراقبت هاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سفرنامه فيفائي ، م . س ، برگه شماره 339
2 . م . ن ، برگه شماره 337
88 |
بهداشتي در روزهاي عادي سه روز و هنگام شيوع كوليرا پانزده روز را در آنجا سر مي كردند . اين مدّت به بخش هاي دردناكي تقسيم مي شد كه تفصيل آن را از غسّال مي شنويم :
« در صبح روز چهارشنبه در جبل طور لنگر انداختيم . اين منطقه ، روستاي كوچكي در كناره شرقي خليج سوئز قرار داشت و بيشترين اهالي آن را قبطيان تشكيل مي دادند و در حومه آن بسياري از دشت نشينان زندگي مي كردند و در شمال آن كوه مناجات قرار دارد كه در قرآن كريم از آن سخن رفته ـ و خدا داناتر است ـ . اين قرنطينه در خاور اين روستا قرار داشت . همين كه ما در اين منطقه لنگر انداختيم ، پزشكي براي معاينه حاجيان به قرنطينه آمد و پس از معاينه اعلان كرد كه تنها پس از اقامت هفت روزه در كشتي مي توانند به خشكي در آيند ، اين را گفت و راه خود گرفت و رفت و حاجيان همچنان بر روي هم فتاده باقي ماندند و از شدّت تنگيِ جا دلها بر ايشان مي سوخت . روزانه يك فلوكه ( 1 ) به كنار كشتي مي آمد و مقداري جنس بُنْجُل را به قيمت گران مي فروخت و اگر مسافري چيزي مي خريد ، بنا به ضرورتي بود كه گريزي از آن نداشت و كالاي مورد نظر خود را هم با مشكل عبور ازانبوه مردمان خريداري مي كرد . پس از هفت روز در قرنطينه ، به ما اجازه دادند تا سوي مباخر ( 2 ) رويم . آنها حاجيان را با كَرَجي و قايقهاي كوچك بدان سو مي بردند .
پيش از ترك كشتي ، يكي از ناظران بانگ زد كه هيچ كس حق ندارد كالايي جز بستر و پاره اي جامه سبك همراه خود ببرد و ساير اثاث در كشتي باقي مي مانَد تا بدين ترتيب تا پايان قرنطينه دارايي همه به دست ايشان افتد . ما پس از تحمّل رنج بسيار ، به خشكي پاي نهاديم . در اين هنگام قرار شد هر كه نيمي از ايره ( 3 ) خود را بپردازد ، به علاوه آنكه از هر مسافر براي هزينه بخار [ در مدّت توقّف ] مبلغي بستانند و اگر كسي آن را نمي پرداخت حق ورود به كشتي را نداشت . حاجيان تهيدست سه روز را با اين وضعيت ناهنجار بماندند تا آنكه ديگر حاجيان مبلغ مذكور را پرداختند و در همين هنگام بود كه جامه حاجيان سرقت شد تا جايي كه شرمگاه خود را با پارچه اي آبي شبيه پوست مي پوشاندند . آنها مايحتاج مردم را در مكينه ( 4 ) بخور مي انداختند . آن گاه پزشك اشاره كرد تا حاجيان را همچون نظاميان به صف كنند تا همه آنها را يك يك معاينه كند و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فلوكه در زبان عاميانه مغربي به قايق گفته مي شود .
2 . مباخر جمع مبخره است كه در اين جا به ابزار پاكسازي اطلاق مي شود .
3 . ايره نام واحد پولي است .
4 . مكينه ، واژه اي است بيگانه كه در گويش عاميانه مغربي به دستگاه گفته مي شود .
89 |
استفاده از آب بدبويي را به هر يك از حاجيان تجويز مي كرد . پس از پايان كار پاكسازي جامه حاجيان دستور داده مي شد تا از راهي جز راه اوّل بيرون برده شوند و در اين هنگام هر يك از حاجيان جامه خود را مي ديد كه پس از پاكسازي بر زمين افتاده است . برخي از اين جامه ها سوخته بود و از پاره اي ديگر آب بدبويي چكّه چكّه مي كرد و در اين لحظات جز فرياد حاجيان هيچ شنيده نمي شد ، يكي براي سوزانده شدن مايحتاجش مي گريست و زني براي گم شدن آرايه هاي خود سيلي بر چهره خويش مي نواخت . در اين هنگام همه حاجيان را در حالي كه نظاميان در برگرفته بودند ، راهيِ قرنطينه مي كردند . راهي را كه حاجيان مي پيمودند ريگزار بود و همه اين راه دور را حاجيان با پاي پياده مي پيمودند و ديگر تفاوتي نمي كرد كه اين حاجي مردي ناتوان بود يا زن يا كودك و همه مي بايست بي هيچ رحم و شفقتي در آفتاب سوزان ره مي پيمودند ؛ زيرا خدا رحم و شفقت را از دل آنها زدوده بود .
اين قرنطينه در ميانه ريگزاري بر پا شده بود كه چند انبار كربا ( 1 ) گالشي نيز در آن ديده مي شد و دورادور آن را همچون قفس سيم كشي كرده بودند . من در طول عمر خود بادي شديدتر از طوفانهاي شرقي آن ناحيه نديده بودم كه گرماي بيش از حدّ آفتابِ آزار دهنده نيز مزيد بر علّت بود . خوراك و نوشاك ضروري كه با نرخ گران خريده مي شد ، اصلا قابل استفاده نبود و مزاج انسان ولو به ضرورت از خوردن و آشاميدن آن سرباز مي زد . پزشك همه روزه حاجيان را معاينه و همه را يكي پس از ديگري از اين رو به آن رو مي كرد و اگر در يكي از حاجيان بيماري اندكي تشخيص مي داد ، خواه اين حاجي را خوش مي آمد يا نه ، روانه بيمارستانش مي كرد و او را از خانواده و دوستانش جدا مي ساخت . قلم از توصيف رفتار اين جماعت قاصر است و دل از وحشت آن به خود مي لرزد . دو روز مانده به پايان مدّت قرنطينه ، پزشك به حاجيان اجازه مي داد براي بخور دادن و پاكسازي چمدان هاي خود وارد كشتي بخار شوند و در اين هنگام حاجيان همه يا بيشتر وسايل اثاثيه خود را شكسته مي يافتند . برخي از اين وسايل نيز يا خوراك آتش شده بود يا غرق خاك بود يا آن آب بدبو از آن چكّه مي كرد . من هنگامي كه كار را چنين پريشان ديدم ، پنهاني چند درهمي به يكي از ناظران مسؤول چمدان ها دادم تا چمدان هاي مرا نديده بگيرد و با رشوه دادن چند درهم زيانِ كمتر را به جان خريدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كريه ، بافته اي كتاني است از نوع سيك .
90 |
[ زيرا هم رشوه دادن زيانِ شرعي است ، هم از بين رفتن چمدان هايم زيان فردي ] و بدين سان مايحتاج خود را از هرگونه گزندي مصون داشتم ، خدا را سپاس !
اين بخشي از رنج هايي بود كه حاجيان بيت الله الحرام تحمّل مي كردند و من براي نمونه آن را ذكر كردم وگرنه مثنوي هفتاد من كاغذ شدي و بازگشت كارها به سوي خداست .
ما بيست روز ميان خشكي و دريا در چنين وضعيتي سرمي كرديم كه دل آدمي بدان ريش مي شود ، خداي به سبب آن ، همه گناهان را بيامرزاد ! ( 1 )
از لابه لاي اين توصيف هيجان انگيز در مي يابيم كه قرنطينه طور چگونه در بردارنده رنج هاي بي شمار بوده : به حاجيان اجازه ورود به قرنطينه داده نمي شد ، مگر آنكه هفت روز را در كشتيِ خود سپري كنند و پس از ورود به قرنطينه ، محيط آن را همراه با شرايط بسيار دشوار يافتند كه فاقد ابتدايي ترين وسايل آسايش بود و از اين بدتر با ايشان رفتاري ناپسند در پيش گرفته مي شد و اثاثيه آنها در معرض تباهي قرار مي گرفت و به شيوه هاي مختلف مي كوشيدند پول حاجيان را بالا كشند .
سخن پاياني
چكيده سخن اينكه : ظهور كشتي بخار در پهنه سواحل مغرب ، نه چنانكه برخي معتقدند ، به بهبود شرايط سفر به مكّه مكرّمه نيانجاميد . از لابلاي گزارش هاي شماري از سفرنامه هاي حجاز در مي يابيم كه چگونه حاجيان در كشتي هاي مسافربري از بيماري هاي گونه گون در رنج بوده اند ، كه سبب آن نيز ـ به گفته فيفائي ـ اين بوده است كه حاجيان را همچون جوجه بر روي هم مي انباشته اند ، چنانكه در رنج هاي ناشي از اقامت دهشتناك ايشان در قرنطينه طور مشاهده كرديم ؛ شرايطي كه به تعبير حسن غسال دل را به درد مي آورَد ، ولي عشق مردم مغرب به اداي فريضه حج و محبّت آنها به پيامبر عظيم الشأن و تعلّق خاطرشان به اماكن مقدس ، بهترين توشه آنها بود كه بر اين شرايط دشوار چيرگي مي يافت . حسن غسال در بيان اين حقيقت پس از اشاره به انبوهيِ وحشتناك كشتيِ حاملِ حاجيان مي افزايد :
« ولي با ديدن گشاده رويي حاجيان و بي توجهي ايشان به رنجها و آزارهايي كه به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سفرنامه طنجويه ، م . س ، صص 52 ـ 51
91 |
آنها مي رسيد تسلّي مي يافتم و اين حقيقت در رويكرد رو به افزايش آنها به اداي فريضه حج منعكس است ؛ زيرا شمار حاجيان در نيمه نخست سده نوزده از حدود سه هزار حاجي در سال تجاور نمي كرد در حالي كه در سال 1878 م شمار حاجيان به پنج هزار تن رسيد و در سال 1893 م ركورد اين عدد شكست و شمار حاجيان به ده هزار تن رسيد .
* پي نوشت ها :