مأموریت های
مشکوک ، در سرزمین های مقدس ( 3 )
97 میقات حج - سال یازدهم - شماره چهل و چهارم - تابستان 1382 مأموریت های مشکوک ، در سرزمین های مقدس ( 3 ) حسن السعید / علی اصغر قائدان یهودیان و مسیحیان ، به شکل ناشناس ، با پوشش عربی و با نام های اسلامی ! با افزاش قدرت اروپا و ناتوانی جهان
97 |
ميقات حج - سال يازدهم - شماره چهل و چهارم - تابستان 1382
مأموريت هاي مشكوك ، در سرزمين هاي مقدس ( 3 )
حسن السعيد / علي اصغر قائدان
يهوديان و مسيحيان ، به شكل ناشناس ، با پوشش عربي و با نام هاي اسلامي !
با افزاش قدرت اروپا و ناتواني جهان اسلام در قرون اخير ، خيزش و موجي از تلاش هاي پيدا و آشكار بر ضدّ عرب ها و آنچه از جزيرة العرب مي آمد ، جريان يافت و آن خيزش و موج ، تلاش هاي واقعيِ ناشي از ارزش ها و تصوّرات سياسي و استراتژيكي را پنهان كرد و سرانجام در زماني چهره اش را نماياند كه اين همّت اروپاييان ، در توجه به شناخت امكنه مقدس ، كوششي براي مراقبت از سنگربندي ها و استحكامات در آن شهرها ، شناخت ساكنان و روحيات طبيعي و سنت هاي مرسوم و شناخت آيين هاي ديني ؛ مانند حج و نقش اين شعائر در زندگي مردم آنجا بوده است . ( 1 )
در اين راستا ، در دو قسمت پيشين ، به نتيجه اي رسيديم كه خلاصه اش اين است :
در پايان قرن هفدهم و آغاز قرن هيجدهم ، آگاهي هايي اساسي ، درباره شبه جزيرة العرب ، به ويژه دو شهر مقدس و نيز يمن و چادرنشينان ، براي غربي ها ، در حدّ زيادي فراهم شد . آنچه مسلّم است « دي فارتيما » به تنهايي تا اين دوران تنها راهنما است ، اما ديگران ، جز مراقبان و نگهباناني اتفاقي نبودند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ر . ك . به : مقاله : « مرداني بر روي ريگ هاي عربستان » از استاد عبدالرّحيم حسين ، مجلّه العالم ( لندن ) شماره ( 276 ) : 27 آيار ( ص ) 1989 ميلادي ـ 23 شوّال 1409 هـ . ص50
98 |
از قرن هيجدهم ، در تاريخ مراقبت و نظارت درخصوص شبه جزيرة العرب ، چيزي آشكار شد كه مي توان آن را مراقبت واقعي ناميد . همان مراقبتي كه پير طريقِ جهانگردي ، « نيبور » [ 1733 ـ 1815 م ] در سفر استكشافي خود بنيان نهاد ، و چهار دوست همراهش ، در سال 1761 م ، آغاز كردند ( بنا به مأموريت ويژه اي از جانب فردريك پنجم ، پادشاه دانمارك ) و اين حركت با ويژگي بزرگش ، با اتفاقات شگفتي روبه رو شد كه مي توانست به نابودي و هلاك آنان منجر شود . از نتايج اين سفر اكتشافي ، به جاي ماندن اطلاعات مهم مربوط به شهرهاي جزيرة العرب و عراق و نيز ترسيم نقشه كاملي از يمن بود . ( 1 )
آنچه از سفر اكتشافي « نيبور » مورد توجه ما است ، اينكه او با چهار مرد همراهش ، در حالي كه خدمتگزار سوئدي آنان همراهشان بود ، از سمت جنوب ، در درياي سرخ به سوي جده ، وارد دريا شده ، در آنجا خانه اي اجاره كردند و در انتظار وزيدن بادهاي موافق نشستند ، تا سفرشان به جاهاي دورتر را از سربگيرند . آنان حدود شش هفته انتظار كشيدند . اين انتظار ، پيش از آغاز دوباره سفر ، در كشتي روبازي بود . . . و اين بار ، با دسته جات حاجيان ، كه در سفر از سوئيس همراهشان بودند ، همراهي نكردند كه آنان به مكه رسيده و وظيفه واجب حج را به جا آورده و سپس برگشتند . ( 2 )
زمان زيادي از سفر جسورانه نيبور گذشته بود ، اما به عللي كه نمي دانيم ، نتوانست به اماكن مقدس راه يابد . اين عدم موفقيت زماني بود كه مدت زيادي از ماجراجويي جسورانه اش مي گذشت ؛ زماني كه از سرزمين هاي دست نيافتني دور شد . اين موضوع براي او شهرت فراواني پديد آورد و مورّخان ، آن را نشانه اي متمايز شمرده اند كه اين نشانه اي ممتاز در تاريخ جهانگردي هاي اكتشافي غربي به جزيرة العرب بود . علاوه براين ، به خصوص در آغاز قرن هفدهم ، تلاش هاي فراواني را براي شناخت مناطق ساحلي انجام داده بود . تحقيقاً كمپاني هند شرقي ، نسبت به ذخيره و جمع آوري اطلاعات در مورد بنادر درياي سرخ و ارزش و اهميت آنها ، توجه زيادي داشت و تعدادي از مأموران خود را وادار به فراهم آوردن اين اطلاعات ساخت . « الكس ژوزف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان مرجع ، ص51
2 . بيتر برينت : كشورهاي عربي دور دست ، ترجمه خالد أسعد عيسي و أحمد غسّان سبانو ، بيروت 1411 هـ . ـ 1991 م ، ص85
99 |
اوفينكتون » كه در وصف جده و اهميت آن بنادر كتاب نوشته ، از جمله آنها بود . او اين توصيف را در كتابش « رحلة إلي صوراة » ( سفري به صوراة ) ] Avoyage Ttotosuratt [ منتشر ساخت .
او مي گويد : همانا بندر اصلي در درياي سرخ به سلطان . . . باز مي گردد و آن همان بندر مكه است . زمين هاي اطراف اين دو شهر ، هيچ گونه فايده اي حتي قابليت سامان بخشي و به سازي نيز ندارند و گويي گرفتار غضب طبيعت شده اند و چنان از نعمت هاي خدا محروم اند كه همه چيز در آنجا كمياب است ، مگر اينكه چيزي از خارج وارد شود . . . .
بندر جده ، باارتباطات مستمر با هند وايران و حبشه و بخش هاي ديگر جزيرة العرب پررونق و شكوفا مي شود . اعراب كالاهاي قهوه خود را به اين بندر مي آورند ، تا ترك ها آن را خريداري كرده و به سويس منتقل كنند و به همين شكل ، تمام زائران حج در هر سال ، از اطراف جهان اسلام به اين جا مي آيند . در روزگار شريف سعد ( 1700 م ) مردي انگليسي به نام « ويليام دانيال » و مرد ديگر فرانسوي كه « شارل جاك بوسيه » ناميده مي شد ، به جده رسيدند . اين دو نفر توصيف روشني از آنچه مشاهده كرده بودند ، برجا گذاشتند . فرد نخست ، شاهد عيني دشمني و خصومتي بود كه ميان شريف بزرگ ، سعيد و پاشا نماينده سلطان در حجاز وجود داشت ، اما مرد فرانسوي ، در روز پنجم از كانون اول ، ( دسامبر ) يعني پس از رويداد تلخي كه روزهاي اندكي ( 1 ) از آن را يادآوري كرده است به جده رسيد .
ارزش مشاهدات و خاطرات باقي مانده آنان و ديگران ، هر چه باشد ، محققاً جهانگرد دانماركي « نيبور » آن را با سكوتي واضح در تاريخ جهانگردي غربي در طول ده ها سال طولاني رها كرده شهرت و معروفيت نيبور و انتشار آوازه او ، در گستره هاي مورد توجه شرق ، با رشد حركت روشنفكري فلسفي ، در قرن هيجدهم همزمان شد .
پيش از آنكه قرن هيجدهم به پايان برسد ، در مشرق اسلامي دو رويداد بزرگ ، رخ داد ، كه در بعضي ، آگاهي برانگيخت و در برخي ديگر ، موجب اضطراب و دلهره ، تا حدّ ترس و وحشت گرديد . اين دو حادثه ، عبارت بودند ازجنگ ناپلئون در مصر به سال 1798 م و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . جعفر خليلي ، موسوعة العتبات المقدسه ـ بخش مكه ، ج2 ، ص285 ( ط 2 ، بيروت ، 1407 هـ . ـ 1987 م ) .
100 |
حادثه اي كه آغاز مرحله شكست تمدّن مشرق اسلامي را اعلان مي كرد ، كه از جانب دولت هاي غربي پيشاهنگان استعماري آغاز شده بود .
رخداد دوم ، در افزايش نيروي وهابيان ، در قلب جزيرة العرب جلوه گر شد . محمدعلي پاشا براي وارد آوردن ضربه قوي تازه اي حركت كرد ، اينجا بود كه غرب ، براي گسترش تلاش خود در منطقه فرصت طلاييش را به دست آورد . ( 1 )
دقيقاً در همان زماني كه اورپا در حال جنبش و خروش بود و حالت تهاجمي جنگهاي ناپلئوني فروكش مي كرد ، اين امر آشكار شد و گويي كشورهاي عرب نيز در زير مشت حركت استبدادي مطلق قرار گرفتند . در ضمن همين سالهاي جوش و خروش و هرج و مرج دو گردشگر و جهانگرد جديد ، از اين شهرهاي صحرايي و مقدس ( 2 ) عبور كردند . آنها درحالي كه دو اسم اسلامي به خود مي بستند ، به اسلام تظاهر مي كردند تا در پنهان سازيِ مأموريت سرّي خود توفيق يابند .
يهودي جاسوس
پس از گذشت چهل و شش سال از سفر اكتشافي ، و حدود سال 1807 ، مردي يهودي كه اسپانيايي الأصل بود ، به منطقه حجاز رسيد . او نام و دودماني عربي را با عنوان « علي بك العبّاسي » بر خود بست و مدعي شد كه شريف مكه « الشّريف غالب » او را به « خادم بيت الله الحرام » ملقّب ساخته و با حسن استقبال با وي روبه رو شده و او را با خود در شستشوي كعبه مكرمه شريك ساخته است .
در مورد هويت اين مرد ، اختلاف فراواني وجود دارد . « برينت » مي گويد : ممكن است او مزدور فرانسويان يا پرتغالي ها يا چه بسا انگليسي ها باشد و در اين مورد ، شخصي معتقد است كه او جاسوس پادشاه مصر « محمد علي پاشا » بوده كه براي حمله عليه وهّابي ها خود را آماده مي كرده است .
« علي بك العبّاسي » براي تلاش خود ، حد و مرزي را قرار داد كه آن تمايل و حرص و آز شديد در رسيدن به مال و ثروتي نزديك و وابسته به اكتشاف مرزهاي ساحلي بود . او اولين اروپايي است كه بدون برانگيختن حساسيت مردم ، توانست در آنان اثر بگذارد . ادعاي دودمان عباسي داشتن و تأكيد بر اينكه يكي از افراد وابسته به شريف مكه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجلة العالم ، م . س .
2 . كشورهاي دور دست عرب ، م . س : 98
101 |
است ، راهي بود كه به وسيله آن در دل هاي مردم وارد شد . او اينگونه به ادعا پرداخت تا به زيان مردم ، در امورشان تجسّس كند ، ( 1 ) چقدر داستان اين « عباسي » و واقعيت تظاهرش به اسلام شگفت آور است ؟ در پشت اين ادعا و ظاهرسازي ، چه انگيزه ها و اهدافي نهفته بود ؟ براي روشن ساختن اين موضوع ، ناگزير بايد حركتها و فعاليت هاي اين يهودي را بررسي كنيم تا سرنخ آن را به دست آوريم . او در سال 1806 م ، به اسنكدريه رسيد ، در حالي كه از سه سال پيش ، ( 2 ) وطن خود را به عزم شمال آفريقا ترك كرده بود ؛ يعني او در سال 1803 م ، سفرهاي اكتشافي خود را كه شامل مغرب و طرابلس و قبرس و مصر و جزيرة العرب ، فلسطين ، سوريه ، تركيه بود آغاز كرد و در سال 1807 ، سفرهايش پايان يافت . او پس از بازگشت به اروپا و استقرار در فرانسه ، گزارش اين سفرها را به زبان فرانسه ، در كتابي دو جلدي گرد آورد . ( 3 )
از زندگي مشروح و مفصل او چيز زيادي نمي دانيم ؛ زيرا ابهامات زيادي آن را پوشانده است . آنچه درباره زندگي او مشهود است ، اينكه او مردي دانشمند و باهوش بوده و ارتباطات قابل توجهي با بسياري از دانشمندان اروپا برقرار كرده است . اما او ، ناگهان از انظار پنهان شد ، و هيچ كس از علت پنهان شدنش پرسشي نكرد و اين بدان جهت بود كه كسان خاصي مي دانستند او كجا رفته است ؛ چنانكه « برينت » مي گويد :
او به سوي درياي سرخ ، به سفري دريايي اقدام كرد و از آنجا به جده رفت و قصدداشت كه به سوي مكه رود . ( 4 )
در مقدمه چاپ جديد كتاب « رحلات علي بك » كه در سال 1993 م جزو كتب ويژه انگليسي ، انتشار يافته و نويسنده اش « روبين بدويل » است ، آمده :
« هيچ سيّاحي در جهان عرب ، تصوير پيچيده اي ، مانند تصويري كه « علي بك » ارائه داده ، فراهم نساخته است ، چنانكه نگارش اين تصوير ، با روشي قاطعانه ، آغاز مي شود كه نظيري ندارد . « علي بك » عملاً نوشتارش را با جملات ربطي كوتاهي به زبان عرب ، آغاز مي كند و پس از آن تصريح مي كند كه تصميم به حركت به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجله العالم ، م . س : 51
2 . كشورهاي دور دست عرب ، م . س : 98
3 . ر . ك . به : تحقيق موسوم به : « علي بك عباسي ، جاسوس اسپانيايي ها و فرانسويان » سفرهاي او تصوي دقيقي از جهان عرب بين 1803 و 1807 ، ارائه يافت در روزنامه الحياة ( چاپ لندن ) ـ يكشنبه : 26 ايلول ( سپتامبر ) 1993 م ـ 10 ربيع الثاني 1414 هـ . ص17
4 . كشورهاي دور دست عرب ، م . س 98
102 |
سوي مكه مكرمه براي انجام حج گرفت ، تا نسبت به شهرهايي كه به زودي از آنها مي گذرد ، شناختي به دست آورد . اين هدف ، براي رعايت مصلحت همان كشوري است كه در پايان حج او به زودي ، در آن ساكن خواهد شد .
. . . و اين مملكت چنانكه به زودي خواهيم گفت ، فرانسه است .
مأموريت خاص در مغرب
پس از اين مقدمه مختصر ، رسيدن او به طنجه در حزيران ( يونيو ) سال 1803 م توصيف شده است . او چنين مدعي است كه نامش « علي بك عباسي » و از نسل هارون الرشيد است و در شهر حلب اقامت دارد ، اما « بدويل » مي گويد :
« همانا داستان هويّت كاملش ، پيوسته در گنجه كتابخانه ، شعبه اطلاعاتي ناشناخته اي مدفون است ، يا اينكه براي ابد گم شده است . »
حقيقت اين است كه آگاهي درباره او اندك است و اين ترديد وجود دارد كه جاسوس باشد . اولاً : براي اطلاعات اسپانيا كار مي كند و از همانجا براي اطلاعات ناپلئون . او از ريشه اي اسپانيايي است ، در برشلونه در سال 1766ميلادي به دنيا آمده و به زبان عربي و دانش هاي ( فيزيك و گياه شناسي و زمين شناسي ) را در دانشگاه فالنسيا فرا گرفت و در سال 1801 م ، همانند يك مكتشف در غرب آفريقا ، خدمات خود را به شخصيت برجسته اي در حكومت اسپانيا تقديم كرد . او در سال 1802 م طرحي براي كشف مناطق داخلي در آفريقا تقديم كرد ، از مسير جنوب ، و با عبور از جبال اطلس ، و پس از يك سال ، به تبكتور رسيد ، از لندن ديدار كرد و هنگام ورود به مغرب ، در شكل و شمايل كامل يك عرب با دارايي و اطرافيان مشخص بود . تاريخ نويساني كه در نگارش سيره « علي بك » كوشش كرده اند ، عقيده دارند كه هزينه هاي سفرهاي او ، به حدي سنگين بوده است كه كشور اسپانيا به تنهايي ، قدرت و توان تحمل آن را نداشته و به همين سبب ، احتمال مي رود كه او ، همانند يك جاسوس ، براي اداره اطلاعات ناپلئون نيز كار مي كرده است . همان زمامدار فرانسوي كه از زمان حمله و هجومش به مصر ، در سال 1798 به بهره برداري از جهان اسلام ، براي مصالح
103 |
فرانسه توجه داشته است . اين امپراتور فرانسوي دستور داد ، اكتشافاي سري ، در كناره هاي شمال آفريقا اجرا شود و نقشه هاي مختلفي را آماده ساخت ، تا زمين هاي غني زراعتي منطقه ، مورد بهره برداري قرار گيرد . « علي بك » مي گويد :
كه در ضمن اقامتش در مغرب ، دوست صميمي سلطان مولاي سليمان شده است و او بيست تفنگ و يك بشكه باروت و يك چتر زيبا به او تقديم داشته است و در برابر ، سلطان نيز قرص ناني از تنور ويژه خود ، به عنوان دوستي و برادري به او هديه كرده است . مهمتر از اين ها ، سخن خود اين جهانگرد است كه :
« سلطان زمين هاي پهناوري به من هديه كرد . اين زمين ها به من بخشيده شد ، تا در راه مصارفي كه از من خواسته مي شد ، مصرف كنم . اين علاوه بر دارايي هاي ويژه و شخصي ام بود . »
« علي بك » دو سال در مغرب زندگي كرد و توانست مطالب مشروح و دقيقي در مورد آن كشور ، مناطق و ساكنانش ارائه كند . اما دانشمندان جديد متخصّص در امور مغرب ، در مراجع و منابع همزمان او هيچ اشاره اي در مورد او نيافته اند . اين مطلب مي تواند گوياي آن باشد كه اين يهودي ، در حال انجام مأموريت هاي مهم سرّي بوده و مأموريت علمي بر عهده نداشته است . لذا اطلاعاتي كه ثبت كرده و خاطراتي كه فراهم آورده ؛ به سازمان هاي اطلاعاتي استعماري راه يافته است .
يكي از دلايلي كه اين تحليل را تقويت مي كند ، گفته « بدويل » در مقدمه است :
در پيروي از جستجو و كشف سفرهاي علي بك ، براي اسپانيا ، هيچگونه فايده اي پس از مغرب وجود نداشته است . جز آنكه انتقالش با شعلهور شدن آتش جنگ فرانسه ـ روسيه ، و آشكار شدن سياست جديدي براي ناپلئون ، به هدف به دست آوردن دوستاني در تركيه و ايران و مصر و . . . و حتي در مسقط ، همزمان شده است .
« علي بك » ماه هاي اندكي را در طرابلس گذراند ، پس از آن به قبرس رفت و سپس متوجه مصر شد ، همانجا كه با محمد علي پاشا ديدار كرد . او در كانون اول ( دسامبر ) 1806 م ، سفرش را به مكه مكرمه ، كه پس از يك ماه به آنجا رسيد ،
104 |
آغاز كرد . او به عربستان رسيد . . . ابتدا در مدينه ، امير اين شهر با برخورد خوش و مهرباني از او استقبال كرد و گروه بزرگي از كارمندانش را براي همراهي با او گماشت . ( 1 )
او سپس در 23 كانون دوم ( يناير ) 1807 م به مكه وارد شد .
خود را از اشراف مسلمان نماياند
به هر حال ، اين يهودي كه در زيّ و لباس و ظواهر زندگي ، از مسلمانان پيروي كرد و خود را « علي بك عباسي » ناميد ، موظف به انجام مأموريت مهمي ، به ويژه از جانب حكومت فرانسه ( 2 ) بوده است . وقتي به سواحل عربي پاي گذاشت و به كشورهاي عربي رسيد ، جهانگرد يا دانشمند اسپانيايي نبود ، بلكه مردي مسلمان و از اشراف بود . . . ! زيرا براي خود ، نامي جالب و نياكاني ممتاز برگزيده بود ؛ چنانكه « برينت » مي گويد :
« براي اينكه به صداقت او به عنوان يك مسلمان شريف ، يقين حاصل شود و شك و شبهه ها از ساحت شخصيت او برطرف گردد ، خدمتگزاران خود را عادت داد ، كه سجاده ويژه اي براي نزديك به جايگاه امام و پشت سجاده او بگذارند . وقتي علي بك به مكه رسيد ، شريف مكه به استقبالش آمد . اگر در باره بزرگي جايگاه او جاي سؤال وجود داشت ، اكنون با اين مقدمات ، ديگر اين شبهه ها برطرف شده بود ؛ زيرا « علي بك » زبان فرانسه و اسپانيايي و ايتاليايي را به خوبي مي دانست ، اما حرص و آز شديدي به سخن گفتن با زبان عربي داشت ، آنهم به شكل فصيح و روان . و اين همه شبهات پيرامون نسب ، ريشه و دودمانش را برطرف مي ساخت و اگر در اين مورد ، اندك شك وجود داشت ، از جانب متصدّي چاه زمزم بود ، همان كسي كه اين آب مقدس را براي اشراف و بزرگان ، تقديم مي كرد و آنچنانكه برينت مي پندارد ، زهر كشنده را با آن ، در مي آميخت و زهر را در آب مقدس براي كسي كه شك و شبهه پيرامون او وجود داشت جاي مي داد . وي نيز كار خويش را نسبت به علي بك اجرا كرد .
علي بك وارد مكه شد در حالي كه عادات و رسوم تقليدي را فراگرفته بود ، به او اين اجازه داده شد كه سوار بر شترش باشد ؛ زيرا در اثناي سفر ، آسيب ديده بود . هنگام ورودش به مكه ، با بقيه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . روزنامه الحياة ، م . س .
2 . فرهنگ عتبات مقدسه ، م . س ، 2 : 259
105 |
حجاج روي به كعبه آورد ، در حالي كه دو نفر از خدمتگزارانش از او حفاظت مي كردند و بر حركت و طواف كعبه ياري اش مي دادند . « علي بك » در يادداشت هايش مي نويسد :
« خدمتگزاراني كه در داخل رواق مقدس ، مرا محافظت مي كردند و تا جايي كه چشم كار مي كرد ، ادامه داشت و صحن باشكوه ( معبد ) و خانه مقدس خدا از نقطه اوجش ، تاپايين ترين قسمتش با پارچه سياه پوشيده شده و به وسيله حلقه هايي از مشعل ها در بر گرفته شده است . در انتهاي وقت و آرامش شب ، راهنماي ما كلماتي را القا كرد كه گويي چيزي را كه به او وحي شده مي خواند همه اين چيزها به شكل مؤثري درآمده كه امكان ندارد هيچ گاه از حافظه ام محو گردد . »
علي رغم اينكه « علي بك » تحت تأثير قرار مي گيرد ، اما هميشه در توصيفاتش در طول زمان اقامت خود ، دقيق است . او همه رواق هاي محكم و قبه ها و مئذنه هاي مساجد بزرگ را ، توصيف مي كرد و ما را از مكان هاي سنگفرش شده و جايگاه هاي داراي ريگ و شن ، باخبر مي سازد و همه مكان هايي را كه به پيروان هر مذهبي از مذاهب اختصاص دارد ، مشخص مي سازد ، پس مي گويد :
« مالكي ها اينجا ، حنفي ها اينجا ، و شافعي ها از هر سوي ، و حنبلي ها كه همان مؤسسان مذهب وهّابي هستند ، از سمتي ديگر . . . »
و به خاطر اين توصيف علي بك از زائران ، به او اجازه داده شده تا در شسشتوي كعبه شركت كند . علي بك ، نخستين زائر حج است كه به چنين كاري اقدام كرده است . ( 1 ) با توجه به همين مطلب است كه « علي بك » دومين گردشگر خارجي است كه از مكه توصيفي به غرب تقديم مي كند ؛ يعني پس از « ژوزف بيتنر » كه مطلبي مفصّل ، پيرامون آن مسائل در كتابش ـ كه در اواخر قرن هفدهم ، تدوين كرده آورده است ـ اين كتاب با عنوان « توصيف امانتدارانه از دين و اخلاق محمدي ها » تأليف شده است . اما علي بك با دقت و فراگيري بيشتري نسبت به او عمل كرده است . او مدينه و حرم شريف را به صورتي فراگير توصيف و نقشه ها و شكل هايي را تقديم مي كند . مباحثش ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كشورهاي دور دست عرب ، م . س ، 99 ـ 100
106 |
اوضاع مردمان و شرايط سياسي و تجاري و بازارها و كالاها و كارهاي مقدماتي و هنرها و دانشها و حيوانات و كشاورزي را در بر مي گيرد و از همه اينها مهمتر ، او نخستين كسي است كه جايگاه واقعي مدينه را ، مشخص و مرزبندي كرده است . ( 1 )
شريف مكه آن چنانكه علي بك مي بيند
علي بك با شريف غالب ، روزي كنار هم بودند ، علي بك در مورد او مي نويسد :
« وي در دهه چهارم از عمرش بود ؛ انساني خودخواه و بي سواد ، ( 2 ) اما با وجود بي سوادي اش ، عقل و سياستي قابل توجه داشت . او را براي نخستين بار در مجلسش ، در حالي ديدم كه براي قلياني آتش روشن مي كرد كه از ترس وهابي ها پوشيده شده بود » .
بنابراين گزارش ، اين جهانگرد اروپايي ( علي بك ) چيزي غير از ني قليان ، كه از سوراخي در ديوار ، به آتش قليان متصل بود ، و پشت سرش ، در اتاق مجاور مجلس ، قرار داشت ، نمي ديد . ( 3 )
علي بك در نقل خاطراتش در مورد شريف مكه چنين مي پندازد كه انگليسي ها ، شريف مكه را بهترين دوست خود مي دانند و به همين جهت ، تجارت با هند به وسيله او را تشويق مي كنند ، چنانكه مي گويد :
« همانا شريف مكه ، كشتي هايش را فرستاد تا با مسقط و صوراة تجارت كنند . » ( 4 )
او ادعا مي كرد كه مصوع و جزيره اي كه ساكناني ندارند ، بايد برگردند با اينكه اين دو در ظاهر نسبت به سلطان كرنش مي كردند . علي بك ، به ذكر برخي از مأموريت هاي شريف غالب مي پردازد و مي نويسد :
« شريف مكه در حالي كه بر دوش برخي پيروانش حمل مي شد و خاندانش به همراه ديگر بزرگان ، كه رؤساي قبايل در كنارشان بودند ، وارد شد . برخي از زائران تلاش مي كردند كه به آنها ملحق شوند ، اما مأموران كه آفريقايي بودند ، آنان را از اين كار جلوگيري مي كردند و پراكنده ساختن آنان با كتك زدن افرادي صورت مي گرفت كه نافرماني مي كردند و من در فاصله اي دور از در مانده بودم . اين فاصله به خاطر پرهيز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . روزنامه الحياة ، م . س .
2 . فرهنگ عتبات مقدسه ، م . س ، ج2 ، ص260
3 . امين ريحاني : « تاريخ نجد جديد » منتشر شده ، ضمن اعمال عامله ، ج5 ، ص78 ( بيروت ، 1980م ) .
4 . فرهنگ عتبات مقدسه ، م . س ، ج2 ، ص260
107 |
از آميختگي با مردم بود و اينجا بود كه مسؤول چاه زمزم مرا ديد و با دستش اشاره مي كرد كه جلوتر بروم و اين كار ، به دستور شريف مكه بود ، اما من چگونه مي توانستم از ميان هزاران نفر مردمي كه پيش رويم بودند ، راهم را باز كنم ؟ محافظان ، شستن كعبه را با آب مقدس ( آب زمزم ) آغاز كردند و مردم اين آب ها را در هوا مي گرفتند . آنها دور از آنجا بودند و سهم خويش را از آب ، با فرياد مي خواستند . ظرف آب آشاميدني به حضور آورده شد .
علي بك ظرفي را دريافت كرد و مقداري از آب آن را نوشيد و بقيه را بر روي خود پاشيد . اين كار به خاطر آن بود كه اين آب ، حامل بركت و رحمت خداوند است . با همه اينها ، اين آب با گلابي كه بويي خوش داشت ، مخلوط شده بود . پس از آن ، علي بك به در رسيد ؛ زيرا مأموران آفريقايي او را براي ورود كمك مي كردند . در داخل كعبه ، بسته هايي از قلم موهاي پاك كننده را در اختيارش گذاشتند و او تميز كردن زمين كعبه را آغاز كرد . شريف مكه نيز با شور و احساسي بزرگ ، زمين كعبه را جارو مي كرد ، با اينكه زمين كعبه مانند تابلويي از يخ ، تميز و درخشان بود . هنگامي كه اين مراسم به پايان رسيد ، شريف اعلان كرد كه بر من منت گذاشته و به لقب « خادم بيت الله الحرام » ، يعني خدمتگزار خانه محترم خدا مفتخرم ساخته است . و اينجا بود كه تهنيت ها و تبريك هاي همه شركت كنندگان را دريافت كردم . ( 1 )
توصيف مناسك حج
او پس از اين موارد ، مسائل مفصل و مشروح ديگري در مورد مناسك حج ذكر مي كند تا خوانندگانش در اروپا را آگاهي دهد . او مي گويد :
چگونه از قلّه بلند كوه عرفات بالا رفته است . و عرفات جايي است كه گفته مي شود : آدم پس از يك جدايي طولاني ، در آنجا با حوّا مواجه گشته است ، سپس يادآوري مي كند كه در آنجا بلنداي كوه عرفات جايگاه مقدسي بوه كه وهابيان در انهدام و ويراني آن كوشيده اند .
سپس براي خوانندگانش در مورد رمي جمرات ؛ يعني پرتاب كردن سنگ ها ، در منا سخن مي گويد :
« همانا اين سنگ ، نماد خانه شيطان است . ساختماني با شكل عجيب دارد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كشورهاي عرب دوردست ، م . س ، ص 100
108 |
كه گروه هاي بي شمار حاجيان سنگريزه ها و سنگ ها را به سوي آن پرتاب مي كنند . شيطان موجودي حيله گر و كينه توز بود ؛ به گونه اي كه بر خانه اش نمي توان بيش از 34 گام افزود و گذشته از اين ، پر است از سنگ هاي قطور ، كه بايد از آنها بالا رفت تا آنجا را با سنگريزه مورد هدف قرار داد . سپس همه حاجيان براي تكميل اين نيايش به اين كار دعوت شده اند تا پس از رسيدن به منا هر يك شخصاً آن را عملي سازند ، بدين سان آشفتگي و هرج و مرج كم نظير و در حدّ اعلي رخ مي دهد ، و اما من به تازگي و پس از ياري خدمتگزاران و دوستانم ، كار پايان بخشيدن به اين فريضه مقدس را انجام دادم ، ليكن گرفتار دو جراحت در پاي چپم شدم . »
ملاحظات وي درباره آنچه ديده بود ، دقيق ولي خشك بود و اشارات پنهاني و توجّهات استهزاءآميز كم نداشت . مثلاً به نظر او زمين خارج از كعبه ، همسطح زمين داخلي كعبه است ، اما الآن ، رسيدن به آن جز با به كاربردن نردبان و پلكان ، امكان راه يابي به آن نيست . او مي گويد :
« حقيقت اين است كه بايد انسان فرض كند كه حجرالأسود ، قبلاً در جاي ديگري ، غير از جايگاه فعلي اش قرار داشته است و اين بدان جهت است كه الآن جمره به اندازه دو گام ، از سطح در كعبه پايين تر است . پس كفار چه بسا در انديشه خود ، مي پنداشتند كه حجر الأسود ، اصلاً وجود نداشته ، يا در زيرزمين قرار داشته است . »
آنگاه مي افزايد :
« اما من ، پيرامون اين عهد الهي ارزشمند مقدس ، چنين اعتقادي ندارم . » ( 1 )
سپس مقايسه ها و اندازه حجر الأسود را ذكر كرده و مي نويسد :
« معتقد است كه جبرئيل حجرالأسود را از بهشت آورده است و اين سنگ ، شفاف و درخشان بوده و جبرئيل به ابراهيم خليل ( عليه السلام ) تقديم كرده است و چون زني ناپاك آن را لمس كرده ، به رنگ سياه تبديل شده است ! »
سپس مي گويد :
« در حقيقت اين سنگ ، از نوع سنگ بازالت معدني است و با مقداري از بلورهاي ريز نازك و درخشان احاطه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مترجم ـ كتاب ، در مورد اين نكته چنين حاشيه زده اند : « انگيزه اي براي اين فرض وجود ندارد ؛ زيرا حجرالأسود ، حتي وقتي كه از جايگاه اصليش دور شد و سپس به آنجا برگردانده شد كه مسلماً پيوسته تا امروز چنين بوده است . همان كتاب ص 101 ، پاورقي .
109 |
شده است ، و اين سنگ مقداري از انواع آلومينيوم را ، با زمينه سياه خود دارد كه آن ، سياه ، مرطوب و نم داري ، مانند مخمل سياه و ذغال است به استثناي يك برآمدگي كه متمايل به سرخ است . » ( 1 )
و نياز به تأكيد بر اين مورد نيست كه علي بك ، يا « دومنيكو باديا » براي ما ، تأثير و تأثر خود را با مناسك حج روشن نساخته است ، چگونه ممكن است اين كار را بكند در حالي كه او ، يك يهودي موظف به انجام مأموريت ويژه اي است ؟ ! به همين جهت ، در كارش به همين اكتفا كرده كه مناسك حج و هر چيزي را كه به چشم مي بيند ، به دقت توصيف كند . . . چيزي جز اين نيست ( 2 ) كه شايد اين موضوع ، در مقدمه مأموريت مهمي بوده كه مأمور انجام آن شده است .
مشاهدات او از وهابيان
اگر از مأموريت سياسي علي بك صرف نظر كنيم ، او نخستين اروپايي است كه گروه هاي وهابي را در مكه ديده و با آنها حج و عمره به جا آورده است ؛ زيرا امير سعود و ابونقطه ، پيشاپيش حاجيان در حالي كه چهل و پنج هزار نفر بودند و علي بك همراه آنان بود ، ( 3 ) به عرفات مي آمدند . از مطالب جالبي كه « علي بك عباسي » ـ همان كسي كه كتابش مأخذ مهمي درباره مكه ، براي غربي ها است ـ ذكر مي كند ، توصيف او درباره جمعي از صحرانشينان و وهابيان است كه در سال 1807 م براي انجام حج به مكه آمدند و او به عنوان يك شاهد عيني ، ( 4 ) آنان را توصيف مي كند و تحقيقاً فرصتي برايش پيش آمد تا ارتش وهابي را هم ببيند ، او در حالي در صبحگاه يكي از روزهاي شباط ( فوريه ) سال 1807 م وارد مكه شد كه جمع انبوهي از مردان را ديد در حالي كه تفنگ بر دوش دارند و شمشيرها را به كمر بسته اند ( 5 ) تقريباً برهنه هستند .
علي بك مي گويد :
و خيلي سريع جمعي از مردان برهنه وارد شهر شدند ، كه چيزي جز جامه هاي كهنه نپوشيده بودند ، كه فقط عورتهايشان را مي پوشاند ، تعداد اندكي از آنان نيز علاوه بر آن جامه ها ، چيزي بر روي شانه هايشان انداخته بودند ؛ چنانكه گروه ديگري از آنها كاملاً برهنه ، اما همگي يا با تفنگ و يا با خنجر ، مسلح بودند و آنگاه كه چشم مردم به اين برهنگان مسلّح افتاد ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كشورهاي دور دست عرب ، م . س ، صص101 ـ 102
2 . متأسفانه ، برخي از اهل تحقيق را مي يابيم كه كوشش هاي امثال « علي بك » را با حسن ظن مي نگرند و چنين توصيفش مي كنند كه اين ها تلاش هايي علمي است ( . . . ! ) عاري از هر انگيزه ديگر ، فقط در خدمت علم و حقيقت است ! و چنين احساسي را در فرهنگ « مستشرقين » با اجزاء سه گانه اش ، لمس مي كنيم ، از تأليفات نجيب عقيقي !
3 . تاريخ نجد جديد ، م . س ، ص78
4 . فرهنگ عتبات مقدسه ، م . س ، 2 ، ص260
5 . كشورهاي عرب دور دست ، م . س : ، ص102
110 |
همگي به خانه ها گريختند و از ديده ها پنهان شدند . برخي از آنان با اينكه برهنه و مسلح به سر نيزه بودند ، سوار بر اسب نيايش ها و جمله هاي ديني خود را با صدايي بلند و يك نواخت بدون هيچ خشوع ، يا لفظي مي خواندند ، درحالي كه كودكان مكه به دنبال هدايت و راهنمايي آنان بودند ؛ زيرا افراد بزرگسال ، از ديده ها محو شده بودند . آنان شروع به عبور و مرور در داخل بيت الحرام كردند . حجر الأسود را مي بوسيدند ، گويي جمع انبوه و متراكمي از زنبورها بودند . ( 1 )
علي بك به اين مطلب اشاره دارد كه مردم ، وقتي كه اين سيل مردان مسلح برهنه را ديدند ، گريختند و خيابانها را براي آنان خلوت كردند و تمام خيابان با جمعيت آنان پر شد . وي مي نويسد :
اما من در جاي خود ماندم ، سپس بر روي پشته اي بالا رفتم تا بتوانم به شكل بهتري ببينم . عبور ارتشي متشكل از پنج يا شش هزار مرد را تحت نظر داشتم . در حالي كه پيشاپيش آنها سه يا چهار سوار حضور داشتند كه سوار اسبها و شترها بودند و مانند قبلي ها سلاح در دستشان بود ، اما هيچ پرچم و ياطلبي يا هيچ اعلان واشاره اي كه پيروزي نظامي شان را اعلان كند ، نداشتند و در ضمن حركتشان برخي صداهايي آشكار مي ساختند كه دالّ بر حماسه ديني بود و ديگران برخي نيايش ها و شعارهاي مذهبي را به شكلي بلند و هر كدام طبق روش خاصّ خود مي خواندند .
اما شريف غالب ، ضمن اين مراسم ، از كاخش كه بر روي دامنه كوه برپا شده بود ، وهابي ها را مشاهده مي كرد پس از اينكه به سپاهيانش از بردگان و ترك ها تفهيم كرد كه پايگاه هاي خويش را ترك نكنند ، هنگامي كه اين موج پيشتاز از صحرا ، شهر مكه را پاكسازي مي كرد ، او از آن ، بدون وقوع حادثه قابل ذكري دور مي شد . » ( 2 )
« علي بك » بعداً فهميد كه آن حالت حماسي برافروخته اي كه در وهابيان پديدار گشته ، به اين علت بود كه نيروي كوبنده خود را احساس كرده اند . او مي گويد :
هنگام فرود آمدنش از عرفات توانسته است تمام نظاميان وهابي را ببيند كه آنان را 45 هزار رزمنده تخمين زند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فرهنگ عتبات مقدسه ، م . س .
2 . فرهنگ عتبات مقدسه ، م . س .
111 |
تقريباً همه اينها سوار شتر بودند . حدود هزار شتر براي حمل آب و خيمه ها و چوب براي برافروختن آتش و حمل كاه و علف ، براي شتران رؤسايشان ، همراهشان بود . در بخش آخر اين نيروها ، گروهي از سپاهيان بودندكه پرچم هايي به رنگ هاي مختلف ، بر روي نيزه هايشان حمل مي كردند و او به حق نتيجه مي گيرد كه پس از ديدار نخست و ديدار اين انبوه مردان مسلّح برهنه كه از هيچگونه تمدّن و يا زندگي اجتماعي برخوردار نبودند و به زباني وحشي سخن مي گفتند ، اين ديدار موجب اندوه و ترس مي گشت ، با همه اينها ، برخي صفات و خصلت هاي ارزنده در ميان آنها به چشم مي خورد و آنها دزدي نمي كردند و با زور و حيله گري دست به غارت و چپاول نمي زدند ، مگر آنگاه كه يقين داشتند بر آن چه دست مي يابند ، متعلق به دشمنان يا كفار است ! آنها قيمت هر چيزي را كه خريداري مي كردند ، يا فرد هر خدمتي را كه برايشان انجام مي شد ، از اموال و دارايي هاي مخصوص به خود مي پرداختند ، از پيشوايانشان اطاعتي كوركورانه داشتند و انواع رنج و بدبختي را تحمل مي كردند و تا دورترين آباداني نيز از بزرگان خود پيروي مي كردند . » ( 1 )
علي رغم چنين برخوردهايي ، علي بك هرگز سرگرداني و تحيّر خود را فراموش نمي كند ؛ زيرا اهالي مكه و بقيه حاجي ها با برخي از نظريات مثبت او ، نسبت به اين تازه واردان موافق نبودند ، اما او با اين حال ذكر مي كند كه وهابي ها همه مساجد را كه مخصوص ياد و نام رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و اهل بيتش بود ، زير و رو و ويران ساختند .
و سعود ، حتي قبور دوستان خدا و اصحاب شايسته رسول ( صلّي الله عليه وآله ) و قهرمانان اسلام را كه مورد احترام مردم بودند و حتي كاخ سلطان شريف را نيز خراب كرد و از اين بناها و آثار جز ويرانه هاو تپه هايي ، باقي نگذاشت ، ( 2 ) اما در مدينه منوره ، علي بك دريافت كه همه زينت هاي داخل مرقد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) غارت و نابود شد . در خلال شماري از حملات سنگين به بار آمد ، تا اينكه هيچ چيز از ذخائر زيبا باقي نماند . ( 3 )
اما در امور ديني ، تمام رسوم و برنامه هاي كهن لغو شد ، همان رسومي كه حاجيان ، نسلي پس از نسلي ، با اخلاص و نثار جان نسبت به آنها مقيد بودند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كشورهاي دور دست عرب ، م . س ، ص103
2 . همان مرجع .
3 . همان مرجع ، ص104
112 |
زيارت قبور ممنوع شد و در شهر جده نيروي جديدي از پليس ايجاد گرديد كه مسؤول يادآوري نمازهاي پنجگانه به مردم و اجبار آنها بر اداي اين نمازها بود . آنان پيكرهاي برهنه داشتند و در دست هر يك از آنها عصاي سخت و خشني بود ، آنان دستور داشتند كه فرياد زنند و مردم را توبيخ كنند و به زور ، شانه هاي مردم را بكشند ، تا در نمازهاي جماعت ، در هر روز پنج بار شركت كنند و مرداني مسلح ، عهده دار حفاظت قبور اولياءالله و بندگان شايسته او شدند و مردم را از ورود به مقبره ها ( 1 ) بازداشتند .
ژنرال باديا در خدمت ناپلئون
اين يهوديِ زيركِ آزمند ، تظاهر مي كرد كه امير مكرّم و عالم محترم و حاجي پرهيزگار متين و . . . و در ظاهر يك عرب خالص و مسلمان واقعي است كه هر سخني بگويد ، باطل نيست و هيچ كار واشاره اش خطانيست . هيچكس در ديانت و شرافت و دودمانش ترديد نمي كند !
اين مرد عباسي ، دانشمندي بود كه در كيف هايش ، ابزار گنج يابي و اندازه گيري وجود داشت . همه اين ابزارها را در مكه و اطرافش به كار گرفت و چنانكه گذشت در شرافت و بزرگواري به جايي رسيد كه هيچكس جز افراد اندكي از مسلمانان ، به آن نمي رسد . اين مقام بزرگ همان جارو كشي كعبه بود ، اما ظاهراً تا آخر كار نتوانست ناشناخته بماند . ( 2 )
هنگامي كه علي بك ، مكه مكرمه را در دوم آزار ( مارس ) 1807 م به سوي جده پشت سر گذاشت ، و هنگامي كه به قصد زيارت ، به سوي مدينه منوره آمد وهابيان مانع او شدند ( 3 ) و هنگام كوشش براي ورود به مدينه دستگير و متوقف گشت و برخي از لوازم و مجموعه هايش از ميان رفت و پس از آن ، مجبور به بازگشت به همانجا شد كه آمده بود . اينگونه علي بك وقتي اين خواري و رسوايي را ديد ، براي بازگشت به اروپا خود را آماده كرد . ( 4 )
به ينبع رفت و سپس به قاهره بازگشت . اما در آنجا مدّتي طولاني باقي نماند و تصميم گرفت به اروپا بازگردد ، لذا به سوريه و فلسطين رفت و چون ملقّب به حاجي شده بود ، توانست به زيارت مسجدالاقصي برود ، همانجا كه پس از جنگهاي صليبي ، هيچ غربي وارد آن نشده بود . از آنجا نيز توصيف دقيق و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان مرجع .
2 . تاريخ نجد جديد ، م . س .
3 . همان مرجع .
4 . كشورهاي دور دست عرب ، م . س .
113 |
نقشه هايي مفصل ارائه داده است و پس از قدس و دمشق ، از استانبول ديدار كرد و به روماني رسيد . همانجا كه سخنراني اش در سال 1807 م ممنوع شد . اين سفر از طريق جاده اي صورت گرفت كه احداث آن تازه آغاز شده بود . هنگام بازگشت به فرانسه « ناپلئون » چندين مرتبه با او ديدار كرد و سپس به خدمت برادرش « ژوزف بناپارت » شتافت كه پادشاه اسپانيا موقتاً او را به خدمت گرفته بود ، همانجا كه به نام « ژنرال باديا » شناخته شد و در آن مرحله ، كتابش را به ملك لويس هيجدهم هديه كرد . در سال 1818 م در آرزوي رسيدن به تمبكتو ، به همراه قافله هاي حاجيان متفرقي كه از مكه مكرمه باز مي گشتند ، تصميم گرفت به خاور ميانه بازگردد و ظاهراً تلاش اخيرش ، تحت مراقبت جاسوس هاي انگليس كه در منطقه پراكنده بودند انجام شد . اين مراقبت و نظارت جانشين رقابت شديد ميان دو دولت استعماري براي تسلط بر مناطق نفوذ در شرق اسلامي بود . او در خلال بازگشتش به منطقه ، دمشق را در سال 1818 م به قصد زيارت مكه براي بار دوم ترك كرد و در اين مرحله ، همانند يك فرد عرب ، ميان خويشاوندان عربش و مانند يك حاجي ميان حجاج زندگي كرد . اما او ، پس از پيمودن حدود صد ميل ، در مسيرش به سوي مكه در ماه آگوست همان سال ، فوت كرد . ( 1 )
بر اساس يادداشت هاي انگليسي ، فوت او به علت بيماري « ديزنتاريا » بود . اما يادداشت هاي فرانسوي تأكيد مي كنند كه او از ناحيه انگليسي ها با زهر كشته شد ( 2 ) و چون مرگش مرموز بود ، بحث و جدال بزرگي پيرامون اين موضوع ميان انگليسي ها و فرانسوي ها از قرن نوزدهم در گرفت . ( 3 )
آيا علت مرگش ، بر حسب گزارش انگليسي ، گرفتاري او در چنگال بيماري رُحار ( ديزنتاريا ) بود ؟
آيا چنين پيش آمد كه يكي از حاجياني كه به زبان هاي مختلف مسلّط بود ، به نظرش رسيدكه اين مرد بايد ناشناخته بماند و واقعيتش پنهان باشد ؟ يا اينكه علي بك به وسيله زهر به دست يكي از مأمورن اطلاعاتي انگليس كشته شد ! و اين ، بر حسب شايعه اي بود كه پس از مرگش ، انتشار يافت .
اگر چنين باشد ، چرا اين ترور سه سال پس از پايان جنگ ، صورت گرفت !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سرزمين هاي دوردست عرب ، م . س ، ص106
2 . روزنامه الحياة ، م . س .
3 . روزنامه الحياة ، 13/9/1993
114 |
مرد پيچيده
به هر حال ، علي بك درخاك رفت و دانش و شخصيت مغرور و متكبرش ، سودي برايش نداشت . گفته شده ، در ميان لباس هايش صليبي يافتند ، اما كتابش كه چهار سال پيش از فوتش انتشار يافت و نظريات ضد و نقيضي كه مردم ، پيرامون شخصيت و اخلاق و مقاصد و باورهايش براي يكديگر نقل مي كردند ، پس از فوتش زنده شد كه حكايت از هر يك از گوشه هاي پيچيده اين شخصيت دارند . ( 1 )
با همه اين ها ، علي بك به تعبير محقق انگليسي « بيتر برينت » به صورت رازي باقي ماند . حال اين پرسش مطرح است كه وقتي وهابي ها جزيره عربي را با دست خود ، به عقب مي رانند ، چه كاري مي شود انجام داد ؟ و چه مي شود كرد ؟ يا چه بايد كرد ؟ آنگاه كه ناپلئون ، نزديك اهرام مصر ، كارهاي نظامي مي كند ! آيا هدفش از باقي ماندن در سرزمين هاي عرب انباشتن اطلاعات ، نسبت به حركت جديد اسلامي است ؟ تا بتواند نقشه هاي آينده اش در خاور ميانه را محقّق كند ؟ يا هدف و مأموريت مهم او نظارت بر سواحل درياي سرخ ، به نفع كشتي هاي فرانسوي بود كه پاريس ، در فرستادن اين كشتي ها درنگ كرد ، تا اين كشتي ها ، در آينده اي نزديك در آب هاي آن دريا فرو روند و آيا كسي علم و آگاهي درستي دارد كه اگر اين مرد ، مسلماني واقعي يا يك مسيحي راستين بود ، چه رخ مي داد ؟ ( 2 )
در رابطه با پرسش اخير بايد گفت : به يقين اين مرد هرگز مسلمان نبوده است ، اما در مورد مسيحي بودنش جاي پرسش هست . برخلاف دين و آيين يهودي اش كه ثابت شده است و شايد او يك ماسون بوده است ، آنچه ما را به چنين نظريه اي مي رساند ، اظهار احساس كلّي او نسبت به همه اديان است و همين نكته برجسته ترين نكته مورد اتفاق از سوي فراماسون ها است كه از پيروزي انقلاب فرانسه به نحو جدي ، در اين كشور شكوفا بودند و به ويژه در دوره ناپلئون بناپارت ، كه خود يكي از محصولات ماسونيّت و نيز قرباني آن آيين بود ! علي بك . . . . فرستاده بناپارت ، به كشورهاي عرب بود ، چنانكه امين ريحاني مي گويد : ( 3 )
كار او جاسوسي به نفع فرانسه بود و خود او در مقدمه كتابش اعتراف كرده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كشورهاي دوردست عرب ، م . س .
2 . همان مرجع ، ص105
3 . تاريخ نجد جديد ، م . س ، ص78
115 |
است ، براي منافع كشوري كه در پايان كار ، در آن ، مستقر خواهد شد كارمي كند .
نسبت به اين مرد مرموز ، حقيقت هر چه باشد ، او نخستين فرد غربي است كه لباس عربي پوشيد و به زبان عربي سخن گفت و هر موقعي ضروري ديد شمايل و اخلاق عربي در پيش گرفت . او بدين گونه پيشوا و راهنماي بسياري از اروپاييان گرديد كه در دو قرن گذشته كوشيدند ، راه و روش او را طي كنند . در اين مورد بعضي گمان مي كنند كه اين كار ، چيزي جز صرف استتار ، يا انجام يك كار احتياطي نيست ولي برخي نيز معتقدند كه اين با توجه به روشهاي بهتر بر اساس شرايط و محيط زماني خود بازتاب طبيعي كار است ، اما در اين جا كساني نيز گمان دارند ، اين نقش به روشني به كشف حقيقت منجر شده است ، همانا اين شخصيت ها باطن خود را آشكار ساخته و گويي به طبيعت خود باز مي گشتند . ( 1 )
حدود نيم قرن ، جهانگردي يهودي و انگليسي به نام « وليم بلغريف » از آنچه ديگران پنهان كرده اند ، پرده برداشته است . آنجا كه در مشاهدات شخصيتش ، درباره سفرهاي مختلف ، در ميانه و شرق جزيره عربي در سال 1873 م نوشته است :
« اكنون وقت آن رسيده كه اين جاي خالي موجود در نقشه آسيا را پر كنيم و اين همان هدفي است كه علي رغم هر خطري ، برايش مي كوشيم ، پس يا اين زمين گسترده برابرمان ، قبرمان خواهد شد و يا ما از پهناي گسترده اين زمينها خواهيم گذشت » .
او در حقيقت ، رؤياي مسافران اكتشافي را كه پيش از او بوده اند و هدفهاي آنان را كه پس از او مي آيند ( 2 ) خلاصه مي كند ، هيچ كس مانند فردي مطلع ، نمي تواند آگاهت كند .
تجديد چاپ سفرنامه
اكنون بايد به اين مطلب اشاره كنيم كه سفرنامه علي بك ، بحث و جدالي برانگيخت . اين كتاب در سال 1816 م تحت عنوان : « مسافرت هاي علي بك در مغرب ، طرابلس ، قبرس ، مصر ، جزيره عربي ، سوريه و تركيه ميان سال هاي 1803 ـ 1807م ( 3 ) به زبان انگليسي چاپ شد و بر پشت جلد آن ، تصوير « علي بك عباسي » با شمايل اسلامي ديده مي شد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كشورهاي دوردست عرب ، م . س : 105
2 . مجله العالم ، م . س .
3 ـIrosvels of Aly , bey in morcco, Tripoli , Cyprus , Eyprus , Eyspt , syricx , cord turkey . Between the years 1803 and 1807 .
116 |
اين سفرنامه درسال1993 در لندن تجديد چاپ گشت . نرخ اين كتاب به خاطر كمياب بودن و اهميت موضوع ، بسيار بالا بود ، بهويژه در آغاز قرن بيستم ، امين ريحاني رنج و زحمت خود را براي دستيابي به يك نسخه از آن چنين بازگو مي كند :
« يكي از نويسندگان ، در روزنامه ها ، اعلاميه اي منتشر ساخت تا كسي را پيدا كند كه نسخه اي از اين كتاب را داشته باشد و از او خريداري كند ، اگر پيدا مي شد . . . فقط قيمت آن بيست ليره انگليسي بود ! »
سيتزن يا حاج موسي
اما گردشگر دوم ، كه عهده دار انجام مأموريتي نظير كار قبلي شد ، مردي آلماني به نام « الريخ سيتزن » بود . البته آگاهي هاي ما درباره او ، بسيار اندك و به نظر ما در كمترين حد و اندازه است . منابع و مآخذ در مورد او ، حتي به عدد انگشتان يك دست نمي رسد و حتي همين منابع اندك ، بسيار با اختصار از او ياد مي كنند . دكتر عبدالرحمن بدوي ، او را چنين مي شناساند كه :
« مستشرق و گردشگري آلماني است » .
و به همين علت او را ضمن فرهنگ مشهور مستشرقين آورده است . ( 1 )
او در سال 1767م متولد شد و بسياري از مسائل مربوط به دوران رشد و زندگي اش را نمي دانيم ، آنچه درباره او مي دانيم اين است :
بيست سال را گذراند در حالي كه درس مي گفت و براي سفرش به شرق ، آماده مي شد . در سال 1805م به سوريه آمد و چند سالي در آنجا ماند و درباره سفرش ، كتاب ارزشمندي به زبان آلماني ( 2 ) نوشت . در سال 1807 به مصر آمد و مدت دو سال در آنجا اقامت گزيد ، در حالي كه لباس مخصوص اسلامي مي پوشيد ، ( 3 ) و در 1802م با مستشرق اطريشي « هامر پورگشتال » در استانبول [ 1774 ـ 1856م ] آشنا شد . پس از اين آشنايي ، ميان آن دو ، نامه هايي مبادله شد ، سيتزن آنچه را در سفرهايش ، به سوريه و فلسطين ، سمت شرق اردن و كشورهاي عرب و مصر سفلي و فيّوم مي ديد ، براي هامر توصيف مي كرد و در مصر ، نقشه هاي عربي و آثار كهن مصري را جمع آوري كرد و اين نقشه ها را براي كتابخانه دوقي در گوتا جمع كرد . ( 4 ) او با لباس درويشي به نام « حاج موسي » به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ر . ك . به : موسوعه ، ص226 ( چاپ 2 ، بيروت 1989م ) .
2 ـ تاريخ جديد نجد ، م . س : ، ص79
3 . فرهنگ « مستشرقين » : م . س : ، ص226
4 . همان مرجع .
117 |
حجاز مسافرت كرد و در سال 1810 ، براي زيارت حج وارد مكه شد . در آنجا با امير سعود روبه رو گشت . او نسبت به مسلماني و ظاهر او ، دچار شك و ترديد شد ، اما بزرگ وهابي ها در آن روز اين گشت و گذار عالم فرنگي را مانع نشد ( 1 ) و نمي دانيم رمز اين سهل گيري او چيست ؟ با اينكه در امور اسلامي آنان ترديد وجود دارد ، اين تسامح در قبال سختگيري شناخته شده آنان با برخي از مسلمين ، باعث شك و ترديد است . گروهي از وارد ساختن تهمت ( شرك ) به مسلمانان ، با علت و بي علت ، هرگز كوتاهي نميورزند ؟ !
به هر حال اين سيتزن بيچاره ، چنانكه برينت او را توصيف مي كند ، همان شخصيت اميدوار به آينده است كه خرافات و حرص و آز او را ، پيش از آنكه بتواند كار باارزشي انجام دهد ، از ميان برد ، پس در اين زمان ، در حال گذر از اين گردشگاه پهناور به شبه جزيره عربي ، سفر كرده بود و در ميان شهرهاي عربي كهن ، كه به صورت ويرانه ها و تلّ و پشته ها ، همانند سرزميني متروك درآمده بود ، گردش كرد . اواسلام رادين خود اعلام كرد و حج واجب را در مكه انجام داد . ( 2 )
در تابستان سال 1810 سيتزن ، قصد يمن كرد و در آنجا به گردش پرداخت و بر تصاويري دست يافت كه نيبور در نزديكي شهر حميريه ذمار ، به آن اشاره كرده بود ، پس كتاب هاي عربي جنوبي كهن را نسخه برداري كرد ، آنها عبارت بودند از پنج قطعه كوچك ، ( 3 ) او در نامه هايش براي مستشرق هامر ، از جنوب جزيرة العرب ، درباره بربرها سخن گفت و نقشه هايي از جنوب شبه جزيره و صحراي سينا براي او فرستاد و از مرداني كه با آنان ديدار كرده بود سخن مي گفت . او با شيخ عبدالرحمان جبرتي ، [ 1754 ـ 1822م ] ملاقات كرد و با مترجم فرانسوي « آسويلن چرويل » [ 1772 ـ 1822م ] همان مترجمي كه به او گفت :
« داستان هاي هزار و يك شب ، در عصر جديد به وجود آمده » .
و اين همان چيزي است كه براي هامر ، فرصتي مهيا ساخت تا اولين كسي باشد كه به موضع مشهور در كتاب « مروج الذهب » مسعودي ، پيرامون اين موضوع ارجاع دهد . ( 4 )
قصد « سيتزن » اين بودكه از جزيرة العرب به سوي خليج فارس رفته و سپس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تاريخ نجد جديد : م . س .
2 . كشورهاي دوردست عرب ، م . س ، ص107
3 . نجيب عقيقي : ( مستشرقين ) ، ج1 ، ص1097 ( چاپ 1 ، قاهره ، 1965 ) .
4 . فرهنگ مستشرقين ، م . س .
118 |
در خاورميانه ، سياحت كند . او از عدن بازگشت و به سوي عراق رفت . ( 1 ) وقتي به مخا رسيد ، مردم آنجا عقيده داشتند كه او جادوگر است . سپس او و كاروان همراهش ، مخا را پشت سر نگذاشته بودند كه او مخفي شد . كسي گفته است :
« اعراب ، او را نزديك شهر ( 2 ) تعز ، كشتند ، زيرا دركار و وضع او شك كردند ، به ويژه به علت اينكه اين عرب نماي آلماني ، در حالت ناشناختگي مانند علي بك متظاهر به تقوا و پرهيزكاري نبود . » ( 3 )
كسي نيز مي گويد :
« امام يمن ، در صنعا دستور داد تا در غذايش زهر بريزند ؛ زيرا امام يمن براي اين اروپايي تنها ، كه هيچ كس او را همراهي نمي كرد ، وزن و ارزشي قائل نبود و در اينجا بود كه درسال 1811 م ، از دنيا رفت . » ( 4 )
هنگامي كه لوازمش را بررسي كردند ، برخي گياهان خشك و كيسه هايي كه دانه هاي بذر و حشرات در آن نگهداري شده و برخي ابزارهاي نجومي و دفترهاي پر از نوشته هاي نامفهوم و تصويرها و نقشه هايي از مكان هاي دور و مبلغ بي ارزش و اندكي از مال را در آن يافتند . ( 5 ) مفقود شدن سيتزن ، اثر بدي در روحيه سيّاحان گذاشت كه به اين سبب سال ها از جنوب كشورهاي عربي ، دوري گزيدند . ( 6 )
« هوگارث » درباره او مي گويد :
« سيتزن در اروپا گياه شناس معروف و جزو دانشمندان فاضل بود ، نظريات درستي ، درباره اشياء و مردم داشت . »
هركس كتاب هايش را درباره زمامداران سوريه و برخي گياهان و صنايع در لبنان بخواند ، بر اين مطلب تأكيده كرده و اندوهگين مي شود ؛ زيرا كتاب ها و يادداشت هايش پس از مرگ او در يمن گم شد و ما از نظريات او درباره وهابي ها و امير بزرگشان سعود ، چنانكه ريحاني مي گويد ( 7 ) محروم شديم و باقي مي ماند سفرهاي « سيتزن » و خطر كردنهاي گسترده و متنوعش با تظاهر به اسلام و پوشيدن لباس دراويش و رفتن به مكه براي حج و سفرش به يمن ، با صرف نظر از اقامتش در شام و از آنجا در مصر ، همه اينها به عنوان يك سؤال ، پيرامون يك حقيقت مهم باقي مي مانند . هم آن مأموريتي كه به اين جوان واگذار شد و هم در حالي مرد كه در انديشه مأموريت خود غرق بود !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تاريخ نجد جديد ، م . س : 79
2 . مستشرقين ، م . س .
3 . تاريخ نجد جديد : 80
4 . مستشرقين : م . س .
5 . كشورهاي دوردست عرب : 107
6 . مستشرقين : م . س .
7 . تاريخ نجد جديد ، ص80
119 |
اسكاتلندي ، اميري براي مدينه منوره
اينجا دو حادثه جوي ديگري نيز هستند كه در دهه دوم قرن نوزدهم ؛ يعني پس از گذشت سال هاي اندكي ازانجام حج توسط « علي بك عباسي » و « سيتزن » يا « حاج موسي » ، از حجاز ديدار كردند . اين دو عبارتند از « توماس كيث » اسكاتلندي و « ژئوفان فيناتي » ايتاليايي . پس از آن ، تعداد ديگري از اروپاييان جهانگرد از حجاز ديدن كرده اند و به خصوص در طي قرن نوزدهم ، هنگام حمله خديوي محمد علي پاشا به حجاز ، كه به دستور باب عالي در استانبول براي نجات حجاز از دست وهابي ها انجام گرفت . اين حمله ، زمينه اي شد براي ورود تعدادي از اروپايي ها به همراه لشكريان مصري به سرزمين هاي مقدس و زيارت مكه و مدينه . از جمله كساني كه چنين موقعيتي برايشان به وجود آمد « بورخارت » جهانگرد اروپايي و « توماس كيث » ماجراجوي اسكاتلندي بود .
« توماس كيث » يك خواجه از خواجه هاي بردگان فعال در ارتش محمدعلي پاشا ، به نام « ابراهيم آغا » ( 1 ) بود ، برادرش طوسون جوان ، پسر محمد علي پاشا ، مانند پدر خود در امر دينش سهل گرا بود و در امور سياسي و غيرسياسي به تساهل عمل مي كرد و به ويژه به اروپايي ها متمايل بود و استفاده از دانش ها و اختراعات آنان را دوست مي داشت و از ارتش مصر ، افراد بي باك و كساني را كه به دنبال نان بودند ( 2 ) به خود ملحق ساخت .
« توماس كيث » به ابراهيم آغا نوشت كه در هجوم طوسون ، پسر محمدعلي پاشا در سال 1812 م ، عليه مدينه منوره شركت كند . به گفته هوگارت ، او نخستين كسي بود كه وارد مدينه شد و بدين سان خود را درگير انجام يك وظيفه شگفت انگيز ساخت . ( 3 ) اين كار وظيفه يك زمامدار نظامي در مدينه منوره بود .
ماجراجوي ديگر از ايتاليا ، كه نامش حاج محمد بود
اين ماجراجوي ايتاليايي ، پس از سرگرداني و ماجراجويي هاي مختلف ، در سال 1814م براي زيارت وحج ، قيافه يك مرد مسلمان به نام « محمد » به خود گرفت و راهيِ مكه مكرمه شد . از سرنوشت او ، مانند دوستش سيتزن ، چيزي جز مطالبي اندك نمي دانيم و همه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فرهنگ عتبات مقدسه ، م . س ، ص240 ( چاپ 2 ، بيروت ، 1407 هـ . ـ 1987م ) .
2 . تاريخ نجدجديد ، ص77
3 . فرهنگ عتبات مقدسه ، م . س ، ج3 ، ص241
120 |
آگاهيِ ما درباره او اين است كه در سال 1805 م در شهر خودش به اجبار به سربازي رفت و از ارتش گريخت و بعد دستگير گرديد و بار ديگر به ارتش بازگردانده شد و در آنجا به اتفاق سپاهيان ديگر ، به آلباني گريخت . پس نزد يكي از فرماندهان ترك مشغول كار شد و پس از آنكه تظاهر به اسلام كرد ، به استانبول رفت و پس از ماجراجويي ها و فراز و نشيب هاي بسيار ، درسال 1809 م عازم قاهره شد و به جرگه محافظان آلبانيايي پيوست و در ميان محافظان ويژه خديوي محمد علي پاشا سرجوخه شد و پس از اين ، در هجومي كه براي سركوبي شورش بردگان به مصر عليا انجام شد ، شركت كرد و نيروهايش در المطريّه اردو زدند تا براي اجراي جنگ به فرماندهي طوسون پاشا ، پسر محمد علي پاشا براي تنبيه وهّابي هايي كه حجاز را اشغال كرده بودند ، آماده شوند . پس نيروها در سال 1811 م به دريا زدند و توانستند در ينبع فرود آيند و پس از يك جنگ كه ژئوفاني يا « محمد » در آن شركت فعال داشت ، بر آن چيره شدند و پس از مدت زماني وقتي پيروزي هاي محمد علي پاشا بر وهابي هاي حجاز را شنيد ، تصميم گرفت به نيروهاي امدادگر آلبانيايي كه در 1814 م . متوجه آنجا شده بودند ملحق شود . در اينجا فيناتي ، در محاصره القنفذه و تسلط بر آن ، شركت كرد و هنگامي كه وهابي ها به سختي آنجا را پس گرفتند ، زخمي و بيمار شد و براي همين تصميم به فرار از ارتش و رفتن به مكه گرفت و در آنجا اعمال حج را انجام داد و آنچه را ضمن حج ديده بود به تفصيل نگاشت .
او نوشت :
« چون از كاميابي ام در فرار خوشحال بودم ، فكرم را متوجه اين ساختم كه خاطرات خود را بنويسم ، به همين جهت درباره تمام آنچه كه در مكه ديده بودم ، دقت زياد كردم ، گر چه شهر مكه وسيع و زيبا نبود و چيزي داشت كه ترس و سرگرداني روحي را بر مي انگيخت و اين سرگشتگي و تحيّر ، به ويژه هنگام ظهر آشكار مي شد تا زماني كه همه چيز به نهايت آرامش و سكون مي رسيد . جز مؤذن كه از فراز مئذنه مردم را به نماز فرا مي خواند . روشن ترين چيزي كه در اين شهر جلب توجه مي كرد ساختمان مقدس معروفي بود كه در وسط آن قرار داشت . » ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان مرجع ، ج2 ، ص261
121 |
« فيناتي » در توصيف خانه خدا اينگونه مي نويسد :
« بيت الحرام عبارت است از حياط سنگفرش گسترده اي كه درهاي بسيار دارد و از همه سو به آن منتهي مي شود ، با راههاي عبوري وسيع و گسترده . سقفش داراي ستون هايي است كه به همه جاي ساختمان احاطه يافته است . در وسط آن ، ساختماني است كه كعبه خوانده مي شود . ديوارهاي اين ساختمان ( كعبه ) از بيرون با پوششي از مخمل گران قيمت پوشيده شده كه قسمت بالاي آن ، نوشته هاي عربي است كه با طلا حاشيه دوزي شده است . » ( 1 )
و سپس به ازدحام مردم در مكه و كثرت حاجيان ، در آن اشاره كرده و مي نويسد :
« . . . با اين تجمّع انبوه ، كه در سال هاي اخير ، گاهي در فاصله هاي كوتاهي قطع مي شد ، به مكه رسيدم ، در زماني كه كاروان هاي بزرگ ، يكي از آسيا و ديگري از آفريقا به مكه آمدند . تعداد واردين به مكه ، در هر قافله ، حدود چهل هزار نفر بود . ميزان احترام و تقديسي كه براي بيت الحرام داشتند ، در چهره آنان آشكار بود . . . »
در اين جا بورتون ( 1820 ـ 1890م ) ( 2 ) كه فيناتي ، در آخر سفرنامه اش ، نوشته هاي او را منتشر ساخته ، به اين سخن تمسك مي كند كه :
« علي بك ، تعداد حاجياني را كه در سال 1807م ، در عرفات وقوف داشته اند ، هشتاد هزار مرد و دو هزار زن و هزار كودك مي داند . بوركهارت ، گردشگر ديگر ، در سال 1814 م نيز آنها را هفتاد هزارنفر مي شمارد . »
سپس بورتون مي افزايد :
حاجيان هنگام زيارت ، در سال 1835م ( 3 ) از پنجاه هزار نفر تجاوز نكرده اند .
فيناتي در باره مناسك حج در عرفات مي گويد :
حاجيان هنگامي كه به عرفات مي روند ، ناگزير بايد قرباني كنند . اگرچه يك برّه باشد و اين كار را ثروتمند و نيازمند به نحو مساوي بايد انجام دهند . در صورت نياز ، بايد ثروتمند به فقير كمك كند . پس محتاجان از همه كشورها ، پيدرپي به مكه مي آيند تا سهم خويش را از قرباني ها بستانند و پس از آنكه مناسك حج ، به پايان رسيد ، همه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان مرجع ، ج2 ، ص262
2 . در حلقه هاي آينده ، به اذن خداي بزرگ ، درباره او ، سخن خواهيم گفت .
3 . به كتابش : « براي اداي حج به سوي مدينه و مكه » مراجعه شود .
Pil grinae to al - Medinah and Meccah ] 1855 - 1856 [ .
122 |
اسامي نزد نويسنده ويژه اي كه براي اين كار معين شده ، ثبت مي گردد . اينجا است كه حاجيان پراكنده شده و به مكان هاي خويش باز مي گردند .
بورتون بر اين سخن نيز تأكيد مي كند كه :
اين رسم و عادت ، ديگر عملي نشد و مطلبي كه گفته مي شد شريف به همه كساني كه قدرت پرداخت مال درخواست شده را دارند و كساني كه احتياج به راهنما براي رفتن به خانه محترم خدا داشتند ، وجهي مي داد ، ديگر تحقّق نيافت . ( 1 )
در زماني كه « ژئوفاني فيناتي » اقدام به سفر زيارتي حج به سوي مكه كرد ، جهانگرد مهم ديگري نيز وجود داشت كه از جهانگردان قرن نوزدهم شمرده مي شود كه آوازه و شهرت او از همه بيشتر است . او در همان فصل حج ، در مراسم شركت مي كند و چهره واقعي خود را زير نام مستعار « شيخ ابراهيم » پنهان مي سازد اين همان جهانگرد سويسي ، بورخارت است .
* پي نوشت ها :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فرهنگ عتبات مقدسه ، م . س ، 2 : 262 .