صحابه و تبرک به آثار
پیامبر ( صلی الله علیه وآله )
192 میقات حج - سال یازدهم - شماره چهل و چهارم - تابستان 1382 صحابه و تبرک به آثار پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) محمّدتقی رهبر سخن از توسل و تبرک و مشروعیت آن ، مطلبی است که از دیدگاه عقل و شرع ، باید از بدیهیات شمرده شود ؛ زیرا نه عقل مانع
192 |
ميقات حج - سال يازدهم - شماره چهل و چهارم - تابستان 1382
صحابه و تبرك به آثار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
محمّدتقي رهبر
سخن از توسل و تبرك و مشروعيت آن ، مطلبي است كه از ديدگاه عقل و شرع ، بايد از بديهيات شمرده شود ؛ زيرا نه عقل مانع از آن است كه انسانِ مؤمن ، با اعتقادِ خالص به توحيد خداوند ، به مقدّسات اين عالم تبرّك جويد و به آنها احترام بگذارد و يا آنها را وسيله تقرّب الهي قرار دهد و نه در ميان ادلّه شرعي و نصوص قرآني و روايي مي توان دليلي يافت كه مشروعيت تبرك و توسل را زير سؤال ببرد . افزون بر اين ، شواهد و دلايل بسياري در كتاب و سنت وجود دارد كه به تبرك و توسّل توصيه كرده و آن را وسيله قرب به خداوند قرار داده است .
آيه كريمه : { . . . وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ . . . } . ( 1 ) با صراحت ، دستور مي دهد كه بندگان پرهيزكار ، براي راه يابي به مقام قربِ ربوبي ، از وسيله اي استفاده كنند .
« وسيله » ، به گونه مطلق ذكر شده و شامل هر شخص و هر چيز و هر عملي است كه بتواند انسان را به خداوند نزديك كند و كدامين وسيله برتر از اوليا و انبيا و امامان ( عليهم السلام ) ؟ ! كه اينان رابطه فيض ميان خدا و خلق اند .
قرآن كريم آنجا كه از يوسف صديق ( عليه السلام ) سخن مي گويد ، تصريح دارد كه يوسف پيراهن خود را براي پدرش يعقوب ، كه از فراق فرزند نابينا شده بود ، فرستاد و گفت : آن را بر ديدگان وي نهند تا بينايي خود را بازيابد ؛ { اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلي وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً . . . } ( 2 )
در برابر اين بيان صريح قرآني ، كسي را چه رسد كه بگويد : اين منافي با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مائده : 35
2 . يوسف : 93
193 |
توحيد است كه پيراهن وسيله بينايي چشم نابينا شود ! ؟ در اين ميان ، مايه شگفتي است كه اين موضوع عقلي ونقلي را ـ كه قرآن برآن مهر تأييد مي زند و صدها دليل و روايت از سنت نبوي و ائمه طاهرين ( عليهم السلام ) و سيره صالحين در مشروعيت آن مي توان يافت ـ گروه هاي متحجّر و افراطي ( وهّابي ) انكار كرده و تبرك و توسل را منافي با توحيد خوانده اند و با اين دستاويز پوچ و موهوم ، بر شيعه تاخته اند كه چرا به زيارت قبور امامان مي روند و به آنان توسّل مي جويند و آثار پيامبر و امامان ( عليهم السلام ) را گرامي مي دارند و يا با زيارت آنان از خدا حاجت مي طلبند ؟ !
افزون بر دانشمندان شيعه ، از علماي عامه و اهل سنت نيز با ذكر مستندات روايي و دلايل معتبرِ تاريخي ، تبرّك و توسل و زيارت قبور اوليا را مشروع دانسته و بدان توصيه كرده و خود در عمل به آن مبادرت ورزيده اند كه اين پاسخ دندان شكني است به گروه هاي افراطي و قشري كه از بسياري مسائل ضروري و وظايف حتمي ، كه حيات امت اسلام بدان وابسته است ، روي برتافته و نيروهاي فكري و علمي را مصروف بحث هاي بي حاصل و تفرقه افكن نموده اند و بدون هيچ دليل عقلي و شرعي ، بر طايفه عظيمي از امت مسلمان هجوم تبليغاتي آورده و صدها كتاب و رساله و مقاله در اين مورد نوشته و منتشر كرده اند و به اختلاف ميان جامعه اسلامي دامن زده اند .
پاسخگويي به كساني كه اين حركت و هجوم تبليغاتي را راه انداخته اند ، از وظايف عالمان متعهّدي است كه احساس مسؤوليت كرده و در اين باره كتاب ها و مقالاتي نگاشته و نشر داده اند . از آنجا كه روشنگري در موسم حج و حرمين شريفين ، مي تواند از معتقدات اسلامي و شيعي رفع ابهام كند ، لذا آگاهي بيشتر به اين آثار مكتوب ، بهويژه اظهارات برادران اهل سنت و عالمان آزاد انديش آنان در اين مورد ، براي روحانيان محترم و زائران گرامي مي تواند سودمند و مغتنم باشد و ترجمه و برگردان حاضر ، در راستاي اين هدف سامان يافته است .
مؤلّف محقق ، محمد طاهر كردي ، كه از دانشمندان و مؤلفان اهل سنت است ، در كتاب خود « تبرّك الصحابه بآثار رسول الله » ( صلّي الله عليه وآله ) به موضوع تبرّك پرداخته و مشروعيت آن را از طريق روايات نبوي ، كه به تواتر معنوي مي رسد ، مورد تأكيد قرار داده و از سيره صحابه ، شواهدي آورده است كه برگردانِ آن با پاره اي حذف و اصلاحات ، تقديم خوانندگان گرامي فصلنامه « ميقات حج » مي گردد : « مترجم »
194 |
آثار رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) و تبرّك صحابه
ستايش آفريدگار جهانيان را و درود بر پايان بخش رسالت داران و خاندان و ياران و پيروانش !
در رساله حاضر ـ كه در موضوع خود نمونه و آرام بخش دل مؤمنان است ـ رواياتي را با اسناد صحيح آورده ام كه گواه است صحابه پيامبر به آثار رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تبرّك جسته اند ؛ همانگونه كه آيات قرآن از منزلت والاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و نام بلند و جايگاه رفيع او سخن گفته و اين فضيلتي است كه خداوند حضرتش را بدان اختصاص داده و با وجود مباركش سلسله نبوت را به پايان مي برد و با مقام محمود ، در روز باز پسين گرامي داشته است .
از خداوند بزرگ مي خوهم كه اين نوشتار را ، براي آنان كه داراي قلب سليم اند ، سودمند گرداند و پاداش آن را براي روز جزا و جوار ربّ العالمين و بهشت برين ، كه فوز عظيم است ، ذخيره سازد . اين است فوز عظيم و اوست بهترين بخشنده كريم .
اين رساله را در سال 1376 هـ . ق . در مكّه مكرمه نكاشتم و براي نخستين بار در سال 1385 به چاپش رساندم و در سال 1394 براي چاپ دوم آماده ساختم و خداي را بر اين توفيق سپاس مي گويم .
تبرّك به آثار پيامبران ( عليهم السلام ) ، از ديرباز يك سنت بوده كه در آثار و اخبار پيشينيان آمده است . روايت كرده اند كه در دوران خليفه عباسي « متقي لله » ، در سال 331 هجري پادشاه روم نامه اي به او نوشت و از وي خواست دستمالي را كه در كنيسه رهبان نگهداري مي شود و به عقيده آنها حضرت مسيح ( عليه السلام ) آن را به صورت خود ماليده و تصوير وي در آن منعكس است ، براي او بفرستد و متعهّد شد كه اگر اين دستمال را بفرستد ، ده هزار از اسيران مسلمان را آزاد كند . با آمدن اين نامه ، خليفه فقها را فراخواند و از آنها در اين خصوص استفسار كرد و آنان فتوا دادند كه دستمال را براي او بفرستد و او چنين كرد و بدينگونه اسراي مسلمان آزاد شدند . ( 1 )
شك نيست كه آثار رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ، كه برگزيده خلق خدا و برترين پيامبران است ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ر . ك . به : تاريخ الخميس .
195 |
قابل اعتمادتر و مشهورتر و بابركت تر است و بدين سان شايان توجه و تبرّك بيشتري خواهد بود و ما بسياري از صحابه را شاهديم كه به تبرّك به اين آثار و اهتمام به گردآوري آنها ، اجماع كرده و به درج و جمع آن مبادرت كرده اند .
آنان هدايتگران و هدايت شدگان و پيشواياني بودند كه به موي پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) و آب وضو و لباس آن حضرت و لمس بدن مباركش و ديگر آثار شريف آن بزرگوار تبرّك جسته و اخبار صحيح اينها را از پيشينيان صالح روايت نموده اند .
بدين سان تبرك به آثار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سنّت صحابه بوده و از آن پس ، تابعين و صالحان ، راه آنان را پيموده اند .
تبرّك به آثار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، در زمان خودِ آن حضرت رايج بوده و ايشان هيچ گاه از آن نهي نكرده ، بلكه تأييد نموده و بر آن صحّه گذاشته اند ، كه اين خود دليل قاطع بر مشروعيت تبرك است و اگر جز اين بود ، از آن نهي مي كرد و امت را برحذر مي داشت .
همچنين اخبار صحيح و اجماع صحابه بر مشروعيت آن دلالت دارد و نيز بر قوّت ايمان و علاقه شديد صحابه و ولايت و اطاعت آنان نسبت به پيامبر بزرگ ( صلّي الله عليه وآله ) همانگونه كه شاعر مي گويد :
امرّ علي الديار ديار سلمي * * * أقبّل ذا الجدار و ذا الديارا
فما حبّ الديار شَغَفْنَ قلبي * * * و لكن حبّ من سكن الديارا ( 1 )
« بر ديار سلمي مي گذرم و ديوارهاي آن را مي بوسم ،
محبتِ سرزمين قلب مرا شيفته نساخته ، بلكه محبت آن كس كه ساكن آن سرزمين است ، دل از من برده است . »
خواننده گرامي در اين رساله خواهد ديد حوادث و رخدادهايي كه احاديث صحيح آورده است ، بر تبرّك صحابه و تابعين و نسل هاي بعدي ، به آثار گرانقدر نبوي دلالت دارد .
از جمله آنهاست روايتي كه از غزوه بدر به ما رسيده است :
« هنگامي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ميان صفوف سپاهيان قدم مي زد ، چوبي در دست داشت و به وسيله آن ، صف ها را مرتب مي كرد ، در اين ميان چوب دستي به شكم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اين شعر را به مجنون عامري نسبت داده اند كه بر ديار ليلي مي گذشت و مي سرود .
196 |
« سوادبن غزيه » همپيمان بني نجار كه در خارج صف بود ، اصابت كرد و بدينوسيله او را در صف وارد نمود . در اين حال سواد عرضه داشت :
يا رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) مرا به درد آورديد ، شما به حق و عدل برانگيخته شده ايد . اجازه دهيد آن را قصاص كنم .
پيامبر ( عليه السلام ) پيراهن خود را بالا زد و فرمود : قصاص كن .
در اين حال سواد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را در آغوش گرفت و شكم مبارك آن حضرت را بوسيد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : چرا چنين كردي ؟ !
پاسخ داد : اي پيامبر خدا ، در وضعيت دشواري هستيم ، شايد آخرين ديدار ما با شما باشد ، خواستم بدنم با بدن شما تبرك شود .
پيامبر در حق وي دعا كرد . » ( 1 )
بنگريد اين اعتقاد راسخ و محبت بي مانند را از صحابه نسبت به آن پيامبر بزرگ ( صلّي الله عليه وآله ) كه اين ارادت و محبت از ديرباز نسبت به آن حضرت ، و حتي پيش از رسالت ، مشهود بوده است . در جواني لقب « امين » به او دادند و خدايش برانگيخت تا مردم را از ظلمت بيرون آورد و به نور و روشنايي راهبري كند و با معجزات آشكار تأييد كرد تا محبّت مؤمنان را افزون سازد و علاقه آنان را مستحكم نمايد ؛ چرا چنين نباشد ، در حالي كه اوست رسول خدا و خليل و برگزيده او . اين محبّت عميق و ارادت بي مانند ، تا بدانجا بود كه وقتي در صلح حديبيه ، قريش « عروة بن مسعود ثقفي » را كه بزرگ اهل طائف بود ، خدمت آن حضرت فرستادند و او رفتار صحابه را نسبت به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ديد ، كه هرگاه وضو مي گرفت ، گردآمده وجهت گرفتن آب وضويش وتبرك به آن ، سر و دست مي شكستند و قطرات آب را به سر و صورت مي كشيدند و هنگام سخن گفتن ، صدايشان را فرو مي نهادند و با تواضع تمام سرها را به زير مي افكندند ، عروه چون اين بديد ، نزد قريش برگشت و به آنان گفت : اي گروه قريش ، به خدا سوگند من به دربار كسري و قيصر با آن عظمتي كه داشتند ، رفته ام . زمامداري را نديده ام كه مانند محمد ( صلّي الله عليه وآله ) در ميان قوم خود اينگونه محبوبيت داشته باشد . قومي را ديدم كه هرگز حاضر نيستند دست از او بردارند . پس به فكر كار خود باشيد و اگر راه رشد و هدايت را به شما بنمايد ، بپذيريد . من به شما نصيحت مي كنم ، بيم آن دارم كه در معارضه با او دستخوش شكست و ذلّت شويد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اين داستان به گونه هاي ديگري نيز نقل شده كه پيام و مفهوم همه آن ها يكي است .
197 |
ياران صادق پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اينگونه نسبت به حضرتش ابراز علاقه و محبت مي نمودند . ديگر مسلمانان نيز در هر زمان و مكان دوستدار او مي باشند ، بيش از آنكه دوستدار جان و مال و فرزندان هستند .
محبّت وي را بر همه چيز ترجيح مي دهند و با عشق تمام به آثار شناخته شده آن حضرت تبرّك مي جويند . . .
تبرك به آب وضوي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
1 ـ بخاري در صحيح ، باب « خاتم نبوّت » به اسناد خود از جعيد بن عبدالرحمان روايت مي كند كه گفت :
« خاله من شرفياب محضر پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) شد . مرا با خود برد و عرض كرد : اي پيامبر خدا ، فرزند خواهرم آسيب ديده است ( و شفاي او را مي خواهم ) ، آن حضرت دست بر سر من كشيد و دعا كرد و براي من خير و بركت خواست و وضو گرفت و من از آب وضوي آن حضرت نوشيدم . . . » ( 1 )
از گفته اين صحابي كه مي گويد : از آب وضوي پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) نوشيدم ، مي توان براي مشروعيت تبرك استفاده كرد .
2 ـ همچنين بخاري در باب « صفات پيامبر » روايتي را از قول « ابي جحيفه » آورده كه گفت :
« پيامبر در ابطح بود و براي آن حضرت خيمه اي سرپا كرده بودند ، در اين حال بلال اذان نماز را سرود و سپس مانده آب وضوي پيامبر را آورد ، مردم هجوم آورده آن را گرفتند ( و بدان تبرك جستند ) » . ( 2 )
بخاري اين حديث را در جاي ديگر كتاب خود در باب « جواز استعمال آبِ وضوي غير » آورده است . ( 3 )
3 ـ و نيز بخاري در كتاب « لباس » به اسناد خود از « ابوجحيفه » آورده كه گفت :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيح بخاري ، ج6 ، ص561 ، ( 3541 )
2 ـ صحيح بخاري ، ج 6 ، ص567
3 ـ همان ، ج1 ، ص394
198 |
« پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) را درخيمه اي سرخ رنگ ، كه ازپوست تعبيه شده بود ، زيارت كردم . بلال را ديدم كه آب وضوي آن حضرت را همراه دارد و مردم براي تبرك به آن ، با يكديگر مسابقه مي دادند ، آن را به بدن خود مي ماليدند و كساني كه به آن آب دسترسي نداشتند رطوبت دست ديگري را مي گرفتند وبه آن تبرك مي نمودند » . ( 1 )
تبرك به نيم خورده آب آشاميدني پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
از جمله موارد ، تبرك اصحاب به نيم خورده آب آشاميدني و يا آبي بود كه آن حضرت دست هاي مبارك خود را در آن شستشو داده بود و تبرك به ظرف هايي كه از آن آب مي نوشيد .
1 ـ بخاري و مسلم در صحيح ، از ابوموسي اشعري روايت كرده اند كه گفت :
« پيامبرگرامي ( صلّي الله عليه وآله ) در منزل جِعرانه ـميان مكه و مدينهـ بودند و من شرفياب محضرآن حضرت بودم ، بلال نيز حضورداشت . مرد اعرابي خدمت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمد و عرض كرد : آيا به وعده اي كه به من داده ايد وفا مي كنيد ؟ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پاسخ داد : تو را بشارت مي دهم . عرض كرد : بيش از بشارت ، بفرماييد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با حالي شبيه خشمگين روبه ابوموسي و بلال كرد و گفت : او بشارت مرا رد كرد ! شما بشارت را بپذيريد . گفتند : پذيرفتم . آنگاه قدح آبي را طلبيدند و دست هاي خود را در آن شستند و با آب دهان خود تبرك نمودند و فرمودند : از اين آب بنوشيد و به صورت وگردن خود بماليد . آنها قدح را گرفتند . امّ سلمه از پشت پرده صدا زد : « مقدار باقيمانده آن را به مادرتان بدهيد . آنها بخشي از آن را به وي دادند . » ( 2 )
اين روايت را بخاري در كتاب « مغازي » در غزوه طائف آورده و مسلم در كتاب « فضائل صحابه » ، ضمن احوالات ابوموسي اشعري ذكر كرده است .
2 ـ امّ ثابت ، كبشه دختر ثابت خواهر حسان بن ثابت مي گويد :
« پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر ما وارد شد . از مشگي كه آويزان كرده بوديم در حالت ايستاده آب نوشيد . من از جاي برخاستم و آن قسمت را كه پيامبر با دهانشان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان ، ج10 ، ص313 ، و 1 ، صص575 ـ 576
2 ـ صحيح بخاري ، ج8 ، ص46 ؛ صحيح مسلم ، ج4 ، ص1943
199 |
تبرك نموده بودند بريدم .
ترمذي مي گويد : اين روايت ، نيكو و صحيح است . ( 1 )
شارح اين حديث ، مؤلف كتاب « رياض الصالحين » مي نگارد :
« آن قسمت از مشگ را كه با دهان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تماس داشته ، به اين منظور جدا كرده كه براي هميشه نگهدارد تا از بين نرود و به جايگاه دهان آن حضرت تبرك جويد . بدينگونه ، صحابه به آشاميدن باقيمانده ظرف آشاميدني پبغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) اصرار ميورزيدند . »
3 ـ در صحيح بخاري ، كتاب « نوشيدني ها » ، باب اول ، ذيل عنوان « نوشيدن از ظرف آب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) » از قول عبدالله بن سلام آورده ، كه گفت :
« به ابي برده گفتم : آيا نمي خواهي از ظرفي كه پيامبر از آن آب نوشيده است ، تو را آب دهم ؟ »
و نيز بخاري در همين باب به اسناد خود از قول سهل بن سعد ساعدي ( رحمه الله ) حديثي را نقل كرده كه در بخشي از آن چنين آمده است :
« پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در سقيفه بني ساعده حضور پيدا كرد و نشست و ياران شرفيات محضر او شدند . آن حضرت رو به سهل كرده ، فرمود :
اي سهل ، براي ما آب خوردن بياور . سهل قدحي را آورد و از آن به آنها آب داد . »
ابوحازم گويد :
« سهل اين قدح را آورد و ما با نوشيدن آب از آن ، تبرك نموديم چرا كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از آن نوشيده بود . »
سپس مي افزايد :
« بعدها عمر بن عبدالعزيز از سهل خواهش كرد كه آن قدح را به او هديه كند و او آن را به وي بخشيد . » ( 2 )
مسلم نيز اين روايت را در كتاب « آشاميدني ها » آورده است . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيح ترمذي ، ج4 ، ص270
2 ـ صحيح بخاري ، ج10 ، ص98 و 99
3 ـ صحيح مسلم ، ج2 ، ص1591
200 |
قرطبي در « مختصر بخاري » گويد :
در برخي نسخه هاي قديميِ بخاري چنين آمده است :
ابو عبدالله بخاري گفت : آن قدح را در بصره ديدم و از آن آب نوشيدم ؛ از جمله اموال موروثي نضربن انس بود كه به هشتصد هزار خريداري شده بود . . . »
4 ـ و نيز بخاري در باب « شرب مبارك » با اسناد خود از جابر بن عبدالله انصاري روايت كرده كه گفت :
« همراه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بودم ، وقت نماز عصر رسيد و جز اندكي آب نداشتيم ، آن را در ظرفي ريخته نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آورديم ، آن حضرت دست خود را در آن آب نهاد و انگشتان خود را گشود و گفت : بشتابيد به وضو ! و بركت از خدا است .
در اين حال ديدم كه از ميان انگشتان دست پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آب جاري شد و همه از آن آب وضو گرفتند و نوشيدند و من نيز سير نوشيدم و مي دانستم كه اين مايه بركت خواهد بود . »
« سالم بن ابي جعد » گويد :
« از جابر پرسيدم آن روز شما چند نفر بوديد ؟ پاسخ داد : هزار و چهار صد نفر بوديم . » ( 1 )
روايات ديگري به اين مضمون در كتب صحاح آمده است .
تبرك به مو و عرق پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله )
روايات بسيار ديگري هست كه دلالت مي كند ياران به موي پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) و عرق بدن مباركش تبرك جسته و به آن شفا طلب مي كردند ؛ از جمله در روايت صحيح آمده كه آن حضرت هرگاه سر خود را مي تراشيدند ، موي سر را به يكي از ياران ؛ مانند ابوطلحه انصاري مي دادند تا اصحاب به آن تبرك جويند .
انس بن مالك گويد :
« رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را ديدم كه حلاّق ( آرايشگر ) سر او را مي تراشيد و اصحاب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيح بخاري ، ج10 ، ص101
201 |
اطراف آن حضرت جمع شده بودند . آنان چيزي جز اين نمي خواستند كه هر تار موي آن حضرت به دست يكي از ياران بيفتد . » ( 1 )
بخاري از قول انس بن مالك نقل مي كند :
« چون رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) سر خود را مي تراشيد ، طلحه نخستين كسي بود كه موي آن حضرت را مي گرفت . » ( 2 )
ابوعوانه در صحيح مطلب را با اين عبارت آورده است :
« رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) به حلاّق مي گفت : سر او را بتراشد ، نيمي از آن ( سمت راست ) را به ابي طلحه مي داد و نيمي از آن را به وي مي سپرد تا ميان مردم تقسيم كنند . »
همين معنا را مسلم از طريق ابي عينيه ، از هشام بن حسن از ابن سيرين با اين عبارت نقل مي كند :
« هنگامي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رمي جمره مي كردند و قرباني خود را ذبح مي نمودند ، مي گفتند نيمي از سر مباركشان را بتراشند و ابوطلحه را طلب مي كردند و آن را به وي مي دادند ، سپس نيم ديگر ـ سمت چپ ـ را مي تراشيدند و به ابوطلحه مي گفتند آن را در ميان مردم تقسيم كند . . . » ( 3 )
روايات ديگري با اين مضمون در كتب صحاح وجود دارد كه بنا به مفهوم آنها پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دستور مي داده موي سرشان را ميان مردم تقسيم كنند و اين امر و حرص مردم براي به دست آوردن يك يا دوتار موي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، قوي ترين دليل است براينكه تبرك به آثار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) امري رايج و فراگير ميان ياران بوده و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آن را امضا كرده و مورد تأييد قرار داده اند و تنها كساني به انكار آن پرداخته اند كه خلل در ايمانشان رخنه كرده است .
بخاري در صحيح ، در خلال كتاب وضو ، ذيل عنوان : « آبي كه از موي انسان تراوش مي كند » به اسناد خود از ابن سيرين نقل كرده كه گويد :
« به عبيده گفتم : تعدادي از موي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نزد ماست كه به وسيله انس يا خاندان او به دست ما رسيده است . او گفت : اگر يك تار موي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نزد من
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيح مسلم ، ج4 ، ص1812
2 ـ بخاري ، ج1 ، ص273
3 ـ صحيح مسلم ، ج2 ، ص948 ، ر . ك . به : تاريخ الخميس ، ج2 ، ص151 و منهاج نووي و مناسك كرماني .
202 |
باشد بيشتر دوست دارم تا اينكه همه دنيا و ثروتش را داشته باشم . » ( 1 )
اين عبارت بخاري بود . اسماعيلي با عبارت ديگر نقل كرده كه « يك تار موي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را بهتر از گنجينه هاي طلا و نقره دوست مي دارم » .
در روايات ديگر آمده است كه تعدادي از موي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نزد امّ سلمه بوده ، كه آن را در جعبه اي نهاده بود و مردم براي شفاي بيماري ها بدان تبرك مي جستند و گاه آنها را در قدح آب مي نهادند و از آن مي نوشيدند و گاه در طشتي نهاده و آن جعبه را در آن مي نهادند و در آن آب مي نشستند تا از بيماري شفا يابند . ( 2 )
به نقل مسلم در ترجمه ابوايّوب انصاري ، اين عبارت آمده است ، سعيد بن مسيب گويد :
« ابوايّوب از محاسن پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) تعدادي با خود داشت . سعيد به او گفت : با داشتن موي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هرگز درد و رنج نخواهي ديد . » ( 3 )
و نيز مسلم از قول « ثابت بناني » روايت كرده كه انس بن مالك يك تار موي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را به او داد و گفت :
« چون وفات كردم ، آن را زير زبان من بگذار و من چنين كردم و او را به خاك سپردند . »
در روايت بخاري آمده كه انس بن مالك گفت :
« امّ سلمه براي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرشي از پوست مي گسترانيد و گاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روي آن مي خوابيد و هرگاه بدن آن حضرت عرق مي كرد ، آن را در شيشه اي جمع آوري مي كرد و چون انس را مرگ در رسيد وصيت كرد كه آن را با حنوط بيامزند و چنين كردند . » ( 4 )
تبرّك به مانده غذاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
در روايات آمده است كه اصحاب ، به مانده غذاي پيامبر و به اثر انگشتان مبارك آن حضرت در ظرف غذا تبرك جسته و آن را مايه بركت مي دانستند . ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيح بخاري ، ج1 ، ص273
2 ـ ر . ك . به : فتح الباري ، ج10 ، ص353 ؛ قسطلاني ، ج8 ، ص465
3 ـ صحيح مسلم ، ج5 ، ص389
4 ـ بخاري ، ج11 ، ص70
5 ـ صحيح مسلم ، باب الاشربه ، ج3 ، ص1623
203 |
تبرك به لباس پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
بخاري در كتاب آداب ، در باب « حسن خلق و سخاوت » ، از سهل بن سعد روايت كرده كه گفت :
« يكي از بانوان مسلمان ، ردايي براي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آورد . سهل به اصحاب گفت : مي دانيد اين ردا چيست ؟ پاسخ دادند : عبايي است كه حاشيه اش در آن بافته شده است . آن زن گفت : يا رسول الله اين را آورده ام تا شما به تن كنيد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه به آن نيازمند بود ، آن را گرفت و پوشيد ، يكي از ياران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آن عبا را در تن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ديد و گفت : چه زيباست ! آن را به من بدهيد در بر كنم ! پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : مانعي ندارد . همين كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از مجلس حركت كرد ، ياران آن مرد را نكوهش كردند و گفتند : كار خوبي نكردي و لباسي را كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به آن نيازمند بود از او درخواست كردي ، در حالي كه مي دانستي اگر از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چيزي طلب كنند ، بخل نخواهد ورزيد . آن مرد گفت : مي خواستم به وسيله آن متبرّك شوم ؛ چرا كه با بدن پيامبر تماس داشته و بعداً كفن من شود . » ( 1 )
اين حديث را بخاري در باب « جنائز » و آماده ساختن كفن ، آورده است . آن مرد صحابي ، كه پيراهن را از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درخواست كرد ، به گفته ابن حجر ، عبدالرحمان بن عوف و به گفته بعضي ، سعد بن ابي وقاص بوده است .
علاّمه شيخ حسين مخلوف ، مفتي پيشين ديار مصر در كتاب خود « فتواهاي شرعي و بحث هاي اسلامي » ( 2 ) بعد از آنكه از غسل دادن جنازه زينب دختر پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) سخن گفته مي نويسد :
« پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به زناني كه عهده دار غسل وي بودند ، دستور داد كه پس از غسل ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را مطلع سازند . همين كه غسل او تمام شد و به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خبر دادند ، رداي خود را به آنها داد تا بر بدنش بپوشانند و سپس كفن كنند . » ( 3 )
نامبرده پس از ذكر اين روايت مي نويسد :
« پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رداي خود را به آن ها دادند و گفتند بدن زينب را با آن بپوشانند تا از بركت وجود مبارك آن حضرت ، به وسيله لباس بهره مند شود و در آغاز به آنها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيح بخاري ، ج10 ، ص465
2 ـ فتاوي شرعيه و بحوث اسلاميه ، ص357
3 ـ بخاري ، كتاب الجنائز ؛ فتح الباري ، ج3 ، ص135
204 |
نداد بلكه پس از غسل داد تا فاصله اي نباشد و پس از تماس لباس با بدن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بلافاصله به بدن او پوشانده شود و تأثير خود را بگذارد و اين نشانه محبت و علاقه و مهرباني پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نسبت به دخترش مي باشد . »
سپس مي افزايد :
« اين عمل پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دليلي است بر مشروعيت تبرّك به آثار صالحان . »
در روايت آمده است ، احمدبن حنبل سه تار مو از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نزد خود داشت كه وصيت كرد وقتي او را كفن كردند ، دو تار از آنها را بر ديدگانش بگذارند و يكي را بر دهانش و اين به عنوان تبرك به آثار رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) بوده است .
داستان كعب بن زهير و اهتمام او به نگهداري ردايي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به وي داه بود معروف است .
او از شعراي نامداري بود كه پيش از مسلمان شدن ، پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را هجو كرده بود . همين كه مكه فتح شد ، گروهي از مشركين ؛ از جمله « كعب » و برادرش « بجير » كه او نيز شاعر بود ، از مكه گريختند ، بعداً بجير به مدينه آمد و خدمت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) رسيد و به سخن آن حضرت گوش داد و اسلام اختيار كرد .
اين خبر وقتي به برادرش كعب رسيد ، بر او گران آمد و اشعاري را براي وي فرستاد كه او را در آن اشعار نكوهش كرده بود .
اين خبر به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رسيد و دستور داد هركس كعب بن زهير را يافت به قتل رساند و اين هنگامي بود كه آن حضرت از جنگ طائف برگشته بود . بجير نامه اي به كعب نوشت و يادآور شد كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) خون تو را مباح نموده و اگر نيازي مي بيني با پيامبر ديدار كن كه او توبه كساني را كه از گذشته پشيمان باشند ، مي پذيرد و به اعمال قبل از اسلام مؤاخذه نمي كند .
كعب با آگاهي از اين مطلب بر جان خود ترسيد و قصيده اي در مدح رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) سرود ، رهسپار مدينه گشت و با مردي از « جهينه » كه از پيش آشنايي داشت ، همراه شد و او كعب را نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آورد و به او اشاره كرد كه اين پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) است . برخيز و از او امان بخواه ، كعب از جاي برخاست و آمد و رو به روي آن حضرت نشست و دست پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله )
205 |
را گرفت در حالي كه حضرتش او را نمي شناخت . سپس عرض كرد : اي پيامبر خدا ، من كعب بن زهير هستم .
فرمود : همان كسي كه آن سخنان را سروده است ؟ كعب رو به ابوبكر كرد و گفت : شعري را كه ( در مدح پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ) سروده است بخواند . . . آنگاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : به خدا او در امان است . مردي از انصار از جاي جست و گفت : يا رسول الله ! اجازه دهيد او را گردن بزنم . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : او توبه كرده و از گذشته دست برداشته است . سپس كعب به خواندن قصيده معروف خود « بأنت سعاد . . . » مبادرت نمود و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) گوش مي داد تا به اين بيت رسيد :
إنّ الرسول لنور يستضاء به * * * مهند من سيوف الله مسلول ( 1 )
« پيامبر ، آن شمشيري كه در پرتو وجودش مردم نور و فروغ گيرند ، شمشير آبديده و برّان از شمشيرهاي خدا . »
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چون اين را شنيد ، ردايي را كه بر تن داشت بر او افكند ، بعدها معاويه از كعب خواست آن ردا را به ازاي دريافت ده هزار درهم به او ببخشد . اما كعب امتناع ورزيد و گفت : احدي را در اين ردا به خود ترجيح نمي دهم . همين كه كعب در گذشت معاويه بيست هزار درهم براي بازماندگانش فرستاد و ردا را از آنان گرفت و اين همان جامه اي است كه نزد زمامداران ماند و خلفا در اعياد آن را مي پوشيدند و به گفته « شامي » ( ابن حجر عسقلاني ) آن جامه در حمله تاتار از ميان رفت و اكنون اثري از آن نيست . ( 2 )
تبرك به جايگاه جلوس و نماز پبامبر ( صلّي الله عليه وآله )
عبدالله بن عمر هرگاه به ياد پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي افتاد ، مي گريست و هرگاه به محل نشستن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي گذشت ديده فرو مي نهاد . به گفته بيهقي با سند صحيح « ابن عمر » آثار پبامر ( صلّي الله عليه وآله ) را دنبال مي كرد و در هر مسجدي نماز خوانده بود حاضر مي شد و در راهي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) طي كرده بود خود رهسپار مي شد . او حج را ترك نمي كرد و چون به عرفه مي آمد در جايي وقوف مي كرد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وقوف كرده بود . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار ، ج22 ، ص252
2 ـ ر . ك . به : الاصابه ، ج5 ، ص 593
3 ـ ر . ك : الاصابه ، ج5 ، ص186
206 |
مالك در « موطأ » در باب دعا آورده است كه :
« عبدالله بن عمر به قريه بني معاويه ، كه يكي از قريه هاي انصار بود ، وارد شد و گفت : آيا مي دانيد پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در كدام نقطه از مسجد شما نماز خوانده است ؟ عبدالله بن عبدالله بن جابر گفت : آري و با دست خود به نقطه اي از مسجد اشاره كرد . . . » ( 1 )
اين روايت نشان مي دهد كه صحابه و تابعين از جايگاه نماز پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تفحص مي كرد و با نماز خواندن در آن جايگاه تبرك مي جسته اند .
در حديث معراج آمده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :
« هنگامي كه مرا بر براق نشانده و به معراج بردند ، به سرزميني رسيدم كهنخلستان فراوان داشت ، جبرئيل گفت : فرود آي ، و نماز بگزار . نماز خواندموسوار شدم . جبرئيل گفت : مي داني در چه مكاني نماز خواندي ؟ گفتم : نه .
گفت : در ( مدينه ) طيبه نماز خواندي و بدانجا هجرت خواهي كرد . براق حركت كرد ، جبرئيل گفت : فرود آي و نماز بخوان ، سپس گفت : مي داني كجا نماز خواندي ؟ گفتم : نه ! گفت : در طور سينا نماز خواندي ، آنجا كه شجره موسي قرار داشت و خدا با او سخن گفت .
براق حركت كرد تا به مكان ديگر رسيديم . جبرئيل گفت : فرود آي ، نماز بخوان . نماز خواندم ، جبرئيل گفت : مي داني كجا نماز خواندي ؟ گفتم : نه ، گفت در « بيتلحم » نماز خواندي ، جايي كه عيسي بن مريم تولد يافت . . . » ( 2 )
از اين روايت استفاده مي شود كه هر جا اثري از پيامبران ( عليهم السلام ) يافت شود ، آنجا نماز خواندن مطلوب و متبرّك و محترم است ؛ بهويژه آنكه به پيامبر گرامي ما حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) كه ما از امت اوييم ، منسوب باشد .
در روايت آمده است :
« صحابه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دعوت مي كردند كه در خانه هاي آنها نماز بخواند و خانه هايشان تبرك شود » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ موطأ ، ج1 ، ص216
2 ـ سبيل الهدي و الرشاد ، ج3 ، ص80
207 |
بخاري در كتاب نماز آورده است :
« عتبان بن مالك از آن حضرت درخواست كرد كه در محلي از خانه او نماز بگزارد تا آنجا را مصلاّي نماز قرار دهد ؛ زيرا به دليل ضعف بينايي و بيم سيل نمي توانست در مسجد نبوي حاضر شود ، و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به خانه او آمد و گفت : دوست داري در كدام نقطه نماز بخوانم ، او به نقطه اي از خانه اش اشاره كرد و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آنجا نماز خواند و جمعي به آن حضرت اقتدا كردند . » ( 1 )
* پي نوشت ها :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بخاري ، باب مساجد ، خانه ها ، ج1 ، ص519