بخش 1

پرتوی از مشعل هدایت


5


ميقات حج - سال دوازدهم - شماره چهل و پنج - پاييز 1382

اسرار و معارف حج


6


پرتوي از مشعل هدايت

( اسرار حج از نگاه حكيم سبزواري )

سيّدجواد ورعي

اشاره :

حاج ملاّ هادي سبزواري ، حكيمِ نامور شيعي و شارح حكمت متعاليه ، احكام و اسرار فقه را به نظم درآورده ، آنگاه به شرح آن پرداخته است ؛ مشابه اقدامي كه در منطق و فلسفه انجام داده است . « اللئالي المنتظمه » در منطق و « غرر الفرائد » در حكمت و فلسفه ، از آثار ارزشمند اوست كه تا كنون در حوزه هاي علميه ، متنِ درس و بحثِ رشته هاي علوم عقلي است .

از آن ميان ، « نبراس الهدي » ( چراغ يا مشعل هدايت ) نيز عنوان اثر منظوم وي در فقه است . مؤلف در اين اثر ، از « الدرّة النجفيه » ، اثر منظوم سيد بحرالعلوم در فقه ، تأثير پذيرفته است ؛ با اين تفاوت كه بحرالعلوم « مسائل فقه » را به نظم كشيده و سبزواري علاوه بر اشاراتي به احكام و مسائل فقه ، « اسرار فقه » را هم به شعر در آورده است .

وي در مقدمه « نبراس » آورده است :

و ما بسطت القول في الظواهر * * * و نصب عيني فشأ السرائر

كم غرّة من ظاهر في الدرّة * * * ـ لله درّه ـ فما أبرّه

و در شرح اين بيت مي نويسد : « چه بسيار فصولي كه در « الدرّة النجفيه » ، به ظاهرِ فقه


7


پرداخته شده است ، اثري كه ظواهر مسائل فقه را به نظم درآورده است » ولي در « نبراس » تنها به رؤوس مسائل فقه اشاره كرده تا بتواند بيش از پيش به بيان اسرار بپردازد .

اثر سبزواري را ، در تبيين احكام و مسائل فقه ، متأثر از « اللمعة الدمشقيه » نوشته شهيد اول دانسته اند ، به طوري كه گويا لمعه به نظم درآمده و حتي از الفاظ آن نيز استفاده شده است .

اما در اسرار حج ، از « كتاب المجلي » نوشته ابن ابي جمهور احسائي تأثير گرفته كه خود او در « شرح الاسماء » بدان اشاره كرده است .

مؤلف همچنين اسرار طهارت ، نماز ، زكات و روزه را در كتاب « اسرار الحكم » به زبان فارسي نگاشته ، ولي « نبراس » از اين جهت كه اسرار ابواب ديگري چون حج و نكاح را هم دارد ، كاملتر است .

« اسرار الحكم » به سال 1286هـ . ق . سه سال پيش از وفات مؤلف نگاشته شده و گويا واپسين اثر اوست . علاوه بر آن ، در « شرح الأسماء يا شرح دعاي جوشن كبير » نيز فصلي را به تبيين اسرار حج اختصاص داده است . ( 1 ) آنجا كه خداي سبحان را به اين اسماء مورد خطاب قرار مي دهيم :

« يَا رَبَّ الْبَيْتِ الْحَرَامِ ، يَا رَبَّ الشَّهْرِ الْحَرَامِ ، يَا رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرَامِ ، يَا رَبَّ الرُّكْنِ وَالْمَقَامِ ، يَا رَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ ، يَا رَبَّ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ، يَا رَبَّ الْحِلِّ وَالْحَرَامِ . . . » .

وي در مقدمه « نبراس » خداوند را به خاطر آنكه احكام شريعت و حلال و حرام را به ما آموخت و ما را با بهترين مخلوقاتش ـ پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و خاندان پاك او و حجت هاي الهي ـ آشنا ساخت ، سپاس مي گويد و در تجليل از مقام و منزلت ائمه هدي ( عليهم السلام ) به تفصيل قلمفرسايي مي كند . سپس به معرفي « نبراس » مي پردازد و نورانيت آن را برگرفته از خورشيد دين مي شمارد . آنگاه از معيار احكام شرع ، كه بر اساس مصالح و مفاسد است ، هر چند بر ما نامعلوم باشد ، سخن مي گويد :

فكلُّ حكم جاء فيه مصلحة * * * وإنْ لدي الأوهام ليست واضحة

ولي شأن عبد خدا ، اطاعت و امتثال امر الهي و تقرّب به درگاه اوست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ر . ك : مقدمه تحقيق « نبراس الهدي » به قلم محسن بيدارفر .


8


لا شأن للعبد سوي الامتثال * * * سوي ابْتغاء قربة ذي الجلال

اين گزارش مختصر به منظور آشنايي خوانندگان محترم با اين اثر ارزشمند ارائه شد . مؤلف در هر بخشي ، ابتدا احكام و مسائل ـ واجبات ، محرمات ، مستحبات و مكروهات ـ هر مرحله از اعمال و مناسك حج را بر مي شمارد ، سپس به بيان اسرار مي پردازد . ما فقط به بيان پاره اي از اسرارِ اعمال و مناسك حج ، كه حاجي سبزواري در اين كتاب و نيز در شرح دعاي جوشن كبير آورده ، نظري افكنده ايم . بديهي است كه شرح همه ابيات « محفل حج » در اين منظومه و تبيين همه اسرار در يك مقاله نمي گنجد ، و تنها مي توان به تبيين بخشي از آن پرداخت .

حج ، رهبانيت امت اسلامي

مؤلف ، احكام و اسرار حج را با عنوان « محفل الحج » در قالب حدود چهارصد بيت به نظم در آورده است .

تبتّلٌ للحقّ ذي الجلال * * * قسّيساً آوي قلل الجبال

في هذه الأمّة رهبانية * * * ذُمّت سوي الحجّة ربّانيّة

انقطاع از خلق به سوي حق تعالي و اقامت در قلل و ارتفاعات را كه در امت هاي گذشته توسط قسّيسين و راهبان صورت مي گرفت و مورد ستايش خداي تعالي هم بود ، به مرور با رو آوردنِ مردم به شهوات و ترك رهبانيت ، اسلام ظهور كرد و شعائر الهي وسنن انبياي گذشته احيا شد و چون رهبانيت به شكل پيشين ممنوع گشت ، جهاد و حج رهبانيت امت اسلامي شد .

پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به ابن مسعود فرمود : « مي داني رهبانيت امت من چيست ؟ عرض كرد : خدا و رسول او داناترند . فرمود : هجرت و جهاد و نماز و روزه و حجّ و عمره » .

پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به ابن مسعود فرمود : « مي داني رهبانيت امت من چيست ؟ عرض كرد : خدا و رسول او داناترند . فرمود : هجرت و جهاد و نماز و روزه و حجّ و عمره » . ( 1 )

همچنين آن حضرت به عثمان بن مظعون فرمود : « خداوند جهاد و حج را ، كه ترك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . امين الاسلام طبرسي ، مجمع البيان ، ذيل آيه 28 سوره حديد .


9


اهل و عيال و مال دنياست ، جايگزين رهبانيّت كرد » . ( 1 )

خداوند خانه اي را به عنوان خانه خود برگزيد و مردم را به وسيله آن آزمود :

عيّن بيتاً وابْتلي ودادَهم * * * أذّنَ غُرٌّ آذنوا فؤادَهم

ابراهيم خليل و پيامبران ديگر ، مردم را به انجام اعمال و مناسك حج ندا دادند . وقتي ابراهيم از بناي كعبه فارغ شد ، جبرئيل از جانب خدا نزد او آمد و دستور داد تا مردم را خبر كند . ابراهيم گفت : خدايا ! صدايم به مردم نمي رسد . ندا رسيد كه تو خبر كن و ما به آنان مي رسانيم . ابراهيم بر بالاي مقام رفت و ندا داد : « اي مردم ، حج خانه خدا بر شما واجب شده ، پروردگارتان را اجابت كنيد » همه آنانكه در اصلاب مردان و رحم زنان بودند ، پاسخ دادند : « لَبَّيْكَ ، اَللَّهُمَّ لَبَّيْكَ . . . » . ( 2 )

مصرع دومِ بيت فوق ، به حج معنوي و حقيقي ديگري اشاره دارد و آن اينكه خانه حقيقي خدا ، قلب و دل انسان است ؛ به خصوص قلوب پيامبران و دل هاي اوليا و برگزيدگان الهي ، چنانكه در حديث قدسي آمده است : « لَمْ يَسَعُنِي سَمائي وَلا أَرْضِي وَوسعني قلب عبدي المؤمن » . ( 3 )

حج سواره و پياده

كسي كه حج بجا مي آورد و به سوي حق سواره يا پياده ، يا برهنه يا با كفش مي شتابد ، پاداش اين حج به قدري است كه زبان از بيان آن عاجز است .

فمن له يمطو و يحفي ينتعل * * * عن ذكر أجره لسانُنا يكِلّ

مشي حفاً أحمزُ أدني من أدب * * * زيّ المساكين إلي الله أحبّ


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فاضل هندي ، كنز العمال ، ج2 ، ص47

2 . علي بن ابراهيم ، تفسير قمي ، ج2 ، ص83

3 . مجلسي ، بحار الأنوار ، ج58 ، ص39 ، ح4


10


بديهي است كه چون بهترين اعمال دشوارترين آنهاست ( أَفْضَلُ الأَعمالِ أَحْمَزُها ) ، ( 1 ) حجّ پياده و با پاي برهنه ، با فضيلت تر و در مراعات ادب حضور ، برتر از صورِ ديگرِ حج است . اضافه بر آن ، پياده راه رفتن ، شعار محرومان و مسكينان است و پياده و با پاي برهنه آهنگ خانه خدا كردن ، در حقيقت خود را به زيّ آنان در آوردن است كه نزد خدا محبوبتر مي باشد .

حجّ صوري و حجّ معنوي

حجّ در حقيقت آهنگ حرم الهي است تا با حركت از اطوار نفس به عقل ، خدا را مشاهده كند و بدو ملحق شود . در اين راه به راهنمايي محتاج است كه داناي راه و آگاه به علم طريقت باشد . به قافله اي و زاد و توشه اي نيازمند است كه علم و تقوا باشد و مركبي لازم دارد كه صبر باشد . سالك در اين سفر بايد مانند شتر باشد كه بار سنگين حمل مي كند ، كم مي خورد و بر گرسنگي صبور است ، و تحمّل تشنگي و طول سفر و سختي آن را دارد و در برابر كوچك و بزرگ منقاد و مطيع است . سالك نيز بايد كم حرف ، زياد روزه دار ، بدون احساس خستگي از شركت اعمال باشد . در آغاز حج ، خود را از گناهان پاك گرداند ، از طبايع بشري خارج كند ، از دنيا و احكام آن و شأن و اعتباري كه از خلق خدا دارد ، جدا شود . در خلوت به رياضت بپردازد و به ديدار مردان خدا و زيارت آثار پيامبران و اوليا و صالحان برود و عبادات واجب را به طور كامل بجا آورد . ( 2 )

عارف سبزواري ، در ابياتي كه مي آيد ، به تفصيل تفاوت هاي حج صوري و حج معنوي را بدينگونه بر شمرده است :

للقلب حجّةٌ كما للقالبِ * * * و هي ابتغاء نهاية المطالبِ

للقالب قافلة و قائد * * * للحجّة راحلة تزوّد

فيلزم العارف بالحقيقة * * * للقلب هادية علي الطريقة

إرادةٌ ، عزمٌ ، صَفاً ، تبتّلٌ * * * وتوبةٌ ، إنابةٌ ، توكّلٌ

تذكّرٌ ، تفكّرٌ ، مراقبة * * * مروّةٌ ، فتوّةٌ ، محاسبة

هذي وأضعافٌ لها ألفيّة * * * منازل الحجّة معنويّة

قوافلُ القلوب ، إخوان الصّفا * * * من كلّ داء سُؤرُهُم لها شفا


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ج70 ، ص191 ، ح14

2 . شرح الاسماء يا شرح دعاء الجوشن الكبير ، ص308


11


والزّاد في كفّةِ عقل نظري * * * معرفةٌ ، في العملي التقوي ذَرِ

أكرمكم أتقاكم ، نسّاكه * * * أخلصكم أبهاكم ، سلاّكه

راحلة الحجّة ذي اصطبار * * * في الارتياض ثمّ الاذّكار

كما الجِمال يحتملن التَعَبا * * * سَهَراً ظماءً وعْرَ وِقْر سَغَبا

يقنعن بالشرك و باليسير * * * يفقدن للكبير والصغير

كذاك للسالك جوعٌ و سَهَر * * * و عزلةٌ رضاً و تسليمٌ سِيرَ

لظاهر الحجّة الاغترابُ جا * * * للسرّ اَن من الفِ الاهوا اُخرجا

في الظاهر تبديل أرض و سما * * * الباطنِ تبديلُ قلب و قوي

تعرفُ نفسك فتعرفْ ربّكا * * * بل زِنْ بوصفِه شهودَ نفسِكا

ـ همانگونه كه جسم حج صوري انجام مي دهد ، قلب نيز حجّ معنوي را براي رسيدن به مقصود محقّق مي سازد . مقصود در حجّ صوري ، زيارتِ خانه خدا و در حجّ معنوي زيارت صاحب خانه و محبّت و طلب او است .

ـ همان طور كه حجّ قالبي و صوري ، قافله و راهنما و مركب و زاد و توشه دارد .

حج قلبي و معنوي نيز نيازمند راهنمايي است كه عارف به حقيقت حج باشد .

حجّ معنوي نيز مانند حج صوري ، داراي منازلي است ؛

« اراده » ، كه مانند نور در قلب مي تابد . « عزم » ، كه مرحله تصميم و بعد از اراده است . « صفاي قلب و صدق نيّت » . « تقبّل » ، كه بريدن از خلق در طلب حق تعالي

حاجي ، در سفر حج ، بايد به زيارت آثار مردان الهي و مزار و مشهد ائمه هدي ( عليهم السلام ) رود و هر بنده برگزيده خدا را در سلوك ظاهري و باطني اش ملاقات كند .

است . « توبه » ، « انابه » و « توكّل » .

« تذكر » ، « تفكر » ، « مراقبت » ، « مروّت » ، « فتوّت » ، « محاسبه » و موارد ديگر كه ( در جاي خود تبيين شده ) ، همگي منازل حج معنوي اند .

ـ همان طور كه حج صوري درقالب قافله هايي انجام مي شود ، درحج معنوي نيز قلب ، قافله هايي دارد كه شفاي امراض دروني و معنوي است .


12


ـ همانطور كه مَركبِ حمل توشه در حج ، غالباً دو لنگه و كفّه دارد ، عقل نيز داراي دو كفّه « نظري » و « عملي » است .

زاد و توشه در كفه عقل نظري ، معرفت و آگاهي است و در كفّه عقل عملي تقوا و ترك گناه .

ـ مَركبِ حجّ معنوي ، استقامت در تحمّل مشكلات و ذكر دائم است . پس زائر خانه خدا بايد مانند شتر باشد و سختي ، تشنگي ، دشواريِ راه ، سنگيني بار و گرسنگي را در راه خدا تحمّل كند و تسليم و راضي باشد .

ـ همانطور كه حجّ صوري ، دوري از زن و فرزند و مال و وطن را به دنبال دارد ، حج معنوي نيز خارج شدن از هواهاي دل است ؛ { . . . وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَي اللهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللهِ . . . } .

ـ چنانكه حجّ ظاهري هجرت از سرزميني به سرزمين ديگر است ، حج معنوي نيز تبديل آسمان قلب و سرزمين قواست .

و هنگامي كه آسمان وجود آدمي تغيير كرد ، خود را مي شناسد و در پرتو خودشناسي به پروردگارش معرفت پيدا مي كند ؛ « مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ » . ( 1 ) بلكه فراتر از آن ، كسي كه خود را شناخت ، پيش از آن خدايش را شناخته و معرفت پروردگارش را ميزان و معيار معرفت خود قرار داده است ؛ چرا كه علم حقيقي به معلول ، تنها در پرتو علم به علّت حاصل مي شود .

ولْيَزُرْ آثار رجال الله في * * * كليهما وليَلْقِين كلَّ صفيّ

حاجي ، در سفر حج ، بايد به زيارت آثار مردان الهي و مزار و مشهد ائمه هدي ( عليهم السلام ) رود و هر بنده برگزيده خدا را در سلوك ظاهري و باطني اش ملاقات كند .

عارف سبزواري در ابيات فوق به تفصيل تفاوت هاي حج صوري و حج معنوي را تشريح كرده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحار الأنوار ج2 ، ص32 ، ح5


13


اسرار موسم حج

ذي الأشهر للحجّ فيها اصطفيتْ * * * اذا النّفوس بالصيام اُصلحتْ

اذ طَهُرتْ و اغتسلتْ من لوثها * * * حَرَتْ بزُلفي من فناء غوثها

لا حظّ من حَسْنا لِمرآت الصَّدا * * * ما استعذبَ الماء لاِمْرء ليس صدا

البَدَنُ الغير النَقيّ كلّما * * * غذّوتَه زِدتَ وبالاً ما نمي

براي حج ماههاي خاصي برگزيده شده ؛ چرا كه نفوس انسانها به خاطر روزه داري در ماه رمضان پاك شده و آزاد گشته و به درگاه الهي نزديك شده اند .

چگونه نفس آدمي نيازمند اصلاح و تطهير نباشد در حالي كه شخص زيبا از آينه بهره اي ندارد و آب جز در حال تشنگي ، براي انسان گوارا نخواهد بود . با اعمالي كه انسان در ماه رمضان انجام مي دهد ، تشنه قرب الهي گشته و به دنبالش براي حج احرام مي بندد .

بدني كه پاكيزه نباشد ، هر قدر هم تغذيه كند ، وبالش بيشتر شده و رشد نخواهد كرد .

اسرار اعمال و مناسك

اقسام سه گانه حج ـ تمتع ، قِران و اِفراد ـ و عمره مفرده ، هر يك اعمال و مناسكي دارند . در بعضي از اعمال و مناسك مشترك اند و در بعضي ، از يكديگر متمايز .

سرّ احرام

إحرام نفس هو أنْ تجردّتْ * * * ملابس الأوهام عنها طُرحَت

تلبّست شعار ذُلٍّ ولَدَي * * * حتّي تسربَلْت بأنوار الهدي



14


قد حاكت الأنوار من ذي المَكْرَمَة * * * رداء كبرياء ، إزارَ العظمة

عاهد بالله معاهَدات * * * مُراقباً في تلك إيفاءات

حرّم أهواءً علي النفس و حلّ * * * خلافها في القلب عقدُ ما عَقَل

و ليتذكّر اندارجَ الكَفَنِ * * * إذ اكتسا ثوبي الإحرام عُني

احرام نفس آن است كه از علايق و اوهام آزاد شوي ؛ چنانكه بدن ، خود را از لباس هاي دوخته آزاد مي كند .

نفس ، در پيشگاه الهي خود را خوار و ذليل حس كند ، همانطور كه بدن خود را به صورت فقرا و مساكين در آورده و به دو لباس احرام قانع مي شود تا به انوار هدايت الهي منوّر گردد .

باپوشيدن لباس احرام در ميقات ، پوشيدن كفن پس از مرگ را به يادآورد ؛ چرا كه پوشيدن لباس احرام در حقيقت موت اختياري است .

و از صاحب كرامتِ حقيقي ، رداي كبريايي و لباس عظمت بپوشد ، همان طور كه سايه در پرتو صاحب سايه بهره مند مي شود .

با پوشيدن لباس احرام با خدا پيمان ببندد ، پيمان ايمان و اطاعت و عبوديت و بر پيمانش وفادار باشد .

همانطور كه انجام بعضي از اعمال بر مُحرمُ صوري حرام است ، بر نفس خود نيز هواها و هوس ها را حرام گرداند و در قلب خود تصميم به مخالفت با آنها بگيرد و از عقل اطاعت كند ؛ « الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَاكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ » . ( 1 )

با پوشيدن لباس احرام در ميقات ، پوشيدن كفن پس از مرگ را به ياد آورد ؛ چرا كه پوشيدن لباس احرام در حقيقت موت اختياري است .

سرّ تلبيه

تلبيه ، پاسخ به نداي حق تعالي است . ندا ، گاه تكويني و پاسخ آن حتمي است و گاه تشريعي و تكليفي .

في ذا النداء و الخطاب قد أثَر * * * إنّ المخاطب له قد انتشرَ


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كليني ، اصول كافي ، ج1 ، كتاب العقل و الجهل ، ح3


15


فَفِئةٌ قد سمعتْ و فهمتْ * * * قد أجابتْ و هم حزبٌ علتْ

و فئةٌ سمع و لم تفهم ، و هم * * * يأتون بالحجّ و رَوحا لم تشُم

و فئةٌ قد فهموا بلا ندا * * * و هم أولوا الأيد سقوا تأيُّدا

و فئةٌ لم يسمعوا لم يفهموا * * * و لم يجيبوا ، و هم الأولي عَمُوا

و هم عن السماع مَعْرولونا * * * شرّ الدوابّ الصُّم محجوبونا

مردم در پاسخگويي به نداي تشريعي پروردگار عالم چهار گروه اند .

يك گروه نداي حق را شنيده و مي فهمند و اجابت مي كنند ، اين گروه صاحبان حقايق و حِكَم و لطايف اند .

گروه ديگر نداي حق را مي شنوند ، اما نمي فهمند ، حج به جاي آورند اما روح حج را استشمام نمي كنند . اين گروه اهل صورتند نه معنا ، اهل عقايد مختلف اند كه با صاحبان عقايد در نزاعند .

گروه سوم بدون ندا خطاب حق را فهميده اند ، اينان گروه خاصي هستند كه شراب معرفت نوشيده و از ابتداي امر مجذوب بوده اند و اهل كشف و تحقيق اند . ( 1 )

و گروه چهارم كساني هستند كه نه نداي حق را شنيده و نه فهميده و نه اجابت كردند . اين گروه همان اصحاب شمال اند كه طاغوت اولياي آنهاست . ( 2 )

امام زين العابدين ( عليه السلام ) هنگامي كه محرم شد و بر مركب قرار گرفت . رنگش زرد شد و لرزه بر اندامش افتاد و توان لبيك گفتن را از كف داد و فرمود : مي ترسم بگويند : « لا لبّيك و لا سعديك »

انسان هرگاه از كوه بالا مي رود يا به درّه اي فرود مي آيد ، بايد به فكر وصول باشد . دعوت خداوند را اجابت كند و لبّيك گويد و در اين اجابت ، ميان دو حالتِ « خوف » و « رجا » باشد و سرنوشت خود را به خدا واگذارد و به فضل او تكيه كند .

روايت شده كه امام زين العابدين  ( عليه السلام ) هنگامي كه محرم شد و بر مركب قرار گرفت . رنگش زرد شد و لرزه بر اندامش افتاد و توان لبيك گفتن را از كف داد و فرمود : مي ترسم بگويند : « لا لبّيك و لا سعديك » و چون لبيك گفت ، از هوش رفت و از مركب به زمين افتاد و پيوسته همين حال را داشت تا اعمال حج به پايان رسيد . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شايد مراد حق تعالي از آيه مباركه : { وَلا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْء وَما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْء . . . } ، ( انعام ، آيه 52 ) اين گروه باشند .

2 . {  إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ } . انفال : 22

3 . شيخ صدوق ، من لا يحضره الفقيه ، ج2 ، ص215 ، ح2204


16


شخصي كه مي خواهد دعوت حق را لبيك گويد ، به ياد اجابت نداي حق تعالي با نفخ در صور و حشر خلايق از قبرها و ازدواج مردم در عرصه هاي قيامت بيفتد كه او را لبيك مي گويند و مردم به چند گروه تقسيم مي شوند : مقرّبين ، قبول شدگان و كساني كه در ابتدا ميان حالت ترس و اميد هستند ولي پس از مدتي رحمت الهي بر غضب او چيره شده و مشمول رحمت او قرار مي گيرند ، حاجي نيز هنگام لبيك همين حال ترديد را دارد كه آيا او را خواهند پذيرفت و حجّش قبول خواهد شد يا نه ؟

اسرار تكرار تلبيه

إذ ذَكَر الوصول في الأحوال ذي * * * و هي تُرجّيه فلبّي ، فاحتذ

إذ شوقُه بكلّ حال جُدّدا * * * كرّرها كما بمعناها بَدا

إذ علائم الوصول ظَهَرتْ * * * تلبيةٌ من واصل ماسُوِّغَت

كذا إذا ما وَقَقوا بعَرفة * * * ما استحسَنتْ من ذي شهود عرفة

إذ الوقوف وقْفةٌ في المعرفة * * * و المشعر الشعُور بالمزدلفة

بل هيأة الوقار تدعو الهيبة * * * كما حضوره يُجرُّ الغَيْبة

تلبيه با صداي بلند ، آشكار ساختنِ دين خداست ، در صورتي كه مانعي از تلبيه بلند نباشد ؛ مثل تلبيه گفتنِ زنان ، كه آهسته گفتن اولي است . اما سرّ تكرار آن در


17


حالات مختلف ، بدين جهت است كه مُحرِم در حالات مختلف به ياد وصول به مقصد و اميدوار به وصول باشد ولبيك گويد . چه ، شوق به وصول در حالات مختلف تجديد مي شود و ميل طبيعي يا ارادي هرچه به هدف نزديكتر شود ، شدت پيدا مي كند .

احتمال ديگر در سرّ تكرار تلبيه آن است كه به خاطر علوّ مرتبه منادي و اهميت مقصد پيدرپي دعوت حق تعالي اجابت مي شود و سرّ قطع تلبيه با رسيدن و ديدن مواضع مخصوص ، مثل خانه هاي مكه بدين سبب است كه وقتي نشانه هاي رسيدن به مقصود آشكار مي شود ، تلبيه گفتن معنا ندارد . كسي كه عرفه را مشاهد كرد ، تلبيه گفتن با رسيدن به مقام معرفت جايز نيست . چه اينكه ، با رسيدن به مشعر ، به قرب حقيقي خدا مي رسد و مقام وصول و شهود ، اقتضاي تلبيه گفتن را ندارد . بلكه مقتضي وقار و سكونت و اطمينان است ؛ همانطور كه هيبت و جلال و عظمت ، اقتضاي احترام و ادب حضور و وقار و سنگيني را دارد ، حضور او نيز اقتضاي غيبت وجود واصل را دارد ؛ {  أَلا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ } . ( 1 )

سرّ محرمات احرام

سرّ محرّمات احرام ، رهايي انسان از خود و توجه به خدا است كه اگر محرّمات احرام حلال بود ، انسان به خود مشغول مي شد نه به خداوند . نگاه به آينه ، زينت كردن ، عقد نمودن ، عطر زدن و . . . به خود مشغول شدن است . اضافه بر آن ـ مثلا ـ صيد كردن ارضاي قوّه غضب است و ترك صيد ، رهايي از قوه غضب .

طواف كننده بداند پيشاپيشِ او دريايي است كه انتها ندارد ؛ مانند دايره در حركت دوّار كه بي انتهاست ؛ چون پايان خط نقطه است و در دايره نقطه وجود ندارد .

المُحرم كالمَيْت لا حراك له * * * و الصائد حيّ و لا مُعادَلة

بل غضب أو شبه للغضبِ * * * و الشرع عن مظنّة الإثم أبِيّ

صيد بايد در حرم محترم باشد ، علاوه بر آن ، همه موجودات تسبيح گوي حق اند ، گرچه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . رعد : 28


18


موجودات داني بايد فداي موجودات عالي شوند . امّا محرم سالك است و تا به مقصود نرسيده ، انسان كامل نيست كه موجودات ديگر آرزوي نيل به مقام و مرتبه او را داشته باشند :

وَلْيَحترم ما كان صيد الحرم * * * من يَهوِ حبّاً يَهو ما لَه نمي

و أيضاً الكلّ مسبِّحٌ له * * * والدّان يَفدي لَلعليّ عَلّه

يدخل باب الله و هو سالك * * * بل مستَذلٌّ يبدي أنّي هالك

اسرار طواف و واجبات آن

اينكه طواف گزار دايرهوار بر گِرد خانه كعبه مي چرخد ، براي آن است كه حركتي شبيه حركت فرشتگان بر گِرد عرش و فلك داشته باشد ، كه از عشق به جمال و جلال الهي در حركت اند . براي آن است كه طواف كننده بداند پيشاپيشِ او دريايي است كه انتها ندارد ؛ مانند دايره در حركت دوّار كه بي انتهاست ؛ چون پايان خط نقطه است و در دايره نقطه وجود ندارد . براي آن است كه بداند در آسمان بيت المعموري وجود دارد كه طواف ما به دور كعبه ، سايه اي از طواف اهل آسمان پيرامون بيت المعور است .

مروه ، « مروّت » است و مروّت جامع مكارم اخلاق . حقيقت مروّت آن است كه انسان براي ديگري نپسندد آنچه را كه براي خود نمي پسندد .

حجرالأسود ، چون عقل و صادر اوّل است كه حركت از او آغاز و به او پايان مي پذيرد ؛ چرا كه عقل سرّ الهي است كه آشكار و پنهان مي شود . پايان يافتنِ اين حركت به عقل نيز بدين اعتبار است كه عقل كلّي محمدي ، در سلسله صعودي پايان مرتبه است و سلسله امكان به او پايان مي يابد و اختتام به او ، اختتام به صادر اول است ؛ چنانكه در قرآن و زيارات بدان اشاره شده است : { . . . كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ } ( 1 ) و در زيارت جامعه آمده است : « بِكُمْ فَتَحَ اللهُ وَبِكُمْ يَخْتِمُ اللهُ » .

هفتگانه بودنِ شوط هاي طواف ، بسان آسمان هاي هفتگانه و چرخش فلك است . اينكه مقام ابراهيم خارج از مطاف قرار مي گيرد ، بدين جهت است كه جزو خانه نيست و داخل كردن آن در طواف بيت الله الحرام ، نوعي شرك به خداست . چه اينكه ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اعراف : 29


19


حِجر اسماعيل جزو خانه است و لذا در طواف قرار مي گيرد . اضافه بر آن ، اسماعيل خود را قرباني و فاني در راه خدا كرد و فاني حكمي ندارد :

من دوران الطائف ليُدرك * * * تشبّهاً بالمَلَك والفَلَك

و إنّ في قدّامه لا منتهي * * * كالمستدير لم يكن له انْتها

إذ لم يبتّ مستدير هو خط * * * و إنّما نهاية الخطّ نُقَط

و في السماء بيتُ معمور جُعل * * * طواف أهله طوافَنا يُظِلّ

و الحجر كالغفل بدءٌ يختُم * * * إذ هو سرّ الله يبدوُ يكتم

تسبيح طواف بحذا عدّ الفلك * * * إلي سماء آب شرطٌ إذ نسك

و إنّما علي المقام لم يَدُر * * * إذ هو كالشرك وشركٌ ما اغتفر

و حِجر إسماعيل فيه اُدخِلا * * * إذ صار قرباناً و لا حكم لِلا

اسرار سعي ميان صفا و مروه

مروه ، « مروّت » است و مروّت جامع مكارم اخلاق . حقيقت مروّت آن است كه انسان براي ديگري نپسندد آنچه را كه براي خود نمي پسندد . اگر انسان ، ديگري

را در اموري كه بدان علاقمند است ، بر خود مقدم دارد و ايثار كند ، « فتوّت » است .

صفا نيز صفاي قلب است و وقتي صفا و مروه را با هم جمع كرده ، ميان آن دو سعي مي كند ، در حقيقت همه كمالات را در خود جمع كرده است .

هدايت ، تخلّق به اخلاق روحاني است ، بلكه بالاتر از آن ، تخلّق اخلاق محمدي است ؛ { وَإِنَّكَ لَعَلي خُلُق عَظِيم } ( 1 ) بلكه تخلّق به اخلاق الهي است ؛ چنانكه در حديث آمده است : « تَخَلَّقُوا بِأَخْلاقِ اللهِ » . ( 2 )

هدايت ، علاوه بر تخلّق به اخلاق ، معرفت است ؛ چرا كه « أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ » ( 3 ) كه غايت ايجاد است . چنانكه در حديث قدسي آمده است : « خَلَقْتُ الْخَلْقَ لِكَيْ أَعْرِفَ » . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . قلم : 4

2 . بحارالأنوار ، ج58 ، ص129 ؛ سيد حيدر آملي ، جامع الاسرار ، ص363

3 . نهج البلاغه صبحي صالح ، ص39

4 . بحار الانوار ج87 ، ص199 ، ح4


20


محقّقان نيز در تفسير آيه { وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَاْلإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ } ( 1 ) گفته اند : « لِيَعْرِفُونَ » . ( 2 ) كسي كه معرفت و تخلّق را يك جا جمع كند ، به قرب الهي نايل شده ، چون هر درجه از معرفت ، انسان را به درجه اي از تخلّق مي رساند و درجه اي از تخلّق ، او را به مرتبه اي از معرفت نايل مي كند و كمال تقرّب حاصل مي گردد ؛ چنانكه ساعي از صفا متوجّه مروه مي شود و ا ز مروه متوجه صفا ، و اين امر چند مرتبه تكرار مي شود .

در حديث قدسي آمده « مَنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ ذِرَاعاً وَمَنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ ذِرَاعاً تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ بَاعاً وَمَنْ أَتَانِي مَشْياً أَتَيْتُهُ هَرْوَلَةً » ؛ ( 3 ) « كسي كه يك وجب به من نزديك شود ، يك ذراع به او نزديك مي شوم و كسي كه يك ذراع به من نزديك شود ، يك باع نزديكش مي شوم ، كسي كه به سوي من گام بردارد ، به سويش هروله كنان مي شتابم ! »

كسي كه « تخلّق » و « معرفت » را يك جا جمع كند ، به قرب الهي رسيده يا به مروه نايل شده ، كه سنگ يا چوبي است و از آن آتش بر مي خيزد كه آهنش عمل است . كنايه از اينكه : اگر از بدن آدمي عمل صادر شود ، آتشي است كه از وادي مقدس برخاسته و عمده صفاي معرفت است كه با آن شهود حاصل شود و در اين مقام نيز همراهي با عمل براي معبود ، ضروري است ؛ چنانكه ساعي از صفا به مروه حركت مي كند .

خلاصه ، بدون عملِ صالح ، كمال به دست نمي آيد . كسي كه ميان صفا و مروه سعي انجام مي دهد ، در حقيقت مانند كسي است كه در درگاه پادشاهي آمد و شد مي كند و اظهار خلوصِ خدمت مي نمايد و به اميد استخدام و عنايت از جانب او ؛ بار دوم كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ذاريات : 56

2 . ابن عربي ، تفسير القرآن الكريم ، ج2 ، ص545

3 . مستدرك الوسائل ، ج5 ، ص298 ؛ كنز العمال ج1 ، ص225


21


مي رود به اميد اينكه اگر در مرتبه اول او را نديده ، در مرتبه دوم ببيند . اين رفت و آمد ، صورتي از نزول و صعود همه موجودات است و همه موجودات بازگشتي دارند ؛ {  يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلي رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً } ( 1 ) زائر با سعيِ خود ميان صفا و مروه ، در واقع مردّد است كه خداوند او را پذيرفته است يا نه ؟ با هروله كردن از گناهاني كه كرده مي گريزد يا براي انجام خيرات مي كوشد و اوامر الهي را امتثال مي كند . { . . . فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ . . . } ( 2 ) ، { وَسارِعُوا إِلي مَغْفِرَة مِنْ رَبِّكُمْ . . . } ( 3 ) به عبارت ديگر ، بايد به هوش باشد و با سعي ميان صفا و مروه ، به ياد رفت و آمدش ميان دو كفه ترازو در صحراي قيامت باشد ؛ صفا را به منزله كفّه حسنات و مروه را كفّه سيّئات و بدي ها بداند و با حركت ميان آن دو ، رجحان و نقصان اعمال و حركت ميان عذاب و بخشش الهي باشد :

المَرْوَةُ المُرُوَّةُ ، الصفا صفا * * * علماً مشهوداً فيه رمز الاكتفا

إنّ الهدي تخلّق و معرفة * * * مَن درجات ذين سَارَ ازدلفة

أو مروةٌ زندةٌ مقدَح العمل * * * من جسد رمزٌ و بالصدمةِ حلّ

فإنْ نزلتَ من صفا شهودكا * * * فاركن بالأركان إلي معبودكا

و السعيُ في المسعي لهذا الناسك * * * كالاختلاف بفناء المَلِك

و جاء الاستخدام و العناية * * * في العود إن لم يره بداية

و صورة النزول و الصعود في * * * كُلٍّ و كلٌّ ذاتِ رَجْع فاقتف

تردّدُ القبول يُبدي القلب * * * تَهَرْوُلٌ من الخطايا هربٌ

أو إنّه كان امتثال امْرِ هو * * * كاستبقوا أو ضللت أتيته

احرام بستن براي حج يا عمره ، براي آن است كه انسان با اسلام و ايمان ، به مرتبه علم اليقين رسيده ، با يكي به مرتبه عين اليقين و با ديگري به مرتبه حقّ اليقين برسد يا با يكي به مرحله فنا كه روشني چشم سالكان كوي دوست مي باشد و با ديگري به مقام فناي از فنا برسد .

و إنّما العقدان للعين و حق * * * أو لِفنا ، له فنا الفنا لَحَق


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فجر : 28

2 . بقره : 148

3 . آل عمران : 133


22


اسرار تقصير

همانگونه كه انسان با تكبيرة الاحرام براي نماز مُحرم شده و آن را آغاز مي كند و با سلام مُحلّ مي گردد و نماز پايان مي يابد ، زائر خانه خدا نيز با تلبيه محرم شده و حج يا عمره اش آغاز مي شود ، با تقصير نيز محلّ شده و اعمالش به پايان مي رسد و سرّ اينكه با تقصير از احرام خارج مي شود ، آن است كه با اعمال و مناسك و نيات و اسرار و معارف حج ، بهيميّت و سُبعيّت از وجودش رخت بر مي بندد و چون مو و ناخن و چنگال و نيش و امثال آن ، كه از خصوصيات حيوانات است ، با تقصير ، از حيوانيت فاصله مي گيرد و وجود ظلماني اش نوراني مي شود :

كما الصلاة عقدها التكبير * * * تحليلها التسليم فالتقصير

تحليل حجّ و اعتمار قد بدا * * * كما هما بتلبيات عقدا

و السرّ في أنّ بتقصير يُحَلّ * * * ان سَبُعٌ بهيمةٌ منه انتقل

فانّ الاشعارُ شعارُ الأعجمِ * * * كذلك الأظفار فلتُقلّمُ

فحيثما وجوده تبدّلا * * * تصريفهُ في ملكِ حقّ حلّلا

اسرار وقوف به عرفه

زائر خانه خدا بايد از وقوف در عرفه و مشعر و مشاهده ازدحام جمعيت و اقوام و ملل مختلف ؛ از عرب و عجم ، از گريه و ناله و استغاثه و تضرّع آنها به درگاه حق تعالي ، از پيروي هر قومي از پيشواي خود ، از سرهاي برهنه و بدن هاي كفن پوش ، به ياد مواقف حشر و آخرت باشد . از اسرار اجتماعِ همه در اين سرزمين ، آن است كه عموم مردم و

همانطور كه در سير نزول ، اولياي الهي واسطه فيض اند ، در قوس صعود نيز اينان واسطه ترقّي و كمال انسان اند .

گنه كاران ، با اولياي الهي ارتباط پيدا كنند و به بركت حضور آنان ، مشمول رحمت الهي قرار گيرند . همانطور كه در سير نزول ، اولياي الهي واسطه فيض اند ، در قوس صعود نيز اينان واسطه ترقّي و كمال انسان اند . همانطور كه در درگاه سلاطين حجازي ، نگهباناني هستند كه مراجعه


23


؟ ؟ ؟ ؟

كنندگان را در مقابل قصر نگاه داشته ، سپس به آنان اذن دخول مي دهند ، زائر خانه خدا نيز بايد در عرفات ، مشعر و منا وقوف كند تا به سبب حضور اولياي الهي در ميان آنان ، مشمول رحمت الهي قرار گرفته و پس از رمي و قرباني و تقصير و پاك شدن ، اذن دخول و حضور در خانه خدا را پيدا كند و براي طواف خانه خدا وارد مسجدالحرام شود .

از امام صادق ( عليه السلام ) پرسيدند : چرا مشعر به عنوان موقف تعيين گرديد و حرم موقف نشده ؟ فرمود :

« لاَِنَّ الْكَعْبَةَ بَيْتُ اللَّهِ وَالْحَرَمَ حِجَابُهُ ، وَالْمَشْعَرَ بَابُهُ ، فَلَمَّا قَصَدَهُ الزَّائِرُونَ أَوْقَفَهُمْ بِالْبَابِ يَتَضَرَّعُونَ حَتَّي أَذِنَ لَهُمْ بِالدُّخُولِ ، ثُمَّ أَوْقَفَهُمْ بِالْحِجَابِ الثَّانِي وَهُوَ مُزْدَلِفَةُ ، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَي طُولِ تَضَرُّعِهِمْ أَمَرَهُمْ بِتَقَرُّبِ قُرْبَانِهِمْ ، فَلَمَّا قَرَّبُوا وَقَضَوْا تَفَثَهُمْ وَتَطَهَّرُوا مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِي كَانَتْ لَهُمْ حِجَاباً دُونَهُ أَمَرَهُمْ بِالزِّيَارَةِ عَلَي طَهَارَة » . ( 1 )

« چون كعبه خانه خدا و حرم حافظ و نگاهبان آن است ؛ هنگامي كه زائران قصد خانه خدا مي كنند ، بر درِ خانه نگه داشته مي شوند تا اذن دخول صادر شود ، سپس در نگاهباني دوّم ، كه مزدلفه است نگهداشته مي شوند و وقتي خداوند به تضرّع و ناله فراوانِ آنها مي نگرد ، امر مي كند كه با قرباني كردن به او نزديك شوند و چون قرباني كردند و از گناهاني كه حجاب و مانع رسيدن انسان به خداست ، پاك شدند ، امر مي شوند كه با طهارت به زيارت خانه خدا روند . »

و من وقوف عرفة و المشعر * * * و ماتري من ازدحام البشر

و من فنون الصور و الألسنة * * * و الغوث واللهف بكلّ آونة

و امم اثر الائمة اقتفت * * * أصواتهم إلي السماء رفعت

ضاحي الرؤوس مكتسِ الأكفانِ نل * * * مواقف الحشر و شَمِّر و ارْتجِل

بجمع الأوتاد و قطب و البدل * * * رجا ارتباط الدانِ بالعالي حصل


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . من لايحضره الفقيه ، ج2 ، ص197 ؛ صدوق ، علل الشرايع ، ج2 ، ص28


24


؟ ؟ ؟ ؟

بذي فيوضِ الله منه استنزلتْ * * * و النعم و الرحماتُ استُجلبتْ

و حرس السلطان وقّفوا علي * * * فِناء قصره الرعايا أوّلا

منه الوقوف بعد الإحرام فحجّ * * * فقِف تأدّباً بها استأذن فَلِج

اسرار رمي

از جمله اسرار رمي ، آن است كه سالك غير از او ـ جلّ و علا ـ ديگري را طلب نكند ؛ چرا كه غير از او ، چه كسي است كه عاقل باشد و خير خود را نخواهد ، به خصوص اگر مدّعي علم و محبّت به خدا باشد . كسي كه او را طلب كند ، در امنيت و هدايت است و كسي كه از او بگريزد ، مغبون است و چه غبني بالاتر از آن !

جمرات سه گانه ، همان نفوس سه گانه امارّه و مسوّله و لوّامه است . نفس امّاره بدترين آنها . پس از آن ، نفس مسولّه است كه زخارف دنيا را در نظر انسان زيبا و باطل را حق جلوه مي دهد . سپس نفس لوّامه كه انسان را بر ارتكاب باطل سرزنش مي كند و نسبت به آن دو ، بهتر است ، كه خداوند بدان سوگند ياد كرده : { وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ } ( 1 ) فحشا و منكر و بغي نيز از آثار اين سه نفس است كه ضدّ سر و روح و قلب و معرفت و علم و عدل اند .

رمي جمرات سه گانه ، در حقيقت رمي نفوس سه گانه است و اينكه در روز عيد فقط جمره قصوي رمي مي شود ، بدين خاطر است كه وقتي جمره بزرگتر و نفس شرورتر رمي شد ، در حقيقت آن دو نيز رمي شده اند .

يعني در واقع ، رؤوس و سران عقايد باطل رمي مي شوند ؛ چرا كه مثل سنگ جامد بي فايده اند و بر سالك است كه صاحبان و بنيان گذاران اين عقايد را رمي نمايد . شايد برداشتن هفتاد و دو سنگريزه ـ بنابر قولي ـ اشاره به هفتاد و دو فرقه باشد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . قيامت : 2


25


هو المُني لا تَتَمنَّ غيرَه * * * فالغيرُ ضيرٌ من يخلّي خيره ؟

من وجهه يبغي هو المأمون * * * من رامَ منه بدلاً مغبونٌ

و أيّ غبنٌ أغبنٌ أفحشٌ بلي * * * ذا الغبنُ ذاك الاغتباط قابَلا

و أنفسٌ أهواءُها مُزاولَة * * * أمّارّة لوّامة مسوّلة

فالجمرات للنفوس أمثلة * * * يا بَطَل الدين ! ارجمَن ذي البَطَلة

كفاية القصوي إذا دَرَيتَها * * * فإذا رميتَ معظماً رميتَها

سوء العقائد حصيٌ بلا ثمر * * * أعمالكم رُدّت إليكم في صُوَر

باثنين والسبعين قولٌ في الحصي * * * للامّة احصي غدا و اقتضا

فكلّ الاثنين وسبعين الفِرَق * * * ساقطة من اعتبار دون حق

قرباني در حج ، در حقيقت ذبح حيوانيت خويش است ، تا كمال انسانيت مشاهده شود .

سرّي ديگر

مقصود از انجام رمي و هروله و مانند آن ، اظهار رقّيت و عبوديت است ؛ چنانكه برخي اظهار داشته اند :

« با اينگونه اعمال است كه اوج رقّيت و بندگي انسان آشكار مي شود ، بر خلاف عبادات ديگر ؛ مثل زكات ، كه احسان نيك است و عقل حكمت آن را درك مي كند يا روزه كه شكستن شهوت آدمي است كه دشمن خداست يا خويشتن داري است كه فارغ شدن براي عبادت خداست و مانند ركوع و سجود در نماز كه تواضع در برابر خداست و نفس آدمي با تعظيم خدا مأنوس است . گويند عقل راهي براي درك اسرار عباداتي چون رمي و هروله ندارد و كسي كه چنين اعمالي را انجام مي دهد ، انگيزه اش جز اطاعت و امتثال امر الهي نيست . عقل به طور كلّي از تصرف در چنين اموري ناتوان است . هرجا كه عقل حكمت عملي را درك كند طبع آدمي نيز بدان ميل مي يابد ؛ ميلي كه در واقع معين و كمك كار و برانگيزاننده انسان در انجام آن عمل است ؛ لذا اوج رقّيت و بندگي در آن آشكار نمي شود . »


26


حاجي سبزواري در تشريح اين نظريه ، مي گويد : مقصود آن است كه مصالح نهفته در افعال شرعي ، بعضي واضح و آشكار ، بعضي مخفي و بعضي ديگر مخفي تر است كه اكثر عقول را بدان راهي نيست ، وگرنه اوامر و نواهيِ خداوندِ حكيم ، داراي حكمت و مصلحت است . مقصود آن است كه انسان از انجام اين گونه اعمال ، قصد قربت و اخلاص دارد و بس و عمل را جز براي او انجام نمي دهد و در برابر آن ، از خدا جز خود خدا طلب نمي كند و تقرّب به او انگيزه فعل اوست و نه چيز ديگر . ( 1 )

اسرار قرباني

گر بر سر كوي عشق ما كشته شوي * * * شكرانه بده كه خونبهاي تو منم

قرباني در حج ، در حقيقت ذبح حيوانيت خويش است ، تا كمال انسانيت مشاهده شود . گاو و شتر و گوسفند در واقع شهوات ما هستند و كشتن آنها به منزله تحريص نفس به علم و عمل است كه بايد قبل از ضعف قواي جسماني و قوي بودن قوا انجام داد ؛ چرا كه اگر انسان در اين زمينه كوتاهي كند تا قوايش تحليل رود ، مبارزه او با شهوات مثل كشتن حيوان ناقص در موسم حج است و قرباني ناقص شايسته هديه كردن نيست . چه اينكه ، جز عمل خالص از آدمي به خدا نمي رسد . در قرآن كريم مي فرمايد : {  لَنْ يَنالَ اللهَ لُحُومُها وَلا دِماؤُها وَلكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي مِنْكُمْ . . . } . ( 2 )

و ذبح هدي ذبحُ حيوانيّتك * * * حتّي تري كمال إنسانيّتك

فبقر النفس اقْتلوا في ذا المُني * * * و البُدن والأغنام من شهواتنا

و قتْلُها إغراء علم و عمل * * * فعجّلوا قبل تخلّل الخلل

لم يحرِ للاهداء هَديٌ ناقصٌ * * * و لن ينال الله الاّ الخالص


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح الاسماء ، صص315 ـ 314

2 . حج : 37


27


اسرار بازگشت به مكّه

زائر خانه خدا ، پس از اعمال منا و بيتوته در آن سرزمين ، به مكه باز مي گردد تا طواف زيارت و نماز طواف و سعي و طواف نساء و نماز طواف به جا آورد . اين بازگشت مي تواند اسرار گوناگوني داشته باشد :

اول آنكه ، مثل اعمال و عباداتي كه انسان تكرار مي كند تا در پرتو تكرار ، براي او ملكه شود ، تكرار اين اعمال و مناسك نيز موجب مي شود كه در نفس او رسوخ نمايد ، بلكه صاحب ملكه ، خود فرشته اي از فرشتگان الهي مي شود . خداوند دو دسته فرشته دارد : يك دسته فرشتگان خارجي و دسته ديگر فرشتگان داخلي ، كه متصل به روح آدمي هستند و به وسيله قوي و طبايع ، فعلي انجام مي گيرد ؛ همانطور كه فرشتگان لطف و رحمت تحت اسماء جماليه حقّ اند و فرشتگان قهر و غضب ، تحت اسماء جلاليه او ، آدمي نيز تحت امر الهي انجام وظيفه مي كند .

ذا العود و التكرار مثل الآخر * * * تطبق ما في الخلق من تكرّر

و الحال بالتكرار صارت ملكه * * * بل سبباً لحول ذيها تلكه

تحت اسمي الجمال و الجلال ظلّ * * * يفعل مأموراً به و يمتثل

دوم آنكه ، اگر اعمال او در مرتبه اول ، مورد پذيرش درگاه حق واقع نشده ، بار ديگر انجام دهد ، به اميد آنكه مقبول افتد .

و إنّه لولا قبولٌ فافعل * * * في المرّة الأولي عسي الثاني قَبَل

سوم آنكه ، اگر در مرتبه اول از اسرار باطن اعمال و مناسك حج آگاه نشده ، چه بسا با تكرار از آنها اطلاع پيدا كند .

و إنّه لولا عُثُور السرّ في * * * مرّة أولي كرّة أخري يَفي


28


* پي نوشت ها :



| شناسه مطلب: 83345