ورود
جهانگردان غیرمسلمان به مکانهای مقدس
81 میقات حج - سال دوازدهم - شماره چهل و ششم - زمستان 1382 ورود جهانگردان غیر مسلمان به مکانهای مقدس محمد حسن نجفی پژوهش ما در بخش نخست این نوشتار ، که در شماره پیشین نشر یافت ، درباره « نارواییِ ورود کافران به مسجدالحرام » بود . اکنون ، در ب
81 |
ميقات حج - سال دوازدهم - شماره چهل و ششم - زمستان 1382
ورود جهانگردان غير مسلمان به
مكانهاي مقدس
محمد حسن نجفي
پژوهش ما در بخش نخست اين نوشتار ، كه در شماره پيشين نشر يافت ، درباره « نارواييِ ورود كافران به مسجدالحرام » بود . اكنون ، در بخش دوم ، به بحث درباره « ناروايي ورود كافران به ديگر مسجدها » خواهيم پرداخت .
پيدا است كه اين قسم ، به لحاظ آنكه بيش تر مورد نياز است ، محور اصلي بررسي و پژوهش ما را تشكيل مي دهد ، ولي از آن جا كه پايه و اساس حكمِ ناروايي ، ابتدا از مسجدالحرام بوده ، آنگاه به ديگر مسجدها سريان داده شده است ، بدون بررسي دليل هاي ناروايي ورود به مسجدالحرام ، تحقيق و بررسي دليل هاي اين موضوع دشوار مي نمود .
در هر صورت ، چنانكه اشاره شد ، براي ناروايي ورود كافران به مسجدها ، دليل هايي از قرآن و حديث و اجماع آورده اند كه اكنون آنها را نيز به بحث و بررسي مي گذاريم :
ورود كافران به مسجدها
* قرآن
علما و دانشمندان ، از قرآن كريم ، همان آيه شريفه : { . . . إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ . . . } را
82 |
مورد استناد قرار داده اند ، البته به دو گونه :
الف : شيخ طوسي ، نجس بودن كافران را از آيه شريفه بهره مي گيرد و آن را صغري براي يك كبراي كلّي قرار مي دهد :
« دليلنا قوله تعالي : { يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ . . . } فحكم عليهم بالنجاسة و إذا ثبت نجاستهم فلا يجوز أن يدخلوا شيئاً من المساجد لأنّه لا خلاف في أنّ المساجد يجب أن تجنّب النجاسات » . ( 1 )
دليل ما اين سخن خداوند است : { . . . إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ . . . } كه حكم شده به نجس بودن كافران و اگر ثابت شد ناپاكي آنان ، روا نيست كه به هيچ مسجدي وارد شوند ، چون خلافي نيست كه مسجد بايد از ناپاكيها به دور باشد . »
اينكه ايشان مي نويسد : ( فحكم عليهم بالنجاسة ) ، در مباحث گذشته ، نادرستي آن را روشن ساختيم ؛ زيرا آيه شريفه ، نظر به نجس بودن بدني مشركان ندارد ، تا چه رسد به ديگر كافران .
و اما در كبراي سخنِ ايشان ، كه مي نويسد : « مسجدها بايد از ناپاكيها به دور نگهداشته شوند » مقصود چيست ؟ اگر مقصود اين است كه مسجد را نبايد نجس كرد ، سخني است بجا و درست ، ولي ورود كافر به مسجد ، اگر نجس هم باشد ، سبب نجس كردن مسجد نمي شود ، اگر سرايتي در كار نباشد .
و اگر مقصود آن است كه حتي چيز نجس هم نبايد وارد مسجد شود ، اين نظريه ، نظريه درستي نيست ؛ زيرا دست كم ، مشهور فقها برآنند كه ورود چيز نجس به مسجد ، در صورتي كه نجاست سرايت كننده نباشد كه سبب نجس شدن مسجد شود ، جايز است .
صاحب حدائق مي نويسد :
« حتي نسبت به بردن نجاست سرايت كننده به مسجد ، غير از اجماع دليلي نداريم ؛ زيرا روايت « جَنِّبُوا مَسَاجِدَكُمُ النَّجَاسَةَ » . ( 2 ) از نظر سند ، ضعيف است . »
البته اگر سبب هتك مسجد باشد ، جايز نخواهد بود ، ولي هتك مسجد ، موضوع ديگري است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . خلاف ، ج1 ، ص518
2 . وسائل الشيعه ، ج5 ، ص229 ؛ تذكرة الفقهاء ، ج1 ، ص45
83 |
ب : گونه ديگر از استدلال به آيه شريفه ، برداشتن ويژگي ، از مسجدالحرام است . به اين معني كه آنچه مشركان را از ورود به مسجدالحرام باز مي دارد ، مسجد بودن آن است . جايگاه والا و بالاي خانه خداست كه مشرك نمي تواند در آن وارد شود . اين نقطه مشتركي است ميان مسجدالحرام و ديگر مسجدها . همين نقطه مشترك سبب مشترك بودن آنها در حكم ناروايي ورود شده است .
شيخ محمد حسن نجفي مي نويسد :
« مضافاً إلي مايستفاد من التفريع في الآية المفيد للاشتراك بينه و بين غيره من المساجد أيضاً خصوصاً مسجد النبيّ ( صلّي الله عليه وآله ) و غيره من المساجد ضرورة اعتبار التعظيم فيها اجمع » . ( 1 )
« افزون بر اين ، از تفريع ( نرفتن به مسجد را بر ناپاكي ) در آيه ، مي توان نقطه اشتراكي را ميان مسجدالحرام وديكر مسجدها استفاده كرد ، بويژه مسجدالنبي ، چرا كه بزرگداشت همه مسجدها ضروري است . »
بايستگي بزرگداشت مسجدها ، نقطه اشتراكي است كه كافران را از ورود به مسجدها باز مي دارد . علاّمه نيز بر همين نكته تكيه كرده است :
« لأنّه مسجد فلا يجوز لهم الدخول كالحرم » . ( 2 )
در مسجد بودن ، بين مسجدالحرام و ديگر مساجد ، فرقي نيست و بايد در حكم ناروايي نيز يكسان باشند .
همين سخن را شيخ محمد جواد مغنيه ، با بيان ديگري تقرير مي كند . وي پس از طرح اين پرسش كه : « آيا اين جمله آيه { . . . فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ . . . } دليل درستيِ ديدگاه شافعي نيست كه مي گويد ناروايي ورود ، ويژه مسجدالحرام است ؟ » ، مي نويسد :
« الجواب انّ مجموع الآية يدلّ علي العموم ، لا علي الخصوص ؛ لأنّ المتبادر إلي الأذهان من الآية مجموعها إنّ علّة المنع من الدخول هي النجاسة و احترام المسجد عند اللّه و ليس من شك انّ كلّ مسجد هو محترم عندالله لأنّه منسوب اليه جلّت عظمته » . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . جواهر الكلام ، ج21 ، ص278
2 . تذكرة الفقهاء ، ج1 ، ص445
3 . تفسير ( كاشف ) ، ج4 ، ص28
84 |
مجموع آيه ، دلالت مي كند بر همگاني بودنِ حكم ، نه خصوصي بودنِ آن ؛ چرا كه از مجموع آيه نخست چنين به ذهن مي آيد كه انگيزه جلوگيري از ورود ، ناپاكي و احترام مسجد در پيشگاه خداوند است و بدون شك ، هر مسجدي در پيشگاه خداوند محترم است ، چون منسوب به اوست .
خلاصه سخن اين بزرگان اين است كه : جايگاه والا و محترم بودن مسجد ، ملاك حكم نارواييِ ورود است و اين ملاك ، در همه مسجدها ، به گونه يكسان وجود دارد .
اين استدلال نيز به ثابت كردن دو نكته بستگي دارد :
1 . براي مسجد الحرام ويژگي ديگري غير از عنوان مسجد بودن ، كه دخالت در حكم ناروايي ورود داشته باشد ، نيست و تنها معيار اين حكم ، مسجد بودنِ آن است .
2 . ورود كافران به مساجد ، به هر انگيزه اي كه باشد ، برخلاف حفظ حرمت مساجد و قداست شكني است .
بررسي : اينكه بگوييم در حكم ناروايي ورود به مسجدالحرام هيچ ويژگي ندارد ، ادعايي بيش نيست . احتمال خصوصيت كافي است براي يكسان ندانستن حكم ؛ زيرا اصل ، حرام نبودن ورود است . افزون بر اينكه شواهد فراوان وجود دارد بر ويژگيهايي براي مسجدالحرام كه هر كدام از آنها كافي است بر ويژه بودن حكم به مسجدالحرام و دست كم احتمال ويژگي حكم ، از جمله :
الف : با توجه به ظاهر آيه و شأن نزول آن ، مشركان نسبت به مسجدالحرام توجه ويژه اي داشته اند . آنان همه ساله ، روزهاي حج ، براي انجام مراسم بت پرستي و اعمال حج غير توحيدي ، به مسجدالحرام مي آمدند و در كنار مركز توحيد ، اعمال مشركانه انجام مي داده اند :
85 |
{ وَما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكاءً وَتَصْدِيَةً . . . } . ( 1 )
« نماز آنان در كنار كعبه ، جز صوت كشيدن و كف زدن نبود . »
بنابراين ، خداوند اگر آنان را از ورود به مسجدالحرام بازداشت ، براي جلوگيري از انجام اعمال مشركانه آنان بوده است .
آيا مي توان اين را سنجيد با آن مسجدي كه اگر كافري در آن پاي مي گذارد ، براي شنيدن كلام خداست و سخنان مبلّغان دين و يا ديدن آثار باستاني و جلوه هاي تمدن اسلامي ؟
ب : در فقه ، براي مسجدالحرام احكام ويژه اي از مستحب ها ، حرام ها و مكروه ها بيان شده است كه در ديگر مسجدها جاري نيست ؛ براي مثال ، ورودِ شخص جنب به مسجدالحرام ، به هيچ روي جايز نيست . بنابراين ، احتمال اينكه اين حكم نيز از ويژگيهاي مسجدالحرام باشد ، احتمالي است عقلايي و چنين احتمالي براي يكسان ندانستن حكم كافي است .
ج : بسياري از علما بر اين باورند كه مقصود از مسجدالحرام در آيه شريفه ، حرم است . در قرآن كريم مورد ديگري نيز وجود دارد كه مسجدالحرام گفته شده ، ولي مقصود حرم است :
{ سُبْحانَ الَّذِي أَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ . . . } . ( 2 )
بي گمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از خانه اُم هاني به معراج رفته است ؛ يعني از حرم ، نه از مسجد الحرام . ذيل همين آيه نيز قرينه است بر اينكه مقصود از مسجدالحرام ، تماميِ حرم است : { . . . وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً . . . } ، ترس از تنگناي زندگي ، در صورتي است كه مشركان از آمدن به مكه نيز باز داشته شده باشند وگرنه ، ناروايي ورود به مسجدالحرام ، با آمدن براي تجارت و بازرگاني به مكه ، ناسازگاري ندارد . اگر مقصود از مسجدالحرام در اين آيه ، حرم باشد و مشركان از ورود به آن بازداشته شده باشند كه مسجدالحرام هم جزو آن است ، در اين صورت ، احتمال ويژه بودن حكم ، به مراتب بيش تر است ؛ زيرا براي منطقه حرم ، احكام ويژه اي است كه هيچ مكان مقدسي آن احكام را ندارد .
و امّا نكته دوّم : اين سخن كه ورود كافران به مسجد با هر انگيزه اي كه باشد ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . انفال : 35
2 . اسراء : 1
86 |
بي احترامي به مسجد است ، سخن درستي نيست و آن را نمي پذيريم .
چگونه مي توان گفت در سرزمين كفر ؛ جايي كه تشنگان حقايق مي خواهند با اسلام آشنا شوند و پيام وحي را بشنوند و مسجد هم تنها مركز رسمي و جايگاهي است كه مسلمانان مي توانند پيام خود را به ديگران برسانند ، آمدن كافران به مسجد براي شنيدن پيام وحي بي احترامي به مسجد است ؟
چگونه مي توان گفت در سرزمين كفر ؛ جايي كه تشنگان حقايق مي خواهند با اسلام آشنا شوند و پيام وحي را بشنوند و مسجد هم تنها مركز رسمي و جايگاهي است كه مسلمانان مي توانند پيام خود را به ديگران برسانند ، آمدن كافران به مسجد براي شنيدن پيام وحي بي احترامي به مسجد است ؟
آيا در چنين سرزميني و در چنين وضعيتي اگر نامسلماني به مسجد آمد ، هتك مسجد شده است ؟ يا آنكه راه ندادن به چنين انساني و دست رد به سينه او زدن ، خلاف فلسفه وجودي نخستين مسجدي است كه در اسلام بنا شده است ؟ اگر مسجدي كه نمايشگاه آثار فرهنگي و اوج ظرافتهاي هنري مسلمانان در طول تاريخ است و بيانگر عشق و علاقه آنان به دين و مذهب و نشاني از تمدن اصيل مي باشد ، كافري بخواهد اين مظاهر را ببيند و آفرينندگان آن را تحسين و عشق و علاقه آنان را به عقيده و باورهاي ديني شان بستايد ، اين توهين به مسجد و مقدّسات مسلمانان است ؟ !
بايد گفت : استدلال به اين آيه ، بر نارواييِ ورود كافران به همه مساجد ، ناتمام است و شايد سخن علاّمه مجلسي اشاره به همين نكته باشد :
« . . . { فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ . . . } استدل به علي عدم جواز إدخال النجاسة المسجد الحرام و هو غير بعيد للتفريع و إن أمكن المناقشة فيه و أمّا الاستدلال به علي عدم جواز دخولهم شيئاً من المساجد فهو ضعيف » . ( 1 )
« به آيه { فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ . . . } بر ناروايي وارد كردن چيز نجس به مسجدالحرام استدلال شده است . دور هم نيست ، هر چند جاي مناقشه دارد . امّا استدلال به آن بر ناروايي ورود كافران به هر مسجدي ، ضعيف است . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار ، ج80 ، ص343
87 |
آيه ديگري كه شايد به آن استدلال شود ، اين آيه شريفه است :
{ ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللهِ شاهِدِينَ عَلي أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ . . . } . ( 1 )
به اين بيان ، عمران در لغت به دو معني آمده است : ساخت و ساز و زيارت و رفت و آمد . بنابراين ، مشركان ، هم از ساختن واداشته شده اند و هم از زيارت و رفت و آمد به مسجدها .
پاسخ : هر چند عمران ، به معناي زيارت و رفت و آمد هم آمده ، ولي معناي رايج و شايع آن نيست و در قرآن كريم هر جا واژه عمران به كار رفته ، به معناي شايع آن آمده كه ساخت و ساز باشد .
افزون بر اين ، به فرض درستيِ اين ادعا ، آيه ويژه مشركان است و بر گسترش آن به ديگر كافران ، همان اشكال هايي است كه در آيه قبل بدان اشاره شد .
* روايات
شيخ طوسي ، علاّمه ، صاحب جواهر و . . . كه در مقام استدلال برمدّعي بوده اند ، به حديثي در اين موضوع استدلال نكرده اند . تنها صاحب حدائق دو روايت نقل مي كند كه مضمون هر دو يكي است : يكي از دعائم الاسلام و ديگري از راوندي ، كه علاّمه مجلسي هر دو روايت را در بحار آورده است .
شايان گفتن است كه صاحب حدائق ، غير از همين دو روايت ، به هيچ دليل ديگري ، حتي آيه شريفه ، كه همگان استدلال كرده اند ، استناد نمي كند :
نوادر الراوندي بإسناده عن موسي بن جعفر ( عليهما السلام ) عن آبائه ، قَالَ : « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ( صلّي الله عليه وآله ) لَتَمْنَعُنَّ مِنْ مَسَاجِدِكُمْ يَهُودَكُمْ وَنَصَارَاكُمْ وَصِبْيَانَكُمْ أَوْ لَيَمْسَخَنَّكُمُ اللَّهُ قِرَدَةً أَوْ خَنَازِيرَ رُكَّعاً أَوْ سُجَّداً » . ( 2 )
موسي بن جعفر ( عليهما السلام ) از پدران بزرگوارش نقل مي كند : پيامبر خدا فرمود : يهوديان ، مسيحيان و كودكان را از ورود به مساجد باز داريد و گرنه خداوند شما را به صورت بوزينگان و خوكان مسخ مي كند .
در دعائم الاسلام نيز ، به همين مضمون آمده است با افزودن كلمه « مَجَانِينَكُمْ » بعد از « صِبْيَانَكُمْ » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . توبه : 17
2 . مستدرك الوسائل ، ج3 ، ص378 ؛ حدائق الناضرة ، شيخ يوسف بحراني ، ج7 ، ص279 ؛ مؤسسه نشراسلامي وابسته ، به جامعه مدرسين قم .
88 |
اين دو روايت ، هم از نظر سند و هم از نظر دلالت ، ضعيف هستند . از ضعف سند اين دو روايت همين بس ، كه در هيچ كتاب فقهي مورد استناد واقع نشده اند .
و اما از نظر دلالت : در اين دو روايت ، بچه مسلمان و نيز ديوانه مسلمان ، در كنار يهود و نصارا قرار گرفته اند و از آن جا كه ورود بچه مسلمان به مسجد ، بي گمان حرام نيست ، نهايت آنكه كراهت خواهد داشت ، اين خود قرينه است بر اينكه جلوگيري از ورود يهود و نصارا به مسجد نيز واجب نخواهد بود . شايد نقطه اشتراك اين سه گروه ، در مكروه بودن ورودشان به مسجد ، بي مبالاتي و بي توجهي به مسائل شرعي و رعايت نكردن پاكيزگي و تميزي ظاهري باشد . در صورتي كه براي ورود بچه مسلمان ، عنوان قوي تر وجود نداشته باشد ، مانند آگاه شدن از برنامه هاي اسلام ، تعليم و تعلم و يادگيري مسائل عبادي ، ورود آنان مستحب نيز خواهد بود .
صاحب حدائق ، بر اين باور است كه هر چند ورود ديوانه و بچه مسلمان به مسجد مكروه است ، ولي اين مانع آن نيست كه ورود براي يهود و نصارا به مسجد ، حرام باشد ؛ زيرا نهايت يك لفظ ( نهي ) در دو معني به كار رفته است ، معناي حقيقي « حرام بودن » و معناي مجازي « مكروه بودن » و به كار رفتن يك كلمه در دو معني ، نه تنها بدون اشكال است ، كه مواردي در اخبار و احاديث وجود دارد :
« و يكون النهي هنا مستعملاً في التحريم و الكراهة ، استعمال اللفظ في حقيقته و مجاز ، كثير في الاخبار » . ( 1 )
« نهي در اين جا ، در حرام و مكروه بودن ، هر دو ، به كار رفته است و به كار رفتن واژه اي ، هم در معناي حقيقي و هم مجازي ، در اخبار ما فراوان است . »
اينكه يك واژه ، مي تواند در بيش از يك مورد به كار رود يا نه ؟ از مباحث مهم اصولي است . محقّقان از اصولي ها بر اين نظريه اند كه به كار بردن يك لفظ در بيش از يك معني جايز نيست . ( 2 )
افزون بر اين ، چنانكه اشاره خواهيم كرد ، شخص پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نصارا و يهود را از ورود به مسجدالنبي باز نداشته است و شواهدي از عصر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و امامان معصوم ( عليهم السلام ) خواهيم آورد كه آنان در مسجد با يهود و نصارا و حتي از دين برگشتگان ، به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان مدرك .
2 . كفاية الاصول ، محمد كاظم خراساني ، ج1 ، ص54 ، علميه اسلاميه ، تهران .
89 |
گفت وگوي علمي پرداخته اند .
بنابراين ، اشكال مهم اين دو روايت ، ضعف سند و دلالت آنهاست كه همين نيز ، سبب عمل نكردن فقيهان به آن دو شده است .
شخص پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نصارا و يهود را از ورود به مسجدالنبي باز نداشته است و شواهدي از عصر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و امامان معصوم ( عليهم السلام ) خواهيم آورد كه آنان در مسجد با يهود و نصارا و حتي از دين برگشتگان ، به گفت وگوي علمي پرداخته اند .
حديث ديگري كه گاه به آن استناد مي شود ، اين فرموده رسول گرامي اسلام است :
« جَنِّبُوا مَسَاجِدَكُمُ النَّجَاسَةَ » . ( 1 )
علاّمه در تذكرة آن را يكي از دليل ها شمرده است :
ولقوله ( عليه السلام ) « جَنِّبُوا مَسَاجِدَكُمُ النَّجَاسَةَ » .
به اين روايت هم نمي شود استناد كرد ؛ زيرا :
نخست اينكه : سند اين روايت ضعيف است . در وسائل الشيعه چنين آمده است :
وَ رَوَي جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا فِي كُتُبِ الإِسْتِدْلالِ عَنِ النَّبِيِّ ( صلّي الله عليه وآله ) « أَنَّهُ قَالَ : جَنِّبُوا مَسَاجِدَكُمُ النَّجَاسَةَ » . ( 2 )
گروهي از اصحاب ما ، در كتابهاي استدلاليِ خود ، از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روايت كرده اند كه فرمود : مساجد خود را از ناپاكي به دور داريد . »
شيخ يوسف بحراني نيز ، اين حديث را ضعيف و درخور استناد ندانسته است .
دوم : روايت از نظر محتوا ، اطلاق دارد : مسجد بايد از آلودگي دور نگهداشته شود ؛ چه آلودگي سرايت كننده باشد و چه نباشد . به اين اطلاق ، كسي عمل نكرده است ؛ چرا كه دست كم مشهور فقها برآنند كه بردن چيز نجس به مسجد ، كه سبب آلوده شدن و بي احترامي به مسجد نشود ، اشكالي ندارد و كافر ، به فرض آنكه نجس باشد ، از آن گونه آلودگي هايي است كه سرايت كننده نيست و سبب آلوده شدن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وسائل الشيعه ، ج5 ، ص229 ؛ تذكرة الفقهاء ، ج1 ، ص45
2 . وسائل الشيعه ، ج3 ، ص504
90 |
مسجد نمي شود .
سوم : استدلال به اين روايت ، آنگاه تمام خواهد بود كه نجس بودن همه كافران ، امري قطعي و مسلم باشد و حال آنكه چنين نيست . دست كم نجس بودن اهل كتاب از كافران مورد مناقشه است و شماري باور به پاكي آنان دارند .
* اجماع
از دلايلي كه فقيهان بر ناروايي ورود كافران به مسجدها اقامه كرده اند ، اجماع است .
محقق حلّي مي نويسد :
« فلا يجوز أن يدخل المسجد الحرام اجماعاً و لا غيره من المساجد عندنا » . ( 1 )
« علما ، همه بر اين نظريه اند كه روا نيست كافر وارد مسجدالحرام شود و همچنين ديگر مساجد ، به نظر فقهاي شيعه . »
محققّ حلّي ، با تعبير « عندنا » آورده است . صاحب جواهر در شرح آن مي نويسد :
« اين تعبير در تحرير و كنزالعرفان نيز آمده و مقصود از آن ، جماعت اماميه است ؛ چنانكه در مسالك تصريح به اجماع شده و در منتهي ، به مذهب اهل بيت نسبت داده شده است . »
مقصود آن است كه اين اجماع ، با تعبيرهاي گوناگوني در سخنان فقها آمده و تنها در مسالك ، تصريح به اجماع شده است .
« لا يجوز دخول الذمّي المسجد بإجماع الامامية » . ( 2 )
« همه فقهاي اماميه بر اين نظريه اند كه روا نيست كافر ذمّي وارد مسجد شود . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شرايع الاسلام ، محقق حلّي ، ص332 ، دارالأضواء ، بيروت .
2 . مسالك الأفهام ، شهيد ثاني ، ج3 ، ص80 ، مؤسسه معارف اسلامي .
91 |
يادآوري : توجه به چند نكته ، نادرستي و بي پايه بودن اجماع را مي نماياند :
1 . شيخ طوسي ، نه در خلاف و نه در مبسوط ، به اجماع تمسّك نكرده است ، با آنكه روش ايشان ، بهويژه در كتاب خلاف ، بر اين است كه به خاطر رويارويي با ديدگاه فقيهان اهل سنت ، همانند آنان به اجماع تمسك مي جويد ، از اين روي ، ادعاي اجماع درخلاف زياد به چشم مي خورد و به همين سبب ، شماري از فقها به اجماع هاي خلاف ، اعتبار زيادي نمي دهند و مي گويند اينها اجماع هاي علي القاعده اند ، چون شيخ برابر اهل سنت قرار داشته ، مي خواسته برابر روش خود آنان برخورد كند .
با اين حال ، در اين موضوع ، نامي از اجماع فقهاي شيعه به ميان نمي آورد ، كه درخور درنگ و توجه است .
2 . بسياري از پيشينيان ، اين مسأله را مطرح نكرده اند ، تا اظهار نظر كنند ، بهويژه آنانكه به تعبير آيت اللّه بروجردي ، روششان اين بوده است كه مسائل را همچنانكه از معصومان ( عليهم السلام ) مي گرفته اند ، دست نخورده براي ما نقل كنند ، مانند : شيخ صدوق در هدايه و مقنع ، شيخ مفيد در مقنعه ، شيخ طوسي در نهايه ، سلاّربن عبدالعزيز در مراسم و ابي الصلاح حلبي در كافي و . . .
نخستين بار شيخ طوسي اين مسأله را در كتابهاي استدلالي خود مطرح كرد و ديگران به پيروي از ايشان ، به اجمال و تفصيل به موضوع پرداخته اند . بنابر اين ، چگونه مي توان ادعاي اجماع كرد ؟
3 . علاّمه مجلسي ( بحار ، ج8 ، ص350 ) ناروايي ورود يهود و نصارا به مسجد را ، به مشهور نسبت مي دهد :
« أمّا منع اليهود و النصاري ، فهو علي الوجوب ، علي المشهور » . ( 1 )
افزون بر اين ، به فرض وجود چنين اجماعي ، مدرك آن معلوم است . دست كم ، احتمال دارد كه مدرك داشته باشد ( محتمل المدرك ) و آن همان آيه كريمه يا حديث شريف است كه بيان شد و طبيعي است كه در اين صورت ، اجماع ، اعتباري نخواهد داشت .
محقق اردبيلي ، با توجه به همين نكته پس از آنكه ادعاي اجماع مذهب اهل بيت را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار ، ج80 ، ص350
92 |
از ( منتهي ) نقل مي كند ، مي نويسد : « والمستند في الجملة هو الآية » . ( 1 )
ممكن است مقصود ايشان از اين جمله ، بي توجهي به اجماع باشد و يا گوشه زدن به اينكه اجماع مدركي است و مدرك آن هم ، همان آيه شريفه است .
مشهور بودن ناروايي ورود كافران به مسجد ، در صدر اسلام :
شماري از فقيهان بر اين باورند كه ناروايي ورود كافران به مسجدها در ميان مسلمانان صدر اسلام ، مشهور بوده است .
شماري از فقيهان بر اين باورند كه ناروايي ورود كافران به مسجدها در ميان مسلمانان صدر اسلام ، مشهور بوده است . علامه در تذكره ، اين شهرت را از دليل ها قرارداده و بر آن شاهدي از تاريخ ارائه كرده است :
« و لأنّ منعهم كان مشهوراً ، دخل أبوموسي علي عمر و معه كتاب حساب عمله ، فقال عمر : ادع الذي كتبه ليقرأه قال : انّه لا يدخل المسجد قال و لم لا يدخل ؟ قال لأنّه نصرانيّ فسكت . و هو يدل علي شهرته بينهم » . ( 2 )
زيرا ناروايي ورود كافران به مسجد [ در صدر اسلام ] مشهور بوده است . ابوموسي با دفتر حسابرسي كارهايش بر عمر وارد مي شود . عمر مي گويد : نويسنده را بگو بيايد و آن را بخواند . ابو موسي مي گويد : او به مسجد نمي آيد . عمر مي پرسد : چرا ؟ مي گويد : چون مسيحي است . عمر ساكت مي شود . اين نشان دهنده شهرت نارواييِ ورود كافران به مسجد ، در ميان آنان است . »
بسان همين سخن را صاحب جواهر ، با استناد به اين قضيه تاريخي آورده و آن را شاهدي بر صدق مدعاي خويش مي داند . ( 3 )
پاسخ : صرف نظر از درستي يا نادرستي اين رخداد ؛ چرا كه تنها از طريق اهل سنت نقل شده است ، آيا وجود چنين پديده اي مي تواند بيانگر شهرت حكمي در يك زمان باشد و آيا چنين شهرتي حجيت دارد ؟ افزون بر اين ، اين شهرتي كه برخاسته از يك رخداد تاريخي است ، ناسازگاري دارد با شهرت ديگري كه نقلهاي گوناگون از طريق شيعه و سني پشتوانه آن است . ما ، در تاريخ به مواردي بر مي خوريم كه هم در زمان عمر ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجمع الفائده ، ج7 ، ص521
2 . تذكرة الفقهاء ، ج1 ، ص445
3 . جواهر الكلام ، ج21 ، ص278
93 |
هم پيش از او و هم پس از او ، افراد مسيحي و يهودي به صورت گروهي ( وفد ) و فردي به مسجدالنبي مي آمده اند و پرسشهاي خود را براي خليفه مسلمانان مطرح مي كرده اند و پاسخ مي شنيده اند .
به طور طبيعي اين موارد ، در گاهِ ناسازگاري ، بر آن يك مورد ، پيش خواهند بود .
ديگر تأييد كننده ها :
اما دليلها و تأييد كننده هايي از اين دست :
الف : ورود كافران به مسجد ، هر چند براي شنيدن كلام خداوند و يا ديدن آثار تمدّن و بناهاي تاريخي اسلام باشد ، كوچك شمردن مسجد است و كوچك شمردن مسجد حرام .
اين سخن كه ورود كافران به مسجد ، حتي براي شنيدن پيام اسلام و توحيد و ديدن آثار تمدّن اسلامي ، كوچك شمردن مسجد است ، ادعايي بيش نيست ؛ زيرا هتك حرمت ، يك امر عرفي است .
ب : بازداشتن آنان از ورود به مسجدها ، گونه اي خوار شمردن آنان است و اين ، چيزي است كه مسلمانان وظيفه دارند آن را انجام دهند .
ج : اينكه كافر اهل مسجد نيست و مسجد بستگي با كافر ندارد تا بخواهد در آن وارد شود .
اگر ما دليل هاي محكمي برناروايي مي داشتيم ، اينها مي توانست تقويت كننده ديدگاه ما باشد ، ولي با سست بنياد بودن دليل ها ، از اين گونه تأييد كننده ها كاري ساخته نيست .
افزون بر اين ، اين سخن كه ورود كافران به مسجد ، حتي براي شنيدن پيام اسلام و توحيد و ديدن آثار تمدّن اسلامي ، كوچك شمردن مسجد است ، ادعايي بيش نيست ؛ زيرا هتك حرمت ، يك امر عرفي است ، موارد آن را عرف تعيين مي كند و بي گمان كافري كه جوياي حق و حقيقت است و براي شنيدن كلام خداوند يا هدف عقلايي ديگر ، با ادب وفروتنانه ، پادر مسجدمي گذارد ، عرف آن را خوارشمردن مسجد نمي داند .
94 |
و نيز آيا جلوگيري از ورود كافر به مسجد ، كه مي خواهد با اسلام و تمدّن و تاريخ آن آشنا شود ، تحقير خداپسندانه است يا نا ديده گرفتن عمومات دعوت و ارشاد مردم ؟ !
وآنگهي اصل اينكه مقصود از تحقير چيست ؟ و به چه شكلي بايد باشد ، جاي گفتوگوست . افزون براين ، { . . . عَنْ يَد وَهُمْ صاغِرُونَ . . . } ( 1 ) اگر بپذيريم استفاده تحقير از اين آيه را ، مربوط به كافران اهل ذمّه است ؛ آن هم به هنگام پرداخت ذمّه ، نه كافري كه در دارالحرب زندگي مي كند . امّا اينكه كافر اهل مسجد نيست ، بسته به اين است كه برداشت ما از مسجد چه باشد ؟ اگر ما مسجد را تنها مركز راز و نياز و نيايش بدانيم ، طبيعي است كافر بدان جا راه ندارد ، مگر براي ديدن آثار فرهنگي و هنري اسلامي ، ولي اگر مسجد را افزون بر مركز نماز و عبادت ، پايگاه تبليغ و ارشاد و هدايت مردم و جلوه گر و درخشندگي فرهنگ و هنر تمدّن اسلامي نيز بدانيم ، كافري كه جوياي حقيقت و آشنايي با اسلام و تمدن اصيل آن است ، بي ارتباط با مسجد نيست و در صورتي كه هدف شنيدن پيام حق و آشنايي با اسلام باشد به مصداق اين آيه شريفه : { . . . فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ . . . } ( 2 ) مورد تشويق خداوند نيز هست ، تا سخن حق را در هر جا و مكاني ؛ از جمله مسجد بشنود و گزينش كند .
دليل هاي روايي ورود كافران به مسجد :
1 . مقتضاي اصل : چنانكه اشاره شد ، ورود مشركان به مسجدالحرام ، بلكه محدوده حرم نارواست ، به نصّ آيه شريفه ، چه مشرك را نجس جسمي بدانيم وچه نجس فكري .
و اما نسبت به ديگر مسجدها ، دليل قانع كننده اي نيافتيم و همين نبودنِ دليل ، كافي است تا حكم به جواز بدهيم ؛ چرا كه جواز ورود ، برابر با اصل است .
به بيان ديگر ، مهم ترين دليل بر ناروايي ورود كافران به مسجدها ، آيه شريفه و اجماع بود ، ولي دلالت اين دو دليل ، در محدوده حرم و مسجدالحرام است ، نه بيش از آن و نبودِ دليل نسبت به ساير مسجدها ، دليل بر جواز خواهد بود ؛ زيرا مقتضاي اصل اوّليه ، جواز ورود به مسجدها است براي همگان ، همانند ديگر جاي ها ، بهويژه آنكه اگر هدف ورود عقلايي و شرع پسند باشد ، مانند جست وجوي از حق و آشنايي با معارف اسلامي و يا تحقيق و بررسي در آثار و بناهاي اسلامي .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . توبه : 29
2 . زمر : 18
95 |
2 . سيره : واقعيت هاي تاريخي دوران رسالت ، نشان مي دهد كه پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) پس از استقرار در مدينه و تشكيل حكومت ، در جهت پيوند با قبيله هاي خارج و داخل مدينه و نيز صدور و گسترش اسلام تلاش فراوان كرد . بستن قراردادها و پيمانها با گروهها و قبيله ها از كارهاي اساسي پيامبر بود . ديدارهاي آن حضرت با غير مسلمانان ، چه براي آشنا كردن آنان با اسلام و چه براي بستن پيمانها ، بخشي از كار روزانه اش به شمار مي رفت و مركز اين ديدارها مسجدالنبي بود . هرچه بر ثبات و قوام اين شجره طيّبه افزوده مي گشت ، توجه بيگانگان به سوي مدينه بيش تر مي شد و آنان را وامي داشت تا براي آشنايي با دين جديد و پيام آورِ آن ، راهيِ مدينه شوند ؛ از اين روي ، هر چه زمان به جلو مي رود ، بر شمار اين ديدارها افزوده مي شود ؛ به گونه اي كه سال نهم هجرت را سال وفود ( هيأتهاي نمايندگي ) مي نامند و « اسطوانة الوفود » ( ستون نمايندگان ) ، كه اكنون نام يكي از ستون هاي داخل مسجدالنبي است ، اشاره به جايگاه خاص اين ديدارها در داخل مسجد پيامبر است .
ديدارهاي آن حضرت با غير مسلمانان ، چه براي آشنا كردن آنان با اسلام و چه براي بستن پيمانها ، بخشي از كار روزانه اش به شمار مي رفت و مركز اين ديدارها مسجدالنبي بود .
بنابراين ، در اصل وجود چنين سيره اي ، جاي هيچ انكار وترديدي نيست . شيخ طوسي و ديگران ، همان گونه كه نقل شد ، اصل وجود اين سيره را پذيرفته اند ، منتهي براين نظريه اند كه اين روش ، تا پيش از نزول آيه شريفه بوده و پس از آن ، كافران از ورود به مسجد باز داشته شده اند .
شيخ طوسي مي نويسد :
« و هذا الفعل من النبيّ ( صلّي الله عليه وآله ) كان في صدر الاسلام قبل نزول الآية » . ( 1 )
« اين كار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در صدر اسلام بوده است و پيش از نزول آيه . »
علاّمه مي نويسد :
« لو سلم ، لكان في صدرالإسلام » ؛ ( 2 ) « اگر باشد مربوط به صدر اسلام است . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مبسوط ، ج2 ، ص47
2 . تذكرة الفقهاء ، ج1 ، ص445
96 |
شيخ محمد حسن نجفي مي نويسد :
« أو انّه كان قبل نزول الآية » ؛ ( 1 ) « مربوط پيش از نزول آيه است . »
كافراني كه به مسجد النبي وارد شده اند ، دو دسته بوده اند : شماري كساني بوده اند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آنان را به عنوان اسير يا ميهمان در مسجد جاي مي دادكه تعداد آنها زياد نبوده است . گروه ديگري هم كه شمار آنان بسيار است ، كساني هستند كه به صورت فردي يا گروهي ، به عنوان نماينده قبيله ها ( وفود ) براي آشنايي با اسلام يا بستن قرارداد و پيمان ، به حضور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شرفياب مي شده اند .
ظاهركلام علاّمه و صاحب جواهر ، اشاره به دسته نخست دارد ؛ زيرا در تذكره « أنزل » آمده ؛ يعني پيامبر آنان را در مسجد جاي داد و در جواهر « ادخال » آمده ؛ يعني پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كافران را به مسجد وارد كرد و اين مورد را هم گفته اند به فرضِ ثبوت ، مربوط به صدر اسلام و پيش از نزول آيه است .
در هر صورت ، با توجه به موارد بسياري از حضور هيأتهاي نمايندگي كافران در مسجد النبي و در محضر پيامبر و نيز جاي دادن كافران در مسجد ، باز گفته شود : « اگر ثابت شود » ، « اگر بپذيريم » و . . . كم لطفي است .
و اما ادعاي اينكه حضور كافران در مسجدالنبي ، تا پيش از نزول آيه شريفه بوده ؛ يعني تا آخر سال نهم هجري و از آن پس ، چنين چيزي اتفاق نيفتاده است ، درستي و نادرستي آن را بايد از تاريخ به دست آورد ؛ زيرا ادعاي تاريخي است و طبيعي است كه تاريخ بايد ادعا را تأييد كند وگرنه نمي شود پذيرفت . بايد ديد آيا به راستي پيامبر و مسلمانان ، پس از نزول اين آيه كريمه ، درِ مسجد را به روي هيأتهاي نمايندگي غير مسلمان ، به اين دليل كه آنان كافرند و نجس و نبايد به مسجد وارد شوند ، بسته اند ، يا آنكه آن سيره همچنان ادامه داشته است ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . جواهر الكلام ، ج21 ، ص278
97 |
آيه شريفه : { . . . إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ . . . } در ذي حجّه سال نهم هجرت توسط علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) در مراسم حج بر مشركان ابلاغ شده است ، ولي آيا بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هم در همان ماه نازل شده يا ماه پيش و . . . جاي بحث دارد و شايد نتيجه آن ، ما را در شمار نمونه هاي تاريخي كه ارائه مي كنيم ياري رساند ، ولي با توجه به بسياريِ شاهد و نمونه در سال دهم هجرت به بعد ، نيازي به يك چنين بحث و بررسي نيست .
نگاهي به تاريخ سال دهم و يازدهم هجرت ، نشان مي دهد كه آمد و شد نمايندگان ( وفود ) پس از آيه شريفه ، همچنان ادامه داشته است .
ابن اثير در تاريخ خود ، در رخدادهاي سال دهم هجرت ، از سيزده هيأت نمايندگي نام مي برد كه تنها در سال دهم هجرت به مدينه آمده و به حضور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شرفياب شده اند و آخرين هيأت نمايندگي وفد « نخع » است ؛ قبيله اي از يمن كه در نيمه محرم سال يازدهم به حضور پيامبر رسيدند . ( 1 ) البته در ميان اينان ، شماري از پيش مسلمان شده بودند و براي اظهار حمايت و وفاداريِ قبيله خود به مدينه مي آمدند و شماري هم در خارج مسجد با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ديدار داشته اند ، ولي بسياري از آنان برابر معمول به مسجد مي آمده اند و خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي رسيده اند . مهم ترين هيأتي كه به محضر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مشرف شد ، كه هم شيعه و هم سني آن را روايت مي كند ، هيأت نمايندگي نصاراي نجران است كه درسال دهم هجرت به مدينه آمد . در اين هيأت شصت تن از علما و شخصيتهاي مهم مسيحيان نجران حضور داشته اند . به مسجدالنبي وارد مي شوند و چون وقت نماز آنان فرا مي رسد ، از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي خواهند تا نماز خود را در مسجدالنبي بگزارند . پس از آن ، گفت وگوها آغاز مي شود . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آنان را به پذيرش اسلام فرا مي خواند .
در تاريخ از گروههاي مختلف ياد مي شود كه به انگيزه هاي گوناگون ، به صورت فردي و گروهي ، به مسجد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وارد مي شدند و از خليفه وقت پرسشهايي مي كردند .
پس از مجادله و گفت وگوهاي بسيار ، نمايندگان مسيحي اظهار مي دارند قانع نشده اند و پيشنهاد مي كنند : مباهله اي انجام شود . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي پذيرد و قرار وقت مباهله را مي گذارند كه آيه 61 آل عمران ، اشاره به همين واقعه دارد و در منابع تاريخي وروايي تمامي داستان ، جزء به جزء آمده است . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . 56 طبقات الكبري ، ابن سعد ، ج1 ، ص364 ، دار صادر ، بيروت .
2 . طبقات الكبري ، ج1 ، ص375 ؛ ( فروغ ابديت ) ، جعفر سبحاني ، ج2 ، ص431 ، دفتر تبليغات اسلامي ، قم .
98 |
پس از رحلت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمدن غير مسلمانان به مدينه نيز ادامه مي يابد در تاريخ از گروههاي مختلف ياد مي شود كه به انگيزه هاي گوناگون به صورت فردي و گروهي ، به مسجد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وارد مي شدند و از خليفه وقت پرسشهايي مي كردند كه به گواهي تاريخ ، در بيش تر اين موارد ، خليفه از علي ( عليه السلام ) مي خواست كه به پرسشها پاسخ دهد و حضرت با پاسخهاي استوار و دقيق خود ، شبهه ها را مي زدود و دلها را نرم مي كرد و گاه زمينه گرايش آگاهانه آنان را به اسلام ، فراهم مي آورده است .
در كتابهاي روايي ، در بخش احتجاج هاي ائمه ( عليهم السلام ) اين شواهد به چشم مي خورد ، از جمله در بحارالانوار ، در بخش احتجاج هاي علي ( عليه السلام ) علاّمه مجلسي ، اين احتجاجها را در چند باب قرار داده است : باب احتجاج با يهوديان ، باب احتجاج با مسيحيان و . . . اينك اشاره به چند نمونه با پرهيز از شرح جريان :
1 . در آمدن دو يهودي به مسجدالنبي ، در زمان ابو بكر و درخواست وي از علي ( عليه السلام ) كه با آنان به گفتوگو بنشيند و به پرسشهاي آنان پاسخ دهد . ( 1 )
2 . در آمدن عالمي يهودي به مسجدالنبي ( صلّي الله عليه وآله ) و درخواست وي از علي ( عليه السلام ) كه به پرسشهاي وي پاسخ دهد . ( 2 )
3 . در آمدن عالم يهودي به مسجدالنبي و حضور در جمع صحابيان كه گرداگرد عمر نشسته بودند و اين پرسش كه داناترين شما به دانش پيامبر و كتاب خدا كيست ؟ و معرفي علي ( عليه السلام ) توسط عمر به وي و گفت وگوي وي با علي ( عليه السلام ) در مسجد . ( 3 )
4 . ورود هيأت نمايندگي مسيحيان به سرپرستي يك راهب مسيحي از روم به مدينه و حضور آنان در مسجدالنبي و پرسش از ابي بكر به عنوان خليفه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و معرفي وي علي ( عليه السلام ) را براي پاسخ به پرسش هاي آنان . ( 4 )
5 . آمدن هيأت نمايندگي از مسيحيان نجران به همراه اسقف خود ، در زمان خلافت عمر براي پرداخت جزيه و مناظره آنان با عمر و دست آخر معرفي علي ( عليه السلام ) براي پاسخ دادن به پرسشهاي آنان . ( 5 )
در روزگار خلافت علي ( عليه السلام ) نيز ، اين روش ادامه داشته است .
شيخ مفيد مي نويسد :
« أتي رأس اليهود عليّ بن أبي طالب ، أمير المؤمنين ( عليه السلام ) عند منصرفه من وقعة
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار ، ج10 ، ص51 ، باب1 ، ح1
2 . همان مدرك ، ج9 ، ص11 ، باب1 ، ح4
3 . همان مدرك ، ج20 ، ص22 ، باب1 ، ح10
4 . همان مدرك ، ج52 ، ص53 ، باب 3 ، ح1
5 . همان مدرك ، ج58 ، ص60 ، باب 3 ، ح3
99 |
النهروان و هو جالس في مسجد الكوفة » ( 1 )
هنگام بازگشت علي ( عليه السلام ) از نهروان ، در حالي كه در مسجد كوفه نشسته بود ، از سران يهود شخصي به خدمت آن حضرت رسيد .
در اين ديدار كه شماري از اصحاب آن حضرت حضور داشتند ، مرد يهودي پرسشهايي از حضرت كرد ؛ از جمله : از رنجها و ايثارگري هاي آن حضرت در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و پس از آن پرسيد كه حضرت با گرمي به پرسشهاي او پاسخ گفت .
در زندگي امامان معصوم ( عليهم السلام ) يا اصحاب آن بزرگواران ، به مواردي بر مي خوريم كه احتجاج ها و گفت وگوهاي علمي با غير مسلمانان در مسجد داشته اند ؛ از جمله :
در احتجاج هاي امام صادق ( عليه السلام ) با زنادقه آمده است :
« روزي ابن ابي العوجا ، در هنگام حج ، با جمعي از همفكرانش در مسجدالحرام نشسته بودند . در همان هنگام ، امام صادق ( عليه السلام ) در ميان ياران و زائران خانه خدا به بيان احكام و تفسير قرآن مشغول بود .
زنديقان به ابن ابي العوجا پيشنهاد مناظره با امام صادق را دادند تا به پندار خود ، امام را محكوم و از چشم ياران بيندازد !
پذيرفت و با امام ( عليه السلام ) باب گفت وگو را باز كرد و كعبه و اعمال حج را به ريشخند گرفت و امام هم با پاسخ هاي استوار ، وي را رسوا ساخت . » ( 2 )
در صورت درستي اين نقل ، روشن مي شود غير از مشركان نيز ، به مسجدالحرام داخل مي شده اند . تأييد بر آن ، ديدگاهي است كه ناروايي ورود به مسجدالحرام را ويژه مشركان مي دانست .
مفضّل مي گويد :
« روزي پس از نماز عصر ، در روضه مسجدالنبي ، ميان قبر و منبر نشسته بودم و در فضايل پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي انديشيدم كه ابن ابي العوجا وارد مسجد شد و با يكي از همفكران خود ، نزد من نشست و سخناني را در انكار صانع و . . . بر زبان راند كه من از شنيدن آن به شدت ناراحت شده و بر او پرخاش كردم .
در پاسخ من گفت : اگر از اصحاب جعفربن محمد ( عليهما السلام ) هستي او با ما چنين رفتار نمي كند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار ، ج38 ، ص167 ؛ اختصاص ، ص180 ، كنگره هزاره شيخ مفيد .
2 . بحارالانوار ، ج1 ، ص209
100 |
داستان را به امام صادق ( عليه السلام ) عرض كردم ، امام آنچه را لازم بود به من آموخت تا بتوانم در برخوردهاي بعدي ، با استدلال و منطق برخورد كنم . »
از اين داستان به خوبي دانسته مي شود كه ورودِ از دين برگشتگان و ملحداني چون ابن ابي العوجا به مسجدالنبي ، امري عادي بوده است . آنچه مفضل را بر آشفته ، حضور آنان در مسجد نبوده ، بلكه سخنان كفرآميز و الحادي آنان بوده است و امام نيز به مفضل سفارش نمي كند كه اين گفت وگو در خارج از مسجد انجام گيرد ؛ هم چنانكه خود آن جناب ، در آن داستان ديگر به ابن ابي العوجا نمي فرمايد برويم در بيرون مسجد تا پاسخ پرسشهاي تو را بدهم .
اينها نمونه هايي بود از شواهد تاريخي و حديثي ، بر استمرار سيره پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) از زمان بناي مسجد تا زمان معصومان ( عليهم السلام ) . ناگفته نماند كه شواهد بيش از اينها است و اگر تاريخ و احاديث از اين زاويه مورد بررسي قرار گيرد ، به موارد بيشتري دست خواهيم يافت .
و در تأييد اين سيره ، مي توان گفت ، با اينكه موضوع مورد ابتلايي بوده ، ولي هيچ حديثي در باره اين موضوع ، از ائمه ( عليهم السلام ) نرسيده است و يا دست كم حديثِ درخور اعتماد و اعتباري كه در كتاب هاي فقهي به آن استناد كرده باشند ، با اينكه در منابع روايي ما ، احكام مختلفي درباره روابط با كافران ، در زمينه هاي گوناگون ؛ ازدواج ، چگونگي معاشرت ، داد و ستد و . . . رسيده است .
ريشه يابي فتوا :
موضوع نارواييِ ورود كافران به تمامي مساجد ، با توجه به آنكه دليل معتبري نداشت ، اين پرسش به ذهن مي آيد كه اين سخن از كي و چگونه وارد بحث هاي فقهي شده است ؟
آنچه از پاره اي تفسيرها و منابع فقهي اهل سنت بر مي آيد ، نخستين بار ناروايي ورود كافران به مسجدها ، در زمان عمربن عبدالعزيز ، به عنوان يك فرمان حكومتي صادر شده است :
« و قال عمربن عبد العزيز و لا يدخل أحد من اليهود و النصاري شَيئاً مِن
101 |
المساجد بِحال » . ( 1 )
« عمربن عبدالعزيز گفت : هيچ كس از يهود و نصارا ، نبايد به هيچ مسجدي وارد شوند . »
قطب راوندي مي نويسد :
« و قال عمربن عبد العزيز : و لا يجوز أن يدخل المسجد أحد من اليهود و النصاري و غيرهم من الكفّار ، و نحن نذهب إليه » . ( 2 )
« عمربن عبدالعزيز گفته است : هيچ كس از يهود و نصارا و ديگر كافران ، روانيست به مسجد وارد شوند . ما نيز بر آنيم . »
دور نيست كه نخستين بار عمربن عبدالعزيز به عنوان يك حكم حكومتي ، كافران را از ورود به مسجدها بازدارد و پس از آن به منابع فقهي راه يايد .
بنابراين ، دور نيست كه نخستين بار عمربن عبدالعزيز به عنوان يك حكم حكومتي ، كافران را از ورود به مسجدها بازدارد و پس از آن به منابع فقهي راه يايد . اگر چنين باشد بايد وضعيت زماني عمربن عبدالعزيز در نظرگرفته شود و اينكه چرا او چنين تصميمي را اتخاذ كرده است ؟ و به فرضِ حجت بودنِ عمل او ! محدود به همان زمان و وضعيت حاكم بر آن بوده و در خور گسترش نيست .
رعايت حرمت و قداست :
از آنچه گفته آمد ، مي توان نتيجه گرفت كه « كفر » ، باز دارنده از ورود به مسجدها نيست و غير مسلمان نيز مي تواند به مسجد وارد شود ، ولي بدون شك ، اين بدان معني نيست كه دَرِ مسجد ، بدون قاعده و برنامه به روي هر غير مسلمان گشوده شود . مسجد ، مكانِ عبادت ، ارشاد و هدايت ، تبليغ و ترويج دين است . انجام هر كاري كه با اين شأن و مقام ناسازگاري داشته باشد ، در مسجد جايز نيست ، حتي براي مسلمان ، چه رسد به غير مسلمان . بنابراين ، ورود غير مسلمان به مسجد ، در درجه اول بايد انگيزه شرع پسند داشته باشد ؛ مانند آشنايي با معارف اسلامي ، شنيدن سخن وحي و آشنايي با آداب و رسوم عبادي مسلمانان و . . . و يا دست كم انگيزه هاي عقلايي ؛ مانند مشاهده آثار و تمدن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فقه القرآن ، ج1 ، ص158 ؛ تفسير « تبيان » ، ج5 ، ص201
2 . فقه القرآن ، راوندي ، چاپ شده در ( ينابيع الفقهيه ) ، ج4 ، ص526
102 |
اسلامي برجاي مانده در بناهاي مساجد .
پس بايد ورود به مسجد ، هدف دار باشد و هدف هم شرع پسند و عقلايي . با اين همه ، حفظ شؤون مسجد نيز لازم است . به اين معني كه از نظر پوشش و چگونگي رفت و آمد و نگهداشت ادب و احترام و خلاصه رفتارها بايد به گونه اي باشد كه بي احترامي به مسجد و هتك حرمت آن نشود كه در اين صورت ، بي گمان جايز نخواهد بود .
درباره هيأت مسيحيان نجران كه به حضور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شرفياب شده بودند ، آمده است :
« چون با لباس هاي فاخر و علامت هاي ويژه اي بودند ، پيامبر به آنان توجّهي نكرد و وقتي آنان علّت بي توجهي را از اصحاب پيامبر جويا شدند ، اصحاب گفتند : نوع لباس و پوشش شماست كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نمي پسندد . نجراني ها لباس خود را تغيير دادند و با لباسي ساده و بي آلايش به حضور پيامبر رسيدند و آن حضرت آنان را پذيرفت » .
دور نيست ، كه دليل بي توجهيِ پيامبر به آنان ، در مرتبه نخست ، نوع پوشش و ورود متكبرانه آنان باشد كه با مقام و جايگاه مسجد سازگاري نداشته است .
سرزمين حجاز و منطقه حرم :
از گزاره هاي مورد گفت وگو در فقه ، ورود غير مسلمان به سرزمين حجاز يا دست كم محدوده حرم ( منطقه اي با فاصله هاي مختلف تا مسجد الحرام ) است .
در اينجا سه گزاره درخور جداسازي وجود دارد :
الف : ورود به قصد سكني گزيدن در سرزمين حجاز يا محدوده حرم ، كه بسياري از فقهاي شيعه ، بلكه به تعبير صاحب جواهر اجماع آنان بر حرام بودن آن است ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . جواهر الكلام ، ج21 ، ص288
103 |
ب : ورود آنان به قصد تجارت و گشت وگذار . در اينجا ، نسبت به محدوده حرم نيز نظريه فقهاي شيعه بر ناروايي است . حتي گفته اند اگر پيامي براي حاكم اسلامي داشته باشد بايد مسلماني را بفرستند به خارج از محدوده حرم ، تا آنجا پيام را دريافت كند . ( 1 )
و اما نسبت به غير از منطقه حرم ، مورد اختلاف است و دست كم با اجازه حاكم اسلام مي تواند وارد شود ؛ چنانكه برخي از فقها حتي ورود به محدوده حرم را نيز با اجازه حاكم روا مي دانستند . ( 2 )
از آنجا كه اين منطقه اكنون از مورد ابتلاي ما بيرون است و بهويژه آنكه ، آنچه مورد اتفاق فقها است حرام بودن سكونت است ، نه گشت وگذار و جهانگردي ، از طرح تفصيلي موضوع و بررسي دليل هاي آن صرف نظر مي كنيم ، هر چند عمده ترين دليل آيه شريفه { . . . إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ . . . } است كه بنابر آنچه گفته شد ، در صورتي كه مقصود از مسجد الحرام محدوده حرم باشد ، در اين صورت مشركان به اين محدوده ، حق ورود ندارند ، ولي نسبت به غير مشركان از كافران همچنان جاي بحث و گفتوگو است و همان مباحث گذشته اينجا نيز جاري است و بايد دانست اگر بخواهيم وارد بحث تفصيلي شويم ، جاي بررسي دارد كه : آيا ممنوعيتي وجود دارد يا نه ؟ اين ممنوع بودن ، ويژه محدوده حرم است يا تمامي جزيرة العرب ؟ مقصود از جزيرة العرب كجاست ؟ آيا سكني گزيدن ممنوع است يا گشت وگذار و مسافرت و . . . ؟
حرم امامان و امامزادگان
در نارواييِ ورود غير مسلمانان به حرم امامان ( عليهم السلام ) آيه يا روايتي نداريم ، فقيهان هم يا از حكم آن سخن نگفته اند و يا آنكه به هنگام سخن از ممنوع بودن ورود كافران به محدوده حرم مكه ، حرم امامان ( عليهم السلام ) را نيز همانند آن دانسته اند .
صاحب جواهر به دنبال نظريه حرام بودن ورود كافران به حرم ، مي نويسد :
« و يحتمل إلحاق حرم الأئمّة ( عليهم السلام ) بذلك ، فضلاً عن الحضرات المشرفة بل و الصحن ولكن السيرة علي دخولهم بلدانهم . . . » . ( 3 )
« احتمال پيوست دادن حرم امامان ( عليهم السلام ) به حرم مكه هست تا چه رسد به رواقهاي شريف و صحن ها ، ولي سيره بر ورود آنان بوده است به شهرهاي اينان . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان مدرك .
2 . همان مدرك ، ص289
3 . همان مدرك .
104 |
آقا ضياء عراقي ، پس از نقل روايت دعائم الاسلام ، مبني بر نارواييِ ورود كافران به منطقه حرم مي نويسد :
( و تنقيح المناط يقتضي الحاق حرم النبيّ ( صلّي الله عليه وآله ) و بقيّة الأئمة ( عليهم السلام ) بل والمشاهد المعظمة ، و حرم الزهراء ( عليها السلام ) » . ( 1 )
« تنقيح مناط ( دست آوري ملاك ) اقتضا دارد پيوست دادن حرم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و امامان ( عليهم السلام ) ، بلكه ديگرمشاهد بزرگ وحرم حضرت زهرا ( عليها السلام ) را [ به حرم مكه ] . »
بايد ديد مقصود ايشان ازاين تنقيح مناط چيست ؟ و اساساً جاي تنقيح مناط هست ؟
آيا با وجود ويژگيهاي فراواني كه محدوده حرم مكه دارد ، حتي براي مسلمانان ، تا چه رسد به كافران ؛ مانند جايز نبودن ورود بدون احرام و كندن درخت و . . . مي توان اين ويژگي ها را ناديده گرفت و با يك ملاك و معيار احتمالي حكمي را كه براي محدوده حرم مكه آمده ، آن را به حرم هاي ديگر نيز سريان داد ؟
فقيهان ما ، پيوست حرم امامان به مسجدها را در مسأله حرام بودن ورود جنب به آن ، مورد ترديد قرار داده اند ، ( 2 ) آن هم به اين دليل كه چون اين حكم براي مسجد است ، شايد عنوان مسجد ويژگي داشته باشد كه نتوان آن را به غير مسجد گستراند ، با آنكه هماننديِ حرم امامان ( عليهم السلام ) با مسجد ، بيشتر است و امكان مشترك بودن ملاك و مناط بهتر .
حفظ حرمت و رعايت مكانت و جايگاه اين مكانهاي مقدس امري است ضروري ، و بدون ترديد بايد با برنامه ريزيِ درست ، به هنگام ورود گردشگران و جهانگردان غير مسلمان بر آن پاي فشرد .
وقتي در هماننديِ حرم امامان با مسجد ترديد باشد ، چگونه مي توان حرم امامان را با حرم مكه كه سرزميني است با احكام و آيين هاي ويژه ، يكسان دانست . شايد به همين خاطر است كه صاحب جواهر از همانندي با تعبير احتمال ( يحتمل ) ياد مي كند و همان را نيز با وجود سيره عملي مخالف ، سست مي كند .
بنابراين ، صرف نظر از آنكه اصل ممنوع بودن نسبت به حرم مكه نيز جاي گفتوگو دارد ، همسان دانستن حرم امامان ( عليهم السلام ) به آن حرم ، هيچ دليل ندارد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شرح تبصره ، ج4 ، ص376
2 . مستمسك العروة الوثقي ، سيد محسن حكيم ، ج3 ، ص49
105 |
و از آنچه گفته شد ، حكم پيوست حرم امامان به مسجدها نيز معلوم شد زيرا :
1 ـ اصل همانندي مورد ترديد و گفت وگوست .
2 ـ براساس تحقيقي كه انجام گرفت ، نسبت به خود مسجدها ممنوعيتي براي ورود غير مسلمانان نبود تا چه رسد به حرم امامان و يا حرم امامزادگان . البته حفظ حرمت و رعايت مكانت و جايگاه اين مكانهاي مقدس امري است ضروري ، و بدون ترديد بايد با برنامه ريزيِ درست ، به هنگام ورود گردشگران و جهانگردان غير مسلمان بر آن پاي فشرد .
* پي نوشت ها :