هجوم وهابیان به مدینه
منوره
135 هجوم وهابیان به مدینه منوّره دریادار ایوب صبری پاشا/ علی اکبر مهدی پور در سایه حصار مستحکمی که به فرمان « سلطان سلیمان » ( 1 ) به اطراف مدینه منوّره کشیده شد ، ساکنان آن شهر مقدس به مدت 274 سال از یورش اشقیای اعراب بدوی در آسایش و آرامش ز
135 |
هجوم وهابيان به مدينه منوّره
دريادار ايوب صبري پاشا/ علي اكبر مهدي پور
در سايه حصار مستحكمي كه به فرمان « سلطان سليمان » ( 1 ) به اطراف مدينه منوّره كشيده شد ، ساكنان آن شهر مقدس به مدت 274 سال از يورش اشقياي اعراب بدوي در آسايش و آرامش زندگي كردند ، تا در سال 1222 هـ . گرفتار هجوم ويرانگر وهابيان شدند .
ددمنشان وهابي به سركردگي « سعود » ( 2 ) در صدد تسخير شهر پيامبر برآمدند . باديه نشينان اطراف مكّه را به اطاعت خود درآورده ، به سوي مدينه منوّره عزيمت كردند . باديه نشينان اين سامان را نيز به تحت فرماندهي خود درآوردند ، آنگاه سپاهي عظيم فراهم ساخته ، به سوي هجرت سراي رسول گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) گسيل كردند .
دو تن از شريران به نام هاي : « بداي بن بدوي » و « نادي بن بدوي » را به سركردگي آنان منصوب نمودند .
فرماندهان اين گروه ، بدوي هاي ساكن در اطراف مدينه را با تهديد و ارعاب به پذيرش آيين ساختگي وهابيت وادار كرده ، آنان را تحت اطاعت و انقياد درآوردند و مراتب را به « سعود بن عبدالعزيز » گزارش دادند .
سعود نامه اي به عنوان دعوت به آيين پوشالي ؟ ؟ وهابيت ، خطاب به اهالي مدينه ارسال و مطالبه پاسخ كرد .
وي اين نامه را توسط فرد گمراهي به نام « صالح بن صالح » به مدينه منوّره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سلطان سليمان قانوني ، دهمين پادشاه عثماني ، پسر سلطان ياوز سليم ، متولد 900 هـ . ، جلوس 926 هـ . و متوفاي 974 هـ . مي باشد . [ شمس الدّين سامي افندي ، قاموس الأعلام تركي ، ج4 ، ص2616 ] .
2 . سعود بن عبدالعزيز ، پس از كشته شدن پدرش به سال 1218 هـ . بر جاي پدر نشست و تا سال 1229 هـ . حكومت كرد . [ علي اصغر فقيهي ، وهابيان ، ص 284 ] .
136 |
فرستاد . بداي و نادي ، دو پسران بدوي ، اگرچه توانستند اعراب ناحيه مدينه را به اطاعت سعود وادارند ، ليكن براي رسيدن به اين مقصود ، روستاهايي كه به آتش كشيدند ، اموالي كه به غارت بردند و خونهايي كه به جرم « ترديد در پذيرش آيين وهابيت » ريختند ، بيرون از حدّ احصاء و شمار است .
برگردانِ نامه سعود بن عبدالعزيز ، خطاب به اهالي مدينه ، به فارسي :
به نام خداوند ، صاحب روز رستاخيز .
درود بر پيروان راه هدايت ، از اعيان ، اشراف ، علما ، تجّار و ديگر طبقات .
من شما را به اسلام فرا مي خوانم ، چنانكه خداوند منّان فرموده : « بي گمان دين در نزد خداوند اسلام است » ؛ ( 1 ) « هركس به جز اسلام ، آيين ديگري جستوجو كند ، هرگز از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران است . » ( 2 )
شما جايگاه خود را در نزد ما مي دانيد . شما به جهت همجواري با حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) مورد محبّت ما هستيد . ما هرگز نمي خواهيم در مورد شما كاري انجام دهيم كه به ضرر شما باشد و يا عرصه را بر شما تنگ سازد .
ما با ساكنان خانه خدا و حرم امن الهي نيز چنين كرديم . از روزي كه آنها به فرمان ما گردن نهادند ، جز احترام از ما نديدند .
ما عازم زيارت حرم رسول خدا هستيم ، اگر دعوت اسلام را پذيرا شويد ، در امان خدا و در تحت حمايت من بوده ، از هرگونه تجاوز به جان و مال مصون و محفوظ خواهيد بود .
پاسخ اين نامه را توسط پيك من « صالح بن صالح » بفرستيد ، آنچه بر زبان او جاري شود ، رأي و انديشه من همان است . « والسلام » .
هنگامي كه اين نامه به وسيله « صالح بن صالح » به اهالي مدينه رسيد ، به صورت فجيعي آنها را به وحشت انداخت . آنها چون از فاجعه وحشتناك طائف آگاهي داشتند و همه يكتا پرستان پس از فاجعه جانگداز طائف دچار بحران عجيبي شده بودند ، به سختي دچار وحشت و اضطراب شدند و نتوانستند به نامه « سعودبن عبدالعزيز » پاسخ دهند ، نه مثبت ( آري ) و نه منفي ( نه ) .
در اثر بي جواب ماندن نامه « سعود » از سوي اهل مدينه ، در اواسط سال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آل عمران ( 3 ) : 19
2 . همان : 85
137 |
تحرير نامه ( 1222 هـ . ) « بداي بن بدوي » پس از تسخير « ينبوع البحري » در صدد محاصره مدينه منوّره ، هجرت سراي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) برآمد و هجوم گسترده اي را با لشكري جرّار ، از سوي باب « عنبريّه » ، به اين شهر آغاز كردند كه با قافله حجاج شامي روبه رو شدند .
آب چاهي كه از عصر رسالت پناه در حرم مطهر پيامبر و در قسمت روضه منوّره بود و از قرنها پيش آبش تلخ و غير قابل شرب شده بود ، از لطف و عنايت پروردگار شيرين و مطبوع گرديد و همه اهالي مدينه را تا رفع محاصره از بي آبي نجات داد .
حجاج شامي و نيروهاي انتظامي كه آنان را همراهي مي كردند ، به دستور « عبدالله پاشا » امير الحاج قافله شام ، به مدت دو ساعت با وهابيان درگير شدند و سپاه « بداي بن بدوي » را تار و مار ساختند و حدود 200 نفر از اشقياي وهابي را به خاك مذلّت انداختند .
تا هنگامي كه عبدالله پاشا مشغول انجام فريضه حجوزيارت حرمين شريفين بودند ، اهالي مدينه تا حدي از هجوم وهابيان در امان بودند ، ليكن به مجرد اينكه قافله شام از مدينه منوّره فاصله گرفت ، بداي بن بدوي مدينه منوّره را محاصره كرد و سه دهكده « قبا » ، « عوالي » و « قربان » را به تصرّف خود درآورد .
آنگاه دو سنگر مستحكم بنياد نهاده ، نگهباناني بر آنها گمارد . همه راههاي ورودي مواد غذايي را بست ، بستر چشمه « زرقا » را ويران نمود . به اين وسيله اهالي مدينه را دچار قحطي ، گراني و بي آبي كرد .
معجزه اي بزرگ
در آن هنگام كه بداي بن بدوي مسير چشمه زرقا را ويران كرد و اهالي مدينه را به تشنگي و بي آبي مبتلا ساخت ، آب چاهي كه از عصر رسالت پناه در حرم مطهر پيامبر و در قسمت روضه منوّره بود و از قرنها پيش آبش تلخ و غير قابل شرب شده بود ، از لطف و عنايت پروردگار شيرين و مطبوع گرديد و همه اهالي مدينه را تا رفع محاصره از بي آبي نجات داد .
ايّام محاصره مدّتي بس طولاني شد
138 |
وبه درازا كشيد ، مردم محاصره شده به اميد اينكه امروز و فردا قافله شام مي رسند و وهابيان را قلع و قمع مي كنند و ما را از محاصره رها مي سازند ، به هر سختي تن دادند و هر مشكلي را تحمل كردند ، ولي ابراهيم پاشا امير الحاج قافله شام ، به جهت اينكه قدرت مقابله با سپاه بداي بن بدوي را نداشت و يا به علّت ديگر ، گفت :
« اهالي مدينه بايد قلعه مدينه را به وهابيان واگذار كنند ! »
اهالي مدينه به خيال اينكه ابراهيم پاشا با بداي بن بدوي ملاقات كرده ، براي اهالي مدينه امان نامه گرفته است ، نامه زير را نوشته ، توسط نمايندگان خود : محمد طيّار ، حسن قلعي چاوش ، عبدالقادر الياس ، و علي صويغ ، نزد سعود بن عبدالعزيز فرستادند .
برگردانِ نامه اهالي مدينه به سعود بن عبدالعزيز :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر .
ستايش بر پروردگار عالميان ، درود و سلام بر پيامبر گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) ، بهترين تحيّت ها را به شيخ سعود تقديم كرده ، از خداوند خواستاريم كه او را بر آنچه مورد خشنودي حق تعالي است موفق بدارد .
اما بعد ، بر شما پوشيده نيست كه « ابراهيم پاشا قطير آغاسي » امير قافله حج ، هنگامي كه به اينجا آمد و محاصره مدينه طيبه را توسط « شيخ بداي » مشاهده كرد ، در اين رابطه با او گفت و گو كرد . وي اظهار كرد كه از سوي شما به اين كار مأموريّت يافته است .
ما مي دانستيم كه شما براي مجاورين حضرت رسالت پناه به جز خير ، هيچ اراده اي نمي كنيد ، مناسب ديديم كه اوضاع را به آگاهي شما برسانيم .
از اين رهگذر ، اعيان و اشراف و حكّام منطقه گرد آمدند و از ميان خود چهار نفر امين و عاقل برگزيده ، آقايان :
139 |
محمد طيّار ، حسن قلعي چاوش ، عبد القادر الياس و علي صويغ را به سوي جناب عالي فرستادند .
از خداوند منّان مي خواهيم كه اين نمايندگان با پاسخي از سوي شما بازگردند كه ما را قرين شادي و سرور نمايند . ان شاءالله . »
سعود پس از دريافت اين نامه ، با سخنان تند و اهانت آميز ، نمايندگان مدينه را مورد عتاب و خطاب قرار داد .
نمايندگان مردم مدينه كينه ديرينه سعود را در مورد اهل مدينه ، از سخنان تند و تيز او احساس كرده ، خود را به پاهاي او انداختند و تقاضاي عفو و امان كردند .
سعود در پاسخ آنها گفت :
از اين نوشتار استفاده مي شود كه شما درصدد پذيرش آيين حق و اطاعت و انقياد در برابر من نيستيد ، بلكه بر اثر محاصره ، به قحطي و گراني وبي آبي افتاده ، براي رفع حصر و دفع تشويش ، از درِ سازش و ملاطفت برآمده ايد .
شرايطي را براي شما اعلام مي كنم ، اگر طالب عفو و امان باشيد ، چاره اي جز پذيرش اين شرطها نداريد .
پس از پذيرش اين شرطها ، اگر كوچكترين حركتي بر خلاف افكار من از شما سر بزند ، همانند اهل طائف همه شما را نابود مي كنم .
سعود با قرائت مكرّر در مكرّر گفتار بالا ، نمايندگان مدينه را به پذيرش شرايط تحميلي خود مجبور ساخت .
شرايط تحميلي سعود به نمايندگان مدينه را در كتاب « تاريخ وهابيان » آورده ايم . ( 1 )
نمايندگان مردم مدينه پيشنهادهاي خانمانسوز سعود را پذيرا شده ، با دريافت امان و عفو عمومي ، به مدينه برگشتند .
اهالي مدينه ناگزير مفاد آن را پذيرفتند و طبق ماده هفتم قرارداد ، قلعه مدينه را به بداي بن بدوي تسليم كردند و تعداد 70 نفر از سوي ايشان وارد حصار مدينه شده ، نگهباني قلعه را به دست گرفتند و به اجراي ديگر موادّ مندرج در آن معاهده پرداختند . يكي از موادّ معاهده تخريب گنبد و بارگاه بر فراز قبور اهلبيت ( عليهم السلام ) بود . اهالي مدينه اگرچه به ظاهر همه موارد عهد نامه را پذيرفتند و در اجراي مواد آن شتاب و صميميّت نشان دادند ، ليكن هرگز از ظلم و تعدّي رهايي نيافتند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سرتيپ ايّوب صبري / علي اكبر مهدي پور ، تاريخ وهابيان ، نشر طوفان ، صص 88 ـ 87
140 |
اگر كوچكترين حركتي بر خلاف افكار من از شما سر بزند ، همانند اهل طائف همه شما را نابود مي كنم .
پذيرش آيين وهابيت اگرچه به صورت جدّي و از اعماق دل نبود ، ولي همين پذيرش ظاهري آن نيز پيامدهاي خطرناكي براي آنها در پي داشت . اهالي مدينه عرض حالي به امپراتوري عثماني نوشته ، به استانبول فرستادند و منتظر پاسخ ماندند .
سه سال به اين منوال گذشت و هيچ امدادي از دولت عثماني نرسيد . پس از نوميد شدن از امداد امپراتوري عثماني ، به ناگزير از سعود طلب عفو و امان نمودند . ( 1 )
آنها اين نامه را توسط « حسين شاكر » و « محمد رسغايي » به درعيه فرستادند .
سعود بن عبدالعزيز كه قبلاً از استمداد و استرحام اهالي مدينه از امپراتوري عثماني آگاه شده بود ، فرستاده هاي اهالي مدينه را به حضور نپذيرفت و براي اعمال تضييقات بيشتر به ساكنان دارالهجره ، كه از سه سال پيش سينه هاي خود را آماج جنايات بي شمار او كرده بودند ، با لشكري جرّار به سوي آنها حركت نمود .
اعراب باديه نشين ، سعود را به عنوان پادشاه نواحي درعيه پذيرفته بودند ، او نيز از اين پذيرش تحميلي باد به غبغب انداخته ، نامه هاي ارسالي اش را به عنوان : « إمام الدّرعية المجديّة و الأحكام الدّعوة النّجديّة » مهر و امضا مي كرد .
سعود در لحظه ورود به مدينه منوّره ، فرمان داد كه بايد همه گنبدها و بارگاهها ويران گردد و بايد هر گنبدي به دست خادمان آن حرم مطهّر تخريب شود . اهالي مدينه اگرچه بر اساس سوّمين مادّه معاهده خود با سعود ، بسياري از گنبدها را تخريب كرده بودند ، ولي بر تعدادي از مشاهد مشرّفه جرأت نيافتند .
خادم حرم مطهر حضرت حمزه سيد الشّهدا ، به بهانه اينكه در اثر ضعف و پيري قدرت تخريب آن حرم مطهر را ندارد ، عذر آورد ، سعود شخصاً با عده اي از نزديكان خود به حرم مطهر حضرت حمزه رفته ، به يكي از اشقيا فرمان داد كه به تخريب گنبد آن حضرت بپردازد . آن شقي به مجرد قرار گرفتن بر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . متن عربي و ترجمه فارسي آن در تاريخ وهابيان ، صص 93 ـ 90 آمده است .
141 |
فراز گنبد مطهّر ، از روي گنبد به قعر جهنم سقوط كرد و به هلاكت رسيد .
سعود پس از مشاهده اين واقعه ، از تخريب گنبد منصرف شده ، به كندن درِ حرم و سوزاندن آن بسنده كرد .
آنگاه به ميدان « مناخه » رفت و بر فراز تختي كه از پيش تهيه شده بود قرار گرفت و با صداي رسا اعلام كرد كه شما چون از پذيرش آيين وهابيت سرباز زده ايد ، همه منافق هستيد و مي خواهيد كه در شرك باستاني خود باقي بمانيد .
آنگاه به نگهبانان دستور داد كه همه اهالي را در ميدان مناخه گرد آورند و هر كس مخالفت كند ، با او همانگونه رفتار شود كه با اهالي طائف انجام شد . او در حالي كه اين جنايت را « عدالت مذهبي » ( ! ) مي ناميد ، با تعبيرات زشت و ناپسندي به تهديد و ارعاب آنها پرداخت .
فرمان گرد آمدن مردم در ميدان مناخه توسط جارچي ها اعلام شد ودرهاي قلعه بسته شد . اهالي مدينه مطمئن شدند كه همانند اهالي طائف قتل عام خواهند شد ، از اين رو ، همسران خود را وداع كردند و با فرزندان خود ديده بوسي نموده ، در ميدان مناخه گرد آمدند .
مردها در يك سوي ميدان و زنها در ديگر سو صف كشيده ، چشم حسرت بر گنبد رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) دوختند .
تا آن روز چنين روز سياهي در مدينه منوره مشاهده نشده بود . سعود همه نگهبانهاي بومي را از حصار مدينه بيرون راند و به جاي آنها نگهبانان وهابي گماشت و از ميان اهالي مدينه ، شخصي به نام : « حسن قلعي چاوش » را ـ كه بيش از همه به او اعتماد داشت ـ به عنوان « والي مدينه » برگزيد و فرماندهي قلعه را بر عهده او نهاد و خود به سوي « درعيه » مراجعت نمود .
به يكي از اشقيا فرمان داد كه به تخريب گنبد آن حضرت بپردازد . آن شقي به مجرد قرار گرفتن بر فراز گنبد مطهّر ، از روي گنبد به قعر جهنم سقوط كرد و به هلاكت رسيد .
پس از مدتي موسم حج فرا رسيد ، سعود نيز از درعيه به سوي مكّه معظمه شتافته ، پس از مناسك حج رهسپار مدينه شد . ( 1 )
هنگامي كه قافله شام چند منزل از مدينه دور شد ، سعود شخصاً در محكمه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مشروح جنايات فجيعي را كه سعود در آن سفر مرتكب شد ، در كتاب تاريخ وهابيان ، صص 107 ـ 93 ملاحظه فرماييد .
142 |
حضور يافت و به سپاه بي فرهنگ خود فرمان داد كه همه زر و زيور و جواهرات گرانبهاي موجود در روضه مطهر و گنجينه هاي حرم نبوي را غارت كنند .
پس از اين گستاخي ، دستور داد گنبدهايي را كه تا آن روز تخريب نشده بود ، منهدم سازند . آنگاه درصدد برآمد كه گنبد روضه مطهر رسالت پناه را نيز تخريب نمايد ، كه در اثر تضرّع و التماس اهالي صرف نظر كرد و به صورت نيمه ويران فرو گذاشت .
سپس در مورد تحكيم و مرّمت سازي حصار مدينه ، دستوراتي صادر كرده ، همه اهالي مدينه را در مسجد النّبي گرد آورد و درهاي مسجد را بسته ، بر فراز منبر قرار گرفت و اينگونه سخن آغاز كرد :
اي اهالي مدينه ، هدف من از گرد آوردن شما در اينجا اين است كه يك پند و اندرز به شما دهم و پيروي كامل شما را از دستورها و فرمان هايي كه صادر خواهم كرد ، گوشزد نمايم .
اي اهالي مدينه ، بر اساس آيه شريفه : { اَلْيَوْم اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ . . . } ( 1 ) دين شما امروز به كمال رسيد ، به نعمت اسلام مشرف شديد ، حضرت احديت از شما راضي و خشنود گرديد .
ديگر ، اديان باطله نياكان خود را رها كنيد . هرگز از آنها به نيكي ياد نكنيد . از درود و رحمت فرستادن بر آنها به شدّت بپرهيزيد ؛ زيرا همه آنها به آيين شرك درگذشته اند .
اعمال ، اطاعات و عبادات خود را در كتاب هايي كه به دست علما سپرده ام ، تعيين و مشخص كرده ام . بايد در پاي درس هاي خواجگان حضور پيدا كرده ، بر پندها و اندرزهاي آنها گوش بسپاريد و به مقتضاي رهنمودهاي آنان گام برداريد .
اگر كسي از ميان شما درصدد اعتراض و مخالفت درآيد ، جان و مال و زندگي اش را بر سپاهيانم مباح كرده ام .
بر اساس دستورات مؤكّدي كه به آنها داده ام ، شما را به زنجير مي كشند ، زن و بچّه هايتان را به اسارت برده ، مردانتان را به دلخواه شكنجه خواهند داد . ايستادن در پيش روي رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ، صلوات و سلام فرستادن به رسم سابق ، در مذهب ما ممنوع است . اين نوع تعظيم و تجليل در آيين وهّابي نامشروع است ، و چنين اقدامي از ديدگاه وهّابي بدعت ، زشت ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مائده ( 5 ) : 3
143 |
ناپسند و ممنوع مي باشد !
كساني كه از پيش روي مبارك عبور مي كنند ، بايد بدون توقف حركت كنند ، فقط مي توانند در حال عبور بگويند : « اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّد » .
همين مقدار ، بنابر اجتهاد پيشواي ما « محمد بن عبدالوهّاب » كافي است .
بعد از مراجعت سعود به درعيّه ، جنايتي نماند كه وهابيان در مورد اهالي مدينه مرتكب نشوند .
اين جنايت ها به مركز خلافت عثماني گزارش گرديد ، از سوي عثماني ها « احمد توسون پاشا » پسر محمّد علي پاشا ( والي مصر ) به قلع و قمع وهابيان مأموريّت يافت .
وي با ساز و برگ نظامي ، با نيروي رزمي نيرومندي از مصر به سوي مدينه حركت نموده ، نيروهاي وهابي را به محاصره درآورده ، مدتي بس دراز به نبرد پرداخت و با تار و مار كردن چهارده هزار نفر از آنها ، هجرت سراي رسول خدا را در سال 1227 هـ . از سيطره آنها بيرون آورد .
والي مصر ( محمّد علي پاشا ) پس از پاكسازي حجاز از نيروهاي وهابي ، گنبدهاي تخريب شده را تجديد بنا كرد و هر قسمتي از حصار آسيب ديده بود ،
اصلاح و بازسازي نمود .
بعدها ، در اثر مرور زمان ، قسمت هايي از سور مدينه فرسوده شد و فرو ريخت ؛ از اين رهگذر ، در سال 1285 هـ . « سلطان عبدالعزيز » ( 1 ) پول فراواني هزينه و برج و باروي بخش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سلطان عبدالعزيز ، سي و دوّمين پادشاه عثماني ، فرزند سلطان محمود ثاني ، متولد 1245 هـ . جلوس 1277 هـ . و متوفاي 1293 هـ . مي باشد [ قاموس الأعلام ، ج4 ، ص3077 ] .
144 |
شرقي حصار مدينه را تجديد كرد و توپخانه هاي محكم و مكمّل ، انبار سلاح و مهمّات ، زندان و ميهمان سراي دولتي تأسيس نمود و حصار شهر را به صورت شايسته اي استحكام بخشيد كه ديگر بدوي هاي بي فرهنگ ، انديشه يورش به مدينه را از انديشه خود دور سازند .
ساكنان مدينه منوّره ، اگرچه مدتها در اثر هجوم بدوي ها مورد ايذا و اذيت بودند و جان و مالشان در معرض قتل و غارت بود و به همين جهت مدتها از داشتن توپهاي نيرومند محروم بودند ، ولي در دوران سلطان عبدالعزيز ، از توپهاي نيرومندي برخودار شدند . سنگرها و خاكريزها در موارد مقتضي تأسيس گرديد و از شرّ تهاجم بدوي ها رهايي يافتند .
حصار مدينه ـ به طوري كه در اين نوشتار بيان شده ـ به صورت قلعه اي محكم و استوار ، در جهت باد شمال تأسيس شده بود كه در قسمت داخلي ، در كنار درِ شرقي ، 5 يا 6 بلوك به سربازها اختصاص داشت كه سپاهيان مسلّح را در خود جاي مي داد و به مقدار لازم انبار براي سلاح ، مهمّات ، موادّ غذايي و غيره وجود داشت .
شكل ظاهري اين حصار نشان مي داد كه در برابر سلاح هاي جديد تاب مقاومت ندارد ، ولي با توجه به تأسيس آن بر فراز تپه ها و سنگلاخ هاي صعب العبور ، از نظر استراتژي از اهميت ويژه اي برخوردار بود . در گذشته به نگهبان حصار : « مستحفظ » و « قلعه دار » مي گفتند . آنها وظيفه داشتند كه همواره به صورت مسلّح نگهباني داده ، با تجاوزگران مقابله كنند و به هنگام لزوم با آنها به نبرد برخيزند ، تا ساكنان قلعه از هر تعرّضي مصون بمانند .
در آن زمان ، تجاوزگران بدوي در هر چندي يورش مي بردند و امنيت و آسايش را از منطقه سلب و ناامني را حاكم مي كردند . اين ناامني به قدري گسترده بود كه رفتن به دهكده قبا ، زيارت حضرت حمزه و ديگر محلاّت دور دست مخاطره آميز مي شد .
اين نا امني حدود 150 سال پيش آغاز شد و به تدريج رو به افزايش نهاد .
پيش از آغاز اين ناامني ، نيروهاي انتظامي ، كه عبارت از كدخدايان مسلح بودند ، در شهرها گشت مي زدند ، رفت و آمد بدوي ها را زير نظر داشتند و هرگونه
145 |
تعرّض و تعدّي آنها را از زائران و بازرگانان دفع مي كردند .
نيروهاي انتظامي مدينه ، هر فرد بدوي را به هنگام ورود به قلعه ، توقيف و شناسايي مي كردند و به اين وسيله افراد مورد نظر خود را پيدا كرده ، دستگير مي نمودند .
از نظر اينكه هر فرد بدوي براي تأمين و تدارك نيازهاي خانواده اش ناگزير بود به شهر رفت و آمد كند ، از اين رهگذر ، هر بدوي كه به يك زائر و يا تاجر ضرر جسمي و يا مالي مي زد ، قبيله اش شناسايي مي شد ، چون يكي از افراد قبيله اش وارد مدينه مي شد ، توسط نيروهاي انتظامي دستگير و به قلعه بانها داده مي شد . خبر دستگيري آن فرد به رييس قبيله مي رسيد . او ناگزير بود كه براي نجات دادن فرد دستگير شده ، به قلعه بان مراجعه كند .
رييس قبيله اگر فرد تجاوزگر را مي شناخت ، او را به نيروهاي انتظامي تحويل مي داد و اگر نمي توانست او را شناسايي كند ، از افراد قبيله مي خواست كه آن ضرر مالي و يا جاني را جبران نموده ، شخص گرفتار را مستخلص نمايد .
آرامش نسبي
اعراب معتقدند كه عقل عرب ها در ديدگان آنهاست ، نه در كاسه سرشان . اين نظريّه كاملاً درست است ؛ زيرا عرب ها تا چيزي را به چشم خود نبينند ، هر قدر براي آنها تعريف و توصيف شود باور نمي كنند ، از اين رو كدخدايان مسلّح با ارائه سلاح ، قدرت و شوكت دولت عثماني را بر آنها نماياندند و به ترك شقاوت واداشتند . اگرچه در اثر تبليغات شبانه روزي مشايخ ، خود را ضربه ناپذير تصوّر مي كردند .
بر اين اساس ، تعدادي قانون وضع كرده ، هر متخلّفي را كه دستگير مي شد ، مورد تأديب قرار مي دادند و لذا شهر بزرگ مدينه در پرتو 400 نفر مسلّح ، به بهترين وجه محافظت مي شد .
متأسّفانه اين قوانين بعدها به وسيله مداخله زورمداران ، مورد سوء استفاده قرار گرفت . حيله و تزوير با قوانين نامشروع مخلوط شده ، به رعايت قوانين عادله وضع شده از سوي دولت ، خط بطلان كشيده شد .
146 |
افراد مسلّح
در آغاز ، افراد مسلّحي كه مسؤوليت حفاظت و حراست از مدينه منوّره را بر عهده داشتند ، چهار گروه بودند و هر گروهي براي خود كدخدايي داشت .
اين چهار دسته عبارت بودند از :
1 ) قلعه چي ها ، كه تعدادشان 200 نفر بود و مسؤوليّت حفاظت از قلعه را بر عهده داشتند .
2 ) سپاهيان ، كه تعداد آنها نيز 200 نفر بود و مسؤوليّت حفاظت از درهاي قلعه و حراست از شهر بر عهده آنها بود .
از هر طرف كه اعراب باديه نشين درصدد تهاجم برمي آمدند ، اين دو گروه در مقابل آنها مي ايستادند و واكنش شايسته اي از خود نشان مي دادند و وظيفه حفظ و نگهباني را به بهترين شيوه ايفا مي كردند .
3 ) نوبت چي ها ، كه تعدادشان 7 نفر بود و مسؤوليّت حفاظت و نظافت حُجره شريف را بر عهده داشتند . ( 1 )
4 ) مشدّيان ، كه تعدادشان به 8 نفر مي رسيد ومسؤوليّت حفاظت و حراست از روضه مطهر بر عهده آنها بود . آنها در بيرون حرم شريف نبوي به نوبت كشيك مي دادند و با هرگونه سوء قصدي مقابله مي كردند .
مسؤوليّت پذيرايي از ميهمانان شيوخ نيز بر عهده اين دو گروه بود . اگر چه در زمان ما ـ عصر مؤلّف ـ به جز نوبت چي ها ، ديگر كسي از آن سه گروه نمانده است ، ليكن فرزندان و نوادگان آنها سازمانها تشكيل داده ، مراسم رژه رفتن و سان ديدن را انجام مي دهند و نوبت چي ها وظيفه حفاظت و نظافت حجره شريفه را به نيكوترين وجهي انجام مي دهند .
از جمله توفيقات ربّاني كه شامل حال خلافت پناهي ( 2 ) شده ، ايجاد امنيّت در سراسر منطقه است .
در گذشته ، اشقياي باديه نشين همواره بر ساكنان مدينه منوّره فشار مي آوردند ، پرچم عداوت را عليه آنها برمي افراشتند و منطقه را به قدري ناامن مي كردند كه كسي جرأت نمي كرد به تنهايي به مسجد قبا و يا زيارت حضرت حمزه سيد الشّهدا برود .
اين اشقيا گاهي مدينه منوّره را محاصره مي كردند ، گاهي راههاي منتهي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شيخ امين افندي ، دليل و راهنماي نظاميان نيز از گروه نوبت چي ها بود . [ مؤلف ] .
2 . منظور « سلطان عبدالحميد خان ثاني » آخرين و سي و چهارمين پادشاه عثماني ، پسر عبدالمجيد خان ، ( جلوس 1293 هـ . و متوفّاي 1327 هـ . ) مي باشد .
147 |
به مدينه را مي بستند و با سپاهياني كه از سوي دولت عثماني گسيل مي شد ، مدتها مي جنگيدند ، در موسم حج راه حجاج را مي بستند و به زائران خانه خدا ايجاد مزاحمت مي كردند ، گاهي كار به جايي مي رسيد كه قافله هاي مسلّح سيصد ـ چهارصد نفري نمي توانستند از آن مسيرها عبور كنند .
گاهي اهالي مكّه را تهديد مي كردند . گاهي اهل طائف را مي آزردند . گاهي به روستاهاي مجاور حمله مي كردند . گاهي چيزهاي كوچكي را بهانه كرده ، مشكلات بزرگي به وجود مي آوردند .
دولت عثماني ناگزير مي شد براي دفع شرّ آنها نيرو اعزام كند ، از اين رو ، هزينه سنگيني بر خزانه كشور تحميل مي شد .
اين افراد معمولاً آلت دست عده اي از شيوخ قبايل واقع مي شدند . آنها به منظور تحميل عقيده خود ، اين افراد را به اين كارهاي ظالمانه تشويق و تشجيع مي كردند .
برخي از شيوخ قبايل آنقدر ظالم و ستم پيشه بودند كه براي رسيدن به اهداف و اميال خود ، از كشته شدن هزاران نفر از قبيله خود و يا سپاهياني كه براي دفع آنها گسيل مي شدند ، ذرّه اي متأثر نمي شدند و از اينكه دولت ناگزير مي شد براي اعزام نيرو مخارج سنگيني را متحمل شود ، انديشه نمي كردند .
آنها خود را براي افراد قبيله آنقدر جسور و گستاخ نشان داده بودند ، كه هر خواسته اي داشتند ، بدون هيچ مقاومتي از سوي قبايل ، دريافت مي كردند . . . ( 1 )
جغرافياي مدينه
شهر مدينه بر اساس داخل و خارج سور و محلاّت ، به سه منطقه تقسيم مي شود . تعداد خانه هايي كه در داخل سور وجود دارد ، با خانه هايي كه به صورت بزرگ و چشمگير در بيرون سور ساخته شده ، تقريباً برابري مي كند .
كوچه هاي داخل از نظر وسعت و انتظام در حدّ مطلوب است ، جز اينكه برخي از آنها باريك و غير منظّم است . اين كوچه ها موجب اذيت رهگذرها مي شود .
اين كوچه ها سنگ فرش نشده ، به هنگام وزش بادهاي تند ، گرد و خاك بلند شده موجب اذيت مردم مي گردد ، كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . در اينجا مؤلف پيشنهاد تأسيس يك منطقه نظامي در ميان مكّه و مدينه به دولت عثماني ، با 500 شتر راهوار ، از نوع هَجين ، و 1000 تا 1500 سرباز مسلّح ، براي تأمين امنيّت راه زائران و امنيّت داخلي حرمين شريفين ، مطرح نموده ، كه به جهت اختصار برگردان نشد .
148 |
چنين مسائلي در شهرهاي متمدن يافت نمي شود .
سكّوها و سنگ فرشها در مواردي كج و كوله و در مواردي به قدري تنگ و باريك است كه دو نفر به زحمت از كنار يكديگر عبور مي كنند .
ولي معماري لطيف و زيباي سور و تزيينات دلگشاي خانه ها و مغازه ها تماشاگران را به شگفتي وا مي دارد .
شيوه معماري مدينه
در داخل و خارج سور مدينه ، حدود 10000 خانه بي نقص وجود دارد كه به شكل بسيار مطلوب ، اساسي ، دلپسند و مطابق ميل زائران و مسافران ساخته شده ، از نظر معماري كاملاً منظّم ، بلند ، فراتر از سطح زمين ، داراي دريچه ، پنجره و نورگير بوده ، شبيه خانه هاي آسياي ميانه مي باشد .
برخي از آنها ؛ مانند خانه هاي استانبول ، داراي شاه نشين ، باغچه هاي وسيع ، منظم ، با مناظر زيبا و دلنشين بنياد شده ، با تزيينات و زيبايي خارج از وصف نماي خارجي ، به شهر پيامبر زيبايي خاص بخشيده ، آن را در رديف شهرهاي ديدني كشورهاي متمدّن قرار داده است .
محله هاي سه گانه مدينه
خانه هايي كه در بيرون سور ، در طرف جنوب و غرب ساخته شده ، با جادّه وسيعي كه به « درِ جنايز » معروف است ، از يكديگر جدا شده و منازلي كه در طرف مشرق ساخته شده ، با دشت پهناوري كه « ميدان مناخه » نام دارد ، از آنها جدا مي شود .
به نظر مي رسد خانه هايي كه در اين سه محلّه ، در بيرون سور ساخته شده ، از نظر تعداد ، بيش از خانه هاي داخل سور باشد ، ولي اين تصوّر از آنجا نشأت
149 |
مي گيرد كه خانه هاي بيرون سور ، باغچه هاي وسيعي دارند كه بر وسعت خانه ها افزوده است ، و گرنه تعداد منازل داخل سور كمتر از آنها نيست .
محلاّتي كه در بيرون سور مدينه واقع است ، عمدتاً به صورت غير منظّم ساخته شده و چون هيچوقت از شرّ اشقيا در امان نبوده ، بيشتر ساكنان اين خانه ها از فقرا و كشاورزان مي باشند .
دروازه اصلي سور ، در سمت غربي شهر قرار دارد و باب « عنبريه » ( 1 ) ناميده مي شود . نماي خارجي اين دروازه در سطح دروازه هاي مشهور قاهره است ولي شباهت كامل به آنها ندارد .
ميدان مناخه
دشت مناخه صحراي بسيار وسيعي است كه حدود 400 متر پهنا دارد . پنج مسجد بسيار زيبا در ميدان مناخه ، در سمت دروازه مصر ، با سنگهاي بسيار زيبا ، با معماري بسيار دلگشا ، با اسلوبي هماهنگ و شبيه يكديگر ساخته شده است . در گرداگرد اين مساجد ، خانه هاي فراواني براي اسكان زائران وجود دارد .
در موسم حج زائران خانه خدا تا نزديكي اين مساجد با شترهاي خود مي آيند ، آنجا كه براي خود راهنما و مطوّف انتخاب مي كنند ، آنگاه به خانه اي كه توسط دليل و راهنما اجاره شده عزيمت مي كنند .
افراد مستمند ؛ از جمله حج گزاران مراكشي ، براي خود دليل و راهنما انتخاب نمي كنند ، بلكه در همين ميدان چادر زده ، درون چادر اقامت مي كنند .
اين زائران اگرچه توفيق زيارت رايگان نصيب شان مي شود ، ولي با توجه به فاصله ميدان مناخه تا روضه مطهر ، خستگي زيادي را براي تشرّف به مسجد نبوي ( صلّي الله عليه وآله ) در اوقات پنچگانه نماز متحمّل مي شوند ، آنگاه براي يافتن جا در مسجد النّبي نيز به مشكل مي افتند .
اين زائران براي اينكه چند ريال به دليل نپردازند ، در داخل شهر مسكن نمي گزينند و اين همه مشكلات را تحمّل مي كنند ، ولي حجاج متموّل اين سعادت را دارند كه در داخل شهر مسكن گزيده ، در همه اوقات نماز به آرزوي ديرين خود برسند و سعادت زيارت پر ميمنت حرم مطهر را پيدا كنند .
در يك سوي ميدان مناخه ، محلّي براي استراحت اشتران منظور شده ، كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تصوير زيباي « باب عنبريه » در حال رژه رفتن نيروهاي انتظامي ، در كتاب « مدينه شناسي » ج1 ؟ ؟ ؟ ، تصوير شماره 101 آمده است .
150 |
پس از اسكان زائران ، مسؤول اشتران هر قافله اي ، شترها را تحويل گرفته ، به ساربانها تحويل مي دهند ، تا هنگام بازگشت زائران آنها را به چرا مي برند و به نوبت از آنها محافظت مي كنند .
سرزمين مناخه كه در سمت غربي مدينه قرار دارد ، در گذشته مالكان خصوصي داشت ، بعدها بر اساس نياز مبرمي كه احساس مي شد ، از سوي دولت خريداري شده ، براي اسكان زائران اختصاص يافت و لذا ساختمان سازي در آنجا ممنوع اعلام شد و به عنوان استراحتگاه زائران وقف گرديد .
وجه تسميه
« إناخه » در لغت ، به معناي خوابانيدن شتر و « مُناخ » به معناي استراحتگاه اشتران است . ( 1 ) از اين رهگذر ، پس از انتخاب اين منطقه به عنوان استراحتگاه اشتران ، به آنجا « مناخه » گفتند .
در اوايل ، اين واژه تنها در مورد ميدان مناخه به كار مي رفت ، ولي بعدها تعميم يافت و به كلّ سرزميني كه در جهت غربي بيرون سور قرار دارد « مناخه » گفته شد .
اكنون مناخه بسيار گسترش يافته و براي خود كشوري شده است ، تا جايي كه در آن نماز جمعه اقامه مي شود .
كوهها و كوهپايه هاي مدينه
به طوري كه در فصل هاي بعدي توضيح داده مي شود ، مدينه منوّره دو كوه مهم به نامهاي : « اُحُد » و « عيْر » دارد ( 2 ) و چهار دشت به نام هاي : « قنات » ، « بطحان » ، « عقيق اكبر » و « عقيق اصغر » .
در مواقعي كه باران تند مي بارد ، سيل هايي در اطراف مدينه به راه مي افتد ؛ به ترتيب از وادي هاي : بني سليم ، حَرّه ، غابه و سپس أضم عبور كرده ، به سوي چاه هاي : عثمان و عروه سرازير مي شود . ( 3 )
نواحي مدينه
در پيرامون شهر مقدس مدينه ، ناحيه هايي است با نام هاي : كَوْر ، تيما ، دومة الجندل ، فرع ، ذوالرّمه ، وادي القري ، ينبع ، سيّاله ، رهاط ، اكحل ، مدين ، فدك ، ( 4 ) خيبر ، روستاهاي عُرَينه و دهها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . لسان العرب ، ج14 ، ص321
2 . جنگ اُحُد در دامنه كوه اُحُد واقع شده ، قبر شريف جناب حمزه سيّد الشهدا و ديگر شهداي اُحُد بر فراز آن قراردارد . احاديث فراواني درعظمت وقداست كوه احد وارد شده و ازرسول گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) روايت شده كه ميان دو كوه « اُحُد » و « عيْر » را حرم قرار داده است . [ معجم البلدان ، ج4 ، ص172 ] .
3 . موقعيت چاه عُروه در جنوب حَرّه و بَرّه ، در كتاب مدينه شناسي ، ج1 ، نقشه شماره 45 مشخّص شده و چاه عثمان همان چاه « رومه » مي باشد كه به چاه عثمان اشتهار يافته است . [ مرآت الحرمين ، ج1 ، ص484 ] .
4 . بسيار جالب توجّه است كه مؤلف محترم در ميان نواحي مدينه از ناحيه « فدك » نام مي برد و معلوم مي شود كه به هنگام تأليف كتاب ( =1299 هـ . ) فدك از نواحي مشهور مدينه بوده است .
151 |
ناحيه ديگر ، كه اسامي آنها معروف و مشهور است .
اسكله جار
كرانه درياي « قُلْزُم » ( 1 ) را در نواحي مدينه « جار » مي گويند و در آنجا بندر و اسكله زيبايي است كه آن نيز به « جار » معروف است .
در ساحل درياي قلزم ـ بحر احمر ـ شبه جزيره اي به طول سه ميل واقع است كه از سه طرف به وسيله درياي « شاپ » ( 2 ) احاطه شده است . به هنگام وزش بادهاي مخالف و مخاطره آميز شدن دريا ، بَلَم ها و قايق ها در اين ساحل پهلو مي گيرند و تا عادي شدن دريا آنجا را ترك نمي كنند .
ساحل جار براي نگهداري دام بسيار مناسب است .
سرزمين عجايب
بر اساس نقل شمس الدّين ، ابو عبدالله محمد بن طالب انصاري دمشقي ، در كتاب « نخبة الدّهر في عجائب البرّ و البحر » در كوهها و كوه پايه هاي اطراف مدينه ، حيوانات شگفت و عجيب الخلقه فراواني يافت مي شود .
از شگفتي هاي خلقت ، از قدرت حضرت احديت ، نشانه اي در آفرينش ، نوعي ملخ به نام « جربوع » تجلّي كرده ، كه پيرامون چشمه « نُخَيل » ( 3 ) يافت مي شود و اهالي مدينه به آن « جربوع » مي گويند .
جالب توجه است كه جلوه هايي از حيوانات عظيم الجثّه در اين حيوان ( جربوع ) به چشم مي خورد :
1 ) چهره اش شبيه چهره اسب ،
2 ) ديده هايش ؛ مانند ديدگان فيل ،
3 ) گردنش شبيه گردن گاو ،
4 ) سينه اش مانند سينه شتر ،
5 ) شكمش شبيه شكم عقرب ،
6 ) بال هايش چون بالهاي كركس ـ از تيره قره قوش ـ ،
7 ) ران هايش شبيه ران شتر ،
8 ) پاهايش همانند پاهاي شتر مرغ ،
9 ) و دمش شبيه دم مار است .
منزه است آفريدگاري كه عقل ها در عجايب خلقتش در حيرت و شگفتي اند .
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . در ساحل درياي احمر ـ ميان مكّه و مصر ـ شهري بوده به نام « قُلْزُم » كه درياي احمر را به اين مناسبت « درياي قلزم » مي گفتند . در كرانه درياي قلزم بندري در نواحي مكّه بوده كه آن را « جدّه » مي گفتند و بندري در منطقه مدينه ، كه آن را « جار » مي ناميدند .
2 . درياي احمر در زبان عاميانه ، به « درياي شاپ » شهرت داشت . [ قاموس الاعلام ، ج4 ، ص2803 ] .
3 . « نُخَيل » نام چشمه اي در 5 ميلي مدينه است . [ معجم البلدان ، ج5 ، ص278 ] .
152 |
* پي نوشت ها :