بخش 4

تاریخ و رجال مأموریت های مشکوک در سرزمین های مقدس


75


ميقات حج - سال سيزدهم - شماره چهل و نهم - پاييز 1383

تاريخ و رجال


76


مأموريت هاي مشكوك در سرزمين هاي مقدس ( 4 )

حسن السعيد / اصغر قائدان

در هجدهم جولاي 1814م . يكي از خطرناكترين جهانگردان قرن نوزدهم اروپا در جده پياده شد و براي ديدار با خديو محمّد علي پاشا ، راهي طائف گرديد . آنگاه از طائف براي اداي فريضه حج وارد مكه مكرمه شد و خود را با نام مستعار شيخ ابراهيم شناساند . اين جهانگرد ، فردي سوئيسي اما انگليسي الأصل به نام « يوهان لودنج بيركهارت » و يكي از مهمترين جهانگردان اروپايي بود كه بيش از ديگران علم و آگاهي داشت و آوازه و شهرتش در همه جا پيچيده بود .

بيركهارت كيست ؟

مأموريت او چه بود ؟

چه ره آوردي داشت و چه نتايجي به دست آورد ؟

شخصيت بيركهارت

در انگلستان او را با نام « جان لوئيس » مستشرق و سيّاح سوئيسي مي شناختند كه در سال 1784م . در لوزان متولد و در رشته شيمي از لايپزيك و گوتنگن فارغ التحصيل شد .

او از انگلستان ديدن كرد و در سالهاي 1809 ـ 1806م . در دانشگاه كمبريج ، طب ، نجوم و زبان عربي را آموخت . وي آنگاه به تابعيت انگلستان درآمد و براي تقويت زبان عربي و فراگيري قرآن و تسلّط به علوم دين


77


اسلام و فقه اسلامي ، با نام ابراهيم بن عبدالله به شهر حلب رفت . او از شهرهاي تدمر ، دمشق ، مصر و سرزمين هاي حبشه و شمال سودان ديدن كرد . در سال 1815 براي انجام فريضه حج به حجاز رفت تا از آنجا عازم قاهره شود . يك سال بعد ؛ يعني ژوئن 1816 ضمن ديدار از صحراي سينا به قاهره بازگشت تا از آنجا سفر جديد اكتشافي خود را آغاز كند ، اما بيمار شد و در سال 1817 در قاهره درگذشت . اين خلاصه اي از مهمترين دوران زندگي بيركهارت بود كه مي توان گفت او سبك متنوعي از نوشتار را در تاريخ سيّاحان اروپا برجاي گذاشت كه در طول 3 دوره تكامل يافت .

در فضاي اختلاف ميان دولت ها ، كه به دنبال حمله ناپلئون به مصر ، اروپا شاهد آن بود و عمده اين ادعاها و اختلاف ها ميان كشورهاي قدرتمند ، بهويژه فرانسه و انگلستان در زمينه حاكميت بر مصر وجود داشت ، اين شرايط خاص كه بيركهارت با آن روبه رو بود ، في نفسه در لندن و دانشگاه كمبريج او را براي انجام مأموريت خاصش آماده مي ساخت كه البته اين امر از اهداف استعمارگران در مشرق دور نبود . استعداد و ويژگيهاي خاصي كه بيركهارت داشت ؛ از


78


جمله شيفتگي و علاقمندي او به علم ، قدرتِ بالاي تحمّل او در سختي ها و مهارت شگفت آور او در پنهان ساختن خود در پوشش اسلام و پيش گويي او از رخدادهاي حال و آينده ، همه و همه او را پذيراي مأموريت مهم و خاص مي كرد . با توجه به اينكه وي مرحله جديدي از تاريخ شرق شناسي را آغاز كرد ، اما ما ناگزيريم كه به شكل گذرا مسائلي را روشن سازيم :

حمله ناپلئون : انگيزه هاي درگيري

حمله ناپلئون به مصر و اشغال اين كشور توسط او ، در آغاز قرن نوزدهم ( 1801 ـ 1798 ) مرحله جديدي از روابط فرانسه و امپراتوري عثماني را فراهم مي ساخت كه با بردباري و دور انديشي از مراحل قبل متمايز شده بود . در اين زمان بود كه فرانسه متوجه شد نبايد نه تنها نقشش را به حمايت از كاتوليك ها محدود كند بلكه براي حفظ سيطره و قدرت خود در درگيري هاي جدي و جديد در امپراتوري عثماني از سوي قدرتهاي جهاني چون روسيه ، انگلستان و آلمان وارد شود . تاريخ نگار معروف توين بي مي نويسد :

« ناپلئون ضربه كاري و قاطع خود را در ( م 1801 ـ 1798 ) به مصر وارد ساخت كه از حافظه شرقي پاك نمي شود و حتي شكست هاي بعدي ناپلئون در جنگ هاي او نيز نتوانست تأثيري در پاك شدن آن جنگ از آن شكست كند .

بريتانياي كبير انقلاب صنعتي خود را تكميل مي كرد . در طول جنگ 1814 ـ 1792 نقش مهم و اساسي فرانسه در تجارت با سرزمين هاي شرق از او گرفته شد . با اين وجود در ميان مردم مشرقِ ساكن غربِ كانال سوئز تا غرب رود فرات ، زبان و فرهنگ فرانسه رواج پيدا كرد . نظريه هاي سياسي فرانسه پايه گذار سياست خارجي ( نوين ) تمدّن غرب شد . » ( 1 )

پروفسور ادوارد سعيد در اين مورد مي نويسد :

« اگر ما حمله ناپلئون را به عنوان اولين و مهمترين تجربه خاورشناسي نوين بدانيم ، مي توانيم باطل شدن آن را در تحقيقات اسلامي ، كه از سوي خاورشناساني چون :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . جعفر الخياط ، مكه في المراجع الغربيه ، ضمن موسوعة العتبات المقدسه ، جعفر خليلي ، ط 2 ، بيروت 1407 ، ص264


79


ساسي ، رينان و لين مطرح شده ، رسمي سازيم . از بنيان گذاران اين فرهنگ و برادران خلف شرق شناسي گذشته هستند . رينان و لين ( 1 ) خاور شناسي را در مسيري علمي و عقلاني جديد قرار دادند . نتايج اين پژوهش نه تنها در كتابهايشان بلكه در افكار و عقايدي كه مي توان آن را به صورت عمومي مورد استفاده قرار داد ، آشكار است . هركس مايل باشد مي تواند با تكيه بر آنها مستشرق شود . آنها دستاوردهاي عظيمي در خاورشناسي داشتند ؛ به گونه اي كه تدوين اصطلاحات علمي در اين زمينه را ممكن و ابهامات موجود را برطرف ساختند و شيوه خاص و نويني براي معرفي شرق بنيان نهادند ، تا آنجا كه شخصيت و اقدامات اين خاورشناسان ، مرجع اصلي شرق شناسي شد . خاورشناساني كه برنامه هاي منسجم و هماهنگي با اين مراجع داشتند ، به طور قانوني اجازه فعاليت يافتند . با حضور بيركهارت نوعي فرهنگ شرق شناسي شكل گرفت كه تاكنون با نام او همراه است . بنابراين ، كساني كه در صدد بهره برداري از اين فرهنگ بودند ، به تشكيل محافل علمي و تحقيقاتي در مورد اين افكار و آرا پرداختند و هدف آنان اين بود كه مي خواستند گروهي را كه داراي فرهنگ و انگيزه يكساني بودند ، تربيت كنند و در داخل از آنان به عنوان گروههاي تحقيقاتي استفاده برده و در خارج از كشورها نيز مطامع و آرمان هاي كشورهايشان را توسط آنان تأمين كنند . با تكيه براين اصل بود كه اروپا در قرن هفدهم نفوذ و تسلط خود را بر شرق افزايش داد . به گونه اي كه لفظ شرق شناسي در فرهنگ عمومي مردم راه يافت . ( 2 )

اگر بخواهيم به بررسي دقيق شرق شناسي و چگونگي نفوذ غرب بر شرق و تسلط و سيطره بر آن بپردازيم ، به مهره هاي معدودي برمي خوريم ؛ از جمله ، مورخاني مانند ميشليه ، رانكه ، توكفيل و بيركهارت كه شرح مفصلي از اين علم را مانند پارچه اي كه به روش خاص بافته شود ، بيان كردند .

مسأله اي كه به تحقيق مي توان گفت اينكه مستشرقان براي صدها سال تاريخ ، شخصيت ها و سرنوشت شرق را تدوين كردند . مستشرقين درطول دو قرن نوزده و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، قسم المدنيه ، ص242

2 . خيرالدين زركلي « قاموس الاعلام » ، ج8 ، ص334 ، بيروت ، دارالعلم للملايين 1986م . نجيب العقيقي ، « المستشرقون » ، ج2 ، ص52 ، چاپ 4 ، قاهره ، 1980م .


80


بيست ، گروههاي مهمي را تشكيل دادند ؛ زيرا زمينه هاي جغرافياي تخيّلي و واقعي در اين زمان اوج گرفته بود و روابط اروپا و شرق به تسلّط و سلطه گري اروپا محدود شد . اين علم به استفاده از منابع طبيعي و بازارهاي مستعمرات محدود نشد ؛ چرا كه شرق شناسي نتايج مورد نظر خود را به دست آورد و اين موضوع از محافل بحث و گفتگو به تشكيل مؤسسات و تحقيقات امپرياليسم منجر شد . ( 1 ) به اين ترتيب ، در آينده اين ميراث خاورشناسي به مثابه راهنمايي براي استعمار سرزمين ها و اقوام شرق گرديد . از اين رو سيطره بر شرق و تحقير و استثمار مردم آن ، ايجاب مي كرد كه نسبت به شناخت و آگاهي از نوعِ حكومت و مردم اين مناطق ، كه حكومت بر آنان را آسان و عادي مي ساخت ، اقدام كنند .

بنابراين ، افزايش قدرت ، نيازمند افزايش شناخت و آگاهي بود ؛ به اين ترتيب ،

در فهرست مراكز انگليسي ، كه خدمات شاياني به انگلستان كردند ، نام دو مؤسسه آكادميك بيشتر توجه همه را به خود جلب مي كند ؛ دانشگاه آكسفورد و دانشگاه كمبريج

پي در پي رابطه منطقي ميان علم و آگاهي و سيطره بر شرق وجود داشت . ( 2 )

بحث هايي در مورد تبليغ . . . و نيز دانشگاه كمبريج :

آنچه در محدوده بحث ما مي گنجد ، مشخص كردن مواضع انگلستان ومسؤوليت ها و اهداف مأموريت بيركهارت است . به اين ترتيب ، دو استعمارگر پير انگلستان و فرانسه ، بدون وجودِ روسيه و آلمان ، نقش محوري را در اين راستا ايفا كردند . استعمار در آغاز راه ؛ يعني در اولويت نخست ، بلكه بالفعل ، به ايجاد مصالح و تعيين آن مي انديشيد ؛ مصالحي كه تجاري ، ديني ، فرهنگي يا مربوط به روابط و مبادلات بود ؛ براي نمونه ، انگلستان آنچه مربوط به اسلام و كشورهاي اسلامي مي شد ، در توصيف آن از نيروي مسيحيان ، كه داراي مصالح مشروع بوده و بايد آن را حفظ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . زين نورالدين زين ، الصراع الدولي في الشرق الاوسط و ولادة دولتي سوريا و لبنان ، بيروت ، دارالنهار ، 1971م . ص34

2 . دو نفر اول به عنوان مسافران مسلمان مطرح بودند . فرد دوم در ميان سالهاي 1835 ـ 1832 در پوشش اسلام و نام اسلامي ، منصور افندي ، در مصر مقيم شد .


81


مي كردند ، استفاده كرد ، لذا مؤسساتي براي تحقيق اين مصالح ايجاد نمود . مهمترين سازمانهاي ابداعي ؛ « مثل جمعيت گسترش فرهنگ و مسيحيت » 1698م . و « جمعيت گسترش انجيل در مناطق مختلف جهان » 1701م . پديد آمد و انجمن هايي در دفاع از اين جمعيت ها تشكيل شد ؛ مانند « انجمن تبليغ انجيل » 1792م . « انجمن كتاب مقدس انگلستان و بيگانگان » 1804م . و « انجمن لندني هاي گسترش مسيحيت در بين يهوديان » 1808م . كه به سرعت دامنه اين فعاليت ها سرتاسر اروپا را فرا گرفت .

علاوه بر اين ، انجمن هاي تجاري ، انجمن هاي آموزشي و مؤسسات كشف مناطق جغرافيايي تشكيل شد . ساخت مدرسه ، مؤسسات ترجمه ، مراكز علمي ، كتابخانه ها ، مركز كنسول گريها و كارخانجات ، امكاناتِ وسيعي را براي اروپاييان ، كه اگر احياناً قصد داشتند در شرق ساكن شوند ، فراهم مي آورد . در اين دوران مفهوم « منافع » اهميت فراوان يافت و از اين منافع بعداً با هزينه هاي هنگفت و نيروهاي زياد دفاع شد . ( 1 )

در اينجا لازم به تأكيد نيست كه انگيزه هاي سياسي ـ نظامي انگلستان بر روابط ( دوستانه ) با شرق غلبه كرد و به اشغال نظامي استعماري منجر شد . بي شك خاورشناسانِ انگليسي در طليعه اين اشغال قرار داشتند و آگاهي هاي دقيق آنها تضمين كننده موفقيت كشورشان بود . اكثر اين مستشرقان ، اگر نگويم همه آنها ، از مؤسسات و مراكز علمي انگلستان فارغ التحصيل شدند و زير پوشش علم و اكتشاف ، به اين مأموريت هاي ديپلماتيك دست زدند . ( 2 ) در فهرست مراكز انگليسي ، كه خدمات شاياني به انگلستان كردند ، نام دو مؤسسه آكادميك بيشتر توجه همه را به خود جلب مي كند ؛ دانشگاه آكسفورد ، كه در قرن دوازده ميلادي و دانشگاه كمبريج ، كه در سال 1257م . تأسيس شد . نقش دانشگاه كمبريج در اين راستا ، چشمگيرتر بود ؛ زيرا بيركهارت يكي از فارغ التحصيلان اين دانشگاه بود . او نخستين كسي است كه كرسي دروس عربي را در انگلستان ، در سال 1632 پايه گذاري كرد . اين اقدام با تلاش سر توماس آدامز ، از بزرگترين تاجران

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ادوارد سعيد ، « الاستشراق : المعرفة ، السلطة ، الإنشاء » ، تعريب كمال ابو ديب ، چاپ 2 ، بيروت ، 1982م . ص145

2 . همان كتاب ، ص120


82


ماهوت انگلستان صورت گرفت .

طبيعي است كه اهداف علمي ، تنها هدف تشكيل اين كرسي نبود ، بلكه اهداف تجاري ، سياسي و نظامي نيز دنبال مي شد . اين امر به وضوح و بدون هيچگونه پنهانكاري به چشم مي خورد . نخستين استادي كه به رياست كرسي مطالعات عربي در دانشگاه كمبريج برگزيده شد ؛ يعني آبراهام ويلوك ، در نامه اي به مؤسس اين كرسي ؛ آدامز ، نوشت :

« هدف از تأسيس اين كرسي ، تنها آگاهي به آداب و نشر معرفت نيست ، بلكه خدمت به پادشاه و دولت در زمينه تجارت با كشورهاي شرقي و توسعه گسترش كليساها و تبليغ مسيحيت در ميان كساني است كه در تاريكي ها زندگي مي كنند . »

با آغاز اين شيوه ها ، روش پيشرفت انگلستان نيز آغاز شد . بهويژه بعد از اينكه تعدادي از اين خاورشناسان اهميت فوق العاده يافتند . شايد مهمترين رخداد قرن دوازدهم در زمينه خاورشناسي ، تأسيس انجمن آسيايي ها در بنگال توسط سر وليم جونز در سال 1784 بود . در اين دوران تعدادي از خاورشناسان اين عصر ، از كساني بودند كه در پوشش فعاليت هاي ديپلماتيك يا نظامي ، همانند افسران يا فرزندان افسران يا نيروهاي كادر وزارت مستعمرات بريتانيا ، در خدمت سلطنت انگلستان قرار داشتند .

در اوايل قرن نوزدهم ، دانشگاه كمبريج زير نظر ادوارد گرنول براون ، دروسي را براي كارمنداني كه مقدر بود در پوشش كنسول در شرق و يا مترجم مشغول شوند ، تدوين كرد . همچنين توجه به زبان هاي كشورهاي اسلامي در كمبريج به شكل عملي و نه آكادميك آغاز شد . اين روند ، در ساير دانشگاههاي انگلستان نيز شروع شد . ( 1 ) سؤال اساسي كه در اينجا طرح مي شود ، اين است كه : نقش بيركهارت در اين فعاليت ها چه بود ؟

در خدمت امپراتوري بزرگ

انبوهي از تجربه هاي تلخ ، كه خانواده بيركهارت با آن روبه رو بودند ، تأثير عميقي در انگيزه هاي او داشت . بدينسان كه خاندان وي بعد از اشغال سوئيس توسط فرانسه ، از اين كشور گريختند و به آلمان رفتند تا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صالح زهرالدين ، « الاسلام و الاستشراق » ، بيروت ، 1412م . ص107


83


بيركهارت تحصيلاتش را قبل از اينكه به انگلستان برود ، تكميل كند . اما چرا بيركهارت به انگلستان مهاجرت كرد ؟ آيا ميان مهاجرت او با كينه اي كه از فرانسه به سبب اشغال كشورش و آواره شدن خانواده اش داشت ، رابطه اي بود ؟ آيا پدرش در اين امر داراي نقش بود ؟ گفته شده كه پدرش او را تشويق مي كرد به ارتش انگلستان بپيوندد و فرانسه را دشمن قديمي خود بداند . ما دلايل محكمي در اين مورد در دست نداريم و همه دلايل مهاجرتِ بيركهارت و پذيرش تابعيت انگلستان توسط او را نمي توان بر اساس دلايل علمي توجيه كرد ؛ بهويژه كه لندن در آن زمان بسيار شكوفا و پر رونق بود و فعاليت هاي پر مرارت آنها را به عنوان مركز علمي اروپا تبديل مي كرد ؛ چنانكه ادوارد سعيد مي گويد : ( 1 ) اين مسأله در سايه اختلاف روبه افزون ، ميان انگلستان و فرانسه پديد آمد .

بيركهارت در لندن ، به سر جوزف بانكس ، عضو انجمن آفريقا معرفي شد ، كه در گذشته سفرهاي اكتشافي در منطقه نيجر انجام داده بود . گرچه با درگذشت كاشفان ، فعاليت اين انجمن پايان يافته بود ، اما محقّق انگليسي پيتر برينت تأكيد كرد كه بيركهارت به لندن رفت تا خودش را به انجمن آفريقا ملحق كند كه اعضاي آن را تعدادي از عالمان و تجار سرمايه دار تشكيل مي دادند و اميدوار بودند اسرار سرزمين هاي پايين آفريقاي جنوبي ، غربي و مجراي رود نيجر را كشف كنند ؛ زيرا اين امر موجب نفوذ انگلستان در ساحل آن رود مي شد و اين تنها راه رسيدن به سواحل گامبيا از شرق نبود كه هوثورن و بارك قبلا آن را طي كرده بودند . بلكه در جنوب غربي مصر راهي از ميان آبادي ها مي گذشت و به اين رود مي رسيد . آنها اميدوار بودند كه راهي را در آن سوي صحرا بيابند ؛ زيرا كساني كه اين راه را مي پيمودند ، اميد داشتند كه در يكي از دو طرف رودخانه ، به منطقه تمبكتو ( 2 ) مصب ( دهانه ) رودخانه را در دو طرف ديگر كشف كنند . ( 3 ) براي رسيدن به تمبكتو ، بيركهارت به نظرش آمد با حجاج ، كه از مكه مكرمه برمي گشتند ، همراه شود اما آنان او را ناچار به پرداخت يك ليره استرلينگ كردند . ( 4 ) بيركهارت در آن زمان به عنوان نماينده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ادوارد سعيد ، ص124

2 ـ شهري در سودان است .

3 . صالح زهر الدين ، ص108

4 . همان كتاب ، صص110 و 111


84


« انجمن جغرافيايي » پذيرفته نشد مگر آنكه خود را براي زندگي سخت و دشوار آزمايش ها و محنت ها و رنجهايي كه در انتظارش بود ، آماده كند . ( 1 ) بنابراين ، در سال 1808 به دانشگاه كمبريج رفت و به آموختن زبان عربي ، طب ، نجوم و ساير علوم پرداخت . او خودش را براي زندگي دشوار آماده مي كرد ، حتي زماني كه در انگلستان بود در شرايط سخت زندگي مي كرد و خود را از لذت هاي زندگي غرب محروم مي نمود . روي زمين مي خوابيد و ساعات طولاني را پياده روي مي كرد و به جاي غذا ، سبزي مي خورد تا اينكه آماده شد براي نخستين بار ، گامهايش را بر سواحل آسيا نهد .

او عقايد نژادپرستانه غربي ؛ مانند نظريه « برتري نژادي كه بر مركزيت و اطراف استوار بود » و نيز « غرب سرچشمه و خاستگاه تمدّن بشريت است » را پذيرفت ، بدين معنا كه انگلستان پرچمدار اين رسالت غرب « سفيد پوست » براي رهبري « بربرها » و « وحشي » به سوي تمدن است . بي شك همه اين آمادگي ها و برنامه ريزي ها براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . براي آگاهي بيشتر ، به « فصل الجغرافية التخيليه » ، ادوارد سعيد ، ص80 به بعد رجوع كنيد .


85


بيركهارت ، جهت انجام مأموريتي سرّي و غير عادي بود .

پرسشي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه ميان زبان عربي ، ستاره شناسي يا طب چه ارتباطي وجود داشت كه بيركهارت در آن زمان بخواهد اين علوم را در دانشگاه كمبريج ، كه سابقه درخشاني در توطئه هاي استعماري و تلاش براي كريه ساختن چهره اسلام داشت ، بياموزد ؟

برخي نيّاتِ پشت پرده و مخفيِ مأموريت بيركهارت ، زماني بر ما روشن مي شود كه بدانيم انگلستان در آن زمان مي كوشيد از راههايي كه به هندوستان ختم مي شد به دقت مراقبت كند تا در برابر نفوذ روز افزونِ فرانسه بايستد ؛ يعني در واقع مي كوشيد از پيشروي فرانسه جلوگيري كند ؛ زيرا فرانسه بعد از شكست در هند ، كوشيد بخش شرقي امپراتوري انگلستان را تحت فشار قرار دهد و راه ارتباطي هند و انگلستان ؛ يعني كشور مسلمان مصر را در اختيار گيرد . اين بود كه انگلستان توجه بيشتري به مسأله شرق ، به خصوص مصر داشت . ( 1 ) در زماني كه شبه جزيره عربستان شاهد درگيري و رويارويي ميان محمد علي پاشا و وهابيون بود ، و اين زماني بود كه وهابيان دامنه نفوذشان را از نجد تا حجاز گسترش داده بودند ، جهانگردي به شام رسيد كه به ذكاوت ، فعاليت و ويژگيهاي برجسته ديگر شناخته شده بود . براي كساني كه در ايجاد شكاف در شبه جزيره عربستان و وحدت اسطوره اي اعراب مي كوشيدند ، الگو شده بود . ( 2 ) اين جهانگرد فردي جز بيركهارت نبود كه مأموريتش را از شهر حلبِ سوريه آغاز كرد و با شروع اين مأموريت ، ماجراجويي او نيز شروع شد .

شام ، گامي در راه هزار مايلي

بيركهارت دو سال را در اين شهر گذراند . در آنجا نه تنها زبان عربي را تكميل كرد كه فرهنگ و آداب عربي بهويژه قرآن كريم و تفسير آن را نيز تا حدّي آموخت و مورد احترام كساني قرار گرفت كه علاقمند بودند در مورد معاني آيات قرآن با يكديگر بحث كنند . او در اين زمينه به مهارت و تسلط كامل رسيد . ( 3 ) تسلّط او زماني دانسته مي شود كه به طور كامل ترجمه اي از كتاب « روبنسون كروز » را ارائه كرد . او دين اسلام را با جديت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . پيتر برينت ، همان جا .

2 . رلي الزين ، همان جا .

3 . همانجا .


86


فراگرفت و نام خود را به « ابراهيم بن عبدالله » تغيير داد . در مدت اقامتش در سوريه ، از قبايل متعدد ؛ از جمله قبيله عنيزه ديدن كرد تا فرات رفت و نتايج ديدار و تحقيقاتش را چاپ كرد . او نخستين كسي است كه تحقيقات جامعه شناسانه اي را در خصوص قبايل صحرا انجام داد . وي در اين مورد مي نويسد :

« من در اين باديه بهترين لحظات زندگي ام را گذرانده ام كه البته آن لحظات سخت ترين لحظاتم بود . گاهي اوقات بي صبرانه منتظر غروب خورشيد بودم ؛ زيرا مي دانستم محافل غنا و موسيقي و رقص شبانه ، مرا از اينكه ساعات طولاني بازيچه دست همسفرانم باشم ، نجات مي داد . » ( 1 )

بيركهارت در طول مدتي كه در سوريه و بهويژه جزيرة العرب ساكن بود ، نكات جالب و شگفت آوري در مورد عادات و سنن روستائيان بدوي و صحرانشين ، كه آنان را دوست داشت ، بيان كرده است . مطالب و دست نوشته هاي او ، اساسي براي مراكز و مؤسسات اقتصادي ، اجتماعي و سياسي در خصوص صحرانشينان شد . ( 2 ) در فوريه سال 1812 بيركهارت احساس كرد مي تواند سفرش را به سمت نيجر آغاز كند . او از سوريه به قاهره رفت . در ميان راه ، در جستجوي آثار البترا ( 3 ) در اردن ( 4 ) برآمد و با سختي از كوههاي بلند مشرف به بحرالميت گذشت . وي نخستين اروپايي بود كه از اين راه عبور مي كرد .

بيركهارت در اين سفر از تپه هاي بلند مشرف به پايتخت قديمي قوم نبط ، كه پيش از آن « سيتزن » تلاش كرده بود از آن عبور

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . د . حلمي خضرساري ، صورة العرب في الصحافة البرهانيه ، ترجمه عطا عبدالوهاب ، بيروت ، مركز دراسات .

2 . پيتر برينت ، همان ، 108

3 . البترا يا پترا شهري تاريخي از دوران سكونت نبطي ها در اردن كنوني است . پتره به معناي صخره و سنگ است و چون مردم اين منطقه خانه ها ، معابد و قبور خود را در دل صخره ها مي كندند ، آنجا را پترا يا البترا نام نهادند . البترا جزو عربستان ، صخره اي در اعصار قديم بوده است . حدود هزار سال قبل از اينكه منطقه پترا توسط اين سياح و كاشف ( بيركهارت ) كشف شود ، در قرآن كريم از آن سخن گفته شده بود . { وَإِنْ كانَ أَصْحابُ اْلأَيْكَةِ لَظالِمِينَ . . . وَكانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً آمِنِينَ } ( حجر : 82 ـ 78 ) ؛ « اصحاب اَيكه ، كه ستمكار بودند . . . در كوه ها خانه هاي خود را مي تراشيدند در حالي كه ايمن بودند . »

4 . همان جا .


87


كند ولي موفق نشده بود ، گذشت . او شهر اسطوره اي البترا را به گونه اي توصيف كرد كه حيرت جهانيان را برانگيخت . ( 1 ) در زماني كه وي آماده مي شد به قاهره برود ، خانمي به نام « ليدي هستر ستانهوب » همراه كارواني در آنجا ، در راه محل اقامتش به لبنان قرار گرفت ؛ جايي كه بتواند مأموريت سرّي خود را انجام دهد . ازكارهاي او مراقبت از جاسوسان فرانسوي ناپلئون در شام بود كه بايد مي كوشيد آنان را جذب و به عنوان جاسوساني براي بريتانيا درآورد ، ستانهوب در مسيرِ بازگشت ، به شهر الناصره رسيد . در آنجا روزي جواني با چهره اي غربي ولي لباس عربي جلو آمد و خودش را شيخ ابراهيم شناساند . او به انگليسيِ صحيح حرف مي زد . آن جوان كسي جز جهانگرد بزرگ بيركهارت ، كاشفِ البترا و آثار ابوسمبل نبود . ( 2 ) به نظر مي آيد كه بيركهارت او را از اهداف مأموريت خود يا بخشي از اهدافش ، به خصوص آنچه مربوط به تلاش هايش در صحرا و دستاورد آن بود آگاه كرد . خانم ستانهوب مأموريت داشت بعد از مدت كوتاهي اقامت در لبنان ، به دمشق برود . در آنجا به صحرانشينان باديه پيوسته ، پيمان هاي دوستي برقرار سازد ؛ چنانكه به سفر به سوي تدمر اقدام كرد و در آنجا با شيوخ قبايل عرب ارتباط برقرار كرد و از بخشش مال به آنها دريغ نكرد . او اولين زن اروپايي بود كه به شهر قديمي و تاريخي زنوبيا ( 3 ) قدم گذاشت . ( 4 )

در اوايل قرن نوزدهم . . . توجه به زبان هاي كشورهاي اسلامي در كمبريج به شكل عملي و نه آكادميك آغاز شد .

گفتني است ، دور از انتظار نيست كه بيركهارت به طور مستقيم و غير مستقيم نقش كفيل ستانهوب را در مأموريتش در صحراها انجام داده باشد ؛ همانگونه كه ستانهوب بيركهارت را از مأموريتش بهويژه از نامه اختصاصي خود به محمدعلي پاشا آگاه كرد . در اين نامه او خواستار حفظ روابط موجود شد ، به گونه اي كه محمدعلي پاشا هيچ يك از خواسته هاي او را بي پاسخ نگذاشت ، بهويژه اينكه ستانهوب يك ماه كامل ( ماه مي ) را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيفة الحياة ، همانجا .

2 . صورة العرب في الصحافة البريطانيه ، هامش 95

3 . ملكه ذنوبيا يا اذينب ، پادشاه تدمر ، در سوريه كنوني بوده است .

4 . صحيفة الحياة ، همانجا .


88


به عنوان ميهمان در خدمت او بود . ( 1 ) به اين ترتيب ستانهوب بسياري از تلاش هايش را فقط به خاطر بيركهارت انجام داد . همانگونه كه او نيز بسياري از سختي ها را براي رسيدن ستانهوب به سرزمين شام تحمّل كرد .

سياحت در سرزمين نيل

بيركهارت راه دشوار قاهره را چند هفته بعد از ديدار با ستانهوب طي كرد . او در سپتامبر 1812 به قاهره رسيد ، اما تمام تلاش وي براي رسيدن به تمبكتو خلاصه شد . هنگام رسيدن به قاهره ، با محمدعلي پاشا ديدار كرد و اميدوار بود كه راهي بيابد تا او را به مناطق غربي و اوّلين مرحله از سفرش به رود نيجر برساند . اما صحراي بزرگ آفريقا را در پيش رو داشت و فرصت نجاتش اندك بود . ( 2 ) مدت زيادي نگذشت كه او متوجه شد كارواني قصد دارد به سمت آفريقاي غربي حركت كند ، اما تا قبل از ژوئن 1813 حركت نمي كند و اين بدان معني بود كه او مدت 3 ماه بايد در قاهره بماند . اما اين امر براي او خوشايند نبود ، لذا تصميم گرفت راهي را به سوي غرب از سرزمين نوبه ( حبشه ) ايجاد كند . او در اين انديشه بود كه اگر موفق نشد به هدفش برسد ، دست كم مناطق جديدي را كشف كند ؛ زيرا تا آن هنگام پاي هيچ اروپايي به سرزمين واقع در جنوب اسوان باز نشده بود . بيركهارت موفق شد حدود 200 مايل به سمت جنوب رود و در راه خود معبد ابي سمبل را كشف كند ، اما او در آنجا با حاكمان محلي درگير شد و دريافت چاره اي ندارد جز اينكه راه خود را در غرب يا جنوب ادامه دهد . بنابراين ، در ساحل نيل به سمت شمال حركت كرد تا به سرچشمه آن برسد . در اسيوط فهميد رفتن به آفريقاي غربي تا يك سال ديگر براي او ممكن نيست . بنابراين ، تصميم گرفت به سوي حجاز برود . شايد دليل اين تصميم وجود محمدعلي پاشا در حجاز بود ؛ زيرا او خودش را براي حمله به وهابيان آماده مي كرد . شايد اين مسأله باعث شده بود تا رؤساي وي او را مأمور رفتن به مكه ساخته باشند . او هميشه فردي منظم بود ، لذا مي توان توصيف دقيقي از وسايل سفرش ارائه كرد . پيراهن ، شلوار و عبايي كه به تن كرده و كلاهي كه بر سر گذاشته و اطراف آن را با پارچه پيچيده بود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بلاد العرب القاصيه ، همان ، ص109

2 . محمودالسمره ، ليدي هستر ستانهوب ، مجلة العربي الكويتيه ، شوال 1386ق . ص131 به بعد .


89


دو دفتر و يك قلم و چاقو و 50 دلار اسپانيايي و دو گردن بند طلا همراه داشت و علاوه بر آن ، وسايل و خوراكي هايي براي عبور از صحرا با خودش همراه ساخت . سفر او 4 ماه به طول انجاميد كه در اين سفر 40 رطل آرد ، ( 1 ) 20 رطل بيسكويت ، 15 رطل خرما ، 10 رطل عدس ، 10 رطل روغن ، 5 رطل نمك ، 3 رطل برنج ، 2 رطل لبنيات و 4 رطل تنباكو و نيز تعدادي از نامه هاي محمدعلي پاشا را براي حمايت خويش همراه داشت . در هفتم ژوئيه 1814 بيركهارت همراه غلامي كه او را در درياي احمر به مبلغ 16 دلار خريده بود ، حركت كرد و بعد از 11 روز مسافرت ، به جده رسيد . بيركهارت در آنجا بيمار شد و سرمايه اش را از دست داد . به ناچار غلام خود را به 48 دلار ؛ يعني 3 برابر قيمتي كه خريده بود ، فروخت . او در آن وضعيت نامه اي به محمدعلي پاشا نوشت و از او درخواست كمك كرد . محمدعلي پاشا نيز دستور داد براي وي پول و لباس بفرستند . ( 2 )

در جده و طائف

بيركهارت يك ماه در جده ماند و حدود 100 صفحه مطلب در باره زندگي ، تجارت و سنت هاي مردم آنجا نوشت . ( 3 ) شهر و ساكنانش ، ساختمان هاي سنگي بلند ، ديوارها و وسايل دفاعي كه در حال نابودي بودند را ، او در مطالب خود مانند ديگر سيّاحان توصيف كرده است و نيز سرزمين قفرا را كه مردمي با ملّيت هاي مختلف در آن زندگي مي كردند و آنان از سراسر شبه جزيره عربستان و از سوريه ، تركيه و هند و از جزاير هند شرقي به آنجا آمده بودند . علاوه بر آن ، بيركهارت توانسته بود وضعيت اقتصادي آن شهر و دلايل نابساماني و تهديداتي كه در آينده انتظار آنان را مي كشيد ، توصيف كند و نيز مباحث دموكراسي و جامعه شناسي اين سرزمين ، مثل تعداد مواليد ، وفات ها و ازدواج ها را هم عنوان كرد .

بيركهارت ما را در مورد اهميت عظيم اين شهر كه بر آن اساس اين شهر كوچك را در اوايل قرن نوزدهم از نظر تجاري به شكوفايي رسانده است ، آگاه كرده و علتش را قرار گرفتن بر شاه راهي كه حجاج و تجار از سراسر دنيا به آنجا مي آمدند ، دانسته

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . هر رطل مصري برابر با حدود نيم كيلوگرم ( 453 گرم ) است ، « مترجم » .

2 . همانجا .

3 . همانجا .


90


است . او همچنين فراموش نمي كند كه در باره اهميت مراكز تجاري جده سخن گويد . در مورد پايان حاكميت عثمانيان بر حجاز بنويسد و اينكه محمدعلي پاشا از فعاليت هاي تجاري در اين شهر حمايت مي كرد . قطعاً اعراب اين منطقه به زودي از تركان به سبب سيطره بر آنان انتقام خواهند گرفت . اگرچه اين سيطره ظاهري و اسمي است و به زودي حاكميت تركها بر اعراب با جاري شدن خون پايان خواهد گرفت . ( 1 )

بيركهارت كوشيد كه شهر جده را به تفصيل توصيف كند ؛ كاري كه ديگر جهانگردان ، جز نيبور انجام ندادند . شايد هيچ يك از اين جهانگردان به آساني نتوانستند جزئيات را به دقت بيان كنند و شايد هم به اين علت كه آنان به زبان عربي آشنا نبودند ، اما بيركهارت به خوبي به زبان عربي آشنا بود و توانست آمار دقيقي از تعداد مغازه هاي اين شهر و همچنين توضيحي در مورد كالاهايي كه در اين مغازه ها فروخته مي شود و محلّي كه اين كالاها به آن وارد مي شد ، به تفصيل بيان كند . ( 2 ) او به جده و طائف رفت و هر چه ديد ، دشت هاي پوشيده از سنگ تپه هايي بود كه از سنگ هاي گرانيت و كوارتز درخشان تشكيل مي شد و چشم ها از ديدن آن لذت مي برد ؛ نخل هايي كه در جاي جاي آن به چشم مي خورد و دره هاي سرسبز دامنه كوه « القري » كه در پايين آن سلسله كوههايي قرار گرفته بود ، را هم توصيف كرد . با وجود اعتدال آبوهوا بيركهارت براي در امان ماندن از تابش خورشيد و گرما ، اكثر موارد در شب ها مسافرت مي كرد . ( 3 ) زماني كه به طائف رسيد ، به ديدار با محمّدعلي پاشا رفت . اين ، همزمان بود با دولت عثماني كه خود را براي بازپس گيري اماكن مقدس از وهابيون به فرماندهي محمدعلي پاشا آماده مي كرد . محمدعلي پاشا در بهار 1813 به حجاز رسيد و براي اشراف بر مأموريت خود ، كه حمله به مراكز اصلي وهابيان بود ، در طائف استقرار يافت . ( 4 )

بيركهارت نزد پزشكي به نام محمدعلي الارمني ساكن شد و شب اول را كنار محمدعلي پاشا گذراند . آنان در مورد تحوّلات جهاني صحبت كردند . محمّدعلي پاشا براي بيركهارت توضيح داد كه آنان از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بلاد العرب القاصيه ، ص109

2 . صحيفة الحياة ، همانجا .

3 . همانجا .

4 . بلاد العرب القاصيه ، ص110


91


اشغال نظامي مصر توسط انگليس ها بعد از پيروزي ايشان بر فرانسوي ها نگران هستند ؛ زيرا آنان تمام قدرت خود را به كار مي گيرند تا مواضع دولت ها را در راستاي منافع خود تغيير دهند . بيركهارت محمدعلي پاشا را در نوشته اش چنين توصيف مي كند :

« حاكم بزرگي كه جز شمشير و كيسه هاي زر خود را نمي شناسد و گاهي از اولي براي فراهم ساختن دوّمي چشم مي پوشد . » ( 1 )

محمدعلي در طائف با بزرگان شهر ديدار كرد . او طائف را مركزي براي فرماندهي نيروهايش در حمله به سرزمين هاي عربي قرار داده بود . بيركهارت تعجب قاضي و حاكم مكه را در مورد علم و آگاهي خود برانگيخته بود . ( 2 ) به گونه اي كه وي اعلام كرده بود ، بدون شك بيركهارت نه تنها يك مسلمان بلكه عالِم است . ( 3 ) همچنين وي زماني كه داستان هاي خود را براي محمدعلي پاشا بازگو كرد ، او را به شگفتي واداشت ؛ به گونه اي كه محمدعلي پاشا به اين مسلمان اجنبي مشكوك شد و بدين دليل با دقت و علاقه ، هرگونه اطلاعات در مورد او را بررسي مي كرد . حتي گاهي محمدعلي پاشا پرسشهايي مانند « چه دليل و نيازي است كه سربازان براي سيطره بر سرزمين اعراب تا دشت هاي سنگار پيش روند ؟ » طرح مي كرد .

وقتي يك نسخه از معاهده پاريس به دست او رسيد ، پاشا آن را در تحقيقات خود با بيركهارت مطرح ساخت . حاكم مصر اميدوار بود كه جنگ مجدداً در اروپا آغاز شود تا كشورهاي قدرتمند و بزرگ مشغول جنگ شوند و نتوانند در امور داخلي اين كشور مداخله كنند و او بتواند بهاي ذرت را كه به خارج صادر مي كرد ، افزايش دهد . ( 4 ) براي بيركهارت روشن شد كه محمدعلي در اسلام او به ترديد افتاده است اما با اين وجود او اجازه يافت براي مراسم حج به مكه برود . ( 5 ) و اين با ارزشترين فرصت براي اجراي مأموريت جاسوسي او بود .

حركت به سوي مكه

بيركهارت بعد از دو روز حركت ، همراه كاروان ، در وضعيتِ جوّيِ نامناسبِ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بلاد العرب القاصيه ، ص111

2 . همان .

3 . مكة في المراجع الغريب ، ج2 ، ص264

4 . صحيفة الحياة ، همانجا .

5 . بلاد العرب القاصيه ، ص111


92


باد ، باران و رعدوبرق به مكه رسيد . ( 1 ) گمان مي رود كه وي در هنگام ورودش به مصر و در زمان محمدعلي پاشا مسلمان شد و خودش را شيخ ابراهيم ناميد . ناشر انگليسيِ كتابهاي وي ، ويليام اوسلي در ژانويه 1829 گفت : « بيركهارت به عربي كاملا مسلط بود و اطلاع دقيقي از اوضاع و آداب و رسوم مسلمانان داشت . همين امر او را ياري كرد تا نقش يك مسلمان را با موفقيت بازي كند . او توانست در تمام مدت برگزاري مناسك حج در مكه ، مانند ديگر مسلمانان در آن شركت كند ، بي آنكه كسي كوچكترين ترديدي در مورد شخصيت ساختگي و فريبكارانه او به خود راه دهد . »

وقتي از بيركهارت در مورد هويتش سؤال مي شد ، خود را از بقاياي بردگاني معرفي مي كرد كه محمدعلي پاشا در مصر به آنها دست يافته بود . ( 2 )

او در 8 سپتامبر 1814 وارد مكه شد و تا ژانويه بعد در آنجا باقي ماند . آنچه از دست نوشته هاي بيركهارت برداشت مي شود اين است كه او از اقامت در مكه واقعاً خرسند بود و در اين مورد گفته است :

لذت هايي كه در شهر مكه برده ، هرگز در ساير مسافرتهايش به سرزمين هاي شرقي تجربه نكرده است .

او تا پايان عمرش در مورد اين سفر صحبت مي كرد . به جهت بيماري اي كه از آن رنج مي برد ، نتوانسته بود از تمام موقعيت هايي كه برايش فراهم گشته بهره ببرد . ( 3 ) او در اين مورد نوشت :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيفة الحياة ، همانجا .

2 . بلاد العرب القاصيه ، ص118

3 . مكة في المراجع الغربية ، همانجا .


93


« در تمام طول سفرهايم به شرق ، لذت ها و خوشيهاي مكه را در جاي ديگر نديدم . من به زودي خاطرات زيباي خود را از مدت اقامتم در آنجا ثبت خواهم كرد . »

بي ترديد بيركهارت در اين سفر فرصت را از دست نداد . به گونه اي كه 350 صفحه مطلب از ملاحظات و توصيفات دقيق شهر و ساكنانش نوشت . اما در توضيحات خود مطالب مفصلي در مورد بيت الله الحرام ننوشت ؛ مكاني كه در طول شبهاي ماه رمضان ، با هزاران فانوس روشن بر ستونهاي اطراف آن جلوه و عظمت مي يافت و جان و جسم هاي خسته ، كه يك روز طولاني و گرم را با روزه پشت سر گذارده بودند ، در اين حرم شريف جان تازه اي مي گرفتند . ( 1 )

او ( بيركهارت ) اجازه يافت براي مراسم حج به مكه برود و اين با ارزشترين فرصت براي اجراي مأموريت جاسوسي او بود .

نكته اي كه بايد اشاره شود اين است كه بيركهارت پيش از رسيدن به مكه ، شرح و توصيف حج و احرام را آغاز كرده بود . او در نوشته هاي خود به مطالب مورخان در مورد سفر حجّ هارون الرشيد و همسرش زبيده ، كه در طي 2 سال با پاي پياده از بغداد به مكه آمده و در طول سفر جز لباس احرام چيزي به تن نداشتند ، اشاره كرده است . بعد از اين مطالب ، از مسجدالحرام ، طواف و سعي ميان صفا و مروه و حج عمره سخن گفته و دوباره به مكه اشاره مي كند .

وي يادآور مي شود كه كعبه در زمان جاهليت نيز مورد توجه بوده و مردم تقريباً همانند امروز مراسم حج را به جاي مي آوردند . اما اين مكان مقدس در زمان جاهلي با 360 بت تزيين شده بود و زنان و مردان ، با حالت عريان ؛ همان گونه كه خداوند آنان را خلق كرده بود ، در برابر اين بتها مي ايستادند تا از گناهان و خطاها پاك شوند ! آنان از گناهان و خطاها پاك مي شدند ، همان گونه كه خود را از لباس رهانيده بودند . ( 2 )

توضيح مسبوطي از مكه

بيركهارت بعد از آنكه به قداست ، ارزش و القابي كه همه اعراب به مكه مي دادند و نامهاي آن مثل « ام القري » ، « المشرفه » و « البلد الأمين » اشاره مي كند ، به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بلاد العرب القاصيه ، همانجا .

2 . مكة في المراجع الغربية ، همان ، ج2 ، ص263


94


توصيف تمامي اطراف بيت الله پرداخته ، مي نويسد :

« اين شهر مساحتي بالغ بر 1500 گام را در بر مي گيرد ؛ يعني از محلّه الشبيكه تا پايان المعلاّ . اما تمام منطقه اي كه مكه ناميده مي شود ، مساحت بيشتري دارد و از منطقه جرول ( ابتداي ورودي جاده جده ) تا ناحيه المعيده در مسير طائف را شامل مي شود . مساحت اين منطقه 3500 گام است . اما ارتفاع كوه هاي وادي ، كه اعراب آن را وادي مكه يا وادي بكه گويند ، از 200 تا 500 گام است با زميني بي گياه و درخت ، كه سمت جنوب آن سراشيبي است و آن را المسفله مي نامند . از اين رو ، بارانهاي نامنظم كه در مكه مي بارد ، به جنوب مسفله مي ريزد . در وادي ، كه آن را وادي الطرفين مي نامند و بيشتر شهر در آن جاي گرفته است . »

بيركهارت مي افزايد :

« مي توان از مكه به عنوان شهري زيبا ياد كرد ؛ زيرا خيابان هايش از خيابانهاي شهرهاي ديگر كشورهاي شرقي وسيع تر ، خانه هايش مرتفع تر و از سنگ ساخته شده است . با پنجره هاي متعددي كه به خيابان مشرف بوده و چشم انداز وسيعي دارند و انسان از ديدن آنها از حيات لبريز مي شود ، بر خلاف ساختمان هاي مصر و سوريه كه بيشتر به راه و كوچه اي مشرف نيستند . خانه هاي آن مانند منازل جده است كه بيشتر آنها 3 طبقه ساخته شده است . »

او در ادامه نوشته است :

« مكه از همه طرف باز است ، اما كوههاي مشرف به آن ، مانع و حصار طبيعي براي مقابله با دشمن است و مي توان به طور اساسي دشمن را از آن منطقه دفع كرد . از زمانهاي گذشته 3 ديوار در اطراف شهر بود كه آن را حفظ مي كرد . » ( 1 )

بيركهارت توضيحات ديگري نيز افزوده است ؛ از جمله در مورد تأمين آب آشاميدني ساكنان مكه از چاه زمزم و قنات زبيده ، كه در طول تاريخ بارها بازسازي و ترميم شده ، مطالبي نوشته است . نوشته هاي بيركهارت چنين نشان مي دهد كه او محله هاي مختلف را ، كه توصيف كرده ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ج2 ، ص265


95


شخصاً ديده و در مورد آنها تحقيق كرده است . او در اين مورد مي نويسد :

« كسي كه از راه جده وارد مكه مي شود ، در دروازه شهر ، دو برج بزرگ را مي بيند كه آنها را شريف مكه براي حراست و نگهباني و دفاع از پايتخت مقدس ساخته است . پس از ورود به شهر ، در مسافت كوتاهي ، مأموران دولتي از كالاهاي وارد شده ماليات مي گيرند ، بعد وارد محلّه جرول كه مي شود ، مي بيند در آن مكان بيابان نشيناني ساكن اند ، كه در مكه و جده تجارت مي كنند . بعد از آن ، وارد محلّه الباب مي شود كه يك خيابان وسيع و طولاني آن را در بر مي گيرد . در دو طرف خيابان ، خانه هاي بزرگ و زيبا محلّه الشبيكه را تشكيل مي دهند كه در سمت راست امتداد دارد . »

بيركهارت مي افزايد :

« اين محلّه اي است كه اصحاب پيامبر در آن ساكن بودند و در زمان جنگهاي خود با قريش ، در آن به سختي روزگار مي گذراندند . » ( 1 )

به اين ترتيب ، بيركهارت با دقت ، جزئيات را در مورد مكه ، خيابان ها ، كوچه ها بازارها ، كوهها ، ساختمان هاي دولتي ، مردم و اماكن تاريخي و ديگر مسائل ، بررسي و توصيف مي كند .

محلّه هاي مكه و موقعيت تاريخي آنها

بيركهارت به شدّت علاقمند بود كه در مورد آنچه از مكه خارج يا به آن وارد مي شود ، اطلاعاتي داشته باشد و هرچه را كه ديد يا شنيد به دقت در مورد آن تحقيق كند . از اين رو ، به واقعيتهاي موجود در مكه ، به اندازه مسائل تاريخي آنجا توجه داشت كه همه اينها بر اساس روش و انديشه جامع و مانع او ، اگر اين تعبير درست باشد ، استوار بود . گاهي مي بينيم به آثار تاريخي ، كه در كوچه و پس كوچه هاي مكه وجود دارد نيز اشاره كرده است ، بي آنكه يكي از آنها را فراموش كند . براي نمونه ، بر روي تپه غربي كه از طرف وادي مشاهده مي شود و در مقابل المسفله قرار دارد ، بناي كوچكي ساخته شده كه گنبد بلندي دارد . اين بناي يادبودي است كه براي خليفه ، عمربن خطاب ساخته شده و آن را « مقام سيدنا عمر »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيفة الحياة ، همان جا .


96


مي نامند . اما وهابيان هنگامي كه بر مكه حاكم شدند ، قبل از اينكه محمدعلي پاشا آنان را بيرون براند ، اين بنا را ويران و گنبد آن را تخريب كردند . ( 1 )

در مكاني كه سعي در آن پايان مي پذيرد ؛ يعني سمت راست مروه ، بيركهارت خانه اي را ديده كه عباس عموي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آنجا زندگي كرده بود . در نزديكي آن بركه اي قرار داشته كه سلطان سليمان قانوني براي استفاده از آب آن ، بنايي بر آن ساخته و از قنات مشهور مكه آن را تأمين كرده است . ( 2 ) بيركهارت از كوچه حجر نام مي برد و مي گويد :

« زهراي بتول ( عليها السلام ) و ابوبكر صديق در اين كوچه متولّد شدند . وجه تسميه اين كوچه به الحجر آن است كه گفته مي شود حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) وقتي ازكنار كعبه برمي گشتند در اين كوچه با سنگي درد دل مي كردند . ( 3 ) در پايان المعلاّ به فاصله كمي از قصر شريف در شمال منطقه البرك ، قبر ابوطالب ، پدر امام علي ( عليه السلام ) و عموي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) واقع شده كه وهابيان بناي ساخته شده بر اين قبر را ويران و به تلّي از خاك تبديل كردند و محمدعلي پاشا بعد از اين ماجرا ، فرصت مناسبي را نيافت تا بنايي را كه قبلا در دوران او وجود داشت بازسازي كند .

بيركهارت مي گويد :

« مردم در مكه ابوطالب را مقدس مي شمارند و نهايت احترام و اجلال براي او قائلند و از اينكه به نام او قسم دروغ بخورند ، هراس دارند . »

بيركهارت توصيف محلّه هاي مكه را با اشاره به تعداد ساكنانش به پايان مي برد . البته بعد از آنكه به مشكلات كلّي موجود در تخمين زدن ساكنان شهرها و كشورهاي شرقي اشاره مي كند . او تعداد ساكنان مكه را در آن زمان غير از دوران مراسم حج 25000 تا 30000 نفر مي داندكه سه تا چهار هزار برده حبشي و غيرحبشي را بايد به آن افزود .

و ادامه مي دهد : با اين وسعت ، مكه در آن زمان ، به هنگام مراسم حج ، سه برابر اين تعداد حاجي را در خود جاي مي دهد .

او همچنين به جمعيت سرشماري كه در زمان سلطان سليم اول ( 923 ) انجام شده بود ، اشاره كرده و تعداد زنان ، مردان و كودكان را در آن زمان بالغ بر 12 هزار نفر مي داند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مكه في المراجع الغربيه ، همانجا .

2 . همان ، ج2 ، ص265

3 . همان ، ج2 ، ص268


97


و به سرشماري مورخ قطب الدين نيز اشاره كرده و يادآور شده است كه : تعداد ساكنان مكه در قرون گذشته ، بيش از اين بوده است ؛ زيرا در زمان حمله قرامطه به مكه ، در سال 314ق . سي هزار نفر از ساكنان شهر به دست آنان كشته شدند . ( 1 )

اماكن مقدّس

بيركهارت در سفرنامه خود ، فصل ويژه اي را به ذكر اماكن و بقعه هاي مقدس اختصاص داده و مي نويسد :

« مردم در زمان اشغال مكه توسط وهابيون ، جرأت نداشتند كه به زيارت اماكن مقدس بروند . بناها و گنبدهاي بلند ويران شد . »

او نخستين مكاني را كه از آن ياد مي كند ، مكاني است كه سرور جهانيان ، حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) در آنجا متولد شده است . و نيز مي نويسد :

« كارگراني را ديده است كه مشغول بازسازي بناي آن ، با ارتفاعي بلند بوده اند . او حفره كوچكي در آنجا ديده كه گفته مي شود مادر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هنگام وضع حمل در آنجا نشسته و پيامبر را به دنيا آورده است . گفته شده كه اينجا خانه عبدالله بن عبدالمطّلب ، پدر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بوده است . »

او بعد از ذكر تولّد سرورمان ، از مكاني كه زهراي بتول ( عليها السلام ) سرور زنان جهان در آنجا متولد شده ياد مي كند . بيركهارت آن را بنايي زيبا توصيف مي كند كه از سنگ ساخته شده است . خانه مادرش ( خديجه ) در كوچه كوچكي به نام الحجر واقع شده است .

و ادامه مي دهد :

« هنگام ورود بايد از پله كوچكي پايين رفت ؛ زيرا آن خانه از سطح كوچه پايين تر است . در اين خانه دو بقعه ديده مي شود ؛ در يكي از آنها زهراي بتول ( عليها السلام ) متولد شده و در ديگري حضرت خديجه ( عليها السلام ) مي نشست و گندم آسياب مي كرد . با فاصله اي از اين بقعه ، اتاق كوچكي است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هنگامي كه جبرئيل بر او وحي نازل مي كرد ، در آنجا مي نشست . لذا آنجا را « قبة الوحي » ناميدند . »

بيركهارت بعد از آن ، از محل تولد امام علي ( عليه السلام ) سخن گفته و آن را در محله اي به نام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مكه في المراجع الغربيه ، ج2 ، ص269


98


شعب علي ( عليه السلام ) ذكر مي كند و مي گويد :

« مسجد كوچكي در اين كوچه بود كه حفره اي در كف آن قرار داشت تا نشان از محل تولد امام علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) باشد . » ( 1 ) اما اين اشتباه واضحي است . خواه امر بر بيركهارت مشتبه شده و يا نقل اشتباهات عوام مردم باشد . آنچه كه معروف است اينكه امام علي ( عليه السلام ) در كعبه متولد شده است . بيركهارت بعد از آن ، به محل تولّد ابوبكر اشاره دارد كه داخل مسجد كوچكي بوده است . اين مسجد در مقابل همان سنگي بوده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هنگام عبور از آن كوچه با آن درد دل مي كردند . وي آنگاه مي افزايد :

« در اين مكان بقعه خاصي وجود نداشته اما صحن وسيعي است كه با فرشهاي ايراني پوشيده شده است . البته تمامي اين مولدها جز مولدالنّبي ، بعد از بيرون راندن وهابيون از مكه بازسازي شده كه در حفظ و نگهداري از اين مكانهاي مقدس تعدادي از خانواده هاي معتبر و شريف مسؤوليت داشتند . » بيركهارت به مولد ابوطالب در محله المعلاة اشاره مي كند كه ويران شده بود و او پيش بيني كرده است كه هرگز بناي آن بازسازي نشود . همچنانكه گنبد بلندي كه بر قبر حضرت خديجه ( عليها السلام ) بنا شده بود را ويران كردند و ديگر هرگز بر آن بنايي ساخته نشد . با اين وجود ، حاجيان و ساير مردم عادت دارند كه آنجا را زيارت كنند ، بهويژه در صبح هاي جمعه . اين قبر در مقبره بزرگي كه در محله المعلاة قرار دارد واقع شده و با ديوار مربع شكلي احاطه گرديده است . البته درون آن ، جز سنگي كه با خط كوفي آية الكرسي بر آن نوشته شده ، چيزي ديده نمي شود . در فاصله نه چندان طولاني از اين قبر ، قبر آمنه ، مادر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) قرار دارد كه با سنگ هايي پوشيده شده و بر آن آيات قرآن به خط كوفي قديم حك شده است . ( 2 )

بيركهارت مطالبي را از اين مقبره يادآور مي شود و آن اينكه در آخر همه قبرها نوعي گياه به نام « الصبر » روييده بود . نشانه صبري است كه مردگان بايد تا قبل از برانگيخته شدن ، در محشر به آن آراسته شوند . ( 3 )

اماكن زياد ديگري در خارج از مكه وجود داشته كه بيركهارت به ذكر آنها پرداخته و از قداست آنها سخن گفته است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مكه في المراجع الغربيه ، ج2 ، ص271

2 . صحيح تر آن است كه آمنه ( عليها السلام ) در ابواء دفن است ، « مترجم » .

3 . مكه في المراجع الغربيه ، ج2 ، ص272


99


مانند كوه ابوقبيس ، مكان سنگ ، مكان شق القمر ، جبل النور ( كوه نور ) جبل ثور و . . . .

بيت الله الحرام

بيركهارت در بخش اول سفرنامه اش ، بيت الله الحرام را به تفصيل توصيف كرده و در توصيفات خود ، به همه مسائل توجه داشته است ؛ به گونه اي كه مطالبش به بيش از 50 صفحه مي رسد . از مطالب حاشيه اي كه بيركهارت در اين بخش عنوان كرده ، اسامي درهاي موجود در مسجدالحرام ، شامل 37 نام جديد است . در بعضي موارد نام قديمي اين درها را ذكر كرده است . مهمترين درهايي كه به آن اشاره كرده ، عبارتند از : باب السلام كه بهتر است حاجيان از آن وارد شوند ، باب النبي و باب علي . همه اين درها در قسمت شمالي قرار داشته اند . اما درهاي مشرقي : باب الصفا ، باب الشريف و باب ابراهيم . در جنوبي : باب العمره ، در غربي : باب الزياره هستند . باب الزياره از بزرگترين درها بود كه طاق بلند و عظيمي داشت . او در اين فصل ، محيط بيروني مسجدالحرام را توصيف كرده ، كه هفت مناره را نيز در بر مي گرفت . بيركهارت از خدمتكاران بيت الله الحرام و خدمتكاراني كه در داخل حرم شريف دستورات پليس را اجرا كرده و هر روز اطراف كعبه را جارو مي كردند و مي شستند ، ياد كرده و مي افزايد :

« ظاهراً سرپرست اين خدمتكاران از رجال مكه بوده و با شريف ، پاشا و حاكم مكه مجالست داشته است . بيشترين كارگرها از سياه پوستان و هندي ها بودند . » ( 1 )

چون بيركهارت عادت داشت موشكافي كند ، بنابراين ، مجدداً به ذكر مسائل مربوط به كعبه مشرفه بازگشته و مي نويسد :

« درِ كعبه سالي 3 بار ( روز بيستم ماه رمضان ، پانزدهم ذي القعده و دهم محرم الحرام ) ( 2 ) باز مي شود . اين كار معمولا 1 ساعت بعد از طلوع خورشيد با نصب پلكاني در كنار درِ كعبه آغاز مي شود كه در اين هنگام عموم مسلمانان حاضر در مسفله ( پايين شهر مكه ) به سوي كعبه مي شتابند و با سرعت داخل كعبه مملوّ از جمعيت مي شود . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مكه في المراجع الغربيه ، ج2 ، ص277

2 . همان ، ج2 ، صص278 ـ 276


100


بيركهارت گفته است كه نتوانسته بيش از 5 دقيقه در آنجا بماند ؛ زيرا حرارتِ بالاي آن مكان غيرقابل تحمّل بوده و چيزي نمانده بود كه او را به صورت بي هوش از آنجا خارج كنند . بعد از آن ، بيركهارت داخل كعبه شده و پرده ها را توصيف مي كند . او دوبار ؛ يك بار پانزدهم ذي قعده و يك بار دهم محرم الحرام ، آنجا را مشاهده كرده است . دومين بار پرده هاي جديدي بوده كه محمدعلي پاشا از قاهره فرستاده بود . با اين پارچه گران بها كه به رنگ سياه و زربفت بود ، كعبه از خارج پوشانيده شد . اما پرده هاي قبلي كه بيش از 20 سال قدمت داشت به قطعات 6 اينچي بريده و به قيمت يك ريال به ثروتمندان فروخته شد . ( 1 )

يادداشتهايي در مورد ساكنان مكه

بيركهارت در سفرنامه تفصيلي خود ، هفت صفحه را به ساكنان مكه ، طبقات و ويژگيها ودسته بندي هاي اجتماعي ، اقتصادي وديگرخصوصيات آنان اختصاص داده است . او در اين مورد مي نويسد :

« اولا مي توان گفت كه بيشتر ساكنان مكه را بيگانگان و خارجي ها تشكيل مي دهند و قبايل اصيل قريش كه در اين شهر ساكن بودند ، مهاجرت كرده و به خارج از شهر رفته اند ؛ زيرا براي آنها چيزي در مكه نمانده كه بر آن تكيه كنند . با اين حال مي توان در مكه و محيط اطرافش تعدادي از قبايل بدوي را يافت . »

در زمان حضور بيركهارت در مكه ، فقط 3 خاندان معروف قريش در اين شهر مقدس بودند ؛ يكي از آنها پرده داري حرم را به عهده گرفته بود ، خاندان ديگر به عنوان نايب حرم مسؤوليت داشت . بيشتر ساكنان مكه ، از اهالي يمن و حضرموت بودند و شمار زيادي از هندي ها ، مصريها ، سوريها ، مغربي ها و تركها در جوار آنان مي زيستند . علاوه بر آن ، تعدادي از ساكنان مكه ايراني ، تاتار ، بخاري و كرد و از ساير سرزمينهاي اسلامي بودند .

از قديمي ترين سلسله هايي كه در مكه تا آن روز باقي بودند ، خاندان اصلي شرفاي مكه هستند كه از دو گلستان حسني و حسيني ، فرزندان امام علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) ، نسب مي بردند . آنگاه بيركهارت به توصيف اين شرفا در داخل و خارج حجاز اشاره

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مكة في المراجع الغربيه ، ج2 ، ص275


101


كرده ، مي نويسد :

« چهره شرفا در مكه ، زيبا و مقبول و به چهره اعراب بدوي در شكل ، هم سان و نزديك است ؛ بهويژه در صورت ، چشم و بلندي بيني . » ( 1 )

بعد از آنكه به تفصيل لباس مكي ها را توصيف مي كند ، به طور مفصل اوضاع اقتصادي مكه و متأسفانه بعد از آن بزهكاري هاي مردم مكه و انواع فساد و فسق و فجور آنان را تشريح مي سازد كه البته ما در ميزان صحّت اين سخنانِ او آگاهي نداريم . او با وجودي كه تمام بدي ها و صفات ناپسند آنان را نام مي برد ، اما از ذكر صفات نيك آنان مثل بخشش و كرم و ميهمان نوازي و كمك و ياري غريبه ها و امتناع از دزدي و غش در معامله غافل نمي شود . بيركهارت به وضعيت علمي مكه هم توجه دارد .

او مي نويسد :

« در مكاني كه همگان به فكر به دست آوردن سود و متاع و ثروت هستند ، نمي توان انتظار شكوفايي و بالندگي علم و تعليم داشت . »

بيركهارت معتقد است مكه در آن زمان در اين زمينه و حتي در زمينه علوم ديني هم پايه ساير كشورهاي اسلامي نيست و از فاسي نقل مي كند كه در آن زمان ، در كنار تعداد زياد كاروانسراها و ساير مكانها ، تنها 11 مدرسه در مكه وجود داشت . در صورتي كه حتي يك مدرسه براي بحث هاي علمي در آنجا ديده نمي شد و حتي كتابخانه اي عمومي متعلق به حرم وجود نداشت . ( 2 ) به گفته بيركهارت با وجود عدم توجه مكي ها به كتب و مسأله آموزشي ، زبان مكي در برابر ساير مكانهايي كه به زبان عربي در آن سخن مي گفتند ، از سلاست و فصاحت برخوردار بود . ( 3 ) به دنبال اين توضيحات ، بيركهارت تصوير روشني از بزرگان و دولت حاكم بر مكه و شرفا به دست مي دهد . طبق گفته وي ، حكومت مكه ، طائف ، قنفذه و ينبع قبل از اينكه وهابيون و بعد از آنان مصريان در اوايل قرن نوزدهم آنجا را تحت تسلط خود درآورند ، وابسته به شريف مكه بود . او نفوذش را تا جده نيز گسترش داد . اما اسماً از مناطق تحت نفوذش جدا بود ؛ زيرا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . براي اطلاع بيشتر نكـ : منبع قبلي ، ج2 ، ص275 به بعد .

2 . تنها كتابخانه حرم ، همان كتابخانه اي بود كه بعدها به جاي مولدالنبي ( صلّي الله عليه وآله ) در نزديكي بازار ابوسفيان ساخته شد ، « مترجم » .

3 . مكه في المراجع الغربيه ، ج2 ، ص309


102


تحت الحمايه حكومت پاشاي عثماني قرار داشت و درآمدهايش با شريف مكه تقسيم مي شد . شريف به كمك قدرت حاكمان مكه يا شايستگي هاي فردي يا موافقت خاندان بانفوذ مكه به قدرت دست مي يافت . بيركهارت بعد از آن به تاريخ و شرح حال بسياري از حاكمان و شرفاي مكه و فعاليت هاي آنان ، بهويژه شريف سرور و شريف غالب مي پردازد و لباس و مركب آنان را هنگام خارج شدن براي اداي نماز توصيف مي كند . او همچنين يادآور مي شود كه وهابيان هنگام اشغال مكه ، شريف را مجبور كردند در هنگام نماز با پاي پياده به مسجدالحرام رود ؛ زيرا مركب ها و لباس هاي فاخر ، با خشوع و فروتني ، كه دو ويژگي ممتاز نمازگزاران و حاجيان بيت الله الحرام است ، مناسبتي ندارد . بيركهارت با دقت و نكته سنجي به ويژگي ها و خصوصيات اخلاقي حاكمان مكه اشاره كرده ، مي نويسد :

« آنان تمام تلاش خود را به كار مي گرفتند تا خود را به صفات بخشندگي ، ميهمان نوازي و ايمان راسخ به عقيده حق بيارايند . »

او در حاشيه اين مطلب افزوده است :

« البته بسياري از اهالي مكه در پاكي و بزرگ منشي شرفاي مكه و بردباري آنان ترديد داشتند . »

بيركهارت متذكر شده كه تعداد زيادي از آنان و بهويژه شرفاي حاكم ، عمدتاً از زيديه باشند كه بيشترين طرفداران زيديه در يمن بهويژه در كوههاي صعده ساكن بودند . اما شرفاي مكه اين مسأله را تكذيب مي كردند و خود را پيرو مذهب شافعي ، كه مذهب اكثر ساكنان مكه است ، مي دانستند . البته شرفاي خارج مكه اين مسأله را انكار نمي كردند . ( 1 )

كاروانها و مراسم حج

بيركهارت در بخش دوم سفرنامه اش ، فصل ويژه اي را به مناسك حج و تمام مسائل مربوط به آن اختصاص داده و در ابتداي اين فصل اشاره مي كند كه مسلمانان در اين ايام تمام تلاش خود را براي اداي فرايض و از آن جمله حج ، كه از مهم ترين تكاليف مذهبي است ، به كار مي گيرند . آنان تمامي سختي هاي اين مراسم را به جان مي خرند ؛ البته بسياري از مسلمانان به نيابت از خود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مكه في المراجع الغربيه ، ج2 ، ص280


103


براي اجراي مراسم به ديگران اجرت مي دهند تا در انجام اين عبادت عظيم ، كوتاهي نكرده باشند . بيركهارت آنگاه به تعداد مسلماناني كه براي اداي مراسم حج به مكه آمده اند اشاره كرده ، مي نويسد :

« بسياري از آنان 3 يا 4 ماه قبل از مراسم حج به مكه آمده بودند تا ماه مبارك رمضان را در آن شهر مبارك پشت سر بگذارند و از اجر و ثواب آن بهره برند . »

او سپس به توصيف كاروان هاي حجاج كه از كشورهاي مشهور اسلامي بهويژه سوريه و مصر آمده بودند ، مي پردازد و مي گويد :

« تمامي كاروانهاي اعزامي از سوريه ، همواره بزرگترين بودند ؛ زيرا خلفا نيز شخصاً با كاروانهاي حجاج از بغداد همراه مي شدند ، اما اغلب كاروانهاي شامي معمولا از محلي حركت مي كردند كه حجاج ساير شهرها و مناطق ؛ از جمله آناتولي و سوريه به آن مي پيوستند تا به دمشق برسند و چند هفته در آنجا اقامت كنند . تمامي تدابير لازم براي حفظ امنيت كاروانها از مسير اوليه تا دمشق اتخاذ


104


مي شد . كاروانهاي ساير مناطق نيز با نيروهاي نظامي كه حاكمان آنان در اختيارشان مي گذاشتند ، از خود مراقبت مي كردند . در همه استراحت گاهها و كاروان سراهايي كه در مسير حجاج بود ، چشمه ها و حوضهاي آبي وجود داشت كه پادشاهان و حاكمان گذشته ، براي آسايش حجاج ساخته بودند و همين امر موجب سرسبزي و طراوت استراحتگاهها مي شد . كاروانهاي شامي از نظر حركت در نظم و انضباط كامل بودند . حاكم شام يا نماينده او همواره بر كاروان ها نظارت داشتند . سواراني در پيشاپيش كاروانها ، سواراني در پشت سر و سواران بيشتري براي حمايت از كساني كه عقب مانده بودند ، حركت مي كردند . برخي از كاروانها نيز كه به طور جداگانه در حال حركت بودند ، به كاروان اصلي مي پيوستند . هر 20 يا 30 زائر ، همراه خود خدمتكاري داشتند كه وظيفه داشت مركب آنان را آماده وساير كارهايشان ؛ از جمله برپاكردن چادر و وسايل راحتي ، غذا ، قهوه ، آب و ساير مايحتاج آنان را در طول سفر فراهم سازند . در سال 1814 ، اجرت يك خدمتكار با خانواده اش از دمشق تا مدينه 150 ريال ( سعودي ) و از مدينه تا مكه 50 ريال بود . » ( 1 )

كاروانهاي مصري نيز در نظم و ترتيب مانند كاروانهاي سوريه بودند ، اما به ندرت تعدادشان با هم برابر بود ؛ زيرا آن كاروانها تنها حجاج مصري را منتقل مي كردند ، آن هم در راه پرخطري كه به موازات درياي احمر بود و از ميان قبايل وحشي و قدرتمند مي گذشت و همواره اين قبايل با تمام قدرت آماده حمله به كاروانها بودند . همين امر سبب شد كه در سال 1814 بسياري از كاروانها سربازان و نظامياني را براي حفاظت خود همراه آورند ( 2 ) و بيشتر كاروانهاي مصر نيز ترجيح دهند از كانال سوئز وارد عربستان شوند .

در سال 1816 كارواني از حاجيان مصري با تعداد زيادي از بزرگان مصر و خانواده آنان همراه 110 ساربان براي حمل كالا و لوازم آنها به سوي مكه حركت كرد ، بدون شك هزينه اين سفر حدود 10 هزار دينار مي شد . 500 كشاورز همراه زنانشان از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مكه في المراجع الغربيه ، ج2 ، ص283

2 . همان ، ج2 ، ص285


105


مصر سفلي نيز در كاروان بودند . جاي بسي تعجب است كه بيركهارت مي گويد خود شاهد تعدادي رقاصه و فاحشه در آن كاروان بوده و چادرها و خيمه هاي زنان را زيباترين آنها توصيف مي كند ! ( 1 )

بيركهارت همچنين مي نويسد :

« كاروانهاي ايراني كه در گذشته از بغداد خارج مي شدند ، از راه نجد وارد مكه مي گشتند ، اما هنگامي كه وهابيون مانع ورود كاروانهاي شامي از سوريه شدند ، ايرانيها نيز نتوانستند به حج بيايند . اما بعد از اينكه ميان عبدالله بن سعود با طوسون پاشا ( بن محمدعلي ) در سال 1814 مصالحه شد ، تعداد كمي از ايران توانستند از راه خشكي وارد مكه شوند . آنان از راه بغداد به شام آمده بودند . »

لازم به ذكر است كه بنا به گفته بيركهارت ايرانيان اجازه نداشتند هميشه به مكه بيايند . بعد از اينكه بناي حرم شريف در سال 1634 به دستور سلطان مراد چهارم مرمّت شد ، هيچ يك از ايرانيان ( از شيعيان امام علي ( عليه السلام ) ) حق نداشتند براي انجام مراسم حج يا دليل ديگري وارد مسجدالحرام شود . اين تحريم سالها ادامه داشت اما اموال و سرمايه هايي كه ايرانيان پرداختند ، سبب شد به سرعت راه كعبه و عرفات برايشان گشوده شود .

در هيچ جاي دنيا در اين مساحت اندك ، اين تعداد انسان ، كه به لهجه ها و گويشهاي مختلف سخن مي گويند ، در كنار هم جمع نمي آيند .

چندين سال اعزام حجاج مغرب ، به سبب آنكه بدون راهنما با نظم خاصي مي آمدند متوقف شده بود . معمولا رسم بود كه كاروان هاي مغربي به سرپرستي يكي از نزديكان پادشاه مراكش حركت و مسير تونس و طرابلس را به آهستگي طي مي كردند و حجاج ساير مناطق نيز به آنان مي پيوستند . اين كاروان از طرابلس تا درنه به موازات ساحل دريا حركت مي كرد و از آنجا تا ساحل مصر و بعد وارد قاهره مي شد و از طريق اسكندريه به مكه مي رسيد . اين كاروان تعداد كمي سرباز همراه خود داشت ؛ چرا كه حجاج اين منطقه عادت داشتند ، همراه خود سلاح حمل كنند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مكه في المراجع الغربيه ، ج2 ، ص286


106


بيركهارت مي نويسد :

« همراه كاروان حجاج مغرب تعدادي از ساكنان جزيره جربا نيز بودند كه او اعتقاد داشت آنان از شيعيان امام علي ( عليه السلام ) بودند . از يمن نيز دو كاروان از طريق خشكي وارد مكه مي شدند . يكي از اين دو كاروان ، از صعده به سمت مناطق كوهستاني و از آنجا به طائف آمده و بعد وارد مكه مي شدند . اما كاروان دوم مجموعه اي از حاجيان يمن و ايراني و هندي بود كه بر طبق عادت ، در بنادر يمن جمع مي شدند . آنان از مهمترين كاروانهاي حج سال 1803 بودند و قافله اي عظيم از كالاهاي مختلف و قهوه را به مكه مي آورد و يكي از بزرگان يمن نيز آن را سرپرستي مي كرد . اين كاروان از جايگاه مخصوصي در مكه برخوردار بود . اما حجاج ساير نقاط ؛ از جمله مسلمانان هند ، كشمير ، كَجران و ايرانيان از طريق خليج فارس مي آمدند و اعراب بصره ، مسقط ، عمان و حضرموت از طريق دريا ، يمن و جزاير هند شرقي راهي مكه مي شدند .

علاوه بر اين ، حاجياني از راه سواحل مليندا و مومباسا كه به آنان « سواحليون » گفته مي شد و مسلمانان حبشه و ساير كشورهاي دورافتاده نيز از همين راه به مكه مي آمدند . »

بعد از اين مطالب ، بيركهارت به تفصيل مناسك حج را توصيف كرده و تعداد حجاج مقيم عرفات را در آن سال ( 1814 ) را هفت هزار نفر تخمين زده ، نوشته است :

« طول خيمه هاي حجاج بالغ بر 3 يا 4 مايل و عرض آن حدود 2 مايل بود . »

او در ادامه توصيف كرده است كه : « در هيچ جاي دنيا در اين مساحت اندك ، اين تعداد انسان ، كه به لهجه ها و گويشهاي مختلف سخن مي گويند ، در كنار هم جمع نمي آيند » و ادامه داده كه توانسته است 40 زبان را در ميان حجاج شناسايي كند . ( 1 ) لازم به توضيح است كه ما ناگزيريم از ذكر بسياري از اطلاعات و توضيحاتي كه بيركهارت اشاره كرده ، براي جلوگيري از اطناب و اكتفا به خلاصه هايي كه مفهوم را برساند ، چشم پوشي كنيم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مكه في المراجع الغربيه ، ج2 ، ص289



| شناسه مطلب: 83383