بخش 10

تصرّف مسجدالحرام در سال 1349


199


ميقات حج - سال سيزدهم - شماره چهل و نهم - پاييز 1383

تصرّف مسجدالحرام در سال 1349

محمّدعلي فيض

از مسائلي كه شيعه و سني بر آن اتّفاق نظريه دارند ، مسأله « مهدويت » است . سنّيان از پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل مي كنند كه آن حضرت فرمود :

« شخصي در آخرالزمان ظهور و دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد . »

ابونعيم اصفهاني ( متوفاي 430ق . ) اين حديث را در كتاب خود ، « صفة المهدي » آورده است .

* يوسف بن يحيي بن علي شافعي از علماي قرن هفتم نيز در كتاب « عقد الدرر في اخبار المنتظر » از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرده كه آن حضرت به حذيفة بن يمان فرمود :

« يَا حُذَيْفَةَ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلاَّ يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّي يَمْلِكَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي تَجْرِي الْمَلاحِمُ عَلي يَدَيْهِ وَيُظْهِرُ اْلإِسْلامَ » . ( 1 )

سليمان بن ابراهيم حنفي ( متوفّاي 1294 ) هم آن را در كتاب « ينابيع المودّه » آورده و در اين حديث پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) از ملاحم و حوادث كثيري در زمان حضرت مهدي ( عليه السلام ) خبر مي دهد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عقد الدرر ، ص16


200


* محمدبن ابراهيم ، معروف به ابن مقري ( متوفّاي 380ق . ) در « المعجم الكبير » ، ( 1 ) ابن عساكر ( متوفاي 571 ق . ) در « تاريخ ابن عساكر » ، ( 2 ) ابن اثير ( متوفاي 630ق . ) در « تاريخ ابن اثير » ، ( 3 ) و ابن صباغ مالكي ( متوفاي 859 ق . ) در « فصول المهمه » ( 4 ) نيز از پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) حديثي نقل كرده اند كه آن حضرت فرمود :

« يَمْلِكُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي ، يَمْلاَُ الاَْرْضَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً » .

ديگر علماي اهل سنت نيز اين حديث را در كتاب هاي خود آورده اند .

همچنين در كتابهاي شيعي ؛ مانند ملاحم سيدبن طاووس و كشف الغمه اربلي و اثبات الهداة شيخ حرّ عاملي و بحارالأنوار مرحوم مجلسي نيز اين حديث آمده است .

* احمد بن حنبل ( 5 ) ( متوفّاي 241ق . ) ، حاكم نيشابوري ( 6 ) ( متوفاي 405ق . ) و يوسف بن يحيي بن علي شافعي ( 7 ) ( از علماي قرن هفتم ) از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرده اند كه فرمود :

« لا تَقُومُ السّاعَةُ حَتّي تَمْتَلِيءَ اْلأَرْضُ ظُلْماً وَجَوْراً ، قالَ ( صلّي الله عليه وآله ) : ثُمَّ يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ عِتْرَتِي أَوْ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يَمْلاَُ اْلأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلا كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً » .

* ابن جوزي ( 8 ) ( متوفاي 654ق . ) و ابن تيميّه ( 9 ) ( متوفاي 728ق . ) نقل كرده اند كه رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :

« يَخْرُجُ فِي آخِرُ الزَّمانِ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِي اسْمُهُ كَاسْمِي وَكُنْيَتُهُ كَكُنْيَتِي يَمْلاَُ اْلأَرْضَ عَدْلا كَما مُلِئَتْ جَوْراً »

حديث بالا دركتاب « منتخب الأثر » نيز به نقل از « تذكرة الخواص » ابن جوزي آمده است .

* غيبة شيخ طوسي ( ص111 ) ، اثبات الهداة ( ج3 ، ص502 ) ، بحارالأنوار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ج1 ، ص221

2 . ج4 ، ص351

3 . اسدالغابه ، ج1 ، ص259

4 . ص298

5 . مسند حنبل ، ج3 ، ص36

6 . المستدرك ، ج4 ، ص557

7 . در « عقد الدرر في اخبار المنتظر » .

8 . تذكرة الخواص ، ص363

9 . منهاج السنه ، ج4 ، ص211


201


( ج ، 51 ، ص74 ) و منتخب الأثر ( ص169 ) به نقل از غيبة شيخ طوسي آورده اند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :

« اَلْمَهْدِيُّ مِنْ عِتْرَتِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي » .

* احمد حنبل ( متوفاي 241ق . ) در مسند ( ج1 ، ص376 ) ، ابي داوود ( متوفاي 275ق . ) در سنن ( ج4 ، ص107 ) ، ترمذي ( متوفاي 297ق . ) در سنن ( ج4 ، ص505 ) و طبراني در معجم خود ( ج10 ، ص164 ) از پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرده اند كه فرمود :

« لا تَنْقُضُ اْلأَيّامُ وَلا يَذْهَبُ الدَّهْرُ حَتّي يَمْلِكَ الْعَرَبَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي اِسْمُهُ يُواطِيءُ اسْمِي » .

وبيشتركتابهاي اهل تسنّن متعرض اين حديث از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شده اندكه ذكرآنهالزومي ندارد .

* حاكم نيشابوري در المستدرك ( ج4 ، ص557 ) ، ابن اثير ( متوفي 606ق . ) در جامع الاصول ( ج11 ، ص49 ) ، يوسف بن يحيي شافعي در عقد الدرر ( ص15 ) ، ذهبي ( متوفاي 748ق . ) در تذكرة الحفاظ ( ج2 ، ص463 ) ، ابن الصباغ مالكي ( متوفي 855ق . ) در الفصول المهمه ( ص294 ) ، جلال الدين سيوطي ( متوفاي 911ق . ) در الدرّالمنثور ( ج4 ، ص58 ) و شيخ منصور علي ناصف ( متوفاي 1371ق . ) در التاج الجامع ( ج5 ، ص343 ) همگي اين حديث را آورده اند كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :

« اَلْمَهْدِيُّ حَقٌّ وَهُوَ مِنْ وُلْدِ فاطِمَةِ ( عليها السلام ) » .

تقريباً در همه كتبي كه راجع به مهدي موعود نگاشته شده ، اين حديث آمده است . در ذيل اين حديث نقل شده كه سلمان پرسيد :

« يا رَسُول اللهِ ( صلّي الله عليه وآله ) مِنْ أَيِّ وُلْدِكَ ؟ » قالَ ( صلّي الله عليه وآله ) : « مِنْ وُلْدِي هذا وَضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَي الْحُسَيْنِ ( عليه السلام ) » .

* و حديثي ديگر را ابن صباغ مالكي در الفصول المهمه ( ص295 ) ، قندوزي حنفي در ينابيع المودّه ( ص490 ) همچنين شيخ طوسي در كتاب الغيبه ( ص116 ) و اربلي در كشف الغمه ( ج1 ، ص237 ) و شيخ حرّ عاملي در اثبات الهداة و زمخشري در حلية الأبرار ( ج2 ، ص699 ) و بحارالأنوار ( ج51 ، ص76 ) ذكر كرده اند و منتخب الأثر ( ص156 ) آن را از ينابيع الموده نقل كرده كه وقتي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) حضرت زهرا ( عليها السلام ) را گريان ديد ، براي تسليت خاطر او فرمود : خداوند پنج چيز به ما داد كه به هيچ كس نداد :


202


« نَبِيُّنا خَيْرُ اْلأَنْبِياءِ » ( اشاره به خودش ) ،

« وَوَصِيُّنا خَيْرُ اْلأَوْصِياءِ » ( اشاره به امير المؤمنين علي ( عليه السلام ) ) ،

« وَشَهِيدُنا خَيْرُ الشُّهَداءُ » ( اشاره به حضرت حمزه ) ،

« وَمِنّا سِبْطا هذِهِ اْلأُمَّة وَهُما اِبْناكَ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَمِنّا مَهْدِيُّ هذِهِ اْلأُمَّةِ الَّذِي يُصَلِّي عِيسي خَلْفَهُ » سپس دست روي شانه امام حسين گذاشت و فرمود :

« مِنْ هذا مَهْدِيُّ هذِهِ اْلأُمَّةِ » .

* سليمان بن ابراهيم حنفي ( متوفاي 1294ق ) در ينابيع الموده ( صص492 و493 ) و بسياري از كتب شيعه ؛ از جمله كمال الدين صدوق ( ج1 ، ص283 ) و عيون اخبارالرضا ( ج1 ، ص56 ) و مناقب ابن شهرآشوب ( ج1 ، ص298 ) و اثبات الهداة شيخ حر عاملي ( ج1 ، ص616 ) و بحارالأنوار ( ج36 ، ص378 ) و ديگر كتب حديثي از پيغمبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرده اند كه آن حضرت فرمود :

« الاَْئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ ؛ أَوَّلُهُم أَنْتَ يا عَلِيُّ وَآخِرُهُمْ الْقائِمُ الَّذِي يَفْتَحُ اللَّهُ عَزَّ وَجَل عَلي يَدَيْهِ مَشَارِقَ الاَْرْضِ وَمَغَارِبَهَا » .

* و همچنين احاديثي از عقد الدرر ( ص226 ) ، غيبة شيخ طوسي ( ص274 ) ، ملاحم سيدبن طاووس ( ص63 ) و اثباة الهداة ( ج3 ، ص514 ) و منتخب الأثر ( ص468 ) هر دو ، از غيبة شيخ طوسي ، راجع به بيعت مردم با حضرت مهدي ( عليه السلام ) در آخرالزمان نقل شده كه در آن ، به محل بيعت ؛ يعني ميان ركن و مقام در مسجدالحرام اشاره گرديده است . پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) در اين حديث فرمود :

« يُبايَعُ الْمَهْدِيُّ بَيْنَ الرُّكْنِ وَالْمَقامِ وَلا يُوقِظُ نائِماً وَلا يُحْريقُ دَماً » .

اينها بخشي از روايات بر گرفته از كتاب پنج جلدي « معجم أحاديث الإمام المهدي ( عليه السلام ) » است كه تمام مستندات و احاديث مربوط به حضرت مهدي ( عليه السلام ) در آن گرد آمده است و بهترين اثري است كه تاكنون نوشته شده و توسط « مؤسّسة المعارف الاسلاميه » نشر يافته است .

مهدي كيست ؟

رواياتي از اين دست ، كه چند نمونه آن از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شد و در كتابهاي شيعي و سني


203


آمده ، مهدي موعود را منحصر در فرزند بلافصل و بدون واسطه امام حسن عسكري ( عليه السلام ) دانسته اند و او است كه همه خصوصيات ذكر شده در روايات را دارد و اين روشن است و هيچ ابهامي ندارد و تاكنون كسي به اين نام و ويژگي ها كه فرزند امام حسن عسكري و امام حسين ( عليهما السلام ) باشد قيام نكرده است . البته ظهور او همراه با آثار و علايمي است كه در كتابها آمده است و آن اينكه در لحظه اول تمام جهان از ظهور او آگاه شده و قدرتش عالمگير خواهد شد و پيوسته پيروانش انتظار ظهور او را دارند .

در طول تاريخ ، افرادي به داعي مهدويت قيام كرده اند بي آنكه آثار و علايم ذكر شده در روايات بر آنها منطبق باشد . البته گاهي افراد به عنوان امر به معروف و نهي از منكر قيام كرده اند و هيچ گاه ادعاي مهدويت نداشته اند ، ليكن دوستان و گاهي دشمنانشان ، آنها را مهدي موعود ناميده اند ؛ مانند :

زيدبن علي بن الحسين

زيد در مخالفت با حكومت بني اميه ( هشام بن عبدالملك ) قيام كرد و در جنگ با لشكري كه از طرف هشام گسيل شده بود ، كشته شد . حضرت رضا ( عليه السلام ) زيد را عالم آل محمد ( صلّي الله عليه وآله ) لقب داد و امام صادق او را شهيد ناميد و در باره اش فرمود : « او راهي را رفت كه جدّش اميرمؤمنان ( عليه السلام ) رفت » . در روايتي از كتب عامه ، پيغمبر از شهادتش خبر داده بود .

آري ، زيد داعيه مهدويت نداشت ليكن دشمنان و شايد گروهي از دوستانش او را مهدي خواندند . شاعر بني اميه ، خطاب به بني هاشم گفت :

صَلَبْنَا لَكُمْ زَيْداً عَلَي جِذْعِ نَخْلَة * * * وَلَمْ أَرَ مَهْدِيّاً عَلَي الْجِذْعِ يُصْلَبُ ( 1 )

محمد بن عبدالله بن حسن مثني

محمد بن عبدالله بن حسن مثني يكي ديگر از افرادي است كه به عنوان امر به معروف و نهي از منكر قيام كرد و هيچ گاه ادعاي مهدويت نداشت . او در مخالفت با حكومت منصور دوانيقي به پا خاست ، هرچند ابتدا مدينه و مكه و يمن را تصرف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مستدرك الوسائل ، ج5 ، ص259


204


كرد ولي سرانجام در مصاف با لشكر منصور كشته شد . محمد ، داعيه مهدويت نداشت ، ليكن نزد گروهي از طرفدارانش مهدي خوانده مي شد و در روايات ما از اين شخص تعريف و از مرگش با نام شهادت ياد شده است .

در مصر و تونس و سودان نيز عده اي به داعي مهدويت قيام كردند ولي جريان زندگي آنها و قيامشان قابل انطباق با مهدي موعودي ، كه در روايات آمده ، نمي باشد .

و بالأخره در محرم سال 1400 شخصي از اهالي عربستان در مكه نيز قيام و ادعا كرد كه مهدي موعود است !

اكنون ماجراي وي را ، كه خود ناظر و شاهدش بودم ، به تفصيل براي ثبت در تاريخ مي آورم :

آخرين مدّعي مهدويت

در ذي حجه سال 1399 قمري ، افتخار تشرّف به حج تمتع را يافتم . پس از انجام مراسم و زيارت قبر پيامبر و ائمه بقيع ( عليهم السلام ) ، چون محرّم نزديك و جريان رأي گيري براي جمهوري اسلامي در پيش بود ، از سرپرستي اجازه گرفتيم كه زودتر به ايران برگرديم . از اين رو ، به جده آمده و به دفتر هواپيمايي ايران و مسؤول تنظيم برگشت حاجيان به ايران مراجعه كرديم . آگاه شديم كه تا سه روز جاي خالي براي برگشت نيست . البته از آنجا كه كاروانها با افراد خود در يك پرواز قرار مي گيرند ، نمي شود يك يا دو نفر را كنار بگذارند و ما را به جاي آنها بفرستند . اينجا بود كه تصميم گرفتيم از فرصت استفاده كرده ، بارديگر جهت زيارت خانه خدا به عنوان عمره مفرده به مكه برگرديم . براي گرفتن مجوّز به قونسولگري ايران در جدّه مراجعه نموده ، با نذر در جدّه مُحرم شديم و شب اوّل محرم سال 1400 ، همراهِ يكي از دوستان ( حجت الاسلام شيخ محمد كاظم پناه ) به طرف مكه حركت كرديم و بعد از ورود به مكه و حضور در مسجد الحرام ، به طواف و اعمال عمره پرداختيم .

چون در آن ايام بيشترِ حاجيان از مكه خارج شده يا در حال رفتن به مدينه و گروهي نيز مشغول برگشتن به كشور خود بودند ، طواف ، نماز و سعي ميان صفا و مروه


205


و همچنين طواف نساء و نماز ، به خوبي و در كوتاهترين مدت ؛ يعني حدود دو ساعت انجام مي شد . و ما كه در حال سعي ميان صفا و مروه ، در شوط چهارم بوديم ، زن و مرد عربي ، در حالي كه آنها هم مشغول سعي بودند ، به ما نزديك شدند . مرد جوان كه خود را دانشجوي علوم ديني در رياض معرفي مي كرد ، با ادب و احترام ، خطاب به ما گفت : « فردا مهدي موعود قيام مي كند و من براي اين منظور از رياض آمده ام و من از ياران او هستم و خواستم اين بشارت را به شما بدهم ! »

ابتدا گمان كرديم كه چون ما ايراني هستيم و معتقد به ظهور حضرت مهدي ( عليه السلام ) مي باشيم ، قصد آزار ما را دارد ، اما وقتي ديديم كه آنها هم مانند ما در حال سعي و عبادت هستند ، گفتيم بعيد است كه در چنين حالي مسلماني ، مسلماني را به سخريّه بگيرد . به او گفتم : بعد از سعي ، همديگر را ملاقات كنيم . هدفم اين بود كه با فراغت بال ، در يكجا بنشينيم و كمي به گفت و گو و مذاكره بپردازيم ، ولي چون جايي معين نكرديم ، بعد از سعي و انجام تقصير ، هر چه جست و جو كردم او را نيافتم .

اعمال عمره را كه انجام داديم ، از لباس احرام در آمديم و لباس هاي احرام را در كيسه اي نهاده ، لباس معمولي به تن كرديم . در اين هنگام ، حدود دو ساعت به نماز صبح مانده بود . در گوشه اي از مسجدالحرام مانند ديگران دراز كشيديم و به خواب رفتيم .

پس از اذان براي اعلام وقت نماز شب ، اذان نماز صبح گفته شد و همه بدور كعبه در مسجدالحرام به صف ايستادند . من نيز همراه دوستم وضو گرفتيم و به نماز ايستاديم . گرچه هنگام طواف ، بيشتر مسجد خالي بود ليكن در زمان اقامه نماز پر شد و در قسمتهاي مسقف مسجد نيز افراد به نماز ايستادند . وقتي نماز به پايان رسيد ، صداي تكبير در مسجدالحرام پيچيد ، حتي لحظه اي هم قطع نمي شد ! براي ما كه اهل ايران بوديم اينگونه با فرياد تكبير گفتن چيز ناشناخته و غير مترقبه اي نبود ولي اينكه همه مردم ، يكپارچه بي آنكه كسي از آنها بخواهد يا هماهنگشان كند ، اينگونه مرتّب تكبير بگويند ، براي ما شگفت آور بود .

در اين حال تصميم گرفتيم براي كشف ماجرا ، به كعبه نزديك شويم و هرچه نزديك تر مي رفتيم ، تراكم جمعيت در اطراف كعبه بيشتر بود ؛ به طوري كه ميان كعبه و مقام ابراهيم ، كه تقريباً در فاصله سيزده


206


متري خانه قرار دارد ، انبوهي از جمعيت بود و گه گاه سلاحهايي هم در دست برخي از افراد ديده مي شد . پيش خود گفتيم كه گويا جريان مهمي رخ مي دهد .

در اين هنگام ديديم جواني كه شب گذشته ، در حال سعي ، ميان صفا و مروه با ما سخن گفت ؛ همو كه مي گفت فردا مهدي موعود قيام مي كند و من از ياران او هستم و . . . پشت به حجرالأسود ايستاده و مردم را از استلام حجر باز مي دارد ، بي آنكه مقاومتي در برابرش انجام گيرد .

با مشاهده اين منظره ، در صدد برآمدم كه مهدي آنان را ببينم ! در حال تجسّس و پي گيري بودم كه ناگهان صداي گوينده اي از بلندگوي مسجد ؛ از همان جايگاهي كه مُكبّر هنگام نماز جماعت ، نمازگزاران را هدايت مي كند ، به گوش رسيد . فهميديم كه مي خواهد در باره اين جريان و قيام سخن بگويد . آنگاه كه صدايش از بلندگوها شنيده شد ، همه نگاه ها متوجه او گرديد . همگان منتظر بودند كه او چه مي گويد .

او كه به عربي سخن مي گفت ، با استناد به رواياتي از كتب اهل سنت ، ( 1 ) به نقل از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، در باره قيام مهدي موعود و صفات و خصوصيات او سخن گفت و نتيجه گيري كرد كه اكنون آن مهدي موعود قيام كرده است و مردم را به قيام او بشارت داد .

گوينده در ضمن سخنانش ادعا كرد كه مهدي اين قيام از نسل پيامبر اسلام و از سلاله حسين بن علي است و قيام كرده است تا جهان را پر از عدل و داد كند !

اين خبر و سخنان ، بسيار هيجان انگيز بود و جمعيتي كه در حرم گرد آمده بودند ؛ عده اي طرفدار اين حركت و قيام و گروهي هم زائر بي خبر بودند كه تازه خبر اين قيام به گوششان رسيده بود .

البته اهل سنت كم و بيش با رواياتي كه در باره مهدي است ، آشنايي دارند ، وقتي به كتبي كه درباره فتنه هاي آخرالزمان و مهدي موعود مطالبي نوشته اند ، مراجعه مي كنيم ، مي بينيم سنيان بيش از شيعيان در باره اين موضوع كتاب نوشته اند و شايد همه ، مانند ما شيعيان انتظار ظهور او را دارند و اكنون كه اين بشارت به گوششان رسيده كه مهدي ظهور كرده و در جمع شما است ، جمعيت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان رواياتي كه قسمتي از آن را در آغاز آورديم .


207


هيجان زده شده و براي ديدن او ازدحام مي كنند ولي چون همه جمعيت سرِ پا ايستاده اند ، تشخيص اين مهدي از ديگران آسان نيست .

اين ماجرا براي ما هم جالب بود ، البته نه از اين رو كه مهدي قيام كرده ، چون مي دانستيم كه ظهور حضرت مهدي ( عليه السلام ) نشانه هايي دارد كه در كتب روايي ما ذكر شده و آن نشانه ها تا آن زمان بهوقوع نپيوسته بود .

گوينده در ضمن سخنانش ادعا كرد كه مهدي اين قيام از نسل پيامبر اسلام و از سلاله حسين بن علي است و قيام كرده است تا جهان را پر از عدل و داد كند و آمده است كه احكام خدا را به اجرا در آورد و بر طبق كتاب خدا و سنت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر مردم حكم براند . . . چيزي كه براي ما غير منتظره مي نمود اين بود كه هم زمان با سخنراني اين خطيب ، صداي رگبار مسلسل در مسجدالحرام مي پيچيد بي آنكه تيراندازان ديده شوند و آن رعب و وحشتي كه در آغاز به ما دست داده بود كه شايد پليس به مسجدالحرام و جمعيت حمله كند ، كم كم برطرف شد . عده اي مأمور شدند كه جمعيتِ ايستاده را روي زمين


208


بنشانند و ما نيز كه تا آن زمان روي پا ايستاده و به سخنان گوينده گوش مي داديم ، همراه با جمعيت نشستيم تا جمعيت ، مهديِ اين قيام را ببينند . او مردي گندمگون بود . سنّي حدود 35 تا 40 سال داشت و تا اندازه اي بلندبالا بود كه در وسط جمعيت ديده مي شد . پيراهن بلند عربي به تن داشت و دستمالي مانند عربها به سر انداخته بود . يك قطار فشنگ به كمر بسته و قطاري روي شانه تا محاذي كمرش آويزان بود و سلاحي كمري به كمر بسته و پيرامونش را جمعي مسلّح گرفته بودند . البته اطرافيانش سلاح هاي بزرگ ، با خشابهاي خميده و بعضاً راست به دست داشتند . در اين حال فهميديم كه مهدي آنان همان است كه در وسط ايستاده و من در اين هنگام سعي كردم در همان حال نشسته خود را به نزديك ترين جاي ممكن برسانم ولي رفتن تا دو ـ سه متري او امكان داشت و بيش از آن را مانع مي شدند .

افراد مسلّح كه پيرامون اين مهدي ايستاده بودند ، يكا يك به حضورش مي رسيدند و با او دست مي دادند و او هم سخناني در گوش هريك مي گفت و سپس با دست ، به سمتي از مسجد الحرام اشاره مي كرد و آن فرد مسلّح ، به آن سمت مي رفت . از مطالب درگوشيِ آنان چيزي دستگيرم نشد ولي پيدا بود با دست دادن خود با او بيعت مي كردند و او هم در حق ايشان دعا مي كرد و به نقطه اي از مسجدالحرام مأموريت مي داد . تا اين زمان هيچ اتفاق و حادثه خاصي رخ نداده بود و از پليس و مأموران سعودي هم خبري نبود .

تعدادي از نيروهاي سلاح به دست ، براي حفاظت و كنترل آمد و شد ، درهاي ورودي را در اختيار گرفته و بر همه جا مسلّط شده بودند .

به نظر مي رسيد براي حفاظت و كنترل بناي با عظمت مسجد الحرام كه داراي حدود 24 دروازه است ، نياز به مأموران و هواداران زيادي هست كه هنگام بيرون رفتن از مسجد روشن شد كه تعدادشان كم نيست .

افراد مسلّح بيشتر از جوانان بودند و در ميان آنان كمتر كسي از حدود چهل به بالا ديده مي شد ، البته همگي ريش داشتند و افرادي هم بودند كه هنوز مو به صورتشان نروييده بود .

لازم به يادآوري است كه آوردن سلاح و مهمات به مسجدالحرام در آن زمان ، كار مشكلي نبود ؛ زيرا خادمان مسجدالحرام كه در مقابل هر دري گماشته


209


شده بودند ، بيشترشان پنجاه ـ شصت سال داشتند و نسبت به بررسي واردين بي تفاوت بودند . آنان از نيمه هاي شب به بعد ، روي صندلي يا منبري كه براي نشستن آنها گذاشته شده بود ، يا خوابيده بودند و يا اصلا حضور نداشتند و بنابراين ، بررسي بدني و يا ساك اصلا نبود و اگر كسي نقشه و قصدي داشت ، به آساني مي توانست به اجرا درآورد و همه چيز را وارد مسجدالحرام كند و به نظر مي رسيد كه اين قيام كنندگان ، از اين فرصت استفاده كرده ، همه گونه سلاح و مهمّات مورد نياز خود را وارد مسجدالحرام كرده بودند و در زيرزمينها كه آنها هم متعلّق به مسجدالحرام است ، جا داده بودند .

به هر صورت ، بعد از آن سخنراني ، كه مدتي فاصله شد ، رهبر آنها مشغول تنظيم امور و فرستادن افراد مسلح به اطراف مسجد بود . تا اينكه خطيب دوم براي سخنراني در همان جايگاه سخنران نخست حضور يافت و او هم به زبان عربي اما از روي نوشته مطالبي را براي حاضران خواند . مطالب وي نيز بيشتر تكرار همان ادعاها و ذكر رواياتي در باره مهدي موعود و در ضمن سخنراني اش خطاب به مردم گفت : اكنون كه حضرت مهدي قيام كرده ، شما با او بيعت كنيد ، عَلي كِتابِ اللهِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ ، جمعيتِ نشسته با شنيدن اين سخن به پا خاستند تا به سوي آن مهدي حركت كنند و به اصطلاح با او بيعت كنند .

محافظان آن مهدي ، از نزديك شدن مردم جلوگيري كردند و گفتند : « البيعة بعد صلاة الظهر » در اين هنگام تلاش زيادي براي فرونشاندن احساسات مردم و بازداشتن آنها از بيعت انجام گرفت و مجدداً به مردم فشار آوردند كه روي زمين بنشينند و همگي نشستند . در اين لحظه ، ناگهان برق بخشي از مسجدالحرام رفت . البته گرچه با رفتن برق ، فضاي مسجد الحرام به طور كامل تاريك نشد ؛ زيرا نزديك طلوع خورشيد و هوا به اندازه كافي روشن بود امّا ميكروفن سخنران كه در آن قسمت بود ، خاموش گرديد و ديگر صدايش به ما نرسيد و سرانجام او هم ناگزير شد از جايگاه پايين بيايد .

آنان در برنامه ريزي هاي خود ، فكر آن را نكرده بودند كه در مواقع ضرورت وسيله برق اضطراري داشته باشند و شايد همين نكته موجب شد كه خيلي ها متوجه شوند اين مهدي ، همان مهدي موعود نيست ! چرا كه از فراهم كردن امكانات اوليه خود عاجز ماند !


210


لحظاتي گذشت ، ديديم كه مردي از ميان جمعيت به پا خاست و آغاز سخن كرد ، امّا من زبان او را متوجه نشدم ، تنها كلماتي از روايات را كه به عربي مي خواند ، مي فهميدم و متوجه شدم كه دنباله همان حرفهاست . به نظر مي رسيد كه به زبان اردو تكلّم مي كرد .

گفتني است بعد از پايان مراسم حج ، عده بسياري از پاكستاني ها و مسلمانان هندي در مكه مي مانند و عجله اي براي رفتن به وطن ندارند . و اكثر اين حاضران ، سخنان گوينده را تأييد مي كردند . وي آنگاه كه در بخشي از سخنانش ، از مردم تقاضاي بيعت كرده بود و مأموران از بيعت مردم جلوگيري مي كردند ، ديديم كه مردم هر چه در دست داشتند ؛ مانند تسبيح و دستمال ، به طرف آن مهدي مي انداختند ؛ به عنوان همدردي يا بيعت از راه دور ، و اين نشان مي داد كه جمعيت غير عرب ، در مسجدالحرام زياد است البته از ايرانيان تنها من بودم و رفيقم .

رفتن برق موجب شد كه خيلي ها متوجه شوند اين مهدي ، مهدي موعود نيست ! چرا كه از فراهم كردن امكانات اوليه خود عاجز ماند !

همانگونه كه پيشتر اشاره شد ، از سويي پيوسته صداي رگبار مسلسل به گوش مي رسيد ، و از سوي ديگر ما نه شب گذشته شام درستي خورده بوديم و نه صبحانه اي ميل كرده بوديم و از سوي سوم شكي هم در باطل بودن كار اينها نداشتيم و روايات وارد شده در باره قيام حضرت مهدي و علائم و نشانه هاي او را با اين حركت سازگار نمي ديديم ؛ زيرا هيچ يك از آنها رخ نداده بود . از اينها گذشته ، چگونه مي شود كه چراغ مهدي موعودي را خاموش كنند و او نتواند وسيله روشنايي تهيه كند ؟ ! پيداست كه اين مهدي واقعي نبود . بنابر اين ، ادامه حضور ما ، در آن جمع ، تنها براي كسب خبر بود و بس . چون تا ظهر ديگر خبري نبود ، صلاح ديدم كه از جمع كناره گرفته ، دوست و همسفرم را پيدا كنم و از مسجد خارج شويم . گرچه جدا شدن از جمعيت هم كار آساني نبود ؛ زيرا تا كسي بلند مي شد ، مأموري مي آمد و دست روي شانه او مي گذاشت كه بنشين ، اسْتَرِح استرح . ناگزير شدم در حال نشسته ، كم كم خود را از ميان جمعيت كنار بكشم و پس از خارج شدن از ميان جمعيت ، و تلاش و جستجو ، سرانجام بعد از مدتي رفيقم را كه بعد از نماز صبح و پيش آمدن اين جريان ، گم


211


كرده بودم يافتم و تازه دانستم كه او هم در مسجد حضور داشته و ماجرا را از نزديك ديده است ، ليكن مانند من نزديك آنان نبوده است .

با همديگر به زير زمين مسجدالحرام رفتيم ؛ جايي كه در آن زمان وضوخانه و دستشويي داشت ولي ديديم كه آب قطع است . دانستيم كه از بيرون قطع كرده اند . استفاده از چاه زمزم بدون برق و يا به وسيله دلو هم ممكن نبود . ناگزير از آب فروشان مسجد ، كه آب را با ليوان مي فروختند ، ليواني يك ريال خريديم و نياز خود را برطرف ساختيم .

پس از آن ، به طبقه دوم رفتيم كه به بيرون و خيابانهاي اطراف اشراف داشت و مي توانستيم از پنجره يا مشبك هاي طبقه دوم بيرون را ببينيم و از اوضاع بيرون و تيراندازي ها آگاهي پيدا كنيم . البته به فكر افتاديم طواف مستحبّي انجام دهيم ولي ديديم ميان كعبه و مقام ابراهيم در اشغال قيام كنندگان است و در اين قسمت ، بايد در خارج از مطاف حركت كنيم ، بنابراين از اين تصميم منصرف شديم . البته جمع زيادي در خارج از مطاف مشغول طواف بودند .

در طبقه دوم جز افراد مسلّح وابسته به اين قيام كنندگان كسي نبود و آنان لوله هاي سلاحشان را از روزنه هاي پنجره هاي مشبك به بيرون گرفته و بي هدف و تنها براي ارعاب مردمي كه در اطراف مسجدالحرام جمع شده بودند و ناظر اين جريان بودند شليك مي كردند و پيچيدن صداي شليك رگبار گلوله ها در مسجدالحرام ، جمعيت داخل مسجد را به وحشت مي انداخت .


212


دقايقي در طبقه دوم گشتيم بي آنكه كسي مزاحم ما شود . كم كم خود را به قسمت طبقه دوّم مسعي ؛ يعني صفا و مروه رسانديم و از پنجره ها بازار ابوسفيان و مردمي را كه در آنجا گردآمده بودند ، ديديم . در اين هنگام از يكي از اين تيراندازان پرسيدم بالأخره برنامه شما چيست و ما بايد چه كنيم ؟ او از من پرسيد « أنتَ بايَعْتَ ؟ » ؛ « بيعت كردي ؟ » جريان بيعت در دمادم صبح يادم آمد و برايش گفتم كه بيعت كنندگان وعده دادند ؛ « البيعة بعد صلاة الظهر » گفت : « بعد البيعة » ؛ يعني هر مطلب و خواسته اي را بعد از بيعت خواهيم گفت . ( 1 )

از طبقه دوم مسجدالحرام پايين آمديم و ديديم كه حدود دو ساعت به ظهر مانده است . در صدد برآمديم كه از مسجدالحرام خارج شويم ؛ زيرا ما كه آنان را نمي شناسيم و آن مهدي موعود ( عليه السلام ) ، كه ما به او باور داريم ، وقتي قيام كند همه قدرتها در برابرش ذليل اند و نيازي به كلاشينكف روسي و يوزي آمريكايي ندارد و با رفتن برق صدايش خاموش نمي شود . . . از سوي ديگر چمدان و لوازم سفر و سوغاتي هاي خود را در فرودگاه جده به دست تقدير سپرده ايم ؛ يعني آنها را با ريسماني به ستوني بسته ايم و آية الكرسي برايش خوانده ايم !

مهمتر اينكه اگر تا ظهر بمانيم ، احتمال درگيري و كشته شدن و يا دستگيري وجود دارد . بنابراين ، به سوي صفا و مروه آمديم كه خارج شويم ، ديديم تمام درها بسته و پُشت هر دري ، يكي از نيروهاي قيام كننده ايستاده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . لازم به گفتن است كه قيام كنندگان مي كوشيدند عمل خود را با اخباري كه از پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) درباره مهدي موعود ( عليه السلام ) رسيده ، تطبيق دهند و اين تلاشي بود براي رسيدن به هدفشان .

در طول تاريخ ، بسياري ادعاي مهدويت و يا ادعاي ارتباط با حضرت مهدي ( عليه السلام ) كرده و به خيال خود چند صباحي به خواسته خويش رسيدند ، اما سرانجام رسوا شدند !

از آنجا كه در روايات ( از طريق عامه ) بشارت به وجود احيا كننده دين در آغاز محرّم داده شده و نيز آمده است كه قيام در مسجدالحرام و كنار خانه خدا و ميان ركن و مقام ابراهيم و بعد از نماز ظهر و با بيعتِ دست به دست خواهد بود ، اين مدعيان هم ، قيام خود را در اول محرم 1400 و در شرايط پيشگفته آغاز كردند .

كلمه بيعت هم تداعي كننده عمل پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) در صدر اسلام و بيعت با ابوبكر و عمر و عثمان مي باشد كه دست در دست فشار داده مي شود و باعث تعهّدي خاص مي گردد تا در اذهان تداعي كند كه ما همان راه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و جانشينان او را طي مي كنيم و قيام ما هم براي اجراي احكام الهي و بر طبق كتاب خدا و سنت پيامبر مي باشد .


213


است . از فرد مسلحي پرسيديم كدام در باز است ؟ او اشاره به سوي مروه كرد و گفت درِ آخرِ سمت راست باز است . خود را به آنجا رسانديم و ديديم كه جمعيت زيادي هم پشت سر ما در حركتند . معلوم شد كه آنان نيز مانند ما قصد خروج از مسجد را دارند و به دنبال دري مي گردند كه باز باشد .

اما از بد حادثه ، ديديم اين در نيز بسته است ! به فكر افتاديم از آن پنجره هاي مشبكِ طرف مروه استفاده كنيم كه اين قسمت نسبت به قسمت هاي ديگرِ صفا و مروه ، مقدار حدود يك متر و نيم بلندي دارد و به گونه اي است كه سعي كننده وقتي به بيست متري كوه مروه و كنار درِ سمت راست مروه مي رسد ، پنجره هاي مشبك در دسترس او است و قسمت باز مشبك به اندازه اي است كه يك نفر مي تواند با زحمت بيرون برود و من نخستين كسي بودم كه از آنجا بيرون شدم و رفيق و همسفرم نيز بعد از من آمد . مردم هم به شبكه هاي ديگر چسبيده بودند و مي كوشيدند از مسجد خارج شوند .

در بيرون مسجدالحرام نيروهاي حكومتي را ديديم كه در پناه ديوار كمين كرده بودند اما جرأت خارج شدن را هم ندارند ؛ زيرا تك تيراندازانِ مستقر در طبقه بالاي مسعي مي توانستند به آساني آنها را هدف قرار دهند .

مردمي كه در سمت بازار ابوسفيان ايستاده بودند ، صداي گلوله ها را مي شنيدند و مي دانستند كه مسجدالحرام به تصرف گروهي مسلّح درآمده است اما نمي دانستند چه كساني هستند و چه هدفي دارند . وقتي ما را ديدند كه از مسجدالحرام بيرون آمديم ، از جنسيّت قيام كنندگان پرسيدند كه : « ما الجنسيّة ؟ » ؛ « اشغال كنندگان مسجد ، اهل كجا هستند ؟ » ما هم پاسخ مي داديم « الجنسيّة السعودية » ؛ « از اهالي عربستان سعودي هستند » ولي كسي از ما نپرسيد كه قيام كنندگان چه هدفي را دنبال مي كنند تا بگوييم كه اهدافشان چيست ؟

تا نزديكي هاي ظهر ، مانند ديگران منتظر مانديم كه شايد واقعه جديدي پيش آيد ، امّا هيچ حادثه اي رخ نداد . براي اداي نماز ، به يكي از مساجد مكه ، نزديك شارع سليمانيه رفتيم و نماز گزارديم و بعد از نماز ، به موقف سيارات رفتيم تا به جده برگرديم كه رانندگان حاضر نشدند ما دو نفر ايراني را به جده ببرند . از پليس كمك خواستيم و پليس


214


همراه ما آمد و از راننده دليل سوار نكردن ما را پرسيد و او در جواب گفت در بيرون شهر ، در عوارضي ( پليس راه ) جلو ما را مي گيرند ! پليس از راننده خواست ما را سوار كند و گفت من بي سيم مي زنم و مي گويم كه به شما كار نداشته باشند .

در ماشيني كه سوار شديم ، دو نفر ايراني ، يك نفر سعوديِ اهل مكه و دو نفر پاكستاني بوديم و ساعت حدود دو يا سه بعد از ظهر بود ، مسافر مكي از جريان حمله به مسجدالحرام آگاه بود و مي گفت : پليس در حمله موفق نبود و كاري از پيش نبرد و عدّه اي نيز كشته شدند .

به فرودگاه جدّه كه رسيديم ، راديو تهران را گرفتيم كه شنيديم اعلاميه امام خميني ( قدس سره ) را مي خواند و محتواي آن در مذّمت قيام كنندگان بود ، اما زماني كه به تهران آمديم مطالب مطبوعات را در دفاع از قيام كنندگان ديديم ، بي آنكه گفتار آنها را نقل كنند ، آنها را قيام كنندگان عليه دولت سعودي معرفي مي كردند و اين انگيزه اي شد تا نامه اي براي روزنامه كيهان بنويسم و بدينوسيله مردم را در جريان آن رخداد قرار دهم و بگويم كه اين حركت و قيام ، در مخالفت بر ضدّ دولت سعودي نيست ، بلكه رهبر آنان از قبيله عجمان ( 1 ) است و ادعاي مهدويت مي كند ! ولي متأسفانه روزنامه پيشگفته ، مطالب ارسالي را منتشر نكرد و بعد از مدتي ، مطلع شدم كه در سالنامه كيهان انتشار يافته است .

مردمي كه در سمت بازار معروف به ابوسفيان ايستاده بودند ، صداي گلوله هارا مي شنيدند و مي دانستند كه مسجدالحرام به تصرف گروهي مسلّح درآمده است اما نمي دانستند چه كساني هستند وچه هدفي دارند ؟

شايسته است ، دنباله ماجرا ؛ يعني به توپ بسته شدن مسجدالحرام ، كه آثارش در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . گفتني است پيش از روي كار آمدن حكومت آل سعود در عربستان ، اين دو قبيله ؛ يعني العجمان و آل سعود براي كسب قدرت در عربستان ، با يكديگر در جنگ و نزاع بودند و كمك خارجي ها به خصوص دولت انگلستان به اين طوايف ، براي كم كردن يا از ميان بردن نفوذ دولت عثماني بر سرزمين حجاز ، مطالبي است كه بسيار گفته اند و در باره اش كتابها نوشته اند .

به نظر مي رسد ، اكنون يكي از فرزندان قبيله « العجمان » با ادعاي مهدويت قيام كرده است تا بتواند حكومت موجود را حذف و قبيله خود را بر اين كشور حاكم كند .


215


سال بعد ( 1350ش . ) بر روي در و ديوار مسجد نمايان بود و نيز روانه كردن آب به طرف مسجدالحرام و بيرون آوردن قيام كنندگان از زيرزمين مسجد به كمك كماندوهاي فرانسوي و به وسيله بالگردهاي آنها ، به رگبار بستن و كشتن شدن قيام كنندگان نيز در يك مقاله اي جداگانه نوشته و منتشر شود .


| شناسه مطلب: 83389