بخش 2
تاریخ و رجال پیدایش وهابیّت و برخی پیامدهای آن
33 |
ميقات حج - سال سيزدهم - شماره پنجاه - زمستان 1383
تاريخ و رجال
34 |
پيدايش وهابيّت و برخي پيامدهاي آن
جعفر سبحاني
همه ساله در موسم حج و عمره زائران ايراني خانه خدا با افكار ، عقايد و رفتارهايي روبه رو هستند كه ريشه در مذهب وهّابيت دارد و از اينرو مايلند بدانند اين مذهب از چه زماني به وجود آمده و چه عواملي در پديد آمدن آن نقش داشته است .
استاد عالي قدر و دانشمند فرزانه ، حضرت آية الله سبحاني اين پرسش را به خوبي پاسخ داده اند . ضمن تشكر از معظّم له توجّه خوانندگان گرامي را به آن جلب مي كنيم :
وحدت و يكپارچگي امت اسلامي از اصولي است كه قرآن بر آن تأكيد دارد و هر نوع خدشه بر پيكر وحدت را ممنوع مي شمارد و همگان را به تمسّك به « حبل الله » دعوت مي نمايد ، آنجا كه مي فرمايد :
{ وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلا تَفَرَّقُوا . . . } . ( 1 )
« همگي به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد . »
نكته قابل توجه در آيه ، به كارگيري لفظ « حبل » به جاي « قرآن » و « اسلام » است ؛ يعني به جاي اينكه بفرمايد : « به قرآن و اسلام چنگ زنيد » مي فرمايد : « به حبل الله تمسك جوييد » هرچند مقصود واقعي از « حبل » همان قرآن و آيين مقدس اسلام است .
علل گزينش واژه « حبل » به جاي اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آل عمران : 103
35 |
دو ، شايد به خاطر تفهيم اين نكته باشد كه امت متفرّق و دو و يا چند گروه ، بسان انساني است كه به علتي به چاه افتد و حيات او مورد تهديد قرار گيرد . راه نجات چنين فردي در گرو اين است كه طنابي به چاه فرستاده شود تا او به آن چنگ زند و نجات يابد .
آري ، نجاتِ امّت متفرّق ـ كه بر اثر تفرقه و دو دستگي ، حيات مادي و معنوي او در آستانه خطر قرار مي گيرد ـ در تمسك به حبل وحدت ، ( وحدت كلمه در مراحل : انديشه ، گفتار و رفتار ) است كه مي تواند خود را از سرنوشت خطرناكي كه در كمين او است نجات بخشد .
قرآن پيوسته ، وحدت ، اتفاق و همخوانيِ فكري و رفتاري را مي ستايد و تفرقه و دودستگي را نكوهش مي كند و در دعوت به وحدت كلمه تا آنجا پيش مي رود كه افراد جامعه با ايمان را ، برادر يكديگر مي خواند و مي فرمايد :
{ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ . . . } . ( 1 )
« مؤمنان با همديگر برادرند . »
اينجا است كه امت مسلمان بايد در سايه اخوت ديني ، صفوف خود را فشرده سازند .
پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) آنگاه كه از اختلاف دو قبيله « اوس » و « خزرج » آگاه شد و دريافت كه بر اثر فتنه گري جهود عنود به نام « شاس » نزديك است كه آتش جنگ در كنار مسجدش شعلهور گردد و جوانان آن دو طايفه به جان هم افتند ، خود را به ميان آنان رسانيد و فرمود :
« اللهَ ، اللهَ أ بِدَعْوَي الْجاهِلِيةِ و أنَا بَيْنَ أظْهُركُم و بعد أن هَداكُمُ اللهِ بِالاْسْلامِ ، وأَكْرمُكُم بِهِ ، وَقَطَع عَنْكُم أمرَ الْجاهليةِ واستنقَذَكم مِنَ الكُفر وألّف بَيْنَ قُلُوبِكُم » . ( 2 )
« از خدا بترسيد ، از خدا بترسيد ، آيا در برابر چشم من رسم جاهليت را تجديد مي كنيد ؟ آن هم پس از اينكه خداي بزرگ شما را به اسلام هدايت كرد و گرامي داشت و رشته جاهليت را گسست و شما را از كفر نجات بخشيد و دلهايتان را به هم نزديك و مهربان ساخت ؟ ! »
از ديدگاه قرآن ، يكي از بدترين عذاب هاي الهي اين است كه خدا ملّتي را ـ به خاطر سركشي و كردار بد ـ گروه گروه سازد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حجرات : 10
2 . سيره ابن هشام ، ج2 ، ص250
36 |
و جامه دودستگي بر پيكرشان بپوشاند ؛ چنانكه مي فرمايد :
{ قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلي أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْض . . . } . ( 1 )
« بگو او توانا است كه از بالا يا از پايين عذابي بر شما بفرستد يا به صورت دسته هاي پراكنده ، شما را با هم بياميزد و طعم جنگ و اختلاف به هر يك از شما ، به وسيله ديگري بچشاند . »
امير مؤمنان ، علي ( عليه السلام ) مي فرمايد : « از تفرقه بپرهيزيد ، فرد يا گروه جدا شده از جامعه اسلامي طعمه شيطان است ؛ چنانكه گوسفند جدا از گلّه ، طعمه گرگ مي شود . » ( 2 )
چهار قرن از مصيبت بارترين قرنها
قرن هاي ششم تا پايان قرن نهم از بدترين و مصيبت بارترين قرنها ، براي مسلمانان بود و پيروان « صليب » و « صنم » دست به دست هم دادند تا بر پيكر اسلام ضربات مهلك و كاري را وارد سازند .
و اين هدف با گشودن سه جبهه جنگ صورت پذيرفت :
1 . جنگ هاي صليبي ؛ براي تصرف بيت المقدس از اروپا آغاز گرديد و حدود 200 سال به طول انجاميد و ميليون ها كشته و مجروح و آواره به جاي گذاشت و از سال 489 آغاز شد و در سال 690 پايان پذيرفت .
2 . هجوم گسترده مغول ؛ هنوز زخم دشنه صليبيان بر پيكر « قدس » بهبود نيافته بود ، كه ارتش بت پرست مغول ، به رهبري « چنگيز » ، پا در ركاب كرد و شرق اسلامي را مورد تاختوتاز قرار داد و در سال 656 ، خلافت عباسي را ساقط كرد . اين كار زماني انجام گرفت كه مصر و شام ، سخت با صليبيان درگير بودند و هلاكو فاتح بغداد ، حكمران شرق اسلامي گرديد .
جانشينان « هلاكو » ( ايلخانان ) نيز راه « هلاكو » را تا مدتي ادامه دادند ، حتّي غازان خان ( 694 ـ 703 ) پادشاه معروف ايلخاني با اينكه اسلام آورد ، ولي هنوز انديشه فتح دمشق و مصر را رها نكرده بود و در سال هاي 699 ـ 702 درگيري سخت و ويرانگري ميان ارتش ايلخاني و سلاطين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . انعام : 65
2 . نهج البلاغه ، خطبه 12 ، « إِيَّاكُمْ وَالْفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ » .
37 |
شام و مصر رخ داد و سرانجام حكومت ايلخانان و جانشينان آنان ، با مرگ تيمورلنگ در سال 807 پايان يافت .
3 . فاجعه اندلس ؛ اين فاجعه آنگاه رخ داد كه آتش جنگ در شرق ، ميان مسلمانان و مغول ها شعلهور بود ، در چنين وضعيتي جبهه سومي بر ضدّ مسلمانان در غرب اسلامي گشوده شد و نبرد سخت و حساب شده اي ميان مسلمانان و فرنگيان در سرزمين « اندلس » رخ داد كه نتيجه آن تار و مار شدن مسلمانان و پناهندگي آنان به سرزمين « مغرب گرديد » و همه اندلس ( اسپانياي امروز ) كه روزي مهد تمدّن اسلامي و مركز علم و دانش بود ، در اختيار فرنگيان قرار گرفت . اين نبرد در سال 609 آغاز شد و در سال 898 پايان پذيرفت .
از اين بيان نتيجه مي گيريم كه چهار قرن ميانه اي در چهارده قرن اسلامي ، پربلاترين و مصيبت بارترين قرن ها بود . جهان اسلام در آن تاريخ ، به بزرگ مردي نياز داشت كه مصمم و قاطع به پا خيزد و با تكيه بر مشتركات ، بر صفوف پراكنده وحدت بخشد و همه را بر ضدّ صليب و صنم و فرنگ و مغول و همه متجاوزان بسيج سازد .
تفرقه افكني در آغاز قرن هشتم
احمدبن تيميه در سال 661 ؛ يعني 5 سال پس از سقوط خلافت عباسي در بغداد ، در شهر « حرّان » ديده به جهان گشود و در پايان قرن هفتم و آغاز قرن ششم ، تفرقه افكني را در پاسخ به پرسش مردم « حماة » از آيه { الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوي } آغاز كرد . او در رساله « العقيدة الحمويه » ، در پاسخ پرسش مردم « حماة » با صراحت و آشكار نوشت : « خدا بالاي آسمانها است ، در ثلث آخر هر شب به آسمان پايين فرود مي آيد و مي گويد : كيست كه مرا بخواند تا من او را پاسخ گويم . » ( 1 )
از ديدگاه قرآن ، يكي از بدترين عذاب هاي الهي اين است كه خدا ملّتي را ـ به خاطر سركشي و كردار بد ـ گروه گروه سازد و جامه دودستگي بر پيكرشان بپوشاند
به خاطر پخش و انتشار اين عقيده ـ كه نتيجه آن ، جسم بودن ، جهت داشتن ، حركت و انتقال خدا از مكاني به مكان ديگر است ! ـ گروهي از علما و دانشمندان كه نشر « رساله
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجموع الرسائل الكبري ، رساله يازدهم ، العقيدة الحمويه .
38 |
حمويه » را مخالف با عقيده اسلامي تشخيص داده بودند ، به مخالفت با او برخاستند و از قاضي « دمشق » خواستند كه او را محاكمه كند .
ابن كثير در تاريخ خود به نام « البداية والنهايه » در حوادث سال 698 مي نويسد : گروهي از فقها بر ضدّ او قيام كردند و از جلال الدين حنفي خواستند كه او را به محكمه بطلبد ولي او از حضور خودداري كرد ، سرانجام ابن تيميه در دمشق به عنوان دارنده عقيده منحرف معرفي گرديد ، ولي چون او در نشر عقيده خود پافشاري مي كرد و رساله ديگر او به نام « الواسطيه » نيز داراي انحرافاتي بود ، سرانجام پس از چند جلسه ، كمال الدين زملكاني با او به بحث و گفتگو نشست و محكومش ساخت . نتيجه اين شد كه ابن تيميه در سال 705 به مصر تبعيد و زنداني گرديد . ( 1 )
اخيراً مناظره اي ميان دو عالم سني انجام گرفت ؛ يكي طرفدار ابن تيميه و ديگري مخالف او . اين مناظره از كانال تلويزيوني « المستقله » ، از طريق ماهواره پخش مي شد ، طرفدار ابن تيميه مدّعي بود كه زنداني شدن ابن تيميه به خاطر مسائل عقيدتي نبوده ، بلكه به خاطر مسأله اي فقهي بوده و آن اينكه : سه طلاقه كردن زن ـ بر خلاف فقهاي اهل سنت در يك مجلس ـ حكم يك طلاق دارد .
يادآور مي شويم اين ادّعا درست بر خلاف گفتار شاگرد او ، ابن كثير شامي است كه در تاريخ خود ـ به نحوي كه بيان گرديد ـ آورده است .
مورّخان اتفاق نظريه دارند كه محكوميت او به خاطر مطالب دو رساله « حمويه » و « واسطيه » است و در اين دو رساله ، مسائل فقهي مطرح نبوده و هرچه بوده مربوط به عقيده ، به خصوص « صفات خبريه » بوده است . ( 2 )
اين تنها مورد نيست كه وي محكوم به تبعيد و زندان شد . او بارها اين راه را پيمود و سرانجام در سال 726 ، روانه زندان گرديد و در سال 728 ، در زندان جان سپرد .
تفرقه افكني در سخت ترين وضعيت
پيشتر يادآور شديم كه مجموع چهار قرن ، براي جهان اسلام سخت ترين و شديدترين سالها بود . وي عقيده خود درباره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . البداية والنهايه ، ج14 ، ص4
2 . البداية و النهايه ، ج14 ، ص39
39 |
« صفات خبري » ، « استواي خدا » ، « يد الله » و « عين الله » را هنگامي ابراز كرد كه مسلمانان ، جنگ صليبي را در سال 690 پشت سر نهاده و با ميليونها كشته و مجروح و آواره روبه رو بودند و غازان خان ( 694 ـ 703 ) پادشاه مشهور ايلخاني ، در صدد فتح شام و مصر بود ! در چنين زمان حساسي بود كه ابن تيميه دست به نشر افكار خود زد و علما و فقها را بر ضدّ خود شوراند .
با اينكه ابن كثير شاگرد مكتب او است و آشكارا از وي طرفداري مي كند ، با اين حال نتوانسته است كه بر حقايق پرده افكند و اتفاق علما و دانشمندان را بر انحراف او ناديده بگيرد .
بيانيه هايي كه عالمان شام و مصر درباره او صادر كرده اند ، در اين مقاله نمي گنجد ، كافي است كه بدانيم در طول تاريخ ، شخصيت هاي بزرگي از اهل سنت در نقد عقايد وي ، كتاب نوشته و يا با او به مناظره پرداخته اند و متن مناظره ها در تاريخ محفوظ است .
اسامي برخي از اين گروه عبارت اند از :
1 . شيخ صفي الدين هندي ارموي ( 644 ـ 715 ق . ) .
2 . شيخ شهاب الدين بن جهبل كلابي حلبي ( م 733 ) .
3 . قاضي القضاة كمال الدين زملكاني ( 667 ـ 733 ) .
4 . شمس الدين محمد بن احمد ذهبي ( م748 ) .
5 . صدرالدين مرحّل ( متوفّاي 750 ) .
6 . علي بن عبدالكافي سُبكي ( م 756 ) .
7 . محمد بن شاكر كتبي ( م 764 ) .
8 . ابو محمد عبدالله بن اسعد يافعي ( 698 ـ 768 ) .
9 . ابوبكر حصني دمشقي ( م 829 ) .
10 . شهاب الدين احمدبن حجر عسقلاني ( م852 ) .
11 . جمال الدين يوسف بن تغري اتابكي ( 812 ـ 874 ) .
12 . شهاب الدين بن حجر هيتمي ( م973 ) .
13 . ملاّ علي قاري حنفي ( م 1016 ) .
14 . ابوالأيس احمدبن محمد مكناسي معروف به ابوالقاضي ( 960 ـ 1025 ) .
15 . يوسف بن اسماعيل بن يوسف نبهاني ( 1265 ـ 1350 ) .
16 . شيخ محمد كوثري مصري ( م1371 ) .
17 . شيخ سلامه قضاعي عزامي ( م1379 ) .
18 . شيخ محمد ابوزهره ( 1316 ـ 1396 ) . ( 1 )
ابن بطوطه سيّاح و گردشگر قرن هشتم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . براي آگاهي از نظريات اشخاص فوق ، نكـ : « بحوث في المللوالنحل » ، ج4 ، صص37 ـ 50 ) مراجعه كنيد .
40 |
مي نويسد : ابن تيميه روز جمعه در يكي از مساجد مشغول وعظ بود ، از جمله گفتار او چنين بود :
« خداوند ( از عرش ) به آسمان نخست فرود مي آيد ، مانند فرود آمدن من از منبر ! اين سخن را بگفت و يك پله از منبر پايين آمد ، در اين هنگام فقيهي مالكي به نام ابن الزهراء به مقابله برخاست و سخن او را رد كرد . مردم به طرفداري از ابن تيميه برخاستند و فقيه معترض را با مشت و كفش زدند ! » ( 1 )
اين نمونه اي از عقايد او است كه شاهد عينيِ كاملا بي طرف ، باگوش خود شنيده و ديده است . هرگاه مردي با اين پايه از درايت و آگاهي از عقايد و معارف به تحليل بپردازد ، بايد از پي آمدهاي آن به خدا پناه برد .
دستاورد مكتب
اكنون كه از موقعيت ابن تيميه نزد عالمان شام و مصر آگاهي يافتيم ، شايسته است با خصوصيات مكتب او نيز آشنا شويم . در اينجا از مَثَل معروف « درخت را بايد از ميوه اش شناخت » بهره مي گيريم و يادآور مي شويم كه ويژگي هاي مكتب او را چهار چيز تشكيل مي دهد :
1 . دعوت به تجسيم
شعار مسلمانان در طول هفت قرن ، بر خلاف يهود ، تنزيه و پيراستگي خدا از جسم و جسمانيت بود ، ليكن او با ترفند خاصي مسلمانان را به تجسيم دعوت مي كند و خدا را بر سريري به نام « عرش » مي نشاند كه از آن نقطه بلند بر جهان مي نگرد ! و احياناً او را به آسمان پايين فرود مي آورد !
او درباره صفات خبري ؛ مانند « استوا » ، « يد » ، « عين » ، « وجه » ومانند آنها ، معتقداست كه خدا واقعاً داراي دست و چشم و صورت است ، چيزي كه هست چگونگي آن براي ما روشن نيست .
مسلّماً جمله اخير را به خاطر فرار از اتهام به « تجسيم » ذكر مي كند ، ولي سودي به حال او نمي بخشد ؛ زيرا خدايي كه بر سرير مي نشيند ، حركت مي كند و با دستش آدم را مي آفريند ، خداي جسماني خواهد بود ، هرچند چگونگي او براي ما معلوم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . رحله ابن بطوطه ، صص 96 ـ 95 ، چاپ دار صادر سال 1384ق .
41 |
نباشد . مگر اين كلمات را كنايه از يك رشته معاني بداند ، در اين صورت ديگر در معاني لغوي به كار نخواهد رفت كه وي مدّعي آن است .
ليكن او ( ابن تيميه ) با ترفند خاصي مسلمانان را به تجسيم دعوت مي كند و خدا را بر سريري به نام « عرش » مي نشاند كه از آن نقطه بلند ، بر جهان مي نگرد !
2 . كاستن از مقامات انبيا و اولياي الهي
در مكتب ابن تيميه ، پيامبر و اولياي الهي انسان هايي هستند كه همه كمالات و مقاماتشان با مرگشان پايان مي يابد ! و لذا زيارت و توسّل به آنان را بدعت دانسته وكاري غير سودمند مي شمارد .
3 . تكفير مسلمانان
ابن تيميه مسلمانان را به خاطر توسل به اولياي الهي تكفير كرد و از اين طريق نوعي دو دستگي در ميان آنان پديد آورد ، امّا خوشبختانه بر اثر مساعي عالمان زمان ، با مرگ او ، مكتب او نيز مرد و جز چند نفر از دست پرورده هايش ، ديگر كسي از او ياد نكرد .
4 . بي احترامي به خاندان رسالت
در سراسر نوشته هاي ابن تيميه نوعي دشمني با خاندان رسالت به چشم مي خورد . او پيوسته مي كوشد ، فضايل امام علي ( عليه السلام ) را منكر شود و احياناً او را به خطا در انديشه و رفتار متهم سازد ، تا آنجا كه امام علي را در هفده مسأله تخطئه مي كند ! ( 1 )
اين چهار ويژگيِ عموميِ مكتب او است كه مي تواند ما را با واقعيت مكتب و طرز تفكّر او آشنا سازد .
ذكر دلايل اين چهار ويژگي در اين نوشتار نمي گنجد ولي محتويات كتاب منهاج السنه او بر اين چهار ويژگي گواهي مي دهد .
محمد بن عبدالوهاب ( 1115 ـ 1206 )
يادآور شديم كه افكار ابن تيميه ، از همان روزهاي نخست ، به وسيله دانشمندان ، در بوته نقد قرار گرفت و نقدهاي استوارِ عالمان شامي و مصري ، مكتب او را منزوي و مطرود ساخت ، ولي پس از حدود سه قرن و نيم ، شخصي به نام محمدبن عبدالوهاب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الدرر الكامنه ، ج1 ، ص154 ، تأليف ابن حجر ، به نقل از نجم الدين طوفي ، متوفاي سال 710
42 |
مكتب او را از انزوا درآورد و با قوّه شمشير به نشر آن پرداخت .
متأسفانه طرح مجدّد افكار ابن تيميه از سوي محمدبن عبدالوهاب ، همچون طرح آن توسط خود ابن تيميه ، زماني انجام گرفت كه جهان اسلام در بدترين وضعيت تاريخي به سر مي برد . اروپا خود را آماده مي كرد كه كشورهاي اسلامي را مستعمره خود سازد . كشور هند با زور و تزوير از دست مسلمانان خارج شده و ارتش انگلستان بر آن شبه قاره حكومت مي كرد .
محمدبن عبدالوهّاب به پشتيباني سران قبايل نجد ، به مناطق مسلمان نشين حجاز ، عراق ، سوريه و يمن حمله مي كرد و اموال آنان را به عنوان غنايم جنگي ، همراه مي برد و از اين راه به بازار تجارت نجديان رونق مي بخشيد . در طول تاريخ يك بار هم وهابيان با كافران جنگ نكرده اند . تمام نبردهاي آنان با مسلمانان منطقه بوده و پس از قتل و خونريزي به غارت پرداخته و اموال و احشام آنها را همراه خود به نجد مي آوردند . خمس آن متعلق به محمد بن عبدالوهاب و باقي مانده در اختيار سران قبايل و مجاهدان ! قرار مي گرفت .
كشتار مسلمانان به دست وهابيان در عتبات عاليات ، صفحه تاريخ را سياه كرد . صلاح الدين مختار ، كه از نويسندگان وهّابي است ، مي نويسد :
« در سال 1216 هـ . ق . امير سعود با قشون بسيار متشّكل از مردم نجد و عشاير جنوب و حجاز و تهامه و ديگر نقاط ، به قصد عراق حركت كرد . وي در ماه ذي قعده به شهر كربلا رسيد و آنجا را محاصره كرد . سپاهش برج و باروي شهر را خراب كرده ، به زور وارد شهر شدند و بيشتر مردم را كه در كوچه و بازار و خانه ها بودند به قتل رساندند . سپس نزديك ظهر با اموال و غنايم فراوان از شهر خارج شدند و در كنار آبي به نام ابيض گرد آمدند . خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقيه ، به نسبت هر پياده يك سهم و هر سواره دو سهم ، ميان مهاجمين تقسيم شد . » ( 1 )
ابن بشر ، مورّخ نجدي ، درباره حمله وهّابيان به نجف مي نويسد :
« در سال 1220 سعود با سپاهي انبوه از نجد و اطراف آن ، به بيرون مشهد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تاريخ المملكة العربية السعوديه ، ج3 ، ص73
43 |
معروف در عراق ( مقصود ، نجف است ) فرود آمد و سپاه خود را در اطراف شهر پراكنده ساخت . وي دستور داد باروي شهر را خراب كنند ، ولي سپاه او زماني كه به شهر نزديك شدند ، به خندق عريض و عميقي برخوردند كه امكان عبور از روي آن وجود نداشت . در جنگي كه ميان دو طرف رخ داد ، بر اثر تيراندازي از باروهاي شهر ، جمعي از سپاهيان سعود كشته شدند و بقيه آنها از گرد شهر عقب نشسته و به غارت روستاهاي اطراف پرداختند . » ( 1 )
در پايان ، از تذكر دو نكته ناگزيريم :
1 . به تصديق تاريخ نگاران ، آيين وهابيت مسلكي ساختگي است كه هيچ پيشينه تاريخي در عصر صحابه و تابعان و سه قرن نخست ( كه از نظر اهل سنت خير القرون است ) ندارد و در اوايل قرن هشتم ، تخم آن پاشيده شد و به صورت ماده خام در لابلاي كتابها بود ، سپس به وسيله محمدبن عبدالوهاب احيا شد و گسترش يافت .
2 . با اينكه احمدبن تيميه از نظر فضل و دانش و قلم و نگارش ، قابل قياس با محمدبن عبدالوهاب نبود ، با اين حال ، مكتبش در زمان او اصلا رشد نكرد و با مرگ او نيز مرد ، در حالي كه همين مكتب نيمه جان به وسيله محمد بن عبدالوهاب رشد كرد و بخش شرقي عربستان را فراگرفت و پس از فروپاشي عثماني ها ، حرمين شريفين در اختيار وهابيان قرار گرفت و بزرگترين پايگاه تبليغي را تصاحب كردند تا آنجا كه زائر خانه خدا بايد از نظر عقيدتي و فكري و عملي و رفتاري تابع مكتب وهّابي و فقه حنبلي باشد .
اكنون پرسش اين است كه علّت آن ناكامي و رمز اين موفقيت چيست ؟
در پاسخ مي گوييم :
دو عنصر « مكان » و « زمان » در اين دو نتيجه گيري مؤثر بوده است :
ابن تيميه افكار شاذ خود را در محيطي مطرح كرد كه عالمان بزرگي در شام و مصر ، در سنگر دفاع از عقيده و شريعت قرار داشتند و با حضور در مناظرات علمي ، مشت او را باز كردند و او ديگر نتوانست در اذهان عموم مردم تأثير بگذارد و اگر هم اثري داشت ، جنبه عاطفي بوده نه مكتبي ؛ زيرا زنداني شدن يك روحاني ، عواطف عوام را تحريك مي كند .
در حالي كه مروّج مكتب او ، انديشه به ظاهر توحيدي را در ميان عرب هاي بدوي و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . عنوان المجد في تاريخ نجد ، ج1 ، ص337
44 |
بياباني دور از علم و فرهنگ مطرح كرد و توانست از بساطت و سادگي آنان كمال استفاده را بكند به خصوص آنجا كه عمل مسلمانان را به عمل بت پرستان تشبيه مي كرد و از اين طريق روح جهادگري را در آنان كه توأم با غنايم نيز بود احيا مي نمود .
اكنون دامن سخن را با دو پيشنهاد بر مي چينيم و كوتاه مي كنيم :
1 . روحانيان كاروانها بايد زبان عربي را فراگيرند ؛ زيرا بر اثر آگاهي از زبان ، مي توانند بر بسياري از مشكلات فايق آيند و سخن خود را با منطق روشن بيان كنند . امروز بسياري از محققان و عالمان بزرگ ما در مجالس بين المللي ، ساكت و خاموش اند ؛ زيرا زبان جمع را كه همان زبان عربي و احياناً انگليسي است نمي دانند ، پس ناگزيرند سكوت اختيار كنند . از اين جهت بايد زبان عربي با روشي كه مصريان براي بيگانگان تنظيم كرده اند آموخت . خوشبختانه در حوزه علميه قم ، اساتيد مجرّب در اين مورد فراوانند .
در مقام مناظره ، بايد از قرآن كريم بيشتر بهره گرفت كه دلالت قاطع بر موضوع دارد و در اين مورد پيشنهاد مي شود كه كتاب « بحوث قرآنية في التوحيد والشرك » محور تدريس قرار گيرد و عزيزان در پرتو تسلّط به زبان و نقد مكتب ، به وظايف خود جامه عمل بپوشانند .
در اينجا دو بند از عقايد وهابيان را مطرح مي كنيم و آن را از طريق آيات قرآني به نقد مي كشيم :
1 . بزرگداشت ميلاد پيامبر
خطيبان وهابي در سخنراني هاي خود ، از دو چيز بيشتر نام مي برند : الف : شرك ب : بدعت ، تو گويي در قوطي آنها جز اين دو واژه ، چيز ديگر نيست و همگان از خطبه واحدي پيروي مي كنند و بر اين جمله ها اصرار ميورزند كه « شَرُّ الاُْمُورِ مُحْدَثَاتُهَا ، وَكُلُّ مُحْدَث بِدْعَةٌ ، وَكُلُّ بِدْعَة ضَلاَلَةٌ وَكُلُّ ضَلاَلَة فِي النَّارِ » و از اين شيوه مي خواهند امور مسلمانان ؛ مانند بزرگداشت ميلاد پيامبر و تبرّك به آثار باقيمانده از آن حضرت را ، بدعت معرفي كنند كه سرانجامِ آن آتش است .
اكنون ببينيم بزرگداشت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بدعت است يا تكريم ، كه قرآن بر آن تأكيد دارد ؟
قرآن كريم در آيه اي مي فرمايد :
45 |
{ . . . فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ . . . } . ( 1 )
« آنانكه به پيامبر ايمان آورده و او را كمك مي كنند و به تكريم و تعظيم مي پردازند . »
از اين سه جمله استفاده مي شود كه مسلمانان در برابر پيامبر ، سه نوع تكليف دارند :
1 . ايمان 2 . كمك به او 3 . تكريم و تعظيم او .
خطيبان وهابي درسخنراني هاي خود ، از دو چيز بيشتر نام مي برند : الف : شرك ب : بدعت ، تو گويي در قوطي آنها جز اين دو واژه ، چيز ديگر نيست
آيا اين سه وظيفه منحصر به زمان پيامبر است يا پس از آن نيز جريان دارد ؟ اگر شقّ نخست را برگزينيم ، بايد ايمان به او را نيز منحصر به دوران حيات پيامبر كنيم . اكنون كه اين شق باطل شد ، طبيعي است شق دوم حكمفرماست و آن اينكه بايد او را در حال حيات و ممات ، تكريم و تعظيم كرد و بزرگداشت ميلاد نوعي تكريم و تعظيم اوست و چنين چيزي كه اساس آن در قرآن وارد شده ، نمي تواند بدعت باشد .
قرآن كريم در سوره ديگر مي فرمايد :
{ وَرَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ } ؛ ( 2 ) « تو را بزرگ آوازه كرديم »
به يقين بزرگ آوازه شدنِ پيامبر ، از طريق اسباب طبيعي صورت مي پذيرد و تمام احتفال ها و بزرگداشت ها نوعي تجسم بخش اين آيه است .
تبرّك به آثار پيامبران
تبرّك به آثار پيامبران ، به خصوص پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) از اصول مسلّمي است كه قرآن و روايات و سيره مسلمانان بر آن تأكيد دارد . فعلا درباره روايات و سيره مؤمنان سخن نمي گوييم ، همين قدر يادآور مي شويم كه از طرف عالمان سني و شيعه درباره تبرّك كتابهاي سودمندي نوشته شده است ؛ مثلا محمدطاهر مكي كتابي را درباره تبرّك در سال 1395 منتشر كرد و دوست عزيزمان مرحوم آيت الله احمدي ميانجي كتاب گسترده تري درباره تبرّك الصحابه نوشت و به يادگار نهاد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . انفال : 158
2 . انشراح : 3
46 |
ما فعلا نگاهي به كتاب خدا مي افكنيم و از او راهنمايي مي خواهيم كه در دو مورد از تبرّك به آثار پيامبران و صالحان سخن مي گويد :
1 . تبرّك به پيراهن يوسف
پس از مدت زماني ، كه فراق يوسف بر ديدگان يعقوب اثر نهاد ؛ يوسف پيراهن خود را فرستاد تا پدر به چشمش افكند و بدينوسيله بينايي خود را بازيابد . قرآن دنباله جريان را چنين نقل مي كند :
{ فَلَمّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلي وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً . . . } . ( 1 )
« آنگاه كه بشير به كنعان آمد و پيراهن يوسف را بر صورت پدر ( يعقوب ) افكند ، او بينايي خود را بازيافت . »
اين آيه حاكي است تبرّك ، گذشته از آنكه نشاني است از محبّت و علاقه به صاحب اثر ، تأثير خاصّي نيز بر جاي مي گذارد ؛ يعني همان خدايي كه غم و غصّه را مايه نابينايي قرار داده ، همان خدا تبرّك به پيراهن يوسف را در وضعيتي خاص ، وسيله اي مي كند براي بينايي .
مفسّران و مورّخان مي نويسند :
تابوت موسي كه در آن عصا ، نعلين و آثار ديگري از آن حضرت و برادرش بود ، پيوسته مايه پيروزي بني اسرائيل بر دشمنان مي شد ؛ يعني در نبرد با مخالفان ، صندوق را به ميدان نبرد مي بردند و به آن تبرك جسته و بر دشمن چيره مي شدند ، ولي آنگاه كه صندوق به علّتي سرقت شد ، مدت زماني پس از آن ، پيامبرشان به آنان گفت : خدا طالوت را به عنوان فرمانده قوا براي شما معرفي كرده تا با رهبري و فرمان او ، با دشمنان جهاد كنيد و در ضمن افزود : نشانه برگزيدگي او از طرف خدا اين است كه صندوق دزديده شده در اثناي جنگ را باز مي گرداند ؛ صندوقي كه در آن مايه آرامش از طرف پروردگار براي شماست و در احترام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . يوسف : 96
47 |
اين صندوق همين بس كه فرشتگان آن را حمل مي كنند :
{ وَقالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمّا تَرَكَ آلُ مُوسي وَآلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَ آيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ } . ( 1 )
« پيامبر آنان به بني اسرائيل گفت : نشانه فرماندهي او اين است كه آن صندوقِ از دست رفته را براي شما باز مي گرداند ؛ صندوقي كه در آن سكينه و آرامش از جانب خدا براي شماست و در آن تركه آل موسي و آل هارون قرار دارد و فرشتگان آن را حمل مي كنند و در آن براي شما آيه و نشانه است ، اگر مؤمن باشيد . »
اين آيه از تأثير چيزهاي بر جاي مانده انبيا در نبرد با دشمن خبر مي دهد و به روشني و صراحت مي گويد : وجود اين صندوق آرامش بخش رزمندگان است . اين صندوق به قدري شريف و عزيز است كه فرشتگانِ پاك ، آن را حمل مي كنند . هرگاه آثار به جا مانده از موسي و هارون ، كه از عصا و عمامه و نعلين و چند پيراهن تجاوز نمي كند ، چنين منزلت و مرتبه اي داشته باشد ؛ چرا آثار به جا مانده از اشرف پيامبران داراي چنين منزلت و مرتبه اي نباشد ؟
در پايان ، از خداوند بزرگ ، خواهان بصيرت و بينش صحيح براي همگان هستيم .
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي بِنِعْمَتِهِ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 248