بخش 7

خاطرات خاطراتی از نهضت امام خمینی ( قدس سره )


143


خاطرات

طرح جايگزين شود .


144


ميقات حج - سال سيزدهم - شماره پنجاه - زمستان 1383

خاطراتي از نهضت امام خميني ( قدس سره )

در حج 1397ق . = 1356ش .

مصطفي پاينده

پخش اعلاميه

در سوريه ، كنار مرقد مطهّر حضرت زينب ( عليها السلام ) بوديم كه آگاه شديم در ايران مجالس با شكوهي در سوگ شهادت حاج آقا مصطفي خميني ( رحمه الله ) ( 1 ) برگزار مي شود و سخنرانان در منابر نام امام خميني ( قدس سره ) را بر زبان مي آورند . اميد و شور وصف ناپذير وجودمان را فرا گرفت .

گروه ما ، كه سرپرستي آن با شهيد محمد منتظري بود ، نزديك بيست روز قبل از شهادت حاج آقا مصطفي ، در كليساي « سَن مِريِ » پاريس براي بازگشت امام به وطن و آزادي زندانيان تحصّن و اعتصاب غذاي هفت روزه اي داشت و اين اعتصاب غذا و تحصّن به نام « روحانيون و مسلمانان مبارز خارج از كشور » در قلب فرانسه انجام گرفت و انعكاس زيادي در خارج و داخل كشور پيدا كرد .

وقتي خبر رسيد كه جوّ رعب و وحشت در ايران شكسته شده ، نام امام خميني بر سر زبانها است و مخالفان رژيم ستمشاهي در مبارزه فعال تر شده اند ، تصميم ما هم بر آن شد كه در موسم حج ، بيانيه هاي فارسي ، عربي و انگليسي ( در راستاي نهضت امام خميني بر ضدّ رژيم طاعوتي ) ميان زائران توزيع كنيم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حاج آقا مصطفي در اول آبان 1356ش . = 9 ذيقعده 1397ق . به شهادت رسيد .


145


چندين گروه شده و هر گروه با هواپيما يا ماشين ، راهيِ حرمين شريفين شديم .

من و آقاي دكتر غرضي ( وزير پست و تلگراف در دولت جناب آقاي هاشمي رفسنجاني ) كه از طريق هوا عازم جده بوديم ، اعلاميه ها را در لابلاي لباسها مخفي نموده ، در ساكهاي متعدد جاسازي كرديم .

در فرودگاه دمشق بود كه با بد اقبالي مواجه شديم و يكي از ساكها به زمين افتاد و اعلاميه ها در سالن انتظار پراكنده شد . از فاش شدن هدفمان سخت نگران و هراسان بوديم ولي به ياري خدا ، به خير گذشت و به سرعت و با خونسردي ، آنها را گرد آورديم و در ساك جاسازي كرديم .

در فرودگاه جده

هواپيما ، پس از چند ساعت پرواز ، در فرودگاه جدّه بر زمين نشست . من و آقاي غرضي بايد گذرنامه عربي خود را نزد مأموران فرودگاه مهر مي زديم ، لحظه حساسي است ؛ چرا كه احتمال به دام پليس افتادن جدّي بود ، ليكن اينجا نيز خداوند ياريمان كرد و بنده به آساني و آقاي غرضي با اندكي تأخير از اين مرحله هم گذشتيم .

اكنون به لحظه بازرسي نزديك مي شويم . بايد با ساكهاي پر از لباس و اعلاميه از مقابل مأموران فرودگاه بگذريم ! پليس ساكهاي حاجيان را با تفتيش مي كند و با قطعه گچي علامت مي زند . و اين كار براي هر دو ما غير منتظره بود . مانده بودمي كه چگونه ساكهاي پر از اعلاميه را رد كنيم ؟ ! در اين حال ، ماجراي آقاي ناصري ( امام جمعه شهركرد ) را به يا آورديم كه از نجف و بغداد راهي مكه بود و همراه اعلاميه هاي جاسازي شده امام خميني ، به چنگ مأموران مي افتد و سه سال از عمر خود را در بدترين وضعيت ، در زندان مي گذراند .

اما خداوند اينبار هم مدد نمود و پيش از آنكه ساكها را نزد مأموران ببريم ، از شلوغي فرودگاه بهره جستيم و تمام اعلاميه ها را از ساكهاي متعدد درآورده ، در يك ساك جا داديم . ساكهاي پر از لباس و اثاثيه را براي علامت زدن و ترخيص آماده ساختيم و تنها يك ساك اعلاميه بود كه نمي دانستيم با آن چه كنيم ؟ با خود گفتيم ، اگر از پيش خبر داشتيم ، قطعه گچي همراه خود مي آورديم و . . .

و سرانجام قرص سفيد رنگي يافتيم و تكه گچي هم با چاقوي دستي از ديوار جدا كرديم و آن يك ساك را با علامت


146


كم رنگي ، در لابلاي ساكهاي ديگر ، كه علامت خورده بودند ، رد كرديم .

زيارت مدينه

از فرودگاه جده ( كه آن روز در داخل شهر بود ) ، بيرون آمديم و براي زيارت مرقد مطهّر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و امامان بقيع ( عليهم السلام ) به سوي مدينه منوره حركت كرديم .

بيش از دو روز در مدينه نمانديم ؛ چرا كه فرصت براي انجام حج اندك بود و براي پخش اعلاميه هم زمينه اي وجود نداشت .

مسجد النبي ( صلّي الله عليه وآله ) در آن سال ، به همان قسمت قديمي و دو حياط داراي سايبان محدود مي شد و تنها در قسمت باب السلام فضايي باز با سايبانهايي ساده و ساخته شده از ايرانيت ، براي نمازگزاران وجود داشت و ميان باب جبرئيل و بقيع ، محله بني هاشم با خانه هاي قديمي و كوچه هاي تنگ و تعدادي مغازه به چشم مي خورد .

درِ بقيع براي زائران گشوده مي شد و پنجره ها و ديوارهايش به شكل كنوني نبود .

در سال 1356 ، اطراف مسجد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نه وضوخانه اي بود و نه دستشويي . اگر كسي در هتل و يا مسافرخانه نبود ، بايد ظرف آبي از صاحبان بشكه آب مي خريد و در گوشه اي تطهير مي كرد و وضو مي گرفت .

در آن روز ، در چند متري ما حادثه اي تلخ رخ داد ! مسافرخانه اي قديمي كه درهاي چوبي داشت و نزديك مسجد النبي بود آتش گرفت و تعدادي زائر در طبقات مختلف آن سوختند ! صحنه اي كه بسيار رنجمان داد . نه براي ما امكان امداد وجود داشت و نه براي ديگران . ماشين هاي آتش نشاني هم پس از سوختنِ زائران رسيدند !

ديگر اماكن زيارتي مدينه ؛ مانند مسجد قبا و ذوقبلتين ، به شكل توسعه يافته و جديد امروزي نبود . و از ميان آنها ، تنها اُحُد و خندق به شكل سابق باقي مانده اند .

احرام در مسجد شجره

براي اين محرِم شويم و به سوي حرم رويم ، به مسجد شجره رفتيم . بسيار كوچك و داراي ساختماني قديمي بود . پيرامون آن نيز نه دستشويي بود و نه وضوخانه اي ! هر كسي بايد براي وضو يا غسل ، يك يا دو ريال سعودي به صاحبان بشكه آب مي داد و يك حلب كوچك آب مي خريد . در آن زمان ، يك ريال سعودي ، معادل دو تومان


147


ايراني بود !

من و آقاي غرضي هم مانند بسياري از حاجيان فكر مي كرديم كه غسل احرام واجب است ، لذا با خريدن آب و ايجاد حايل ( به وسيله حوله احرام ) ميان خود و ديگران ، غسل كرديم و احرام پوشيديم و در قسمت عقب يك وانت بارِ بدون سقف ، نشستيم و راهي مكه معظمه شديم .

راه مكه ـ مدينه ، در آن سال ها ، همان طريق هجرتِ پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) بود و در ميان راه ، براي ما هيچ نشانه اي جز تابلوي شهداي بدر قابل توجه نبود .

هنگامي كه به مكه رسيديم ، در يك خانه قديمي ، واقع در خيابان ابراهيم خليل ، اتاقي كرايه كرديم و دوستان ديگر هم كه از راه اردن يا هوا آمدند بودند ، به ما پيوستند .

خانه محل سكونت ما آب لوله كشي نداشت . تنها بشكه آبي بود كه بايد با ظرفي كوچك از آن آب مي گرفتيم . حمام خانه همراه دستشويي بود و غسل كردن در آن ، با آب آفتابه ، بسيار مشكل مي نمود .

از قسمت مسعي ( ميان صفا و مروه ) به مسجدالحرام مي رفتيم و اگر كسي در خانه يا هتل تطهير نمي كرد و يا وضو نمي گرفت ، در اطراف حرم برايش امكان طهارت وجود نداشت و نمي توانست با طهارت وارد مسجد شود ؛ زيرا در هر نقطه اي ، كسي را مي ديدي كه نشسته است و مشغول . . . و تطهير است ! هنگام رفتن به مسجد بايد با دقت تمام پاي خود را در قسمت هاي خشك زمين مي گذاشتي و مواظب مي شدي كه مسجد نجس نشود !

حركت به سوي عرفات

براي انجام عمره تمتع ، تنها يك روز در مكه بوديم و براي حركت به سوي عرفات باز هم مُحرم شديم و مانند بقيه حاجيان ، بعضي با پاي پياده و بعضي با وانت ، خود را به عرفات رسانديم و از همان صبح روز نهم ، پخش اعلاميه هاي امام ( قدس سره ) و ديگر بيانيه هاي ضدّ شاه را آغاز كرديم . آن روز ، در قسمت چادرهاي ايراني آفتابي نشديم و اعلاميه هاي ترجمه شده به زبان عربي و انگليسي را در ميان حاجيان مختلف از كشورهاي عربي ، آفريقايي و آسيايي توزيع نموديم و اين برنامه ، به وسيله يكي از دوستان فيلمبرداري شد .


148


كوچ به سوي مشعرالحرام

غروب روز نهم ، بعد از نماز مغرب و عشا ، همراه بسياري از حاجيان ، عرفات را با پاي پياده به سوي مشعر ترك كرديم . براي ما ، در اين سفر ، هيچ صحنه اي مانند حركت سيل آساي حاجيان به سوي مشعر نبود ! به طوري كه يكي از همراهان ، كه با شهيد محمد منتظري آشنا بود و براي تهيه فيلم و گزارش از فرانسه آمده بود و سابقه هواداري از حزب توده ايران را داشت و داراي گرايش هاي سوسياليستي بود . وقتي آن صحنه عظيم مردمي را ديد ، تحت تأثير قرار گرفته ، گفت :

« ماركس ( بنيانگذار فكري ماركسيسم ) ، لنين ( رهبر انقلاب كمونيستي شوروي سابق ) و ديگر رهبران سياسي و حزبي در اروپا ، ماهها و سالها تلاش ، مبارزه و تبليغ مي كنند تا يك تظاهرات و ميتينگ سياسيِ چند هزار نفري راه بيندازند يا حزبي تشكيل بدهند و هنوز يك قرن نشده ، نفوذ فكري و قدرت سياسي خود را از دست مي دهند و به فراموشي سپرده مي شوند ، اما پيامبر ( ( صلّي الله عليه وآله ) ) و ابراهيم ( ( عليه السلام ) ) هزار و چهارصد سال پيش ، راه و رسمي را آورده و در انديشه ها و دلها اين چنين نفوذ كرده اند ! و هر سال جمعيتي متشكل از زن ، مرد ، پير ، جوان ، سياه ، سفيد ، عرب ، عجم و . . . از نقاط مختلف جهان با مال و اختيار خود به اين سرزمين مي آيند و در يك زمان مشخص ، اعمال يكساني را براي خدا انجام مي دهند و روز به روز در يادها و خاطره ها زنده تر و بالنده تر مي گردند ! با اينكه همه مرامهاي حزبي و صاحبان قدرت پس از مدتي از يادها محو و نابود مي شوند . »

براي ما ، در اين سفر ، هيچ صحنه اي مانند حركت سيل آساي حاجيان به سوي مشعر نبود !

اين همراه گزارشگر و بزرگ شده فرانسه ، در ادامه سخنانش گفت :

« من اين صحنه و حركت عظيم عبادي را نمي توانم تجزيه و تحليل كنم و برايم مايه بهت و شگفتي است ! »

در منا

در سر زمين منا ، مسير چادرهاي ايرانيان تا رمي جمرات ، موقعيت خوبي بود


149


براي پخش اعلاميه ميان حجاج ايراني و غير ايراني . ضمن اينكه به شدّت مراقب پليس بوديم ، اعلاميه هاي زيادي را توزيع كرديم ولي برخي از زائران ايراني به دليل وجود مأموران ساواك و نيروهاي دولتي در كاروانشان ، از گرفتن اعلاميه ها خودداري مي كردند و بعضي هم در صدد بودند ما را شناسايي كنند كه با شتاب خود را در ميان جمعيت مخفي مي كرديم . يكي از دوستان همراه ، به نام آقاي سراج الدين موسوي ( عضو دفتر امام و فرمانده اسبق كميته هاي انقلاب ) ، با ذغال به ديوارهاي اطراف جمرات « الموت للشاه » مي نوشت و من هم مراقب پليس بودم كه اگر از راه رسيد ، علامت دهم و از صحنه بگريزيم .

روز دهم ذي حجه ، در رمي جمره عقبه ، يكي ديگر از دوستان گروه ، عكس منحوس شاه را ، در ميان انبوه حاجيان به ستون جمره چسبانيد و در اين هنگام پيشاني و سرش مجروح شد .

در نظر بگيريد لحظه اي را كه عكس محمد رضا پهلوي به ستون جمره نصب شده و به وسيله حاجيان سنگ باران مي شود ! براي ما لحظه اي بود شورانگيز و فراموش ناشدني !

گفتني است كه عرفات ، مشعر و منا در آن روزگار ، مانند امروز سرويس بهداشتي و كولر و سايبان و آب سردكن نداشت . هر كس هر جا كه مي خواست قرباني اش را ذبح مي كرد . البته بسياري از حجاج در قربانگاه هاي سابق ذبح مي كردند .

يكي ديگر از دوستان گروه ، عكس منحوس شاه را ، در ميان انبوه حاجيان به ستون جمره چسبانيد و در اين هنگام پيشاني و سرش مجروح شد .

پايان سفر

سفر ما به سرزمين وحي ، از پنجم ذي حجه آغاز شد و در سيزدهم ذي حجه پايان يافت . وقتي به كشور سوريه برگشتيم ، تعدادي عكس از گروه ، در حال پخش اعلاميه و نمونه هايي از اعلاميه هاي توزيع شده ، را براي برخي از مجّلات و جرايد در بيروت ، پاريس و لندن فرستاديم كه تنها مجله « الوطن العربي » ، قسمتي از آنها را چاپ كرد .

مجلّه « الوطن العربي » ، در لندن انتشار مي يافت و از سوي حكومت عراق حمايتِ مالي مي شد . در گزارش اين مجله آمده بود :


150


« مبارزان مسلمان ايراني ده ها هزار اعلاميه و نشريه در عرفات و منا ، ميان حجاج توزيع كردند كه در آنها جنايات شاه افشا شده بود . »

اين گزارش همراه با تصوير پخش اعلاميه در چادرهاي عرفات بود . البته اين مجلّه تحت فشار رژيم شاه ، گزارش خود را در شماره بعد تكذيب كرد .

آري ، در روزگاري كه بردن نام امام و نقل فتاوا و تبيين مواضع او ، در همه جا ممنوع بود ، پخش اعلاميه هاي مربوط به امام و بيانيه هاي ضدّ شاه و يا درج آنها در يك مجلّه ، يك پيروزي بزرگ در راستاي نهضت ملّت ايران به شمار مي رفت ، گرچه در زمان ما به دليل جهاني شدن نام و آوازه امام و انقلاب اسلامي ايران ، يك حادثه تاريخي و ساده قلمداد مي گردد .

گفتني است قيام 19 دي در قم ، يك ماه پس از حج سال 1356 اتفاق افتاد و نهضت پانزده خرداد را شتاب بيشتري بخشيد .



| شناسه مطلب: 83396