بخش 2

پژوهشی درباره ذیل دعای عرفه


44


ميقات حج - سال سيزدهم - شماره پنجاه و يكم - بهار 1384

پژوهشي درباره ذيل دعاي عرفه ( 1 )

حسين ترابي

مقدمه

ادعيه مأثوره از پيامبر خدا و خاندان مكرّمِ او ، ميراث گرانقدر اسلام است كه هم راهِ طلب و هم ادبِ مناجات و دعا را به ما مي آموزد و با معارف بلند دين آشنا مي سازد .

از افتخارات علماي شيعه ، حفظ و نگهداري اين ميراث ارزشمند و انتقال آن به نسل هاي بعد بوده است . آنان همانگونه كه حفظ اين مجموعه ها را بر خود لازم مي دانستند ، از دخل و تصرّف و افزودن به آن ، جلوگيري مي كردند .

محدّثان بزرگوار ، همواره دو موضوع را مهم شمرده اند :

1 ـ رساندن سندِ روايت ، به صورت موثّق ، به امام معصوم .

2 ـ به دست آوردن نسخه هاي معتبر از مجموعه روايات .

نكته اي كه شايسته است در اين جا بدان اشاره شود ، اين است كه : دعا و مناجات نياز فطريِ هر انساني است و همين او را وامي دارد كه با هر زباني با خدا مناجات كند و يا مناجات و دعاي خود را به صورت مكتوب درآورده ، در ميان مردم انتشار دهد . مسلّم است بر نشر چنين مضموني ، تا آنجاكه با مباني ديني مخالفت نداشته باشد ، اشكالي متوجه نيست و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . از حضرات حجج اسلام ، آقايان : رضا مختاري و محسن صادقي كه در تدوين اين مقاله مساعدت بسيار كردند و اصل نگارش آن به پيشنهاد ايشان بوده ، صميمانه سپاسگزارم .


45


از سوي پيشوايان دين نهي نشده است ؛ مانند دعاهاي مرحوم سيدبن طاووس كه در كتاب هاي دعاي خود آورده و با صراحت به خود نسبت مي دهد ، يا مناجات خواجه عبدالله انصاري و يا در دوران ما ، الهي نامه استاد حسن زاده آملي و . . . .

از طرفي نسبت دادن دعاي ديگران به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) يا يكي از معصومين ( عليهم السلام ) ، به هيچ وجه درست نيست . بنابراين ، بايد از آن پرهيز شود . براي نسبت دادنِ هر كلامي ؛ چه دعا و چه غير آن ، به حضرات معصومين ، بايد از راهي رفت كه علماي حديث در بررسي انتساب احاديث به معصومين پيموده اند .

در اين ميان ، از دعاهايي كه نياز به بررسي دارد و پژوهش در باره آن ضروري است ، ذيل دعاي شريف عرفه ، منسوب به سالار شهيدان ، حسين بن علي ( عليهما السلام ) است كه در « الاقبال » سيدبن طاووس و « البلد الأمين » كفعمي و « بحارالأنوار » و « زاد المعاد » علامه مجلسي و « مفاتيح الجنان » شيخ عباس قمي ( رحمهم الله ) آمده است :

كلام محدث قمي در مفاتيح

محدّث قمي ( رحمه الله ) در ضمن اعمال روز عرفه ، مي نويسد :

از جمله دعاهاي مشهورِ اين روز ، دعاي حضرت سيدالشهدا ( عليه السلام ) است . بشر و بشير ، پسران غالب اسدي روايت كرده اند كه پسين روزِ عرفه ، در عرفات ، در خدمت آن حضرت بوديم . پس ، از خيمه خود بيرون آمدند با گروهي از اهل بيت و فرزندان و شيعيان ، با نهايت تذلّل و خشوع . پس در جانب چپِ كوه ايستادند و روي مبارك را به سوي كعبه گردانيدند و دست ها را برابر رو برداشتند ؛ مانند مسكيني كه طعام طلبد ، و اين دعا را خواندند :

« اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِي لَيْسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ ، وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ ، . . . ـ تا اين قسمت كه : ـ وَصَلَّي اللهُ عَلي خِيَرَتِهِ مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيّـِينَ ، وَآلِهِ الطَّيّـِبِينَ الطّاهِرِينَ الْمُخْلَصِينَ وَسَلَّمَ » .

پس شروع فرمود آن حضرت در سؤال ، و اهتمام نمود در دعا ، و آب از ديده هاي


46


مباركش جاري بود . پس گفت : « اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشاكَ كَأَنّـِي أَراكَ . . . وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ » .

پس سر و ديده خود را به سوي آسمان بلند گردانيد و از ديده هاي مباركش آب مي ريخت مانند دو مشك و به صداي بلند گفت :

« يا أَسْمَعَ السّامِعِينَ . . . يا رَبّـِ يا رَبّـِ » پس مكرر مي گفت : « يا رَبّـِ » و كساني كه دور آن حضرت بودند ، تمام گوش داده بودند به دعاي آن حضرت و اكتفا كرده بودند به آمين گفتن . پس صداهايشان بلند شد به گريستن با آن حضرت ، تا غروب كرد آفتاب و بار كردند و روانه جانب مشعرالحرام شدند .

مؤلف گويد كه : كفعمي دعاي عرفه حضرت امام حسين ( عليه السلام ) را در بلدالأمين تا اينجا نقل فرموده و علاّمه مجلسي در زادالمعاد اين دعاي شريف را موافق روايت كفعمي ايراد نموده وليكن سيدبن طاووس در اقبال ، بعد از « يا رَبّـِ يا رَبّـِ يا رَبّـِ » اين زيادتي را ذكر فرموده :

« إِلهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنايَ فَكَيْفَ لا أَكُونُ فَقِيراً فِي فَقْرِي . . . وَالْحَمْدُ للهِِ وَحْدَهُ » .

طرح سؤال

سؤالي كه در ابتدا به ذهن خطور مي كند ، اين است كه چرا مرحوم كفعمي با وجود در اختيار داشتنِ اقبال ، اين ذيل را نقل نكرده ؟ آيا نسبت به صدور آن فقرات ترديدي داشته يا از مصدر ديگري نقل كرده است ؟

پرسش ديگر اين است كه علاّمه مجلسي ، با مقدم بودن سيدبن طاووس و نزديك بودن زمانش به زمان ائمه از شيخ كفعمي ، چرا نقل كفعمي را ترجيح داده است .

نظريه علامه مجلسي در بحار

مرحوم علامه مجلسي در بحار ( 1 ) از بلدالأمين كفعمي ، دعا را بدون ذيل « إِلهِي أَنَا الْفَقِيرُ . . . » ذكر مي كند .

سپس از حاشيه كفعمي بر البلدالأمين نقل مي كند كه :

« و ذكر السيّد الحسيب النسيب رضي الدين علي بن طاوس قدّس الله روحه في

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ج95 ، چاپ بيروت ، ص213


47


كتاب مصباح الزائر ، قال : روي بشر و بشير الأسديان أنّ الحسين بن عليّ بن أبي طالب ( عليه السلام ) خرج عشية عرفة يومئذ من فسطاطه متذلّلا خاشعاً فجعل ( عليه السلام ) يمشي هوناً هوناً حتّي وقف هو و جماعة من أهل بيته و ولده و مواليه في ميسرة الجبل مستقبل البيت ، ثمّ رفع يديه تلقاء وجهه كاستطعام المسكين ، ثمّ قال : « اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِي لَيْسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ . . . » قلت : معني هوناً أي مشياً رويداً رفيقاً يعني بالسكينة و الوقار ، قاله العزيزي . انتهي ما في حاشية البلد الأمين » . ( 1 )

سپس از مصباح الزائر سيدبن طاووس در بحث زيارت روز عرفه نقل مي كند كه « رَوي بِشْر وَبَشِير الاَْسَدِيَّانِ . . . » و مي فرمايد : مثل آنچه در حاشيه بلدالأمين بود ، سيد آورده و دعا را هم مثل نقل بلدالامين ايراد كرده .

سپس دعا را از اقبال سيدبن طاووس نقل مي كند كه البته در بحارِ چاپ جديد ، ذيل هم افزوده شده است . ( 2 )

آنگاه مرحوم مجلسي مي فرمايد :

« أقول : قد أورد الكفعمي ( رحمه الله ) أيضاً هذا الدعاء في البلد الأمين و ابن طاوس في مصباح الزائر ، كما سبق ذكرهما و لكن ليس في آخره فيهما بقدر ورق تقريباً و هو من قوله : إِلهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنايَ . . . » إلي آخر هذا الدعاء و كذا لم يوجد هذه الورقة في بعض النسخ العتيقة من الإقبال أيضاً و عبارات هذه الورقة لا تلائم سياق أدعية السادة المعصومين أيضاً و إنّما هي علي وفق مذاق الصوفية و لذلك قد مال بعض الأفاضل إلي كون هذه الورقة من مزيدات بعض مشايخ الصوفية و من إلحاقاته و إدخالاته و بالجملة هذه الزيادة إمّا وقعت من بعضهم أوّلا في بعض الكتب و أخذ ابن طاوس عنه في الإقبال غفلة عن حقيقة الحال أو وقعت ثانياً من بعضهم في نفس كتاب الإقبال و لعلّ الثاني أظهر علي ما أومأنا إليه من عدم وجدانها في بعض النسخ العتيقة و في مصباح الزائر و الله أعلم بحقائق الأحوال » . ( 3 )

از سخنان علاّمه مجلسي ، دانسته مي شود گذشته از مرحوم سيد ، كه در مصباح دعا را بدون ذيل نقل كرده ، مرحوم كفعمي هم آن را بدون ذيل آورده است . همچنين در بعضي نسخ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . البلد الامين ، ص251 ، بحارالأنوار ، ج95 ، ص214

2 . در طبع جديد ، « ذيل » ، داخل كروشه آمده ، معلوم نيست در نسخ بحار بوده يا مصحّح آن را افزوده است !

3 . بحارالأنوار ، ج95 ، ص227


48


قديميِ اقبال نيز اين ذيل وجود نداشته است .

با ملاحظه اين دلايل و شواهد ، ترديد جدي در انتساب اين ذيل به حضرت امام حسين ( عليه السلام ) پيدا مي شود .

اما اين كه مرحوم مجلسي از قول « بعض الأفاضل » اين ذيل را از زيادتي بعض بزرگان صوفيه مي داند ادعايي است كه احتياج به دليل و مدرك دارد .

جرقه آغازين پژوهش

چند سال پيش ، حضرت آيت الله شبيري زنجاني ، پيش از روز عرفه ، در مدرسه فيضيه چند دقيقه اي در مورد دعاي عرفه سخن گفتند و در ضمن ، اشاره به ذيل دعاي عرفه كرده گفتند : مرحوم جلال همايي در مولوي نامه اين ذيل را از ابن عطاءالله اسكندراني دانسته است . نقل اين مطلب سبب شد كه براي تحقيق و پژوهش ، سراغ اين كتاب برويم و خوشبختانه پاسخِ پرسش خود و دليل بعض الأفاضل را ـ كه مرحوم مجلسي از او نقل مي كند ـ يافتيم .

توضيح جلال الدين همايي

مرحوم جلال الدين همايي در توضيح « إِلهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنايَ فَكَيْفَ لا أَكُونُ . . . » مي نويسد :

« اقتباس است از دعاي روز عرفه ، منسوب به حضرت امام سيدالشهدا ( عليه السلام ) كه در روايت آن ، از اين جهت اختلاف است كه كفعمي در بلدالامين و مجلسي در زادالمعاد اين فقرات را جزو آن دعا نياورده اند . اما سيدبن طاووس رضي الدين علي بن موسي متوفّاي ذي القعده 664 هـ . ق . در اقبال آورده است :

« نكته مهم تازه اي كه شايد نخستين بار از اين حقير مي شنويد ، اين است كه تمام اين فقرات را عيناً و بي كم و زياد در نسخه قديم كتاب « الحكم العطائيه » ديده ام ، شامل دعوات و مقامات عرفاني ابن عطاء الله اسكندراني شاذلي تاج الدين ابوالفضل احمدبن محمد صوفي ، عارف معروف سده هفتم هجري كه وفات او را در 709 هـ . ق . نوشته اند و مسلّم دارم كه در اين باره تخليطي شده ، اما تفصيلش از عهده اين حواشي خارج است ، والله العالم . » ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مولوي نامه ، ج2 ، ص هجده ، حاشيه .


49


حكم عطائيه و مؤلف آن

البته كتاب الحكم العطائيه همراه با شروح آن ، بارها در مصر و بيروت چاپ شده و نسخ آن در دسترس همگان است و كلام مرحوم همايي كاملا بجا و درست و مطابق واقع مي باشد . براي نمونه مي توان به شرح شيخ زروق بر حكم عطائيه و شرح ابن عجيبه حسني شاذلي ، به نام « ايقاظ الهمم في شرح الحكم » و شرح ابي عبدالله محمدبن ابراهيم نفزي رندي مسمّي به غيث المواهب العليه في شرح الحكم العطائيه مراجعه كرد .

براي روشن شدن بيشترِ مطلب ، خوب است توضيحي در مورد الحكم العطائيه و مؤلف آن داده شود :

از سخنان علاّمه مجلسي ، دانسته مي شود گذشته از مرحوم سيد ، كه در مصباح دعا را بدون ذيل نقل كرده ، مرحوم كفعمي هم آن را بدون ذيل آورده است .

الحكم العطائيه رساله اي است كم حجم در اخلاق ، به روش عرفا و كلمات حكيمانه و مناجات ، كه حدود 15 صفحه است و به طور جداگانه و كامل ، در ابتداي شرح ابن عجيبه چاپ شده است .

اين رساله ، اين گونه آغاز مي شود : « مِن علامة الاعتماد علي العمل نقصان الرجاء عند وجود الزلل . . . » و در آخر رساله مناجاتي آورده كه با جمله : « إِلَهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنَايَ فَكَيْفَ لا أَكُونُ فَقِيرا فِي فَقْرِي » آغاز و با جمله : « وَأَنْتَ الرَّقِيبُ الْحَاضِرُ وَاللهُ الْمُوَفِّقُ وَبِهِ أَسْتَعِينُ » پايان مي يابد . البته تفاوت آن با آنچه در اقبال آمده ، اين است كه عبارت : « وَاللهُ الْمُوَفِّقُ وَبِهِ أَسْتَعِينُ » را اضافه دارد و بقيه كلمات ، همان عبارات الحكم العطائيه است .

كلام حاجي خليفه

حاجي خليفه در كشف الظنون مي نويسد :

« الحكم العطائية للشيخ تاج الدين أبي الفضل أحمدبن محمّد بن عبدالكريم ، المعروف بابن عطاءالله الإسكندراني الشاذلي المالكي ، المتوفّي بالقاهرة ، سنة


50


( 709 ) تسع وسبعمأة . أوّلها « من علامة الإعتماد علي العمل نقصان الرجاء عند وجود الزّلل الخ » وهي حكم منشورة علي لسان أهل الطريقة و لمّا صنّفها عرضها علي شيخه أبي العبّاس المرسي فتأملها . و قال له : لقد أتيت يا بنيّ في هذه الكراسة بمقاصد الاحياء وزيادة ولذلك تعشقها أرباب الذوق لمارَقّ لهم من معانيها وراق و بسطوا القول فيها وشرحوها كثيراً » .

سپس شروع آن را ذكر مي كند . ( 1 )

كلام مدرس تبريزي

مرحوم مدرّس تبريزي در ريحانة الأدب مي نويسد :

احمدبن محمدبن عبدالكريم بن عطاء الله بن محمد شاذلي مالكي يا شافعي ( 2 ) اسكندري يا اسكندراني يا سكندري ملقّب به تاج الدين و مكنّي به ابوالفضل و ابوالعباس و معروف به ابن عطا و ابن عطاءالله ، از اكابر علماي متصوفّه عامه است كه تفسير و حديث و اصول و نحو و فقه مالكي و ديگر علوم متداوله را جامع و در تصوّف اعجوبه زمان بوده و در قاهره اقامت كرده و به وعظ و ارشاد اشتغال داشته است و از تأليفات اوست :

1 . تاج العروس و قمع النفوس .

2 . التنوير في اسقاط التدبير .

و اين هر دو ، در تصوّف بوده و در مصر و قاهره چاپ شده اند .

3 . الحِكَم العطائيه يا حكم ابن عطاء در اخلاق و كلمات حكيمانه اهل طريقت را حاوي و محل توجه اكابر بوده و شروح بسياري بر آن نوشته اند و به تصديق مرشد و پير طريقتش ، ابوالعباس مرسي تمامي مقاصد احياء العلوم ( 3 ) را با زيادتي ديگر جامع مي باشد و در فاس مستقلا و با شرح ابن عجيبه سابق الذكر ، چاپ شده .

4 . مفتاح الفلاح و مصباح الارواح يا مفتاح الفلاح في ذكر الله الكريم الفتّاح ، در اخلاق و در مصر چاپ شده است و صاحب ترجمه در سال هفتصد و نهم هجرت ، در مدرسه منصوريه قاهره وفات يافته و در قرافه صغري مدفون گرديده است . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كشف الظنون ، ج1 ، ص675

2 . در دائرة المعارف بزرگ اسلامي ، ج4 ، ص307 آمده است كه : « شهرت خاندان ابن عطاءالله در اسكندريه ، به سبب فقهاي مالكيِ آن بوه است . » لابد ترديد مدرّس به خاطر اين است كه نام ابن عطاءالله در طبقات شافعيه سُبكي آمده است .

3 . درست همين است كه مرحوم مدرس ترجمه كرده . بنابراين ، مراد از الاحياء در كلام استادِ ابن عطا ، مقاصد احياء العلوم است نه مقاصد زندگان ، همانطور كه مرحوم طهراني در « الله شناسي » ، ج1 ، ص251 ترجمه كرده است .

4 . ريحانة الأدب ، ج6 ، ص88


51


تحقيق خانم حفيظي در دائرة المعارف بزرگ اسلامي

در دائرة المعارف بزرگ اسلامي ، تحقيق و پژوهش جامعي در مورد شخصيت و نوشته هاي ابن عطاءالله انجام شده كه قسمت هايي از آن را مي آوريم :

ابوالعباس ( ابوالفضل ) تاج الدين احمدبن محمدبن عبدالكريم سكندري جذامي ، ملقّب به شيخ كبير ، عارفِ شاعرِ نحويِ محدثِ مفسّر و فقيهِ مالكي و از مشايخ بزرگ طريقت شاذليه . تاريخ ولادتش دانسته نيست . از پاره اي اشارات ابن عطاء بر مي آيد كه جدّش عبدالكريم در صوفيه به ديده انكار مي نگريسته است و در مورد خودِ ابن عطا آمده كه در ابتدا ، آشناييِ درستي با تعاليم شاذليه نداشته و با ايشان به مخالفت مي پرداخته است . ابن عطا در اوانِ جواني ، فقيهي معروف شد و در همين هنگام بود كه با صوفيان ، خاصّه اصحاب ابوالعباس مرسي به مجادله مي پرداخت و اموري را به ايشان نسبت مي داد كه به زعم وي با ظاهر شرع ناسازگار بود . اما او خود در دوره هاي بعد ، مي گويد كه مخالفتش با مرسي پايه و اساس استواري نداشته ، از همين روي ، بر آن شده كه براي درك حقيقت ، خود به مجلس مرسي رود و از نزديك سخنان او را بشنود . مرسي در آن مجلس ، از انفاسي كه شارع بدانها امر كرده ؛ يعني اسلام ، ايمان و احسان سخن مي گفت و آنها را همان شريعت حقيقت و تحقيق مي دانست . ابن عطاءالله كه سخت تحت تأثير اين مجلس قرار گرفت ، در بازگشت ، به خلوت پناه برد . پس بر آن شد كه ديگربار به نزد مرسي رود و اين بار حالات و احساسات قلبي خويش را آشكارا بيان كند . نخستين تعليمات مرسي به او در واقع همان اصول اوليه طريقه شاذليه بود . چندي بعد ، ابن عطاءالله به قاهره رفت و در قاهره به تدريس علوم ديني و تعليم تصوّف همت گماشت . برخي از بزرگ ترين علماي آن عصر نيز در مجلس درس او حاضر مي شدند ؛ من جمله تقي الدين سُبكي پدر تاج الدين سبكي . احتمالا به همين سبب تاج الدين در طبقات الشافعيه خود ابن عطاءالله را شافعي مذهب خوانده ، گرچه مالكي بودنِ وي را نيز محتمل دانسته است . از نكات مهم زندگيِ او ، دفاع وي از ابن عربي در برابر ابن تيميه است كه به همين منظور به همراه 500 نفر بر دارالاماره اجتماع كرده و از ابن تيميه به جهت اهانت به مشايخشان ، خصوصاً ابن عربي ، شكايت كردند . بسياري از منابع كراماتي به او نسبت داده اند و مقبره اش ، هم اكنون نيز برپاست و زيارتگاه مردم است . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . دائرة المعارف بزرگ اسلامي ، ج4 ، ص307


52


نوشته هاي ديگري هم براي ابن عطاءالله ذكر شده است .

( مجموع كتب او به بيش از 17 مي رسد . ) ( 1 )

شروح حكم عطائيه

شرح هايي كه بر حكم عطائيه نوشته شده ، زياد است ؛ از جمله :

1 . ايقاظ الهمم في شرح الحكم ، نوشته عارف و مفسّر مراكشي ابن عجيبه حسني ، كه از سادات حسني و از بزرگان طريقه در قاوي بوده . ( 61 يا 1160 ـ 1224 ) ( 2 )

2 . تنبيه ذوي الهمم ، نوشته شهاب الدين احمدبن محمد البرنسي معروف به شيخ زروق ( 846 ـ 899 ) مي گويند هر بار حكم را تدريس كرده ، شرحي بر آن نوشته و اين هفدهمين شرح آن است ) .

3 . غيث المواهب العليه ، ابوعبدالله محمدبن ابراهيم بن عبّاد النفزي الرُندي ، معروف به ابن عبّاد رندي ( 733 ـ 792 ) ( 3 )

4 . احكام الحكم في شرح الحكم ، ابوالطيب ابراهيم بن محمود آقصرايي مواهبي شاذلي حنفي .

5 . المِنَح القدسية علي الحكم العطائية ، عبدالله شرقاوي .

6 . الدرر الجوهرية ، شيح محمد المدعو بعبدالرؤف المناوي المصري الشافعي .

7 . شرح صفي الدين ابو المواهب .

8 . شرح عبدالمجيد الشرنوبي ، ( م 1348 هـ . ق . ) .

نتيجه سخن

خلاصه مطلب اين كه ، در انتساب اين كتاب به ابن عطاء الله اسكندراني ، جاي گمان و شك نيست ، همانگونه كه كسي در انتساب كتاب كافي به كليني و تهذيب به شيخ طوسي ترديدي به خود راه نمي دهد ؛ آن هم كتابي كه از زمان خودِ مؤلف مورد عنايت و توجه بوده و تا زمان حاضر چندين شرح بر آن نوشته اند . حتي نقل مي كنند كه شيخ زروق ( متوفّاي 899 ) سي شرح بر آن نوشته است . كتابي كه تا اين درجه از اهميت است و شخصيتي كه اين همه مورد توجه بوده ، حتي اگر بپذيريم كه مي خواسته كلمات امام حسين ( عليه السلام ) را به نام خود نشر دهد ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . خانم حفيظي ، مناجات را تأليفي غير از حكم عطائيه مي داند . ايشان مي گويد : المناجاة الإلهيه ، مناجات عرفاني ابن عطاء الله است كه با توجه به مشابهت شيوه نگارش آن ، با نثر حكم ، احتمال مي رود كه در زمانِ تأليفِ حكم يا در همان دوران نوشته شده باشد . بعضي از شارحان حكم به شرح اين كتاب نيز پرداخته اند . مناجات بارها به ضميمه حكم و تاج العروس به چاپ رسيده است . دائرة المعارف بزرگ اسلامي ، ج4 ، ص311

2 . مدرس تبريزي در ريحانه و ناشر مصريِ كتاب ( مصطفي البابي ) ، تاريخ وفات او را 1266 نوشته اند ، اما صحيح آن ، شوال 1224 است ؛ همانگونه كه احمد رافع طهطاوي تحقيق كرده است . نكـ : ريحانه الادب ، ج6 ، ص81 ؛ حاشيه اعلام زركلي ، ج1 ، ص245 ؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي ، ج4 ، ص213

3 . اين كتاب به نام « التنبيه » نيز شناخته شده است . حاجي خليفه به اشتباه ، التنبيه را به علي فرزند ابن عباد نسبت داده است ، اما گفتني است كه ابن عباد هرگز ازدواج نكرد و كنيزي نيز اختيار ننمود . بنابراين ، فرزندي نداشته است .

نكـ : دائرة المعارف بزرگ اسلامي ، ج4 ، ص180 حسين لاشيء .

ابن عباد رندي ، حياته و مؤلفاته ، غنيمي تفتازاني ، ج6 ، ص250 و 251


53


قدرت و جسارت چنين سرقتي را نداشته است . پس اگر بر اساس گمان و حدس بگوييم كه ابن عطاءالله اين بخش دعا را از دعاي عرفه گرفته و بدون ذكر منبع آورده ، شايد بعيد و بلكه محال باشد .

بنابراين ، با توجه به اين كه دقيقاً همان قسمتي كه شيخ كفعمي نقل نكرده ، در كتاب حكم عطائيه آمده و با ضميمه عدم نقل كفعمي در بلدالأمين و سيدبن طاووس در مصباح الزائر ( 1 ) و يافت نشدن اين بخش در نسخ قديميِ اقبال به شهادت علامه مجلسي ( 2 ) ، جاي شك و شبهه نمي ماند كه اين ذيل از حضرت اباعبدالله ( عليه السلام ) نيست و از منشآت ابن عطاءالله اسكندراني ، عارف مشهورِ قرن هفتم است .

مؤيدات :

افزون بر دلايل پيش گفته ، مؤيدهايي هم بر اين مطلب وجود دارد ؛ مانند :

الف : عدم سازگاريِ لسان اين دعا با ادعيه صادره از معصومين ( عليهم السلام ) و همچنين با خودِ دعاي عرفه سيدالشهدا ( عليه السلام ) ؛ به طوري كه خواننده وقتي وارد اين قسمت از دعا مي شود ، تغيير لحن را به خوبي مي فهمد .

ب : عبارات دعا ، در بعضي موارد ، شبيه به اصطلاحات اهل معقول و عرفان است و شايد سرّ توجه بيش از حد بعضي به اين قسمت ، همين بوده كه احساس كرده اند با اصطلاحات و كلمات فلاسفه و عرفا سازگارتر است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . البته در مصباح الزائر چاپ آل البيت ، دعاي عرفه سيدالشهدا نقل نشده . به نظر مي رسد نسخ معتمده آنها اين دعا را نداشته ، اما از نقل كفعمي و مجلسي فهميده مي شود در نسخ آنها بوده است . بعضي مانند حسين علي محفوظ ، احتمال داده اند كه شايد مصباح الزائر دو تحرير داشته است . البته چند نسخه خطي مربوط به قرن 11 هـ . هم كه ملاحظه شد ، دعاي عرفه سيدالشهداء را نقل نكرده بود ، مثل نسخه كتابخانه مرعشي و دو نسخه از مجموعه ارموي . والله اعلم .

نكـ : حسين علي محفوظ در ادب الدعا ، مجله البلاغ ، 1 ، 6 ، 1386 ص 86ـ56 و اتان گلبرگ كتابخانه ابن طاووس ، ص83

2 . با مراجعه به نسخ خطي كتابخانه آستان قدس رضوي معلوم شد نسخه اي كه به تاريخ 957 هـ . ق . نوشته شده ، اين ذيل را ندارد ( آقاي قيومي در مقدّمه اقبال ، ج1 ، ص21 مي نويسد : اين نسخه اقدم نسخ موجود است ) . اما در بقيه نسخ ذيل موجود است كه به فاصله ( 1065 تا 1076 ) نوشته شده اند و محتمل است از روي هم نوشته شده باشند و در دو نسخه بي تاريخ هم ذيل موجود بود .

در نسخ كتابخانه آية الله مرعشي هم ذيل موجود بود .


54


براي نمونه به اين فقرات توجه كنيد كه هم اصطلاحي اند و هم با عبارات معصومين از حيث سبك همخواني ندارند ،

1 . « كَيْفَ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِمَا هُوَ مُحَالٌ أَنْ يَصِلَ إِلَيْكَ » .

2 . « عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الآْثَارِ وَتَنَقُّلاتِ الاَْطْوَارِ أَنَّ مُرَادَكَ مِنِّي أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْء حَتَّي لا أَجْهَلَكَ فِي شَيْء » .

3 . « مَنْ كَانَتْ حَقَائِقُهُ دَعَاوِيَ فَكَيْفَ لا تَكُونُ دَعَاوِيهِ دَعَاوِيَ » .

4 . « إِلَهِي تَرَدُّدِي فِي الآْثَارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزَارِ » .

5 . « كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ » .

6 . « أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّي يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ » .

7 . « مَتَي غِبْتَ حَتَّي تَحْتَاجَ إِلَي دَلِيل يَدُلُّ عَلَيْكَ وَمَتَي بَعُدْتَ حَتَّي تَكُونَ الآْثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ » .

9 . « إِلَهِي تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ يَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّي » .

10 . « إِلَهِي أَنْتَ الْغَنِيُّ بِذَاتِكَ أَنْ يَصِلَ إِلَيْكَ النَّفْعُ مِنْكَ فَكَيْفَ لا تَكُونُ غَنِيّا عَنِّي » .

11 . « فَصَارَ الْعَرْشُ غَيْباً فِي ذَاتِهِ » .

12 . « مَحَقْتَ الآْثَارَ بِالآْثَارِ » .

13 . « إِلَهِي أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَي الاْثَارِ » .

14 . « وَاسْلُكْ بِي مَسْلَكَ أَهْلِ الْجَذْبِ » . ( 1 )

ج : در اين تتمّه و ذيل دعا ، حتي يك بار هم ذكر صلوات بر محمد و آل او نيامده است . در صورتي كه روش و دأب ائمه ( عليهم السلام ) بر اين بوده كه ، به ويژه در دعاهاي مفصل و طولاني ، حتي اگر در اوايل دعا نام پيامبر و آلش نيايد و صلوات بر آنان نفرستد ، در اواسط و خاتمه آن ، مكرر نام محمد و آل او مي آيد . همين دعاي عرفه سيدالشهدا نيز چنين است و مي بينيم كه بعد از دو صفحه و نيم ، به مناسبتي يادي از انبيا و رسل شده و بعد از هفت سطر ( خاتمه قسمت اول دعا ) صلوات بر محمد و آل او مي آيد . آنگاه قسمت دوم دعا آغاز شده و بعد از تقريباً 12 سطر ، صلوات آمده و بعد از 15 سطر ديگر باز هم از پيامبر و آلش ياد شده و سپس بعد از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اصولا از مباحث بسيار مهم در بررسي نسبت كلمات به هركس روش سبك شناسي است ؛ يعني دقت در استفاده از كلمات و سبك نگارش و گفتار آن دوره است ، چون مي دانيم در هر دوره و زماني مردم آن زمان به سبك خاصي تكلّم كرده و از لغات خاصي استفاده مي كرده اند ؛ به خصوص نسبت به كلمات پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و ائمه اطهار ( عليهم السلام ) كه كلماتشان سبك منحصر به خود دارد و حتي لغت مستعمل در زمان آنها هم محدوده خاصي داشته و از بسياري از لغاتِ استفاده شده در دوره هاي بعد ، در آن زمان اثري نيست .


55


حدود سه صفحه و نيم ، صلوات بر محمد و آل مي آيد . آنگاه پس از پنج سطر ، صلواتِ ديگر و بعد از 7 سطر باز صلوات ديگر و بعد 4 سطر ، از نام پيامبر ياد مي شود و بعد دو سطر صلوات بر محمد و آل او فرستاده مي شود تا اينكه در آخر دعا ؛ يعني قسمت سوم ، سه سطر مانده به آخرِ دعا ، صلوات بر محمد و آل او مي آيد .

اما در تتمه ، نام پيامبر و آل او نيامده است و اين با ديگر دعاهاي مأثوره تفاوتي چشم گير دارد .

د : در هيچ جاي دعا ، از موقف حج و عرفه ياد نشده ، در حالي كه در دعاي امام ( عليه السلام ) چندين بار ، به مناسبت ، از آنها نام برده شده است .

استبعاد عده اي نسبت به صدور اين كلام از غير معصومين

از آنجاكه اين مناجات و دعا ، بسيار مورد توجه اهل معنا بوده و بعضي به خاطر معاني راقي و مضامين عالي اش ، تصور صدور آن از غير معصوم را نمي كنند ، اكنون به جاست اين اشكال مطرح شود كه چگونه ممكن است اين كلمات عالي و راقي از غير معصوم صادر شود ؟ !

از پژوهشي كه انجام شد ، پاسخ اين اشكال هم دانسته مي شود ؛ چرا كه « أدلّ شَيء عَلي اِمكانه وُقوعه » . اگر بنا باشد كه هر كلام زيبا و حكيمانه اي را تنها از ناحيه معصوم بدانيم ، بايد بگوييم كه ديگر كلمات هم كه در كتاب حكم عطائيه آمده ، از معصومين صادر شده است ! به اين جملات دقت كنيد :

* « مِن عَلامة الإعتماد عَلَي العمل ، نقصان الرجاء عند وجود الزَّلل » .

* « الغافل إِذا أصبح ينظر ماذا يفعل والعاقل ينظر ماذا يفعل الله به » .

* « أجهل الناس مَن ترك يقين ما عنده لظن ما عند الناس » .

* « من عرف الحقَّ شهده في كلّ شيء و من فني به غاب عن كلّ شيء » .

* « العطاء مِن الْخلق حرمان و المنع من الله إِحسان » .

* « معصية أورثت ذلاّ وافتقاراً خيرٌ من طاعة أورثت عزّاً واستكباراً » .

* « متي أطلق لسانك بالطلب فاعلم أنّه يريد أن يعطيك » .

* « أنت إِلي حلمه إِذا أطعته أحوج منك إِلي حلمه إِذا عصيته » .


56


* « من علامات اتّباع الهوي ، المسارعة إِلي نوافل الخَيرات والتكاسل عن القيام بالواجبات » .

* ما فاتَكَ مِن عُمرك لا عوض له و ما حَصَل لك مِنهُ لا قيمة له » .

* « العلم إِن قارنته الخشية فلك و إِلاّ فَعَلَيك » .

وكلمات ديگر ، كه حكيمانه اند و بسيار سنجيده . مانند اين كلماتِ حكيمانه ، هم در گذشته بر زبان اولياي خدا جاري شده كه پيامبر و امام نبوده اند مثل كلمات حكيمانه لقمان ، كه در قرآن كريم آمده و يا كلمات حكيمانه سلمان يا ابوذر و يا كلمات خواجه عبدالله انصاري و در زمان ما ، علاّمه حسن زاده آملي و حضرت امام خميني ( قدس سره ) كه سخن معروف : « عالَم محضر خداست ، در محضر خدا معصيت نكنيد » شبيه به كلمات انبيا و اوليا است ! امّا همه مي دانيم كه اين كلام پيامبر و امام نيست .

پس معلوم مي شود كه توان و قدرت انشاي اين كلماتِ حكيمانه ، منحصر به پيشوايان معصوم نيست بلكه كساني كه اهل تأمل و صفاي باطن و تهذيب نفس بوده اند نيز اين امكان برايشان وجود دارد كه ينابيع حكمت از قلب آنها بر زبانشان جاري شود . ( 1 ) البته كلام پيامبر و امامان ، با ديگر خلايق متفاوت است ؛ لذا ما با مقايسه مي فهميم كه چه كلامي به كلمات آنها شبيه نيست . البته اين درك براي كساني است كه مدتها با كلمات معصومين ( عليهم السلام ) سر و كار داشته و با جوامع حديثي مأنوس بوده اند .

امّا چگونه ممكن است اين دعا كه از شخص ديگري است ، به كتاب اقبال راه يافته باشد ؟ !

بايد گفت : اصل چنين امري ، هيچ بعيد به نظر نمي رسد ؛ چه در زمان گذشته كه بسيار اتفاق مي افتاده و چه در زمان خودمان . اما در گذشته مثل دستكاري و كم و زياد كردن در كتب حديثي ، كه نمونه هاي آن فراوان است و مثل كم و زياد كردن در كتب محيي الدين عربي و يا اضافه كردن قسمت هايي در ردّ و ذمّ صوفيه به حديقة الشيعه . هرچند در انتساب حديقه به مقدس اردبيلي جاي شبهه نيست اما در انتساب بعضي قسمت ها به ايشان ، جاي ترديد وجود دارد . ( 2 ) و در زمان حاضر ، مثل اين كه ناشري ، قرآني با ترجمه مرحوم شعراني چاپ كرده ، در حالي كه مرحوم شعراني اصلا ترجمه قرآن نداشته است و برخي آثار علامه حسن زاده آملي را به نام آقاي شعراني انتشار داده اند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اشاره به حديث مشهور نبويِ « مَنْ أخْلَصَ للهِِ أَرْبَعِينَ يَوْماً . . . » .

2 . نكـ : مقدمه حديقة الشيعه ، به قلم آقاي صادق حسن زاده . انتشارات انصاريان ، چاپ اول ـ 1377


57


در مورد اين ذيل ، شايد اين دعا در حاشيه بوده و به متن ملحق شده و يا بعض از صوفيه مضامين آن را پسنديده و ملحق كرده و سپس اين نسخه مشهور شده است و . . .

نظريه علامه تهراني

و از جمله كساني كه متوجه داخل شدن مناجات ابن عطاءالله در دعاي عرفه امام حسين ( عليه السلام ) شده اند ، مرحوم علاّمه سيدمحمد حسين حسيني طهراني ، از عالمان بزرگوار معاصر و از شاگردان برجسته مرحوم علاّمه طباطبايي و مرحوم حاج سيد هاشم حداد است كه خود بسيار به اين معاني عرفاني دلبستگي داشته ، اما آن دلبستگيِ شديد مانع از رؤيت حق و توجيه اين ذيل براي ايشان نشده است . ايشان در جلد اول كتاب گرانقدر « الله شناسي » بعد از ذكر قسمتي از مناجات ابن عطاءالله « كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ . . . » مي فرمايد :

« باري ، اين دو مناجات آخر « كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ » و « عَمِيَتْ عَيْنٌ » فقره نوزدهم و بيستم از سي و پنج فقره مناجات شيخ تاج الدين احمدبن محمدبن عبدالكريم بن عطاءالله اسكندري ( متوفّاي سنه 709 هجري قمري ) است . ( 1 ) »

سپس بقيه آن را بتمامه نقل مي كند با ترجمه و توضيح مختصر ، آنگاه در ادامه مي افزايد :

باري اين دعا در كتب ادعيه شيعه يافت نمي شود ، مگر در نسخ مطبوعه كتاب اقبال سيّدبن طاووس ( رحمه الله ) و ديگر ، كتاب دعاي مفاتيح الجنان محدّث معاصر ، مرحوم حاج شيخ عباس قمي ( رحمه الله ) كه در تتمّه مُذيّل دعاي روز عرفه به حضرت سيدالشهدا ، اباعبدالله الحسين عليه افضل الصلوات منتسب شمرده اند . » ( 2 )

سپس كلمات مرحوم مجلسي را آورده و دو احتمال را كه علاّمه مجلسي ذكر كرده ، يادآور مي شود كه : يا سيد اين مناجات را الحاق كرده و يا بعدها ديگران چنين كرده اند . سپس مي فرمايد :

باري ، اين مناجات و حكمي كه از ابن عطاءالله مشهور شده ، از آن اوست و اسنادش به حضرت امام حسين ، سيدالشهدا ـ روحي فداه ـ غلط است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « الله شناسي » ، ج1 ، ص251

2 . همان مدرك ، ص268


58


مرحوم سيدبن طاووس ، كه وفاتش در پنجم ذو القعده ، سنه 664 بوده است ، چطور تصوّر دارد كه اين فقرات را از ابن عطاءالله ، كه وفاتش در جمادي الآخره ، سنه 709 بوده است ، اخذ كند و به حضرت نسبت دهد ؟ ميان زمان ارتحال اين دو نفر ، چهل و چهار سال و هفت ماه فاصله است و سيد بدين مدت ؛ يعني قريب نيم قرن پيش از انشاكننده اين دعاها رحلت نموده است . بنابراين ، در اينجا به طور حتم بايد گفت : الحاق اين فقرات به دعاي امام در روز عرفه ، در كتاب اقبال ، پس از ارتحال سيد تحقّق يافته است . بنابراين ، احتمال دوم علاّمه مجلسي به طور يقين به تعيّن مبدّل مي گردد و احتمال اولِ او ، كه شايد در بدو امر در كتب بعضي از آنان آمده است و ابن طاووس در كتاب اقبال با غفلت از حقيقت حال نقل كرده است ، نادرست خواهد شد . حاشا و كلاّ كه سيد ، با آن عظمت مقام ، كلام عارفي را از كتابي اخذ كند و بردارد به دنبال دعاي امام بگذارد و اسناد و انتسابش را به امام بدهد . شاهد بر اين ، عدم ذكر سيد در كتاب مصباح الزائر و عدم ذكر آن در نسخه هاي عتيقه از اقبال است ؛ يعني اين نسخه ها در زمان حيات سيد بوده است و پس از وفاتش بدان الحاق نموده اند ، اما چون مجلسي از كتاب حكم عطائيه بي اطلاع بوده است ، و از مؤلف آن و از زمان تأليفش خبر نداشته است ، لهذا به چنين اسناد اشتباهي درافتاده است .

از سخنان علاّمه مجلسي ، دانسته مي شود گذشته از مرحوم سيد ، كه در مصباح دعا را بدون ذيل نقل كرده ، مرحوم كفعمي هم آن را بدون ذيل آورده است .

و اما اشتباه مرحوم محدّث قمي ، آن است كه پس از آن كه ايشان كه خبره فن و تأليف و بحث و فحص هستند ، كلام علامه مجلسي را در بحارالأنوار ديده اند كه فرموده است : « اين فقرات از دعا در نسخ عتيقه كتاب اقبال يافت نشده است » ، چرا در مفاتيح الجنان فرموده اند : « وليكن سيد بن طاووس در اقبال بعد از يا رَبّـِ يا رَبّـِ يا رَبّـِ ، اين زيادتي را ذكر فرموده است ؟ » زيرا كه اين عبارت ، اسناد دعا را به سيدبن طاووس مي رساند . ايشان بايد فرموده باشند : « در بعضي از نسخ كتاب اقبال كه عتيقه نيستند ، اين زيادتي ديده شده است . »

حاصل سخن آن است كه اين دعادعاي بسيارخوب بامضمون رشيقوعالي است و خواندن آن در هر وقت مساعدي كه حال اقتضا كند ـ نه با تكلف ـ مغتنم و مفيد مي باشد ، اما اسناد آن به حضرت سيدالشهدا ( عليه السلام ) جايز نيست وَالْحَمْدُ للهِِ أَوّلاً وَآخِراً وَظاهِراً وَباطِناً » . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « الله شناسي » ، ج1 ، صص273 ـ 271


59


نقد نظريه بعض بزرگان

با توجه به مطالب پيش گفته ، پاسخ از ادله بعضي از بزرگان ، كه خواسته اند اين ذيل را از حضرت سيدالشهدا ( عليه السلام ) بدانند ، معلوم مي شود ايشان در شرح دعاي عرفه نوشته اند :

« قسمت نخست دعاي شريف عرفه را همه نقل كرده اند ، اما بخش پايانيِ آن را برخي مانند علامه مجلسي نقل نكرده است . از اين رو ، بعضي احتمال داده اند كه از امام حسين ( عليه السلام ) نباشد ، ليكن قرائن و شواهدي بر صدور آن از سالار شهيدان گواهي مي دهد . در بررسي اسناد روايات ، آنچه اصل است و موضوعيت دارد ، صدور آن از امام معصوم است ؛ يعني يك حديث پژوه بايد اطمينان يابد كه محتواي مورد نظرِ وي ، از معصوم صادر شده است . اين اطمينان گاهي از راه وثاقت و اصالت و صداقتِ راوي به دست مي آيد ، گاهي از راهِ بلنديِ محتوا و اتقانِ متن و گاهي نيز از راه شواهد و قرائن منفصل و متصل . از اين رو ، بررسي سندي احاديث از آن جهت مورد توجه قرار مي گيرد كه راهي براي حصول اين اطمينان است و به اصطلاح موضوعيت ندارد ، بلكه داراي طريقيت است . »

البته با اين قسمت از سخنان ايشان موافقيم كه راه منحصر در بحث سند نيست ، اما بايد پرسيد كه آيا هر محتواي بلند و متن متقني ، از امام معصوم صادر شده است ؟ ! اين همان چيزي است كه پيشتر هم اشاره كرديم كه شناخت سبك و سياق كلام به ما كمك شاياني مي كند .

ايشان در ادامه قرائني ذكر مي كنند :

* قرينه نخست اين است كه سيد بن طاووس ، كه از بزرگان اماميه است ، آن را در كتاب قيّم « اقبال الأعمال » نقل كرده و در نقل او هيچ خدشه اي نيست . گرچه بر اثر شهود نسيان برخي از نسخه نويسان در برخي نسخ دست نويس اقبال ، ذيل دعاي عرفه نيامده ، ليكن استاد بزرگوار ، مرحوم علاّمه شعراني نوشته اند :

« در كتابخانه آستان قدس رضوي ، به نسخه اي قديمي و معتبر از اقبال الأعمال برخوردم كه ذيل دعا در آن آمده است . » ( 1 )

در پاسخ بايد گفت : اتفاقاً تمام خدشه در همين نقل است كه : آيا سيد چنين چيزي نقل كرده يا نه .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مرحوم ميرزا ابوالحسن شعراني در مقدمه فيض الدموع مي نويسد :

اما عبارات دعا در اقبال و بلدالأمين با يكديگر اختلاف دارد بلكه نسخ اقبال كه ما ديده ايم متفق نيست و از آن نبايد عجب داشت ، چون هرگز عنايت روات به حفظ الفاظ حديث به اندازه عنايت به حفظ قرآن نبوده است .

در پاورقي ترجمه ذيل دعا مي نويسد :

اين زيادتي در بلدالأمين نيست و ظاهراً كفعمي هم از سيد بن طاووس نقل كرده و راوي آن بشر و بشير اسدي هستند كه اصل دعا را نقل كرده اند . در كتابخانه آستانه مقدسه رضوي ( عليه السلام ) نسخه قديمي و معتبر از اقبال ديدم با اين زيادت و كفعمي آن را نقل نكرده . شايد براي آن كه در نسخه وي اين زيادت نبوده و من خود بعض نسخ اقبال را ديدم كه سقط بسيار داشت . . . از جمله اين زيادت . باري ، از جهت معني ضعفي در آن مشاهده نمي گردد و از جهت لفظ و بلاغت نيز اگر چند كلمه بدان جزالت نباشد كه در اول دعا هست ، احتمال اختلاف نسخه و تصرف سهوي روات بعيد نمي نمايد چنانكه در اول دعا هم تغيير و زياده و نقصان و اختلاف ميان نسخ اقبال و بلدالأمين موجود است .


60


* قرينه دوم عبارتِ « محتواي بلندِ اين دعاي نوراني ، نشانه صدور اين متن از زبان معصوم است . » مي باشد كه پاسخ اين هم به طور مشروح داده شد .

* به عنوان قرينه سوم مي فرمايند :

« بخش آغازينِ دعاي شريف عرفه ، محتواي عمومي دارد ؛ مسألت كردن از خدا ، در ميان گذاشتن مشكلات با ذات اقدس الهي ، حوائج علمي و عيني را از او خواستن و . . . اينها در ساير دعاها نيز هست ، ليكن سلطانِ مباحثِ دعاي عرفه و كوهان بلند معارف آن ، قسمت هاي پاياني دعاست كه شباهت محتوايي با سخنان ديگرِ امام حسين ( عليه السلام ) دارد ! »

گويا مؤلف محترم ، به صورت ناگفته ، اعتراف به عدم شباهت اين قسمت با بقيه قسمت هاي دعا و ناهمگوني آن با همديگر دارد كه مي نويسد : « اين قسمت شباهت محتوايي با سخنان ديگرِ امام حسين ( عليه السلام ) دارد ! » ( 1 )

شرح سيد خلف مشعشعي

از كساني كه در مقام شرح دعاي عرفه برآمده اند ، عالم رباني مرحوم سيدخلف مشعشعي موسوي ، معاصر شيخ بهايي و ميرزا محمد استرآبادي است . ايشان به پيشنهاد مرحوم استرآبادي شروع به شرح اين دعاي شريف مي كنند و در گزارشي كه جناب حجة الاسلام دكتر حجتي از اين شرح در فصلنامه علوم حديث به چاپ رسانده اند ( 2 ) قسمت هايي از اين شرح را نقل كرده است . با توجه به قسمت هاي نقل شده ، برمي آيد كه شرح اين عالم جليل ، صبغه عرفاني دارد ، لذا در توضيح و شرح فرازهايي از ذيل دعا مطالبي فرموده اند و باتوجه به ندانستن منشأ اين قسمت ها ، آن مطالب را به حضرت سيدالشهدا نسبت داده است كه بايد توجه داشت كه شرح اين مطالب در حقيقت شرح و توضيح مراد جناب ابن عطاءالله خواهد بود ، لذا لوازم و آثار آن را نمي توان به آن امام همام نسبت داد . بنابراين ، نمي توان گفت كه از كلام سيدالشهدا در دعاي عرفه مي توان فهميد كه براي رسيدن به مؤثر بايد آثار و كثرات را پشت سر نهاد ( 3 ) يا استدلال براي حال جمع و توحيد آورد ( 4 ) يا از عبارت بالخدمة « الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ » و يا « فَاجْمَعْنِي عَلَيْكَ » نتيجه گرفت كه امام ، مقام خدمت ، كه مقامي است اكتسابي و دون شأن امام را درخواست كرده ، آنگاه دست به توجيه زده و بگوييم امام مي خواسته انكسار و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجله ميقات حج شماره 42 مقاله نيم نگاهي به شرح فرازهايي از دعاي عرفه ، ص184

2 . فصلنامه علوم حديث ، س1 ، ش1 پاييز 75 ، ص127

3 . همان ، ص130

4 . همان ، ص131


61


تواضع خويش را به خدا عرضه كند ، اما مطلوب برين همان مقام جمع العين است ( 1 )

و يا لازم نيست تقديم و تأخير حال وصول و حال جمع را توجيه كنيم و نمي توان از عبارت « مَتَي بَعُدْتَ حَتَّي تَكُونَ الآْثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ » پي برد كه سيدالشهدا اعتقاد داشته كه روش راه بردن از اثر به مؤثر را بي تمكين و ضعيف مي دانسته . ( 2 )

اينها نمونه هايي بود كه شارح محترم با استفاده از عبارات مناجات ابن عطاءالله اسكندراني ، به حضرت سيدالشهدا نسبت داده و درصدد اثبات ابحاث عرفاني برآمده كه در كتب اهل معرفت موجود مي باشد .

يا مثلا با عبارت « مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيْهَا وَمَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاعْتِمَادِ عَلَيْهَا » در صدد اثبات تجريد است كه امام ( عليه السلام ) مي خواهد مقام تجريد را بيان كند . ( 3 )

البته ما در صدد انكار اين ابحاث شريف نيستيم بلكه هركدام از اينها در محل خود قابل اثبات است اما اين كه بخواهيم به حضرت سيدالشهدا نسبت دهيم ، محل اشكال است و درست نيست ، هرچند اهل بيت وحي ، مطالبي را در توحيد و سلوك الي الله بيان داشته اند كه دست مايه تمام عرفا و اهل معني است و در حقيقت آنها ريزه خوار سفره رسول خاتم و آل اويند . در حقيقت بايد به شروح مناجات ابن عطاءالله يك شرح ديگر هم اضافه كرد كه آن هم همين شرح است .

سرِ بي صاحب تراشيدن :

انسان از مطالعه بعضي مطالب و مشاجرات در باره اين دعا ، به ياد اين جمله معروف مي افتد كه اينها سرِ بي صاحب مي تراشند . چون پيش از آن كه در مورد انتساب ذيل دعا به حضرت امام حسين ( عليه السلام ) بررسي دقيق صورت گيرد ، بعضي در صدد اثبات فلان مطلب عرفاني يا فلسفي و . . . هستند و در مقابل ، گروه ديگر درصدد ابطال اين برداشت و استنباط برآمده و طرف مقابل را تخطئه مي كنند و حال آن كه هر دو گروه بر خطايند و چون نديدند حقيقت ، رهِ افسانه زدند . به قول عرب « ثَبِّتْ الْعَرش ثُمَّ انْقُش » .

براي نمونه ، دو مقاله اي است كه در مجله « مشكوة » مربوط به بنياد پژوهش هاي آستان قدس رضوي در دو شماره آن چاپ شده ، اوّلي به نام « عرفان سيدالشهدا » به قلم دكتر محمدكاظم فرقاني ( شماره 82 ) و ديگري به نام « آيا دعاي عرفه وحدت وجود را بيان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ص132

2 . همان ، ص137

3 . علوم حديث ، س1 ، ش1 ، ص145


62


مي كند ؟ » به قلم دكتر محمد مهدي ركني يزدي ( شماره 83 )

آقاي دكتر فرقاني با استشهاد به عباراتي از ذيل دعا ، در صدد اثبات وحدت وجود بر مي آيند . نويسنده بعد از نقل كلام علاّمه مجلسي ، كه مي فرمايد « اين ذيل ناسازگار با سياق ادعيه معصومين و موافق مذاق صوفيان است » مي نويسد : « منظور از مذاق صوفيان ، انديشه وحدت وجود است كه بدان شهره اند و عباراتي كه در اين بخش از دعا موافق آن انديشه به نظر مي رسد ، چنين است :

« كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّي يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ » .

اين عبارت چند مطلب را بيان مي كند :

1 . استدلال از طريق غير خدا بر وجود خدا نادرست است .

2 . همه موجودات در وجود خود فقيرند .

3 . وجود موجودات ديگر ، غيرخدا نيز ظهور دارد ( اصل پذيرش وجود موجودات غيرخدا )

4 . خداي تعالي واجد هر ظهوري است كه ديگر وجودات دارند .

ما معتقديم كه محتواي اين بخش از دعا نه تنها با سياق ادعيه معصومين ناسازگار نيست بلكه علاوه بر وجود عباراتي مشابه آن ، در ادعيه و سخنان آن حضرات ، با آيات قرآن كريم نيز سازگار است و ادله عقلي نيز مؤيد آن مي باشد و اين بخش از دعاي عرفه مي تواند به عنوان اوج بروز و بروز اوج عرفان حضرت سيدالشهدا ( عليه السلام ) به خداي تعالي و رابطه هستي با خدا و نحوه حضور خدا در هستي و كيفيت معرفت مخلوقات نسبت به خداوند مطرح شود .

آنگاه نويسنده به مطرح كردن سه تفسير از وحدت وجود مي پردازد كه به نظر ايشان با آموزه هاي ديني ناسازگار نيست . در ذيل تفسير دوم كه وحدت تشكيكي وجود باشد ، مي گويد :

« يك تفسير از جمله منقول از سيدالشهدا ( عليه السلام ) با اين نظريه سازگار است . آن تفسير اين است كه آيا غير تو ظهوري دارد كه تو [ به آن اندازه ] نداشته باشي ؛ يعني هر مقدار از ظهور كه در غير تو باشد ، تو بيش از آن را واجدي . اين معني براي غيرخدا نيز ظهوري را


63


اثبات مي كند هرچند خدا از ظهور بيشتري برخوردار است ، اما بنابر نظريه بعدي ، اصلا غيرخدا را ظهوري جز ظهور خدا نيست و هرچه ظهور است از آنِ اوست ، لذا بايد جمله سيدالشهدا ( عليه السلام ) را چنين معني كرد كه آيا غير تو ظهوري دارد كه آن ظهور مال تو نباشد ، البته مي توان اين دو نظريه را به يكديگر بازگرداند و تشكيك در مراتب وجود را همان تشكيك در مظاهر آن دانست . »

آنگاه ايشان تفسير سوم از وحدت وجود كه وحدت شخصي وجود است را مطرح كرده و در ادامه مي افزايد :

« به نظر ما معناي صحيح عبارت منقول از دعاي عرفه ، از طريق اين قول نمايان مي شود و كفه سخن عارفان و اصل و نتيجه حكمت متعاليه نيز همين قول است اما درك معناي آن ، به مقدّمات فلسفي و عرفاني بسيار نيازمند است و بايد مواظب بود تا به دام قول به حلول خدا در جهان يا اتحاد خدا با جهان گرفتار نيايد . » ( 1 )

در شماره بعدي مجلّه مشكوة ( 83 ) ( 2 ) آقاي دكتر ركني يزدي بر استفاده نويسنده از دعاي عرفه اعتراضاتي وارد كرده اند كه البته بيشتر به رد و انكار نظريه وحدت وجود بر مي گردد و چيزي در مورد استنباط نويسنده مقاله « عرفان سيدالشهدا ( عليه السلام ) از دعاي عرفه » به ميان نياورده ، در هر حال ، آنچه مهم است ، عدم صحّت انتساب اين ذيل به حضرت سيدالشهدا است و اگر نويسنده محترم درصدد اثبات مسأله وحدت وجود است ( آن هم به هر تفسيري كه لحاظ شود ) ، بايد از راه ديگري ريشه هاي آن را در كلمات معصومين ( عليهم السلام ) بيابد ، نه در كلام ابن عطاءالله كه مسلماً از پيروان اين مسلك است .

نكته در خور توجه در مقاله هاي دكتر فرقاني ، تنبّه ايشان به ناسازگاري عبارت هاي ذيل دعا با ساير كلمات و ادعيه معصومين ( عليهم السلام ) است و ديگر توجه ايشان به مسائل زبان شناختي و دقت در تولّد لغات در هر دوره است . ايشان مي نويسد :

« نبايد به صرف ناسازگاريِ ظاهري ، بخشي از ادعيه با روايات ، از صدور آن از معصومين ( عليهم السلام ) ترديد روا داشت ، بلكه اين ترديد بايد مستند به تشكيك در وثاقت راويان ، بخش هاي زبان شناختي دقيق ، ناسازگاري با آيات قرآن يا ناسازگاري با عقل باشد . » ( 3 )

ايشان در بخش ديگر ، تنها به يك مورد از مواردي كه ادعاي ناسازگاري زباني با ساير

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجله مشكوة ، ش82 ، ص48 بهار 83

2 . مجله مشكوة ، ش 83 ، تابستان 83

3 . مجله مشكوة ، ش82 ، ص 49


64


ادعيه و كلمات معصومين ( عليهم السلام ) دارد ، پرداخته و به موارد مهم تر اشاره نكرده اند .

ايشان مي گويد :

« گفتني است ، پرسش اساسي در بحث هاي زبان شناختي اين است كه واژگاني كه در اين دعا به كار رفته اند ، آيا در زمان سيدالشهدا به همين معني كاربرد داشته اند ؛ به عبارت ديگر ، كاربرد هر واژه در يك معناي خاص ، يك تاريخ تولد دارد و پيش از آن يا اصلا آن واژه به كار نمي رفته يا اين معناي خاص را افاده نمي كرده است . در اين مورد تنها به ذكر اين نكته بسنده مي كنيم كه اگر به نظر برخي مي رسد كه اين بخش از دعاي عرفه به دليل آن كه لفظ « وجود » درآن آمده است ، نمي تواند از حضرت سيدالشهدا ( عليه السلام ) صادر شده باشد ( زيرا لفظ وجود اصطلاحي فلسفي است كه با ظهور فيلسوفان مسلمان وارد جهان اسلام شده است و پيش از آن به معناي وجدان و يافتن به كار مي رفته است . ) به اينان يادآور مي شويم كه لفظ وجود با مفهوم فلسفي آن ( تحقق شيء ، نقيض عدم ) و حتي لفظ حقيقت وجود در روايات بسياري آمده است كه براي نمونه ، مي توان به معجم الفاظ احاديث بحارالأنوار مراجعه كرد . »

[ علي رضا برازش المعجم المفهرس لألفاظ احاديث بحارالأنوار ، مؤسسة الطباعة والنشر ، وزارة الثقافة ( 1 ) والارشاد الاسلامي ، 1373 ش ، ج28 ، ص21154 . ]

البته تنبّه ايشان به اين نكته زبان شناختي ، بسيار مغتنم و در خور توجه است .

امّا ، اولا : اشكال وارد بر ذيل دعا فقط منحصر به اين جمله نيست .

ثانياً : فقط لفظ وجود مورد اشكال نبوده بلكه همان طور كه گذشت ، عبارات متعددي در اين ذيل يافت مي شود كه با ساير ادعيه و كلمات معصومين ( عليهم السلام ) از جهت سبك و لفظ همخواني ندارد .

چقدر خوب بود كه ايشان بقيه موارد را هم بررسي مي كرد كه آيا مي تواند شاهدي براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مسكوة ، ش82 ، ص49


65


همخواني آن فقرات بيابد يا نه .

نويسنده محترم در بخش ديگري از مقاله ، به بررسي سازگاري اين قسمت از دعا با آيات قرآن و ادعيه و روايات معصومين مي پردازد كه بر فرض تماميت اين تطبيق ، باز انتساب اين ذيل محلّ خدشه است ؛ زيرا آنچه مهم است ، اثبات صدور اين كلمات از حضرت سيدالشهدا است ، نه اين كه اين كلمات ( از هر شخص صادر شده باشد ) آيا با قرآن و روايات سازگار است يا نه ؛ زيرا اين بررسي را مي توان در مورد كلمات مندرج در اشارات بوعلي و اسفار ملا صدرا و رساله اعتقادات صدوق و ذخيره سيدمرتضي و تجريد محقّق طوسي و ديگران هم انجام داد و در آخر به اين نتيجه رسيد كه مثلا فلان گزاره در اين كتاب ها با قرآن و روايات سازگار است . آيا بايد نتيجه گرفت كه اينها صادر از معصوم است ؟ !

به نظر بنده آنچه مهم است و مغفول مانده ، بررسي سندي و سبك شناسانه اين ذيل است نه بررسي محتوايي . چه بسا اين جملات از جهت محتوا بسيار عالي و راقي باشد اما دليل بر انتساب آن به سيدالشهدا نيست .

فهرستي از كتاب هايي كه در شرح دعاي عرفه نوشته شده است :

1 . بركات دعاي عرفه ، عباس عزيزي ، 1378 ش . ، قم ، سلسله .

2 . تحفة الأبرار ، مصطفي بن ابراهيم قاري ( م 1080 ق . ) .

3 . توحيد در مكتب امام حسين ( عليه السلام ) ، جواد اميري اراكي ، قم ، دارالنشر 1363 ش .

4 . دعاي روز عرفه و شناخت و خودسازي ، عبدالكريم بي آزار شيرازي ، 1361ـ 68 ـ 72ش . دفتر نشر فرهنگ اسلامي .

5 . سيري در دعاي عرفه امام حسين ( عليه السلام ) ، علي رضا سيدكباري ، قم آستانه مقدسه ، 1374ش .

6 . شرح دعاي عرفه ، اثر شيخ محمدعلي بن شيخ ابوطالب زاهدي جيلاني اصفهاني ( م 1181 ق . ) 7 . شرح دعاي عرفه ، اكبر گودرزي ( چاپ نشده ) .

8 . شرح دعاي عرفه ، سيد احمد فقيه امامي ، ( نسخه خطي ) .

9 . شرح دعاي عرفه ، سيد علي اكبر واعظ موسوي ( محبّ الاسلام ) [ بي تا ] .

10 . شرح دعاي عرفه ، ماجدبن هاشم صادقي بحراني شيرازي ، اصفهاني ( 10972 ق . ) تحقيق فارس حسون كريم ، فصلنامه « ميقات حج » سال 2 ، ش3 ، 1416 ق . )


66


11 . شرح دعاي عرفه ، محمد هادي بن ابي الحسن الشريف النائيني ( ق 13 ) مجله تراثنا ، ش2 ، سال اول ، ص68

12 . شرح دعاي عرفه ، محمد ابراهيم موسوي كاشاني ، ( ق 12 ) قم ، كتابخانه آيت الله مرعشي ، رساله سوم از مجموعه شماره 6025 ( فهرست ، ج 16 ، ص26 )

13 . شرح دعاي عرفه ، محمدتقي تقوي قائني بدر ، 1371

14 . شرح دعاي عرفه ، محمد علي بن عباس علي خرواري سبزواري ( م 1342 ش . ) مشهد ، كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي ، ش478 ـ 15857 ( فهرست 1540 ) .

15 . شرح دعاي عرفه ، محمدعلي فاضل خوانساري كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي ، ش6746

16 . شرح دعاي عرفه ، مصطفي روحاني ، انتشارات اصباح .

17 . شرح گزيده اي از دعاي عرفه ، آيت الله جوادي آملي .

18 . شكواي سبز ( دريافت هايي از سه مناجات ندبه ، شعبانيه و عرفه ) سيدمهدي شجاعي ، تهران ، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان ، 76 ش .

19 . كنوز المعرفه في شرح دعاء عرفه ، علي اكبر نصرالله موسوي حائري موسوي شيرازي ( ق 13 ) كتابخانه آيت الله مرعشي ، ش 8430 ( فهرست ج 22 ) .

20 . مظهر الغرائب ، تأليف سيد خلف بن حيدر مشعشعي موسوي حريزي ، معاصر شيخ بهايي ( 10302 هـ . ق . ) الذريعه ، ج8 ، ص193 ـ فصلنامه علوم حديث ، س1 ، ش1 پاييز 75 صص 152 ـ 127 ، نسخه اي نفيس از شرح دعاي عرفه ، دكتر حجتي .

21 . نيايش امام حسين در صحراي عرفات ، علاّمه محمدتقي جعفري ، تهران مؤسسه نشر كرامت .

22 . نيايش در عرفات ، لطف الله صافي گلپايگاني ، قم ، دفتر انتشارات اسلامي .

23 . وصال العارفين ( شرح بر دعاي عرفه امام حسين ( عليه السلام ) ) احمد زمرديان شيرازي ، شيراز ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، 1378 ش .


67


پي نوشت ها :



| شناسه مطلب: 83401