بخش 3
نمونه هایی از غم ها و شادی های پیامبر ( صلی الله علیه وآله )
53 |
ميقات حج - سال سيزدهم - شماره پنجاه و دوم - تابستان 1384
نمونه هايي از غم ها و شادي هاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
محمد مهدي فيروزمهر
مقدمه :
{ فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَلْيَبْكُوا كَثِيراً } ، ( 1 ) آنها بايد كمتر بخندند و بسيار بگريند .
در قرآن كريم ، پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) به عنوان اسوه و الگوي كامل براي كساني كه خواهان حقيقت و زندگي سعادتمندانه هستند ، معرفي شده است :
{ لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللهَ وَالْيَوْمَ الاْخِرَ وَذَكَرَ اللهَ كَثِيراً } . ( 2 )
« مسلّماً براي شما در زندگي رسول الله سرمشق نيكويي بود ، براي آنها كه اميد به ( رحمت ) خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مي كنند . »
روشن است كسي كه از سوي خداوند به عنوان الگو و نماد زندگي شناسانده مي شود ، نبايد در گفتار و رفتارش چيزي بي فايده يا كم فايده ديده شود و به يقين پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) چنين بود كه تمام گفتار ، رفتار و كردارش حتي خنده ها ، تبسم ها و اشگ هايش ، براي پيروان او پر از درس ها ، نكته ها و پيام است ؛ زيرا قرآن در وصف او مي گويد : { وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحي } ؛ ( 3 ) « و هرگز از روي هواي نفس سخن نمي گويد . آنچه مي گويد چيزي جز وحي نيست . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . توبه : 81
2 . احزاب : 21
3 . نجم : 3ـ4
54 |
پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بسياري از معارف و حقايق ( به خصوص در مورد اهل بيتش ) را با تبسم ها و اشك هاي خود بيان كرده كه سزاوار است طالبان حقيقت و امتش ، در مورد لبخندها و گريه هاي او تأمل كنند و با دقت به مطالعه بنشينند .
در اين نوشتار ، گوشه هايي از لبخندها و گريه هاي پر رمز و راز حضرتش جمع آوري شده ، كه اميد است براي خوانندگان سودمند باشد .
خنده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هنگام خواستگاري علي ( عليه السلام ) از فاطمه ( عليها السلام ) :
از علي ( عليه السلام ) نقل شده كه گفت : ابوبكر و عمر نزد من آمدند و گفتند : اگر خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بروي و از فاطمه خواستگاري كني ( شايد موافقت كند ) . من به حضور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رفتم ، وقتي آن حضرت مرا ديد خنديد و فرمود : چه چيزي تو را به اين جا آورده و حاجتت چيست ؟
علي ( عليه السلام ) گفت : قرابت خود و پيشگامي ام در اسلام و ياري و جهادم را ياد آوردم . حضرت فرمود : اي علي ، راست گفتي و تو بالاتر از آني كه مي گويي .
گفتم : اي پيامبر خدا ، آيا فاطمه را به ازدواجم در مي آوري ؟
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : پيش از تو ، مرداني از فاطمه خواستگاري كردند و من او را در جريان قرار دادم ولي در چهره اش ناخشنودي و نارضايتي ديدم ، اكنون منتظر باش تا برگردم .
رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) بر فاطمه وارد شد و بدو فرمود : اي فاطمه . گفت : لبيك ، لبيك ، اي پيامبر خدا ، خواسته ات چيست ؟
فرمود : علي ، فرزند ابوطالب كسي است كه قرابت و خويشي و فضل او را مي شناسي وپيشينه او را در اسلام را مي داني و من از پروردگارم خواسته ام كه بهترين و محبوبترين خلق را به ازدواج تو درآورد و علي درباره تو چنين خواسته اي را مطرح كرده است ، نظرت چيست ؟
فاطمه ( عليها السلام ) سكوت كرد و روي خود را برنگرداند و رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) در او ناخشنودي نديد . در اين هنگام برخاست ، در حالي كه مي گفت : الله اكبر سكوت او ، اقرار ( و رضاي ) اوست . ( 1 )
امّ سلمه گويد : بعد از خواستگاري علي از فاطمه ( عليهما السلام ) ، پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) را ديدم در حالي كه از خوشحالي « لا إِلَهَ إِلاَّ الله » مي گفت ، در چهره علي تبسّم كرد . . . . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . امالي شيخ طوسي ، ص40
2 . بحارالأنوار ، ج43 ، 127
55 |
گريه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به هنگام ديدن جهيزيه دخترش فاطمه ( عليها السلام ) :
. . . و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مشتي از درهم ها را برداشت و ابوبكر را فراخواند و آن را به او داد و فرمود : « با آن براي دخترم لوازم خانه تهيه كن » و همراه او سلمان و بلال را فرستاد تا در حمل لوازمِ خريداري شده ، ياري اش نمايند . ابوبكر گويد : مبلغي كه ( پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ) به من داد ، شصت و سه درهم بود . با آن ، يك زيرانداز مصري پر شده از پشم ، يك فرش از پوست ، بالشي از چرم ، كه از ليف خرما پر شده بود ، چادري خيبري ، يك مشك آب ، يك آفتابه و چند عدد كوزه سفالي و پرده نازك پشمي خريدم و همه آن ها را نزد رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) آورده ، در پيشگاهش نهاديم . وقتي نگاه حضرت به آن ها افتاد ، اشگ ريخت و سرش را به سوي آسمان بلند كرد و گفت : « اَللَّهُمَّ بارِكْ لِقَوم جُلّ آنِيَتِهِمْ الْخَزَفْ . . . » ؛ « خدايا ! به كساني كه بيشتر ظروفشان از سفال است ، بركت عطا فرما » . ( 1 )
لبخند پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، هنگام گفتوگوي علي و فاطمه ( عليهما السلام ) :
ابن عباس گويد : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر علي و فاطمه ( عليهما السلام ) وارد شد ، در حالي كه آن دو مي خنديدند . آن دو ، وقتي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را ديدند ، سكوت كردند . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خطاب به ايشان فرمود : چه شد كه خنديديد و همين كه مرا ديديد ساكت شديد ؟ ! فاطمه ( عليها السلام ) گفت : . . . اي پيامبر خدا ، علي گفت : من نزد رسول الله از تو محبوبترم و من گفتم : محبوبيت من نزد پيامبر از تو بيشتر است . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تبسم كرده ، فرمودند : دختركم تو ( رحم و ) رقت فرزند را داري و علي نزد من از تو عزيزتر است ؛ « يا بُنَيَّةَ لَكِ رِقَّة الْوَلد و عَلِيٌّ أَعزّ عَلَيَّ مِنْكِ » . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحار ، ج43 ، ص130
2 . مجمع الزوائد ، ج9 ، ص202
56 |
گريه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر مصيبت هاي اهل بيتش
ابن عباس گويد : پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) وقتي در حال احتضار بود ، به شدت گريست ؛ به گونه اي كه محاسنش به آب ديدگانش تر شد . پرسيدند : اي پيامبرخدا ، چه چيزي سبب شد كه تو اشگ بريزي ؟ فرمود : گريه ام براي ذريّه ام و به خاطر ظلمي است كه بَدان امّتم پس از من بر آنها روا خواهند داشت . گويا مي بينم به دخترم ، فاطمه پس از من ظلم مي شود و فرياد وا اَبتاي او بلند است و كسي از امتم ياري اش نمي كند !
فاطمه ( عليها السلام ) وقتي اين سخن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را شنيد گريه كرد . حضرت بدو فرمود : دخترم ! گريه نكن . فاطمه گفت : گريه ام به خاطر رفتاري كه با من مي شود نيست ، بلكه از ياد لحظه جدايي تو گريه ام جاري شد .
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : بشارت مي دهم كه از اهل بيتم تو نخستين كسي هستي كه به من ملحق مي شود . ( 1 )
خنده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در چهره علي ( عليه السلام ) :
روز جنگ بدر ، پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) هيچ آبي نداشت و علي ( عليه السلام ) ميان دشمن رفت تا آبي بياورد و اين در حالي بود كه چاه بدر در دست دشمن بود و آن ها بر چاه احاطه داشتند ، علي ( عليه السلام ) بر سر چاه رسيد و به داخل آن رفته ، ظرف آب را پركرد و بر روي چاه گذاشت . در اين هنگام صدايي شنيد . . . و لحظه اي در چاه نشست و پس از آن كه آرام شد ، بالا آمد ، ديد آب بر زمين ريخته است . بار ديگر پايين رفت و همان ماجرا تكرار شد . در مرتبه سوم آب را بالا نفرستاد بلكه با خودش حمل كرد و بالا آورد . وقتي آب را خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رساند ، حضرت در چهره علي نظر كرد و خنديد و فرمود : تو ( از ماجرا ) خبر مي دهي يا من بگويم ؟ علي ( عليه السلام ) عرض كرد : اي فرستاده خدا ، شما بفرماييد . سخن تو شيرين تر است .
پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) داستان را تعريف كرد ، سپس فرمود : آن شخص جبرئيل بود ( كه آب را ريخت ) و تو را تجربه مي كرد و ثبات قلب تو را به ملائكه مي نماياند . ( 2 )
گريه هاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) براي علي ( عليه السلام ) :
1 . ابوبكر مي گويد : . . . در مورد ابو الحسن ( علي ( عليه السلام ) ) تعجب نكنيد ، به خدا سوگند روزي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . امالي شيخ طوسي ، ص188
2 . مناقب آل ابي طالب ، ج1 ، ص358 ؛ بحارالأنوار ، ج41 ، ص69
57 |
كه علي درِ خيبر را از جا كَنْد ، من در كنار پيامبر بودم ، ديدم كه حضرت خنديد ؛ به گونه اي كه دندان هايش آشكار شد . پس از اندكي ديدم گريه مي كند ؛ به حدّي كه محاسنش از آب ديدگانش تر شد . گفتم : اي پيامبرخدا ، در يك لحظه ، هم خنده و هم گريه ؟ ! فرمود : اما خنده ام به خاطر اين است كه از كنده شدن درِ خيبر به دست علي خوشحال شدم و اما گريه ام براي علي ( عليه السلام ) است ؛ چرا كه او در خيبر را در حالي كند كه سه روز است روزه دارد ، آن هم با آب خالي . . . ( 1 )
اصبغ بن نباته روايت كرده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) يك هفته علي را نديده بود . ديدند كه آن حضرت گريه مي كند و مي گويد : خدايا ! علي نور چشم ، قوّت بازو ، پسرعمويم و برطرف كننده غم و غصه از چهره من است ، او را به من برگردان ! و فرمود : براي كسي كه از علي ( عليه السلام ) برايم خبري بياورد ، بهشت را برايش ضمانت مي كنم . مردم ( براي پيدا كردن علي ( عليه السلام ) ) به راه افتادند . فضل بن عباس او را يافت و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) او را به بهشت بشارت داد . . . ( 2 )
ابن عباس مي گويد : روزي من ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) به بيرون رفتيم ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سر خود را بر سينه علي ( عليه السلام ) نهاد و اشگ مي ريخت . علي ( عليه السلام ) گفت : اي پيامبرخدا ، گريه ات براي چيست ؟ خداوند چشمان تو را گريان نكند . فرمود : گريه ام ( به خاطر ) كينه هايي است كه در دل برخي ، نسبت به تو وجود دارد ، كه آن ها را براي تو آشكار نمي كنند تا اين كه ما از همديگر جدا شويم . ( 3 )
از اميرمؤمنان ( عليه السلام ) نقل است كه فرمود : در واقعه خيبر بدنم بيست و پنج زخم برداشت . با اين زخم ها خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رسيدم . وقتي جراحت هاي مرا ديد ، گريه كرد و از اشك هاي ديدگانش گرفت و بر جراحاتم كشيد . در همان لحظه از درد و رنج زخم ها راحت شدم . ( 4 )
وقتي علي ( عليه السلام ) از غزوه احد برگشت ، هشتاد زخم بر بدنش وارد شده بود . در حالي كه زخم هاي خود را مداوا مي كرد و همانند يك قطعه گوشت خُرد شده بر روي فرش افتاده بود . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) براي عيادت از او وارد شد . وقتي وي را در آن وضع ديد ، گريه كرد و فرمود :
مردي كه اين گونه در راه خدا مصيبت ببيند ، بر خداست كه ( آنچه حق اوست ) در موردش انجام دهد و انجام خواهد داد . ( 5 )
علي ( عليه السلام ) در غزوه اُحُد ، دشمنان را از چپ و راستِ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دور مي كرد . آن حضرت آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار ، ج29 ، ص182
2 . مناقب آل ابي طالب ، ج2 ، ص176 ؛ بحار الأنوار ، ج39 ، ص100
3 . مناقب اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) ، ج1 ، ص231
4 . كمال الدين وتمام النعمه ، ص542
5 . الاختصاص ، ص158 ؛ بحارالأنوار ، ج40 ، ص114
58 |
قدر جنگيد كه شمشيرش شكست و سه تكه شد ! آن را نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) برد و عرض كرد : اين شمشير من است كه قطعه قطعه شده ، آيا من به بيعتم وفا كردم ؟ !
حضرت فرمود : آري ، و آنگاه ذوالفقار ( شمشير مخصوص ) را به او داد و چون پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ديد از شدّت جنگ و خستگي ناشي از آن ، پاهاي علي ( عليه السلام ) توهم مي رود سرش را به سوي آسمان گرفت و در حالي كه گريه مي كرد ، گفت : خدايا ! وعده ام دادي كه دينت را ياري كني و اگر بخواهي ناتوان نيستي . . . ( 1 )
شگفتي سلمان فارسي درباره فاطمه ( عليها السلام ) و خنده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
از سلمان فارسي نقل است كه گفت : روزي به خانه فاطمه رفتم ، ديدم كه او در حالي كه با چادري خود را پوشانده ، خوابيده است و ديگي در كنارش مي جوشد ، بي آنكه آتشي زير آن باشد ! با شتاب نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رفتم . پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) تا مرا ديد ، خنديد و فرمود : اي ابو عبدالله ( سلمان ) ، آنچه از حال دخترم فاطمه ديدي تعجب كردي ؟ ! گفتم : آري ، اي پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) . آن حضرت فرمود : آيا از كار خدا تعجب مي كني ؟ خداي تبارك و تعالي دانست دخترم فاطمه ضعيف است ، از اين رو ، او را تأييد كرده ، بهوسيله فرشته اي گرامي ، وي را در كارهايش كمك كرد . ( 2 )
گريه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درباره فاطمه ( عليها السلام ) :
از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده كه فرمود : پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر فاطمه ( عليها السلام ) وارد شد ، در حالي كه بر او پوششي از كرك شتر بود و با دستانش آسياب را مي چرخاند و به كودكش شير مي داد ، چون نگاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به او افتاد ، اشگ هايش جاري شد وفرمود : دخترم ! تلخي دنيا را در برابر شيريني آخرت اندك بدان ؛ چراكه خدا بر من آيه { وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضي } ( 3 ) را نازل كرد . ( 4 )
خنده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در صحنه جنگ اُحد :
در غزوه اُحد ، درگيري شدت گرفت و مردان جنگيِ مشركان با تيراندازي ، تعدادي از لشكر اسلام را مجروح كردند پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مسلمانان را به جنگيدن و دفاع ترغيب و تشويق مي كرد و به « سعد » فرمود : پدر و مادرم به فدايت باد ! تير بينداز . در اين هنگام « حيان بن العرقه »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار ، ج20 ، ص108 ؛ تفسير نور الثقلين ، ج1 ، ص398
2 . الثاقب في المناقب ، ص301
3 . ضحي : 5
4 . مجمع البيان ، ج10ـ9 ، ص765 ؛ بحارالأنوار ، ج16 ، ص143
59 |
از سپاه دشمن تيري انداخت كه به دامن « امّ ايمن » كه كارش در آن روز آب رساني به مجروحان و مداواي آنها بود ، اصابت كرد و او را به زمين انداخت و لباسش كنار رفت . « حيان بن العرقه » از اين صحنه شاد شد و خنديد و اين امر بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) گران آمد ، در اين حال تيري به سعد وقاص داد و فرمود : اين تير را به سوي « حيان » بينداز . سعد تير را انداخت و آن به گودي گلوي « حيان » خورد و او به پشت افتاد و عورتش نمايان شد . سعد گفت : ديدم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خنديد ؛ آن گونه كه دندان هاي كنارش آشكار شد . . . . ( 1 )
گريه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در شهادت حضرت حمزه
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، پس از غزوه اُحد ، وقتي صداي گريه از خانه هاي انصار شنيد كه بر كشته هاي خويش مي گريستند ، اشك از چشمانش جاري شد و فرمود : اما حمزه ! كسي نيست كه بر وي بگريد . وقتي سعدبن معاذ و اُسيد بن حضير اين سخن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را شنيدند ، نزد زنان بني عبدالأشهل رفته ، آنان را به خانه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آوردند و آنان همگي براي حمزه گريه ( و عزاداري ) كردند و پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) با شنيدن صداي گريه و ناله آنها در حقشان دعا كرد و دستور دادند كه برگردند . پس از آن بود كه هيچ انصاري بر مرده خود گريه نمي كرد ، جز پس از گريه بر حضرت حمزه . ( 2 )
. . . پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) به اميرمؤمنان فرمود : درباره عمويت جستجو كن . علي ( عليه السلام ) در پي جسد حمزه آمد تا اين كه او را يافت ، وقتي وضعيت اسف بار به شهادت رسيدن حمزه را ديد ، برايش مشكل بود كه آن وضعيت را براي پيامبر شرح دهد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خود به كنار جنازه حمزه آمد و ديد كه سينه حمزه را شكافته و جگرش را درآورده اند ، گريه كرد و گفت : به خدا سوگند جايي نايستادم كه بر من سخت تر از اين مكان باشد . . . . ( 3 )
خنده و شادي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از كار علي ( عليه السلام ) :
ابوهريره گويد : در مدينه قحطي و گرسنگي روي داد و يك شب و يك روز بر من گذشت كه چيزي نخوردم ! ابوبكر را ديدم و از او آيه اي را ( كه خود تفسير آن آيه را بهتر مي دانستم ) پرسيدم و با او تا درِ خانه اش رفتم . او وارد خانه شد و من گرسنه برگشتم و آن روز را گرسنه ماندم . فردايش خليفه دوم را ديدم و از وي آيه اي را ( كه خود به تفسيرش از او
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابن ابي الحديد ، شرح نهج البلاغه ، ج14 ، ص248
2 . معالم المدرستين ، ج1 ، ص56 ؛ و قريب به همين نقل در مدينة البلاغة ، ج1 ، ص53 آمده است .
3 . بحارالأنوار ، ج2 ، ص62
60 |
آگاه تر بودم ) پرسيدم ، رفتار او هم مانند رفتار ابوبكر بود ( و من باز هم گرسنه برگشتم ) . روز سوّم نزد علي ( عليه السلام ) رفتم و از او چيزي را كه تنها او مي دانست ، پرسيدم ( جواب داد ) . خواستم برگردم كه مرا به خانه اش دعوت كرد و دو قرص نان و روغن به من داد . پس از آن كه سير شدم نزد پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) رفتم ، آن حضرت تا مرا ديد ، خنديد و گفت : تو برايم خبر مي دهي يا من تو را خبر دهم ؟ سپس ماجرا را آن گونه كه اتفاق افتاد بيان كرد و فرمود : ( اين ماجرا را ) جبرئيل برايم تعريف كرد . ( 1 )
گريه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مرگ عبدالمطّلب
از پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) پرسيدند : آيا رحلت عبدالمطّلب را به ياد داري ؟
فرمود : آري ، آن روز من هشت ساله بودم . « امّ ايمن » گويد : پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) را در آن روز ديدم كه پشت سر جنازه عبدالمطّلب مي گريست . ( 2 )
خنده و تعجب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از زود رنجي بني آدم
نقل شده كه مردم مدينه از خشكسالي و كمي باران ، در نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شكوه كردند و از حضرتش خواستند كه براي نزول باران دعا كند . حضرت به آنان فرمود : در فلان روز بيرون بياييد و صدقه بدهيد . در موعد مقرر حضرت به اتفاق مردم از خانه هايشان بيرون آمدند و به مصلا رفتند و نماز خواندند و پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) دعا كردند بلافاصله باران فراواني نازل شد تا حدي كه سيل راه افتاد و مردم آمدند خدمت حضرت و عرض كردند : از خدا بخواه باران را برگرداند . در اين لحظه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه بالاي منبر بود ، به شدت خنديد ، به خاطر تعجب از زودرنجي فرزند آدم . سپس دستانش را بلند كرد و گفت : « اَللَّهُمَّ حَوَالَيْنَا وَلا عَلَيْنَا . . . » ؛ « خدايا ! باران را ، بر اطراف و پيرامون ما بباران ، نه بر سرِ ما . »
پس از آن بود كه ابرها از بارش بر شهر مدينه دريغ كردند ، گويي خيمه اي بر بالاي شهر زده شد ؛ به طوري كه باران بر اطراف شهر و مراتع مي باريد اما قطره اي از آن بر شهر نازل نمي شد .
در برخي از روايات آمده است : وقتي مدينه به صورت خيمه درآمد ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به شدت خنديد و فرمود : خداوند ابوطالب را خير دهد ! اگر زنده بود چشمش روشن مي شد . چه كسي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار ، ج41 ، ص27
2 . الطبقات الكبري ، ج1 ، ص119 ؛ بحارالأنوار ، ج15 ، ص156
61 |
كلام او را براي ما مي خواند ؟ علي ( عليه السلام ) از جا برخاست و گفت : يا رسول الله ، گويا منظور شما اين شعر است : ( 1 )
وَ أَبْيَضُ يُسْتَسْقَي الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ * * * ثِمَالُ الْيَتَامَي عِصْمَةٌ لِلاَْرَامِلِ . . .
گريه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هنگام جدايي اش از ابوطالب
واحدي گويد : در حالي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دوازده سال سن داشت ، قريش تصميم گرفتند كارواني تجاري ، با سرمايه و اموالي زياد روانه شام كنند و ابوطالب هم تصميم گرفت آن كاروان را همراهي كند . حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) نيز ميل داشت همراه عمويش به اين سفر برود . وقتي ابوطالب به چهره او نگريست ، حالش منقلب شد اما عموها و عمه هاي او ، كه از اين مسافرت خشنود نبودند ، با او صحبت كردند و گفتند : نوجواني چون او را نبايد در معرض مشكلات سفر و امراض قرار داد . همان گونه كه خود ابوطالب هم چنين فكر مي كرد و تصميم داشت برادرزاده اش در مكه بماند ، ناگهان ابوطالب ديد ، محمد ( صلّي الله عليه وآله ) ، برادر زاده اش گريه مي كند . به او گفت : فرزند برادرم ! شايد گريه ات از اين جهت باشد كه احساس كرده اي من تو را در مكه تنها مي گذارم و خودم به مسافرت مي روم ؟ حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) گفت : آري ، چنين است . ابوطالب گفت : نه هرگز از تو جدا نمي شوم . همراهم حركت كن و پيامبر در آن سفر با ابوطالب همراه شد . . . ( 2 )
خنده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از جزع شيطان
حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) غروب روز عرفه ( در عرفات ) براي امّت خود دعا كرد كه بخشيده شوند ، حتي از مظالم و خون هاي ريخته شده ( حق الناس ) ، اين دعايش اجابت نشد . صبح مزدلفه ( صبح عيد قربان در مشعرالحرام ) همان دعا را كردند كه اجابت شد ، حتي در مورد مظالم و خون . ( شيطان بي تاب شد ) و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از بي تابي شيطان خنديد . ( 3 )
گريه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به ياد همسر باوفايش خديجه ( عليها السلام ) :
. . . امّ سلمه ( از همسران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ) گويد : وقتي كه نزد پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) از خديجه ياد كرديم ، حضرت گريه كردند و فرمودند : خديجه ! و مانند خديجه كجاست ؟ او زماني مرا تصديق كرد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار ، ج20 ، ص300
2 . دلائل النبوه ، ص230
3 . اعانة الطالبين ، ج2 ، ص315
62 |
كه همه مردم تكذيبم كردند و در راه دين خدا مرا قوّت بخشيد و با مال خود ، اسلام را ياري كرد . خداي عزّ وجلّ مرا فرمان داد كه خديجه را به خانه اي از زمرد در بهشت ، كه در آن رنج و مشكلي وجود ندارد ، بشارت دهم . ( 1 )
خنده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از پيروزي امّ هاني بر برادرش علي ( عليه السلام ) :
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بعد از فتح مكه اعلان كردند كه خون چند نفر هدر است ، آنان را هر جا يافتيد بكشيد ؛ از جمله آنها دو مرد از ( قبيله ) بني مخزوم بودند كه به اُمّ هاني پناهنده شدند و علي ( عليه السلام ) وقتي آن دو را ديد ، شمشير كشيد تا بكشد ، اُمّ هاني ميان حضرت و آن دو مرد حايل شد و شمشير را از علي گرفت و بر او غالب شد و درِ خانه اش را بر روي وي بست و علي ( عليه السلام ) اصرار كرد اما او اجازه نداد و گفت : ( حاكم ) ميان من و تو پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) ! پيش از آن كه نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بيايند ، خبر به حضرت رسيد . پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) وقتي علي و امّ هاني را ديد ، خنديد و به علي ( عليه السلام ) فرمود : اي ابو الحسن ، امّ هاني بر تو پيروز شد ؟ ! علي ( عليه السلام ) گفت : اي پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) به خدا سوگند او نمي توانست كاري انجام دهد تا اين كه شمشير را از دستم گرفت .
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : اگر همه مردم از ابوطالب بودند ، همه شان اين گونه شديد و قوي بودند .
سپس پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در حالي كه خنده بر لب داشتند ، به ام هاني فرمودند : ما آن دو نفر را مهدور الدم دانستيم .
امّ هاني گفت : اي فرستاده خداوند ، من آن دو را پناه داده ام ، ايشان را بر من ببخش . پيامبر فرمود : اي امّ هاني ، هر كه را تو پناه دادي ما پناهش داديم و به علي ( عليه السلام ) فرمود : از آن دو صرف نظر كن و ايشان را به خاطر امّ هاني آزاد بگذار . ( 2 )
گريه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در كنار قبر مادرش در ابواء
از ابن عباس و غير ايشان نقل شده است : . . . هنگامي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در جريان عمره حديبيه به سرزمين ابواء رسيد ، فرمود : خداوند به من اجازه داد كه قبر مادرم را زيارت كنم ، سپس كنار قبر مادر رفت و آن را مرتب كرد و بر آن گريست . مسلمانان نيز به خاطر گريه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) گريه كردند . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار ، ج43 ، ص131
2 . شرح الأخبار ، ج3 ، ص217
3 . بحارالأنوار ، ج15 ، ص162
63 |
گريه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مرگ فاطمه بنت اسد
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : هنگامي كه فاطمه بنت اسد ، مادر امير مؤمنان ( عليه السلام ) درگذشت ، علي ( عليه السلام ) نزد پيامبر رفت . پيامبر از او پرسيد : ابوالحسن ! كاري داري ؟ عرض كرد : مادرم از دنيا رفت . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : به خدا سوگند او مادر من هم بود و در اين هنگام بر مرگ فاطمه بنت اسد گريست و گفت : اي واي مادرم ! . . . ( 1 )
گريه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مرگ ابوطالب
ابن سعد با واسطه نقل كرده كه علي ( عليه السلام ) فرمود : وقتي پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) را از رحلت ابوطالب خبر دادم ، حضرت گريست و فرمود : او را غسل بده و كفن كن و من هم چنين كردم . ( 2 )
خنده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از قضاي خدا درباره بنده مؤمن
امام صادق ( عليه السلام ) از پدرانش نقل كرده كه : روزي پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) خنديد ، آن گونه كه دندان هاي آخرش نمايان شد ، و در اين هنگام فرمود : از من نمي پرسيد به خاطر چه چيزي خنديدم ؟ گفتند : چرا اي پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) ! فرمود : تعجبم براي فرد مسلمان است كه خداي سبحان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، ج1 ، ص43 ؛ بحارالأنوار ، ج6 ، ص232 و ، ج18 ، ص6
2 . تلخيص الحبير ، ج5 ، ص150
64 |
هيچ قضايي درباره او ندارد ، جز اين كه در عاقبت امر به خير و صلاحش خواهد بود . ( 1 )
پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) روزي با ياران خود نشسته بودند كه حضرت لحظه اي خنديد و آنگاه فرمود : از من نمي پرسيد كه چرا و براي چه چيزي خنديدم ؟ گفتند : اي فرستاده خداوند ، از چه رو خنديدي ؟ فرمود : تعجب كردم از كار شخص مؤمن كه همه اش خير است . اگر چيزي كه مورد علاقه اوست به او برسد ، حمد خدا را مي گويد و اين به خير اوست و اگر چيز ناخوشايندي به او رسد ، صبر مي كند كه اين هم به خير اوست و هيچ كس نيست كه تمام امورش خير باشد جز بنده مؤمن . ( 2 )
گريه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به هنگام استلام حجرالأسود
عبدالله بن عمر گويد : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به طرف حجرالأسود رفت و لب هاي خود را بر آن نهاد و زماني طولاني گريست ، سپس متوجه شد كه عمربن خطاب هم مي گريد . فرمود : اي عمر ، اين جاست كه اشگ ها ريخته مي شود . ( 3 )
گريه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هنگام خروج از مكه :
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پس از حجّة الوداع ، هنگام خروج از مكه ، پيوسته نگاه به كعبه مي كرد و مي گريست .
نقل شده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هنگام هجرت و خروج از مكه به سوي مدينه ، پيوسته نگاه به خانه خدا مي كرد و مي گريست و اين گريه به خاطر اندوهي كه بود از جدايي خانه خدا براي حضرت پديد مي آمد . ( 4 )
و قرطبي در تفسيرش ( 5 ) از ابن عباس و قتاده نقل كرده كه : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پس از حجّة الوداع ، هنگام خروج از مكه ، پيوسته نگاه به كعبه مي كرد و مي گريست و آيه 13 سوره محمد ( صلّي الله عليه وآله ) به دنبال آن ، نازل شده است .
خنده و شگفتي پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) از مجادله بنده با خدا در قيامت
انس بن مالك گفت : روزي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خنده يا تبسم كرد و فرمود : از من نمي پرسيد كه از چه رو خنديدم ؟ ! و سپس افزود : در شگفتم از مجادله بنده با پروردگارش در روز قيامت ، كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شيخ صدوق ، توحيد ، ص401 ؛ بحارالأنوار ، ج68 ، ص141
2 . مسند احمد ، ج6 ، ص16
3 . شرح الكبير ، ج3 ، ص384 ؛ المستدرك ، ج1 ، ص454
4 . التبيان ، ج9 ، ص288 ؛ مجمع البيان ، ج9 ، ص144
5 . تفسير قرطبي ، ج16 ، ص223
65 |
مي گويد : پروردگارا ! آيا وعده ندادي كه بر من ظلم نكني ؟
خداوند مي فرمايد : آري ، وعده دادم !
بنده مي گويد : من شهادت هيچ كس را عليه خودم نمي پذيرم جز اين كه از خودم باشد .
پروردگار مي فرمايد : آيا كافي نيست كه من و فرشتگان كرام الكاتبين شاهد باشيم ؟
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : اين سخن چند بار رد و بدل مي شود ، پس از اين ، دهان بنده را مهر مي كنند و مي بندند و اعضاي بدن او سخن مي گويند و شرح مي دهند كه او چه كرده است .
پروردگار خطاب به ايشان مي فرمايد : دور باشيد ، آيا با من مجادله مي كنيد ؟ ! ( 1 )
گريه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مرگ نجاشي پادشاه حبشه
امام حسن عسكري ( عليه السلام ) از پدرانش نقل كرده ، هنگامي كه پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) خبر مرگ نجاشي را از جبرئيل شنيد ، به شدت گريست ( بَكَي بُكَاءَ حَزِين عَلَيْهِ ) و فرمود : برادر شما « اَصْحَمَه » ( 2 ) مرد . حضرت آنگاه به صحرا رفت و از راه دور بر او نماز خواند و هفت تكبير گفت و خداوند زمين را براي او هموار ساخت ؛ به طوري كه جنازه نجاشي را ديد ، در حالي كه او در حبشه بود . ( 3 )
خنده و شگفتي پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) از يك رؤياي شگفت انگيز
عايشه گويد : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از رؤيايي كه مردي براي وي نقل كرد ، آنقدر خنديد كه هرگز نديده بودم از چيزي آن گونه بخندد !
محمدبن سيرين گويد : دانستم كه آن رؤيا و تأويلش چيست . خواب اين بود كه آن مرد ديد سرش جدا شده و او به دنبالش حركت مي كند ( و تأويل آن اين است كه ) سر ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بود و آن مرد مي خواست با عملِ خود به عملِ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) برسد ولي نمي توانست . ( 4 )
گريه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر شهيد فخ
امام باقر ( عليه السلام ) فرمود : وقتي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به سرزمين فخ رسيد ، نمازي را آغاز كرد ، در ركعت دومِ نماز گريست و مردم چون گريه آن حضرت را ديدند ، گريستند . در پايان نماز پرسيد : چرا گريه مي كنيد ؟ عرض كردند : از گريه تو مي گرييم . حضرت فرمود : وقتي ركعت اول نماز را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نيشابوري ، مستدرك الحاكم ، ج4 ، ص601
2 . نام نجاشي است .
3 . عيون اخبار الرضا ( عليه السلام ) ، ج2 ، ص252 ؛ وسائل الشيعه ، ج3 ، ص107
4 . المصنف ، ج7 ، ص244
66 |
خواندم ، جبرئيل بر من نازل شد و گفت : اي محمد ( صلّي الله عليه وآله ) مردي از فرزندان تو در اين مكان كشته خواهد شد و شهيدِ همراه او پاداش دو شهيد دارد . ( 1 )
خنده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از برخي استغفارها
از علي بن ربيعه نقل شده كه گفت : مركبي را آوردند كه علي بن ابي طالب سوار شود ، وقتي آن حضرت پاي خود را در ركاب گذاشت ، گفت : « بسم الله . . . » و آنگاه كه بر مركب نشست ، گفت : « الحمد لله . . . » و سپس سه بار حمد خدا و سه تكبيرگفت و اين كلمات را خواند : « سُبْحَانَكَ لا إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ ، وَظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي إِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ أَنْتَ » . سپس خنديد . گفتم : اي امير مؤمنان ، از چه رو خنديدي ؟ فرمود : پيامبرخدا را ديدم ، همين كار را كه من انجام دادم او نيز انجام داد و خنديد . پرسيدم : اي پيامبرخدا ! براي چه خنديدي ؟ فرمود : پروردگار از بنده اش تعجب مي كند هنگامي كه مي گويد : « رَبِّ اغْفِرْ لِي » و مي فرمايد : « بنده من دانست كه گناهان را جز من ، كسي نمي بخشد . » ( 2 )
گريه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مرگ فرزندش ابراهيم :
عايشه گويد : وقتي ابراهيم از دنيا رفت ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مرگ وي گريست ، تا حدّي كه اشگ هاي ديدگانش بر محاسنش جاري شد . به او گفتند : اي پيامبرخدا ، ديگران را از گريه كردن باز مي داري ، در حالي كه خود اينگونه اشگ مي ريزي ؟ ! فرمود : اين گريه نيست ، همانا رحمت است و هركس كه رحم و مهرباني نكند ، به او رحم و مهرباني نخواهد شد . ( 3 )
و در نقل ديگر آمده است : وقتي اشگ هاي حضرت در مرگ فرزندش ابراهيم جاري شد ، فرمود : اشگ ها از چشم جاري و قلب اندوهناك مي شود ولي ما چيزي نمي گوييم كه موجب خشم پروردگار شود و ما به خاطر تو محزونيم ، اي ابراهيم . ( 4 )
اين ماجرا در مورد مرگ فرزند ديگر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ( طاهر ) و يكي از دخترانش هم نقل شده است . ( 5 )
شادي و خنده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از بخشيده شدن گناهكاران در قيامت
از ابوذر ( رحمه الله ) نقل شده كه گفت : پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : در قيامت شخصي را مي آورند و ( به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مقاتل الطالبيين ، ص290 ؛ بحارالأنوار ، ج48 ، ص170
2 . مسند احمد ، ج1 ، ص97 ؛ دعائم الإسلام ، ج1 ، ص346 ؛ بحارالأنوار ، ج61 ، ص218 ؛ فقه السنه ، ج1 ، ص293
3 . وسائل الشيعه ، ج3 ، ص282
4 . الكافي ، ج3 ، ص263 ؛ وسائل الشيعه ، ج3 ، ص280
5 . نكـ : مجمع الزوائد ، ج3 ، ص18
67 |
فرشتگان ) گفته مي شود كه گناهان كوچك وي را بر او عرضه كنيد ، فرشتگان چنين مي كنند ، اما گناهان كبيره را از او پنهان مي دارند ( او با ديدن گناهان خود ) مي گويد : در چنين روزي چنين عملي را انجام دادم و به گناهان كوچك خود اعتراف مي كند ، در حالي كه از گناهان بزرگش ترس دارد . ( به فرشتگان ) گفته مي شود به جاي هر سيّئه و بدي ، حسنه اي به او بدهيد . او مي گويد : من گناهاني دارم كه اكنون آنها را نمي بينم !
ابوذر گويد : ديدم پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) به گونه اي خنديد كه دندان هاي كناري او هم آشكار شد ! ( 1 )
گريه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هنگام تلاوت قرآن
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هنگام شنيدن قرآن گريه مي كرد . ( 2 ) آن حضرت به ابن مسعود فرمود : قرآن را بر من قرائت كن . ابن مسعود گويد : شروع به خواندن سوره نساء كردم تا اين كه به آيه : { فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّة بِشَهِيد وَجِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهِيداً } ( 3 ) رسيدم ، ديدم اشك از چشمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سرازير شد و فرمود : ديگر بس است .
ابوالفتوح رازي در تفسير خود اين روايت را نقل كرده و افزوده است :
ابن مسعود گويد : چون به آيه ياد شده رسيدم ، حضرت گريه كرد و فرمود : بار ديگر ، از اول تلاوت كن . باز شروع كردم تا اين كه به آيه يادشده رسيدم ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بيشتر از بار اول گريه كرد و فرمود : بس است . ( 4 )
نقل كرده اند كه هرگاه آيه { وَجِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهِيداً } را نزد پيامبر مي خواندند ، اشگ هاي حضرت جاري مي شد . ( 5 )
خنده و شگفتي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از شدت نزول باران به دنبال نماز باران و دعاي آن حضرت
عايشه نقل كرده است كه : مردم از قحطي و خشك سالي نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شكايت كردند . حضرت خطبه خواندند و دعا كردند و دو ركعت نماز گزاردند . در پي آن ، خداوند قطعه ابري پديد آورد كه رعد و برقي زد و سپس باران نازل شد . هنوز پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به مسجدش ( مسجدالنبي ) نرسيده بود كه سيل ها به راه افتاد ! وقتي حضرت ديدند مردم با سرعت و شتاب ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسند احمد ، ج5 ، ص157 ؛ مجمع البيان ، ج7 ، ص313
2 . سبل السلام ، ج3 ، ص131
3 . نساء : 41 ، « حال آن ها چگونه است در آن روز كه از هر امتي شاهد و گواهي مي آوريم و تو را نيز بر آنان گواه خواهيم گرفت ؟ ! »
4 . مستدرك الوسائل ، ج4 ، ص277
5 . الميزان ، ج12 ، ص326
68 |
به خانه هايشان مي روند ، به شدّت خنديدند و گفتند : « أَشْهَدُ أَنَّ اللهَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِير وَأَنِّي عَبْدُاللهِ وَرَسُولِهِ » . ( 1 )
گريه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هنگام غروب آفتاب
از امام باقر ( عليه السلام ) نقل شده كه فرمود : هرگاه ( هنگام غروب ) ، سرخي خورشيد بر قله كوه ها آشكار مي شد ، اشگ از ديدگان پيامبر مي ريخت و مي گفت :
خدايا ! روز را به پايان مي برم در حالي كه از ظلم هايم به عفو تو ، از گناهانم به مغفرت تو ، از ترسم به امان تو ، از ذلّتم به عزّت تو ، از فقرم به غناي تو ، از صورت فرسوده و فاني شونده ام به چهره و وجه باقي و كريمانه تو پناه مي آورم !
خدايا ! عافيتم ده و از كرامتت شكوهم ببخش و دررحمتت قرارم ده و از شرّ آفريدگانت ؛ از جنّ و انس حفظم كن ، اي رحمان و اي رحيم . ( 2 )
خنده و شادماني پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از ثواب زيارت امام حسين ( عليه السلام )
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روزي بر فاطمه ( عليها السلام ) وارد شد و او غذايي از خرما و نان و روغن آماده كرد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) همراه علي ، فاطمه ، حسن و حسين ( عليهم السلام ) غذا را ميل كردند . پس از آن ، به سجده رفتند و در سجده گريه كردند ، بعد از آن ، خنديده و سپس سر از سجده برداشتند . در ميان حاضران ، علي ( عليه السلام ) كه در سخن گفتن با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) جرأت بيشتري داشت ، گفت :
اي پيامبرخدا ، امروز از شما چيزي ديديم كه پيش از اين نديده بوديم ؟ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : وقتي با شما غذا خوردم از سلامت و اجتماع شما خوشحال و مسرور شدم . جهت شكر ( اين نعمت ) بر خداي تعالي سجده كردم و جبرئيل نازل شد و گفت :
به خاطر سرور و شادماني كه از اهل تو ، به تو رسيده سجده شكر مي گزاري ؟
گفتم : آري .
گفت : آيا از چيزي كه پس از تو بر ايشان مي گذرد ، خبر دهم ؟
گفتم : آري ، آگاهم كن اي برادرم ، جبرئيل .
گفت : دخترت نخستين كسي است كه به تو ملحق مي شود ، پس از آن كه به او ستم مي شود و حقش را مي گيرند و از ارثش منع مي گردد و شوهرش مورد ستم واقع مي شود و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن ابي داود ، ج1 ، ص261
2 . بحارالأنوار ، ج83 ، ص267 ؛ سنن النبي ( صلّي الله عليه وآله ) ، ص379
69 |
پهلوي او شكسته مي شود .
پسر عمويت ( عليّ بن ابي طالب ) نيز مورد ستم قرار مي گيرد و از حقش محروم مي گردد و كشته مي شود .
در حق حسن نيز ستم مي شود و از حقش محروم مي كنند و او را با سم به شهادت مي رسانند .
به حسين هم ستم مي كنند و از حقش منع مي شود . عترتش را مي كشند و بر پيكرش اسب ها مي دوانند و دارايي اش را به سرقت و زنان و فرزندانش را به اسارت مي برند و در حالي كه به خون خود آغشته است ، دفن مي شود و گروهي غريب و ناآشنا او را به خاك مي سپارند .
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : ( با شنيدن اين خبر ) گريستم و گفتم : آيا كسي حسين را زيارت مي كند ؟ گفت : او را غريبه ها زيارت خواهند كرد . گفتم : كسي كه او را زيارت كند ثواب او چيست ؟ گفت : براي او ثواب هزار حج و هزار عمره است ؛ حج و عمره اي كه همه را با تو انجام داده باشد و من ( با شنيدن اين خبر ) خنديدم . ( 1 )
گريه هاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) براي فرزندش حسين ( عليه السلام )
عائشه گويد : حسين ، فرزند پيامبر بر آن حضرت وارد شد و با سرعت به سوي او رفت و بر شانه اش قرار گرفت . جبرئيل به پيامبر گفت : اي محمد ، آيا او را دوست داري ؟ فرمود : اي جبرئيل ! چرا دوست نداشته باشم ؟ !
جبرئيل گفت : « پس از تو امّتت او را خواهند كشت » . آنگاه تربتي سفيد به آن حضرت داد و گفت : اي محمد ، فرزندت در اين زمين كشته خواهد شد و نام آن « طفّ » است . پس از آن كه جبرئيل از حضور پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) رفت ، همچنان تربت در دست او بود و گريه مي كرد . پس از آن ، خطاب به من فرمود : اي عائشه ، جبرئيل به من خبر داد كه فرزندم حسين در سرزمين « طف » كشته خواهد شد و امتم پس از من ، دچار فتنه خواهند شد . سپس به سوي يارانش كه علي ( عليه السلام ) ، ابوبكر ، عمر ، حذيفه ، عمار و ابوذر در ميانشان بودند ، بيرون رفت در حالي كه مي گريست . گفتند : اي فرستاده خداوند ، از چه رو گريه مي كني ؟
فرمود : جبرئيل خبر داد كه فرزندم حسين پس از من در زمين طف كشته خواهد شد و اين تربت را برايم آورد و آگاهم كرد كه مرقدش در آن زمين خواهد بود . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار ، ج98 ، ص44
2 . مجمع الزوائد ، ج9 ، ص188 ؛ معالم المدرستين ، ج3 ، ص34
70 |
خنده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در برابر رفتار خشن اعرابي با حضرت !
انس بن مالك گويد : در حال راه رفتن با پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) بوديم و بر دوش حضرت بُرد نجراني ، داراي حاشيه خشن و زبر بود . عربي بياباني از راه رسيد و با سرعت ، رداي حضرت را كشيد ؛ به طوري كه وقتي به گردن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نگاه كردم اثر حاشيه برد را ديدم . اعرابي در حال گفت : اي محمد ، فرماه بده مقداري از مال خدا ، كه نزد تو است به من بدهند . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نگاهي به اعرابي كرد و خنديد و آنگاه دستور داد چيزي به او بدهند ! ( 1 )
گريه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هنگام رحلت :
پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) هنگام احتضار ، كه در بستر بود ، خطاب به علي ( عليه السلام ) فرمود : « . . . وقت جدايي من و تو است ، تو را به خدا مي سپارم ، اي برادر . همانا پروردگار ، آنچه نزد اوست برايم برگزيده و گريه و اندوه من براي تو و اين ( اشاره به دخترش فاطمه ( عليها السلام ) ) است ، كه بعد از من ( حق شما را ) ضايع خواهند كرد . مردم تصميم بر ستم شماگرفته اند و شما را به خدا مي سپارم . . . چيزهايي به دخترم فاطمه سفارش كرده و او را مأمور كرده ام كه به تو برساند . آنها را عملي كن كه او ( فاطمه ) بسيار راستگو است . »
خدايا ! روز را به پايان مي برم در حالي كه از ظلم هايم به عفو تو ، از گناهانم به مغفرت تو ، از ترسم به امان تو ، از ذلّتم به عزّت تو ، از فقرم به غناي تو ، از صورت فرسوده و فاني شونده ام به چهره و وجه باقي و كريمانه تو پناه مي آورم !
سپس فاطمه را در آغوش گرفت و سرش را بوسيد و فرمود : پدرت فداي تو باد ، فاطمه !
در اين هنگام صداي گريه فاطمه ( عليها السلام ) بلند شد . پيامبر بار ديگر او را در آغوش گرفت و فرمود : « به خدا سوگند خداوند انتقام تو را خواهد گرفت و به خاطر غضب تو غضبناك مي شود ، پس واي بر ستمگران ! »
باز هم اشگ از ديدگان پيامبر جاري شد . علي ( عليه السلام ) فرمود : به خدا سوگند گمان كردم كه پاره اي از تنم جدا شد و رفت ! به خاطر اين كه ( ديدم ) پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آن قدر گريه كرد كه اشگ هايش مانند قطرات باران سرازير شد ، تا حدّي كه محاسن او و پارچه اي كه بر او بود ، تر شد و او همچنان به فاطمه ( عليها السلام ) چسبيده بود و جدا نمي شد و اين در حالي بود كه سر او بر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري ، ج7 ، ص40 ؛ حلية الأبرار ، ج1 ، ص307
71 |
سينه ام بود . . . ( 1 )
طبق نقلي ديگر ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درلحظات آخر عمرش ، حوادث پس از خود و رفتار ظالمانه امتش نسبت به علي ( عليه السلام ) را ياد آورد و فاطمه آن را شنيد و به شدّت گريست و پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) از گريه فاطمه ( عليها السلام ) گريه كرد و اشگ ريخت . آنگاه فرمود : دختركم ! گريه نكن و فرشتگاني را كه همنشين تو هستند آزار نده . اين جبرئيل است كه به خاطر گريه تو مي گريد و ميكائيل و صاحب سرّ خدا اسرافيل ( هم به خاطر گريه تو مي گريد ) . دختركم گريه نكن كه آسمان ها و زمين به خاطر گريه تو به گريه افتادند . . . ( 2 )
خنده و شگفتي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از سخن دانشمند يهودي
دانشمندي از يهود نزد پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) آمد و گفت : اي ابو القاسم ، وقتي كه روز قيامت به پا شود ، خدا آسمان ها را بر يك انگشت و زمين ها را بر انگشت ديگر و آب و خاك را نيز بر انگشت سوم و درختان را بر انگشتي و همه خلايق را بر انگشتي ديگر مي نهد ، سپس تكان مي دهد و مي گويد : حاكم تنها من هستم .
پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) از اين سخن در شگفت شد و به شدّت خنديد ، تا آنجا كه دندان هاي كناري حضرت آشكار شد و اين آيه را قرائت كردند ! { وَما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ . . . } ؛ ( 3 ) « آنها خدا را درست نشناختند . . . » ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار ، ج22 ، ص491
2 . همان ، ص493
3 . انعام : 91
4 . السنن الكبري ، ج6 ، ص446
72 |
گريه هاي طولاني و شديد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
امام كاظم ( عليه السلام ) از پدرش و او از پدرانش ، از امام حسين ، از پدرش علي ( عليه السلام ) در بيان حالات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرده است :
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به قدري گريه مي كرد كه محل نمازش ( از اشك ) تر مي شد . اين گريه تنها به علّت ترس از خدا ، آن هم بدون داشتن هيچ جرم و گناه بوده است . ( 1 )
امير مؤمنان ( عليه السلام ) فرمود : . . . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آن قدر گريه مي كرد كه از حال مي رفت و بي هوش مي شد . به او گفته شد : اي پيامبرخدا ، آيا خداي عزّ وجلّ گناهان گذشته و آينده ات را نبخشيده است ؟ فرمود : آري ( اما ) آيا من نبايد بنده سپاسگزار باشم ؟ ( 2 )
چگونگي خنده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
امام صادق ( عليه السلام ) از پدرانش ، از علي ( عليه السلام ) نقل كرد كه : « كَانَ ضَحِكُ النَّبِيِّ ( صلّي الله عليه وآله ) التَّبَسُّمَ . . . » ؛ « خنده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) لبخند بوده است . » ( 3 )
همچنين نقل شده است كه تبسم و لبخند پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از همه بيشتر بوده است . ( 4 )
سيره نويسان نقل كرده اند : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هرگاه مي خنديد ، دستش را بر دهان قرار مي داد . ( 5 )
روايت پيش گفته از امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) هم نقل شده است . ( 6 )
و نيز روايت شده كه بيشتر خنده هاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به گونه اي بود كه دندانهاي جلوي حضرت نمايان و ديده مي شد . ( 7 )
چگونگي گريه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
سنّت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در گريه كردن اين گونه بود كه اشگ از چشمانش جاري مي شد و آن را از صورتش پاك مي كرد ولي صدايش ( در گريه ) شنيده نمي شد . ( 8 )
پي نوشت ها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حلية الأبرار ، ج1 ، ص33 ؛ بحار الأنوار ، ج10 ، ص45
2 . تفسير نور الثقلين ، ج4 ، ص317 ، ذيل آيات اول سوره طه ؛ بحارالأنوار ، ج17 ، صص257 و 287
3 . وسائل الشيعه ، ج12 ، ص119 ؛ سنن ترمذي ، ج5 ، 263
4 . الشمائل المحمديّه ، ص187
5 . الاصابه ، ج7 ، ص306 ؛ الاعلام ، ج6 ، ص219
6 . سبل الهدي والرشاد ، ج7 ، ص124
7 . همان .
8 . مسكّن الفؤاد ، ص97