کعبه، حرم
الهی
139 میقات حج - سال چهاردهم - شماره پنجاه و چهارم - زمستان 1384 حج در آیینه ادب فارسی 140 کعبه ، حرم الهی آمدم مَحرم حرم گردم مؤید من کیم بنده ضعیف و ذلیل * * * سائل درگه خدای جلیل هستی از دست داده ای هستم * * * بنده بی اراده
139 |
ميقات حج - سال چهاردهم - شماره پنجاه و چهارم - زمستان 1384
حج در آيينه ادب فارسي
140 |
كعبه ، حرم الهي
آمدم مَحرم حرم گردم
مؤيد
من كيم بنده ضعيف و ذليل * * * سائل درگه خداي جليل
هستي از دست داده اي هستم * * * بنده بي اراده اي هستم
كه ارادت به كوي او دارم * * * چشم رحمت به سوي او دارم
باز احرام بسته ام يا رب * * * خسته و دل شكسته ام يا رب
ارمغان اشك و آه آوردم * * * به حريمت پناه آوردم
آمدم مَحرم حرم گردم * * * غوطهور در يَمِ كرم گردم
آمدم فارغ از غمم سازي * * * مجرمم بلكه محرمم سازي
آمدم من بر آستانه تو * * * تابگردم بگرد خانه تو
اي كه وصلت به عقل اندر نيست * * * ديدنت چون به كس ميسّر نيست
لطف تو بِه ز هر كس است مرا * * * ديدن خانه ات بس است مرا
آمدم تا شوم كنار حطيم * * * من مقيم مقام ابراهيم
هاجر آسا به حِجر اسماعيل * * * من بخوانم تورا به نام خليل
تا شود يا مفتح الأبواب * * * جانم از بوسه حجر سير آب
اي خضوع تمام ابراهيم * * * به خشوعت سلام ابراهيم
141 |
قهرمان يگانه توحيد * * * بت شكن مرد خانه توحيد
روح تسليم در تو پيدا شد * * * خلّت از خلقت تو معني شد
ياد روزي كه پر شدي از عشق * * * بنده بودي و حُر شدي از عشق
داد عزّت خداي كعبه تو را * * * امتياز بناي كعبه تو را
از خدايت چو اين نشان آمد * * * باز هم وقت امتحان آمد
در بيابان خشك و بي حاصل * * * در برِ كعبه اي تمامي دل
تكيه بر رحمت خدا كردي * * * زن و فرزند را رها كردي
هاجري ماند و هجر شوهر خويش * * * زن تنها و لطف داور خويش
او كه ديد از اطاعت شوهر * * * جست بايد رضايت داور
صبر را پيشه كرد و برد پناه * * * هاجر و كودكش به بيت الله
كودكي در ميان دامن داشت * * * كه از او شام خويش روشن داشت
غمگساري در آن كوير نداشت * * * كودكش تشنه بود و شير نداشت
بود جوياي آب و آب نبود * * * طفل را هم به سينه تاب نبود
زير خورشيد داغ دشت حجاز * * * تشنه مي رفت در نشيب و فراز
هرچه مي ديد چون سرابي بود * * * كه نه آبادي و نه آبي بود
گرچه راحت نداشت پندارش * * * نا اميدي نبود در كارش
از صفا سوي مروه تا مي رفت * * * يا كه از مروه تا صفا مي رفت
گاه گاهي كه خسته تر مي شد * * * ناظر كعبه و پسر مي شد
كه اي خدا ، اي خداي ابراهيم * * * به صفاي دعاي ابراهيم
جان اين دل شكسته را بنواز * * * درِ رحمت بر وي من كن باز
ناگه اشكش چو از بصر افتاد * * * نظرش جانب پسر افتاد
ديد فرياد او اثر داده * * * نخل اميد او ثمر داده
اينك اين هاجر است و چشمه آب * * * وين حقيقت كه اي دل بيتاب
اي دلت بهر ما شكسته درست * * * آب در زير پاي كودك تست
آه تو رهگشاي عالم شد * * * اشك هاي تو آب زمزم شد
هر كه دل مي دهد به ما يك دم * * * دلبرش مي كنيم در عالم
142 |
در ره عشق رهبرش سازيم * * * هر دلي را مسخّرش سازيم
قصه هاجر اندر آن صحرا * * * هست درسي ز مكتب زهرا ( عليها السلام )
كه آن ضيا بخش اختر و انجم * * * بود اندر رضاي شوهر گم
هستي اش از علي حكايت داشت * * * گرچه بر ماسوا ولايت داشت
جان فداي علي و زهرايش * * * كه اي « مؤيّد » نبود همتايش
طوافِ خانه حق
محمّد پروانه
اي اميدِ مسلمين ، اي مقصد و ملجاي ما * * * مكّه ما ، قبله ما ، مسجد الأقصاي ما
اي تجلّي گاهِ مكتب سازِ ما ، دارالولا * * * شهرِ ميلادِ علي ( عليه السلام ) ، اي گوهرِ يكتاي ما
اي مطافِ قدسيانِ عرش بر فرشِ خدا * * * بيتِ ربِّ العالمين ، اي وادي بطحاي ما
اي فضاي تو معطّر ، از دَمِ ختم رُسُل * * * اي امينت سيّدِ ما ، مأمنَت مَأواي ما
اي مكانِ سَرمدي ، اي مَطلعِ شمسِ ظهور * * * آن فروغِ آسماني ، ناجيِ فرداي ما
اي بهشتِ جاودانه ، روضه ارضِ بقيع * * * در كجاي او نشاني هست ، از زهراي ما ؟
اي تجلّي گاهِ خورشيد و سَرِ پيغمبران * * * اي گُلِ گلدسته هايت ، سنيه سيناي ما
اي حضورِ بي نشانت شايع ، اي رَبِّ جليل * * * پُر اميد و آرزوي توست ، اين دل هاي ما
اي نشاني از بهشت ، اي رَوضَة الجنّاتِ حق * * * قابِ تصويرت ، ميانِ چشمِ گوهر زاي ما
143 |
قطره اي ناچيز مي باشم ، در اين شَطِ عظيم * * * دستِ ما و دامنِ لطفِ تو ، اي درياي ما
زيرِ ابرِ رحمتت ماندم ، در اين ارض السرور * * * اي سحابِ رحمت ، اي جانبخشِ روح افزاي ما
جامِ دل ها پُر شراب از عشقِ ناب و معنوي * * * باده وصلِ تو را كم دارد اين ميناي ما
اي ز خورشيدِ بلند اختر ، منوّرتر شده * * * خانه اَعلاي تو ، سازنده معناي ما
آن كه از الطافِ تو مأيوس باشد ، حاج نيست * * * چون كه باشد كان لطفت ، خارج از احصاي ما
اي سحابِ رحمتت جان بخش ، با دستِ كَرم * * * مي زَند رنگِ بهاري بر سر و سيماي ما
هر كس اينجا ، در نمازِ عشق ، از خود مي رَود * * * اي فروغِ لطفِ تو ، روشنگرِ يلداي ما
گرچه مَبهوت اند از حيرت ، همه مهمانِ تو * * * مي زَند فرياد اما ، جمله اعضاي ما
در طوافَت وحدتِ هر زائر اينجا كثرت است * * * كثرت اينجا ، هيأتي از وحدت زيباي ما
در ترنّم از دُعا ، در مسجد پيغمبر است * * * روشن از وِردِ خداوندي دلِ شب هاي ما
موسمِ حج ، موسمِ ديدار با ذاتِ خدا * * * چون توانَد ديد او را ، ديده اَعماي ما
عطرِ حيدر ميوزد ، از بيتِ اَللهُ الصمد * * * آن كه مي باشد به گيتي ، اُسوه تقواي ما
عارفِ حق ، عامل معروف در طولِ حيات * * * شيرِ روز و زاهد شب ، سَرورِ بي تاي ما
144 |
ما همه ذرّاتِ سرگردان و تو كُلِّ وجود * * * ذاتِ كُلِّ تو نمايد جذبِ خود ، اَجزاي ما
مي رود تا عرشِ اَعلا اي همه خيز و كمال * * * در طوافِ كعبه ذكر و ناله و غوغاي ما
صحنه شور آفريني هاست ، ميقات خدا * * * عشق مي بارد خدا ، در جنّت المأواي ما
جامه ها يكسان و همرنگ است چون صبح ازل * * * اين سپيدي آيتِ صُلح است بر بالاي ما
در صفا و مروه ، يادِ هاجرِ حق زنده شد * * * تا بجوشد زمزم از متنِ دلِ صحراي ما
بر لَب اَللّهمُ لَبّيكَ بر دلم عشقِ خدا * * * مي رود راهي كه اينجا رفته هاجر ، پاي ما
عِطر افشان مي شود راهِ صفا تا مروه چون * * * جُز خدا نامي نمي آيد برون از ناي ما
در مَنا ، گُليادِ اسماعيلِ ابراهيم هست * * * آزموني آسماني در دلِ شيداي ما
در سكوتِ مَهْبطِ روح الامين تابيده است * * * رشته هاي نورِ پاكِ عُروة الوثقاي ما
گفت : اِقراء در حَرا ، در مَهبطِ وحي رسول * * * همصدا شد با مَلَك آن سيّد والاي ما
شد حريمِ حُرمتت ، غارِ حَرا ، بابُ المُراد * * * سايه سارِ سنگهايش ، سايه طوباي ما
در جَبالِ كوهِ رحمت ، در جوارِ كوهِ نور * * * معرفت مي تابَد اينجا ، بر دلِ رسواي ما
سنگها مي نالد ، از آواي مولايم حسين ( عليه السلام ) * * * همنوا شد ، با حسين بن علي ( عليه السلام ) آواي ما
145 |
حجِ ما را كن قبول ، اي رحمتِ للعالمين * * * در جوارِ خانه ات اين است استدعاي ما
گر رديف چامه « ما » شد ، آيتي از وحدت است * * * گر چه در نزد تو هيچ است ، اين « من » و اين « ما » ي ما
گفته ام را مي كند تأييد ، استادِ « كمال » * * * فاش گويم ، نيست توصيفِ تو در ، ياراي ما
در خراسانم ، خراساني است سبكِ چامه ام * * * اين من و اين طبعِ ناموزونِ ناشيواي ما
سايه لطفِ تو كي شامل شود « پروانه » را * * * تا شود مهمانِ تو « پروانه » ي تنهاي ما
رباعي
ذرّات قدم دور علي مي گردند * * * در شادي و غم دور علي مي گردند
حُجّاج ندانسته و يا دانسته * * * در طوف حرم دور علي مي گردند
* * *
از راه گناه خسته بر مي گردم * * * با بال و پر شكسته بر مي گردم
در ترك گناه عهد بستم با دوست * * * نك بر سرِ عهد بسته بر مي گردم
* * *
اي دايره لطف و كرامت حَرَمت * * * باشد همه عالم حرم محترمت
شرمنده ام از عمر تبه كرده خويش * * * شرمندگي مرا بجز با كرمت
* * *
آنان كه ز صدق ربّنا مي كردند * * * با مِهر علي خدا خدا مي كردند
گويند نبود دوزخي گر همه خلق * * * اقرار به مهر مرتضي مي كردند
* * *
آنان كه جهاني به نگاهي مي بخشند * * * باغي گل و لاله بر گياهي بخشند
نالم كه به آه من ببخشند اثر * * * تا كوه گناه را به كاهي بخشند
* * *
146 |
بر قول پيمبر ار كسي گوش كند * * * با شاهد جان دست در آغوش كند
فرمود ره بهشت را گم كرده است * * * هركس صلوات را فراموش كند
* * *
دل بستن بر حسين دَيْن است مرا * * * پرداخت دَيْن فرضي عين است مرا
با داغ حسين و ياد غم هاي حسن * * * اميد دو بين الحرمين است مرا
* * *
من گرچه گنهكار و بدم يا الله * * * از درگه خود مكن ردم يا الله
گفتم كه من و اين همه عصيان چه كنم * * * گفتي كه بيا ، من آمدم يا الله
* * *
بر درگهِ لطف و كرَمَت يا الله * * * من جامه سفيد آمدم و نامه سياه
در پيش تو آمدم كه از من بخري * * * يك عمر گناه را بر يك لحظه نگاه
* * *
من غرقه گناه آمده ام يا الله * * * با روي سياه آمده ام يا الله
با مِهر محمّد و علي و زهرا * * * اينجا به پناه آمده ام يا الله
* * *
در كوي تو سر بر آستان دارم من * * * وين كار من است تا كه جان دارم من
از من تو مپرس تا چه داري من هيچ * * * تو هرچه به من دهي همان دارم من
* * *
اي كاش به گوش ما ندايت برسد * * * يا دست به دامان ولايت برسد
چندان به زمين كعبه رخ مي سايم * * * شايد كه سرم به جاي پايت برسد
* * *
اي دوست به كويت دل خون مي آرم * * * رنج و غم از اندازه فزون مي آرم
من سائل كور و كر و لالم اما * * * كاري كه كنم دست برون مي آرم
* * *
من ماندم و آهي كه تو مي داني و من * * * با روي سياهي كه تو مي داني و من
اي خالق بخشنده ببخشا و بپوش * * * هر گونه گناهي كه تو مي داني و من